English Addict - Episode 332 - 🔴LIVE stream / Wed 8th January 2025 - Chat, Listen and Learn

It is a very hazy day.

روز بسیار مه آلودی است.

There is snow in the distance.

از دور برف می آید.

And there it is.

و آنجاست.

Now the view out of my studio window.

اکنون نمای بیرون از پنجره استودیو من است.

Looking towards the town of Shrewsbury.

نگاهی به شهر شروزبری.

Here we are.

اینجا هستیم.

We are back together again. Yes.

ما دوباره با هم برگشتیم. بله

It's true.

این درست است.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است. به صورت

Coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

زنده و مستقیم از زادگاه زبان انگلیسی نزد شما می آید.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is, of course, England.

البته انگلیس است.

And the.

و

Yeah.

آره

We are back.

ما برگشتیم.

We are back, we are back.

ما برگشتیم، برگشتیم.

We are back together again. Hi, everybody. This is Mr.

ما دوباره با هم برگشتیم. سلام به همه این آقای

Duncan in England. How are you today? Are you okay?

دانکن در انگلستان است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Do you have one of these on your face at the moment?

آیا در حال حاضر یکی از این موارد را روی صورت خود دارید؟

I really hope you do.

من واقعا امیدوارم که شما انجام دهید.

It is great to be back here once more.

خیلی خوب است که یک بار دیگر به اینجا برگشتم.

Life.

زندگی

There are some people who don't believe that I am alive, but right now I am live on YouTube.

برخی از مردم باور نمی کنند که من زنده هستم، اما در حال حاضر من در یوتیوب زنده هستم.

At 2:05 o'clock on a Wednesday afternoon.

ساعت 2:05 بعدازظهر چهارشنبه.

I hope you are having a good time.

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه

My name is Duncan, I like English, I have the feeling

اسم من دانکن است، من انگلیسی را دوست دارم، این احساس را دارم

that you already know that because I think maybe

که شما از قبل می دانید زیرا فکر می کنم شاید

you are an English addict.

شما یک معتاد انگلیسی هستید.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

As it says on my T-shirt, I am an English addict.

همانطور که روی تی شرت من نوشته شده است، من یک معتاد انگلیسی هستم.

But are you. Are you an English addict as well?

اما تو هستی آیا شما هم معتاد انگلیسی هستید؟

I have a feeling that you are.

یه حسی دارم که هستی

It is lovely to be here again on Wednesday the 8th of January.

دوست داشتنی است که دوباره در چهارشنبه 8 ژانویه اینجا باشم.

This year is going by so quickly already.

امسال خیلی سریع میگذره

We are eight days into 2025.

ما هشت روز به سال 2025 رسیده ایم. آیا

Have you

but the wrong year on a check?

سال اشتباهی را امتحان کرده اید؟

Or maybe if you were, you were dating a piece of, I don't know, maybe some sort of receipt

یا شاید اگر بودید، با یک تکه، نمی دانم، شاید نوعی رسید

or a piece of paper, an important document and maybe you had to put the date.

یا یک تکه کاغذ، یک سند مهم قرار می گذاشتید و شاید باید تاریخ را قرار می دادید.

Have you yet put the wrong year?

آیا هنوز سال را اشتباه گذاشته اید؟

I'm sure a lot of people already have put 2024 instead of 2025.

من مطمئن هستم که بسیاری از مردم در حال حاضر به جای 2025، 2024 را قرار داده اند.

It's nice to be back with you.

خوشحالم که در کنار شما هستم.

And yes, we are eight days into the new year.

و بله، ما هشت روز از سال جدید می گذریم.

Just in case I have not said it, I will say it right now.

فقط اگر نگفته باشم همین الان می گویم.

Can I say Happy New Year to you just in case?

آیا می توانم برای هر موردی سال نو را به شما تبریک بگویم؟

Perhaps

شاید

I haven't said it to you yet.

هنوز بهت نگفته باشم

So now I have.

پس الان دارم.

I hope 2025 will be super duper so far for me it has been busy yesterday.

امیدوارم سال 2025 برای من بسیار احمقانه باشد، دیروز که شلوغ بوده است.

I'm going to let you in to my personal life.

من به شما اجازه می دهم وارد زندگی شخصی من شوید.

Yesterday I had to go

دیروز به دلایل مختلف مجبور شدم

for a health assessment

برای ارزیابی سلامت بروم

for various reasons because I do YouTube, I am not protected in any way

چون یوتیوب انجام می دهم، به هیچ وجه

with insurance or anything else, so I have to get my insurance directly so I don't have a company that takes care of that.

با بیمه یا چیز دیگری محافظت نمی شوم، بنابراین باید بیمه خود را مستقیم دریافت کنم تا شرکتی نداشته باشم که از آن مراقبت کند. که

I have to do it myself.

باید خودم انجامش بدم

And of course, to get insurance, you have to make sure that you are 100% well.

و البته برای گرفتن بیمه باید مطمئن شوید که 100% خوب هستید.

So yesterday I went for a medical exam, an examination of all my parts.

بنابراین دیروز برای معاینه پزشکی رفتم، معاینه تمام اعضای بدنم.

Can I just say

فقط میتونم بگم

the nurse was very nice, and also the doctor who I saw as well.

پرستار خیلی خوب بود و همینطور دکتری که دیدمش.

Fortunately, she did not want me to get completely naked.

خوشبختانه او نمی خواست من کاملاً برهنه شوم.

However, I did have to take my top off.

با این حال، مجبور شدم تاپم را در بیاورم.

I had to show her my bare chest.

باید سینه برهنه ام را به او نشان می دادم.

Who did she get excited by it?

چه کسی از آن هیجان زده شد؟

Not really. I have to say.

نه واقعا. باید بگویم.

I think the sight of me without my shirt on is not enough to get anyone,

فکر می‌کنم دیدن من بدون پیراهنم برای هیجان‌زده کردن هیچ‌کس کافی نیست

anyone excited at all.

.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

So we are here today. It's nice to see you today.

بنابراین ما امروز اینجا هستیم. خوشحالم که امروز شما را می بینم.

We have a few things to talk about.

چند نکته برای صحبت داریم.

We are looking at phrases connected to the word take, and you might be surprised just how many phrases there are.

ما به عبارات مرتبط با کلمه take نگاه می کنیم، و ممکن است تعجب کنید که تعداد عبارات زیادی وجود دارد.

Also, there is something else.

همچنین، چیز دیگری نیز وجود دارد.

What is it?

چیست؟

There is something else

چیز دیگری هم هست که می

I know being forgetful.

دانم فراموش کردن است.

Do you ever forget things?

آیا تا به حال چیزهایی را فراموش می کنید؟

Do you find sometimes you forget

آیا می بینید که گاهی اوقات خیلی چیزها را فراموش می کنید

many things.

؟

Even things that you should know.

حتی چیزهایی که باید بدانید.

Do you ever have a moment where you forget something?

آیا تا به حال برایتان پیش آمده که چیزی را فراموش کنید؟

It can be information.

می تواند اطلاعات باشد.

It can be something you are saying.

می تواند چیزی باشد که شما می گویید.

It can be something that you have, or maybe something that you must do in the future.

این می تواند چیزی باشد که شما دارید یا شاید کاری باشد که باید در آینده انجام دهید.

So that is the question today. Are you sometimes forgetful?

بنابراین سوال امروز این است. آیا گاهی اوقات فراموش می کنید؟

I have to say,

باید بگویم

after my examination yesterday, my medical examination,

بعد از معاینه دیروزم، معاینه پزشکی من،

she did everything.

او همه کارها را انجام داد.

Everything from the top of my head.

همه چیز از بالای سرم.

To the soles of my feet.

تا کف پایم.

Leaving out 1 or 2 places.

کنار گذاشتن 1 یا 2 مکان.

There were a couple of places she did not look.

چند جا بود که او نگاه نکرد.

That's all I'm saying about that.

این تمام چیزی است که من در مورد آن می گویم.

But you know what it's like whenever anything connected to your health

اما می‌دانید که هر زمان که چیزی مرتبط با سلامتی شما

comes up, you often feel nervous or worried, just in case there is anything serious.

مطرح می‌شود، اغلب احساس عصبی یا نگرانی می‌کنید، فقط در صورت وجود چیز جدی.

Of course, I was told yesterday that I am eating too much food.

البته دیروز به من گفتند که زیاد غذا می خورم.

To be honest with you, I knew that already.

اگر بخواهم با شما صادق باشم، من قبلاً این را می دانستم.

I actually don't need a medical professional to tell me that I'm eating too much food, because I know that already.

من در واقع نیازی به یک متخصص پزشکی ندارم که به من بگوید که من بیش از حد غذا می خورم، زیرا از قبل می دانم.

I am very aware, especially during the Christmas period.

من بسیار آگاه هستم، به خصوص در دوره کریسمس.

You know what it's like during the holidays season.

می دانید در فصل تعطیلات چگونه است.

Quite often you will eat a little bit more food than you normally would,

اغلب اوقات شما کمی بیشتر از حد معمول غذا می خورید،

so it is very common for that to happen.

بنابراین این اتفاق بسیار رایج است.

Cristina is here. Hello, Cristina. Hello, Claudia.

کریستینا اینجاست سلام کریستینا سلام، کلودیا.

Hello to Vitesse.

سلام به ویتسه.

Oh, congratulations.

اوه، تبریک می گویم.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Cristina says I do not like going to the doctors.

کریستینا می گوید من دوست ندارم پیش دکتر بروم.

No, I don't think anyone does.

نه، فکر نمی کنم کسی این کار را کند.

To be honest, anything connected to your health or something medical connected to you.

صادقانه بگویم، هر چیزی که به سلامتی شما یا چیزی پزشکی مرتبط با شما باشد.

You don't like it?

شما آن را دوست ندارید؟

Going to the doctor, going to hospital, going to the dentist.

رفتن به دکتر، رفتن به بیمارستان، رفتن به دندانپزشک.

By the way, I have my dentist appointment coming up this month.

ضمنا من در این ماه نوبت دندانپزشکی دارم.

I don't know what's happening this month.

نمی دانم این ماه چه خبر است. به

There seem to be lots and lots of people waiting to put their hands on me

نظر می رسد افراد زیادی وجود دارند که منتظرند تا دستان خود را روی من بگذارند

and their fingers to explore

و انگشتان خود را برای کشف

every part of my body.

هر قسمت از بدنم.

Oh my goodness, can you believe it?

وای خدای من باورت میشه؟

And of course, my dentist will be seeing me at the end of the month. Isn't that lovely?

و البته، دندانپزشک من در پایان ماه مرا ملاقات خواهد کرد. دوست داشتنی نیست؟

So a very busy January for me. I must be honest with you.

بنابراین ژانویه بسیار شلوغی برای من است. من باید با شما صادق باشم.

So I'm.

پس من هستم.

I am slightly, believe it or not, I am slightly overweight,

من کمی اضافه وزن دارم، باور کنید یا نه، من کمی اضافه وزن دارم،

but it's not the type of overweight that you might think it is.

اما این از آن نوع اضافه وزنی نیست که ممکن است فکر کنید.

The overweight with fat that you can't really see.

اضافه وزن با چربی که واقعا نمی توانید ببینید.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

Around the waist, around here and also underneath the skin as well.

دور کمر، اطراف اینجا و همچنین زیر پوست.

And underneath the muscles there.

و در زیر ماهیچه ها وجود دارد.

There is a type of fat called visceral fat,

نوعی چربی به نام چربی احشایی وجود دارد

which apparently is

که ظاهراً

one of the worst types of fat because it forms over your over your organs.

یکی از بدترین انواع چربی است زیرا روی اندام های شما تشکیل می شود.

Apparently that is not good.

ظاهرا این خوب نیست.

Fortunately for me, that is not too serious, but I do need to take a little bit of exercise and look after myself.

خوشبختانه برای من، این خیلی جدی نیست، اما باید کمی ورزش کنم و از خودم مراقبت کنم.

Talking of health, I am very sorry to hear that one of our regular viewers is not feeling very well at the moment.

از سلامتی صحبت می کنم، بسیار متاسفم که می شنوم یکی از بینندگان همیشگی ما در حال حاضر حال خوبی ندارد.

Hello and welcome to Louis Mendoza.

سلام و به لویی مندوزا خوش آمدید.

I hope you are feeling better.

امیدوارم حالتون بهتر باشه

I didn't realise on Sunday you were feeling unwell.

من روز یکشنبه متوجه نشدم که شما احساس بدی دارید.

I am very sorry to hear that. I hope you are feeling better today.

از شنیدن آن بسیار متاسفم. امیدوارم امروز حالتون بهتر باشه

This is the problem with

این مشکل در

doing the live stream.

اجرای پخش زنده است.

Sometimes in the messages I might miss some of the messages.

گاهی در پیام ها ممکن است برخی از پیام ها را از دست بدهم.

So I hope today Louis, you are feeling much better.

بنابراین امیدوارم امروز لویی، شما احساس خیلی بهتری دارید. من

I really, really do.

واقعا، واقعا.

You don't have to worry about my health.

شما لازم نیست نگران سلامتی من باشید.

I'm not about to fall on the floor or collapse.

قرار نیست روی زمین بیفتم یا سقوط کنم.

Nothing that serious.

هیچ چیز آنقدر جدی نیست

However, I do need to take a little bit more exercise and eat less junk.

با این حال، من باید کمی بیشتر ورزش کنم و مواد غذایی کمتری بخورم.

I know I do it sometimes, not always.

می دانم که گاهی این کار را انجام می دهم، نه همیشه.

I have to say I am quite good with my habits, but sometimes I let myself go.

باید بگویم با عادت هایم کاملاً خوب هستم، اما گاهی اوقات خودم را رها می کنم.

If you let yourself go, it means you remove all the restrictions from yourself.

اگر خودتان را رها کنید، به این معنی است که تمام محدودیت ها را از خود حذف کرده اید.

So all of the things that you would normally not do, you might actually do.

بنابراین تمام کارهایی که معمولاً انجام نمی‌دادید، ممکن است واقعاً انجام دهید.

So sometimes I let myself go.

بنابراین گاهی اوقات خودم را رها می کنم.

I will do things.

من کارها را انجام خواهم داد.

I will eat more, I will exercise less.

بیشتر می خورم، کمتر ورزش می کنم.

And then you start to damage yourself.

و سپس شروع به آسیب زدن به خود می کنید.

To be honest,

راستش را بخواهید،

who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

I don't want to miss anyone. Out. Hello, Alexander.

نمیخوام دلتنگ کسی بشم بیرون. سلام اسکندر

Alexander is here today.

اسکندر امروز اینجاست.

Who else is here? Flower.

کی دیگه اینجاست؟ گل.

Hello, flower.

سلام گل

Hello. Most sun. It's nice to see you back here.

سلام. بیشترین خورشید. خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

And how lovely.

و چقدر دوست داشتنی

Thank you very much.

خیلی ممنون.

My sound says I don't understand English.

صدایم می گوید من انگلیسی نمی فهمم.

Well, you

خوب، شما

are in the best

در بهترین

place because everyone here is learning English.

مکان هستید زیرا همه اینجا در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند.

Everyone.

همه

And a good thing.

و یه چیز خوب

And this is something I'm going to tell you now.

و این چیزی است که من اکنون به شما خواهم گفت.

You can have captions.

می توانید زیرنویس داشته باشید.

Subtitles on the live stream.

زیرنویس در پخش زنده

Isn't it amazing?

شگفت انگیز نیست؟

So you can actually turn on.

بنابراین شما در واقع می توانید روشن کنید.

You can activate

می‌توانید

the captions on the live stream.

زیرنویس‌ها را در جریان زنده فعال کنید.

And of course, later on, there are also captions on the recorded version.

و البته بعداً روی نسخه ضبط شده زیرنویس نیز وجود دارد.

So I hope I will give you some help.

پس امیدوارم کمکی به شما بکنم.

I hope you will.

من امیدوارم که شما.

Be encouraged

by my lessons.

از درس های من دلگرم شوید.

Blood pressure.

فشار خون.

Oh, I see 1 or 2 people are talking about blood pressure.

اوه، من می بینم که 1 یا 2 نفر در مورد فشار خون صحبت می کنند.

You will be pleased to hear.

از شنیدن خوشحال خواهید شد.

And I don't know how.

و من نمی دانم چگونه.

But I was told yesterday that my blood pressure is perfectly normal.

اما دیروز به من گفتند که فشار خونم کاملا طبیعی است.

Oh. I have to say, I was rather surprised by that because I thought my blood pressure was going to be really high.

اوه باید بگویم، من از این موضوع تعجب کردم زیرا فکر می کردم فشار خونم واقعاً بالا خواهد رفت.

But apparently I am very good these days at controlling my my temper.

اما ظاهراً این روزها در کنترل خلق و خوی خود بسیار خوب هستم.

I tend to be very patient, calm.

من تمایل دارم بسیار صبور و آرام باشم.

And because of that, my blood pressure is perfectly normal.

و به همین دلیل فشار خون من کاملا طبیعی است.

That's what the doctor said yesterday.

اینو دکتر دیروز گفت

And the doctor will know.

و دکتر متوجه خواهد شد.

They always know best in those situations.

آنها همیشه در آن شرایط بهتر می دانند.

So I had all sorts of things.

بنابراین من همه جور چیز داشتم.

And you might notice.

و ممکن است متوجه شوید.

Can you see there on my arm?

آیا می توانی آنجا را روی بازوی من ببینی؟

I'm not sure if you can see it, but just there

من مطمئن نیستم که شما می توانید آن را ببینید یا نه، اما فقط در

that that's where they took a blood sample from me as well.

آنجا بود که از من نمونه خون گرفتند.

I have to say, I don't like needles.

باید بگویم من سوزن را دوست ندارم.

Unfortunately.

متاسفانه

The nurse also tried to take some blood from here, but she missed the vein and went into my arm.

پرستار هم سعی کرد از اینجا مقداری خون بگیرد اما رگ را از دست داد و به بازوی من رفت.

So she had to go over to this arm and do this one.

بنابراین او باید به این بازو می رفت و این یکی را انجام می داد.

I was getting very worried because I thought maybe I have no blood in my body, but fortunately I do.

داشتم خیلی نگران می شدم چون فکر می کردم شاید خونی در بدنم نیست، اما خوشبختانه دارم.

I had enough, just enough blood to spare for the nurse.

من به اندازه کافی خون داشتم که بتوانم برای پرستار بگذارم.

So that was my day yesterday. A very interesting day.

پس دیروز روز من بود. یک روز بسیار جالب

A very.

خیلی

I would say painful at times,

گاهی اوقات می گویم دردناک است،

but still we have to do these things.

اما هنوز هم باید این کارها را انجام دهیم.

There are things we have to do in life that are unpleasant.

کارهایی هستند که باید در زندگی انجام دهیم که ناخوشایند هستند.

So if I want to carry on doing this, if I want to carry on being here with you, I have to make sure that I am 100% healthy,

بنابراین اگر می‌خواهم این کار را ادامه دهم، اگر می‌خواهم اینجا با شما باشم، باید مطمئن شوم که 100٪ سالم

or at least

یا حداقل

85% healthy.

85٪ سالم هستم.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

English Addict is with you today.

انگلیسی معتاد امروز با شماست.

Don't forget you can watch me every Wednesday like now and also on Sunday as well.

فراموش نکنید که می توانید هر چهارشنبه مثل الان و همچنین یکشنبه ها من را تماشا کنید.

I am with you as live as live can be.

من با تو هستم تا جایی که زنده می توانم باشد.

You may have heard

شاید

about the word or phrase of 2024, which was brain rot.

کلمه یا عبارت سال 2024 را شنیده باشید که پوسیدگی مغز بود.

Brain rot is when we waste time doing things.

پوسیدگی مغز زمانی است که برای انجام کارها وقت تلف می کنیم.

Maybe we are staring at our mobile phone or computer and we are doing nothing else.

شاید ما به تلفن همراه یا کامپیوتر خود خیره شده ایم و هیچ کار دیگری انجام نمی دهیم.

It almost feels as if our brain is rotting away.

تقریباً به نظر می رسد که مغز ما در حال پوسیدن است.

So I was thinking what would be the word of next year?

بنابراین من فکر می کردم که کلمه سال آینده چه خواهد بود؟

What will be the big word or the big phrase of next year?

کلمه بزرگ یا عبارت بزرگ سال آینده چه خواهد بود؟

Well, I'm going to show you now. This is what I think it will be.

خب الان بهت نشون میدم این چیزی است که من فکر می کنم خواهد بود.

I think one of the most popular words of 2025 will be this word hyperbole.

من فکر می کنم یکی از محبوب ترین کلمات سال 2025 این کلمه هذلولی خواهد بود.

Hyperbole.

هایپربولی.

It is a word you will hear used quite often when we are talking about a person or some sort of state

این کلمه ای است که اغلب می شنوید که وقتی در مورد یک شخص یا حالتی صحبت می کنیم

that is made that is exaggerating something.

که در مورد چیزی اغراق می کند.

Maybe you are saying something that is not to be taken seriously.

شاید شما چیزی می گویید که نباید جدی گرفته شود.

Something you are saying that is not to be taken literally.

چیزی که شما می گویید که نباید به معنای واقعی کلمه در نظر گرفته شود.

You should not take this literally.

شما نباید این را به معنای واقعی کلمه بگیرید.

I am saying something, but maybe I am also exaggerating that thing as well.

من چیزی می گویم، اما شاید در این مورد هم اغراق می کنم.

Hyperbole is the word.

هایپربولی کلمه است.

It describes the overstatement of something to express something in an exaggerated way.

اغراق آمیز چیزی را برای بیان چیزی به شیوه اغراق آمیز توصیف می کند.

So if you exaggerate, it means you make something more than it really is.

بنابراین اگر اغراق کنید، به این معنی است که چیزی بیش از آنچه هست می سازید.

You make something seem more serious or urgent than it really is.

شما کاری می کنید که چیزی جدی تر یا فوری تر از آنچه هست به نظر برسد.

You use hyperbole.

شما از هیپربولی استفاده می کنید.

You are overstating things.

شما در مورد چیزها اغراق می کنید.

And I think at the moment in the world, especially when we talk about social media and even politics,

و من فکر می کنم در حال حاضر در جهان، به خصوص وقتی در مورد رسانه های اجتماعی و حتی سیاست صحبت می کنیم،

a lot of people are speaking with hyperbole.

بسیاری از مردم با اغراق صحبت می کنند.

They are using hyperbole when they are making statements about, well, anything really, when you think about it.

آنها وقتی در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند ، وقتی به آن فکر می کنید، از هذل استفاده می کنند.

You can make a statement about anything you might give your opinion.

شما می توانید در مورد هر چیزی که ممکن است نظر خود را بیان کنید اظهار نظر کنید.

You might give your intention, something that you plan to do.

شما ممکن است قصد خود را ارائه دهید، چیزی که قصد انجام آن را دارید.

We can state all of those things using

ما می توانیم همه این موارد را با استفاده از هذلولی بیان کنیم

hyperbole.

.

Hyperbole is the statement or the saying of something that is not to be taken seriously or literally.

هایپربولی عبارت یا گفتار چیزی است که نباید جدی یا تحت اللفظی تلقی شود.

You might notice politicians, people in power

ممکن است متوجه شوید که سیاستمداران، افراد صاحب قدرت

might use hyperbole, especially if they want to get attention.

ممکن است از هذل گویی استفاده کنند، به خصوص اگر بخواهند توجه را جلب کنند.

If you are trying to be noticed in the world, sometimes it is good for them to use hyperbole.

اگر سعی می کنید در دنیا مورد توجه قرار بگیرید، گاهی اوقات برای آنها خوب است که از هایپربولی استفاده کنند.

You are saying things that will bring attention your way,

شما چیزهایی می گویید که توجه شما را جلب می کند،

and most of those things you don't really mean, they are just being used as an exaggeration.

و بیشتر آن چیزهایی که واقعاً منظورشان نیست، فقط به عنوان اغراق مورد استفاده قرار می گیرند.

You are saying things to get attention.

شما برای جلب توجه چیزهایی می گویید.

So I think this is something that is happening a lot.

بنابراین من فکر می کنم این چیزی است که زیاد اتفاق می افتد.

I think this year this word is going to be used quite a lot.

من فکر می کنم امسال این کلمه قرار است بسیار مورد استفاده قرار گیرد.

A lot of people will be saying things.

بسیاری از مردم چیزهایی خواهند گفت.

They will be making statements and we might describe what they are saying as hype verbally, a thing that is over stated.

آنها اظهاراتی خواهند کرد و ما ممکن است آنچه را که آنها می گویند به عنوان هیاهوی کلامی توصیف کنیم، چیزی که تمام شده است.

You are stating something that is not to be taken serious.

شما چیزی را بیان می کنید که نباید جدی گرفته شود.

Kristina says why are we all going to the doctor at this point in time?

کریستینا می گوید چرا همه ما در این مقطع زمانی به دکتر می رویم؟

It seems crazy. After the Christmas holiday.

دیوانه به نظر می رسد. بعد از تعطیلات کریسمس.

Well, I said that yesterday when the doctor

خب دیروز که دکتر

was examining me.

معاینه ام می کرد اینو گفتم.

I said, it's a very strange time to do this because I've been eating a lot of food over Christmas.

گفتم، زمان بسیار عجیبی است که این کار را انجام دهم، زیرا در کریسمس غذای زیادی خورده ام.

So maybe I should have gone in the summer.

پس شاید باید در تابستان می رفتم.

Maybe when I was a little bit fitter.

شاید زمانی که کمی خوش اندام بودم.

Perhaps if I had the chance to take a little bit more exercise and then go for the medical exam,

شاید اگر فرصت می شد کمی بیشتر ورزش کنم و بعد برای معاینه پزشکی بروم،

but unfortunately they said that I had to go on January the 7th.

اما متأسفانه گفتند که باید 18 دی بروم.

So that is what I did yesterday.

پس این همان کاری است که من دیروز انجام دادم.

It wasn't much fun.

زیاد جالب نبود

That's all I can say. Anyway, I am here.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم. به هر حال من اینجا هستم. من

I am not dead. I'm still alive.

نمرده ام. من هنوز زنده ام

Just about.

فقط در مورد

Almost. Perhaps I will be with you for the next five years.

تقریبا شاید تا پنج سال آینده با شما باشم.

Ten years? 50 years. Imagine that.

ده سال؟ 50 سال. آن را تصور کنید.

Imagine me still being here

تصور کنید

when I'm 85.

وقتی 85 ساله هستم هنوز اینجا هستم.

Can you imagine that?

آیا می توانید آن را تصور کنید؟

Can you imagine me standing here doing this?

آیا می توانید تصور کنید که من اینجا بایستم و این کار را انجام دهم؟

And I'm 85 years old.

و من 85 ساله هستم.

I think it will happen.

فکر می کنم این اتفاق خواهد افتاد.

I think it will definitely happen.

من فکر می کنم قطعا این اتفاق خواهد افتاد.

Hopefully

امیدوارم

we are taking a quick break and then we are back because we have lots of things to talk about today.

یک استراحت سریع داشته باشیم و پس از آن برگردیم زیرا امروز چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم.

We will be talking about phrases connected to the word take, and we are also going to what else are we going to do?

ما در مورد عبارات مرتبط با کلمه take صحبت خواهیم کرد، و همچنین می خواهیم چه کار دیگری انجام دهیم؟

Shall we have a look at things that are related to forgetting?

آیا نگاهی به چیزهایی که به فراموشی مربوط می شود بیندازیم؟

In fact, for a moment I almost forgot that we were talking about forgetting things,

در واقع، برای یک لحظه تقریباً فراموش کردم که ما در مورد فراموش کردن چیزها صحبت می کنیم،

which, when you think about it, is rather odd.

که وقتی به آن فکر می کنید، نسبتاً عجیب است.

Don't go away, English addict.

نرو، معتاد انگلیسی.

We'll be right back.

ما بلافاصله برمی گردیم.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

Would you like to see the view from my window this morning?

آیا می خواهید امروز صبح منظره ای را از پنجره من ببینید؟

There it is.

آنجاست.

So that, believe it or not, was the view that greeted me when I opened the curtains.

به طوری که، باور کنید یا نه، وقتی پرده ها را باز کردم، همان منظره ای بود که به استقبالم آمد .

So this is the view from the top of the stairs in my house. Can you believe it?

بنابراین این منظره از بالای پله های خانه من است. باورت میشه؟

Using my lovely zoom camera and looking into the distance and I have to say it does look very seasonal.

با استفاده از دوربین زوم دوست داشتنی و نگاه کردن به دوردست ها ، باید بگویم که بسیار فصلی به نظر می رسد.

So that is looking over towards Wales.

بنابراین این نگاه به سمت ولز است.

From one of the windows in my house you can see a place there called the Long Mynd.

از یکی از پنجره‌های خانه‌ام می‌توان مکانی به نام لانگ مایند را دید.

A very famous place here in Shropshire, a place where lots of people like to go and walk.

مکانی بسیار معروف اینجا در Shropshire، مکانی که افراد زیادی دوست دارند بروند و قدم بزنند.

Maybe I will show you some more of that at a later date.

شاید بعداً مقدار بیشتری از آن را به شما نشان دهم.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

It's good to see you today.

خوشحالم که امروز شما را می بینم.

It's freezing cold outside.

بیرون هوا خیلی سرده

It is absolutely freezing at the moment.

در حال حاضر کاملاً یخبندان است.

Last night it was about minus five Celsius, five degrees below freezing last night.

دیشب هوا حدود منفی پنج سانتیگراد، پنج درجه زیر صفر بود.

It really did feel cold.

واقعا احساس سردی میکرد

That might be the reason why there is still a lot of snow around on the mountains.

شاید به همین دلیل است که هنوز برف زیادی در اطراف کوه ها وجود دارد.

In the distance.

در دوردست.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

It is good to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Can I say hello to Sue? Cat.

آیا می توانم به سو سلام کنم؟ گربه

Hello, Sue. Cat. It is nice to see you here.

سلام سو. گربه خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I know sometimes you are not with us. Sometimes you have other things to do.

میدونم گاهی پیش ما نیستی گاهی اوقات کارهای دیگری برای انجام دادن دارید.

But it is always good when you have a chance to drop by.

اما همیشه زمانی خوب است که فرصتی برای رفتن داشته باشید.

Very nice to see you here today. How lovely.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم. چقدر دوست داشتنی

Now we are going to look at an interesting subject.

اکنون به یک موضوع جالب می پردازیم.

A subject involving words.

موضوعی که شامل کلمات است.

As you know, I love English very much.

همانطور که می دانید من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

And maybe. Perhaps you are one of those as well.

و شاید. شاید شما هم یکی از آن دسته باشید.

We are going to take a look at phrases connected to

ما قصد داریم نگاهی به عبارات مرتبط با

take.

take بیاندازیم.

The word take, of course, is to receive something or receive something with force.

کلمه گرفتن البته دریافت چیزی یا دریافت چیزی با زور است.

Or maybe you take something, maybe you pick up something.

یا شاید چیزی را بردارید، شاید چیزی را بردارید.

So perhaps you do it with permission.

پس شاید شما این کار را با اجازه انجام دهید.

Or maybe you do it without permission.

یا شاید بدون اجازه این کار را انجام دهید.

You might steal something.

ممکنه چیزی بدزدی

You might take something that does not belong to you.

ممکن است چیزی را بردارید که به شما تعلق ندارد.

We say you take it.

ما می گوییم شما آن را بگیرید.

Of course, there are many other ways of using the word take.

البته روش های بسیار دیگری برای استفاده از کلمه take وجود دارد.

We can use the word in phrases.

می توانیم از این کلمه در عبارات استفاده کنیم.

For example, here is the first phrase using the word take.

به عنوان مثال، در اینجا اولین عبارت با استفاده از کلمه take است.

Take a chance or take the chance.

یک فرصت یا فرصت استفاده کنید.

You take a chance or you take the chance to go for something

شما از یک شانس استفاده می کنید یا از این شانس استفاده می کنید که به دنبال چیزی

such as an opportunity or a thing you wish to pursue.

مانند یک فرصت یا چیزی که می خواهید دنبال کنید بروید.

Maybe there is something that you want to do, something you want to try,

شاید کاری باشد که بخواهید انجام دهید، کاری که بخواهید امتحان کنید،

maybe a new hobby, maybe some sort of activity.

شاید یک سرگرمی جدید، شاید نوعی فعالیت.

You decide to take a chance.

شما تصمیم می گیرید که از فرصت استفاده کنید.

And of course, perhaps there is an opportunity that comes your way.

و البته، شاید فرصتی برای شما پیش بیاید.

There is a chance

این احتمال وجود دارد

that you can take something that is offered to you.

که بتوانید چیزی را که به شما پیشنهاد می شود بردارید.

You take.

شما می گیرید.

We say that you take a chance or you take the chance.

ما می گوییم شانس می گیرید یا شانس می آورید.

You take the opportunity when it appears.

وقتی فرصت ظاهر می شود از آن استفاده می کنید.

Or of course, you simply do it without any opportunity.

یا البته، شما به سادگی این کار را بدون هیچ فرصتی انجام می دهید.

You can still take a chance on something.

شما هنوز هم می توانید برای چیزی شانس داشته باشید.

Take a chance with something, an opportunity or something that you just decide to do.

با چیزی، فرصتی یا کاری که فقط تصمیم به انجامش دارید، شانس بیاورید.

You decide to take a chance sometime in life.

شما تصمیم می گیرید که در زندگی فرصتی را انتخاب کنید.

You do have to take a chance.

شما باید شانس بیاورید

Sometimes you have to reach out and grab that opportunity.

گاهی اوقات باید دست دراز کرد و از آن فرصت استفاده کرد.

Here's another one. Take your pick.

اینم یکی دیگه انتخاب خود را انتخاب کنید.

If you take your pick, it means you choose something from a selection that is offered.

اگر انتخاب خود را انتخاب کنید، به این معنی است که شما چیزی را از مجموعه ای که ارائه می شود انتخاب می کنید.

So maybe a person will offer something to you, or maybe many things together, and you can take your pick.

بنابراین ممکن است شخصی چیزی را به شما پیشنهاد دهد، یا شاید چیزهای زیادی را با هم، و شما بتوانید انتخاب خود را انتخاب کنید.

Choose something from a selection that is offered to you.

چیزی را از مجموعه ای که به شما پیشنهاد می شود انتخاب کنید.

You might take your pick from a selection of cakes or desserts

ممکن است از میان مجموعه ای از کیک ها یا دسرها

from a menu.

از منو انتخاب کنید.

So perhaps something is offered to you.

بنابراین شاید چیزی به شما پیشنهاد شود.

You take your pick.

شما انتخاب کنید

You decide what you want.

شما تصمیم می گیرید که چه می خواهید.

You choose the thing you want.

شما چیزی را که می خواهید انتخاب کنید.

We can say that you

می توانیم بگوییم که شما

take your pick.

انتخاب کنید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

You might decide to take time out.

ممکن است تصمیم بگیرید که وقت بگذارید.

If you take time out.

اگر وقت بگذارید.

It means you make time to have a rest or pause.

یعنی زمانی را برای استراحت یا مکث اختصاص می دهید.

What you are doing for a while.

کاری که مدتی است انجام می دهید.

So for a short time, you will stop doing the thing that you normally do.

بنابراین برای مدت کوتاهی از انجام کاری که معمولاً انجام می دهید دست می کشید.

We say that you take time out.

ما می گوییم که شما وقت بگذارید.

You take some time away from the thing you normally do.

شما مدتی را از کاری که به طور معمول انجام می دهید فاصله می گیرید.

And this is a phrase we often do when we feel as if we need a rest.

و این عبارتی است که اغلب زمانی که احساس می کنیم به استراحت نیاز داریم انجام می دهیم.

We need a break from the thing we normally do.

ما نیاز به استراحت از کاری که معمولا انجام می دهیم داریم. وقت

You will take

می گیرید

time out.

You will do something as a way of relaxing.

شما کاری را به عنوان راهی برای آرامش انجام خواهید داد.

Or maybe you do nothing.

یا شاید شما هیچ کاری انجام نمی دهید.

You just take time out.

شما فقط وقت بگذارید.

A person might say something to you that upsets you.

ممکن است شخصی چیزی به شما بگوید که شما را ناراحت کند.

They might say something that hurt your feelings, or maybe something that you feel offended by.

آنها ممکن است چیزی بگویند که احساسات شما را جریحه دار کند، یا شاید چیزی که شما از آن رنجیده اید.

We can say that you take offence.

می توانیم بگوییم که توهین می کنی. از اینکه

You take offence to feel insulted or offended by something said to you.

از چیزی که به شما گفته شده است احساس توهین یا آزرده شدن می کنید، آزرده خاطر می شوید.

A person might say something to you.

ممکن است یک نفر چیزی به شما بگوید.

Maybe they make a personal comment about your appearance and you take offence.

شاید در مورد ظاهر شما نظر شخصی می دهند و شما توهین می کنید.

You feel offended or upset.

احساس توهین یا ناراحتی می کنید.

A comment made by someone might cause you to take offence.

نظر شخصی ممکن است باعث توهین شما شود.

So the word there is offence, something done against

بنابراین کلمه وجود دارد توهین است، کاری که علیه آن انجام شده

or something that breaks the rules.

یا چیزی که قوانین را زیر پا می گذارد.

Offence.

جرم

You take offence.

توهین میکنی

You take offence at what they said about you.

شما از آنچه در مورد شما گفته اند آزرده می شوید.

You feel upset by it.

از آن احساس ناراحتی می کنید.

You feel hurt by what they said.

شما از صحبت های آنها آسیب دیده اید.

This is a phrase that is used quite often,

این عبارتی است که اغلب استفاده می شود،

especially in social situations where someone might say the wrong thing at the wrong moment.

به خصوص در موقعیت های اجتماعی که ممکن است کسی در لحظه اشتباه حرف نادرستی بزند.

They might say something to you and they don't mean to be offensive.

آنها ممکن است چیزی به شما بگویند و قصد توهین نداشته باشند.

They don't want to hurt your feelings, but you take offence.

آنها نمی خواهند احساسات شما را جریحه دار کنند، اما شما توهین می کنید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

This is a very typical phrase that is used in British English.

این یک عبارت بسیار معمولی است که در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

We might say that something or something might take the biscuit.

ممکن است بگوییم که چیزی یا چیزی ممکن است بیسکویت را بگیرد.

That really takes the biscuit.

که واقعا بیسکویت را می گیرد.

To the point where something has gone too far.

تا جایی که چیزی بیش از حد پیش رفته است. از

It has crossed the line of being acceptable.

مرز قابل قبول بودن عبور کرده است.

So maybe a person's action, what they've said, what they've done, might

بنابراین، ممکن است عمل یک شخص، آنچه که گفته است، کاری که انجام داده است، از

cross the line of what you will accept.

مرز آنچه شما بپذیرید عبور کند.

A person might be rude.

یک نفر ممکن است بی ادب باشد.

They might say something or do something and you might say, well,

آنها ممکن است چیزی بگویند یا کاری انجام دهند و شما ممکن است بگویید، خوب،

that really takes the biscuit.

این واقعاً بیسکویت را می گیرد.

That means you've gone too far.

یعنی خیلی جلو رفتی

I'm sorry I can't accept your behaviour.

متاسفم که نمی توانم رفتار شما را بپذیرم.

That takes the biscuit.

که بیسکویت را می گیرد.

And we have a phrase here being used in a sentence.

و ما در اینجا یک عبارت داریم که در یک جمله استفاده می شود.

Your constant lateness for work really does take the biscuit.

تأخیر مداوم شما در محل کار واقعاً بیسکویت را می گیرد.

That means you are always late for work.

یعنی همیشه دیر سر کار می آیی.

And now

و اکنون

I have to say something about it because it is unacceptable.

باید چیزی در این مورد بگویم زیرا غیرقابل قبول است.

It really takes the biscuit to the point where something has gone too far.

واقعاً بیسکویت را به جایی می رساند که چیزی زیاده روی کرده است.

We often use this in British English.

ما اغلب از این در انگلیسی بریتانیایی استفاده می کنیم.

The next one you take the bus.

نفر بعدی که سوار اتوبوس می شوید.

This might seem like a very simple phrase, but we are using the word take in a very interesting way to take the bus.

این ممکن است یک عبارت بسیار ساده به نظر برسد، اما ما از کلمه take به روشی بسیار جالب برای سوار شدن به اتوبوس استفاده می کنیم.

To use a bus as a means of travelling somewhere.

استفاده از اتوبوس به عنوان وسیله ای برای سفر به جایی.

You are going from one place to another. You take the bus.

از جایی به جای دیگر می روید. شما سوار اتوبوس شوید.

You take that thing.

شما آن چیز را بگیرید.

You travel using that

شما با استفاده از آن

form of transport.

نوع حمل و نقل سفر می کنید.

You take the bus. You might take the train.

شما سوار اتوبوس شوید. ممکن است سوار قطار شوید.

Maybe if you are travelling a long way, you might have to travel by rail.

شاید اگر در حال سفر طولانی هستید، ممکن است مجبور شوید با راه آهن سفر کنید.

You will take a train.

سوار قطار خواهید شد.

You might even take a plane.

حتی ممکن است سوار هواپیما شوید.

If you are flying overseas, you will take a plane.

اگر به خارج از کشور پرواز می کنید، سوار هواپیما خواهید شد.

So in this sentence, to take the bus means you are just simply going somewhere and the bus is what you are travelling on.

بنابراین در این جمله، سوار شدن به اتوبوس به این معنی است که شما به سادگی به جایی می روید و اتوبوس همان چیزی است که با آن سفر می کنید.

I will take the bus to work this morning because it is raining.

امروز صبح با اتوبوس می روم سر کار چون باران می بارد.

So instead of walking to work instead I am going to

بنابراین به جای پیاده روی به محل کار، به جای آن

take the bus.

سوار اتوبوس می شوم.

You ride on the bus. You take the bus.

شما سوار اتوبوس می شوید. شما سوار اتوبوس شوید. به

That is how you will be travelling.

این ترتیب شما سفر خواهید کرد.

To take the Mickey.

برای گرفتن میکی.

Oh. Again. This is often used in British English.

اوه دوباره این اغلب در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

If you take the Mickey, it means you are ridiculing

اگر میکی را بگیرید، به این معنی است که دارید کسی را مسخره می کنید

someone to ridicule or make fun of someone so as to make them appear foolish.

تا کسی را مسخره کنید یا مسخره کنید تا او را احمق جلوه دهید.

You are making fun of that person.

داری مسخره میکنی اون آدم

You take the Mickey.

تو میکی رو بگیر

My boss is always taking the Mickey out of my choice of clothes.

رئیس من همیشه میکی را از انتخاب لباس من خارج می کند.

So a person might be criticising you, or they might be making fun

بنابراین ممکن است شخصی از شما انتقاد کند یا ممکن است

at your expense.

به قیمت شما مسخره کند.

They are saying horrible things to you or about you.

آنها چیزهای وحشتناکی به شما یا در مورد شما می گویند.

You know, making fun.

میدونی مسخره کردن

They are trying to make you appear foolish.

آنها سعی می کنند شما را احمق جلوه دهند.

They take the Mickey.

میکی را می گیرند.

There is another phrase that we can use, but that one is a little bit rude.

عبارت دیگری وجود دارد که می توانیم از آن استفاده کنیم، اما آن یکی کمی بی ادبانه است.

And unfortunately,

و متأسفانه

I am too nervous to use it. Too.

من بیش از حد عصبی هستم که از آن استفاده کنم. همینطور

Take up.

بردار.

You take up something.

شما چیزی را برمی دارید.

To begin doing something, such as a hobby or pastime.

شروع به انجام کاری، مانند یک سرگرمی یا سرگرمی.

When we talk about something you do as a pastime.

وقتی در مورد کاری صحبت می کنیم که به عنوان یک سرگرمی انجام می دهید.

It means a hobby.

به معنای سرگرمی است.

Something you do in your spare time.

کاری که در اوقات فراغت خود انجام می دهید.

We describe it as a pastime.

ما آن را به عنوان یک سرگرمی توصیف می کنیم.

I have decided to take up astronomy in my spare time.

تصمیم گرفتم در اوقات فراغت خود به نجوم بپردازم.

You take up something.

شما چیزی را برمی دارید.

You begin doing that particular thing quite often as a hobby.

شما اغلب به عنوان یک سرگرمی شروع به انجام آن کار خاص می کنید.

Something you are doing as a hobby.

کاری که به عنوان یک سرگرمی انجام می دهید.

Something you are taking up is something you are beginning to do.

کاری که در حال انجام آن هستید، کاری است که شروع به انجام آن می کنید.

You might take up learning English.

ممکن است به یادگیری زبان انگلیسی بپردازید.

I like that one.

من آن یکی را دوست دارم.

You might take up

ممکن است شروع به

learning a new language.

یادگیری یک زبان جدید کنید.

English. French.

انگلیسی. فرانسوی.

German. Spanish.

آلمانی. اسپانیایی.

Chinese.

چینی.

Korean.

کره ای.

The choice is yours.

انتخاب با شماست.

I have decided to take up astronomy

تصمیم گرفتم

in my spare time.

در اوقات فراغت خود به نجوم بپردازم.

I have decided to look into the sky

تصمیم گرفته ام به آسمان نگاه کنم

and study

و

the stars and the planets floating above my head.

ستاره ها و سیارات شناور بالای سرم را مطالعه کنم.

To take one's word.

حرف خود را گرفتن

If you take one's word.

اگر حرف یکی را قبول کنی

In this sense, we are talking about a person.

در این معنا، ما در مورد یک شخص صحبت می کنیم.

You take a person's word. You take someone's word

شما حرف یک نفر را می گیرید. شما از حرف یک نفر

in this phrase

در این عبارت استفاده می کنید که به چیزی

to trust or believe something, to believe what someone said.

اعتماد کنید یا چیزی را باور کنید، چیزی را باور کنید که کسی گفته است.

To regard someone's statement as honest,

اینکه اظهارات کسی را صادقانه،

true,

درست و

reliable.

قابل اعتماد بدانیم.

Something you can rely on, something that can be trusted.

چیزی که بتوان به آن تکیه کرد، چیزی که بتوان به آن اعتماد کرد.

We can say that you take someone's word.

می توانیم بگوییم که شما حرف کسی را قبول می کنید.

So if you take my word,

بنابراین اگر حرف من را قبول کنید،

that means you believe me.

به این معنی است که به من ایمان دارید.

Maybe you tell me something,

شاید شما چیزی به من بگویید

and then I take your word.

و من حرف شما را قبول کنم.

It means I believe what you've said.

یعنی من به آنچه شما گفتید ایمان دارم.

Take my word.

حرف من را قبول کن

This investment will make you rich.

این سرمایه گذاری شما را ثروتمند می کند.

Not always.

نه همیشه.

Not always.

نه همیشه.

In fact, very rarely.

در واقع، بسیار به ندرت.

So you might take someone's word. You believe them.

بنابراین ممکن است حرف کسی را قبول کنید. شما آنها را باور می کنید.

You trust what they say.

شما به آنچه می گویند اعتماد دارید.

You might take your time.

شما ممکن است وقت خود را صرف کنید.

To take your time means to do something carefully without rushing.

وقت گذاشتن به معنای انجام کاری با دقت و بدون عجله است.

You take your time. You don't have to rush.

شما وقت بگذارید. لازم نیست عجله کنید.

You don't have to do it too quickly.

لازم نیست خیلی سریع این کار را انجام دهید.

You take your time. Do it slowly.

شما وقت بگذارید. به آرامی این کار را انجام دهید.

Take your time.

راحت باش.

Don't rush. Be careful.

عجله نکن مراقب باشید.

Take your time.

راحت باش.

Going down those steps.

پایین رفتن از آن پله ها

They are quite slippery.

آنها کاملاً لغزنده هستند.

Especially at the moment because we've had lots of snow.

به خصوص در حال حاضر چون برف زیادی باریده ایم.

Lots of ice.

یخ زیاد

So when you go down the steps, please be careful.

بنابراین وقتی از پله ها پایین می روید لطفا مراقب باشید.

Take your time. Do it slowly.

راحت باش. به آرامی این کار را انجام دهید.

Carefully.

با دقت.

You take your time.

شما وقت بگذارید.

You might decide

ممکن است تصمیم بگیرید که

to take a nap.

چرت بزنید.

I have to say, I do enjoy taking a nap in the afternoon.

باید بگویم، من از چرت زدن بعد از ظهر لذت می برم.

Sometimes for maybe 20 minutes. Half an hour.

گاهی شاید 20 دقیقه. نیم ساعت.

Sometimes I forget

گاهی اوقات فراموش می کنم

and I stay on the bed

و روی تخت می مانم

so my nap becomes

تا چرتم تبدیل به

a very long sleep.

یک خواب بسیار طولانی شود.

Quite often you will go to bed, or maybe you lying down to take a nap.

اغلب اوقات به رختخواب می روید یا شاید دراز کشیده اید تا چرت بزنید.

So when we say nap, we mean a short sleep.

بنابراین وقتی می گوییم چرت زدن، منظورمان یک خواب کوتاه است.

A short sleep just for a short period of time.

یک خواب کوتاه فقط برای مدت کوتاه.

So you might take a nap.

پس ممکن است چرت بزنید.

That means you do it.

یعنی انجامش میدی

I am going upstairs now.

الان دارم میرم بالا

I'm going to take a nap.

میرم چرت بزنم

It means I'm going to have a short rest.

یعنی قراره یه استراحت کوتاه داشته باشم.

A short sleep.

یه خواب کوتاه

Don't disturb me.

مزاحمم نشو

I'm going upstairs to take a nap.

دارم میرم بالا که چرت بزنم

Please don't disturb me.

لطفا مزاحمم نشو

And finally, on our list here,

و در نهایت، در لیست ما در اینجا،

you might take something by storm.

ممکن است چیزی را طوفانی کنید.

Take by storm.

طوفان بگیرید.

Oh, now that is a very interesting phrase.

اوه، این یک عبارت بسیار جالب است.

To have a big impact or become very successful at a certain thing.

تاثیر زیادی داشته باشید یا در یک کار خاص بسیار موفق شوید.

You might take something by storm, for example.

به عنوان مثال، ممکن است چیزی را با طوفان مواجه کنید.

This new device will take the world by storm.

این دستگاه جدید جهان را طوفانی خواهد کرد.

It means it will have a big effect.

یعنی تاثیر زیادی خواهد داشت.

There will be many changes that will come about because of this thing.

تغییرات زیادی به دلیل این اتفاق رخ خواهد داد.

It will change the way we live.

این روش زندگی ما را تغییر خواهد داد.

It will be successful, popular.

موفق، محبوب خواهد بود.

It will take the world by storm.

دنیا را طوفانی خواهد کرد.

It is a phrase that is often used

این عبارتی است که اغلب

when we are talking about something new that has come along and has become popular.

زمانی استفاده می شود که ما در مورد چیز جدیدی صحبت می کنیم که پیش آمده و محبوب شده است.

It will take the world by storm.

دنیا را طوفانی خواهد کرد.

And that is that for now.

و فعلا همین است.

I'm sure you are going to find lots of other words and phrases that go together with take.

من مطمئن هستم که تعداد زیادی کلمات و عبارات دیگر را خواهید یافت که با برداشت همراه هستند.

I have no doubt about it.

من شکی در آن ندارم.

In fact, English Addict is with you today.

در واقع، انگلیسی معتاد امروز با شماست.

Wednesday afternoon we are going to talk about forgetting things in a couple of moments.

بعدازظهر چهارشنبه قرار است چند لحظه دیگر در مورد فراموش کردن چیزها صحبت کنیم.

Forgetting anything really.

واقعا فراموش کردن هر چیزی

I suppose it is possible to forget anything.

فکر می کنم ممکن است هر چیزی را فراموش کرد.

Sometimes I forget things and that is what we are going to be talking about

گاهی اوقات چیزهایی را فراموش می کنم و این چیزی است که قرار است

in a few moments from now.

چند لحظه دیگر درباره آن صحبت کنیم.

For those wondering what the view is like at the moment.

برای کسانی که می‌پرسند منظره در حال حاضر چگونه است.

Out of the window. There it is.

بیرون از پنجره. آنجاست.

That is what the view is like at this very moment.

منظره در این لحظه همین است.

It is very misty, quite misty.

خیلی مه آلود است، کاملا مه آلود.

It is not clear.

معلوم نیست.

You can see just in the distance.

فقط از دور می توانید ببینید.

If you look very carefully you can see the churches of Shrewsbury

اگر خیلی با دقت نگاه کنید، می توانید کلیساهای شروسبری را ببینید که

going up into the mist.

در مه بالا می روند.

But it is a rather dull, misty day today.

اما امروز یک روز کسل کننده و مه آلود است.

Unfortunately.

متاسفانه

We are definitely having winter.

مطمئناً در حال گذراندن زمستان هستیم.

I think it is safe to say at the moment it is definitely winter here in England, but the good news

من فکر می‌کنم می‌توان گفت که در حال حاضر قطعاً اینجا در انگلیس زمستان است، اما خبر خوب این

is, of course, the good news is that the days will start to become longer.

است که البته خبر خوب این است که روزها طولانی‌تر خواهند شد. با نزدیک شدن به بهار

We will slowly have more and more daylight as we slowly approach spring time.

کم کم روشنایی روز بیشتر و بیشتر خواهیم شد .

Please. Spring please.

لطفا بهار لطفا

Can you come as soon as you can? I will be very grateful.

میشه هر چه زودتر بیای؟ بسیار سپاسگزار خواهم بود.

Do you ever forget things?

آیا تا به حال چیزهایی را فراموش می کنید؟

I think it is perfectly normal to forget things.

به نظر من فراموش کردن چیزها کاملا طبیعی است.

And I know this because even when I was young, I used to forget things.

و من این را می دانم زیرا حتی وقتی جوان بودم، چیزهایی را فراموش می کردم.

Not always, but sometimes I would. Sometimes I would forget to go to school.

نه همیشه، اما گاهی اوقات این کار را می کنم. گاهی یادم می رفت به مدرسه بروم.

Although.

هر چند.

That may have been intentional.

ممکن است عمدی بوده باشد.

Because I didn't like going to school.

چون دوست نداشتم به مدرسه بروم.

So I used to pretend to forget to go to school.

بنابراین عادت داشتم وانمود کنم که رفتن به مدرسه را فراموش کرده ام.

But quite often we do forget things.

اما اغلب ما چیزهایی را فراموش می کنیم.

Genuinely, we might forget something.

واقعاً ممکن است چیزی را فراموش کنیم.

Some people believe that it is a sign of old age as you get older.

برخی افراد معتقدند که با بالا رفتن سن این نشانه پیری است.

Some people believe not me, but some people, not me,

بعضی ها باور نمی کنند من را باور می کنند، اما بعضی ها، نه من،

some people, other people.

بعضی ها، دیگران را باور می کنند.

Not my personal opinion.

نظر شخصی من نیست

Other people. That's what they think.

افراد دیگر این چیزی است که آنها فکر می کنند.

They wrong.

اشتباه می کنند.

Forgetting things is perfectly normal.

فراموش کردن چیزها کاملا طبیعی است.

No matter how young or old you happen to be.

مهم نیست که چقدر جوان یا پیر هستید.

So here we go then. Forgetfulness.

پس ما به اینجا می رویم. فراموشی.

The instance of being unable to remember something.

مثال ناتوانی در به خاطر سپردن چیزی.

So maybe forgetfulness is something that you might do regularly.

بنابراین شاید فراموشی کاری باشد که ممکن است به طور مرتب انجام دهید.

It can also be part of your character as well.

همچنین می تواند بخشی از شخصیت شما باشد.

Some people are forgetful.

برخی افراد فراموشکار هستند.

They forget things not because there is anything wrong with their brain, but that is how they are.

آنها چیزها را فراموش می کنند نه به این دلیل که مشکلی در مغزشان وجود دارد، بلکه آنها اینگونه هستند.

Maybe they have too many things to do.

شاید کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشند.

So if your life is busy and hectic, I think it is possible sometimes to forget things.

بنابراین اگر زندگی شما شلوغ و پرمشغله است، فکر می کنم گاهی اوقات ممکن است چیزهایی را فراموش کنید.

So it's not always because your brain is not working properly.

بنابراین همیشه به این دلیل نیست که مغز شما به درستی کار نمی کند.

Sometimes it is just because your brain is trying to do too many things at the same time.

گاهی اوقات فقط به این دلیل است که مغز شما در تلاش است تا چندین کار را همزمان انجام دهد.

Perhaps you are trying to do too much, and because of that, you might become forgetful.

شاید شما در حال تلاش برای انجام کارهای بیش از حد هستید و به همین دلیل ممکن است فراموشکار شوید.

The habit of forgetting things during an average day.

عادت به فراموش کردن چیزها در طول یک روز متوسط.

I think we all do it.

من فکر می کنم همه ما این کار را انجام می دهیم.

We all forget things during the day.

همه ما در طول روز چیزهایی را فراموش می کنیم.

Something that might

چیزی که ممکن است

disappear from our brains for a short time.

برای مدت کوتاهی از مغز ما محو شود.

To be forgetful.

فراموشکار بودن

The action of forgetting

عمل فراموشی

you forget to disregard something that seems unimportant.

شما فراموش می کنید که چیزی را که بی اهمیت به نظر می رسد نادیده بگیرید.

So there are more than one way. More than one way.

بنابراین بیش از یک راه وجود دارد. بیش از یک راه.

There are many ways.

راه های زیادی وجود دارد.

In fact,

در واقع،

of expressing forget something that you forget might be something that you want to forget, something

بیان فراموشی چیزی که فراموش می‌کنید ممکن است چیزی باشد که می‌خواهید فراموش کنید، چیزی

that you don't want to remember anymore, might be something you forget, maybe a bad experience, or maybe something that is not important.

که دیگر نمی‌خواهید به خاطر بسپارید، ممکن است چیزی باشد که فراموش می‌کنید، شاید یک تجربه بد، یا شاید چیزی که مهم نیست.

We can forget it.

ما می توانیم آن را فراموش کنیم.

We forget that thing.

ما آن چیز را فراموش می کنیم.

We push that thing out of our mind.

ما آن چیز را از ذهن خود بیرون می کنیم.

We don't want to remember that thing anymore.

ما دیگر نمی خواهیم آن چیز را به خاطر بسپاریم.

A simple moment of forgetting something either important or trivial.

یک لحظه ساده فراموش کردن یک چیز مهم یا بی اهمیت.

So, of course, it is possible to forget something important.

بنابراین، البته، ممکن است یک چیز مهم را فراموش کنید.

But also quite often, if the thing is small or trivial.

اما اغلب اوقات، اگر چیز کوچک یا بی اهمیت باشد.

So there is an interesting word.

بنابراین یک کلمه جالب وجود دارد.

The word trivial relates to something unimportant, something small,

کلمه بی اهمیت به چیزی بی اهمیت، چیزی کوچک،

minor, something of no significance is trivial.

جزئی، چیزی که اهمیتی ندارد، بی اهمیت است مربوط می شود.

So maybe you forget something that is not important.

بنابراین شاید چیزی را فراموش کنید که مهم نیست.

But of course, quite often we will also forget things that are important.

اما البته، اغلب اوقات ما چیزهای مهم را نیز فراموش می کنیم.

And for example, you forget your friend's birthday.

و به عنوان مثال، شما تولد دوست خود را فراموش می کنید.

So maybe your friend is having a birthday.

بنابراین شاید دوست شما تولد دارد.

Maybe today it is her birthday or his birthday and you forget it.

شاید امروز تولد او یا تولد او باشد و شما آن را فراموش کنید.

You forget all about it.

همه چیز را فراموش می کنی

You can't

شما نمی توانید

remember it.

آن را به خاطر بسپارید.

You don't know when her birthday is because you forgotten

نمیدونی تولدش کیه چون فراموش کردی

when it is.

کی هست.

The past tense of forget is forgot.

زمان گذشته فراموشی فراموش شده است.

Forgot or something has been forgotten.

فراموش کرده یا چیزی فراموش شده است.

Something has been left behind.

چیزی پشت سر گذاشته شده است.

It has been forgotten.

فراموش شده است.

You forgot to send a birthday card to your friend.

شما فراموش کرده اید برای دوست خود کارت تولد بفرستید.

You forgot to do it.

شما فراموش کرده اید که آن را انجام دهید.

It disappeared from your mind.

از ذهنت ناپدید شد

To be forgetful.

فراموشکار بودن

We might describe a person as forgetful.

ممکن است فردی را فراموشکار توصیف کنیم.

So some people do have the habit of being forgetful.

بنابراین برخی از مردم عادت به فراموشکار بودن دارند.

You forget things.

چیزها را فراموش می کنی

Something that you try

چیزی که شما سعی می کنید

to remember.

به خاطر بسپارید.

Unfortunately it disappears.

متأسفانه از بین می رود.

It vanishes from your mind.

از ذهنت محو میشه

Sometimes we can all be forgetful, especially when we have too much to do.

گاهی اوقات همه ما می توانیم فراموشکار باشیم، به خصوص زمانی که کارهای زیادی برای انجام دادن داریم.

We have too many things to do.

ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم.

We can often become forgetful.

ما اغلب می توانیم فراموشکار شویم.

Other ways of describing it.

راه های دیگر برای توصیف آن

We can say that a person is absent minded,

می توانیم بگوییم که یک فرد غایب است،

absent minded.

غایب است.

Inattentive A person who is inattentive quite often is not listening.

بی توجه فردی که اغلب بی توجه است، گوش نمی دهد.

They're not concentrating.

آنها تمرکز ندارند

They're thinking about other things.

آنها به چیزهای دیگری فکر می کنند.

Or maybe they are just simply daydreaming.

یا شاید آنها فقط در حال رویاپردازی هستند.

When you daydream,

وقتی خیال پردازی می کنید،

you can forget everything around you.

می توانید همه چیز را در اطراف خود فراموش کنید.

We might describe a person who is forgetful.

ممکن است فردی را توصیف کنیم که فراموشکار است.

A person who often forgets things.

فردی که اغلب چیزها را فراموش می کند.

We might describe them as dizzy.

ممکن است آنها را به عنوان سرگیجه توصیف کنیم.

A dizzy person. A person who is dizzy

یک آدم سرگیجه. فردی که سرگیجه دارد

is a person who is often forgetful.

فردی است که اغلب فراموشکار است.

They forget things.

چیزهایی را فراموش می کنند.

They have difficulty remembering important things.

آنها در به خاطر سپردن چیزهای مهم مشکل دارند.

You might describe a person as foggy.

ممکن است فردی را مه آلود توصیف کنید.

Maybe their brain is a little foggy.

شاید مغزشان کمی مه آلود باشد.

Maybe they have too much going on, or maybe they have difficulty concentrating.

شاید آنها بیش از حد اتفاق می افتند، یا شاید در تمرکز مشکل دارند.

So you can describe a person who is forgetful as foggy.

بنابراین می توانید فردی را که فراموشکار است مه آلود توصیف کنید.

And of course, quite often all of us can suffer from something called brain fog.

و البته، اغلب همه ما ممکن است از چیزی به نام مه مغزی رنج ببریم.

I'm sure you've heard of it.

من مطمئنم که شما در مورد آن شنیده اید.

So this is something that can happen, especially when you are trying to concentrate for a long period of time.

بنابراین این چیزی است که می تواند اتفاق بیفتد، به خصوص زمانی که سعی می کنید برای مدت طولانی تمرکز کنید.

Your brain might stop working. It can become rather foggy.

مغز شما ممکن است از کار بیفتد. می تواند نسبتاً مه آلود شود.

We can say that your brain.

می توان گفت که مغز شما.

Is like a sieve.

مثل غربال است

And there it is.

و آنجاست.

So we can say that a person may have a brain like a sieve.

بنابراین می توان گفت که ممکن است یک فرد مغزی مانند غربال داشته باشد.

And then you can see

و سپس می توانید ببینید

this particular thing that we often use in the kitchen is called a sieve sieve.

این چیز خاصی که ما اغلب در آشپزخانه از آن استفاده می کنیم، غربال الک نامیده می شود.

And as you can see, things go in and the things that are very fine

و همانطور که می بینید، چیزها وارد می شوند و چیزهایی که بسیار خوب هستند از

come out the other side.

طرف دیگر بیرون می آیند.

Quite often we will use one of these if we want to separate certain things.

اگر بخواهیم چیزهای خاصی را از هم جدا کنیم، اغلب از یکی از این موارد استفاده می کنیم.

Maybe you want to make your flour nice and soft.

شاید بخواهید آرد خود را نرم و لطیف کنید.

You will put flour or grain or rice into this, especially something that is soaking in water.

در آن آرد یا غلات یا برنج می ریزید، به خصوص چیزی که در آب خیس بخورد.

So maybe you want to drain all of the water away and inside you will leave the thing you want to keep,

بنابراین شاید بخواهید تمام آب را تخلیه کنید و چیزی را که می خواهید نگه دارید در درون خود رها کنید،

but also your brain can be like a sieve.

اما همچنین مغز شما می تواند مانند یک غربال باشد.

All of the information goes into your head, but it comes out the other side.

تمام اطلاعات به ذهن شما می رسد، اما از طرف دیگر بیرون می آید.

It goes straight through.

مستقیم می گذرد.

We can say that your brain is like a sieve.

می توان گفت مغز شما مانند غربال است.

It goes in one end.

در یک انتها می رود.

It goes in your ears

در گوش شما می رود

and then straight out the top of your head.

و سپس مستقیماً از بالای سر شما خارج می شود.

Your brain is like a sieve.

مغز شما مانند غربال است.

Would you like to see something that I do quite often?

آیا دوست دارید کاری را ببینید که من اغلب انجام می دهم؟

Something that I often forget.

چیزی که اغلب فراموش می کنم.

And this is something that happens almost every day

و این چیزی است که تقریباً هر روز به طور معمول اتفاق می افتد

normally because I'm very busy doing this.

زیرا من بسیار مشغول انجام این کار هستم.

So because I have lots of things to do during the day normally connected to this work,

بنابراین چون در طول روز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم که معمولاً به این کار مرتبط است،

then I can become a little forgetful.

پس می‌توانم کمی فراموشکار شوم.

Here is something that I often do,

این چیزی است که من اغلب انجام می دهم،

and I'm just wondering if you do the same thing as well. Here it is.

و من فقط نمی دانم که آیا شما نیز همین کار را انجام می دهید. اینجاست.

This is a little insight into my life.

این یک بینش کوچک در زندگی من است.

So here I am,

پس اینجا هستم،

heating up my tea, my cup of tea, and the reason why I'm heating it up is because I've forgotten about it and the tea has gone cold.

چایم، فنجان چایم را گرم می کنم، و دلیل اینکه آن را گرم می کنم این است که آن را فراموش کرده ام و چای سرد شده است.

So what I do is I put it in the microwave,

بنابراین کاری که من انجام می دهم این است که آن را در مایکروویو قرار می دهم

and then I wait for the microwave to heat the tea up.

و سپس منتظر می مانم تا مایکروویو چای را گرم کند.

However,

با این حال،

it is not unusual for me to forget about the tea,

برای من غیرعادی نیست که چای را فراموش کنم

and then later on I will go back to the microwave oven

و بعداً به اجاق مایکروویو برگردم

and discover that the tea is once again

و متوجه شوم که چای دوباره

cold. So this is later on.

سرد شده است. پس این بعدا

I will go back and I will find that my cup of tea

برمی گردم و می بینم که فنجان چایم

is cold again.

دوباره سرد شده است.

For the second time.

برای بار دوم.

And this does happen quite often during the day.

و این اغلب در طول روز اتفاق می افتد.

Quite often I will forget about my cup of tea.

اغلب اوقات فنجان چایم را فراموش می کنم.

And so

و بنابراین

what I do is I put the tea in the microwave oven like this.

کاری که من انجام می دهم این است که چای را به این صورت در مایکروویو قرار می دهم.

So I can heat it up.

بنابراین می توانم آن را گرم کنم.

But then of course, afterwards,

اما پس از آن، البته، پس از آن،

when the microwave has finished,

زمانی که مایکروویو تمام شد،

I will forget that it's there.

فراموش می کنم که آنجاست.

So later on I will go and I will find my tea inside the microwave oven.

پس بعداً می روم و چایم را داخل مایکروفر پیدا می کنم.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

It is cold again. Once again my tea has gone cold.

دوباره سرد است. دوباره چایم سرد شد.

So not just once do I forget my tea, but I actually do it many, many times.

بنابراین نه تنها یک بار چایم را فراموش می کنم، بلکه در واقع آن را چندین و چند بار انجام می دهم.

So that is something I do.

بنابراین این کاری است که من انجام می دهم.

What about you? Is this something that you often forget?

شما چطور؟ آیا این چیزی است که اغلب فراموش می کنید؟

Something you often forget to do?

کاری که اغلب فراموش می کنید انجام دهید؟

Something you forget about?

چیزی که فراموشش می کنی؟

So during the day, quite often I will forget all about my hot cup of tea, or sometimes my cup of coffee as well.

بنابراین در طول روز، اغلب من تمام فنجان چای داغ یا گاهی اوقات فنجان قهوه ام را فراموش می کنم.

I will leave it

من آن را می گذارم

and then it goes cold.

و سپس سرد می شود.

So it is not unusual for me to find myself in a situation where I will

بنابراین برای من غیرعادی نیست که در موقعیتی قرار بگیرم که

have a cold cup of tea sitting somewhere in the house.

در جایی از خانه یک فنجان چای سرد بنوشم.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

I've completely forgotten about it.

کلا فراموشش کردم

Not once,

نه یک بار،

but twice.

بلکه دو بار.

So even even me and a lot of people say, Mr.

بنابراین حتی من و بسیاری از مردم می گویند، آقای

Duncan, we think maybe you are a smart cookie.

دانکن، ما فکر می کنیم شاید شما یک کوکی هوشمند هستید.

I can tell you now I'm not.

الان میتونم بهت بگم که نیستم

Because quite often I will forget things.

چون اغلب چیزها را فراموش می کنم.

It is perfectly normal to forget things.

فراموش کردن چیزها کاملاً طبیعی است.

I do it, you do it. We all do it.

من انجامش می دهم، شما انجامش دهید. همه ما این کار را انجام می دهیم.

It is not necessarily a bad thing at all.

لزوماً چیز بدی نیست.

I have just noticed that it is 3:05 o'clock.

من تازه متوجه شدم ساعت 3:05 است.

And that means.

و این یعنی.

It is time to say goodbye.

وقت خداحافظی است.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Don't forget you can watch this again with captions.

فراموش نکنید که می‌توانید این را دوباره با زیرنویس تماشا کنید.

So later on, YouTube will put captions underneath and you will be able to watch my live stream again.

بنابراین بعداً، یوتیوب زیرنویس‌هایی را در زیر آن قرار می‌دهد و شما می‌توانید دوباره پخش زنده من را تماشا کنید.

The recording with captions.

ضبط با شرح.

So don't forget you can activate the captions later on and watch my live stream for as many times as you want.

بنابراین فراموش نکنید که می‌توانید بعداً زیرنویس‌ها را فعال کنید و هر چند بار که می‌خواهید پخش زنده من را تماشا کنید.

And don't forget everything I do is free. Completely free.

و فراموش نکن هر کاری که انجام می دهم رایگان است. کاملا رایگان.

It costs you nothing.

هیچ هزینه ای برای شما ندارد

I will see you on Sunday.

یکشنبه میبینمت

I am back with you on Sunday.

من یکشنبه با شما برگشتم

It is myself.

من خودم هستم.

And of course Mr. Steve will be with us as well.

و البته آقای استیو نیز با ما خواهد بود.

He will be joining us live on Sunday, so it won't just be me with you on Sunday.

او یکشنبه به صورت زنده به ما ملحق خواهد شد، بنابراین یکشنبه فقط من با شما نیستم.

It will also be Steve as well.

همچنین استیو نیز خواهد بود.

So I look forward to seeing you there during the live chat on Sunday.

بنابراین من مشتاقانه منتظر دیدار شما در هنگام گفتگوی زنده در روز یکشنبه هستم.

And we can have a little bit of fun with the English language.

و ما می توانیم با زبان انگلیسی کمی سرگرم شویم.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of the English language.

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است.

A very cold and chilly England.

انگلستان بسیار سرد و سرد.

I have to say it is freezing cold at the moment.

باید بگم فعلا سرده.

Saying thank you for watching.

گفتن ممنون که تماشا کردی به

See you soon. Take care of yourselves.

زودی می بینمت. مواظب خودت باش

And of course, until the next time we meet here. You know what's coming next? Yes, you do.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم. میدونی بعدش چی میشه؟ بله، شما انجام می دهید.

Stay happy.

شاد بمان.

Stay safe.

ایمن بمان.

Keep that smile upon your face as you walk amongst the human race.

هنگامی که در میان نسل بشر قدم می زنید، آن لبخند را بر لبان خود نگه دارید.

And of course...

و البته...

ta ta For now.

تا تا در حال حاضر.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت