English Addict - 325 (WED) 🔴LIVE stream / 'Making Sense of it' / Join the LIVE Chat & Learn English

It is a murky day today.

امروز روز تاریکی است.

It is quite gloomy.

کاملاً غم انگیز است.

In fact, if you see any cars coming down the hill in the distance,

در واقع، اگر خودروهایی را ببینید که از تپه پایین می‌آیند،

you might notice that they have their headlights on because it's so gloomy.

ممکن است متوجه شوید که چراغ‌های جلوی آن‌ها روشن است زیرا بسیار تاریک است.

It is so dismal outside.

بیرون خیلی بد است

However, here in the studio here, everything is lovely

با این حال، اینجا در استودیو اینجا، همه چیز دوست داشتنی

and warm and dare I say, festive?

و گرم است و به جرات می توانم بگویم جشن است؟

Very nice.

خیلی خوبه

Because something is in the air.

چون چیزی در هوا است.

Do you know what it is? I'm sure you do. Here we go again.

میدونی چیه؟ من مطمئن هستم که شما انجام می دهید. اینجا دوباره می رویم.

We are once more live and direct from the birthplace of the English language.

ما بار دیگر به صورت زنده و مستقیم از زادگاه زبان انگلیسی آمده ایم.

You know where it is.

میدونی کجاست می

I know where it is.

دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is England.

انگلستان است.

And it.

و آن را.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's so nice to have you here. Hi, everybody.

خیلی خوب است که شما اینجا هستید. سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. How are you today? Are you okay? I hope so.

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

Do you have one of these on your face at the moment? If you don't.

آیا در حال حاضر یکی از این موارد را روی صورت خود دارید؟ اگر این کار را نکنید.

There is no need to worry.

جای نگرانی نیست.

Because I will try my best to put one of these on your face over the next hour.

چون تمام تلاشم را می کنم که تا یک ساعت آینده یکی از اینها را روی صورت شما بگذارم.

Here we go then. My name is Mr. Duncan.

پس ما اینجا برویم. اسم من آقای دانکن است.

I live in England.

من در انگلستان زندگی می کنم.

A lot of people ask, what is it like living in England?

بسیاری از مردم می پرسند، زندگی در انگلستان چگونه است؟

Now I know what happens with everywhere in the world.

اکنون می دانم که در همه جای دنیا چه اتفاقی می افتد.

All of the places around the world.

همه جاهای دنیا

Everyone has their own opinion of certain places, even if they have never been there.

هر کس نظر خود را در مورد مکان های خاص دارد، حتی اگر هرگز آنجا نرفته باشد.

So it you know, it's not just about visiting somewhere and having a sense of the place or feeling of the place, but

بنابراین می دانید، این فقط برای بازدید از جایی و داشتن حس مکان یا احساس آن مکان نیست، بلکه

maybe from a distance, maybe from very far away.

شاید از راه دور، شاید از فاصله بسیار دور.

You might

ممکن است

try to work out what it is like living in a certain place.

سعی کنید بفهمید زندگی در یک مکان خاص چگونه است.

I know growing up as a young person, I was always fascinated by the Far East.

می دانم که وقتی جوان بودم، همیشه شیفته شرق دور بودم.

I don't know why, because I would see occasionally I would see documentaries

نمی‌دانم چرا، چون گهگاه می‌دیدم مستندهایی

about the Far East and movies that were set in the Far East.

درباره خاور دور و فیلم‌هایی که در خاور دور اتفاق می‌افتند را می‌دیدم.

We are talking places like Japan, China,

ما در حال صحبت در جاهایی مانند ژاپن، چین هستیم،

and I suppose my fascination for that part of the world

و گمان می‌کنم شیفتگی من برای آن بخش از جهان

did come around when I was quite young, and also at the hotel that my dad helped to run when I was a child.

زمانی که کاملاً جوان بودم و همچنین در هتلی که پدرم در کودکی به اداره آن کمک کرد، به وجود آمد.

We had a chef there and he was from Japan,

ما آنجا یک آشپز داشتیم و او ژاپنی بود،

so I got all of the information

بنابراین من تمام اطلاعات

about Japan, from my friend, from my my father's chef

مربوط به ژاپن را از دوستم، از سرآشپز پدرم

at the hotel, and his name was Kai

در هتل، و نام او کای

K a I, I still remember his name and he was a great guy, a wonderful person, a wonderful human being.

کی آی بود، به دست آوردم، هنوز نام او را به یاد دارم و او یک مرد عالی، یک انسان فوق العاده، یک انسان فوق العاده بود.

And he would tell me all sorts of things about Japan.

و او همه چیز را در مورد ژاپن به من می گفت.

And because of that, I became incredibly interested in the Far East.

و به همین دلیل، من به شدت به خاور دور علاقه مند شدم.

It seemed

so far away, as its name suggests.

همانطور که از نامش پیداست خیلی دور به نظر می رسید.

I suppose.

من فکر می کنم.

And also, I suppose it was kind of mystical at that time.

و همچنین، من فکر می کنم در آن زمان یک جور عرفانی بود.

So I suppose since the late 1970s, I would say

بنابراین تصور می‌کنم از اواخر دهه 1970، می‌توانم بگویم

that the Far East is less mystical.

که خاور دور کمتر عرفانی است.

These days than it was when I was growing up as a child.

این روزها نسبت به زمانی که در کودکی بزرگ می شدم.

So you might find that your ideas or your feelings about certain places might.

بنابراین ممکن است متوجه شوید که ایده ها یا احساسات شما در مورد مکان های خاص ممکن است.

Somehow influence the way you view another part of the world.

به نحوی بر نحوه نگاه شما به بخش دیگری از جهان تأثیر می گذارد.

And that is probably one of the reasons why I wanted to visit eastern countries.

و این احتمالاً یکی از دلایلی است که من می خواستم از کشورهای شرقی بازدید کنم.

I went to Malaysia.

من رفتم مالزی.

I spent a lot of time in Malaysia, a wonderful place, very interesting, some vibrant cities.

من زمان زیادی را در مالزی گذراندم، یک مکان فوق العاده، بسیار جالب، چند شهر پر جنب و جوش.

I have to say, one of the most vibrant places I've ever visited.

باید بگویم یکی از پر جنب و جوش ترین مکان هایی که تا به حال دیده ام.

I know there are other places that I could go to, but I did enjoy my time in Kuala Lumpur.

می دانم جاهای دیگری هم وجود دارد که می توانم به آنها بروم، اما از وقتم در کوالالامپور لذت بردم.

If you've never been there, literally the name means muddy river.

اگر هرگز آنجا نرفته اید، به معنای واقعی کلمه به معنای رودخانه گل آلود است.

A wonderful place, vibrant,

مکانی فوق العاده، معماری پر جنب و جوش،

amazing architecture and also China.

شگفت انگیز و همچنین چین.

How can I forget China?

چگونه می توانم چین را فراموش کنم؟

I went to China.

من به چین رفتم.

I worked there for a number of years and all of that came about because of the perception

من چندین سال در آنجا کار کردم و همه اینها به دلیل برداشتی بود

that I had about that particular part of the world.

که از آن بخش خاص از جهان داشتم.

So you might say that we all have our own

بنابراین ممکن است بگویید که همه ما

idea or thoughts

ایده یا افکار خود را

of what it is like to live in a certain place, including here in England.

در مورد چگونگی زندگی در یک مکان خاص، از جمله اینجا در انگلستان، داریم.

Of course, if you live in the place, if you were born in that particular country,

البته، اگر در آن مکان زندگی می‌کنید، اگر در آن کشور خاص به دنیا آمده‌اید،

I suppose over time you don't even consider all of the aspects of life in the place where you live.

فکر می‌کنم در طول زمان حتی تمام جنبه‌های زندگی را در مکانی که در آن زندگی می‌کنید در نظر نمی‌گیرید.

So if it is your native country and you've always lived there,

بنابراین، اگر کشور مادری شما باشد و همیشه در آنجا زندگی کرده باشید،

you might have a very different point of view from, say,

ممکن است دیدگاه بسیار متفاوتی از مثلاً

people far away who view your country from a distance.

افراد دوردست که کشور شما را از راه دور می بینند، داشته باشید.

You may have noticed already my throat is is being really annoying.

شاید قبلاً متوجه شده باشید که گلوی من واقعاً آزاردهنده است.

Again, I'm thinking of going to the doctors about it because it really is becoming quite a pain in the neck, literally in the neck.

باز هم، من به این فکر می کنم که در مورد آن به پزشکان مراجعه کنم، زیرا واقعاً در ناحیه گردن، به معنای واقعی کلمه در گردن، درد بسیار زیادی دارد.

Nice to see so many people here on the live chat.

خوشحالم که افراد زیادی را اینجا در چت زنده می بینم.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

We have Vytas...

ویتاس داریم...

congratulations.

تبریک میگم.

You are first.

شما اول هستید

Well done.

آفرین. آیا به

Have you noticed, by the way, the studio.

استودیو توجه کرده اید؟

It is looking rather festive as we now approach that wonderful time of year.

با نزدیک شدن به آن زمان فوق العاده سال، نسبتاً جشن به نظر می رسد.

The time of year where families all get together.

زمانی از سال که همه خانواده ها دور هم جمع می شوند.

They have their big reunions, they share all of their news.

آنها دیدارهای بزرگ خود را دارند، آنها همه اخبار خود را به اشتراک می گذارند.

They catch up with each other.

به همدیگر می رسند.

They also eat a lot of food and drink a lot of alcohol as well.

آنها همچنین غذای زیادی می خورند و همچنین مقدار زیادی الکل می نوشند.

And the most important part?

و مهمترین قسمت؟

They share their gifts with each other as well.

آنها هدایای خود را نیز با یکدیگر تقسیم می کنند.

In other words, Christmas is coming.

به عبارت دیگر کریسمس در راه است. آیا

Are you excited?

شما هیجان زده هستید؟

I know not not everyone celebrates Christmas.

می دانم که همه کریسمس را جشن نمی گیرند.

I get these messages every time I mention it.

هر بار که به آن اشاره می کنم این پیام ها را دریافت می کنم.

I know not everyone celebrates Christmas, but it is

می‌دانم که همه کریسمس را جشن نمی‌گیرند، اما

for those who do a rather fun and exciting time.

برای کسانی است که زمان نسبتاً سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیزی دارند.

It is nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

It's lovely to have you back with us on the Live chat.

خوشحالم که دوباره با ما در چت زنده همراه هستید.

We also have Beatrice.

ما بئاتریس را هم داریم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Beatrice is on the bus at the moment.

بئاتریس در حال حاضر در اتوبوس است.

Hello Beatrice.

سلام بئاتریس.

I hope your bus ride will be smooth with not too many bumps in the road.

امیدوارم اتوبوس شما بدون دست انداز زیاد در جاده راحت باشد.

Hello, Phillip Garson, hello to you as well.

سلام، فیلیپ گارسون، سلام به شما نیز.

Philip. Nice to see you here.

فیلیپ خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

One of the early birds.

یکی از پرندگان اولیه

So if you arrive early on the live chat,

بنابراین اگر زودتر به چت زنده برسید،

I will give you the title of Early Bird.

عنوان Early Bird را به شما می دهم.

Phillip is an early bird. Vitesse.

فیلیپ یک پرنده اولیه است. ویتسه

Definitely tell.

حتما بگو

Mirror is also an early bird today and we have Claudia.

آینه نیز امروزه یک پرنده اولیه است و ما کلودیا را داریم.

Claudia is here as well. Another early bird.

کلودیا هم اینجاست. یکی دیگر از پرندگان اولیه.

My route CEO is here as well.

مدیر عامل مسیر من هم اینجاست.

How are things in Italy?

اوضاع در ایتالیا چگونه است؟

I have heard that it's very cold at the moment.

من شنیده ام که هوا خیلی سرد است.

I've heard that the temperature in Rome is not very high at the moment.

من شنیده ام که دمای هوا در رم در حال حاضر زیاد نیست.

It is in fact quite low indeed.

در واقع بسیار پایین است.

We also have La Fe and also creative,

ما همچنین لافه و همچنین

creative and mu watching in Nepal.

تماشای خلاق، خلاق و مو در نپال داریم.

Hello Nepal.

سلام نپال.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I do know that I have some viewers watching in Nepal.

من می دانم که تعدادی بیننده در نپال دارم که تماشا می کنند.

It is very nice to see you.

دیدنت خیلی خوشحالم.

Palmira says.

پالمیرا می گوید.

My country becomes more and more global, especially the capital.

کشور من روز به روز جهانی تر می شود، به خصوص پایتخت. دوستان

My granddaughter's friends are from Pakistan, Ukraine and even Salvador.

نوه من از پاکستان، اوکراین و حتی سالوادور هستند.

That means that many people from other countries are coming to your place, your country to settle down.

این بدان معناست که افراد زیادی از کشورهای دیگر به مکان شما، کشور شما می آیند تا ساکن شوند.

It is something that is always a sign of a place where people want to, to live in.

این چیزی است که همیشه نشانه مکانی است که مردم می خواهند در آن زندگی کنند.

And I suppose if lots of people want to come to your country to settle down, then yes, it is good for the economy.

و من فکر می کنم اگر افراد زیادی بخواهند به کشور شما بیایند تا ساکن شوند، بله، برای اقتصاد خوب است.

I remember way back in the 1970s.

به یاد دارم در دهه 1970.

You might not believe this, but it is true.

شاید این را باور نکنید، اما حقیقت دارد.

Australia

استرالیا

could not get people to go there.

نمی‌توانست مردم را وادار کند که به آنجا بروند.

So what happened is they allowed

پس اتفاقی که افتاد این است که آنها به ما اجازه دادند

us in this country to go to Australia to live

در این کشور به استرالیا برویم تا

for £10.

با 10 پوند زندگی کنیم.

I'm not joking.

من شوخی نمی کنم.

You could pay £10 and you could go and live in Australia.

شما می توانید 10 پوند بپردازید و می توانید بروید و در استرالیا زندگی کنید.

There was a big movement, a big promotion for Australia way

یک جنبش بزرگ، یک تبلیغ بزرگ برای استرالیا

back in the late 1960s, in the early 1970s to try and get people

در اواخر دهه 1960، در اوایل دهه 1970 وجود داشت تا تلاش کند مردم را

to move to Australia.

به استرالیا منتقل کند.

I'm not even joking about this. It's true.

من در این مورد حتی شوخی هم نمی کنم. این درست است.

Nowadays, of course, Australia is one of the hardest countries to emigrate to.

البته امروزه استرالیا یکی از سخت ترین کشورها برای مهاجرت است.

It is so difficult.

خیلی سخت است.

I know some friends who tried to move to Australia and they ask you so many questions.

من دوستانی را می شناسم که سعی کردند به استرالیا مهاجرت کنند و از شما سؤالات زیادی می پرسند.

They want to know how much money you have, what your qualifications are

آنها می خواهند بدانند شما چقدر پول دارید، شرایط شما چیست

and all of the other things as well relating to your life, your marriage.

و همه چیزهای دیگری که به زندگی و ازدواج شما مربوط می شود .

If you are single, if you have a family, all these things.

اگر مجرد هستید، اگر خانواده دارید، همه اینها.

So it is much harder nowadays to actually get to Australia to live.

بنابراین امروزه رفتن به استرالیا برای زندگی بسیار سخت تر است.

But years ago they were really trying their best to get people to go there.

اما سال ها پیش آنها واقعاً تمام تلاش خود را می کردند تا مردم را به آنجا برسانند.

It does seem strange, doesn't it, when you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید عجیب به نظر می رسد، نه.

And of course there is a long history

و البته تاریخ طولانی

between the UK

بین بریتانیا

and Australia because that is where we spent a lot of our prisoners.

و استرالیا وجود دارد زیرا ما بسیاری از زندانیان خود را در آنجا سپری کردیم.

That's crazy when you think about it.

دیوانه کننده است وقتی به آن فکر می کنی.

So as punishment, we used to send our prisoners to Australia

بنابراین به عنوان مجازات، ما زندانیان خود را به استرالیا می فرستادیم،

nowadays

امروزه اصلاً

you can't get there at all.

نمی توانید به آنجا بروید.

It's so hard to become a citizen.

شهروند شدن خیلی سخته

I suppose you might say the same thing about this country, because I do receive a lot of messages concerning

فکر می کنم ممکن است شما هم در مورد این کشور همین را بگویید، زیرا من پیام های زیادی در مورد

emigrating or coming here to England or the UK to study a certain topic or subject.

مهاجرت یا آمدن به اینجا به انگلستان یا بریتانیا برای مطالعه یک موضوع یا موضوع خاص دریافت می کنم.

And of course, these days, if you want to come here to learn or

و البته، این روزها، اگر می خواهید برای یادگیری یا مطالعه به اینجا بیایید

study, you need to have a very good level of English.

، باید سطح بسیار خوبی از زبان انگلیسی داشته باشید.

It is incredibly important, very important.

این فوق العاده مهم است، بسیار مهم است.

Claudia says one of my relatives went to live in Australia a few months ago,

کلودیا می گوید یکی از اقوام من چند ماه پیش برای زندگی به استرالیا رفت و

working in a hotel as a chambermaid. Yes.

در یک هتل به عنوان خدمتکار اتاق کار می کرد. بله.

Very good.

خیلی خوبه

So you can begin a new life in Australia.

بنابراین می توانید زندگی جدیدی را در استرالیا شروع کنید.

There are opportunities.

فرصت ها وجود دارد.

There are ways of doing it, and I suppose there are many opportunities for everyone, including here in the UK.

راه‌هایی برای انجام آن وجود دارد، و فکر می‌کنم فرصت‌های زیادی برای همه، از جمله اینجا در بریتانیا، وجود دارد.

But it has become much more difficult to come here now.

اما اکنون آمدن به اینجا بسیار دشوارتر شده است.

And one of the things you really do need is a good level of English.

و یکی از چیزهایی که واقعاً به آن نیاز دارید، سطح خوب انگلیسی است.

I can't stress that enough.

من نمی توانم به اندازه کافی استرس داشته باشم.

You really do need a very high proficiency of the English language.

شما واقعاً به مهارت بسیار بالایی در زبان انگلیسی نیاز دارید.

You don't have to be as good as me.

لازم نیست مثل من خوب باشی

Of course, as long as you can be understood, as long as you have some sort of grasp

البته، تا زمانی که بتوانید درک شوید، تا زمانی که به نوعی

of the English language and you can communicate

زبان انگلیسی را درک کنید و بتوانید

on a daily basis, those are the things that are important.

به صورت روزانه ارتباط برقرار کنید، اینها چیزهایی هستند که مهم هستند.

So I do receive a lot of messages asking if I can help personally.

بنابراین پیام‌های زیادی دریافت می‌کنم که از من می‌پرسند آیا می‌توانم شخصاً کمکی بکنم.

Unfortunately, I don't have that type of influence.

متأسفانه من چنین تأثیری ندارم.

I wish I did because I would be helping everyone.

کاش انجام می دادم چون به همه کمک می کردم.

Unfortunately, I am just one

متأسفانه، من فقط یک

little YouTuber and I have no influence whatsoever.

یوتیوبر کوچک هستم و هیچ تأثیری ندارم.

I'm ever so sorry about that.

من همیشه برای آن متاسفم.

I wish I could help you, but it is an important thing to mention that if you want to travel to another country,

کاش می توانستم به شما کمک کنم، اما ذکر این نکته مهم است که اگر می خواهید به کشور دیگری سفر کنید،

if you want to go to live in another country, you really do need a high level of whatever the local language is.

اگر می خواهید برای زندگی در کشور دیگری بروید، واقعاً به سطح بالایی از زبان محلی نیاز دارید.

And of course, these days English has become a hot language.

و البته این روزها انگلیسی به زبانی داغ تبدیل شده است.

I suppose other languages include French as well.

من فکر می کنم زبان های دیگر شامل فرانسوی نیز می شود.

A lot of people are learning French as a second language also, because many countries speak French as well.

بسیاری از مردم در حال یادگیری زبان فرانسه به عنوان زبان دوم نیز هستند، زیرا بسیاری از کشورها به فرانسوی نیز صحبت می کنند.

And of course, Spanish.

و البته اسپانیایی.

You might say that Spanish is another one that is popular and of course here in schools here in the UK,

ممکن است بگویید که اسپانیایی یکی دیگر از زبان‌های محبوب است و البته در مدارس اینجا در بریتانیا،

some students are now learning Chinese as a second language.

برخی از دانش‌آموزان اکنون زبان چینی را به عنوان زبان دوم یاد می‌گیرند.

Interesting.

جالبه

I have to say that is a very interesting

باید بگویم که پیشرفت بسیار جالبی است

development.

.

So young people now are being taught Chinese as a second language, which I find rather intriguing to say the least.

بنابراین، اکنون به جوانان چینی به عنوان زبان دوم آموزش داده می‌شود، که به نظر من حداقل می‌توان گفت جالب است.

Hello to

سلام به

Tevaga.

Tevaga.

Hello to have got to have got Jalal who says I love your background.

سلام به جلال که میگه من عاشق پیشینه تو هستم.

Thank you very much. It is seasonal.

خیلی ممنون. فصلی است.

I have a seasonal atmosphere in the studio as we approach Christmas.

با نزدیک شدن به کریسمس، یک فضای فصلی در استودیو دارم.

Can I say at the moment here is a good opportunity to tell you that I will be with you on Christmas Day.

می توانم بگویم در حال حاضر فرصت خوبی است تا به شما بگویم در روز کریسمس با شما خواهم بود.

I will be mentioning this quite a few times.

من این را چند بار ذکر خواهم کرد.

Christmas Day I will be with you live on YouTube.

روز کریسمس من با شما به صورت زنده در یوتیوب خواهم بود.

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

I'm not sure what we will be doing.

من مطمئن نیستم که چه خواهیم کرد.

We might be in the kitchen preparing the Christmas meal,

ممکن است ما در آشپزخانه باشیم و غذای کریسمس را آماده کنیم،

but we will be with you on Christmas Day and we will be live on that day as well.

اما در روز کریسمس با شما خواهیم بود و در آن روز نیز زنده خواهیم بود.

In fact, I think it's two weeks from today.

در واقع فکر می کنم از امروز دو هفته است.

Is that right? Two weeks.

درست است؟ دو هفته

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Perhaps it's three weeks.

شاید سه هفته است.

It could be two weeks. It could be three weeks.

میتونه دو هفته باشه میتونه سه هفته باشه

I think it's two weeks, isn't it?

فکر کنم دو هفته باشه، نه؟

Two weeks before Christmas Day. Wow.

دو هفته مانده به روز کریسمس. عجب

Alexander says, Mr.

الکساندر میگه آقای

Duncan, are you sure about Australia?

دانکن از استرالیا مطمئنی؟

As I've heard, the IELTS test gives a chance to immigrate to Australia.

همانطور که شنیده ام، آزمون آیلتس فرصتی برای مهاجرت به استرالیا می دهد.

Yes, that is true. It is.

بله، این درست است. هست.

It is true. Yes.

درست است. بله.

But it depends on what you are intending to do and how long you are planning to stay there.

اما بستگی به این دارد که قصد دارید چه کاری انجام دهید و چه مدت قصد دارید در آنجا بمانید.

But from my advice, the advice I'm giving now is all about

اما با توجه به توصیه من، توصیه ای که اکنون می کنم به این موضوع مربوط می شود که

if you want to study in a certain country, it is advisable.

اگر می خواهید در کشور خاصی تحصیل کنید، توصیه می شود.

It is important that your level of English is high.

مهم است که سطح زبان انگلیسی شما بالا باشد. امروز

You must have a very good understanding of the English language today.

باید درک بسیار خوبی از زبان انگلیسی داشته باشید .

By the way, we are looking at an interesting subject we are looking at since

ضمناً، ما در حال بررسی موضوع جالبی هستیم که از هفته گذشته در حال بررسی آن هستیم

last week and I mentioned since as in

و به آن اشاره کردم، چون به حسب

our own senses, we have five senses and I love explaining them.

خودمان، پنج حواس داریم و من عاشق توضیح آنها هستم.

I don't know why it means I can put on a little bit of a performance.

نمی دانم چرا به این معنی است که می توانم کمی اجرا داشته باشم.

You say we have five senses.

شما می گویید ما پنج حواس داریم.

The sense of sight,

حس بینایی،

the sense of hearing,

حس شنوایی،

the sense of.

حس.

Smell.

بو کنید.

The sense of taste without the sense of taste, we would not be able to enjoy our food.

حس چشایی بدون حس چشایی، ما نمی توانیم از غذای خود لذت ببریم.

Although it is.

اگر چه هست.

It is true to say that we also use our sense of smell when we are eating.

درست است که بگوییم هنگام غذا خوردن نیز از حس بویایی خود استفاده می کنیم .

Some people don't even realise that. So when do you eat food?

برخی از مردم حتی متوجه این موضوع نیستند. پس کی غذا میخوری؟

You are using your sense of taste, but also you are using your sense of smell at the same time.

شما از حس چشایی خود استفاده می کنید، اما در عین حال از حس بویایی خود نیز استفاده می کنید.

Isn't that strange? And of course

این عجیب نیست؟ و البته

the sense of food touch.

حس لمس غذا.

In that sense, we are talking about the way we perceive, the way we perceive the world around us.

به این معنا، ما در مورد نحوه ادراک خود، نحوه درک ما از جهان اطراف خود صحبت می کنیم.

To perceive is to understand.

درک کردن یعنی فهمیدن

You receive, you perceive.

شما دریافت می کنید، شما درک می کنید.

So you might say that perceiving is the is the other way around.

بنابراین ممکن است بگویید که درک درست برعکس است.

You perceive, you take in certain things, certain senses are working to allow you to understand the world around you.

شما چیزهای خاصی را درک می کنید، چیزهای خاصی را در نظر می گیرید، حواس خاصی کار می کنند تا به شما اجازه دهند دنیای اطرافتان را درک کنید.

So you become

بنابراین شما

more, more, more, more, more, more.

بیشتر، بیشتر، بیشتر، بیشتر، بیشتر، بیشتر می شوید.

Palmira is here.

پالمیرا اینجاست.

Hello Palmira Duong, I am a beginner in English and I want to ask you

سلام Palmira Duong، من یک مبتدی در زبان انگلیسی هستم و می خواهم از شما بپرسم که

how I can speak English without translating in my head.

چگونه می توانم بدون ترجمه در ذهنم انگلیسی صحبت کنم.

The answer to that question is simple.

پاسخ به آن سوال ساده است.

Keep doing it.

این کار را ادامه دهید.

That is the best advice I can give.

این بهترین توصیه ای است که می توانم بکنم.

Keep doing it.

این کار را ادامه دهید.

When you learn anything, it does take time.

وقتی چیزی یاد می گیرید، زمان می برد.

If you are.

اگر شما هستید.

If you are learning to drive a car, if you are learning to do a certain thing,

اگر در حال یادگیری رانندگی با ماشین هستید، اگر در حال یادگیری انجام کار خاصی هستید،

maybe you are learning to operate your computer in a certain way.

شاید در حال یادگیری کار با رایانه خود به روش خاصی هستید.

Maybe a certain type of software.

شاید نوع خاصی از نرم افزار.

You have to learn how to do it.

شما باید یاد بگیرید که چگونه آن را انجام دهید.

And and by that I mean do it again and again.

و منظورم این است که این کار را دوباره و دوباره انجام دهید.

But it is no more.

اما دیگر نیست.

And I can tell you now it is completely normal to translate in your head

و اکنون می توانم به شما بگویم

when you are learning a second language, or in some cases a third language or a fourth language.

وقتی در حال یادگیری زبان دوم یا در برخی موارد زبان سوم یا زبان چهارم هستید، ترجمه در ذهن شما کاملاً طبیعی است.

It is normal to do that.

انجام این کار طبیعی است.

However, over time

با این حال، با گذشت زمان

you will become more accustomed.

بیشتر عادت خواهید کرد.

You will become more comfortable doing that particular thing.

در انجام آن کار خاص راحت تر خواهید شد.

So my best advice in that situation is to keep doing it and don't worry about it.

بنابراین بهترین توصیه من در آن شرایط این است که به انجام آن ادامه دهید و نگران آن نباشید.

It is normal.

طبیعی است.

You can't run before you can walk.

قبل از اینکه بتوانید راه بروید نمی توانید بدوید.

You have to start.

باید شروع کنی

You have to do something over time before you can become good at it.

قبل از اینکه بتوانید در آن خوب شوید، باید کاری را به مرور انجام دهید.

Oh, oh, I see we have we have Lewis Mendez says

اوه، اوه، می بینم که ما داریم لوئیس مندز می گوید که

he's here today.

امروز اینجاست.

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس. از

Nice to see you back as well.

بازگشت شما نیز خوشحالم.

I hope my advice is useful

امیدوارم توصیه من مفید باشد

because learning anything

زیرا یادگیری هر چیزی

has the same rule.

همین قانون را دارد.

All of those things have the same rules.

همه این چیزها قوانین یکسانی دارند.

Do it. Do it regularly.

انجامش بده آن را به طور منظم انجام دهید.

Keep doing it.

این کار را ادامه دهید.

Do it more

این کار را بیشتر انجام دهید

and don't stop.

و متوقف نشوید.

Basically, I'm saying the same thing, but in a different way.

اساساً من همین را می گویم، اما به شکل دیگری.

Don't stop that is it.

متوقف نشو همینه

Whatever it is you are doing,

هر کاری که انجام می دهید،

don't stop doing it.

انجام آن را متوقف نکنید.

Over time it will improve.

با گذشت زمان بهبود خواهد یافت.

Trust me.

به من اعتماد کن

Please trust me on that one.

لطفا در مورد آن به من اعتماد کنید.

Hello to Ukraine.

سلام به اوکراین

Hello Ukraine, I hope you are okay.

سلام اوکراین امیدوارم حالتون خوب باشه

Anna is here this year we will celebrate Christmas with Europe.

آنا امسال اینجاست، کریسمس را با اروپا جشن خواهیم گرفت.

Oh I see, so you are actually going to be celebrating it on the 25th like us?

اوه می بینم، پس شما هم مثل ما در 25 ام جشن می گیرید ؟

Well, guess what,

خوب، حدس بزنید،

there will be an extra special treat this year because I will be with you live on Christmas Day near us.

امسال یک تخفیف ویژه وجود دارد زیرا من در روز کریسمس در نزدیکی ما با شما خواهم بود.

Palmira is going for a walk because it is getting dark outside.

پالمیرا به پیاده روی می رود زیرا هوا تاریک شده است.

I will say hello to you all and now I must say bye bye.

من به همه شما سلام می کنم و اکنون باید خداحافظی کنم.

See you later, Palmira. No problem. It's fine. Fine by me.

بعدا میبینمت پالمیرا مشکلی نیست. خوب است. از من خوبه

Very nice,

خیلی خوبه

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I heard this in England

من شنیدم که این در انگلیس

exists. Chinese? English.

وجود دارد. چینی؟ انگلیسی.

Is it the way they learn English? But a bit weird.

آیا این روشی است که آنها انگلیسی یاد می گیرند؟ اما کمی عجیب است.

I think what you are talking about there is the way sometimes two languages can become merged together.

من فکر می کنم آنچه شما در مورد آن صحبت می کنید این است که گاهی اوقات دو زبان می توانند با هم ادغام شوند.

And yes, it can happen, but it is not part of learning English.

و بله، ممکن است اتفاق بیفتد، اما بخشی از یادگیری زبان انگلیسی نیست.

It is just something that happens maybe naturally or depending on the situation you are in, if you are in a certain community.

این فقط چیزی است که ممکن است به طور طبیعی یا بسته به موقعیتی که در آن هستید اتفاق بیفتد، اگر در جامعه خاصی هستید.

So maybe even if you learn English as a second language and your first language is Chinese,

بنابراین شاید حتی اگر انگلیسی را به عنوان زبان دوم یاد بگیرید و زبان اول شما چینی باشد،

you might find sometimes those two languages will become combined,

ممکن است گاهی اوقات متوجه شوید که این دو زبان با هم ترکیب می شوند،

especially if you are in a situation where you use Chinese quite a lot.

به خصوص اگر در موقعیتی هستید که از چینی بسیار استفاده می کنید.

When you start speaking English, suddenly you might also still have a little bit of Chinese.

وقتی شروع به صحبت کردن به زبان انگلیسی می کنید، ناگهان ممکن است هنوز کمی زبان چینی داشته باشید.

In the English, you are speaking.

در انگلیسی، شما صحبت می کنید.

It does happen and I think it happens in all languages as well.

این اتفاق می افتد و فکر می کنم در همه زبان ها نیز اتفاق می افتد.

Even English.

حتی انگلیسی.

Even when I'm speaking English, sometimes I make mistakes, I mispronounce words, or maybe they come out the wrong way round.

حتی زمانی که من انگلیسی صحبت می کنم، گاهی اوقات اشتباه می کنم، کلمات را اشتباه تلفظ می کنم، یا ممکن است اشتباه از راه برسند.

That is being human.

یعنی انسان بودن

Unfortunately, because we all make mistakes.

متأسفانه، زیرا همه ما اشتباه می کنیم.

But yes, you are right, it is.

اما بله، حق با شماست، همینطور است.

It is possible if you are learning a second language.

اگر در حال یادگیری زبان دوم هستید این امکان وجود دارد.

Sometimes you can combine those things.

گاهی اوقات می توانید آن چیزها را با هم ترکیب کنید.

The other thing I find interesting about certain

چیز دیگری که در مورد برخی از

languages is in those languages there are certain words that don't exist

زبان ها جالب است این است که در آن زبان ها کلمات خاصی وجود دارد که

in that particular language.

در آن زبان خاص وجود ندارند.

So quite often English is used as a substitute.

بنابراین اغلب انگلیسی به عنوان جایگزین استفاده می شود.

So they will use an English word in their own local language

بنابراین آنها از یک کلمه انگلیسی در زبان محلی خود استفاده می کنند

because there is not a word in their language that means that particular thing.

زیرا کلمه ای در زبان آنها وجود ندارد که به معنای آن چیز خاص باشد.

I hope you understand what I mean by that, because it does happen quite a lot.

امیدوارم منظور من را متوجه شده باشید، زیرا این اتفاق بسیار زیاد است.

It is interesting to hear that when it actually occurs.

شنیدن این موضوع جالب است که وقتی واقعاً اتفاق می افتد.

We have a super topic coming up today.

امروز یک موضوع فوق العاده داریم.

We are talking about sense, the way we use our sense,

ما در مورد حس صحبت می کنیم، روشی که از حس خود استفاده می کنیم،

the way we use certain words or certain ways of describing

روشی که از کلمات خاص استفاده می کنیم یا روش های خاصی برای توصیف

the way we sense the world around us.

روشی که دنیای اطراف خود را حس می کنیم.

For example, on the screen right now, I can sense that it is

به عنوان مثال، در حال حاضر روی صفحه نمایش، می توانم حس کنم که

getting dark outside because lots of the cars coming down the hill in the distance

بیرون تاریک می شود، زیرا بسیاری از اتومبیل هایی که در دوردست از تپه پایین می آیند،

all have their headlights on.

همه چراغ های جلوشان روشن است.

So that is the view outside right now.

بنابراین نمای بیرون در حال حاضر همین است.

And I can sense just by looking at the view that it is very dark outside at the moment.

و فقط با نگاه کردن به این منظره می توانم احساس کنم که در حال حاضر بیرون بسیار تاریک است.

It is dark, very, very dark.

تاریک است، بسیار بسیار تاریک.

I will be back in a moment and we will look at the subject of sense.

من یک لحظه برمی گردم و به موضوع حس نگاه می کنیم. نرو

Don't go away.

Keep it right here.

همینجا نگهش دار

I'm a big boy

من پسر بزرگی هستم

It is Wednesday.

چهارشنبه است.

Wednesday is here today.

چهارشنبه امروز اینجاست.

It's so nice to have your company right here

خیلی خوب است که شرکت شما همینجا

live on YouTube with myself, Mr.

در یوتیوب به همراه خودم، آقای

Duncan. That's me, by the way, I teach English.

دانکن، به صورت زنده حضور داشته باشند. این من هستم، اتفاقاً من انگلیسی تدریس می کنم.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I am crazy about English.

من دیوانه انگلیسی هستم.

Today we are going to look at an interesting subject.

امروز قصد داریم به یک موضوع جالب بپردازیم.

I hope it is interesting.

امیدوارم جالب باشه

I hope it is something you will find interesting.

امیدوارم چیزی برای شما جالب باشد.

We are taking a look at since the word sense and the ways in which it can be used.

ما نگاهی می اندازیم به کلمه حس و راه هایی که می توان از آن استفاده کرد.

So we are going to do that for today's main topic.

بنابراین ما این کار را برای موضوع اصلی امروز انجام می دهیم.

And there we go on the screen right now. Oh very nice Mr. Duncan.

و همین الان روی صفحه می رویم. اوه خیلی خوبه آقای دانکن

It is my virtual whiteboard.

این وایت برد مجازی من است.

Everyone else has a whiteboard but mine is virtual.

بقیه وایت برد دارند اما مال من مجازی است.

I can't I can't actually touch it.

من نمی توانم در واقع نمی توانم آن را لمس کنم.

Unfortunately, even though I do have I do have my pen. You see.

متأسفانه، حتی اگر دارم، قلمم را دارم. می بینید.

So I suppose I could write something on there.

بنابراین من فکر می کنم می توانم چیزی در آنجا بنویسم.

I could write something on there. But.

من می توانم چیزی در آنجا بنویسم. اما

You wouldn't be able to see it, unfortunately.

متأسفانه نمی توانید آن را ببینید.

Here we go then. Since

پس ما اینجا برویم. از

Mr. Duncan, please tell us all about it.

آقای دانکن، لطفاً همه چیز را به ما بگویید.

Okay, then the word sense relates to the general relationship

خوب، پس کلمه حس به رابطه کلی

between us and the surrounding world.

بین ما و دنیای اطراف مربوط می شود.

I suppose you might call it the the link

فکر می کنم ممکن است آن را پیوند

or the ability to understand,

یا توانایی درک،

to see, to hear, to know the world around you.

دیدن، شنیدن، شناخت دنیای اطراف خود بنامید.

So the word sense, generally speaking, is the relationship between us and the surrounding word.

بنابراین کلمه حس، به طور کلی، رابطه بین ما و کلمه اطراف است.

As a noun, it can mean any of the faculties such as sight, hearing, smell, taste and touch.

به عنوان یک اسم می تواند به معنای هر یک از قوا مانند بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه باشد.

When we talk about

وقتی از دانشکده ها صحبت می کنیم،

faculties, the faculties are the things that have a purpose.

دانشکده ها چیزهایی هستند که هدف دارند.

They are the things you use for a certain reason or a certain use.

آنها چیزهایی هستند که شما به دلیل خاصی یا استفاده خاصی از آنها استفاده می کنید.

The faculties of something.

استعدادهای چیزی به

It does sound like a swear word. Trust me, it is not.

نظر می رسد مانند یک فحش است. به من اعتماد کن، اینطور نیست.

We might refer to the senses as a general term for all of the sensory functions.

ما ممکن است به حواس به عنوان یک اصطلاح کلی برای همه عملکردهای حسی اشاره کنیم.

So generally speaking, we often say the senses, your senses

بنابراین به طور کلی، ما اغلب حواس، حواس شما را

as a general term for all of the senses that we have

به عنوان یک اصطلاح کلی برای همه حواس می گوییم که

your sight, your hearing, taste, smell,

بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی،

touch.

لامسه شما را داریم.

Mr. Duncan, the feeling created by each sense is a sensation.

آقای دانکن، احساسی که هر حس ایجاد می کند یک حس است.

A sensation is the thing you perceive the sensation.

احساس چیزی است که شما آن احساس را درک می کنید.

I suppose if you if you touch something,

فکر می کنم اگر چیزی را لمس کنید،

you will feel the thing you are touching.

چیزی را که دارید لمس می کنید، احساس خواهید کرد.

You sense that thing.

شما آن چیز را حس می کنید.

Of course, the same thing applies to all of the other senses.

البته همین موضوع در مورد سایر حواس نیز صدق می کند.

You hear a sound, you sense

صدایی را می شنوید، صدایی را حس می کنید

a noise, you sense

،

the shape of something using your eyes.

شکل چیزی را با چشمان خود حس می کنید.

You might sense

ممکن است

the taste of something in your mouth.

طعم چیزی را در دهان خود حس کنید.

You might smell something you have a sensation, maybe something sweet.

ممکن است چیزی را حس کنید، شاید چیزی شیرین.

Or maybe Mr.

Steve stomach is having a problem again.

یا شاید آقای

استیو معده دوباره دچار مشکل شده است.

In other words, a bad smell.

به عبارت دیگر بوی بد.

Any special capacity for perception estimation,

هر ظرفیت ویژه ای برای تخمین ادراک،

appreciation is sense in that sense,

قدردانی از این نظر حس است،

that way of perceiving to sense something

آن شیوه ادراک برای حس کردن چیزی

as I said at the start of this lesson, you perceive

همانطور که در ابتدای این درس گفتم، شما

something to sense is to perceive.

چیزی را برای حس کردن درک می کنید درک کردن است.

You might have a sense of humour, a sense of humour.

شما ممکن است یک حس شوخ طبعی داشته باشید، یک حس شوخ طبعی.

So you are naming something that a person has as part of their

بنابراین شما چیزی را نام می برید که یک شخص به عنوان بخشی از

character, or the way they view the world, or maybe their way they feel towards something.

شخصیت خود، یا نحوه نگرش او به جهان، یا شاید احساسش نسبت به چیزی دارد.

You have a sense of humour, you might have a sense of fun,

شما حس شوخ طبعی دارید، ممکن است حس سرگرمی داشته باشید،

you might enjoy having fun.

ممکن است از تفریح ​​لذت ببرید.

We might say that you have a sense of fun sense of character.

ممکن است بگوییم که شما یک حس سرگرم کننده از شخصیت دارید.

Maybe you can perceive or estimate.

شاید بتوانید درک کنید یا تخمین بزنید.

Guess or gather information in that sense, sense of character.

حدس بزنید یا اطلاعات را به این معنا جمع آوری کنید، حس شخصیت.

So when we say sense of character, we mean that you can feel the way in which a person might behave

بنابراین وقتی می گوییم حس شخصیت، منظور ما این است که شما می توانید نحوه رفتار یک فرد

or their actual character, whether or not they are a good person or a bad person.

یا شخصیت واقعی او را احساس کنید، چه او یک فرد خوب باشد یا یک فرد بد.

A person's sanity.

عقل یک فرد.

It's a great word.

این یک کلمه عالی است.

See you later. Mariko.

بعدا میبینمت ماریکو.

Mariko is going a person's sanity.

ماریکو به عقل آدم می‌رود.

When we talk about a person's sanity.

وقتی از سلامت عقل یک فرد صحبت می کنیم.

Not to be confused with sanitary.

با بهداشتی اشتباه نشود.

Sanitary is something else.

بهداشت چیز دیگری است.

Sanity is what's going on up here in your brain box.

سلامت عقل چیزی است که اینجا در جعبه مغز شما می گذرد.

Your sanity is often referred to as sense or senses.

عقل شما اغلب به عنوان حس یا حواس شناخته می شود.

Your mental state, your ability to control yourself,

وضعیت ذهنی شما، توانایی شما برای کنترل خود،

to think, to understand, to to have a certain type of logic, your mental state.

فکر کردن، درک کردن، داشتن نوع خاصی از منطق، وضعیت ذهنی شما.

We might also say to a person who is acting in a very unusual way,

همچنین ممکن است به فردی که به شیوه ای بسیار غیرعادی عمل می کند بگوییم،

maybe they appear to be doing things that are a little bit strange.

شاید به نظر می رسد که کارهایی انجام می دهد که کمی عجیب است.

Maybe they are making choices or decisions that might be harmful or bad for them.

شاید آنها در حال انتخاب یا تصمیماتی هستند که ممکن است برای آنها مضر یا بد باشد.

Have you taken leave of your senses?

آیا از حواس خود مرخصی گرفته اید؟

So this is a well-known expression in English that we often say

بنابراین این یک عبارت معروف در زبان انگلیسی است که ما اغلب می گوییم

when we

وقتی می

are asking if a person has gone crazy,

پرسیم آیا یک نفر دیوانه شده است،

have you taken leave of your senses?

آیا از حواس خود دست برداشته اید؟

Have you lost your mind?

آیا عقل خود را از دست داده اید؟

Are you out of your mind?

آیا از ذهن خود خارج شده اید؟

Have you taken leave of your senses?

آیا از حواس خود مرخصی گرفته اید؟

So quite often we use the word sense to mean a person's sense.

بنابراین اغلب ما از کلمه حس به معنای حس یک شخص استفاده می کنیم.

See whether or not they are making good decisions or choices.

ببینید آیا آنها تصمیمات یا انتخاب های خوبی می گیرند یا خیر.

You can express a vague perception

شما می توانید یک ادراک مبهم

of something as sense, so when we talk about something vague,

از چیزی را به عنوان حس بیان کنید، بنابراین وقتی در مورد چیزی مبهم صحبت می کنیم،

a vague perception means you have an idea.

ادراک مبهم به این معنی است که شما یک ایده دارید.

You feel that thing.

شما آن چیز را احساس می کنید.

It isn't clear, but you have an understanding of that thing.

واضح نیست، اما شما درک درستی از آن دارید.

It isn't 100% clear.

100% مشخص نیست

You don't fully understand it, but you sense that thing.

شما آن را به طور کامل درک نمی کنید، اما آن را حس می کنید.

You feel that thing.

شما آن چیز را احساس می کنید.

It is a feeling you have. You have the sense of something.

این احساسی است که شما دارید. تو حس یه چیزی رو داری

I was not listening, but I got a sense of what he was saying.

من گوش نمی دادم، اما متوجه شدم که او چه می گوید.

This happens sometimes when a person is talking for a long period of time, like I do sometimes.

این اتفاق می افتد گاهی اوقات زمانی که یک فرد برای مدت طولانی صحبت می کند، مانند من گاهی اوقات.

You might not understand everything I'm saying.

شما ممکن است همه چیز من را متوجه نشوید.

However, you might get a sense of what I'm saying.

با این حال، ممکن است متوجه شوید که من چه می گویم.

So maybe you don't fully understand that particular thing, but you can get a sense of it.

بنابراین شاید شما آن چیز خاص را به طور کامل درک نکرده باشید، اما می توانید آن را درک کنید.

To get the sense of what someone is trying to say or what they are explaining to you,

برای درک آنچه که کسی می خواهد بگوید یا آنچه را که برای شما توضیح می دهد،

the understanding of the important details or just, again, another interesting word

درک جزئیات مهم یا فقط، دوباره، یک کلمه جالب دیگر

to get the important details or the gist of something just basically means

برای به دست آوردن جزئیات مهم یا اصل چیزی است که اساساً به معنای

the basic meaning of something.

معنای اصلی است. چیزی

So if you get the gist of something, it means you have a basic understanding of what they are saying.

بنابراین اگر شما اصل چیزی را دریافت کنید، به این معنی است که شما درک اولیه ای از آنچه آنها می گویند دارید.

You get the basic information, you don't understand it completely, but you get the gist of it.

شما اطلاعات اولیه را به دست می آورید، آن را به طور کامل درک نمی کنید، اما اصل آن را دریافت می کنید.

You get a sense of that thing, or maybe you don't.

شما یک حس از آن چیز را دریافت می کنید، یا شاید شما نمی.

You can, of course, have the opposite situation where you don't get the gist.

البته می‌توانید موقعیتی برعکس داشته باشید که در آن به اصل موضوع پی نبرید.

You don't understand that thing.

تو این موضوع را نمی فهمی

So you can sense you can have a sense of something,

بنابراین می‌توانید حس کنید که می‌توانید از چیزی احساس داشته باشید،

but also you might have no sense of that particular thing because you don't understand it.

اما همچنین ممکن است هیچ حسی از آن چیز خاص نداشته باشید زیرا آن را درک نمی‌کنید.

You can get the sense or you don't get the sense

شما می توانید مفهوم را دریافت کنید یا به معنای

of something to understand the basic meaning,

چیزی نرسیدید تا معنای اصلی را بفهمید، به

you get the gist.

اصل مطلب پی می برید.

If you don't understand it, then you don't get the gist.

اگر آن را درک نمی کنید، پس اصل مطلب را متوجه نمی شوید.

You don't understand it.

شما آن را درک نمی کنید.

You don't get the sense of what that person is saying to you.

شما درک نمی کنید که آن شخص به شما چه می گوید.

The meaning of a word or phrase in a specific context,

معنای یک کلمه یا عبارت در یک زمینه خاص،

especially as isolated in a dictionary, or maybe in some sort of

به ویژه در یک فرهنگ لغت، یا شاید در نوعی

reference book,

کتاب مرجع،

an encyclopaedia or something where words are being explained.

یک دانشنامه یا چیزی که در آن کلمات در حال توضیح هستند، جدا شده است.

You try to get a sense of that particular thing.

شما سعی می کنید حسی از آن چیز خاص پیدا کنید.

So you will often see in dictionaries if you are learning a language, or maybe you want to learn some new words in your own language.

بنابراین اغلب در لغت نامه ها خواهید دید که آیا در حال یادگیری زبان هستید یا شاید می خواهید چند کلمه جدید را به زبان خود یاد بگیرید.

Quite often you need to look at a reference book, normally a dictionary,

اغلب اوقات شما نیاز دارید که به یک کتاب مرجع، معمولاً یک فرهنگ لغت، نگاه کنید،

and in that dictionary you will see the synthesis of those particular words.

و در آن فرهنگ لغت، ترکیب آن کلمات خاص را خواهید دید.

Basically, it means the way those words can be used.

اساساً به معنای روشی است که می توان از آن کلمات استفاده کرد.

We often use the word context.

ما اغلب از کلمه زمینه استفاده می کنیم.

Context just means how you do it, how

متن فقط به این معنی است که چگونه آن را انجام می دهید، چگونه

that thing is said or used in a sentence.

آن چیز گفته می شود یا در یک جمله استفاده می شود.

The context of something.

زمینه چیزی.

Whenever you speak, whenever you use words, you are trying to express yourself

هر زمان که صحبت می‌کنید، هر زمان که از کلمات استفاده می‌کنید، سعی می‌کنید خود را

in a certain way that is context.

به شیوه‌ای خاص بیان کنید.

The semantic element in a word or group of words.

عنصر معنایی در یک کلمه یا گروهی از کلمات.

Again, we are talking about the sense of a word.

باز هم در مورد معنای یک کلمه صحبت می کنیم.

As you probably know, many words in the English language have more than one.

همانطور که احتمالا می دانید، بسیاری از کلمات در زبان انگلیسی بیش از یک کلمه دارند.

Use more than one sense.

از بیش از یک حس استفاده کنید.

So in this situation, sense is being used to mean context, literal or figuratively.

بنابراین در این وضعیت، معنا به معنای متن، تحت اللفظی یا مجازی به کار می رود.

Of course, there are more than one way.

البته بیش از یک راه وجود دارد.

There is more than one way to use a word in a sentence.

بیش از یک راه برای استفاده از یک کلمه در یک جمله وجود دارد.

You can use something literally,

شما می توانید از چیزی به معنای واقعی کلمه استفاده کنید، به

which means it's really happening.

این معنی که واقعاً اتفاق می افتد.

It is a real thing.

این یک چیز واقعی است.

Or of course, you can use it figuratively to say something in a figurative way means you are using that thing

یا البته، می توانید از آن به صورت مجازی برای گفتن چیزی به صورت مجازی استفاده کنید، به این معنی که از آن چیز

as a phrase or an idiom.

به عنوان یک عبارت یا اصطلاح استفاده می کنید.

So it's not really happening.

بنابراین واقعاً اتفاق نمی افتد.

It is being used in that particular sense,

این به معنای خاص،

an opinion or judgement formed or held

نظر یا قضاوتی است که

especially by an assemblage or assemblage or gathered group.

مخصوصاً توسط یک مجموعه یا مجموعه یا گروه گردآوری شده تشکیل یا برگزار می شود.

So when you have a group of people together and maybe they all discuss a certain topic together,

بنابراین وقتی شما گروهی از افراد را با هم دارید و شاید همه آنها در مورد موضوع خاصی با هم بحث می کنند،

you can say that that group has a sense of a particular thing.

می توانید بگویید که آن گروه حس یک چیز خاص را دارند.

The sense is the feeling, maybe something a lot of people have to agree on before it can go ahead.

حس همان احساس است، شاید چیزی که بسیاری از مردم باید قبل از انجام آن به توافق برسند.

So quite often we use it in that particular way.

بنابراین اغلب ما از آن به روش خاصی استفاده می کنیم.

A sense of what was meant or is agreed on, something that lots of people agree on.

احساسی از آنچه مورد توافق بوده یا مورد توافق قرار گرفته است، چیزی که بسیاری از مردم در مورد آن توافق دارند.

They all have a sense of one particular thing.

همه آنها حس یک چیز خاص را دارند.

They might all agree based on the feeling that they get from that particular thing.

همه آنها ممکن است بر اساس احساسی که از آن چیز خاص دریافت می کنند، موافق باشند.

You might concur.

ممکن است موافق باشید

If you concur, you agree.

اگر موافق باشید، موافقید.

You all come to an agreement.

همه به توافق رسیدید

You all concur because you feel the same way.

همه شما موافقید چون همین احساس را دارید.

And as we know, feeling is sense.

و همانطور که می دانیم، احساس حس است.

You sense that thing.

شما آن چیز را حس می کنید.

As a verb, the word sense

کلمه حس به عنوان یک فعل،

describes the action of perceiving or feeling through one's senses.

عمل ادراک یا احساس از طریق حواس را توصیف می کند.

So again we are using those five senses

بنابراین ما دوباره از آن پنج حواس استفاده می کنیم

which if you are lucky enough to have them all,

که اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که همه آنها را داشته باشید، به

will help you get through the world and explore it and hopefully stay safe.

شما کمک می کند تا از طریق جهان بگذرید و آن را کشف کنید و امیدوارم در امان بمانید.

So to perceive the feeling you are doing that thing, you sense something you are actively using your senses.

بنابراین برای درک احساسی که آن کار را انجام می دهید، چیزی را حس می کنید که فعالانه از حواس خود استفاده می کنید.

You sense something.

یه چیزی حس میکنی

You are actually trying to hear something.

شما در واقع سعی می کنید چیزی را بشنوید.

You are trying to see something you want to taste, something

شما سعی می کنید چیزی را ببینید که می خواهید بچشید، چیزی را که

you want to

می خواهید

touch, something

لمس کنید، چیزی را

to sense something directly.

برای احساس مستقیم چیزی.

You sense something or you feel something.

شما چیزی را حس می کنید یا چیزی را احساس می کنید.

So again, we are using it as a verb.

بنابراین دوباره، ما از آن به عنوان یک فعل استفاده می کنیم.

This is sense as an action.

این حس به عنوان یک عمل است.

The action of sensing

عمل حس کردن،

is to feel or sense something occurring, happening, coming,

احساس یا حس کردن چیزی است که از طریق حواس خود اتفاق می افتد، اتفاق می افتد، می آید،

approaching through one's senses.

نزدیک می شود.

So have you ever felt something that

بنابراین آیا تا به حال چیزی را احساس کرده اید که

may not be obvious, but you still feel that thing?

ممکن است واضح نباشد، اما هنوز آن چیز را احساس می کنید؟

You sense something.

یه چیزی حس میکنی

Maybe the temperature is starting to drop, you might feel, or you might sense that there is some bad weather coming.

شاید دما شروع به کاهش کند، ممکن است احساس کنید، یا ممکن است احساس کنید که هوای بدی در راه است.

Maybe it is going to get very cold.

شاید هوا خیلی سرد بشه

Maybe we will get some snow.

شاید کمی برف بباریم.

You sense that thing.

شما آن چیز را حس می کنید.

I sense tension.

تنش را حس می کنم

I sense a storm again.

دوباره طوفان را حس می کنم.

You can get the feeling of that thing. You sense that thing.

شما می توانید احساس آن چیز را دریافت کنید. شما آن چیز را حس می کنید.

Sometimes you hear something, sometimes you see something in the distance,

گاهی اوقات چیزی را می شنوید، گاهی اوقات چیزی را از دور می بینید

or sometimes you just feel that something is going to happen.

یا گاهی اوقات فقط احساس می کنید که قرار است اتفاقی بیفتد.

You sense that particular thing.

شما آن چیز خاص را حس می کنید.

I sense movement, something that seems to be moving.

حرکت را حس می کنم، چیزی که به نظر می رسد در حال حرکت است.

You feel that thing, you sense that thing again.

شما آن چیز را احساس می کنید، دوباره آن چیز را حس می کنید.

We are using it as a verb in that particular sense.

ما از آن به عنوان یک فعل در آن معنای خاص استفاده می کنیم.

You see,

ببینید،

so we are talking about the senses

پس ما در مورد حواس

or the ways of using the word sense.

یا روش های استفاده از کلمه حس صحبت می کنیم.

It's a big topic, this one, to fully understand and grasp what was said or explained.

این یک موضوع بزرگ است، برای درک و درک کامل آنچه گفته شد یا توضیح داده شد.

I sense the urgency and will do it. Now.

من احساس فوریت می کنم و این کار را انجام خواهم داد. در حال حاضر.

Perhaps your boss tells you to do some paperwork

شاید رئیستان به شما بگوید که کارهای اداری را

that needs to be done by this afternoon, but maybe he doesn't tell you directly.

که باید تا امروز بعدازظهر انجام دهید انجام دهید، اما شاید مستقیماً به شما نگوید.

Maybe he just uses the tone of his voice to tell you you sense that thing.

شاید او فقط از لحن صدایش استفاده می کند تا به شما بگوید آن چیز را حس می کنید.

I sense the urgency.

من احساس فوریت می کنم.

I can feel that you want that thing doing as soon as possible.

من می توانم احساس کنم که شما می خواهید آن کار را در اسرع وقت انجام دهید.

You might also sense someone's reluctance.

همچنین ممکن است بی میلی کسی را احساس کنید.

I sense your reluctance to go ahead with the deal.

من بی میلی شما را برای ادامه معامله احساس می کنم.

You might feel that another person is reluctant.

ممکن است احساس کنید که شخص دیگری تمایلی ندارد.

Maybe they don't want to do something, but they don't express it directly.

شاید آنها نمی خواهند کاری را انجام دهند، اما مستقیماً آن را بیان نمی کنند.

You sense that thing. I can sense

شما آن چیز را حس می کنید. من می توانم احساس کنم

that you are not happy.

که شما خوشحال نیستید.

I can sense that you are not comfortable.

حس میکنم راحت نیستی

I feel that thing.

من آن چیز را احساس می کنم.

I am feeling it.

دارم حسش میکنم

Sensible thought is often described as

فکر معقول اغلب به عنوان

common sense.

عقل سلیم توصیف می شود.

We like to think that we all have common sense.

ما دوست داریم فکر کنیم که همه ما عقل سلیم داریم.

We never do anything stupid.

ما هرگز کار احمقانه ای انجام نمی دهیم.

We never make mistakes.

ما هرگز اشتباه نمی کنیم.

We all have common sense.

همه ما عقل سلیم داریم.

Unfortunately,

متأسفانه،

that's not really true. To be honest.

این واقعاً درست نیست. صادقانه بگویم.

It's not true.

این درست نیست.

We can use the phrase common sense to mean the logical way or the safest way.

می توانیم از عبارت عقل سلیم به معنای راه منطقی یا امن ترین راه استفاده کنیم.

Using your mind, your brain, your sense,

با استفاده از ذهن، مغز، حس و

your logic.

منطق خود.

So in this particular way, we are using it as

بنابراین در این راه خاص، ما از آن به عنوان

logic,

منطق،

the safest way, the best way to do something.

امن ترین راه، بهترین راه برای انجام کاری استفاده می کنیم.

Common sense.

عقل سلیم.

I always like to think that I have common sense, but sometimes I do very silly things.

من همیشه دوست دارم فکر کنم که عقل سلیم دارم، اما گاهی اوقات کارهای خیلی احمقانه انجام می دهم.

I make mistakes.

من اشتباه می کنم.

As I said before, sensible thought is often described as common sense.

همانطور که قبلاً گفتم، فکر معقول اغلب به عنوان عقل سلیم توصیف می شود.

A smart or careful person might be describing as having common sense.

یک فرد باهوش یا محتاط ممکن است به عنوان داشتن عقل سلیم توصیف کند.

We all know someone who is always careful.

همه ما کسی را می شناسیم که همیشه مراقب است.

They always take their time.

آنها همیشه وقت خود را می گیرند.

They never come to any quick decisions.

آنها هرگز به تصمیمات سریع نمی رسند.

They never rush into any decision.

آنها هرگز در تصمیم گیری عجله نمی کنند.

They always take their time.

آنها همیشه وقت خود را می گیرند.

We often describe that person as having common sense.

ما اغلب آن شخص را دارای عقل سلیم توصیف می کنیم.

They never do anything risky or dangerous.

آنها هرگز کار خطرناک یا خطرناکی انجام نمی دهند.

A smart or careful person might be described as having common sense.

ممکن است یک فرد باهوش یا محتاط به عنوان دارای عقل سلیم توصیف شود.

To use one's common sense is to think rationally using logic.

استفاده از عقل سلیم به معنای تفکر منطقی با استفاده از منطق است.

So you might think what is the best way to do a certain task?

بنابراین ممکن است فکر کنید بهترین راه برای انجام یک کار خاص چیست؟

What is the safest way to paint the front of my house?

ایمن ترین راه برای رنگ آمیزی جلوی خانه من چیست؟

Those things are common sense.

آن چیزها عقل سلیم است.

You are being logical about something to use logic.

شما در مورد چیزی برای استفاده از منطق منطقی هستید.

His common sense told him

عقل سلیمش به او می‌گفت

to start investing his money from an early age again.

که دوباره از سنین پایین شروع به سرمایه‌گذاری پولش کند.

Common sense can also be the feeling you have about doing the right thing in the correct way.

عقل سلیم همچنین می تواند احساسی باشد که در مورد انجام کار درست به روش صحیح دارید.

Your common sense.

عقل سلیم شما

Finally,

در نهایت،

we often tell each other to use one's common sense when discussing something that requires long consideration.

ما اغلب به یکدیگر می گوییم هنگام بحث در مورد چیزی که نیاز به بررسی طولانی دارد، از عقل سلیم خود استفاده کنید.

And we've all done it.

و همه ما آن را انجام داده ایم.

We've all done it in the past.

همه ما در گذشته این کار را انجام داده ایم.

We've all made decisions and choices

همه ما تصمیمات و انتخاب هایی گرفته ایم

that have been wrong.

که اشتباه بوده است.

We've all done it. I've done it in my life.

همه ما آن را انجام داده ایم. من این کار را در زندگی ام انجام داده ام.

I've made many choices that have turned out to be wrong.

من انتخاب های زیادی کرده ام که اشتباه بوده است.

Sometimes I did not use my common sense,

گاهی اوقات من از عقل سلیم خود استفاده نمی کردم،

so we often tell each other to use one's common sense when discussing something that requires long consideration,

بنابراین اغلب به یکدیگر می گوییم که هنگام بحث در مورد چیزی که نیاز به بررسی طولانی دارد از عقل سلیم خود استفاده کنید،

you might use your common sense before

ممکن است قبل از قرض گرفتن پول از عقل سلیم خود استفاده کنید

borrowing money.

.

You might have to use your common sense.

ممکن است مجبور شوید از عقل سلیم خود استفاده کنید.

Is it a good idea to borrow that money?

آیا قرض گرفتن آن پول ایده خوبی است؟

Can I pay it back?

آیا می توانم آن را پس بدهم؟

So you are using your logic.

بنابراین شما از منطق خود استفاده می کنید.

You are using your common sense.

شما از عقل سلیم خود استفاده می کنید.

Maybe you are going to climb a mountain.

شاید می خواهید از کوهی بالا بروید.

Some people might say that is a crazy thing to do,

برخی افراد ممکن است بگویند که این کار دیوانه کننده ای است،

but if you use your common sense, you will do that safely in a safe way.

اما اگر از عقل سلیم خود استفاده کنید، این کار را با خیال راحت به روشی ایمن انجام خواهید داد.

And of course, what?

و البته، چه؟

What does that say?

این چه می گوید؟

Getting married.

ازدواج کردن

Please don't be offended by that.

لطفاً از این موضوع ناراحت نشوید.

Getting married.

ازدواج کردن

Do you need

آیا

common sense

before getting married?

قبل از ازدواج به عقل سلیم نیاز دارید؟

Some people, of course, might say, yes, Mr.

البته برخی از مردم ممکن است بگویند، بله، آقای

Duncan, you do need to think carefully.

دانکن، شما باید با دقت فکر کنید.

You need to think logically

before you marry someone. They might not be the right person.

قبل از ازدواج باید منطقی فکر کنید. آنها ممکن است فرد مناسبی نباشند.

They might be unsuitable for you.

ممکن است برای شما نامناسب باشند.

You might rush in

ممکن است

to that marriage without thinking about it.

بدون فکر کردن به آن ازدواج عجله کنید.

So? So maybe, perhaps, maybe

پس؟ بنابراین شاید، شاید، شاید

common sense is something you will use before getting married.

عقل سلیم چیزی باشد که قبل از ازدواج از آن استفاده کنید.

Please don't quote me on that. Please don't tell anyone.

لطفاً در این مورد از من نقل قول نکنید. لطفا به کسی نگو

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan on the internet said that we can't get married.

دانکن در اینترنت گفت که ما نمی توانیم ازدواج کنیم.

I have to use my common sense.

من باید از عقلم استفاده کنم.

I'm sorry.

The marriage is off, and we're not getting married now because Mr.

متاسفم

ازدواج قطع شده است و ما اکنون ازدواج نمی کنیم زیرا آقای

Duncan told me.

دانکن به من گفته است.

Do not say that. Do not blame me

این را نگو. مرا

for your cancelled marriage. Please.

به خاطر لغو ازدواجتان سرزنش نکنید. لطفا

Please do not blame me.

لطفا مرا سرزنش نکنید.

Guess what? That's it.

حدس بزنید چی؟ همین.

Oh my goodness.

وای خدای من.

I sense

من احساس می کنم

that we are coming towards the end of today's live stream.

که به پایان پخش زنده امروز نزدیک می شویم.

Can you sense that thing as well?

آیا می توانید آن چیز را هم حس کنید؟

I feel as if we are coming towards the end

احساس می کنم به پایان پخش زنده نزدیک می شویم

of the live stream.

.

I hope you've enjoyed it. Of course I am back.

امیدوارم از آن لذت برده باشید. البته من برگشتم

You know when I'm back.

میدونی کی برگشتم

I am back on Sunday from 2 p.m.

یکشنبه از ساعت 14 برگشتم. به

UK time.

وقت انگلستان

Guess what?

حدس بزنید چی؟

Yes, he will be with us on Sunday.

بله، او یکشنبه با ما خواهد بود.

Mr. Steve will be here on Sunday.

آقای استیو یکشنبه اینجا خواهد بود.

He has no concerts.

او کنسرت ندارد.

He will not be singing any songs anywhere else.

او هیچ آهنگی را در هیچ جای دیگری نخواهد خواند.

He will be right here in the studio.

او همین جا در استودیو خواهد بود.

We will be together and Steve will be sitting in his lovely, comfortable corner.

ما با هم خواهیم بود و استیو در گوشه دوست داشتنی و راحت خود خواهد نشست.

Alexandra says

الکساندرا می گوید

I got married twice.

من دو بار ازدواج کردم.

I have to say I'm always intrigued

باید بگویم که همیشه

when a person gets married more than once, because if they get married and then they get a divorce for whatever reason.

وقتی فردی بیش از یک بار ازدواج می کند کنجکاو می شوم، زیرا اگر ازدواج کند و سپس به هر دلیلی طلاق بگیرد.

There are many reasons why you might get divorced. Many, many reasons. In fact.

دلایل زیادی وجود دارد که شما ممکن است طلاق بگیرید. دلایل بسیار بسیار. در واقع.

But it always amazes me when a person gets married for a second time

اما همیشه وقتی یک نفر برای بار دوم یا سوم یا گاهی ازدواج می کند من را شگفت زده می کند

or third time, or sometimes.

.

4 or 5 times.

4 یا 5 بار

Was it Richard Burton, Richard Burton and Elizabeth Taylor?

آیا ریچارد برتون، ریچارد برتون و الیزابت تیلور بودند؟

How many times did they get married?

چند بار ازدواج کردند؟

I think it was quite a few times, wasn't it?

فکر کنم چند بار بود، اینطور نیست؟

They they tied the knot

آنها بارها گره زدند

many times.

.

I think once is enough for me, to be honest, Claudia says.

کلودیا می گوید، صادقانه بگویم، فکر می کنم یک بار برای من کافی است.

My friend decided to have a ride on his motorbike.

دوستم تصمیم گرفت با موتورش سوار شود.

He was going to travel 6000km alone.

او قرار بود 6000 کیلومتر را به تنهایی طی کند.

He went from Buenos Aires to Patagonia.

او از بوئنوس آیرس به پاتاگونیا رفت.

Very risky.

خیلی ریسک داره

And he had a heart attack some years before.

و چند سال قبل دچار حمله قلبی شده بود.

So did he have a heart attack during the bike ride,

پس آیا او در حین دوچرخه سواری دچار حمله قلبی شد

or was he someone who might have another heart attack?

یا کسی بود که ممکن است حمله قلبی دیگری داشته باشد؟

Yes, some people do like these things. They do like.

بله، بعضی ها این چیزها را دوست دارند. آنها دوست دارند.

Doing things that are dangerous and extreme.

انجام کارهای خطرناک و افراطی.

Personally, I would not because I am a coward.

من شخصاً این کار را نمی کنم زیرا من ترسو هستم.

Basically,

the first time I got married was I was very young, says Alessandra.

الساندرا می گوید، اساساً اولین باری که ازدواج کردم خیلی جوان بودم.

But the marriage did last for 17 years.

اما این ازدواج 17 سال به طول انجامید.

Well, I suppose that is something you can take away.

خب، من فکر می کنم این چیزی است که شما می توانید حذف کنید.

At least it lasted for 17 years.

حداقل 17 سال طول کشید.

I do hear, hear a lot of people who get married

من می شنوم، می شنوم که افراد زیادی ازدواج می کنند

and then they get divorced within just a few months of getting married.

و بعد از چند ماه پس از ازدواج طلاق می گیرند.

I am going now.

الان دارم میرم

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

You can watch it again with lovely captions later on.

بعداً می‌توانید دوباره آن را با زیرنویس‌های زیبا تماشا کنید.

And can I just leave you with this little bit of information.

و آیا می توانم فقط این اطلاعات اندک را در اختیار شما بگذارم.

This is very interesting.

این خیلی جالب است.

YouTube

یوتیوب

is now offering a service where they will take away

اکنون سرویسی را ارائه می‌کند که در آن

my voice on my videos and replace it with someone else's voice,

صدای من را از ویدیوهای من می‌گیرند و با استفاده از زبان دیگری با صدای شخص دیگری جایگزین می‌کنند

using a different language.

.

For example, they will take away my English voice and they will replace it with, say, French, German.

مثلاً صدای انگلیسی من را می گیرند و مثلاً فرانسوی، آلمانی را جایگزین آن می کنند.

Spanish. Italian,

اسپانیایی. ایتالیایی یه

something like that.

همچین چیزی

Can you believe that?

باورت میشه؟

Why would you want to do that? However,

چرا می خواهید این کار را انجام دهید؟ با این حال،

maybe in the future more people will use that particular technology.

شاید در آینده افراد بیشتری از آن فناوری خاص استفاده کنند.

But but this is something that YouTube is just testing at the moment.

اما این چیزی است که یوتیوب در حال حاضر در حال آزمایش آن است.

And they have asked me if I want to test it,

و آنها از من پرسیده اند که آیا می خواهم آن را آزمایش کنم،

but I don't think I'm going to use it.

اما فکر نمی کنم از آن استفاده کنم.

However, there will be captions, there will be subtitles on the screen later on.

با این حال، زیرنویس ها وجود خواهد داشت، بعداً زیرنویس روی صفحه نمایش وجود خواهد داشت.

And don't forget, you can also watch the captions in your own language.

و فراموش نکنید، شما همچنین می توانید زیرنویس ها را به زبان خود تماشا کنید.

It is very important that I tell you that.

خیلی مهم است که به شما بگویم.

See you on Sunday and I will catch you later.

یکشنبه میبینمت و بعدا میام.

I hope you have a good day.

امیدوارم روز خوبی داشته باشید.

As the skies become dark here in England.

با تاریک شدن آسمان اینجا در انگلستان.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying thank you for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که از تماشای شما تشکر می کند.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes you do.

بله شما انجام می دهید.

Stay happy, stay safe.

شاد باشید، ایمن بمانید.

Keep that smile upon your face as you walk amongst the human race.

هنگامی که در میان نسل بشر قدم می زنید، آن لبخند را بر لبان خود نگه دارید.

And I will see you on Sunday.

و یکشنبه میبینمت

Ta ta for now.

تا تا فعلا