English Addict - Episode 334 - 🔴LIVE stream / 'FACE' words + idioms - Chat, Listen and Learn

We have sunshine everyone.

ما همه را آفتاب داریم.

Isn't that good news?

آیا این خبر خوبی نیست؟

Well, it's certainly good news for me because I was getting a little bit tired of looking at the snow and the grey skies.

خوب، مطمئناً برای من یک خبر خوب است زیرا از نگاه کردن به برف و آسمان خاکستری کمی خسته شده بودم.

But look, everyone, we have glorious weather today in the birthplace of the English language.

اما ببینید، همه، ما امروز در زادگاه زبان انگلیسی هوای باشکوهی داریم.

We are back together again, as life as live can be.

ما دوباره با هم برگشتیم، همانطور که زندگی می تواند باشد.

Coming to you, of course, from

آمدن به شما، البته، از

you know where it is.

آنجایی که می دانید کجاست.

It is, of course, England. And.

البته انگلیس است. و.

It is England.

انگلستان است.

Yes, definitely.

بله قطعا. به

I can safely say that this is the birthplace of the English language.

جرات می توانم بگویم که اینجا زادگاه زبان انگلیسی است.

This is England. Everyone know.

اینجا انگلیس است. همه می دانند.

And I hope you are okay today. Hi, everybody.

و امیدوارم امروز حالتون خوب باشه سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. How are you today? Are you okay?

این آقای دانکن در انگلستان است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so. Are you feeling happy today?

امیدوارم اینطور باشد. آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

Do you have one of these on your face at the moment?

آیا در حال حاضر یکی از این موارد را روی صورت خود دارید؟

I really hope you do.

من واقعا امیدوارم که شما انجام دهید.

My name is Duncan. I talk about English.

اسم من دانکن است. من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I love the English language very much.

من زبان انگلیسی را خیلی دوست دارم.

You may have noticed because I'm always here doing something on the internet.

ممکن است متوجه شده باشید زیرا من همیشه اینجا هستم و کاری در اینترنت انجام می دهم.

Maybe I am live with you on Wednesday like now.

شاید مثل الان چهارشنبه با شما زنده باشم.

Of course I am also live on Sunday, so both of those live streams begin at 2 p.m.

البته من یکشنبه نیز زنده هستم، بنابراین هر دو پخش زنده از ساعت 2 بعد از ظهر شروع می شوند. به

UK time.

وقت انگلستان

And of course there are lots of recorded lessons as well, if you like that sort of thing.

و البته دروس ضبط شده زیادی نیز وجود دارد، اگر شما چنین چیزهایی را دوست دارید.

One of the wonderful things about having a YouTube channel is you can put things on the internet

یکی از چیزهای شگفت انگیز در مورد داشتن یک کانال یوتیوب این است که می توانید چیزهایی را در اینترنت قرار دهید

and people can watch them as many times as they want.

و مردم می توانند هر چند بار که بخواهند آنها را تماشا کنند.

So you can watch my lessons once, twice, or a thousand times if you wish.

بنابراین در صورت تمایل می توانید درس های من را یک، دو بار یا هزار بار تماشا کنید .

As long as my job is successful, that's all I can say.

تا زمانی که کارم موفق باشد، این تنها چیزی است که می توانم بگویم.

Hello everyone.

سلام به همه. از

It's nice to see you.

دیدنت خوشحالم

I have a lot to talk about today.

امروز حرف های زیادی برای گفتن دارم.

We are talking about one of my most favourite subjects.

ما در مورد یکی از موضوعات مورد علاقه من صحبت می کنیم.

Of course it is food. Food, glorious food.

البته غذاست غذا، غذای باشکوه.

I love to eat it all and we are looking at food which we eat here in England.

من عاشق خوردن همه آن هستم و ما به دنبال غذاهایی هستیم که اینجا در انگلیس می خوریم.

So I've decided just to talk about England as the place, because that is where I live.

بنابراین من تصمیم گرفتم فقط در مورد انگلستان به عنوان مکان صحبت کنم، زیرا جایی است که من زندگی می کنم.

And also we will be looking at the types of food that we enjoy eating in this country.

و همچنین به بررسی انواع غذاهایی که از خوردن آنها در این کشور لذت می بریم خواهیم پرداخت.

You might be surprised to find out what we really enjoy.

شاید تعجب کنید که بفهمید ما واقعاً از چه چیزی لذت می بریم.

It is not all roast beef and mashed potatoes.

این همه گوشت کبابی و پوره سیب زمینی نیست.

It definitely is not.

قطعا اینطور نیست.

It's nice to be with you. It's so nice to see so many people.

با تو بودن خوب است دیدن این همه آدم خیلی خوبه

Also on the live chat, can I say hello to Beatrice?

همچنین در چت زنده، می توانم به بئاتریس سلام کنم؟

Hello, Beatrice. Nice to see you here. Hi. I hope you are feeling better.

سلام بئاتریس خوشحالم که شما را اینجا می بینم. سلام امیدوارم حالتون بهتر باشه

I hope your back is slowly recovering, I really do.

امیدوارم کمرت کم کم بهبود پیدا کنه، من واقعا دارم.

We also have the s. Hello, V. Tess. Beatrice.

ما همچنین s را داریم. سلام، وی. تس. بئاتریس

Despite your bad back,

علیرغم پشت بدتان،

you are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

That is amazing.

این شگفت انگیز است.

It is amazing that you are here first, despite the fact that you have a poor live back.

شگفت انگیز است که شما اول اینجا هستید، علیرغم این واقعیت که یک زندگی ضعیف دارید.

I hope it is feeling better soon.

امیدوارم زودتر حالش بهتر بشه

Who else is here today? Because I love saying hello to you all.

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟ چون دوست دارم به همه شما سلام کنم.

We also have.

ما هم داریم.

Oh, he is here.

اوه او اینجاست

You are an early bird today.

شما امروز یک پرنده اولیه هستید.

A big hello to Louis Mendes is here today.

یک سلام بزرگ به لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام لویی

Nice to see you back here as well.

خوشحالم که شما را به اینجا برگشتم.

It is a busy one on the live chat and also here in the studio.

در چت زنده و همچنین اینجا در استودیو، یک سرگرمی است.

Another thing we will be talking about in a few moments.

موضوع دیگری که تا چند لحظه دیگر درباره آن صحبت خواهیم کرد.

Words or phrases that are hard to say.

کلمات یا عباراتی که بیان آنها سخت است.

Now. By this I mean phrases that might be difficult to say because they are emotional phrases.

در حال حاضر. منظور من از این عبارت عباراتی است که گفتن آنها ممکن است دشوار باشد زیرا عباراتی احساسی هستند.

Things that we might sometimes have to say to other people.

چیزهایی که ممکن است گاهی مجبور شویم به دیگران بگوییم.

But those things are hard to say because they involve

اما گفتن این چیزها سخت است زیرا

some sort of emotional response.

نوعی واکنش احساسی را شامل می شود.

These are the words we often avoid saying.

اینها کلماتی هستند که اغلب از گفتن آنها اجتناب می کنیم.

Or maybe we are reluctant to say, that's a great word.

یا شاید ما تمایلی به گفتن نداریم، این کلمه عالی است.

The word reluctant, something you are reluctant to do is something you would rather not do.

کلمه اکراه، چیزی که شما تمایلی به انجام آن ندارید کاری است که ترجیح می دهید انجام ندهید.

You don't want to do it.

شما نمی خواهید آن را انجام دهید.

You are reluctant to do it.

شما تمایلی به انجام آن ندارید.

We might describe a person as being hesitant.

ممکن است فردی را مردد توصیف کنیم.

They hesitate.

تردید می کنند.

They do not want to say those things for various reasons.

آنها به دلایل مختلف نمی خواهند آن چیزها را بیان کنند.

So that is another thing we are looking at today.

بنابراین این موضوع دیگری است که امروز به آن نگاه می کنیم.

Lots of things in fact.

در واقع خیلی چیزها

And of course we have you on the live chat as well, so I hope you will stay with us today because we have so much to look at.

و البته ما شما را در چت زنده نیز داریم، بنابراین امیدوارم امروز با ما بمانید زیرا ما چیزهای زیادی برای بررسی داریم.

Also,

همچنین،

as you can see, every time I appear here on YouTube, you can always see this.

همانطور که می بینید، هر بار که من اینجا در یوتیوب ظاهر می شوم، همیشه می توانید این را ببینید.

And this is another thing we will be talking about today.

و این موضوع دیگری است که امروز در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Words and phrases connected to face.

کلمات و عبارات مرتبط با چهره.

Again, you might be surprised to find out just how many words and phrases are actually connected to the word face.

باز هم، ممکن است از این که بفهمید چند کلمه و عبارات واقعاً به کلمه چهره مرتبط هستند، متعجب شوید.

We will be looking at that as well.

ما به آن نیز نگاه خواهیم کرد.

Can I say hello? Christina. It's nice to see you here again.

آیا می توانم سلام کنم؟ کریستینا خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

Motion is here as well.

حرکت در اینجا نیز هست.

We also have Luke. Hello, Luke. Me.

لوک را هم داریم. سلام، لوک. من

Hello to you, Luke.

سلام بر تو، لوک.

I am so glad that you have decided to give me a look.

خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتی به من نگاه کنی.

Luke, isn't that lovely?

لوک، این دوست داشتنی نیست؟

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟ لیکور تس

I din I din Tess liqueur.

.

I hope I'm pronouncing that correctly. Hello? Aiden or Aiden?

امیدوارم درست تلفظ کرده باشم سلام؟ آیدن یا آیدن؟

Nice to see you here. We also have Palmira.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. پالمیرا هم داریم.

We also have Karim as well.

کریم را هم داریم.

Lots of people are joining me already, by the way.

اتفاقاً افراد زیادی در حال حاضر به من ملحق شده اند.

Happy New year.

سال نو مبارک.

Is it too late to say Happy New Year?

آیا برای گفتن سال نو خیلی دیر شده است؟

Are you still saying Happy New Year to people as you meet them for the first time in 2025?

آیا همچنان که برای اولین بار در سال 2025 با مردم ملاقات می کنید، سال نو را به آنها تبریک می گویید؟

Are you still doing it? Is it too late?

آیا هنوز آن را انجام می دهید؟ خیلی دیر شده؟

Is the 15th of January?

آیا 15 ژانویه است؟

Too late to say Happy New year. I wonder?

خیلی دیر برای گفتن سال نو مبارک. تعجب می کنم؟

Very nice to see so many people here.

خیلی خوشحالم که این همه آدم را اینجا می بینم.

We also have Surinder.

سوریندر هم داریم.

Surinder. Hello to you.

سوریندر سلام بر شما

Nice to see you here on the live chat as well.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

I'm always excited to see people I haven't seen here for a long time.

من همیشه از دیدن افرادی که مدت زیادی است اینجا ندیده ام هیجان زده ام.

And of course, new people, new students, new viewers.

و البته افراد جدید، دانشجویان جدید، بینندگان جدید.

So don't be shy. Say hello. Hello also. Ransac.

پس خجالتی نباش سلام کن سلام همچنین. رانساک

What is the temperature there, Mr. Duncan?

دمای آنجا چقدر است آقای دانکن؟

Well, you might be surprised to find out we are having some rather

خوب، ممکن است تعجب کنید اگر بفهمید

interesting weather at the moment.

در حال حاضر هوای نسبتاً جالبی داریم.

Because it is sunny outside. I will show you again on the screen.

چون بیرون هوا آفتابی است. من دوباره شما را روی صفحه نمایش می دهم.

It is lovely outside.

بیرون دوست داشتنی است

So that is the view looking out into the distance from my studio window.

بنابراین این منظره ای است که به دوردست از پنجره استودیو من نگاه می کند.

It is sunny but also it is amazingly warm.

آفتابی است اما به طرز شگفت انگیزی گرم است.

We have 11 Celsius.

ما 11 درجه سانتیگراد داریم.

Can you believe it?

باورت میشه؟

It's actually 11 Celsius outside at the moment.

در واقع در حال حاضر 11 درجه سانتیگراد در بیرون است.

That is very mild for this time of year.

این برای این زمان از سال بسیار ملایم است.

Last week it was minus nine nine below zero.

هفته گذشته منهای نه و نه زیر صفر بود.

Right now it is plus 11 Celsius. Very strange.

در حال حاضر به اضافه 11 سانتیگراد است. خیلی عجیبه به این

I was thinking of going outside to do my live stream, but then I changed my mind

فکر می کردم که برای پخش زنده ام به بیرون بروم، اما بعد نظرم تغییر کرد

because I suddenly realised that it is a little bit noisy outside.

زیرا ناگهان متوجه شدم که بیرون کمی سر و صدا است.

So I decided not to. Who else is here? Can I say hello? Finally two.

بنابراین تصمیم گرفتم این کار را نکنم. کی دیگه اینجاست؟ آیا می توانم سلام کنم؟ در نهایت دو.

I don't want to miss anyone out because if I do, I will feel very, very sad.

من نمی خواهم کسی را از دست بدهم، زیرا اگر این کار را بکنم، بسیار بسیار ناراحت خواهم شد.

Now I think that's everyone for now.

حالا فکر می‌کنم فعلاً این همه است.

Hello, Tyson. Tyson Frazer as well is here.

سلام تایسون تایسون فریزر نیز اینجاست.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It's lovely to see you here on the live chat. Okay, let's get underway. Set.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم. خوب، بیایید شروع کنیم. تنظیم کنید.

Let's get underway. Come on, Mr. Duncan. Get on with it.

بیایید شروع کنیم. بیا آقای دانکن با آن ادامه دهید.

Stop hanging around.

دور زدن را متوقف کنید

Okay, we have lots to talk about.

خوب، ما چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم.

Lots of things to do.

کارهای زیادی برای انجام دادن

And I hope you will stay with me for today's live stream.

و امیدوارم برای پخش زنده امروز با من بمانید.

We are with you every Wednesday and also every Sunday from 2 p.m.

چهارشنبه هر هفته و همچنین یکشنبه ها از ساعت 14 با شما هستیم. به

UK time.

وقت انگلستان

English addict is with you.

معتاد انگلیسی با شماست.

Here we go, then. Let's have a look at something, shall we? Connected to the English language.

پس ما اینجا می رویم. بیایید به چیزی نگاه کنیم، می توانیم؟ به زبان انگلیسی متصل است.

Something that I want to talk about.

چیزی که من می خواهم در مورد آن صحبت کنم.

Something that might for some people be hard to say.

چیزی که ممکن است برای برخی افراد گفتنش سخت باشد.

Things sometimes are not easy to say.

چیزهایی که گاهی اوقات به راحتی نمی توان گفت.

Now by that I mean the actual emotional involvement.

حالا منظورم درگیری عاطفی واقعی است.

So I'm not talking about words that are difficult to pronounce.

بنابراین من در مورد کلماتی که تلفظ آنها دشوار است صحبت نمی کنم.

That is something very different.

این یک چیز بسیار متفاوت است.

Words that are hard to say because you feel they are emotional words.

کلماتی که گفتن آنها سخت است زیرا احساس می کنید کلمات احساسی هستند.

So that is what we are going to look at right now.

بنابراین این همان چیزی است که ما در حال حاضر به بررسی آن خواهیم پرداخت.

There are many words in English that are hard to say, because we feel

کلمات زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد که گفتن آنها سخت است، زیرا ما احساس می کنیم

a certain type of emotion connected to those words.

نوع خاصی از احساسات مرتبط با آن کلمات است.

First of all, let's have a look at the first one, shall we?

اول از همه، اجازه دهید نگاهی به مورد اول بیندازیم، درست است؟

Well, before we do that, some words are hard to say because they convey deep emotion.

خوب، قبل از انجام این کار، گفتن برخی از کلمات سخت است زیرا احساسات عمیقی را منتقل می کنند.

We will be looking at all of the words.

ما به تمام کلمات نگاه خواهیم کرد.

Some of them are very difficult to say because of the emotional connection to those words.

گفتن برخی از آنها به دلیل ارتباط عاطفی با آن کلمات بسیار دشوار است.

So it is fair to say some words are hard to say because they convey deep emotion.

بنابراین منصفانه است که بگوییم برخی از کلمات سخت هستند زیرا احساسات عمیق را منتقل می کنند.

They might express a certain type of emotion or maybe they show

آنها ممکن است نوع خاصی از احساسات را ابراز کنند یا ممکن است

a certain type of emotion as well.

نوع خاصی از احساسات را نیز نشان دهند.

The first one,

اولین کلمه،

the first word that can be difficult to say, and some people forget completely to say this word.

اولین کلمه ای که گفتن آن دشوار است و برخی افراد کلاً فراموش می کنند این کلمه را بیان کنند.

However, we often see this word as having a sense of politeness.

با این حال، ما اغلب این کلمه را دارای حس ادب می بینیم.

If you want to be polite to someone, you will often use the word please, please.

اگر می خواهید با کسی مودب باشید، اغلب از کلمه لطفا، لطفا استفاده می کنید.

A simple word.

یک کلمه ساده

And yet, these days, it would seem that fewer and fewer people are using the word please.

و با این حال، این روزها، به نظر می رسد که افراد کمتر و کمتری از کلمه لطفا استفاده می کنند.

You ask for something

شما

normally in a polite and kind way.

معمولاً به روشی مؤدبانه و مهربانانه درخواست چیزی می کنید.

You are being kind.

داری مهربون میشی

You are being polite.

داری مودب میشی

You ask for something.

شما چیزی بخواهید.

You request something.

شما چیزی درخواست می کنید.

To request is to ask for something.

درخواست به معنای درخواست چیزی است.

So maybe if you are asking a person for something

پس شاید اگر از شخصی چیزی می خواهید

also you can say please.

بتوانید بگویید لطفا.

It is a sign of respect between one person and another person.

این نشانه احترام بین یک فرد و فرد دیگر است.

We might also need something

همچنین ممکن است به چیزی کاملاً جدی نیاز داشته باشیم

quite seriously.

.

We might really need something we might need to obtain or have something, or we might have to beg for it.

ممکن است واقعاً به چیزی نیاز داشته باشیم که ممکن است به آن نیاز داشته باشیم یا چیزی داشته باشیم، یا ممکن است مجبور باشیم برای آن التماس کنیم.

Please, please. I am so thirsty.

لطفا، لطفا. من خیلی تشنه ام

Please, can I have a drink of water, please?

لطفا، می توانم یک آب بنوشم، لطفا؟

Can I have some food, please?

آیا می توانم کمی غذا بخورم، لطفا؟

Can I have the new Xbox?

آیا می توانم ایکس باکس جدید را داشته باشم؟

So quite often, if you beg for something, it means you really want that thing.

بنابراین اغلب، اگر چیزی را التماس می کنید، به این معنی است که واقعاً آن چیز را می خواهید.

You feel as if you have to beg for it. So quite often

احساس می کنید که باید برای آن التماس کنید. بنابراین اغلب از

the word please will be used.

کلمه لطفا استفاده می شود.

However, if you are going to beg quite often it means you are in a state of desperation.

با این حال، اگر قرار است اغلب التماس کنید، به این معنی است که در حالت ناامیدی هستید.

You are desperate for something.

شما برای چیزی ناامید هستید.

So quite often if you beg for something, quite often it means you are desperate.

بنابراین اغلب اگر برای چیزی التماس می کنید، اغلب به این معنی است که شما مستأصل هستید.

However, you will still say please.

با این حال، شما همچنان خواهید گفت لطفا.

Sometimes saying please can be a hard thing to actually

گاهی اوقات گفتن لطفا

say out loud. Of course, you might also grovel.

با صدای بلند واقعاً سخت است. البته ممکن است شما هم غلت بزنید.

This is a word that you may not have come across before, but it is a common word to grovel if you grovel.

این کلمه ای است که ممکن است تا به حال با آن برخورد نکرده باشید، اما یک کلمه رایج است که اگر بخواید بخرید.

It is very similar to beg you grovel.

این بسیار شبیه به التماس شما است.

You are trying to get that other person to give you something.

شما سعی می کنید آن شخص را وادار کنید که چیزی به شما بدهد.

You might beg for it.

شما ممکن است برای آن التماس کنید.

Please, please, please go out with me.

لطفا، لطفا، لطفا با من برو بیرون.

Just once. You might grovel.

فقط یکبار ممکن است غر بزنی

The word grovel is often used when a person is very desperate.

کلمه grovel اغلب زمانی استفاده می شود که فردی بسیار ناامید است.

Normally, they will be really, really

به طور معمول، آنها واقعاً

on their knees begging.

به زانو در می آیند و التماس می کنند.

Please. Please.

لطفا لطفا

Of course, we might also want a person to forgive us for something.

البته ممکن است ما هم بخواهیم شخصی ما را به خاطر چیزی ببخشد.

If you want a person to forgive something you've done, then you might also say, please forgive me.

اگر می خواهید شخصی کاری را که انجام داده اید ببخشد، ممکن است بگویید: لطفاً مرا ببخش.

Please.

لطفا

However, it can be a very hard word to say.

با این حال، گفتن آن می تواند بسیار سخت باشد.

It can be difficult to say that particular word.

گفتن آن کلمه خاص می تواند دشوار باشد.

The word grovel.

کلمه گرول.

It means you are on your hands and knees.

یعنی روی دست و زانو هستید.

You are literally begging for something.

شما به معنای واقعی کلمه برای چیزی التماس می کنید.

You grovel.

تو بیل می کنی

And quite often you will also use the word please.

و اغلب اوقات از کلمه لطفا استفاده می کنید.

Even though these days a lot of people don't seem to want to use it.

اگرچه این روزها به نظر می رسد بسیاری از مردم تمایلی به استفاده از آن ندارند.

Here's another word.

اینم یه کلمه دیگه یک

Another polite word.

کلمه مودبانه دیگر.

So it would appear that fewer and fewer people are using.

بنابراین به نظر می رسد که افراد کمتر و کمتری استفاده می کنند.

Thank you. Thank you.

متشکرم. متشکرم.

Maybe

شاید

these days people don't like to say thank you.

این روزها مردم دوست ندارند تشکر کنند.

And I have to say, quite often in my day to day life, I have noticed that fewer and fewer people say thank you.

و باید بگویم، اغلب در زندگی روزمره ام، متوجه شده ام که افراد کمتری از شما تشکر می کنند.

Maybe a simple thing.

شاید یه چیز ساده

Perhaps you are going through a door and you hold the door open for someone and they just walk through the door, but they say nothing.

شاید از دری رد می‌شوید و در را برای کسی باز نگه می‌دارید و او فقط از در عبور می‌کند، اما چیزی نمی‌گوید.

They don't say, oh, thank you.

آنها نمی گویند، اوه، متشکرم.

They say nothing.

چیزی نمی گویند.

They just walk through the door.

آنها فقط از در عبور می کنند.

Even though you are helping them, you are holding the door open for them and they just walk past you and they don't say thank you.

با وجود اینکه شما به آنها کمک می کنید، اما در را برای آنها باز می کنید و آنها فقط از کنار شما عبور می کنند و تشکر نمی کنند.

It is such a simple word, and yet it is one that can be difficult to say.

این یک کلمه بسیار ساده است و در عین حال گفتن آن دشوار است.

Some people don't like to do it.

برخی از افراد دوست ندارند این کار را انجام دهند.

You are showing that you are grateful for something.

شما نشان می دهید که برای چیزی سپاسگزار هستید.

To be grateful means you are thankful.

شکرگزار بودن یعنی شکرگزار هستید.

You feel as if you want to show that you are grateful for something.

احساس می کنید که می خواهید نشان دهید که برای چیزی سپاسگزار هستید.

So even though the word does seem simple, it is a very simple phrase.

بنابراین حتی اگر این کلمه ساده به نظر می رسد، یک عبارت بسیار ساده است.

Thank you.

متشکرم.

It still can be difficult to say for some people.

هنوز هم می تواند برای برخی افراد گفتن آن دشوار باشد.

Something received.

چیزی دریافت شده است.

So quite often if you receive something quite often, typically you will say thank you or at least you should.

بنابراین اغلب اگر چیزی را اغلب دریافت می کنید، معمولاً از شما تشکر می کنید یا حداقل باید تشکر کنید.

You should say it.

باید بگی

You show your gratitude.

شما قدردانی خود را نشان می دهید.

Gratitude is the action of showing that you are grateful.

قدردانی عملی است برای نشان دادن اینکه شما سپاسگزار هستید.

You want to show your appreciation of something.

شما می خواهید قدردانی خود را از چیزی نشان دهید.

So quite often you will say thank you.

بنابراین اغلب شما متشکرم.

Normally, at the end of my live streams, I will say thank you for watching.

معمولاً در پایان پخش زنده من می گویم از تماشای شما متشکرم.

It is a small thing, a simple sentence, and yet it means a lot.

این یک چیز کوچک است، یک جمله ساده، و در عین حال معنی زیادی دارد.

And of course we have the word acknowledge.

و البته ما کلمه تصدیق را داریم.

If you acknowledge something, you are allowing other people to know that you have seen it.

اگر چیزی را تصدیق کنید، به دیگران اجازه می دهید بدانند که شما آن را دیده اید.

You know that that thing has happened.

شما می دانید که آن اتفاق افتاده است.

So you might say, thank you for sending me your lovely Christmas card.

بنابراین ممکن است بگویید، از اینکه کارت کریسمس دوست داشتنی خود را برای من ارسال کردید، متشکرم.

Thank you for your company yesterday.

از شرکت دیروز شما متشکرم.

I do appreciate it.

من از آن قدردانی می کنم.

You acknowledge that that person did something nice.

شما تصدیق می کنید که آن شخص کار خوبی انجام داده است.

Again, a very simple phrase.

باز هم یک عبارت بسیار ساده.

All you have to do is say

تنها کاری که باید انجام دهید این است که

thank you.

تشکر کنید.

So simple.

خیلی ساده

Then, of course, I think this might be one of the hardest words to say to anyone.

سپس، البته، من فکر می کنم این ممکن است یکی از سخت ترین کلمات برای هر کسی باشد.

In certain situations, you might find it very hard to say

در شرایط خاص، ممکن است برای شما بسیار سخت باشد که بخواهید

sorry.

متاسف شوید.

Sorry. Such a small word.

متاسفم یک کلمه کوچک.

Such a tiny word.

چنین کلمه کوچکی

And yet, for many people, this is a very hard word to say.

و با این حال، برای بسیاری از مردم، گفتن این کلمه بسیار سخت است.

You are sorry.

شما متاسفید.

You show remorse.

پشیمونی نشون میدی

Remorse means to feel bad about something.

پشیمانی یعنی احساس بدی نسبت به چیزی.

You did an action, something you did.

شما یک عمل انجام دادید، کاری که انجام دادید.

Maybe something you did to another person.

شاید کاری که با شخص دیگری انجام داده اید.

Maybe you did something bad, something wrong.

شاید کار بدی انجام دادی، اشتباهی.

So you have to show remorse.

پس باید عذاب وجدان نشان دهید. از

You regret the thing you did.

کاری که کردی پشیمونی

So you can see here we have the word remorse.

بنابراین می توانید ببینید که در اینجا ما کلمه پشیمانی را داریم.

Quite often a person will say, sorry.

اغلب یک نفر می گوید، متاسفم.

Even though it can be a hard word to say.

حتی اگر گفتنش سخت باشد.

You show regret.

پشیمانی نشان میدهی

You regret something by saying sorry.

با عذرخواهی از چیزی پشیمان می شوید.

Quite often we show that we feel bad about the thing we did by saying sorry.

اغلب اوقات با ابراز تأسف نشان می دهیم که نسبت به کاری که انجام داده ایم احساس بدی داریم.

Here's another use of sorry.

در اینجا استفاده دیگری از متاسفم وجود دارد.

We can also show pity towards someone.

ما همچنین می توانیم نسبت به کسی ترحم کنیم.

If you show pity towards another person, it means you are sympathising with them.

اگر نسبت به شخص دیگری دلسوزی کنید، به این معنی است که با او همدردی می کنید.

You show pity.

شما نشان می دهید ترحم.

You say, oh, I'm so sorry to hear that you've lost your job.

می گویی، اوه، خیلی متاسفم که می شنوم شغلت را از دست داده ای.

I'm sorry to hear that you've

متاسفم که می شنوم

lost your house. I'm sorry to hear that.

خانه ات را از دست داده ای. متاسفم که می شنوم.

We often say sorry because we are showing pity towards another person.

ما اغلب متاسفیم زیرا نسبت به شخص دیگری ابراز ترحم می کنیم.

Of course, some people don't like to show pity.

البته بعضی ها دوست ندارند ترحم کنند.

Or maybe a person does not like another person showing pity to them.

یا شاید شخصی دوست ندارد شخص دیگری نسبت به او ترحم کند.

So it can be a word that is rather negative.

بنابراین می تواند کلمه ای نسبتاً منفی باشد.

To pity someone you feel sorry for them.

دلسوزی برای کسی که برایش متاسف هستید.

To show sympathy towards another person means you might say sorry.

ابراز همدردی با شخص دیگری به این معنی است که ممکن است متاسف شوید.

So we often use the word sorry as a way of comforting another person.

بنابراین ما اغلب از کلمه متاسفم به عنوان راهی برای تسکین دیگران استفاده می کنیم.

But again, it can be difficult to express because it is an emotional word.

اما باز هم بیان آن دشوار است زیرا یک کلمه احساسی است.

It is a word that is filled with emotional meaning

واژه ای پر از معنای عاطفی

and of course, mournful.

و البته سوگوار.

You are showing your feeling.

داری احساست رو نشون میدی

You feel sad because of something happening.

به خاطر اتفاقی که می افتد احساس ناراحتی می کنید.

You say sorry.

میگی متاسفم

I'm sorry to hear about your loss.

از شنیدن خبر از دست دادن شما متاسفم.

I'm sorry to hear that you didn't get that job.

متاسفم که می شنوم که شما آن شغل را پیدا نکردید.

I'm sorry to hear that you failed your exam.

متاسفم که می شنوم در امتحان رد شدید.

You feel sad.

شما احساس غمگینی می کنید.

You are showing sorrow by saying sorry.

شما با ابراز تأسف نشان می دهید.

However,

با این حال،

I think one of the hardest situations is when you have done something wrong.

من فکر می کنم یکی از سخت ترین موقعیت ها زمانی است که شما کار اشتباهی انجام داده اید.

If you've done something bad towards another person,

اگر کار بدی نسبت به شخص دیگری انجام داده اید،

perhaps you have to say sorry to them.

شاید باید از او متاسف باشید.

That I think is one of the hardest things to do.

که به نظر من یکی از سخت ترین کارهاست.

It is.

It takes a lot of courage sometimes to say sorry.

هست.

گاهی متاسفم گفتن جسارت زیادی می خواهد.

Finally, here is a word that everyone

در نهایت، این یک کلمه است که همه

hates to say, including me.

از گفتن آن متنفرند، از جمله من.

By the way.

به هر حال.

It is the saddest word in the English language.

این غم انگیزترین کلمه در زبان انگلیسی است.

Goodbye.

خداحافظ

A lot of people don't like to say goodbye.

بسیاری از مردم دوست ندارند خداحافظی کنند.

In fact, I think most people do not want to say goodbye.

در واقع، من فکر می کنم بیشتر مردم نمی خواهند خداحافظی کنند.

In any situation, maybe you have to say goodbye to someone at the airport.

در هر شرایطی، شاید مجبور شوید با کسی در فرودگاه خداحافظی کنید.

One of the saddest things to do.

یکی از غم انگیزترین کارها.

One of the most upsetting things must be saying goodbye to another person.

یکی از ناراحت کننده ترین چیزها باید خداحافظی با شخص دیگری باشد.

Especially if they are leaving you for a long time.

به خصوص اگر برای مدت طولانی شما را ترک کنند.

Maybe a relative or friend or even your partner is going to fly away.

شاید یکی از اقوام یا دوستان یا حتی شریک زندگی شما قصد دارد از آنجا فرار کند.

Maybe they have a business trip to go on.

شاید یک سفر کاری برای رفتن داشته باشند.

So you have to say goodbye to them at the airport.

پس باید در فرودگاه با آنها خداحافظی کنید.

I suppose in the past it was much harder to say goodbye because.

فکر می کنم در گذشته خداحافظی بسیار سخت تر بود زیرا.

There was no other way of keeping in touch.

راه دیگری برای حفظ ارتباط وجود نداشت.

These days it is much easier to keep in touch with another person, even though they are far away.

این روزها برقراری ارتباط با شخص دیگری، حتی اگر دور باشد، بسیار آسان تر است.

So we know

normally we normally say goodbye when we part when we retire.

بنابراین ما می دانیم که به

طور معمول هنگام بازنشستگی زمانی که از هم جدا می شویم خداحافظی می کنیم.

The word retire can mean leave or go.

کلمه بازنشستگی می تواند به معنای ترک یا رفتن باشد.

So you leave, you go.

پس میروی، میروی

You say goodbye as you retire.

شما در حین بازنشستگی خداحافظی می کنید.

Maybe you go to bed and you say goodbye. Goodnight.

شاید شما به رختخواب بروید و خداحافظی کنید. شب بخیر

As you retire to bed,

همانطور که به رختخواب بازنشسته می شوید،

normally during a departure, you say goodbye.

معمولاً در هنگام عزیمت، خداحافظی می کنید.

Also farewell.

همچنین خداحافظی.

You might say farewell to someone.

ممکن است با کسی خداحافظی کنید.

And of course, if you are breaking up with another person, maybe your relationship is coming to an end.

و البته اگر در حال جدایی از شخص دیگری هستید، شاید رابطه شما در حال پایان است.

You might say goodbye forever.

شاید برای همیشه خداحافظی کنی

And of course, the saddest one might be

و البته، غم انگیزترین ممکن است

saying goodbye to a loved one after they have passed away.

خداحافظی با یکی از عزیزان پس از درگذشت آنها باشد.

Saying goodbye to someone for the last time ever is one of the hardest things a person ever has to do.

خداحافظی با کسی برای آخرین بار یکی از سخت ترین کارهایی است که یک فرد باید انجام دهد.

I think so.

من فکر می کنم اینطور است.

So it is interesting to note that there are words in English, and I'm sure in many other languages

بنابراین جالب است بدانید که در انگلیسی کلماتی وجود دارد و مطمئنم در بسیاری از زبان های دیگر

that are hard to say because they are connected to emotion.

گفتن آنها سخت است زیرا با احساسات مرتبط هستند.

Simple words, small phrases

کلمات ساده، عبارات کوچک

if you say them

اگر آنها را

as a response or use them in response,

به عنوان پاسخ بگویید یا در پاسخ از آنها استفاده کنید،

sometimes they can have a very deep meaning indeed.

گاهی اوقات می توانند معنای بسیار عمیقی داشته باشند.

I'm glad to see the live chat is.

خوشحالم که چت زنده را می بینم.

Here, right now.

اینجا، همین الان

Beatriz, says Mr.

بئاتریز، آقای دانکن می گوید

Duncan, mournful is a new word for me.

، ماتم برای من واژه جدیدی است.

Yes. Something that is mournful.

بله. چیزی که غم انگیز است.

We can say that it is sad,

می توانیم بگوییم که غم انگیز،

solemn, emotional.

جدی، احساسی است.

Something is.

چیزی هست.

I'm just reading what Jaime has put.

من فقط دارم میخونم که جیمی چی گذاشته

Jaime, you are right. Yes.

جیمی، حق با شماست. بله.

Jaime from Hong Kong, I suppose. Another word, Mr.

فکر می کنم جیمی از هنگ کنگ. یک کلمه دیگر، آقای

Duncan tries not to say to people is no.

دانکن سعی می کند به مردم نگوید نه.

A lot of people don't like to say no. You are right.

بسیاری از مردم دوست ندارند نه بگویند. حق با شماست.

I suppose that's a very good one. Yes. Yes. No.

من فکر می کنم که این یک مورد بسیار خوب است. بله. بله. نه.

Yes. No.

بله.

No is a good.

نه خیر خوب است.

A good one? Yes.

یکی خوبه؟ بله.

It is a word that we often don't like to say to people, because sometimes we don't like to say no.

این کلمه ای است که ما اغلب دوست نداریم به مردم بگوییم، زیرا گاهی اوقات دوست نداریم نه بگوییم.

Maybe your boss

شاید رئیستان از

wants you to work on Saturday and you want to say no, but you don't really want to,

شما بخواهد شنبه کار کنید و شما بخواهید نه بگویید، اما واقعاً نمی خواهید،

because later on they might suck you or make you redundant.

زیرا ممکن است بعداً شما را بمکند یا شما را بیکار کنند.

So sometimes you might feel pressure to say yes rather than no.

بنابراین گاهی اوقات ممکن است برای گفتن بله به جای نه فشار بیاورید.

So yes, you are right. Definitely. You are right.

پس بله حق با شماست. قطعا. حق با شماست.

Beatriz says yes, Mr. Duncan.

بئاتریز می گوید بله آقای دانکن.

Goodbye is not a nice word.

خداحافظ کلمه خوبی نیست

Yesterday a friend of mine who lives in Spain came to visit me.

دیروز یکی از دوستانم که در اسپانیا زندگی می کند به دیدن من آمد.

It was very hard to say goodbye. Indeed.

خداحافظی خیلی سخت بود. در واقع.

I do remember that also as my own personal situation.

من آن را به عنوان موقعیت شخصی خودم به یاد می‌آورم.

When we had to say goodbye in Italy and also in Paris.

زمانی که باید در ایتالیا و همچنین در پاریس خداحافظی می کردیم.

I do not like saying goodbye to anyone.

من دوست ندارم با کسی خداحافظی کنم.

In fact, sometimes you might not realise this.

در واقع، گاهی اوقات ممکن است متوجه این موضوع نباشید.

Can I let you in on a secret?

آیا می توانم به شما اجازه دهم در مورد یک راز صحبت کنید؟

Sometimes, at the end of my live streams, I feel a little bit emotional when I say goodbye.

گاهی اوقات در پایان پخش زنده ام، هنگام خداحافظی کمی احساساتی می شوم.

Sometimes times I don't want to leave you.

گاهی اوقات نمی خواهم تو را ترک کنم.

Sometimes I wish I could do my live stream

گاهی اوقات آرزو می کنم کاش می توانستم همیشه پخش زنده خود را انجام دهم

all the time.

.

Forever and ever.

برای همیشه و همیشه.

Of course, as we know.

البته همانطور که می دانیم.

That is impossible.

که غیر ممکن است.

If only life could work in that way.

اگر فقط زندگی می توانست به این شکل کار کند.

It would be so lovely, wouldn't it?

خیلی دوست داشتنی خواهد بود، اینطور نیست؟

In a few moments, we are looking at words and phrases connected to this your face.

چند لحظه دیگر به کلمات و عبارات مرتبط با این چهره شما نگاه می کنیم.

And also we are going to look at food as well because let's face it, if there is one pleasure in life

و همچنین ما قصد داریم به غذا نیز نگاه کنیم، زیرا اجازه دهید با آن روبرو شویم، اگر یک لذت در زندگی وجود دارد

that we all enjoy having, it is food.

که همه ما از داشتن آن لذت می بریم، آن غذا است.

I think so all of that still to come right here on English Addict.

من فکر می‌کنم همه اینها هنوز در مورد انگلیسی معتاد به اینجا می‌آیند.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

It's nice to see you today.

خوشحالم که امروز شما را می بینم.

I hope you are having a good Wednesday already.

امیدوارم چهارشنبه خوبی داشته باشید.

I still can't believe it already.

من هنوز نمی توانم آن را از قبل باور کنم.

We are halfway through January.

ما در نیمه ژانویه هستیم. به

2025 seems to be going by very quickly I think so.

نظر من سال 2025 خیلی سریع می گذرد.

Can I say hello to Wei Wei?

آیا می توانم به وی وی سلام کنم؟

I'm not sure where you are, but a big hello to you.

من مطمئن نیستم کجا هستید، اما یک سلام بزرگ به شما.

Foreigners for foreign people.

خارجی ها برای افراد خارجی

Goodbye is usually with its first meaning.

خداحافظی معمولاً به معنای اول آن است.

But also goodbye can have different meanings depending on how you say it.

اما خداحافظی نیز بسته به نحوه بیان آن می تواند معانی مختلفی داشته باشد .

Yes. If you say goodbye to a person in a certain way, a certain intonation.

بله. اگر به روش خاصی با یک نفر خداحافظی کنید، یک لحن خاص.

So maybe you are in a good mood.

پس شاید روحیه خوبی دارید.

Maybe you've been with your friends and you might just say, see you later.

شاید شما با دوستان خود بوده اید و ممکن است فقط بگویید، بعداً می بینمت.

Goodbye. Goodbye.

خداحافظ خداحافظ

You can say it

می توانید آن را

in a happy way, a pleasant way, an excited way, because you are looking forward to the next time you meet.

به شیوه ای شاد، دلپذیر، هیجان زده بگویید، زیرا مشتاقانه منتظر دیدار بعدی خود هستید.

So I suppose goodbye is not always a sad word.

بنابراین فکر می کنم خداحافظی همیشه یک کلمه غم انگیز نیست.

Although we often refer to those situations where we have to say goodbye to another person quite often

اگر چه ما اغلب به موقعیت هایی اشاره می کنیم که در آن مجبوریم با شخص دیگری

in a sad way.

به طرز غم انگیز خداحافظی کنیم.

Or maybe if you are parting with someone and you are going to be distant

یا شاید اگر در حال جدایی از کسی هستید و قرار است

for quite a long time, sometimes saying goodbye can be

برای مدت طولانی از شما دور شوید، گاهی اوقات خداحافظی می تواند

a sad thing.

یک چیز غم انگیز باشد.

I think so.

من فکر می کنم اینطور است.

Geoffrey is here. Hello, Geoffrey.

جفری اینجاست سلام جفری

Please never say goodbye.

لطفا هرگز خداحافظی نکنید.

Mr. Duncan, I have no intention of saying goodbye forever.

آقای دانکن، من قصد خداحافظی برای همیشه ندارم.

At the moment.

در حال حاضر.

Who knows? Life can be unpredictable.

چه کسی می داند؟ زندگی می تواند غیر قابل پیش بینی باشد.

Have you noticed in recent times, life can be very unpredictable.

آیا در زمان های اخیر توجه کرده اید، زندگی می تواند بسیار غیرقابل پیش بینی باشد.

We are looking at things today, including words and phrases connected to this part of your body.

ما امروز به چیزهایی نگاه می کنیم، از جمله کلمات و عبارات مرتبط با این قسمت از بدن شما.

You have one, I have one.

تو یکی داری من یکی دارم

There are many ways of using the word face.

راه های زیادی برای استفاده از کلمه صورت وجود دارد.

We are now going to take a look at face words and phrases.

اکنون قصد داریم نگاهی به کلمات و عبارات چهره بیاندازیم.

There are many ways of using the word face.

راه های زیادی برای استفاده از کلمه صورت وجود دارد.

Generally speaking, the face of something is the front.

به طور کلی، صورت یک چیزی جلو است.

So quite often when we look directly at another thing, we will often describe the part that is in front of us as the face,

بنابراین اغلب وقتی مستقیماً به چیز دیگری نگاه می کنیم، اغلب قسمتی را که در مقابل ما قرار دارد به عنوان صورت

or maybe the face of a building, the front of that particular thing.

یا شاید چهره یک ساختمان، جلوی آن چیز خاص توصیف می کنیم.

The side that can normally be seen.

طرفی که در حالت عادی دیده می شود.

So in general terms, for example, if you are walking down a high street, you will only see the front of the shops.

بنابراین به طور کلی، برای مثال، اگر در یک خیابان بزرگ قدم می‌زنید، فقط جلوی مغازه‌ها را خواهید دید.

All of the fronts or the front of each shop can be seen.

تمام جلو یا جلوی هر مغازه دیده می شود.

So those are the only parts of the building.

بنابراین اینها تنها بخشهای ساختمان هستند.

You can see they are the face or the front of the shop.

می توانید ببینید که آنها چهره یا جلوی مغازه هستند.

Or of course you can have a row of shops as well.

یا البته می توانید یک ردیف مغازه نیز داشته باشید.

And normally you can only see the front.

و به طور معمول شما فقط می توانید جلو را ببینید.

So we will often describe that as the face,

بنابراین ما اغلب آن را به عنوان صورت،

such as the face of a building.

مانند چهره یک ساختمان توصیف می کنیم.

The facing surface is generally at the front.

سطح رو به طور کلی در جلو است.

The thing

چیزی

that can be clearly or easily seen.

که به وضوح یا به راحتی قابل مشاهده است.

The physical form of the front of one's head

شکل فیزیکی جلوی سر،

is the face.

صورت است.

So you might describe a person's head

بنابراین ممکن است سر یک فرد را

as having a face at the front.

به عنوان داشتن صورت در جلو توصیف کنید.

Of course, we can also have the face on one of those down there o'clock as well.

البته می‌توانیم روی یکی از آن‌هایی که در آن پایین هم هستند، چهره داشته باشیم .

So quite often a clock will also have a face.

بنابراین اغلب اوقات یک ساعت یک صفحه نیز دارد. قسمت

The front of a clock is often described as the face of the clock,

جلویی ساعت اغلب به عنوان صفحه ساعت،

a person's face.

چهره یک فرد توصیف می شود.

So I suppose more often than not, people will think of this when they think of face a person's appearance.

بنابراین من فکر می کنم اغلب اوقات، مردم وقتی به ظاهر یک شخص فکر می کنند به این فکر می کنند.

Everything from your forehead to your chin, from ear to ear, is your face.

همه چیز از پیشانی تا چانه، از گوش تا گوش، صورت شماست.

Although.

هر چند.

I suppose it's true to say that everyone has a different face.

فکر می کنم درست است که می گویند هر کسی چهره متفاوتی دارد.

Some people can have two faces.

برخی افراد می توانند دو چهره داشته باشند.

The general direction towards something is also face.

جهت کلی به چیزی نیز صورت است.

So if you are facing

بنابراین اگر

in a certain direction the direction you are looking at, you face that thing.

در جهت خاصی به سمتی که به آن نگاه می کنید رو به رو باشید، با آن چیز روبرو می شوید.

The general direction towards something, the way you face the direction

جهت کلی به سمت چیزی، نحوه مواجهه شما با جهت

or the position you are facing.

یا موقعیتی که با آن روبرو هستید.

Is another one

یک

face as a noun.

صورت دیگر به عنوان اسم است.

Generally speaking, as a noun, the word face refers to the front of the head.

به طور کلی، به عنوان یک اسم، کلمه صورت به جلوی سر اشاره دارد.

We can also have face as a verb.

ما همچنین می توانیم صورت را به عنوان فعل داشته باشیم.

So I'm clearly showing the different uses of the word face here.

بنابراین من به وضوح کاربردهای مختلف کلمه چهره را در اینجا نشان می دهم.

As a noun.

به عنوان یک اسم.

The front of your face.

جلوی صورتت.

The front of a clock

جلوی ساعت

or something that is facing you.

یا چیزی که رو به شماست.

Something you are looking directly at.

چیزی که مستقیماً به آن نگاه می کنید.

Then of course, we have face as a verb to look towards something with an object.

سپس البته، ما چهره را به عنوان یک فعل برای نگاه کردن به چیزی با یک مفعول داریم.

So in this situation you are facing a thing, an object or a person.

بنابراین در این موقعیت شما با یک چیز، یک شی یا یک شخص روبرو هستید.

You are looking directly at it.

شما مستقیماً به آن نگاه می کنید.

Also, face as a verb to turn to look around in a certain direction.

همچنین، چهره به عنوان یک فعل چرخاندن برای نگاه کردن به اطراف در جهت خاصی.

So you might face in a certain direction.

بنابراین ممکن است در جهت خاصی روبرو شوید.

Generally as a verb.

به طور کلی به عنوان یک فعل.

This is normally without an object.

این معمولا بدون شی است.

So you can face in a direction, but you are not looking at anything in particular.

بنابراین می توانید در جهتی روبرو شوید، اما به چیز خاصی نگاه نمی کنید.

You just face in a certain direction.

شما فقط در یک جهت خاص روبرو می شوید.

You might face left.

ممکن است با سمت چپ روبرو شوید.

You might face right.

ممکن است درست روبرو شوید

You might face towards the front.

ممکن است به سمت جلو رو به رو شوید.

Or of course you might face.

یا البته ممکن است با آن روبرو شوید.

Away.

دور.

It is possible also to face away.

همچنین امکان رویارویی وجود دارد.

You are facing away.

شما رو به رو هستید.

That means you are looking in the opposite direction.

یعنی شما در جهت مخالف نگاه می کنید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Figuratively, we can look towards a future event.

به صورت مجازی، می‌توانیم به یک رویداد آینده نگاه کنیم.

So maybe something you are looking towards doing in the future can be described as face you face.

بنابراین شاید کاری که به دنبال انجام آن در آینده هستید را بتوان به عنوان چهره ای که با آن روبرو هستید توصیف کرد.

Something you might face.

چیزی که ممکن است با آن روبرو شوید.

The challenges ahead.

چالش های پیش رو

So in this particular sense, we are using it figuratively to show that we are looking towards the future.

بنابراین در این معنای خاص، ما از آن به صورت مجازی استفاده می کنیم تا نشان دهیم که به آینده نگاه می کنیم.

You are going to face a certain challenge, a certain thing that is going to happen in the future.

شما با چالش خاصی روبرو خواهید شد، اتفاق خاصی که قرار است در آینده رخ دهد.

You might have to come

ممکن است مجبور شوید

to terms with a difficult task or an event.

با یک کار دشوار یا یک رویداد کنار بیایید.

Quite often we will say that you have to face the facts to face a certain situation,

اغلب می گوییم که برای رویارویی با یک موقعیت خاص،

to face a difficult or maybe something that you've been putting off for a long time.

برای رویارویی با یک موقعیت دشوار یا شاید چیزی که مدت هاست آن را به تعویق انداخته اید، باید با واقعیت ها روبرو شوید.

You are trying to delay something, but eventually you will have to face that thing.

شما سعی می کنید چیزی را به تعویق بیندازید، اما در نهایت باید با آن موضوع روبرو شوید.

You must confront that particular thing.

شما باید با آن چیز خاص مقابله کنید.

You have to come to terms with something.

باید با چیزی کنار بیای.

You have to settle your emotions.

باید احساساتت را حل کنی.

Then we have the word face used in phrases.

سپس کلمه صورت را داریم که در عبارات استفاده می شود.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

This is the interesting part, by the way, because I know everyone loves phrases, English phrases.

اتفاقاً این بخش جالب است، زیرا می دانم که همه عاشق عبارات، عبارات انگلیسی هستند.

You might come face to face with a person

ممکن است با یک شخص یا چیزی رو در رو شوید

or thing, to come face to face with something

، رودررو شدن با چیزی

means meet up or approach directly.

به معنای ملاقات یا نزدیک شدن مستقیم است.

You are going to meet face to face, normally

قرار است چهره به چهره ملاقات کنید، معمولاً

involving two people or a group of people who are going to confront each other.

شامل دو نفر یا گروهی از افرادی است که قرار است با یکدیگر روبرو شوند.

They are going to meet face to face.

قرار است چهره به چهره ملاقات کنند.

Sometimes this can be used in a negative way.

گاهی اوقات می توان از این به روشی منفی استفاده کرد.

All. Of course it can be used in a pleasant way.

همه البته می توان از آن به روشی دلپذیر استفاده کرد.

Maybe you are meeting up with some friends, or maybe you are going to get together with some

شاید در حال ملاقات با دوستان هستید، یا شاید قرار است با

ex employees or people you used to work with, or maybe people you used to go to school with.

کارمندان سابق یا افرادی که قبلاً با آنها کار می کردید، یا شاید با افرادی که قبلاً با آنها به مدرسه می رفتید، دور هم جمع شوید.

You might decide to

ممکن است تصمیم بگیرید که

come face to face with each other.

با یکدیگر روبرو شوید.

So it is possible

بنابراین امکان

to come face to face with another person.

رودررو شدن با فرد دیگری وجود دارد.

And we use it as a phrase.

و ما از آن به عنوان یک عبارت استفاده می کنیم.

Someone might have to put on a brave face.

ممکن است کسی مجبور شود چهره شجاعی به خود بگیرد.

We all have to do this to put on a brave face

همه ما باید این کار را انجام دهیم تا چهره ای شجاع داشته باشیم،

means to give the impression that all is okay when facing a challenge.

یعنی این تصور را ایجاد کنیم که در مواجهه با یک چالش همه چیز خوب است.

So maybe you are about to perform a song on stage, or maybe you are about to do something that is very stressful or difficult,

بنابراین ممکن است شما در حال اجرای یک آهنگ روی صحنه باشید، یا شاید شما در شرف انجام کاری هستید که بسیار استرس زا یا دشوار است،

but you are going to be doing it in front of lots of other people.

اما قرار است آن را در مقابل بسیاری از افراد دیگر انجام دهید.

You might have to put on.

ممکن است مجبور شوید بپوشید.

A brave face.

چهره ای شجاع

Sometimes we all have to do this.

گاهی همه ما باید این کار را انجام دهیم.

If you are going to do something but you don't feel like it, maybe you feel a little bit unhappy or sad.

اگر قرار است کاری را انجام دهید اما حوصله آن را ندارید، شاید کمی احساس ناراحتی یا ناراحتی کنید.

Sometimes you have to put on

گاهی اوقات باید

a brave face.

چهره ای شجاع نشان داد. به

I think that's a very good phrase.

نظر من این عبارت بسیار خوبی است.

I like that one.

من آن یکی را دوست دارم.

I like it a lot. Here's another one.

من آن را خیلی دوست دارم. اینم یکی دیگه

You might lose face.

ممکن است چهره خود را از دست بدهید

A person might lose face.

ممکن است یک فرد چهره خود را از دست بدهد.

If you lose face, it means you suffer the public humiliation or defeat.

اگر چهره خود را از دست بدهید، به این معنی است که دچار تحقیر یا شکست عمومی شده اید.

In other words, you've done something in front of other people that makes you look foolish.

به عبارت دیگر، شما در مقابل دیگران کاری کرده اید که شما را احمق نشان می دهد.

You have been humiliated.

شما تحقیر شده اید.

You feel foolish because of it.

به خاطر آن احساس حماقت می کنید.

To lose one's dignity in defeat is to lose face.

از دست دادن حیثیت در شکست، از دست دادن چهره است.

So maybe you are having an argument with someone.

پس شاید با کسی بحث می کنید.

Maybe you are having an argument with another person,

شاید شما با شخص دیگری دعوا می کنید،

but they

اما او

have a good argument.

بحث خوبی دارد.

Their points are better than yours.

امتیاز آنها از شما بهتر است.

So you have to lose face, especially if you are doing it in front of lots of other people.

بنابراین باید چهره خود را از دست بدهید، به خصوص اگر این کار را در حضور افراد زیادی انجام می دهید.

So quite often, to lose face means to be humiliated seated in front of many people.

بنابراین اغلب، از دست دادن چهره به معنای تحقیر شدن در مقابل بسیاری از مردم است.

And it is not a very pleasant experience.

و تجربه چندان خوشایندی نیست.

You might also have to save face if you save face.

در صورت ذخیره چهره، ممکن است مجبور شوید چهره خود را ذخیره کنید.

It means you are doing something to prevent shame and embarrassment.

یعنی شما برای جلوگیری از شرم و خجالت کاری انجام می دهید.

So you are doing something to stop

بنابراین شما کاری انجام می دهید که جلوی

yourself from losing face.

از دست دادن چهره خود را بگیرید.

Instead, you will save face.

در عوض، چهره را نجات خواهید داد.

Maybe you are trying to give yourself a good name after losing it in the past.

شاید سعی می کنید پس از از دست دادن آن در گذشته، نام خوبی برای خود بگذارید.

Or maybe you are in danger of being humiliated by other people.

یا شاید در خطر تحقیر شدن توسط افراد دیگر هستید.

That means you will try to save face.

این بدان معنی است که شما سعی خواهید کرد چهره خود را حفظ کنید.

You want to keep your dignity.

شما می خواهید کرامت خود را حفظ کنید.

You want to avoid being humiliated.

شما می خواهید از تحقیر شدن جلوگیری کنید.

It's not easy to do.

انجام این کار آسان نیست.

Sometimes.

گاهی اوقات.

You might be just a face in the crowd.

شما ممکن است فقط یک چهره در میان جمعیت باشید.

To be a face in the crowd means the state of being unnoticed and unseen.

چهره بودن در میان جمعیت به معنای حالت غیبت و غیبت است.

You are there.

شما آنجا هستید.

But then you are amongst lots of other people.

اما پس از آن شما در میان بسیاری از افراد دیگر هستید.

You are just a face in the crowd.

شما فقط یک چهره در میان جمعیت هستید.

To be lost in the crowd is a very similar thing.

گم شدن در میان جمعیت چیز بسیار مشابهی است.

So if you are just a face in the crowd, that means you go unnoticed

بنابراین اگر شما فقط یک چهره در میان جمعیت هستید، به این معنی است که مورد توجه قرار نمی‌گیرید

because there are so many other people there as well.

زیرا افراد زیادی نیز در آنجا حضور دارند.

Here's now this one is for the ladies watching.

اکنون این یکی برای خانم هایی است که تماشا می کنند.

If you are a lady and you are watching at the moment.

اگر خانم هستید و در حال تماشا هستید.

Although nowadays a lot of men do this as well to put your face on

اگرچه امروزه بسیاری از مردان این کار را انجام می دهند تا صورت شما را روی

it is an expression that women often use when they are going to apply some makeup.

آن قرار دهند، بیانی است که زنان اغلب هنگام آرایش کردن از آن استفاده می کنند.

They are going to put some cosmetics on their face, they are going to put some makeup, maybe a little bit of lipstick

قرار است کمی لوازم آرایش به صورتشان بزنند، آرایش کنند، شاید کمی رژ لب

or a little bit of blusher.

یا کمی رژگونه.

I'm just going upstairs to put my face on.

من فقط می روم بالا تا صورتم را بپوشم.

That means I am going to apply my makeup.

یعنی میخوام آرایش کنم.

You are putting your face on.

داری صورتت رو میذاری

I did not say clown.

من نگفتم دلقک.

If anyone out there used the word clown, you should be ashamed of yourself.

اگر کسی از کلمه دلقک استفاده کرد، باید از خود خجالت بکشید.

That is not what I. Me.

این چیزی نیست که من.

A person might have to face the music.

ممکن است یک نفر مجبور شود با موسیقی روبرو شود.

If you have to face the music, it means you have to confront or accept one's punishment.

اگر باید با موسیقی روبرو شوید، به این معنی است که باید با تنبیه خود مقابله کنید یا آن را بپذیرید.

You have to face the music.

شما باید با موسیقی روبرو شوید.

Maybe you've done something wrong. Maybe you have to accept your punishment.

شاید شما کار اشتباهی انجام داده اید. شاید باید مجازاتت را بپذیری.

But you are too afraid to do it.

اما شما خیلی از انجام آن می ترسید.

Sometimes you have to stand up and face the music.

گاهی باید بایستی و با موسیقی روبرو شوی.

It is time to face the music.

زمان مواجهه با موسیقی فرا رسیده است.

Something that you have been trying to avoid.

چیزی که شما سعی کرده اید از آن اجتناب کنید.

Normally some sort of confrontation.

به طور معمول نوعی درگیری.

But now you must face the music.

اما اکنون باید با موسیقی روبرو شوید.

The person might fly in the face of something

فرد ممکن است در مقابل چیزی

to go against or disagree or disregard the normal way of doing something.

برای مخالفت یا مخالفت یا نادیده گرفتن روش عادی انجام کاری پرواز کند.

You fly in the face.

تو روی صورت پرواز می کنی.

For example, we might say that a person who does something in a strange way or a different way.

مثلاً ممکن است بگوییم شخصی که کاری را به روشی عجیب یا متفاوت انجام می دهد.

Might fly in the face of convention.

ممکن است در مواجهه با قرارداد پرواز کند.

Some people say that I do that.

بعضی ها می گویند من این کار را می کنم.

They say that Mr.

Duncan, we've noticed he likes to fly in the face of convention.

آنها می گویند که آقای

دانکن، ما متوجه شده ایم که او دوست دارد در شرایط عادی پرواز کند.

He does things in a very different way.

او کارها را به شیوه ای بسیار متفاوت انجام می دهد.

Sometimes.

گاهی اوقات.

He is a very descriptive one to

او بسیار توصیفی است برای

cut off your nose,

بریدن بینی شما،

cut off your nose to spite your face.

بریدن بینی خود را به کینه توز.

If you cut off your nose to spite your face, it means you are doing something foolish and harmful as an action.

اگر بینی خود را برای کینه توزی بریدید، به این معنی است که شما یک عمل احمقانه و مضر انجام می دهید.

So something

بنابراین کاری که

you are trying to do might also cause harm to yourself.

می‌خواهید انجام دهید ممکن است به خودتان آسیب برساند. به

Normally when we are trying to retaliate against another person.

طور معمول زمانی که ما سعی می کنیم از شخص دیگری انتقام بگیریم.

So maybe there is a person that you want to, I don't know, maybe they've annoyed you in the past, so you want to do something to them.

پس شاید کسی هست که شما بخواهید، نمی‌دانم، شاید در گذشته شما را اذیت کرده‌اند، بنابراین می‌خواهید کاری با او انجام دهید.

However, the thing you want to do might also cause harm to yourself.

با این حال، کاری که می خواهید انجام دهید ممکن است به خودتان آسیب برساند.

You are cutting off your nose to spite your face.

بینی ات را می بری تا به صورتت بغض کنی.

To put it simply, a self damaging action.

به بیان ساده، یک اقدام آسیب‌رسان به خود.

An action that you are carrying out that will also cause harm to yourself.

اقدامی که انجام می دهید و به خودتان هم آسیب می رساند.

A foolish and harmful action.

عمل احمقانه و مضر.

You are cutting off your nose to spite your face.

بینی ات را می بری تا به صورتت بغض کنی.

To show your face to appear somewhere or show up.

برای نشان دادن چهره خود برای ظاهر شدن در جایی یا ظاهر شدن.

If you show your face, it means you have arrived.

اگر صورتت را نشان دادی یعنی رسیدی.

You are there.

شما آنجا هستید.

People can see you. You show your face.

مردم می توانند شما را ببینند. شما صورت خود را نشان می دهید.

You show your face.

شما صورت خود را نشان می دهید.

You want to be seen in a certain place.

شما می خواهید در یک مکان خاص دیده شوید.

So maybe you have to go to a party. But you don't really want to go to the party.

پس شاید مجبور شوید به یک مهمانی بروید. اما شما واقعاً نمی خواهید به مهمانی بروید.

You want to avoid going to the party, but you go there and you only stay for a few minutes.

شما می خواهید از رفتن به مهمانی اجتناب کنید، اما به آنجا می روید و فقط چند دقیقه می مانید.

You go there just to show your face.

شما فقط برای نشان دادن صورت خود به آنجا می روید.

I will go to the party, but only to show my face.

من به مهمانی خواهم رفت، اما فقط برای نشان دادن صورتم.

That means you will be there. You will be seen.

یعنی شما آنجا خواهید بود. دیده خواهید شد.

But perhaps you will only stay there for a short time before you leave.

اما شاید قبل از رفتن فقط مدت کوتاهی آنجا بمانید.

I just want to show my face.

فقط میخوام صورتمو نشون بدم

You might have a serious confrontation with another person.

ممکن است با شخص دیگری درگیری جدی داشته باشید.

If you have a serious confrontation or even a fight, we can say that you are having a face off

اگر درگیری شدید یا حتی دعوا دارید، می‌توانیم بگوییم که در حال

to face off with another person.

رویارویی با شخص دیگری هستید.

A group of people might face off with another group, a confrontation or battle is a confrontation.

گروهی از مردم ممکن است با گروه دیگری روبرو شوند، رویارویی یا نبرد یک رویارویی است.

It is a face off.

این یک رویه است.

The dramatic face off will happen tonight.

رویارویی دراماتیک امشب اتفاق خواهد افتاد.

So if you are going to have a face off with another person, it means you are going to have some sort of confrontation

بنابراین اگر قرار است با شخص دیگری روبرو شوید، به این معنی است که قرار است نوعی درگیری

or even a fight.

یا حتی دعوا داشته باشید.

Have you ever been in touch with a person

آیا تا به حال با شخصی در ارتباط بوده اید

and you only know their name?

و فقط نام او را می دانید؟

You don't know what they look like.

شما نمی دانید آنها چه شکلی هستند.

So perhaps the person that you've been communicating with through email.

بنابراین شاید شخصی که از طریق ایمیل با او در ارتباط بوده اید.

However, one day you get the chance to meet them or see them.

با این حال، یک روز این فرصت را پیدا می کنید که آنها را ملاقات کنید یا آنها را ببینید.

You might say this now you have a chance to put a face

شما ممکن است این را بگویید اکنون شما فرصتی دارید که یک نام را

to a name, to fully identify a person by name and appearance.

به صورت کاملاً مشخص کنید تا یک شخص را با نام و ظاهر کاملاً شناسایی کنید.

Finally, I can put a face to the name.

در نهایت، من می توانم یک چهره به نام.

So this happens a lot these days.

بنابراین این روزها زیاد اتفاق می افتد.

I know I've done it in the past when I've been dealing with companies through email.

من می دانم که در گذشته زمانی که با شرکت ها از طریق ایمیل در ارتباط بودم، این کار را انجام داده ام.

So you might

بنابراین ممکن است

build up a sort of relationship

with another person who you are dealing with through business, but you never actually see their face.

با شخص دیگری که از طریق تجارت با او سروکار دارید، نوعی رابطه برقرار کنید، اما در واقع چهره او را نمی بینید.

Then one day you get the chance to actually physically see them.

سپس یک روز شما این شانس را خواهید داشت که واقعاً آنها را ببینید.

You find out what they look like.

شما متوجه می شوید که آنها چه شکلی هستند.

I suppose you could say that about here on the live chat.

من فکر می کنم شما می توانید این را در مورد اینجا در چت زنده بگویید.

So this live chat you are watching now?

بنابراین این چت زنده که اکنون در حال تماشای آن هستید؟

There are lots of names, but there are no faces.

نام های زیادی وجود دارد، اما چهره ای وجود ندارد.

Sometimes it is good or fun to put a face

گاهی اوقات خوب یا سرگرم کننده است که روی نام قرار دهید

to the name.

.

So as you can see, there are many, many ways of using

بنابراین همانطور که می بینید، راه های بسیاری برای استفاده از

a very simple word like face.

یک کلمه بسیار ساده مانند چهره وجود دارد. با

Face the music.

موسیقی روبرو شوید.

Jemmy says, why would you use the word music?

جمی می گوید، چرا از کلمه موسیقی استفاده می کنی؟

Well, I suppose it's something that you are going to face.

خب، من فکر می کنم این چیزی است که شما قرار است با آن روبرو شوید.

The music is.

موسیقی است.

I suppose it is kind of chaos or the situation you are having to face the music.

فکر می‌کنم این نوعی هرج و مرج یا موقعیتی است که شما برای مواجهه با موسیقی دارید.

So everything is coming towards you.

بنابراین همه چیز به سمت شما می آید.

You have to face that particular thing or that particular situation.

شما باید با آن چیز خاص یا آن موقعیت خاص روبرو شوید.

It means you

are going to confront something quite often, something that is hard to do.

این بدان معنی است که شما

اغلب با چیزی روبرو خواهید شد، کاری که انجام آن سخت است.

Do you like food?

غذا دوست داری؟

Now I know what you're going to say.

حالا میدونم چی میخوای بگی

Mr. Duncan, are you going to talk about food?

آقای دانکن، در مورد غذا صحبت می کنید؟

Yes, I am going to talk about food, because food is something I love.

بله، من در مورد غذا صحبت خواهم کرد، زیرا غذا چیزی است که من دوست دارم.

I happen to love food very much.

من اتفاقاً غذا را خیلی دوست دارم.

So we are going to talk a little bit about food today before we finish today's live chat.

بنابراین، امروز قبل از اتمام گفتگوی زنده امروز، کمی در مورد غذا صحبت خواهیم کرد .

And I hope you will stay with me.

و امیدوارم با من بمونی

For. The.

برای. .

We are here together today.

ما امروز اینجا با هم هستیم

You'll be pleased to hear that the snow has now gone.

از شنیدن اینکه برف اکنون رفته است خوشحال خواهید شد.

All of the snow has vanished.

همه برف ناپدید شد از

It has gone away.

بین رفته است.

Just after 3:02 o'clock on a Wednesday afternoon.

درست بعد از ساعت 3:02 بعدازظهر چهارشنبه.

I am with you for a few more minutes.

چند دقیقه دیگر با شما هستم.

As you know, if you have been watching this for many years,

همانطور که می دانید، اگر سال هاست که این را تماشا می کنید،

you will know that I love food, I enjoy food, I love eating.

می دانید که من عاشق غذا هستم، از غذا لذت می برم، عاشق غذا خوردن هستم.

There are many different types of food I enjoy.

انواع مختلفی از غذا وجود دارد که من از آن لذت می برم.

I think it is safe to say that I do like food very much, and I have a feeling maybe, perhaps you do as well.

فکر می کنم به جرات می توان گفت که من غذا را خیلی دوست دارم و این احساس را دارم که شاید شما هم همینطور.

I am often asked, Mr.

اغلب از من می پرسند، آقای

Duncan, what types of food do you eat in England,

دانکن، چه نوع غذایی در انگلیس می خورید،

and is there a typical type of food that a person in England might eat?

و آیا یک نوع غذایی معمولی وجود دارد که یک فرد در انگلیس ممکن است بخورد؟

Well, first of all, I would say to be fair, over the years

خوب، اول از همه، من انصاف را می گویم، در طول سال ها،

the types of food we eat here in England has changed a lot, especially due to convenience food,

انواع غذاهایی که ما اینجا در انگلیس می خوریم، بسیار تغییر کرده است، به خصوص به دلیل غذای راحت،

and of course, many people now don't even have to leave the house to get their food.

و البته، بسیاری از مردم در حال حاضر حتی مجبور به ترک آن نیستند. خانه برای دریافت غذایشان

They can have their groceries or their fresh food delivered directly to their house,

آنها می توانند مواد غذایی یا غذای تازه خود را مستقیماً به خانه خود تحویل دهند،

and of course, many people these days can also order hot food

و البته، این روزها بسیاری از مردم می توانند غذای گرم سفارش دهند

and have it delivered straight to their house, except here in Much Wenlock, here in Much Wenlock.

و مستقیماً در خانه خود تحویل بگیرند، به جز اینجا در Much Wenlock، اینجا در Much Wenlock.

Unfortunately, because we are in the middle of the countryside, there are no

متأسفانه چون در وسط روستا هستیم

food delivery services in this area.

خدمات تحویل غذا در این منطقه وجود ندارد.

So, you know, there are lots and lots of these couriers.

بنابراین، می دانید، تعداد زیادی از این پیک ها وجود دارد.

They will drive around or ride around on their motorbikes or their bicycles, and they will deliver food directly to your house.

آن‌ها با موتور یا دوچرخه‌هایشان دور یا دور می‌روند و غذا را مستقیماً به خانه شما می‌رسانند.

Not here.

اینجا نیست.

We don't have it. Unfortunately,

ما آن را نداریم. متاسفانه

because we are in the countryside.

چون در روستا هستیم.

What do the English like to eat?

انگلیسی ها دوست دارند چه بخورند؟

English food is often seen as bland.

غذای انگلیسی اغلب ملایم دیده می شود.

Now there is a great word.

حالا یک کلمه بزرگ وجود دارد.

The word bland means simple.

کلمه bland به معنای ساده است.

Or maybe something that lacks any quality.

یا شاید چیزی که هیچ کیفیتی ندارد.

By that I mean no taste, no colour,

منظور من بدون طعم، بدون رنگ است،

something that is just plain and simple

چیزی که ساده و ساده است را

can be described as bland.

می توان بی مزه توصیف کرد.

So English food is often seen as bland and unimaginative in its presentation and taste.

بنابراین غذای انگلیسی اغلب از نظر ارائه و طعم بی مزه و بی تخیل دیده می شود.

So I think, I think this might be a little unfair,

بنابراین فکر می‌کنم، فکر می‌کنم این ممکن است کمی ناعادلانه باشد،

because I remember growing up quite often.

زیرا به یاد دارم که اغلب بزرگ می‌شوم.

On Sunday we would have one of our big roast dinners,

یکشنبه یکی از شام‌های کباب شده‌مان را می‌خوریم،

lots of vegetables, meat,

سبزیجات، گوشت،

flavour,

طعم و مزه فراوان،

so I'm not sure if I would describe it as bland, bland food.

بنابراین مطمئن نیستم که آن را به‌عنوان غذای ملایم و ملایم توصیف کنم.

But a lot of people do say that English food is bland and.

اما بسیاری از مردم می گویند که غذاهای انگلیسی ملایم و ملایم هستند.

I think it would be fair to say these days, because lots of things have changed over the years.

فکر می کنم منصفانه باشد که این روزها بگوییم، زیرا در طول سال ها چیزهای زیادی تغییر کرده است.

Many popular types of food here in England now

بسیاری از انواع غذاهای محبوب در انگلیس اکنون

are not native to this country.

بومی این کشور نیستند.

They are types of food types of cuisine that have been imported

انواع غذاهایی هستند که

into the country over the years for various reasons.

طی سالیان متمادی به دلایل مختلف وارد کشور شده اند.

First of all, I think it is fair to say that a lot of English people enjoy

اول از همه، فکر می کنم منصفانه است که بگوییم بسیاری از انگلیسی ها از غذاهای ایتالیایی لذت می برند

Italian food.

.

I know what you're going to say, Mr. Duncan. We know YouTube because

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن. ما یوتیوب را می شناسیم زیرا

you are always talking about eating spaghetti and pasta.

شما همیشه در مورد خوردن اسپاگتی و پاستا صحبت می کنید.

So pasta in this country is very popular.

بنابراین پاستا در این کشور بسیار محبوب است.

If you go to any large towns or cities, quite often you will find 2 or 3 Italian restaurants.

اگر به هر شهر یا شهر بزرگی بروید، اغلب 2 یا 3 رستوران ایتالیایی پیدا خواهید کرد.

And of course, if you go to the supermarkets, you will find lots of pasta,

و البته، اگر به سوپرمارکت‌ها بروید، پاستاهای زیادی پیدا خواهید کرد،

lots of things you can use to make your own delicious Italian food.

چیزهای زیادی که می‌توانید برای درست کردن غذاهای خوشمزه ایتالیایی خود استفاده کنید.

So I think it is fair to say definitely

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم قطعاً

that we do like Italian food in England.

ما غذاهای ایتالیایی را در انگلیس دوست داریم.

A lot of people enjoy making it at home or of course going out for a meal in a restaurant as well.

بسیاری از مردم از درست کردن آن در خانه یا البته بیرون رفتن برای صرف غذا در رستوران لذت می برند.

Then we have oh, now I think it is safe to say

بعدش اوه داریم، حالا فکر می‌کنم می‌توان گفت

that a lot of people in England love curry.

که خیلی‌ها در انگلیس کاری را دوست دارند.

You might even say that we have become a curry nation.

حتی ممکن است بگویید که ما یک ملت کاری شده ایم.

We love curry

ما عاشق رستوران کاری هستیم

restaurants.

.

Maybe food you can buy in the supermarket, you can make your own fresh curry.

شاید غذایی که بتوانید در سوپرمارکت بخرید، بتوانید کاری تازه خود را درست کنید.

Or of course you can buy ready made curry as well in various containers, various types of pre-made food.

یا البته می توانید کاری آماده را نیز در ظروف مختلف، انواع غذاهای از پیش آماده خریداری کنید.

But I think it is safe to say, especially if you go to certain parts of England, Birmingham,

اما فکر می‌کنم می‌توان گفت، به خصوص اگر به بخش‌های خاصی از انگلستان، بیرمنگام،

the West Midlands, which is where I spent a lot of my life.

وست میدلندز بروید، جایی که من بخش زیادی از زندگی‌ام را در آن گذراندم.

Curry is a huge food also.

کاری نیز یک غذای بزرگ است.

It happens to be one of my favourite foods as well.

اتفاقا یکی از غذاهای مورد علاقه من هم هست.

There is nothing more fun than going out on a Saturday night or a Friday night even or even Thursday.

هیچ چیز سرگرم کننده تر از بیرون رفتن در شنبه شب یا جمعه شب حتی یا حتی پنجشنبه نیست.

A lot of people do go out on Thursday nights slowly.

بسیاری از مردم پنجشنبه شب ها به آرامی بیرون می روند.

Thursday has become the new Friday,

پنجشنبه تبدیل به جمعه جدید شده است،

so Indian food curry dish is very, very popular.

بنابراین غذای کاری هندی بسیار بسیار محبوب است.

I think it is fair to say if you go to any town or city,

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم اگر به هر شهر یا شهری بروید،

you will find maybe 2 or 3 or even more

شاید 2 یا 3 یا حتی بیشتر

curry restaurants.

رستوران کاری پیدا کنید.

We often refer to them as curry houses.

ما اغلب از آنها به عنوان خانه های کاری یاد می کنیم.

So a curry house is basically a restaurant serving Indian food.

بنابراین یک خانه کاری اساسا یک رستوران است که غذاهای هندی سرو می کند.

I love curry.

من عاشق کاری هستم.

I've just realised

من تازه فهمیدم که

I could really eat

واقعاً می توانم

a curry right now.

یک کاری بخورم.

We return to the Italian food.

به غذاهای ایتالیایی برمی گردیم.

If there is one type of Italian food that most people think of when we think of Italy, we often think of pizza.

اگر یک نوع غذای ایتالیایی وجود دارد که بیشتر مردم وقتی به ایتالیا فکر می کنیم به آن فکر می کنند، اغلب به پیتزا فکر می کنیم.

Although I did notice when we had pizza in Italy, the pizza is rather different.

اگرچه وقتی در ایتالیا پیتزا خوردیم متوجه شدم، اما پیتزا متفاوت است.

It is much drier on the top and sometimes the cheese and also the things on top of the pizza are not melted.

روی آن خیلی خشک تر است و گاهی پنیر و همچنین چیزهای روی پیتزا آب نمی شوند.

It is just put on top.

فقط در بالا قرار می گیرد.

So I get the feeling there are lots of different types of pizza.

بنابراین من احساس می کنم که انواع مختلفی از پیتزا وجود دارد.

However, when we think of pizza here in England, this is normally what we think of.

با این حال، وقتی در اینجا در انگلستان به پیتزا فکر می کنیم، معمولاً به این فکر می کنیم.

We think of the

ما به

big slice of melted cheese.

تکه بزرگ پنیر ذوب شده فکر می کنیم.

Which is what we had last night. By the way, Mr.

چیزی که دیشب داشتیم اتفاقا

Steve and myself, we had pizza last night and it was very nice, very lovely.

من و آقا استیو دیشب پیتزا خوردیم خیلی خوب بود خیلی دوست داشتنی.

If you are watching last week, you will know that the Chinese restaurant,

اگر هفته گذشته تماشا می کنید، می دانید که رستوران چینی،

the Chinese Takeaway, has reopened in Much Wenlock.

غذای آماده چینی، در Much Wenlock بازگشایی شده است.

So now I can go and have my lovely Chinese food once more.

بنابراین اکنون می توانم بروم و یک بار دیگر غذای چینی دوست داشتنی ام را بخورم.

Chinese food?

غذای چینی؟

This particular type of Chinese food.

این نوع خاص از غذای چینی.

Very popular noodles.

رشته فرنگی بسیار محبوب.

People love eating noodles.

مردم خوردن رشته فرنگی را دوست دارند.

I do, I love Chinese food,

من عاشق غذای چینی هستم،

not least of all because I spent over four years living in China.

مهمتر از همه به این دلیل که بیش از چهار سال در چین زندگی کردم.

So you can probably imagine I really do like Chinese food.

بنابراین احتمالاً می توانید تصور کنید که من واقعاً غذاهای چینی را دوست دارم. در

Very much so there all around England, if you go across the UK, even you will find lots and lots of

سراسر انگلستان بسیار زیاد است، اگر به سراسر انگلستان بروید، حتی تعداد زیادی

curry houses, places that sell pizza.

خانه های کاری پیدا خواهید کرد، مکان هایی که پیتزا می فروشند.

Also Chinese food, lots of Chinese restaurants and Chinese takeaways.

همچنین غذاهای چینی، تعداد زیادی رستوران چینی و غذای چینی.

I suppose it would be hard to talk about food without talking about fast food.

فکر می کنم بدون صحبت در مورد فست فود صحبت در مورد غذا سخت باشد .

Just like many places in the United Kingdom and around the world.

درست مانند بسیاری از نقاط در بریتانیا و در سراسر جهان.

Probably where you are as well.

احتمالاً همان جایی که شما هستید. ما

We love fast food.

عاشق فست فود هستیم.

We all love it because it's convenient.

همه ما آن را دوست داریم زیرا راحت است.

We often refer to fast food as convenient food.

ما اغلب از فست فود به عنوان غذای راحت یاد می کنیم.

It is easy to get.

بدست آوردن آن آسان است.

You can eat it very quickly.

می توانید آن را خیلی سریع بخورید.

So yes, we do like burgers, beef burgers, hamburgers, chicken burgers,

بنابراین بله، ما همبرگر، همبرگر گوشت گاو، همبرگر، همبرگر مرغ،

fried chicken, all of those things we love very much.

مرغ سوخاری، همه چیزهایی را که خیلی دوست داریم دوست داریم.

I remember I can actually remember when the first ever McDonald's

یادم می‌آید که می‌توانم به یاد بیاورم که اولین مک‌دونالدز

opened here in the UK, the first ever McDonald's.

در اینجا در بریتانیا افتتاح شد، اولین مک‌دونالد.

It was in the late 1970s.

در اواخر دهه 1970 بود.

So McDonald's has not always been here in England.

بنابراین مک دونالد همیشه اینجا در انگلستان نبوده است.

There was a time when we did not have McDonald's at all.

زمانی بود که ما اصلا مک دونالد نداشتیم.

The next thing I'm going to show you

چیز بعدی که قرار است به شما نشان دهم

is the thing I can't wait to talk about, because this is one of my favourite meals.

چیزی است که نمی توانم منتظر صحبت در مورد آن باشم، زیرا این یکی از وعده های غذایی مورد علاقه من است.

Oh, there it is.

اوه، آنجاست.

Look at that. Oh, oh, yes.

به آن نگاه کنید. اوه، اوه، بله.

Sausage, egg.

سوسیس، تخم مرغ.

Bacon.

بیکن

Beans.

لوبیا.

Tomato. Everything.

گوجه فرنگی. همه چیز

Fried food.

غذای سرخ شده.

We love fried food in England.

ما عاشق غذای سرخ شده در انگلستان هستیم.

This particular meal is a type of breakfast.

این وعده غذایی خاص یک نوع صبحانه است.

So when we think of a traditional British or English breakfast, this is what we will think of.

بنابراین وقتی به یک صبحانه سنتی انگلیسی یا انگلیسی فکر می کنیم، این همان چیزی است که به آن فکر می کنیم.

Egg. Sausage.

تخم مرغ سوسیس.

Beans, bacon.

لوبیا، بیکن.

Some people like to have mushrooms as well.

برخی از افراد دوست دارند قارچ نیز داشته باشند.

Personally, I don't like mushrooms, so I do not have them at all.

من شخصاً قارچ دوست ندارم، بنابراین اصلاً آنها را ندارم.

This is often referred to as a full English.

این اغلب به عنوان یک انگلیسی کامل نامیده می شود.

So this type of meal, if you go to a cafe or sometimes even a restaurant in the morning, they will often do

بنابراین، این نوع غذا، اگر صبح به یک کافه یا حتی گاهی به رستوران بروید، اغلب

a full English, which means

یک انگلیسی کامل به معنای

sausage, bacon, egg, beans,

سوسیس، بیکن، تخم مرغ، لوبیا،

fried mushrooms, toast.

قارچ سرخ شده، نان تست می شود.

Oh my goodness, all this talk of food is making me very hungry.

وای خدای من این همه صحبت از غذا خیلی گرسنه ام می کنه.

So this is something that you might find in many cafes, small cafes.

بنابراین این چیزی است که ممکن است در بسیاری از کافه ها، کافه های کوچک پیدا کنید.

They will do breakfast and quite often, if you are very lucky, you can have one of these all day.

آنها صبحانه را انجام می دهند و اغلب، اگر خیلی خوش شانس باشید، می توانید یکی از اینها را تمام روز بخورید. در

Some places will do all day breakfasts so you can have this meal at any time of the day.

برخی مکان ها صبحانه تمام روز انجام می شود، بنابراین می توانید این وعده غذایی را در هر زمانی از روز میل کنید.

In some places. Oh my goodness.

در بعضی جاها. وای خدای من.

And of course, I suppose the one meal that most people think of when they think of British food or English food.

و البته، گمان می‌کنم همان وعده‌ای است که اکثر مردم وقتی به غذای انگلیسی یا انگلیسی فکر می‌کنند، به آن فکر می‌کنند.

Fish and chips.

ماهی و چیپس.

Traditional fish and chips.

ماهی و چیپس سنتی.

Many towns.

بسیاری از شهرها.

Many cities.

بسیاری از شهرها.

I remember growing up in the town. I was brought up in Stafford.

یادم می آید که در شهر بزرگ شدم. من در استافورد بزرگ شدم. در

All over the town

سرتاسر شهر

there were fish and chips shops, fish and chip shops.

مغازه های ماهی و چیپس، ماهی و چیپس فروشی وجود داشت.

So that's what we would call them.

پس این چیزی است که ما آنها را می نامیم.

Or you can say chip shop.

یا می توانید بگویید چیپس فروشی.

We can go to the chip shop and get some fish and chips.

می توانیم به مغازه چیپس فروشی برویم و ماهی و چیپس بگیریم.

So fried food in England is very popular.

بنابراین غذاهای سرخ شده در انگلستان بسیار محبوب هستند.

And this might be the most popular dish or the most popular meal, especially convenient meals.

و این ممکن است محبوب ترین غذا یا محبوب ترین وعده غذایی، به خصوص وعده های غذایی راحت باشد.

However, there is something I want to mention.

با این حال، چیزی وجود دارد که می خواهم به آن اشاره کنم.

Many years ago we would see this as being a fairly cheap meal to buy.

سال‌ها پیش ما این را به عنوان یک وعده غذایی نسبتاً ارزان برای خرید می‌دانستیم.

However, nowadays this has become a very expensive meal.

با این حال، امروزه این یک وعده غذایی بسیار گران قیمت شده است.

In fact, if you go to a fish and chip shop and have just fish and chips,

در واقع، اگر به یک فروشگاه ماهی و چیپس بروید و فقط ماهی و چیپس بخورید،

it might cost you up to £15.

ممکن است تا 15 پوند برای شما هزینه داشته باشد.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

So this very simple dish, this very simple meal,

بنابراین این غذای بسیار ساده، این غذای بسیار ساده،

has become very expensive,

بسیار گران شده است،

mainly due to the fact that lots of things have gone up in price.

عمدتاً به دلیل این واقعیت است که بسیاری از چیزها گران شده اند.

But it used to be a very cheap meal.

اما قبلاً غذای بسیار ارزانی بود.

But nowadays it is a rather expensive meal to have.

اما امروزه خوردن آن یک وعده غذایی نسبتاً گران است.

Finally, here is the one that I've been waiting for.

در نهایت، این همان چیزی است که من منتظرش بودم.

Sometimes when you are hungry, you have to grab some food very quickly.

گاهی اوقات وقتی گرسنه هستید، باید خیلی سریع مقداری غذا بخورید.

You have to make a meal in a hurry.

باید با عجله غذا درست کنی.

And this is the one that we love.

و این همان چیزی است که ما دوستش داریم.

I think this must be on the top of the list of all the food of all the meals that we can have, especially if we are in a hurry.

من فکر می کنم این باید در بالای لیست همه غذاهای همه وعده هایی باشد که می توانیم بخوریم، به خصوص اگر عجله داریم.

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟ اوه لا لا لا لا لا لا لا لا لا.

Oh la la la la la la la la la la.

I have to say,

باید بگویم

I love

من عاشق

beans on toast.

لوبیا روی نان تست هستم.

There it is.

آنجاست.

In all its beauty.

با تمام زیبایی اش

Two slices of toast.

دو برش نان تست.

You heat up the beans.

لوبیاها را گرم می کنید.

You pour the beans over the toast.

لوبیا را روی نان تست می ریزید.

Sometimes you can also add a little bit of butter

گاهی اوقات می توانید کمی کره نیز

on the toast.

روی نان تست اضافه کنید.

That's it.

همین است.

That is perfection.

این کمال است.

We love beans on toast in England, and I suppose it would be fair to say also across the UK as well.

ما عاشق لوبیا روی نان تست در انگلیس هستیم، و فکر می کنم منصفانه باشد که در سراسر بریتانیا نیز بگوییم.

We are absolutely crazy for beans on toast.

ما کاملا دیوانه لوبیا روی نان تست هستیم.

It is nutritious.

مغذی است.

It is quick.

سریع است.

And quite often if you go into the kitchen and open the cupboard, quite often

و اغلب اگر به آشپزخانه بروید و در کمد را باز کنید، اغلب

there will be many, many tins of baked beans in the cupboard just in case

قوطی‌های بسیار زیادی لوبیا پخته در کمد وجود دارد، فقط اگر

you suddenly want to eat something.

ناگهان بخواهید چیزی بخورید.

So that is the one. Beans on toast.

پس این یکی است. لوبیا روی نان تست.

Number one.

شماره یک

I'm sure someone will disagree, but there you go.

من مطمئن هستم که یک نفر مخالف خواهد بود، اما شما بروید.

You can't please everyone.

شما نمی توانید همه را راضی نگه دارید.

Hello?

سلام؟

Omer Omer says I don't like beans.

عمر عمر می گوید من لوبیا را دوست ندارم.

I can't even imagine that.

من حتی نمی توانم آن را تصور کنم.

I can't imagine anyone disliking baked beans

نمی توانم تصور کنم کسی از لوبیا پخته

for me.

برای من بدش بیاید.

It is like the most amazing thing in the world.

این مانند شگفت انگیزترین چیز در جهان است.

Of course, there are some after effects.

البته عوارض بعدی نیز وجود دارد.

If you eat too many beans

اگر حبوبات زیاد می خورید

and it's not good for your digestion.

و برای هضم غذا مفید نیست.

That is almost it for me for today.

برای امروز من تقریباً همین است.

We are coming up to 3:20 and it is almost time to go.

به ساعت 3:20 نزدیک می شویم و تقریباً زمان رفتن است.

Alexander. Mr.

اسکندر. آقای

Duncan, have you tried herring?

دانکن، شاه ماهی را امتحان کردید؟

Herring?

شاه ماهی؟

That type of fish is normally a type of fish I don't really eat.

این نوع ماهی معمولاً نوعی ماهی است که من واقعاً نمی‌خورم.

I've seen herrings and I've seen them served in restaurants, but I've never actually eaten herring.

من شاه ماهی را دیده ام و دیده ام که در رستوران ها سرو می شود، اما در واقع هرگز شاه ماهی نخورده ام.

It is one of those types of fish that I never eat.

از آن دسته ماهی هایی است که من هرگز نمی خورم.

I do like cod, cod,

من ماهی کاد، ماهی ماهی،

salmon,

ماهی قزل آلا،

tuna.

ماهی تن را دوست دارم.

I like all of those.

من همه آنها را دوست دارم

So I do eat a lot of fish, but for some reason I don't eat herring.

بنابراین من ماهی زیادی می‌خورم، اما به دلایلی شاه ماهی نمی‌خورم.

It's not strange or maybe not strange.

عجیب نیست یا شاید هم عجیب نیست.

It is almost time to disappear.

تقریباً زمان ناپدید شدن است.

Lewis says, I went to London and I saw Italian restaurants.

لوئیس می گوید، من به لندن رفتم و رستوران های ایتالیایی را دیدم.

Yes. There are.

بله. وجود دارد.

Well, if you go to London, can I just say

خوب، اگر به لندن بروید، می توانم فقط بگویم

in London there are Italian restaurants, there are Chinese restaurants,

در لندن رستوران های ایتالیایی، رستوران های چینی،

there are Greek restaurants, there are Turkish restaurants.

رستوران های یونانی، رستوران های ترکی وجود دارد.

In fact,

در واقع،

if there is a type of food you can think of,

اگر یک نوع غذایی وجود داشته باشد که فکرش را بکنید، در

it will be served somewhere in London.

جایی در لندن سرو می شود.

I think it's safe to say

من فکر می کنم می توان گفت که

it is almost time to say goodbye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

But don't worry, do not fear because we are back on Sunday.

اما نگران نباشید، نترسید زیرا ما یکشنبه برگشتیم.

Don't forget Sunday, 2 p.m.

یکشنبه ساعت 14 را فراموش نکنید.

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان زمان زمانی است که من با تو برگردم.

We will be back together on Sunday and I will also be with you on Sunday as well.

ما یکشنبه با هم خواهیم بود و یکشنبه نیز با شما خواهم بود.

We will have two hours of fun.

دو ساعت سرگرمی خواهیم داشت.

Mr. Steve will also be with us as well.

آقای استیو نیز با ما خواهد بود.

I hope you will be.

امیدوارم باشی

See you later.

بعدا میبینمت

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I am back on Sunday, 2 p.m.

یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر برگشتم.

UK. Time is when I'm here with you.

انگلستان زمان زمانی است که من اینجا با شما هستم.

We are talking about things that have broken, things that have broken down or stopped working.

ما در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که خراب شده اند، چیزهایی که خراب شده اند یا از کار افتاده اند.

And this is something personal.

و این یک چیز شخصی است.

This is something that's happened to us recently.

این چیزی است که اخیرا برای ما اتفاق افتاده است.

Two things that we rely on.

دو چیز که ما به آنها تکیه می کنیم.

Two things that we really need.

دو چیز که ما واقعا به آنها نیاز داریم.

Have broken completely.

کاملا شکسته اند.

We will talk more about that on Sunday.

یکشنبه در مورد آن بیشتر صحبت خواهیم کرد.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

You can watch it all again as many times as you want.

می توانید هر چند بار که بخواهید همه آن را دوباره تماشا کنید.

As I said at the start of today's live stream, you can watch my live streams.

همانطور که در ابتدای پخش زنده امروز گفتم، می توانید پخش زنده من را تماشا کنید.

As many times as you want.

هر چند بار که بخواهید.

Once, twice or a thousand.

یک بار، دو بار یا هزار.

I'm sure someone, somewhere has watched my lessons a thousand times.

مطمئنم کسی در جایی هزار بار درس های من را تماشا کرده است.

I'm sure of it. I'm looking at you, Claudia.

من از آن مطمئن هستم. من به تو نگاه می کنم، کلودیا.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم. به

See you soon. Take care of yourselves. Enjoy the rest of your Wednesday and now. We'll see you later.

زودی می بینمت. مواظب خودت باش از بقیه روزهای چهارشنبه و اکنون خود لذت ببرید . بعدا می بینمت

And of course, until the next time we meet. You know what's coming next? Yes you do.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم. میدونی بعدش چی میشه؟ بله شما انجام می دهید.

Take care of yourselves and.

مواظب خودت باش و

I don't want to say it.

من نمی خواهم آن را بگویم.

I don't want to say it.

من نمی خواهم آن را بگویم.

So instead, I will say...

بنابراین در عوض، من می گویم ...

ta ta for now.

تا تا در حال حاضر.

See you on Sunday.

یکشنبه میبینمت