English Addict - 🎆 HAPPY NEW YEAR! 🎇- 2025 is here! - 🔴LIVE stream / Come and join the LIVE CHAT

What can I say?

چه بگویم؟ بجز

Except. Hello and welcome.

سلام و خوش آمدید.

Happy New Year, everyone.

سال نو همگی مبارک.

We are with you once again. Live from the birthplace of the English language.

ما یک بار دیگر با شما هستیم. زندگی از زادگاه زبان انگلیسی.

You know where it is? I know where it is.

میدونی کجاست؟ می دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is, of course, England live in 2025.

این است، البته، انگلستان در سال 2025 زندگی می کنند

Here we go.

.

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟

Are you ready for some of this? Hi, everybody.

آیا برای برخی از اینها آماده هستید؟ سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. How are you today? Are you okay? I hope so.

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling good on this superduper New Year's Day?

آیا در این روز سوپردوپر سال نو احساس خوبی دارید؟

We have a new year. Everyone, welcome. 2025 is here.

ما یک سال جدید داریم. همه خوش آمدید 2025 اینجاست.

It is official.

رسمی است.

We are now in a new year.

ما اکنون در یک سال جدید هستیم.

Baby.

عزیزم

Dooby dooby dooby doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo.

دوبی دوبی دوبی دوو دوو دوو.

I hope 2025 has been a good one so far.

امیدوارم سال 2025 تا کنون سال خوبی بوده باشد.

And yes, as I said, 2025 has arrived.

و بله همانطور که گفتم سال 2025 فرا رسیده است.

Happy New Year, everyone!

سال نو مبارک، همه!

Of course it is not just me

البته این فقط من نیستم،

because that would be quite dull to be honest.

زیرا صادقانه بگویم که بسیار کسل کننده است.

Just me on the live stream because we have the one, the only.

فقط من در پخش زنده حضور دارم زیرا ما یک، تنها را داریم.

He has decided to give up his free time today.

او تصمیم گرفته است امروز اوقات فراغت خود را رها کند.

Just first.

فقط اول

It is the one, the only.

این یکی، تنها است.

Ladies and gentlemen, on this New Year's Day.

خانم ها و آقایان، در این روز سال نو.

Come on, Mr. Duncan, get on with it.

بیا، آقای دانکن، کار را ادامه بده.

It's Mr. Steve's.

این مال آقای استیو است.

Hello, everybody, and happy New Year.

سلام به همگی و سال نو مبارک.

Oh, I've been reading the the live chat, Mr. Duncan.

اوه، من داشتم چت زنده را می خواندم، آقای دانکن.

Lots of lovely comments from our friends who were on there this morning all saying, happy New Year to each other

نظرات دوست داشتنی زیادی از دوستانمان که امروز صبح آنجا بودند، همه می گفتند، سال نو را به یکدیگر تبریک می گویم

and, wishing them everybody success, happiness in the new Year.

و برای همه آنها آرزوی موفقیت، شادی در سال جدید می کنیم.

I'm going to pick out one comment here. Faribault said

من قصد دارم یک نظر را در اینجا انتخاب کنم. فریبو گفت

that they were feeding a brilliant ooh,

که آنها در حال تغذیه یک اوه درخشان،

a billionth, happy, and because they want to start a clean slate for 2025.

یک میلیاردم، خوشحال هستند، و به این دلیل که می خواهند برای سال 2025 یک لوح تمیز راه اندازی کنند.

Boolean. There's a word you don't see very often used in popular English.

Boolean. کلمه ای وجود دارد که شما نمی بینید که اغلب در انگلیسی رایج استفاده می شود.

But it just means sort of happy, doesn't it? Upbeat.

اما این فقط به معنای خوشحالی است، اینطور نیست؟ خوشبین.

Now I'm almost.

حالا من تقریبا هستم.

I'm almost tempted to say that that particular word might be seen by some as a little bit archaic.

من تقریباً وسوسه شده‌ام که بگویم ممکن است برخی آن کلمه خاص را کمی کهنه تلقی کنند.

We often describe words in English that are not used very often, or maybe they've just fallen out of use as archaic.

ما اغلب کلماتی را در انگلیسی توصیف می‌کنیم که زیاد استفاده نمی‌شوند، یا شاید به‌تازگی به‌عنوان قدیمی از کاربردشان خارج شده‌اند.

Something archaic is from the past, or maybe it is seen as no longer needed or used or obsolete.

چیزی قدیمی مربوط به گذشته است، یا شاید دیگر مورد نیاز نیست یا استفاده می شود یا منسوخ شده است.

So you might say that that is a type of word that you don't.

بنابراین ممکن است بگویید که این یک نوع کلمه است که شما آن را ندارید.

You're right Steve, though what you say is right. We don't use it very often, don't use it very often.

حق با شماست استیو، هر چند آنچه شما می گویید درست است. ما زیاد از آن استفاده نمی کنیم، زیاد استفاده نکنید.

But it's nice to use words that, you know, from the dictionary that we don't often use booleans.

اما خوب است که از کلماتی استفاده کنیم که، می‌دانید، از فرهنگ لغت که ما اغلب از Booleans استفاده نمی‌کنیم.

Yeah. I haven't heard that word used for quite some time.

آره من مدت زیادی است که این کلمه را نشنیده ام.

And it's it's nice to, it's nice to have it used because it's, it's got a certain ring to it.

و خوب است، خوب است که از آن استفاده شود، زیرا حلقه خاصی در آن وجود دارد.

And, we want to expand our vocabulary here on Mr.

و، ما می خواهیم دایره لغات خود را در

Duncan's, English Channel.

کانال انگلیسی آقای دانکن گسترش دهیم.

English addict. So thank you for that.

معتاد انگلیسی بنابراین از شما برای آن متشکرم.

And thank you for everybody's wishes as well.

و همچنین از شما برای آرزوهای همه تشکر می کنم.

And it's so nice to have this. I say this every time.

و داشتن این خیلی خوب است. این را هر بار می گویم.

This company, group of friends that Mr.

این شرکت، گروه دوستانی که آقای

Duncan has created, that we have met some of you as well.

دانکن ایجاد کرده است، ما با برخی از شما نیز آشنا شده ایم.

And, we can all have a nice time here, like a community of friends.

و، همه ما می توانیم در اینجا اوقات خوبی داشته باشیم، مانند یک جامعه دوستان.

Community. I wish we could see you.

جامعه. کاش می توانستیم شما را ببینیم.

There was also a nice comment from, Jarvie.

نظر خوبی هم از جاروی بود.

Vale and Tam. I know I pronounce it incorrectly.

واله و تام. میدونم که اشتباه تلفظ میکنم

You look very cool in your sunglasses.

تو عینک آفتابی خیلی باحال به نظر میای

I can just see very small at the edge.

من فقط می توانم در لبه بسیار کوچک ببینم.

Your is at the handle.

شما در دست دارید

Do you call it Mr.

Duncan? Yes. The icon.

بهش میگی آقای

دانکن؟ بله. نماد.

The icon. I can just make out some sunglasses.

نماد. من فقط می توانم چند عینک آفتابی را تشخیص دهم.

So you look very cool in those from the New Year.

بنابراین شما در آنهایی که در سال جدید هستند بسیار باحال به نظر می رسید.

But, yeah. It's great to be here, Mr. Duncan.

اما، آره اینجا بودن خیلی خوب است، آقای دانکن.

It's.

It's good to be here with a new year, a fresh start.

این است.

خوب است که با یک سال جدید، یک شروع تازه، اینجا هستم.

A lot of people say that down there.

خیلی ها اون پایین اینو میگن

They often say that that the new year is is a chance to to start a new.

آنها اغلب می گویند که سال جدید فرصتی برای شروع یک سال جدید است.

You start a new, which means you are starting from afresh point.

شما یک کار جدید را شروع می کنید، به این معنی که از یک نقطه تازه شروع می کنید.

So the new year, a lot of people see it as a chance to maybe start a new A and E W.

بنابراین، بسیاری از مردم سال جدید را فرصتی برای شروع یک A و E W جدید می دانند.

So it is one word.

بنابراین این یک کلمه است.

You start a new clean slate.

شما یک لوح تمیز جدید راه اندازی می کنید.

Yeah, it's that's a good way of putting it is what Faribault said.

بله، این روش خوبی برای بیان آن چیزی است که فریبو گفته است.

Yes, a clean slate.

بله، یک لوح تمیز.

So what you're saying that what you're saying is that whatever happened in 2024,

بنابراین آنچه شما می گویید و آنچه می گویید این است که هر اتفاقی در سال 2024 رخ داد،

it could have been bad.

ممکن است بد باشد.

Some of it would have been good, some of it would have been bad.

بعضی هاش خوب بود بعضی هاش بد بود.

But maybe it wasn't a good year for you. Maybe you.

اما شاید سال خوبی برای شما نبود. شاید شما.

Didn't do things that you were happy with.

کارهایی را انجام ندادی که از آن راضی بودی.

And you want January the 1st to be this Cut-Off point

و شما می خواهید اول ژانویه این نقطه پایانی باشد

where you say goodbye to the previous year and say, right, this year I'm going to be better.

که در آن با سال قبل خداحافظی کنید و بگویید، درست است، امسال من بهتر خواهم شد.

This year I'm going to do this, this and this. We forget about the past.

امسال قرار است این کار، این و این را انجام دهم. ما گذشته را فراموش می کنیم.

We move into the future and, with success and, trying to achieve things.

ما به سمت آینده حرکت می کنیم و با موفقیت و تلاش برای رسیدن به چیزهایی.

So that's a good way to put it. Yes.

بنابراین این یک راه خوب برای قرار دادن آن است. بله.

Well, another thing to mention, of course, is when the new year arrives and we will be talking a lot about the new year

البته نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که سال جدید فرا می رسد و در یک ساعت آینده در مورد سال جدید زیاد صحبت خواهیم کرد،

during the next hour, to be honest with you, including the celebrations last night, all of that later.

صادقانه بگویم، از جمله جشن های دیشب، همه آن ها بعدا.

But what I notice about this particular period of time, Steve, is people start to also become a little reflective.

اما چیزی که من در مورد این دوره زمانی خاص، استیو، متوجه می‌شوم، این است که مردم نیز شروع به تفکر کمی می‌کنند.

And when I say that, I mean they they start to think of the past.

و وقتی این را می گویم، منظورم این است که آنها شروع به فکر کردن به گذشته می کنند.

They might become a little bit nostalgic.

ممکن است کمی نوستالژیک شوند.

And I think it's very hard to avoid that.

و من فکر می کنم اجتناب از آن بسیار سخت است.

It's the new year comes around.

سال جدید در راه است.

It's very hard not to become a little bit nostalgic.

خیلی سخت است که کمی نوستالژیک نشویم.

Yes, your mind will begin to wonder.

بله، ذهن شما شروع به تعجب خواهد کرد.

And of course, a lot of people are free at the moment on holiday. Yes.

و البته، بسیاری از مردم در حال حاضر در تعطیلات آزاد هستند. بله.

So when you are free, when you are in a state of maybe resting and relaxation, you might also start to think about other things.

بنابراین وقتی آزاد هستید، زمانی که در حالت استراحت و آرامش هستید، ممکن است به چیزهای دیگر نیز فکر کنید.

To be nostalgic, I have to say, you and I have spent the entire Christmas period being rather nostalgic.

برای نوستالژیک بودن، باید بگویم، من و شما کل دوره کریسمس را نسبتاً نوستالژیک گذرانده ایم.

I thought you're going to say drunk?

فکر کردم میخوای بگی مستی؟

No. Nostalgic?

نه نوستالژیک؟

Yes, because we've been watching owned television programs in the 1970s.

بله، زیرا ما در دهه 1970 برنامه های تلویزیونی را تماشا می کردیم.

So program that were on many years ago, 50 years ago.

بنابراین برنامه ای که سال ها پیش، 50 سال پیش بود.

Can you believe the mid 1970s is now 50 years ago?

آیا می توانید باور کنید که اواسط دهه 1970 اکنون 50 سال پیش است؟

And we were watching

و ما

very popular British television programs and these programs, one of the things to remember

برنامه‌های تلویزیونی بسیار محبوب بریتانیایی را تماشا می‌کردیم و این برنامه‌ها، یکی از چیزهایی که باید

about TV shows years ago, especially during the 1970s, they used to get huge audiences.

در مورد برنامه‌های تلویزیونی سال‌ها پیش به یاد داشته باشیم، به‌ویژه در دهه 1970، مخاطبان زیادی را به خود اختصاص می‌دادند.

And these TV shows that we've been watching old TV shows, they used to get huge viewing figures.

و این برنامه‌های تلویزیونی که ما در حال تماشای برنامه‌های تلویزیونی قدیمی بوده‌ایم، استفاده از آن‌ها آمار تماشایی بسیار زیادی داشتند.

22 million people would watch one TV show.

22 میلیون نفر یک برنامه تلویزیونی را تماشا خواهند کرد.

They were enormously popular.

آنها بسیار محبوب بودند.

And of course, nowadays if a TV show, Steve gets 2

و البته، امروزه اگر یک برنامه تلویزیونی، استیو

or 3 million views when it's broadcast on television, they see that as a success.

با پخش از تلویزیون 2 یا 3 میلیون بازدید داشته باشد، آن را یک موفقیت می دانند.

They think that is a good thing. What we're really doing well,

آنها فکر می کنند این چیز خوبی است. کاری که ما واقعاً به خوبی انجام می دهیم،

we've only got a

فقط

very small fraction of the country watching these programmes, but nowadays we think that is a success.

بخش بسیار کوچکی از کشور این برنامه ها را تماشا می کنند، اما امروزه فکر می کنیم که این یک موفقیت است.

So it's it's quite amazing when you think about it almost.

بنابراین وقتی تقریباً به آن فکر می کنید بسیار شگفت انگیز است.

Well, almost everyone, certainly every household or many of them in the UK would be watching the same thing on television.

خوب، تقریباً همه، مطمئناً همه خانواده‌ها یا بسیاری از آنها در بریتانیا همان چیزی را از تلویزیون تماشا می‌کنند.

But I suppose it's worth mentioning, isn't it? Steve, that

اما فکر می کنم ارزش ذکر کردن را داشته باشد، اینطور نیست؟ استیو، که

there were only three TV channels back then?

در آن زمان فقط سه کانال تلویزیونی وجود داشت؟

Yes. So there wasn't a lot of choice.

بله. بنابراین انتخاب زیادی وجود نداشت.

So if you,

بنابراین، اگر شما،

yeah, you then you got three channels to choose from.

بله، شما باید سه کانال را انتخاب کنید.

And usually the quality was quite good.

و معمولا کیفیتش خیلی خوب بود.

So, yeah.

بنابراین، بله.

When, when you think of a programme getting 20 million viewers, that was probably half the population

وقتی به برنامه ای فکر می کنید که 20 میلیون بیننده داشته باشد، احتمالاً نیمی از جمعیت

of the country at the time, would have been watching one programme.

کشور در آن زمان، یک برنامه را تماشا می کردند.

I don't know how many.

نمیدونم چند تا

They did announce what was the most popular TV show on Christmas Day in the UK?

آنها اعلام کردند که محبوب ترین برنامه تلویزیونی در روز کریسمس در بریتانیا کدام بود؟

Yeah, it was a programme called Gavin and Stacey, I believe, a BBC programme.

بله، این برنامه ای بود به نام گاوین و استیسی، به اعتقاد من، یک برنامه بی بی سی.

So the BBC this year were feeling very smug and quite confident

بنابراین بی‌بی‌سی امسال احساس خود راضی بود و کاملاً مطمئن بود

that they had won the, the ratings war of of who would watch their, their shows the most.

که برنده جنگ رتبه‌بندی این است که چه کسی برنامه‌هایشان را بیشتر تماشا می‌کند.

And yes, it was a special Christmas episode of a programme I've never really watched.

و بله، این یک قسمت ویژه کریسمس از برنامه ای بود که من واقعاً هرگز آن را تماشا نکرده بودم.

And there's one reason

و یک دلیل برای

it has James Corden

حضور جیمز کوردن

in the show that for me is

در سریال وجود دارد که برای من

no thank you.

جای تشکر ندارد.

Well it was I don't know how many viewers it got, but it was very popular, that we didn't watch it.

خوب بود، نمی‌دانم چند بیننده داشت، اما بسیار محبوب بود، که ما آن را تماشا نکردیم.

We were watching something from the 1970s.

ما مشغول تماشای چیزی از دهه 1970 بودیم.

We were watching old TV shows, one in particular, involving a married couple called George and Mildred,

ما در حال تماشای برنامه‌های تلویزیونی قدیمی بودیم، به ویژه یکی از آن‌ها که شامل یک زوج متاهل به نام جورج و میلدرد بود،

a very popular TV show from the mid 1970s.

یک برنامه تلویزیونی بسیار محبوب از اواسط دهه 1970.

And there are episodes on YouTube.

و قسمت هایی در یوتیوب وجود دارد.

I'm not supposed to say you this, by the way,

اتفاقاً قرار نیست این را به شما بگویم،

but there are episodes George and Mildred put it in and there are lots of episodes.

اما قسمت‌هایی وجود دارد که جورج و میلدرد آن را قرار داده‌اند و قسمت‌های زیادی وجود دارد.

Very funny. It is about a married couple.

خیلی خنده داره درباره یک زوج متاهل است.

The wife always tries to make her life better, but unfortunately her husband is.

زن همیشه سعی می کند زندگی خود را بهتر کند، اما متاسفانه شوهرش اینطور است.

I suppose you would describe him as, the lazy

فکر می کنم او را به عنوان یک تنبل توصیف کنید

maybe.

.

Yeah, yeah, he was a bit, Yeah, he he was, he was a bit lazy.

آره، آره، او کمی تنبل بود، آره، او بود، او کمی تنبل بود.

I didn't he didn't like to work. And he liked his wife to cook all his meals for him.

من دوست نداشتم او دوست نداشت کار کند. و دوست داشت همسرش تمام وعده های غذایی او را برایش بپزد.

And he was very traditional and very, not very open to new ideas and new things, which,

و او بسیار سنتی بود و بسیار، نه چندان پذیرای ایده‌های جدید و چیزهای جدید، که، می‌دانید

you know, I can relate to that with, with, with people that I used to know, that sort of age.

، می‌توانم با آن‌ها، با افرادی که قبلاً می‌شناختم، با آن سن و سال ارتباط برقرار کنم.

Life was very back then, you grew up, people grew up then in the war time with very, very fixed ideas and,

زندگی در آن زمان بسیار گذشته بود، تو بزرگ شدی، مردم در آن زمان در زمان جنگ با ایده‌های خیلی خیلی ثابت و

about a lot of things, the way society worked, the way you should dress, the way you should do things.

در مورد خیلی چیزها، نحوه کار جامعه، طرز لباس پوشیدن و نحوه انجام کارها بزرگ شدند.

And,

و

it would have been like that for many, many years. It's probably coming out of the war time.

سالهای بسیار زیادی همینطور بود. احتمالاً از زمان جنگ بیرون می آید.

And, yeah, people are resistant to change.

و بله، مردم در برابر تغییر مقاوم هستند.

So I remember my parents always saying that they didn't like the Beatles.

بنابراین به یاد دارم که والدینم همیشه می گفتند که بیتلز را دوست ندارند.

I mean, you know, I was born in 61, and my parents really probably should have been.

منظورم این است که می دانید، من در سال 61 به دنیا آمدم و پدر و مادرم واقعاً باید می بودند.

They were probably just a bit too old.

آنها احتمالاً کمی پیر بودند.

Born in sort of 1930, 1931.

متولد 1930، 1931.

They were probably a bit too old for the 60s revolution anyway.

به هر حال آنها احتمالاً برای انقلاب دهه 60 کمی پیر بودند.

And they they looked at it with disdain where drifting very far away from what we're talking about, which is TV

و آنها با تحقیر به آن نگاه کردند، جایی که بسیار دور از آنچه در مورد آن صحبت می کنیم، یعنی

programmes, one particular TV show about a husband and wife, and there is an interesting word that you used.

برنامه های تلویزیونی، یک برنامه تلویزیونی خاص در مورد زن و شوهر، و کلمه جالبی وجود دارد که شما استفاده کردید.

And then I remembered the word after you used it the other night.

و بعد از اینکه شب گذشته آن را به کار بردی، کلمه را به خاطر آوردم.

The word is henpecked, henpecked?

کلمه هنپک است، هنپک؟

Isn't that a great word?

آیا این کلمه عالی نیست؟

Henpecked husband.

شوهر مرغابی

If ever there was a word that quite cleverly describes

اگر تا به حال کلمه ای وجود داشته باشد که کاملاً هوشمندانه

a certain situation, a husband who has to always obey his wife, whatever she says, well,

موقعیت خاصی را توصیف کند، شوهری که باید همیشه از همسرش اطاعت کند، هر چه او می گوید، خوب،

at least it means that the wife is always sort of getting at the husband to do things. Yes.

حداقل به این معنی است که زن همیشه به نوعی از شوهر برای انجام کارها می خواهد. بله.

Which,

چیزی که

I don't think is uncommon even today.

فکر نمی کنم حتی امروز هم غیر معمول باشد.

No. Well, I think it is. Well, we've seen it.

نه. خوب، فکر می کنم همینطور است. خوب، ما آن را دیده ایم.

We've seen it.

ما آن را دیده ایم.

So this TV show, even though it's a comedy and even though it was written

بنابراین این برنامه تلویزیونی، با وجود اینکه یک کمدی است و با وجود اینکه

to be performed on television in a comedy, it does have elements of reality and truth.

برای اجرا در تلویزیون به صورت کمدی نوشته شده است، دارای عناصر واقعیت و حقیقت است.

And you're right, Steve, we have I don't know, even if we should say this, but we're going to.

و حق با شماست، استیو، ما داریم، نمی‌دانم، حتی اگر این را بگوییم، اما می‌خواهیم.

It's new Year's Day. Everyone's everyone's doing something else.

روز سال نو است. همه دارند کار دیگری می کنند.

We've met a lot of people we know in marriages, and quite often the husband is rather henpecked.

ما با افراد زیادی که می‌شناسیم در ازدواج ملاقات کرده‌ایم، و اغلب اوقات شوهر نسبتاً هولناک است.

Would you say, Steve?

آیا می گویی استیو؟

Yes.

بله.

Yeah. So they, Yeah.

آره بنابراین آنها، بله.

I mean, the thing is, you can you can see it two ways, can't you?

منظورم این است که شما می توانید آن را به دو صورت ببینید، نه؟

You can't you can say that the that the wife is sort of, getting, trying to get the husband

شما نمی توانید بگویید که همسر به نوعی به دست می آورد، تلاش می کند تا شوهر را به دست آورد

that what the, what the wife wants is a nice home and the children should be brought up correctly.

که چیزی که زن می خواهد خانه ای خوب است و بچه ها باید به درستی تربیت شوند.

A nice, tidy once everything to to run the home to run. Well.

خوب، مرتب همه چیز را به اجرا در خانه برای اجرا. خوب

And, the man often maybe wants to watch sports on T.V..

و، مرد اغلب ممکن است بخواهد ورزش را در تلویزیون تماشا کند.

Go. Might want to go and play golf, go out with his friends to the pub.

برو. ممکن است بخواهد برود و گلف بازی کند، با دوستانش به میخانه برود.

But of course that isn't what gets a successful home.

اما البته این چیزی نیست که یک خانه موفق را به ارمغان می آورد.

No, or a well run home.

نه، یا خانه ای خوب.

So exactly.

پس دقیقا.

You know, the wife sometimes has to in I mean, these days things are different.

می دانید، همسر گاهی مجبور است در این روزها همه چیز فرق می کند.

I'm talking sort of in the days when the wife stayed at home and the man went out to work.

من به نوعی در روزهایی صحبت می کنم که زن در خانه می ماند و مرد برای کار بیرون می رفت.

Yes, but isn't it? What I brought was I was brought up with.

بله، اما اینطور نیست؟ چیزی که آوردم این بود که با آن بزرگ شده بودم.

But that arrangement hasn't changed because even though the wife has become more independent, you still see that element of the husband

اما این ترتیب تغییر نکرده است زیرا با وجود اینکه زن مستقل‌تر شده است، اما همچنان می‌بینید که مرد

always wanting to please the wife and the wife knowing that the husband is in that position.

همیشه می‌خواهد زن را راضی کند و زن می‌داند که شوهر در آن موقعیت است.

And so it it does seem to be something that is kind of fixed in that type of relationship.

و بنابراین به نظر می رسد چیزی است که به نوعی در آن نوع رابطه ثابت است.

Well, Mr. Duncan, we know you know, we know what, that is.

خوب، آقای دانکن، ما می دانیم که شما می دانید، ما می دانیم که چیست، یعنی.

You know, what's going on there

میدونی اونجا چه خبره

that way, Mr.

آقای

Duncan?

دانکن؟

Because you know, what is, what is a man want with a woman, anyway? Quite often.

چون می دانی، به هر حال یک مرد با یک زن چه می خواهد؟ اغلب اوقات

So I won't, you know, don't worry, Mr.

پس نمی‌خواهم، می‌دانی، نگران نباش، آقای

Duncan.

دانکن.

And, so in order to, you know, get that sometimes, you know, there's a little bit of, I think we get, let's say, give and take.

و بنابراین، برای اینکه، می دانید، گاهی اوقات، می دانید، مقدار کمی وجود دارد، فکر می کنم ما می گیریم، فرض کنید، می دهیم و می گیریم.

We can talk about the nuptials. Yes, but it's a great.

می توانیم در مورد عروسی صحبت کنیم. بله، اما عالی است.

That's another good word.

این یک کلمه خوب دیگر است.

We are coming up with some good words today. Nuptials.

امروز با چند کلمه خوب می آییم. عروسی.

That's it. And a hen is a chicken.

همین است. و مرغ مرغ است.

So, is a is a in this context, referring to a female chicken to,

بنابراین، a است در این زمینه، اشاره به مرغ ماده به،

and quite often, which is the hen.

و اغلب، که مرغ است.

But this is also based on nature, because in nature hens will often be quite aggressive to each other, but also to the male as well.

اما این نیز بر اساس طبیعت است، زیرا در طبیعت مرغ ها اغلب نسبت به یکدیگر و همچنین نسبت به نرها کاملاً تهاجمی هستند.

So hens can can be quite aggressive.

بنابراین مرغ ها می توانند کاملاً تهاجمی باشند.

They are quite aggressive animals, hens there.

آنها حیوانات کاملاً تهاجمی هستند، مرغ ها آنجا هستند.

And, and I suppose that particular phrase has grown from that action

و، و گمان می‌کنم که این عبارت خاص از آن اقدام

of the wife appearing to always peck at the husband.

زن که به نظر می‌رسد همیشه به شوهر نوک می‌زند، رشد کرده است.

So yes, telling him what to do, what to wear.

بنابراین بله، به او بگویید چه کاری بکند، چه بپوشد.

Yes. Palmira, it is referring to a hen.

بله. پالمیرا، اشاره به یک مرغ است.

Female chicken.

مرغ ماده.

Yeah. It's, sort of do this, do that. We've got to be careful what we say here.

آره این است، به نوعی این کار را انجام دهید، آن را انجام دهید. ما باید مراقب حرف هایی که در اینجا می گوییم باشیم.

No, we don't set anyone. Well, we're not we're not setting.

نه، ما کسی را تعیین نمی کنیم. خوب، ما نیستیم، ما تنظیم نمی کنیم.

I don't think we're trying to upset anyone, but it is.

من فکر نمی کنم که ما قصد داریم کسی را ناراحت کنیم، اما اینطور است.

It is a thing.

یک چیز است.

If you wives didn't get your husbands to do things that probably just sit in front of the telly with with beer all day.

اگر همسرتان شوهرتان را مجبور به انجام کارهایی نمی‌کردید که احتمالاً تمام روز را با آبجو در مقابل تلویزیون می‌نشینید.

And of course, things need to be done around the house.

و البته، کارها باید در اطراف خانه انجام شود.

Yes. So, you know, you need to, motivate your husband into doing things, because otherwise, you know what?

بله. بنابراین، می دانید، باید شوهرتان را برای انجام کارها تشویق کنید، زیرا در غیر این صورت، می دانید چیست؟

You know what a man's probably more likely to do, given lots.

شما می دانید که با توجه به موارد زیاد، احتمالاً یک مرد احتمالاً چه کاری انجام می دهد.

I mean, a man that lives by himself, is probably going to watch TV and eat pizza and drink beer.

منظورم این است که مردی که تنها زندگی می کند، احتمالاً قصد دارد تلویزیون تماشا کند و پیتزا بخورد و آبجو بنوشد.

I mean, that's I'm stereotyping there, but, you know, he's not going to be helping with the washing out,

منظورم این است که من در آنجا کلیشه می‌کنم، اما، می‌دانید، او در شستشوی خانه کمکی نخواهد کرد،

you know, painting, the painting, decorating a room.

می‌دانید، نقاشی، نقاشی، تزئین اتاق.

You know, these are things that quite often men don't want to do. No.

می دانید، اینها کارهایی هستند که اغلب مردان نمی خواهند انجام دهند. نه.

And they've got to be sort of pushed into it.

و آنها باید به نوعی تحت فشار قرار گیرند.

So that you have a nice home, nice comfortable.

به طوری که شما یک خانه خوب و راحت داشته باشید.

You know, you need to go out and buy a new settee or something, you know.

می‌دانی، باید بیرون بروی و یک سینی جدید یا چیزی بخری، می‌دانی.

Well, the average man is not going to be bothered with that.

خب، یک مرد معمولی قرار نیست با این موضوع اذیت شود.

What's wrong with this one?

این یکی چه اشکالی دارد؟

That's, you know, but maybe if you're having guests around, you want it to look nice.

می دانید، اما شاید اگر مهمان دارید، می خواهید زیبا به نظر برسد.

So it's, a marriage is a partnership. It's.

بنابراین، ازدواج یک شراکت است. این است.

Yeah, it's, you know.

آره، میدونی

Well, something I've said before about any relationship, whatever it is, if it's family relationships or marriage,

خوب، چیزی که قبلاً در مورد هر رابطه‌ای گفته‌ام، هر چه که باشد، چه روابط خانوادگی یا ازدواج،

I think I think the people involved in that relationship do need space.

فکر می‌کنم افراد درگیر در آن رابطه به فضا نیاز دارند.

They need to have some time apart where they are doing their own things.

آنها باید زمانی را از هم جدا کنند که در آنجا کارهای خود را انجام می دهند.

So sometimes I think it is possible.

بنابراین گاهی اوقات فکر می کنم ممکن است.

This is one of the reasons why I'm always surprised that there is still henpecked husbands now,

این یکی از دلایلی است که من همیشه از این که هنوز شوهران هک وجود دارد تعجب می کنم،

because you would think both parties in the relationship would be getting the things they wanted anyway.

زیرا فکر می کنید هر دو طرف در رابطه به هر حال به چیزهایی که می خواهند می رسند.

Maybe that maybe that maybe they, I don't know, what it's like there, really.

شاید آن‌ها، نمی‌دانم، واقعاً آنجا چگونه است.

I mean, we're talking our experience here as of people around our age or slightly older that live around here.

منظورم این است که ما تجربه خود را در اینجا به عنوان افرادی در حدود هم سن و سال خود یا کمی بزرگتر که در اینجا زندگی می کنند صحبت می کنیم.

But we always see the same.

اما ما همیشه همین را می بینیم.

If we ever see a married couple out.

اگر ما یک زوج متاهل را بیرون ببینیم.

The husband is always very quiet,

شوهر همیشه خیلی ساکت است

and the wife is the one sort of saying everything.

و زن همان کسی است که همه چیز را می گوید.

And then occasionally the husband might just look and say something and then but it's it's very much on that particular side.

و گاهی اوقات شوهر ممکن است فقط نگاه کند و چیزی بگوید و بعد، اما این موضوع بسیار در آن سمت خاص است.

It's not being sexist, by the way, because men can be just as bad when they are with other men.

اتفاقاً جنسیت گرایی نیست، زیرا مردان وقتی با مردان دیگر هستند می توانند به همان اندازه بد باشند.

They have to be they they say things and do things.

آنها باید کسانی باشند که چیزهایی می گویند و کارها را انجام می دهند.

So it's not just in the relationship I'm talking about.

بنابراین این فقط در رابطه ای که من در مورد آن صحبت می کنم نیست.

I must be pestering their wives.

حتما دارم زنشون رو اذیت میکنم

Yes. For, you know, relations and, you know,

بله. زیرا، می دانید، روابط و، می دانید،

if you want that, you've got to do something around the house first.

اگر این را می خواهید، ابتدا باید کاری در خانه انجام دهید.

Definitely a little bit of bribery, a little bit of, blackmail, baby.

حتما کمی رشوه، کمی سیاه نمایی عزیزم.

You know, and that's not, Yeah.

شما می دانید، و این نیست، بله.

That's just that's just the way the world, but, Yeah.

دنیا همین طور است، اما، آره.

Anyway. Yeah. And that's, I'm just going to point out what, somebody said here,

به هر حال. آره و این، من فقط قصد دارم به این نکته اشاره کنم که یکی در اینجا

about what?

درباره چه چیزی گفت؟

Yes. Andrew says that,

بله. اندرو می گوید که

of course, back in the day, before television was on demand, as it is now, you only got one chance to watch a TV programme.

البته در آن روزها، قبل از اینکه تلویزیون درخواستی باشد، همانطور که اکنون وجود دارد، شما فقط یک فرصت برای تماشای یک برنامه تلویزیونی داشتید.

Exactly.

دقیقا.

And if you missed it, which is probably why there were so many viewers all at once watching on Christmas Day night.

و اگر آن را از دست دادید، احتمالاً به همین دلیل است که در شب روز کریسمس تماشاگران زیادی به یکباره تماشا می کردند.

They. Whatever.

آنها هر چه باشد.

The Christmas Day show was the peak show that all the channels were competing with each other to get the most viewers.

برنامه روز کریسمس اوج نمایشی بود که همه کانال ها برای به دست آوردن بیشترین بیننده با یکدیگر رقابت می کردند.

You only got that one chance to see it at that time.

در آن زمان فقط یک بار فرصت داشتید آن را ببینید.

And, when it wasn't on you know, if you if you missed it, that was it.

و وقتی روشن نبود، می‌دانید، اگر آن را از دست دادید، همین بود.

There's no chance to watch it again until they've maybe repeated it the following year.

فرصتی برای تماشای دوباره آن وجود ندارد تا زمانی که شاید سال بعد آن را تکرار نکنند .

The other thing nowadays is you can watch a whole series or season.

چیز دیگری که امروزه وجود دارد این است که می توانید یک سریال یا فصل کامل را تماشا کنید.

People say season in the United States.

مردم می گویند فصل در ایالات متحده است.

In the UK we say series s, but you can watch a whole season of a TV show in one night.

در بریتانیا می گوییم سریال s، اما شما می توانید یک فصل کامل از یک برنامه تلویزیونی را در یک شب تماشا کنید.

Whereas when we were growing up, you would have to wait a whole week,

در حالی که وقتی ما بزرگ می شدیم، باید یک هفته کامل صبر می کردی،

so you would watch your favourite TV show

بنابراین برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را

and then the ending, and there would always be something at the end to to make you watch more,

و سپس پایان آن را تماشا می کردی، و همیشه چیزی در پایان وجود داشت که باعث شود بیشتر تماشا کنی،

and then you would have to wait a whole week to find out what happened, and then you would only get one chance to see it.

و سپس باید یک هفته تمام منتظر بمانید تا بفهمید چه اتفاقی افتاده و سپس فقط یک فرصت برای دیدن آن خواهید داشت.

Yeah. And if you missed it, I remember I was watching a TV.

آره و اگر آن را از دست دادید، یادم می آید که داشتم تلویزیون تماشا می کردم.

I'd watched them all the way through, I can't remember. It was cool. I think it was children of the Stone or something like that.

من تمام طول راه آنها را تماشا کرده بودم، یادم نمی آید. باحال بود فکر کنم بچه‌های سنگ بود یا چیزی شبیه این.

And, I wanted to watch the last episode, and I couldn't because my parents were going out and they couldn't leave me on my own.

و، من می خواستم قسمت آخر را تماشا کنم، و نتوانستم چون پدر و مادرم بیرون می رفتند و نمی توانستند من را به حال خودم رها کنند.

And I missed it.

و دلم برایش تنگ شده بود.

And I always remember to this day being so upset about missing.

و همیشه به یاد دارم که تا به امروز از گم شدن خیلی ناراحت بودم.

I'd watched all the all of them and probably ten of them ten weeks.

من همه آنها را تماشا کرده بودم و احتمالاً ده تای آنها را ده هفته تماشا کرده بودم.

And then you missed the last one, and I've never seen it to this day.

و بعد تو آخرین مورد را از دست دادی و من تا به امروز آن را ندیده ام.

But but there you go. That's what, but then now

اما شما بروید. این همان چیزی است، اما اکنون

you don't get

so much anticipation when you're watching a show because there isn't that.

وقتی در حال تماشای یک نمایش هستید آنقدر انتظار ندارید زیرا چنین چیزی وجود ندارد.

Oh, and everyone's talking about it at school or work.

اوه، و همه در مدرسه یا محل کار در مورد آن صحبت می کنند.

Did you see that programme?

اون برنامه رو دیدی؟

Oh, now you can watch the whole series in one night. Yes.

آخه الان میتونی کل سریال رو تو یه شب ببینی بله.

And some people do sit there, you know, all night and I watch, you know, 8 or 10

و برخی از مردم آنجا می‌نشینند، می‌دانی، تمام شب را می‌بینم و من، می‌دانی، 8 یا 10 برنامه

in a row of, of that particular series of programmes.

پشت سر هم از آن سری از برنامه‌ها را تماشا می‌کنم.

They call it binge watching, binge binge watching to binge means you do one thing.

آنها به آن می گویند تماشای افراطی، تماشای افراطی تا پرخوری یعنی شما یک کار را انجام می دهید.

You do it, I suppose, excessively.

فکر می کنم شما این کار را بیش از حد انجام می دهید.

You do it too much, you binge something, you maybe you eat all of the chocolates in the box.

شما این کار را بیش از حد انجام می دهید، چیزی پرخوری می کنید، شاید تمام شکلات های داخل جعبه را می خورید.

You consume everything very fast.

شما همه چیز را خیلی سریع مصرف می کنید.

You binge watch, so you watch an entire show maybe in one night, which a lot of people do now,

شما زیاد تماشا می‌کنید، بنابراین ممکن است یک برنامه کامل را در یک شب تماشا کنید، کاری که اکنون بسیاری از مردم انجام می‌دهند،

then becomes quite disposable because you watch it or when when you don't.

سپس به دلیل تماشای آن یا زمانی که آن را تماشا نمی‌کنید، کاملاً یکبار مصرف می‌شود.

I've noticed when we've watched programmes like that, you don't get that enjoyment that can go over a long period of time,

من متوجه شده ام که وقتی برنامه هایی از این قبیل را تماشا می کنیم، شما آن لذتی را که می تواند در مدت زمان طولانی طول بکشد،

of waiting a week to watch a programme, and then you sort of develop this almost relationship with this programme.

از انتظار یک هفته ای برای تماشای یک برنامه، دریافت نمی کنید، و سپس به نوعی این رابطه تقریباً با این را ایجاد می کنید. برنامه

You become very bought into it and very almost consumed by it and the characters, because when you watch one programme,

شما بسیار به آن علاقه مند می شوید و تقریباً از آن و شخصیت ها استفاده می کنید، زیرا وقتی یک

say, an hour long programme of, of a series of a maybe a drama, then, you know, you pay more attention to it.

برنامه مثلاً یک ساعته از یک سریال شاید یک درام را تماشا می کنید، پس می دانید، توجه بیشتری به آن می کنید. آن را

And you tend to remember the characters more and remember what's going on

و شما تمایل دارید که شخصیت‌ها را بیشتر به خاطر بیاورید و به یاد بیاورید که الان چه اتفاقی می‌افتد،

now when you watch one after the other, it's sort of you almost don't really concentrate as much.

وقتی یکی پس از دیگری تماشا می‌کنید، به این معنی است که تقریباً واقعاً آنقدر تمرکز ندارید.

I don't think you get as much enjoyment out of it.

فکر نمی کنم از آن لذت زیادی ببرید.

No, or lasting enjoyment.

نه، یا لذتی پایدار.

It just becomes very disposable. You're wrong because there are so many programmes being made.

فقط خیلی دور ریختنی میشه شما اشتباه می کنید زیرا برنامه های زیادی ساخته می شود.

Yes, that are that are put onto all the channels that we now have, that you just finish that series.

بله، اینها بر روی همه کانال هایی که اکنون در اختیار داریم قرار می گیرند، که شما فقط آن سریال را تمام کنید.

Now, the next day you watch another series, probably taken them a year to make it.

حالا، روز بعد شما سریال دیگری را تماشا می کنید، احتمالاً یک سال طول کشیده تا آن را بسازند.

Well, this is the this is one of the problems now with the way we consume everything and films,

خوب، این یکی از مشکلاتی است که در حال حاضر با نحوه مصرف ما از همه چیز و فیلم ها،

movies, TV shows, you can stream all of these things and you can watch them very quickly.

فیلم ها، برنامه های تلویزیونی است، شما می توانید همه این چیزها را استریم کنید و می توانید آنها را خیلی سریع تماشا کنید.

So these are the companies that make these shows have to keep pumping out more and more content.

بنابراین، این شرکت‌هایی هستند که این نمایش‌ها را می‌سازند، باید به تولید محتوای بیشتر و بیشتر ادامه دهند.

But of course, when that happens, there are lots of things you can miss very easily.

اما مطمئناً وقتی این اتفاق می افتد، چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید به راحتی از دست بدهید.

And they are spending millions and millions of dollars on these shows.

و میلیون ها و میلیون ها دلار برای این نمایش ها خرج می کنند.

And it's a bit like you and I really

و این کمی شبیه من و شما است، واقعاً

we we don't really watch much

ما واقعاً تلویزیون فعلی را زیاد تماشا نمی کنیم

current TV, but when we do watch our programmes in the 1970s, or

، اما وقتی برنامه های خود را در دهه 1970 تماشا می کنیم، یا

if we, we find a, a series that we like to watch of a particular programme,

اگر سریالی را پیدا می کنیم که دوست داریم از یک برنامه خاص تماشا کنیم. ،

that like say, for example, Breaking Bad, which is a popular game.

مثلاً می گویند Breaking Bad که یک بازی محبوب است.

We didn't watch that until after it was broadcasted, we would say, and but we wouldn't watch six at once.

ما می‌گفتیم تا بعد از پخش آن را نمی‌دیدیم و یک‌باره شش نفر را تماشا نمی‌کردیم.

We don't. We'd restrict ourselves to maybe 1 or 2 a night.

ما این کار را نمی کنیم. ما خودمان را به 1 یا 2 شب در شب محدود می کنیم.

So that at least it's got time to breathe in your mind a bit sinking.

به طوری که حداقل وقت آن است که کمی در ذهن خود نفس بکشید.

I do remember as one night bingeing on about four episodes did we.

به یاد می‌آورم که یک شب در حدود چهار قسمت پرخوری کردیم.

Yeah I think we were still, we were still awake at about 3:00 in the morning because we couldn't stop watching.

آره فکر می کنم ساکن بودیم، حدود ساعت 3 صبح هنوز بیدار بودیم، چون نمی توانستیم از تماشا کردن خودداری کنیم.

So it is that is a very good example of the type of show that you you have to keep watching.

بنابراین این یک مثال بسیار خوب از نوع نمایشی است که شما باید به تماشای آن ادامه دهید.

You want to see what happens next.

میخوای ببینی بعدش چی میشه

And it is all because of the writing, the way the show is being produced.

و همه اینها به دلیل نگارش، نحوه تولید نمایش است.

It's it's it's very clever, in fact.

در واقع این بسیار هوشمندانه است.

So the programmes we've been watching, if you want to find these on YouTube, you can.

بنابراین برنامه‌هایی که ما تماشا کرده‌ایم، اگر می‌خواهید آن‌ها را در YouTube پیدا کنید، می‌توانید.

It's very British humour, very British George and Mildred.

این یک طنز بسیار بریتانیایی است، جورج و میلدرد بسیار بریتانیایی.

The other one of course, is man About the House, which we have been watching as well,

البته یکی دیگر، مرد درباره خانه است که ما نیز آن را تماشا کرده‌ایم،

and that that particular show came before the other one.

و آن نمایش خاص قبل از دیگری بود.

So the two shows are actually connected together and they are both very funny programmes.

بنابراین این دو نمایش در واقع با هم مرتبط هستند و هر دو برنامه های بسیار خنده داری هستند.

And I have to say,

و باید بگویم،

one of the funny things about watching something that is being streamed through one of these streaming services is quite often

یکی از چیزهای خنده‌دار در مورد تماشای چیزی که از طریق یکی از این سرویس‌های استریم پخش می‌شود این است که اغلب

they will edit parts of the show out because they think it might be offensive.

قسمت‌هایی از برنامه را ویرایش می‌کنند زیرا فکر می‌کنند ممکن است توهین‌آمیز باشد.

But what what happens is then you try to find the uncensored version on the internet.

اما آنچه اتفاق می افتد این است که شما سعی می کنید نسخه بدون سانسور را در اینترنت پیدا کنید.

So then you go to try and find which bits, which parts of that TV show did they cut out.

پس می‌روید و سعی می‌کنید ببینید کدام قسمت‌ها، کدام بخش‌های آن برنامه تلویزیونی را قطع کرده‌اند.

Now I have to try and find them.

حالا باید تلاش کنم و آنها را پیدا کنم.

Yeah, that's what I was doing.

آره، این کاری بود که من انجام می دادم.

We were watching the show and then the next day I was going on to the internet to find the

ما داشتیم نمایش را تماشا می‌کردیم و روز بعد من به اینترنت رفتم تا

the show full width and find out what what had been censored.

نمایش را در عرض کامل پیدا کنم و بفهمم چه چیزی سانسور شده است.

Yeah.

Because here in the UK, I don't know whether you get this in your country here in the UK now

آره

چون اینجا در بریتانیا، من نمی‌دانم که آیا شما این را در کشور خود دریافت می‌کنید، اینجا در بریتانیا، اکنون

they take shows from the 70s for example, like we're talking about, and we show them, but they think that due to political correctness,

آنها برنامه‌هایی را از دهه 70 می‌گیرند، مثلاً ما در مورد آن صحبت می‌کنیم، و ما آنها را نشان می‌دهیم، اما آنها فکر می‌کنند که به دلیل درستی سیاسی،

that we thought we can't possibly cope

که فکر می‌کردیم نمی‌توانیم

with the language that was used or some of the jokes which these days might seem politically incorrect.

با زبانی که استفاده می‌شود یا برخی از جوک‌هایی که این روزها ممکن است از نظر سیاسی نادرست به نظر برسند کنار بیاییم.

So they censors and basically, yeah, that's like the thought police telling us,

بنابراین آنها سانسور می کنند و اساساً، بله، این مانند آن چیزی است که پلیس فکر می کند که به ما می گوید

that we mustn't enjoy these jokes anymore because they could be racist or sexist or something, or homophobic.

که ما دیگر نباید از این جوک ها لذت ببریم، زیرا آنها می توانند نژادپرست یا جنسیت یا چیزی شبیه به همجنس گرا باشند.

Yeah.

آره

Which they often aren't, but it's other people telling us that we, we mustn't be allowed to see this and, you know, programmes,

که اغلب اینطور نیستند، اما دیگران به ما می گویند که ما نباید اجازه داشته باشیم این را ببینیم و، می دانید، برنامه ها،

very gentle humour programmes that we've been watching from the 1970s really wouldn't offend anybody because if you watch it, you.

برنامه های طنز بسیار ملایمی که ما از دهه 1970 تماشا کرده ایم، واقعاً توهین نمی کنند. هر کسی چون اگر آن را تماشا کنید، شما.

Well that isn't you know, that's in the context of the time when it was written. Yeah.

خوب این را نمی دانید، این در زمینه زمانی است که نوشته شده است. آره

And then we've gone on to the internet and watched the uncut versions, and there's been jokes about gay people in there. Yes.

و سپس ما به اینترنت رفتیم و نسخه‌های برش‌نخورده را تماشا کردیم، و جوک‌هایی درباره همجنس‌گرایان در آنجا وجود داشت. بله.

And the phrases I don't want to mention specific thing, but at the moment we just thought, well, that's not offensive now.

و عباراتی که نمی‌خواهم به چیز خاصی اشاره کنم، اما در حال حاضر فکر می‌کردیم، خوب، اکنون توهین‌آمیز نیست.

So to us it's it's just it's just other people saying, what we will be offended by.

بنابراین برای ما فقط این است که دیگران می گویند، چیزی که ما از آن آزرده خواهیم شد.

And I always find that very, very strange, a very strange way of thinking when you think we ought to complain when, when in fact

و من همیشه این طرز تفکر را بسیار بسیار عجیب و بسیار عجیب می دانم وقتی فکر می کنید ما باید شکایت کنیم در حالی که در واقع

everything

همه چیز

and I mean everything has an opportunity to be offensive.

و منظورم همه چیز فرصتی برای توهین آمیز بودن دارد.

When you think about it, this, this live stream to some people might be offensive in some way.

وقتی به آن فکر می کنید، این، این پخش زنده برای برخی افراد ممکن است به نوعی توهین آمیز باشد.

They might go, oh, oh, oh.

آنها ممکن است بروند، اوه، اوه، اوه.

I go, oh, I can't believe, I can't believe that guy with the glasses just said that.

من می روم، اوه، نمی توانم باور کنم، نمی توانم آن پسر عینکی را باور کنم که این را گفت.

Oh, I'm clicking away.

اوه، من دور کلیک می کنم.

Oh. Old guy.

اوه پیرمرد

Wow. Fancy, fancy calling me a henpecked.

عجب فانتزی، فانتزی که به من می‌گوید مرغ‌دار.

Wife. Fancy.

همسر فانتزی.

Fancy has been saying that women, are henpecked in their husbands.

فانتزی می‌گوید که زن‌ها در شوهرانشان مورد هجوم قرار می‌گیرند.

Are that stereotyping that that, in fact, could be offensive. But you can't be.

آیا این کلیشه است که در واقع می تواند توهین آمیز باشد. اما شما نمی توانید باشید.

You can't go through life worrying. Especially here.

شما نمی توانید با نگرانی از زندگی عبور کنید. مخصوصا اینجا.

Because we are, I suppose, really, we have quite a responsibility when you think about it, Steve, because we are here

فکر می‌کنم، چون ما واقعاً مسئولیت داریم ، استیو، وقتی به آن فکر می‌کنید، زیرا ما اینجا

on the internet, going out,

در اینترنت هستیم و بیرون می‌رویم،

but we don't really know who is watching.

اما واقعاً نمی‌دانیم چه کسی تماشا می‌کند.

We know some of our viewers, but we don't really know where this thing is actually landing and whose mobile device it is appearing on.

ما برخی از بینندگان خود را می شناسیم، اما واقعاً نمی دانیم که این چیز واقعاً کجا فرود می آید و روی دستگاه تلفن همراه چه کسی ظاهر می شود.

So they might have completely different tastes, but we certainly hope we're not offending you.

بنابراین ممکن است آنها سلیقه های کاملاً متفاوتی داشته باشند، اما مطمئناً امیدواریم که شما را توهین نکنیم.

By the way, we've got somebody on here who hasn't been on here, haven't seen a great friend of ours who hasn't been on here for a long time.

به هر حال، ما یک نفر را داریم که اینجا نبوده است، دوست بزرگ ما را ندیده است که مدت زیادی است اینجا نبوده است.

Sue Cat, 77, who is with us today.

سو گربه، 77 ساله، که امروز با ما است.

Lovely to see you here again on New Year's Day.

خوشحالم که دوباره شما را در روز سال نو اینجا می بینم.

And, Sue Cat is saying that they used to like watching vicious with Ian McKellen.

و سو کت می‌گوید که آن‌ها دوست داشتند با ایان مک‌کلن شرور تماشا کنند.

Yes. That's a comedy programme.

بله. این یک برنامه کمدی است.

We love that programme too. It was really funny. Yes.

ما هم آن برنامه را دوست داریم. واقعا خنده دار بود بله.

Two with two classical, British, Shakespearean actors on there playing comedy.

دو نفر با دو بازیگر کلاسیک، بریتانیایی و شکسپیر در آنجا در حال بازی کمدی هستند.

And it was it was very good.

و خیلی خوب بود

They were playing an elderly couple.

آنها نقش یک زوج مسن را بازی می کردند.

Yes. So two, two men living together.

بله. بنابراین دو، دو مرد با هم زندگی می کنند.

And the other one, of course, was Derek Jacoby.

و دیگری البته درک جاکوبی بود.

Yes. Derek Jacoby and Ian McKellen.

بله. درک جاکوبی و ایان مک کلن.

Two huge stars of the stage. Yes.

دو ستاره بزرگ صحنه. بله.

But doing something on TV in a situation comedy very different from what they normally do.

اما انجام کاری در تلویزیون در یک کمدی موقعیت بسیار متفاوت از آنچه که معمولا انجام می دهند.

Yeah, they're normally Shakespearean. Actor serious.

بله، آنها معمولا شکسپیر هستند. بازیگر جدی

He's normally playing a wizard.

او معمولاً یک جادوگر را بازی می کند.

Yes, something like that.

بله یه همچین چیزی

Well that's it.

خب همین.

They start off making their names in theatre. They used to anyway, doing Shakespeare.

آنها شروع به ساختن نام خود در تئاتر می کنند. آنها به هر حال، شکسپیر را انجام می دادند.

And then of course they get into TV and films and then they, they get into comedy later on.

و البته بعد وارد تلویزیون و فیلم می شوند و بعد وارد کمدی می شوند.

It's quite a, it's quite a common sort of, way of, of a career, of a famous actor.

این کاملاً یک نوع، روش، یک حرفه، یک بازیگر مشهور است.

It is amazing how many actors start out in theatre and slowly they find their way into movies or quite often TV.

شگفت انگیز است که چگونه بسیاری از بازیگران از تئاتر شروع می کنند و به آرامی راه خود را به سینما یا اغلب تلویزیون پیدا می کنند.

So it isn't an unusual thing.

بنابراین این یک چیز غیر معمول نیست.

It it is certainly a good way of being spotted or found.

مطمئناً راه خوبی برای شناسایی یا پیدا شدن است.

And of course, TV and films is where the money is.

و البته تلویزیون و فیلم جایی است که پول است.

If you want to earn a lot of money, then it must be very tempting if you're if somebody spots you as being a very good actor

اگر می خواهید پول زیادی به دست آورید، اگر کسی شما را به عنوان یک بازیگر یا بازیگر بسیار خوب تشخیص دهد، باید بسیار وسوسه انگیز باشد

or actress, but we don't say an actor or actress now.

، اما ما اکنون نمی گوییم یک بازیگر یا بازیگر.

We just say actor that covers both, genders or all genders.

ما فقط می گوییم بازیگری که هر دو جنسیت یا همه جنسیت ها را پوشش می دهد.

Should I say, and, yeah, it must be very tempting if you somebody spots you as being a very good actor, of Shakespeare or in a play.

باید بگویم، بله، اگر کسی شما را به عنوان یک بازیگر بسیار خوب، شکسپیر یا نمایشنامه تشخیص دهد، باید بسیار وسوسه انگیز باشد.

Some writers are. Will you appear in my film?

برخی از نویسندگان هستند. آیا در فیلم من ظاهر می شوید؟

And they might say, no, I'm not going to appear in films.

و ممکن است بگویند، نه، من در فیلم ظاهر نمی شوم.

That's that's beneath me. Well, how about how about £500,000? All right, then.

اون زیر منه خوب، 500000 پوند چطور؟ باشه پس

I mean, it must be very tempting if you are offered a large sum of money to appear in a film, it must be very tempting to do this.

منظورم این است که اگر مبلغ زیادی برای حضور در یک فیلم به شما پیشنهاد شود، باید بسیار وسوسه انگیز باشد، انجام این کار باید بسیار وسوسه انگیز باشد.

And it's, you know, TV series is regular work, isn't it?

و این است، می دانید، سریال های تلویزیونی یک کار معمولی است، اینطور نیست؟

And so when you think of certain actors or actresses, they their background is more theatre, I suppose.

و بنابراین وقتی به بازیگران یا هنرپیشه‌های خاصی فکر می‌کنید، فکر می‌کنم پیشینه‌شان بیشتر تئاتر است.

Maggie Smith, Dame Maggie Smith, who sadly passed away in 2020 for her background.

مگی اسمیت، خانم مگی اسمیت، که متأسفانه در سال 2020 به دلیل سابقه خود درگذشت.

Her basic background was theatre and stage,

پیشینه اصلی او تئاتر و صحنه بود،

even though nowadays and I remember after she died, everyone was saying Harry Potter actress

اگرچه امروزه و به یاد دارم پس از مرگ او، همه می گفتند آره بازیگر زن هری پاتر

yeah.

Can I just say when when a wonderful established actor dies

.

آیا می توانم فقط بگویم وقتی یک هنرپیشه جا افتاده فوق العاده می میرد

and they say Harry Potter actor or Harry Potter actress,

و می گویند بازیگر هری پاتر یا بازیگر هری پاتر،

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I always feel slightly annoyed, especially when you know that their background goes way, way, way back.

من همیشه کمی اذیت می‌شوم، به خصوص وقتی می‌دانی که پس‌زمینه‌ی آن‌ها خیلی دور، خیلی به عقب می‌رود.

Movies, TV, theatre.

فیلم، تلویزیون، تئاتر.

They have this huge career behind them, but they will forever be remembered as the Harry Potter actor or actress.

آنها این حرفه عظیم را پشت سر خود دارند، اما برای همیشه به عنوان بازیگر یا بازیگر هری پاتر در خاطر خواهند ماند.

It's a bit annoying, actually.

در واقع کمی آزاردهنده است.

It must be a little TV.

باید یک تلویزیون کوچک باشد.

I had a wonderful time today. Is this an appropriate time to mention it?

امروز خیلی خوش گذشت. آیا این زمان مناسبی برای ذکر آن است؟

What I was doing this morning at 1015? Yes.

امروز صبح در 1015 چه کار می کردم؟ بله.

Well, what I'm about to mention is what we do on New Year's.

خوب، چیزی که می خواهم به آن اشاره کنم این است که در سال نو چه می کنیم.

So a lot of people, of course, have what we call traditions, New Year traditions.

بنابراین بسیاری از مردم، البته، آنچه را که ما سنت‌ها، سنت‌های سال نو می‌نامیم، دارند.

So as the new year arrives, there are often things that people do.

بنابراین با فرا رسیدن سال جدید، اغلب کارهایی وجود دارد که مردم انجام می دهند.

Maybe they go out for a walk, maybe they do something as midnight arrives.

شاید برای پیاده روی بیرون بروند، شاید با رسیدن نیمه شب کاری انجام دهند.

A lot of people last night were celebrating in London and all the other capitals around the world,

بسیاری از مردم دیشب در لندن و تمام پایتخت های دیگر در سراسر جهان جشن گرفتند،

even though some of our firework displays, especially in Scotland, were all cancelled for the first time in many, many years.

حتی اگر برخی از نمایش های آتش بازی ما، به ویژه در اسکاتلند، برای اولین بار پس از چندین سال لغو شد.

It hasn't happened for a very long time, but there are many things.

خیلی وقت است که این اتفاق نیفتاده است، اما چیزهای زیادی وجود دارد.

We used to run out of the house when midnight came. Steve.

نیمه شب که می شد از خانه بیرون می دویدیم. استیو

We used to run out of the house and go round twice.

از خانه بیرون می دویدیم و دو بار دور می زدیم.

First fitting.

اولین اتصال.

Have you heard of that? No, they call it first fitting.

آیا در مورد آن شنیده اید؟ نه، به آن می گویند اولین فیتینگ.

And what you do is you go outside quite often.

و کاری که انجام می دهید این است که اغلب اوقات بیرون می روید.

Well, another one is you would carry a piece of hot coal.

خوب، یکی دیگر این است که شما یک تکه زغال سنگ داغ حمل می کنید.

Not in your hand, of course, but you would carry it

البته نه در دست شما، اما

maybe in a bucket, and you would walk around twice for good luck and then take it back into the house.

شاید آن را در یک سطل حمل می‌کردید و برای خوش شانسی دو بار دور می‌رفتید و سپس آن را به خانه برمی‌گردانید.

Right. And that was called first footing.

درسته و این اولین پایه نامیده شد.

Oh no, we didn't used.

اوه نه ما استفاده نکردیم

You used to do that when you were a child.

وقتی بچه بودی اینکارو میکردی

Yes, yes. It's very strange.

بله، بله. خیلی عجیب است.

We should all go out the house and go round, round twice and then go back into the house.

همه ما باید از خانه بیرون برویم و دو بار دور بزنیم و سپس به خانه برگردیم.

What are the neighbours doing it as well?

همسایه ها هم این کار را می کنند؟

We didn't see anyone doing it, but they might have been going another way.

ما کسی را ندیدیم که این کار را انجام دهد، اما آنها ممکن است راه دیگری را طی کنند.

You see, they might have been going anti-clockwise.

ببینید، آنها ممکن است خلاف جهت عقربه های ساعت حرکت کرده باشند.

I think we went, I think we went clockwise and they went anti-clockwise.

من فکر می کنم ما رفتیم، فکر می کنم ما در جهت عقربه های ساعت رفتیم و آنها خلاف جهت عقربه های ساعت.

Were you in your garden or in the street? In the street.

در باغ خود بودید یا در خیابان؟ در خیابان.

So you didn't see anybody else doing it. No, not really. So it sounds like it was just you.

بنابراین شما ندیدید که شخص دیگری این کار را انجام دهد. نه، نه واقعا. بنابراین به نظر می رسد که فقط شما بودید.

Look at that look.

به آن نگاه نگاه کن

It must have been a, it must have been a Duncan's family tradition. Yes, maybe it was.

این باید یک سنت خانوادگی دانکن بوده باشد. بله، شاید بود.

Of course you'd have had to have a coal fire.

مطمئناً باید آتش زغال سنگ می زدید.

It is a real thing though. First.

هر چند این یک چیز واقعی است. اول

First fitting. I hope. The YouTube.

اولین اتصال. من امیدوارم. یوتیوب.

I hope the YouTube subtitles get that right.

امیدوارم زیرنویس‌های یوتیوب درست باشند.

And of course, another tradition involves this particular thing, the Wrekin, right next to our house.

و البته، یک سنت دیگر مربوط به این چیز خاص، Wrekin، درست در کنار خانه ما است.

A lot of people will go up there on New Year's Day and normally there will be crowds of people on the first day of the year,

افراد زیادی در روز سال نو به آنجا می‌روند و به طور معمول در اولین روز سال ازدحام جمعیت وجود خواهد داشت

and they will all be at the top of that particular hill that we can see from our studio window.

و همه آنها بالای آن تپه خاصی هستند که می‌توانیم از پنجره استودیو خود ببینیم.

And as Mr.

و همانطور که آقای

Steve wants to mention right now, there is another tradition which is broadcast on television, not only across Europe

استیو همین الان می‌خواهد به آن اشاره کند، سنت دیگری وجود دارد که نه تنها در سراسر اروپا

but many parts of the world as well.

بلکه در بسیاری از نقاط جهان نیز از تلویزیون پخش می‌شود.

A traditional thing that's been going on for many, many years.

یک چیز سنتی که سال هاست ادامه دارد.

What is it, Mr.. Steve?

چیه آقای استیو؟

Yes, it's the is the Vienna New Year concert, which always happens on the morning of New Year's Day every, every year.

بله، این کنسرت سال نو در وین است که همیشه هر سال در صبح روز سال نو برگزار می شود.

And it's been I think they've been doing it since about 1950, something like that.

و فکر می کنم آنها از حدود سال 1950 این کار را انجام داده اند، چیزی شبیه به آن.

They've been doing it for a long time.

آنها برای مدت طولانی این کار را انجام می دهند.

And it's traditionally the the music of the Strauss family.

و به طور سنتی موسیقی خانواده اشتراوس است.

And, and other sort of composers of the time with similar type of music, sort of lively,

و، و انواع دیگر آهنگسازان آن زمان با نوع موسیقی مشابه، نوعی سرزنده،

waltzes and pokers and marches, polkas rather than Oktoberfest.

والس و پوکر و مارش، پولکا به جای جشنواره اکتبر.

There's a difference there.

اونجا فرق داره

And, I like to watch it.

و، من دوست دارم آن را تماشا کنم.

It's broadcast live on New Year's Day, so it's a live broadcast, although they do have the concert,

در روز سال نو به طور زنده پخش می شود، بنابراین پخش زنده است، اگرچه آنها کنسرت را دارند،

on the 30th and 31st of December as well.

در 30 و 31 دسامبر نیز.

The same concert, but that's not broadcast live.

همان کنسرت، اما به صورت زنده پخش نمی شود.

But on New Year's Day, I like to sit there.

اما در روز سال نو، دوست دارم آنجا بنشینم.

It's 2.5 hours, and watch it and have.

2.5 ساعت است و تماشا کنید و داشته باشید.

Did any of you watch that this morning or have you watched it in the past?

آیا کسی از شما امروز صبح آن را تماشا کرده اید یا در گذشته آن را تماشا کرده اید؟

It's.

این است.

Do Viennese music, popular Viennese music of the time.

آیا موسیقی وین، موسیقی محبوب وین آن زمان.

So we're looking at the sort of 19th century Johann Strauss,

بنابراین ما به نوعی از قرن نوزدهم یوهان اشتراوس،

the first and the second, and other members of the family who wrote these,

اول و دوم، و سایر اعضای خانواده که اینها را نوشتند، نگاه می کنیم،

this very it was popular music of the day, a bit like.

این همان موسیقی محبوب آن روز بود، کمی شبیه.

And they wrote popular, light operetta you would call operetta light opera.

و آنها اپرت سبک و محبوبی را نوشتند که شما آن را اپرای نور می نامید.

I displayed a mouse Gypsy Baron equivalent to, in this country, a Gilbert and Sullivan type of music.

من یک موش Gypsy Baron معادل در این کشور نوع موسیقی گیلبرت و سالیوان را نمایش دادم. موسیقی

Pop it it's like pop music of the day.

پاپ آن مانند موسیقی پاپ روز است.

And it was by the big orchestras like the, the Vienna Philharmonic, who,

و این توسط ارکسترهای بزرگی مانند فیلارمونیک وین بود که

of course, are the main orchestra that play this, music for the New Year concert.

البته ارکستر اصلی هستند که این موسیقی را برای کنسرت سال نو می نوازند.

At the time, it wasn't played by

در آن زمان،

the famous

orchestras of the day because it was seen as sort of below them, because it was popular music.

ارکسترهای معروف آن روز آن را نمی نواختند، زیرا به نوعی پایین تر از آنها دیده می شد، زیرا موسیقی محبوبی بود.

It was music for the masses.

این موسیقی برای توده مردم بود. در

Whereas in in those days, in sort of 1850, 18,

حالی که در آن روزها، به نوعی از 1850، 18،

you know, in that in that period of time of 1832 to the end of that century,

می دانید، در آن دوره زمانی از 1832 تا پایان آن قرن،

when that music was being produced, more music for the for the masses, for popular tunes,

زمانی که آن موسیقی تولید می شد، موسیقی بیشتر برای توده ها، برای آهنگ های محبوب.

then the orchestras were sort of playing Mozart, Beethoven, and more sort of serious music.

سپس ارکسترها به نوعی موتزارت، بتهوون و یک نوع موسیقی جدی تر می نواختند.

And they didn't want to play this.

و آنها نمی خواستند این را بازی کنند.

It was too it was too sort of almost common. Yes.

خیلی هم تقریباً رایج بود. بله.

And it wasn't until the sort of 1920s, 1930s that they started taking that music seriously and applying it in concerts.

و در دهه 1920، 1930 بود که آنها شروع به جدی گرفتن این موسیقی و استفاده از آن در کنسرت کردند.

And, you know, it's unusual for us to think of that

و، می دانید، برای ما غیرعادی است که آن را

as the pop music of the day, but it's sort of was well, a lot of people say about, certain composers.

به عنوان موسیقی پاپ آن روز بدانیم، اما خیلی ها درباره آهنگسازان خاصی می گویند که خوب بود.

If Mozart had been around in the 1970s, he would have been a rock star producing that music.

اگر موتزارت در دهه 1970 وجود داشت، او یک ستاره راک بود که آن موسیقی را تولید می کرد.

So you're not talking about the actual music being rock n roll, but certainly the perception of those composers as in the type of music.

بنابراین شما در مورد موسیقی واقعی راک اند رول بودن صحبت نمی کنید، بلکه قطعاً درک آن آهنگسازان از نوع موسیقی است.

But you're right, Steve, there was a lot of snobbery

اما حق با شماست، استیو،

as as there still is around Gilbert and Sullivan.

همان طور که هنوز هم در اطراف گیلبرت و سالیوان وجود دارد، بداخلاقی زیادی وجود داشت.

It's not regarded as sort of top classical music by classical aficionados.

این به عنوان یک نوع موسیقی کلاسیک برتر توسط علاقه مندان به کلاسیک در نظر گرفته نمی شود.

Aficionados? It's experts in that music.

علاقه مندان؟ این متخصص در آن موسیقی است.

They don't regard it as, as the top class classical music and regarded sort of it's music.

آن‌ها آن را به‌عنوان بهترین موسیقی کلاسیک در نظر نمی‌گیرند و آن را نوعی موسیقی می‌دانند.

It's classical music for the masses. It's what it was seen as at the time.

این یک موسیقی کلاسیک برای توده مردم است. این همان چیزی است که در آن زمان دیده می شد.

All art, all art has a certain type of snobbery or a certain type of attitude.

همه هنرها، همه هنرها نوع خاصی از اسنوبیسم یا نوع خاصی از نگرش دارند.

Some things are seen as cool or acceptable and then other things are not.

بعضی چیزها جالب یا قابل قبول تلقی می شوند و بعد چیزهای دیگر نه.

But I did love and I always love it.

اما من عاشق بودم و همیشه دوستش داشتم. آنها

Every year they have the New Year's Day concert from Vienna and I love the music,

هر سال کنسرت سال نو را از وین دارند و من عاشق موسیقی هستم،

even though today I had to miss most of it because I was preparing this live stream.

اگرچه امروز مجبور بودم بیشتر آن را از دست بدهم زیرا داشتم این پخش زنده را آماده می کردم.

But you have things like Blue Danube, Blue and New.

اما چیزهایی مانند دانوب آبی، آبی و جدید دارید.

That's the famous one.

اون معروفه

And of course, Strauss is it.

و البته اشتراوس همین است.

Strauss junior with the reject scheme? March. Now that was Strauss senior.

اشتراوس جونیور با طرح رد؟ مارس. حالا اشتراوس ارشد بود.

So it's the other way around. I think,

پس برعکس است. من فکر می کنم،

Johann Strauss the first.

یوهان اشتراوس اولین.

He was the one that wrote the reject skate reject, reject scheme.

او بود که طرح رد اسکیت را رد کرد، طرح رد نوشت.

March. Because that was a commemoration.

مارس. چون این مراسم بزرگداشت بود.

I think it was 1840 something that was a commemoration of a battle that was won by the vendors against the Italians.

فکر می کنم سال 1840 چیزی بود که یادبود نبردی بود که فروشندگان در مقابل ایتالیایی ها پیروز شدند.

So he wrote that to celebrate the, the winning of that particular battle war, I don't there's just the battle or the war.

بنابراین او نوشت که برای جشن گرفتن پیروزی در آن جنگ خاص، من فقط نبرد یا جنگ نیست.

And The Blue Danube was written by his son won I think.

و فکر می کنم دانوب آبی توسط پسرش نوشته شده است.

I think I've got that right. But we don't need to know those data.

فکر می کنم این را درست متوجه شده ام. اما ما نیازی به دانستن آن داده ها نداریم.

What I love about the concert is, of course, it's lively music.

چیزی که من در مورد کنسرت دوست دارم، البته، موسیقی زنده است.

That's the type of music I prefer.

این نوع موسیقی است که من ترجیح می دهم.

Is that more sort of,

آیا این بیشتر از

that that type of music. Lively classical music.

آن نوع موسیقی است. موسیقی کلاسیک پر جنب و جوش.

But it's interspersed with, ballet, by the, the, the Viennese, ballet, forgotten what they're called now.

اما باله، باله، باله، وینی‌ها، فراموش کرده‌اند که اکنون چه نامیده می‌شوند.

And this year, so. Yeah.

و امسال، بنابراین. آره

So you've watched the music and then you've got ballet dancers doing what they do.

بنابراین شما موسیقی را تماشا کرده اید و سپس رقصندگان باله را مجبور کرده اید که کاری را که انجام می دهند انجام دهند.

Along to the music. And it's just lovely to watch.

همراه با موسیقی. و تماشای آن فقط دوست داشتنی است.

And, this, this year it was, Ricardo.

و امسال، ریکاردو بود.

Muti, who is a famous Italian conductor.

موتی که رهبر ارکستر معروف ایتالیایی است.

I thought for a moment, you know, for a moment I thought you were going to say Ricardo Montebello.

یک لحظه فکر کردم، می دانید، یک لحظه فکر کردم می خواهید بگویید ریکاردو مونتبلو.

I couldn't he said that? Yeah.

نمیتونستم اینو بگه؟ آره

So he's a famous conductor, Italian. And he's done it. Lots of.

بنابراین او یک رهبر ارکستر معروف ایتالیایی است. و او این کار را انجام داده است. بسیاری از.

So what they do these concerts, they get a they get a famous, well known composer every year to conduct it.

بنابراین، کاری که آنها این کنسرت ها را انجام می دهند، هر سال یک آهنگساز معروف و شناخته شده را برای اجرای آن می گیرند.

And he's done it about eight times, I think. So he's a composer as well.

و من فکر می کنم او این کار را هشت بار انجام داده است . بنابراین او یک آهنگساز نیز هست. هادی

Conductor.

.

Oh, I see, they got a conductor to come in every year.

اوه، می بینم، آنها هر سال یک رهبر ارکستر می گیرند.

Did I say composer?

گفتم آهنگساز؟

I meant conductor to to to do it because it draws the crowds in.

منظورم از رهبر ارکستر برای انجام آن بود زیرا جمعیت را به داخل می کشاند.

And it's broadcast to about 90 different countries. Now it's become more and more popular.

و در حدود 90 کشور مختلف پخش می شود. در حال حاضر بیشتر و بیشتر محبوب شده است.

But if you want to go there, la if you want to gather and watch it,

اما اگر می‌خواهید به آنجا بروید، اگر می‌خواهید جمع شوید و آن را تماشا کنید،

it's virtually impossible because the tickets well, one, they're very expensive and two, that goes into a lottery.

عملاً غیرممکن است، زیرا بلیط‌ها خوب، یکی، بسیار گران هستند و دو، به قرعه‌کشی می‌رود.

You apparently it's I think it's February.

شما ظاهراً من فکر می کنم فوریه است.

You, you you request that you want to go and then your names are drawn out out of thousands and thousands of people.

شما، شما درخواست می کنید که می خواهید بروید و سپس نام شما از هزاران و هزاران نفر بیرون کشیده می شود.

I don't know how many people that can get into the hall, but it's not many.

نمی دانم چند نفر می توانند وارد سالن شوند، اما تعدادشان زیاد نیست.

And, so you could try every year, and you may never get to go to the concert.

و بنابراین شما می توانید هر سال تلاش کنید و ممکن است هرگز نتوانید به کنسرت بروید.

Yes. It is, it is a it is quite a it really does feel as if New Year's Day has arrived as well.

بله. این کاملاً احساس می شود که انگار روز سال نو نیز فرا رسیده است.

When you watch it with all of that, Blue Danube.

وقتی آن را با همه اینها تماشا می کنید، دانوب آبی. دوو دوو دوو دوو.

Doo doo doo doo doo doo.

Oh, Giovanni watched it. Oh, I'm just doing a song here, Steve. Okay.

اوه، جیووانی آن را تماشا کرد. اوه، من فقط یک آهنگ اینجا اجرا می کنم، استیو. باشه

And then you have the to do do do do do do do do do do do do do do do do did.

و پس از آن شما باید انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید انجام دهید را انجام دهید انجام دهید انجام دهید. انجام داد

Did. It's great music.

. این موسیقی عالی است.

Sorry, Steve.

I'm not surprised.

متاسفم استیو

من تعجب نمی کنم.

Giovanni, was watching it, but that was with, with, Muti.

جیووانی داشت آن را تماشا می کرد، اما با موتی بود.

They're conducting Italian.

آنها در حال اجرای ایتالیایی هستند.

Famous Italian, conductor.

معروف ایتالیایی، رهبر ارکستر.

He's got that.

He's got that sort of floppy mass of hair.

او این را دارد.

او دارای آن دسته از موی فلاپی است.

I'm very jealous. He looks like a conductor.

من خیلی حسودیم او مانند یک رهبر ارکستر به نظر می رسد.

He looks like a conductor because he's got lots of hair and he's, he's going got a bit grey, of course, but,

او مانند رهبر ارکستر به نظر می رسد زیرا موهای زیادی دارد و البته کمی خاکستری می شود، اما

I'm very jealous that he's got this main, conductors always seem to have a lot of hair, don't they?

من خیلی حسادت می کنم که او این اصلی را دارد، به نظر می رسد رهبران ارکستر همیشه موهای زیادی دارند، نکن آنها؟

And it's because they shake their heads around a lot. I think that's it. So they want to be seen.

و به این دلیل است که سرشان را زیاد تکان می دهند. فکر می کنم همین است. بنابراین آنها می خواهند دیده شوند.

So it was it was wonderful to watch that. This one.

بنابراین تماشای آن فوق العاده بود. این یکی

You just feel it just cheers you up.

فقط احساس می کنی که این فقط تو را شاد می کند.

You just feel cheerful after you've watched it. You feel like dancing around.

شما فقط بعد از تماشای آن احساس شادی می کنید. احساس رقصیدن در اطراف را دارید.

You feel like dancing, getting up and dancing when it's on.

وقتی روشن است، می خواهید رقصید، بلند شوید و برقصید.

And so it's great.

و بنابراین عالی است.

My, my mother always used to watch it. She loved it.

من، مادرم همیشه آن را تماشا می کرد. او آن را دوست داشت.

So, I do, so. Yeah.

بنابراین، من انجام می دهم، بنابراین. آره

Anybody so there's two of us, but at least three of us, at least two of us watched it.

هر کسی پس ما دو نفر هستیم، اما حداقل سه نفر، حداقل دو نفر آن را تماشا کردیم.

Yeah, my myself and Giovanni.

آره، خودم و جیوانی.

Anybody else watch it? Well, I, I think a lot of people might watch it later as well. So.

کسی دیگری آن را تماشا می کند؟ خوب، من، فکر می کنم بسیاری از مردم ممکن است بعداً آن را تماشا کنند. بنابراین.

So not everyone watches it at the same time.

بنابراین همه به طور همزمان آن را تماشا نمی کنند.

I think it's rebroadcast in some countries as well at different times.

فکر می کنم در برخی کشورها در زمان های مختلف نیز بازپخش می شود.

So it's not always carried live. Steve.

بنابراین همیشه زنده منتقل نمی شود. استیو

Yeah, I've just kind of move on a bit because we are running out of time. Are we are, yes.

بله، من فقط کمی جلوتر رفتم زیرا زمان ما در حال اتمام است. آیا ما هستیم، بله

I want to say hello to your sister.

می خواهم به خواهرت سلام کنم.

Oh, yes. Okay. If you're watching,

اوه، بله. باشه اگر تماشا می کنید،

I don't think you are, which is nothing.

فکر نمی کنم که باشید، که چیزی نیست.

Do you have something else to think about today?

آیا امروز چیز دیگری برای فکر کردن دارید؟

Happy birthday to your sister.

تولدت مبارک خواهرت

Yes. Sister has a birthday on New Year's Day.

بله. خواهر در روز سال نو تولد دارد.

She does? Yes.

او انجام می دهد؟ بله. مال

My mother's was on the 28th of December, so I had a lot of gifts to buy at this time of the year.

مادرم 28 دسامبر بود، بنابراین من در این موقع از سال هدایای زیادی برای خرید داشتم. در

It was actually quite good in a way, because you couldn't possibly forget, my mother's birthday, Christmas day.

واقع از جهاتی بسیار خوب بود، زیرا نمی‌توانی تولد مادرم، روز کریسمس را فراموش کنی.

Obviously, you get presents for get. We get presents for my mom and my dad and my sister.

بدیهی است که شما برای دریافت هدایایی دریافت می کنید. ما برای مادرم، پدرم و خواهرم هدیه می گیریم.

And then, I knew it was 28th, was my mum's birthday, so I had to get the present for her

و بعد، می دانستم که 28 سالگی است، تولد مادرم است، بنابراین باید قبل از کریسمس برای او هدیه می گرفتم

before Christmas because all the shops would have been shut and I wouldn't go.

زیرا همه مغازه ها بسته می شدند و من نمی رفتم.

So I had to think about that. I also had to think about getting a present for my sister on the 1st of January. Yeah.

بنابراین باید در مورد آن فکر می کردم. من هم باید به این فکر می کردم که اول ژانویه برای خواهرم هدیه بگیرم. آره

So I had to all at that time, the all I had to worry about then in family was my father in September and everyone else was done.

بنابراین در آن زمان مجبور بودم همه چیز را انجام دهم، تنها چیزی که در آن زمان در خانواده نگران بودم، پدرم در سپتامبر بود و بقیه تمام شده بودند.

And then it was quite convenient, really.

و پس از آن بسیار راحت بود، واقعا.

Then, of course, yours follows not long after.

سپس، البته، پس از مدت کوتاهی، مال شما دنبال می شود.

Yes, but I don't have to get a present for myself. No, I just had for

بله، اما من مجبور نیستم برای خودم هدیه بگیرم. نه من فقط برای

you. Kind of.

تو داشتم نوعی

If you want, Beatrice is going to watch the the concert later.

اگر بخواهید، بئاتریس قرار است بعداً کنسرت را تماشا کند.

Yeah. Of course. That's it. Now you can watch it later because it's repeated. I actually found her.

آره البته. همین است. اکنون می توانید بعداً آن را تماشا کنید زیرا تکرار شده است. من در واقع او را پیدا کردم.

Do you know, for years I've watched it and I've wondered.

آیا می دانید، سال هاست که آن را تماشا کرده ام و تعجب کرده ام.

Sorry, Mr. Duncan, you see the ballet sequences and they're dancing to the music.

متاسفم، آقای دانکن، شما سکانس های باله را می بینید و آنها در حال رقصیدن با موسیقی هستند.

I for years I've tried to work out how do they coordinate that?

من سال‌ها تلاش کرده‌ام تا بفهمم چگونه آن‌ها آن را هماهنگ می‌کنند؟

Because the the ballerinas, the ballet dancers are in a different location

چون بالرین‌ها، رقصنده‌های باله در مکانی متفاوت

to the the famous golden hole where they conduct where the orchestra and I could never work out how they timed it.

از حفره طلایی معروفی هستند که در آن ارکستر رهبری می‌کنند و من هرگز نمی‌توانستم بفهمم که چگونه آن را زمان‌بندی کرده‌اند.

Well, apparently they.

خب ظاهرا اونا

Oh, that's recorded separately.

اوه، این جداگانه ضبط شده است.

Yeah. And they sort of blend it in and you don't know it's happening.

آره و آنها به نوعی آن را با هم ترکیب می کنند و شما نمی دانید که این اتفاق می افتد.

The people in the hall are getting the music live, but we're getting a recorded version.

افراد حاضر در سالن موسیقی را به صورت زنده دریافت می کنند، اما ما نسخه ضبط شده را دریافت می کنیم.

And they sort of blend it all in and you can't tell. Let's see. Right. I'll move on, Mr. Duncan. Good.

و آنها به نوعی همه را در هم می آمیزند و شما نمی توانید بگویید. بیایید ببینیم. درسته من ادامه می دهم، آقای دانکن. خوب

We have an I haven't said hello to the live chat today.

ما امروز به چت زنده سلام نکردم.

I suddenly feel very guilty because I haven't even mentioned the live chat.

من ناگهان احساس گناه می کنم زیرا حتی به گفتگوی زنده اشاره نکرده ام.

So I'm going to quickly say hello to some of you because you have given up part of your New Year's Day celebrations.

بنابراین من به سرعت به برخی از شما سلام می کنم زیرا بخشی از جشن های روز سال نو خود را رها کرده اید.

So can I say hello to Giovanni? Hello, Giovanni.

پس می توانم به جووانی سلام کنم؟ سلام، جووانی.

Beatrice, it's nice to see you here, sir. Torino.

بئاتریس، خوشحالم که شما را اینجا می بینم، قربان. تورینو

Alexander.

اسکندر

Very Boulez Scott, who we mentioned earlier.

خیلی بولز اسکات که قبلاً بهش اشاره کردیم.

Vitesse is here today as well. Irene.

ویتسه امروز نیز اینجاست. آیرین

My goodness, so many here today also we have who else is here.

خدای من، امروز خیلی ها اینجا هستند، همچنین ما داریم که چه کسانی دیگر اینجا هستند.

It bills.

صورت حساب می دهد.

I'm not sure if I pronounce your name right there.

مطمئن نیستم که اسم شما را همانجا تلفظ کنم یا نه.

I think it might be French. It might be bills. You

فکر کنم ممکنه فرانسوی باشه ممکن است صورتحساب باشد. شما

and also we have a couple of more Florence and Palmira.

و همچنین ما چند فلورانس و پالمیرا دیگر داریم.

Oh my goodness, there are so many people here today. Thank you very much for joining us.

وای خدای من، امروز افراد زیادی اینجا هستند. از اینکه به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم.

Thank you, Florence and who else?

مرسی فلورانس و کی دیگه؟

I will mention a couple of more.

من به یکی دو مورد دیگر اشاره می کنم.

I don't like leaving people out.

من دوست ندارم مردم را کنار بگذارم.

I always feel guilty afterwards if I forget someone.

همیشه اگر کسی را فراموش کنم بعد از آن احساس گناه می کنم.

So if I have forgotten you, please let me know.

پس اگر شما را فراموش کرده ام، لطفا به من اطلاع دهید.

Please say, Mr. Duncan, you've forgotten my name. I'm coming round now to sort you out.

لطفاً بگویید آقای دانکن، نام من را فراموش کرده اید. من الان میام تا شما رو مرتب کنم

Because, yes, my sister just missed the New Year.

چون، بله، خواهرم تازه سال نو را از دست داده است.

I think my mother was in hospital.

فکر کنم مادرم بیمارستان بود.

I think that my sister arrived at 3:00 in the morning on New Year's Day.

فکر کنم خواهرم ساعت 3 بامداد روز سال نو رسید. به

I seem to remember, my mother telling me, So.

نظر می رسد یادم می آید، مادرم به من گفت، بنابراین.

Yeah, my mother was the one that, I suppose she really did celebrate the New Year with a new baby.

بله، مادر من کسی بود که، فکر می کنم او واقعاً سال نو را با یک نوزاد جدید جشن گرفت.

That must have been quite something at the time. Yes. Celebrate it with a with a little pop.

این باید در آن زمان کاملاً چیزی بوده باشد. بله. آن را با کمی پاپ جشن بگیرید.

But she just reminded me. I've just remembered.

اما او فقط به من یادآوری کرد. تازه یادم اومد

I've got a friend, who are. Well, who who?

من یک دوست دارم، که هستند. خب کی کی

Work friend of my work colleague I've known for many years.

دوست کاری همکارم که سالهاست میشناسمش.

I'm going to put this piece of paper on the floor to remind me. Okay. So later.

این تکه کاغذ را روی زمین می گذارم تا به من یادآوری کند. باشه پس بعدا

It's her birthday today as well.

امروز هم تولدش است

That's another 40s of the show.

این دهه 40 دیگر نمایش است.

So naughty.

خیلی شیطون

One of the things I should be doing, you see, this year, because we are now in a new year, brand new.

یکی از کارهایی که باید انجام می دادم، می بینید، امسال، زیرا ما اکنون در یک سال جدید هستیم، کاملاً جدید.

There are things we want to change.

چیزهایی هست که می خواهیم تغییر دهیم.

Of course, there might be things, Steve, that you don't want to change.

البته، استیو، ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که شما نخواهید آنها را تغییر دهید.

Maybe there are things that you are perfectly satisfied with, you are perfectly happy with.

شاید چیزهایی وجود داشته باشد که شما از آنها کاملاً راضی هستید، کاملاً از آنها راضی هستید.

So maybe there are things in 2025 that you don't want to change.

بنابراین شاید چیزهایی در سال 2025 وجود داشته باشد که شما نمی خواهید آنها را تغییر دهید.

We often think of changing things, but what about things that you don't want to change very much?

ما اغلب به تغییر چیزها فکر می کنیم، اما در مورد چیزهایی که نمی خواهید زیاد تغییر دهید چطور؟

Are there any things that you can think? Steve? What don't I want to change?

آیا چیزهایی هست که بتوانید فکر کنید؟ استیو؟ چه چیزی را نمی خواهم تغییر دهم؟

I don't want to change my car.

من نمی خواهم ماشینم را عوض کنم.

Okay?

باشه؟

You mean, Well, I don't want to change

منظورتان این است که خب، من نمی‌خواهم

my exercise routine.

روال تمرینم را تغییر دهم.

Yeah. Good one.

آره یکی خوبه

So I'm quite happy with that.

بنابراین من با آن کاملا راضی هستم.

I don't want to change that.

من نمی خواهم آن را تغییر دهم.

I don't want to change what I said, don't.

من نمی خواهم چیزی را که گفتم تغییر دهم، نکن.

I want to change,

من می خواهم تغییر کنم،

just the way I eat.

فقط نحوه غذا خوردنم.

There's lots of things I want to change. Yeah, yeah, that's a good.

چیزهای زیادی وجود دارد که می خواهم تغییر دهم. بله، بله، این خوب است.

That's a good point, Mr. Duncan, because there may be things.

این نکته خوبی است، آقای دانکن، زیرا ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد.

Just because it's New Year doesn't mean you've got to change everything.

فقط به این دلیل که سال نو است به این معنی نیست که باید همه چیز را تغییر دهید.

There might be things you want to reinforce. Something part of you, for example. Here's mine.

ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که بخواهید آنها را تقویت کنید. مثلاً بخشی از شما. اینجا مال منه

Something I don't want to change is being here live twice a week.

چیزی که نمی‌خواهم تغییر دهم این است که هفته‌ای دو بار در اینجا زنده باشم.

So this is something that I will continue doing during 2025.

بنابراین این کاری است که من در طول سال 2025 به انجام آن ادامه خواهم داد.

It has been and I'm going to say this, you know me, I will say it.

بوده است و می خواهم این را بگویم، شما مرا می شناسید، من آن را خواهم گفت.

If I feel it, I will say it.

اگه حسش کنم میگم

It hasn't been the easiest couple of years for me professionally here on YouTube.

این یکی دو سال برای من به صورت حرفه ای اینجا در یوتیوب ساده ترین سال نبوده است.

I've had a lot of battles, a lot of things that I've had to sort out, things to overcome, to push forward with

من نبردهای زیادی داشتم، چیزهای زیادی را که باید مرتب می کردم، چیزهایی که باید بر آنها غلبه می کردم، برای جلو بردن

all of those things happening behind the scenes that you don't know about.

همه آن چیزهایی که در پشت صحنه اتفاق می افتاد و شما از آنها خبر ندارید.

And I never talk about them, but I'm mentioning them today because I want to carry on doing this.

و من هرگز در مورد آنها صحبت نمی کنم، اما امروز به آنها اشاره می کنم زیرا می خواهم این کار را ادامه دهم.

I want to be here twice a week.

من می خواهم هفته ای دو بار اینجا باشم.

We love English, I love teaching English.

ما عاشق انگلیسی هستیم، من عاشق آموزش زبان انگلیسی هستم.

I love talking to you as well, sharing our experiences.

من هم دوست دارم با شما صحبت کنم و تجربیات خود را به اشتراک بگذارم. به

That's the reason why I love English so much, because it is a great chance for us to communicate wherever you are in the world.

همین دلیل است که من انگلیسی را بسیار دوست دارم، زیرا این فرصتی عالی برای ما است که در هر کجای دنیا که هستید با هم ارتباط برقرار کنیم.

So the one thing I want to carry on doing, the one thing I don't want to change, is this doing this with you.

بنابراین تنها کاری که می‌خواهم به انجامش ادامه دهم، تنها چیزی که نمی‌خواهم تغییر دهم، انجام این کار با شماست.

And needless to say, there will be lots of new English lessons.

و نیازی به گفتن نیست که درس های جدید انگلیسی زیادی وجود خواهد داشت.

In fact, I put one on yesterday, didn't I? Steve? I, I actually put a new lesson on yesterday.

در واقع دیروز یکی را پوشیدم، نه؟ استیو؟ من، در واقع یک درس جدید در مورد دیروز گذاشتم.

I was in the garden and the wind was whistling around and the weather was absolutely awful yesterday.

من در باغ بودم و باد در اطراف سوت می زد و دیروز هوا کاملاً افتضاح بود.

And also last night as the new year came in that we had wind and rain, but people were still trying to to set off their fireworks.

و همچنین دیشب که سال جدید فرا رسید، باد و باران داشتیم، اما مردم همچنان در تلاش بودند تا آتش بازی خود را به پا کنند.

And in Scotland, of course, they had this, this famous

و در اسکاتلند، البته، آنها این را داشتند، این

Scottish, probably world famous for their New Year celebrations, the hog Hogmanay, as they call it.

اسکاتلندی معروف، احتمالاً برای جشن های سال نو خود در جهان مشهور است ، Hog Hogmanay، به قول خودشان.

I don't know if I pronounce that correctly.

نمی دانم درست تلفظ می کنم یا نه.

Hogmanay.

هوگمانای.

They, they do really celebrate this.

آنها واقعاً این را جشن می گیرند.

It really is a big tradition in Scotland and they do it in a big way.

این واقعاً یک سنت بزرگ در اسکاتلند است و آنها آن را به شکلی بزرگ انجام می دهند.

And they weren't able to do it this year in Edinburgh they have the fireworks.

و امسال در ادینبورگ نتوانستند این کار را انجام دهند، آنها آتش بازی دارند.

And that was all cancelled because of the wind.

و این همه به دلیل باد لغو شد.

But which is very unusual.

اما که بسیار غیرعادی است.

I don't I don't think it's ever been cancelled before.

فکر نمی کنم قبلاً لغو شده باشد.

They've been doing it for many, many. I don't know how long. Probably a hundred years. I don't know, a long time.

آنها این کار را برای بسیاری، بسیاری انجام داده اند. نمیدونم تا کی احتمالا صد سال. نمیدونم خیلی وقته

And it's never been. Well, not probably not had fireworks for hundred years.

و هرگز نبوده است. خوب، احتمالاً صد سال آتش بازی نداشتم.

But it's all been cancelled.

اما همه اینها لغو شده است.

It was very windy here. Having said that, we went outside, as we always do,

اینجا خیلی باد می آمد. با این اوصاف، مثل همیشه،

two minutes to midnight

دو دقیقه مانده به نیمه شب بیرون رفتیم،

because we can see into the distance and people always set off fireworks.

زیرا می‌توانیم دوردست را ببینیم و مردم همیشه آتش بازی می‌کنند.

And there were still people setting off fireworks. So it was still people were still celebrating.

و هنوز افرادی بودند که آتش بازی می کردند. پس هنوز مردم در حال جشن گرفتن بودند.

Yes. Even though it was windy and rainy last night, it was amazing.

بله. با وجود اینکه دیشب باد و باران بود، شگفت انگیز بود.

But it was it was not the most pleasant of evenings.

اما خوشایندترین شبها نبود.

And I don't know if you caught the London firework display.

و من نمی دانم که آیا شما آتش بازی لندن را گرفتید یا خیر.

It seemed to go on forever and ever.

به نظر می رسید که برای همیشه و همیشه ادامه دارد.

We didn't work, we didn't watch it live, but we did watch the recording of it later and it it went on for about 12

ما کار نکردیم، آن را به صورت زنده تماشا نکردیم، اما بعداً ضبط آن را تماشا کردیم و حدود 12

or 13 minutes of just continuous fireworks going off.

یا 13 دقیقه فقط آتش بازی مداوم ادامه داشت.

It was quite amazing.

کاملا شگفت انگیز بود.

I think I always like the one in Australia.

فکر می کنم همیشه یکی از استرالیا را دوست دارم.

I'm going to be honest with you,

من می خواهم با شما صادق باشم،

that I have no bias towards anything or any country, but I do like the one that they have on Sydney Harbour Bridge.

که من هیچ تعصبی نسبت به هیچ کشور یا هیچ کشوری ندارم، اما آنچه را که آنها در پل بندرگاه سیدنی دارند را دوست دارم.

It always looks so spectacular and and they always seem to get some good angles when they are filming it as well.

همیشه بسیار دیدنی به نظر می رسد و به نظر می رسد که آنها همیشه هنگام فیلمبرداری از آن زوایای خوبی دریافت می کنند.

The one now you said this, Steve, the one in London looks a bit bland and flat because it's always in the same place

اونی که الان اینو گفتی، استیو، اونی که تو لندن هست یه کم بی مزه و صاف به نظر میرسه چون همیشه در یک مکانه

and you can't really have any interesting angles, so the view is always from the same point.

و واقعا نمیتونی زوایای جالبی داشته باشی، پس منظره همیشه از یک نقطه هست.

However, the one in Australia, and I suppose I should also mention the one in Dubai as well.

با این حال، یکی در استرالیا، و من فکر می کنم باید به یکی از دوبی نیز اشاره کنم.

Yeah, pretty pretty good.

آره خیلی خوبه

Magnificent would be the word I would use.

با شکوه کلمه ای است که من استفاده خواهم کرد.

But there are of course every country, every major city.

اما مطمئناً هر کشوری، هر شهر بزرگی وجود دارد.

As the new year crosses the Earth in the different time zones

همانطور که سال جدید در مناطق زمانی مختلف هشت از زمین می گذرد

eight, eight city is trying to to win the competition of who has the best fireworks.

، شهر هشت در تلاش است تا در رقابت برنده شدن بهترین آتش بازی ها برنده شود.

I don't know who.

نمی دانم کیست.

I don't know who was and whether anyone was declared the winner from last night.

نمی دانم کی بود و آیا از دیشب کسی برنده اعلام شد یا خیر.

But certainly I it was almost we watched it the, we watched it about half an hour later on the television and the, the London fireworks.

اما مطمئناً من تقریباً آن را تماشا کردیم، تقریباً نیم ساعت بعد آن را در تلویزیون و آتش بازی لندن تماشا کردیم.

It was almost too much.

تقریبا زیاد بود.

And so I was I so switched off halfway through because it just became too much of this was just too much. Yes.

و به این ترتیب من در نیمه راه خاموش شدم زیرا خیلی زیاد شد و این خیلی زیاد بود. بله.

A great word. You could use repetitive.

یک کلمه عالی می توانید از تکراری استفاده کنید.

Yes. It

بله. این

that the same fireworks were going off in the same place and you just thought, okay, okay.

که همان آتش بازی در همان مکان انجام می شد و شما فقط فکر می کردید، باشه، باشه.

And then sometimes the colours would be different, but for most of the time you were just seeing the same things happening.

و گاهی اوقات رنگ‌ها متفاوت می‌شدند، اما بیشتر اوقات شما فقط شاهد اتفاقات مشابه بودید.

And after a while you're right Steve.

و بعد از مدتی حق با شماست استیو.

Yes it did. It did become a little bit monotonous.

بله انجام شد. کمی یکنواخت شد.

The same thing happening again and again. Maybe, maybe we're just getting too old now.

همین اتفاق دوباره و دوباره تکرار می شود. شاید، شاید ما الان خیلی پیر شده ایم.

And I'm sure if I was 30 years younger, I would have screamed.

و مطمئنم اگر 30 سال جوانتر بودم، فریاد می زدم.

Yeah, the excitement of seeing it. But you might.

آره، هیجان دیدنش. اما شما ممکن است.

Lewis has thrown his family out so that he can come back and watch us.

لوئیس خانواده اش را بیرون انداخته است تا بتواند برگردد و ما را تماشا کند.

So we'll have to stay on for a bit longer. Really.

بنابراین ما باید برای مدتی طولانی تر بمانیم. واقعا

I'm joking that they were probably leaving anyway, but I'm going to assume that Lewis has said to them that you've got to leave now.

شوخی می‌کنم که احتمالاً به هر حال آنها را ترک می‌کنند، اما فرض می‌کنم که لوئیس به آنها گفته است که شما اکنون باید بروید.

I'm. Because I'm watching. Mr. Duncan, I think that's it. No. That's fair.

من هستم. چون دارم نگاه میکنم آقای دانکن، فکر می کنم همین است. نه. این عادلانه است.

I think that's a fair thing to say.

من فکر می کنم این حرف منصفانه ای است.

So, yes, if you have your annoying relatives and all of your family around, you have to tell them.

بنابراین، بله، اگر اقوام مزاحم و تمام اعضای خانواده خود را در اطراف خود دارید، باید به آنها بگویید.

You have to say, I'm sorry. I'm sorry. You have to leave now.

باید بگی متاسفم متاسفم الان باید بری

I have to watch Mr. Duncan on the internet.

من باید آقای دانکن را در اینترنت تماشا کنم.

Or maybe that maybe, Lewis was watching us, and they thought, well, he's not taking any notice of us.

یا شاید هم لوئیس داشت ما را زیر نظر داشت و آنها فکر می کردند، خوب، او هیچ توجهی به ما ندارد.

We're just going to leave. Yes.

ما فقط می رویم. بله.

We're joking, we're joking.

شوخی می کنیم، شوخی می کنیم.

It's a joke. But, yeah, it's nice to have you back.

این یک شوخی است. اما، آره، خوشحالم که برگشتی.

Yes. Pressure. Now we'll have to stay for a bit longer, Mr. Duncan.

بله. فشار. حالا باید کمی بیشتر بمانیم، آقای دانکن.

Because, you know, if Lewis is thrown his family out to watch us, we can't just say we're going now.

چون، می دانید، اگر لوئیس خانواده اش را بیرون انداختند تا ما را تماشا کنند، ما نمی توانیم فقط بگوییم که الان می رویم.

Maybe. But go and get them back quickly. Say it's finished. It's ending now.

شاید. اما برو و سریع آنها را پس بگیر . بگو تموم شد الان داره تموم میشه

Go and get them back. They can come back and stay for a bit longer. We will go in a couple of minutes.

برو و آنها را پس بگیر. آنها می توانند برگردند و مدتی بیشتر بمانند. یکی دو دقیقه دیگه میریم

I'm joking and I'm joking. Steve.

شوخی می کنم و شوخی می کنم. استیو

We were talking about things that you don't want to change.

ما در مورد چیزهایی صحبت می کردیم که شما نمی خواهید تغییر دهید.

Of course there are things that we want to change. We did briefly mention this last week,

البته چیزهایی وجود دارد که ما می خواهیم آنها را تغییر دهیم. ما به طور خلاصه به این موضوع در هفته گذشته اشاره کردیم،

New Year's resolutions, so we will often have some sort of plan.

تصمیمات سال نو، بنابراین اغلب نوعی برنامه خواهیم داشت.

The popular ones at this time of year.

محبوب ترین ها در این زمان از سال.

Lose weight?

کاهش وزن؟

Yeah, because everyone has eaten too much food during Christmas, so they've probably put on weight anyway.

بله، چون همه در طول کریسمس غذای زیادی خورده اند، بنابراین احتمالاً به هر حال وزن اضافه کرده اند.

And maybe they've put on too much weight, or maybe they've become too overweight and they want to lose some weight.

و شاید آنها بیش از حد وزن اضافه کرده باشند، یا شاید بیش از حد اضافه وزن داشته باشند و می خواهند کمی وزن کم کنند.

They want to get fit, take up exercise.

آنها می خواهند تناسب اندام داشته باشند، ورزش کنند.

So I think that is a very common New Year's resolution, where a person

بنابراین فکر می‌کنم این یک تصمیم بسیار رایج در سال نو است، که در آن شخص

wants to change an aspect of themselves they want to get, they want to lose weight, maybe get more exercise.

می‌خواهد جنبه‌ای از خود را که می‌خواهد به دست آورد، تغییر دهد، می‌خواهد وزن کم کند، شاید بیشتر ورزش کند.

Another another popular one is that people think about their careers and, what they're doing in life.

یکی دیگر از موارد محبوب این است که مردم به شغل خود و آنچه در زندگی انجام می دهند فکر می کنند.

And maybe they want to, want to change jobs, do something different, have another career.

و شاید آنها بخواهند، بخواهند شغل خود را تغییر دهند، کاری متفاوت انجام دهند، شغل دیگری داشته باشند.

They might be bored of their career, but certainly health things are very popular.

آنها ممکن است از حرفه خود خسته شده باشند، اما مطمئناً چیزهای بهداشتی بسیار محبوب هستند.

And, I think we we did say this one.

و، من فکر می کنم ما این یکی را گفتیم.

Yeah, we, we sort of talked about how long people tend to keep up New Year's resolutions.

بله، ما به نوعی در مورد مدت زمانی که مردم تمایل دارند تصمیمات سال نو را حفظ کنند صحبت کردیم.

I don't think it's very long.

فکر نمی کنم خیلی طولانی باشد.

But at least we're making an effort.

اما حداقل ما تلاش می کنیم.

We, we're making an effort. And what. But what tends to happen is I've found this a lot.

ما، ما داریم تلاش می کنیم. و چه چیزی. اما چیزی که تمایل دارد اتفاق بیفتد این است که من این را زیاد پیدا کرده ام.

You have this time off between Christmas and you year, as you say, when you you start to reflect on your life

شما این زمان را بین کریسمس و سال خود دارید، همانطور که می‌گویید، زمانی که شروع به فکر کردن در مورد زندگی خود می‌کنید

and, you so I, you know, that went well. I wish I hadn't done that.

و می‌دانید که به خوبی پیش رفت. کاش این کار را نمی کردم.

I've always wanted to do this.

من همیشه دوست داشتم این کار را انجام دهم.

And then you you you're not working anymore.

و بعد شما دیگر کار نمی کنید.

Your mind sort of goes into a kind of a freefall.

ذهن شما به نوعی به یک نوع سقوط آزاد می رود. یه جورایی

It sort of is.

هست

You can sort of think about your life a bit more, because when you're working, bringing up a family,

شما می توانید کمی بیشتر به زندگی خود فکر کنید، زیرا زمانی که کار می کنید، خانواده بزرگ می کنید،

seeing friends, socialising, you haven't got much time to think about the direction that you want to take your life in.

دوستان را می بینید، معاشرت می کنید، زمان زیادی برای فکر کردن در مورد مسیری که می خواهید زندگی خود را به آن سوق دهید ندارید.

No. That's it.

نه. همین.

And then you go back to work. You think, oh, I want to do this, I'm going to do this. I'm going to change my career.

و بعد به سر کار برمی گردی. شما فکر می کنید، اوه، من می خواهم این کار را انجام دهم، من این کار را انجام خواهم داد. من قصد دارم حرفه ام را تغییر دهم.

I've always wanted to do this,

من همیشه دوست داشتم این کار را انجام دهم

and or I'm going to exercise three times a day.

و یا قرار است سه بار در روز ورزش کنم.

Three times a week.

سه بار در هفته.

Maybe you go to the gym and then you go back to work and

شاید شما به باشگاه بروید و سپس به سر کار برگردید و

life sort of takes over, doesn't it?

زندگی به نوعی تسلط پیدا کند، اینطور نیست؟

Particularly if you're bringing up a family.

به خصوص اگر در حال تشکیل خانواده هستید.

Time for all these things.

وقت همه این چیزهاست

Work routine.

روال کار

Start back again, and before you know it, you're just back on the same sort of treadmill.

دوباره شروع کنید، و قبل از اینکه متوجه شوید، دوباره روی همان تردمیل برگشته اید.

Yeah. Not literally, because that would be exercise.

آره نه به معنای واقعی کلمه، زیرا این ورزش خواهد بود.

Yes. And think, yes, that's okay.

بله. و فکر کنید، بله، اشکالی ندارد.

I don't mean literally an exercise. I think the treadmill is where you want to be, isn't it?

منظورم به معنای واقعی کلمه تمرین نیست. فکر می کنم تردمیل جایی است که شما می خواهید باشید، اینطور نیست؟

I'm using it as a metaphor for for life, being constantly on doing things and involved in social media.

من از آن به عنوان استعاره ای برای زندگی استفاده می کنم، دائماً در حال انجام کارها هستم و در رسانه های اجتماعی درگیر هستم.

There's so much of our time is taken up now.

اکنون زمان زیادی از ما گرفته شده است.

We don't have much time to think about that, and that's a good one.

ما زمان زیادی برای فکر کردن در مورد آن نداریم و این موضوع خوبی است.

By the way, you just mentioned something very good there, cut down on the brain rot.

در ضمن، شما همین الان به چیز خیلی خوبی اشاره کردید، پوسیدگی مغز را کم کنید.

I want and this is something, I know I do it,

من می خواهم و این چیزی است، می دانم که آن را انجام می دهم،

we all do it.

همه ما آن را انجام می دهیم.

We waste time on the internet looking at things, watching things,

ما وقت خود را در اینترنت برای دیدن چیزها، تماشای چیزها تلف می کنیم،

just wasting time looking for information on pointless things that mean nothing.

فقط وقت خود را برای جستجوی اطلاعات در مورد چیزهای بیهوده که هیچ معنایی ندارند تلف می کنیم.

But somehow you become incredibly interested in a particular thing, a particular place or a person.

اما به نوعی به یک چیز خاص، یک مکان خاص یا یک شخص به شدت علاقه مند می شوید.

You want to know if they're still alive, and then you want to find out what they've done with their life.

شما می خواهید بدانید که آیا آنها هنوز زنده هستند یا نه، و سپس می خواهید بفهمید که آنها با زندگی خود چه کرده اند.

Suddenly you you've spent an hour of your life looking for something that has no purpose, and that that's what we call brain rot.

ناگهان شما یک ساعت از زندگی خود را صرف یافتن چیزی کرده اید که هدفی ندارد، و این همان چیزی است که ما به آن پوسیدگی مغز می گوییم.

A lot of people are doing that.

افراد زیادی این کار را انجام می دهند.

That's actually the word of the year is just the year.

این در واقع کلمه سال فقط سال است.

Yeah.

I think things that do things that your future are passively taking in information, watching a TV programme, watching stuff on the internet.

آره

من فکر می کنم کارهایی که کارهایی انجام می دهند که آینده شما به طور منفعلانه اطلاعات دریافت می کند، تماشای یک برنامه تلویزیونی، تماشای چیزهایی در اینترنت.

Careful what I say here.

حواست باشه اینجا چی میگم

And, yeah, not really learning anything, you know, to if you want to engage your brain a bit more, you maybe need to read a book.

و، بله، واقعاً چیزی یاد نمی‌گیرید، اگر می‌خواهید مغزتان را کمی بیشتر درگیر کنید، شاید نیاز به خواندن کتاب داشته باشید.

Think about what what what what you what you're doing. Maybe write things down.

به این فکر کنید که چه چیزی، چه کاری، چه کاری انجام می دهید. شاید چیزهایی را بنویسید.

Yeah. Things that are a bit more interactive that involve your brain more.

آره چیزهایی که کمی تعاملی تر هستند و مغز شما را بیشتر درگیر می کنند.

I mean, I want to I want to commit to,

منظورم این است که می‌خواهم به آن متعهد باشم،

calming down a bit

کمی آرام باشم

with, with meditation that that's going to be one of my main themes for this year.

، با مدیتیشن که یکی از موضوعات اصلی امسال من خواهد بود.

I mean, I've already sort of started, but I want to, to learn to sort of reduce stress,

منظورم این است که من قبلاً شروع کرده‌ام، اما می‌خواهم یاد بگیرم که به نوعی استرس و

mental stress a bit by sort of just not always thinking all the time.

استرس ذهنی را کم‌کم کاهش دهم و همیشه همیشه فکر نکنم.

Yeah, about things and just allowing myself to calm down.

بله، در مورد چیزها و فقط به خودم اجازه می دهم آرام باشم.

That's it.

همین است.

And of course, we have plans for this year, plans involving this and also

و البته، ما برای امسال برنامه‌هایی داریم، برنامه‌هایی در این زمینه و همچنین

hopefully you as well because we will be meeting up in around April,

امیدوارم شما نیز همینطور، زیرا ما در حدود آوریل،

April or maybe late April, I mean, or early June, June.

آوریل یا شاید اواخر آوریل، منظورم، یا اوایل ژوئن، ژوئن، ملاقات خواهیم کرد.

We said don't panic Steve. We said June.

گفتیم استیو نترس. گفتیم خرداد.

Yes. Anyway.

بله. به هر حال.

So Steve, but it's the second week of June.

بنابراین استیو، اما این هفته دوم ژوئن است.

I just want your diary,

من فقط دفتر خاطراتت را می خواهم،

okay? I just want to get this information out quickly.

باشه؟ من فقط می خواهم این اطلاعات را به سرعت دریافت کنم.

We are planning something in.

ما در حال برنامه ریزی برای چیزی هستیم.

Yes. Okay. Beginning of June, early June.

بله. باشه اوایل ژوئن، اوایل ژوئن.

We are hoping to to meet up and we are going to Paris.

ما امیدواریم که با هم ملاقات کنیم و به پاریس می رویم.

So that is the place. We haven't got the dates yet, but we are having

بنابراین آن مکان است. ما هنوز تاریخ را مشخص نکرده‌ایم، اما در حال برگزاری

the Paris rendezvous will be back.

قرار ملاقات پاریس هستیم.

Because we did it way back in 2023.

زیرا ما این کار را در سال 2023 انجام دادیم.

We are doing it in 2025, and there might even be an extra place

ما در سال 2025 این کار را انجام می دهیم، و حتی ممکن است یک مکان اضافی وجود داشته باشد

that we are going to visit, so there might be another opportunity, but we just have to make those arrangements.

که قرار است از آن بازدید کنیم، بنابراین ممکن است فرصت دیگری وجود داشته باشد، اما ما فقط باید این ترتیبات را انجام دهیم.

So you might say that that is one of our New Year's resolutions. Steve. Yes.

بنابراین ممکن است بگویید که این یکی از تصمیمات سال نو ما است. استیو بله.

To sort out the the big English adage early as possible before you book your holidays,

برای مرتب کردن ضرب المثل بزرگ انگلیسی در اسرع وقت قبل از رزرو تعطیلات،

the the big English and addict rendezvous.

میعادگاه بزرگ انگلیسی و معتاد.

We are to commit to a date.

ما باید به یک قرار متعهد شویم.

We ought to say that by a certain date we will have sorted this out.

ما باید بگوییم که تا یک تاریخ مشخص این موضوع را حل خواهیم کرد.

Are you willing to commit to a date, Mr. Duncan?

آیا حاضرید قرار ملاقات بگذارید، آقای دانکن؟

Well, I'm not committing to a date here. Now, on the internet,

خوب، من در اینجا متعهد به قرار ملاقات نیستم. در حال حاضر، در اینترنت،

not live.

زنده نیست.

You know what? You know what happens when that that occurs.

میدونی چیه؟ شما می دانید وقتی آن اتفاق می افتد چه اتفاقی می افتد.

So we are going to sort out the dates.

بنابراین ما می خواهیم تاریخ ها را مرتب کنیم.

We will be in Paris and hopefully somewhere else as well.

ما در پاریس و امیدوارم در جای دیگری نیز باشیم.

We have sort of given some clues away as to where it might be, but we do feel as if it would be nice to go to more than one place.

ما به نوعی سرنخ هایی را در مورد جایی که ممکن است باشد ارائه کرده ایم، اما احساس می کنیم که رفتن به بیش از یک مکان خوب است.

Hopefully.

به امید خدا

Although all we have to do now,

اگرچه تمام کاری که ما باید انجام دهیم،

I've got to save it.

باید آن را نجات دهم.

My my YouTube money.

پول یوتیوب من.

It might be another three years in that case.

در این صورت ممکن است سه سال دیگر طول بکشد.

Well, I have to say I am so pleased to see so many of you today joining us on what is, for most of you, a holiday.

خوب، باید بگویم که خیلی خوشحالم که امروز بسیاری از شما را می بینم که در تعطیلات برای اکثر شما به ما می پیوندند.

I would imagine most people are actually off

تصور می‌کنم اکثر مردم واقعاً

from work, even though it is midweek, because I keep forgetting it's Wednesday.

از کار مرخصی هستند، حتی اگر اواسط هفته است، زیرا مدام فراموش می‌کنم که چهارشنبه است.

You see, it doesn't feel like Wednesday, does it?

می بینی، انگار چهارشنبه نیست، نه؟

No, it feels like Sunday or something. It feels like the weekend.

نه، انگار یکشنبه یا چیزی شبیه به این است. انگار آخر هفته است.

Yes. In fact, I kept thinking I was doing the Sunday live stream, but I'm not.

بله. در واقع، مدام فکر می کردم دارم پخش زنده یکشنبه را انجام می دهم، اما اینطور نیست.

However,

با این حال،

we will be back with you on Sunday.

یکشنبه با شما باز خواهیم گشت.

Yes, we will continue.

بله ادامه خواهیم داد.

We will do it.

ما آن را انجام خواهیم داد.

We will think ahead and we will be with you on Sunday and Wednesday during 2025.

ما از قبل فکر خواهیم کرد و در روزهای یکشنبه و چهارشنبه در سال 2025 با شما خواهیم بود.

As long as we stay healthy and alive,

تا زمانی که سالم و زنده بمانیم،

I will try my best anyway.

به هر حال تمام تلاشم را خواهم کرد.

I really will.

من واقعا این کار را خواهم کرد.

Thank you for your company today.

با تشکر از شما برای شرکت امروز شما.

Have you enjoyed it, Mr. Steve?

آیا از آن لذت بردید، آقای استیو؟

Yes, I know you had a busy day because you were watching the the that concert.

بله، می دانم که شما روز شلوغی داشتید زیرا داشتید آن کنسرت را تماشا می کردید.

By the way, the concert from Vienna is very long, isn't it.

در ضمن، کنسرت وین خیلی طولانی است، اینطور نیست.

It's. Yes, it's 2.5 hours.

این است. بله، 2.5 ساعت است.

They have a bit of a break.

آنها کمی استراحت دارند.

In fact, they had a space theme to it this year.

در واقع، آنها امسال موضوع فضایی داشتند.

Oh, because, of course, 2001, the music to that was, was that Strauss music?

اوه، چون، البته، 2001، موسیقی آن بود، آیا آن موسیقی اشتراوس بود؟

I think it was there was well, that Blue Danube.

فکر می‌کنم آنجا خوب بود، آن دانوب آبی.

The Blue Danube. Yes. Was was of course, in 2001, A Space Odyssey.

دانوب آبی بله. البته در سال 2001، اودیسه فضایی بود.

And they had

و آنها گفتند

I didn't quite understand what was going on.

من کاملاً متوجه نشدم که چه اتفاقی می افتد.

Maybe Giovanni, if he was watching it, can explain it.

شاید جووانی، اگر آن را تماشا می کرد، بتواند توضیح دهد.

But they had Strauss music playing, and they had a sort of a spaceship that looked like the one in the film,

اما آنها موسیقی اشتراوس را در حال پخش داشتند، و نوعی سفینه فضایی داشتند که شبیه آنچه در فیلم بود،

with somebody who I think was a descendant

با کسی که فکر می‌کنم از نوادگانش بود

or were they were saying he was a descendant of somebody in the Strauss family that wrote the music,

یا می‌گفتند او از نوادگان یکی از خانواده اشتراوس است که نوشته است. موسیقی،

and he was using the spaceship, I think, to to go back in time to, to, to view.

و او از سفینه فضایی استفاده می‌کرد، فکر می‌کنم، برای بازگشت به گذشته به، به، برای مشاهده.

He came to Earth in the spaceship as, as a, as a, as a, a future, as a, as a descendant, of maybe the Strauss family.

او در سفینه فضایی به عنوان یک، به عنوان یک، به عنوان یک آینده، به عنوان یک، به عنوان یک فرزند، شاید از خانواده اشتراوس به زمین آمد.

Yeah.

And he was looking at the music over the years. So this was a performance. This was a performance.

آره

و او در طول سال ها به موسیقی نگاه می کرد. پس این یک اجرا بود. این یک اجرا بود

I. Yes.

You had this one person on his own in a spaceship,

I. بله.

شما این یک نفر را به تنهایی در یک سفینه فضایی داشتید،

and then he was sort of dialling in different dates, and, looking at the music, and he was getting tearful at the end.

و سپس او به نوعی در تاریخ های مختلف شماره گیری می کرد و به موسیقی نگاه می کرد و در پایان اشک می ریخت.

I did not see that. So that that is

من که ندیدم. به طوری که این به

giving me an idea.

من ایده می دهد.

I want to watch that.

من می خواهم آن را تماشا کنم.

You see, I will watch it on the BBC iPlayer and, and hopefully enjoy that as well.

ببینید، من آن را در iPlayer BBC تماشا خواهم کرد و امیدوارم از آن نیز لذت ببرم.

I didn't quite understand what was going on, whether he was time travelling.

من کاملاً متوجه نشدم چه خبر است، آیا او در حال سفر در زمان است.

I think it was time travelling him in his big spaceship.

فکر می کنم زمان سفر او با سفینه فضایی بزرگش فرا رسیده بود.

He was probably looking at significant points of time.

او احتمالاً به نقاط مهم زمانی نگاه می کرد.

I think that's what it was, of the music in the 1800s of the Strauss music, which was sort of went on almost 100 years,

فکر می‌کنم این چیزی بود که در موسیقی دهه 1800 موسیقی اشتراوس بود، که تقریباً 100 سال ادامه داشت، تقریباً حدود

sort of started around sort of 18, sort of 1820s, right up to, the, the not, you know, the early 1900s,

18، یک جورهایی از دهه 1820 شروع شد، تا زمانی که، نه، می دانم، اوایل دهه 1900،

so, yeah, it was, it was quite interesting montage, I suppose you could call it,

بنابراین، بله، این بود، مونتاژ بسیار جالبی بود، فکر می کنم می توانید آن را صدا کنید،

but but yeah, lovely concerts put me in a good mood and, I hope it has that.

اما بله، دوست داشتنی کنسرت ها حال و هوای خوبی به من می دهد و امیدوارم که آن را داشته باشد.

That's the idea behind it.

این ایده پشت آن است.

And if you want to be in a good mood, if you like classical music, I would say that is a pretty good thing

و اگر می‌خواهید حال و هوای خوبی داشته باشید، اگر موسیقی کلاسیک را دوست دارید، می‌توانم بگویم که داشتن آن چیز بسیار خوبی است

to have, maybe playing in the background, because it's the sort of performance, it's the sort of thing

، شاید نواختن در پس‌زمینه، زیرا این نوع اجراست، آن چیزی است که

you can have on, but you have it playing in the background, a bit like my live streams.

می‌توانید داشته باشید. روشن است، اما شما آن را در پس‌زمینه پخش می‌کنید، کمی شبیه پخش‌های زنده من.

A lot of people say that.

خیلی ها این را می گویند.

They say, Mr. Duncan, quite often we will just put you a live stream on

آنها می گویند، آقای دانکن، اغلب ما فقط یک استریم زنده شما را

quite often on the television.

اغلب در تلویزیون قرار می دهیم.

Can you imagine watching me on the big TV?

آیا می توانید تصور کنید که من را در تلویزیون بزرگ تماشا می کنید؟

I wonder what my face looks like on a 50 inch television.

من تعجب می کنم که چهره من در یک تلویزیون 50 اینچی چگونه به نظر می رسد.

And it must be quite, quite scary, in fact. So?

و در واقع باید کاملاً ترسناک باشد. پس؟

So a lot of people do watch us, but they just listen with us playing in the background.

بنابراین بسیاری از مردم ما را تماشا می کنند، اما آنها فقط با بازی ما در پس زمینه گوش می دهند.

And I would say to any of you, even if you're not fans of classical music,

و من به هر یک از شما می گویم، حتی اگر طرفدار موسیقی کلاسیک نیستید،

I think you would anyone would find this

فکر می کنم اگر آن را تماشا نکرده باشید، این

uplifting, lively music to put you in a good mood, if you haven't watched it.

موسیقی نشاط آور و سرزنده را پیدا می کنید که حال شما را خوب کند .

Vienna. Nearly a concert. I'm sure it's all over the internet now. It would just.

وین. نزدیک به کنسرت من مطمئن هستم که اکنون در سراسر اینترنت است. آن را فقط.

You don't have to watch all of it. But, it would cheer you up. Yeah.

شما مجبور نیستید همه آن را تماشا کنید. اما، این شما را شاد می کند. آره

And set you on a course for a wonderful 2025.

و شما را در یک دوره عالی برای سال 2025 قرار دادیم. به

Let us.

ما اجازه دهید.

Let us all hope, because already I was.

بگذارید همه امیدوار باشیم، زیرا من قبلاً بودم.

I made the mistake of clicking on the internet

من درست قبل از شروع پخش زنده خود اشتباه کردم که روی اینترنت کلیک کردم

just before starting my live stream, and I did see some breaking news coming through from the United States.

و اخبار فوری از ایالات متحده را دیدم.

I think there's been some sort of terrorist attack there.

من فکر می کنم نوعی حمله تروریستی در آنجا رخ داده است.

So that's I haven't got all the details,

بنابراین، من تمام جزئیات را ندارم،

but I have just quickly, I saw this come up as breaking news, so I'm not sure what that is about, but I can only assume,

اما به سرعت دریافتم، دیدم که این خبر به عنوان یک خبر فوری مطرح شد، بنابراین مطمئن نیستم که در مورد چیست، اما فقط می توانم حدس بزنم که

it is not a good thing. Not a good way to start the new year.

چیز خوبی نیست. راه خوبی برای شروع سال جدید نیست.

Yeah.

So go and watch the V, the Vienna New Year concert, and, take your mind off all the troubles of the world.

آره

پس بروید و V، کنسرت سال نو وین را تماشا کنید، و ذهن خود را از تمام مشکلات دنیا دور کنید.

Sounds like a good idea. Thank you, Mr. Steve. Thank you, Mr. Duncan.

ایده خوبی به نظر می رسد. متشکرم، آقای استیو. ممنون آقای دانکن

I look forward to seeing you. On Sunday, all of you.

من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم. روز یکشنبه همه شما

And it's been lovely to be here.

و حضور در اینجا بسیار زیبا بود.

And again, I wish you all a happy New Year.

و باز هم سال نو را به همه شما تبریک می گویم.

And, well, you know, you can let us know what you've been doing.

و، خوب، می دانید، می توانید به ما اطلاع دهید که چه کاری انجام می دادید.

On Sunday, if you started any New Year resolutions, have they been successful?

روز یکشنبه، اگر تصمیمات سال نو را شروع کردید، آیا موفقیت آمیز بوده است؟

Have you managed to, to, to pull it through, to call it through? Yeah.

آیا موفق شده‌اید، آن را از بین ببرید، از طریق آن تماس بگیرید؟ آره

Is that the phrase I'm looking for the, Yes. To to to fulfil it. Yes.

آیا این عبارتی است که من به دنبال آن هستم، بله. به برای تحقق آن. بله.

Have you pulled it off? Yes. Oh,

آیا آن را کشیده اید؟ بله. اوه،

but that could be a number of things.

اما این می تواند چند چیز باشد.

Right. I can put the kettle on to you Sunday.

درسته من می توانم یکشنبه کتری را روی شما بگذارم.

Bye bye.

خداحافظ

That, as they say, is that for Mr.

همانطور که می گویند این برای آقای

Steve?

استیو است؟

I hope you've enjoyed today's live stream. It's been different. Something different for New Year's Day.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید. متفاوت بوده است. چیزی متفاوت برای روز سال نو.

We don't always appear on the first day of the year,

ما همیشه در اولین روز سال ظاهر نمی شویم،

but because it's Wednesday and because I'm normally here, I couldn't resist joining you live.

اما به دلیل اینکه چهارشنبه است و من به طور معمول اینجا هستم، نمی توانم مقاومت کنم تا به شما زنده بپیوندم.

So I hope you've enjoyed today's live stream.

بنابراین امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

The sunset is coming now here in the UK.

غروب خورشید اکنون در اینجا در انگلستان فرا می رسد.

The sun is now going down on the first day of January 2025.

خورشید اکنون در اولین روز ژانویه 2025 غروب می کند.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I'm back with you on.

من با شما برگشتم

Well, I will be back for you on Sunday.

خوب، من یکشنبه پیش شما برمی گردم.

I keep getting all of the days confused.

من تمام روزها را گیج می کنم.

So next Sunday I'm back with you 2 p.m. UK time.

بنابراین یکشنبه آینده، ساعت 2 بعدازظهر پیش شما هستم. به وقت انگلستان

And of course there will be lots of video lessons as well. Posted.

و البته درس های ویدیویی زیادی نیز وجود خواهد داشت. ارسال شده است.

All of that will continue.

همه اینها ادامه خواهد داشت.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

See you later.

بعدا میبینمت

This is Mr.

این آقای

Duncan on this very special day, the first day of January 2025, saying, take care of yourselves.

دانکن در این روز بسیار خاص، اولین روز ژانویه 2025 است که می‌گوید، مواظب خودتان باشید.

Have a great New year.

سال جدید خوبی داشته باشید

I hope all your dreams come true.

امیدوارم تمام رویاهای شما محقق شود.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید. فعلاً از

Enjoy the rest of your festive holiday and

بقیه تعطیلات جشن و تاتا لذت ببرید

ta ta for now.

.

See you on Sunday! Happy New Year!

یکشنبه می بینمت! سال نو مبارک!