English Addict - Episode 351 - 🔴LIVE Lesson / SUNDAY 23rd MARCH 2025 - Chat, Listen & Learn English

We have so much to do today.

امروز خیلی کار داریم

I do not know where to start.

نمی دانم از کجا شروع کنم.

So I will start by saying hello, everyone. Welcome.

بنابراین من با گفتن سلام به همه شروع می کنم. خوش آمدید.

It is a misty day.

روز مه آلودی است.

We have rain.

باران داریم

We have grey skies. We have. I'm just checking the temperature.

ما آسمان خاکستری داریم. ما داریم. من فقط دما رو چک میکنم

We have ten Celsius today, so it is mild, even though it is also very, very wet.

ما امروز ده درجه سانتیگراد داریم، بنابراین معتدل است، حتی اگر خیلی خیلی مرطوب باشد.

Welcome once more.

یک بار دیگر خوش آمدید

Everyone, to my little show.

همه، به نمایش کوچک من.

This is English Addict coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

این انگلیسی معتاد است که به صورت زنده و مستقیم از محل تولد زبان انگلیسی به شما می آید.

I know where it is. You know where it is.

می دانم کجاست. میدونی کجاست

We all know where it is.

همه ما می دانیم کجاست.

Of course it is.

البته که هست.

England.

انگلستان

It's.

این است.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Hello. Let's do it. Let's go.

سلام. بیایید آن را انجام دهیم. برویم

Let's not waste any time. Hi, everybody.

بیایید هیچ وقت را تلف نکنیم. سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. How are you today? Are you okay? I hope so.

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Do you have one of these on your face?

آیا یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟

I hope you are smiling at this very moment.

امیدوارم در این لحظه لبخند بزنید.

If you are not well, maybe during the next two hours.

اگر خوب نیستید، شاید تا دو ساعت آینده.

Yes, two hours.

بله دو ساعت

But don't worry, it isn't just me.

اما نگران نباش، این فقط من نیستم.

Someone else will be joining us a little bit later on.

شخص دیگری کمی بعد به ما ملحق خواهد شد.

Hopefully I can put one of these on your face if you don't already have one.

امیدوارم بتوانم یکی از اینها را روی صورت شما بگذارم اگر قبلاً یکی را ندارید.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I love English so much. You might say that I am

من انگلیسی را خیلی دوست دارم. ممکن است بگویید من

an English

یک معتاد انگلیسی

addict and I have a feeling maybe, perhaps you are one of those as well.

هستم و احساسی دارم شاید شما هم یکی از آنها باشید.

Did you hear that?

شنیدی؟ چیزی که

Something I brought

در سفر کوچکم آوردم . آقای

during my little trip.

استیو و من

We've been away over the past few days, Mr.

در چند روز گذشته دور بودیم

Steve and myself. We've been travelling around the country.

. ما در سراسر کشور سفر کرده ایم.

Did you see my videos?

ویدیوهای من را دیدی؟

There was my self and also there was me and Mr.

من خودم بودم و همچنین من و آقای

Steve.

استیو.

I was on the beach. Mr. Steve was with me.

من در ساحل بودم. آقای استیو با من بود.

We had a lot of fun, but now we are back.

خیلی خوش گذشت اما الان برگشتیم.

The only negative thing I would say just one negative thing.

تنها نکته منفی که من می گویم فقط یک چیز منفی است.

We had to drive a long way yesterday. Can you believe it?

دیروز مجبور شدیم مسیر طولانی را طی کنیم. باورت میشه؟

I think yesterday we must have driven in the car around

فکر می کنم دیروز باید حدود 150 مایل دیروز

150 miles yesterday.

با ماشین رانندگی کرده باشیم .

Also, whilst we were away we drove around in the car in total.

همچنین، در حالی که ما دور بودیم، در مجموع با ماشین رفتیم.

I won't tell you now.

الان بهت نمیگم

Mr. Steve will tell you later.

آقای استیو بعداً به شما خواهد گفت.

How many miles do you think we have driven?

فکر می کنید چند مایل رانندگی کرده ایم؟

So guess.

پس حدس بزنید

See if you can guess how many miles we actually did over the past five days whilst we were away.

ببینید آیا می توانید حدس بزنید که در طول پنج روز گذشته در حالی که دور بودیم واقعاً چند مایل انجام دادیم.

We did go a long way.

ما خیلی راه رفتیم

We went all the way to North Yorkshire and I have to say it is a place I've never been to before.

ما تمام راه را به یورکشایر شمالی رفتیم و باید بگویم این جایی است که قبلاً هرگز به آنجا نرفته بودم.

I've never been to Yorkshire and I have to say it is a beautiful part of the country, so we did have a very nice time.

من هرگز به یورکشایر نرفته‌ام و باید بگویم که این بخش زیبای کشور است، بنابراین اوقات بسیار خوبی را سپری کردیم.

I know what you're thinking now.

میدونم الان به چی فکر میکنی

You just mentioned Mr. Steve, but who is Mr.

شما فقط به آقای استیو اشاره کردید، اما آقای استیو کیست

Steve?

Well, he will be with us a little bit later on at around about 2:30.

؟

خوب، او کمی بعد در حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود.

We have Mr.

Steve here, lives in the studio, not only that, we also have lots of lovely videos to show you of our time away.

ما آقای

استیو را اینجا داریم، در استودیو زندگی می کند، نه تنها این، ما همچنین ویدیوهای دوست داشتنی زیادی داریم که از زمان دوری مان به شما نشان می دهیم.

We saw some very dramatic things.

ما چیزهای بسیار دراماتیکی دیدیم.

We also had some lovely moments as well.

لحظات زیبایی هم داشتیم.

We met up with.

با هم ملاقات کردیم

Well, it's very complicated to explain, but it was one of Mr.

خب توضیحش خیلی پیچیده است، اما یکی از

Steve's friends from many years ago and he got married to a lovely lady called Helen.

دوستان سال‌ها پیش آقای استیو بود و با یک خانم دوست‌داشتنی به نام هلن ازدواج کرد.

We went to see Helen

ما به دیدن هلن رفتیم

and we had a lovely time with her and her two sons as well.

و با او و دو پسرش نیز خوش گذشت.

A very wonderful trip.

یک سفر بسیار فوق العاده

In fact, there are so many things to tell you about the trip we went on.

در واقع چیزهای زیادی در مورد سفری که رفتیم باید به شما بگوییم.

I don't think there is enough time in today's live stream.

فکر نمی کنم زمان کافی در پخش زنده امروز وجود داشته باشد.

If I was completely honest with you, I don't think I have enough time to tell you about all of the things we have been up to.

اگر کاملاً با شما صادق بودم، فکر نمی‌کنم زمان کافی برای گفتن همه چیزهایی که انجام داده‌ایم را به شما بگویم.

Anyway, we are here.

به هر حال ما اینجا هستیم.

Mr. Steve will also be with us at around about 2:30.

آقای استیو نیز حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود.

I am glad to see you here on this lovely Sunday.

خوشحالم که شما را در این یکشنبه زیبا اینجا می بینم.

It is the 23rd of March

23 مارس است

and we are coming towards the end of the month next week,

و هفته آینده به پایان ماه می رسیم

and then we are going slowly into April already.

و سپس به آرامی وارد آوریل می شویم.

I know I've said this already many times.

می‌دانم که این را بارها گفته‌ام.

Has this year confessed

آیا امسال اعتراف کرده است

because for me, from my own point of view, I feel as if this year, 2025 has gone by very quickly and I don't know why.

زیرا برای من، از دیدگاه خودم، احساس می کنم امسال، 2025 خیلی سریع گذشت و نمی دانم چرا.

Very strange.

خیلی عجیبه

Some people say that if you are busy, if you do lots of things in your life,

برخی از مردم می گویند که اگر مشغول هستید، اگر کارهای زیادی در زندگی خود انجام می دهید،

if you are always doing things, sometimes you might find that your days will go by quickly.

اگر همیشه کارها را انجام می دهید، گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید که روزهایتان به سرعت می گذرد.

You might find that time goes by fast when you are busy.

ممکن است متوجه شوید که زمانی که مشغول هستید زمان به سرعت می گذرد.

So a lot of people say that.

بنابراین بسیاری از مردم این را می گویند.

They say that time does go by fast.

می گویند زمان به سرعت می گذرد.

If you are doing lots of things or if you are having a good time, I have to say,

اگر کارهای زیادی انجام می دهید یا اوقات خوشی را سپری می کنید، باید بگویم،

I can't believe I've been away for five days because it did go rather fast.

نمی توانم باور کنم که پنج روز است که دور بودم، زیرا خیلی سریع پیش رفت.

But we did also do lots of things.

اما ما کارهای زیادی هم انجام دادیم.

So maybe those two things are connected.

پس شاید این دو چیز به هم مرتبط باشند.

So perhaps it is true if you are having a good time, if you are doing lots of things, then time appears to go by very quickly.

بنابراین شاید درست باشد اگر شما اوقات خوبی را سپری می کنید، اگر کارهای زیادی انجام می دهید، به نظر می رسد زمان خیلی سریع می گذرد.

It would not be English addict without you.

بدون تو معتاد انگلیسی نمی شد.

Of course we have you on the live chat.

البته ما شما را در چت زنده داریم.

Hello everyone, nice to see you today.

سلام به همه، خوشحالم که امروز شما را می بینم.

Oh very interesting.

اوه خیلی جالبه

First on today's live chat.

اول در چت زنده امروز.

My goodness, it is the one.

خدای من، این یکی است.

The only

تنها

Lewis man that is here today.

مرد لوئیس که امروز اینجاست.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

You are also first on today's live chat.

شما همچنین اولین نفر در چت زنده امروز هستید. آخرین باری که

I can't remember the last time

لوئیس برای اولین بار در چت زنده حضور داشت را

Lewis was first on the live chat, but it is great to see you here and also congratulations to you for being first.

به یاد نمی‌آورم ، اما دیدن شما در اینجا بسیار عالی است و همچنین به شما برای اولین بودن تبریک می‌گویم.

We have Beatrice coming close second and then we have Vitus,

ما بئاتریس را در رتبه دوم قرار می دهیم و سپس ویتوس را داریم،

the guy who has normally has the fastest finger on the internet.

مردی که به طور معمول سریع ترین انگشت را در اینترنت دارد.

Then we have Jack Rowe been.

سپس ما جک رو هستیم.

Hello to you. I haven't seen your name before, Will. Friends.

سلام بر شما من قبلاً نام تو را ندیده بودم، ویل. دوستان

William says hi.

ویلیام می گوید سلام.

Well guess what I am now going to say hi to you as well.

خوب حدس بزنید که من اکنون می خواهم به شما هم سلام کنم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

And Nene is here. We also have Claudia.

و ننه اینجاست. کلودیا را هم داریم.

What's cooking? Claudia?

آشپزی چیست؟ کلودیا؟

What have you got in your past?

چه چیزی در گذشته خود دارید؟

I don't know why, but I've been close to the sea during the week

نمی دانم چرا، اما در طول هفته به دریا نزدیک بودم

and for some reason my voice has become rather clear and even deep as well.

و بنا به دلایلی صدایم نسبتاً واضح و حتی عمیق شده است.

I don't know how I'm doing that, but my voice has become very deep indeed.

نمی دانم چگونه این کار را انجام می دهم، اما صدای من واقعاً عمیق شده است.

I'm sure I will get some complaints about that.

من مطمئن هستم که شکایت هایی در مورد آن دریافت خواهم کرد.

Who else is here? Monday each year.

کی دیگه اینجاست؟ دوشنبه هر سال.

Each year I hope I pronounce your name right.

هر سال امیدوارم نام شما را درست تلفظ کنم.

If I haven't, I'm ever so sorry.

اگر این کار را نکرده ام، همیشه متاسفم.

Also we have Inaki.

همچنین ما Inaki داریم.

We have going down the list.

ما در حال پایین آمدن لیست هستیم.

Oh, Palmira is here as well.

اوه، پالمیرا هم اینجاست.

Alberto.

آلبرتو

Goodness me, we have a lot of people watching already.

خدای من، ما تعداد زیادی از مردم را در حال حاضر تماشا می کنیم.

I cannot read everyone's name.

من نمی توانم نام همه را بخوانم.

I am sorry about that.

از این بابت متاسفم.

Hello to Peter Babu.

سلام به پیتر بابو.

Hello. Ask your grim grandmother for details. Hello there.

سلام. جزئیات را از مادربزرگ بداخلاق خود بپرسید. سلام.

I haven't seen you for a very long time. Welcome back.

خیلی وقته ندیدمت خوش آمدید.

I've been here all the time.

من همیشه اینجا بودم.

A lot of people ask Mr. Duncan.

خیلی ها از آقای دانکن می پرسند.

We haven't seen you for ages on the internet. Where have you been?

سالهاست که شما را در اینترنت ندیده ایم. کجا بودی؟

I can say now I haven't been anywhere.

الان میتونم بگم جایی نبودم

I am here every week from 2 p.m.

من هر هفته از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time, Sunday and Wednesday live.

به وقت انگلستان، یکشنبه و چهارشنبه به صورت زنده اینجا هستم

I haven't been away.

. من دور نبوده ام

I haven't been off YouTube.

من از یوتیوب خارج نشده ام

I've been doing all sorts of things. In fact,

من انواع و اقسام کارها را انجام داده ام. در واقع،

I think this year I have been busier

فکر می‌کنم امسال در تمام سال‌هایی که یوتیوب کار می‌کردم،

than ever in all of the years I've been doing YouTube.

شلوغ‌تر از همیشه بوده‌ام .

I don't think I've ever been so busy as I have recently, when I have lots of things to do.

فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت مثل اخیراً آنقدر شلوغ نبوده باشم که کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

The week seem to pass by very fast.

به نظر می رسد هفته خیلی سریع می گذرد.

Inaki yes, I think I agree with you. There.

ایناکی بله، فکر کنم با شما موافقم. وجود دارد.

It does appear that if you are very busy, time goes fast.

به نظر می رسد که اگر شما بسیار مشغول هستید، زمان به سرعت می گذرد.

Which leads me to the conclusion that if people have a dull, boring life,

که من را به این نتیجه می رساند که اگر مردم زندگی کسل کننده و کسل کننده ای داشته باشند،

then maybe time goes by very slowly indeed.

شاید زمان واقعاً بسیار کند می گذرد.

Perhaps. Hello Cristina, we also have Cristina.

شاید. سلام کریستینا، ما هم کریستینا داریم.

Hello, says Wagner.

واگنر می گوید سلام.

Hello, Wagner.

سلام واگنر

Hello to you.

سلام بر شما

Can you show us of the parts of England that is a very good idea.

آیا می توانید بخش هایی از انگلستان را به ما نشان دهید که ایده بسیار خوبی است.

Well guess what, today you will be seeing other parts of England because I have been busy.

خوب حدس بزنید، امروز بخش‌های دیگر انگلستان را خواهید دید زیرا من مشغول بودم.

Filming some lovely video clips.

فیلمبرداری چند کلیپ زیبا

We will see some rather surprising things today.

ما امروز چیزهای نسبتاً شگفت انگیزی را خواهیم دید.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

There will be some very surprising things.

چیزهای بسیار شگفت انگیزی وجود خواهد داشت.

Is it Mother's Day today in England?

آیا امروز در انگلستان روز مادر است؟

Because I woke up this morning and I thought it was Mother's Day,

چون امروز صبح از خواب بیدار شدم و فکر می کردم روز مادر است،

but I can't find anyone talking about it on the internet, so maybe I'm wrong.

اما نمی توانم کسی را پیدا کنم که در مورد آن در اینترنت صحبت کند، بنابراین شاید من اشتباه می کنم.

Maybe Mother's Day is next week, but I'm sure today in England it is Mother's Day.

شاید هفته آینده روز مادر باشد، اما من مطمئن هستم که امروز در انگلیس روز مادر است.

Of course, for me I can't send anything to my mother because sadly she is no longer around.

البته برای من نمی توانم چیزی برای مادرم بفرستم زیرا متأسفانه او دیگر آنجا نیست.

But I think it is.

اما من فکر می کنم این است.

Yes, I think maybe, maybe it is Mother's Day today.

بله، فکر می کنم شاید، شاید امروز روز مادر باشد.

Hello Mr.

Duncan, we are celebrating Nowruz in Iran.

سلام آقای

دانکن ما در ایران عید نوروز را جشن می گیریم.

Hello to Iran. It's nice to see you here.

سلام به ایران. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

You might be surprised to find out that I do have a lot of people watching in Iran,

ممکن است تعجب کنید اگر متوجه شوید که من افراد زیادی در ایران دارم که تماشا می کنند،

so welcome along.

پس خوش آمدید.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Paolo is here as well. Mustafa.

پائولو هم اینجاست. مصطفی.

Hello, Mustafa. Goodness me.

سلام مصطفی خدایا من

I've just realised I have so many people that I have to say hello to.

من تازه متوجه شدم که افراد زیادی دارم که باید به آنها سلام کنم.

Today I will try to include everyone.

امروز سعی می کنم همه را در بر بگیرم.

Monty says in Italy, Mother's Day is in May.

مونتی می گوید در ایتالیا، روز مادر در ماه می است.

Normally here

به طور معمول در اینجا

it is usually towards the end of March or early April.

معمولاً اواخر ماه مارس یا اوایل آوریل است.

So I'm just wondering now if you are watching at the moment in England, have I got it wrong?

بنابراین من فقط می دانم که اگر شما در حال حاضر در انگلیس تماشا می کنید، آیا من اشتباه کرده ام؟

Is it Mother's Day today in England?

آیا امروز در انگلستان روز مادر است؟

And the reason why I don't know or I can't remember, is because I've had such a busy week.

و دلیل اینکه نمی دانم یا نمی توانم به خاطر بیاورم این است که هفته شلوغی را پشت سر گذاشته ام.

Can you guess how many miles we've travelled?

آیا می توانید حدس بزنید چند مایل سفر کرده ایم؟

Last week?

هفته گذشته؟

We did lots and lots of touring last week.

ما هفته گذشته تورهای زیادی انجام دادیم.

In fact, I think it is safe to say, very safe to say

در واقع، فکر می‌کنم می‌توان گفت، بسیار مطمئن است که بگویم

that I've never spent so much time in the car with Mr.

من هرگز زمان زیادی را در ماشین با آقای

Steve.

استیو سپری نکرده‌ام.

And there is another thing as well that I want to mention during the whole journey,

و نکته دیگری نیز وجود دارد که می خواهم در طول سفر به آن اشاره کنم،

all of the miles that we travelled, not once, not one time, did Mr.

تمام مایل هایی که ما طی کردیم، نه یک بار، نه یک بار، آقای

Steve get angry.

استیو عصبانی نشد.

And I think that is amazing.

و من فکر می کنم که شگفت انگیز است.

Really, even I can't believe that.

واقعاً حتی من هم نمی توانم این را باور کنم.

So for all of the miles that we were travelling in the car last week, not once did Mr.

بنابراین، برای تمام مایل‌هایی که هفته گذشته با ماشین سفر می‌کردیم، یک بار هم آقای

Steve get road rage.

استیو عصبانی نشد.

Not one time.

نه یک بار.

So I have to say, do you know what I think that deserves a round of applause?

بنابراین باید بگویم، آیا می دانید چه چیزی به نظر من سزاوار یک دور تشویق است؟

So congratulations Mr.

بنابراین به آقای

Steve for not getting angry during our big trip. Or.

استیو تبریک می گویم که در طول سفر بزرگ ما عصبانی نشد. یا

This is what Mr.

این کاری است که آقای

Steve normally does when he's driving.

استیو معمولاً هنگام رانندگی انجام می دهد.

He drives along and then he he bangs on the steering wheel and he shakes his fist

او رانندگی می کند و سپس به فرمان ضربه می زند و مشت خود را

at somebody else on the road.

به سمت دیگری در جاده تکان می دهد.

So sometimes Mr.

بنابراین گاهی اوقات آقای

Steve does get road rage, but not once

استیو عصبانی می شود، اما نه یک بار

during our big journey, not one time did Mr.

در طول سفر بزرگ ما، یک بار هم آقای

Steve become angry on the road.

استیو در جاده عصبانی نشد.

We will have a chance to ask him why. How did it happen, Mr. Steve?

ما فرصتی خواهیم داشت که دلیل آن را از او بپرسیم. چطور شد آقای استیو؟

How were you able to stay so calm whilst driving in your car?

چطور توانستید در حین رانندگی در ماشینتان اینقدر آرام بمانید؟

What about you

حالا شما چطور ؟

now? If you drive a car, if you are a person who drives a lot,

اگر ماشین می‌رانید، اگر فردی هستید که زیاد رانندگی می‌کنید،

do you ever get road rage?

آیا تا به حال دچار خشم جاده‌ای می‌شوید؟

Road rage?

خشم جاده؟

It is something that happens a lot here in the UK.

این چیزی است که در بریتانیا زیاد اتفاق می افتد.

People will be driving and other people on the roads will do silly things,

مردم رانندگی خواهند کرد و افراد دیگر در جاده ها کارهای احمقانه انجام می دهند،

and sometimes you can get into a big argument with another driver on the road.

و گاهی اوقات می توانید با راننده دیگری در جاده وارد بحث شدید شوید.

And this is something that Steve used to do a lot.

و این کاری است که استیو زیاد انجام می داد.

He used to lose his temper.

او عادت داشت اعصابش را از دست بدهد.

And I know what you're going to say, Mr. Duncan. We can't believe it.

و من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن. ما نمی توانیم آن را باور کنیم.

We can't believe that such a sweet guy like Mr.

ما نمی توانیم باور کنیم که چنین مرد شیرینی مانند آقای

Steve could ever lose his temper.

استیو ممکن است هرگز عصبانی شود.

It does seem strange, doesn't it? But no.

عجیب به نظر می رسد، اینطور نیست؟ اما نه.

No one believes me when I say that.

وقتی اینو میگم هیچکس باور نمیکنه

Mr. Steve sometimes gets angry.

آقای استیو گاهی اوقات عصبانی می شود.

Most people don't believe me because they never see that side of Mr.

اکثر مردم من را باور نمی کنند زیرا آنها هرگز آن طرف آقای

Steve. But let me tell you now, when he's in the car, when he's driving around,

استیو را نمی بینند. اما بگذارید اکنون به شما بگویم، وقتی او در ماشین است، وقتی در حال رانندگی است،

just like most drivers, I

درست مثل اکثر رانندگان،

think when a person gets behind the wheel of a car, when they are driving a car, I think quite often

فکر می‌کنم وقتی شخصی پشت فرمان ماشین می‌نشیند، وقتی ماشینی را رانندگی می‌کند، فکر می‌کنم اغلب اوقات

they change into another person.

به شخص دیگری تبدیل می‌شوند.

Their personality changes.

شخصیت آنها تغییر می کند.

I don't know how or why, but I think it does.

نمی دانم چگونه و چرا، اما فکر می کنم اینطور است.

I think a person does

من فکر می کنم یک فرد

sort of change.

یک جورهایی تغییر می کند.

Hello Giovanni, it is just because of your presence.

سلام جووانی، فقط به خاطر حضور شماست.

Mr. Duncan, you are able to calm Mr. Steve down.

آقای دانکن، شما می توانید آقای استیو را آرام کنید.

He is happy being with you.

او از بودن با شما خوشحال است.

And it was a little holiday.

و یک تعطیلات کوچک بود.

I suppose it was.

فکر می کنم این بود.

It did feel as if we've just had a holiday, even though we didn't go very far.

احساس می‌کردیم که به تازگی تعطیلات را گذرانده‌ایم، حتی اگر خیلی راه دوری نرفتیم.

Well, when I say not very far, I mean we didn't fly anywhere.

خوب، وقتی می گویم خیلی دور نیست، منظورم این است که ما هیچ جا پرواز نکردیم.

We didn't fly abroad, which I suppose is a good thing.

ما به خارج از کشور پرواز نکردیم که به نظرم چیز خوبی است.

Did you see in the news

آیا در اخبار دیدید که

a lot of people were planning to go away this week.

بسیاری از مردم قصد رفتن در این هفته را داشتند.

They were going to fly from Heathrow Airport, but unfortunately there was a huge fire that took place.

آنها قصد داشتند از فرودگاه هیترو پرواز کنند، اما متاسفانه آتش سوزی بزرگی رخ داد.

It could very close to the airport and it did cut off a lot of the

می‌توانست خیلی به فرودگاه نزدیک شود و بسیاری از برق‌ها را قطع کرد،

I think it was all the power supply to the computers and all of the systems in the airport,

فکر می‌کنم تمام منبع تغذیه رایانه‌ها و همه سیستم‌های فرودگاه بود،

which meant that lots of people were not able to get on their planes and fly away

به این معنی که بسیاری از مردم نمی‌توانستند سوار هواپیماهای خود شوند و

on their holidays.

در تعطیلات خود پرواز کنند.

It did cause a lot of chaos.

باعث هرج و مرج زیادی شد

So perhaps sometimes it is a good thing not

بنابراین شاید گاهی اوقات این چیز خوبی است که نه

to fly anywhere.

برای پرواز به هر جایی

So in a way, I suppose getting in the car and driving around.

بنابراین، به نوعی، فرض می‌کنم سوار ماشین شوم و دور بزنم.

Is better than being stuck at the airport because your plane has been cancelled.

بهتر از گیر افتادن در فرودگاه است زیرا هواپیمای شما کنسل شده است.

I think there is a lot to learn from that situation.

من فکر می کنم از آن موقعیت چیزهای زیادی می توان آموخت.

I have a feeling Mr.

من احساس می کنم که آقای

Steve might be talking about that as well. A little bit later on.

استیو ممکن است در مورد آن صحبت کند. کمی بعد

We have Mr.

ما آقای

Steve coming up in just a few moments for those who are wondering, what are you talking about, Mr..

استیو را در عرض چند لحظه برای کسانی که می‌پرسند در مورد چه چیزی صحبت می‌کنید آقای

Steve? Mr. Duncan who what is the Mr.. Steve

استیو می‌آید؟ آقای دانکن کیست آقای استیو

you can see I get very confused sometimes.

که می بینید من گاهی اوقات خیلی گیج می شوم.

This is Mr.. Steve and he will be with us in a few minutes.

این آقای استیو است و تا چند دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

We will be talking about the English language.

ما در مورد زبان انگلیسی صحبت خواهیم کرد.

I will be showing you some lovely

من به شما چند

videos of our time away.

فیلم دوست داشتنی از دوران دوری خود را

We've been all over

نشان خواهم داد . ما در سراسر

the country driving around and as I said, not once did Mr.

کشور رانندگی کرده ایم و همانطور که گفتم، یک بار هم آقای

Steve lose his temper.

استیو عصبانی نشد.

So I will try to find out.

بنابراین من سعی خواهم کرد پیدا کنم.

I will ask Mr. Steve when he comes on.

وقتی آقای استیو آمد از او خواهم پرسید.

I will ask him how

از او می پرسم چطور

did you manage to stay so calm?

توانستی اینقدر آرام بمانی؟ با وجود اینکه

Even though we were driving

مسیر طولانی و طولانی

a long, long way? How did you do it?

رانندگی می کردیم ؟ چگونه این کار را انجام دادید؟

Hello to Fahri Bose.

سلام به فهری بوز.

Hello to you as well.

سلام به شما هم.

It's nice to see you here today by the way, is my new toy annoying?

اتفاقاً امروز شما را اینجا می بینم خوشحالم، آیا اسباب بازی جدید من آزاردهنده است؟

This is something that I bought whilst I was away.

این چیزی است که در زمانی که نبودم خریدم.

We went to a shop that sells lots of antiques and old things.

به مغازه ای رفتیم که عتیقه جات و چیزهای قدیمی زیادی می فروشد.

In fact, I almost left Mr.

در واقع، من تقریباً آقای

Steve in the shop.

استیو را در مغازه رها کردم.

I thought they might buy him. You see, because he is an antique.

فکر کردم ممکن است او را بخرند. می بینید، زیرا او یک عتیقه است.

But I bought this and it's my little bit bell.

اما من این را خریدم و زنگ کوچک من است.

So if anything nice happens during my live stream, I might actually ring my little bell.

بنابراین اگر در جریان پخش زنده من اتفاق خوبی بیفتد، ممکن است در واقع زنگ کوچک خود را به صدا درآورم.

Of course it might be annoying.

البته ممکنه آزار دهنده باشه

So if my bell is annoying, please let me know.

پس اگر زنگ من آزاردهنده است لطفا به من اطلاع دهید.

But if you love my bell,

اما اگر زنگ من را دوست دارید،

please also let me know as well.

لطفاً به من نیز اطلاع دهید.

Inaki says the worst thing on the road are reckless driving drivers.

ایناکی می گوید بدترین چیز در جاده رانندگی بی احتیاطی رانندگان است.

I agree,

موافقم،

I think something happens whenever a person sits behind the wheel of a car.

فکر می کنم هر وقت یک نفر پشت فرمان ماشین می نشیند اتفاقی می افتد.

They change into something else.

آنها به چیز دیگری تبدیل می شوند.

They become slightly possessed by the car.

آنها کمی توسط ماشین تسخیر می شوند.

But I do agree with you.

اما من با شما موافقم

Yes, there are a lot of reckless people, people who do not take care on the road.

بله، افراد بی پروا زیاد هستند، افرادی که در جاده مراقبت نمی کنند.

Quite often they will drive too fast or they will try to overtake other cars

اغلب آنها خیلی سریع رانندگی می کنند یا سعی می کنند

whilst driving too fast.

در حالی که خیلی سریع رانندگی می کنند از ماشین های دیگر سبقت بگیرند.

And also quite often they will be in the wrong lane of the road as well.

و همچنین اغلب آنها در خط اشتباه جاده نیز قرار می گیرند.

We saw that yesterday.

دیروز دیدیم

In fact, we were driving back from Yorkshire yesterday and we did see 1 or 2 people driving in a crazy way,

در واقع، دیروز در حال رانندگی از یورکشایر بودیم و 1 یا 2 نفر را دیدیم که دیوانه وار رانندگی می کردند،

and one of the reasons why I was so shocked was because the weather was terrible.

و یکی از دلایلی که من خیلی شوکه شدم این بود که هوا وحشتناک بود.

The rain was howling down, you could barely see

باران زوزه می کشید، به سختی می توانستی

in front of you, but we made it safe.

جلوی خودت را ببینی، اما ما آن را ایمن کردیم.

We got back home safe and sound.

سالم به خانه برگشتیم.

Mr. Steve will be with us in a few moments from now.

آقای استیو تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

Oh, by the way, we are talking about honesty.

اوه، اتفاقاً ما در مورد صداقت صحبت می کنیم.

We often think of being honest as being truthful.

ما اغلب به صادق بودن به عنوان صادق بودن فکر می کنیم.

So in other words, you don't lie.

بنابراین به عبارت دیگر، شما دروغ نمی گویید.

You don't say things that are untrue.

چیزهایی که خلاف واقع است را نمی گویید.

However, another way of looking at honesty is to say a person who expresses how they really feel.

با این حال، راه دیگری برای نگاه کردن به صداقت این است که بگوییم شخصی که احساس واقعی خود را بیان می کند.

So in other words, they don't hide their emotions.

بنابراین به عبارت دیگر، احساسات خود را پنهان نمی کنند.

They don't hide their feelings.

آنها احساسات خود را پنهان نمی کنند.

So maybe if you ask a person who is always honest, you ask that person for their opinion.

بنابراین شاید اگر از شخصی که همیشه صادق است بپرسید، نظر آن شخص را بپرسید.

They will give you their real feeling.

آنها احساس واقعی خود را به شما خواهند داد.

They will express how they really feel.

آنها احساس واقعی خود را بیان خواهند کرد.

So we will be talking about that later.

بنابراین بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Also, we will be playing our new game. A lot of people like it.

همچنین، ما بازی جدید خود را انجام خواهیم داد. بسیاری از مردم آن را دوست دارند.

They love it.

آنها آن را دوست دارند.

They love the guess the picture idiom that is also coming later on today.

آنها عاشق اصطلاح تصویری حدس زدن هستند که بعداً امروز در راه است.

In fact, we have a lot of things to talk about today.

در واقع امروز ما چیزهای زیادی برای گفتن داریم.

Christina says we need to stay calm when we are driving around.

کریستینا می گوید وقتی در حال رانندگی هستیم باید آرام بمانیم.

I think you are right now.

فکر کنم الان هستی

I am lucky because I don't drive, so I don't have a car.

من خوش شانس هستم چون رانندگی نمی کنم، بنابراین ماشین ندارم.

I don't drive, and if I do need to get somewhere, I will take a taxi or I will take off the bus or I will take Mr.

من رانندگی نمی‌کنم، و اگر لازم باشد به جایی برسم، سوار تاکسی می‌شوم یا از اتوبوس پیاده می‌شوم یا آقای

Steve, Mr. Steve sometimes is my chauffeur.

استیو را می‌برم، آقای استیو گاهی راننده من است.

He drives me around to the places I need to be at.

او مرا به جاهایی می برد که باید در آنجا باشم.

Steve is coming in a few moments and I hope you will have fun.

استیو چند لحظه دیگر می آید و امیدوارم لذت ببرید.

We are going to have lots of fun today with the English language right here on

ما امروز با زبان انگلیسی در اینجا در English Addict بسیار سرگرم خواهیم شد

English Addict.

.

Don't go away.

نرو

English Addict is with you today.

انگلیسی معتاد امروز با شماست.

Please stay tuned.

لطفا با ما همراه باشید.

Lots of things to come your way.

چیزهای زیادی در راه است.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are feeling good.

امیدوارم حالتون خوب باشه

And there is the weather right now.

و در حال حاضر آب و هوا وجود دارد.

You can see now.

اکنون می توانید ببینید.

Spring is definitely on the way.

قطعا بهار در راه است.

We have the beautiful cherry blossom coming out.

شکوفه های گیلاس زیبا را داریم بیرون می آید.

I have to say, I feel great knowing that spring is coming.

باید بگویم که از آمدن بهار احساس خوبی دارم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I am so happy.

من خیلی خوشحالم.

There are two reasons why I am happy at the moment.

دو دلیل برای خوشحالی من در حال حاضر وجود دارد.

One of them, of course, is because I'm here with you.

یکی از آنها، البته، این است که من اینجا با شما هستم.

Not only that, but also I am here with the one and only.

نه تنها این، بلکه من اینجا با یک و تنها هستم.

He is with us.

او با ماست.

He had a lovely night's sleep last night because we have been on the road.

دیشب خواب خوبی داشت چون ما در راه بودیم.

He will be telling us all about the trip and also he will be revealing how far we travelled.

او همه چیز را در مورد سفر به ما خواهد گفت و همچنین نشان خواهد داد که چقدر سفر کرده ایم.

All of the miles that we've done over the past week.

تمام مایل هایی که در هفته گذشته انجام داده ایم.

Yes, it is the one, the only.

بله، این یکی، تنها است.

There is no other way of describing him except for by saying it's Mr.

هیچ راه دیگری برای توصیف او وجود ندارد جز اینکه بگوییم این آقای

Steve.

استیو است.

Hello.

Hello once again, you lovely, beautiful viewers. Here we are again on a Sunday.

سلام.

سلام مجدد به شما بینندگان عزیز و زیبا. اینجا ما دوباره در یک یکشنبه هستیم.

It's half to 25 to 3.

نیم به 25 به 3 است.

But we're here. We're happy.

اما ما اینجا هستیم. ما خوشحالیم

We want to teach you some English, but we also want to have a bit of fun at the same time.

ما می خواهیم کمی زبان انگلیسی را به شما آموزش دهیم، اما در عین حال می خواهیم کمی سرگرم شویم.

Yes, and entertain you to a certain degree.

بله، و شما را تا حدی سرگرم می کند.

That's our goal.

هدف ما همین است.

And yes, we've had a busy week. Mr. Duncan, I can see you've been talking about driving.

و بله، هفته شلوغی داشتیم. آقای دانکن، می بینم که شما در مورد رانندگی صحبت می کنید.

Well there is a reason why I mentioned driving because we've been away.

خوب دلیلی وجود دارد که من به رانندگی اشاره کردم زیرا ما دور بوده ایم.

Of course we've been taking a trip and I thought it would be lovely for us to do that.

البته ما به یک سفر رفته‌ایم و فکر می‌کردم انجام این کار برایمان دوست‌داشتنی است.

And Mr.

و آقای

Steve agreed with me as well.

استیو نیز با من موافق بود.

So what we've been doing is travelling around the UK.

بنابراین کاری که ما انجام داده‌ایم سفر در سراسر انگلستان است.

We went to one particular part of the UK, didn't we, Steve?

ما به یک بخش خاص از بریتانیا رفتیم، نه، استیو؟

We did. We went to Yorkshire.

ما انجام دادیم. به یورکشایر رفتیم.

Or more specifically to North Yorkshire. Yes.

یا به طور خاص به یورکشایر شمالی. بله.

Which is a part of the country which we haven't really explored a very much before.

که بخشی از کشور است که ما قبلاً آن را زیاد کاوش نکرده ایم.

No. It's

نه.

people talk about Yorkshire a lot.

مردم در مورد یورکشایر زیاد صحبت می کنند.

It's sort of peaceful.

یه جورایی مسالمت آمیزه

People see Yorkshire as a peaceful, tranquil sort of place, full of Yorkshire men

مردم یورکشایر را مکانی آرام و آرام، پر از مردان یورکشایر

and Yorkshire women, Yorkshire folk, who are a particular type of people.

و زنان یورکشایر، مردم یورکشایر، که نوع خاصی از مردم هستند، می بینند.

They've got particular attitudes and outlooks on life just as different regions in all countries have

آن‌ها نگرش‌ها و دیدگاه‌های خاصی نسبت به زندگی دارند، همانطور که مناطق مختلف در همه کشورها

their own flavour, their own feel of the people that live there. Yes.

طعم خاص خود را دارند، احساس خود را نسبت به مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند. بله.

And Yorkshire people are sort of renowned for being,

و مردم یورکشایر به نوعی مشهور هستند که

very outspoken, about what they think. Yeah.

درباره آنچه فکر می کنند، بسیار صریح هستند. آره

They're also very, let's say, they are very, what I was going to say mean, but that's the wrong word.

آنها همچنین بسیار هستند، بیایید بگوییم، آنها بسیار هستند، آنچه من می خواستم بگویم به معنای است، اما این کلمه اشتباه است.

Well, that's not the word that money have.

خوب، این کلمه ای نیست که پول دارد.

They like to look after their money?

آنها دوست دارند از پول خود مراقبت کنند؟

Okay, Steve, they like a bargain. That is not true.

خوب، استیو، آنها معامله را دوست دارند. این درست نیست.

It is true because they say the same thing about the Scottish people. Well, that is true. Okay.

این درست است زیرا آنها در مورد مردم اسکاتلند همین را می گویند. خوب، این درست است. باشه

They do say that about Yorkshire people.

آنها این را در مورد مردم یورکشایر می گویند.

They do like a bargain.

آنها مانند یک معامله هستند.

They do like to look after them. Money. Okay, Steve, before we offend offending anyone.

آنها دوست دارند از آنها مراقبت کنند. پول باشه، استیو، قبل از اینکه به کسی توهین کنیم.

Before we offend

قبل از اینکه

most of our viewers watching in the UK, especially the ones watching in Yorkshire, probably nobody.

بیشتر بینندگانمان را که در بریتانیا تماشا می‌کنند، به خصوص تماشاگرانی که در یورکشایر تماشا می‌کنند، آزار دهیم

They okay, it's the Euro.

، احتمالاً هیچ‌کس. اوکی هستند، یورو است.

Well that's that's a great attitude to have today. There is no one watching in Yorkshire.

خوب این یک نگرش عالی برای امروز است. هیچ کس در یورکشایر تماشا نمی کند.

I think there is.

من فکر می کنم وجود دارد.

Is there anyone watching in Yorkshire?

آیا کسی در یورکشایر تماشا می کند؟

We met a lot of people. That's why in Yorkshire we had a lovely time.

ما با افراد زیادی آشنا شدیم. به همین دلیل در یورکشایر اوقات خوشی را سپری کردیم.

I would say that Yorkshire people are very honest.

من می گویم مردم یورکشایر بسیار صادق هستند.

See, that's what you should have said, Steve, honest with their feelings and their opinion.

ببین، این چیزی است که باید می گفتی، استیو، صادقانه با احساسات و نظر آنها.

I think I did say that and they will.

فکر می کنم من این را گفتم و آنها خواهند گفت.

I'm not sure.

من مطمئن نیستم.

Not sure if you did

مطمئن نیستم که

tight fisted and mean with their money.

با پول آن ها مشت محکم و بد رفتار

No, I didn't say that.

کردی . نه من اینو نگفتم

I just said that they are very careful with their money.

فقط گفتم خیلی مواظب پولشون هستن.

Yeah, I don't like to spend it unwisely. Anyway, that's the reputation.

بله، من دوست ندارم آن را نابخردانه خرج کنم. به هر حال شهرت همین است.

So I think, I think people in the North, especially Yorkshire, and I think, I think we don't use this.

بنابراین فکر می‌کنم، من فکر می‌کنم مردم شمال، به ویژه یورکشایر، و فکر می‌کنم، فکر می‌کنم ما از این استفاده نمی‌کنیم.

A lot of people just said what they thought or what they felt and, and they also, I would say very friendly as well.

بسیاری از مردم فقط آنچه را که فکر می‌کنند یا احساس می‌کنند، می‌گویند، و همچنین، می‌توانم بگویم بسیار دوستانه نیز هستند.

I think people in Yorkshire are incredibly friendly.

من فکر می کنم مردم یورکشایر فوق العاده دوستانه هستند.

We spoke to so many people just randomly whilst we were walking around, so that is the positive thing.

ما در حین قدم زدن با افراد زیادی به طور تصادفی صحبت کردیم، بنابراین این نکته مثبت است.

I will say we are talking about honesty today, Mr.

من می گویم که ما امروز در مورد صداقت صحبت می کنیم، آقای

Steve as well, so that sort of ties in with today's subject.

استیو نیز، به طوری که این نوع ارتباط با موضوع امروز است.

So we did a lot of driving and I was talking about your driving.

بنابراین ما رانندگی زیادی انجام دادیم و من در مورد رانندگی شما صحبت می کردم.

Mr.. Steve, I was saying that you are a good driver,

آقا استیو میگفتم راننده خوبی هستی

but sometimes

ولی بعضی وقتا

you get a little bit angry, but and this is a compliment, by the way, I'm paying you a compliment, Mr.

یه ذره عصبانی میشی ولی و این یه تعریفه اتفاقا من دارم بهت تعارف میکنم جناب

Steve. Believe it or not.

استیو. باور کنید یا نه.

Not once did Mr.

یک بار هم آقای

Steve lose his temper on the road.

استیو در جاده عصبانی نشد.

He was calm for all of the miles we were travelling.

او برای تمام مایل هایی که ما طی می کردیم آرام بود.

So give us, give us a rough idea of how many miles we've driven this week.

پس به ما بدهید، یک ایده تقریبی در مورد اینکه چند مایل در این هفته رانندگی کرده ایم به ما بدهید.

So in total, we drove, about 500 miles, which I think it's

بنابراین در مجموع، حدود 500 مایل راندیم، که فکر می کنم

probably 500 miles, probably 900km, something like that.

احتمالاً 500 مایل، احتمالاً 900 کیلومتر است، چیزی شبیه به آن.

Eight 900km. I don't know the exact conversion.

هشت 900 کیلومتر. من تبدیل دقیق را نمی دانم.

Which two?

کدام دو؟

Now, let's get things in perspective here.

حالا بیایید در اینجا همه چیز را در منظر ببینیم.

To us, that's a long way. Yes.

برای ما، این راه طولانی است. بله.

So on the way back, our furthest point North,

بنابراین در راه بازگشت، دورترین نقطه ما در شمال،

we had to drive 180 miles back.

مجبور شدیم 180 مایل به عقب برانیم.

It's probably about 300km, something like that.

احتمالاً حدود 300 کیلومتر است، چیزی شبیه به آن.

Now, to a lot of people in who live in bigger countries, that might seem like a very small task.

اکنون، برای بسیاری از افرادی که در کشورهای بزرگتر زندگی می کنند، ممکن است این کار بسیار کوچکی به نظر برسد.

Because but you've only got to remember about the UK is that it's not very big.

زیرا اما شما فقط باید در مورد بریتانیا به یاد داشته باشید که این کشور خیلی بزرگ نیست.

England, Scotland and Wales together are not very big.

انگلیس، اسکاتلند و ولز با هم خیلی بزرگ نیستند.

So in fact I tell you I'll give you some details here because I looked it up. Oh to refresh my memory.

بنابراین در واقع من به شما می گویم که در اینجا به شما جزئیاتی می دهم زیرا من آن را جستجو کردم. آه تا حافظه ام تازه شود

So the total length of of the UK from the top of Scotland to the bottom of England is 600 miles, which is 1000km.

بنابراین طول کل بریتانیا از بالای اسکاتلند تا پایین انگلستان 600 مایل است که 1000 کیلومتر است.

That's crazy

این

to us.

That's a lot. No, no, that that's all it is.

برای ما دیوانه است.

این خیلی است. نه، نه، فقط همین است.

That's all it is. Six.

همه چیز همین است. شش

So from I would imagine that is from John O'Groats to Land's End to Land's End.

بنابراین از من تصور می کنم که از John O'Groats به Land's End تا Land's End است.

So it's just 600 miles.

بنابراین فقط 600 مایل است.

That's as the crow flies, as we say. That's a straight distance measured on a map.

همانطور که ما می گوییم همان طور که کلاغ پرواز می کند. این یک فاصله مستقیم است که روی نقشه اندازه گیری می شود.

That is incredible.

این باور نکردنی است.

If you were to drive it, of course, you can't go in a straight line.

اگر بخواهید با آن رانندگی کنید، البته نمی توانید در یک خط مستقیم بروید.

So to drive it, you're going to have to drive 874 miles because obviously the roads go.

بنابراین برای رانندگی با آن، باید 874 مایل رانندگی کنید، زیرا واضح است که جاده ها می روند.

Don't go straight from that point to another, which is about 1400km.

از آن نقطه به نقطه دیگر که حدود 1400 کیلومتر است مستقیم نروید.

I think the top from the northernmost point to the southernmost point.

من فکر می کنم بالا از شمالی ترین نقطه تا جنوبی ترین نقطه.

So of course, if you're driving because you have to go around all of the landmarks in the hills,

بنابراین، البته، اگر رانندگی می‌کنید چون مجبور هستید تمام نقاط دیدنی تپه‌ها را بچرخانید،

you do, you do eventually travel much further than that, but directly only I find that I still find that incredible.

در نهایت خیلی بیشتر از آن سفر می‌کنید، اما مستقیماً فقط من می‌بینم که هنوز آن را باورنکردنی می‌دانم.

So if you've ever wondered how small

بنابراین اگر تا به حال به این فکر کرده اید که

Britain is from end to end.

بریتانیا چقدر کوچک است.

Yes. 600 miles as the.

بله. 600 مایل به عنوان.

Yeah. You know, the geographic distance. Yes. That's it.

آره می دانید، فاصله جغرافیایی. بله. همین است.

But that's still amazing.

اما این هنوز هم شگفت انگیز است.

I know some very small country point to point.

من نقطه به نقطه کشور بسیار کوچکی را می شناسم.

Although we've done a lot in the hundreds of years we've been around, despite our size.

اگرچه ما در طول صدها سالی که در اطرافمان بوده ایم، با وجود اندازه خود، کارهای زیادی انجام داده ایم.

But yeah. So. Yeah.

اما آره بنابراین. آره

And so that is to a lot of people, I mean, it's, you know, Texas is is twice the size of, of the UK in total.

و بنابراین این برای بسیاری از مردم است، منظورم این است که، می دانید، تگزاس در مجموع دو برابر بزرگتر از بریتانیا است.

Just one state. Yeah.

فقط یک ایالت آره

In, in America, that shows you, I mean, you can fly from one end to the other in less than an hour.

در آمریکا، این به شما نشان می دهد، منظورم این است که می توانید در کمتر از یک ساعت از این سر به سر دیگر پرواز کنید.

Easily.

به راحتی.

And of course, these days, Steve, it's become very popular to fly from city to city here in the UK because,

و البته، این روزها، استیو، پرواز از شهر به شهر در اینجا در بریتانیا بسیار محبوب شده است، زیرا

well first of all it's quicker and also it's cheaper as well.

اول از همه سریعتر و همچنین ارزان تر است.

Right.

There we go.

درسته

آنجا می رویم.

Oh Italy according to Christina here is 1200 kilowatt kilometres.

آه ایتالیا به گفته کریستینا اینجا 1200 کیلووات کیلومتر است.

So. Oh about the same size then similar but bigger,

بنابراین. اگر در مورد عرض شرق به غرب صحبت می کنید ، تقریباً به همان اندازه است، اما بزرگتر،

width wise if you're talking about the width from east to west, it's 300 miles or 500km,

اگر در مورد عرض از شرق به غرب صحبت می کنید، 300 مایل یا 500 کیلومتر است،

but to drive it, it's going to be around 390 miles or around 630km means particularly east to west.

اما برای رانندگی با آن، حدود 390 مایل یا حدود 630 کیلومتر خواهد بود، به ویژه از شرق به غرب.

The roads go all over the place.

جاده ها همه جا را می گذرانند.

And we don't have we do have some, some good motorway networks, but we don't have one motorway going from north to south.

و ما نداریم، چند شبکه بزرگراهی خوب داریم، اما یک بزرگراه نداریم که از شمال به جنوب می رود.

Yeah.

Well, one of the things I noticed as we went towards Yorkshire, there were fewer roads for us to choose from and that is quite interesting.

آره

خوب، یکی از چیزهایی که وقتی به سمت یورکشایر رفتیم متوجه شدم، جاده های کمتری برای انتخاب وجود داشت و این بسیار جالب است.

But the one thing we did notice was how amazing the roads are as we went into Yorkshire with that.

اما تنها چیزی که متوجه شدیم این بود که وقتی با آن به یورکشایر رفتیم، جاده ها چقدر شگفت انگیز هستند.

It was, it was absolutely wonderful.

این بود، کاملاً فوق العاده بود.

We didn't see any damaged roads, we didn't see any potholes, no bumps.

ما نه جاده آسیب دیده، نه چاله، نه دست انداز ندیدیم.

It was absolutely amazing.

این کاملا شگفت انگیز بود.

So I would say that Yorkshire really does take good care of their roads, the roads, because it's flatter,

بنابراین می‌توانم بگویم که یورکشایر واقعاً از جاده‌ها و جاده‌های خود به خوبی مراقبت می‌کند، زیرا مسطح‌تر است.

in a lot of parts of Yorkshire compared to where we are, it's quite hilly and in a lot of parts of Yorkshire

در بسیاری از نقاط یورکشایر در مقایسه با جایی که ما هستیم، کاملاً تپه ای است و در بسیاری از مناطق یورکشایر

that you can't build roads because of the,

که به دلیل وجود تالاب ها و توپوگرافی

the moors and the topography.

نمی توانید جاده بسازید .

So the roads are very open and sweeping roads you can see miles ahead.

بنابراین جاده ها بسیار باز هستند و جاده های فراگیر را می توانید کیلومترها جلوتر ببینید.

Whereas in, in this part of the world where we live in Shropshire, in the West Midlands,

در حالی که در این قسمت از جهان که ما در شروپشایر زندگی می کنیم، در غرب میدلندز،

it's you can't really see that far ahead because the roads are up and down.

واقعاً نمی توان جلوتر را دید زیرا جاده ها بالا و پایین هستند.

Whereas in Yorkshire you notice that, in fact it was a bit disconcerting.

در حالی که در یورکشایر متوجه می شوید که در واقع کمی نگران کننده بود. رانندگی در برخی از جاده‌ها

I found it a bit disconcerting

برایم کمی نگران‌کننده بود

driving on some of the roads, because coming to a brow of a hill and then seeing miles and miles of road ahead.

، زیرا رسیدن به یک تپه و سپس دیدن مایل‌ها و مایل‌ها جاده در پیش رو.

Yes, it's, you know, made me feel a little

بله، می دانید، این باعث شد کمی احساس

uncomfortable because they're not used to that in this part of the UK where we live.

ناراحتی کنم، زیرا آنها در این بخش از بریتانیا که ما زندگی می کنیم به آن عادت ندارند.

Well, Steve, let's have a look very quickly.

خب، استیو، بیایید خیلی سریع نگاهی بیندازیم.

So this is a brief excerpt from a video we are going to show later.

بنابراین این گزیده ای کوتاه از ویدیویی است که بعداً نشان خواهیم داد.

When we took one of our trips to where we went to the coast, we went to Whitby.

وقتی یکی از سفرهایمان را به جایی که به ساحل رفتیم رفتیم، به ویتبی رفتیم.

So this gives you an idea of just what it's like driving on the Yorkshire roads.

بنابراین این به شما ایده می‌دهد که رانندگی در جاده‌های یورکشایر چگونه است.

And there is Mr. Steve behind the wheel, looking very calm, driving along.

و آقای استیو پشت فرمان است که بسیار آرام به نظر می رسد و در حال رانندگی است.

But in a moment you will see just how dramatic the landscape is as you're driving along.

اما در یک لحظه خواهید دید که در حین رانندگی چقدر چشم انداز چشمگیر است.

Look at this. Look how come I am the look

به این نگاه کن ببین چطوری من این نگاه هستم

and there it is.

و هست.

So you will see the landscape suddenly reveal itself as you were driving along.

بنابراین می بینید که مناظر به طور ناگهانی خود را در حالی که در حال رانندگی هستید آشکار می کند.

It looks as if the whole area is flat and then suddenly

به نظر می رسد که کل منطقه صاف است و ناگهان

the landscape opens up.

چشم انداز باز می شود.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

So there it is. There is Yorkshire.

بنابراین وجود دارد. یورکشایر وجود دارد.

Isn't that incredible, Steve?

باورنکردنی نیست، استیو؟

It is.

And all that, dark vegetation you can see on the left.

هست.

و همه اینها، پوشش گیاهی تیره ای است که می توانید در سمت چپ ببینید.

On the right is Heather.

سمت راست هدر است.

And that blooms a lovely purple colour in the summer.

و در تابستان به رنگ بنفش دوست داشتنی شکوفا می شود.

So we weren't able to see that, while we were there because obviously it's March at the moment. Yes.

بنابراین ما نتوانستیم آن را ببینیم، در حالی که آنجا بودیم زیرا بدیهی است که در حال حاضر ماه مارس است. بله.

So, Beatrice says it is 3600km from north to south of Argentina.

بنابراین، بئاتریس می گوید از شمال تا جنوب آرژانتین 3600 کیلومتر فاصله دارد.

So you can see just how small the UK actually is compared to most of the countries France is.

بنابراین می توانید ببینید که انگلستان در واقع در مقایسه با اکثر کشورهای فرانسه چقدر کوچک است.

It's got at least twice the landmass.

حداقل دو برابر خشکی دارد.

France is huge that we do. Yeah.

فرانسه بزرگی است که ما انجام می دهیم. آره

France with the same number of people. So they're spread out a lot more.

فرانسه با همین تعداد نفر. بنابراین آنها بسیار بیشتر پخش می شوند.

But yeah, it was so we actually drove in terms of the total amount to drive, we probably drove

اما بله، به این ترتیب بود که ما در واقع بر حسب مقدار کل رانندگی کردیم، احتمالاً

on the way back about a quarter of the total length.

در راه بازگشت حدود یک چهارم طول کل راندیم.

You could you could drive from top to bottom in the UK. Yes.

شما می توانید از بالا به پایین در بریتانیا رانندگی کنید. بله.

So that's using the actual road system, using the road system.

بنابراین، استفاده از سیستم جاده ای واقعی، با استفاده از سیستم جاده ای است.

And it's not you know, you have to keep changing motorways in the UK.

و نمی دانید، باید به تغییر بزرگراه در بریتانیا ادامه دهید.

I mean just for us to get to travel those 186 miles back home,

منظورم این است که فقط برای اینکه بتوانیم آن 186 مایل به خانه را طی کنیم،

we probably had to go on 3 or 4 different motorway networks, criss crossing roundabouts.

احتمالاً مجبور بودیم در 3 یا 4 شبکه بزرگراه مختلف، دوربرگردان های متقابل عبور کنیم.

Coming off, it wasn't, I think, the longest period on one road was about 70 miles.

در حال پیاده شدن، فکر می کنم طولانی ترین دوره در یک جاده حدود 70 مایل نبود.

That was the end. Was that the M1? I think that might have been the I don't think it was.

این پایان بود. اون M1 بود؟ فکر می‌کنم شاید این همان چیزی بود که فکر نمی‌کردم.

It might have been,

شاید اینطور بوده است،

but yeah, the road, because it's a small country, the roads are not as straight as they are in bigger countries. But,

اما بله، جاده، چون کشور کوچکی است، جاده ها به اندازه کشورهای بزرگتر مستقیم نیستند. اما،

we we did enjoy it.

ما از آن لذت بردیم.

I'm just having out.

من فقط دارم بیرون میرم

Yeah. There we go.

آره آنجا می رویم.

Yes. Catarina. Stoke. By the way, this is Red.

بله. کاتارینا. استوک. به هر حال، این قرمز است.

People are commenting on my, top.

مردم در مورد من نظر می دهند.

I don't know what colour it's coming across to you, but it's like a bright red, very bright, like Mr.

من نمی دانم چه رنگی به شما می آید، اما مانند یک قرمز روشن است، بسیار روشن، مانند

Duncan's red hat.

کلاه قرمزی آقای دانکن.

It is red?

قرمز است؟

Yes, it looks red on the camera as well.

بله، در دوربین نیز قرمز به نظر می رسد.

So thank you for your, thank you for your comments. It's nice. Dramatic, actually.

پس ممنون از شما، ممنون از نظرات شما. خوب است. دراماتیک، در واقع.

I wasn't expecting to see Mr. Steve in red, but it does look good.

انتظار نداشتم آقای استیو را با لباس قرمز ببینم، اما خوب به نظر می رسد.

So we've done in total 500 miles.

بنابراین ما در مجموع 500 مایل را انجام داده ایم.

But one of the things we hate doing here in the UK is driving long distances, even though compared to other countries.

اما یکی از کارهایی که ما از انجام آن در اینجا در بریتانیا متنفریم، رانندگی در مسافت های طولانی است، حتی در مقایسه با کشورهای دیگر.

And now I'm going to mention China because I've lived there travelling from one city to another city in China can take up to

و اکنون قصد دارم به چین اشاره کنم زیرا من در آنجا زندگی کرده ام

20 hours driving.

.

That is mind blowing and that is driving non-stop

این یک ذهن دمیدن است و رانندگی بدون توقف

around 20 20 hours.

در حدود 20 20 ساعت است.

So for example, if you went from the place I was living in, in, in, in Mongolia, I mean, if you wanted to go to somewhere

به عنوان مثال، اگر شما از جایی که من در آن زندگی می کردم، در، در مغولستان، می رفتید، یعنی اگر می خواستید به جایی

like Beijing, it would take around 14 hours driving on the road, 14 hours to go from where, Mr.

مانند پکن بروید، حدود 14 ساعت رانندگی در جاده، 14 ساعت طول می کشد تا از کجا بروید، آقای

Duncan?

Well, from where I was staying in Balto to Beijing is around 14 hours driving.

دانکن؟

خوب، از جایی که من در بالتو اقامت داشتم تا پکن حدود 14 ساعت رانندگی است.

Yes, it would take about that. Must have been about 800.

بله، در مورد آن طول می کشد. باید حدود 800 بوده باشد.

And that must have been about the same distance as from, the north of Scotland to,

و این باید تقریباً همان فاصله ای از شمال اسکاتلند تا

the south, because it takes about 14 hours, apparently, to drive from Scotland all the way down to the south coast.

جنوب بوده باشد، زیرا ظاهراً حدود 14 ساعت طول می کشد تا از اسکاتلند تا ساحل جنوبی رانندگی کنید.

But that's just hopping from one city to another. Exactly.

اما این فقط پریدن از شهری به شهر دیگر است. دقیقا.

That's incredible.

این باور نکردنی است.

Whereas that's the total length of the UK. But yeah, it's, where you had some fun.

در حالی که این طول کل بریتانیا است. اما بله، آنجاست که شما کمی لذت بردید.

I stayed calm, Mr.

من آرام ماندم، آقای

Duncan, because, well, one that the, the, behaviour of the drivers in Yorkshire was very, very good.

دانکن، زیرا، خوب، رفتار رانندگان در یورکشایر بسیار بسیار خوب بود.

The quality of driving, nobody was really.

کیفیت رانندگی، هیچ کس واقعا بود.

We didn't see any lunatic drivers. Everyone was quite calm on the road.

ما هیچ راننده دیوانه ای ندیدیم. همه در جاده کاملا آرام بودند.

Whereas in the West Midlands, near where we live, there's a lot of very stupid drivers,

در حالی که در وست میدلندز، در نزدیکی محل زندگی ما، رانندگان بسیار احمق و تهاجمی زیادی وجود دارد

aggressive drivers, which we definitely didn't get.

که ما قطعاً آنها را نگرفتیم.

When we were in Yorkshire, I didn't see any bad driving at all,

وقتی در یورکشایر بودیم، اصلا رانندگی بدی ندیدم،

which was very pleasing, but I think it's because the roads are very open and the stress is less.

که خیلی خوشحال کننده بود، اما فکر می کنم به این دلیل است که جاده ها بسیار باز هستند و استرس کمتر است.

This is what driving in the UK is a bit stressful because

این همان چیزی است که رانندگی در بریتانیا کمی استرس زا است، زیرا

quite often, because there's lots of traffic

اغلب اوقات، زیرا

all the time on most of the roads, and it's there's not an easy route from one place to another if you want to go a long distance.

همیشه در بیشتر جاده ها ترافیک زیادی وجود دارد، و اگر می خواهید مسافت طولانی را طی کنید، مسیر آسانی از یک مکان به مکان دیگر وجود ندارد.

I think. So.

من فکر می کنم. بنابراین.

So you've got to be constantly thinking about where you're going to go next and the traffic everywhere.

بنابراین باید دائماً به این فکر کنید که بعداً کجا می‌روید و ترافیک همه جا.

Anyway, we enjoyed it. That's the main thing.

به هر حال لذت بردیم. نکته اصلی همین است.

I think people are just also in the rush that they're rushing to get somewhere,

فکر می‌کنم مردم عجله دارند که به جایی برسند،

and then if you are in a hurry, you tend to be more careless.

و اگر عجله دارید، بیشتر بی‌احتیاط می‌شوید.

And we did notice the nearer the nearer we we got to to the West Midlands, the more crazy the drivers seem to get.

و ما متوجه شدیم که هر چه به وست میدلندز نزدیک‌تر می‌شویم، رانندگان دیوانه‌تر به نظر می‌رسند.

Yes we did, we did notice that. We did notice

بله، ما متوجه شدیم. ما متوجه شدیم

when you get to the big cities, everyone's a bit more.

وقتی به شهرهای بزرگ می‌رسی، همه کمی بیشتر می‌شوند.

They're either drinking lots of coffee.

آنها یا زیاد قهوه می نوشند.

Yeah. Or they're in a rush to get somewhere. Yes, quite often

آره یا برای رسیدن به جایی عجله دارند. بله، اغلب

we weren't.

ما اینطور نبودیم.

Yeah, we took a break.

آره استراحت کردیم

Of course, after a couple of hours, it took us four hours to drive back for.

البته بعد از چند ساعت، چهار ساعت طول کشید تا برگردیم.

Well, actually, 4.5 hours, but we took a break of about 45 minutes

خوب، در واقع، 4.5 ساعت، اما ما حدود 45 دقیقه استراحت کردیم

just to get some, sustenance, as we say, which is to drink and something to eat.

تا مقداری، به قول خودمان، رزق بگیریم، یعنی نوشیدن و چیزی برای خوردن.

Now, looking at the places where we went, here is one place.

حالا، با نگاهی به مکان هایی که رفتیم، اینجا یک مکان است.

This is the first place we stopped off at Harrogate.

این اولین جایی است که در هاروگیت توقف کردیم.

A wonderful place I've never been this far north.

یک مکان فوق العاده که هرگز به این شمال دور نرفته بودم.

Certainly I've never been this far into North Yorkshire ever in my whole life.

مطمئناً من در تمام عمرم تا این حد به یورکشایر شمالی نرفتم.

So it was interesting to see Harrogate, a lovely town, very close to the city of York, but rather nice.

بنابراین دیدن هاروگیت، شهری دوست داشتنی، بسیار نزدیک به شهر یورک، اما نسبتاً زیبا، جالب بود.

And we were lucky as well because the weather was absolutely fantastic.

و ما خوش شانس بودیم زیرا آب و هوا کاملاً فوق العاده بود.

We had the most glorious sunshine and there you can see a photograph I took.

ما باشکوه ترین آفتاب را داشتیم و در آنجا می توانید عکسی را که من گرفتم ببینید.

So this is a glimpse of Harrogate, a very lovely place.

بنابراین این یک نگاه اجمالی از هاروگیت است، یک مکان بسیار دوست داشتنی.

Lots of beautiful old buildings, wide open spaces, lots of beautiful parkland.

بسیاری از ساختمان های قدیمی زیبا، فضاهای باز گسترده، تعداد زیادی پارک زیبا.

And Harrogate is also famous for this place.

و هاروگیت نیز به این مکان مشهور است.

Betty's tearoom.

چایخانه بتی

I didn't go there in the end for very good reason, and you will see in a moment why I didn't go there.

من در نهایت به دلایل بسیار خوبی به آنجا نرفتم و در یک لحظه خواهید دید که چرا به آنجا نرفتم.

Because you have to queue outside.

چون باید بیرون صف بکشی.

People have to wait outside in the street to, to to actually have a cup of tea in Betty's tea room.

مردم باید بیرون در خیابان منتظر بمانند تا در واقع یک فنجان چای در اتاق چای بتی بنوشند.

So you can see just how busy it was. Also notable people,

بنابراین می توانید ببینید که چقدر شلوغ بود. همچنین افراد قابل توجه،

Lord Byron,

لرد بایرون،

of course he has a walkway named after him,

البته او یک مسیر پیاده روی به نام او دارد،

so there are lots of people who have stayed here, including the Beatles.

بنابراین افراد زیادی از جمله بیتلز در اینجا مانده اند.

Apparently the Beatles once stayed in Harrogate, believe it or not, and you can really see some of the old buildings.

ظاهراً بیتلز یک بار در هاروگیت ماند، باور کنید یا نه، و شما واقعاً می توانید برخی از ساختمان های قدیمی را ببینید.

You really get a sense of of what Harrogate was like.

شما واقعاً درک می کنید که هاروگیت چگونه بود.

And there is where we actually stayed.

و جایی است که ما در واقع ماندیم.

And you can see that the old buildings there very grand buildings and this is one of the,

و می‌توانید ببینید که ساختمان‌های قدیمی در آنجا ساختمان‌های بسیار باشکوهی هستند و این یکی از آن‌هاست،

I suppose you would say it's one of the signatures of Harrogate, the lovely old buildings.

فکر می‌کنم می‌گویید یکی از امضاهای هاروگیت است، ساختمان‌های قدیمی دوست‌داشتنی.

And there is the old Victorian pumping station, and they used to pump all of the mineral water from beneath the ground.

و ایستگاه پمپاژ قدیمی ویکتوریایی وجود دارد، و آنها قبلا تمام آب معدنی را از زیر زمین پمپ می کردند.

And as I said, lots of lovely parks to walk around as well.

و همانطور که گفتم، پارک های دوست داشتنی زیادی برای قدم زدن در اطراف نیز وجود دارد.

Now Mr.

حالا آقای

Steve didn't get much chance to explore Harrogate, but I did, and I have to say it was a lovely experience

استیو فرصت زیادی برای کشف هاروگیت پیدا نکرد، اما من این کار را کردم، و باید بگویم که این یک تجربه دوست داشتنی بود

and we were rather lucky as well.

و ما هم خوش شانس بودیم.

Steve, weren't we, because we had the most amazing weather we did.

استیو، ما اینطور نبودیم، زیرا شگفت انگیزترین آب و هوا را داشتیم.

It was glorious sunshine. It was cold but it was glorious sunshine.

آفتاب باشکوهی بود. هوا سرد بود اما آفتاب باشکوهی بود.

Lewis, by the way, has said, that he used to drive in his job, 60 to 70,000km a year.

اتفاقاً لوئیس گفته است که در شغل خود 60 تا 70 هزار کیلومتر در سال رانندگی می کرد.

That's a long way. It's a lot. That's probably around 50,000 miles.

این راه طولانی است. خیلی زیاد است. این احتمالاً حدود 50000 مایل است.

I do around 20, 24,000 miles a year, which is probably about 35,000km, something like that.

من حدود 20، 24000 مایل در سال انجام می دهم که احتمالاً حدود 35000 کیلومتر است، چیزی شبیه به آن.

Which is unusual.

که غیرعادی است.

Most people do a lot less than that.

اکثر مردم خیلی کمتر از این کار می کنند.

But of course, my job involves a lot of driving.

اما مطمئناً شغل من رانندگی زیادی دارد.

So hence and people are asking questions as well about driving in the cities.

بنابراین مردم در مورد رانندگی در شهرها نیز سوال می پرسند.

Catarina says, I'd like to see you drive in a rush hour.

کاتارینا می‌گوید، دوست دارم تو را در ساعت شلوغی رانندگی کنم.

In Rome.

در رم.

Yeah.

آره

Well, I have driven I do drive used to drive in the rush hour in Birmingham and, which is the second biggest city in Wolverhampton?

خوب، من رانندگی کرده‌ام و قبلاً در ساعت شلوغی در بیرمنگام رانندگی می‌کردم و دومین شهر بزرگ ولورهمپتون کدام است؟

London.

لندن.

Then a little bit of driving in London. Not very much.

سپس کمی رانندگی در لندن. نه خیلی زیاد.

I'll tell you what.

بهت میگم چیه

I definitely would not like to drive either or either,

من قطعاً دوست ندارم رانندگی کنم یا هیچکدام،

is around the arc de Triomphe in Paris. Yes.

در اطراف طاق پیروزی در پاریس است. بله.

Because there's no lanes at all.

چون اصلاً خطی وجود ندارد.

I'm sure Louis has driven around that particular island,

من مطمئن هستم که لوئیس

around the arc de Triomphe many, many times in his career.

بارها و بارها در زندگی حرفه ای خود در اطراف آن جزیره خاص، در اطراف طاق پیروزی رانندگی کرده است.

And I think you have to sort of. There aren't any lanes marking it out.

و من فکر می کنم شما باید مرتب کنید. هیچ خطی وجود ندارد که آن را مشخص کند.

No, it's just sort of, it's like it's like a racing track with lots of cars or just randomly going around and around.

نه، این فقط یک جورهایی است، مثل یک پیست مسابقه با ماشین های زیاد است یا فقط به طور تصادفی در اطراف و اطراف می چرخند.

Talking of which, by the way, we have the Paris rendezvous coming up this year.

اتفاقاً امسال قرار ملاقات پاریس را داریم.

We will be in Paris again, and we will be meeting up on the 1st of June for the big Paris rendezvous.

ما دوباره در پاریس خواهیم بود و در اول ژوئن برای قرار ملاقات بزرگ پاریس گرد هم می آییم.

So perhaps, maybe, Mr..

پس شاید، شاید، آقای

Steve, if you are feeling brave enough, perhaps you can hire a car and drive around and see how many times we have to go around.

استیو، اگر به اندازه کافی شجاع هستید، شاید بتوانید یک ماشین کرایه کنید و دور بزنید و ببینید چند بار باید دور بزنیم.

Yeah, somebody asked you, how would I feel about driving on the right hand side of the road?

آره، یکی از شما پرسید، چه احساسی نسبت به رانندگی در سمت راست جاده دارم؟

Which of course is what? It's the whole of Europe, I think. Drive on the right, we drive on the left.

البته کدام چیست؟ فکر می کنم کل اروپاست. در سمت راست رانندگی کنید، ما در سمت چپ رانندگی می کنیم.

And I have driven on the other side of the road when we've been on holidays before.

و زمانی که قبلاً در تعطیلات بوده ایم، آن طرف جاده رانندگی کرده ام.

Not in big cities, though, only when we've been when we went to Turkey, I think I hired a car there,

البته نه در شهرهای بزرگ، فقط زمانی که به ترکیه رفتیم، فکر می‌کنم ماشینی را در آنجا کرایه کردم،

though maybe not in Greece.

هرچند شاید در یونان نه.

Certainly the place where we drove was Madeira and Madeira.

مطمئناً جایی که ما رانندگی کردیم مادیرا و مادیرا بود.

And they drive on the right hand side and there's not much traffic there. So I was quite happy.

و آنها در سمت راست رانندگی می کنند و ترافیک زیادی در آنجا وجود ندارد. بنابراین من کاملاً خوشحال بودم.

I don't think my father used to, we used to go on driving holidays from the UK to Paris, to, France and Spain.

فکر نمی‌کنم پدرم عادت داشت، ما برای تعطیلات رانندگی از بریتانیا به پاریس، فرانسه و اسپانیا می‌رفتیم.

And my father used to drive all the way through Europe, to take us on holiday, which is a popular thing to do in the 1970s.

و پدرم تمام مسیر اروپا را با ماشین می‌رفت تا ما را به تعطیلات ببرد، کاری که در دهه 1970 انجام می‌شد.

But he put a big JB sticker on the back of your car and take a ferry across to Calais

اما او یک برچسب بزرگ JB را در پشت ماشین شما گذاشت و با کشتی به کاله رفت

and then drive through France and wherever you want to go was a very popular thing to do.

و سپس از فرانسه عبور کرد و هر کجا که می خواهید بروید کار بسیار محبوبی بود.

Yeah.

And then in the 70s, well, because we now have the the train that goes under the English Channel that lots of people

آره و سپس در دهه 70، خوب، چون ما اکنون قطاری داریم که زیر کانال مانش می رود که افراد زیادی

go in their cars and also they take the caravans and their mobile homes.

با ماشین های خود می روند و همچنین کاروان ها و خانه های متحرک خود را سوار می کنند.

So, so it is an incredibly popular thing, but yes, I've seen Mr.

بنابراین، این یک چیز فوق العاده محبوب است، اما بله، من آقای

Steve drive on the opposite side of the road and he's very good at it.

استیو را دیده ام که در طرف مقابل جاده رانندگی می کند و او در آن بسیار خوب است.

No problems there.

هیچ مشکلی وجود ندارد.

I'm sure I'd want to do it now, but, Never mind. Well, maybe one day I'll have another go.

من مطمئن هستم که می خواهم این کار را الان انجام دهم، اما مهم نیست. خوب، شاید یک روز من یک بار دیگر بروم.

So as I mentioned a few moments ago, we we have been away this week.

بنابراین همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، ما این هفته دور بودیم.

We've been doing all sorts of things.

ما انواع و اقسام کارها را انجام داده ایم.

We went to an interesting place called Pickering.

به یک مکان جالب به نام Pickering رفتیم.

Pickering,

Pickering،

would you like to see our adventures in Pickering?

آیا دوست دارید ماجراهای ما را در Pickering ببینید؟

Well, you might notice in a moment you might see Mr. Steve in a few seconds.

خوب، ممکن است در یک لحظه متوجه شوید که ممکن است در چند ثانیه آقای استیو را ببینید.

Can you see Mr.

آیا می توانید آقای

Steve and can you tell where we are? That's not me.

استیو را ببینید و می توانید بگویید ما کجا هستیم؟ این من نیستم

That was Mr. Steve coming up the steps.

این آقای استیو بود که از پله ها بالا می رفت.

And we visited the place in Pickering, the local railway station.

و از مکان در Pickering، ایستگاه راه آهن محلی بازدید کردیم.

But this is a special railway railway station because this one is steam

اما این یک ایستگاه راه آهن ویژه است زیرا این ایستگاه

railway. I was pretending to trip up there. Okay, good.

راه آهن بخار است. وانمود می کردم که به آنجا سفر می کنم. باشه خوبه

So we are in Pickering at the the steam railway,

بنابراین ما در Pickering در راه آهن بخار هستیم

and we were waiting for the arrival of a very special steam train, which you will see in a couple of moments for now.

و منتظر ورود یک قطار بخار بسیار ویژه بودیم که فعلاً چند لحظه دیگر خواهید دید.

But there you can see it is very typical of the type of old railway station, and lots of railway enthusiasts were also there as well.

اما در آنجا می توانید ببینید که بسیار معمولی از نوع ایستگاه راه آهن قدیمی است و تعداد زیادی از علاقه مندان به راه آهن نیز آنجا بودند.

Some people were selling all sorts of things and here it comes, Mr. Steve.

برخی از مردم انواع و اقسام چیزها را می فروختند، آقای استیو.

Here comes the big train. This is what everyone was waiting for.

اینجا قطار بزرگ می آید. این همان چیزی است که همه منتظر آن بودند.

So we will enjoy the arrival.

بنابراین ما از ورود لذت خواهیم برد.

And there is nothing better than the sound of steam.

و هیچ چیز بهتر از صدای بخار نیست.

Listen to this. One.

اینو گوش کن یکی

Yeah, so let's move.

آره پس بیا حرکت کنیم

I was just enjoying the steam sound. Steam?

من فقط از صدای بخار لذت می بردم. بخار؟

It's not amazing.

این شگفت انگیز نیست.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Sir Nigel Gristly is the name of that train.

سر نایجل گریستلی نام آن قطار است.

And he was actually the guy who. Who designed

و او در واقع همان مردی بود که. چه کسی

not only that type of train that you just saw, but also the Flying Scotsman as well.

نه تنها آن نوع قطاری را که اخیراً دیدید، بلکه اسکاتلندی پرنده را نیز طراحی کرد.

It is named after him, but it's not amazing.

به نام او نامگذاری شده است، اما شگفت انگیز نیست.

You can see all the steam coming out of the pipes.

می توانید تمام بخار خروجی از لوله ها را ببینید.

So this is an old steam railway.

بنابراین این یک راه آهن بخار قدیمی است.

This isn't this isn't the type of,

این آن نوع ایستگاهی نیست

station that you would catch a normal train.

که بتوانید به قطار معمولی بروید.

We think we don't have steam trains anymore.

فکر می کنیم دیگر قطار بخار نداریم.

Just to point out we don't. This is this is an old steam railway which has been,

فقط برای اشاره به ما نیست. این یک راه آهن بخار قدیمی است که

maintained for,

برای

people to enjoy.

مردم نگهداری می شود تا از آن لذت ببرند.

Yeah, it's well, it's, it's it's being preserved. It is a little bit of history.

بله، خوب است، همینطور است، در حال حفظ است. کمی تاریخ است.

Transport history.

تاریخچه حمل و نقل

And it is amazing that that particular place is run by volunteers.

و شگفت انگیز است که آن مکان خاص توسط داوطلبان اداره می شود.

And they have to raise all of the money not only to maintain the stations, but also the trains as well.

و آنها باید تمام پول را نه تنها برای نگهداری ایستگاه ها، بلکه قطارها نیز جمع آوری کنند.

And that was the most amazing experience.

و این شگفت انگیزترین تجربه بود.

I don't know why there is nothing more exciting than

نمی دانم چرا هیچ چیز هیجان انگیزتر از

being close to a steam train.

نزدیک شدن به قطار بخار نیست.

It was so noisy.

خیلی سر و صدا بود

Yeah, I know it sounds silly to say that, but I mean, I haven't seen seen a steam train for a long time and I couldn't.

بله، می دانم که گفتن آن احمقانه به نظر می رسد، اما منظورم این است که من مدت زیادی است که قطار بخار ندیده ام و نمی توانم.

I had forgotten just how noisy they are.

یادم رفته بود چقدر سر و صدا هستند.

Being close to one is quite an amazing experience.

نزدیک بودن به یکی تجربه بسیار شگفت انگیزی است.

We're going to take a quick break by the way. We are looking at honesty a little bit later on.

اتفاقاً ما یک استراحت سریع خواهیم داشت. ما کمی بعد به صداقت نگاه می کنیم.

We have lots more to show you as well, including some crazy tractors and also

ما چیزهای بیشتری نیز برای نشان دادن به شما داریم، از جمله چند تراکتور دیوانه و همچنین سؤال

the big

question that I might be asking later can you still buy guns in England?

بزرگی

که ممکن است بعداً بپرسم آیا هنوز هم می‌توانید در انگلیس اسلحه بخرید؟

All of that will be answered in a few moments from now.

همه اینها تا چند لحظه دیگر پاسخ داده می شود.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is with you on this lovely Sunday.

معتاد انگلیسی در این یکشنبه دوست داشتنی با شماست.

I hope you are well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

Welcome to the second hour of English Addict with myself, Mr Duncan

به ساعت دوم انگلیسی معتاد با خودم خوش آمدید، آقای دانکن

And there he is. Over there it is.

و او اینجاست. آنجاست

Mr. Steve, we've had a very busy week.

آقای استیو، هفته بسیار شلوغی داشتیم.

I can't begin to tell you just how busy we have been this week.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر در این هفته مشغول بوده ایم.

We've.

ما داریم.

We went all the way to North Yorkshire a very long way.

ما تا یورکشایر شمالی راه بسیار طولانی را طی کردیم.

We, we did 500 miles in the car and not once,

ما، 500 مایل را در ماشین طی کردیم و نه یک بار،

not one time did Mr.

نه یک بار آقای

Steve lose his temper because most drivers were very good and, we weren't in a rush.

استیو عصبانی شد، زیرا اکثر رانندگان خیلی خوب بودند و ما عجله نداشتیم.

Do you? Somebody said earlier about driving they were learning to drive and,

آیا شما؟ قبلاً شخصی در مورد رانندگی گفت که آنها در حال یادگیری رانندگی هستند و

and also somebody else mentioned this how to deal with road rage.

همچنین شخص دیگری به این موضوع اشاره کرد که چگونه با خشم جاده مقابله کنیم.

Well, I had to give a presentation at work to my work colleagues recently about road safety because that's something I'm interested in.

خوب، من مجبور شدم اخیراً در محل کارم در مورد ایمنی جاده یک سخنرانی در محل کارم ارائه کنم زیرا این چیزی است که به آن علاقه دارم.

And something I used to do at the last company.

و کاری که قبلاً در آخرین شرکت انجام می دادم.

A lot of us at work, of course, do a lot of driving for work.

بسیاری از ما در محل کار، البته، رانندگی زیادی برای کار انجام می دهیم.

So that puts us at risk of, of having an accident and road rage came up.

بنابراین ما را در معرض خطر تصادف و خشم جاده ای قرار می دهد.

It was something we discussed.

موضوعی بود که در موردش بحث کردیم.

How do you, react if somebody does something and you feel yourself getting very angry

اگر کسی کاری را انجام دهد و احساس کنید که خیلی عصبانی می شوید و می خواهید مشت تکان دهید، از پنجره فریاد بزنید، در جاده تعقیبش کنید

and you feel like shaking a fist, shouting out of the window, chasing them down the road,

یا هر کاری که می خواهید انجام دهید، چه واکنشی نشان می دهید،

or whatever you want to do, because it's.

زیرا اینطور است.

You can easily get very angry.

شما به راحتی می توانید بسیار عصبانی شوید.

I'm sure.

من مطمئن هستم.

Lewis, learnt over his many years of driving how to control your emotions.

لوئیس، در طول سالیان متمادی رانندگی خود آموخت که چگونه احساسات خود را کنترل کند.

Because that's what you have to learn to do. Yes, when you're driving.

زیرا این همان کاری است که باید یاد بگیرید. بله، وقتی در حال رانندگی هستید.

So as you don't get yourself into trouble, one of the tricks that,

بنابراین از آنجایی که خودتان را به دردسر نیندازید، یکی از ترفندهایی که

that that people say it's good to do is one, when you go out, don't go out.

مردم می‌گویند انجامش خوب است این است که وقتی بیرون می‌روید، بیرون نروید.

If you're in a rush,

اگر عجله دارید،

always allow yourself plenty of time.

همیشه به خودتان زمان زیادی بدهید.

Because if you're in a rush, if you're in an emotional,

زیرا اگر عجله دارید، اگر در

emotionally heightened state, then you're more likely to react to other road drivers.

حالت عاطفی و هیجانی هستید، احتمالاً به سایر رانندگان جاده واکنش نشان خواهید داد.

So be relaxed when you go out.

پس وقتی بیرون می‌روید آرام باشید.

And the other thing is, if something does happen to you, feel yourself getting angry.

و نکته دیگر این است که اگر اتفاقی برای شما افتاد، احساس کنید عصبانی شده اید.

Take a deep breath and count to ten.

نفس عمیق بکشید و تا ده بشمارید.

That sometimes works quite well.

که گاهی اوقات به خوبی کار می کند.

And just stopping that stress response from taking over.

و فقط جلوی تسلط آن پاسخ استرس را بگیرید.

Yes, now I would be very interested to hear from anybody else how they control their emotions on the road.

بله، اکنون بسیار علاقه مند هستم که از دیگران بشنوم که چگونه احساسات خود را در جاده کنترل می کنند.

Lewis, perhaps would, as a professional driver would have, learnt how to do that.

لوئیس، شاید، به عنوان یک راننده حرفه ای، یاد می گرفت که چگونه این کار را انجام دهد.

Or maybe his personality is not to react anyway.

یا شاید شخصیت او به هر حال واکنش نشان نمی دهد.

But, yeah, I'm the sort of person who can react very quickly.

اما، بله، من از آن دسته افرادی هستم که می‌توانم خیلی سریع واکنش نشان دهم.

So I have to use methods like counting.

بنابراین باید از روش هایی مانند شمارش استفاده کنم.

Sometimes I pull over if someone's behind me tailgating me. Yes.

گاهی اوقات اگر کسی پشت سرم باشد که مرا دم می زند، خود را کنار می کشم. بله.

You know, trying to push me along so that there nobody driving too close to you.

می‌دانی، سعی می‌کنی من را کنار بزنی تا کسی به تو نزدیک نشود.

Driving too close with what we call tailgating.

رانندگی خیلی نزدیک با چیزی که ما آن را عقب نشینی می نامیم.

I will often. So in the old days, I would say I'm not going to let them pass. They're not getting by me.

من اغلب. بنابراین در قدیم می‌گفتم نمی‌گذارم آنها بگذرند. آنها به من نمی رسند.

But now I just pull over and let them by.

اما حالا من فقط می کشم و اجازه می دهم آنها کنار بیایند.

Because what I always say about road rage is if something like that starts, you don't know how it will end.

زیرا آنچه من همیشه در مورد خشم جاده می گویم این است که اگر چنین چیزی شروع شود، شما نمی دانید چگونه تمام می شود.

And I always think that is the problem.

و من همیشه فکر می کنم مشکل همین است.

If you look on the internet, you will see lots of videos of people

اگر به اینترنت نگاه کنید، ویدیوهای زیادی از افراد

involved in

درگیر در

road rage incidents, and quite often it doesn't turn out very well.

حوادث خشم جاده ای مشاهده خواهید کرد، و اغلب اوقات خیلی خوب از آب در نمی آید.

It can be a rather horrible experience. Steve.

این می تواند یک تجربه نسبتاً وحشتناک باشد. استیو

We have a lot to get through so I want to show something else now if I can.

ما چیزهای زیادی برای عبور داریم، بنابراین اگر بتوانم می‌خواهم چیز دیگری را نشان دهم.

We went along to the coast in North Yorkshire.

ما به ساحل در شمال یورکشایر رفتیم.

We had the most amazing time.

شگفت انگیزترین زمان را سپری کردیم.

I've shown this already, but you will see the whole video right now of our adventure.

من قبلاً این را نشان داده ام، اما شما هم اکنون کل ویدیوی ماجراجویی ما را خواهید دید.

When we went to Whitby.

وقتی به ویتبی رفتیم.

So we saw Mr. Steve driving calmly in the car.

بنابراین دیدیم که آقای استیو با آرامش در ماشین رانندگی می کند.

No road rage whatsoever. No he was.

هیچ خشم جاده ای وجود ندارد. نه اون بود

This is what Mr. Steve looks like when he's driving.

این همان چیزی است که آقای استیو هنگام رانندگی به نظر می رسد.

He's so calm and

او آنقدر آرام است و

looking out to the front of the car you can see ahead.

به جلوی ماشین نگاه می کند که می توانید جلوتر را ببینید.

There is literally nothing ahead.

به معنای واقعی کلمه هیچ چیزی در پیش نیست.

This everyone is Yorkshire.

این همه یورکشایر هستند.

This. This is basically what people see when they go to Yorkshire.

این این اساساً همان چیزی است که مردم هنگام رفتن به یورکشایر می بینند.

And it's also one of the reasons why lots of people enjoy going to Yorkshire, because there is not much around.

و همچنین یکی از دلایلی است که بسیاری از مردم از رفتن به یورکشایر لذت می برند، زیرا چیز زیادی در اطراف وجود ندارد.

So we are heading towards a place called Whitby on the coast. It's

بنابراین ما به سمت مکانی به نام ویتبی در ساحل می رویم. این

a fishing town

یک شهر ماهیگیری است

but also a very popular destination for for those who wish to get away from their daily life.

اما همچنین یک مقصد بسیار محبوب برای کسانی است که می خواهند از زندگی روزمره خود دور شوند.

And in the moment you will see it.

و در لحظه آن را خواهید دید.

As we arrive in Whitby

همانطور که به ویتبی رسیدیم

and we also went on to the beach as well.

و همچنین به سمت ساحل رفتیم.

We went on to the beach and we saw something rather amazing, and you will see it in a few moments from now.

ما به ساحل رفتیم و چیز نسبتاً شگفت انگیزی دیدیم و تا چند لحظه دیگر آن را خواهید دید.

Christina. Don't go and Mr.. Don't go. It's okay. Steve.

کریستینا نرو و آقا... نرو. اشکالی ندارد. استیو

Christina says I like driving at night. I find it more relaxing.

کریستینا می گوید من رانندگی در شب را دوست دارم. به نظرم آرامش بخش تر است.

I'm the same. Christina.

منم همینطورم کریستینا

I like driving at night.

من رانندگی در شب را دوست دارم.

In fact, we drove up to Harrogate, when it was dark. There was hardly.

در واقع وقتی هوا تاریک شده بود به سمت هاروگیت رفتیم. به سختی وجود داشت.

The traffic is less.

ترافیک کمتر است.

You can see other cars coming.

شما می توانید ماشین های دیگر را ببینید.

It is. It's more relaxing, I think, because there's less cars on the road. Yes.

هست. فکر می‌کنم آرامش‌بخش‌تر است، زیرا ماشین‌های کمتری در جاده‌ها وجود دارد. بله.

And that's that's what I like. So yeah, it is more relaxing. I don't know why that is.

و این چیزی است که من دوست دارم. بنابراین بله، آرامش بیشتری دارد. من نمی دانم چرا اینطور است.

I think it is because there's less cars on the drive.

من فکر می کنم به این دلیل است که ماشین های کمتری در درایو وجود دارد.

Looking at the moment, if you look in the distance you can see there is something rather interesting,

با نگاه کردن به این لحظه، اگر به دوردست نگاه کنید، می‌بینید که چیزی نسبتاً جالب وجود دارد،

a rather unusual looking building that is one of the early warning radars

یک ساختمان نسبتاً غیرعادی که یکی از رادارهای هشدار اولیه است

that are positioned high up in Yorkshire, and they are there to spot any incoming nuclear weapons.

که در ارتفاعات یورکشایر قرار دارد، و آنها آنجا هستند تا هر گونه سلاح هسته‌ای وارده را شناسایی کنند.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

So they are there, they monitor the skies and they can see way, way into the distance.

بنابراین آنها آنجا هستند، آنها آسمان ها را زیر نظر دارند و می توانند راه دور را ببینند.

Talking of which,

در مورد آن صحبت کنیم،

in a moment we will be looking way into the distance.

در یک لحظه به دوردست ها نگاه خواهیم کرد.

And this is Whitby, Mr.. Steve, this is the place.

و این ویتبی است، آقای استیو، این مکان است.

This is the seaside, the the common seaside resort on the on the east coast of the UK,

این ساحل است، تفرجگاه ساحلی رایج در ساحل شرقی بریتانیا،

which, is, is looking at onto the North Sea.

که به دریای شمال نگاه می کند.

That's obviously they look at that Mr. Duncan,

این بدیهی است که آنها به آقای دانکن نگاه می کنند،

that is a you can go on that boat for a little boat trip out into the ocean.

یعنی شما می توانید با آن قایق برای یک سفر قایق کوچک به اقیانوس بروید.

This is the harbour, obviously, the sheltered area, where the where ships can, can be protected from the, the bad weather, the sea.

این بندر، بدیهی است، منطقه ای است که در آن کشتی ها می توانند در آن از آب و هوای بد، دریا محافظت شوند.

Look at that view.

به آن منظره نگاه کن

So there you can see the harbour with some of the boats, all sizes.

بنابراین در آنجا می توانید بندر را با برخی از قایق ها، در اندازه های مختلف ببینید.

And there is the view from the top by the old abbey looking down across the bay.

و منظره ای از بالای صومعه قدیمی وجود دارد که به سمت پایین خلیج می نگرد.

An amazing view. There is also a cemetery up there as well.

یک منظره شگفت انگیز یک قبرستان نیز در آن بالا وجود دارد.

And that is where the ships will come in and go out to keep everything safe and secure.

و اینجاست که کشتی ها وارد و خارج می شوند تا همه چیز را امن و مطمئن نگه دارند.

So that will take you out. And I would imagine that is the North Sea.

بنابراین شما را بیرون خواهد برد. و من تصور می کنم که دریای شمال است.

That is the North Sea. Mr. Duncan,

آن دریای شمال است. آقای دانکن،

looking over

از کلیسای قدیمی در بالا، همان بالا،

Whitby from the old church at the top, the very top.

به ویتبی نگاه می کند .

You have to climb nearly 200 steps, don't you, Steve? You do.

شما باید نزدیک به 200 پله را بالا بروید، اینطور نیست، استیو؟ شما انجام می دهید.

And there is the famous Abbey.

و ابی معروف وجود دارد.

And Steve, you told us something very interesting about this place, didn't you?

و استیو، چیز بسیار جالبی در مورد این مکان به ما گفتی، اینطور نیست؟

Yes, sir. This this is a ruined abbey. Ruined?

بله قربان این یک صومعه ویران شده است. خراب شده؟

So most of it's fallen down.

بنابراین بیشتر آن سقوط کرده است.

And, that was the inspiration for Bram Stoker's book Dracula.

و این الهام بخش کتاب دراکولا برام استوکر بود.

He stayed there.

آنجا ماند.

And, and then went up to see this abbey and was inspired because it looks spooky.

و، و سپس برای دیدن این صومعه بالا رفتم و الهام گرفتم زیرا شبح وار به نظر می رسد.

Inspired to write Dracula.

الهام گرفته شده برای نوشتن دراکولا.

It does look very gothic, very gothic.

بسیار گوتیک به نظر می رسد، بسیار گوتیک.

And at night, I would imagine it's quite creepy.

و در شب، من تصور می کنم که بسیار وحشتناک است.

Yeah,

بله،

I would, I would definitely not want to spend the night at there. Not.

من قطعاً نمی خواهم شب را در آنجا بمانم. نه.

And also that there is there's a cemetery at the top and this is the real fun we had Steve,

و همچنین اینکه قبرستانی در بالا وجود دارد و این لذت واقعی است که ما استیو داشتیم،

we were on the beach and suddenly all these tractors appeared and they started racing around on the beach

ما در ساحل بودیم و ناگهان همه این تراکتورها ظاهر شدند و شروع به مسابقه در ساحل کردند

and we couldn't work out what was going on.

و ما نتوانستیم بفهمیم چه خبر است.

And they started zooming around across the sand.

و آنها شروع به زوم کردن روی شن و ماسه کردند.

And I was surprised just how fast tractors can travel.

و من تعجب کردم که تراکتورها با چه سرعتی می توانند حرکت کنند.

And at one point they got quite close to us, didn't they?

و در یک نقطه کاملاً به ما نزدیک شدند، اینطور نیست؟

They did, they got very close to Mr. Duncan, as you will see in a minute.

آنها این کار را کردند، همانطور که در یک دقیقه خواهید دید خیلی به آقای دانکن نزدیک شدند.

We went for some reason, we happened to be standing in the middle of where they wanted to do this.

به دلایلی رفتیم، اتفاقاً وسط جایی که می خواستند این کار را بکنند، ایستادیم.

Driving around, they didn't seem to care that we were stuck, but little of what they were doing.

در حین رانندگی، به نظر نمی رسید برایشان مهم باشد که ما گیر کرده بودیم، اما کمی از کاری که آنها انجام می دادند.

So we didn't expect to see this.

بنابراین ما انتظار نداشتیم این را ببینیم.

This just happened to be there when we arrived.

این اتفاقاً آنجا بود که ما رسیدیم.

And you will notice in a minute

و شما در یک دقیقه متوجه خواهید شد که

one of the tractors comes right by that.

یکی از تراکتورها دقیقاً در آن جا می آید.

In fact, I think he was aiming for me.

در واقع فکر می کنم او مرا هدف گرفته بود.

Watch this any second now.

هر لحظه این را تماشا کنید.

I think any of you got swept away.

من فکر می کنم هر یک از شما جارو شد.

I can tell you now. I got I nearly got squashed by a tractor.

الان میتونم بهت بگم فهمیدم نزدیک بود توسط تراکتور له شوم.

So that was going on on the beach. It was also freezing cold.

پس این در ساحل در جریان بود. هوا هم سرد بود.

Can I also mention the fact that it was freezing cold on the beach?

آیا می توانم این واقعیت را نیز ذکر کنم که در ساحل سرد بود؟

And that is what was happening later?

و این چیزی است که بعدا اتفاق می افتد؟

It looks like they are playing a tug of war.

به نظر می رسد که آنها در حال بازی طناب کشی هستند.

It was.

بود.

We don't know quite what was going on.

ما کاملاً نمی دانیم چه اتفاقی افتاده است.

We just happened to be there at the time, though, it was being filmed for television.

ما اتفاقاً در آن زمان آنجا بودیم، هر چند که برای تلویزیون فیلمبرداری می شد.

So we think it was something to do with, old tractors,

بنابراین ما فکر می کنیم که این موضوع مربوط به تراکتورهای قدیمی بوده است،

because some of those tractors were over 100 years old, apparently. Yeah.

زیرا برخی از آن تراکتورها ظاهراً بیش از 100 سال قدمت داشتند. آره

So they were just doing it to promote something, I would imagine.

بنابراین تصور می‌کنم آنها فقط برای تبلیغ چیزی این کار را انجام می‌دهند.

And we just happened to be there at the time.

و ما اتفاقاً در آن زمان آنجا بودیم.

In fact, a lady came over, ran over.

در واقع یک خانم آمد، دوید.

She was in a yellow vest. She was from the production company, from the production company.

او در جلیقه زرد بود. او از شرکت تولید بود، از شرکت تولید.

And, and asked us to move.

و از ما خواست حرکت کنیم.

I think she was a bit scared that we were we were there. We were we were very close to the action

من فکر می کنم او کمی ترسیده بود که ما آنجا بودیم. ما آنجا بودیم که خیلی به عمل نزدیک بودیم

and I have to say, close to the action.

و باید بگویم نزدیک عمل بودیم.

So that was our adventure in Whitby, a wonderful place and some very scenic views.

پس این ماجراجویی ما در ویتبی بود، مکانی فوق العاده و مناظر بسیار دیدنی.

I have to say, I was I was so surprised at how beautiful the view actually was at the top.

باید بگویم، من بسیار شگفت زده شدم که چقدر منظره در بالای آن زیبا بود.

Sartori now says, I can see you have a Mercedes. What about your Ford Mustang?

سرتوری حالا می گوید، می توانم ببینم که مرسدس داری. فورد موستانگ شما چطور؟

Well, yes.

خوب، بله.

Well, well, well, that that particular car I've got is seven years old now.

خوب، خوب، خوب، آن ماشین خاصی که من دارم الان هفت ساله است.

It's done.

انجام شده است.

I would say about 130,000km in total now, and it's proved to be very reliable.

من می توانم بگویم در کل حدود 130000 کیلومتر در حال حاضر، و ثابت شده است که بسیار قابل اعتماد است.

Touchwood. So I've kept it.

تاچ وود. بنابراین من آن را نگه داشته ام.

It was an ex company car that I bought when I left.

این یک ماشین شرکت سابق بود که وقتی رفتم خریدم.

Got made redundant from my last job.

از آخرین کارم بیکار شدم

I decided to buy it because I knew its history, and its proved very reliable.

تصمیم گرفتم آن را بخرم زیرا تاریخچه آن را می دانستم و بسیار قابل اعتماد بود.

Now we got all the way

حالا ما تمام راه را

to, we did our 500 miles, Mr.

به پایان رساندیم، 500 مایلمان را انجام دادیم، آقای

Duncan, did we not? On less than one full tank of fuel.

دانکن، نه؟ با کمتر از یک باک پر سوخت.

This is amazing.

این شگفت انگیز است.

Which I was determined to do. Yeah, because this is one of your things, isn't it, Steve?

کاری که مصمم به انجامش بودم. آره، چون این یکی از چیزهای توست، اینطور نیست، استیو؟

Let me just shine. Yes.

بگذار فقط بدرخشم بله.

If you ever drive anywhere with Mr.

اگر با آقای استیو جایی رانندگی کنید

Steve, you will notice that he's always talking about how many miles to the gallon you can get in the car.

، متوجه خواهید شد که او همیشه در مورد اینکه چند مایل به گالن می توانید سوار ماشین شوید صحبت می کند.

And you were.

و تو بودی

We were able to drive all the way there and all the way back without having to fill the car with any petrol, I know.

می‌دانم، می‌توانستیم تا آنجا و تمام مسیر را برگردیم، بدون اینکه ماشین را با بنزین پر کنیم.

So, yes.

بنابراین، بله.

So if I fill up the tank with fuel, it will do absolute maximum 600 miles before it needs refuelling.

بنابراین اگر باک را با سوخت پر کنم، حداکثر 600 مایل قبل از نیاز به سوخت گیری انجام می شود.

So I was determined that we were going to go all the way there and back on one tank of fuel. Yes.

بنابراین من مصمم شدم که با یک مخزن سوخت تا آنجا برویم و برگردیم. بله.

And we did with 100 miles left in the tank. So what what was the average then?

و با 100 مایل باقی مانده در تانک این کار را انجام دادیم. پس میانگین آن چند بود؟

So we averaged 50 miles per gallon. That's incredible.

بنابراین ما میانگین 50 مایل در هر گالن را محاسبه کردیم. این باور نکردنی است.

Now they measured that fit.

حالا این تناسب را اندازه گرفتند.

I don't know what that is converted because in Europe they measure litres per kilometre.

من نمی دانم چه چیزی تبدیل می شود زیرا در اروپا لیتر در هر کیلومتر را اندازه می گیرند.

Well we don't we don't. We'll just stick with the gallon.

خوب ما که نداریم. ما فقط به گالن می چسبیم.

So you couldn't convert that 50 miles per gallon and convert it to whatever you in your country, whatever you measure.

بنابراین شما نمی توانید آن 50 مایل در هر گالن را تبدیل کنید و آن را به هر آنچه در کشور خود هستید، هر چه اندازه گیری می کنید، تبدیل کنید.

This is almost like an advertisement for Mercedes cars, because in fact, that is actually quite amazing.

این تقریباً مانند یک تبلیغ برای اتومبیل های مرسدس است، زیرا در واقع، واقعاً شگفت انگیز است. من

I was quite,

از دستیابی به آن

pleased at having achieved that.

بسیار خوشحال بودم .

It's something I know it sounds stupid, but that's something I like to do when I'm in the car, see how far I can go on on a tank of fuel.

این چیزی است که می دانم احمقانه به نظر می رسد، اما کاری است که دوست دارم وقتی در ماشین هستم انجام دهم.

It's a little game I play with myself, as when driving.

این یک بازی کوچک است که من با خودم انجام می دهم، مانند هنگام رانندگی.

By the way, an abbey.

به هر حال، یک صومعه.

It's ab e y.

این ab e y است.

Somebody mentioned that earlier.

کسی قبلاً به آن اشاره کرد.

I think it was English teacher.

فکر کنم معلم انگلیسی بود

Now, somebody mentioned what is an abbey? I, can't remember who said that.

حالا یکی اشاره کرد که ابی چیست؟ یادم نمیاد کی گفته

Now, Abbey VI, it's an old,

حالا، ابی ششم، قدیمی است،

Well, it would have been, it would have been for monks.

خوب، می شد، برای راهبان بود.

Yeah, it's an old monastery. An old monastery.

آره، این یک صومعه قدیمی است. یک صومعه قدیمی

So an abbey, religious building, many of the monasteries, many of the Cluny at monks came to to England.

بنابراین یک صومعه، ساختمان مذهبی، بسیاری از صومعه ها، بسیاری از کلونی در راهبان به انگلستان آمدند.

And there were many, many old monasteries with the abbey.

و بسیاری از صومعه های قدیمی با صومعه وجود داشت.

The abbey is the main place where the monks would congregate and gather.

صومعه محل اصلی تجمع و تجمع راهبان است.

And over the years they they became well.

و با گذشت سالها آنها خوب شدند.

A lot of them, of course, were destroyed.

البته بسیاری از آنها نابود شدند.

After Henry the Eighth decided that he didn't want them anymore.

بعد از اینکه هنری هشتم تصمیم گرفت که دیگر آنها را نمی خواهد.

So he he did have them all closed down, and many of them were destroyed. Yeah.

بنابراین او همه آنها را تعطیل کرد و بسیاری از آنها نابود شدند. آره

So that's one of the reasons why many abbeys in England are actually ruins.

بنابراین این یکی از دلایلی است که بسیاری از کلیساها در انگلستان در واقع ویرانه هستند.

So many of them would probably be in a very good condition.

بنابراین بسیاری از آنها احتمالاً در وضعیت بسیار خوبی خواهند بود.

But because of Henry the Eighth, you can blame him for that.

اما به خاطر هنری هشتم، می توانید او را به خاطر آن سرزنش کنید.

For the he was trying to take the power away from the church,

برای اینکه او سعی داشت قدرت را از کلیسا بگیرد،

so he destroyed a lot of the monasteries where and of course, they had a lot of power.

بنابراین بسیاری از صومعه‌هایی را که در آن‌ها و البته قدرت زیادی داشتند، ویران کرد.

So he destroyed them back in the day. I can't remember,

پس در همان روز آنها را نابود کرد. یادم نمی آید،

but he was around. So that was, that was the, the, the.

اما او آنجا بود. پس این بود، آن بود،

So that is what an abbey is.

پس صومعه یعنی همین.

And that's what the, the abbey at the top of the hill was to restore.

و این همان چیزی است که صومعه بالای تپه قرار بود بازسازی شود.

It would cost a great deal of money. Somebody mentioned earlier why isn't it restored?

هزینه زیادی خواهد داشت. یکی قبلاً گفته بود که چرا بازیابی نمی شود؟

It would be an astronomical sum of money to restore it now. Yeah.

اکنون بازسازی آن مبلغی نجومی است. آره

Well, I don't know where they got the money from to build them in the first place.

خوب، من نمی دانم آنها از کجا پول برای ساخت آنها را در وهله اول آورده اند.

There is a point.

نکته ای وجود دارد.

There is a point, Steve, where

یک نقطه است، استیو، جایی که

a building, once it becomes derelict, once it starts to fall down, there is a point where you can't bring it back.

یک ساختمان، زمانی که متروک می شود، زمانی که شروع به سقوط می کند، نقطه ای وجود دارد که نمی توانی آن را برگردانی.

Unfortunate. So that is one of the reasons why.

بدبخت. پس یکی از دلایلش همینه

And there are lots of abbeys, ruined abbeys around England to look at.

و کلیساهای زیادی وجود دارد، صومعه های ویران شده در سراسر انگلستان که باید به آنها نگاه کرد.

And we have one here in Much Wenlock. Yes.

و ما اینجا در Much Wenlock یکی داریم. بله.

But as we said, Henry the Eighth destroyed a lot of them,

اما همانطور که گفتیم، هنری هشتم تعداد زیادی از آنها را نابود کرد،

deliberately to take the power away from the church at the time.

تا قدرت را از کلیسا در آن زمان سلب کند.

And, so that's what we've got left.

و این همان چیزی است که برای ما باقی مانده است.

And to restore them would cost an absolute fortune. So,

و بازگرداندن آن‌ها به هزینه‌ای تمام می‌شود. بنابراین،

because they would have taken decades, if not decades and decades to build in the first place.

زیرا در وهله اول ساختن آن ها، اگر دهه ها و دهه ها نبود، دهه ها طول می کشید.

A lot of manpower, and they couldn't be restored with that huge sums of money. Yes.

نیروی انسانی زیادی وجود دارد و با آن مبالغ هنگفت نمی توان آنها را بازسازی کرد. بله.

In fact, I would say it's an impossible task.

در واقع، من می گویم این یک کار غیر ممکن است.

We were in Yorkshire, and this is what it looks like, by the way.

ما در یورکشایر بودیم و اتفاقاً این چیزی است که به نظر می رسد.

We did take some lovely shops.

ما به چند مغازه دوست داشتنی رفتیم.

We stopped the car and we got out the car and had a look and that that is a typical view over the Yorkshire hills, the Yorkshire Moors.

ما ماشین را متوقف کردیم و از ماشین پیاده شدیم و نگاهی انداختیم که یک منظره معمولی از تپه های یورکشایر، مورهای یورکشایر است.

And you can see there is nothing around at all to disturb.

و می توانید ببینید که اصلاً چیزی برای مزاحمت در اطراف وجود ندارد.

The word is desolate.

کلمه متروک است.

Yeah, it's a very desolate area and in winter it is, because it's flat and exposed to the, the North Sea,

بله، این منطقه بسیار متروک است و در زمستان، چون هموار است و در معرض دریای شمال است،

it becomes a very difficult place to, to live.

برای زندگی به مکانی بسیار سخت تبدیل می شود.

And there's no houses, as you can see, because it's just two.

و همانطور که می بینید هیچ خانه ای وجود ندارد، زیرا فقط دو خانه است.

It would be very uncomfortable to live there, the weather. Would you be cut off?

زندگی در آنجا بسیار ناراحت کننده خواهد بود، آب و هوا. آیا قطع می شوید؟

And there the moors, what they call the moors, and all that black, blackness you can see on the hills, as I mentioned before, is Heather,

و همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، مورچه‌ها، چیزی که به آن مور می‌گویند، و تمام سیاهی و سیاهی که می‌توانید روی تپه‌ها ببینید، هدر است،

because Heather is a very tough plant, and it can grow in extreme conditions of heat and also of cold in many places.

زیرا هدر گیاهی بسیار سخت است و می‌تواند در شرایط شدید گرما و همچنین سرما در بسیاری از نقاط رشد کند.

That's all there is in many places that that's all it grows there because it's the only plant that can survive.

این تمام چیزی است که در بسیاری از جاها وجود دارد و فقط همین است که در آنجا رشد می کند زیرا تنها گیاهی است که می تواند زنده بماند.

Shall we go somewhere else? Mr.. Steve, we thank you.

بریم جای دیگه؟ آقای استیو، ما از شما تشکر می کنیم.

Thank you, councillor, for for putting that on about, Henry the Eighth dissolving the monasteries between 1536 and 1541.

از شما متشکریم، عضو شورا، برای اینکه در مورد این موضوع که هنری هشتم صومعه‌ها را بین سال‌های 1536 تا 1541 منحل کرد، به این موضوع اشاره کردید.

Thank you for that information now.

اکنون برای این اطلاعات از شما متشکرم.

Well, whilst we were in Pickering, we did notice something rather interesting.

خوب، در حالی که ما در Pickering بودیم، متوجه چیز جالبی شدیم.

And this is something I'm asked quite often.

و این چیزی است که اغلب از من می پرسند.

Mr. Duncan, can you carry a gun in England?

آقای دانکن، آیا می توانید در انگلیس اسلحه حمل کنید؟

Well, the answer to that is.

خوب، پاسخ به آن است.

Well, I suppose the answer is yes and no, because in Pickering they have on their high street

خب، فکر می‌کنم پاسخ بله و نه باشد، زیرا در Pickering آنها در خیابان اصلی خود

a gun shop.

یک مغازه اسلحه فروشی دارند.

So you can actually.

بنابراین شما در واقع می توانید.

Oh, I think this man here, he's interested, he wants to think he wants to do something.

اوه، فکر می کنم این مرد اینجا، علاقه مند است، می خواهد فکر کند که می خواهد کاری انجام دهد.

Maybe, maybe his wife has been annoying him.

شاید، شاید همسرش او را اذیت کرده است.

He's thinking, oh, I think I'm going to buy a gun so you can buy guns.

او فکر می کند، اوه، من فکر می کنم من می خواهم یک اسلحه بخرم تا شما بتوانید اسلحه بخرید.

But the the laws in the UK are very strict, very strict.

اما قوانین در بریتانیا بسیار سختگیرانه، بسیار سختگیرانه است.

You can't just go into a shop and buy a gun.

شما نمی توانید فقط به یک مغازه بروید و یک اسلحه بخرید.

You have to fill out lots of form forms and you have to make sure that, well, you have to have a doctor's approval as well.

شما باید فرم های زیادی را پر کنید و باید مطمئن شوید که خوب، باید تاییدیه پزشک را نیز داشته باشید.

So they're in the window of the shop.

بنابراین آنها در ویترین مغازه هستند.

You can see there is a gun for sale, £120.

می توانید ببینید که یک اسلحه برای فروش به قیمت 120 پوند وجود دارد.

Mr.. Steve, and that's a cheap one.

آقای استیو، و آن هم ارزان است.

What I love is there are over 250 guns from £89.

چیزی که من دوست دارم این است که بیش از 250 اسلحه از 89 پوند وجود دارد.

You can buy a gun for £89, Mr. Steve, that's amazing. I don't think they would let you.

شما می توانید یک اسلحه به قیمت 89 پوند بخرید، آقای استیو، این شگفت انگیز است. فکر نمی کنم به شما اجازه دهند.

I buy a gun.

من یک اسلحه می خرم.

I think, it's hard to buy a gun in the UK.

من فکر می کنم، خرید اسلحه در بریتانیا سخت است.

You have to be a farmer.

باید کشاورز باشی

You can buy them for, for sporting events.

می توانید آنها را برای رویدادهای ورزشی خریداری کنید.

But in order to hold one in your house, you have to, in order to be able to.

اما برای اینکه یکی را در خانه خود نگه دارید، باید این کار را انجام دهید تا بتوانید.

But you can't just go into a shop and buy a gun. Let's make that clear. Yes.

اما شما نمی توانید فقط به یک مغازه بروید و یک اسلحه بخرید. بیایید آن را روشن کنیم. بله.

You cannot go into a gun in the UK. You can't go into a shop and buy a gun.

شما نمی توانید در بریتانیا به اسلحه بروید. شما نمی توانید به یک مغازه بروید و یک اسلحه بخرید.

You have to,

شما مجبور هستید،

only certain professions are allowed to do it.

فقط مشاغل خاصی مجاز به انجام آن هستند.

Mostly farmers, mostly farmers and hunters.

بیشتر کشاورزان، بیشتر کشاورزان و شکارچیان.

Yes. If you and you have to have a licence, you have to have several psychological tests

بله. اگر شما و شما باید مجوز داشته باشید، باید چندین آزمایش روانشناسی انجام دهید

for the doctors to say that, you know, you're safe to have one. Yeah.

تا پزشکان بگویند، می دانید، شما مطمئن هستید که یک مجوز داشته باشید. آره

I do like that.

من آن را دوست دارم.

I do love that guy.

من آن پسر را دوست دارم

That that man, he's looking in the window.

اون مرد داره تو پنجره نگاه میکنه

He's really interested in those guns. He's thinking to himself.

او واقعاً به آن اسلحه ها علاقه دارد. داره با خودش فکر میکنه

Yeah, I think next week I'm going to, visit that shop and get myself a gun.

بله، فکر می کنم هفته آینده می خواهم به آن مغازه سر بزنم و برای خودم اسلحه بیاورم.

There, you can buy a new gun from there.

در آنجا می توانید یک اسلحه جدید از آنجا بخرید.

Anarchy.

هرج و مرج.

But, it's very unusual to see a gun shop.

اما، دیدن یک مغازه اسلحه فروشی بسیار غیرعادی است.

It is in the UK very, very unusual.

در انگلستان بسیار بسیار غیرعادی است.

It is very strange to see a gun shop in the UK.

دیدن یک مغازه اسلحه فروشی در بریتانیا بسیار عجیب است.

You don't normally see them, to be honest.

صادقانه بگویم معمولا آنها را نمی بینید.

And I would imagine that the shop owner, in order to keep guns on the premises, he must have to have some very, very secure,

و من تصور می‌کنم که صاحب مغازه، برای اینکه اسلحه‌ها را در محل نگه دارد، باید

ways securing those against theft. Yes, because it would be.

راه‌های بسیار بسیار ایمنی برای محافظت از آن‌ها در برابر سرقت داشته باشد. بله، زیرا چنین خواهد شد.

Maybe they don't keep the guns on the premises

شاید آنها اسلحه ها را در محل نگهداری نمی کنند

or they don't keep the ammunition there or something, because you would imagine that would be a target for, for a criminal.

یا مهمات را در آنجا نگه نمی دارند یا چیز دیگری، زیرا تصور می کنید که هدفی برای یک جنایتکار باشد.

Yes, I would imagine so.

بله، من چنین تصور می کنم.

There must be some very strict laws around having a shop like that.

باید قوانین بسیار سختگیرانه ای در مورد داشتن چنین مغازه ای وجود داشته باشد.

Well, I, I know, I know that in this country you've got to keep them in a, not just a secure place,

خوب، من، می دانم، می دانم که در این کشور شما باید آنها را در یک مکان امن، نه فقط در یک مکان امن،

but in certain types of cupboards or certain types of lockers or something that's completely hidden away.

بلکه در انواع خاصی از کمدها یا انواع خاصی از کمدها یا چیزی که کاملاً پنهان است، نگهداری کنید.

So, so they can't just be found.

بنابراین، بنابراین آنها را نمی توان یافت.

But unlike the United States, where guns are readily available, you can't just go into a shop and buy one.

اما بر خلاف ایالات متحده، که در آن اسلحه به راحتی در دسترس است، شما نمی توانید فقط به یک مغازه بروید و یکی بخرید.

I think there is a period of time that you have to wait anyway, and you have to get all sorts of documents.

به نظر من یه دوره ای هست که به هر حال باید منتظر بمونی و باید انواع و اقسام مدارک رو بگیری.

As Steve said, normally from a doctor or a psychiatrist, just to make sure

همانطور که استیو گفت، معمولاً از یک دکتر یا یک روانپزشک، فقط برای اطمینان

that you are not going to go out and do anything silly with your big gun.

از اینکه قرار نیست بیرون بروید و با تفنگ بزرگ خود کار احمقانه ای انجام دهید.

So we did see a lot of things during our trip to Yorkshire.

بنابراین ما در طول سفر خود به یورکشایر چیزهای زیادی دیدیم.

I wasn't expecting so many things to happen, to be honest.

صادقانه بگویم، انتظار این همه اتفاق را نداشتم.

Mr. Steve.

آقای استیو

I was not expecting to see all those things.

انتظار نداشتم این همه چیز را ببینم.

We were quite lucky, I think I yes and also the weather was amazing as well.

ما کاملاً خوش شانس بودیم، فکر می کنم بله و همچنین آب و هوا نیز فوق العاده بود.

We were so lucky with the weather.

از نظر آب و هوا خیلی خوش شانس بودیم.

I can't begin to tell you how pleased we felt and we did eat lots of food.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر خوشحال بودیم و غذای زیادی خوردیم.

Of course we did too much.

البته ما خیلی کار کردیم.

We ate too much food. We had a big breakfast yesterday.

ما زیاد غذا خوردیم. دیروز یک صبحانه ی بزرگ خوردیم.

We had something for lunch and then last night on the way back home, we stopped off

ما چیزی برای ناهار خوردیم و بعد دیشب در راه بازگشت به خانه،

for a break

برای استراحت

and we had KFC.

توقف کردیم و KFC خوردیم.

So all I can say is today I'm not going to eat much food.

بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امروز غذای زیادی نخواهم خورد.

I will be honest with you, I won't be eating much food at all.

من با شما صادق خواهم بود، من اصلاً غذای زیادی نمی خورم.

A quick break and then we are back.

یک استراحت سریع و سپس ما برگشتیم.

By the way, Steve, have you heard about the new movie that's come out?

به هر حال، استیو، آیا در مورد فیلم جدیدی که منتشر شده است چیزی شنیده اید؟

Apparently there is a new version of Snow White and the Seven Dwarfs.

ظاهرا نسخه جدیدی از سفید برفی و هفت کوتوله وجود دارد.

Have you?

دارید؟

Did you know that?

آیا می دانستید که؟

I didn't know, I didn't know, apparently there is one.

نمی دانستم، نمی دانستم، ظاهرا یکی هست.

And a lot of people have said it's amazing.

و بسیاری از مردم گفته اند که شگفت انگیز است.

The apparently it has been described as one of the best movies ever made in the history of motion pictures.

ظاهراً از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم های ساخته شده در تاریخ فیلم های سینمایی یاد شده است.

Oh, hang on a second. No, no, no, it's actually the opposite of all those things.

اوه، یک ثانیه صبر کن نه، نه، نه، در واقع برعکس همه آن چیزهاست.

Oh, so all of that coming up at the moment, I suppose the big question is, can you name all of the dwarfs, all of that coming up in a moment?

اوه، بنابراین، همه آن‌هایی که در حال حاضر پیش می‌آیند، فکر می‌کنم سوال بزرگ این است که آیا می‌توانید همه کوتوله‌ها را نام ببرید، همه آن‌هایی که در یک لحظه به وجود می‌آیند؟

Don't go away.

نرو

There is no snow today.

امروز برفی نیست

Do not worry.

نگران نباشید.

There is no snow.

برفی وجود ندارد.

Do you love English?

آیا عاشق انگلیسی هستید؟

Do you like learning English as a second language?

آیا دوست دارید انگلیسی را به عنوان زبان دوم یاد بگیرید؟

Then guess what? You are in the right place.

بعد حدس بزنید چی؟ شما در جای مناسب هستید.

Because this is English addict on a Sunday afternoon coming to you live from England with myself and also Mr.

چون این معتاد انگلیسی است در یک بعدازظهر یکشنبه که از انگلیس به شما می آید، با من و همچنین آقای

Steve as well. Here is something I want to mention very quickly.

استیو به صورت زنده. در اینجا چیزی است که می خواهم خیلی سریع به آن اشاره کنم.

There is a new film, a new version of the famous fairy tale Snow White and the seven Small People.

یک فیلم جدید، نسخه جدیدی از افسانه معروف سفید برفی و هفت آدم کوچک وجود دارد.

Because I don't think you can say dwarves anymore.

چون فکر نمی کنم دیگر بتوان گفت کوتوله.

I thought that was banned, but apparently you can say it if you are talking about this particular story and it has come out now.

من فکر می کردم ممنوع است، اما ظاهراً اگر در مورد این داستان خاص صحبت می کنید و اکنون منتشر شده است، می توانید آن را بگویید.

I'm wondering, Steve, now you know the story, don't you, Steve?

من تعجب می کنم، استیو، حالا شما داستان را می دانید، نه، استیو؟

Snow white and the seven dwarfs. Yes.

سفید برفی و هفت کوتوله بله.

So I can vaguely, vaguely,

بنابراین می توانم به طور مبهم، مبهم،

remind me of the story, the Snow White.

من را به یاد داستان، سفید برفی بیاندازم.

I was thinking of the sleeping... I get mixed up with the Sleeping Beauty.

داشتم به خوابیده فکر می کردم... با زیبای خفته قاطی می شوم.

Guess what you...

حدس بزن...

Well, that's okay, because I think a lot of people do, because the plot is very similar.

خوب، اشکالی ندارد، چون فکر می‌کنم خیلی‌ها این کار را می‌کنند، چون طرح داستان خیلی شبیه است.

There is a damsel in distress.

دختری در مضیقه است.

There is a handsome prince.

یک شاهزاده خوش تیپ وجود دارد.

And normally on the way there is, there is a character or a group of characters helping that story to come to a happy ending.

و معمولاً در مسیری که وجود دارد، یک شخصیت یا گروهی از شخصیت‌ها وجود دارند که به آن داستان کمک می‌کنند تا پایان خوشی داشته باشد.

So yes, Sleeping Beauty, it's basically Wicked witch, beautiful girl.

پس بله، زیبای خفته، اساساً جادوگر شرور، دختر زیباست.

She is the prettiest girl in the land.

او زیباترین دختر این سرزمین است.

The Wicked Witch is very jealous, wants to trap Snow White

جادوگر بدجنس بسیار حسود است، می‌خواهد سفید برفی را

by giving her a poisoned apple which will make her go to sleep forever and ever.

با دادن سیبی مسموم به دام بیاندازد که او را برای همیشه و همیشه به خواب می‌برد.

Fortunately, it doesn't kill her, it just makes her very, very sleepy.

خوشبختانه، او را نمی کشد، فقط او را بسیار بسیار خواب آلود می کند.

And then, of course, there are some some lovely little characters, the Seven Dwarfs, Mr.

و البته، چند شخصیت کوچک دوست داشتنی وجود دارد، هفت کوتوله، آقای

Steve, I'm not even sure if we can say that I'm.

استیو، من حتی مطمئن نیستم که بتوانیم بگوییم که هستم.

I might actually be cancelled just for saying that.

من واقعاً ممکن است فقط به خاطر گفتن آن لغو شوم.

But there is a new version. Most people think of the Walt Disney version. I don't know, they do.

اما یک نسخه جدید وجود دارد. اکثر مردم به نسخه والت دیزنی فکر می کنند. من نمی دانم، آنها می دانند.

It's like, it's coming back now.

انگار الان داره برمیگرده

Is it the one where the Prince Charming, kisses Snow White comes back to life?

آیا این همان جایی است که شاهزاده جذاب، سفید برفی را می بوسد، زنده می شود؟

But in the new movie, in the new movie that's just come out, there is no Prince Charming.

اما در فیلم جدید، در فیلم جدیدی که به تازگی منتشر شده است، شاهزاده جذاب وجود ندارد.

There is no handsome prince. He is not. Okay. I'm going to watch that. Yes.

شاهزاده خوش تیپی وجود ندارد. او نیست. باشه من می روم آن را تماشا کنم. بله.

Nobody. Apparently.

هیچ کس. ظاهرا

Already it would appear that the film is not doing very well.

از قبل به نظر می رسید که فیلم خیلی خوب کار نمی کند.

But can you name?

اما می توانید نام ببرید؟

Can you name the Seven Dwarfs?

آیا می توانید هفت کوتوله را نام ببرید؟

I wonder

تعجب می کنم

if you can.

که آیا می توانید.

Can you name the seven dwarfs without looking it up on, on Wikipedia?

آیا می توانید نام هفت کوتوله را بدون جستجو در ویکی پدیا نام ببرید؟

Yes, I know, but this is the problem. I'm asking this question,

بله، می دانم، اما مشکل این است. من این سوال را می‌پرسم،

and I know already lots of people are just going onto the internet and they're saying, let's have a look, shall we?

و می‌دانم که بسیاری از مردم به تازگی وارد اینترنت می‌شوند و می‌گویند، بیایید نگاهی بیندازیم، درست است؟

As one of them, dumpy.

به عنوان یکی از آنها، آشغال.

No, I think that's you, Steve.

نه، فکر می کنم این تو هستی، استیو.

Dumpy. Grumpy.

دامپی بدخلق

Lumpy. Bumpy.

برآمدگی. برآمده.

Some woke pokey.

بعضی ها پوکی را بیدار کردند.

I think one of them, one of them has been renamed woke.

من فکر می کنم یکی از آنها، یکی از آنها به woke تغییر نام داده است.

One of them is definitely grumpy.

یکی از آنها قطعا بدخلق است.

Yes, you've got that one right. Well done. Steve,

بله، شما آن را درست فهمیدید. آفرین. استیو،

what is that noise, Mr. Duncan?

این سروصدا چیست، آقای دانکن؟

Sorry. I worry about the noise. So you got grumpy?

متاسفم نگران سر و صدا هستم پس بدخلق شدی؟

That's one.

این یکی است.

You've only got six more, dumpy. Lumpy.

تو فقط شش تا دیگه داری، دمپی. برآمدگی.

Fatty.

چرب

You're just saying anything that I don't know. Something with.

شما فقط چیزی می گویید که من نمی دانم. چیزی با.

Why on the end?

چرا در پایان؟

Why on the I.

چرا در I.

I don't know all the names of the Seven Dwarfs, Mr. Duncan.

من همه نام های هفت کوتوله را نمی دانم، آقای دانکن.

Happy, happy, happy moody.

شاد، شاد، خوش خلق.

Sandy?

شنی؟

Yes. Happy is definitely another one.

بله. خوشحالی قطعا یکی دیگر است.

So you look to Steve.

بنابراین شما به استیو نگاه کنید.

If you look at the live chat, there might be some, clues.

اگر به چت زنده نگاه کنید، ممکن است سرنخ هایی وجود داشته باشد.

Christine, you can remember the names in the Italian language.

کریستین، شما می توانید نام ها را به زبان ایتالیایی به خاطر بسپارید.

Well, we'll we'll take that.

خوب، ما آن را خواهیم گرفت.

Grumpy. Sleepy. Yes. Alexandra.

بدخلق خواب آلود. بله. الکساندرا

So the grumpy, sleepy.

بنابراین عبوس، خواب آلود.

And there is one that that some people used to call me when I was younger.

و یکی هست که بعضی ها در جوانی به من می گفتند.

Sexy. No.

سکسی. نه.

In the summer, Mr.

در تابستان، آقای

Steve, in the summer, when I get hay fever.

استیو، در تابستان که تب یونجه می‌گیرم.

Sneezy, Yes.

عطسه، بله.

Sneezy. We're getting there.

عطسه. داریم به اونجا میرسیم

We're getting there. It nearly there.

داریم به اونجا میرسیم تقریبا آنجاست

So we've got grumpy, sneezy, sleepy.

بنابراین ما بدخلق، عطسه، خواب آلود هستیم.

That's me.

I'll be sleepy.

این من هستم.

خوابم میاد

Yeah. I can't think of any other.

آره من نمی توانم به دیگری فکر کنم.

Let me think. It's sort of characteristics of people, aren't they?

بذار فکر کنم این یک جور ویژگی های مردم است، اینطور نیست؟

They kind of are, yes, but what about a person who.

آنها به نوعی هستند، بله، اما در مورد فردی که.

Who is a little bit introvert? Sad.

چه کسی کمی درونگرا است؟ غمگین

Shy? Shy.

خجالتی؟ خجالتی

Think of another word for shy.

به کلمه دیگری برای خجالتی فکر کنید.

Someone who is

کسی که

a synonym.

مترادف است.

I'm very shy.

من خیلی خجالتی هستم.

Oh. Yes.

اوه بله.

Yeah, shy I can't.

آره خجالتی من نمیتونم

What's another word for shy? Beginning with b b?

کلمه دیگری برای خجالتی چیست؟ شروع با bb؟

It's on the screen there.

اونجا روی صفحه هست

Oh, I can't remember, Mr. Duncan. I think it's on the screen.

اوه، یادم نمی آید، آقای دانکن. فکر کنم روی صفحه باشه

I can't say it.

من نمی توانم آن را بگویم.

Beatrice.

بئاتریس

Hello?

سلام؟

Bashful? Yeah. Sneezy. Dopey? Yes. Bashful.

خجالت زده؟ آره عطسه. دوپی؟ بله. خجالت زده

I'm feeling a bit dopey at the moment, Mr. Tan.

من در حال حاضر کمی احساس کسالت دارم، آقای تان.

Yes. The word is bashful, by the way. Person who is shy.

بله. اتفاقاً این کلمه شرم آور است. فردی که خجالتی است.

They don't want to show their emotions or their feelings.

آنها نمی خواهند احساسات یا احساسات خود را نشان دهند.

They are very bashful. Ooh.

آنها بسیار خجالتی هستند. اوه

So we've got sneezy, grumpy,

بنابراین ما عطسه، بدخلق و

feeling happy.

احساس خوشحالی داریم .

I think apparently you can go to prison for that.

من فکر می کنم ظاهراً برای آن می توانید به زندان بروید.

And we have bashful, happy.

و ما خجالت زده، شاد.

And the one that I was going to mention, dopey.

و اونی که میخواستم بهش اشاره کنم، کسالت.

Now, I'm not sure.

حالا، مطمئن نیستم.

I'm amazed that they still use that in the new film, because I would imagine that would be, an offensive term, but not anymore, Mr.

من تعجب می کنم که آنها هنوز از آن در فیلم جدید استفاده می کنند، زیرا تصور می کنم این یک اصطلاح توهین آمیز باشد، اما دیگر نه، آقای

Duncan.

In Trump's America, that's all gone.

دانکن.

در آمریکای ترامپ، همه اینها از بین رفته است.

Wokeism is dead, is it? Say, you can say whatever you like again.

واکیسم مرده است، اینطور است؟ بگو، دوباره هر چه دوست داری بگو.

It was grumpy. Another one? Yeah. Grumpy. Yeah, yeah. Oh. Fair reports. It's called my uncle,

عبوس بود یکی دیگه؟ آره بدخلق آره آره اوه گزارش های منصفانه

named Uncle Bashi.

اسمش عمو باشی است .

Actually.

در واقع.

Somebody that bashes somebody that could be, that could be true.

کسی که به کسی که می‌تواند باشد بدگویی می‌کند، این می‌تواند درست باشد.

But, if you bash somebody, it means you hit them.

اما، اگر به کسی ضربه بزنید، به این معنی است که او را زدید.

So Bashi would be quite a violent a dwarf.

پس باشی کاملاً یک کوتوله خشن خواهد بود.

That would be a very different movie indeed. So here they are then, Steve. We have them now on the screen.

این واقعاً یک فیلم بسیار متفاوت خواهد بود. پس آنها اینجا هستند، استیو. ما آنها را اکنون روی صفحه داریم.

If you could just move over slightly, Steve. That's it. Have a look. So we do have them now.

اگر می توانستی کمی از آن جا حرکت کنی، استیو. همین است. نگاهی بینداز بنابراین ما آنها را در حال حاضر داریم.

We have them in, in their full Disney glory dump that.

ما آنها را در شکوه و عظمت کامل دیزنی خود داریم.

Remember doc, are you feeling grumpy?

دکتر به یاد داشته باشید، آیا احساس بدخویی می کنید؟

Are you feeling sleepy?

آیا احساس خواب آلودگی می کنید؟

Are you feeling bashful?

آیا احساس خجالت می کنید؟

And the one that always confused me was doc, I don't.

و کسی که همیشه من را گیج می کرد دکتر بود، من نه.

It doesn't really fit in because you can't feel doc, so I would imagine he is like the professor.

این واقعاً مناسب نیست زیرا شما نمی توانید دکتر را احساس کنید، بنابراین من تصور می کنم او مانند استاد است.

He is the brains of the outfit.

او مغز لباس است.

And then of course you can. You can feel sneezy

و البته پس از آن می توانید. شما می توانید احساس عطسه کنید

and you can be dopey.

و ممکن است کسالت کنید.

And finally, of course, as I mentioned earlier, you can also feel happy.

و در نهایت، البته، همانطور که قبلا ذکر کردم، شما نیز می توانید احساس خوشبختی کنید.

And I can tell you now, happy does not mind.

و اکنون می توانم به شما بگویم، خوشحالی مهم نیست.

He's more than willing for the natural people.

او بیش از حد مایل به مردم طبیعی است.

The same as introvert? Kind of. Yes. Kind of. Yes.

همان درونگرا؟ نوعی بله. نوعی بله.

A bashful person could certainly be described as introvert.

یک فرد خجالتی را مطمئناً می توان درونگرا توصیف کرد.

Somebody who's shy, shy doesn't doesn't want to be heard, doesn't want to be seen.

کسی که خجالتی است، خجالتی است، نمی خواهد شنیده شود، نمی خواهد دیده شود.

Probably would be an introverted person.

احتمالاً فردی درونگرا خواهد بود.

I think so,

من فکر می کنم همینطور است،

Mr.. Steve, we've just come from the north of England, and you mentioned at the start of today's live

آقای استیو، ما به تازگی از شمال انگلستان آمده ایم، و شما در ابتدای

stream is certainly when we first joined each other today, we talked about being honest.

پخش زنده امروز به آن اشاره کردید، مطمئناً زمانی است که امروز برای اولین بار به یکدیگر ملحق شدیم، در مورد صادق بودن صحبت کردیم.

And one thing I've noticed, one thing I did notice that in the North, especially in Yorkshire, we noticed a lot of people were very open

و یک چیز من متوجه شدم، یک چیز که متوجه شدم که در شمال، به ویژه در یورکشایر، ما متوجه شدیم که بسیاری از مردم

and honest about their thoughts and their feelings, and they would also be quite friendly and warm with, with their personalities.

در مورد افکار و احساسات خود بسیار باز و صادق هستند، و همچنین با شخصیت خود کاملاً دوستانه و صمیمی هستند.

And I think you would agree with that direct.

و من فکر می کنم شما با آن مستقیم موافق باشید.

They got a very direct way of speaking. So if

آنها روشی بسیار مستقیم برای صحبت داشتند. بنابراین، اگر

they won't, hold back generally as a stereotype,

این کار را نکردند، به طور کلی به عنوان یک کلیشه خودداری کنید،

but also, as with all stereotypes with people or groups of people, there is always an element of truth in it.

اما همچنین، مانند همه کلیشه ها با مردم یا گروه های مردم، همیشه یک عنصر حقیقت در آن وجود دارد.

So yes, we did find it's always there's always a risk that you go to Yorkshire

بنابراین بله، ما متوجه شدیم که همیشه این خطر وجود دارد که شما به یورکشایر بروید

knowing that there is this stereotype of a typical Yorkshire person, and then you sort of look for it.

و بدانید که این کلیشه از یک فرد معمولی یورکشایر وجود دارد و سپس به دنبال آن بگردید.

Rather than observe it,

به جای مشاهده آن،

from a point of view of being unbiased.

از نقطه نظر بی طرف بودن

But I think generally I think maybe that was a true characteristic. Yes.

اما من فکر می کنم به طور کلی فکر می کنم شاید این یک ویژگی واقعی بود. بله.

Well, well, we certainly noticed the difference. And people were more, more open and friendly.

خوب، خوب، ما مطمئناً تفاوت را متوجه شدیم. و مردم بیشتر، بازتر و دوستانه تر بودند.

So you could start a conversation with just somebody you didn't even know in, and they would chat

بنابراین می‌توانید فقط با کسی که حتی او را نمی‌شناختید گفتگو کنید، و آن‌ها با هم چت می‌کردند

and they would make you feel very welcome, to be honest, is to show or express one's

و به شما احساس خوش‌آمدگویی می‌کردند

real feelings or truth as that particular individual sees it.

.

So quite often, being honest, we often think of honesty is being something that is about truth, not lying.

بنابراین اغلب، صادق بودن، اغلب فکر می کنیم که صداقت چیزی است که در مورد حقیقت است، نه دروغ.

So to be honest is to is to say what you feel or what the facts are.

بنابراین صادق بودن به این است که بگویید چه احساسی دارید یا حقایق چیست.

You are being honest.

شما صادق هستید.

So in certain cases we might say that honesty, being honest is just being yourself, being your true self.

بنابراین در موارد خاصی ممکن است بگوییم که صداقت، صادق بودن فقط خود بودن است، خود واقعی شما بودن.

And that is what I noticed when we went to Yorkshire.

و این همان چیزی است که وقتی به یورکشایر رفتیم متوجه شدم.

A lot of people had that very similar characteristic, and there are some words we can use to describe a person who is being honest.

بسیاری از مردم این ویژگی بسیار مشابه را داشتند، و کلماتی وجود دارد که می توانیم برای توصیف فردی که صادق است استفاده کنیم.

We can say they are truthful,

ما می توانیم بگوییم که آنها راست می گویند،

we can say they are open and open.

می توانیم بگوییم آنها باز و باز هستند.

Person is a person who is not afraid to express themselves.

شخص کسی است که از ابراز وجود هراسی ندارد.

They are not afraid to speak to other people, maybe strangers even who they don't know.

آنها از صحبت کردن با افراد دیگر، شاید غریبه ها، حتی کسانی که نمی شناسند، نمی ترسند.

Blunt.

بلانت

Now there is an interesting word blunt.

حالا یک کلمه رکیک جالب وجود دارد.

To be blunt, Mr. Steve.

رک بگویم، آقای استیو.

Yes, to be blunt means that, you just say something without worrying what the other person will think, and,

بله، صریح بودن به این معناست که، شما فقط چیزی را بدون نگرانی از نظر طرف مقابل می‌گویید، و

for example, if you came across somebody in a I don't know, it was where

مثلاً اگر با کسی برخورد کردید که نمی‌دانم، معمولاً

normally people won't comment on people's appearance too much because you don't want to offend.

مردم در مورد ظاهر افراد زیاد نظر نمی‌دهند چون نمی‌خواهید توهین کنید.

But, if you were being blunt, you would you would just you wouldn't.

اما، اگر رک و پوست کنده بودید، این کار را نمی کردید.

You wanted to give some news or some information and you wouldn't try and go around the houses.

می خواستی خبر یا اطلاعاتی بدهی و سعی نمی کردی در خانه ها بگردی.

You wouldn't try and,

شما تلاش نمی کنید و

what's the word I'm looking for?

کلمه ای که من به دنبال آن هستم چیست؟

You would just state the facts.

شما فقط حقایق را بیان می کنید.

You state the facts as they are without trying to to soften or to sugarcoat that particular thing.

شما حقایق را همانطور که هستند بیان می کنید، بدون اینکه بخواهید آن چیز خاص را نرم کنید یا بپوشانید.

So there is a great expression to sugarcoat something.

بنابراین یک تعبیر عالی برای پوشاندن کت شکر وجود دارد.

Yes to is to, to to to cover up the seriousness or the harshness of something. Yes.

بله به، به، برای پوشاندن جدیت یا سختی چیزی. بله.

But if you are blunt, you you just say it.

اما اگر صریح باشید، فقط آن را می گویید.

Do you do you like my new dress?

آیا لباس جدید من را دوست دارید؟

I bought this in the sales.

من این را در فروش خریدم.

Now a person might say, I love your new dress. It's very nice.

حالا ممکن است یک نفر بگوید، من عاشق لباس جدید شما هستم. خیلی خوبه

Even though it looks terrible.

با اینکه وحشتناک به نظر می رسد.

However, you might ask another person and they will be blunt.

با این حال، ممکن است از شخص دیگری بپرسید و آنها رک و پوست کنند.

They will say that dress is awful.

خواهند گفت که لباس افتضاح است.

Where did you buy that dress?

اون لباس رو از کجا خریدی؟

It just does not suit you.

این فقط برای شما مناسب نیست.

The colour is wrong.

رنگش اشتباهه

The design is terrible. It makes you look large and out of shape.

طراحی وحشتناکی است. باعث می شود شما بزرگ و نامتناسب به نظر برسید.

Your body looks weird in that dress.

اندام شما در آن لباس عجیب به نظر می رسد.

And then after the person has finished slapping you in the face, you at least can say you were honest.

و بعد از اینکه شخص سیلی زدن به صورت شما را تمام کرد، حداقل می توانید بگویید که صادق بوده اید.

You gave your true opinion.

نظر واقعی خودت رو گفتی

Yes, somebody has got a new hairstyle, for example, and they say to you, what do you think of my new hairstyle?

بله، یک نفر مثلاً مدل موی جدیدی دارد و به شما می گوید نظر شما در مورد مدل موی جدید من چیست؟

And you say, it's horrible. I don't like it.

و تو می گویی، وحشتناک است. من آن را دوست ندارم.

It doesn't suit you.

بهت نمیاد

Somebody might say, might be offended, but you would be acting in a blunt way.

ممکن است کسی بگوید، ممکن است توهین شود، اما شما به روشی صریح رفتار می کنید.

So if it if you, if somebody had died, you might ask somebody, oh how how's

بنابراین اگر شما، اگر کسی مرده بود، ممکن است از کسی بپرسید، آه،

John or how is whoever somebody's been ill and somebody might say, oh, they're dead.

جان چطور است یا هرکسی که مریض شده است، و کسی ممکن است بگوید، اوه، او مرده است.

Instead of saying, well there that, that, you know, the it was a long period of time.

به جای اینکه بگوییم، خب، می دانید که این یک دوره زمانی طولانی بود.

They're not trying.

آنها تلاش نمی کنند.

They were ill for a while. And then, you know, they won't sugarcoat. They won't

مدتی مریض بودند. و سپس، می دانید، آنها کت قند نمی کنند.

try and give

آنها سعی

more information to soften the information down, just so to to actually soften the impact.

نمی کنند اطلاعات بیشتری را برای کاهش دادن اطلاعات ارائه دهند، فقط برای کاهش تأثیرگذاری.

You might say something else to make it seem less serious.

ممکن است چیز دیگری بگویید تا جدی تر به نظر برسد.

Yes, a blunt person will just say it.

بله، یک فرد صریح فقط آن را می گوید.

Inaki. A blunt person can offend.

ایناکی. یک فرد صریح می تواند توهین کند.

If they're too blunt about things.

اگر آنها در مورد مسائل بیش از حد صریح باشند.

Yes, you're right, there are situations where maybe being honest might not be a good idea.

بله، درست می گویید، موقعیت هایی وجود دارد که شاید صادق بودن ایده خوبی نباشد.

Yeah, of course we can say that a person does not hold back. They don't hold back.

بله، البته می توانیم بگوییم که آدم خودداری نمی کند. آنها خودداری نمی کنند.

A person who might give their honest opinion of something or maybe something from the news, something that's being reported in the news.

فردی که ممکن است نظر صادقانه خود را درباره چیزی یا شاید چیزی از اخبار، چیزی که در اخبار گزارش می شود، ارائه دهد.

They might have their honest opinion.

آنها ممکن است نظر صادقانه خود را داشته باشند.

So they are not pretending to think in a certain way.

بنابراین آنها تظاهر نمی کنند که به روش خاصی فکر می کنند.

They just say what they think. They don't hold back.

آنها فقط آنچه را که فکر می کنند می گویند. آنها خودداری نمی کنند.

They wouldn't make very good diplomats.

آنها دیپلمات های خیلی خوبی نمی شوند.

No, a blunt person would not should not seek a profession as being a diplomat.

نه، یک فرد صریح نباید به دنبال حرفه ای به عنوان دیپلمات باشد.

And of course, what you feel

و البته، آنچه را که احساس می کنید

you are saying, what you feel you are expressing yourself openly and honestly.

می گویید، آنچه را که احساس می کنید آشکارا و صادقانه بیان می کنید.

And of course, the final one.

و البته آخرین.

This is something that you will hear a lot of people say, especially if they are the type of person who does not hold back.

این چیزی است که بسیاری از مردم می شنوند، به خصوص اگر از آن دسته افرادی باشند که خودداری نمی کنند.

They say what they think.

آنها آنچه را که فکر می کنند می گویند.

They often

آنها اغلب

use the phrase, they say it as it is.

از عبارت استفاده می کنند، آن را همانطور که هست می گویند.

If you say it as it is, it means you are giving your honest opinion.

اگر آن را همانطور که هست می گویید به این معنی است که نظر صادقانه خود را می دهید.

Or as you see something in reality, you say it as it is.

یا همانطور که چیزی را در واقعیت می بینید، آن را همانطور که هست می گویید.

By the way, Emily Blunt, that's just, Alexander, that's just somebody's name.

به هر حال، امیلی بلانت، این فقط، الکساندر، این فقط نام یک نفر است.

Blunt is just somebody's surname. In that case, it doesn't mean that they are blunt.

بلانت فقط نام خانوادگی کسی است. در این صورت، به این معنی نیست که آنها صریح هستند.

That is an that is a surname that some people have in the UK.

این نام خانوادگی است که برخی افراد در بریتانیا دارند.

Yeah.

آره

Where it comes from, I don't know,

من نمی‌دانم از کجا آمده است،

but it certainly won't have any relevance to being a blunt person,

اما مطمئناً هیچ ارتباطی با یک فرد صریح بودن،

not having that behaviour that just happens to be this surname, which could have been derived from something hundreds of years ago,

نداشتن رفتاری که اتفاقاً این نام خانوادگی است، نخواهد داشت، که می‌توانست از چیزی صدها سال پیش گرفته شده باشد،

which we don't know, that all that also applies to anyone whose surname is Fiddler as well.

که ما نمی‌دانیم، و همه اینها در مورد هر کسی که نام خانوادگی او نیز فیدلر است صدق می‌کند.

It's what Fiddler?

این همان کمانچه‌باز است؟

Yes. I mean, Steve, that was a joke.

بله. منظورم استیو، این یک شوخی بود.

We'll let that one settle naturally.

ما اجازه می دهیم که به طور طبیعی حل شود.

Lots of people.

افراد زیادی.

Surnames, of course, are derived from professions that, their families would have had, in the past.

البته نام‌های خانوادگی برگرفته از حرفه‌هایی هستند که خانواده‌هایشان در گذشته داشته‌اند.

Smith is a very common surname. Smith.

اسمیت یک نام خانوادگی بسیار رایج است. اسمیت.

And that, of course, is because a lot of people were Smithies.

و این البته به این دلیل است که بسیاری از مردم اسمیتی بودند.

And would, would be making horseshoes for for,

و برای

horses and things like that.

اسب ها و چیزهایی از این قبیل نعل درست می کنم.

A smithy is somebody that would, would be making things out of iron.

آهنگر کسی است که می تواند چیزهایی از آهن بسازد.

And that was a very popular, profession hundreds of years ago.

و این یک حرفه بسیار محبوب صدها سال پیش بود.

So lots of people have the surname Smith, but that doesn't.

بنابراین بسیاری از افراد نام خانوادگی اسمیت را دارند، اما اینطور نیست.

Just because you've got, doesn't mean they're still, making,

فقط به این دلیل که شما دارید، به این معنی نیست که آنها هنوز هم دارند،

making, shoe horses.

اسب می سازند، می سازند، نعل می زنند.

No, they're just the forces that descendants of that particular family. Yes.

نه، آنها فقط نیروهایی هستند که فرزندان آن خانواده خاص هستند. بله.

And finally, Mr..

و بالاخره جناب

Steve, we have 15 minutes left of today's live stream.

استیو، 15 دقیقه از پخش زنده امروز باقی مانده است.

How about we have a change of scenery?

چطور است که ما تغییر منظره داشته باشیم؟

We change the tone because we are going to play the game that everyone loves to play.

ما لحن را تغییر می دهیم زیرا قرار است بازی ای را انجام دهیم که همه دوست دارند انجام دهند.

You have to guess the picture here.

اینجا باید عکس را حدس بزنید.

The young.

جوان

Please guess the picture idiom.

لطفا اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

I'm going to show you a picture on the screen and it is a representation

من قصد دارم تصویری را بر روی صفحه نمایش به شما نشان دهم که نمایشی

of a well-known idiom, an expression from the English language.

از یک اصطلاح شناخته شده است، عبارتی از زبان انگلیسی.

And we've had a lot of fun with this.

و ما با این خیلی خوش گذشتیم.

A lot of people seem to like this, so I thought it would be fun to do a couple.

به نظر می رسد بسیاری از مردم این را دوست دارند، بنابراین فکر کردم انجام یک زوج سرگرم کننده خواهد بود.

I think we've got time to do two, so let's do it.

فکر می کنم برای انجام دو کار وقت داریم، پس بیایید این کار را انجام دهیم.

Let's guess the picture idiom if Mr.

بیایید اصطلاح تصویر را حدس بزنیم اگر آقای

Steve could just move over slightly, that's it.

استیو می‌توانست کمی روی آن حرکت کند، همین.

Not not too far.

نه خیلی دور.

Let's get that go all the way.

بیایید این کار را تا آخر ادامه دهیم.

No. That's enough.

نه کافی است.

That's it Steve. Yes.

همین استیو. بله.

Actually, you look more relaxed when you sit like that. I have to say, you look rather relaxed.

در واقع، وقتی اینطور می نشینید، آرام تر به نظر می رسید. باید بگویم، شما نسبتاً آرام به نظر می رسید.

Here we go then.

پس ما اینجا می رویم.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

All you have to do is say what you see on the screen.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که آنچه را که روی صفحه می بینید بگویید.

This is a well known expression that we use in the English language.

این یک عبارت شناخته شده است که ما در زبان انگلیسی استفاده می کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

So look at what there is on the screen.

بنابراین به آنچه روی صفحه نمایش وجود دارد نگاه کنید.

Look at what I have displayed for you.

ببینید چه چیزی برای شما به نمایش گذاشته ام.

And all you have to do is guess what the picture idiom is.

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که حدس بزنید اصطلاح تصویر چیست.

It is a well-known expression that we use in the English language, and it might be in a social situation,

این یک عبارت شناخته شده ای است که ما در زبان انگلیسی استفاده می کنیم و ممکن است در یک موقعیت اجتماعی باشد،

maybe a situation where someone tells you a certain piece of information, or maybe something you assume about,

شاید موقعیتی باشد که کسی اطلاعات خاصی را به شما می گوید، یا شاید چیزی که شما در مورد آن فرض می کنید،

something to whom think in a certain way about something, but perhaps you are incorrect.

چیزی که به طرز خاصی در مورد چیزی به او فکر می کند، اما شاید شما اشتباه می کنید.

Oh. Any guesses, Mr. Steve?

اوه آیا حدسی دارید، آقای استیو؟

We have. Tom's got a nice guess on there.

ما داریم. تام حدس خوبی دارد.

Nice guess from Tom rocks.

حدس خوبی از تام راکز.

Yes, Tom rocks.

بله، تام راکز.

Could be right.

میتونه درست باشه

Lewis has put something very similar. Yes.

لوئیس چیزی بسیار مشابه قرار داده است. بله.

Now I think this might be a little easy but maybe not for some people, maybe not for some.

حالا فکر می کنم این ممکن است کمی آسان باشد، اما شاید برای برخی افراد نه، شاید برای برخی نه.

Maybe it could be, it could be difficult. Who knows.

شاید می تواند باشد، ممکن است سخت باشد. چه کسی می داند.

We have. Yes.

ما داریم. بله.

English teacher.

معلم زبان انگلیسی.

Hello to variables.

سلام به متغیرها

And Beatrice also agrees with Lewis.

و بئاتریس نیز با لوئیس موافق است. ما

We have some

چند حدس جدید داریم

new guesses coming through.

.

Christina and Aki. Guess so. Yeah.

کریستینا و آکی حدس بزن آره

It does look like somebody is holding the branch by the end.

به نظر می رسد که کسی تا آخر شاخه را نگه داشته است.

But that's not an idiom.

اما این یک اصطلاح نیست.

So you've got to think about what that is. Yes.

بنابراین باید به این فکر کنید که چیست. بله.

And what is turned into an idiom. What is happening in the picture itself?

و آنچه که تبدیل به یک اصطلاح می شود. در خود عکس چه اتفاقی می افتد؟

Yes. What is happening in the picture itself?

بله. در خود عکس چه اتفاقی می افتد؟

Intriguing.

جذاب

I will give you the answer in a moment, because we are coming towards the end of today's live stream, which is a pity.

جوابتون رو یه لحظه میدم چون داریم به پایان پخش زنده امروز میرسیم که حیف شد.

I have to say it is a pity.

باید بگویم حیف است.

But of course we are back with you next Sunday from 2 p.m.

اما مطمئناً یکشنبه آینده از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time.

به وقت انگلستان با شما باز خواهیم گشت.

And of course I am with you on Wednesday as well.

و البته چهارشنبه هم با شما هستم.

Wednesday you have me for a whole hour on Wednesday.

چهارشنبه شما من را برای یک ساعت کامل چهارشنبه دارید.

So what is the answer?

پس جواب چیست؟

Stick to your guns.

به اسلحه خود بچسبید

As can be said that the stick to your guns is definitely an idiom.

همانطور که می توان گفت چوب به تفنگ شما قطعا یک اصطلاح است.

And it looks like.

و به نظر می رسد.

But that's a stick.

اما این یک چوب است.

It's not actually a gun, it's a stick.

این در واقع یک تفنگ نیست، یک چوب است.

But well done for, for getting it, getting an idiom onto the live chat.

اما آفرین برای دریافت آن، استفاده از یک اصطلاح در چت زنده.

Stick to your guns. Which means, don't give up.

به اسلحه خود بچسبید یعنی تسلیم نشو

Don't give something up.

چیزی را رها نکن

Here we go, then.

Here comes the answer.

پس ما اینجا می رویم.

در اینجا پاسخ می آید.

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟

Get hold of the wrong end of the stick.

انتهای اشتباه چوب را بگیرید.

You get hold of the wrong end of the stick.

انتهای اشتباه چوب را می گیرید.

So now you can see you are getting hold of the wrong end of the stick. Mr.

بنابراین اکنون می توانید ببینید که انتهای اشتباه چوب را گرفته اید. آقای

Steve has the right end.

استیو پایان درستی دارد.

The correct end, and I have

انتهای درست، و من

the wrong end of the stick.

انتهای چوب را اشتباه دارم.

You can see I'm actually holding onto it if I. Yes. Is.

می‌توانید ببینید که من واقعاً آن را نگه داشته‌ام. بله. است.

I'm trying my

من

best to make that match, but I'm not doing a very good job to get the wrong end of the stick.

تمام تلاشم را می‌کنم تا آن مسابقه را انجام دهم، اما کار خیلی خوبی انجام نمی‌دهم تا انتهای اشتباه را به دست بیاورم.

But what what does it mean?

اما به چه معناست؟

Yes. You get the wrong idea about something.

بله. شما تصور اشتباهی در مورد چیزی دارید.

Somebody is explaining something to you or telling you something, and you misunderstand what they're saying. Yes.

کسی چیزی را برای شما توضیح می دهد یا چیزی به شما می گوید و شما به اشتباه متوجه می شوید که آنها چه می گویند. بله.

Which is often something that can lead to misunderstandings, can lead to lots of problems.

که اغلب چیزی است که می تواند منجر به سوء تفاهم شود، می تواند منجر به مشکلات زیادی شود.

Maybe you hear two people talking about something and you misinterpret what they are saying.

ممکن است شنیده باشید که دو نفر در مورد چیزی صحبت می کنند و آنچه را که می گویند اشتباه تفسیر می کنید.

You think they are saying something bad or serious and you understand that thing in the wrong way.

شما فکر می کنید که آنها چیز بد یا جدی می گویند و آن چیز را اشتباه می فهمید.

You get the wrong end of the stick.

شما انتهای چوب را اشتباه می گیرید.

You grab or get hold of the wrong end of the stick.

انتهای اشتباه چوب را می گیرید یا می گیرید.

That means you misunderstand the thing you've heard.

یعنی چیزی را که شنیده اید اشتباه متوجه می شوید.

You misinterpret that thing, possibly because you don't hear all the conversation.

شما این موضوع را اشتباه تعبیر می کنید، احتمالاً به این دلیل که همه مکالمات را نمی شنوید.

It's often used

اغلب

a lot in comedy, in films, where a sentence is

در کمدی، در فیلم‌ها بسیار استفاده می‌شود، جایی که یک جمله به این صورت است که

some dialogue takes place and somebody is listening in, but they don't hear the beginning of the conversation or they can't.

دیالوگ‌هایی انجام می‌شود و کسی به آن گوش می‌دهد، اما شروع مکالمه را نمی‌شنود یا نمی‌تواند.

There's no visual clues as to what's happening, and they get the wrong end of the stick.

هیچ سرنخ بصری در مورد آنچه اتفاق می افتد وجود ندارد و آنها به انتهای چوب اشتباه می رسند.

So quite often in in comedy situations, people might be overhearing a conversation

بنابراین اغلب در موقعیت‌های کمدی، مردم ممکن است مکالمه‌ای را می‌شنوند

and they might think two people are having an affair, but they're not.

و ممکن است فکر کنند دو نفر با هم رابطه دارند، اما اینطور نیست.

When they go in there, they're playing a game of

وقتی وارد آنجا می شوند، در حال بازی

chess or something.

شطرنج یا چیزی هستند.

But because of the words that use, you know, you know what?

اما به دلیل کلماتی که استفاده می کنند، می دانید، می دانید چیست؟

I would love to be in that situation where somebody's talking about a game of chess could actually lead you

من دوست دارم در آن موقعیتی قرار بگیرم که کسی در مورد یک بازی شطرنج صحبت کند واقعاً شما را

to believe that there is an affair taking place.

به این باور برساند که یک ماجرا در حال وقوع است.

So maybe you are taking someone's queen and another person might be taking your king, and they might think that means something else.

بنابراین شاید شما ملکه کسی را می گیرید و شخص دیگری ممکن است پادشاه شما را می گیرد و آنها ممکن است فکر کنند که معنای دیگری دارد.

Yes. That's good. No, that's okay. Steve, I think that's that's that's fine.

بله. این خوب است. نه، اشکالی ندارد. استیو، من فکر می کنم که این خوب است.

And you might say that to somebody. You might be explaining something to somebody. And for example,

و شما ممکن است این را به کسی بگویید. شما ممکن است چیزی را برای کسی توضیح دهید. و به عنوان مثال،

at the

در ابتدا شروع کردم به صحبت در مورد آنچه که من به عنوان یک رفتار خاص مردم یورکشایر درک می کردم.

beginning I started talking about what I perceived as a certain behaviours of Yorkshire people.

And, you might have interpreted that as meaning that I didn't like Yorkshire people at all.

و ممکن است این را به این معنا تعبیر کرده باشید که من اصلاً مردم یورکشایر را دوست نداشتم.

Because I was saying that they were, they liked to look after their money.

چون می‌گفتم این‌ها هستند، دوست داشتند مراقب پول‌شان باشند.

They were quite blunt.

آنها کاملا رک بودند.

And then you might say, oh so you didn't, you don't like Yorkshire people

و سپس ممکن است بگویید، اوه پس شما این کار را نکردید، از مردم یورکشایر

and I, my response might be oh no, don't get the wrong end of the steak.

و من خوشتان نمی آید، پاسخ من ممکن است این باشد که اوه نه، استیک را اشتباه نگیرید.

I do like Yorkshire pudding.

من پودینگ یورکشایر را دوست دارم.

I'm just explaining what they're like.

من فقط توضیح می دهم که آنها چگونه هستند.

I don't mean to say that I don't like them because of those behaviours.

من نمی خواهم بگویم که آنها را به خاطر آن رفتارها دوست ندارم.

So they.

بنابراین آنها.

You could get hold of the wrong end of the stick. Yes.

می توانید انتهای اشتباه چوب را بگیرید. بله.

Barking up the wrong tree. Is that similar, Mr. Dan?

پارس کردن درخت اشتباه آیا این مشابه است، آقای دان؟

Normally that

به طور معمول

is, if you are making an assumption towards another person, you are maybe accusing someone of doing something.

، به این معناست که اگر در مورد شخص دیگری فرضی می‌کنید، ممکن است کسی را به انجام کاری متهم کنید.

Or maybe so that is more a direct action.

یا شاید این بیشتر یک اقدام مستقیم است.

To be barking up the wrong tree means that you are kind of making an assumption

پارس کردن از درخت اشتباه به این معنی است که شما به نوعی فرض می کنید

that that is incorrect, but that could be just a general thing.

که این اشتباه است، اما این می تواند فقط یک چیز کلی باشد.

You see, a general thing.

ببینید، یک چیز کلی.

But yes, I understand they are similar. Similar, not directly similar.

اما بله، من می دانم که آنها شبیه هستند. مشابه، نه مستقیماً مشابه.

But yes, Mr. City, we have to have another one because we're going in a minute. Misinterpretation.

اما بله، آقای شهر، ما باید یکی دیگر داشته باشیم زیرا یک دقیقه دیگر می رویم. تفسیر نادرست

Very broad.

بسیار گسترده

So you don't fully understand the situation. You get the wrong meaning.

بنابراین شما شرایط را به طور کامل درک نمی کنید. معنی اشتباه میگیری

Here we go, then.

پس ما اینجا می رویم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

And this is not that old man in Pickering that he he hasn't brought himself any weapons.

و این آن پیرمرد در پیکرینگ نیست که برای خودش سلاحی نیاورده باشد.

Is this an advert for a James Bond film? Mr. Duncan does look like it, doesn't it?

آیا این یک تبلیغ برای فیلم جیمز باند است؟ آقای دانکن شبیه آن است، اینطور نیست؟

So this is a well-known phrase, a well known expression in the English language.

بنابراین این یک عبارت شناخته شده است، یک عبارت شناخته شده در زبان انگلیسی.

But what is the picture idiom?

اما اصطلاح تصویر چیست؟

Oh, wait.

We we we already have answers going.

اوه صبر کن

ما در حال حاضر پاسخ در حال انجام است.

Mr.. Steve, this might be a short one.

آقای استیو، این ممکن است کوتاه باشد.

Oh well done.

اوه آفرین.

Do something very quickly.

کاری را خیلی سریع انجام دهید.

Ooh. Oh my goodness this is great.

اوه وای خدای من این عالیه

We're getting this. We're getting lots of answers coming through.

ما این را دریافت می کنیم. ما در حال دریافت پاسخ های زیادی هستیم.

But is it right.

اما آیا درست است.

Is it the correct answer.

آیا پاسخ صحیح است

I will tell you in a moment.

یه لحظه بهت میگم

Hello to Mohammed Al Hashi.

سلام بر محمد الهاشی.

Hello to you.

سلام بر شما

Thank you for joining us. We will be going in a few moments unfortunately.

از اینکه به ما پیوستید متشکریم. متأسفانه چند لحظه دیگر میریم.

But if you have missed this, if you've missed the live stream, don't worry

اما اگر این را از دست داده‌اید، اگر پخش زنده را از دست داده‌اید، نگران نباشید

because you can watch it again later on when it is published on YouTube and yes,

زیرا می‌توانید بعداً وقتی در YouTube منتشر شد دوباره آن را تماشا کنید و بله،

later on there will be captions as well for you to follow.

بعداً زیرنویس‌هایی نیز وجود خواهد داشت که می‌توانید دنبال کنید.

And also, don't forget to like the Mr.

و همچنین، فراموش نکنید که

Duncan's video here, please. Like the video.

ویدیوی آقای دانکن را در اینجا لایک کنید، لطفا. ویدیو را لایک کنید.

And then it really does help out Mr. Duncan's channel.

و سپس واقعاً به کانال آقای دانکن کمک می کند.

If you do that and subscribe as well, if you haven't already.

اگر این کار را انجام دهید و همچنین مشترک شوید، اگر قبلاً مشترک نشده اید.

And I know quite often people forget to do that.

و من می دانم که اغلب مردم فراموش می کنند که این کار را انجام دهند.

Forget to like the video.

لایک ویدیو را فراموش کنید.

So I suppose I should remind you more often, but please give us a like.

بنابراین فکر می کنم باید بیشتر به شما یادآوری کنم، اما لطفا به ما لایک کنید.

And if you like this lesson, please subscribe. Why not?

و اگر این درس را دوست دارید، لطفا مشترک شوید. چرا نه؟

Here we go then, Steve. Here comes the answer.

پس ما برویم، استیو. در اینجا پاسخ می آید.

The it it.

آن را.

Oh yes. Quite a few people got this one right.

اوه بله. تعداد کمی از مردم این یکی را درست متوجه شدند.

Well, then,

خوب، پس،

and you wrote was first.

و شما نوشتید اولین بود.

So well done to you.

آفرین بر شما

Faribault says very quickly afterwards or probably at the same time.

فریبو خیلی سریع بعد از آن یا احتمالاً در همان زمان می گوید.

Actually, because somebody, you know, you're probably writing at the same time,

در واقع، چون کسی، می دانید، احتمالاً همزمان می نویسید،

English teacher jump, jump the gun rather than jump over the gun.

معلم انگلیسی بپرد، به جای پریدن از روی تفنگ، از تفنگ بپرد.

It's what we would say. To jump the gun means to do something too soon.

این چیزی است که ما می گوییم. پریدن از تفنگ به معنای انجام کاری خیلی زود است.

You do something too quickly or before the moment was right.

شما کاری را خیلی سریع یا قبل از رسیدن به زمان مناسب انجام می دهید.

You jump the gun, you go ahead before you should.

شما اسلحه را می پرید، قبل از اینکه باید جلو بروید.

So maybe in a race, perhaps in a race, you start running before

بنابراین شاید در یک مسابقه، شاید در یک مسابقه، قبل از

you are supposed to. You. You have a full start.

اینکه قرار باشد شروع به دویدن کنید. شما شما یک شروع کامل دارید.

They often call it a false start.

آنها اغلب آن را شروعی کاذب می نامند.

So jump the gun literally means to start something, to do something before you should.

بنابراین jump the gun در لغت به معنای شروع کاری، انجام کاری قبل از انجام دادن است.

You jump the gun, you do something sooner than you should.

اسلحه را می پری، زودتر از آنچه باید کاری انجام می دهی.

You start doing it before you are supposed to.

قبل از اینکه قرار باشد شروع به انجام آن کنید.

It probably does come from from, sporting events, like the 100 metre sprint where somebody is going to

این احتمالاً از رویدادهای ورزشی، مانند دوی 100 متر که در آن کسی قرار است با

fire a gun,

تفنگ شلیک کند

to, as a signal for the runners to start.

، به عنوان علامتی برای دوندگان برای شروع آمده است.

If somebody goes before the gun goes, after which they often do to try and get an advantage, you can say that

اگر کسی قبل از رفتن اسلحه برود، پس از آن اغلب تلاش می‌کند تا مزیتی به دست آورد، می‌توان گفت که

they've jumped the gun, but that can also mean that doesn't have to be just literally in sort of sporting events.

آنها از اسلحه استفاده کرده‌اند، اما این می‌تواند به این معنا باشد که نباید فقط به معنای واقعی کلمه در رویدادهای ورزشی باشد.

It can be maybe at work, zero gathering for a meeting.

شاید در محل کار، جمع شدن صفر برای یک جلسه باشد.

And as somebody starts talking about the, the subject you're going to talk about too early. Yes.

و وقتی کسی شروع به صحبت در مورد موضوعی می کند که شما خیلی زود در مورد آن صحبت خواهید کرد. بله.

That you can say that they've jumped the gun.

که می توان گفت آنها تفنگ را پریده اند.

They've spoken too quickly, too early,

آنها خیلی سریع، خیلی زود،

about whatever it is you were going to talk about.

در مورد هر چیزی که قرار است در مورد آن صحبت کنید، صحبت کرده اند.

Or maybe.

یا شاید.

Yeah, something, some information was going to be revealed and somebody started talking about it too soon.

بله، چیزی، برخی اطلاعات قرار بود فاش شود و کسی خیلی زود شروع به صحبت در مورد آن کرد.

You could say that they jumped the gun.

می توان گفت اسلحه را پریدند.

You might say in some senses or some cases,

ممکن است در برخی جهات یا مواردی بگویید،

that those two pitch idioms today were sort of connected in a way back there where they were kind of connected.

که آن دو اصطلاح زمینی امروزی به نوعی به هم مرتبط بودند، جایی که به نوعی به هم مرتبط بودند.

But I didn't intend that.

اما من چنین قصدی نداشتم.

It was just a happy coincidence.

این فقط یک تصادف خوشحال کننده بود.

Mr.. Steve, it's almost time to go.

آقای استیو، تقریباً وقت رفتن است.

We are coming up to 4:00.

تا ساعت 4 می آییم.

It is almost time to say goodbye.

نزدیک به زمان خداحافظی است.

But don't worry, because we will be back with you on Sunday.

اما نگران نباشید، زیرا ما یکشنبه با شما باز خواهیم گشت.

Next Sunday I am back with you and.

یکشنبه آینده من با شما برگشتم و.

Mr. Steve will be with us as well next Sunday, I assume.

آقای استیو نیز یکشنبه آینده با ما خواهد بود.

Thanks so much.

خیلی ممنون

A few Sundays I won't be around again. April.

چند روز یکشنبه دیگر در آنجا نباشم. آوریل.

But at the moment I think it's all May, but at the moment I think it's fine.

اما در حال حاضر فکر می کنم همه چیز ماه می است، اما در حال حاضر فکر می کنم خوب است.

On Wednesday I will be with you as well.

چهارشنبه هم با شما خواهم بود.

On Wednesday I will be spending a short amount of time with you on Wednesday live as well.

چهارشنبه من مدت کوتاهی را در چهارشنبه زنده با شما سپری خواهم کرد.

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

It has been a very busy one and I suppose I should also say thank you very much

خیلی شلوغ بود و فکر می کنم باید از شما هم تشکر کنم

for looking after me during our lovely trip away, driving your car in a very safe and controlled way.

که در طول سفر دوست داشتنی ما از من مراقبت کردید و ماشین خود را به روشی بسیار ایمن و کنترل شده رانندگی کردید.

Oh, I'm tired, Mr. Duncan.

اوه، من خسته هستم، آقای دانکن.

After all that driving me with you, I can't believe that we've done 500 miles during the week.

بعد از این همه رانندگی با شما، نمی توانم باور کنم که در طول هفته 500 مایل را طی کرده ایم.

Not all at once. No, not all at once.

نه به یکباره نه، نه به یکباره.

I would not enjoy that at all.

من اصلا از آن لذت نمی برم.

Thank you. Steve, thank you.

متشکرم. استیو، متشکرم

Nice to be here and enjoy learning English this week.

خوشحالم که اینجا هستم و از یادگیری زبان انگلیسی در این هفته لذت می برم.

Watching Mr. Duncan and I look forward to seeing you all again next week.

در حال تماشای آقای دانکن و من مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما در هفته آینده هستم.

Give us a wave.

به ما موج بده

There he goes.

آنجا می رود.

Mr. Steve will be back with us on Sunday. Next Sunday.

آقای استیو یکشنبه با ما بازخواهد گشت. یکشنبه آینده

Join us live every Wednesday and Sunday from 2 p.m.

هر چهارشنبه و یکشنبه از ساعت 14

UK time.

به وقت انگلستان به صورت زنده به ما بپیوندید.

Don't forget. Also, I suppose I should mention and I'm going to mention.

فراموش نکنید. همچنین، من فکر می کنم باید ذکر کنم و می خواهم ذکر کنم.

Please also subscribe if you have not already subscribed then please drop

لطفاً اگر قبلاً مشترک نشده اید نیز مشترک شوید، لطفاً

that subscription straight away.

فوراً آن اشتراک را رها کنید.

Just click that button, hit the button and don't forget.

فقط روی آن دکمه کلیک کنید، دکمه را بزنید و فراموش نکنید.

Also to activate the notifications as well.

همچنین اعلان ها را نیز فعال کنید.

That is it. It's almost time for me to sign off.

همین است. تقریباً وقت آن است که من امضا کنم.

Thanks for watching.

ممنون که تماشا کردید

Thank you for your company over the past two hours.

از همراهی شما در دو ساعت گذشته متشکریم.

Yes, you heard me right.

بله درست شنیدید

Two hours every single Sunday.

هر یکشنبه دو ساعت

This is Mr.

این آقای

Duncan.

دانکن است.

After a very busy week on the road,

بعد از یک هفته بسیار شلوغ در جاده،

saying thank you very much for watching.

گفتن خیلی ممنون که تماشا کردید.

I will see you next Sunday.

یکشنبه آینده می بینمت.

And of, of course, on Wednesday there are some new lessons coming up.

و البته، روز چهارشنبه چند درس جدید در راه است.

There are also some lessons on my YouTube channel already.

همچنین در کانال یوتیوب من چند درس وجود دارد.

Don't forget to check out my YouTube channel!

فراموش نکنید که به کانال یوتیوب من سر بزنید!

I will see you soon.

به زودی می بینمت.

This is for the final time, Mr.

این برای آخرین بار است که آقای

Duncan in England saying thank you very much.

دانکن در انگلیس از شما تشکر می کند.

I hope you've enjoyed this live stream.

امیدوارم از این پخش زنده لذت برده باشید.

Take care of yourself and enjoy the rest of your Sunday.

مواظب خودت باش و از بقیه روز یکشنبه لذت ببر.

Have a good week. And you know what's coming next? Yes, you do.

هفته خوبی داشته باشید و میدونی بعدش چی میشه؟ بله، شما انجام می دهید.

Until the next time we meet.

تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم

Ta ta for now.

تا تا فعلا

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.