English Addict - Episode 346 - 🔴LIVE stream / SUNDAY 2nd March 2025 - Chat, Listen & Learn English

If you remember, last Sunday,

اگر به خاطر داشته باشید، یکشنبه گذشته،

Mr Steve was telling us all about his near-death experience.

آقای استیو همه چیز را درباره تجربه نزدیک به مرگش برای ما تعریف می کرد.

Well, guess what?

خوب، حدس بزنید چیست؟

This is what happened to Mr. Steve.

این اتفاقی است که برای آقای استیو افتاد.

All because of this tree which fell while Steve was walking by.

همه به خاطر این درخت است که در حالی که استیو در حال قدم زدن بود، سقوط کرد.

Let's just say Mr.

بیایید بگوییم که آقای

Steve had a brush with death last weekend.

استیو آخر هفته گذشته با مرگ روبرو شد.

It was very dramatic.

خیلی دراماتیک بود.

Fortunately, Steve was safe and well,

خوشبختانه استیو سالم و سرحال بود

which, of course, is lucky for all of us.

که البته برای همه ما خوش شانس است.

We are back.

ما برگشتیم.

We are here again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Together. It's so nice to be with you once more. Hi, everybody.

با هم. خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما هستم. سلام به همه

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلستان است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

Do you have one of these on your face?

آیا یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟

I hope you have this in front of your nose at the moment.

امیدوارم فعلا این را جلوی بینی خود داشته باشید.

Because

چون

we are here together again.

ما دوباره اینجا با هم هستیم.

And yes, it is English addict with myself.

و بله، با خودم معتاد انگلیسی است.

Mr. Duncan, I love English.

آقای دانکن، من عاشق انگلیسی هستم.

You might say that I am an English addict because I like English very much.

ممکن است بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم چون انگلیسی را خیلی دوست دارم.

By the way, we have the most amazing weather today.

به هر حال، امروز شگفت انگیزترین هوا را داریم.

We have.

ما داریم.

Ten Celsius, ten Celsius outside.

ده سانتیگراد، ده سانتیگراد بیرون.

This is what it looks like.

این چیزی است که به نظر می رسد.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

We have sunshine, we have warm weather.

آفتاب داریم، هوای گرم داریم.

We even have blue sky above, which is rather nice indeed.

ما حتی آسمان آبی در بالا داریم که واقعاً خوب است.

It does feel

انگار

as if spring is on its way.

بهار در راه است.

Over the next few days it is going to get very warm.

طی چند روز آینده هوا بسیار گرم خواهد شد.

So we do have ten Celsius today.

بنابراین ما امروز ده درجه سانتیگراد داریم.

However, next week apparently it's going to be even warmer up to 15 Celsius.

با این حال، ظاهرا هفته آینده حتی تا 15 درجه سانتیگراد گرمتر خواهد شد.

Very mild indeed.

خیلی خفیف واقعا

It really does feel as if spring is definitely coming our way.

واقعاً احساس می کنیم که بهار قطعاً در راه است.

I hope you are having a super time today.

امیدوارم امروز بهتون خوش گذشته باشه

It is of course, a new month.

البته این یک ماه جدید است.

March has arrived.

اسفند فرا رسید.

February is now just a distant memory.

فوریه اکنون فقط یک خاطره دور است.

How was February for you? Was it a good month?

ماه فوریه برای شما چطور بود؟ ماه خوبی بود؟

Did anything exciting happen?

آیا اتفاق هیجان انگیزی رخ داده است؟

Anything nice?

چیز خوبی؟

I know some of you have been going away on holiday.

من می دانم که برخی از شما در تعطیلات رفته اید.

1 or 2 of you in other parts of the world have been taking trips to nice places.

1 یا 2 نفر از شما در سایر نقاط جهان به مکان های زیبا سفر کرده اید.

So I hope you are having a nice time.

پس امیدوارم بهتون خوش بگذره

And also I hope you had a nice time as well.

و همچنین امیدوارم لحظات خوبی را سپری کرده باشید.

So English addict, why do I do this?

پس معتاد انگلیسی، چرا این کار را می کنم؟

That is a question I asked myself quite often to be honest with you.

این سوالی است که من اغلب از خودم می پرسیدم تا با شما صادق باشم.

Why do I do this?

چرا این کار را می کنم؟

Well, first of all, I love the English language, I like it, and I have a feeling that you also

خب اول اینکه من عاشق زبان انگلیسی هستم، دوستش دارم و این احساس را دارم که شما هم

like English.

انگلیسی را دوست دارید.

Maybe you are very excited to learn English.

شاید برای یادگیری زبان انگلیسی بسیار هیجان زده باشید.

Or maybe I think many people

یا شاید من فکر می کنم بسیاری از مردم

actually want to improve their English.

واقعاً می خواهند انگلیسی خود را بهبود بخشند.

There are many people who have what I like to call intermediate English.

افراد زیادی هستند که چیزی را دارند که من دوست دارم آن را انگلیسی متوسط ​​بنامم.

So maybe, you know, lots of words, lots of sentences, but maybe you want to improve

پس شاید، می دانید، تعداد زیادی کلمات، جملات زیاد، اما شاید بخواهید

on your spoken English, which is, as I always say,

انگلیسی گفتاری خود را بهبود ببخشید، که همانطور که همیشه می گویم

the hardest part of learning any language, not just English, but any language.

سخت ترین بخش یادگیری هر زبانی است، نه فقط انگلیسی، بلکه هر زبانی.

The hardest part is always speaking the language for two reasons.

سخت ترین قسمت همیشه صحبت کردن به این زبان به دو دلیل است.

Of course you have to remember what to say.

البته باید یادت باشه چی بگی.

You have to be able to recall the words that you have learnt in your second language.

شما باید بتوانید کلماتی را که در زبان دوم خود یاد گرفته اید به خاطر بیاورید.

And then of course, you have to do it.

و پس از آن، البته، شما باید آن را انجام دهید.

It is a little bit like performing.

کمی شبیه اجرا است.

I always say that speaking even if you are just in a normal situation, even during the day.

من همیشه می گویم که حتی اگر در یک موقعیت عادی هستید، حتی در طول روز صحبت کنید.

Speaking is a type of performance.

صحبت کردن یک نوع عملکرد است.

Quite often we don't even realise we are doing it.

اغلب اوقات ما حتی متوجه نمی شویم که این کار را انجام می دهیم.

Maybe if you meet your friends or relatives you will speak to them, but quite often you won't even think about it as you do it.

شاید اگر دوستان یا اقوام خود را ملاقات کنید، با آنها صحبت کنید، اما اغلب حتی در حین انجام آن به آن فکر نمی کنید.

It is something that is natural.

چیزی است که طبیعی است.

So if you are learning a second language, one of the hardest parts of doing it is of course use ING it verbally.

بنابراین اگر در حال یادگیری زبان دوم هستید، یکی از سخت‌ترین بخش‌های انجام آن، استفاده از ING به صورت شفاهی است.

To speak the language is very hard to do.

صحبت کردن به زبان بسیار سخت است.

So I think

بنابراین فکر می‌کنم

one of the reasons why many people like to join my live stream is so you can hear English being spoken.

یکی از دلایلی که بسیاری از مردم دوست دارند به پخش زنده من بپیوندند این است که می‌توانید به زبان انگلیسی صحبت کنید.

Being used in an informal way.

استفاده به صورت غیر رسمی

That is the reason why I have lots of viewers today.

به همین دلیل است که من امروز بینندگان زیادی دارم.

Talking of which, yes, we do have the live chat.

صحبت از آن، بله، ما چت زنده را داریم.

It would not be the live chat without you being there.

بدون حضور شما این چت زنده نخواهد بود.

Also, we've mentioned him already.

همچنین، ما قبلاً به او اشاره کرده ایم.

I'm going to mention him again.

من دوباره به او اشاره می کنم.

He will be with us at around about 2:30.

او حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود.

Mr. Steve will be with us. He will be joining us live in the studio.

آقای استیو با ما خواهد بود. او به صورت زنده در استودیو به ما ملحق خواهد شد.

Lots of things to talk about, including his rather unfortunate moment last week.

چیزهای زیادی برای صحبت کردن، از جمله لحظه تاسف بار او در هفته گذشته.

Something happened.

اتفاقی افتاد.

If you were watching at the start of today's live stream, you will know exactly what I'm talking about.

اگر در ابتدای پخش زنده امروز را تماشا می کردید، دقیقاً متوجه خواهید شد که در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

So we do have Mr. Steve. Today we have subjects to talk about.

بنابراین ما آقای استیو را داریم. امروز موضوعاتی برای صحبت داریم.

We have

ما

a very interesting subject talking all about

موضوع بسیار جالبی داریم که در مورد

sharing.

اشتراک گذاری صحبت می کنیم.

You share things to share your food, to share information.

شما چیزهایی را به اشتراک می گذارید تا غذای خود را به اشتراک بگذارید، اطلاعات را به اشتراک بگذارید.

So we are looking at the action and the way of using the word share to give,

بنابراین ما در حال بررسی عمل و نحوه استفاده از کلمه اشتراک برای دادن،

to share out a certain thing.

به اشتراک گذاشتن یک چیز خاص هستیم.

Of course, the word can be used in many different ways and there are many ways of expressing the action of sharing.

البته این کلمه به طرق مختلف قابل استفاده است و روش های زیادی برای بیان عمل اشتراک وجود دارد.

You might say that I am sharing my enjoyment of the English language with you.

ممکن است بگویید که من لذت خود را از زبان انگلیسی با شما به اشتراک می گذارم.

Very similar situation when you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید وضعیت بسیار مشابهی دارد.

Also, if you remember last week we had a little a little game.

همچنین، اگر به خاطر داشته باشید هفته گذشته یک بازی کوچک داشتیم.

Sometimes we like to play some games here.

گاهی اوقات ما دوست داریم چند بازی را اینجا انجام دهیم.

Last week we had guess the picture idiom very popular.

هفته گذشته ما حدس زدیم که اصطلاح تصویر بسیار محبوب است.

I received a lot of comments and messages about our little quiz last week.

من در هفته گذشته نظرات و پیام های زیادی در مورد مسابقه کوچکمان دریافت کردم.

So guess what? We are doing it again.

پس حدس بزنید چی؟ ما دوباره این کار را انجام می دهیم.

We are going to play guess the picture idiom that is coming up later as well, because it would appear that a lot of people enjoyed it.

ما می‌خواهیم اصطلاح تصویری را که بعداً منتشر می‌شود، حدس بزنیم، زیرا به نظر می‌رسد که افراد زیادی از آن لذت برده‌اند.

So if you did enjoy it, guess what?

بنابراین اگر از آن لذت بردید، حدس بزنید چیست؟

You will have another chance to enjoy it today.

امروز فرصت دیگری برای لذت بردن از آن خواهید داشت.

Back to the live chat.

بازگشت به چت زنده

Hello live chat we have.

سلام چت زنده داریم.

Oh very interesting.

اوه خیلی جالبه

Beatrice, you are first on today's live chat.

بئاتریس، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه به هر حال

You may have noticed

ممکن است متوجه شده باشید که

there is no particular reason for this, by the way.

دلیل خاصی برای این وجود ندارد.

But you may have noticed that I am wearing my dark t shirt.

اما شاید متوجه شده باشید که من تی شرت تیره ام را پوشیده ام.

This is something that I very rarely wear.

این چیزی است که من به ندرت می پوشم.

So normally I have my white t shirt.

بنابراین معمولاً من تی شرت سفید خود را دارم.

And also I have my red t shirt.

و همچنین من تی شرت قرمز خود را دارم.

Today I'm wearing my black t shirt.

امروز تی شرت مشکی ام را پوشیده ام.

There is a reason for it. Don't worry.

دلیلی برای آن وجود دارد. نگران نباشید.

Nothing bad has happened.

هیچ اتفاق بدی نیفتاده است.

Well, not to me anyway.

خوب، به هر حال برای من نیست.

Nothing unfortunate has occurred.

هیچ اتفاق ناگواری رخ نداده است.

So the reason why I'm wearing my black t shirt is because I am washing the other ones.

بنابراین دلیل اینکه من تی شرت مشکی خود را می پوشم این است که من در حال شستن تی شرت های دیگر هستم.

You know what happens sometimes?

میدونی گاهی چی میشه؟

One of my most and favourite chores.

یکی از کارهای مهم و مورد علاقه من

Something I really dislike doing is washing my clothes.

چیزی که من از انجام آن خیلی بدم می آید، شستن لباس هایم است.

It is just so annoying.

فقط خیلی آزاردهنده است.

You have to do so much. You have to put them in the washing machine.

شما باید خیلی کار کنید. باید آنها را در ماشین لباسشویی قرار دهید.

Then you have to get them out.

سپس شما باید آنها را بیرون بیاورید.

Then you have to hang them up to dry.

سپس باید آنها را آویزان کنید تا خشک شوند.

And of course during the winter when it's cold, it is very hard to dry your clothes.

و البته در زمستان که هوا سرد است، خشک کردن لباس‌هایتان بسیار سخت است.

You can't hang them outside because they will never dry because it's very damp and cold.

شما نمی توانید آنها را بیرون آویزان کنید زیرا هرگز خشک نمی شوند زیرا بسیار مرطوب و سرد است.

So during this time of year, I don't like washing my clothes.

بنابراین در این زمان از سال، من دوست ندارم لباس هایم را بشوییم.

Unfortunately, I had to wash my red and also my white t shirt that I wear for my live streams.

متأسفانه مجبور شدم تی شرت قرمز و سفیدم را که برای پخش زنده می پوشم بشوییم.

So I'm wearing this one today.

بنابراین من امروز این یکی را می پوشم.

There is no significance.

هیچ اهمیتی ندارد.

There is no particular reason why I'm wearing my black t shirt.

دلیل خاصی برای پوشیدن تی شرت مشکی ام وجود ندارد.

The only reason is because my other t shirts are being washed.

تنها دلیلش این است که تی شرت های دیگر من در حال شستن است.

That's it. Nothing else.

همین است. هیچ چیز دیگری.

Because we often think when a person is wearing a particular colour,

از آنجایی که ما اغلب فکر می‌کنیم زمانی که یک فرد رنگ خاصی می‌پوشد،

we often think maybe it is a reflection of how they feel, or maybe their mood.

اغلب فکر می‌کنیم که شاید بازتابی از احساس یا شاید خلق و خوی او باشد.

How do you feel today?

امروز چه احساسی دارید؟

Are you in a colourful mood?

آیا در خلق و خوی رنگارنگ هستید؟

Or maybe you are in a sombre mood?

یا شاید شما در خلق و خوی غم انگیز هستید؟

We often think of black as a colour that is sombre.

ما اغلب مشکی را رنگی تیره و تار می‌دانیم.

If you are wearing clothes in that particular colour.

اگر لباس هایی به آن رنگ خاص می پوشید.

So if a person is wearing black quite often we think maybe they are sad, or perhaps they are mourning something.

بنابراین اگر فردی اغلب مشکی می پوشد، فکر می کنیم که ممکن است غمگین است یا شاید برای چیزی عزادار است.

They feel sad for a certain reason, quite often as a sign of respect as well.

آنها به دلیل خاصی احساس غمگینی می کنند، اغلب به نشانه احترام نیز.

A person might wear black.

ممکن است فردی مشکی بپوشد.

If you are going to a funeral or some sort of commemoration, you will often wear dark clothing.

اگر به مراسم تدفین یا مراسم بزرگداشتی می روید، اغلب لباس تیره می پوشید.

But no, there is no particular reason.

اما نه، دلیل خاصی وجود ندارد.

Even though I'm sure

حتی اگر مطمئن هستم که

there could be a reason, maybe.

ممکن است دلیلی وجود داشته باشد.

But there isn't.

اما وجود ندارد.

There is not.

وجود ندارد.

Hello, Vitus.

سلام ویتوس

You are second today you are in second place.

شما امروز دوم هستید و در رتبه دوم هستید.

And also we have Claudia.

و همچنین کلودیا را داریم.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

I know that you are back from your holiday.

میدونم که از تعطیلات برگشتی

You had a vacation?

تعطیلات داشتی؟

I hope you had a super time.

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه

Even though I. I do believe you are not very well during your holiday.

حتی اگر من. من معتقدم که در طول تعطیلات خود خیلی خوب نیستید.

I think one of the worst situations to be in is if you go on holiday.

من فکر می کنم یکی از بدترین موقعیت ها این است که به تعطیلات بروید.

If you go away somewhere and then something bad happens whilst you're on holiday.

اگر جایی بروید و در تعطیلات شما اتفاق بدی بیفتد.

I've heard terrible, terrible stories from people recounting

من داستان های وحشتناک و وحشتناکی را از افرادی شنیده ام که

their own experience of going on holiday and then something terrible happens.

تجربه خود از رفتن به تعطیلات را بازگو می کنند و سپس اتفاق وحشتناکی رخ می دهد.

So maybe a person goes somewhere exotic, warm, beautiful, and then during the holiday they have an accident.

بنابراین ممکن است شخصی به یک مکان عجیب، گرم، زیبا برود و سپس در طول تعطیلات دچار حادثه شود.

Maybe they fall over and injure themselves, or maybe they break their leg or their arm

ممکن است زمین بخورند و به خود آسیب برسانند، یا شاید در تعطیلات

whilst on holiday.

پا یا دست خود را بشکنند

I can't think of a worse situation to be in than going away on holiday and then having some sort of incident,

. من نمی توانم وضعیتی بدتر از رفتن به تعطیلات و سپس وقوع نوعی حادثه را در نظر بگیرم،

something that happens that's dramatic and maybe it stops you from enjoying your holiday.

اتفاقی که دراماتیک است و شاید مانع از لذت بردن از تعطیلات شود.

It's not very nice, is it really?

خیلی قشنگ نیست، واقعا؟

I don't think I am.

من فکر نمی کنم من هستم.

I'm trying to think now

سعی می کنم فکر کنم که

have I ever had a holiday where something has gone wrong.

آیا تا به حال تعطیلاتی داشته ام که در آن مشکلی پیش آمده باشد.

You know what.

میدونی چیه

I haven't.

من نداشتم.

I have never had a holiday or a trip where something has gone horrendously wrong.

من هرگز تعطیلات یا سفری نداشته ام که در آن چیزی به طرز وحشتناکی اشتباه پیش رفته باشد.

Never. It's never happened to me. But I know it can happen sometimes.

هرگز. هرگز برای من اتفاق نیفتاده است. اما می دانم که گاهی ممکن است اتفاق بیفتد.

There are certain things that you do, certain places you might travel to where you want everything to go smoothly.

کارهای خاصی وجود دارد که انجام می دهید، مکان های خاصی که ممکن است به آنجا سفر کنید که می خواهید همه چیز به آرامی پیش برود.

You don't want any problems. You don't want any

شما هیچ مشکلی نمی خواهید. شما هیچ

dramatic situations.

موقعیت دراماتیکی نمی خواهید

Quite often when things happen, when things occur, we can define them

. اغلب اوقات وقتی چیزهایی اتفاق می‌افتند، وقتی چیزهایی اتفاق می‌افتند، می‌توانیم آنها را

as types of occurrence, things that happen.

به عنوان انواع رخدادها، چیزهایی که اتفاق می‌افتند تعریف کنیم.

For instance, when we talk about the instance, we mean the actual moment that that thing occurs.

به عنوان مثال، هنگامی که ما در مورد مثال صحبت می کنیم، منظور ما لحظه واقعی رخ دادن آن چیز است.

So the instance of something is the actual happening.

پس مصداق چیزی همان اتفاق واقعی است.

The moment that that thing occurs is the instance,

لحظه ای که آن چیز واقع شود، مصداق است،

the instance of happening is any type of occurrence.

مصداق وقوع هر نوع وقوع است.

Of course, there are many ways of expressing occurrence and many ways of showing it.

البته راه های زیادی برای بیان وقوع و راه های زیادی برای نشان دادن آن وجود دارد.

In any situation where something is happening, for example, you might have action.

در هر موقعیتی که اتفاقی در حال وقوع است، برای مثال، ممکن است اقدامی داشته باشید.

We talk about action.

ما در مورد عمل صحبت می کنیم.

We talk about something that is actually going on, something that is occurring, the occurrence of something.

ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که واقعاً در حال وقوع است، چیزی که در حال وقوع است، وقوع چیزی.

Quite often we talk about action.

اغلب ما در مورد عمل صحبت می کنیم.

Then of course we can also talk about movement.

سپس البته می توانیم در مورد حرکت نیز صحبت کنیم.

The occurrence normally is an event, a thing that is happening.

وقوع معمولاً یک رویداد است، چیزی که در حال وقوع است.

And of course quite often there is movement, something that is happening.

و البته اغلب حرکت وجود دارد، چیزی که در حال وقوع است.

I suppose many people these days like to watch TV.

فکر می کنم این روزها خیلی ها دوست دارند تلویزیون تماشا کنند.

They like to watch the news.

آنها دوست دارند اخبار را تماشا کنند.

There is always some action taking place.

همیشه برخی اقدامات در حال انجام است.

There is always some movement occurring.

همیشه حرکتی در حال وقوع است.

Something to watch, something to keep you occupied.

چیزی برای تماشا، چیزی که شما را مشغول نگه دارد.

Something that is happening.

چیزی که در حال رخ دادن است.

There is movement. There is action.

حرکت وجود دارد. عمل وجود دارد.

And then, of course, we have this word.

و پس از آن، البته، ما این کلمه را داریم.

Quite often when we talk about something happening, we can also describe it as drama.

اغلب اوقات وقتی در مورد اتفاقی صحبت می کنیم، می توانیم آن را به عنوان درام نیز توصیف کنیم.

It's a great word, by the way.

اتفاقاً کلمه بسیار خوبی است.

Drama, something that is happening.

درام، چیزی که در حال رخ دادن است.

We often think of drama as something that may be exciting, or maybe perhaps something that is a little scary.

ما اغلب درام را چیزی می‌دانیم که ممکن است هیجان‌انگیز باشد، یا شاید چیزی که کمی ترسناک باشد.

Even something that makes you feel excited.

حتی چیزی که به شما احساس هیجان می کند.

Something that is interesting to watch or look at is drama.

چیزی که برای تماشا یا نگاه کردن به آن جالب است، درام است.

A lot of people like to watch television shows, television dramas where something is happening.

بسیاری از مردم دوست دارند برنامه های تلویزیونی، درام های تلویزیونی را در جایی که اتفاقی در حال رخ دادن است تماشا کنند.

Movies, maybe something that is being shown as an action

فیلم ها، شاید چیزی که به صورت اکشن نمایش داده می شود را

can be described as drama.

بتوان درام توصیف کرد.

Perhaps you go to the theatre.

شاید شما به تئاتر بروید.

I just wonder nowadays, do people still go to the theatre?

فقط تعجب می کنم که امروزه مردم هنوز به تئاتر می روند؟

I don't think is many people go to see a show at the theatre as they used to.

فکر نمی‌کنم خیلی‌ها مثل سابق برای دیدن یک نمایش در تئاتر می‌روند.

I remember during the 1980s and certainly during the 1990s, going to the theatre to watch a show was incredibly popular.

به یاد دارم در دهه 1980 و قطعاً در دهه 1990، رفتن به تئاتر برای تماشای یک نمایش فوق العاده محبوب بود.

It really was. It was a huge industry.

واقعا اینطور بود. صنعت بزرگی بود.

So if you are watching something, something that has action, movement,

بنابراین اگر در حال تماشای چیزی هستید، چیزی که دارای اکشن، حرکت،

drama,

نمایش است،

there is quite often some sort of activity, some activity is taking place.

اغلب اوقات نوعی فعالیت وجود دارد، فعالیتی در حال انجام است.

Once again, activity can also relate to the occurrence of something.

یک بار دیگر، فعالیت می تواند به وقوع چیزی نیز مربوط باشد.

Something is happening.

اتفاقی در حال رخ دادن است.

There is activity.

فعالیت وجود دارد.

Although I would say that activity can also be something that you are actually doing as a type of pursuit,

اگرچه می‌توانم بگویم که فعالیت می‌تواند چیزی باشد که شما در واقع به عنوان یک نوع پیگیری انجام می‌دهید،

maybe a sport, perhaps you take part in some activity.

شاید یک ورزش، شاید در فعالیتی شرکت کنید.

So maybe you and a group of people are all doing a similar thing.

بنابراین شاید شما و گروهی از افراد همگی کار مشابهی انجام می دهید.

So we often describe that also as something people are doing

بنابراین ما اغلب آن را به عنوان کاری که مردم

quite often in a group.

اغلب در یک گروه انجام می دهند توصیف می کنیم.

Maybe in the morning you take part in some sort of activity to keep you healthy and fit.

شاید در صبح در نوعی فعالیت شرکت کنید تا سلامت و تناسب اندام خود را حفظ کنید.

And then of course, an occurrence, something that is happening

و البته، یک اتفاق، چیزی که در حال وقوع است را

can be described as a situation, a situation is anything that is happening.

می توان به عنوان یک موقعیت توصیف کرد، یک موقعیت هر چیزی است که اتفاق می افتد.

Maybe you are watching your neighbours.

شاید شما مراقب همسایگان خود هستید.

Next door, or maybe they are fighting in the garden.

همسایه، یا شاید در باغ دعوا می کنند.

Perhaps they are having a big argument.

شاید آنها دعوای بزرگی دارند.

You might say there is a situation taking place next door.

ممکن است بگویید موقعیتی در همسایگی در حال وقوع است.

Something is happening.

اتفاقی در حال رخ دادن است.

There is action, movement, drama, activity.

عمل، حرکت، درام، فعالیت وجود دارد.

There is a situation taking place.

وضعیتی در حال وقوع است.

And of course, all of those things come under that one word.

و البته، همه آن چیزها در زیر همین یک کلمه آمده است.

Types of occurrence.

انواع وقوع.

The instance of something happening.

نمونه ای از اتفاق افتادن.

Quite often we think of dramatic things, exciting things.

اغلب ما به چیزهای دراماتیک، چیزهای هیجان انگیز فکر می کنیم.

But of course, not everything in life can be exciting.

اما البته، همه چیز در زندگی نمی تواند هیجان انگیز باشد.

Not everything can be dramatic.

همه چیز نمی تواند دراماتیک باشد.

Sometimes life can be dull.

گاهی اوقات زندگی ممکن است کسل کننده باشد.

Boring, tedious.

خسته کننده، خسته کننده

Maybe. Sometimes, if you have nothing to do.

شاید. گاهی اوقات، اگر کاری برای انجام دادن ندارید.

Time might go by slowly.

زمان ممکن است به آرامی بگذرد.

Sometimes we wish something would happen.

گاهی اوقات آرزو می کنیم که آرزو کنیم اتفاقی بیفتد.

We are looking for some type of occurrence.

ما به دنبال نوعی از وقوع هستیم.

It is naming that moment where something is happening.

نامگذاری آن لحظه ای است که در آن اتفاقی در حال رخ دادن است.

Talking of things happening, in a few moments, we have Mr.

صحبت از اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، چند لحظه دیگر، آقای

Steve coming up. He will be here with us.

استیو را خواهیم داشت. او اینجا با ما خواهد بود.

So I hope you can stick with us.

پس امیدوارم بتوانید با ما همراه باشید.

We do have. Mr.. Steve, we have an interesting topic to talk about today.

ما داریم. آقای استیو، امروز یک موضوع جالب برای صحبت داریم.

We will be talking all about sharing.

ما در مورد اشتراک گذاری صحبت خواهیم کرد.

We all like to share.

همه ما دوست داریم به اشتراک بگذاریم.

Maybe you are sharing something that is yours, but you want other people to enjoy it as well.

شاید شما چیزی را به اشتراک می گذارید که متعلق به شماست، اما می خواهید دیگران نیز از آن لذت ببرند.

For example, I am sharing my love of the English language and I hope you are enjoying.

به عنوان مثال، من عشق خود را به زبان انگلیسی به اشتراک می گذارم و امیدوارم که شما لذت ببرید.

I hope you are enjoying everything that you are seeing today.

امیدوارم از همه چیزهایی که امروز می بینید لذت ببرید.

I nearly said enduring.

تقریباً گفتم ماندگار.

There is a difference between those two words to enjoy

بین آن دو کلمه لذت بردن

and endure.

و تحمل کردن تفاوت است .

They are very different words.

آنها کلمات بسیار متفاوتی هستند.

If you enjoy something, it means you like it.

اگر از چیزی لذت می برید یعنی آن را دوست دارید.

If you endure something, it means you have to try and struggle through that thing.

اگر چیزی را تحمل می کنید، به این معنی است که باید تلاش کنید و از طریق آن چیز مبارزه کنید.

Perhaps you are in pain.

شاید شما درد دارید.

Perhaps you are doing something you don't want to do.

شاید شما در حال انجام کاری هستید که نمی خواهید انجام دهید.

You have to endure that thing.

شما باید آن چیز را تحمل کنید.

I hope that helps you.

امیدوارم که به شما کمک کند.

And of course we will be having some fun with just the picture idiom.

و البته ما فقط با اصطلاح تصویر کمی سرگرم خواهیم شد.

All of that coming up later on.

همه اینها بعداً مطرح می شود.

Right after this. Mr. Steve will be here.

درست بعد از این آقای استیو اینجا خواهد بود.

He will be live in the studio telling us all about what is going on in his life.

او به صورت زنده در استودیو خواهد بود و همه چیز را در مورد آنچه در زندگی اش می گذرد به ما می گوید.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Keep it right here.

همینجا نگهش دار

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are having a good day.

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید.

Wherever you are in the world. My name is Mr. Duncan.

هر کجای دنیا که هستید. اسم من آقای دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I've noticed on the live chat many of you are talking about technology today.

من متوجه شده ام که امروز بسیاری از شما در چت زنده در مورد فناوری صحبت می کنید.

Well guess what?

خوب حدس بزنید چی؟

Yesterday, Mr.

دیروز، آقای

Steve and myself, we were busy playing around with some technology.

استیو و من، مشغول بازی با چند تکنولوژی بودیم.

Perhaps we will talk about that in a few moments time.

شاید تا چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت کنیم.

Talking of which, we just mentioned him.

در مورد آن، ما فقط به او اشاره کردیم.

Oh yes.

اوه بله.

He is here waiting patiently today because March has arrived.

او امروز اینجاست که صبورانه منتظر است چون ماه مارس فرا رسیده است.

I suggested to Mr.

من به آقای

Steve that maybe he should wear something bright.

استیو پیشنهاد دادم که شاید باید لباس روشن بپوشد.

Something with a little bit of colour. Maybe.

چیزی با کمی رنگ. شاید.

So today that's exactly what Mr. Steve has done.

بنابراین امروز این دقیقاً همان کاری است که آقای استیو انجام داده است.

He looks very, very bright.

او بسیار بسیار درخشان به نظر می رسد.

But you don't need me to tell you that because he's here right now. Yes, it is the one.

اما نیازی نیست که من این را به شما بگویم زیرا او در حال حاضر اینجاست. بله، این یکی است.

The only.

تنها.

Mr. Steve.

آقای استیو

Hello. Wonderful. Beautiful people from across the globe.

سلام. فوق العاده است. افراد زیبا از سراسر جهان.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Well, I'm wearing a yellow top, but on your. On the monitor, I'm looking here.

خوب، من یک تاپ زرد پوشیده ام، اما روی تو. روی مانیتور، من اینجا را نگاه می کنم.

It's a funny shade of green. Yellow? That's, There. We're. Steve.

این یک سایه بامزه از سبز است. زرد؟ اونجا هست ما هستیم. استیو

It's actually bright yellow. The colour of buttercups. It does look lovely.

در واقع زرد روشن است. رنگ کره ای. به نظر دوست داشتنی میاد

It looks nice on camera. It still looks nicer than the red.

در دوربین زیبا به نظر می رسد. هنوز هم زیباتر از قرمز به نظر می رسد.

So I have to say. Yes. I think you need to make some adjustments, Mr. Duncan.

پس باید بگویم. بله. من فکر می کنم شما باید کمی تنظیمات را انجام دهید، آقای دانکن.

How are you all? I don't have to make any. It just. I hope you are all well.

همگی چطورید؟ من مجبور نیستم هیچکدام را بسازم. فقط امیدوارم حال همگی خوب باشد.

Steve is always telling me how to do my job.

استیو همیشه به من می گوید که چگونه کارم را انجام دهم.

But this. The colour I'm seeing on there is not the colour I'm looking at here.

اما این رنگی که من در آنجا می بینم، رنگی که من در اینجا به آن نگاه می کنم نیست.

Oh, okay.

اوه، باشه

That's all right. It doesn't matter, Mr. Duncan. Yeah, it doesn't matter.

همه چیز درست است. مهم نیست آقای دانکن. آره مهم نیست

How are you? Talking of technology.

چطوری؟ صحبت از تکنولوژی

Louis is ahead of me.

لویی از من جلوتره

He's upgraded to Windows 11. Yes.

او به ویندوز 11 ارتقا یافته است. بله.

I'm still on old fashioned Windows 10.

من هنوز از ویندوز 10 قدیمی استفاده می کنم.

Well, I thought I thought your new laptop was Windows 11.

خوب، فکر کردم فکر می کنم لپ تاپ جدید شما ویندوز 11 است.

Now it's Windows 10. Really?

اکنون ویندوز 10 است. واقعا؟

I can't upgrade it to Windows 11.

من نمی توانم آن را به ویندوز 11 ارتقا دهم.

It keeps prompting me to do it.

مدام از من می خواهد این کار را انجام دهم.

But I haven't because you you, Mr.

اما من این کار را نکردم زیرا شما، آقای

Duncan, have advised me not to.

دانکن، به من توصیه کردید که این کار را نکنم.

Well, well at the moment it's the moment, it's I don't want to get too deep into this particular thing because

خوب، خوب در حال حاضر این لحظه است، من نمی خواهم خیلی به این موضوع خاص وارد شوم زیرا

a lot of people are at the moment wondering whether they should update their technology.

بسیاری از مردم در حال حاضر در این فکر هستند که آیا باید فناوری خود را به روز کنند.

But I noticed. Yes.

اما من متوجه شدم. بله.

Louis, by the way, I haven't said hello yet to Luis.

لویی، اتفاقا، من هنوز به لوئیس سلام نکردم.

Mendez is here today. Hello, Louis.

مندز امروز اینجاست. سلام، لویی.

Nice to see you here, Louis.

از دیدنت خوشحالم لویی

Has been playing around with technology, updating his computer to Windows 11.

او با تکنولوژی بازی می کند و کامپیوتر خود را به ویندوز 11 به روز می کند.

As Steve just mentioned.

همانطور که استیو هم به آن اشاره کرد.

Now we can ask how it's gone.

حالا می‌توانیم بپرسیم چطور از بین رفته است.

When we, when we very hopefully see you in Paris.

زمانی که ما، زمانی که بسیار امیدواریم شما را در پاریس ببینیم.

For, meetup, at the end of May we can ask you how Windows 11 update is going, are the programs working well etc..

برای، meetup، در پایان ماه مه می توانیم از شما بپرسیم که به روز رسانی ویندوز 11 چگونه پیش می رود، آیا برنامه ها به خوبی کار می کنند و غیره

Monte EDA Ilya, I think you pronounced like that saying hello from Venice.

.

We have friends who are in Venice at the moment.

ما دوستانی داریم که در حال حاضر در ونیز هستند.

To to very good friends of ours.

به دوستان خیلی خوبمون

One, I went to college with him many, many years ago.

یکی، من سالها پیش با او به دانشگاه رفتم.

And her and her husband are currently in Venice, probably, probably in a nice gondola

و او و همسرش در حال حاضر در ونیز هستند، احتمالاً در یک تله کابین خوب

right now being serenaded through, through one of the lovely canals.

در حال عبور از یکی از کانال های دوست داشتنی.

Via. By. By what though?

از طریق. توسط. با چه چیزی؟

Yes. A couple of gondoliers.

بله. چند تا گوندولير

The gondoliers.

گوندولی ها

The gondoliers which John de la airy, which just happens to be there.

گوندولیرهایی که جان دلا هوای آن هاست که اتفاقاً آنجا هستند.

Okay. Is it that funny.

باشه آیا آنقدر خنده دار است

I don't know, I'm laughing because it's the subject of a Gilbert and Sullivan, operetta, which I've been in.

نمی‌دانم، من می‌خندم، چون موضوع اپرت گیلبرت و سالیوان است که من در آن حضور داشته‌ام

Yeah. Steve.

. استیو

Steve, actually, sometimes he he will act on stage.

استیو، در واقع، گاهی اوقات او روی صحنه بازی می کند.

So, yes, in the past, I was.

بنابراین، بله، در گذشته، من بودم.

Marco went there.

مارکو به آنجا رفت.

Steve, maybe one day we can have a look at some of the things that Steve has done on stage.

استیو، شاید روزی بتوانیم به برخی از کارهایی که استیو روی صحنه انجام داده نگاهی بیندازیم.

That sounds like fun.

به نظر سرگرم کننده است.

Who were you playing? Marco.

کی بازی میکردی؟ مارکو

And my friend Giuseppe.

و دوستم جوزپه

We were two gondoliers in, this.

ما دو تا گوندولير بوديم، اين.

You can look it up. You can look it up.

می توانید آن را جستجو کنید. می توانید آن را جستجو کنید.

I think take a Pair of

فکر می کنم Take a Pair of

sparkling Eyes is one of the songs that I had to sing, if I remember rightly, from that particular operetta.

Sparkling Eyes یکی از آهنگ هایی است که باید بخوانم، اگر درست یادم باشد، از آن اپرت خاص.

It's. It's just fun. And we can play it. Mr. Duncan, because it's out of copyright. Yeah.

این است. این فقط سرگرم کننده است. و ما می توانیم آن را بازی کنیم. آقای دانکن، چون از حق چاپ خارج شده است. آره

So there shouldn't be any problems with that.

بنابراین نباید هیچ مشکلی در این مورد وجود داشته باشد.

That's good.

But yes, thinking of Venice and Italy and, and our friends over there right now, hopefully having a lovely time.

این خوب است.

اما بله، به ونیز و ایتالیا و دوستانمان در آنجا فکر می‌کنیم، امیدوارم لحظات خوبی داشته باشیم.

Probably drinking better coffee than we are.

احتمالا بهتر از ما قهوه می نوشیم.

Oh, no. What does that mean? My, my coffee is very nice.

اوه، نه. این به چه معناست؟ من، قهوه من خیلی خوب است.

Oh you know.

اوه میدونی

Anyway, Steve, before we start talking about the ins and outs of my coffee making.

به هر حال، استیو، قبل از اینکه شروع کنیم به صحبت در مورد ریزه کاری های قهوه من.

Imagine going to Venice and actually being afraid of water.

تصور کنید به ونیز می روید و در واقع از آب می ترسید.

If you don't like boats, if you don't like being on a boat, for goodness sake,

اگر قایق دوست ندارید، اگر دوست ندارید در قایق باشید، به خاطر خدا،

do not go to Venice because most of it is water.

به ونیز نروید، زیرا بیشتر آن آب است.

Just a little tip there.

فقط یک نکته کوچک وجود دارد.

By the way, we did mention that just the Paris rendezvous.

به هر حال، ما اشاره کردیم که فقط قرار ملاقات پاریس.

I suppose we should mention it, Steve, very quickly. Definitely.

فکر می کنم باید خیلی سریع به آن اشاره کنیم، استیو. قطعا.

Sunday, the 1st of June.

یکشنبه یکم خرداد.

I know it is a long way off, but we are giving you plenty of chance, plenty of opportunity to come and join us on the 1st of June in Paris.

می‌دانم که راه درازی است، اما ما به شما فرصت‌های زیادی می‌دهیم، فرصت‌های فراوانی که بیایید و در اول ژوئن در پاریس به ما بپیوندید.

We will be having our lovely, super duper English addict rendezvous.

ما قرار ملاقات دوست داشتنی و فوق العاده دوپر معتاد انگلیسی خود را خواهیم داشت.

So all of that will be happening.

بنابراین همه آن اتفاق خواهد افتاد.

And of course, over the next few weeks we will give you details, Charles, and you are more than welcome to join us.

و البته، طی چند هفته آینده، ما جزئیات را به شما خواهیم داد، چارلز، و از شما خوش آمدید که به ما بپیوندید.

Yes. Be there or be square.

بله. آنجا باش یا مربع باش.

As the saying goes.

به قول معروف.

Does anyone?

آیا کسی؟

Does anyone say that anymore?

آیا کسی دیگر این را می گوید؟

I don't know, it's an old saying that it's, people used to say be there or be square.

نمی دانم، یک ضرب المثل قدیمی است که اینطور است، مردم می گفتند آنجا باش یا مربع باش.

To be good.

خوب بودن

To be square, of course, was was a very popular way of describing a person who was old fashioned or boring, not with it, not in the 60s.

البته مربع بودن روشی بسیار محبوب برای توصیف فردی بود که مد قدیمی یا کسل کننده بود، نه با آن، نه در دهه 60.

In the 1960s.

در دهه 1960.

That happened. Yes.

این اتفاق افتاد. بله.

Yes. It means you're not up to date. You're not with the in crowd.

بله. یعنی به روز نیستی تو با جمعیت نیستی

So if you're if you're be that will be square means if you're with us, your you're with it.

بنابراین اگر شما هستید اگر هستید که مربع خواهد بود به این معنی است که اگر با ما هستید، شما با آن هستید.

You're on the, you're on the up, you're with the the the with the, the influential people, the people that matter anyway.

شما در آن هستید، شما در حال صعود هستید، شما با افراد با نفوذ هستید، افرادی که به هر حال مهم هستند.

But that's just a, just a funny expression. Yeah. It's the in crowd.

اما این فقط یک عبارت خنده دار است. آره این در ازدحام است.

Yes. That's it.

بله. همین است.

You want to be seen with with with people in the in crowd.

شما می خواهید با مردم در میان جمعیت دیده شوید.

Well that's definitely, that is definitely not us.

خب قطعاً، این قطعاً ما نیستیم.

In that case don't come. Don't come because people will watch you watch the videos.

در این صورت نیایید نیایید چون مردم ویدیوها را تماشا می کنند.

You with those too.

تو هم با اونها

Okay. Not really, not really.

باشه نه واقعا نه واقعا

They will say oh, I'm so envious. I wanted to be there, too.

آنها خواهند گفت اوه، من خیلی حسادت می کنم. من هم می خواستم آنجا باشم.

While you've got time to plan to be there in Paris on the 1st of May, did you say, Mr.

گفتید آقای

Duncan? No. First.

دانکن، در حالی که برای برنامه ریزی برای حضور در پاریس در اول ماه مه وقت دارید؟ نه. اول.

The first was the date again, the 1st of June. 1st of June.

اولی دوباره تاریخ بود، اول ژوئن. 1 ژوئن.

Sunday, the 1st of June. I must remember this because I got to get on a plane.

یکشنبه یکم خرداد. این را باید به خاطر بسپارم چون باید سوار هواپیما شدم.

It would be a good idea

ایده خوبی است

to remember when we are meeting up in Paris Sunday, 1st of June, and, it's a holiday, in, on the Monday on the second.

که به یاد بیاوریم که چه زمانی در پاریس، یکشنبه، اول ژوئن، و روز تعطیل است، در روز دوشنبه دوم، ملاقات می کنیم.

I believe in Italy.

من به ایتالیا اعتقاد دارم.

So there's no excuse for you to fly over or catch a train.

بنابراین هیچ بهانه ای برای پرواز یا گرفتن قطار وجود ندارد.

There's no excuse for you not to fly over.

هیچ بهانه ای برای پرواز نکردن شما وجود ندارد.

That's it.

همین است.

There's no excuse for you not to fly over. Yes.

هیچ بهانه ای برای پرواز نکردن شما وجود ندارد. بله.

No, not not the opposite. And come and meet us. Meet and greet.

نه برعکس نه و بیا و ما را ملاقات کن. ملاقات و احوالپرسی.

Take part in a live stream.

در یک پخش زنده شرکت کنید.

And, which was a lot of fun last year and, and the year before.

و، که سال گذشته و سال قبل بسیار سرگرم کننده بود.

And if you are new to this channel and haven't seen what happens in a live stream with all our YouTube,

و اگر تازه وارد این کانال شده‌اید و ندیده‌اید که در یک جریان زنده با همه

fans, would you call them faithful fans as well?

طرفداران یوتیوب ما چه اتفاقی می‌افتد، آیا آنها را طرفداران وفادار هم می‌خوانید؟

What, students?

دانشجوها چی؟

Yes. When we all meet up and do a live stream together. Yes.

بله. وقتی همه با هم ملاقات می کنیم و یک پخش زنده با هم انجام می دهیم. بله.

Basically.

Come along, you can meet other people, you can meet me.

اساسا.

بیا، می‌توانی با افراد دیگر ملاقات کنی، می‌توانی با من ملاقات کنی.

And also you can see how we do this as well.

و همچنین می توانید ببینید که چگونه این کار را انجام می دهیم.

You can actually be involved in a live stream as well.

شما در واقع می توانید در یک جریان زنده نیز شرکت کنید.

We have lots of things to talk about today. By the way.

امروز چیزهای زیادی برای گفتن داریم. به هر حال.

Mr. Steve, tell you what, we mustn't talk about food,

آقای استیو، به شما بگو، ما نباید در مورد غذا صحبت کنیم،

because we've got, we must, respect the fact we have, Muslim viewers watching us.

زیرا باید به واقعیتی که داریم، بینندگان مسلمانی که ما را تماشا می کنند، احترام بگذاریم.

And it's Ramadan at the moment, so we mustn't get too excited about food.

و در حال حاضر ماه رمضان است، بنابراین ما نباید در مورد غذا خیلی هیجان زده شویم.

Although I do want some cake, Mr. Duncan.

اگرچه من کمی کیک می خواهم، آقای دانکن.

I'm looking forward to, to to 4:00 when I can have some cake.

من مشتاقانه منتظر هستم تا ساعت 4:00 که بتوانم کمی کیک بخورم.

Right. Okay.

درسته باشه

So don't mention food and then mention food.

پس غذا را ذکر نکنید و بعد غذا را ذکر کنید.

I know I'm joking.

میدونم دارم شوخی میکنم

Then when I did.

سپس وقتی انجام دادم.

You haven't been bitten by the pheasant, have you?

قرقاول تو را نیش نزده است؟

But I haven't seen the pheasant today.

اما من امروز قرقاول را ندیدم.

Last week, Mr.

هفته گذشته، آقای

Steve had a very dramatic moment.

استیو لحظه بسیار دراماتیکی داشت.

And I'm going to show you the actual thing, the actual place where Mr.

و من می‌خواهم موضوع واقعی را به شما نشان دهم، جایی که آقای

Steve had his brush with death last week.

استیو هفته گذشته با مرگ روبرو شد.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

So this is the tree that fell last week whilst Mr.

بنابراین این همان درختی است که هفته گذشته در حالی که آقای

Steve was out walking.

استیو در حال قدم زدن بود سقوط کرد.

And you, you you just managed to avoid being hit by that tree, didn't you?

و شما، شما فقط توانستید از برخورد آن درخت جلوگیری کنید، اینطور نیست؟

Yeah. So, just to repeat the story, I was going for a walk. It was.

آره بنابراین، فقط برای تکرار داستان، داشتم به پیاده روی می رفتم. بود.

It was a bit windy, but not too bad.

کمی باد می آمد، اما نه چندان بد.

Went up there, heard a loud crack.

به آنجا رفت، صدای بلندی شنید.

I was going up that path.

داشتم از اون مسیر بالا میرفتم

I had a loud crack to my right, and, I instinctively ran.

صدای بلندی در سمت راستم شنیده شد و به طور غریزی دویدم.

My instincts kicked in like some gazelle.

غرایز من مثل غزال به درون من لگد زد.

Okay. And, And I just ran.

باشه و، و من فقط دویدم.

And then 10s later, this tree came crashing down exactly where I'd been 10s before.

و سپس 10 ثانیه بعد، این درخت دقیقاً همان جایی که من 10 ثانیه قبل بودم سقوط کرد.

So, yeah, I turned round and watched it crash to the floor.

بنابراین، آره، چرخیدم و سقوط آن را به زمین تماشا کردم.

And, thinking, goodness gracious, how 10s earlier?

و فکر می کنم، خدای مهربان، 10 ثانیه زودتر؟

I wouldn't have been on the live stream last week.

من هفته گذشته در پخش زنده نبودم.

Yeah. So I was very it was a close call.

آره بنابراین من خیلی این یک تماس نزدیک بود.

As we say, if you've had a close call, it means you've had you've been very close to something dramatic happening,

همانطور که می گوییم، اگر تماس نزدیکی داشته اید، به این معنی است که به اتفاقی دراماتیک نزدیک بوده اید،

or, brush with death, as I called it.

یا همان طور که من نامش را زدم، مرگ را کنار بگذارید.

Yeah, it's rather dramatic, but, as you can see, it was a it was a big tree that had fallen down.

بله، این نسبتاً دراماتیک است، اما، همانطور که می بینید، درخت بزرگی بود که سقوط کرده بود.

But the thing the thing was, when you were telling me the story of your adventure, I couldn't actually

اما موضوع این بود که وقتی شما داستان ماجراجویی خود را برای من تعریف می‌کردید، در واقع نمی‌توانستم

appreciate, visualise.

درک کنم، تجسم کنم.

I couldn't appreciate just how how severe and how how deadly that thing could have been.

نمی‌توانستم درک کنم که آن چیز چقدر می‌تواند چقدر شدید و چقدر کشنده باشد.

So I was really shocked when I went up to the top during the week to do some filming for a new lesson,

بنابراین زمانی که در طول هفته به بالاترین سطح رفتم تا برای یک درس جدید فیلمبرداری کنم، واقعا شوکه شدم

and I was really surprised just how how serious that could have been.

و واقعاً متعجب شدم که چقدر این موضوع می‌تواند جدی باشد.

We could have lost Mr. Steve last week.

ما می توانستیم آقای استیو را هفته گذشته از دست بدهیم.

He could have been squashed by a tree.

او می توانست توسط یک درخت له شود.

Fortunately he hasn't, so he's. Thank you. Beatrice.

خوشبختانه او این کار را نکرده است. متشکرم. بئاتریس

Monty is interested in coming to see us in Paris and wanted your email address, but Beatrice has put it up there.

مونتی علاقه مند به دیدن ما در پاریس است و آدرس ایمیل شما را می خواهد، اما بئاتریس آن را در آنجا قرار داده است.

Mr. Duncan at Y About.com.

آقای دانکن در Y About.com.

Yes. Also, it's underneath this video.

بله. همچنین، زیر این ویدیو است.

Also, it's underneath this video. It's clearly marked under the video.

همچنین، زیر این ویدیو است. به وضوح زیر ویدیو مشخص شده است.

So if you are interested in coming along, at the moment, we are just in the early stages of arranging the

بنابراین، اگر مایل به همراهی هستید، در حال حاضر، ما در مراحل اولیه ترتیب

the Paris Rendezvous for 2025, but it is always nice to give you plenty of time to make your arrangements.

قرار ملاقات پاریس برای سال 2025 هستیم، اما همیشه خوب است که به شما زمان زیادی برای هماهنگی‌هایتان بدهیم.

If you are interested in coming along, it should be quite exciting.

اگر علاقه مند به همراهی هستید، باید بسیار هیجان انگیز باشد.

And so if you do want to come along and, a lot of you already have, just send Mr.

و بنابراین، اگر می‌خواهید همراه شوید و بسیاری از شما قبلاً این کار را کرده‌اید، فقط

Duncan an email. And then we'll know who's coming.

یک ایمیل برای آقای دانکن بفرستید. و سپس ما می دانیم که چه کسی می آید.

And then nearer, the nearer the time we're going to, put a WhatsApp group together.

و سپس نزدیک‌تر، هر چه زمانی که می‌خواهیم نزدیک‌تر باشیم، یک گروه واتس‌اپ را با هم قرار دهیم.

And Mr. Duncan, nearer the time.

و آقای دانکن، زمان نزدیکتر است.

Yes. Not yet.

بله. هنوز نه.

No, not yet.

نه، هنوز نه.

That's why I said near at the time.

برای همین همون موقع گفتم نزدیک.

I said, so that, you know, we can coordinate things over there.

گفتم، برای اینکه می‌دانی، بتوانیم همه چیز را آنجا هماهنگ کنیم.

So if you think you might be coming, just say I might be coming, Mr. Duncan. I might.

بنابراین اگر فکر می کنید ممکن است بیایید، فقط بگویید من ممکن است بیایم، آقای دانکن. من ممکن است.

I might come along and that's it. That's it for now. That's all you need to do.

ممکن است بیایم و تمام. فعلا همین است. این تمام چیزی است که باید انجام دهید.

I did receive an interesting email from someone in Vietnam who said they wanted to come along, but they're only 11 years old.

من یک ایمیل جالب از شخصی در ویتنام دریافت کردم که گفت می خواهد بیاید، اما آنها فقط 11 سال دارند.

And so I'm thinking and thinking maybe, maybe it's such a young age.

و بنابراین من فکر می کنم و فکر می کنم شاید، شاید این سن خیلی کم است.

Maybe getting on a plane and flying all the way to Paris is probably not a good idea, so that they'd need a chaperone.

شاید سوار شدن به هواپیما و پرواز در تمام مسیر به پاریس احتمالا ایده خوبی نباشد، به طوری که آنها به یک همراه نیاز داشته باشند.

And they definitely need some of your some adult supervision. Yes.

و آنها قطعاً به برخی از نظارت بزرگسالان شما نیاز دارند. بله.

So. So please, if if you are, if you are a young person, please, you have to bring your parents.

بنابراین. پس لطفا اگر هستی، اگر جوان هستی لطفا پدر و مادرت را بیاور.

Don't please don't try to make your way across the world.

لطفاً سعی نکنید راه خود را در سراسر جهان باز کنید.

It's not home alone to to be honest with you anyway.

به هر حال این در خانه تنها نیست که بتوانم با شما صادق باشم.

Anyway, Mr.

به هر حال، آقای

Steve and myself, we have lots of things to talk about today.

استیو و من، امروز چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We are looking at sharing.

ما به دنبال اشتراک گذاری هستیم.

I think it's good to share.

به نظر من خوب است که به اشتراک بگذارید.

There are many ways of expressing the word share, and because last week it was so popular, we are going to play that game again.

راه های زیادی برای بیان کلمه اشتراک وجود دارد و چون هفته گذشته بسیار محبوب بود، ما دوباره آن بازی را انجام می دهیم.

Yes, the picture idiom will be I've actually created some more out of this brain.

بله، اصطلاح تصویر این خواهد بود که من در واقع مقداری دیگر از این مغز ساخته‌ام.

None of that artificial intelligence.

هیچ کدام از آن هوش مصنوعی.

It's human intelligence you can forget all about. I.

این هوش انسانی است که می توانید همه چیز را فراموش کنید. I.

I prefer to use h.

ترجیح می دهم از h استفاده کنم.

I up here in the brain.

من اینجا در مغز

So that is coming up as well. Today.

بنابراین آن نیز در راه است. امروز

The live stream is very busy today by the way, Lewis says I had to change to Windows 11 because I could not open some old window.

به هر حال، پخش زنده امروز بسیار شلوغ است، لوئیس می‌گوید که مجبور شدم ویندوز 11 را تغییر دهم، زیرا نمی‌توانم چند پنجره قدیمی را باز کنم.

I would imagine it would be programs that have not been updated, I would imagine.

من تصور می کنم برنامه هایی هستند که به روز نشده اند، تصور می کنم.

Yes, a lot of people at this time of year have received notifications.

بله، بسیاری از مردم در این زمان از سال اعلان دریافت کرده اند.

Steve and we were playing around with technology yesterday because Steve has a new phone.

استیو و ما دیروز با تکنولوژی بازی می کردیم زیرا استیو یک گوشی جدید دارد.

So yesterday we we decided we've been putting it off for a long time because to be honest with you, anything connected to technology and Mr.

بنابراین دیروز تصمیم گرفتیم که این کار را برای مدت طولانی به تعویق بیاندازیم، زیرا صادقانه بگویم، از هر چیزی که به تکنولوژی و آقای

Steve we often avoid. But yesterday we decided to do it.

استیو مرتبط باشد اغلب اجتناب می کنیم. اما دیروز تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم.

We set up mr. Steve's new phone and it works okay.

ما Mr. گوشی جدید استیو و خوب کار می کند.

However, a lot of people have been notified about updating their computers today to Windows 11, including me.

با این حال، بسیاری از افراد، از جمله من، در مورد به روز رسانی رایانه های خود به ویندوز 11 امروز مطلع شده اند.

But of course, a lot of people aren't doing it because maybe their computer is not powerful enough, or maybe it needs some expensive

اما مطمئناً، بسیاری از مردم این کار را انجام نمی‌دهند، زیرا ممکن است رایانه‌شان به اندازه کافی قدرتمند نباشد، یا شاید نیاز به

hardware update.

به‌روزرسانی سخت‌افزاری گران قیمت داشته باشد.

So that's the reason why.

پس به همین دلیل است.

But apparently this year, later this year, they are going to stop supporting

اما ظاهراً امسال، اواخر امسال، آنها قصد دارند پشتیبانی از

Windows 10 so that the support for that, all of the updates will stop.

ویندوز 10 را متوقف کنند تا پشتیبانی از آن، همه به روز رسانی ها متوقف شود.

So I think that's one of the reasons why a lot of people are now trying desperately to update to Windows 11.

بنابراین فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که بسیاری از مردم اکنون به شدت در تلاش برای به‌روزرسانی به ویندوز 11 هستند.

But you are right. Yes, some.

اما حق با شماست. بله، برخی. آقای دانکن

Where are you going to pick up my pen, Mr.

قلم مرا از کجا می گیری ؟

Duncan? I say, are you fidgeting? I'm fidgeting and it fell out of my hands.

می گویم داری بی قراری؟ دارم بی قرارم و از دستم افتاد.

So a lot of people are updating their computers.

بنابراین بسیاری از مردم کامپیوترهای خود را به روز می کنند.

Mr. Steve is feeling happy today because he now has a slightly larger phone.

آقای استیو امروز احساس خوشحالی می کند زیرا اکنون یک تلفن کمی بزرگتر دارد.

So now Mr. Steve can actually type on the phone, can't you?

خب حالا آقای استیو واقعاً می‌تواند روی تلفن تایپ کند، نمی‌توانید؟

I do find that the, the, symbols on.

من متوجه شدم که نمادهای، the، روشن هستند.

But I had this old phone. How old is the phone? Ten years old.

اما من این گوشی قدیمی را داشتم. گوشی چند ساله است؟ ده ساله

And the fact that the phone you've been using was my old iPhone six S, which now

و این واقعیت که تلفنی که استفاده می کردید آیفون شش اس قدیمی من بود که اکنون

it must be ten years over ten years old.

باید ده سال از ده سال گذشته باشد.

Definitely, because I had an iPhone six at my last company I worked for, and that was,

قطعاً، چون من در آخرین شرکتی که برای آن کار می‌کردم، یک آیفون شش داشتم، و این

Yeah, very old.

خیلی قدیمی بود.

I think the iPhone six goes back 15 years, isn't it?

فکر می کنم آیفون 6 به 15 سال پیش برمی گردد، اینطور نیست؟

No, the iPhone six is about ten years, ten years old. Steve. Right.

نه، آیفون شش حدود ده ساله، ده ساله است. استیو درسته

As we all know, on the iPhone 16.

همانطور که همه ما می دانیم، در آیفون 16.

So just from from my maths,

بنابراین فقط از ریاضیات من

it's, it's yeah, I think it's ten years.

، بله، من فکر می کنم ده سال است.

Anyway, it's a lot faster and the battery isn't running out every ten hours.

به هر حال، سرعت آن بسیار بیشتر است و باتری آن هر ده ساعت یکبار تمام نمی شود.

Yeah, it was on my old phone because the batteries don't last forever.

آره، روی گوشی قدیمی من بود چون باتری ها برای همیشه دوام نمی آورند.

Do they know?

آیا آنها می دانند؟

And I was finding that I had to charge it up twice a day, even if I wasn't using it.

و داشتم متوجه می شدم که باید روزی دو بار آن را شارژ کنم، حتی اگر از آن استفاده نمی کردم.

So, which is a bit frustrating when you are, going away somewhere because you want 2 or 3 days battery use, don't you?

بنابراین، زمانی که می‌خواهید از جایی دور شوید، به دلیل اینکه می‌خواهید 2 یا 3 روز از باتری استفاده کنید، کمی خسته‌کننده است، اینطور نیست؟

Yes. Would be useful.

بله. مفید خواهد بود.

So, yes, this is looking promising. Much better, Mr. Duncan.

بنابراین، بله، این به نظر امیدوارکننده است. خیلی بهتره آقای دانکن

But we were worried about setting it up because of losing, the last time I set up a phone, I did it myself,

اما ما نگران راه اندازی آن به دلیل از دست دادن بودیم، آخرین باری که گوشی را راه اندازی کردم، خودم این کار را کردم

and I, for some reason, you know, you want to keep all your phone numbers.

و به دلایلی، می دانید، می خواهید تمام شماره تلفن های خود را حفظ کنید.

Okay. In the new phone. Yeah. And,

باشه در گوشی جدید آره و،

I've got a lot of phone numbers in my phone because I use it for work as well.

من شماره تلفن های زیادی در گوشی خود دارم، زیرا از آن برای کار نیز استفاده می کنم.

Okay, so I have all my customers in there.

خوب، پس من همه مشتریانم را آنجا دارم.

I probably got 150 contacts in there, at least with personal contacts as well.

من احتمالاً 150 مخاطب در آنجا داشتم، حداقل با مخاطبین شخصی نیز.

And for someone knowing reason, it duplicated all the accounts or the, the, what do you call them?

و بنا به دلایلی که می‌داند، همه اکانت‌ها را کپی کرده است، یا آن‌ها را چه می‌نامید؟

Contacts. But Mr. Duncan contacts? Yes.

مخاطبین اما تماس آقای دانکن؟ بله.

It duplicated all the contacts, and I had to spent hours going through deleting

همه مخاطبین را کپی کرد، و من مجبور شدم ساعت ها را صرف پاک کردن

all the duplicates.

همه موارد تکراری کنم.

In fact, once I had three, three triplicate of everything in there. Yes.

در واقع، یک بار سه، سه سه برابر از همه چیز را در آنجا داشتم. بله.

And I think the mistake I made. Anyway, we won't go into it, but it didn't. This is it.

و فکر می کنم اشتباهی که مرتکب شدم. به هر حال ما وارد آن نمی شویم، اما نشد. این است.

This is scintillating, Mr. Sood. Well, but other people might have had this.

جناب سود. خوب، اما افراد دیگری ممکن است این را داشته باشند.

I've seen this on the forums.

من این را در انجمن ها دیده ام.

The people update their phones and they get duplicates or duplicates of every contact.

مردم تلفن های خود را به روز می کنند و از هر مخاطبی کپی یا تکراری دریافت می کنند.

And that's because they are doing it wrong.

و این به این دلیل است که آنها این کار را اشتباه انجام می دهند.

That's it. So with your guidance, Mr. Duncan, your expert guidance in technology.

همین است. پس با راهنمایی شما آقای دانکن، راهنمایی تخصصی شما در زمینه فناوری.

Okay, we were able to, we were able to successfully transfer everything across to my new phone without any duplication.

خوب، ما توانستیم، ما توانستیم با موفقیت همه چیز را بدون هیچ تکراری به تلفن جدیدم منتقل کنیم.

I'm, I'm getting a hint of sarcasm. Sarcasm? More.

من دارم یه طعنه میخورم طعنه؟ بیشتر

And then it works perfectly.

و سپس کاملاً کار می کند.

Mr. Steve likes the big writing.

آقای استیو نوشتن بزرگ را دوست دارد.

You can see the font now as well, because everything is really large and his big fingers can now type without everything coming out wrong.

اکنون می توانید فونت را نیز ببینید، زیرا همه چیز واقعاً بزرگ است و انگشتان بزرگ او اکنون می توانند بدون اینکه همه چیز اشتباه باشد تایپ کند.

We have. It's very busy on the live chat, by the way.

ما داریم. اتفاقاً در چت زنده بسیار شلوغ است.

Yes, I was going to say yes to Beatrice there.

بله، من آنجا قرار بود به بئاتریس بله بگویم.

I will, I can try that now because it wouldn't work on my other phone.

من این کار را انجام می دهم، می توانم اکنون آن را امتحان کنم زیرا روی تلفن دیگر من کار نمی کند.

Thank you.

متشکرم.

Yes.

بله.

You say Santorini says the colour is pistachio.

شما می گویید سانتورینی می گوید رنگ آن پسته ای است.

It's actually, yellow. Yes.

در واقع زرد است. بله.

That is not coming across on the camera.

که در دوربین دیده نمی شود.

I mean, I'm actually.

یعنی در واقع هستم.

Well, I'm, I'm matching your your skin colour, you see, because if I, if I put your natural skin colour on the screen,

خوب، من رنگ پوست شما را مطابقت می دهم، می بینید، زیرا اگر من، اگر رنگ پوست طبیعی شما را روی صفحه نمایش بگذارم، این کار را

you will, you'll look like a cherry I think.

انجام می دهید، فکر می کنم مانند یک گیلاس به نظر می رسید.

Think of this as actually, yellow. Yellow like a buttercup.

به این در واقع زرد فکر کنید. زرد مانند کره.

If you.

Right.

Yellow I would imagine, I would imagine out there in the YouTube land, most people can imagine yellow.

اگر شما

درسته

زرد را تصور می‌کنم، در سرزمین یوتیوب تصور می‌کنم، بیشتر مردم می‌توانند زرد را تصور کنند.

But yeah, it's actually coming over as, green pistachio.

اما بله، در واقع به عنوان پسته سبز در می آید.

Yeah. Pistachio ice cream. That's lovely, isn't it? Or maybe avocado.

آره بستنی پسته. این دوست داشتنی است، اینطور نیست؟ یا شاید آووکادو.

Maybe. Yes. Avocado.

شاید. بله. آووکادو.

A lot of people used to have bathrooms in avocado or even that colour.

بسیاری از مردم حمام هایی با آووکادویی یا حتی آن رنگ داشتند.

In the 70s, that colour was very popular for people's bathrooms.

در دهه 70، آن رنگ برای حمام مردم بسیار محبوب بود.

All of the the baths and the toilet and the wash basin.

تمام حمام ها و توالت ها و دستشویی ها.

They would all, all be in that very similar colour to me in the 70s.

همه آنها در آن رنگ بسیار شبیه به من در دهه 70 بودند.

Bright colours for your bathroom. Sweet.

رنگ های روشن برای حمام شما. شیرین.

Dirty. Go.

کثیف برو

Shall we say.

بگوییم

What does that mean? It was you had to have it.

این به چه معناست؟ این بود که شما باید آن را داشته باشید.

It was all the norm or the norm. Everybody had it.

همه اینها عادی یا عادی بود. همه آن را داشتند.

And you got brighter when we moved into our house in Wolverhampton.

و وقتی به خانه‌مان در ولورهمپتون نقل مکان کردیم، روشن‌تر شدی.

The bathroom suite was bright orange.

سوئیت حمام نارنجی روشن بود.

All you got is very common in the 70s.

همه چیزهایی که به دست آوردید در دهه 70 بسیار رایج است.

You get bright orange, sort of avocado.

نارنجی روشن، نوعی آووکادو دریافت می کنید.

Green or brown?

سبز یا قهوه ای؟

Which, yeah, it's brown.

که، بله، قهوه ای است.

Imagine having a brown toilet. How would you know? It was dirty.

تصور کنید یک توالت قهوه ای دارید. چگونه می دانید؟ کثیف بود.

Exactly, exactly. Yeah.

دقیقا، دقیقا آره

So you either think that it's. Well, from the smell. Probably.

بنابراین شما یا فکر می کنید که اینطور است. خوب، از بوی. احتمالا.

Yeah.

We go for a number two and look in there, and then it would be as if it disappeared into another universe.

آره

ما به دنبال عدد دو می‌رویم و آنجا را نگاه می‌کنیم، و بعد انگار در جهان دیگری ناپدید می‌شود.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

I know dark brown, orange or green was very,

من می دانم که قهوه ای تیره، نارنجی یا سبز بسیار بود،

at least here in the UK in the 70s, I think the worst colour I've ever seen is is this a postbox red?

حداقل اینجا در بریتانیا در دهه 70، من فکر می کنم بدترین رنگی که تا به حال دیده ام این است که قرمز صندوق پستی است؟

I've seen people with actual bathroom.

من افرادی را دیده ام که حمام واقعی دارند.

I know you don't see furniture.

من می دانم که شما مبلمان را نمی بینید.

Yeah.

آره

We normally say your your bathroom accessories or your bathroom suite.

ما معمولاً می گوییم لوازم حمام یا مجموعه حمام شما.

Things that go together in a, in an A collection.

چیزهایی که در یک مجموعه A با هم قرار می گیرند.

Is that a right.

آیا این یک حق است

Would you pronounce. Yes, it's a suite.

آیا شما تلفظ می کنید. بله، این یک سوئیت است.

A suite is a E as well.

یک سوئیت نیز یک E است.

Don't forget suite is the, collection of things that go together.

فراموش نکنید سوئیت مجموعه ای از چیزهایی است که با هم هماهنگ می شوند.

And during the 1970s, people had horrible colours in their bathrooms.

و در طول دهه 1970، مردم رنگ های وحشتناکی در حمام های خود داشتند.

Very, very, not not very easy on the eye.

خیلی، خیلی، نه چندان آسان برای چشم.

Let's just say we are coming up to 3:00.

بیایید بگوییم که تا ساعت 3:00 می آییم.

This is English addict for those wondering.

این معتاد انگلیسی برای کسانی است که تعجب می کنند.

And guess what, Mr. Steve?

و حدس بزنید، آقای استیو؟

Now technically spring has arrived because March when March comes along,

اکنون از نظر فنی بهار فرا رسیده است زیرا ماه مارس که مارس فرا می رسد،

apparently it's

ظاهراً

it's also the start of the meteorological spring time, even though technically it isn't.

شروع فصل بهار هواشناسی است، اگرچه از نظر فنی اینطور نیست.

It isn't spring yet, but apparently because March has arrived and we are going to have some lovely,

هنوز بهار نرسیده است، اما ظاهراً چون ماه مارس فرا رسیده است و هفته آینده هوای گرم و دوست‌داشتنی خواهیم داشت

lovely warm weather next week, it is going to be as high as 15 Celsius.

، دمای هوا به 15 درجه سانتیگراد می‌رسد.

Can you believe it?

باورت میشه؟

Amazing. But it does feel like spring.

شگفت انگیز. اما انگار بهار است.

It feels like spring is on the way.

انگار بهار در راه است.

There's the, some of the daffodils are coming out.

چند تا از نرگس ها بیرون می آیند.

Yeah, the snowdrops are out, the lovely white snowdrops.

آره، برفی ها بیرون هستند، برفی های سفید دوست داشتنی.

And you can feel.

و شما می توانید احساس کنید.

Isn't it strange when you get to spring, it, you can feel it, you can sense it.

عجیب نیست وقتی به بهار میرسی، میتوانی آن را حس کنی، میتوانی حسش کنی.

And it's not just the temperature.

و این فقط دما نیست.

There's, there's an atmosphere.

وجود دارد، یک جو وجود دارد.

The sun starts to come out, the birds start singing.

خورشید شروع به بیرون آمدن می کند، پرندگان شروع به آواز خواندن می کنند.

I've noticed that the birds are singing everywhere at the moment.

من متوجه شده ام که پرندگان در این لحظه در همه جا آواز می خوانند.

They get they're getting excited because spring is on the way.

آنها متوجه می شوند که هیجان زده می شوند زیرا بهار در راه است.

Plants are starting to come out of the ground.

گیاهان شروع به بیرون آمدن از زمین می کنند.

We've got a little bit of, some of the trees are,

ما کمی از، برخی از درختان هستند،

What's the phrase I'm looking for?

عبارت من به دنبال چیست؟

Yeah, they're, some of the trees are starting to let off.

بله، آنها، برخی از درختان شروع به رها شدن می کنند.

Some pollen are coming out into into bud, into into bird, some of them.

برخی از گرده ها به جوانه، به پرنده، برخی از آنها بیرون می آیند.

And, yeah, you can sense that spring is on the way.

و بله، می توانید حس کنید که بهار در راه است.

It's a feeling you get, isn't it?

این احساسی است که به شما دست می دهد، اینطور نیست؟

I do like that.

You go outside, you step outside.

من آن را دوست دارم.

شما می روی بیرون، پا می گذاری بیرون.

You feel the sun on your face. You breathe in the fresh air.

خورشید را روی صورت خود احساس می کنید. در هوای تازه نفس می کشید.

You can hear the birds all excited around you because many of them now will start looking for a mate.

شما می توانید صدای پرندگان را بشنوید که همه در اطراف شما هیجان زده هستند زیرا بسیاری از آنها اکنون شروع به جستجوی جفت می کنند.

Or maybe they will start building their nests. Blackbirds.

یا شاید آنها شروع به ساختن لانه های خود کنند. پرندگان سیاه.

And normally the first birds start nesting and having chicks.

و به طور معمول اولین پرندگان شروع به لانه سازی و داشتن جوجه می کنند.

So I would imagine now the blackbirds are all starting to get ready for the the breeding season.

بنابراین من تصور می کنم اکنون پرندگان سیاه همه شروع به آماده شدن برای فصل تولید مثل می کنند.

There's no answer.

جوابی نیست

They'll be busy.

مشغول خواهند شد

We'll be busy doing live stream. That's just keep them occupied.

ما مشغول انجام پخش زنده خواهیم بود. این فقط آنها را مشغول نگه دارید.

I have no time for any of that stuff, Mr.

من برای هیچ یک از این چیزها وقت ندارم، آقای

Steve, in a moment, we are going to take a look at some words.

استیو، یک لحظه دیگر می خواهیم به چند کلمه نگاهی بیندازیم.

Phrases connected to sharing things we like to share, things we like to offer,

عباراتی مرتبط با اشتراک گذاری چیزهایی که دوست داریم به اشتراک بگذاریم، چیزهایی که دوست داریم ارائه دهیم،

some things that we have, maybe part of it or even all of it.

برخی چیزهایی که داریم، شاید بخشی از آن یا حتی همه آن.

We like to share things with other people.

ما دوست داریم چیزهایی را با دیگران به اشتراک بگذاریم.

I would now like to share with you a moment of time that we experienced when we were on holiday

اکنون می‌خواهم لحظه‌ای از زمانی را که

a few years ago.

چند سال پیش در تعطیلات خود تجربه کردیم، با شما به اشتراک بگذارم.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I've adjusted Mr. Steve's camera. I wonder if this looks better.

من دوربین آقای استیو را تنظیم کردم. من نمی دانم که آیا این بهتر به نظر می رسد.

What do you think, Steve?

نظرت چیه استیو؟

Yes. It looks more yellow now. Yes, but so do you.

بله. حالا زردتر به نظر می رسد. بله، اما شما هم همینطور.

That's all right.

همه چیز درست است.

You look red now. You look like you're a bit angry.

الان قرمز به نظر میرسی انگار کمی عصبانی هستی.

It must be your high blood pressure. That's all right.

حتما فشار خون شماست همه چیز درست است.

I don't mind looking a bit like I've got a bit more colour.

من بدم نمی آید کمی بیشتر به نظر برسم.

That's, I'm not sure if red is a colour that you should be.

این است، من مطمئن نیستم که آیا قرمز رنگی است که شما باید باشید.

I think I look quite.

فکر کنم کاملا قیافه ام

Do I look better, viewers? Do I look better now than I did before?

بینندگان بهتر به نظر می رسم؟ آیا الان بهتر از قبل به نظر می رسم؟

I don't think it's too bad now.

فکر نمی کنم الان خیلی بد باشد.

I think you look all right today, Steve.

فکر کنم امروز حالت خوبه، استیو.

Let's let's let's just say you look great and leave it at that.

بیایید فرض کنیم که شما عالی به نظر می رسید و آن را رها کنید.

Maybe.

شاید.

Anyway, English addict is with you today, today, today, today we are looking at a very interesting subject.

به هر حال معتاد انگلیسی امروز با شماست، امروز، امروز، امروز به یک موضوع بسیار جالب توجه می کنیم.

Talking about sharing.

صحبت در مورد اشتراک گذاری

Maybe for some of us, maybe there should be more sharing in the world.

شاید برای برخی از ما، شاید باید اشتراک گذاری بیشتری در جهان وجود داشته باشد.

Perhaps we should be sharing more.

شاید بهتر باشد بیشتر به اشتراک بگذاریم.

Maybe that is the secret to humanity moving forward.

شاید این راز پیشرفت بشریت باشد.

Although at the moment, unfortunately, I don't think so.

هر چند در حال حاضر متاسفانه من اینطور فکر نمی کنم.

It looks highly unlikely to me.

برای من بسیار بعید به نظر می رسد.

Judging by what is happening in the world at the moment.

با قضاوت بر اساس آنچه در حال حاضر در جهان اتفاق می افتد.

Share. Mr. Steve and we are not talking about the lady from the 1960s,

به اشتراک بگذارید آقای استیو و ما در مورد بانوی دهه 1960 صحبت نمی کنیم،

a lady who had lots of songs in the charts.

خانمی که آهنگ های زیادی در جدول داشت.

We're not talking about that particular share.

ما در مورد آن سهم خاص صحبت نمی کنیم.

We are talking about this word to share things.

ما در مورد این کلمه صحبت می کنیم تا چیزها را به اشتراک بگذاریم.

So we are going to go very quickly through this.

بنابراین ما می‌خواهیم خیلی سریع از این طریق عبور کنیم.

And then afterwards we can play the game.

و سپس ما می توانیم بازی را انجام دهیم.

The game, which is guess the picture idiom.

این بازی که اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

In general terms, the word share means to give amongst others.

به طور کلی، کلمه سهم به معنای بخشیدن در میان دیگران است.

So that is the general term as giving,

بنابراین این اصطلاح عمومی به عنوان دادن،

giving out, to share, to give amongst others.

بخشش، تقسیم کردن، بخشیدن در میان دیگران است.

So in its general term that is how we would probably express the word.

بنابراین در اصطلاح کلی آن، احتمالاً ما این کلمه را بیان می کنیم.

To divide equally or in part with other people is to share.

تقسیم کردن به طور مساوی یا جزئی با افراد دیگر به معنای به اشتراک گذاشتن است.

So maybe something you have, you are doing that thing as an action.

بنابراین شاید چیزی که دارید، آن کار را به عنوان یک عمل انجام می دهید.

In that sense, we are using it as a verb.

از این نظر، ما از آن به عنوان فعل استفاده می کنیم.

So share as a verb to give to others as a part.

بنابراین به عنوان یک فعل به اشتراک بگذارید تا به عنوان بخشی به دیگران بدهید.

So when we say as a part, what do we mean?

بنابراین وقتی می گوییم به عنوان یک جزء، منظورمان چیست؟

Mr.. Steve?

آقای استیو؟

If we say that we are giving something as a part, what do we mean?

اگر بگوییم چیزی را جزئی می دهیم یعنی چه؟

I'm not sure what you mean there, Mr.

من مطمئن نیستم منظور شما در آنجا چیست، آقای

Duncan. Share as a verb. Give to others.

دانکن. به صورت فعل به اشتراک بگذارید به دیگران بدهید.

You mean like if you dividing something up?

یعنی شما چیزی را تقسیم می کنید؟

Yes. Exactly.

بله. دقیقا.

And tell me we don't confer before these live streams.

و به من بگویید که قبل از این پخش‌های زنده با هم گفتگو نمی‌کنیم.

Mr. Duncan puts me on the spot. Yes.

آقای دانکن من را سر جایش می گذارد. بله.

So, yes, you've got something, and then you divide it up like a cake,

بنابراین، بله، شما چیزی دارید، و سپس آن را مانند یک کیک تقسیم می کنید

for example.

.

There's a group of people. I'm saying cake because I want.

یه گروه آدم هستن دارم میگم کیک چون دلم میخواد

It's funny how cake came into my brain then, isn't it?

خنده دار است که چگونه کیک وارد مغز من شد، اینطور نیست؟

Yes. That. That tells you what I'm really thinking about.

بله. که این به شما می گوید که من واقعاً به چه چیزی فکر می کنم.

What my subconscious is telling me that I want at this moment is some cake.

چیزی که ناخودآگاه من به من می گوید که در این لحظه می خواهم یک کیک است.

So, if you were all here, I would get a big cake.

بنابراین، اگر همه شما اینجا بودید، یک کیک بزرگ دریافت می کردم.

It would have to be a big cake and cut it up into portions and share that cake with you.

این باید یک کیک بزرگ باشد و آن را به قطعات برش داده و آن کیک را با شما به اشتراک بگذارد.

Yes.

بله.

You might, you might be in a restaurant or in a cafe, and you, you buy some, some cake.

ممکن است، ممکن است در یک رستوران یا کافه باشید، و مقداری کیک بخرید.

For yourself, and then you have 2 or 3 friends with you, and you share it with them.

برای خودت، و بعد 2 یا 3 دوست با خودت داری و با آنها به اشتراک می گذاری.

You give them a slice each from that cake.

شما به هر کدام یک تکه از آن کیک می دهید.

So you might have some,

بنابراین ممکن است مقداری شیرینی بخورید

sweets, for example, you might have some, gobstoppers.

، به عنوان مثال، ممکن است مقداری شیرینی بخورید.

Or you might have some fruit pastilles.

یا ممکن است مقداری پاستیل میوه داشته باشید.

What? Fruit pastilles.

چی؟ پاستیل های میوه ای.

And you share them with your friends.

و آنها را با دوستان خود به اشتراک می گذارید.

It's a or you give one to a friend, you share.

این یک یا شما یکی را به یک دوست می دهید، به اشتراک می گذارید.

Yeah. As it says on the screen right now, share a cake.

آره همانطور که در حال حاضر روی صفحه می گوید، یک کیک را به اشتراک بگذارید.

You share a cake with someone.

شما یک کیک را با کسی تقسیم می کنید.

So that means that you are not having the thing or all to yourself.

پس این بدان معناست که شما آن چیز یا همه چیز را برای خود ندارید.

You are going to take part of that thing and share it with other people.

شما قرار است بخشی از آن چیز را بگیرید و آن را با افراد دیگر به اشتراک بگذارید.

Maybe Mr. Steve and myself. Maybe we will share a cake.

شاید آقای استیو و من. شاید یک کیک با هم تقسیم کنیم.

Two people will divide and enjoy the same thing.

دو نفر از هم جدا می شوند و از یک چیز لذت می برند.

You might, here is something that you often do when you go out for a meal with friends. Mr..

ممکن است، این چیزی است که اغلب هنگام بیرون رفتن برای صرف غذا با دوستانتان انجام می دهید. آقای

Steve, you might go out with your friends.

استیو، شما ممکن است با دوستان خود بیرون بروید.

We often say that you share the bill.

ما اغلب می گوییم که شما صورت حساب را به اشتراک می گذارید.

You divide and pay an equal amount.

شما تقسیم می کنید و به مقدار مساوی پرداخت می کنید.

So most people when they go out.

بنابراین اکثر مردم وقتی بیرون می روند.

I know some people are very awkward, aren't they, Steve? Yes.

من می دانم که برخی از مردم بسیار بی دست و پا هستند، اینطور نیست، استیو؟ بله.

Yes. You go out with a group of friends and some people say there are four of you,

بله. با گروهی از دوستانتان بیرون می روید و برخی می گویند شما چهار نفر هستید،

and you've all you've might have had a start, a few drinks, a main course, a sweet, another sweet.

و تمام چیزی که ممکن است برای شروع داشته باشید، چند نوشیدنی، غذای اصلی، شیرینی، شیرینی دیگر داشته اید.

There's a different kind of sweet and s.w.a.t, and there's an interesting word you uses the word sweet, Mr.

یک نوع شیرینی و سوات متفاوت است، و یک کلمه جالب وجود دارد که شما از کلمه شیرین استفاده می کنید، آقای

Duncan. Well, with all the different spelling, anyway. Friend of the day.

دانکن. خوب، با تمام املای متفاوت، به هر حال. دوست روز.

And, you come to the bill and, of course, people will have all had slightly different things.

و، شما به این لایحه می رسید و، البته، مردم همه چیزهای کمی متفاوت خواهند داشت.

Some people might have had more drinks and others.

برخی از افراد ممکن است نوشیدنی بیشتری مصرف کرده باشند و برخی دیگر.

And, some people might not have had a start and others might not have had a, a pudding or a sweet.

و برخی از مردم ممکن است شروعی نداشته باشند و برخی دیگر ممکن است یک پودینگ یا شیرینی نداشته باشند.

Yeah. Or some people might have had an expensive main course and others had a cheap one.

آره یا ممکن است برخی از مردم یک غذای اصلی گران و برخی دیگر یک غذای ارزان داشته باشند.

So what do you do. Do you decide that you're just going to split it four ways.

پس چیکار میکنی آیا تصمیم دارید که آن را به چهار راه تقسیم کنید؟

And because it's easier or does each person add up exactly what they've had.

و چون آسان‌تر است یا هر فرد دقیقاً همان چیزی را که داشته است جمع می‌کند.

Do they add up the cost of their starter, their drinks their main course.

آیا آنها هزینه استارتر خود را جمع می کنند، نوشیدنی های خود غذای اصلی خود را؟

And then you divide the bill according to exactly what each person actually had. Yes.

و سپس صورتحساب را دقیقاً بر اساس آنچه که هر فرد واقعاً داشته است تقسیم می کنید. بله.

Which most of the time probably we don't do that.

که در اکثر مواقع احتمالاً ما این کار را نمی کنیم.

But I got used to get quite annoyed when I would go out with with friends

اما عادت کردم که

groups of friends in the past, and I was always the one that was driving, for example.

در گذشته وقتی با دوستان گروهی از دوستانم بیرون می‌رفتم، خیلی اذیت می‌شدم، و برای مثال همیشه من بودم که رانندگی می‌کردم.

And so

و بنابراین

I wouldn't be drinking alcohol, they'd be having, you know, lots of drinks, alcoholic drinks.

من الکل نمی‌نوشیدم، می‌دانید، آنها مشروب‌های زیادی می‌نوشیدند، نوشیدنی‌های الکلی.

Okay.

I'd be just on water or something, but they would still want to split the bill.

باشه من فقط روی آب یا چیزی دیگر می مانم، اما آنها همچنان می خواهند قبض را تقسیم کنند.

Divided equally amongst everyone was there.

به طور مساوی بین همه تقسیم شده بود.

And in the end one day I said, look, this isn't fair because I'm effectively paying for your drinks.

و در پایان یک روز گفتم، ببینید، این منصفانه نیست زیرا من عملاً هزینه نوشیدنی های شما را پرداخت می کنم.

This is Steve.

این استیو است.

This is turning into just you moaning, by the way. Yes. So, yeah. Is it fair?

به هر حال این فقط به ناله شما تبدیل می شود. بله. بنابراین، بله. آیا منصفانه است؟

I think if you pretty much now you've all had similar things, then it is fair.

من فکر می کنم اگر تقریباً اکنون همه شما چیزهای مشابهی داشته اید، پس منصفانه است.

But you can get this, this imbalance, can't you, with certain friends who might,

اما شما می توانید این، این عدم تعادل را داشته باشید، نمی توانید، با دوستان خاصی که ممکن است،

who might buy expensive things knowing that it's going to be split four ways?

چیزهای گران قیمت بخرند، زیرا می دانند که چهار راه تقسیم خواهد شد؟

Well, I think sometimes that happens.

خوب، من فکر می کنم گاهی اوقات این اتفاق می افتد.

A good situation, of course, is if somebody is on a diet.

یک وضعیت خوب، البته، این است که کسی رژیم داشته باشد.

So maybe they go for a meal and they just have very small portions or just one small meal.

بنابراین شاید آنها برای یک وعده غذایی بروند و فقط بخش های بسیار کوچک یا فقط یک وعده غذایی کوچک داشته باشند.

Yes, a part of the meal.

بله بخشی از غذا

So it doesn't cost as much, but then you still divide it and you are paying more

بنابراین هزینه زیادی ندارد، اما شما هنوز آن را تقسیم می کنید و

for a small meal because you are dividing it equally equally into equal portions.

برای یک وعده غذایی کوچک بیشتر هزینه می کنید زیرا آن را به طور مساوی به قسمت های مساوی تقسیم می کنید.

But of course, quite often if friends go out together, quite often they will go Dutch, which I always think is a very interesting phrase.

اما البته، اغلب اوقات اگر دوستان با هم بیرون می روند، اغلب آنها هلندی می شوند، که به نظر من همیشه عبارت بسیار جالبی است.

If you go Dutch, that means you will just pay for the things that you've had.

اگر هلندی می‌روید، به این معنی است که فقط برای چیزهایی که داشته‌اید هزینه خواهید کرد.

So you are. Each person is paying for their

پس شما هستید. هر فردی هزینه

their meal, whatever they've had.

غذای خود را، هر چه خورده است، پرداخت می کند.

So you go Dutch, you are just paying for your part of the meal, the things you've physically had, the things you have actually eaten.

بنابراین، شما هلندی می‌شوید، فقط برای بخشی از غذا، چیزهایی که از نظر فیزیکی خورده‌اید، چیزهایی که واقعاً خورده‌اید، پرداخت می‌کنید.

You, you go Dutch.

تو هلندی میری

It's it gets very complicated with a large group of people.

این با گروه بزرگی از مردم بسیار پیچیده می شود.

If everyone is trying to add up exactly what they had.

اگر همه سعی می کنند دقیقاً آنچه را که داشتند جمع کنند.

And so usually people will,

و بنابراین معمولاً مردم،

for example, we've been out with my sister and her husband and they've had their two children with them,

برای مثال، ما با خواهرم و شوهرش بیرون رفته‌ایم و آنها دو فرزندشان

and me and Duncan.

و من و دانکن را با آنها داشته‌اند.

So that would be five, six people.

پس این می شود پنج، شش نفر.

But we wouldn't we would split it in two.

اما ما آن را به دو قسمت تقسیم نمی کنیم.

We would my my sister. No.

ما خواهر من. نه.

And her husband would say, well, we'll pay for the children.

و شوهرش می‌گفت خوب، ما خرج بچه‌ها را می‌دهیم.

So, yeah, the there are some people are very good and they will

بنابراین، بله، برخی از افراد هستند که بسیار خوب هستند و آنها به

they will point out that it's only fair that you don't pay for after these two people are children, for example.

آنها اشاره خواهند کرد که عادلانه است که برای مثال پس از بچه شدن این دو نفر هزینه ای را پرداخت نکنید.

Yeah, but other people will, you know, I've had gone into arguments with people before because I've,

بله، اما دیگران این کار را خواهند کرد، می‌دانید، من قبلاً با مردم وارد بحث شده بودم، زیرا من

I've felt that they've been very unfair, that the way they split it.

احساس می‌کردم که آنها بسیار بی‌انصافی کرده‌اند، به طوری که آن را تقسیم کردند.

And sometimes, even if I haven't been driving, I haven't wanted to drink alcohol.

و گاهی اوقات، حتی اگر رانندگی نکرده باشم، نمی خواستم الکل بنوشم.

I think you've just explained this, Steve. No, but sometimes I didn't want to, but they said, well, you could have had some.

فکر می کنم این را توضیح دادی استیو. نه، اما گاهی اوقات نمی‌خواستم، اما می‌گفتند خوب، می‌توانستید بخورید.

When you're younger, you can get into these rounds with people.

وقتی جوان تر هستید، می توانید با مردم وارد این دوره ها شوید.

But anyway.

Yes, split it or as Satta Renault says in the US, you say you split the bill.

اما به هر حال.

بله، آن را تقسیم کنید یا همانطور که ساتا رنو در ایالات متحده می گوید، شما می گویید که صورت حساب را تقسیم کرده اید.

Yes of course.

بله البته.

Or share the bill. So thank you for that.

یا صورتحساب را به اشتراک بگذارید. بنابراین از شما برای آن متشکرم.

There are actually many ways of the half of the bill.

در واقع راه های زیادی برای نیمی از قبض وجود دارد.

If there's two of you, you half the bill.

اگر شما دو نفر باشید، نصف قبض را می گیرید.

So there are many ways of explaining or expressing that to share an experience you might do the same thing as someone else

بنابراین راه‌های زیادی برای توضیح یا بیان وجود دارد که برای به اشتراک گذاشتن یک تجربه ممکن است همان کاری را انجام دهید که شخص دیگری

or maybe as a group of people, you share the experience maybe, oh, by the way, never, ever share a secret with Mr.

یا شاید به‌عنوان گروهی از افراد، تجربه را به اشتراک بگذارید، شاید، اتفاقاً، هرگز، هرگز رازی را با آقای

Steve.

استیو در میان نگذارید.

He cannot keep a secret, I can.

او نمی تواند رازی را حفظ کند، من می توانم.

You are hopeless at keeping secrets.

شما در حفظ اسرار ناامید هستید.

Share a secret. Beatrice is very good at keeping secrets.

رازی را به اشتراک بگذارید بئاتریس در حفظ اسرار بسیار خوب است.

Why? Oh, sorry, I know nothing.

چرا؟ اوه، ببخشید، من چیزی نمی دانم.

Oh. That's it.

اوه همین است.

That's a secret, Mr. Duncan.

این یک راز است، آقای دانکن.

Okay, well, now you've shared it.

خوب، خوب، حالا شما آن را به اشتراک گذاشتید.

So it's not a secret anymore.

پس این دیگر یک راز نیست.

Share a secret you confide or tell in confidence.

رازی را که محرمانه می گویید یا به اشتراک می گذارید.

So that's an interesting phrase you can find.

بنابراین این عبارت جالبی است که می توانید پیدا کنید.

Or you tell in confidence to tell something in confidence.

یا با اطمینان می گویید چیزی را با اطمینان بگویید.

Well, how would you describe that, Steve?

خوب، چگونه آن را توصیف می کنی، استیو؟

Share a secret. Confide or tell? Income.

رازی را به اشتراک بگذارید اعتماد کن یا بگو؟ درآمد

Confidence. Yes.

اعتماد به نفس. بله.

That means you're telling somebody, some knowledge that, you know, and you don't want them to, tell anybody else.

این بدان معناست که شما به کسی می گویید، دانشی که، شما می دانید، و نمی خواهید آنها، به دیگران بگویید.

And, it could be that you, you could be something to do with, I don't know, maybe you've got an illness, for example,

و، ممکن است این باشد که شما، نمی‌دانم، شاید مثلاً به بیماری مبتلا شده باشید،

and you've got a, a very good friend and you want to share some information with them because it helps to talk doesn't it.

و دوست بسیار خوبی دارید و می‌خواهید اطلاعاتی را با آنها در میان بگذارید، زیرا صحبت کردن کمک می‌کند.

And you trust that person, that friend enough that you can tell them something that

و شما به آن شخص، به آن دوست، آنقدر اعتماد دارید که می توانید چیزی را به او بگویید که

they won't share with other people that you wouldn't want to know, particularly at work.

با دیگران در میان نمی گذارد و شما نمی خواهید بدانید، به خصوص در محل کار.

For example, you might share some news with a friend, you might say, oh, I'm, I went out last night for a meal,

مثلاً ممکن است اخباری را با یکی از دوستانتان به اشتراک بگذارید، ممکن است بگویید، اوه، من، دیشب برای صرف غذا بیرون رفتم،

with Bob, whoever that person is, and we had a nice time.

با باب، هر کسی که باشد، و به ما خوش گذشت.

Yes, but you're implying that you went on a date.

بله، اما شما به طور ضمنی می گویید که قرار ملاقات گذاشته اید.

You went on a date with somebody at work.

در محل کار با کسی قرار گذاشتید.

Which isn't allowed, by the way, in a lot of, companies. Okay, but you did it anyway.

که اتفاقاً در بسیاری از شرکت ها مجاز نیست. باشه، اما به هر حال این کار را کردی.

And you told this friend at work, and, you don't tell anyone.

و در محل کار به این دوست گفتی و به کسی نگفتی.

It's a secret.

این یک راز است.

I don't want you to tell anyone.

نمیخوام به کسی بگی

And, of course they always do.

و البته همیشه این کار را می کنند.

So to tell something in confidence means you feel comfortable telling someone

بنابراین گفتن چیزی با اطمینان به این معنی است که از گفتن

a certain thing, quite often something you are keeping to yourself, such as a secret or something you don't want to tell everyone.

یک چیز خاص به کسی احساس راحتی می کنید، اغلب چیزی را که برای خود نگه می دارید، مانند رازی یا چیزی که نمی خواهید به همه بگویید.

So you confide in another person.

بنابراین شما به شخص دیگری اعتماد می کنید.

So I think that's quite an interesting word.

بنابراین من فکر می کنم این کلمه بسیار جالبی است.

Yes, it is to is to say something or say something to a person who you who you trust.

بله، این به معنای گفتن یا گفتن چیزی به شخصی است که شما به او اعتماد دارید.

Your information and that is secret.

اطلاعات شما و این محرمانه است.

You are confident that they will not

شما مطمئن هستید که آنها آن اطلاعات را به جای دیگری منتقل نمی

transfer that information elsewhere.

کنند.

Something very interesting is just cover up.

یک چیز بسیار جالب فقط پوشاندن است.

But, you're confident that, you won't, that information won't go elsewhere.

اما، شما مطمئن هستید که این اطلاعات به جای دیگری نخواهد رفت.

Or somewhere else.

یا جای دیگری.

But yeah you've got to, you've got to know your friends.

اما بله، شما باید، شما باید دوستان خود را بشناسید.

But the thing is when you share a confidence or share a secret with somebody like that

اما مسئله این است که وقتی شما یک اعتماد به نفس یا یک راز را با شخصی شبیه به آن

with a friend, do you automatically expect that they will tell their partner.

با یک دوست در میان می گذارید، آیا به طور خودکار انتظار دارید که او به شریک زندگی خود بگوید؟

Now this is an interesting one isn't it.

حالا این یک مورد جالب است، نه.

I mean it's it's a bit off subject but what is the protocol.

منظورم این است که کمی دور از موضوع است، اما پروتکل چیست.

When it comes to telling secrets to people that are outside your

وقتی صحبت از گفتن راز به افرادی می شود که خارج از

wife, husband, partner, because normally if somebody tells me a secret, I will always tell Mr.

همسر، شوهر یا شریک زندگی شما هستند، زیرا معمولاً اگر کسی رازی را به من بگوید، من همیشه

Duncan quite often. Yes. And I think husbands and wives will share.

اغلب به آقای دانکن می گویم. بله. و من فکر می کنم زن و شوهر به اشتراک بگذارند.

Knowledge in that way.

دانش در آن راه.

Yeah.

Whatever secret is told to say, two partners, they live together, married, I think.

آره

هر چه رازی گفته می شود بگویم، دو شریک، با هم زندگی می کنند، ازدواج کرده اند، فکر کنم.

Steve.

استیو

They get told secrets, but they always tell each other. Steve, we've got to move on.

اسرار به آنها گفته می شود، اما همیشه به یکدیگر می گویند. استیو، ما باید ادامه دهیم.

We've got 30 more of these to look at, and then we've got to play the 34.

ما باید 30 مورد دیگر را بررسی کنیم، و سپس باید 34 را بازی کنیم.

No, 30 more, 1230 more.

نه، 30 مورد دیگر، 1230 مورد دیگر.

But still a lot.

اما هنوز خیلی.

You know, I'm you know, I'm going to buy Steve for the Christmas.

می‌دانی، می‌دانم، می‌خواهم استیو را برای کریسمس بخرم.

I'm going to get him one of those big, big air trumpets.

می‌خواهم یکی از آن شیپورهای بزرگ و بزرگ هوایی را برایش بیاورم.

You know those ear trumpets years ago in Victorian times that always be a an old man in a bass chair

آن بوق های گوش سال ها پیش در دوران ویکتوریا را می شناسید که همیشه پیرمردی روی صندلی باس بود

and he'd have a big ear trumpet so he could hear, hear what people were saying.

و او یک ترومپت گوش بزرگ داشت تا بتواند بشنود، بشنود مردم چه می گویند.

I'm going to get Mr. Steve, one of those.

من می خواهم آقای استیو، یکی از آن ها را بیاورم.

Well, you are a long way away, Mr.

خب، شما خیلی دور هستید، آقای

Duncan. I'm.

دانکن. من هستم.

I'm just a few seats. Yes, but your your sound, the sound is muffled.

من فقط چند صندلی هستم. بله، اما صدای شما، صدا خفه است.

Muffle.

صدا خفه کن.

I think between you and me, I think Steve is going a bit mutton there. Sort.

من فکر می کنم بین من و تو، فکر می کنم استیو کمی گوشت گوسفند آنجا می رود. مرتب کردن.

Muffled. Muffled.

خفه شده. خفه شده.

It means the sound is movable and you can't really hear it very well, but the sound is muffled.

یعنی صدا متحرک است و شما واقعا نمی توانید آن را به خوبی بشنوید، اما صدا خفه است.

Well, what's how what does it sound like again?

خوب، دوباره چه صدایی دارد؟

Is the result of the.

آیا نتیجه از.

Those others above the.

آن دیگران بالاتر از.

You can't.

That's the most coherent thing you've ever said on my live stream.

شما نمی توانید.

این منسجم ترین چیزی است که تا به حال در پخش زنده من گفته اید.

I can't hear you. It sounds like you're muffled.

من نمی توانم شما را بشنوم. به نظر می رسد که شما خفه شده اید.

You might share a drink.

ممکن است یک نوشیدنی به اشتراک بگذارید.

It's true.

این درست است.

When did you throw it out and try to throw it?

چه زمانی آن را بیرون انداختید و سعی کردید آن را پرتاب کنید؟

The sound is muffled and can't really understand it. There we go. That's better.

صدا خفه است و واقعا نمی توان آن را درک کرد. آنجا می رویم. این بهتر است.

Share a drink.

نوشیدنی را به اشتراک بگذارید

You might drink and also socialise.

ممکن است بنوشید و همچنین معاشرت کنید.

So sharing a moment together or with a group of friends, you might share a drink.

بنابراین با به اشتراک گذاشتن لحظاتی با هم یا با گروهی از دوستان، ممکن است یک نوشیدنی به اشتراک بگذارید.

You can share a taxi

می توانید یک تاکسی

ride in the same taxi and then divide the fare.

سواری را در همان تاکسی به اشتراک بگذارید و سپس کرایه را تقسیم کنید.

So that would be something that I think would be acceptable.

بنابراین این چیزی است که به نظر من قابل قبول است.

If you took a cab, a cab or a taxi with someone else, maybe you would share

اگر با شخص دیگری سوار تاکسی، تاکسی یا تاکسی شدید، شاید

part of the journey or all of the journey, and then you can divide the cost of the cab.

بخشی از سفر یا تمام سفر را به اشتراک بگذارید و سپس می‌توانید هزینه تاکسی را تقسیم کنید.

I think that's very nice.

به نظرم خیلی خوبه

Token of transport somebody puts up. I can't remember who it was. Car sharing. Yes.

نشانه حمل و نقل کسی قرار می دهد. یادم نمیاد کی بود اشتراک خودرو بله.

Which is similar. But yeah, sometimes people are going to work, aren't they?

که مشابه است. اما بله، گاهی اوقات مردم سر کار می روند، اینطور نیست؟

This they go into an office and they've got friends that live nearby or on the way, or they work at the same place, like, that's it.

آنها وارد یک دفتر می شوند و دوستانی دارند که در نزدیکی یا در راه زندگی می کنند، یا در همان مکان کار می کنند، مثلاً همین.

They work at the same places.

آنها در یک مکان کار می کنند.

But what I meant to say and then they will, they might alternate one day.

اما آنچه من می خواستم بگویم و سپس آنها خواهند گفت، ممکن است روزی آنها را جایگزین کنند.

They might pick up their friend or under the work colleague and, drive to work like that, saving on the costs of transport.

آنها ممکن است دوست خود یا زیر دست همکار خود را ببرند و با رانندگی به سمت محل کار، در هزینه های حمل و نقل صرفه جویی کنند.

And they might take it in turns.

و ممکن است به نوبت آن را انجام دهند.

That's it.

To do that as a portion or piece of something.

همین است.

انجام این کار به عنوان بخشی یا تکه ای از چیزی.

And we can use share in that sense.

و ما می توانیم از اشتراک به این معنا استفاده کنیم.

But then we are of course, using it as a noun.

اما مطمئناً از آن به عنوان اسم استفاده می کنیم.

So the piece, the part of the thing that we are sharing is also a share.

بنابراین قطعه، بخشی از چیزی که ما به اشتراک می گذاریم نیز یک سهم است.

So part or portion of something, a share of a piece of cake. Mr.

بنابراین بخشی یا بخشی از چیزی، سهمی از یک تکه کیک. موضوع مورد علاقه آقای

Steve's favourite subject today a share of a piece of cake.

استیو امروز یک تکه کیک است.

A portion that is sliced off and offered so you can share your cake.

بخشی که برش داده می شود و ارائه می شود تا بتوانید کیک خود را به اشتراک بگذارید.

You can give someone a share of your cake just in the same way

شما می توانید به کسی سهمی از کیک خود بدهید به همان صورت

that if you if you buy shares in a company, well, it's on the screen now.

که اگر سهام یک شرکت را بخرید، خوب، اکنون روی صفحه نمایش است.

Oh yes, that's it then you are buying a portion of that company? Yes.

اوه بله، پس شما بخشی از آن شرکت را می خرید؟ بله.

So often we talk, we call it stock.

بنابراین اغلب ما صحبت می کنیم، آن را سهام می نامیم.

You might buy some shares in a company, a portion of a company that is bought or given.

شما ممکن است برخی از سهام یک شرکت را خریداری کنید، بخشی از یک شرکت که خریداری شده یا داده شده است.

So of course, if you are lucky enough to work for a big company, quite often part of the payment.

بنابراین، البته، اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که برای یک شرکت بزرگ کار کنید، اغلب بخشی از پرداخت است.

And this does happen, doesn't it, Steve?

و این اتفاق می افتد، اینطور نیست، استیو؟

Quite often in big companies, you can also get shares in the company as well.

اغلب در شرکت های بزرگ، می توانید سهام شرکت را نیز بدست آورید.

So they will

بنابراین آنها

sometimes it's negotiated.

گاهی اوقات در مورد آن مذاکره می شود.

When you take on a job, maybe you are given a salary, but also there might be some shares as well in the company that are also given to you.

وقتی شغلی را بر عهده می گیرید، ممکن است به شما حقوق بدهند، اما ممکن است سهامی نیز در شرکت وجود داشته باشد که به شما نیز داده می شود.

Or maybe you could only use them or invest with them after you leave the company.

یا شاید فقط بعد از ترک شرکت می‌توانید از آنها استفاده کنید یا با آنها سرمایه‌گذاری کنید.

It is almost something that we call

تقریباً چیزی است که ما آن را

a perk, a perk of the job.

یک امتیاز، یک مزیت شغلی می نامیم.

Yeah, particularly directors of companies get, get a lot of shares, quite often

بله، به‌ویژه مدیران شرکت‌ها، سهام زیادی را دریافت می‌کنند، اغلب

as part of their renumeration renumeration, which is the package that they get through the company.

به عنوان بخشی از بازشماری مجدد، که بسته‌ای است که از طریق شرکت دریافت می‌کنند.

Shares might be part of that.

سهام ممکن است بخشی از آن باشد.

Because it's probably cheaper for the company to pay a portion of their wages in shares.

زیرا احتمالاً پرداخت بخشی از دستمزد خود به صورت سهام برای شرکت ارزان‌تر است.

But, but then it is to, to actually get the money.

اما، اما پس از آن باید، در واقع پول را دریافت کنید.

I think it's, it's a very good idea.

فکر می کنم اینطور است، ایده بسیار خوبی است.

And of course, it I suppose also, it's very good for making sure your future is taken care of as well as a plural. Yes.

و البته، من فکر می‌کنم که برای اطمینان از اینکه به آینده شما و همچنین به صورت جمع توجه می‌شود، بسیار خوب است. بله.

Moving on. Yeah.

در حال حرکت آره

About a train was ahead of you, by the way, on that, but it's well done. Yep.

اتفاقاً در مورد قطاری جلوتر از شما بود، اما به خوبی انجام شده است. بله

As a plural we we use the term shares.

به عنوان جمع ما از اصطلاح سهام استفاده می کنیم.

You might own shares in a company.

ممکن است در یک شرکت سهام داشته باشید.

So, as a generic or general term when we are talk about a company that is giving away part of its stock,

بنابراین، به عنوان یک اصطلاح عمومی یا کلی، وقتی در مورد شرکتی صحبت می کنیم که بخشی از سهام خود را واگذار می کند،

we we generally talk about the shares, maybe the market, the, the market with all of the shares.

ما به طور کلی در مورد سهام صحبت می کنیم، شاید بازار، بازار، بازار با تمام سهام.

So all of the different stock values that are put together

بنابراین، همه ارزش‌های مختلف سهام که

as a lot of people who now invest in companies, it's amazing how many people are are actual shareholders.

به‌عنوان بسیاری از افرادی که اکنون در شرکت‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند کنار هم قرار می‌گیرند، شگفت‌انگیز است که تعداد افراد سهامدار واقعی چقدر است.

They have shares in companies.

در شرکت ها سهام دارند.

Many elderly people now, don't they, Steve.

بسیاری از افراد مسن اکنون، نه، استیو.

Pensions now in this country I'm talking about generally, quite often when you pay your pension

به طور کلی در مورد حقوق بازنشستگی در این کشور صحبت می کنم، اغلب زمانی که حقوق بازنشستگی خود را

into a private pension firm or an account, quite often that money will go into investing in other companies.

به یک شرکت بازنشستگی خصوصی یا یک حساب پرداخت می کنید، اغلب این پول صرف سرمایه گذاری در شرکت های دیگر می شود.

So it is amazing just how many people these days do actually own shares, even if they don't realise. Yes.

بنابراین شگفت‌انگیز است که این روزها چند نفر واقعاً سهام دارند، حتی اگر متوجه نباشند. بله.

Because most company pensions now, well,

از آنجا که اکثر حقوق بازنشستگی شرکت‌ها در حال حاضر، خوب،

they all they're all invested in, in the, in the stock market,

همه آن‌ها همه در آن سرمایه‌گذاری می‌کنند، در بازار سهام،

in these big funds which contain, many, many, many companies,

در این صندوق‌های بزرگ که شامل شرکت‌های بسیار، بسیار، بسیار زیادی هستند،

hopefully diversified out of it if they know what they're doing and they've got shares in all these different companies.

اگر بدانند دارند چه می‌کنند و سهامی در تمام این شرکت‌های مختلف داشته باشند، امیدواریم که از آن تنوع بگیرند.

So, yes, most people's pensions now, in the private sector

بنابراین، بله، حقوق بازنشستگی اکثر مردم در حال حاضر، در بخش خصوصی،

will all be, based on, stock market funds if you're in the public sector, i.e.

همه بر اساس صندوق های بورس خواهد بود، اگر شما در بخش دولتی هستید، یعنی

if you work for the government or you're a teacher, for example, or a policeman,

اگر برای دولت کار می کنید یا مثلا معلم هستید، یا پلیس هستید،

then, it won't be it'll be paid directly out of taxes, your pension.

پس مستقیماً از مالیات، مستمری شما پرداخت نمی شود.

But if you're working for a, a private company, who has a pension scheme, and they must have one by law, then, effectively, yes.

اما اگر برای یک شرکت خصوصی کار می‌کنید که دارای طرح بازنشستگی است و طبق قانون باید آن را داشته باشند، در واقع بله.

You all your pension is based on investments in stock market funds.

تمام حقوق بازنشستگی شما بر اساس سرمایه گذاری در صندوق های بورس است.

So, yes, probably slightly less safe than working, which is one attraction of working in the public sector.

بنابراین، بله، احتمالاً کمی امن تر از کار کردن است، که یکی از جذابیت های کار در بخش دولتی است.

Of course. Okay.

البته. باشه

Is that you, you know, you, you know, your pension is guaranteed pretty much.

آیا شما، می دانید، شما، می دانید، بازنشستگی شما تقریباً تضمین شده است.

Whereas because it's not based on stock market performance.

در حالی که به دلیل اینکه بر اساس عملکرد بازار سهام نیست.

Steve, we've got to stay on taxpayers. Steve.

استیو، ما باید از مالیات دهندگان بمانیم. استیو

Steve, I know you've been watching some videos about finance today.

استیو، می‌دانم که امروز چند ویدیو در مورد امور مالی تماشا می‌کردی.

I'm always watching videos about finance.

من همیشه در حال تماشای ویدیوهای مربوط به امور مالی هستم.

Mr. Duncan, I know you love sharing it with us.

آقای دانکن، می دانم که دوست دارید آن را با ما به اشتراک بگذارید.

I'm sharing knowledge, Mr. Duncan.

من دانش را به اشتراک می گذارم، آقای دانکن.

Sharing information there in a as a plural.

به اشتراک گذاری اطلاعات در آنجا به صورت جمع.

We often describe them as share.

ما اغلب آنها را به عنوان اشتراک توصیف می کنیم.

As the shares of my company have gone up.

همانطور که سهام شرکت من بالا رفته است.

If you are lucky, you can say the shares have gone up.

اگر خوش شانس باشید، می توانید بگویید که سهام افزایش یافته است.

Although at the moment quite a few of the shares of companies are actually going down, rather is a volatility.

اگرچه در حال حاضر تعداد کمی از سهام شرکت ها در واقع در حال کاهش هستند، اما یک نوسان است.

Mr. Duncan, there is a what it's a there's a lot of volatility in the stock markets at the moment.

آقای دانکن، در حال حاضر نوسانات زیادی در بازارهای سهام وجود دارد.

So so it's a bit like being on on the on the sea during a storm.

بنابراین کمی شبیه به دریا بودن در هنگام طوفان است.

It's very volatile.

بسیار فرار است.

And that's due to one person okay Steve.

و این به خاطر یک نفر خوب استیو است.

But anyway we won't go into that for goodness sake okay. Let's not ruin people's days

اما به هر حال ما به خاطر خدا وارد این موضوع نمی شویم. بیایید روزهای مردم را

to give out,

برای دادن،

to reveal, to tell or to share news with others.

افشاگری، گفتن یا به اشتراک گذاشتن اخبار با دیگران خراب نکنیم.

So quite often in Jane Rule

بنابراین اغلب در

day to day speech, we will talk about sharing, as in telling someone

سخنرانی روزانه جین رول، ما در مورد اشتراک‌گذاری صحبت می‌کنیم، همانطور که در گفتن

something, you have something to tell someone you have something to share.

چیزی به کسی، شما چیزی برای گفتن به کسی دارید که چیزی برای به اشتراک گذاشتن دارید.

Share the news.

خبر را به اشتراک بگذارید

Yes, or maybe reveal to share news with other people.

بله، یا شاید برای به اشتراک گذاشتن اخبار با افراد دیگر افشا شود.

Of course, we can also use share to express transmitting the virus.

البته برای بیان انتقال ویروس نیز می توانیم از اشتراک استفاده کنیم.

You spread, you share.

پخش می کنید، به اشتراک می گذارید.

Maybe, you. Now, of course.

شاید، تو حالا البته

Don't forget this is not done on purpose.

فراموش نکنید که این کار عمدی انجام نمی شود.

You are not doing it on purpose.

شما عمدا این کار را انجام نمی دهید.

But it does happen when you are near other people.

اما زمانی اتفاق می افتد که شما در نزدیکی افراد دیگر هستید.

Sometimes a person might sneeze and perhaps they have a fever.

گاهی ممکن است فرد عطسه کند و شاید تب داشته باشد.

So you might transmit.

بنابراین شما ممکن است انتقال دهید.

You share your germs with someone else, but you don't mean to.

شما میکروب های خود را با دیگری به اشتراک می گذارید، اما قصد ندارید.

It's just there in the in the air.

فقط آنجا در هواست.

You might share a cold or fever with another person, but not intentionally.

ممکن است سرماخوردگی یا تب را با شخص دیگری در میان بگذارید، اما نه عمدی.

It just happens.

فقط اتفاق می افتد.

We all remember

همه ما

a certain period of time when that was going on.

دوره خاصی از زمان را به یاد می آوریم که در حال وقوع است.

Steve, do you remember it?

استیو، یادت هست؟

No. Okay.

نه. باشه.

I actually believe that.

من در واقع به آن اعتقاد دارم.

By the way, reveal is to share openly, to expose all Mr..

به هر حال، آشکار به اشتراک گذاری آشکار، برای افشای همه آقای

Steve is.

استیو است.

That's an interesting word.

کلمه جالبی است.

Expose.

افشا کند.

Expose a secret or a hidden thing?

افشای یک راز یا یک چیز پنهان؟

Yes. Reveal.

بله. آشکار کند.

Yeah. Yes. You're revealing something.

آره بله. داری یه چیزی رو لو میدی

Something.

Some knowledge is suddenly be going out into the open for everyone to see.

یه چیزی

برخی از دانش ها به طور ناگهانی در معرض دید همه قرار می گیرند.

I throat of it.

من گلو از آن.

I'm going to share with you that my throat is not, not in the best of health today. Why?

من می خواهم با شما در میان بگذارم که گلوی من امروز در بهترین وضعیت سلامتی نیست. چرا؟

But if you've been doing. I've been doing too much singing, Mr. Duncan.

اما اگر این کار را انجام داده اید. من بیش از حد آواز می خواندم، آقای دانکن.

I think I've strained my vocal cords.

فکر می‌کنم تارهای صوتی‌ام را ضعیف کرده‌ام.

But, But. Yes, to reveal.

اما، اما بله، برای فاش کردن.

Yes, to reveal is to share something. You reveal some news, some knowledge.

بله، فاش کردن، به اشتراک گذاشتن چیزی است. شما برخی از اخبار، برخی از دانش.

I'm going to share this all with you now, I'm going to reveal,

من اکنون می خواهم همه اینها را با شما به اشتراک بگذارم، قصد دارم

the new plans for the business moving forward in 2025, which includes a number of redundancies.

برنامه های جدید برای کسب و کار رو به جلو در سال 2025 را فاش کنم، که شامل تعدادی از کارها می شود.

Oh, dear.

اوه عزیزم

To show something to others, you might share your holiday photos.

برای نشان دادن چیزی به دیگران، ممکن است عکس‌های تعطیلات خود را به اشتراک بگذارید.

So you are sharing something.

بنابراین شما چیزی را به اشتراک می گذارید.

You are showing something a person might be quite excited because they want to share their holiday photographs.

شما در حال نشان دادن چیزی هستید که ممکن است یک فرد بسیار هیجان زده باشد زیرا می خواهد عکس های تعطیلات خود را به اشتراک بگذارد.

They want to show you what they have been doing whilst on holiday

آنها می خواهند به شما نشان دهند که در تعطیلات چه کاری انجام داده اند

to display something or many things physically or through media.

تا چیزی یا چیزهای زیادی را به صورت فیزیکی یا رسانه ای به نمایش بگذارند.

So when you think about it these days, Steve, when we talk about sharing, most people think of sharing

بنابراین وقتی این روزها به آن فکر می‌کنید، استیو، وقتی درباره اشتراک‌گذاری صحبت می‌کنیم، اکثر مردم به اشتراک‌گذاری

not in real life but through the internet.

نه در زندگی واقعی بلکه از طریق اینترنت فکر می‌کنند.

So quite often on social media, people will share things, they will show photographs of their family, or maybe, a nice moment of time.

بنابراین اغلب در رسانه‌های اجتماعی، مردم چیزهایی را به اشتراک می‌گذارند، عکس‌های خانواده خود را نشان می‌دهند، یا شاید لحظات خوبی از زمان را نشان دهند.

They want to show other people.

آنها می خواهند به دیگران نشان دهند.

They share that thing with them.

آنها آن چیز را با آنها به اشتراک می گذارند.

I know you don't do it very often, Steve.

می دانم که تو خیلی وقت ها این کار را نمی کنی، استیو.

Do you don't really post things on social social media. I've noticed.

آیا واقعاً چیزهایی را در رسانه های اجتماعی پست نمی کنید؟ من متوجه شده ام.

Well, one, I don't know how to and two, I don't.

خوب، یک، من نمی دانم چگونه و دو، من نمی دانم.

Yeah, I don't I've never really got into social media or to put, put the phrase slightly better.

بله، من واقعاً هرگز وارد رسانه های اجتماعی نشده ام یا این عبارت را کمی بهتر بگویم.

I've never really participated in social media because I if once I start, it's going to take up a lot of my time.

من هرگز واقعاً در رسانه های اجتماعی شرکت نکرده ام، زیرا اگر یک بار شروع کنم، زمان زیادی از من می گیرد.

And, I prefer not to do it at all.

و ترجیح می دهم اصلا این کار را نکنم.

I mean, yes, WhatsApp texts, texts, but no, I don't do social media.

منظورم این است که بله، پیامک، پیامک واتساپ، اما نه، من در شبکه های اجتماعی کار نمی کنم.

I don't know, I haven't I can't remember the last time I ever went.

نمی دانم، تا به حال یادم نمی آید آخرین باری که رفتم.

I have got, a Facebook account, but I never, never go on it.

من یک اکانت فیس بوک دارم، اما هرگز، هرگز آن را وارد نمی کنم.

But I probably should, because it's it's very useful, to be able to communicate with all your friends all at the same time.

اما من احتمالاً باید، زیرا بسیار مفید است، بتوانم همزمان با همه دوستان خود ارتباط برقرار کنم.

Yes. For example, I should be using it to advertise to my friends when we've got concerts or or shows coming up.

بله. برای مثال، وقتی کنسرت‌ها یا برنامه‌هایی در راه است، باید از آن برای تبلیغ برای دوستانم استفاده کنم.

Because maybe I'd sell some tickets.

چون شاید چند بلیط بفروشم.

Yes. Then, well it's, it's rather, it's rather like me, I, I have Facebook, I, I enjoy showing certain things on Facebook,

بله. بعد، خوب است، بهتر است، بیشتر شبیه من است، من، من فیس بوک دارم، من، از نشان دادن برخی چیزها در فیس بوک لذت می برم،

but also it's very useful for those who follow me on YouTube to be kept up to date with anything that is happening.

اما همچنین برای کسانی که من را در یوتیوب دنبال می کنند بسیار مفید است که از هر اتفاقی که می افتد مطلع شوند.

So that is the reason why I have a Facebook page.

بنابراین به همین دلیل است که من یک صفحه فیس بوک دارم.

And of course, famous people quite often will have their own social media site, although

و البته، افراد مشهور اغلب سایت رسانه های اجتماعی خود را خواهند داشت، اگرچه

I'm pretty sure that most of

من تقریباً مطمئن هستم که اکثر

those particular pages are not actually run by the celebrity.

آن صفحات خاص در واقع توسط افراد مشهور اداره نمی شوند.

I would imagine they have somebody, somebody working for them to do all of that, to experience the same thing at the same time.

تصور می‌کنم آن‌ها کسی را دارند، کسی که برای آنها کار می‌کند تا همه این کارها را انجام دهد، تا همان چیزی را در همان زمان تجربه کند.

Mr.. Steve

آقای استیو

is sharing, I suppose, to share an experience. Yes.

در حال به اشتراک گذاشتن است، من فکر می کنم، برای به اشتراک گذاشتن یک تجربه. بله.

You might be, you might there might be some, task

شما ممکن است، ممکن است برخی از کارها

or some, you might do, for example, the sun's a lovely sunset.

یا کارهایی وجود داشته باشد، ممکن است انجام دهید، برای مثال، خورشید یک غروب دوست داشتنی است.

You might share that moment. Yes.

شما ممکن است آن لحظه را به اشتراک بگذارید. بله.

Of of the two people or maybe a group of people watching the sunset or watching something very pleasant.

از بین این دو نفر یا شاید گروهی از مردم که غروب خورشید را تماشا می کنند یا چیزی بسیار دلپذیر را تماشا می کنند.

You share that moment.

شما آن لحظه را به اشتراک می گذارید.

You can say that, obviously.

شما می توانید این را بگویید، واضح است.

Yeah, you can express it that way,

بله، شما می توانید آن را به این طریق بیان کنید

that your, Or you might go on an experience.

، یا ممکن است به تجربه ای ادامه دهید.

Maybe maybe you go to see, to Africa on, on, on a tour to see the animals.

شاید برای دیدن، به آفریقا، در، در یک تور برای دیدن حیوانات بروید.

What do you call that?

اسمش چیه؟

Can't remember a safari, a safari, and, you know, with your partner or with a group of people, you share the experience together.

نمی توانید یک سافاری، یک سافاری را به خاطر بسپارید، و می دانید، با شریک زندگی خود یا با گروهی از افراد، تجربه را با هم به اشتراک می گذارید.

You're all equally seeing the same thing.

همه شما به یک اندازه یک چیز را می بینید.

Interesting to connect, to share.

جالب است برای اتصال، برای اشتراک گذاری.

You might join and experience something as well.

ممکن است بپیوندید و چیزی را نیز تجربه کنید.

So to connect with someone or to share with other people, you

بنابراین برای ارتباط با کسی یا اشتراک گذاری با افراد دیگر،

join and experience something together with a group of people.

به گروهی از افراد ملحق می شوید و چیزی را تجربه می کنید.

They often say that it is nice to do things with other people in a group, because then it is more, more fun.

آنها اغلب می گویند که انجام کارها با افراد دیگر در یک گروه خوب است، زیرا در این صورت بیشتر و بیشتر سرگرم کننده است.

I suppose. Oh, here we go. Steve. Here's an interesting phrase that we often use.

من فکر می کنم. اوه، ما به اینجا می رویم. استیو در اینجا یک عبارت جالب است که ما اغلب استفاده می کنیم.

Fair share your fair share of something.

سهم عادلانه خود را از چیزی به اشتراک بگذارید.

It is the equal or deserved amount given or allowed.

این مقدار برابر یا مستحق داده شده یا مجاز است.

So when we talk about someone's fair share, we are talking about

بنابراین وقتی در مورد سهم منصفانه کسی صحبت می کنیم، در مورد

that thing that they are entitled to or maybe something they deserve.

چیزی صحبت می کنیم که او حق دارد یا شاید چیزی که لیاقتش را دارد.

You must give me my fair share.

شما باید سهم من را به من بدهید.

Yes. If you if if you were dividing some money up

بله. اگر شما اگر مقداری پول

or something like that, everyone would need to have an equal amount for their fair share. Yes.

یا چیزی شبیه به آن را تقسیم می کردید، همه باید مقدار مساوی برای سهم خود داشته باشند. بله.

For example, if you if you had. Yes.

مثلا اگر داشتید. بله.

If you've got a business and and maybe you, you were selling things to, to people, maybe drinks in a stall or something like that.

اگر کسب‌وکاری دارید و شاید هم به مردم چیزهایی می‌فروختید، شاید نوشیدنی‌هایی در یک غرفه یا چیزی شبیه به آن.

And you there were 3 or 4 of you all working a group of people working, doing something, maybe selling something.

و شما 3 یا 4 نفر بودید که در یک گروه از افراد کار می‌کردید، کاری انجام می‌دادید، شاید چیزی را می‌فروشید.

And then at the end of the day, you divide up the money that you've taken in.

و سپس در پایان روز، پولی را که گرفته‌اید تقسیم می‌کنید.

Well, if there were four people all working, maybe doing slightly different jobs, then they'd all want their fair

خوب، اگر چهار نفر همه کار می‌کردند، شاید کارهای کمی متفاوت انجام می‌دادند، آن‌وقت همه آنها

share because they all would have contributed towards, whatever that business was at the time.

سهم منصفانه‌شان را می‌خواستند، زیرا همه در آن مشارکت می‌کردند، هر کسب‌وکار در آن زمان بود.

And, and I suppose by extension, you could, you could talk about the reward that is given to, to earn your fair

و، و فکر می‌کنم با بسط، می‌توانید در مورد پاداشی که به آن داده می‌شود صحبت کنید، تا

share of the reward, to earn your fair share for the work that you've done.

سهم عادلانه‌تان از پاداش را به دست آورید، تا سهم عادلانه‌تان را برای کاری که انجام داده‌اید به‌دست آورید.

Yeah. So something you weren't doing.

آره بنابراین کاری که شما انجام نمی دادید.

If you are working for someone else, you expect to be paid your fair share.

اگر برای شخص دیگری کار می کنید، انتظار دارید که سهم منصفانه خود را دریافت کنید.

I think that's a very interesting phrase, actually, as a phrase.

من فکر می کنم این یک عبارت بسیار جالب است، در واقع، به عنوان یک عبارت.

Here we go, Steve. This is a good one.

ما به اینجا می رویم، استیو. این یکی خوب است.

I love phrases, we are going to play the idiom picture game in a few moments.

من عاشق عبارات هستم، چند لحظه دیگر قرار است بازی تصویر اصطلاحی را انجام دهیم.

By the way, as a phrase, a trouble shared is a trouble halved.

به هر حال، به عنوان یک عبارت، یک مشکل مشترک، یک مشکل نصف شده است.

Oh yes, I think this is a good type of sharing.

اوه بله، من فکر می کنم این یک نوع اشتراک گذاری خوب است.

Yes, yes, it refers to the,

بله، بله، این به

a sort of a, what happens if you if you have a problem, a worry.

نوعی اشاره دارد که اگر مشکلی دارید، یک نگرانی چه اتفاقی می افتد.

A trouble or a worry on your mind and you talk it out with somebody that you trust.

یک مشکل یا نگرانی در ذهن شماست و آن را با کسی که به او اعتماد دارید در میان می گذارید.

Family member, friend, partner.

عضو خانواده، دوست، شریک زندگی.

Then the burden of that problem, lessens. Yes.

سپس بار آن مشکل کاهش می یابد. بله.

Because you've you've once you've talked about it, they they'll say something back and then you'll feel better.

از آنجایی که شما یک بار در مورد آن صحبت کرده اید، آنها چیزی به شما خواهند گفت و سپس شما احساس بهتری خواهید کرد.

You might talk about the weight, the weight, how heavy something is when you have a problem or a difficulty.

شما ممکن است در مورد وزن، وزن، سنگینی چیزی در زمانی که مشکل یا مشکلی دارید صحبت کنید.

It just feel as if you are carrying a large weight on your shoulders.

فقط احساس می کنید که وزن زیادی را روی شانه های خود حمل می کنید.

That's it.

همین است.

So to share that problem is

بنابراین برای به اشتراک گذاشتن این مشکل این است که

you are kind of listening or you are making that weight seem less heavy.

شما به نوعی گوش می دهید یا این وزن را کمتر سنگین می کنید.

It is kind of relieving yourself the burden, the trouble, the problem has been shared.

این به نوعی این است که بار را از دوش خود بردارید، دردسر، مشکل تقسیم شده است.

And quite often when you share a problem with another person, the problem doesn't seem quite as serious or as bad as you imagined.

و اغلب وقتی مشکلی را با شخص دیگری در میان می گذارید، مشکل آنقدر که تصور می کردید جدی یا بد به نظر نمی رسد.

Yes, because when you when you're worrying about something yourself, your mind of course, gets very active and starts to, fantasise

بله، چون وقتی خودتان نگران چیزی هستید، طبیعتاً ذهنتان بسیار فعال می‌شود و شروع می‌کند به خیال‌پردازی

about what could could happen, might happen, and but then when you talk it out with a friend, they will say, I'm not.

در مورد اینکه چه اتفاقی ممکن است بیفتد، ممکن است اتفاق بیفتد، و سپس وقتی آن را با یک دوست صحبت می‌کنید، آنها می‌گویند، من نیستم.

Well, that's, you know, this, this and this.

خوب، این است، می دانید، این، این و این.

And then of course, no it's not. And it never doesn't seem as bad then.

و البته، نه، اینطور نیست. و هرگز آنقدر بد به نظر نمی رسد.

So that's it.

پس همین است.

Problem shared is a problem halved is just it's just referring to the fact that when you talk a problem out with somebody,

مشکل به اشتراک گذاشته شده یک مشکل نصف شده است، فقط اشاره به این واقعیت است که وقتی مشکلی را با کسی صحبت می کنید،

it seems a lot less, maybe not half as bad, but oh, it's just a phrase.

به نظر می رسد بسیار کمتر است، شاید نیمی از آن بد نباشد، اما اوه، این فقط یک عبارت است.

It's just a yes. It's figurative. It's not exact. It is possible to overshare.

این فقط یک بله است. فیگوراتیو است. دقیق نیست. امکان اشتراک گذاری بیش از حد وجود دارد.

And I think this is something a lot of people do.

و من فکر می کنم این کاری است که بسیاری از مردم انجام می دهند.

By the way, can I just address a comment?

به هر حال، می توانم فقط یک نظر بنویسم؟

Abdullah Omar, do you advise me to listen to your lessons with or without translation?

عبدالله عمر، آیا به من توصیه می کنی که درس هایت را با ترجمه یا بدون ترجمه گوش کنم؟

I would say

من می گویم

with with definitely, because it is a good way of learning the meaning of words as you go along.

با با قطعا، زیرا این یک راه خوب برای یادگیری معنی کلمات در طول مسیر است.

So the translation is always useful.

بنابراین ترجمه همیشه مفید است.

It is a very good way of improving your listening and also your understanding.

این یک راه بسیار خوب برای بهبود گوش دادن و همچنین درک شما است.

Of course you can also test yourself by not having the translation on the screen,

البته می‌توانید با نداشتن ترجمه روی صفحه، خودتان را هم آزمایش کنید،

but I would say if you are trying to learn English with translations is always a good thing to do.

اما من می‌گویم اگر سعی می‌کنید انگلیسی را با ترجمه یاد بگیرید، همیشه کار خوبی است.

It is possible to overshare people these days, Mr. Steve.

این روزها امکان اشتراک گذاری بیش از حد مردم وجود دارد، آقای استیو.

They like to tell you everything, don't they?

آنها دوست دارند همه چیز را به شما بگویند، اینطور نیست؟

They reveal embarrassing problems that they have.

آنها مشکلات شرم آور را که دارند آشکار می کنند.

They like to talk about their illnesses, their their things that are happening in their life that you don't really want to hear about.

آنها دوست دارند در مورد بیماری های خود صحبت کنند، چیزهایی که در زندگی آنها اتفاق می افتد و شما واقعاً نمی خواهید در مورد آنها بشنوید.

To be honest.

صادقانه بگویم.

Yes.

بله.

It's maybe they're trying to maybe they're trying to halve their, their burden of the problem.

شاید آنها در تلاش هستند تا شاید سعی می کنند بار مشکل خود را به نصف کاهش دهند.

But yes, social media, of course, encourages people to talk about themselves a lot more.

اما بله، رسانه های اجتماعی، البته، مردم را تشویق می کنند تا بیشتر در مورد خودشان صحبت کنند.

I mean, in the old days, shall we say, certainly when my parents were growing

منظورم این است که در قدیم باید بگوییم، مطمئناً وقتی پدر و مادرم بزرگ می‌شدند

up, you would reveal as little as possible about your life to everybody.

، شما تا حد امکان کمتر درباره زندگی خود برای همه فاش می‌کردید.

Yeah, I think that's probably because they used to send it through Morse code and it would take too long.

بله، من فکر می کنم این احتمالاً به این دلیل است که قبلاً آن را از طریق کد مورس می فرستادند و خیلی طول می کشید.

People didn't like to, at least in this country.

مردم حداقل در این کشور دوست نداشتند.

I don't know about other countries, but people didn't. It would be very embarrassing. Yeah.

من در مورد کشورهای دیگر نمی دانم، اما مردم نمی دانستند. بسیار شرم آور خواهد بود. آره

If if people in the village, in the local town or village found out something about you, or something.

اگر مردم دهکده، شهر یا روستای محلی چیزی در مورد شما یا چیز دیگری پیدا کردند.

You done.

انجام دادی

But these days, I do know people are more brazen. They don't.

اما این روزها، من می دانم که مردم گستاخ تر هستند. آنها نمی کنند.

They just sort of it. Yeah, it washes off. They don't care.

آنها فقط آن را مرتب می کنند. آره شسته میشه آنها اهمیتی نمی دهند.

I don't know what way I'm actually addressing you is, is quite often people will talk openly about their illnesses,

نمی‌دانم واقعاً چه راهی را خطاب به شما می‌کنم، اغلب مردم آشکارا در مورد بیماری‌های خود صحبت می‌کنند،

but sometimes these illnesses might be might be slightly embarrassing ones, you know, but they still feel as if they have to share. Wow.

اما گاهی اوقات ممکن است این بیماری‌ها کمی خجالت‌آور باشند، می‌دانید، اما هنوز هم احساس می‌کنند که باید با آنها در میان بگذارند. عجب

So from from this word oversharing is almost giving too much information more than you really want to know.

بنابراین، از این کلمه اشتراک گذاری بیش از حد، تقریباً بیش از حد اطلاعات بیشتری از آنچه واقعاً می خواهید بدانید، می دهد.

Well, it was a television programme, wasn't it? Mr. Duncan?

خوب، این یک برنامه تلویزیونی بود، اینطور نیست؟ آقای دانکن؟

In the UK, a medical program, with the, with this sort of doctor on there.

در بریتانیا، یک برنامه پزشکی، با این نوع پزشک وجود دارد.

And people from the public would come and see this doctor and they would film it and they would reveal all these problems about their bodies.

و مردم از مردم می آمدند و این دکتر را می دیدند و از آن فیلم می گرفتند و همه این مشکلات را در مورد بدنشان فاش می کردند.

They didn't like the embarrassing things, embarrassing bodies. It was cool. Yes.

آنها چیزهای شرم آور، بدن های شرم آور را دوست نداشتند. باحال بود بله.

But this show was actually called Embarrassing Bodies. Yes. And people.

اما این نمایش در واقع بدن های شرم آور نام داشت. بله. و مردم.

And you would see I don't know how people can do this, but you would see everything on the TV.

و شما می‌بینید که من نمی‌دانم مردم چگونه می‌توانند این کار را انجام دهند، اما همه چیز را در تلویزیون خواهید دید.

I don't know how people can actually do that.

من نمی دانم چگونه مردم واقعاً می توانند این کار را انجام دهند.

So I think but this has become something now on social media as well.

بنابراین من فکر می کنم اما این موضوع اکنون در رسانه های اجتماعی نیز به چیزی تبدیل شده است.

And in general society where people just they give too much information and they overshare.

و به طور کلی جامعه ای که مردم فقط اطلاعات زیادی می دهند و بیش از حد به اشتراک می گذارند.

They, they give you too much.

آنها، بیش از حد به شما می دهند.

We don't want to know everything.

ما نمی خواهیم همه چیز را بدانیم.

Keep something to yourself. Keep something

چیزی برای خودت نگه دار چیزی را

hidden.

پنهان

I know, I mean embarrassing bodies.

نگه دارید می دانم، منظورم بدن های شرم آور است.

And you just used to think somebody somebody'd come on a they got maybe a skin condition or sometimes their private part.

و شما فقط قبلاً فکر می کردید که کسی می آید که ممکن است یک بیماری پوستی یا گاهی اوقات قسمت خصوصی او داشته باشد.

Yeah, that's what I'm.

آره من همینم

Well, that's what I'm talking about.

خوب، این چیزی است که من در مورد آن صحبت می کنم.

It's it's sort of it's all older and you know, they've got a problem.

این یک جورهایی قدیمی است و می دانید، آنها یک مشکل دارند.

And the camera was.

و دوربین بود.

Yeah. Sharing.

آره اشتراک گذاری.

You and I used to think, what, how are you going to be able to go to work tomorrow.

من و تو قبلاً فکر می کردیم که فردا چطور می توانی سر کار بروی.

That's it.

And everyone at work has seen pictures of your private areas.

همین است.

و همه افرادی که در محل کار هستند تصاویری از مناطق خصوصی شما را دیده اند.

Everyone is on television. Everyone is seen your face through on television.

همه در تلویزیون هستند. همه از طریق تلویزیون چهره شما را می بینند.

I mean, I just looked, you've got to go into the office, then the next day and face all of your work colleagues.

منظورم این است که من فقط نگاه کردم، شما باید به دفتر بروید، سپس روز بعد و با همه همکاران کاری خود روبرو شوید.

And they've all we've all seen you face it on TV. Can you can you believe it?

و آن‌ها همه آن‌ها را دیده‌اند که همه ما شما را با آن در تلویزیون دیده‌ایم. باورت میشه؟

I anyone coming to the UK, Steve, for the first time, if they ever turned on the TV

من هر کسی که برای اولین بار به انگلستان می آید، استیو، اگر یک

in the evening, they

شب تلویزیون را روشن کند،

would probably be very shocked at some of the things that we actually show in this country.

احتمالاً از برخی از چیزهایی که ما واقعاً در این کشور نشان می دهیم بسیار شوکه می شوند.

So I think it is possible quite often to over share.

بنابراین من فکر می کنم که اغلب امکان اشتراک گذاری بیش از حد وجود دارد.

However, I think generally, Steve, generally it is nice to share moments, to share something nice.

با این حال، من فکر می کنم به طور کلی، استیو، به طور کلی، به اشتراک گذاشتن لحظات، به اشتراک گذاشتن چیزهای خوب خوب است.

Maybe you have some exciting news, perhaps you are pregnant. You are.

شاید خبر هیجان انگیزی داشته باشید، شاید باردار هستید. شما هستید.

You found out that you are going to have a baby in a few months, and you are excited.

فهمیدی که چند ماه دیگر بچه دار می شوی و هیجان زده ای.

You want to tell people you want to share the good news tonight.

شما می خواهید به مردم بگویید که می خواهید اخبار خوب را امشب به اشتراک بگذارید.

Just make a point.

فقط یک نکته را بیان کنید.

Actually, just backtracking slightly on what we said about people talking about problems with their bodies and going on television.

در واقع، فقط کمی از آنچه گفتیم در مورد افرادی که در مورد مشکلات بدن خود صحبت می کنند و به تلویزیون می روند، عقب نشینی می کنیم.

There is actually a very positive side to this that it does encourage people to talk about and make certain issues and, and diseases,

در واقع یک جنبه بسیار مثبت در این امر وجود دارد که افراد را تشویق می کند تا در مورد آنها صحبت کنند و مسائل خاصی را مطرح کنند و، و بیماری ها،

increases the aware awareness in the general public to, maybe symptoms of things that they ought to go to the doctor about.

آگاهی عمومی را در مورد علائمی که باید در مورد آنها به پزشک مراجعه کنند، افزایش می دهد.

But you don't want to see them.

اما شما نمی خواهید آنها را ببینید.

No, but they're very, in a way, you could say that those people were very brave because they are drawing

نه، اما آنها بسیار، به نوعی، می توان گفت که آن افراد بسیار شجاع بودند، زیرا آنها

attention to conditions which some people might have that same condition

توجه را به شرایطی جلب می کنند که ممکن است برخی از افراد همین وضعیت را داشته باشند

and might have been too afraid to talk about it or to go to a doctor, but now they can see that that person has

و ممکن است از صحبت کردن در مورد آن یا رفتن به دکتر خیلی ترسیده باشند، اما اکنون می توانند ببینند که آن شخص

talked about their problems.

در مورد مشکلات خود صحبت کرده است.

They might then feel, more emboldened or more confident to go and talk to someone or go and see the doctor.

ممکن است آن‌ها احساس کنند جرأت بیشتری پیدا می‌کنند یا اعتماد به‌نفس‌تری دارند که بروند و با کسی صحبت کنند یا به دکتر مراجعه کنند.

So actually there is a there is quite an important side to that. Yeah.

بنابراین در واقع یک جنبه کاملاً مهم در آن وجود دارد. آره

And that's about disease awareness.

و این در مورد آگاهی از بیماری است.

That's it.

همین است.

Particularly when it comes to things like symptoms of cancer for example. Yes.

مخصوصاً وقتی صحبت از مواردی مانند علائم سرطان باشد. بله.

That people would, would not talk about they wouldn't want to go to their doctor.

که مردم در مورد آنها صحبت نمی کنند و نمی خواهند به دکتر خود مراجعه کنند.

I wouldn't want to tell anybody they've got these symptoms or this or this growth or this lump or something.

من نمی خواهم به کسی بگویم که این علائم یا این یا این رشد یا این توده یا چیزهای دیگر را دارند.

But that talking about it in the public domain means that more people might get to a doctor

اما صحبت در مورد آن در حوزه عمومی به این معنی است که افراد بیشتری ممکن است به پزشک مراجعه کنند

and actually prevent a serious condition from developing.

و در واقع از ایجاد یک بیماری جدی جلوگیری کنند.

So we ought to say that I. Yes. Well, I think that that's a fair point.

پس باید بگوییم که من. بله. خوب، من فکر می کنم که این یک نکته عادلانه است.

But yes, I would also say that,

اما بله، من همچنین می گویم که،

yeah, lumps and bumps talk about them.

بله، توده ها و برآمدگی ها در مورد آنها صحبت می کنند.

But if they are in certain places,

اما اگر آن‌ها در مکان‌های خاصی هستند،

you know, we don't want to see it on television in the evening when we are trying to eat our supper, to be honest with you.

می‌دانید، ما نمی‌خواهیم آن را در شب که می‌خواهیم شام خود را بخوریم، در تلویزیون ببینیم، صادقانه بگویم.

So I think that's quite an interesting subject.

بنابراین من فکر می کنم این موضوع کاملاً جالبی است.

We've covered all of that in a few moments.

ما همه اینها را در چند لحظه پوشش داده ایم.

Steve, we have something coming up and it is something coming up that

استیو، ما چیزی در راه است و چیزی در راه است که

I think it's something fun, something we did last week, and it would appear a lot of people quite like it.

فکر می‌کنم یک چیز سرگرم‌کننده است، کاری که هفته گذشته انجام دادیم، و به نظر می‌رسد خیلی‌ها آن را دوست دارند.

We are looking at picture idioms, idioms that may be used in general day to day life.

ما به اصطلاحات تصویری نگاه می کنیم، اصطلاحاتی که ممکن است در زندگی روزمره استفاده شوند.

In your day to day life you might use these things and they are appearing in picture form as pictures.

در زندگی روزمره خود ممکن است از این چیزها استفاده کنید و آنها به شکل تصویر به عنوان تصویر ظاهر می شوند.

And you have to guess what the idioms are.

و شما باید حدس بزنید که اصطلاحات چیست.

All of that coming up in a moment.

همه اینها در یک لحظه به وجود می آیند.

Oh, yes.

اوه، بله.

There was Mr. Steve.

آقای استیو آنجا بود.

I think Steve would be a brilliant model.

من فکر می کنم استیو مدل درخشانی خواهد بود.

I think you would be a very good model.

من فکر می کنم شما یک مدل بسیار خوب خواهید بود.

I'm not tall enough for ponchos,

من به اندازه کافی برای پانچو بلند نیستم،

but you need to have sort of very unusual, chiselled looks, to be a model.

اما برای اینکه یک مدل باشید، باید ظاهری بسیار غیرعادی و تراشه دار داشته باشید.

And you need to be tall.

و باید قد بلند باشی

Oh, and you need to have hair probably as well.

اوه، و احتمالاً باید مو نیز داشته باشید.

So I would have probably.

بنابراین من احتمالا.

Yes. You know, I think you need to be generally tall. Don't need to be a model.

بله. می‌دانی، من فکر می‌کنم که باید به طور کلی قد بلند باشی. نیازی به مدل شدن نیست

Yes, I think I think I would be in, in my youth, in my young days

بله، فکر می‌کنم

if, if I was 17 or 18 now,

اگر الان 17 یا 18 ساله بودم، در دوران جوانی‌ام، در دوران جوانی‌ام،

I would probably be one of the biggest hits on Instagram.

احتمالاً یکی از بزرگترین بازدیدکنندگان اینستاگرام بودم.

Yes, that's what I'm saying.

بله همین را می گویم.

I'm not saying anything else. Not now.

من چیز دیگری نمی گویم. الان نه.

Of course, I'm too old for it now.

البته الان برای این کار خیلی پیر شده ام.

If you're over 20, you are too old for Instagram.

اگر بالای 20 سال دارید، برای اینستاگرام خیلی پیر هستید.

I think it's safe to say Mr.

فکر می‌کنم می‌توان گفت که آقای

Steve gets what we're going to do. And you're going to play a game of idioms.

استیو کاری را که ما می‌خواهیم انجام دهیم، دریافت می‌کند. و شما قرار است بازی اصطلاحات را انجام دهید.

Yes. Using pictures for you to guess.

بله. استفاده از تصاویر برای حدس زدن

Guess the picture, guess the idiom from the picture Mr.

تصویر را حدس بزنید، اصطلاح تصویری را که آقای

Duncan puts up on that screen in front of you.

دانکن روی آن صفحه مقابل شما قرار می دهد، حدس بزنید.

And,

و،

Sometimes I will blow a kiss at the person that gets it right.

گاهی اوقات من به کسی که آن را درست می‌گوید، بوسه می‌زنم.

Oh, so here it is. And Steve, there it is on the screen. Now guess the picture idiom.

اوه، پس اینجاست. و استیو، آن را روی صفحه نمایش است. حالا اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

I'm going to show you pictures that I've designed myself by the way, all of these I've created using my h I

من قصد دارم تصاویری را که به هر حال خودم طراحی کرده ام به شما نشان دهم، همه اینها را با استفاده از h I

h I which is human intelligence, not artificial intelligence.

h I که هوش انسانی است، نه هوش مصنوعی، ایجاد کرده ام.

So here is the first then.

پس اینجا اولین مورد است.

Sorry it's not Didi.

ببخشید دیدی نیست.

I d I. Yes, Duncan.

من d I. بله، دانکن.

Oh, yeah.

اوه، آره

Sorry,

متاسفم

I, I really wondered what you were going to say then,

، من واقعاً تعجب کردم که در آن زمان چه می خواهید بگویید،

that Steve, the first one. So.

استیو، اولین نفر. بنابراین.

So just say what you say, not you.

پس فقط آنچه را که می گویید بگویید، نه شما.

Steve, I yes, I know I don't. Yes, I don't need to know.

استیو، بله، می دانم که این کار را نمی کنم. بله، من نیازی به دانستن ندارم.

Say what it is. That's it. Here we go. So here's the first one. Are you ready?

بگو چی هست همین است. در اینجا ما می رویم. بنابراین در اینجا اولین مورد است. آیا شما آماده اید؟

Oh. Oh, we were just talking about body parts. Yes.

اوه اوه، ما فقط در مورد اعضای بدن صحبت می کردیم. بله.

And there is a there is a body part.

و یک عضو بدن وجود دارد.

Not an embarrassing one though.

هرچند خجالت آور نیست.

Although it does look like something else that could be embarrassing.

اگرچه به نظر چیز دیگری است که می تواند شرم آور باشد.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

So all you have to do is look at the picture.

بنابراین تنها کاری که باید انجام دهید این است که به تصویر نگاه کنید.

And this is a well-known expression that we often use in English,

و این یک عبارت شناخته شده است که ما اغلب در انگلیسی از آن استفاده می کنیم،

something that you might have to do during a certain situation.

کاری که ممکن است در یک موقعیت خاص مجبور به انجام آن شوید.

Maybe you are in negotiations with another person, and maybe that person doesn't agree with what you want.

شاید شما در حال مذاکره با شخص دیگری هستید و شاید آن شخص با آنچه شما می خواهید موافق نباشد.

And perhaps you are sitting down together in front of the whole world, and then suddenly

و شاید در مقابل همه دنیا کنار هم نشسته اید و ناگهان

your disagreement turns to anger, and then you start shouting and screaming at each other.

اختلاف شما تبدیل به عصبانیت می شود و بعد شروع می کنید به داد و فریاد زدن و فریاد زدن بر سر یکدیگر.

I mean, that would never happen in real life.

منظورم این است که هرگز در زندگی واقعی این اتفاق نمی افتد.

Before we saw that, no, it would never happen in real life, Steve. Ever.

قبل از اینکه ببینیم، نه، این هرگز در زندگی واقعی اتفاق نمی افتد، استیو. همیشه

So maybe sometimes you have to do this.

بنابراین شاید گاهی اوقات مجبور به انجام این کار شوید.

You have to do this thing. You say,

شما باید این کار را انجام دهید. شما می گویید

I'm just waiting for at least one answer.

من فقط منتظر حداقل یک پاسخ هستم.

Well, I can't think of it, Mr. Duncan.

خوب، من نمی توانم به آن فکر کنم، آقای دانکن.

Oh, I see, Jeffy. That's a good guess.

اوه، می بینم، جفی. این حدس خوبی است.

Jarvis says to have guts.

جارویس می گوید جرات دارم.

Well, that is a good guess.

خب، این حدس خوبی است.

Actually, it's not this one, so just look at what you are.

در واقع، این یکی نیست، پس فقط به آنچه هستید نگاه کنید.

Have you the guts for it? Yes.

آیا جرات آن را دارید؟ بله.

So if you say that expression, have you the guts?

پس اگر این عبارت را بگویید، جرات دارید؟

Means have you the have you got the stomach or have you got the, the the confidence or the, courage.

به این معنی است که شما شکم دارید یا دارید، اعتماد به نفس یا شجاعت دارید.

Courage to do something.

شجاعت انجام کاری

Which could be, I don't know,

نمی‌دانم

parachuting for example, or doing a live stream or doing a live stream. Yeah.

مثلاً چتربازی یا پخش زنده یا پخش زنده می‌تواند باشد. آره

I think it takes a lot of courage to do this, I tell you, especially the way we do it, to swallow your pride.

من فکر می کنم انجام این کار جسارت زیادی می خواهد، به شما می گویم، مخصوصاً روشی که ما این کار را انجام می دهیم، تا غرور خود را ببلعید.

It says in Aki. Well. Let's see, shall we?

به زبان آکی می گوید. خوب بیایید ببینیم، می توانیم؟

Oh. Oh.

اوه اوه

Well done. No knock. Yes.

آفرین. بدون در زدن بله.

Beatrice said, eat your pride.

بئاتریس گفت، غرورت را بخور.

Swallow your pride or gut instinct.

غرور یا غریزه درونی خود را ببلعید.

Yes. Well, that's that's the answer is swallow your pride.

بله. خوب، این پاسخ این است که غرور خود را ببلعید.

So in this you can see the word pride is inside someone's stomach.

بنابراین در این می توانید کلمه غرور را در شکم کسی ببینید.

And so they must have swallowed their pride to swallow your pride.

و بنابراین آنها باید غرور خود را بلعیده باشند تا غرور شما را ببلعند.

What does it mean, Mr. Steve?

یعنی چه آقای استیو؟

That's a difficult one to explain. It means. Yeah, you explain, Mr. Duncan.

توضیح آن سخت است. یعنی. بله، شما توضیح دهید، آقای دانکن.

You have to.

It means that you put aside your pride.

شما باید.

یعنی غرورت را کنار گذاشتی.

Well, you have to.

خب مجبوری

You have to give in to to someone else's terms.

شما باید به شرایط دیگران تن بدهید.

The things they say.

چیزهایی که می گویند.

And you have to put your own ego or your own pride aside.

و شما باید نفس یا غرور خود را کنار بگذارید.

You have to swallow your pride so another person can have what they want.

شما باید غرور خود را ببلعید تا شخص دیگری بتواند آنچه را که می خواهد داشته باشد.

You can't always have what you want in any situation.

همیشه نمی توانید در هر شرایطی آنچه را که می خواهید داشته باشید.

Sometimes you must swallow your pride.

گاهی باید غرورت را قورت بدهی.

If somebody gets a, promotion over you,

اگر کسی بر سر شما ترفیع گرفت،

you have to sometimes

باید گاهی

swallow your pride, you know, and not criticise and accept what's happened.

غرورتان را ببلعید، می دانید، و انتقاد نکنید و آنچه اتفاق افتاده را قبول نکنید.

As you say, your ego or your pride is telling you I deserve that promotion, but somebody else has got it.

همانطور که شما می گویید، نفس یا غرور شما به شما می گوید که من سزاوار آن ترفیع هستم، اما شخص دیگری آن را دریافت کرده است.

So if you swallow your pride, it means you don't. You. You keep your feelings to yourself. Yes.

پس اگر غرور خود را قورت دادی، به این معنی است که نمی کنی. شما شما احساسات خود را برای خود نگه می دارید. بله.

And you know you don't express your disappointment too much.

و می دانید که ناامیدی خود را زیاد ابراز نمی کنید.

It would be lovely if certain people in the public eye

دوست داشتنی خواهد بود اگر افراد خاصی در چشمان عموم

could learn to swallow their pride now and again.

بتوانند یاد بگیرند که غرور خود را هر چند وقت یکبار ببلعند.

Here is another one, Mr. Steve.

اینم یکی دیگه، آقای استیو.

This is a good one.

این یکی خوب است.

So again, just say what you say and look at what is on the screen.

بنابراین دوباره، فقط آنچه را که می گویید بگویید و به آنچه روی صفحه است نگاه کنید.

Here it is.

اینجاست.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

So this is a well-known expression that we use in English.

بنابراین این یک عبارت شناخته شده است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم.

Just say what you see.

فقط آنچه را که می بینید بگویید.

I just explain what gut instinct is as well as Beatrice.

من فقط توضیح می دهم که غریزه روده و همچنین بئاتریس چیست.

Put that out with that phrase. Don't think we've had before.

این را با آن عبارت بیان کنید. فکر نکن قبلا داشتیم

We have a gut instinct about something.

ما در مورد چیزی غریزه داریم.

It means you feel that you should do something very strongly,

یعنی احساس می کنید که باید کاری را خیلی قوی انجام دهید،

and it's a feeling that comes out of nowhere, even without any particular evidence.

و این احساسی است که حتی بدون هیچ مدرک خاصی از جایی به وجود می آید.

Yes, it's a gut feeling. It's genuinely instinct. It's instinct.

بله، این یک احساس درونی است. این واقعاً غریزی است. این غریزه است.

And the implication is you feel it within your body that it's the right thing or the wrong thing to do.

و مفهوم این است که شما در بدن خود احساس می کنید که این کار درست یا اشتباه است.

Your gut feeling. Yes.

احساس روده شما بله.

I've got a gut instinct that we should not go on that trip today, okay?

من یک غریزه دارم که امروز نباید به آن سفر برویم، باشه؟

Or we should not climb the mountain or whatever.

یا نباید از کوه یا هر چیز دیگری بالا برویم.

So let's look at this one.

پس بیایید به این یکی نگاه کنیم.

Today's second guess the picture idiom.

دومین حدس امروز اصطلاح تصویر.

And all you have to do is, is say what you say.

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که آنچه را که می گویید بگویید.

It is a well-known phrase that we often use.

این جمله معروفی است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم.

It is often used in American English, probably more than British English.

اغلب در انگلیسی آمریکایی، احتمالا بیشتر از انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

Oh, but it is a phrase anyway.

اوه، اما به هر حال این یک عبارت است.

Oh she hero.

اوه قهرمان

Hello. She hero. And also. And you went as well.

سلام. او قهرمان و همچنین. و تو هم رفتی

Very good.

Very interesting.

خیلی خوبه

خیلی جالبه

Yes. I wonder if you are right.

بله. تعجب می کنم که آیا شما درست می گویید.

Any other suggestions. Interesting.

هر پیشنهاد دیگری جالبه

And you what anti-hero.

و تو چه ضد قهرمانی

Thank you for your guesses.

ممنون از حدس های شما

Very interesting.

خیلی جالبه

Here is the answer.

در اینجا پاسخ است.

Because we are running out of time today.

چون امروز در حال اتمام زمان هستیم.

Today's live stream has gone by so quickly.

پخش زنده امروز خیلی سریع گذشت.

I have to say it has.

باید بگویم که دارد.

I don't know why it usually drags. Here we go.

نمی دانم چرا معمولا کشیده می شود. در اینجا ما می رویم.

Take a rain check.

چک باران بگیرید

Take a rain check. So literally that is what is happening.

چک باران بگیرید بنابراین به معنای واقعی کلمه این چیزی است که اتفاق می افتد.

You are taking a rain check to take a rain check is often used in American English.

شما در حال گرفتن چک باران برای گرفتن چک باران هستید اغلب در انگلیسی آمریکایی استفاده می شود.

It means you postpone something, but you agree to do it.

یعنی کاری را به تعویق می اندازید، اما با انجام آن موافقت می کنید.

It's another time when both people are available or when it is suitable.

وقت دیگری است که هر دو نفر در دسترس باشند یا مناسب باشند.

Quite often used in football games when the or baseball as well.

معمولاً در بازی های فوتبال یا بیسبال نیز استفاده می شود.

So if the weather is bad and the game is called off or cancelled,

بنابراین اگر هوا بد باشد و بازی لغو یا لغو شود،

then they normally give you a rain check, something that will allow you to watch the match later.

معمولاً به شما چک باران می‌دهند، چیزی که به شما امکان می‌دهد بعداً مسابقه را تماشا کنید.

It's another time you take a rain check.

زمان دیگری است که چک باران می گیرید.

That means we will do it at another time, when it is best for both of us.

این بدان معناست که ما این کار را در زمان دیگری انجام خواهیم داد، زمانی که برای هر دوی ما بهترین باشد.

Yes, but we will still do it.

بله، اما ما همچنان این کار را انجام خواهیم داد.

We will definitely do it.

حتما این کار را خواهیم کرد.

Your boss might ask you to do something at work.

ممکن است رئیستان از شما بخواهد در محل کارتان کاری انجام دهید.

And, for example, it might be some task or something, or, project and. No.

و به عنوان مثال، ممکن است یک کار یا چیزی باشد، یا، پروژه و. نه.

And you don't want to do it at that point you might say, oh, can I take a rain check on that? Yeah.

و شما نمی خواهید این کار را در آن لحظه انجام دهید، ممکن است بگویید، اوه، آیا می توانم آن را چک باران کنم؟ آره

But I promise I will do it tomorrow or next week. Yeah.

اما قول می دهم فردا یا هفته آینده این کار را انجام خواهم داد. آره

Or in the social situations, a task that you're putting off.

یا در موقعیت های اجتماعی، کاری که شما آن را به تعویق می اندازید.

You've got to do it, but you're putting it off as though it were a football match and it was raining and they had to postpone it.

شما باید این کار را انجام دهید، اما طوری آن را به تعویق می اندازید که انگار یک مسابقه فوتبال بود و باران می بارید و مجبور شدند آن را به تعویق بیاندازند.

Yes. Postpone is a good it's a good phrase, isn't it, Mr. Duncan, that you said?

بله. به تعویق انداختن خوب است، جمله خوبی است، اینطور نیست، آقای دانکن که شما گفتید؟

I think so, delay.

من فکر می کنم اینطور است، تاخیر.

So to take a rain check.

بنابراین برای چک باران.

So this particular phrase is often used in American English, to be honest, more than it is in British English.

بنابراین این عبارت خاص اغلب در انگلیسی آمریکایی، صادقانه بگویم، بیشتر از انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

But we like to include everyone here, an English addict, we really do.

اما ما دوست داریم همه را در اینجا بگنجانیم، یک معتاد انگلیسی، واقعاً این کار را می کنیم.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Again, just say what you see.

باز هم فقط آنچه را که می بینید بگویید.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

This took me a very long time to create this morning.

امروز صبح زمان زیادی را برای ساختن این کار از من گرفت.

I can't wait to see the answers for this.

من نمی توانم منتظر بمانم تا پاسخ های این مورد را ببینم.

Well, Mr. Duncan, very creative.

خب، آقای دانکن، بسیار خلاق است.

You've been very creative today. Mr..

امروز خیلی خلاق بودی آقای.

Do I have become very creative over recent times and all of this I'm making I'm making myself.

آیا من در این چند وقت اخیر بسیار خلاق شده ام و همه اینها را خودم می سازم.

Human intelligence.

هوش انسانی.

Very clever. Cheerio.

خیلی باهوشه Cheerio.

And I'm you're right to get that last one.

و من حق با شماست که آخرین مورد را دریافت کنید.

See, we've got some clever people watching.

ببینید، ما افراد باهوشی داریم که تماشا می‌کنند.

Good.

خوب

So all you have to do is say what you see.

بنابراین تنها کاری که باید انجام دهید این است که آنچه را که می بینید بگویید.

Of course, there is a slight delay between us showing it and the answers coming in.

البته بین نمایش دادن ما و آمدن پاسخ ها کمی تاخیر وجود دارد.

Thank you, Inaki, for your guests.

ممنون ایناکی از مهمانانتان.

Claudia has also made a guest very interesting.

کلودیا یک مهمان را نیز بسیار جالب ساخته است.

Anybody else? Does anyone else have a guess?

هر کس دیگری؟ آیا کس دیگری حدس می زند؟

And I'm second guess that one is, Claudia?

و من حدس می زنم که یکی، کلودیا است؟

Yes. Any any more guesses?

بله. حدس دیگری دارید؟

I think we have

من فکر می کنم ما داریم

time for two more and then we will be saying goodbye.

زمان برای دو نفر دیگر و سپس خداحافظی خواهیم کرد.

Is it a flying burger? Is.

آیا این همبرگر پرنده است؟ است.

But that's. It's got to be an idiom.

اما همین است. این باید یک اصطلاح باشد.

When Mr. Duncan says, say what you see.

وقتی آقای دانکن می گوید، آنچه را که می بینی بگو.

Yeah. You've got to try and construct that around an idiom.

آره شما باید سعی کنید و آن را بر اساس یک اصطلاح بسازید.

Yeah. It's,

آره منظورم این است که

I mean, it does look like a running burger.

شبیه همبرگر در حال دویدن است.

Yes, it is a running.

بله، دویدن است.

It is a burger that's running. But so think if there isn't an idiom, think of the type.

این همبرگری است که در حال اجراست. اما پس فکر کنید اگر اصطلاحی وجود ندارد، به نوع آن فکر کنید.

The type of thing you eat, certain type of thing you might eat.

نوع چیزی که می خورید، نوع خاصی از چیزهایی که ممکن است بخورید.

Especially if you are in a hurry. Oh.

به خصوص اگر عجله دارید. اوه

Well,

خوب،

let's just.

اجازه دهید فقط.

Jaffe, has also said as the same thing that,

Jaffe، همچنین گفته است که همان چیزی است که،

Claudia said or Belarusian as she appears on the.

کلودیا گفت یا بلاروسی به عنوان او در ظاهر می شود.

Yeah, okay chat.

آره باشه چت کن

So we have correct answers from Claudia.

بنابراین ما پاسخ های صحیحی از کلودیا داریم.

In Aki has made a guess.

در آکی یک حدس زده است.

Jaffe and also Alexander as well.

جافه و همچنین اسکندر.

Although I'm not going to say what Alexander just said because

هر چند من چیزی را که الکساندر گفت نمی گویم زیرا

let's keep it nice and old.

بیایید آن را زیبا و قدیمی نگه داریم.

Beatrice has just come up with another suggestion.

بئاتریس به تازگی پیشنهاد دیگری ارائه کرده است.

Oh. Take a right. Yes.

اوه حق بگیر بله.

Okay, here is the answer. Oh.

خوب، اینجا پاسخ است. اوه

Claudia was first to get that right. Yes.

کلودیا اولین نفری بود که این موضوع را درست فهمید. بله.

Well done.

آفرین.

Yes. Claudia, you were saying.

بله. کلودیا، تو می گفتی.

Oh blow your kiss.

اوه بوسه ات را باد کن

I said a blow, a kiss to somebody also Jeffrey

من یک ضربه، یک بوسه به کسی گفتم، جفری

and Beatrice says fast food does seem logical.

و بئاتریس هم می‌گوید فست فود منطقی به نظر می‌رسد.

And yes, you are right. Fast food.

و بله، حق با شماست. فست فود.

Because there is a hamburger running.

چون همبرگر در حال اجراست.

It looks as if it's in a hurry. You've got to use your brain a bit.

انگار عجله دارد. شما باید کمی از مغز خود استفاده کنید.

It is running fast.

به سرعت در حال اجرا است.

Fast food, right? It's.

فست فود، درست است؟ این است.

Well, you're very pleased with yourself, aren't you? Over that, Mr. Duncan?

خب تو از خودت خیلی راضی هستی، نه؟ در این مورد، آقای دانکن؟

I think he's pleased with my my current state of artistic creation.

فکر می کنم او از وضعیت فعلی من در خلقت هنری من راضی است.

To be honest,

صادقانه بگویم،

it's the only thing that keeps me going, to be honest with you.

این تنها چیزی است که من را نگه می دارد، صادقانه با شما.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

I'm sure.

I'm sure no one will get this one, but we will see what happens.

من مطمئن هستم.

من مطمئن هستم که هیچ کس این یکی را نخواهد گرفت، اما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Here is the next one.

در اینجا مورد بعدی است.

Oh yes, the picture idiom again.

اوه بله، دوباره اصطلاح تصویر.

Right. Okay.

درسته باشه

Are you are you are you confused?

آیا شما گیج شده اید؟

Yes.

بله.

Say what you see and then think of an idiom that's similar to it. Yes.

آنچه را که می بینید بگویید و سپس به اصطلاحی شبیه به آن فکر کنید. بله.

So what is happening on that

پس در آن

screen in front of you?

صفحه روبروی شما چه اتفاقی می افتد؟

What is happening? What is it? What?

چه اتفاقی می افتد؟ چیست؟ چی؟

What am I saying there with my my picture idiom.

من آنجا با اصطلاح تصویرم چه می گویم.

Yeah.

آره

What are you saying. We've got a mouse Mr. Duncan.

چی میگی ما یک موش داریم آقای دانکن.

Don't say too too much Steve.

استیو زیاد نگو.

But I don't know what it is.

ولی نمیدونم چیه

No, but but just, just say what you see that to us.

نه، اما فقط آنچه را که می بینید به ما بگویید.

Well, the problem is, if the word is used in the idiom, then it's sort of, you know, sort of. Yeah.

خب، مشکل این است که اگر این کلمه در اصطلاح استفاده شود، پس می دانید، یک جورهایی است. آره

We won't be giving the answer away.

ما جواب را نمی دهیم

Okay?

Anyone? Anyone. Does anyone know?

باشه؟

هر کسی؟ هر کسی. کسی میدونه؟

Yes. Rack your brains the answer.

بله. پاسخ مغزتان را جمع کنید.

We say there's a phrase rack your brains. It means you're searching intent.

ما می گوییم یک عبارت وجود دارد که مغز شما را زیر و رو کنید. به این معنی است که شما قصد جستجو را دارید.

They threw out all the information that's stored in your head to try and come up with an answer to something.

آنها تمام اطلاعاتی را که در ذهن شما ذخیره شده است بیرون ریختند تا سعی کنید به چیزی پاسخ دهید.

I've racked my brains over this problem for days, and I still can't come up with a solution.

من چند روزی است که ذهنم را روی این مشکل مشغول کرده ام و هنوز نمی توانم راه حلی پیدا کنم.

Oh. Yes.

اوه بله.

Louis has put a put a suggestion on,

لویی یک پیشنهاد داده است،

Ooh, Beatrice.

اوه، بئاتریس.

That's a good one. I like that one. Okay. I'm not sure if it's.

این یکی خوب است. من آن یکی را دوست دارم. باشه من مطمئن نیستم که اینطور باشد.

I'm not sure if it's an idiom.

من مطمئن نیستم که این یک اصطلاح است.

Is it an idiom, though?

اما آیا این یک اصطلاح است؟

I think a lot of people will be surprised when they see this.

من فکر می کنم بسیاری از مردم با دیدن این موضوع شگفت زده خواهند شد.

I think they might. Well, I might get lots of hate mail.

من فکر می کنم آنها ممکن است. خب، ممکن است ایمیل های نفرت زیادی دریافت کنم.

People say, Mr. Duncan, Mr. Duncan, how dare you? How dare you?

مردم می گویند آقای دانکن، آقای دانکن، چطور جرات کردی؟ چطور جرات میکنی؟

How dare you put that on the screen?

چطور جرات می کنی آن را روی صفحه نمایش بگذاری؟

We should have known that now.

حالا باید این را می دانستیم.

Barstool.

تخته بار.

Barstool.

تخته بار.

Makram.

مکرم.

Very good. Guess I like that. Guess.

خیلی خوبه حدس بزن من آن را دوست دارم. حدس بزن

Very nice, very good, very interesting. Then the mass. She heroes?

خیلی خوب، خیلی خوب، خیلی جالب. سپس جرم. او قهرمانان؟

Yes, ma'am.

بله خانم

Could be. Yes. Could be.

می تواند باشد. بله. می تواند باشد.

And what as well she hero?

و او چه قهرمانی دارد؟

Yes. Some very interesting.

بله. بعضی خیلی جالبه

And these are more phrases rather than, idioms. Say it. Well.

و اینها بیشتر عبارات هستند تا اصطلاحات. بگو خوب

Phrases are idioms.

عبارات اصطلاحی هستند.

Yeah, but it's got that.

بله، اما آن را دارد.

Yeah. Anyway.

آره به هر حال.

Yeah. Anyway, it's a it's okay Steve.

آره به هر حال، مشکلی نیست استیو.

Quiet as a mouse. That is the answer. Yeah.

ساکت مثل یک موش این پاسخ است. آره

Oh well done. Yes.

اوه آفرین. بله.

Well done. Quiet as a mouse. As quiet as a mouse.

آفرین. ساکت مثل یک موش ساکت مثل یک موش

So you can see you there.

بنابراین می توانید شما را در آنجا ببینید.

There is, there is a sound coming out, but it's been stopped, which means quiet, silent, as quiet as a man.

وجود دارد، صدایی بیرون می آید، اما متوقف شده است، که به معنای ساکت، ساکت، آرام مانند یک مرد است.

Were you clever people?

آیا شما افراد باهوشی بودید؟

As quiet as a mouse, or, of course, as silent as a mouse?

ساکت مثل موش یا البته ساکت مثل موش؟

Again, the

باز هم،

picture is giving you clues to the actual idiom.

تصویر سرنخ هایی از اصطلاح واقعی به شما می دهد.

Silent is a massacre, as was Nam rap battle.

سایلنت یک قتل عام است، همانطور که نبرد رپ نام بود.

Sorry, I know I pronounced that incorrectly.

ببخشید میدونم اشتباه تلفظ کردم

It was actually first and in that case, silent as a mouse, quiet as a mouse.

در واقع اول بود و در آن صورت، ساکت مثل یک موش، ساکت مثل یک موش.

But, Shara also, got that.

اما شارا هم این را فهمید.

And you're at.

و شما در

So, it's a well done. Yes.

بنابراین، کار خوبی است. بله.

I won't blow kisses to anyone because your names. I don't know whether you would appreciate it.

من به خاطر نام تو برای کسی بوسه نمی کنم. نمی دانم قدردانش هستید یا خیر.

You you might not appreciate because I can't tell your, Well, let's.

ممکن است از شما قدردانی نکنید، زیرا من نمی توانم به شما بگویم، خوب، بیایید.

I'm just. I'm not going to send any kisses this time.

من فقط هستم. این بار هیچ بوسه ای نمی فرستم.

Okay. You offend anyone. We've got we.

باشه تو به کسی توهین می کنی ما داریم.

Steve, we've got time for one more one, have we?

استیو، ما برای یکی دیگر وقت داریم، نه؟

Okay,

خوب،

here's one more.

اینم یکی دیگه

The final picture idiom for today.

اصطلاح تصویر نهایی برای امروز.

I'm sure lots of people will get this one.

من مطمئن هستم که افراد زیادی این یکی را دریافت خواهند کرد.

So the final one. I've tried to make it easy. The final one.

پس آخرین. من سعی کردم آن را آسان کنم. آخرین.

There it is.

آنجاست.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

I love it when it goes quiet.

دوست دارم وقتی ساکت می شود.

It's very rare that we have silence on our live stream.

بسیار نادر است که در پخش زنده خود سکوت داشته باشیم.

Have you noticed, Steve?

دقت کردی استیو؟

We very rarely have silence.

ما به ندرت سکوت می کنیم.

There is never any silence on our live stream.

هرگز در پخش زنده ما سکوت وجود ندارد.

There is always something happening.

همیشه اتفاقی در حال رخ دادن است.

So there it is. There is the final one.

بنابراین وجود دارد. نهایی وجود دارد.

But what is it? I only know one idiom around.

اما آن چیست؟ من فقط یک اصطلاح را در اطراف می شناسم.

Okay. That objects on the stream, but it doesn't seem to fit.

باشه که در جریان است، اما به نظر نمی رسد که مناسب باشد.

So one yeah,

پس یکی آره

yeah.

آره

Anyone

هر کسی

guess away I wonder, I wonder if it's possible to fall asleep on your own live stream.

حدس بزند من تعجب می کنم، نمی دانم آیا ممکن است در پخش زنده خود به خواب بروید.

I wonder if you could actually be on your live stream and relaxed for example like Mr.

نمی‌دانم که آیا واقعاً می‌توانید در جریان زنده خود باشید و مثلاً مانند آقای

Steve because Mr. Steve always sits down.

استیو آرامش داشته باشید زیرا آقای استیو همیشه می‌نشیند.

But I wonder if it's possible to actually fall asleep. Oh.

اما من نمی دانم که آیا واقعاً ممکن است به خواب بروید. اوه

See, hero has made a guess.

ببینید، قهرمان حدس زده است.

Very nice. Some clues.

خیلی خوبه چند سرنخ

Clues?

سرنخ؟

Something that is only around for a short time.

چیزی که فقط برای مدت کوتاهی وجود دارد.

Something that appears. But then is gone.

چیزی که ظاهر می شود. اما پس از آن رفته است.

Maybe a certain trend, maybe something that becomes popular for a short time and then vanishes

شاید یک روند خاص، شاید چیزی که برای مدت کوتاهی محبوب می شود و سپس

completely

به طور کامل

into nothing.

از بین می رود .

Again, it becomes that does look like an exploding egg.

باز هم به نظر می رسد که شبیه یک تخم مرغ در حال انفجار است.

But it's not supposed to be, is it?

اما قرار نیست اینطور باشد، اینطور است؟

No, it's not an exploding egg. It's not.

نه، این یک تخم مرغ در حال انفجار نیست. این نیست.

It's yellow.

زرد است.

You see, that's what's, that's what was confusing me.

می بینید، این چیزی است که من را گیج می کند.

I don't know what the green bits are either. No.

من هم نمی دانم که تکه های سبز چیست. نه

But, there's enough clue in that for some of you to got it right. Yes.

. اما، سرنخ کافی در آن وجود دارد که برخی از شما آن را به درستی دریافت کنید. بله.

It's as if we haven't got it, but we might have some correct answers.

گویی آن را نگرفته ایم، اما ممکن است چند پاسخ صحیح داشته باشیم.

Yes. Alexander.

بله. اسکندر.

It does look like an exploding egg.

شبیه یک تخم مرغ در حال انفجار است.

But it's not. No. I thought it was an exploding egg.

اما اینطور نیست. نه. فکر کردم یک تخم مرغ در حال انفجار است.

Yes. That well-known idiom exploding egg.

بله. آن اصطلاح معروف در حال انفجار تخم مرغ.

I think if you've probably over egg, the the,

من فکر می کنم اگر شما احتمالا بیش از تخم مرغ، آن

the, the the graphic there, Mr. Duncan.

، گرافیک وجود دارد، آقای دانکن.

Okay, here we go.

خوب، ما می رویم.

Flash in the pan.

در تابه فلاش بزنید.

Something is.

چیزی هست.

There.

And then, Hero.

وجود دارد.

و سپس، قهرمان.

So this is a flash.

بنابراین این یک فلش است.

It is. It's a flash, not an exploding egg.

هست. این یک فلاش است، نه یک تخم مرغ در حال انفجار.

Not an exploding a flash.

نه یک فلاش منفجر.

It is a flash.

فلاش است.

You have must run these past me, Mr. Duncan, before we go on last week.

قبل از اینکه هفته گذشته ادامه دهیم، باید اینها را پشت سر من بگذرانید، آقای دانکن.

Well I would rather that you didn't know what they were.

خوب من ترجیح می دهم که شما ندانید آنها چه هستند.

So you don't just say them out loud like you did once in the past.

بنابراین مانند یک بار در گذشته آنها را با صدای بلند بیان نکنید.

Here we go, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو.

Flash in the pan.

در تابه فلاش بزنید.

Something that is popular or maybe something that is trendy

چیزی که محبوب است یا شاید چیزی که مد روز است

and something that is followed or done by lots of people.

و چیزی که توسط افراد زیادی دنبال یا انجام می شود.

And then it vanishes.

و سپس ناپدید می شود.

It goes away like fidgets, spinners.

مثل فیجت ها، اسپینرها از بین می رود.

Who remembers fidget spinners?

چه کسی فیجت اسپینرها را به یاد می آورد؟

We might describe those as a flash in the pan.

ما ممکن است آنها را به عنوان یک فلاش در تابه توصیف کنیم.

Everyone had one and then suddenly no one had one.

همه یکی داشتند و ناگهان هیچکس یکی نداشت.

They were a flash in the pan.

آنها یک فلاش در تابه بودند.

Of course, you could never say that about us.

البته شما هرگز نمی توانید این را در مورد ما بگویید.

We are definitely not a flash in the pan.

ما قطعا یک فلش در تابه نیستیم.

18 years I've been doing this, so I think no one could ever say that, could they?

18 سال است که این کار را انجام می دهم، بنابراین فکر می کنم هیچ کس نمی تواند چنین چیزی بگوید، آیا می تواند؟

Steve?

استیو؟

I know, there we go. Yeah. A flash in the pan. Yes.

من می دانم، ما به آنجا برویم. آره یک فلاش در تابه. بله.

It's somebody that, something or somebody that's only around is only popular for a very short period of time.

این کسی است که، چیزی یا کسی که فقط در اطراف است فقط برای مدت زمان بسیار کوتاهی محبوب است.

You can refer to a person, you may be a celebrity or they have you seen such and such?

شما می توانید به یک شخص مراجعه کنید، ممکن است شما یک سلبریتی باشید یا فلان و فلان را دیده اید؟

And I haven't seen them. They were just a flash in the pan. They were just around for a short period of time.

و من آنها را ندیده ام آنها فقط یک فلاش در تابه بودند. آنها فقط برای مدت کوتاهی در اطراف بودند.

Their career was very short then they became unpopular and disappeared.

حرفه آنها بسیار کوتاه بود و پس از آن نامحبوب شدند و ناپدید شدند.

Timothy Shyamala, let me go.

تیموتی شیامالا، اجازه بده بروم.

There you go. There you go. That's it.

شما بروید. شما بروید. همین است.

I will probably get lots of hate mail for that, by the way,

اتفاقاً،

for saying something bad about the hallowed Timothy of Shirley.

به خاطر گفتن چیز بدی در مورد تیموتی شرلی مقدس، احتمالاً نامه های نفرت زیادی دریافت خواهم کرد.

Never heard of them? No.

هرگز در مورد آنها نشنیده اید؟ نه

Right. We've come to the end, Mr.

. درست است. ما به پایان رسیدیم، آقای

Duncan.

دانکن.

We've come to the end, and now we face the final curtain.

ما به پایان رسیدیم و اکنون با پرده نهایی روبرو هستیم.

But after all, I can safely say that I did it my way.

اما پس از همه، به جرات می توانم بگویم که این کار را به روش خودم انجام دادم.

I'm going to go off into the kitchen and, share, a teacake piece of bread with you, Mr.

من می روم داخل آشپزخانه و یک تکه نان چای را با شما شریک می شوم، آقای

Duncan.

دانکن.

And, although we will have separate cups of tea, I won't be sharing my tea with you and make you a separate.

و، اگرچه ما فنجان های جداگانه چای خواهیم داشت، من چایم را با شما تقسیم نمی کنم و شما را جدا نمی سازم.

But you can share a drink if you do the same thing at the same time.

اما اگر همان کار را همزمان انجام دهید، می توانید یک نوشیدنی به اشتراک بگذارید.

Yeah. That's right. Yes, it's more of an experience.

آره درست است. بله، این بیشتر یک تجربه است.

So lovely to be here, Mr. Duncan. Lovely to have interacted with a lot of you on the live chat today.

خیلی دوست دارم که اینجا هستم، آقای دانکن. خوشحالم که امروز با بسیاری از شما در چت زنده تعامل داشتم.

Thank you for your contributions as ever, and I look forward to seeing you again.

مثل همیشه از مشارکت شما متشکرم و مشتاقانه منتظر دیدار مجدد شما هستم.

Will I be here next week? Yes, I will be here.

آیا من هفته آینده اینجا خواهم بود؟ بله، من اینجا خواهم بود.

Well, I've got concerts going on, but not on Sunday. Good.

خب، من کنسرت دارم، اما یکشنبه نه. خوب

So look forward to seeing you all next week.

پس منتظر دیدار همه شما در هفته آینده هستم.

Have a good week learning English.

هفته خوبی برای یادگیری زبان انگلیسی داشته باشید.

Thank you Mr. Steve and we will see you next Sunday afternoon.

متشکرم آقای استیو و بعدازظهر یکشنبه آینده شما را خواهیم دید.

There we go.

آنجا می رویم.

Who's that was Mr. Steve.

آقای استیو کی بود

He's got don't cry.

او باید گریه نکن

Don't worry.

نگران نباشید.

He will be back with us next Sunday once more.

او یکشنبه آینده یک بار دیگر با ما بازخواهد گشت.

As live as live can be. It is almost time to say goodbye.

به همان اندازه که می توان زنده باشد. نزدیک به زمان خداحافظی است.

We are having the most amazing weather, as you will see in a moment.

ما شگفت انگیزترین آب و هوا را داریم، همانطور که در یک لحظه خواهید دید.

Outside the window, the most glorious day.

بیرون از پنجره، باشکوه ترین روز.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

The weather is going to stay nice all week, which is always good news.

آب و هوا در تمام هفته خوب خواهد ماند، که همیشه خبر خوبی است.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you enjoyed playing along with the picture idiom game.

امیدوارم از بازی همراه با بازی اصطلاح تصویر لذت برده باشید.

Did you guess any of them right?

آیا هیچ کدام از آنها را درست حدس زدید؟

I hope so, even if you didn't, don't worry because you will still learn something new from this game.

امیدوارم اینطور باشد، حتی اگر این کار را نکرده اید، نگران نباشید زیرا هنوز چیزهای جدیدی از این بازی یاد خواهید گرفت.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

This is Mr.

این آقای

Duncan saying thanks a lot for watching.

دانکن است که می گوید از تماشای شما بسیار متشکرم.

I am back with you on Wednesday, another live stream on Wednesday.

چهارشنبه با شما برگشتم، یک پخش زنده دیگر در چهارشنبه.

It is just me for one hour on Wednesday. I hope you can join me then.

چهارشنبه فقط یک ساعت من هستم. امیدوارم پس از آن به من بپیوندید.

If you have missed today's live stream, don't worry, you can watch this again later with lovely captions.

اگر پخش زنده امروز را از دست داده‌اید، نگران نباشید، می‌توانید بعداً دوباره آن را با زیرنویس‌های دوست‌داشتنی تماشا کنید.

Thanks for joining me.

ممنون که به من ملحق شدید.

This is Mr. Duncan in the birthplace of the English language saying see you soon.

این آقای دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است که می گوید به زودی می بینمت.

Take care of yourselves.

مواظب خودت باش

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next. Yes, you do.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد. بله، شما انجام می دهید.

Ta ta for now.

تا تا فعلا

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.