'The Grass is Always Greener' - Life is not always fair. (Learn English with Mr Duncan)

It would be fair to say that life can't always be exciting.

منصفانه است که بگوییم زندگی نمی تواند همیشه هیجان انگیز باشد.

It isn't always a roller coaster ride of thrills and excitement.

این همیشه یک ترن هوایی پر از هیجان و هیجان نیست.

Sometimes life can be dull and mundane.

گاهی اوقات زندگی ممکن است کسل کننده و پیش پا افتاده باشد.

Sometimes it can leave you feeling tired and worn out.

گاهی اوقات ممکن است احساس خستگی و فرسودگی در شما ایجاد کند.

We often focus on the things other people are doing in their lives,

ما اغلب بر کارهایی که دیگران در زندگی خود انجام می دهند تمرکز می کنیم،

rather than what we have accomplished for ourselves in our own.

نه آنچه که در زندگی خودمان برای خود انجام داده ایم.

This can lead to a feeling of frustration and bitterness,

این می تواند منجر به احساس ناامیدی و تلخی شود، به

especially towards other people who seem to be doing much better

خصوص نسبت به سایر افرادی که به نظر می رسد خیلی بهتر عمل می کنند

and constantly appear happy and satisfied with their situation.

و دائماً از وضعیت خود خوشحال و راضی به نظر می رسند.

However, as I always say, appearances can be deceptive.

با این حال، همانطور که همیشه می گویم، ظاهر می تواند فریبنده باشد.

Just because a person appears happy,

فقط به این دلیل که یک شخص خوشحال به نظر می رسد، به این

it does not mean they actually are.

معنی نیست که واقعاً خوشحال است.

There is a great expression in English.

یک عبارت عالی در انگلیسی وجود دارد.

The grass is always greener on the other side of the fence.

چمن آن طرف حصار همیشه سبزتر است.

This expression helps to remind us to think

این عبارت کمک می کند تا به ما یادآوری کنیم که

about what someone has in their own life.

در مورد آنچه یک فرد در زندگی خود دارد فکر کنیم.

Rather than spending time focusing on the things

به جای صرف زمان برای تمرکز بر چیزهایی که

other people have and own.

دیگران دارند و دارند.

The grass always seems greener on the other side of the fence.

چمن همیشه در آن سوی حصار سبزتر به نظر می رسد.

Sometimes we must face the reality that life can be dull, mundane,

گاهی باید با این واقعیت روبرو شویم که زندگی می تواند کسل کننده، پیش پا افتاده،

monotonous, unrewarding and boring.

یکنواخت، بی پاداش و کسل کننده باشد.

But that is life.

اما زندگی همین است.

The ups and downs and the bumps in the road

فراز و نشیب ها و دست انداز های جاده

are all part of this thing called life.

همه بخشی از این چیزی است که زندگی نامیده می شود.

There will always be good times and bad times.

همیشه زمان های خوب و بد خواهد بود.

Days of joy and nights of despair.

روزهای شادی و شب های ناامیدی.

It would be fair to say that we all go

منصفانه است که بگوییم همه ما در مواقعی می گذرانیم

through times when things seem bad.

که اوضاع بد به نظر می رسد.

People can sometimes let you down.

مردم گاهی اوقات می توانند شما را ناامید کنند.

They have the ability to say things that make you unhappy.

آنها توانایی بیان چیزهایی را دارند که شما را ناراحت می کند.

Events and circumstances

رویدادها و شرایط

may come along and destroy your plans for the future.

ممکن است پیش بیایند و برنامه های شما را برای آینده نابود کنند.

As the poet Stephen Spender once wrote,

همانطور که استیون اسپندر شاعر زمانی نوشت،

you must live through the time when everything hurts.

شما باید در زمانی زندگی کنید که همه چیز دردناک است.

Life comes with no guarantees or promises.

زندگی بدون ضمانت و وعده می آید.

The sunny days of contentment can only be truly appreciated.

روزهای آفتابی رضایت را فقط می توان واقعاً قدر دانست.

Through the dark, gloomy nights of despair.

در میان شب های تاریک و تاریک ناامیدی.

For without sadness, we would never really know what it is like

زیرا بدون غم و اندوه، ما هرگز نمی دانیم

to be truly happy.

واقعاً شاد بودن چگونه است.