BOX SET: 6 Minute English - 'Business & Work 2' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. 

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Neil. And I’m Sam - still working from home, 

من نیل هستم و من سم هستم -

as you can hear. But for many, 

همانطور که می شنوید هنوز از خانه کار می کنم. اما برای بسیاری

the return to the office has begun.

، بازگشت به دفتر آغاز شده است.

And to make things safe, 

و برای ایمن کردن همه چیز،

new thermal cameras are being installed in some workplaces. 

دوربین‌های حرارتی جدیدی در برخی از محل‌های کار نصب می‌شوند.

They measure body temperature to screen for coronavirus.

آنها دمای بدن را برای غربالگری کرونا اندازه گیری می کنند .

After weeks of working at home the return to the office is slowly 

پس از هفته‌ها کار در خانه، بازگشت به دفتر به آرامی

getting underway in a number of countries.

در تعدادی از کشورها آغاز می‌شود.

But workplaces are having to change in this coronavirus era. 

اما محل کار در این دوران کرونا باید تغییر کند.

Lots of companies are rushing to install technology to 

بسیاری از شرکت‌ها برای

make offices and workplaces safer. Sensors that monitor our movements, 

ایمن‌تر کردن دفاتر و محل‌های کار برای نصب فناوری عجله دارند. حسگرهایی که حرکات ما را کنترل می‌کنند،

smartphone apps that alert us if we get too close to workmates 

برنامه‌های گوشی‌های هوشمند که در صورت نزدیک شدن بیش از حد به همکارها به ما هشدار می‌دهند

and even devices that take our temperature could all 

و حتی دستگاه‌هایی که دمای بدن ما را اندازه‌گیری می‌کنند، همگی می‌توانند

become the new normal – that's a phrase we hear 

به حالت عادی تبدیل شوند - این جمله‌ای است که

a lot these days, meaning a previously unfamiliar 

این روزها زیاد می‌شنویم، به معنای وضعیتی که قبلاً ناآشنا

situation that has become usual and expected.

شده است. معمول و مورد انتظار

In this programme, we’ll take a look at how this 

در این برنامه، نگاهی به نحوه عملکرد این

technology works and ask if it really is the answer 

فناوری خواهیم انداخت و خواهیم پرسید که آیا واقعاً پاسخی است

we’re looking for.

که به دنبال آن هستیم.

But first, today’s quiz question. The thermal cameras I mentioned 

اما اول، سوال مسابقه امروز. دوربین‌های حرارتی که نام بردم

screen for coronavirus by recording skin temperature 

با ثبت دمای پوست

in the area of the body which most closely resembles 

در ناحیه‌ای از بدن که شباهت زیادی

the internal body temperature - but which area is that? Is it:

به دمای داخلی بدن دارد، ویروس کرونا را نشان می‌دهند - اما این کدام ناحیه است؟ آیا این:

a) the eye b) the ear, or 

الف) چشم ب) گوش، یا

c) the nose?

ج) بینی؟

I’ll say a) the eye.

من می گویم الف) چشم.

OK, Sam. We’ll find out later if you were right. 

باشه سام بعداً متوجه می شویم که آیا شما درست می گویید.

Now, as employees slowly return to work, tech companies are busy finding ways for 

اکنون، در حالی که کارمندان به آرامی به سر کار خود بازمی‌گردند، شرکت‌های فناوری مشغول یافتن راه‌هایی

them to do so safely. One such company, ‘Microshare’, 

هستند تا بتوانند با خیال راحت این کار را انجام دهند. یکی از این شرکت‌ها، «Microshare»

is managed by Charles Paumelle. He spoke to BBC World Service programme 

، توسط Charles Paumelle مدیریت می‌شود. او با برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی

Tech Tent to explain a possible solution.

Tech Tent صحبت کرد تا راه حل احتمالی را توضیح دهد.

The technology that we are offering is using Bluetooth wristbands or 

فناوری ارائه‌شده ما از مچ‌بندهای بلوتوث یا

tags that people are wearing within the workplace which detect 

برچسب‌هایی استفاده می‌کند که افراد در محل کار

proximity events. When the proximity event has been recorded, it's been 

می‌بندند و رویدادهای نزدیکی را تشخیص می‌دهند. هنگامی که رویداد نزدیکی ضبط شد،

saved by the company in case they need to, further down the line, 

شرکت ذخیره می‌کند، در صورتی که لازم باشد، در ادامه مسیر،

retrace the steps of a certain person who has been declared as 

مراحل فرد خاصی را که به عنوان آلوده اعلام شده است، دنبال کند

infected and inform anyone else they may have been in contact with.

و به هر کس دیگری که ممکن است با او در تماس بوده است اطلاع دهد.

One important way to control coronavirus involves contact tracing. 

یکی از راه های مهم برای کنترل ویروس کرونا، ردیابی تماس است.

This means that someone who tests positive for the disease informs everyone else 

این به این معنی است که فردی که آزمایش این بیماری مثبت است، به دیگران

they’ve been in contact with. Microshare’s system for 

که با آنها در تماس بوده‌اند اطلاع می‌دهد. سیستم Microshare برای

this uses Bluetooth - technology that allows computers, 

این کار از بلوتوث استفاده می‌کند - فناوری که به رایانه‌ها،

mobile phones and other devices to communicate with each other without 

تلفن‌های همراه و سایر دستگاه‌ها اجازه می‌دهد بدون اتصال با سیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنند

being connected by wires.

.

Employees wear Bluetooth wristbands which register when workers 

کارمندان از مچ‌بندهای بلوتوثی استفاده می‌کنند که وقتی

come into close proximity – how near a person is to another person.

کارگران به نزدیکی نزدیک می‌شوند ثبت می‌شوند - چقدر یک فرد به شخص دیگری نزدیک است.

Anyone who has been close to a workmate will then know they have to take action 

هرکسی که به یکی از همکارهای خود نزدیک بوده است، می‌داند

if that person is found to have 

که اگر بعداً در آینده مشخص شود که به ویروس کرونا مبتلا شده است، باید اقدامی انجام

coronavirus later down the line – in the future.

دهد.

Wearing wristbands, monitoring data on smartphones 

پوشیدن مچ بند، نظارت بر داده‌ها در تلفن‌های هوشمند

and being recorded by cameras – it all feels like quite a big 

و ضبط شدن توسط دوربین - همه این‌ها به نظر

invasion of privacy, doesn’t it?

تجاوز بزرگی به حریم خصوصی است، اینطور نیست؟

It certainly does, and although some argue 

مطمئناً اینطور است، و اگرچه برخی استدلال می‌کنند

that such measures are necessary in these unprecedented times, 

که چنین اقداماتی در این زمان‌های بی‌سابقه ضروری است،

others are worried about the possible consequences. 

برخی دیگر نگران عواقب احتمالی آن هستند.

Here’s human rights lawyer, Ravi Naik, with a warning:

در اینجا وکیل حقوق بشر، راوی نایک، با یک هشدار است:

From a human rights perspective, you have to try to ask, 

از منظر حقوق بشر ، باید بپرسید

are you trying to use tech for tech’s sake is this actually going to facilitate 

، آیا سعی می‌کنید از فناوری به خاطر فناوری استفاده کنید، آیا این در واقع درک این موضوع را تسهیل

an understanding of who is safe to go back to work or not? 

می‌کند که بازگشت به چه کسی امن است. کار کنم یا نه؟

And if not, what’s the necessity 

و اگر نه، چه

of this because it’s such a significant interference with basic human rights. 

ضرورتی برای این کار وجود دارد، زیرا تداخل مهمی با حقوق اولیه بشر است.

There has to be a high level of evidential justification to deploy 

برای به کارگیری این نوع فناوری باید سطح بالایی از توجیه اثباتی وجود داشته باشد

this type of technology and I just don't think it's there.

و من فکر نمی‌کنم وجود داشته باشد.

Ravi questions whether these devices will actually help identify who can 

Ravi این سوال را مطرح می‌کند که آیا این دستگاه‌ها واقعاً به شناسایی افرادی که می‌توانند

return to work, or whether the technology 

به سر کار بازگردند کمک می‌کنند یا اینکه آیا این فناوری

is being used for its own sake – an expression meaning doing something 

به خاطر خودش استفاده می‌شود - عبارتی به معنای انجام کاری

because it is interesting and enjoyable, not because you need to.

به این دلیل که جالب و لذت‌بخش است، نه به این دلیل که نیاز دارید.

Ravi’s work as a lawyer involves finding proof that 

کار راوی به عنوان یک وکیل شامل یافتن مدرکی است که نشان می‌دهد

something is right or wrong. If people’s human rights are being 

چیزی درست یا غلط است. اگر در حقوق بشر افراد

interfered with, he thinks there has to be evidential justification – 

دخالت شود، او فکر می‌کند که باید توجیهی وجود داشته باشد -

explanation of the reasons why something is the right thing to do, 

توضیح دلایلی که چرا کاری درست است،

based on evidence. Like the evidence from screening body temperature…

براساس شواهد. مانند شواهد حاصل از غربالگری دمای بدن...

…which bring us back to today’s quiz 

... که ما را به سوال آزمون امروز برمی گرداند

question. Remember I asked you which part of the body is scanned 

. به یاد داشته باشید که از شما پرسیدم کدام قسمت از بدن

by thermal cameras to measure body temperature.

توسط دوربین‌های حرارتی برای اندازه‌گیری دمای بدن اسکن می‌شود.

And I said a) the eye.

و گفتم الف) چشم.

And you were absolutely right! There’s a small area of the eye 

و کاملا حق با شما بود! ناحیه کوچکی از چشم

close to the tear ducts which is the most accurate part of the 

نزدیک به مجاری اشکی وجود دارد که دقیق‌ترین قسمت

skin for measuring body temperature.

پوست برای اندازه‌گیری دمای بدن است.

Well, there you go.

خوب، شما بروید.

We’ve been discussing how thermal cameras 

ما در مورد اینکه چگونه دوربین‌های حرارتی

and other workplace devices being used to prevent coronavirus are becoming 

و سایر دستگاه‌های محل کار که برای جلوگیری از ویروس کرونا استفاده می‌شوند، به

the new normal – a previously unfamiliar situation that is becoming normalised.

حالت عادی جدید تبدیل می‌شوند بحث کرده‌ایم - وضعیتی که قبلاً ناآشنا است و در حال عادی شدن است.

Some of these devices are wristbands with Bluetooth – technology allowing 

برخی از این دستگاه‌ها مچ‌بندهایی با بلوتوث هستند - فناوری به

computers and smartphones to communicate remotely without wires. They can 

رایانه‌ها و تلفن‌های هوشمند اجازه می‌دهد از راه دور بدون سیم ارتباط برقرار کنند. آن‌ها

identify work colleagues who have been in close proximity – in other words, 

می‌توانند همکاران کاری را که در مجاورت یکدیگر بوده‌اند شناسایی کنند - به عبارت دیگر،

near to each other.

نزدیک به یکدیگر.

That will be helpful if one of them tests positive 

اگر آزمایش یکی از آنها

for coronavirus further down the line – at some point in the future.

برای کروناویروس مثبت باشد - در مقطعی در آینده، مفید خواهد بود.

The coronavirus pandemic has caused massive changes 

همه‌گیری ویروس کرونا تغییرات گسترده‌ای را

in workplaces around the world 

در محیط‌های کاری در سراسر جهان ایجاد کرده است،

but some critics are concerned that contact tracing technology 

اما برخی از منتقدان نگران هستند که از فناوری ردیابی تماس

is being used for its own sake - because it is interesting and 

به خاطر خود استفاده شود - زیرا انجام آن جالب و

enjoyable to do, rather than being absolutely necessary.

لذت‌بخش است، نه اینکه کاملا ضروری باشد.

And since much of the new tech invades personal privacy 

و از آنجایی که بسیاری از فناوری‌های جدید به حریم خصوصی شخصی تجاوز

it should only be introduced with evidential justification – 

می‌کنند، باید فقط با توجیه شواهدی معرفی شوند -

explanation of why it is the right thing to do, based on evidence.

توضیح اینکه چرا کار درستی است، بر اساس شواهد.

Unfortunately, that’s all we’ve got time for, 

متأسفانه، این تنها چیزی است که برای آن وقت داریم،

but remember to join us again. Bye for now!

اما به یاد داشته باشید که دوباره به ما بپیوندید. فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. 

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Georgina.

من جورجینا هستم

And I’m Rob.

و من راب هستم.

Rob, what’s the best job you’ve ever had?

راب، بهترین شغلی که تا به حال داشته اید چه بوده است؟

Err well, this one, of course! It’s very creative, 

خب، این یکی ، البته! بسیار خلاقانه است،

with lots of variety.

با تنوع زیاد.

OK, any other reasons?

خوب، دلایل دیگری وجود دارد؟

Well, yes – it’s a permanent job - a staff job - with regular 

خوب، بله - این یک شغل دائمی است - یک شغل کارکنان - با

income and a pension.

درآمد منظم و مستمری.

Yes, these things can be important, but have you 

بله، این چیزها می توانند مهم باشند، اما آیا

ever been freelance – by that I mean, working 

تا به حال به صورت آزاد کار کرده اید - منظورم این است که

for yourself and selling 

برای خودتان کار کنید و

your skills and services to different businesses?

مهارت ها و خدمات خود را به مشاغل مختلف بفروشید؟

Well, I worked as a paperboy once – delivering newspapers. 

خوب، من یک بار به عنوان یک کاغذفروش کار می کردم - روزنامه ها را تحویل می دادم.

But not really – it’s a risky way to earn an income.

اما نه واقعا - این یک راه پرخطر برای کسب درآمد است.

It can be Rob. But many people choose to, or have to work as 

میتونه راب باشه اما بسیاری از مردم انتخاب می‌کنند یا مجبورند به عنوان

a freelancer to survive. 

یک فریلنسر کار کنند تا زنده بمانند.

And that’s what we’re talking about in this programme. 

و این چیزی است که ما در این برنامه در مورد آن صحبت می کنیم.

But let’s start with a question for you, Rob.

اما اجازه دهید با یک سوال از شما شروع کنیم، راب.

OK.

خوب.

This is about job titles back in the 19th Century, 

این درباره عناوین شغلی در قرن نوزدهم است،

what kind of job was a drummer?

درامر چه نوع شغلی بود؟

Were they… a)  someone who played the drums,

آیا آنها... الف)  کسی بودند که درام می زد،

b) a travelling salesman 

ب) یک فروشنده دوره گرد

or c) a music publicist – who drums up – 

یا ج) یک تبلیغ کننده موسیقی - که طبل می زند -

meaning encourages, support for a band?

به معنای تشویق، حمایت از یک گروه بود؟

Well, it’s got to be 

خوب، باید

someone who plays the drums - t hat’s my kind of job!

کسی باشد که درام می نوازد - کار من این است!

OK, Rob, we’ll find out if that’s right at the 

خوب، راب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا این درست است یا خیر

end of the programme. But let’s talk more about 

. اما بیایید اکنون درباره کار بیشتر صحبت

work now. Long gone are the days of a job 

کنیم. دوران شغلی

for life, where you spent your adult life working 

برای مادام العمر گذشته است، جایی که شما زندگی بزرگسالی

your way up the career ladder at the same company.

خود را در همان شرکت با کار کردن در نردبان شغلی خود گذرانده اید.

Yes, that’s right. We work in many different ways 

بله درست است. ما اکنون به روش‌های مختلف کار می‌کنیم

now because the needs of businesses change frequently and 

زیرا نیازهای کسب‌وکارها مرتباً تغییر می‌کند و

it needs to be agile – changing the size and type 

باید چابک باشد – تغییر اندازه و نوع

of work force in order to meet demand.

نیروی کار به منظور برآورده کردن تقاضا.

So, people need to adapt and some choose to work 

بنابراین، افراد باید سازگار شوند و برخی انتخاب می‌کنند

for themselves, offering their skills to different 

که برای خودشان کار کنند و مهارت‌های خود را در صورت نیاز به مشاغل مختلف ارائه دهند

businesses as and when they are needed. But it can 

. اما همانطور که می‌خواهیم

also be a lifestyle choice, as we’re about to find out.

بفهمیم، می‌تواند یک انتخاب سبک زندگی باشد .

Yes, some people have chosen to become self-employed – 

بله، برخی از افراد انتخاب کرده‌اند که خوداشتغال شوند -

working for themselves - but also, because of the 

برای خودشان کار کنند - اما همچنین، به دلیل

recent coronavirus pandemic, some people have been forced 

همه‌گیری ویروس کرونا اخیر، برخی از افراد مجبور شده‌اند

into this situation. Let’s hear from Carla Barker, who set up 

به این وضعیت برسند. بیایید از کارلا بارکر بشنویم، که

her own business after giving up her regular job. 

پس از رها کردن شغل معمولی‌اش، کسب‌وکار خود را راه‌اندازی کرد.

She told BBC Radio 4’s programme You and Yours how she felt…

او به برنامه رادیو بی‌بی‌سی 4 گفت تو و تو چه احساسی داشت

You know the idea of giving up a solid, permanent, full-time, 

... می‌دانی که ایده کنار گذاشتن یک نقش محکم، دائمی، تمام وقت، با

paid, comfortable, role is a bit petrifying… It is super-scary 

دستمزد، راحت، کمی متحجرانه است... فوق‌العاده ترسناک است،

because … you then have that fear of ‘oh my goodness can we 

زیرا... پس آن را داری. ترس از "وای خدای من آیا می توانیم

do this’? You also have things creeping in that say you know 

این کار را انجام دهیم"؟ شما همچنین چیزهای خزنده ای دارید که می گویند می دانید

like self-sabotage – are you good enough to do this? 

مانند خود خرابکاری - آیا به اندازه کافی برای انجام این کار خوب هستید؟

Are people going to want to take me on as a business?

آیا مردم می خواهند من را به عنوان یک تجارت انتخاب کنند؟

So, Carla decided to go it alone – an informal way of saying work 

بنابراین، کارلا تصمیم گرفت این کار را به تنهایی انجام دهد - راهی غیررسمی برای گفتن کار

for herself. She described giving up a full-time job as petrifying 

برای خودش. او رها کردن یک کار تمام وقت را متحجرانه توصیف کرد

– so frightening you can’t speak or move. She may have been 

- آنقدر ترسناک است که نمی توانید صحبت کنید یا حرکت کنید. او ممکن است

exaggerating slightly but she also said it was ‘super-scary’!

کمی اغراق کرده باشد، اما همچنین گفت که این "فوق العاده ترسناک" است!

I guess working for yourself must be scary as you’re 

من حدس می‌زنم کار کردن برای خودتان باید ترسناک باشد زیرا شما

solely responsible for your own success. It’s no surprise 

تنها مسئول موفقیت خود هستید. جای تعجب نیست که

Carla had feelings of self-sabotage – having doubts 

کارلا احساس خرابکاری در خود داشت - تردیدها

and fears that stopped her achieving something.

و ترس هایی که مانع از دستیابی او به چیزی شد.

Luckily, she persisted and things went well. And many other people 

خوشبختانه او اصرار کرد و همه چیز خوب پیش رفت. و بسیاری از افراد

who have become self-employed or freelance have overcome the 

دیگر که خوداشتغال یا آزادکار شده اند بر ترس غلبه کرده

fear and discovered the benefits.

و مزایای آن را کشف کرده اند.

Like Fiona Thomas, who’s the author of a book called ‘Ditch the 9 to 5 

مانند فیونا توماس، که نویسنده کتابی به نام «۹ به ۵ را رها کن

and be your Own Boss’. She also spoke to the BBC’s You and 

و رئیس خودت باش». او همچنین با برنامه You and Yours بی‌بی‌سی صحبت کرد

Yours programme and explained why she gave up the 9 to 5 – the regular, 

و توضیح داد که چرا از 9 به 5 -

full-time staff job – and how it helped her…

شغل کارکنان معمولی و تمام وقت - دست کشید و چگونه به او کمک کرد

A kind of combination of wanting 

... نوعی ترکیبی از تمایل به

some creative fulfilment from a job, compared to the job that I was 

انجام خلاقیت از یک شغل، مقایسه شد. به شغلی که قبلاً در آن

in before, which was very much customer based and working face-to-face 

بودم، که بسیار مبتنی بر مشتری بود و رو در رو

in hospitality. But I also wanted the flexibility to accommodate my mental 

در مهمان‌نوازی کار می‌کرد. اما من همچنین می‌خواستم که برای سلامت روانم انعطاف‌پذیری داشته باشم،

health because I suffer from depression and anxiety and I found working in a 

زیرا از افسردگی و اضطراب رنج می‌برم و متوجه شدم که کار کردن در یک

rigid schedule and being in front of a lot of people all the time really 

برنامه سفت و سخت و همیشه بودن در مقابل افراد زیادی واقعاً

exacerbated a lot of my symptoms. And I also wanted the financial freedom 

بسیاری از علائم من را تشدید می‌کند. و همچنین می‌خواستم آزادی مالی

to be able to, over time, increase my income without just having to wait 

را داشته باشم تا بتوانم در طول زمان درآمدم را بدون

on being promoted or getting a pay rise in traditional employment.

اینکه منتظر ترفیع یا افزایش حقوق در مشاغل سنتی باشم، افزایش دهم.

So, working for herself gave Fiona a good feeling that she achieved something 

بنابراین، کار کردن برای خودش به فیونا احساس خوبی داد که به چیزی

she wanted to do – it gave her creative fulfilment. It also meant she 

که می‌خواست دست یافته است - این به او موفقیت خلاقانه داد. همچنین به این معنی بود که او

could work more flexibly and that helped her with her mental health 

می‌توانست انعطاف‌پذیرتر کار کند و این به او در سلامت روانش کمک می‌کرد،

because she didn’t have to follow a fixed rota of tasks.

زیرا او مجبور نبود یک چرخش ثابت از وظایف را دنبال کند.

And it gave her financial freedom – meaning the money she earned was 

و این به او آزادی مالی داد - به این معنی که پولی که به دست آورده بود

not controlled by someone else, 

توسط شخص دیگری کنترل نمی شد،

and she didn’t have to wait for someone else to give her a 

و او مجبور نبود منتظر افزایش حقوق او از شخص دیگری باشد

pay rise. Of course, that can be risky too.

. البته این هم می تواند خطرناک باشد.

Let’s get back to my quiz question now, Rob. Earlier I asked you 

حالا بیایید به سوال مسابقه من برگردیم، راب. قبلاً از

if you knew what job a drummer used to do back in the 19th Century?

شما پرسیدم که آیا می‌دانید یک درامر در قرن نوزدهم چه شغلی را انجام می‌داد؟

And obviously, a drummer plays the drums!

و بدیهی است که یک درامر طبل می نوازد!

Well, you are sort of right but a 

خوب، شما تا حدودی درست می گویید، اما یک

drummer also used to be an informal way of describing 

درامر همچنین روشی غیررسمی برای توصیف

a travelling salesperson – because their job was to 

یک فروشنده دوره گرد بود - زیرا کار آنها این بود که

drum up business for a company – meaning they tried 

برای یک شرکت کسب و کار ایجاد کنند - به این معنی که سعی می کردند

to increase sales.

فروش را افزایش دهند.

Ahh very interesting, although I know which drummer I 

آهان بسیار جالب است، اگرچه می دانم که ترجیح می دهم کدام درامر

would rather be – a freelance drummer in a rock band!

باشم - یک درامر آزاد در یک گروه راک!

And freelance is one of the words we’ve mentioned today. 

و فریلنسر یکی از کلماتی است که امروز به آن اشاره کردیم.

To freelance means to work for yourself, selling your 

فریلنسری به معنای کار کردن برای خود، فروش

skills or services to different businesses.

مهارت‌ها یا خدمات خود به مشاغل مختلف است.

Becoming self-employed can be petrifying – frightening, so you can’t speak 

خوداشتغالی شدن می تواند متحجر کننده باشد - ترسناک، بنابراین نمی توانید صحبت کنید

or move. And starting out on your own can lead to self-sabotage – 

یا حرکت کنید. و شروع به تنهایی می‌تواند منجر به خود خرابکاری شود

having doubts and fears that stop you achieving something.

- تردیدها و ترس‌هایی که مانع از دستیابی شما به چیزی می‌شود.

But it can also give you fulfilment – a good feeling of achieving 

اما همچنین می تواند به شما رضایت بدهد - احساس خوبی از دستیابی به

something for yourself.

چیزی برای خودتان.

And having financial freedom means 

و داشتن آزادی مالی به این معنی است

being able to control how you earn and use your money.

که بتوانید نحوه کسب درآمد و استفاده از پول خود را کنترل کنید.

That’s it for this programme. We have plenty more 6 Minute English 

برای این برنامه همین است. ما تعداد زیادی برنامه 6 دقیقه‌ای انگلیسی

programmes to enjoy on our website at bbclearningenglish.com. 

برای لذت بردن در وب‌سایت خود در bbclearningenglish.com داریم.

And check us out on Facebook, Twitter and Instagram. 

و ما را در فیس بوک، توییتر و اینستاگرام بررسی کنید.

Bye for now. Goodbye.

فعلا خداحافظ. خداحافظ.

Hello. This is 6 Minute English. I'm Sam.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی است. من سام هستم

And I'm Rob.

و من راب هستم.

Before you got your first job, Rob, did you do any work experience?

قبل از اینکه اولین شغل خود را پیدا کنید، راب، آیا تجربه کاری داشتید؟

I think I may have done a day or two at some companies, 

فکر می‌کنم ممکن است یک یا دو روز در برخی از شرکت‌ها کار کرده باشم،

just shadowing, watching how they did things – but nothing 

فقط سایه انداخته باشم، تماشا کنم که چگونه کارها را انجام می‌دهند – اما هیچ

much more than that.

چیز بیشتر از آن.

Some companies offer students or recent graduates what they call 

برخی از شرکت‌ها به دانشجویان یا فارغ‌التحصیلان تازه فارغ‌التحصیل شده‌اند، آنچه را که کارآموزی می‌گویند، پیشنهاد می‌کنند

internships. These are extended periods of work experience where 

. این‌ها دوره‌های طولانی تجربه کاری هستند که در آن

someone can be working full-time without an actual contract and 

فردی می‌تواند بدون قرارداد واقعی و

in many cases without even being paid.

در بسیاری از موارد حتی بدون پرداخت دستمزد تمام وقت کار کند.

Ah – yes. This is a bit of a problem, isn’t it? Some companies are being 

آه - بله. این کمی مشکل است ، اینطور نیست؟ برخی از شرکت ها

accused of using students and graduates as cheap or free labour.

متهم به استفاده از دانشجویان و فارغ التحصیلان به عنوان نیروی کار ارزان یا رایگان هستند.

Yes, although the counter argument is that internships are valuable experience 

بله، اگرچه استدلال مخالف این است که کارآموزی تجربه ارزشمندی

for people who need it before they can get a ‘real’ job. Well, we’ll look 

برای افرادی است که قبل از اینکه بتوانند شغل «واقعی» پیدا کنند به آن نیاز دارند. خوب،

at this topic a little more after this week’s quiz question. On the topic of 

بعد از سوال مسابقه این هفته کمی بیشتر به این موضوع نگاه خواهیم کرد . در مورد

business and companies, which is the oldest stock exchange in the world?

کسب و کار و شرکت ها، قدیمی ترین بورس اوراق بهادار در جهان کدام است؟

Is it: A: Bombay 

آیا این است: الف: بمبئی

B: New York C: Amsterdam

ب: نیویورک ج: آمستردام

What do you think, Rob?

، راب، نظرت چیست؟

Tricky, because I was expecting London on that list. I’m going to take a guess 

مشکل است، زیرا انتظار داشتم لندن در آن لیست باشد. من می خواهم یک حدس بزنم

then at Amsterdam.

سپس در آمستردام.

OK. Well, I will reveal the answer later in the programme. James Turner is the 

خوب. خب، جواب را بعداً در برنامه فاش خواهم کرد. جیمز ترنر

chief executive of an education charity. Recently he took part in a discussion on the 

مدیر اجرایی یک موسسه خیریه آموزشی است. اخیراً او در بحثی در

BBC radio programme You and Yours, on the topic of internships. What does 

برنامه رادیویی بی‌بی‌سی تو و تو با موضوع کارآموزی شرکت کرد. به

he think is a big issue with unpaid internships?

نظر او مشکل بزرگ کارآموزی بدون حقوق چیست؟

In many careers we’re now seeing that it’s almost as an expectation 

در بسیاری از مشاغل، ما اکنون می بینیم که تقریباً به عنوان یک انتظار  است

that a young person does an internship before they stand a chance of getting 

که یک جوان قبل از اینکه شانس به دست

that first full-time job in that profession, and the issue with that 

آوردن اولین شغل تمام وقت در آن حرفه را داشته باشد، یک دوره کارآموزی انجام دهد، و مشکل مربوط به آن

from a sort of social mobility point 

از نوعی نقطه تحرک اجتماعی

of view is that a substantial proportion of those internships are unpaid and that 

نظر این است که بخش قابل‌توجهی از این دوره‌های کارآموزی بدون دستمزد هستند و به

effectively rules out those who can’t afford to work for free.

طور موثر کسانی را که توانایی پرداخت هزینه کار رایگان را ندارند، حذف می‌کند.

So what is the problem with unpaid internships, Rob?

پس مشکل کارآموزی بدون حقوق چیست، راب؟

Well, if you can’t afford to work for free, it makes it very difficult to 

خوب، اگر توانایی پرداخت هزینه کار رایگان را ندارید،

do an internship – particularly in expensive cities like London. 

انجام یک دوره کارآموزی را بسیار دشوار می کند - به ویژه در شهرهای گران قیمت مانند لندن.

This excludes, or rules out a lot 

این امر بسیاری

of people from the benefits of an internship.

از افراد را از مزایای دوره کارآموزی مستثنی یا محروم می‌کند.

This is bad for social mobility, which is the ability of people to move 

این برای تحرک اجتماعی بد است، یعنی توانایی افراد برای حرکت

to higher, better paid levels in society. So the poorer you are the more 

به سطوح بالاتر و با دستمزد بهتر در جامعه. بنابراین، هر چه فقیرتر باشید،

difficult it can be to get a good job, even if you have the ability.

یافتن یک شغل خوب دشوارتر است ، حتی اگر توانایی آن را داشته باشید.

Could you afford to work for free here in London, Sam?

آیا می‌توانی به‌طور رایگان اینجا در لندن کار کنی، سام؟

No, I can barely afford to live in London as it is, so the idea 

نه، من به سختی می توانم در لندن زندگی کنم، بنابراین

of doing an unpaid internship would not appeal to me at all. 

ایده گذراندن یک دوره کارآموزی بدون حقوق برای من اصلا جذاب نیست.

Turner goes on to talk about other issues that are also 

ترنر در ادامه درباره موضوعات دیگری صحبت می کند که

problematic in internship programmes.

در برنامه های کارآموزی نیز مشکل ساز هستند.

Too often internships are open to those with established connections 

اغلب اوقات دوره های کارآموزی برای کسانی که ارتباطات ثابتی

in the professions and again that rules out those young people who 

در این حرفه دارند باز است و باز هم جوانانی را که

don’t have the well-connected families 

خانواده های با ارتباط خوبی

or friends who can open those doors for them.

ندارند یا دوستانی که بتوانند این درها را به روی آنها باز کنند، رد می شود.

So what are these other issues? Rob In many cases he says that 

پس این مسائل دیگر چیست؟ راب در بسیاری از موارد می‌گوید که

internship opportunities are only available to those with 

فرصت‌های کارآموزی فقط برای کسانی در دسترس است که با

established connections to the company or industry. This means they have some 

شرکت یا صنعت ارتباط برقرار کرده‌اند . این بدان معناست که آنها از

pre-existing link with the 

قبل پیوندی با

company, for example, through family or friends’ families.

شرکت دارند، به عنوان مثال، از طریق خانواده یا خانواده دوستان.

Yes, it’s a lot easier if your family is well-connected, 

بله، اگر خانواده شما ارتباط خوبی داشته باشند،

if it has a lot of contacts and links to a particular company 

اگر تعداد زیادی تماس و پیوند به یک شرکت خاص

or important people in that company.

یا افراد مهم در آن شرکت داشته باشند، بسیار آسان‌تر است.

These links make it easier to open doors to the opportunity. 

این پیوندها باز کردن درهای فرصت را آسان تر می کند.

To open doors is an expression that means to get access to.

باز کردن درها عبارتی است که به معنای دسترسی به آن است.

So it seems that to be able to do an unpaid internships 

بنابراین به نظر می‌رسد که برای اینکه بتوانید کارآموزی بدون دستمزد انجام دهید،

you need to have a fair bit of money and to get an internship 

باید مقداری پول داشته باشید و

in the first place you may need to have a previous link 

در وهله اول ممکن است نیاز داشته باشید که برای مثال،

to the company through a family connection, for example.

از طریق یک ارتباط خانوادگی، یک پیوند قبلی به شرکت داشته باشید .

So the system would seem to be difficult for poorer families and make it more 

بنابراین به نظر می‌رسد که این سیستم برای خانواده‌های فقیرتر دشوار است و رفتن به نردبان شغلی را

difficult for students without those resources or connections 

برای دانش‌آموزان بدون آن منابع یا ارتباطات دشوارتر می‌کند

to get on the job ladder. Here’s James Turner again.

. اینجا دوباره جیمز ترنر است.

Too often internships are open 

اغلب اوقات کارآموزی

to those with established connections in the professions and again that rules 

برای کسانی که در این حرفه‌ها ارتباطات ثابتی دارند باز است و باز

out those young people who don’t have the well-connected families 

هم جوانانی را که خانواده‌های با ارتباط خوبی

or friends who can open those doors for them.

ندارند یا دوستانی که بتوانند این درها را به روی آنها باز کنند، رد می‌کند.

Right, time now to answer this week’s question. which is the oldest 

درست، اکنون زمان پاسخگویی به سوال این هفته است . قدیمی ترین

stock exchange in the world? Is it: 

بورس در جهان کدام است؟ آیا این است:

A: Bombay B: New York 

A: بمبئی B: نیویورک

C: Amsterdam Rob, what did you say?

C: آمستردام راب، چه گفتی؟

I went for Amsterdam.

من رفتم آمستردام

Well done, that’s correct. 

آفرین، درست است.

Congratulations to everyone who go that right and 

به همه کسانی که درست پیش

xtra bonus points if you know the date. Rob?

می‌روند تبریک می‌گویم و اگر تاریخ را می‌دانید، امتیاز اضافی اضافه می‌کنید . غارت؟

Haven’t a clue! 1750?

سرنخی ندارید! 1750؟

Actually it’s a lot earlier, 1602.

در واقع خیلی زودتر است، 1602.

Wow, that’s much earlier than I thought.

وای، خیلی زودتر از آن چیزی است که فکر می کردم.

Right, let’s have a look again at today’s vocabulary. We’ve been talking about 

درست است، بیایید نگاهی دوباره به واژگان امروز بیندازیم . ما درباره

internships which are periods of work at companies as a way for students 

دوره‌های کارآموزی صحبت کرده‌ایم که دوره‌های کار در شرکت‌ها به‌عنوان راهی برای دانش‌آموزان

or new graduates to get experience in a particular field.

یا فارغ‌التحصیلان جدید برای کسب تجربه در یک زمینه خاص است.

If they are unpaid it can make social mobility very difficult. 

اگر آنها حقوق نگیرند، می تواند تحرک اجتماعی را بسیار دشوار کند.

This is the movement from a lower social level to a higher one and 

این حرکت از یک سطح اجتماعی پایین تر به سطح بالاتر است و

it’s difficult as poorer candidates can’t afford to work for free.

دشوار است زیرا نامزدهای فقیرتر نمی توانند به طور رایگان کار کنند.

Yes, the cost rules them out, it excludes them from the opportunity.

بله، هزینه آنها را از بین می برد، آنها را از فرصت محروم می کند.

What helps is if you have established connections with a company. 

آنچه کمک می کند این است که با یک شرکت ارتباط برقرار کرده باشید.

This refers to previous or pre-existing links with a company.

این به پیوندهای قبلی یا از قبل موجود با یک شرکت اشاره دارد.

And also if your family is well-connected, if it has 

و همچنین اگر خانواده‌تان ارتباط خوبی با هم دارند، اگر

good connections, 

ارتباطات خوبی دارند،

for example if your father plays golf with the CEO, 

مثلاً اگر پدرتان با مدیرعامل گلف بازی می‌کند

it can open doors, or in other words, 

، می‌تواند درها را باز کند، یا به عبارت دیگر،

it can make it easier to get into the company.

ورود به شرکت را آسان‌تر کند.

So Sam, are you well-connected?

پس سام، آیا ارتباط خوبی با هم دارید؟

No, only to my smartphone!

نه، فقط به گوشی هوشمند من!

Same here – but we still made 

اینجا هم همین‌طور - اما ما

it to BBC Learning English and you can find more from us online, 

همچنان به یادگیری انگلیسی بی‌بی‌سی رسیدیم و می‌توانید اطلاعات بیشتری از ما به صورت آنلاین،

on social media and on our app. But for now, that’s all 

در رسانه‌های اجتماعی و برنامه ما بیابید. اما در حال حاضر، این همه

from 6 Minute English. See you again soon. Bye bye!

از زبان انگلیسی 6 دقیقه است. به زودی میبینمت. خداحافظ!

Bye everyone!

خداحافظ همه!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. 

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Neil. And I’m Georgina.

من نیل هستم و من جورجینا هستم. جورجینا، من و شما

After working together at BBC Learning English for many 

پس از سال‌ها همکاری در بی‌بی‌سی برای یادگیری انگلیسی

years, Georgina, you and 

I have a good working relationship, don’t we?

، رابطه کاری خوبی با هم داریم، اینطور نیست؟

Sure, I think we make a great team!

مطمئنا، من فکر می کنم ما یک تیم بزرگ می سازیم!

But have you ever had a boss who you just couldn’t work with?

اما آیا تا به حال رئیسی داشته اید که نتوانید با او کار کنید؟

Oh, you mean a bad boss – someone you just can’t get on with, 

اوه، منظورت یک رئیس بد است - کسی که نمی‌توانی با او کنار

no matter how hard you try. 

بیایی، مهم نیست چقدر تلاش می‌کنی.

Yes, I’ve had one or two over the years – not you of course, Neil!

بله، من در طول این سال ها یکی دو مورد داشته ام - البته نه تو، نیل!

I'm glad to hear it, Georgina! Often this happens because 

من از شنیدن آن خوشحالم، جورجینا! اغلب این اتفاق می‌افتد زیرا

workers feel they aren’t listened to by managers. 

کارگران احساس می‌کنند مدیران به آنها گوش نمی‌دهند.

Or it might be because most 

یا ممکن است به این دلیل باشد که بیشتر

companies are hierarchies - systems of organising people 

شرکت‌ها سلسله مراتبی هستند - سیستم‌هایی برای سازماندهی افراد

according to their level of importance.

براساس سطح اهمیت آنها.

Managers on top, workers down below.

مدیران در بالا، کارگران پایین تر.

But in this programme we hear from companies who’ve got rid 

اما در این برنامه از شرکت‌هایی می‌شنویم که

of managers and say it has helped them do a better job, 

از دست مدیران خلاص شده‌اند و می‌گویند این به آن‌ها کمک کرده تا کار بهتری انجام دهند

made them happier and saved money.

، آنها را خوشحال‌تر کرده و در هزینه‌شان صرفه‌جویی کرده‌اند.

We’ll meet a self-managing company which isn’t hierarchical and has 

ما با یک شرکت خود مدیریتی آشنا خواهیم شد که سلسله مراتبی

no boss. And of course we’ll be learning some new vocabulary 

ندارد و رئیسی ندارد. و البته ما

along the way.

در این راه واژگان جدیدی را یاد خواهیم گرفت.

But first, today’s quiz question. One of the biggest problems 

اما اول، سوال مسابقه امروز. یکی از بزرگترین مشکلات

in hierarchies is the excess cost of management and 

در سلسله مراتب، هزینه های اضافی مدیریت و

bureaucracy. But how much is that estimated to cost the US economy 

بوروکراسی است. اما تخمین زده می‌شود که هر سال چقدر برای اقتصاد ایالات متحده هزینه

every year? Is it:

داشته باشد؟ آیا این:

a) 3 million dollars, 

الف) 3 میلیون دلار،

b) 3 billion dollar, or c) 3 trillion dollars?

ب) 3 میلیارد دلار، یا ج) 3 تریلیون دلار؟

I’ll say c) 3 trillion dollars – that’s one followed by  

من می گویم ج) 3 تریلیون دلار - این یک به دنبال آن

twelve zeros - a lot of money!

12 صفر است - پول زیادی!

OK, Georgina, we’ll find out later if you’re right. Now, one of 

باشه، جورجینا، بعداً متوجه خواهیم شد که آیا حق با شماست. اکنون، یکی

the first companies to experiment successfully with self-management 

از اولین شرکت‌هایی که با موفقیت خود مدیریتی را تجربه کرد

was Californian tomato grower Morning Star. 

، پرورش‌دهنده گوجه‌فرنگی کالیفرنیایی Morning Star بود.

Here’s one of their employees, Doug Kirkpatrick, talking to Dina 

در اینجا یکی از کارمندان آنها، داگ کرک پاتریک، در حال صحبت با دینا

Newman for the BBC World Service programme, People Fixing the World:

نیومن برای برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی، مردمی که دنیا را درست می‌کنند، صحبت می‌کند

The first principle was that human beings should not use force or coercion 

: اولین اصل این بود که انسان‌ها نباید از زور یا اجبار

against other human beings. And the second principle was that people should 

علیه انسان‌های دیگر استفاده کنند. و اصل دوم این بود که مردم باید

keep the commitments they make to each other and so we adopted 

به تعهداتی که نسبت به یکدیگر می‌دهند پایبند باشند و بنابراین ما

them as pretty much the entire governance of the enterprise.

آن‌ها را تقریباً به‌عنوان کل حاکمیت شرکت پذیرفتیم.

Because Morning Star has no bosses, decisions are made by all employees 

از آنجا که ستاره صبح هیچ رئیسی ندارد، تصمیمات توسط همه کارمندان

equally without coercion – the use of force to persuade 

به طور یکسان و بدون اجبار اتخاذ می‌شود - استفاده از زور برای متقاعد کردن

someone to do something they do not want to do.

کسی برای انجام کاری که نمی‌خواهد انجام دهد.

As self-managers, employees can’t tell other employees what to do. 

به عنوان یک خود مدیر، کارمندان نمی توانند به سایر کارمندان بگویند که چه کاری انجام دهند.

Everything is based on requesting someone to act and them responding.

همه چیز بر این اساس است که از کسی بخواهیم عمل کند و او پاسخ دهد.

This motivates and empowers workers but also means they must keep 

این به کارگران انگیزه و قدرت می‌دهد، اما همچنین به این معناست که آنها باید

their commitments - promises or firm decisions to do something 

به تعهدات خود - قول‌ها یا تصمیمات قاطع برای انجام کاری در

when requested.

صورت درخواست، پایبند باشند.

This way of working is great for some – they feel 

این روش کار برای برخی عالی است – آن‌ها احساس می‌کنند به آن‌ها

listened to and have a voice in how the company is run.

گوش داده می‌شوند و در نحوه اداره شرکت صحبت می‌کنند.

But Dina questions whether this is true for everybody 

اما دینا می‌پرسد که آیا این برای همه افرادی

working at Morning Star:

که در مورنینگ استار کار می‌کنند صدق می‌کند یا خیر:

Would it be true to say that a self-managed company like 

آیا این درست است که بگوییم شرکتی که خود مدیریت می‌شود مانند

yours empowers people who are already very good and it 

شما، افرادی را که در حال حاضر بسیار خوب هستند توانمند می‌کند و

leaves behind those who are not so good?

آن‌هایی را که چندان خوب نیستند پشت سر می‌گذارد؟

I’m not sure I accept the phrase ‘left behind’. There are some 

من مطمئن نیستم که عبارت "رها را پشت سر گذاشتم" بپذیرم. برخی

people who take full advantage of this environment; others 

افراد هستند که از این محیط نهایت استفاده را می‌برند.

take less advantage but they do benefit because 

دیگران کمتر سود می‌برند، اما سود می‌برند زیرا

their voice is respected, when they do propose something 

به صدایشان احترام گذاشته می‌شود، وقتی چیزی را پیشنهاد می‌کنند

it must be listened to, they are not subject to 

باید به آن گوش داده شود ، مورد

force and coercion and if they don’t act according 

زور و اجبار قرار نمی‌گیرند و اگر

to their commitments they can be held accountable by anyone.

طبق تعهدات خود عمل نکنند، می‌توانند پاسخگو باشند. هر کسی.

Having no bosses sounds great, 

نداشتن رئیس عالی به نظر می رسد،

but the extra responsibility can create more work and stress. 

اما مسئولیت اضافی می تواند کار و استرس بیشتری ایجاد کند.

Different workers respond to this in different ways 

کارگران مختلف به روش‌های متفاوتی به این موضوع واکنش نشان می‌دهند

and some employees may be left behind - remain at a lower level 

و برخی از کارمندان ممکن است عقب بمانند - در سطح پایین‌تری

than others because they are not as quick to develop.

نسبت به سایرین باقی می‌مانند زیرا به سرعت رشد نمی‌کنند.

However other workers enjoy managing themselves and take 

با این حال سایر کارگران از مدیریت خود لذت می برند و از

full advantage of the system - make good use of the opportunity 

مزایای کامل سیستم استفاده می کنند - از فرصت به خوبی

to improve and achieve their goals.

برای بهبود و دستیابی به اهداف خود استفاده کنند.

No matter whether employees are good self-managers or not, 

مهم نیست که کارمندان خود مدیر خوبی باشند یا نه،

ultimately they are held accountable for their work 

در نهایت آنها برای عملکرد کاری خود مسئول هستند

performance – asked to accept responsibility for the 

- از آنها خواسته می شود مسئولیت

consequences of their actions.

پیامدهای اعمال خود را بپذیرند.

So, although having no boss sounds good, if things 

بنابراین، اگرچه نداشتن رئیس خوب به نظر می‌رسد، اگر همه چیز

go wrong, there’s no-one to blame but yourself!

اشتباه پیش برود، کسی جز خودتان مقصر نیست!

So maybe we do need those managers after all – which 

بنابراین شاید ما در نهایت به آن مدیران نیاز داشته باشیم - که

reminds me of our quiz question.

من را به یاد سؤال مسابقه ما می‌اندازد.

You asked me to estimate how much the US economy loses 

شما از من خواستید تخمین بزنم که اقتصاد ایالات متحده سالانه چقدر

in excess bureaucracy and managerial costs every year.

از بوروکراسی مازاد و هزینه های مدیریتی ضرر می کند.

And you said?

و تو گفتی؟

c) 3 trillion dollars.

ج) 3 تریلیون دلار.

Which was absolutely right! Well done!

که کاملا درست بود! آفرین!

And the cost keeps rising because, of course, the more managers 

و هزینه همچنان در حال افزایش است زیرا ، البته، هر چه تعداد مدیران بیشتر

there are, the more managers you need to manage the managers!

باشد، به مدیران بیشتری برای مدیریت مدیران نیاز دارید!

Today we’ve been looking at the world of self-management - 

امروز ما به دنیای خودمدیریتی نگاه کرده‌ایم -

companies run without bosses, which, unlike most businesses, 

شرکت‌هایی که بدون رئیس اداره می‌شوند ، که برخلاف اکثر کسب‌وکارها

are not based on a hierarchy – system of organising people 

، بر اساس یک سلسله‌مراتب - سیستم سازمان‌دهی افراد

according to their level of importance.

براساس سطح اهمیت آنها نیستند.

Instead companies like San Francisco’s Morning Star allow employees to 

در عوض، شرکت‌هایی مانند Morning Star در سانفرانسیسکو به کارمندان اجازه

make their own commitments – promises to act, rather than 

می‌دهند تا تعهدات خود را انجام دهند - وعده عمل، به جای

using coercion – or forceful  

استفاده از اجبار - یا

persuasion – to get results.

متقاعد کردن اجباری - برای به دست آوردن نتیجه.

Many employees react positively to this working environment 

بسیاری از کارمندان به این محیط کاری واکنش مثبت نشان می دهند

and take full advantage of it - make good use of the 

و از آن نهایت استفاده را می برند - از

opportunity to progress or achieve their goals.

فرصت پیشرفت یا دستیابی به اهداف خود به خوبی استفاده می کنند.

However, there is a risk that others who are more comfortable 

با این حال، این خطر وجود دارد که دیگرانی

being managed may get left behind - remain at a lower level than 

که مدیریت راحت‌تری دارند عقب بمانند - در سطح پایین‌تری نسبت به دیگران باقی بمانند،

others because they are not as quick to improve and adapt.

زیرا به سرعت بهبود و سازگاری ندارند.

But whatever their job role or feelings about self-management, 

اما نقش شغلی یا احساسی که در مورد خودمدیریتی دارند،

all workers are held accountable – asked to accept responsibility 

همه کارگران مسئول هستند - از آنها خواسته می‌شود

for their performance at work.

مسئولیت عملکردشان در محل کار را بپذیرند.

Meaning they take can the credit for when things go well…

به این معنی که وقتی همه چیز خوب پیش می‌رود، می‌توانند اعتبار داشته باشند

…but have nobody to hide behind when things go badly!

... اما وقتی اوضاع بد پیش می‌رود، کسی را ندارند که پشتش پنهان شوند!

That’s all from us today, but remember to join us again 

همه اینها از امروز ماست، اما به یاد داشته باشید که به زودی دوباره به ما بپیوندید تا

soon for more topical discussion and related vocabulary here at 

در اینجا در

6 Minute English, from BBC Learning English.

6 دقیقه انگلیسی، از BBC Learning English، بحث‌های موضوعی و واژگان مرتبط‌تر به ما بپیوندید.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello. This is 6 Minute English with me, Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی با من است، نیل.

And me, Sam.

و من، سام

Today, we’re talking rubbish.

امروز، ما در حال صحبت کردن با مزخرفات هستیم.

Ooh, that’s a bit harsh – I thought it was 

اوه، این کمی خشن است - فکر کردم

going to be interesting.

جالب خواهد بود.

I mean our topic is about rubbish, not that we are rubbish.

منظورم این است که موضوع ما در مورد آشغال است، نه اینکه ما آشغال هستیم.

I see. Do go on.

می بینم. ادامه بده

Thank you. So the amount of waste 

متشکرم. بنابراین میزان زباله‌ای

we produce around the world is huge and it’s a growing problem.

که در سرتاسر جهان تولید می‌کنیم بسیار زیاد است و این یک مشکل رو به رشد است.

But, there are some things that we can do, like recycling. 

اما، کارهایی وجود دارد که می توانیم انجام دهیم، مانند بازیافت.

Where I live, I can recycle a lot, and I’m always very careful 

جایی که زندگی می‌کنم، می‌توانم مقدار زیادی بازیافت کنم، و همیشه

to separate - to split my rubbish into paper, 

مراقب جدا کردنم هستم - زباله‌هایم را به کاغذ،

metal, food, plastic and so on.

فلز، غذا، پلاستیک و غیره تقسیم کنم.

But is that enough, even if we all do it? We’ll look a 

اما آیا این کافی است، حتی اگر همه ما این کار را انجام دهیم؟ به زودی

little more at this topic shortly, but first, 

کمی بیشتر به این موضوع نگاه خواهیم کرد، اما ابتدا،

as always, a question. Which country recycles 

مانند همیشه، یک سوال. کدام کشور

the highest percentage of its waste? Is it:

بیشترین درصد زباله های خود را بازیافت می کند؟ آیا این است:

A: Sweden B: Germany 

A: سوئد B: آلمان

C: New Zealand

C: نیوزلند

What do you think, Sam?

نظر شما چیست، سام؟

I’m not sure, but I think it could be 

مطمئن نیستم، اما فکر می‌کنم می‌تواند

Germany so I’m going to go with that - Germany.

آلمان باشد، بنابراین می‌خواهم آن را دنبال کنم - آلمان.

OK. We’ll see if you’re right a little bit later on. 

خوب. کمی بعد خواهیم دید که آیا حق با شماست .

The BBC radio programme, Business Daily, recently 

برنامه رادیویی بی بی سی، Business Daily، اخیراً به

tackled this topic. They spoke to Alexandre Lemille, 

این موضوع پرداخته است. آنها با الکساندر لمیل،

an expert in this area. Does he think recycling 

متخصص در این زمینه صحبت کردند. آیا او فکر می کند که بازیافت راه حل

is the answer? Let’s hear what he said.

است؟ بیایید بشنویم که او چه گفت.

Recycling is not the answer to waste from an efficient point of 

بازیافت از منظر کارآمدی راه حلی برای زباله

view because we are not able to get all the waste 

نیست زیرا ما نمی‌توانیم همه زباله‌ها را

separated properly and therefore treated 

به درستی جدا کنیم و در نتیجه

in the background. The main objective of our model 

در پس‌زمینه درمان شوند. هدف اصلی مدل ما

is to hide waste so we don’t see as urban citizens, 

مخفی کردن زباله‌ها است تا به عنوان شهروندان شهری

or rural citizens, we don’t see the waste, 

یا روستایی نبینیم ، زباله‌ها را نبینیم، این زباله‌ها

it is out of sight and therefore out of mind.

دور از چشم و بنابراین خارج از ذهن است.

What’s his view of recycling?

نظر او در مورد بازیافت چیست؟

I was a bit surprised, because he said recycling 

من کمی تعجب کردم، زیرا او گفت بازیافت

wasn’t the answer. One reason is that it’s 

راه حل نیست. یکی از دلایل این است که

not always possible to separate waste you can 

همیشه نمی‌توان زباله‌هایی را که می‌توانید

recycle from waste you can’t recycle, and that 

بازیافت کنید از زباله‌هایی که نمی‌توانید بازیافت کنید، جدا کرد، و این

makes treating it very difficult. Treating means handling 

کار، درمان آن را بسیار دشوار می‌کند. درمان به معنای مدیریت

it and using different processes, so it can be used again.

آن و استفاده از فرآیندهای مختلف است، بنابراین می‌توان دوباره از آن استفاده کرد.

And the result is a lot of waste, including 

و نتیجه ضایعات زیادی است، از جمله

waste that could be recycled but which is 

زباله‌هایی که قابل بازیافت هستند اما

just hidden. And as long as we don’t see it, 

فقط پنهان می‌شوند. و تا زمانی که آن را نمی بینیم، به

we don’t think about it.

آن فکر نمی کنیم.

And he uses a good phrase 

و او از یک عبارت خوب

to describe this – out of sight, out of mind. 

برای توصیف این موضوع استفاده می کند - دور از چشم، دور از ذهن.

And that’s true, at least for me. 

و این حداقل برای من درست است.

My rubbish and recycling is collected and I don’t really 

زباله‌ها و بازیافت‌های من جمع‌آوری می‌شوند و من واقعاً به این

think about what happens to it after that. Is as 

فکر نمی‌کنم که بعد از آن چه اتفاقی برای آن می‌افتد. آیا به

much of it recycled as I think, or is it just buried, 

همان اندازه ای که فکر می کنم بازیافت می شود یا فقط دفن می شود،

burned or even sent to other countries? 

سوزانده می شود یا حتی به کشورهای دیگر ارسال می شود؟

It’s not in front of my house, so I don’t really 

جلوی خانه من نیست ، بنابراین من واقعاً به آن

think about it – out of sight, out of mind.

فکر نمی‌کنم - دور از چشم، دور از ذهن.

Let’s listen again

بیایید دوباره گوش کنیم

Recycling is not the answer to waste from an efficient 

بازیافت از نقطه نظر کارآمد پاسخی به زباله

point of view because we are not able to get all the waste 

نیست زیرا نمی‌توانیم همه زباله‌ها را

separated properly and therefore treated in the 

به درستی جدا کنیم و بنابراین در پس‌زمینه درمان شوند

background. The main objective of our model is to hide waste 

. هدف اصلی مدل ما این است که زباله‌ها را پنهان

so we don’t see as urban citizens, 

کنیم، به طوری که ما به عنوان شهروندان شهری،

or rural citizens, we don’t see the waste, it is out of 

یا شهروندان روستایی نبینیم، زباله‌ها را نبینیم، این زباله‌ها دور از

sight and therefore out of mind. One possible solution 

دید و بنابراین خارج از ذهن است. یک راه حل ممکن

to this problem is to develop what is called a circular economy.

برای این مشکل توسعه چیزی است که اقتصاد دایره ای نامیده می شود.

Here’s the presenter of Business Daily, Manuela Saragosa,  

در اینجا مانوئلا ساراگوسا، مجری Business Daily،

explaining what that means.

توضیح می دهد که این به چه معناست.

The idea then at the core of a circular economic and business 

بنابراین، ایده در هسته یک مدل دایره‌ای اقتصادی و تجاری

model is that a product, like say a washing machine 

این است که یک محصول، مانند ماشین لباسشویی

or even a broom, can always be returned to the manufacturer 

یا حتی جارو، همیشه می‌تواند به سازنده بازگردانده شود تا

to be reused or repaired before then sold on again. The point 

قبل از فروش مجدد دوباره مورد استفاده قرار گیرد یا تعمیر شود. نکته این

is the manufacturer retains responsibility for the 

است که تولیدکننده مسئولیت

lifecycle of the product it produces rather than 

چرخه عمر محصولی را که تولید می‌کند حفظ می‌کند نه

the consumer assuming that responsibility when he or she buys it.

اینکه مصرف‌کننده در هنگام خرید آن مسئولیت را بر عهده بگیرد.

So it seems like a simple idea – though maybe very difficult to do.

بنابراین ایده ساده ای به نظر می رسد - اگرچه انجام آن بسیار دشوار است.

Yes, the idea is that the company that makes a product, 

بله، ایده این است که شرکت سازنده یک محصول

the manufacturer, is responsible for the product, not the 

، تولیدکننده، مسئول محصول است، نه

person who bought it, the consumer.

شخصی که آن را خریده، مصرف کننده.

So, if the product breaks or reaches the end of its 

بنابراین، اگر محصول خراب شود یا به پایان

useful life, its lifecycle, then the manufacturer has to 

عمر مفید خود، یعنی چرخه عمر آن برسد ، سازنده باید

take it back and fix, refurbish or have it recycled.

آن را پس بگیرد و تعمیر، نوسازی یا بازیافت کند.

I guess this would make manufacturers try to make 

من حدس می‌زنم که این باعث می‌شود تولیدکنندگان تلاش کنند تا

their products last longer!

محصولاتشان بیشتر دوام بیاورند!

It certainly would. Let’s listen again.

قطعا این کار را خواهد کرد. دوباره گوش کنیم

The idea then at the core of a circular economic and business 

بنابراین، ایده در هسته یک مدل دایره ای اقتصادی و تجاری

model is that a product, like say a washing machine or even a 

این است که یک محصول، مانند ماشین لباسشویی یا حتی یک

broom, can always be returned to the manufacturer to be reused 

جارو، همیشه می تواند به سازنده بازگردانده شود تا دوباره استفاده شود

or repaired before then sold on again. The point is the 

یا قبل از آن دوباره به فروش برسد. نکته اینجاست که

manufacturer retains 

تولیدکننده

responsibility for the lifecycle of the product 

مسئولیت چرخه عمر محصولی

it produces rather than the consumer assuming 

را که تولید می‌کند بر عهده می‌گیرد نه اینکه مصرف‌کننده هنگام خرید

that responsibility when he or she buys it.

آن مسئولیت را بر عهده بگیرد.

That’s just about all 

این تقریباً تمام

we have time for in this programme. Before we recycle the vocabulary …

آن چیزی است که در این برنامه برای آن وقت داریم. قبل از اینکه واژگان را بازیافت کنیم...

Oh very good, Neil!

اوه خیلی خوب، نیل!

Before we - thank you, Sam - before we recycle the vocabulary, 

قبل از اینکه ما - متشکرم سام - قبل از اینکه واژگان را بازیافت کنیم،

we need to get the answer to today’s question. 

باید پاسخ سوال امروز را دریافت کنیم.

Which country recycles the highest percentage of its 

کدام کشور بیشترین درصد زباله های خود را

waste? Is it: 

بازیافت می کند؟ آیا این است:

A: Sweden B: Germany 

A: سوئد B: آلمان

C: New Zealand Sam, what did you say?

C: نیوزلند سام، چه گفتی؟

I think it’s Germany.

فکر کنم آلمان باشه

Well I would like to offer you congratulations because 

خوب من می خواهم به شما تبریک بگویم زیرا

Germany is the correct answer. Now let’s go over the vocabulary.

آلمان پاسخ صحیح است. حالا بیایید واژگان را مرور کنیم.

Of course. To separate means to divide or split 

البته. جدا کردن به معنای تقسیم یا تقسیم

different things, for example, 

چیزهای مختلف است، برای مثال

separate your plastic from your paper for recycling.

، پلاستیک خود را از کاغذ خود برای بازیافت جدا کنید.

Treating is the word for dealing with, for example, 

درمان واژه‌ای برای مقابله با

recycled waste.

زباله‌های بازیافتی است.

The phrase out of sight, out of mind, means ignoring 

عبارت خارج از دید، خارج از ذهن، به معنای نادیده گرفتن

something or a situation you can’t see.

چیزی یا موقعیتی است که نمی توانید ببینید.

A manufacturer is the person or company that makes something 

سازنده شخص یا شرکتی است که چیزی را می‌سازد

and the consumer is the person who buys that thing.

و مصرف‌کننده شخصی است که آن چیز را می‌خرد.

And the length of time 

و مدت زمانی

you can expect a product to work for is known as its lifecycle.

که می‌توانید انتظار داشته باشید یک محصول برای آن کار کند ، به عنوان چرخه عمر آن شناخته می‌شود.

Well the lifecycle of this programme 

خوب، چرخه عمر این

is 6 minutes, and as we are there, or thereabouts, 

برنامه 6 دقیقه است، و همانطور که در آنجا هستیم،

it’s time for us to head off. Thanks for your company and 

زمان آن رسیده است که حرکت کنیم. از شرکت شما متشکریم و

hope you can join us again soon. Until then, there is 

امیدواریم بزودی دوباره به ما بپیوندید . تا آن زمان،

plenty more to enjoy from BBC Learning English online, 

چیزهای زیادی برای لذت بردن از بی بی سی انگلیسی به صورت آنلاین،

on social media and on our app. Bye for now.

در رسانه های اجتماعی و برنامه ما وجود دارد. فعلا خداحافظ.

Bye!

خدا حافظ!