BOX SET: 6 Minute English - 'Dating and Relationships' English mega-class!

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Neil.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من نیل هستم.

And I'm Dan.

و من دن هستم.

Now then, Dan, what do you think of dating apps - you know, apps on your

حالا پس، دن، نظرت در مورد برنامه‌های دوستیابی چیست - می‌دانی، برنامه‌هایی روی

phone that help you find a romantic partner?

تلفنت که به شما کمک می‌کنند یک شریک عاشقانه پیدا کنید؟

I can't say I've ever used them myself. How about you?

نمی توانم بگویم که خودم تا به حال از آنها استفاده کرده ام. در مورد شما چطور؟

Neither have I, but I've got friends who have, very successfully.

من هم ندارم، اما دوستانی دارم که بسیار موفق هستند.

Lots of weddings.

عروسی زیاد

Oh great!

اوه عالی!

Now, research shows that fewer

اکنون، تحقیقات نشان می دهد که کمتر

than 5% of people who have used

از 5٪ از افرادی که از

dating apps, actually go out on

برنامه های دوستیابی استفاده می کنند، در واقع

a date with someone they met through them.

با شخصی که از طریق آنها ملاقات کرده اند، قرار ملاقات می گذارند.

We’ll find out the reasons for this shortly, but first, a question.

به زودی دلایل این را خواهیم فهمید، اما ابتدا یک سوال.

Even though dating apps are not used as much as we might

اگرچه از برنامه های دوستیابی آنقدر که ما فکر می کنیم استفاده نمی شود،

think, they are still big business, but do you know how big?

آنها هنوز یک تجارت بزرگ هستند، اما آیا می دانید چقدر بزرگ هستند؟

Around the world last year how much was spent on them?

در سراسر جهان در سال گذشته چقدر برای آنها هزینه شده است؟ آیا این بود

Was it: a) less than half a billion dollars,

: الف) کمتر از نیم میلیارد دلار،

b) between half a billion and a billion dollars, or

ب) بین نیم میلیارد تا یک میلیارد دلار، یا

c) over a billion dollars? Any ideas, Dan?

ج) بیش از یک میلیارد دلار؟ هیچ ایده ای دن؟

Well, this is purely a guess, but let’s say over a billion dollars.

خوب، این صرفا یک حدس است، اما بیایید بگوییم بیش از یک میلیارد دلار.

Well, we’ll have the answer at the end of the programme.

خوب، ما در پایان برنامه پاسخ خواهیم داشت.

Elizabeth Tinnemans is a researcher

الیزابت Tinnemans محققی است

who studied the use of a particular dating app.

که استفاده از یک برنامه دوستیابی خاص را مطالعه کرده است.

She spoke on the BBC's You and Yours radio programme on Radio 4. Her study confirmed that comparatively few

او در برنامه رادیویی بی‌بی‌سی تو و تو در رادیو 4 صحبت کرد. مطالعه او تأیید کرد که نسبتاً تعداد کمی از

people who used the app used it to arrange to meet up with someone.

افرادی که از این برنامه استفاده می‌کردند از آن برای هماهنگی برای ملاقات با کسی استفاده می‌کردند.

She talked about people’s motives for using the app.

او در مورد انگیزه افراد برای استفاده از این برنامه صحبت کرد.

Motives is a word which means ‘reasons’ - so what were those motives?

Motives کلمه ای است که به معنای "دلایل" است - پس آن انگیزه ها چه بودند؟

We found from all the people that we surveyed that only slightly

ما از تمام افرادی که نظرسنجی کردیم متوجه شدیم که فقط کمی

more than half of them actually met up with someone.

بیش از نیمی از آنها واقعاً با کسی ملاقات کرده اند.

So it doesn't look like a lot of people

بنابراین به نظر نمی رسد که افراد زیادی از

are using it to meet up but it

آن برای ملاقات استفاده کنند، اما

makes sense because we also

منطقی است زیرا ما همچنین به این موضوع

looked at why they were using

نگاه کردیم که چرا آنها از

a dating app and the most popular and most common motives were using it out of

یک برنامه دوستیابی استفاده می کنند و محبوب ترین و رایج ترین انگیزه ها استفاده از آن برای

curiosity and using it to pass time or entertainment.

کنجکاوی و استفاده از آن بود. برای گذراندن وقت یا سرگرمی

So they're not actively using these

بنابراین آنها به طور فعال از این

dating apps to meet people like

برنامه های دوستیابی برای ملاقات با افراد استفاده نمی کنند، مانند

swiping with friends is something

تند کشیدن با دوستان چیزی

that happens fairly often, especially among millennials.

که نسبتاً اغلب اتفاق می افتد، به خصوص در میان هزاره ها.

Tinnemans said that people use

Tinnemans گفت که مردم از

the app to pass the time and simply for entertainment.

این برنامه برای گذراندن وقت و صرفاً برای سرگرمی استفاده می کنند.

What other motives did she mention, Dan?

او به چه انگیزه های دیگری اشاره کرد، دن؟

Well, she said that people used it out of curiosity.

خوب، او گفت که مردم از روی کنجکاوی از آن استفاده کردند.

If you do something out of curiosity you're just interested

اگر کاری را از روی کنجکاوی انجام می دهید، فقط علاقه مندید که

in seeing what it is and what it does.

ببینید آن چیست و چه می کند.

Maybe you’ve heard about something

شاید در مورد چیزی شنیده باشید

and although you don’t want to

و اگر چه نمی خواهید

actually try it, you do want to see what it’s all about.

واقعاً آن را امتحان کنید، اما می خواهید ببینید که در مورد چیست.

For example, when I was travelling once, out of curiosity, I

به عنوان مثال، زمانی که من یک بار در سفر بودم، از روی کنجکاوی،

went to see people bungee jumping,

به دیدن افرادی که بانجی جامپینگ بودند رفتم،

but it was never something I was going to do myself.

اما هرگز کاری نبود که خودم انجام دهم. آیا

Was the lack of actual dating through the dating app a surprise?

عدم آشنایی واقعی از طریق برنامه دوستیابی تعجب آور بود؟

No, she said that because they

نه، او گفت که چون آنها

looked at the motives, the result makes sense.

به انگیزه ها نگاه کردند، نتیجه منطقی است.

When something makes sense, it’s understandable,

وقتی چیزی منطقی است، قابل درک است،

it’s not surprising.

تعجب آور نیست.

There is another view as to why

دیدگاه دیگری در مورد اینکه چرا

people are not using dating apps for actual dating.

مردم از برنامه های دوستیابی برای قرار واقعی استفاده نمی کنند وجود دارد.

This is Zoe Strimpel, who is a dating historian.

این زوئی استریمپل است که تاریخ‌دان آشنایی است.

She argues that because there is so much choice

او استدلال می‌کند که چون انتخاب‌های زیادی وجود دارد

and so many opportunities to find a

و فرصت‌های زیادی برای یافتن

partner through an app, it can make

شریک زندگی از طریق یک برنامه وجود دارد، می‌تواند

the dating process unpleasant and people get tired of it.

فرآیند دوستیابی را ناخوشایند کند و مردم از آن خسته شوند.

People are being horribly disillusioned. I think people have also started to feel jaded.

مردم به طرز وحشتناکی ناامید می شوند. من فکر می کنم مردم نیز شروع به احساس خستگی کرده اند.

People are feeling that they're

مردم احساس می‌کنند که می‌دانند

aware that these relationships are

این روابط

often very callous and that's to do

اغلب بسیار بی‌رحمانه هستند و این

with the sort of incredible sense of choice.

به نوعی حس باورنکردنی انتخاب مربوط می‌شود.

She says that people feel disillusioned and jaded.

او می گوید که مردم احساس سرخوردگی و خستگی می کنند.

What does she mean?

منظور او چیست؟

When you are disillusioned, it means you are unhappy with and

وقتی سرخورده هستید، به این معنی است که

disappointed by something because it isn’t as good as it used to be or it’s not

از چیزی ناراضی و ناامید هستید زیرا به خوبی سابق نیست یا آنطور که

as good as you thought it was going to be.

فکر می کردید خوب نیست.

If you have many experiences like

اگر تجربه‌های زیادی از این قبیل داشته باشید،

that you become jaded which means

خسته می‌شوید، به این معنی که

you become bored and lose interest in something.

حوصله‌تان سر می‌رود و علاقه‌تان را به چیزی از دست می‌دهید.

She also commented that the dating experience can be callous.

او همچنین اظهار داشت که تجربه دوستی می تواند بی رحم باشد.

This means that emotionally it can be

این بدان معنی است که از نظر احساسی می تواند

very tough and you have to be ready

بسیار سخت باشد و شما باید آماده

to accept rejection or to reject people

پذیرش طرد شدن یا رد دیگران باشید

yourself and this is not always done in the kindest way.

و این همیشه به مهربان ترین روش انجام نمی شود.

Here’s Zoe Strimpel again.

اینجا دوباره زوئی استریمپل است.

People are being horribly disillusioned.

مردم به طرز وحشتناکی ناامید می شوند.

I think people have also started to feel jaded.

من فکر می کنم مردم نیز شروع به احساس خستگی کرده اند.

People are feeling that they're

مردم احساس می‌کنند که می‌دانند

aware that these relationships are

این روابط

often very callous and that's to do with

اغلب بسیار بی‌رحمانه هستند و این به

the sort of incredible sense of choice.

نوعی حس باورنکردنی انتخاب مربوط می‌شود.


 OK. Time to review today’s vocabulary,

خوب. وقت آن است که فرهنگ لغات امروز را مرور کنیم،

but first, let’s have the answer to the quiz question.

اما ابتدا، بیایید پاسخ سوال مسابقه را داشته باشیم.

I asked how much was spent on dating apps last year.

من پرسیدم که در سال گذشته چقدر برای برنامه های دوستیابی هزینه شده است. آیا این بود

Was it: a) less than half a billion dollars,

: الف) کمتر از نیم میلیارد دلار،

b) between half a billion and a

ب) بین نیم میلیارد تا یک

billion dollars, or c) over a billion dollars?

میلیارد دلار، یا ج) بیش از یک میلیارد دلار؟

Dan, you said?

دن، تو گفتی؟

I said c) over a billion dollars.

گفتم ج) بیش از یک میلیارد دلار.

Well, the total was just under

خوب، کل چیزی کمتر از

600 million dollars, so the correct answer

600 میلیون دلار بود، بنابراین پاسخ صحیح

was b) between half a billion and a billion dollars.

ب) بین نیم میلیارد تا یک میلیارد دلار بود.

Good guess if you got that one right!

حدس بزنید اگر درست متوجه شدید!

Right, now it's time to recap today’s vocabulary.

درست است، اکنون وقت آن است که واژگان امروز را مرور کنیم.

Our first word was motives.

اولین حرف ما انگیزه بود.

A motive is your reason for doing something.

انگیزه دلیل شما برای انجام کاری است.

If something makes sense, it's

اگر چیزی منطقی باشد،

not a surprise and you can understand it.

تعجب آور نیست و می توانید آن را درک کنید.

The next phrase was out of curiosity.

عبارت بعدی از روی کنجکاوی بود.

This is when you do something for

این زمانی است که شما کاری را بدون

no particular reason other than you

هیچ دلیل خاصی انجام می دهید جز اینکه

are interested in seeing it or trying it.

علاقه مند به دیدن یا امتحان آن هستید.

Then had disillusioned.

سپس ناامید شده بود.

This is a feeling you get when something

این احساسی است که زمانی به شما دست می دهد که چیزی به

isn’t as good as it used to be or as

خوبی قبل نیست یا به

good as you expected it to be and

خوبی که انتظار داشتید نیست و

you become disappointed by it.

از آن ناامید می شوید.

And that can lead to your being

و این می تواند منجر به خسته شدن شما شود

jaded, which is a feeling of

، که احساس

dissatisfaction and boredom with

نارضایتی و کسالت از

something that has been going on for a while.

چیزی است که برای مدتی در جریان بوده است.

And finally there was callous - an

و بالاخره بی‌علاقه بود -

adjective which means uncaring and cold-hearted.

صفتی که به معنای بی‌توجه و خونسرد است.

Well, I hope you aren’t disillusioned

خب، امیدوارم

with 6 Minute English and will join

از 6 دقیقه انگلیسی ناامید نشده باشید و

us again next time. In the meantime,

دفعه بعد دوباره به ما بپیوندید. در عین حال،

find bbclearningenglish online

bbclearningenglish را به صورت آنلاین

and on social media and on our

و در رسانه های اجتماعی و در

own app – and before you ask, it’s not a dating app!

برنامه خودمان پیدا کنید - و قبل از اینکه بپرسید، این یک برنامه دوستیابی نیست!

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Neil.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من نیل هستم.

And I'm Rob.

و من راب هستم.

Now Rob, Can you complete this

حالا راب، آیا می‌توانی این

saying: “Love and marriage go together like ….”

جمله را کامل کنی: «عشق و ازدواج مثل…»

Love and marriage go together like ...

عشق و ازدواج

like a horse and carriage!

مثل اسب و کالسکه با هم پیش می روند!

That’s right, and when was the

درست است و

last time you saw a horse and carriage?

آخرین باری که اسب و کالسکه دیدید کی بود؟

Well, that would have been quite a

خوب، این

while ago – they are quite rare these days.

مدتی پیش بود - این روزها بسیار نادر هستند.

Not an everyday sight.

یک منظره روزمره نیست.

Indeed. And according to recent statistics, marriage in the UK is

در واقع. و طبق آمارهای اخیر، ازدواج در بریتانیا

getting rarer too.

نیز نادرتر می شود.

Not as rare as seeing a horse and carriage, but

به ندرت دیدن اسب و کالسکه نیست، اما

the numbers are falling.

تعداد آنها در حال کاهش است.

Before we look at this topic in a bit more detail,

قبل از اینکه به این موضوع با جزئیات بیشتری نگاه کنیم،

a little quiz for our listeners.

یک مسابقه کوچک برای شنوندگان خود داریم.

Yes, according to UK’s Office for National Statistics, how many

بله، طبق دفتر آمار ملی بریتانیا،

opposite-sex marriages were there in 2015?

در سال 2015 چند ازدواج با جنس مخالف وجود داشته است؟ آیا

Was it: a) 239,000, b) 309,000, or c) 339,000?

این بود: الف) 239000، ب) 309000، یا ج) 339000؟

Any idea, Neil?

ایده ای نیل؟

I have no idea but I'm going to have a guess and I'm going to say a) 239,000.

من هیچ نظری ندارم اما می خواهم حدس بزنم و می گویم الف) 239000.

OK. Well, we’ll reveal the answer a little later in this programme.

خوب. خوب، پاسخ را کمی بعد در این برنامه فاش خواهیم کرد.

And whatever the correct number, the trend is downwards.

و هر چه عدد صحیح باشد، روند نزولی است.

Year on year there are fewer opposite-sex couples getting married in the UK.

سال به سال تعداد کمتری از زوج‌های با جنس مخالف در بریتانیا ازدواج می‌کنند.

So, why might this be?

بنابراین، چرا ممکن است این باشد؟

Are we falling out of love with marriage?

آیا با ازدواج از عشق افتاده ایم؟

Let’s hear from a couple of people with different views.

بیایید از چند نفر با دیدگاه های مختلف بشنویم.

First, here’s Tom from BBC Learning English - what

اول، در اینجا تام از بی بی سی آموزش زبان انگلیسی است -

doesn’t he like about the idea or concept of getting married?

او در مورد ایده یا مفهوم ازدواج چه چیزی را دوست ندارد؟

I'm not that enthusiastic about the idea of marriage, to tell you the truth.

راستش را بگویم من آنقدرها مشتاق ایده ازدواج نیستم.

I think it's a bit of an archaic concept these days and

فکر می‌کنم این روزها کمی مفهومی قدیمی است و

I'm a bit of a commitment phobe – I don't like the idea of

کمی از تعهد هراس دارم – از ایده

signing a piece of paper that says I have to be with someone

امضا کردن یک تکه کاغذ که می‌گوید باید

for the rest of my life and can never escape from that person

تا آخر عمر با کسی باشم خوشم نمی‌آید. من فکر می کنم هرگز نمی توانم از دست آن شخص فرار کنم

I suppose – although I am in a

- اگرچه

very happy relationship at the moment.

در حال حاضر در یک رابطه بسیار خوشحال هستم.

So that was Tom there.

پس تام آنجا بود.

Not a fan of marriage.

طرفدار ازدواج نیست

But what were his objections, Neil?

اما اعتراض او چه بود، نیل؟

Well, he described marriage as an archaic concept.

خوب، او ازدواج را یک مفهوم قدیمی توصیف کرد.

When someone describes something as archaic they

وقتی کسی چیزی را قدیمی توصیف می‌کند،

think it is very old fashioned, out of date – belonging to a different time.

فکر می‌کند که بسیار قدیمی و قدیمی است - متعلق به زمان دیگری است.

So that was one of his problems

بنابراین این یکی از مشکلات او

with marriage, but he also said

در مورد ازدواج بود، اما او همچنین می گفت

that he was a commitment phobe.

که او یک ترس از تعهد است.

The suffix phobe means someone who is afraid of something.

پسوند فوب به معنای کسی است که از چیزی می ترسد.

In some cases it can also be used as a

در برخی موارد می توان آن را به عنوان یک

standalone word, but it means the same.

کلمه مستقل نیز استفاده کرد، اما به همان معنی است.

So a commitment phobe is

بنابراین ترس از تعهد

someone who is afraid of, or doesn’t like the idea of commitment.

کسی است که از ایده تعهد می ترسد یا آن را دوست ندارد.

And when talking about relationships, commitment

و هنگامی که در مورد روابط صحبت می شود، تعهد

means being with one person and giving up the idea of

به این معنی است که با یک نفر باشید و از این ایده که

being free to do whatever you want and see whoever

آزاد باشید هر کاری که می خواهید انجام دهید و

you want romantically.

عاشقانه هر کسی را که می خواهید ببینید دست بردارید.

So for commitment phobes, commitment means losing something.

بنابراین برای ترس از تعهد، تعهد به معنای از دست دادن چیزی است.

But that’s not true for everyone.

اما این برای همه صادق نیست.

Here’s Dan, also from BBC Learning English.

دان، همچنین از BBC Learning English.

What’s his view of marriage?

نظر او درباره ازدواج چیست؟

In general, I think it's quite good.

در کل به نظرم خیلی خوبه

It has a very stabilising effect on society and it

این تأثیر بسیار تثبیت کننده ای بر جامعه دارد و به

declares publicly to the world that you have found

طور علنی به جهان اعلام می کند که شما

the right person for you and that you're in a committed relationship.

فرد مناسب خود را پیدا کرده اید و در یک رابطه متعهد هستید.

So Dan is a fan.

بنابراین دن یک طرفدار است.

He thinks marriage has a stabilising effect on society.

او فکر می کند ازدواج اثر تثبیت کننده ای در جامعه دارد.

He sees marriage as being good for society as a whole - it

او ازدواج را برای کل جامعه خوب می‌داند - این امر

makes society stronger, more stable.

جامعه را قوی‌تر، پایدارتر می‌کند.

And he also sees it as a way to say to everyone that

و همچنین آن را راهی برای گفتن به همه می داند که

you have a strong relationship, you

شما یک رابطه قوی دارید، شما

are with the one person you love.

با فردی هستید که دوستش دارید.

So for Dan, commitment and

بنابراین برای دن، تعهد و

being in a committed relationship is a good thing.

داشتن یک رابطه متعهدانه چیز خوبی است.

Now, back to our question at the top of the programme.

اکنون به سوال خود در بالای برنامه برگردیم.

I asked: how many opposite-sex couples got married in the UK in 2015?

پرسیدم: در سال 2015 چند زوج جنس مخالف در انگلستان ازدواج کردند؟

And I took a guess, didn't I, and I said a) 239,000.

و من یک حدس زدم، نه، و گفتم الف) 239000.

Am I right?

درست میگم؟

You are definitely right.

قطعا حق با شماست.

The answer is 239,000 or 239,020 to be precise.

پاسخ به طور دقیق 239000 یا 239020 است.

That figure was 3.4% lower than 2014.

این رقم 3.4 درصد کمتر از سال 2014 بود.

So what do relationship experts think

بنابراین کارشناسان روابط فکر می کنند

is the reason fewer people are getting married?

دلیل ازدواج کمتر افراد چیست؟

Well there could be lots of reasons. In some countries

خب دلایل زیادی میتونه داشته باشه در برخی کشورها

the way society is changing means that there is less pressure

نحوه تغییر جامعه به این معنی است که فشار کمتری

to get married or stay married.

برای ازدواج یا ماندن در ازدواج وجود دارد.

As a result, there are more divorces.

در نتیجه طلاق ها بیشتر می شود.

So perhaps children of

بنابراین شاید فرزندان

divorced parents are less likely to get married themselves.

والدین مطلقه کمتر احتمال دارد خودشان ازدواج کنند.

Right, well before we go, let’s recap the vocabulary we highlighted today.

درست است، قبل از رفتن، بیایید واژگانی را که امروز برجسته کردیم، مرور کنیم.

The first word was trend.

اولین کلمه ترند بود.

A trend is the direction that something is changing over time.

روند، جهتی است که چیزی در طول زمان در حال تغییر است.

When it comes to marriage, the trend is for fewer marriages.

وقتی صحبت از ازدواج به میان می آید، روند ازدواج کمتر است.

And the trend for 6 Minute

و روند برای شنوندگان 6 دقیقه

listeners is the opposite, going up,

برعکس است، بالا می رود،

particularly when you are presenting, Neil

به خصوص زمانی که شما در حال ارائه هستید، نیل

Ah, that’s very nice of you, you’re very kind.

آه، این از شما بسیار خوب است، شما بسیار مهربان هستید.

The next two words were an archaic concept.

دو کلمه بعدی یک مفهوم قدیمی بود.

Archaic is an adjective for something dated or old-fashioned.

باستانی صفتی است برای چیزی کهنه یا قدیمی.

A bit like your fashion sense!

کمی شبیه حس مد شما!

Ah Rob, just when I was beginning to like you!

آه راب، درست زمانی که من شروع به دوست داشتن تو کردم! از

Sorry about that, you know I don’t mean it.

این بابت متاسفم، می دانید که منظورم این نیست.

In the interview, archaic was used to describe

در مصاحبه، باستانی برای توصیف

the concept of marriage, not your fashion sense.

مفهوم ازدواج استفاده شد، نه حس مد شما.

Concept is another word for an idea or belief.

مفهوم کلمه دیگری برای یک ایده یا باور است.

So an archaic concept is an old-fashioned idea.

بنابراین یک مفهوم باستانی یک ایده قدیمی است.

Our next expression was commitment phobe.

بیان بعدی ما ترس از تعهد بود.

We use this phrase to talk about

ما از این عبارت برای صحبت در مورد

someone who is scared of the idea of a long-term relationship

کسی استفاده می کنیم که از ایده یک رابطه طولانی مدت می ترسد

because they see it as giving up some freedoms.

زیرا آنها آن را به عنوان چشم پوشی از برخی آزادی ها می دانند.

You're obviously a compliment phobe!

واضح است که شما یک تعارف هراسی هستید!

You’re afraid of saying nice things about someone so you

شما از گفتن چیزهای خوب در مورد کسی می ترسید، بنابراین

always say something nasty as well!

همیشه چیز بدی هم می گویید!

I said I was sorry.

گفتم متاسفم.

And finally we had the adjective stabilising.

و در نهایت صفت تثبیت کننده را داشتیم.

Something that is stable is strong and

چیزی که پایدار است، قوی است و

something that makes something

چیزی که چیزی را

strong can be described as stabilising.

قوی می‌کند، می‌تواند به عنوان تثبیت کننده توصیف شود.

Dan expressed his belief that marriage had a stabilising effect on society.

دن اعتقاد خود را بیان کرد که ازدواج تأثیر تثبیت کننده ای بر جامعه دارد.

Well, that's it for this programme.

خوب، این برای این برنامه است.

For more, find us on Facebook, Twitter, Instagram

برای اطلاعات بیشتر، ما را در فیس بوک، توییتر، اینستاگرام

and our YouTube pages, and of course our website at

و صفحات یوتیوب ما، و البته وب سایت ما به آدرس

bbclearningenglish.com where

bbclearningenglish.com پیدا کنید، جایی که

you can find all kinds of other activities, videos and quizzes

می توانید انواع فعالیت ها، ویدئوها و آزمون ها

and things to help you improve your English.

و چیزهایی را که به شما در بهبود زبان انگلیسی خود کمک می کند، بیابید.

Thanks for joining us and goodbye!

از اینکه به ما پیوستید متشکریم و خداحافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Dan and joining me today is Neil.

من دن هستم و نیل امروز به من می پیوندد.

Hi Neil.

سلام نیل.

Hi there, Dan.

سلام، دن.

You're a married man, Neil.

تو مرد متاهلی هستی نیل.

When you were wed, did your wife change her family name?

وقتی ازدواج کردید، همسرتان نام خانوادگی خود را تغییر داد؟

Yes she did.

بله انجام داد.

Was that her choice?

این انتخاب او بود؟

Oh yes, yes.

اوه بله، بله.

She didn't like her old name, so for her it was a win-win.

او نام قدیمی خود را دوست نداشت، بنابراین برای او یک برد-برد بود.

How about you?

در مورد شما چطور؟

Well, my wife wanted to keep

خب، همسرم می‌خواست

her surname, but was forced to adopt mine because that

نام خانوادگی‌اش را حفظ کند، اما مجبور شد نام خانوادگی‌ام را بپذیرد، زیرا این

was the law where we got married.

قانون محل ازدواج ما بود.

Would you have thought about taking her name?

آیا به این فکر می کردید که نام او را ببرید؟

That's what we're talking about in this 6 Minute English.

این چیزی است که ما در این 6 دقیقه انگلیسی در مورد آن صحبت می کنیم.

A husband taking a wife's name after marriage.

شوهری که بعد از ازدواج نام زن را می گیرد.

All that, six related words and our quiz question.

همه اینها، شش کلمه مرتبط و سوال مسابقه ما.

OK. Let's have the question.

خوب. بیایید این سوال را داشته باشیم.

In which country has it been forbidden since 1789 for a

در کدام کشور از سال 1789

citizen to change their name legally, even after marriage?

تغییر نام قانونی برای شهروندان حتی پس از ازدواج ممنوع بوده است؟

Is it: a) Japan, b) France, or c) Turkey?

آیا این: الف) ژاپن، ب) فرانسه، یا ج) ترکیه؟

I'm going to go for b) France.

من می روم برای ب) فرانسه.

And we'll see if you're right later.

و بعداً خواهیم دید که آیا حق با شماست.

Now, traditionally in the UK, when a man and a woman get

در حال حاضر، به طور سنتی در انگلستان، هنگامی که یک زن و مرد با هم

married, the woman takes the man's family name.

ازدواج می کنند، زن نام خانوادگی مرد را می گیرد.

And this replaces her maiden name.

و این جایگزین نام خانوادگی او می شود.

A maiden name is the surname

نام خانوادگی نام خانوادگی

a woman had before she was married.

یک زن قبل از ازدواج است.

Now, this all dates back to the Norman invasion of

اکنون، همه اینها به حمله نورمن ها به

England, back in 1066.

انگلستان در سال 1066 برمی گردد.

They introduced the idea that when

آنها این ایده را مطرح کردند که وقتی

a woman married a man, she became his property.

یک زن با مردی ازدواج می کند، او به مالکیت او تبدیل می شود.

Now, as a result of this, she took his name.

در نتیجه، او نام او را گرفت.

These days, many women elect to keep their maiden name

این روزها، بسیاری از زنان ترجیح می دهند نام دختر خود را

upon marriage or combine it with their new

در زمان ازدواج حفظ کنند یا به نوعی آن را با نام همسر جدید خود ترکیب کنند

husband's in some way, sometimes by making

، گاهی اوقات با ایجاد

the name double-barrelled.

نام دولاله.

A double-barrelled name is two names that are

نام دو لول دو نامی است که

connected by a hyphen, such as Jones-Smith.

با خط فاصله به هم متصل می شوند، مانند جونز اسمیت.

However, a growing number of couples in western culture

با این حال، تعداد فزاینده ای از زوج ها در فرهنگ غربی

are doing it differently.

این کار را متفاوت انجام می دهند.

When they get married, the husband

هنگامی که آنها ازدواج می کنند، شوهر

elects to take the wife's surname.

انتخاب می کند که نام خانوادگی زن را بگیرد.

In a BBC article about surnames and marriage, Rory Dearlove,

در مقاله‌ای در بی‌بی‌سی در مورد نام خانوادگی و ازدواج، روری دیرلاو،

formerly Rory Cook, talks about

روری کوک سابق، در مورد اینکه

why he decided to take his wife's surname.

چرا تصمیم گرفت نام خانوادگی همسرش را بگیرد، صحبت می‌کند.

He said that he wasn't really attached to his name anyway.

او گفت که به هر حال واقعاً به نام خود وابسته نیست.

To him it didn't make any difference.

برای او هیچ فرقی نمی کرد.

Well, he's not alone.

خوب، او تنها نیست.

A recent study of 2000 UK adults by

مطالعه اخیر بر روی 2000 بزرگسال بریتانیایی توسط

Opinium, a strategic insight agency, suggested that one

Opinium، یک آژانس بینش استراتژیک، نشان داد که از هر

in ten millennial men, currently

ده مرد هزاره یک نفر، که در حال حاضر

between 18 and 34 years old, fall into this category.

بین 18 تا 34 سال سن دارند، در این دسته قرار می گیرند.

Charlie Shaw, a Tibetan Buddhist

چارلی شاو،

meditation instructor, who took his wife's name when they

مربی مدیتیشن بودایی تبتی، که نام همسرش را هنگام

married last year, said that it was an opportunity to

ازدواج سال گذشته برگزید، گفت که این فرصتی بود برای

acknowledge the unseen patriarchal bias and sexism in our society.

اذعان به تعصب و تبعیض مردسالارانه نادیده و تبعیض جنسیتی در جامعه ما.

Patriarchal means 'controlled by men' and a bias

پدرسالارانه به معنای "کنترل شده توسط مردان" است و سوگیری

is the unfair support or opposition to a person, thing or idea.

حمایت یا مخالفت ناعادلانه از یک شخص، چیز یا ایده است.

Many traditional societies were patriarchal.

بسیاری از جوامع سنتی مردسالار بودند.

But modern UK society is less like that.

اما جامعه مدرن انگلستان کمتر شبیه آن است.

Everyone is meant to be equal.

قرار است همه با هم برابر باشند.

Ah yes, but that's the unseen part.

آه بله، اما این قسمت دیده نشده است.

And there's the social view of things too.

و دیدگاه اجتماعی نیز وجود دارد.

Rachel Robnett, a researcher at the University of

راشل روبنت، محققی در دانشگاه

Nevada surveyed a number of people in the US and UK, and

نوادا، تعدادی از مردم را در ایالات متحده و بریتانیا مورد بررسی قرار داد و

found that the husbands of women who keep their maiden

دریافت که شوهران زنانی که نام دخترانه خود را حفظ می کنند،

names are viewed as 'feminine',

زنانه تلقی می شوند،

while the women are believed to 'wear the trousers'.

در حالی که اعتقاد بر این است که زنان «شلوار می پوشند». '.

If you 'wear the trousers' in a relationship, it means you 'have the control and make

اگر در یک رابطه "شلوار می پوشید" به این معنی است که "کنترل را در دست دارید و

the decisions for both people'.

برای هر دو نفر تصمیم می گیرید".

I wondered about that, so I went out into London and

من در مورد آن تعجب کردم، بنابراین به لندن رفتم و از

asked people what they thought about a man who took his

مردم پرسیدم که نظرشان در مورد مردی که

wife's name when they got married.

هنگام ازدواج نام همسرش را برگزیده است، چیست؟

Here's what they said.

در اینجا چیزی است که آنها گفتند. به

I don't think it's a bad idea at all.

نظر من اصلا ایده بدی نیست.

My dad's 55 and he took my mother's surname.

پدرم 55 سال دارد و نام خانوادگی مادرم را گرفت.

If people want to do it, then all the power to them.

اگر مردم می خواهند این کار را انجام دهند، پس تمام قدرت برای آنهاست.

It's each to their own really.

واقعا هر کدوم مال خودشونه به

It doesn't hurt anybody.

درد کسی نمی خورد

And it's no different from a

و هیچ تفاوتی با

woman taking a man's name.

نام بردن یک زن از یک مرد ندارد.

The only reason I think that anybody should take someone

تنها دلیلی که من فکر می کنم هر کسی باید

else's surname if just for the creation of a family unit.

نام خانوادگی شخص دیگری را انتخاب کند، اگر فقط برای ایجاد یک واحد خانواده باشد.

But if it's just out of principle, I don't agree.

اما اگر صرفاً خارج از اصل باشد، موافق نیستم. به

It seems that the people I talked

نظر می رسد افرادی که با آنها صحبت کردم

to are comfortable with the idea.

با این ایده راحت هستند.

Yes. Most said that people are free to do what they want.

آره. بیشتر آنها می گفتند که مردم آزادند هر کاری که می خواهند انجام دهند.

One woman even mentioned the creation of a family unit.

یک زن حتی به ایجاد یک کانون خانواده اشاره کرد.

A unit is a group of people living or working together.

واحد به گروهی از افراد گفته می شود که با هم زندگی یا کار می کنند.

A typical family unit would be two parents and some children.

یک واحد خانواده معمولی دو والدین و چند فرزند خواهد بود.

Well, that answers that question.

خوب، این به این سوال پاسخ می دهد. به

People don't seem to mind who takes who's name.

نظر می رسد که مردم برایشان مهم نیست که چه کسی نام چه کسی را می گیرد.

Speaking of questions.

صحبت از سوالات.

How about our quiz question?

در مورد سوال مسابقه ما چطور؟

I asked you in which country it's been forbidden

من از شما پرسیدم که در کدام کشور

since 1789 for a citizen to

از سال 1789

change their name legally, even after marriage.

تغییر نام قانونی یک شهروند حتی پس از ازدواج ممنوع است.

A) Japan, b) France, or c) Turkey?

الف) ژاپن، ب) فرانسه، یا ج) ترکیه؟

And I said b) France.

و گفتم ب) فرانسه.

And you were spot on as usual, Neil.

و تو مثل همیشه خوب بودی، نیل.

Let's take a look at the vocabulary, shall we?

بیایید نگاهی به واژگان بیندازیم، درست است؟

First we had maiden name.

اول اسم دختر داشتیم

This is a woman's family name before she is married.

این نام خانوادگی یک زن قبل از ازدواج است.

My mother refused to give up her maiden name to my

مادرم هنگام ازدواج از دادن نام خانوادگی به پدرم امتناع کرد

father when she got married.

.

Then we had double-barrelled.

سپس ما دو لوله داشتیم.

A double-barrelled name is two names that are joined by a hyphen.

نام دو لول دو نامی است که با خط فاصله به هم می پیوندند.

Can you think of any famous examples?

آیا می توانید به نمونه های معروف فکر کنید؟

Well, there's the Duchess of

خب، دوشس

Cornwall Camilla Parker-Bowles for one.

کورنوال، کامیلا پارکر بولز برای یک نفر وجود دارد.

She's married to Prince Charles – next in line to the English throne.

او با شاهزاده چارلز ازدواج کرده است - در ردیف بعدی تاج و تخت انگلیس.

Then we had patriarchal.

بعد پدرسالاری داشتیم.

If something is patriarchal, it is controlled by men.

اگر چیزی مردسالارانه باشد، توسط مردان کنترل می شود.

The feminine equivalent is matriarchal, controlled by women.

معادل زنانه مادرسالارانه است که توسط زنان کنترل می شود.

Then we had bias.

بعد ما تعصب داشتیم.

A bias is unfair support or opposition to a person, thing or idea.

سوگیری حمایت یا مخالفت ناعادلانه با یک شخص، چیز یا ایده است.

Many fans are biased in favour of their football team.

بسیاری از هواداران به نفع تیم فوتبال خود تعصب دارند.

Then we had wear the trousers.

سپس شلوار را پوشیدیم.

If you wear the trousers, you have the control and make the

اگر شلوار بپوشید، کنترل و

decisions for both people.

تصمیم گیری برای هر دو نفر در دست شماست.

Do you wear the trousers in your marriage, Neil?

آیا در ازدواجت شلوار می پوشی، نیل؟

Oh, we both wear the trousers in my marriage, thank you Dan.

اوه، هر دوی ما در ازدواج من شلوار می پوشیم، ممنون دن.

Then we had unit.

سپس ما واحد داشتیم.

A unit is a group of people living or working together.

واحد به گروهی از افراد گفته می شود که با هم زندگی یا کار می کنند.

Like the BBC Learning English team… or unit!

مانند تیم یادگیری انگلیسی BBC… یا واحد!

And that's the end of this 6 Minute English.

و این پایان این 6 دقیقه انگلیسی است.

Don't forget to checkout our Facebook, Twitter,

فراموش نکنید که صفحات فیس بوک، توییتر،

Instagram and YouTube pages.

اینستاگرام و یوتیوب ما را بررسی کنید.

And we'll see you next time.

و دفعه بعد شما را می بینیم.

Bye!

خدا حافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English, I'm Catherine.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید، من کاترین هستم.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

Now, Neil, you're a dad, aren't you?

حالا نیل، تو بابا هستی، نه؟

I am a dad.

من یک پدر هستم.

How did you know?

چگونه می دانستید؟

Is it the grey hair in my beard?

آیا این موهای خاکستری در ریش من است؟

Is it the wrinkles around the eyes?

آیا این چین و چروک دور چشم است؟

I thought that was just your age.

فکر میکردم این فقط سن شماست

Well, yes, maybe.In today's programme, we're going to

خب، بله، شاید. در برنامه امروز، ما

be talking about fathers and how being a father has changed over the years.

در مورد پدرها صحبت خواهیم کرد و اینکه چگونه پدر بودن در طول سال ها تغییر کرده است.

But before we hear more about this topic, our question for the day.

اما قبل از اینکه بیشتر در مورد این موضوع بشنویم، سوال امروز ماست.

According to recent research in the UK, what

طبق تحقیقات اخیر در انگلستان، چند

percentage of men are present when their children are born?

درصد از مردان هنگام تولد فرزندانشان حضور دارند؟

Is it… a) 55%, b) 75%, or, c) 95%?

آیا این ... الف) 55٪، ب) 75٪، یا، ج) 95٪؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

I think a lot of men these days like to see their children born.

فکر می کنم این روزها بسیاری از مردان دوست دارند فرزندان خود را به دنیا بیاورند.

It's not culturally inappropriate so, I'm going to go for 95%.

این از نظر فرهنگی نامناسب نیست، بنابراین، من می خواهم برای 95٪ بروم.

Well, we'll find out if you're right at the end of the programme.

خوب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا شما درست می گویید.

Now, Dr Anna Machin is an evolutionary anthropologist.

اکنون دکتر آنا ماچین یک انسان شناس تکاملی است.

She studies, among other things,

او در میان چیزهای دیگر،

how human behaviour has changed and is changing.

چگونگی تغییر و تغییر رفتار انسان را مطالعه می کند.

She's written a book called The Life of Dad.

او کتابی به نام زندگی پدر نوشته است.

She's been studying new fathers and

او در حال مطالعه پدران جدید بوده و در

spoke about her research on the

مورد تحقیقات خود در

BBC's Woman's Hour programme.

برنامه ساعت زن بی بی سی صحبت کرده است.

She asked why men want to become fathers.

او پرسید که چرا مردان می خواهند پدر شوند؟

She starts by saying that there are lots of

او با گفتن اینکه دلایل زیادی وجود دارد شروع می کند،

reasons but how many does she mention in her answer?

اما او در پاسخ خود به چند مورد اشاره می کند؟

There's lots of different reasons why men want to be fathers...

دلایل مختلفی وجود دارد که چرا مردان می خواهند پدر شوند...

for some of them it's just a stage in life they've reached.

برای برخی از آنها این فقط مرحله ای از زندگی است که به آن رسیده اند.

They've got the house, they've got the

آنها خانه دارند،

job, now it's time to have a family.

کار دارند، حالا وقت تشکیل خانواده است.

Sometimes they admit that actually they're not that keen, but

گاهی اوقات آنها اعتراف می کنند که در واقع آنقدرها مشتاق نیستند، اما

their partner wants a baby, so they're kinda going along with it.

شریک زندگی آنها بچه می خواهد، بنابراین آنها به نوعی با آن همراهی می کنند.

And a reasonable number actually

و تعداد معقولی در واقع می

say they do it because they want to undo what their father did to

گویند که این کار را انجام می دهند زیرا می خواهند کاری را که پدرشان با آنها انجام داده است لغو کنند

them, so rewrite history in relation

، بنابراین تاریخ را در رابطه

to fathers and the experience of fathering, to be a better father than their father was.

با پدران و تجربه پدر شدن بازنویسی کنید تا پدری بهتر از پدرشان باشید.

How many reasons does she mention?

چند دلیل ذکر می کند؟

She mentioned three reasons.

او سه دلیل را ذکر کرد.

The first was that it was that time in life – the guys had a

اولین مورد این بود که آن زمان در زندگی بود - بچه ها

home and a job and having children was the thing to do next.

خانه و شغل داشتند و بچه دار شدن کار بعدی بود.

Another reason was that it was what their partners wanted, even

دلیل دیگر این بود که آن چیزی بود که شرکایشان می خواستند، حتی

if they weren't that keen themselves.

اگر خودشان آنقدر مشتاق نباشند.

If you're not keen on something it means you are 'not enthusiastic

اگر شما مشتاق چیزی نیستید، به این معنی است که «در

about it', it's not really something

مورد آن مشتاق نیستید»، این واقعاً کاری نیست که

you want to do, but because it's what their partner wants they

شما بخواهید انجام دهید، اما چون این چیزی است که شریک زندگی آنها می‌خواهد،

agree to it, or as Dr Machin said, they're going along with it.

با آن موافقت می‌کنند، یا همانطور که دکتر ماچین گفت، آنها می‌روند. همراه با آن

Yes, going along with something,

بله، همراهی با چیزی،

is a phrase that means 'agreeing

عبارتی است که به معنای موافقت

to do' something even though you don't really want to do it.

با انجام کاری است، حتی اگر واقعاً نمی‌خواهید آن را انجام دهید.

It's interesting that Dr Machin said that some men admit to this.

جالب است که دکتر ماچین گفته است که برخی از مردان به این موضوع اعتراف می کنند.

To admit to something is to 'say or agree that

اعتراف به چیزی به معنای «گفتن یا موافقت با این است که

something is true even if you're perhaps ashamed of it or you

چیزی درست است، حتی اگر از آن خجالت می‌کشید یا

don't want it to be true'.

نمی‌خواهید درست باشد».

There was one more reason she mentioned and that was that

یک دلیل دیگر هم داشت و آن این بود که

some men become parents because they want to be a better

برخی از مردان پدر و مادر می شوند زیرا می خواهند

father than their own father had been.

پدری بهتر از پدرشان باشند.

Let’s listen again.

دوباره گوش کنیم

There's lots of different reasons why men want to be fathers ...

دلایل مختلفی وجود دارد که چرا مردان می خواهند پدر شوند...

for some of them it's just a stage in life they've reached.

برای برخی از آنها این فقط مرحله ای از زندگی است که به آن رسیده اند.

They've got the house, they've

آنها خانه دارند،

got the job, now it's time to have a family.

کار دارند، حالا وقت تشکیل خانواده است.

Sometimes they admit that actually they're not that keen, but their partner

گاهی اوقات آنها اعتراف می کنند که در واقع آنقدرها مشتاق نیستند، اما شریک زندگی آنها

wants a baby, so they're kinda going along with it.

بچه می خواهد، بنابراین آنها به نوعی با آن همراهی می کنند.

And a reasonable number actually say they do it because they

و تعداد معقولی در واقع می گویند که این کار را انجام می دهند زیرا

want to undo what their father

می خواهند کاری را که پدرشان

did to them, so rewrite history in relation to fathers and the

با آنها انجام داده است لغو کنند، بنابراین تاریخ را در رابطه با پدران و

experience of fathering, to be a better father than their father was.

تجربه پدر شدن بازنویسی کنید تا پدری بهتر از پدرشان باشید.

So what is it about some father's own dads that they didn't like?

پس چه چیزی در مورد پدرهای خود برخی از پدرها وجود دارد که آنها را دوست نداشتند؟

Here's Dr Machin again.

اینجا دوباره دکتر ماچین است.

Well, in some cases, you know, the

خوب، در برخی موارد، می دانید،

father would be neglectful, some

پدر سهل انگاری می کند، برخی از

fathers were absent and others

پدران غیبت می کنند و برخی دیگر

they just felt they were a very, I suppose, we'd say a 1950s

احساس می کنند که پدری بسیار دور از دهه 1950 هستند، که در

father so distant, disciplinarian not actually involved in their

واقع درگیر کارهای

child's daily life and certainly not involved in their care.

روزمره فرزندشان نیست. زندگی و مطمئناً در مراقبت از آنها دخالتی ندارد.

So today's generation fathers, even in the 10 years that I've been

بنابراین، پدران نسل امروز، حتی در 10 سالی که من در مورد

studying dads we've seen a massive evolution in how hands-on fathers are.

پدران مطالعه می‌کنم، شاهد تحول عظیمی در نحوه رفتار پدران بوده‌ایم.

She talks there about some negative characteristics associated with dads in the past.

او در آنجا در مورد برخی از خصوصیات منفی مرتبط با پدران در گذشته صحبت می کند.

She suggests that some fathers didn't have a very close relationship with their

او پیشنهاد می‌کند که برخی از پدران رابطه نزدیکی با پسران خود نداشتند، غیبت می‌کردند، به این

sons, they were absent which means they weren't at home a

معنی که زیاد در خانه نبودند

lot and 'didn't spend time' with their children.

و «وقت خود را با فرزندانشان سپری نمی‌کردند».

Yes, and some fathers were seen as a disciplinarian.

بله، و برخی از پدران به عنوان یک انضباط دیده می شدند.

That describes someone whose main communication

این کسی را توصیف می کند که ارتباط اصلی او

with their children was to give them strict rules and tell them

با فرزندانشان این بود که قوانین سختگیرانه ای به آنها بدهند و

off or punish them if they did something wrong.

در صورت انجام کار اشتباهی آنها را نادیده بگیرند یا مجازات کنند.

These days, according to Dr Machin, fathers are much more hands-on.

به گفته دکتر ماچین، این روزها، پدرها خیلی بیشتر دست به کار شده اند.

This phrase means they are 'much more involved' with their

این عبارت به این معنی است که آنها «بسیار بیشتر درگیر» با فرزندان خود هستند

children and share bringing up their children with their partners.

و در تربیت فرزندان خود با شرکای خود سهیم هستند.

And talking of sharing, Neil, come on – it's time to tell me

و صحبت از اشتراک گذاری، نیل، بیا - وقت آن است که

the answer to today's question.

پاسخ سوال امروز را به من بگویم.

Yes, indeed. According to recent research in the UK, what

بله، در واقع. بر اساس تحقیقات اخیر در انگلستان، چند

is the percentage of fathers who are there when their children are born?

درصد از پدرانی که هنگام تولد فرزندانشان آنجا هستند؟

Was it 55%, 75% or 95%?

55 درصد بود، 75 درصد یا 95 درصد؟

And I said a very optimistic 95%.

و من 95 درصد خیلی خوشبینانه گفتم.

Being optimistic is good obviously because you are correct.

خوشبین بودن بدیهی است که خوب است زیرا حق با شماست.

That's fantastic!

این فوق العاده است!

And now, for something else fantastic, our review of today's vocabulary…

و اکنون، برای چیز خارق‌العاده دیگری، بررسی ما از واژگان امروزی...

We started off with admit to for when you say something is true,

ما با اعتراف به زمانی که می‌گویید چیزی درست است، شروع کردیم،

even if it might make you look a little bit bad.

حتی اگر ممکن است شما را کمی بد جلوه دهد.

And before we go on I have to admit, Neil, that it

و قبل از اینکه ادامه دهیم، باید اعتراف کنم، نیل، این

was me who ate your biscuit.

من بودم که بیسکویت شما را خوردم.

Which one?

کدام یک؟

The one that you left on the desk.

همونی که روی میز گذاشتی

That's all right.

مشکلی نیست.

I wasn't really keen on it anyway.

به هر حال من واقعاً مشتاق آن نبودم.

It had been on the floor.

روی زمین بود.

What? Yuck!

چی؟ اوه!

Yeah, well, it serves you right!

بله، خوب، به شما خدمت می کند!

And to be keen on something

و مشتاق بودن به چیزی

is our next phrase, meaning 'being very interested in and

عبارت بعدی ماست، به معنای «بسیار علاقه مند و

enthusiastic about' something.

مشتاق بودن به چیزی».

Then we had to go along with something.

بعد مجبور شدیم با چیزی کنار بیاییم.

This is when you agree to do something even if you are not keen on it.

این زمانی است که شما قبول می کنید کاری را انجام دهید حتی اگر مشتاق آن نباشید.

An absent father is one who is not at home to spend time with his children.

پدر غایب کسی است که در خانه نیست تا با فرزندانش وقت بگذراند.

And some fathers are disciplinarians.

و برخی از پدران انضباط هستند.

They 'have strict rules and they give out punishments' but these

آنها "قوانین سخت گیرانه ای دارند و مجازات می کنند" اما این

days more fathers are hands-on which means they are

روزها پدران بیشتری دست به کار هستند و این بدان معناست که آنها

'very much involved' in looking after and bringing up their children.

"بسیار درگیر" مراقبت و تربیت فرزندان خود هستند.

Well, that's all we have time for today.

خوب، این تمام وقت ما برای امروز است.

Join us again next time and

دفعه بعد دوباره به ما بپیوندید و

remember you can find us on Instagram, Facebook, Twitter,

به یاد داشته باشید که می توانید ما را در اینستاگرام، فیس بوک، توییتر،

YouTube and of course our

یوتیوب و البته

website bbclearningenglish.com.

وب سایت ما bbclearningenglish.com پیدا کنید.

See you soon. Goodbye!

به زودی میبینمت. خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Dan.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من دن هستم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

In today's programme, we're going to be looking at what our

در برنامه امروز، ما قصد داریم به بررسی کارهایی که

brains are doing when we are using dating apps.

مغز ما هنگام استفاده از برنامه های دوستیابی می کند، بپردازیم.

Now, Rob, have you ever used a dating app?

حالا، راب، آیا تا به حال از یک برنامه دوستیابی استفاده کرده اید؟ به

No way, I would never use one.

هیچ وجه، من هرگز از یکی استفاده نمی کنم.

Hmm, so Rob, can you explain, when talking about dating apps,

هوم، پس راب، می‌توانید توضیح دهید، وقتی در مورد برنامه‌های دوستیابی صحبت می‌کنیم،

what we mean by swipe left and swipe right?

منظور ما از کشیدن انگشت به چپ و سوایپ به راست چیست؟

Ah, yes. These are not new words but technology has given them new meaning.

آه، بله. اینها کلمات جدیدی نیستند اما فناوری به آنها معنای جدیدی بخشیده است.

To swipe is the movement of your finger on a

سوایپ کردن حرکت انگشت شما روی

smartphone to change the screen you're looking at.

گوشی هوشمند برای تغییر صفحه نمایشی است که به آن نگاه می کنید.

So imagine turning the page in a book, well, on a phone, you swipe.

بنابراین تصور کنید که صفحه یک کتاب را ورق می‌زنید، خوب، روی تلفن، انگشتتان را سوایپ می‌کنید.

In some dating apps, they show you pictures of people you might find attractive.

در برخی از برنامه های دوستیابی، آنها تصاویر افرادی را که ممکن است برای شما جذاب باشند به شما نشان می دهند.

If you do like them, you swipe right.

اگر آنها را دوست دارید، انگشت خود را به سمت راست بکشید.

If you don't like them, you swipe left.

اگر آنها را دوست ندارید، انگشت خود را به چپ بکشید.

We will dig deeper into this topic shortly, but first, a question.

به زودی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت، اما ابتدا یک سوال.

In the UK, approximately how many marriages start with the couple meeting online?

در انگلستان، تقریباً چند ازدواج با ملاقات آنلاین زوج شروع می شود؟

Is it: a) One in three, b) One in four, or, c) One in five?

آیا این است: الف) یکی از سه، ب) یکی از چهار، یا، ج) یکی از پنج؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Well, all of those seem quite high to me, so I'm

خوب، همه آنها به نظر من بسیار بالا هستند، بنابراین من می

going to guess in the middle, one in four.

خواهم در وسط حدس بزنم، یکی از چهار.

Well, we'll find out if you're right later in the programme.

خوب، بعداً در برنامه متوجه خواهیم شد که آیا حق با شماست.

Now, Alice Gray is a science communicator and blogger.

در حال حاضر، آلیس گری یک ارتباط علمی و وبلاگ نویس است.

Recently she was a guest on BBC Radio 4's Woman's Hour

اخیراً او مهمان برنامه ساعت زن رادیو بی‌بی‌سی 4 بود

programme and she was asked about what goes on

و از او در مورد آنچه که

in our brains when we use dating apps compared to

در مغز ما هنگام استفاده از برنامه‌های دوستیابی در مقایسه با

when we meet people in real life.

زمانی که در زندگی واقعی با افراد ملاقات می‌کنیم، می‌گذرد، پرسیده شد.

What difference does she say there is?

او می گوید چه فرقی دارد؟

It's very easy to think that just with these instantaneous

خیلی آسان است که فکر کنیم فقط با این

swipe left, swipe right, that the process in our brain of

تند کشیدن فوری به چپ، به راست، روند مغز ما برای

how we pick out a suitable mate would be very different,

انتخاب همسر مناسب بسیار متفاوت خواهد بود،

when actually it's really similar to how we do it in person.

در حالی که واقعاً شبیه به نحوه انجام آن شخص است.

So she says that what goes on in our brains is actually very similar.

بنابراین او می گوید آنچه در مغز ما می گذرد در واقع بسیار شبیه است.

Online we make decisions very quickly about who we like.

آنلاین ما خیلی سریع درباره اینکه چه کسی دوست داریم تصمیم می گیریم.

These decisions are almost immediate - she used the adjective instantaneous for this.

این تصمیمات تقریباً فوری هستند - او برای این کار از صفت آنی استفاده کرد.

So, we make these instantaneous decisions then

بنابراین، ما این تصمیمات آنی را می گیریم و سپس تند

choose to swipe left or swipe right.

کشیدن به چپ یا راست را انتخاب می کنیم.

In real life, we do the same thing.

در زندگی واقعی، ما همین کار را انجام می دهیم.

We know almost immediately when we see

وقتی کسی را می بینیم تقریباً بلافاصله متوجه می شویم

someone if we find them attractive or not.

که او را جذاب می دانیم یا نه.

Although of course in digital dating, one you've

اگرچه مطمئناً در دوستیابی دیجیتال، یکی را که به سمت

swiped left you will never see that person again and you won't have the chance to meet.

چپ کشیده اید، دیگر هرگز آن شخص را نخواهید دید و فرصتی برای ملاقات نخواهید داشت.

In the real world you could meet someone you don't find attractive

در دنیای واقعی می توانید بلافاصله با کسی که به نظرتان جذاب نیست ملاقات کنید

instantaneously and then get to

و سپس با

know them and find that you do quite like them.

او آشنا شوید و متوجه شوید که کاملاً دوستش دارید.

Yes, that is true, but then possibly they won't like you.

بله، این درست است، اما احتمالاً آنها شما را دوست نخواهند داشت.

And then you have to deal with rejection.

و سپس باید با رد شدن کنار بیایید.

Rejection is when someone doesn't find you attractive

طرد شدن زمانی است که کسی شما را جذاب نمی داند

and they don't want to spend time with you or get to know you.

و نمی خواهد با شما وقت بگذراند یا شما را بشناسد.

So what's the difference in our brains between online

بنابراین تفاوت در مغز ما بین

rejection and real life rejection?

رد آنلاین و رد زندگی واقعی چیست؟

Here's Alice Gray again.

اینجا دوباره آلیس گری است.

We see that a lot of the patterns associated with

ما می بینیم که بسیاری از الگوهای مربوط به

rejection in real life and rejection on dating apps

رد شدن در زندگی واقعی و رد شدن در برنامه های دوستیابی

are similar, just the exposure to the rate of the amount of

مشابه هستند، فقط میزان

rejection you get on dating apps is a lot higher than the ones in real life.

رد شدن در برنامه های دوستیابی بسیار بیشتر از موارد در زندگی واقعی است.

So in real life you'll have time to, sort of, compute

بنابراین در زندگی واقعی شما زمان خواهید داشت، به نوعی،

the rejection, get over it a little bit,

رد را محاسبه کنید، کمی از آن عبور کنید،

and dust yourself off and get on with it.

و گرد و غبار خود را پاک کنید و با آن ادامه دهید.

Whereas the rate of rejection

در حالی که میزان رد شدن

on dating apps is so high it's often hard to cope with

در برنامه های دوستیابی به قدری بالا است که اغلب مقابله با

one coming in after another.

ورود یکی پس از دیگری دشوار است.

So, she says that our brain's response to real life and online

بنابراین، او می‌گوید که واکنش مغز ما به زندگی واقعی و

rejection is quite similar, but in the digital world you can be rejected many more times.

طرد آنلاین کاملاً مشابه است، اما در دنیای دیجیتال می‌توان چندین بار رد شد.

In real life you have a bit more time to recover from the

در زندگی واقعی، همانطور که او می گوید، شما زمان بیشتری دارید تا پس از

rejection, to get over it, as she says.

رد شدن، از پس آن برآیید.

You can dust yourself off which is a way of saying

می‌توانید گرد و غبار خود را پاک کنید، این روشی است برای گفتن اینکه

you think positively to make yourself feel better - imagine falling over on the ground,

مثبت فکر می‌کنید تا احساس بهتری داشته باشید - تصور کنید که روی زمین افتاده‌اید،

when you get up, you might be covered

وقتی بلند می‌شوید، ممکن است

in dust and dirt, you need to dust

غبار و خاک را پوشانده باشید، باید گرد و غبار

yourself off to make yourself ready again, before you carry on.

خود را پاک کنید تا خودتان را بهتر کنید. دوباره آماده، قبل از اینکه ادامه دهید.

In the online world though, you don't have that time.

اگرچه در دنیای آنلاین، شما آن زمان را ندارید.

Online dating apps can lead to many rejections

برنامه های دوستیابی آنلاین می توانند منجر به رد شدن

and psychologically that can be difficult to manage.

و از نظر روانی بسیاری شوند که مدیریت آنها دشوار است.

Another way of saying 'difficult to manage' is difficult to cope with.

روش دیگری برای گفتن "مدیریت دشوار" دشوار است.

Well, we don't want you to reject us, so time now to give you the

خوب، ما نمی خواهیم که شما ما را رد کنید، پس اکنون وقت آن است که

answer to that quiz question before a recap of today's vocabulary.

قبل از خلاصه ای از واژگان امروز، پاسخ آن سوال مسابقه را به شما بدهیم.

I asked: in the UK, approximately how many

پرسیدم: در انگلستان تقریباً چند

marriages start with the couple meeting online?

ازدواج با ملاقات آنلاین زوج شروع می شود؟

Is it: a) One in three, b) One in four, or c) One in five?

آیا این است: الف) یکی از سه، ب) یکی از چهار، یا ج) یکی از پنج؟

Hmmm, so I said b) one in four – 25%.

هوم، بنابراین گفتم ب) یک در چهار - 25٪.

Was I right?

درست گفتم؟

Sorry, Rob, the answer is a), one in three.

با عرض پوزش، راب، پاسخ این است)، یک در سه.

Does that surprise you?

آیا این شما را شگفت زده می کند؟

Yes, it does, I didn't think it would be that high.

بله، اینطور است، فکر نمی کردم اینقدر بالا باشد.

It's the sign of the times, Rob.

این نشانه روزگار است، راب.

Digital world – digital dating!

دنیای دیجیتال - دوستیابی دیجیتال!

Let's have a look at that vocabulary.

بیایید نگاهی به آن واژگان بیندازیم.

OK, well, we started with the verb to swipe.

خوب، خوب، ما با فعل swipe شروع کردیم.

The movement of our finger on smartphone or

حرکت انگشت ما روی صفحه گوشی هوشمند یا

tablet screen to indicate whether we like someone or not.

تبلت برای نشان دادن اینکه کسی را دوست داریم یا نه.

Swipe right for like, swipe left if you don't like.

برای لایک کردن، انگشتتان را به راست بکشید، اگر دوست ندارید، انگشتتان را به چپ بکشید.

Our decisions on whether we find someone attractive or not are often instantaneous.

تصمیمات ما در مورد اینکه آیا فردی را جذاب می یابیم یا نه، اغلب آنی است.

This adjective means immediate, at once.

این صفت به معنای فوری، یکباره است.

Rejection is when you let someone know that you are

طرد شدن زمانی است که به کسی بفهمانید که به

not interested in them, you don't want to be romantically involved with them.

او علاقه ای ندارید، نمی خواهید با او درگیر شوید.

If you are rejected you might need some time to feel better,

اگر رد شدید ممکن است به مدتی نیاز داشته باشید تا احساس بهتری داشته باشید

and for this you can use the phrasal verb get over.

و برای این کار می توانید از فعل عبارت get over استفاده کنید.

It can take some time to get over a rejection.

ممکن است مدتی طول بکشد تا بر رد شدن غلبه کنید.

Yeah, I know!

آره میدونم!

Being positive and optimistic after a rejection can be described as dusting yourself off.

مثبت و خوش بین بودن پس از طرد شدن را می توان به عنوان گرد و غبار پاک کردن خود توصیف کرد.

But, having many rejections can be difficult to cope with, which means it can be difficult to

اما، رد شدن‌های زیاد می‌تواند دشوار باشد، به این معنی که مدیریت آن دشوار است

manage, difficult to keep positive.

، و مثبت نگه داشتن آن دشوار است.

Well, we hope you don't swipe

خب امیدواریم

left on this programme and you will join us again next time.

این برنامه را به سمت چپ سوایپ نکنید و دفعه بعد دوباره به ما بپیوندید.

Remember you can find us on Instagram, Facebook, Twitter,

به یاد داشته باشید که می توانید ما را در اینستاگرام، فیس بوک، توییتر،

YouTube and of course our

یوتیوب و البته

website bbclearningenglish.com.

وب سایت ما bbclearningenglish.com پیدا کنید.

And don't forget our new BBC Learning English app.

و برنامه جدید آموزش انگلیسی BBC ما را فراموش نکنید.

Oh good idea. See you soon.

اوه ایده خوبی به زودی میبینمت.

Bye.

خدا حافظ.

Bye bye!

خداحافظ!