BOX SET: 6 Minute English - 'Women' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

Hello.

This is 6 Minute English

سلام.

این 6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

I’m Sam.

من سام هستم

And I’m Georgina.

و من جورجینا هستم.

In this programme we’ll take a look

در این برنامه نگاهی

at the sensitive issue of sexual

به موضوع حساس خشونت جنسی خواهیم

violence.

انداخت.

At the start of the decade

در آغاز دهه

no one knew that the two-word phrase

هیچ کس نمی دانست که عبارت دو کلمه ای

‘MeToo’ would go viral

"MeToo" در فضای مجازی منتشر می شود

– or spread quickly and widely on the internet

- یا به سرعت و به طور گسترده در اینترنت

through social media.

از طریق رسانه های اجتماعی پخش می شود.

But when explosive allegations against

اما زمانی که اتهامات انفجاری علیه

Hollywood movie producer Harry

هری واینستین، تهیه کننده فیلم هالیوود

Weinstein made headlines in 2017,

در سال 2017 به تیتر

the MeToo hashtag became the focus for a global movement

خبرها تبدیل شد، هشتگ MeToo به کانون جنبش

of women determined to expose the truth about abusive sexual behaviour

جهانی زنان تبدیل شد که مصمم به افشای حقیقت در مورد رفتارهای جنسی توهین آمیز بودند،

Weinstein was found guilty and given

واینستین مجرم شناخته شد و

a 23-year prison sentence.

به 23 سال زندان محکوم شد.

But the deeper reasons behind the problem,

اما دلایل عمیق‌تر این مشکل،

in America and worldwide, have not disappeared.

در آمریکا و سراسر جهان، ناپدید نشده است.

I have a question now about

من یک سوال در

the origin of the MeToo expression.

مورد منشاء عبارت MeToo دارم.

Although the MeToo message went viral

اگرچه پیام MeToo

due to public support

به دلیل حمایت عمومی

from famous Hollywood actresses,

بازیگران زن مشهور هالیوود در فضای مجازی منتشر شد،

the phrase itself was thought up years earlier by civil rights activist, Tarana Burke.

خود این عبارت سال‌ها قبل توسط تارانا برک، فعال حقوق مدنی مطرح شد.

What year did she first use it?

اولین بار چه سالی از آن استفاده کرد؟

Was it: a) 1996,

این بود: الف) 1996،

b) 2006 or c) 2016?

ب) 2006 یا ج) 2016؟

I’ll guess b) 2006.

حدس می زنم ب) 2006.

OK, Georgina.

باشه، جورجینا.

We’ll come back to that later.

بعداً به آن باز خواهیم گشت.

Now more about Tarana Burke.

اکنون بیشتر در مورد تارانا برک.

Yes, Tarana worked with marginalised women in neglected American communities,

بله، تارانا با زنان به حاشیه رانده شده در جوامع نادیده گرفته شده آمریکایی کار می کرد که

shocking numbers of whom were victims of sexual violence and abuse.

تعداد شگفت انگیزی از آنها قربانی خشونت و آزار جنسی بودند.

Here she is talking with the BBC World Service’s programme HARDtalk

در اینجا او با برنامه HARDtalk سرویس جهانی بی‌بی‌سی در

about how the MeToo movement continues to

مورد اینکه چگونه جنبش MeToo به

speak up for voiceless women and girls.

صحبت کردن برای زنان و دختران بی‌صدا ادامه می‌دهد صحبت می‌کند.

The beauty, I think and the magic of MeToo is

به نظر من زیبایی MeToo و جادوی MeToo این

that it’s a unifier in that way, and it’s where survivors

است که از این طریق یک وحدت‌بخش است، و این جایی است که بازماندگان

find community and so …definitely the mainstream media

جامعه را پیدا می‌کنند و بنابراین… قطعاً رسانه‌های جریان اصلی

kept the focus on the actresses and Hollywood and that…

تمرکز خود را بر روی بازیگران زن و هالیوود و آن‌ها حفظ کرده‌اند.

but at its core the women who came forward were

اما در هسته آن زنانی که

really no different than those girls who I served in

واقعاً با آن دخترانی که ده سال قبل در جوامع خدمت می کردم تفاوتی نداشتند

the communities ten years before.

.

Tarana doesn’t call the girls and women who

تارانا دختران و زنانی را که

were abused ‘victims’.

مورد آزار قرار گرفته اند «قربانی» نمی خواند.

Instead she prefers the term survivors - people who are able to carry on

در عوض، او اصطلاح بازماندگان را ترجیح می دهد - افرادی که می توانند

with their life successfully, despite very unpleasant

با موفقیت به زندگی خود ادامه دهند، علی رغم تجربیات بسیار ناخوشایندی

experiences which still affect them.

که هنوز بر آنها تأثیر می گذارد.

The MeToo movement went viral when several famous movie actresses

جنبش MeToo زمانی که چندین بازیگر زن معروف سینما

came forward – offered to give information, about sexual harassment.

مطرح شدند - پیشنهاد دادند اطلاعاتی در مورد آزار و اذیت جنسی بدهند، در فضای مجازی پخش شد.

While these Hollywood actresses were famous celebrities, most survivors of sexual

در حالی که این بازیگران زن هالیوود افراد مشهور مشهوری بودند، اکثر بازماندگان خشونت جنسی

violence are ordinary women, living ordinary lives.

زنان عادی هستند که زندگی معمولی دارند.

That’s why Tarana calls the MeToo movement 'a unifier'

به همین دلیل است که تارانا جنبش MeToo را «یکپارچه‌کننده» می‌نامد

- something that unites and brings people together,

- چیزی که مردم را متحد و گرد هم می‌آورد،

in this case women of different race and social background.

در این مورد زنان با نژاد و پیشینه اجتماعی متفاوت.

But while the media focused on particular people

اما در حالی که رسانه ها بر روی افراد خاصی متمرکز شده اند

- Weinstein and several actresses in the movie industry

- واینستین و چندین بازیگر زن در صنعت سینما

- Tarana is clear that the problem is bigger than just individual cases.

- تارانا واضح است که مشکل بزرگتر از موارد فردی است.

Here she is explaining about the wider reasons behind the MeToo movement.

در اینجا او در مورد دلایل گسترده تر جنبش MeToo توضیح می دهد.

We can talk about Harvey Weinstein ad nauseam but we also have to talk about

ما می‌توانیم در مورد تهوع‌های هاروی واینستین صحبت کنیم، اما همچنین باید در مورد ساختارهایی صحبت کنیم

what are the structures that were in place that allowed a Harvey Weinstein

که به هاروی واینستین

to thrive.

اجازه رشد می‌دهد.

If you’re going to talk about Harvey Weinstein’s being

اگر می خواهید در مورد موفقیت هاروی واینستین صحبت کنید

successful, then we have to also talk about capitalism, right?

، باید در مورد سرمایه داری نیز صحبت کنیم، درست است؟

Because it’s the love of money and the desire for people to have money and

زیرا این عشق به پول و تمایل مردم به داشتن پول و

what he represented.

چیزی است که او نماینده آن بود.

The bottom line is people value those things more than they value

نکته اصلی این است که مردم برای این چیزها بیشتر از

the humanity of the women that he was destroying their lives.

ارزش انسانیت زنانی که او زندگی آنها را نابود می کرد، ارزش قائل هستند.

It’s about power and it’s about privilege.

این در مورد قدرت و در مورد امتیاز است.

At the end of the day, these are the two things we have to talk about dismantling.

در پایان، این دو موردی است که باید در مورد برچیدن صحبت کنیم.

According to Tarana, the behaviour of abusers

به گفته تارانا، رفتار سوء استفاده‌کنندگانی

like Weinstein was not challenged or questioned because

مانند واینستین به

of their privilege - power and advantage held by

دلیل امتیاز - قدرت و مزیتی که در

a small group of people, usually because of their high social position

اختیار گروه کوچکی از مردم است، معمولاً به دلیل موقعیت اجتماعی بالای

or because they are rich.

آنها یا به دلیل ثروتمند بودن، مورد چالش قرار نگرفت یا زیر سوال رفت.

So rather than focusing on individual cases, it’s

بنابراین، به جای تمرکز بر موارد فردی،

male-dominated social structures like privilege that need dismantling

ساختارهای اجتماعی تحت سلطه مردانه مانند امتیاز است که باید از بین برود

– breaking up or being stopped from working by gradually reducing its power

- شکستن یا متوقف شدن از کارکردن با کاهش تدریجی قدرت آن

over a period of time.

در یک دوره زمانی.

Tarana knows the problem won’t disappear overnight.

تارانا می داند که مشکل یک شبه از بین نخواهد رفت.

But she believes the MeToo movement has opened up a space to talk about

اما او معتقد است که جنبش MeToo فضایی را برای صحبت در مورد

sexual violence in a new way and set out a pathway forward.

خشونت جنسی به روشی جدید باز کرده و مسیری رو به جلو تعیین کرده است.

Let’s go back to the quiz question.

به سوال مسابقه برگردیم.

I asked you what year the two-word expression ‘Me Too’

از شما پرسیدم که عبارت دو کلمه ای «من هم» در چه سالی

was used.

استفاده شده است.

Was it a) 1996, b) 2006 or c) 2016

آیا الف) سال 1996، ب) سال 2006 یا ج) سال 2016 بود

and you said…?

و شما گفتید ...؟

Yes. I said it was b) 2006.

آره. گفتم ب) 2006.

Well done, Georgina!

آفرین جورجینا!

You are absolutely right!

کاملا حق با شماست!

Today, we’ve been talking about the hashtag MeToo movement which

امروز، ما در مورد جنبش MeToo صحبت می کنیم که

went viral in 2017 – meaning it spread quickly on the internet.

در سال 2017 ویروسی شد - به این معنی که به سرعت در اینترنت پخش شد.

The name ‘MeToo’ was created by Tarana Burke,

نام "MeToo" توسط تارانا برک،

an activist who works with sexual abuse survivors

فعالی که با بازماندگان سوء استفاده جنسی کار می کند

- people who experience abuse but are able to carry on with their lives successfully.

- افرادی که سوء استفاده را تجربه می کنند اما می توانند با موفقیت به زندگی خود ادامه دهند، ایجاد شد.

In 2017 many of these survivors came forward – offered to give information

در سال 2017 بسیاری از این بازماندگان

– about sexual harassment in Hollywood.

در مورد آزار و اذیت جنسی در هالیوود - به آنها پیشنهاد دادند تا اطلاعاتی بدهند.

And these actresses were supported by millions of women and men

و این بازیگران زن توسط میلیون‌ها زن و مرد

across the world, making the MeToo movement an important cultural unifier

در سراسر جهان حمایت شدند و جنبش MeToo را به یک متحد کننده فرهنگی مهم تبدیل کرد

– something that unites and brings people together.

- چیزی که مردم را متحد و گرد هم می‌آورد.

Now the movement wants to shift the focus away

اکنون جنبش می‌خواهد تمرکز

from individual cases and onto social structures of privilege

را از موارد فردی و ساختارهای اجتماعی از امتیازات معطوف کند

- power and advantage held by a small group of people, usually because of their

- قدرت و مزیتی که در اختیار گروه کوچکی از مردم است، معمولاً به دلیل

wealth or high social class.

ثروت یا طبقه اجتماعی بالای آنها.

And according to Tarana, it is these social structures

و به گفته تارانا، این ساختارها

and attitudes which need to be dismantled

و نگرش های اجتماعی هستند که باید برچیده شوند

- stopped from working by gradually reducing their power over time.

- با کاهش تدریجی قدرت آنها در طول زمان، از کار کردن بازماند.

And that’s all we have time for today.

و این تمام وقت ما برای امروز است.

Join us again soon, here at 6 Minute English for more topical discussion

به زودی دوباره به ما بپیوندید، اینجا در 6 دقیقه انگلیسی برای بحث های موضوعی

and vocabulary.

و واژگان بیشتر.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to 6 Minute English.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

And if I say to you, Sam, motorbike, what do you think of?

و اگه بهت بگم سام موتور، نظرت چیه؟

Oh, I think of the film Easy Rider with Jack Nicholson

اوه، من به فیلم Easy Rider با جک نیکلسون و پیتر فوندا فکر می کنم که

and Peter Fonda cruising the wide open spaces on powerful machines.

در فضاهای باز روی ماشین های قدرتمند می چرخند.

How about you, Neil?

تو چطور، نیل؟

Oh, well, I think of the young man on a moped who delivers my pizzas.

اوه، خوب، من به مرد جوانی که سوار بر موتورسیکلت است فکر می کنم که پیتزاهای من را تحویل می دهد.

Not quite the same image, is it, really?

این تصویر کاملاً یکسان نیست، واقعاً؟

No, but in both cases we were associating motorbikes with male figures.

نه، اما در هر دو مورد ما موتورها را با چهره های مردانه مرتبط می کردیم.

Today, we are looking at women and bikes, but before that, a quiz.

امروز ما به زنان و دوچرخه نگاه می کنیم، اما قبل از آن، یک مسابقه.

In which decade was the first mass-produced

اولین موتورسیکلت تولید انبوه در کدام دهه

motorcycle released?

عرضه شد؟

Was it: a) the 1880s,

آیا این بود: الف) دهه 1880،

b) the 1890s or c) the 1900s?

ب) دهه 1890 یا ج) دهه 1900؟

What do you think, Sam?

نظرت چیه سام؟

Tricky question!

سوال پیچیده!

The 1880s may be too early - so I think I'll play it

ممکن است دهه 1880 خیلی زود باشد - بنابراین فکر می‌کنم با خیال راحت بازی کنم

safe and go for the middle option, the 1890s.

و به سراغ گزینه میانی یعنی دهه 1890 بروم.

Well, we'll see if you're right later in the programme.

خوب، خواهیم دید که آیا در آینده در برنامه هستید یا خیر.

Esperanza Miyake is the author of a new study of the 'gendered motorcycle'

اسپرانزا میاکه نویسنده یک مطالعه جدید درباره «موتورسیکلت جنسیتی»

in film, advertising and TV. She was interviewed on BBC radio's Thinking Allowed

در فیلم، تبلیغات و تلویزیون است. او در برنامه Thinking Allowed رادیو بی بی سی

programme about the topic. First she was asked about the experience of travelling at

در مورد این موضوع مصاحبه کرد. ابتدا از او در مورد تجربه سفر با

over 110 kph on a motorbike.

موتور با سرعت 110 کیلومتر در ساعت سوال شد.

What world does she say you are part of?

او می گوید شما جزئی از کدام دنیای هستید؟

I think it dissolves gender, race, all these things stop mattering.

فکر می کنم جنسیت، نژاد را از بین می برد، همه این چیزها اهمیتی ندارند.

It's all about experience so car drivers, there's a lot about enjoying the internal

همه چیز در مورد تجربه است، بنابراین رانندگان خودرو، لذت بردن از

space of the car. On the bike, obviously, there's no interiority,

فضای داخلی خودرو بسیار است. در دوچرخه، بدیهی است که درونی وجود ندارد،

you're completely part of the exterior world.

شما کاملاً بخشی از دنیای بیرونی هستید.


 So, what world are you in when travelling at

پس وقتی با

speed on a motorbike?

موتور با سرعت حرکت می کنید در چه دنیایی هستید؟

The external world.

دنیای بیرونی.

Because you are not inside a car, your experience is completely different.

از آنجایی که شما داخل ماشین نیستید، تجربه شما کاملا متفاوت است.

On a bike you have no interiority.

در دوچرخه شما هیچ فضای داخلی ندارید.

That's the experience of being inside - but I do have to say although that

این تجربه درون بودن است - اما باید بگویم اگرچه

is a real word, it's not one I've ever heard or used before!

این یک کلمه واقعی است، این کلمه ای نیست که قبلاً شنیده یا استفاده کرده باشم!

No. Me neither.

نه من نه.

What she also says is that travelling at speed dissolves gender and race.

آنچه او همچنین می گوید این است که سفر با سرعت جنسیت و نژاد را از بین می برد.

It makes them less important.

باعث کم اهمیت شدن آنها می شود.

When you dissolve something you make it less strong.

وقتی چیزی را حل می کنید، آن را کمتر قوی می کنید.

In fact, she says that at speed these things stop mattering.

در واقع، او می گوید که با سرعت این چیزها دیگر اهمیتی ندارند.

They stop having any importance.

دیگر اهمیتی ندارند.

If something doesn't matter, it's not important at all.

اگر چیزی مهم نیست، اصلاً مهم نیست.

Before that we said we usually connect motorbikes with men.

قبل از آن گفتیم ما معمولاً موتور را با مردان وصل می کنیم.

Think bike, think bloke.

به دوچرخه فکر کن، ادم فکر کن

But what about women and bikes?

اما زنان و دوچرخه چطور؟

Esperanza Miyake goes on to talk about the way women bikers are usually

اسپرانزا میاکه در ادامه درباره نحوه نمایش دوچرخه سواران زن

shown in the media.

در رسانه ها صحبت می کند.

How many different types does she mention?

او چند نوع مختلف را ذکر می کند؟

Generally, there's three types.

به طور کلی، سه نوع وجود دارد.

So, the first type would be your typical

بنابراین، اولین نوع زن قدرتمند معمولی شما است

empowered female who's on the motorbike.

که سوار موتور است.

You do have that image but, having said that, I would also

شما واقعاً آن تصویر را دارید، اما، با گفتن آن، من همچنین

add that those images appear typically very sexualised,

اضافه می‌کنم که این تصاویر معمولاً بسیار جنس‌آمیز و

very stylised.

بسیار سبک به نظر می‌رسند.

So, yes, she's empowered, but she's in a skintight catsuit.

بنابراین، بله، او قدرتمند است، اما او در یک لباس گربه تنگ است.

You also get another type which is the female rider but who's been masculinised.

شما همچنین نوع دیگری دریافت می کنید که سوارکار زن است اما مردانه شده است.

She's kind of embodying a very

او به نوعی تجسم یک

masculine kind of style.

نوع سبک بسیار مردانه است.

And I think the third type is kind of silly, giggly

و من فکر می کنم نوع سوم نوعی ماده احمقانه و خندان

female on a scooter.

روی یک اسکوتر است.

So, she talked about three types of representations, particularly in movies.

بنابراین، او در مورد سه نوع بازنمایی، به ویژه در فیلم ها صحبت کرد.

Sam, tell us more.

سام، بیشتر به ما بگو

Yes, she first talked about the empowered woman.

بله، او ابتدا در مورد زن توانمند صحبت کرد.

This is a character who has authority, who has the

این شخصیتی است که دارای اقتدار است، که

power to drive the plot and action and is not

قدرت هدایت طرح و عمل را دارد و

dependent on a man to make decisions for her.

به یک مرد وابسته نیست تا برای او تصمیم بگیرد.

It seems like a positive image but she does say

به نظر تصویر مثبتی است، اما او می‌گوید

that these characters are often sexualised, that is,

که این شخصیت‌ها اغلب جنسی‌سازی می‌شوند، یعنی به

presented in a way that might be sexually appealing

گونه‌ای ارائه می‌شوند که ممکن است از نظر جنسی

for a male audience.

برای مخاطبان مرد جذاب باشد.

The next character type she mentions is a woman

شخصیت بعدی که او به آن اشاره می کند، زنی است

who is very masculine.

که بسیار مردانه است.

They embody male characteristics, which means they have and

آنها دارای ویژگی های مردانه هستند، به این معنی که

demonstrate many typically male personality features.

بسیاری از ویژگی های شخصیتی معمولی مردانه را دارند و نشان می دهند.

And the final type she talked about was showing women on bikes

و نوع آخری که او در مورد آن صحبت کرد این بود که زنان دوچرخه سوار را

as silly and giggly riding scooters.

به عنوان اسکوترهای احمقانه و خندان نشان می داد.

So, there don't seem to be many really completely positive images of

بنابراین، به نظر می رسد که تصاویر کاملاً مثبت زیادی از

women and motorcycles, at least not in the popular media.

زنان و موتورسیکلت ها، حداقل در رسانه های محبوب وجود ندارد.

Time to look again at today’s vocabulary, but first, let’s have the answer to the

وقت آن است که دوباره به واژگان امروز نگاهی بیندازیم، اما ابتدا، بیایید پاسخ

quiz question.

سوال مسابقه را داشته باشیم.

In which decade was the first mass-produced motorcycle released?

اولین موتورسیکلت تولید انبوه در کدام دهه عرضه شد؟

Was it: a) the 1880s,

آیا این بود: الف) دهه 1880،

b) the1890s or c) the 1900s?

ب) دهه 1890 یا ج) دهه 1900؟

What did you think, Sam?

چی فکر کردی سام؟

I took a guess at the 1890s.

من در دهه 1890 حدس زدم.

Well done, it was a good guess.

آفرین، حدس خوبی بود.

It was indeed the 1890s and a

این در واقع دهه 1890 بود و

bonus point if you knew that it was 1894.

اگر می دانستید که سال 1894 بود، یک امتیاز اضافی بود.

OK, let's have a quick reminder of today's words.

خوب، بیایید یک یادآوری سریع از کلمات امروز داشته باشیم.

We started with the verb 'dissolves'.

ما با فعل "انحلال" شروع کردیم.

If something dissolves it gets less strong, less immediate.

اگر چیزی حل شود، قوی تر، کمتر فوری می شود.

Then we had another verb, 'to matter',

سپس یک فعل دیگر داشتیم، "به اهمیت دادن"،

something that matters is important to someone.

چیزی که برای کسی مهم است.

What's the next word?

کلمه بعدی چیست؟

It was a rather uncommon word to describe

این کلمه نسبتاً غیرمعمولی بود برای

the experience of being inside - interiority.

توصیف تجربه درون بودن - درونی.

Let's rush by that one and move on to the next word, 'empowered'.

بیایید با آن یکی بشتابیم و به کلمه بعدی برویم، «قدرتمند».

Someone who is 'empowered' is in control of their own life.

کسی که "قدرتمند" است، کنترل زندگی خود را در دست دارد.

When we talk about empowered women we are talking about women who are not

وقتی در مورد زنان توانمند صحبت می کنیم، در مورد زنانی صحبت می کنیم که

dependent on men or anyone else for the direction of their lives.

برای مسیر زندگی خود به مردان یا هیچ کس دیگری وابسته نیستند.

They make their own choices.

آنها خودشان انتخاب می کنند.

Our next word was 'sexualised'. This is when something is given

کلمه بعدی ما "جنسی شدن" بود. این زمانی است که به چیزی

a clearly sexual styling. In the programme, we heard that women

یک ظاهر کاملاً جنسی داده می شود. در این برنامه شنیدیم که زنان

on motorcycles are often shown in a sexualised way, dressed in clothing, for example,

سوار بر موتورسیکلت اغلب به شیوه ای جنسی نشان داده می شوند، مثلاً با لباس پوشیدن

that makes them sexually attractive.

که آنها را از نظر جنسی جذاب می کند.

And finally there was 'to embody'.

و سرانجام "تجسم کردن" وجود داشت.

This means to be a clear and obvious example of something.

این به معنای مصداق واضح و آشکار چیزی بودن است.

So, in movies female bikers often embody male characteristics, which means

بنابراین، در فیلم‌ها، دوچرخه‌سواران زن اغلب ویژگی‌های مردانه را تجسم می‌دهند، به این معنی

they might dress or behave in a way we would usually associate with men.

که ممکن است به گونه‌ای لباس بپوشند یا رفتار کنند که ما معمولاً با مردان ارتباط برقرار می‌کنیم.

Well, it's time for us to say goodbye.

خب وقت خداحافظی ماست

See you next time and, until then, you can find us online

دفعه بعد شما را می بینیم و تا آن زمان می توانید ما را به صورت آنلاین

and on our app.

و در برنامه ما پیدا کنید.

Just search for bbclearningenglish.

فقط bbclearningenglish را جستجو کنید.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And hello. I'm Rob.

و سلام. من راب هستم.

So, Rob, you are a man who enjoys travel.

بنابراین، راب، شما مردی هستید که از سفر لذت می برد.

What’s the furthest journey you’ve ever made?

دورترین سفری که تا به حال داشته اید چه بوده است؟

Well, I have been to the other side of the world.

خوب، من آن طرف دنیا بوده ام.

I've been to Australia, New Zealand – so from

من به استرالیا، نیوزلند رفته ام - بنابراین از

London that's a very long way.

لندن راه بسیار طولانی است.

And how was it?

و چطور بود؟

It was pretty boring really and quite cramped

خیلی خسته کننده بود و در هواپیما خیلی تنگ بود

on the aeroplane – but I loved it when I got there.

- اما وقتی به آنجا رسیدم آن را دوست داشتم.

So, how would you feel about a journey of 56 million

بنابراین، در مورد یک سفر 56 میلیون

kilometres that took around nine months?

کیلومتری که حدود 9 ماه طول کشید، چه احساسی دارید؟

Right.

درست.

I'd have to travel Business Class, I think - lots

من فکر می کنم باید به کلاس بیزینس سفر کنم - تعداد

of movies and a very comfortable seat!

زیادی فیلم و یک صندلی بسیار راحت!

Well, that’s how long it would take to get to the planet

خوب، چقدر طول می کشد تا به سیاره

Mars and this programme is all about the women who

مریخ برسیم و این برنامه همه چیز در مورد زنانی است که

want to be the first to set foot on the Red Planet.

می خواهند اولین کسانی باشند که پا به سیاره سرخ می گذارند.

First, though, today’s question, which is about the

اما اول، سوال امروز، که در مورد

size of Mars.

اندازه مریخ است.

Is it a) bigger than Earth,

آیا الف) بزرگتر از زمین،

b) about the same size as Earth, or c) smaller than Earth?

ب) تقریباً به اندازه زمین، یا ج) کوچکتر از زمین است؟

I’m pretty sure I know this.

من تقریباً مطمئن هستم که این را می دانم.

It’s bigger than Earth, much bigger, I think.

من فکر می کنم از زمین بزرگتر است، بسیار بزرگتر.

OK well, we’ll find out if you’re right at the end of the programme.

خوب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا شما درست می گویید.

It’s been 40 years since NASA first recruited women to be astronauts.

40 سال از زمانی که ناسا برای اولین بار زنان را برای فضانورد استخدام کرد می گذرد.

Today, a third of the people who work at NASA are women.

امروزه یک سوم افرادی که در ناسا کار می کنند زن هستند.

Yes, and 2016 was the first year that there were an equal number of

بله، و سال 2016 اولین سالی بود که تعداد مساوی

women and men joining as astronaut trainees.

زن و مرد به عنوان کارآموز فضانوردی پیوستند.

Equality is slowly coming but only men have had the opportunity to walk on the Moon,

برابری کم کم در راه است، اما فقط مردان این فرصت را داشته اند تا روی ماه قدم بزنند،

although that was over 45 years ago.

هرچند که بیش از 45 سال پیش بود.

Karen Nyberg is one of NASA’s current astronauts.

کارن نایبرگ یکی از فضانوردان فعلی ناسا است.

In a recent BBC News feature, she talked about her hopes.

در یکی از برنامه های اخیر بی بی سی، او در مورد امیدهای خود صحبت کرد.

When did she join the astronaut programme?

چه زمانی او به برنامه فضانوردان پیوست؟

When I was selected as an astronaut in the

هنگامی که در سال 2000 به عنوان فضانورد انتخاب

year 2000 I thought that that might be a realistic possibility, that

شدم، فکر کردم که این ممکن است یک احتمال واقعی

we would be the ones, the next to go to the Moon.

باشد، که ما نفر بعدی خواهیم بود که به ماه می‌رویم.

So it's unfortunate that we weren't.

پس مایه تاسف است که ما نبودیم.

When did she become an astronaut?

کی فضانورد شد؟

Well, she said that she was selected in 2000.

خوب، او گفت که در سال 2000

'Selected' means chosen.

انتخاب شده است. "انتخاب" یعنی انتخاب شده.

At that time, when she was selected, she thought going to the Moon

در آن زمان، زمانی که او انتخاب شد، فکر کرد که رفتن به

would be a realistic possibility. So, she thought that it wasn’t just a dream,

ماه یک امکان واقعی است. بنابراین، او فکر کرد که این فقط یک رویا

but something that could happen.

نیست، بلکه چیزی است که می تواند اتفاق بیفتد.

There was a good chance it would happen.

احتمال زیادی وجود داشت که این اتفاق بیفتد.

However, she was disappointed because that opportunity didn’t arrive at that time.

با این حال، او ناامید شد زیرا این فرصت در آن زمان به دست نیامد.

She describes that as being unfortunate.

او آن را تاسف بار توصیف می کند.

In this sense 'unfortunate' means unlucky.

از این نظر، «بدبخت» به معنای بدشانس است.

If you use this adjective it means you are disappointed

اگر از این صفت استفاده می کنید به این معنی است که از چیزی ناامید

about something, but you do perhaps understand the reason for it.

شده اید، اما شاید دلیل آن را درک کنید.

So far, a woman hasn’t had the opportunity to step on the Moon.

تا کنون، یک زن این فرصت را نداشته است که بر روی ماه قدم بگذارد.

These days Mars is the big target for space travel.

این روزها مریخ هدف بزرگ سفرهای فضایی است.

There are many problems to overcome, but could it, should it

مشکلات زیادی وجود دارد که باید بر آن غلبه کرد، اما آیا باید این

be a woman who is the first person to take that step?

زنی باشد که اولین کسی باشد که این قدم را برمی دارد؟

Absolutely, why not?

قطعا، چرا که نه؟

On a mission to Mars there would be need for many different kinds of specialists.

در ماموریت به مریخ به انواع مختلفی از متخصصان نیاز است.

We tend to think of astronauts as spaceship pilots, but

ما تمایل داریم که فضانوردان را خلبان سفینه فضایی بدانیم، اما در

really, I think, they are much more like scientists, carrying out different experiments.

واقع، به نظر من، آنها بیشتر شبیه دانشمندان هستند و آزمایش‌های مختلفی را انجام می‌دهند.

If we are going to set up a base on Mars, one thing that

اگر قرار است پایگاهی در مریخ ایجاد کنیم، یک

would be very important is to try to find a way of growing food.

چیز بسیار مهم این است که سعی کنیم راهی برای رشد غذا پیدا کنیم.

For that you need people with skills in those areas.

برای آن به افرادی با مهارت در آن زمینه ها نیاز دارید.

One person with those skills is Gioia Massa,

یکی از افرادی که این مهارت ها را دارد، Gioia Massa

a Life Science project manager for NASA. Now, you would think that

، مدیر پروژه علوم زیستی ناسا است. حالا، شما فکر می‌کنید که

being a top scientist she would be brilliant at all areas or aspects of the job,

او به عنوان یک دانشمند برتر در همه زمینه‌ها یا جنبه‌های شغلی درخشان خواهد بود،

but she told BBC News that it wasn’t always the case.

اما او به بی‌بی‌سی نیوز گفت که همیشه اینطور نبوده است.

What two aspects does she mention she wasn’t good at?

او به چه دو جنبه اشاره می کند که در آن خوب نبود؟

There certainly were aspects where I was challenged, you know...

مطمئناً جنبه هایی وجود داشت که من به چالش کشیده شدم، می دانید...

I wasn't as great in math as some of my colleagues, my handwriting is terrible, you know...

من در ریاضیات به اندازه برخی از همکارانم عالی نبودم، می دانید دستخط من وحشتناک است ...

So, there are things that are not my strength.

بنابراین، چیزهایی وجود دارد که قدرت من نیستند.

But then I fell in love with plants and plants were my strength,

اما بعد عاشق گیاهان شدم و گیاهان قدرت من بودند

and I really learned and focused on that.

و واقعاً یاد گرفتم و روی آن تمرکز کردم.

So Rob, what did she have problems with?

پس راب، او با چه مشکلی داشت؟

Well, she said that she wasn’t good at math.

خوب، او گفت که در ریاضیات خوب نیست.

'Math' is a North American English word for what

«ریاضی» یک کلمه انگلیسی آمریکای شمالی برای چیزی است که

in British English, we call maths.

در انگلیسی بریتانیایی به آن ریاضی می گوییم.

Both words mean mathematics, so 'math' in American English,

هر دو کلمه به معنای ریاضیات هستند، بنابراین "ریاضی" در انگلیسی آمریکایی،

'maths' in British English.

"ریاضیات" در انگلیسی بریتانیایی.

She also said that her handwriting is terrible!

او همچنین گفت که دست خطش وحشتناک است!

Mind you, if her handwriting was really terrible,

توجه داشته باشید، اگر دست خط او واقعاً وحشتناک بود،

maybe nobody would be able to read her bad maths!

شاید هیچ کس نمی توانست ریاضیات بد او را بخواند!

Good point!

نکته خوب!

So, handwriting and maths aren’t or weren’t her strengths.

بنابراین، دست خط و ریاضی نقاط قوت او نیستند یا نبودند.

They are not what she is good at.

آنها چیزی نیستند که او در آن خوب است.

What are her strengths?

نقاط قوت او چیست؟

Well, the thing she is good at, her real strengths are

خوب، چیزی که او در آن خوب است، نقاط قوت واقعی او

working with plants, so that’s what she concentrated on.

کار کردن با گیاهان است، بنابراین او روی این تمرکز کرد.

Right. Well, let’s see if one of your strengths is the

درست. خوب، بیایید ببینیم که آیا یکی از نقاط قوت شما

knowledge of the planets.

دانش سیارات است.

Today’s quiz question was:

سوال مسابقه امروز این بود:

Is Mars…

a) bigger than Earth,

آیا مریخ ...

الف) بزرگتر از زمین،

b) about the same size as Earth, or

ب) تقریباً به اندازه زمین، یا

c) smaller than Earth?

ج) کوچکتر از زمین؟

What did you say, Rob?

چی گفتی راب؟

I said that it was bigger, much bigger.

گفتم بزرگتر، خیلی بزرگتر.

And the answer, I'm afraid to say, is that Mars is smaller than Earth,

و من می ترسم بگویم پاسخ این است که مریخ کوچکتر از زمین است

much smaller, in fact.

، در واقع بسیار کوچکتر.

Oh, well, I guess I won’t be selected to be an astronaut any time soon!

اوه، خوب، حدس می‌زنم به این زودی‌ها به عنوان فضانورد انتخاب نخواهم شد!

Before we blast off out of here, let’s review the vocabulary we covered today.

قبل از اینکه از اینجا خارج شویم، بیایید واژگانی را که امروز به آن پرداختیم مرور کنیم.

The first word was the one you just mentioned, 'selected', meaning chosen.

اولین کلمه همان کلمه ای بود که شما به آن اشاره کردید، "انتخاب"، به معنای انتخاب شده.

Then we had the phrase, 'a realistic possibility'

سپس عبارت "یک امکان واقعی" را

to describe something that has a good chance of happening,

برای توصیف چیزی داشتیم که برخلاف برنامه فضانوردی من شانس زیادی برای وقوع دارد

unlike my astronaut application!

!

Well, if you did become an astronaut, that would be unfortunate,

خوب، اگر شما یک فضانورد شدید،

our next word, for me at least.

حداقل برای من، کلمه بعدی ما تاسف بار خواهد بود.

'Unfortunate', you mean disappointing for you?

"متاسفانه" یعنی برای شما ناامید کننده است؟

Well, if you were up in space I wouldn’t have the pleasure of your company.

خوب، اگر شما در فضا بودید، من از شرکت شما لذت نمی بردم.

Hashtag blushing.

رژگونه شدن هشتگ.

Our next word was 'aspects' meaning parts of something

کلمه بعدی ما "جنبه" به معنای بخش هایی از چیزی بود

and then the Americanisation, 'math'.

و سپس آمریکایی سازی، "ریاضی".

Which we call maths, or mathematics in British English.

که ما به آن ریاضیات یا ریاضیات در انگلیسی بریتانیایی می گوییم.

And finally, we had 'strengths'. And maths certainly isn’t one of my strengths

و در نهایت، ما "نقاط قوت" داشتیم. و مطمئناً ریاضیات یکی از نقاط قوت من نیست

– it’s not something I’m good at.

- این چیزی نیست که من در آن خوب باشم.

But one of your strengths is saying nice things about people.

اما یکی از نقاط قوت شما گفتن چیزهای خوب در مورد مردم است.

Hashtag double blush.

رژگونه دوتایی را هشتگ کنید.

Well, time for us to go – not to Mars, but to lunch!

خوب، وقت آن است که برویم - نه به مریخ، بلکه برای ناهار!

Just time to say you can also find us on Facebook, Twitter, Instagram and YouTube,

فقط وقت آن است که بگوییم شما همچنین می توانید ما را در فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و یوتیوب

and, of course, on our website bbclearningenglish.com!

و البته در وب سایت ما bbclearningenglish.com پیدا کنید!

Thank you for joining us and goodbye!

با تشکر از شما برای پیوستن به ما و خداحافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Sam.

من سام هستم

And I’m Georgina.

و من جورجینا هستم.

Something that affects almost every woman at some

چیزی که تقریباً هر زن را در مقطعی از زندگی تحت تأثیر قرار می دهد

point in her life is the menopause.

، یائسگی است.

The menopause is a natural part of ageing that happens as

یائسگی بخشی طبیعی از پیری است که

a woman‘s hormones decline and she stops having monthly periods

با کاهش هورمون‌های زن اتفاق می‌افتد و قاعدگی‌های ماهانه را متوقف می‌کند

and being able to get pregnant naturally.

و نمی‌تواند به طور طبیعی باردار شود.

With the menopause comes physical signs.

با یائسگی علائم فیزیکی ظاهر می شود.

These vary from person to person and often include hot

این موارد از فردی به فرد دیگر متفاوت است و اغلب شامل

flushes, mood swings and night sweats.

گرگرفتگی، تغییرات خلقی و تعریق شبانه است.

But besides these there may be other changes too and living

اما علاوه بر اینها ممکن است تغییرات دیگری نیز وجود داشته باشد و زندگی

through it can be isolating, both personally and professionally.

از طریق آن می تواند منزوی کننده باشد، هم از نظر شخصی و هم از نظر حرفه ای.

In many societies, the menopause is still taboo –

در بسیاری از جوامع، یائسگی هنوز تابو است -

not talked about in public for social or religious reasons,

به دلایل اجتماعی یا مذهبی در انظار عمومی صحبت نمی شود،

or because people are uncomfortable discussing it.

یا به این دلیل که مردم از بحث کردن درباره آن ناراحت هستند.

But recently high-profile women like former First Lady, Michelle Obama,

اما اخیراً زنان سرشناس مانند بانوی اول سابق، میشل اوباما

have started speaking up.

، شروع به صحبت کرده اند.

In this programme, we’ll be hearing from two other

در این برنامه، ما از دو زن دیگر خواهیم شنید

women trying to make the menopause more visible in society…

که تلاش می کنند یائسگی را در جامعه بیشتر نمایان کنند...

…and, of course, we’ll be learning some

...و البته، برخی از

related vocabulary as well.

واژگان مرتبط را نیز یاد خواهیم گرفت.

But first let me ask you my quiz question, Georgina.

اما اجازه دهید ابتدا سوال مسابقه ام را از شما بپرسم، جورجینا.

As we mentioned, the menopause is part of the

همانطور که اشاره کردیم، یائسگی بخشی از روند

natural ageing process and usually occurs between

طبیعی پیری است و معمولا در سنین 45 تا 55 سالگی رخ می دهد.

the ages of 45 and 55.

But what is the average age for a woman to reach the menopause in Britain?

اما میانگین سنی برای رسیدن یک زن به یائسگی در بریتانیا چقدر است؟

Is it a) 49,

آیا الف) 49،

b) 51,

ب) 51

or c) 53?

یا ج) 53 است؟

I’ll jump in the middle and say 51 years old.

می پرم وسط و می گویم 51 ساله.

OK, Georgina, we’ll find out the answer

خوب، جورجینا، پاسخ را

later in the programme.

بعداً در برنامه خواهیم فهمید.

Since the menopause is a normal and natural part of life

از آنجایی که یائسگی یک بخش طبیعی و طبیعی از زندگی است

it’s surprising how little it’s talked about.

، تعجب آور است که چقدر در مورد آن صحبت می شود.

Dr Nighat Arif is a British Pakistani family doctor specialising

دکتر نیت عارف یک پزشک خانواده بریتانیایی پاکستانی است که

in women’s health.

در زمینه سلامت زنان تخصص دارد.

According to her, the silence around the subject is because menopause is

به گفته او، سکوت پیرامون این موضوع به این دلیل است که یائسگی

about getting old, something no one wants to be reminded of.

مربوط به پیر شدن است، چیزی که هیچ کس نمی خواهد به آن یادآوری شود.

Here is Dr Arif explaining more to BBC World Service programme, The Conversation:

در اینجا دکتر عارف به برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی، گفتگو توضیح بیشتری می‌دهد: از نظر

Historically, particularly when it comes to women, the older you are you’re surplus

تاریخی، به‌ویژه وقتی صحبت از زنان می‌شود، هر چه سن شما بالاتر باشد، اکنون مازاد می‌شوید

to excess now, that’s it, you’ve done your dues, you’ve had your children, your

، همین است، وظایف خود را انجام داده‌اید. فرزندان شما،

use isn’t needed anymore in society… but actually women are not like that

استفاده از شما دیگر در جامعه مورد نیاز نیست... اما در واقع زنان اصلاً اینگونه

at all, women are far more becoming productive in the

نیستند، زنان در

career and workspace and they are the caregivers,

شغل و فضای کاری بسیار سازنده تر می شوند و آنها مراقب هستند،

sometimes they are actually the financial providers in their home setting as well.

گاهی اوقات آنها در واقع تامین کننده مالی خانه خود هستند. تنظیم نیز

In many cultures, the traditional role of women is to have children.

در بسیاری از فرهنگ ها، نقش سنتی زنان، بچه دار شدن است.

Dr Arif says that after doing this, women may be considered to have done -

دکتر عارف می گوید که پس از انجام این کار، زنان ممکن است در نظر گرفته شوند که حقوق خود را انجام داده اند -

or paid - their dues – an expression meaning to do everything you

یا پرداخت کرده اند - عبارتی به معنای انجام هر کاری که

are expected to do, or to have done your duty.

از شما انتظار می رود، یا اینکه وظیفه خود را انجام داده اید.

After raising children, women are sometimes thought to

گاهی اوقات تصور می شود که زنان پس از بزرگ کردن فرزندان،

be surplus to excess, something which is more than

مازاد بر نیاز هستند، چیزی که بیش از

needed, or in other words, surplus to requirements – a phrase meaning

نیاز است، یا به عبارت دیگر، مازاد بر نیازها - عبارتی به معنای

‘no longer required’. Of course, this isn’t true for all women everywhere, but it

«دیگر مورد نیاز» نیست. البته، این برای همه زنان در همه جا صادق نیست، اما

is surprising how unequal men and women’s experience

تعجب آور است که چقدر تجربه مردان و زنان

of getting older can be.

از بالا رفتن سن نابرابر است.

Barbara Hannah Grufferman, is an American writer who publishes a regular

باربارا هانا گروفرمن، نویسنده آمریکایی است که یک

newsletter, ‘The Menopause Cheat Sheet’, which

خبرنامه منظم به نام «برگه تقلب یائسگی» منتشر می‌کند که

focuses on healthy ageing.

بر پیری سالم تمرکز دارد.

Here she is speaking with BBC World Service

در اینجا او با برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی

programme, The Conversation:

، گفتگو صحبت می‌کند:

One of the biggest complications, I think, is ageism.

فکر می‌کنم یکی از بزرگ‌ترین عوارض، پیری است.

So, if women are entering that age range, 45 and over,

بنابراین، اگر زنان وارد آن محدوده سنی 45 ساله و بالاتر می‌شوند،

they’re already possibly feeling the effects of ageism,

احتمالاً در حال حاضر اثرات پیری را احساس می‌کنند

you know, pointing in their direction.

، می‌دانید که به سمت آنها اشاره می‌کند.

And then when they add on this layer of having these physical

و سپس وقتی آنها به این لایه از داشتن این علائم فیزیکی اضافه

symptoms that can impact how they’re functioning

می کنند که می تواند بر عملکرد آنها

at work and even at home - it’s a double whammy.

در محل کار و حتی در خانه تأثیر بگذارد - این یک ضربه مضاعف است.

For Barbara Hannah Grufferman, one of the biggest

برای باربارا هانا گروفرمن، یکی از بزرگترین

barriers women face is ageism - the unfair treatment

موانعی که زنان با آن روبرو هستند، سن گرایی است - رفتار ناعادلانه با

of older people because of their age.

افراد مسن به دلیل سن آنها.

Just as racism and sexism discriminate against people because of their race

همانطور که نژادپرستی و تبعیض جنسیتی علیه افراد به دلیل نژاد یا جنسیت آنها تبعیض قائل می شود

or gender, ageism values older people less than the young.

، سن گرایی برای افراد مسن کمتر از جوانان ارزش قائل است.

As we mentioned before, the menopause brings physical

همانطور که قبلا ذکر کردیم، یائسگی

signs such as hot flushes or night sweats.

علائم فیزیکی مانند گرگرفتگی یا تعریق شبانه را به همراه دارد.

These signs are known as symptoms - things wrong with your body or

این علائم به عنوان علائم شناخته می شوند - چیزهایی که در بدن یا ذهن شما اشتباه است و

mind that are signs of some illness or bodily process.

نشانه هایی از برخی بیماری ها یا فرآیندهای بدن هستند.

So, menopausal women suffer physical symptoms, as well as

بنابراین، زنان یائسه از علائم جسمی رنج می برند و

possibly dealing with discrimination based on their age.

احتمالاً بر اساس سن خود با تبعیض مواجه می شوند.

Barbara Hannah Grufferman calls this a double whammy – an informal way to

باربارا هانا گروفرمن این را یک ضربه مضاعف می نامد - راهی غیررسمی برای

describe a situation where two unpleasant things

توصیف موقعیتی که در آن دو

happen at the same time.

اتفاق ناخوشایند همزمان اتفاق می افتد.

The menopause can be a difficult time in a woman’s life.

یائسگی می تواند دوران سختی در زندگی یک زن باشد.

But with age comes wisdom and experience

اما با افزایش سن، خرد و تجربه می آید

and in more and more societies around the world

و در جوامع بیشتر و بیشتری در سراسر

the menopause is being talked about more openly.

جهان درباره یائسگی آشکارتر صحبت می شود.

Speaking of which, what was the answer to your question, Sam?

در این مورد، سام، پاسخ سوال شما چه بود؟

In my quiz question I asked about the average age

در سوال مسابقه ام در مورد میانگین سنی

for British women to reach menopause.

زنان بریتانیایی برای رسیدن به یائسگی پرسیدم.

I said it was c) 51.

گفتم ج) 51.

Which was… the correct answer!

که… جواب درست بود!

Although for some women menopause can start as early as in their 40s.

اگرچه برای برخی از زنان، یائسگی می تواند از 40 سالگی شروع شود.

OK, let’s recap the vocabulary from this programme

خوب، بیایید واژگان این برنامه

starting with taboo – something which is forbidden

را با تابو شروع کنیم - چیزی که به

for social or religious reasons.

دلایل اجتماعی یا مذهبی ممنوع است.

'To pay your dues' means 'to do your duty'.

«ادای حقوق خود» به معنای «انجام وظیفه» است.

'Surplus to requirements' means 'to be no longer needed'.

«مازاد بر نیاز» به معنای «دیگر مورد نیاز نبودن» است.

'Ageism' is the unfair treatment of older people because of their age.

«سالمندی» رفتار ناعادلانه با افراد مسن به دلیل سن آنها است.

'Symptom' is a sign of illness.

"علامت" نشانه بیماری است.

And finally, a 'double whammy' is a situation where

و در نهایت، یک "سوخت مضاعف" وضعیتی است که در آن

two unpleasant things happen at once.

دو اتفاق ناخوشایند در آن واحد اتفاق می افتد.

That’s all from us, but we hope to see you again soon. Bye for now!

این همه از ماست، اما امیدواریم به زودی دوباره شما را ببینیم. فعلا خداحافظ!

Goodbye!

خداحافظ!

Hello, this is 6 Minute English from BBC Learning English.

سلام، این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Neil.

من نیل هستم

And I’m Sam.

و من سام هستم

Sam, have you ever heard the expression ‘a problem shared

سام، آیا تا به حال این عبارت را شنیده اید که "مشکل

is a problem halved’?

مشترک، یک مشکل نصف شده است"؟

Yes, Neil, I have.

بله، نیل، من دارم.

Doesn’t it mean that people often feel better after talking

آیا این بدان معنا نیست که مردم اغلب پس از صحبت

about their problems with someone?

در مورد مشکلات خود با کسی احساس بهتری دارند؟

Right - in this programme we’ll be hearing the extraordinary story of how these ideas

درست است - در این برنامه داستان خارق‌العاده‌ای را می‌شنویم که چگونه این ایده‌ها

were taken up by a team of community grandmothers in Zimbabwe.

توسط تیمی از مادربزرگ‌های جامعه در زیمبابوه اتخاذ شد.

Zimbabwe has over 14 million people but fewer than 20 psychiatrists.

زیمبابوه بیش از 14 میلیون نفر دارد اما کمتر از 20 روانپزشک دارد.

After years of economic turmoil, unemployment and HIV, mental health is a huge

پس از سال ها آشفتگی اقتصادی، بیکاری و اچ آی وی، سلامت روان یک

challenge, and doctors estimate that one in four Zimbabweans

چالش بزرگ است و پزشکان تخمین می زنند که از هر چهار زیمبابوه یک نفر

suffers from depression or anxiety.

از افسردگی یا اضطراب رنج می برد.

When it proved impossible to find free space to use in hospitals, psychiatrist Dr Dixon

زمانی که یافتن فضای رایگان برای استفاده در بیمارستان ها غیرممکن شد، روانپزشک دکتر دیکسون

Chibanda, came up with the idea of turning

چیبندا، ایده تبدیل

public park benches into spaces for therapy.

نیمکت های پارک های عمومی را به فضاهایی برای درمان مطرح کرد.

He recruited grandmothers, who have both free time and plenty of life experience,

او مادربزرگ‌هایی را که هم زمان آزاد و هم تجربه زندگی فراوانی دارند، استخدام کرد

to talk with individuals struggling with mental health issues

تا با افرادی صحبت کنند که با مشکلات سلامت روانی

like depression, anxiety, and trauma.

مانند افسردگی، اضطراب و تروما دست و پنجه نرم می‌کنند.

The grandmothers are drawn from the local community

مادربزرگ ها از جامعه محلی گرفته شده اند

and trained over several weeks in a talking therapy

و طی چند هفته در یک گفتار درمانی

called CBT – but what does that abbreviation, CBT, stand for?

به نام CBT آموزش دیده اند - اما این مخفف CBT به معنای چیست؟

That’s my quiz question.

این سوال مسابقه من است.

Is it a) Chatting Based Therapy,

آیا الف) درمان مبتنی بر

b) Conversation Brain Therapy

گفتگو، ب) مغز درمانی گفتگو

or c) Cognitive Behavioural Therapy?

یا ج) درمان شناختی رفتاری؟

Well, I think I’ll say c) Cognitive Behavioural Therapy.

خوب، فکر می کنم بگویم ج) رفتار درمانی شناختی.

OK, Sam, we’ll find out later.

باشه سام، بعدا متوجه میشیم.

Now, although the recent history of Zimbabwe has left millions struggling

اکنون، اگرچه تاریخ اخیر زیمبابوه میلیون‌ها نفر را

with mental health issues, at the start of his

با مسائل بهداشت روانی دست و پنجه نرم کرده است، اما در آغاز

project, Dr Dixon Chibanda was the only psychiatrist

پروژه‌اش، دکتر دیکسون چیباندا تنها روانپزشکی بود

working in public health in the whole country.

که در سلامت عمومی در کل کشور کار می‌کرد.

And as well as a lack of provision, many villagers were suspicious of

و علاوه بر کمبود امکانات، بسیاری از روستاییان به

talking therapy, preferring to rely on traditional faith healers instead.

گفتار درمانی مشکوک بودند و ترجیح می دادند به جای آن به شفادهنده های مذهبی سنتی اعتماد کنند.

Which is why when Kim Chakanetsa, of BBC World Service’s

به همین دلیل است که وقتی کیم چاکانتسا، از

The Documentary Podcast, spoke to Dr Dixon Chibanda,

پادکست مستند سرویس جهانی بی‌بی‌سی، با دکتر دیکسون چیبندا صحبت کرد،

she started by asking him whether people were supportive of his idea:

با پرسیدن اینکه آیا مردم از ایده او حمایت می‌کنند یا خیر، شروع کرد:

Initially there was a lot of scepticism, a lot of resistance, particularly from colleagues

در ابتدا بدبینی‌های زیادی وجود داشت، مقاومت‌های زیادی به‌ویژه از جانب همکاران وجود داشت.

who thought this was not evidence-based, and it wasn’t going to work.

که فکر می‌کردند این مبتنی بر شواهد نیست و کار نمی‌کند.

The whole idea of training grandmothers – I mean,

کل ایده تربیت مادربزرگ ها - منظورم

this has not been done anywhere else in the world

این است که این کار در هیچ جای دنیا انجام نشده است،

so naturally there was resistance.

بنابراین طبیعتاً مقاومت وجود داشت.

Were you at all apprehensive?

اصلا دلهره داشتی؟

I was, to be quite honest.

راستش را بخواهید.

At first, Dr Dixon Chibanda’s ideas were met with

در ابتدا، ایده های دکتر دیکسون چیباندا با

scepticism – an attitude of doubting whether something is useful or true.

شک و تردید مواجه شد - نگرش شک در مفید یا درست بودن چیزی.

‘Grandma benches’ were a totally new idea, never seen

«نیمکت‌های مادربزرگ» ایده‌ای کاملاً جدید بود که

before anywhere in the world and so his colleagues naturally

قبلاً در هیچ کجای دنیا دیده نشده بود و بنابراین همکارانش طبیعتاً

felt some resistance - refusal to accept a change or new idea.

مقاومتی را احساس کردند - امتناع از پذیرش تغییر یا ایده جدید.

Which left Dr Dixon Chibanda feeling a little apprehensive –

که باعث شد دکتر دیکسون چیبندا کمی دلهره داشته باشد -

worried that something bad was going to happen to his project.

نگران این بود که اتفاق بدی برای پروژه او بیفتد.

Fortunately, as it turned out, Dr Dixon Chibanda’s apprehensions were wrong.

خوشبختانه، همانطور که معلوم شد، نگرانی های دکتر دیکسون چیباندا اشتباه بود.

Grandmothers are highly respected in Zimbabwean society

مادربزرگ ها در جامعه زیمبابوه بسیار مورد احترام هستند

and as they started listening, people began opening up and telling their stories.

و وقتی شروع به گوش دادن کردند، مردم شروع به باز کردن و گفتن داستان های خود کردند.

The ‘grandma benches’ have empowered over 50,000 people

«نیمکت های مادربزرگ» به بیش از 50000 نفر قدرت داده اند

to deal with their life problems and Dr Dixon Chibanda even has plans

تا با مشکلات زندگی خود کنار بیایند و دکتر دیکسون چیبندا حتی

to move his idea online, giving the world access to a virtual Friendship Bench.

قصد دارد ایده خود را به صورت آنلاین منتقل کند و به جهانیان امکان دسترسی به یک نیمکت دوستی مجازی را بدهد.

Here he is again, explaining on the BBC World Service’s

او دوباره در پادکست مستند سرویس جهانی بی‌بی‌سی توضیح می‌دهد

The Documentary Podcast why he believes his ideas have been so successful:

که چرا فکر می‌کند ایده‌هایش تا این حد موفق بوده‌اند

It works because it’s simple, it’s cheap and it’s run by communities, particularly

: کار می‌کند زیرا ساده است، ارزان است و توسط جوامع، به‌ویژه

grandmothers who are, in essence, a resource in African communities

مادربزرگ‌هایی که در اصل منبعی در آفریقا هستند اداره می‌شود. جوامع

– you know, they are the custodians of local culture and

- می دانید، آنها نگهبانان فرهنگ و خرد محلی هستند

wisdom – that’s why is works, and I guess, it does

- به همین دلیل است که کار می کند، و من حدس می زنم،

away with western concepts which remove the stigma

مفاهیم غربی را که انگی

that is normally associated with mental illness.

که معمولاً با بیماری روانی مرتبط است را از بین می برد.

Clients are willing to share their problems with the grandmother-therapists

مراجعان مایلند مشکلات خود را با مادربزرگ درمانگران در میان

because they are respected as cultural custodians – people with responsibility for

بگذارند، زیرا آنها به عنوان متولیان فرهنگی - افرادی که مسئولیت

taking care of something or trying to protect ideas or principles,

مراقبت از چیزی را دارند یا سعی در محافظت از ایده ها یا اصول،

in this case local customs and wisdom.

در این مورد آداب و رسوم و خرد محلی دارند، مورد احترام هستند.

This helps do away with – or remove – the stigma attached to mental health

این کمک می کند تا ننگ مرتبط با سلامت روان را از بین ببریم - یا از بین ببریم -

strong feelings of shame or disapproval which most members of a community

احساسات قوی شرم یا عدم تایید که اکثر اعضای یک

have towards something, such as psychological illness.

جامعه نسبت به چیزی مانند بیماری روانی دارند.

For Zimbabweans suffering domestic violence, unemployment

برای زیمبابوه‌هایی که از خشونت خانگی، بیکاری

and dealing with HIV, having a grandmother to talk to really can change their

و مقابله با اچ‌آی‌وی رنج می‌برند، داشتن یک مادربزرگ برای صحبت واقعاً می‌تواند

perceptions about how problems can be managed.

درک آنها را در مورد نحوه مدیریت مشکلات تغییر دهد.

So it seems true that ‘a problem shared is a problem

بنابراین درست به نظر می رسد که «یک مشکل مشترک، یک مشکل

halved’, which reminds me of our quiz question, Sam.

نصف شده است»، که من را به یاد سؤال مسابقه ما، سام می اندازد.

Yes.

آره.

You asked me what the talking therapy abbreviated to CBT stands for.

شما از من پرسیدید که گفتار درمانی به اختصار CBT به چه معناست.

And I said c) Cognitive Behavioural Therapy.

و گفتم ج) رفتار درمانی شناختی.

Which is absolutely right!

که کاملا درسته!

CBT – a way of managing problems by changing ways

CBT - راهی برای مدیریت مشکلات با تغییر شیوه

of thinking and behaving.

های تفکر و رفتار.

So, this week we’ve been hearing the inspiring story of Zimbabwean

بنابراین، این هفته داستان الهام‌بخش

Dr Dixon Chibanda’s ‘grandma bench’ therapy -

درمان «نیمکت مادربزرگ» دکتر دیکسون چیباندا زیمبابوه‌ای را شنیدیم -

an idea which was initially met with scepticism – a doubtful attitude, and resistance –

ایده‌ای که در ابتدا با شک و تردید مواجه شد - نگرش مشکوک و مقاومت -

refusal to change and accept new ideas.

امتناع از تغییر و پذیرش ایده‌های جدید.

Dr Dixon Chibanda’s feelings of apprehension – worries that the project would fail,

احساس دلهره دکتر دیکسون چیباندا – نگرانی از شکست پروژه –

proved false when his team of grandmother therapists were treated as custodians –

زمانی که تیم مادربزرگ درمانگر او به عنوان

or protectors - of wisdom and life experience who really could help people

حافظ – یا حافظ – خرد و تجربه زندگی که واقعاً می‌توانستند به افرادی

suffering depression, poverty and trauma.

که از افسردگی، فقر و تروما رنج می‌برند، کمک کنند، نادرست بود.

The success of the project helped do away with – or remove –

موفقیت این پروژه به از بین بردن - یا حذف -

strong feelings of shame or disapproval felt by many people regarding mental health,

احساس شدید شرم یا عدم تایید توسط بسیاری از افراد در مورد سلامت روان کمک کرد

known as stigma.

که به عنوان انگ شناخته می شود.

To hear more inspiring, topical stories, join us again soon here at

برای شنیدن داستان های الهام بخش و موضوعی بیشتر، به زودی دوباره در اینجا در

6 Minute English. Bye for now!

6 دقیقه انگلیسی به ما بپیوندید. فعلا خداحافظ!

Goodbye!

خداحافظ!