Can music mend a broken heart? - 6 Minute English

Hello. This is 6 Minute

سلام. این 6 دقیقه

English from BBC Learning English.

انگلیسی از BBC Learning English است.

I'm Sam. And I'm Neil.

من سام هستم و من نیل هستم.

There are a million songs about falling in love and just as

میلیون ها آهنگ در مورد عاشق شدن وجود دارد و به همان

many about being broken-hearted. Do you remember the first time

اندازه در مورد دل شکسته بودن. اولین باری

you fell in love, Sam?

که عاشق شدی یادت هست سام؟

Ah, yes. I was 14 and it seemed like every word of every love song

آه، بله. من 14 ساله بودم و به نظر می رسید که هر کلمه از هر آهنگ

had been written just for me.

عاشقانه فقط برای من نوشته شده است.

Well, there's a strong connection between music and love -

خوب، یک ارتباط قوی بین موسیقی و عشق وجود دارد -

as Shakespeare famously wrote,

همانطور که شکسپیر نوشته است،

"If music be the food of love, play on". In this programme,

"اگر موسیقی غذای عشق است، بازی کن". در این برنامه

we'll be meeting a singer-songwriter who used music to express her feelings

با خواننده و ترانه‌سرایی آشنا می‌شویم که از موسیقی برای بیان احساسات خود

of falling in love, and

در مورد عاشق شدن و

later to mend her broken heart when the relationship ended. And

بعداً برای ترمیم قلب شکسته‌اش پس از پایان رابطه استفاده می‌کرد. و

as usual, we'll be learning some new vocabulary as well.

طبق معمول، واژگان جدیدی را نیز یاد خواهیم گرفت.

But first, I have a question for you, Neil.

اما ابتدا یک سوال از شما دارم، نیل.

Your mention of Shakespeare reminds me of Romeo and Juliet,

ذکر شما از شکسپیر مرا به یاد رومئو و ژولیت می اندازد،

his famous lovers who fall in love,

عاشقان مشهور او که

despite their fighting families only to die tragically young.

با وجود خانواده های جنگنده خود عاشق می شوند تا به طرز غم انگیزی جوان بمیرند.

But in which Italian city was Romeo and Juliet set?

اما داستان فیلم رومئو و ژولیت در کدام شهر ایتالیا بود ؟

Was it a) Florence, b) Venice or c) Verona?

الف) فلورانس، ب) ونیز یا ج) ورونا؟

I think it must be one of the world's most romantic cities: Florence.

فکر می کنم باید یکی از رمانتیک ترین شهرهای جهان باشد: فلورانس.

OK, Neil.

باشه نیل

I'll reveal the answer later in the programme. Julia

پاسخ را بعداً در برنامه فاش خواهم کرد. جولیا

Jacklin is an Australian singer-songwriter

جکلین خواننده و ترانه سرای استرالیایی است

whose song, 'Don't know how to keep loving you' reached number eight

که آهنگش با نام «نمی دانم چگونه به تو عشق بورزم» به رتبه

in the Australian pop charts. Her song lyrics

هشتم جدول پاپ استرالیا رسید. اشعار آهنگ او

explore feelings of falling in love, as well as the pain of breaking up.

احساسات عاشق شدن و همچنین درد جدایی را بررسی می کند.

Julia's songs are written from experience. Several years ago,

آهنگ های جولیا از روی تجربه نوشته شده است. چندین سال پیش،

she quit her banned in Australia and bought a one way ticket to London

او ممنوعیت خود را در استرالیا رها کرد و یک بلیط یک طرفه به لندن خرید

to be with her boyfriend and soulmate -

تا با دوست پسر و همنوع خود

the person who she felt a special romantic connection with.

- شخصی که با او رابطه عاشقانه خاصی داشت، باشد.

But things didn't work out as she'd hoped

اما همه چیز آنطور که او امیدوار بود پیش نرفت

and she found herself alone and working in a depressing job.

و خودش را تنها دید و در شغلی افسرده کار می کرد.

Julia turned to music, pouring her feelings of lost love

جولیا به موسیقی روی آورد و احساس عشق از دست رفته خود

into the songs which later became her first album as a successful musician.

را در آهنگ هایی که بعدها اولین آلبوم او به عنوان یک موسیقیدان موفق شد، سرازیر کرد.

So when BBC

بنابراین وقتی

World Service programme, The Conversation, spoke with her,

برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی ، گفتگو، با او صحبت کرد،

they asked Julia, what she would tell her younger self.

از جولیا پرسیدند که به جوانترش چه خواهد گفت.

The one thing that was just very heartbreaking for me at that age

تنها چیزی که در آن سن برای من بسیار دلخراش

was kind of adult cynicism.

بود نوعی بدبینی بزرگسالان بود.

I guess. About love.

حدس می زنم. درباره عشق.

I found that really difficult. You know, now

به نظرم خیلی سخت بود می‌دانی، حالا

when like a young person is like really in love at 14,

وقتی مثل یک جوان در ۱۴ سالگی واقعاً عاشق است،

I know that as an adult, all your instincts are telling them

می‌دانم که به عنوان یک بزرگسال، تمام غریزه‌ات به آنها می‌گوید

to like, you know, that it's probably not going to work, you know, and that

که دوست داشته باشند، می‌دانی که احتمالاً کار نمی‌کند، می‌دانی

like, just relax or whatever,

، ، فقط استراحت کنید یا هر چیز دیگری،

but I remember at the time just desperately wanting

اما من به یاد دارم که در آن زمان به شدت

to be validated by adults and not be told that I was being stupid.

می خواستم توسط بزرگسالان تأیید شوم و به من نگویند که احمق هستم.

I don't know, I'd probably just be like

نمی‌دانم، احتمالاً مثل

"Yeah, go for it."

«آره، برو.»

Many teenagers have a romantic ideal of everlasting love, often in contrast

بسیاری از نوجوانان ایده‌آل عاشقانه‌ای برای عشق ابدی دارند، اغلب

to the beliefs of adults, which Julia calls 'cynicism' -

برخلاف باورهای بزرگسالان، که جولیا آن را «بدبینی» می‌نامد -

the belief that something will not be successful,

این باور که چیزی موفق نخواهد بود،

or that the people involved are not sincere.

یا افرادی که درگیر هستند صادق نیستند.

The young Julia wanted to feel 'validated' - to get confirmation

جولیای جوان می خواست احساس "اعتبار" کند - تا تأیید کند

that her feelings were worthwhile and valued.

که احساسات او ارزشمند و ارزشمند هستند.

She wanted someone to tell her 'go for it' - a phrase used to encourage a person

او می‌خواست کسی به او بگوید «برو» - عبارتی که برای تشویق یک فرد

to do whatever it takes to make something work.

به انجام هر کاری که برای انجام کاری لازم است استفاده می‌شود.

Young love is delicate and it's easy to be pessimistic.

عشق جوان ظریف است و بدبین بودن آسان است.

I mean, how many couples do you know,

منظورم این است که سام چند زوج را می شناسید

Sam, who met as teenagers and stayed together for the rest of their lives?

که در نوجوانی با هم آشنا شدند و تا آخر عمر با هم ماندند؟

I don't know many, it's true.

من خیلی ها را نمی شناسم، درست است.

Neuro-scientist, Doctor Lucy Brown

دکتر لوسی براون، عصب شناس،

is co-creator of The Anatomy of Love - a website

یکی از خالقان آناتومی عشق است - وب سایتی

exploring the science of romance.

که علم عاشقانه را بررسی می کند.

She thinks we need to be more realistic about falling in love,

او فکر می کند که ما باید در مورد عاشق شدن واقع بینانه تر باشیم،

as she explains here to BBC

همانطور که او در اینجا به گفتگوی بی بی سی جهانی توضیح می دهد

World Service's The Conversation.

.

I wish someone had said, you know

کاش یکی میگفت، میدونی

love is wonderful. Yes, go for it.

عشق فوق العاده است. آره برو دنبالش

But heartbreak happens.

اما دل شکستگی اتفاق می افتد.

You know, and maybe this isn't going to last.

میدونی و شاید این دوام نداشته باشه

Maybe it is, but maybe isn't, and

شاید باشد، اما شاید نباشد، و

just realise that it can be one of the most devastating experiences

فقط متوجه باشید که می تواند یکی از مخرب ترین تجربیات

in you're life. But

زندگی شما باشد. اما

you're going to get over it.

شما از آن عبور خواهید کرد.

Doctor Brown thinks it is important to know that

دکتر براون فکر می‌کند مهم است که بدانید

relationships can end in 'heartbreak' - feelings of great sadness

روابط می‌توانند به «دلشکستگی» ختم شوند - احساس غم و اندوه بزرگ

as if your heart is broken -

که انگار قلب شما شکسته است -

especially after the end of a romantic affair.

به خصوص پس از پایان یک رابطه عاشقانه.

But she also wants young people to know that, whatever happens, they can 'get

اما او همچنین می‌خواهد که جوانان بدانند ، هر اتفاقی که بیفتد، می‌توانند

over it' - feel better again after something has made them unhappy.

از پس آن برآیند - پس از اینکه چیزی آنها را ناراضی کرده است، دوباره احساس بهتری داشته باشند.

Falling in love is one of the great experiences in life

عاشق شدن یکی از تجربیات عالی در زندگی است

and developing the strength to face whatever happens

و تقویت قدرت برای رویارویی با هر اتفاقی

makes it more likely that the story ends happily.

که می افتد، احتمال پایان خوش داستان را بیشتر می کند.

Unlike the tale of Romeo and Juliet.

برخلاف داستان رومئو و ژولیت.

I think it's time to reveal the answer to my question, Neil.

فکر می کنم وقت آن رسیده است که پاسخ سوالم را فاش کنم، نیل.

In which Italian city does the story of Romeo and Juliet take place?

داستان رومئو و ژولیت در کدام شهر ایتالیا اتفاق می افتد؟

I said it was Florence.

گفتم فلورانس است.

So, was I right?

پس درست بود؟

Well, Florence is a romantic city.

خب، فلورانس یک شهر رمانتیک است.

But the correct answer is Verona.

اما پاسخ صحیح ورونا است.

Verona was little-known in Shakespeare's time, but nowadays,

ورونا در زمان شکسپیر کمتر شناخته شده بود، اما امروزه،

thousands of tourists visit the sites connected with the story,

هزاران گردشگر از مکان‌های مرتبط با داستان،

including the famous balcony where Romeo declared his eternal love.

از جمله بالکن معروفی که رومئو عشق ابدی خود را در آن اعلام کرد، بازدید می‌کنند.

OK, let's recap the vocabulary we've learned.

خوب، بیایید واژگانی را که یاد گرفته‌ایم مرور کنیم.

Starting with 'soulmate'.

شروع با "همسر روح".

The special person who you feel a strong, romantic bond to.

فرد خاصی که با او پیوند قوی و عاشقانه ای احساس می کنید.

'Cynicism' describes the belief

"بدبینی" این باور را توصیف می کند

that something will not work out successfully.

که چیزی با موفقیت انجام نمی شود .

If you are 'validated',

اگر «تایید» شده

you get external confirmation that your actions, ideas

باشید، تأیید بیرونی دریافت می‌کنید که اعمال، ایده‌ها

or feelings are worthwhile and valued.

یا احساسات شما ارزشمند و ارزشمند هستند.

You can use the phrase 'go for it' to encourage someone

می‌توانید از عبارت «برو» استفاده کنید تا کسی را تشویق کنید

to make whatever efforts are necessary to get something done.

تا هر تلاشی را که برای انجام کاری لازم است انجام دهد.

'Heartbreak' describes feelings of great sadness as if your heart is broken.

"دلشکستگی" احساس غم و اندوه بزرگ را توصیف می کند که گویی قلب شما شکسته است.

And finally, 'to get over something' means to feel better again

و در نهایت، "غلبه بر چیزی" به این معنی است که

after something has made you unhappy.

بعد از اینکه چیزی شما را ناراضی کرده است دوباره احساس بهتری داشته باشید.

Once again, our six minutes are up,

یک بار دیگر، شش دقیقه ما تمام شد،

but there's time for one more famous saying,

اما زمان برای یک جمله معروف دیگر وجود دارد،

and I think it is good advice:

و فکر می‌کنم توصیه خوبی است:

'Better to have loved and lost than never to have loved at all'.

«دوست داشتن و از دست دادن بهتر از این است که اصلاً دوست نداشته باشی».

Bye for now. Goodbye.

فعلا خداحافظ. خداحافظ.