BOX SET: 6 Minute English - 'Business & Work' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

Hello. This is 6 Minute English

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

I'm Georgina.

من جورجینا هستم.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

In this programme, we're going to be

در این برنامه، ما در

talking about the world of work.

مورد دنیای کار صحبت خواهیم کرد.

Ah yes, travelling to an office

آه بله، پنج روز در هفته به دفتر سفر می‌کنید،

five days a week, sitting at a desk

all day, and then going home.

تمام روز را پشت میز می‌نشینید و سپس به خانه می‌روید.

Neil, it's not always like that.

نیل، همیشه اینطور نیست.

Office work doesn't have to be such a

کار اداری لازم نیست یک

routine - the usual, fixed

روال معمول باشد - روش معمول و ثابت

way of doing things -

انجام کارها -

it is much more

این روزها بسیار

flexible these days.

انعطاف پذیرتر است.

That's true. During the pandemic,

درست است. در طول همه‌گیری،

we've all had to have

همه ما مجبور

a more flexible approach to work.

بوده‌ایم رویکرد انعطاف‌پذیرتری برای کار داشته باشیم.

Yes, we have.

بله ما داریم.

And it has, perhaps, changed our attitude

و شاید نگرش ما را نسبت

to working flexibly.

به کارکردن انعطاف پذیر تغییر داده است.

But even before coronavirus there was an

اما حتی قبل از ویروس کرونا

opportunity to work flexibly,

فرصتی برای کار انعطاف‌پذیر وجود داشت

and we'll be discussing that soon.

و به زودی درباره آن بحث خواهیم کرد.

But there's one thing that

اما یک چیز وجود دارد که

can't be changed and that's you

نمی توان آن را تغییر داد و آن این است که شما

setting a quiz question!

یک سوال مسابقه تنظیم می کنید!

Ah yes, I hadn't forgotten.

آه بله، فراموش نکرده بودم.

So, Neil, I know you work very hard.

بنابراین، نیل، من می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید.

But according to data from

اما طبق داده

the Organization for Economic

های سازمان

Cooperation and Development -

همکاری و توسعه

the OECD -

اقتصادی - OECD -

workers from which country work

کارگران کدام کشور

the longest hours?

بیشترین ساعات کار را دارند؟

Is it... a) South Korea,

آیا این ... الف) کره جنوبی،

b) Germany, or

ب) آلمان، یا

c) Mexico?

ج) مکزیک؟

Well, as I'm not on the list,

خوب، چون من در لیست نیستم،

let's go for c) Mexico.

بیایید به ج) مکزیک برویم.

OK, Neil, we'll find out if that's right

خوب، نیل، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا این درست است یا خیر

at the end of the programme.

.

But let's talk more about

اما بیایید اکنون در مورد

flexible working now.

کار انعطاف پذیر بیشتر صحبت کنیم.

Different countries have different laws

کشورهای مختلف قوانین متفاوتی

about working flexibly...

در مورد کار انعطاف پذیر دارند...

but here in the UK, for last 14 years,

اما اینجا در بریتانیا، برای 14 سال گذشته،

employees - workers -

کارمندان - کارگران -

have had the right to request

حق درخواست

flexible working.

کار انعطاف پذیر را داشته اند.

But what does it mean to work flexibly?

اما منظور از منعطف کار کردن چیست؟

Sarah Jackson is a workplace

سارا جکسون مشاور محل کار

consultant and visiting professor at

و استاد مدعو در

Cranfield University School of Management.

دانشکده مدیریت دانشگاه کرانفیلد است.

She spoke to BBC Radio 4's

او با برنامه ساعت زن رادیو بی‌بی‌سی 4

Woman's Hour programme

about what it means exactly...

درباره معنای دقیق آن صحبت کرد... به

Because of the pandemic, now

دلیل همه‌گیری همه‌گیر، اکنون

everybody thinks flexible working

همه فکر می‌کنند کار انعطاف‌پذیر به

means working from home -

معنای کار کردن از خانه است -

it doesn't, it's about common sense,

اینطور نیست، بلکه به عقل سلیم مربوط می‌شود،

what does the job need in terms of

شغل از نظر چه چیزی نیاز دارد.

when where, how long,

چه زمانی، کجا، چه مدت،

and what do you need and

و به چه چیزی نیاز دارید و

what does your family - need  

خانواده شما به چه چیزهایی نیاز دارند

and how do the two match?

و چگونه این دو با هم مطابقت دارند؟

So, flexibility really means

بنابراین، انعطاف‌پذیری واقعاً به معنای

having some choice and control

داشتن مقداری انتخاب و کنترل

over when, where and how

در مورد زمان، مکان و

long you work, and agreeing

مدت زمان کار شما و

that with your manager.

توافق با مدیر خود است.

So, flexible working is not just

بنابراین، کار انعطاف‌پذیر فقط

working from home -

کار کردن از خانه نیست -

something we've got used to 

چیزی که در طول همه‌گیری به آن عادت کرده‌ایم

during the pandemic.

.

It is about common sense - using our

این در مورد عقل سلیم است - استفاده از

judgment to make sensible decisions.

قضاوت ما برای تصمیم گیری معقول.

So, requesting to work for two  

بنابراین، درخواست دو

hours a day is not sensible -

ساعت کار در روز معقول نیست -

but being able to work

اما ممکن است بتوانید

from 12 until 8 instead of 9 to 5  

از ساعت 12 تا 8 به جای 9 تا 5

might be. 

کار کنید.

Of course, this depends on the needs of

البته این بستگی به

the business. 

نیاز کسب و کار دارد.

And as Sarah said, you need to match

و همانطور که سارا گفت، شما باید

your needs with that of the business.

نیازهای خود را با نیازهای تجارت مطابقت دهید.

Match here means to work

تطابق در اینجا به معنای کار کردن

equally on both sides.

به طور مساوی در هر دو طرف است.

Getting the working conditions

به دست آوردن شرایط کاری

that suit you does require  

که مناسب شماست نیاز

some negotiation with your manager.

به مذاکره با مدیرتان دارد.

You need agreement from him or her -

شما به موافقت او نیاز دارید -

and that can be difficult if

و

your manager is inflexible -

اگر مدیرتان انعطاف‌ناپذیر باشد -

not willing to change.  

نمی‌خواهد تغییر کند.

But of course, in the UK at least,

اما مطمئناً، حداقل در بریتانیا،

an employee has a

یک کارمند

right to request flexible working,

حق درخواست کار انعطاف‌پذیر را دارد،

and this must  

و این

be considered by the employer.

باید توسط کارفرما در نظر گرفته شود.

This law initially was just for parents

این قانون در ابتدا فقط برای والدینی

with a child younger than  

بود که فرزندشان کمتر از

6 years old - 

6 سال -

or a disabled child less than 18.

یا فرزند معلول کمتر از 18 سال داشتند.

But since 2014,

اما از سال 2014،

everyone has the right to request 

همه حق درخواست

flexible working.

کار انعطاف پذیر را دارند.

And that includes men. 

و این شامل مردان نیز می شود.

Which is an important point, as

همانطور که

Sarah Jackson explains. 

سارا جکسون توضیح می‌دهد، نکته مهمی است.

Fewer men seem to have their requests

به نظر می‌رسد کمتر مردی درخواست‌هایشان

for flexible working accepted -

برای کار انعطاف‌پذیر پذیرفته می‌شود -

let's find out why.

بیایید علت آن را دریابیم.

Men, when they do ask,

مردان، وقتی درخواست می‌کنند،

are more likely to be turned down,

احتمال بیشتری دارد که رد شوند،

so there's a real bias there in the system  

بنابراین یک سوگیری واقعی در سیستم وجود دارد

and the most important thing

و

that needs to happen here, I think,

فکر می‌کنم مهم‌ترین چیزی که باید در اینجا اتفاق بیفتد این

is for employers to

است که کارفرمایان

really actively start saying to their men,

واقعاً فعالانه شروع به گفتن به مردان خود کنند:

'we know you want to be active fathers' -

«ما می‌دانیم که شما می‌خواهید پدرهای فعال باشید» -

because there's a whole generation of young men

زیرا نسل کاملی از مردان جوان وجود دارند

who do want to be active fathers -

که می‌خواهند پدرهای فعال باشند -

'please use the right to request  

«لطفاً از حق درخواست

flexible working', work flexibly if you can -

کار انعطاف‌پذیر استفاده کنید، اگر می‌توانید انعطاف‌پذیر کار کنید -

because until men are

زیرا تا زمانی که مردان

enabled to be active fathers,

قادر به انجام کار نباشند پدران فعال باشید،

we won't get equality at home and we

ما در خانه به برابری نخواهیم رسید و

certainly won't get equality in the workplace either.  

مطمئناً در محل کار نیز به برابری نخواهیم رسید.

OK, so men are more likely to

بسیار خوب، بنابراین احتمال

have their request turned down - or rejected.

رد شدن یا رد درخواست مردها بیشتر است.

And Sarah says there is a

و سارا می‌گوید یک

bias in the system - unfairness,

تعصب در سیستم وجود دارد - بی‌عدالتی،

treating one group of people more

رفتار مطلوب‌تر با یک گروه از مردم

favorably than another.

نسبت به گروه دیگر.

And this is unfair because it can

و این ناعادلانه است، زیرا می‌تواند

prevent some men being active fathers -

مانع از این شود که برخی از مردان پدرانی فعال باشند -

actually being involved with childcare.

در واقع درگیر مراقبت از کودکان باشند.

But having more active fathers can

اما داشتن پدران فعال تر می

lead to equality - or fairness - at

تواند به برابری - یا انصاف - در

home and in the workplace. 

خانه و محل کار منجر شود.

It sounds like something that

به نظر چیزی است که

needs to be looked at.

باید به آن نگاه کرد.

But now, Neil,

اما حالا نیل،

let's get the answer to my question.

بیایید جواب سوال من را بگیریم.

According to official data,

طبق داده‌های رسمی،

in which country do workers work

کارگران در کدام کشور

the longest hours?

بیشترین ساعات کار را دارند؟

And I said Mexico.

و من گفتم مکزیک.

Which is correct, well done!

که درست است، آفرین!

According to the OECD,

طبق گزارش OECD

the average Mexican spends

، یک مکزیکی به طور متوسط

2,255 hours at work per year -

2255 ساعت در سال را در محل کار می گذراند

the equivalent of around 43 hours per week.  

که معادل حدود 43 ساعت در هفته است.

Germans, on the other hand,

از طرف دیگر آلمانی ها

clock up the fewest hours.

کمترین ساعت را ساعت می کنند.

Well, my working day is nearly over,

خوب، روز کاری من تقریباً به پایان رسیده است،

so let's just recap some of the vocabulary

بنابراین بیایید فقط برخی از واژگانی را

we've discussed.

که در مورد آن بحث کردیم، مرور کنیم.

Starting with routine -

شروع با روال -

the usual, fixed way of doing things.

روش معمول و ثابت برای انجام کارها.

Common sense is our judgment to

عقل سلیم قضاوت ما برای

make sensible decisions.

تصمیم گیری معقول است.

When you need something to match it

وقتی به چیزی نیاز دارید که مطابقت

has to work equally on both sides.

داشته باشد، باید در هر دو طرف یکسان کار کند.

And when someone is inflexible,

و وقتی کسی انعطاف ناپذیر است

they are unwilling to change -

، تمایلی به تغییر ندارد -

sometimes we say they won't budge!

گاهی اوقات می گوییم که تکان نمی خورد!

Bias is unfairness, treating one

تعصب عبارت است از بی انصافی، رفتار با

group of people more favorably than another.

گروهی از افراد نسبت به گروه دیگر.

And being active with something

و فعال بودن با چیزی

means being involved with it.

به معنای درگیر شدن با آن است.

Well, there's no flexibility in our 6 minutes  

خوب، هیچ انعطافی در 6 دقیقه ما وجود ندارد،

so we're out of time.

بنابراین وقت ما تمام شده است.

We have plenty more 6 Minute English

programmes to enjoy on our website

ما در وب سایت خود به آدرس bbclearningenglish.com برنامه های انگلیسی 6 دقیقه ای بیشتری برای لذت بردن داریم

at bbclearningenglish.com.

.

And check us out on Facebook,

و ما را در فیس‌بوک،

Twitter and Instagram.

توییتر و اینستاگرام بررسی کنید.

Don't forget that

فراموش نکنید که

we have an app too,

ما یک برنامه نیز داریم

which you can download for free

که می توانید آن را به صورت رایگان

from the app stores.

از فروشگاه های برنامه دانلود کنید.

We help you learn English on the move!

ما به شما در یادگیری زبان انگلیسی در حال حرکت کمک می کنیم!

Grammar, vocabulary and interesting topics -

گرامر، واژگان و موضوعات جالب -

we have them all!

ما همه آنها را داریم!

Bye for now.

Goodbye.

فعلا خداحافظ.

خداحافظ.

Hello. This is 6 Minute English

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

I'm Rob.

And I'm Sam.

من راب هستم.

و من سم هستم.

Have you got a 'business brain', Sam?

"مغز کسب و کار" داری سام؟

Would you like to start your own business?

مایل به راه اندازی کسب و کار خودتان هستید؟

It sounds good, Rob.

به نظر خوب است، راب.

I like the idea of being my own boss.

من ایده رئیس خودم بودن را دوست دارم.

Well, that's the dream for many

خب، این رویای بسیاری از

millennials - the name given to the

هزاره‌ها است - نامی که به

current generation of young people

نسل کنونی جوانان

aged between 24 and 38.

بین 24 تا 38 سال داده شده است.

Some of the millennial generation are

برخی از نسل هزاره

dissatisfied with the old ways of doing things,

از روش‌های قدیمی انجام کارها ناراضی هستند،

for example how big business uses

برای مثال اینکه چگونه کسب‌وکارهای بزرگ

data from social media and the negative

از داده‌های رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. و

impact of companies on society

تاثیر منفی شرکت ها بر جامعه

and the environment.

و محیط زیست.

In today's programme, we'll look

در برنامه امروز، به این خواهیم

at why millennials are so attracted

پرداخت که چرا هزاره ها اینقدر

to starting their own businesses

جذب کسب و کار خود می شوند

and asking whether this really is

و می پرسند که آیا این

the way to make the world a better place.

واقعا راهی برای تبدیل جهان به مکانی بهتر است یا خیر.

And of course, we'll be learning some new

و البته،

vocabulary on the way.

در راه واژگان جدیدی را یاد خواهیم گرفت.

But first, it's time for today's quiz question.

اما اول، نوبت به سوال مسابقه امروز می رسد.

At 79 years old, Muhammad Yunus

محمد یونس با 79 سال سن،

is hardly a millennial but he's a hero

به سختی یک هزار ساله است، اما او

to many young business people.

برای بسیاری از جوانان تاجر قهرمان است.

In 2006 he won the Nobel Peace Prize,

در ۲۰۰۶ او برنده جایزه صلح نوبل شد،

but what for?

اما برای چه؟

Was it for: a) offering microfinance

آیا این کار برای: الف) ارائه کمک مالی خرد

to low-income businesses,

به مشاغل کم‌درآمد،

b) starting the first business

ب) راه‌اندازی اولین

to earn £1m in under a week,

کسب‌وکاری که در کمتر از یک هفته ۱ میلیون پوند به دست می‌آورد،

or c) developing a progressive

یا ج) توسعه یک

model of taxation.

مدل مالیاتی پیشرونده بود.

Hmmm, I know millennials

هوم، من می‌دانم که هزاره‌ها

like starting businesses

دوست دارند کسب‌وکار راه‌اندازی کنند،

so I'll say,

بنابراین می‌گویم،

b) earning £1m in under a week.

ب) درآمد ۱ میلیون پوندی در کمتر از یک هفته.

OK. We'll find out later if you were right.

خوب. بعداً متوجه می شویم که آیا شما درست می گویید.

Now, whether it's TV shows like

اکنون، چه برنامه‌های تلویزیونی مانند

'The Apprentice' or the big success of

«شاگرد» یا موفقیت بزرگ

companies in California's Silicon Valley,

شرکت‌ها در دره سیلیکون کالیفرنیا،

the last decade saw a huge growth

دهه گذشته شاهد رشد عظیمی

in 20 and 30-year-olds starting their

در افراد 20 و 30 ساله بود که

own businesses.

کسب‌وکار خود را راه‌اندازی کردند.

BBC World Service programme

برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی

The Why Factor asked business professor,

The Why Factor از استاد بازرگانی،

Ethan Mollick to explain how

اتان مولیک خواست تا توضیح دهد که چگونه

this situation came about...

این وضعیت به وجود آمده است

There's all these platforms that let you

... همه این پلتفرم‌ها وجود دارند که به شما امکان می‌دهند خیلی راحت‌تر

build entrepreneurial ventures

سرمایه‌گذاری‌های کارآفرینی بسازید

much more easily.

.

The growth of things like crowdfunding

رشد مواردی مانند تامین مالی جمعی

have helped make entrepreneurship

به کارآفرینی در دسترس‌تر کمک کرده

more accessible and led to tons of

و به تعداد زیادی استارت‌آپ جدید منجر شده است

new start-ups.

.

So there's a lot of new methods

بنابراین روش‌های جدید زیادی

for launching businesses and the cost of

برای راه‌اندازی کسب‌وکارها وجود دارد و هزینه

launching new businesses dropped at

راه‌اندازی کسب‌وکارهای جدید

the same time.

در همان زمان کاهش یافت.

Ethan lists some of the reasons why it's

ایتان برخی از دلایلی را فهرست می‌کند که چرا

now easier to become an entrepreneur -

اکنون کارآفرین شدن آسان‌تر است -

someone who starts their own business,

کسی که کسب‌وکار خود را شروع می‌کند،

often after seeing a new opportunity.

اغلب پس از دیدن فرصتی جدید.

Entrepreneurs see opportunities for

کارآفرینان فرصت‌هایی را برای

products and services not being supplied by

محصولات و خدماتی می‌بینند که توسط شرکت‌های موجود ارائه نمی‌شوند

existing companies, so they create

، بنابراین کسب‌وکارهای تازه‌تأسیس‌شده‌ای را ایجاد می‌کنند که

start-ups newly formed businesses

intended to grow rapidly by

قصد دارند با

providing for a particular market gap.

ایجاد شکاف در بازار، به سرعت رشد کنند.

One of the main problems to starting

یکی از مشکلات اصلی

up your own business

راه‌اندازی کسب‌وکار خودتان،

used to be getting the large

دریافت

amounts of money needed,

مقادیر زیادی پول مورد نیاز بود،

but nowadays this can be solved

اما امروزه می‌توان این مشکل را

with crowdfunding -

با تأمین مالی جمعی حل کرد

getting the funding for a new business

- تأمین بودجه برای یک کسب‌وکار جدید

by asking a large number of people to

با درخواست از تعداد زیادی از افراد برای

give small amounts of money,

دادن مقادیر کمی پول

usually via the internet.

معمولا از طریق اینترنت

But while start-up success stories

اما در حالی که داستان‌های موفقیت راه‌اندازی

have made going into business

، ورود به کسب‌وکار را به

a good option, for many millennials

یک گزینه خوب تبدیل کرده‌اند، برای بسیاری از هزاره‌ها

it's not just about making money but also about

تنها کسب درآمد نیست،

being socially responsible and doing good.

بلکه مسئولیت‌پذیری اجتماعی و انجام کارهای خوب نیز مهم است.

However, others argue that most big changes

با این حال، دیگران استدلال می‌کنند که بیشتر تغییرات بزرگ

for the better have come from governments

برای بهتر شدن، از سوی دولت‌ها به وجود آمده است،

not millennial businesses.

نه کسب‌وکارهای هزاره.

Here, former World Bank economist, Charles Kenny,

در اینجا، چارلز کنی، اقتصاددان سابق بانک جهانی،

cautions against over-emphasizing

نسبت به تأکید بیش از حد بر

individual business over governments...

تجارت فردی بر دولت‌ها هشدار می‌دهد...

If you are working in a place with a corrupt and

اگر در مکانی با یک دولت فاسد و

inefficient government, one of the best ways you

ناکارآمد کار می‌کنید، یکی از بهترین راه‌هایی که

can push development in your country is to

می‌توانید توسعه را در کشورتان پیش ببرید این است که

try and make that problem a little bit better.

سعی کنید این مشکل را کمی بهتر کنید.

It's not something that any one individual

این کاری نیست که هر فردی

can do, it has to be a collective effort,

بتواند انجام دهد، باید یک تلاش جمعی باشد،

but the more we have young,

اما هر چه بیشتر افراد جوان،

committed, smart people who want to make

متعهد و باهوشی داشته باشیم که می‌خواهند

the world a better place working in government,

دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنند و در دولت کار کنند

the more likely government is

، احتمال بیشتری وجود دارد که دولت

to start delivering the kind of services

شروع به ارائه خدمات کند. نوع خدماتی

we need in order to ensure a high quality of life

که برای تضمین کیفیت بالای زندگی

in that country.

So, Charles mentions the problem

در آن کشور به آن نیاز داریم.

بنابراین، چارلز به این مشکل اشاره می‌کند

that governments can be corrupt -

که دولت‌ها می‌توانند فاسد باشند -

act in morally wrong or illegal ways,

به شیوه‌های اخلاقی اشتباه یا غیرقانونی عمل کنند،

often in return for money or power.

اغلب در ازای پول یا قدرت.

The talent and passion that millennials

استعداد و اشتیاق

put into starting their own business

هزاره‌ها برای راه‌اندازی کسب‌وکار خود را

could instead be used to improve governments

می‌توان در عوض برای بهبود دولت‌ها

through collective effort -

از طریق تلاش جمعی مورد استفاده قرار داد

a group of people acting together

- گروهی از مردم که با هم

to achieve a common goal.

برای رسیدن به یک هدف مشترک عمل می‌کنند.

It's this working together that can raise

این کار با هم است که می‌تواند

people's quality of life -

کیفیت زندگی افراد را افزایش دهد -

level of personal satisfaction and comfort.

سطح رضایت و راحتی شخصی.

Something that Muhammad Yunus was doing.

کاری که محمد یونس انجام می‌داد.

Ah yes, that's today's quiz question.

آه بله، این سوال مسابقه امروز است.

I asked you why Muhammad Yunus

من از شما پرسیدم که چرا محمد یونس

won the Nobel Prize in 2006.

جایزه نوبل را در سال 2006 برد.

I said that, b) he started

گفتم، ب) او

the first business to earn £1m

اولین تجارتی را شروع کرد که

in under a week.

در کمتر از یک هفته 1 میلیون پوند درآمد داشت.

But in fact it was a) offering

اما در واقع الف) ارائه کمک

microfinance to low-income businesses -

مالی خرد به مشاغل کم درآمد -

a way for anyone, rich or poor,

راهی برای هر کسی، اعم از ثروتمند یا فقیر،

to run a business in a positive way.

تا کسب و کاری را به شیوه ای مثبت اداره کند.

Today, we've been talking about

امروز، ما در مورد

why young people in the millennial generation

اینکه چرا جوانان در نسل هزاره

want to be entrepreneurs -

می‌خواهند کارآفرین باشند صحبت کرده‌ایم -

people who start their own business.

افرادی که کسب‌وکار خود را راه‌اندازی می‌کنند.

Many millennials create start-ups -

بسیاری از هزاره‌ها کسب‌وکارهای نوپا ایجاد می‌کنند -

newly formed businesses intended to grow

کسب‌وکارهای

rapidly using a method called crowdfunding -

تازه‌تشکیل‌شده با استفاده از روشی به نام تأمین مالی جمعی به سرعت رشد می‌کنند -

getting the funding for their new business

by asking large numbers of people

با درخواست از تعداد زیادی از افراد

on the internet to each

در اینترنت که هرکدام

give a little bit of money.

کمی پول بدهند، بودجه کسب‌وکار جدید خود را دریافت می‌کنند.

But it's not only about making profits.

اما این فقط کسب سود نیست.

Millennial start-ups can help solve

استارت‌آپ‌های هزاره می‌توانند به حل

many of the developing world's problems,

بسیاری از مشکلات جهان در حال توسعه کمک کنند،

instead of governments which may be corrupt -

به جای اینکه دولت‌هایی که ممکن است فاسد باشند -

acting immorally or illegally

غیراخلاقی یا غیرقانونی

for money or power.

برای پول یا قدرت عمل کنند.

What's needed more than individual

آنچه بیش از

businessmen and women is collective effort -

تجار و زنان فردی مورد نیاز است، تلاش جمعی است

a group of people acting together

- گروهی از مردم که با هم

to achieve a common goal.

برای رسیدن به یک هدف مشترک عمل می کنند.

And one important goal is

و یک هدف مهم

to improve the quality of life -

بهبود کیفیت زندگی است

the level of satisfaction

- سطح رضایت

and comfort that a person or group enjoys.

و راحتی که یک فرد یا گروه از آن برخوردار است.

That's all from us today.

این همه از ما امروز است.

But remember to join us again soon

اما به یاد داشته باشید که به زودی دوباره به ما بپیوندید تا

for more topical discussion

گفتگوهای موضوعی

and vocabulary.

و واژگان بیشتری داشته باشید.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to

سلام و به

6 Minute English. I'm Neil.

6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

Now Sam, how would you define eSports?

حالا سام، ورزش های الکترونیکی را چگونه تعریف می کنید؟

eSports? Well this is essentially

ورزش های الکترونیکی؟ خب این اساساً

competitive video gaming.

یک بازی ویدیویی رقابتی است.

Individuals and teams take part in competitions

افراد و تیم ها در مسابقاتی شرکت می کنند

where they play video games.

که در آن بازی های ویدیویی انجام می دهند.

So just like me and my kids

پس درست مثل من و بچه هایم

at the weekend?

در آخر هفته؟

Well, no! eSports is enormous

خب نه! ورزش های الکترونیکی بسیار زیاد است که

tens of thousands of people turn up to

ده ها هزار نفر برای

watch these events.

تماشای این رویدادها حاضر می شوند.

The players are professional and get paid

بازیکنان حرفه‌ای هستند و دستمزدهای کلانی دریافت می‌کنند

huge salaries - the best ones are millionaires.

- بهترین‌ها میلیونرها هستند.

Well, maybe i'm not quite in that league yet!

خب، شاید من هنوز کاملاً در آن لیگ نیستم!

But the business of eSports is our

اما کسب و کار eSports موضوع ما

topic for this programme.

برای این برنامه است.

Before we press 'play' on the subject

قبل از اینکه "بازی" را در مورد موضوع فشار

though, a question.

دهیم، یک سوال.

Approximately how much was generated

تقریباً

by eSports and video games in the last year?

در سال گذشته چقدر توسط ورزش‌های الکترونیکی و بازی‌های ویدیویی تولید شد؟

Was it... a) $130 million?

آیا این ... الف) 130 میلیون دلار بود؟

b) $13 billion?

ب) 13 میلیارد دلار؟

or, c) $130 billion?

یا، ج) 130 میلیارد دلار؟

What do you think then Sam?

پس سام، چه فکر می‌کنی؟

I'm going to say $130 billion.

من می خواهم بگویم 130 میلیارد دلار.

It's a huge amount, but I think it's that

مقدار زیادی است، اما فکر می کنم

successful at the moment.

در حال حاضر آنقدر موفق است.

OK, we'll find out if you're right

خوب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا شما درست می گویید

at the end of the programme.

.

Not so long ago the idea of

چندی پیش، ایده کسب درآمد از

making a living playing computer games

بازی های رایانه ای

would have seemed impossible.

غیرممکن به نظر می رسید.

However, times have changed as technology

با این حال، با پیشرفت فناوری، زمان تغییر کرده

has improved.

است.

eSports are even going to be included in

ورزش‌های الکترونیکی حتی قرار است در

the 2022 Asian Games.

بازی‌های آسیایی ۲۰۲۲ گنجانده شوند.

So it might not be long before they

بنابراین ممکن است طولی نکشید که آنها

make an appearance at the Olympics.

در المپیک حضور پیدا کنند.

Gabriël Rau is a pro-eSportsman.

گابریل راو طرفدار ورزش الکترونیکی است.

He was interviewed for the BBC

او برای برنامه بی بی سی در بیزینس مصاحبه کرد

programme In Business.

.

He thinks eSports are going to grow

او فکر می‌کند که ورزش‌های الکترونیکی قرار است رشد کنند

and grow, but does he think that's

و رشد کنند، اما آیا فکر می‌کند این

a bad thing?

چیز بدی است؟ با این نسل که در شرف بچه دار

It's becoming more of a normal

شدن هستند، این امر بیشتر به یک ورزش عادی تبدیل می شود

sports thing with this generation

about to have children and moving forward

و

I feel like it might even become a staple.

من احساس می کنم حتی ممکن است به یک جزء اصلی تبدیل شود.

Might become as normal as sports

ممکن است مانند ورزش

are right now.

در حال حاضر عادی شود.

I don't think it

من فکر نمی کنم

necessarily has to be a bad thing.

لزوماً چیز بدی باشد.

it is time-consuming though,

هرچند زمان‌بر است،

so I feel like, if you do want to

بنابراین من احساس می‌کنم اگر

introduce anybody, especially children,

می‌خواهید کسی، به‌ویژه کودکان را

in the video games, discipline

در بازی‌های ویدیویی معرفی کنید، نظم و

is the way to go.

انضباط راهی است که می‌توانید انجام دهید.

So is the growth of eSports a bad thing?

پس آیا رشد ورزش های الکترونیکی چیز بدی است؟

Not, according to Gabriël.

به گفته گابریل نه.

He thinks that people having children

او فکر می‌کند که اکنون افرادی که

now have grown up with computer games

دارای فرزند هستند با بازی‌های رایانه‌ای بزرگ شده‌اند

and these are beginning to be seen

و اینها

in the same way as traditional sports.

مانند ورزش‌های سنتی دیده می‌شوند.

In fact, he thinks they will become a staple.

در واقع، او فکر می کند که آنها تبدیل به یک ماده اصلی خواهند شد.

And what does he mean by that?

و منظور او از آن چیست؟

Something that is a staple is a

چیزی که جزء اصلی است یک

basic element, something we expect.

عنصر اساسی است، چیزی که ما انتظار داریم.

For example, in the UK

به عنوان مثال، در

we talk about potatoes

بریتانیا در مورد سیب زمینی به

being a staple food

and football being a staple of the

عنوان یک غذای اصلی و فوتبال به عنوان اصلی ترین

school curriculum.

برنامه درسی مدرسه صحبت می کنیم.

But he does mention a disadvantage,

اما او به یک نقطه ضعف اشاره

doesn't he?

می کند، اینطور نیست؟

Yes. He speaks quite quickly

آره. او خیلی سریع صحبت می‌کند،

but he says that it is time-consuming.

اما می‌گوید که زمان‌بر است.

It eats up a lot of time!

زمان زیادی را می خورد!

Oh yes, I know that from my

اوه، بله، من این را از

own experience.

تجربه خودم می‌دانم.

I can start playing a game and then

می توانم یک بازی را شروع کنم و بعد

find that many hours have passed

متوجه شوم که ساعت های زیادی گذشته است

and it's the middle of the night.

و نیمه شب است.

And that's why Gabriël goes on to

و به همین دلیل است که گابریل در ادامه در

talk about the need for discipline.

مورد نیاز به نظم صحبت می کند.

This is having strict controls

این یعنی داشتن کنترل‌ها

and restrictions and importantly

و محدودیت‌های سخت‌گیرانه و مهم‌تر از آن

sticking to them.

رعایت آنها.

So, for example if you say

بنابراین، برای مثال، اگر می‌گویید قرار است

you're only going to play for an hour

فقط یک ساعت

every day, you have to stop playing

در روز بازی کنید، باید

after an hour, even if you want to carry on.

بعد از یک ساعت بازی را متوقف کنید، حتی اگر بخواهید ادامه دهید.

That's discipline.

این نظم و انضباط است.

And he makes the point that

و او به این نکته اشاره می‌کند که

this is important if you're introducing

اگر در حال معرفی کودکان با بازی‌های ویدیویی هستید، این مهم است

children to video games.

.

Not everyone involved in eSports

همه افراد درگیر در ورزش های الکترونیکی

wants to be a player.

نمی خواهند یک بازیکن باشند.

It's now possible to study the

اکنون امکان مطالعه

business of eSports university

کسب و کار دانشگاه ورزش های الکترونیکی وجود دارد

where you can learn how to

که در آن می توانید نحوه

manage eSports events.

مدیریت رویدادهای ورزش های الکترونیکی را بیاموزید.

These are the thoughts of a student

اینها افکار دانشجویی

on one of those courses talking about

در یکی از آن دوره ها است که در مورد

her response to seeing a big eSports event.

واکنش خود به دیدن یک رویداد بزرگ ورزش الکترونیکی صحبت می کند.

When you look at the background of

وقتی به پس‌زمینه این موضوع نگاه می‌کنید که

how it all comes together

چگونه همه چیز به هم می‌آید

and the the people that spend

و به افرادی

all that time getting into it,

که تمام وقت خود را صرف آن می‌کنند،

for me I would love to put something

برای من دوست دارم چیزی

like that together, not so much

شبیه به آن را کنار هم بگذارم، نه آنقدر که

play it but to put that together

آن را بازی کنم، بلکه آن را کنار هم بگذارم

and create that

و آن را ایجاد کنم.

experience for other people

تجربه برای افراد دیگر

and that was just my main

و این فقط آرزوی اصلی من بود

aspiration really.

.

So she doesn't want to play does she?

بنابراین او نمی‌خواهد بازی کند، درست است؟

No she doesn't.

نه او نمی کند.

She seems more interested in

به نظر می‌رسد که او بیشتر علاقه‌مند به

putting together an event,

گردآوری یک رویداد است،

which means setting up

که به معنای راه‌اندازی

and managing an event for others

و مدیریت رویدادی است

to take part in.

تا دیگران در

That she said, was her aspiration,

آن شرکت کنند. این آرزو و

her ambition.

جاه‌طلبی او بود.

Right, before we review the vocabulary,

درست است، قبل از اینکه واژگان را مرور کنیم،

let's have the answer to our quiz question.

بیایید پاسخ سؤال مسابقه خود را داشته باشیم.

Approximately how much was generated

تقریباً

by eSports and video games in the last year?

در سال گذشته چقدر توسط ورزش های الکترونیکی و بازی های ویدیویی تولید شده است؟

a) $130 million?

الف) 130 میلیون دلار؟

b) $13 billion? or c) $130 billion?

ب) 13 میلیارد دلار؟ یا ج) 130 میلیارد دلار؟

What did you say, Sam?

چه گفتی، سام؟

I thought $130 billion.

فکر می کردم 130 میلیارد دلار.

And, for once, you're right so

و برای یک بار هم که شده، حق با شماست

well done.

.

The actual figure was approximately

رقم واقعی تقریباً

$137 billion, which is more than the

137 میلیارد دلار بود که با در نظر گرفتن فروش موسیقی و کنسرت، بیشتر از

music industry when you include music

صنعت موسیقی است

sales and concerts.

.

Right on now to remind ourselves of

همین حالا

some words and phrases

چند کلمه و

from today's programme.

عبارات برنامه امروز را به خود یادآوری کنیم.

Yes, we've been looking at eSports,

بله، ما به ورزش های الکترونیکی

the world of competitive video gaming.

، دنیای بازی های ویدیویی رقابتی نگاه کرده ایم.

We heard that it was becoming so normal

شنیده‌ایم که آنقدر عادی

that it might become a staple,

می‌شود که ممکن است به یک فعالیت اصلی اصلی تبدیل شود،

an expected basic activity in the

یک فعالیت اساسی مورد انتظار،

same way sports like football are.

درست مانند ورزش‌هایی مانند فوتبال.

But be warned,

اما توجه داشته باشید،

playing video games is very

انجام بازی های ویدیویی بسیار

time-consuming.

زمان بر است.

It eats up a lot of time.

زمان زیادی را می خورد.

So you need to have discipline.

پس باید نظم و انضباط داشته باشید.

That means you need to have

این بدان معناست

and keep to restrictions such as the

که باید محدودیت‌هایی مانند

length of time you play or the

مدت زمان بازی یا زمان بازی را داشته باشید و به

time of day you play.

آن‌ها پایبند باشید.

That is particularly important for children.

این به ویژه برای کودکان مهم است.

If you organize an event,

اگر رویدادی را سازماندهی

you can say that you put it together.

می کنید، می توانید بگویید که آن را کنار هم گذاشته اید.

And your ambition, your hope for the future

و جاه طلبی شما، امید شما به

is an aspiration.

آینده یک آرزوست.

And my aspiration is to beat my

و آرزوی من این است که

high score on my favourite game,

امتیاز بالای خود را در بازی مورد علاقه‌ام شکست دهم،

so are we done now, Neil?

پس اکنون کارمان تمام شده است، نیل؟

Yes, it's game over for today.

بله، بازی برای امروز تمام شده است.

We'll see you again soon and don't

به زودی دوباره شما را می‌بینیم و

forget to look out for more from the BBC

فراموش نکنید که

Learning English team online,

تیم آموزش انگلیسی بی‌بی‌سی را به‌صورت آنلاین،

on social media and on our app.

در رسانه‌های اجتماعی و در برنامه ما جستجو کنید.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Bye everyone!

خداحافظ همه!

Hello. This is 6 Minute English

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And I'm Georgina.

و من جورجینا هستم.

If you've ever done shopping

اگر تا به حال خرید

online, then you may well have

آنلاین انجام داده اید، احتمالاً

used the internet giant, Amazon.

از غول اینترنتی، آمازون استفاده کرده اید. آمازون

From its origins as an online bookstore,

از زمان پیدایش خود به عنوان یک کتاب‌فروشی آنلاین،

Amazon has grown into grocery deliveries,

به تحویل مواد غذایی،

TV and music streaming and

پخش تلویزیون و موسیقی و

even space exploration, making its founder,

حتی کاوش در فضا تبدیل شده است و بنیانگذار آن،

Jeff Bezos, the richest person on earth.

جف بزوس، به ثروتمندترین فرد روی زمین تبدیل شده است.

Amazon is so successful it affects

آمازون آنقدر موفق است که بر

how many of us live our lives,

تعداد بسیاری از ما تأثیر می گذارد،

so in this program we'll be taking a look

بنابراین در این برنامه نگاهی

inside the brain of Jeff Bezos

به مغز جف بزوس می اندازیم

to find out how he thinks.

تا بفهمیم او چگونه فکر می کند.

When Jeff Bezos's friends talk about him,

وقتی دوستان جف بزوس درباره او صحبت می‌کنند،

three words they often use are:

سه کلمه اغلب استفاده می‌کنند:

invention, risk-taking

اختراع، ریسک‌پذیری

and long-term vision.

و چشم‌انداز بلندمدت.

These are qualities which Bezos

اینها ویژگی هایی است که بزوس

admired in his grandfather, Lawrence,

در پدربزرگش، لارنس، تحسین می کرد،

who from an early age taught

او از کودکی به

Jeff that by careful thinking,

جف آموخت که با تفکر دقیق،

any problem can be solved.

می توان هر مشکلی را حل کرد.

As a boy, Jeff and his grandfather

در کودکی جف و پدربزرگش

repaired an old broken down truck.

یک کامیون قدیمی خراب را تعمیر کردند.

When interviewed today,

وقتی امروز با او مصاحبه می‌شود،

Bezos sometimes compares Amazon

بزوس گاهی آمازون

to that truck:

را با آن کامیون مقایسه می‌کند:

very heavy, but impossible to

بسیار سنگین، اما

stop when it rolls downhill -

توقف آن در هنگام غلتیدن از سراشیبی غیرممکن است

which is exactly what accidentally

- دقیقاً همان چیزی است

happened one day!

که یک روز تصادفاً اتفاق افتاد!

But do you know how the story ends, Georgina?

اما آیا می‌دانی داستان چگونه به پایان می‌رسد، جورجینا؟

That's my quiz question.

این سوال مسابقه من است.

What happened when the young

وقتی

Jeff Bezos's car accidentally rolled downhill?

ماشین جف بزوس جوان به طور تصادفی از سراشیبی غلتید چه اتفاقی افتاد؟

Was it: a) Jeff jumped in and

آیا این بود: الف) جف پرید و

pulled the handbrake?

ترمز دستی را کشید؟

b) Jeff's grandad lost a thumb?

ب) پدربزرگ جف انگشت شست خود را گم کرده است؟

or, c) Jeff's hair fell out?

یا ج) موهای جف ریخت؟

Well, Jeff Bezos is bald so maybe

خب، جف بزوس طاس است،

it's c) his hair fell out.

پس شاید ج) موهایش ریخته است.

OK, Georgina.

باشه جورجینا

We'll find out later.

بعدا متوجه میشیم

As a company, Amazon has been

به عنوان یک شرکت، آمازون

remarkably strong: it survived the

بسیار قوی بوده است: از

dot com crash of 2000

سقوط دات کام در سال 2000 جان سالم به در برد

and saw profits jump during the Covid

و در طول

pandemic as more and more people

همه‌گیری کووید، با افزایش تعداد افراد بیشتری که

started shopping online.

خرید آنلاین را آغاز کردند، شاهد افزایش سود بود.

Retail analyst, Natalie Berg,

تحلیلگر خرده‌فروشی، ناتالی برگ،

thinks Amazon's success is due

فکر می‌کند موفقیت آمازون

to its customer strategy

به دلیل استراتژی مشتری آن است،

as she explains to BBC

همانطور که او به برنامه

Radio 4 programme, 'Seriously':

رادیو بی‌بی‌سی 4 به طور جدی توضیح می‌دهد:

Jeff Bezos applied this concept

جف بزوس این مفهوم

to Amazon by relentlessly focusing on

را با تمرکز بی‌وقفه روی

customers, by putting them at the

مشتریان، با قرار دادن آنها در

heart of the business - that that

قلب کسب‌وکار، در آمازون به کار برد. - این

would attract more customers,

امر باعث جذب مشتریان بیشتر،

more traffic to its site

ترافیک بیشتر به سایت

which would in turn attract more sellers,

آن می شود که به نوبه خود فروشندگان بیشتری را جذب می کند،

which would mean a greater selection

که به معنای انتخاب بیشتر

for customers, which again

برای مشتریان است که دوباره

would enhance the customer experience.

تجربه مشتری را افزایش می دهد.

Natalie thinks that Amazon put

ناتالی فکر می‌کند که آمازون

customers at the heart of their business -

مشتریان را در قلب کسب‌وکارشان قرار می‌دهد -

in other words, they make customers

به عبارت دیگر، آنها مشتریان

the most important part.

را مهم‌ترین بخش می‌کنند.

This improves Amazon's customer

این تجربه مشتری آمازون را بهبود می‌بخشد

experience - a customer's total perception

- درک کلی مشتری

of their experience with a business,

از تجربه‌شان با یک کسب‌وکار،

including such things as the quality of

از جمله مواردی مانند کیفیت

service and support if something goes wrong.

خدمات و پشتیبانی در صورت بروز مشکل.

Customers can write reviews on

مشتریان می‌توانند در وب‌سایت آمازون نظر بنویسند

Amazon's website and happy customers

و مشتریان خوشحال

means more web traffic -

به معنای ترافیک وب بیشتر است

the number of people visiting

- تعداد افرادی که از

a particular website.

یک وب‌سایت خاص بازدید می‌کنند.

In the difficult years following the

در سال‌های سخت پس از

dot com crash, Jeff Bezos started

سقوط دات کام، جف بزوس

Market Place where other sellers compete

Market Place را راه‌اندازی کرد که در آن سایر فروشندگان

with Amazon's own products.

با محصولات خود آمازون رقابت می‌کردند.

More sellers brought more customers

فروشندگان بیشتر مشتریان بیشتری آوردند

which in turn brought down prices.

که به نوبه خود باعث کاهش قیمت شد.

Then in 2013, Bezos bought The

سپس در سال 2013، بزوس

Washington Post.

واشنگتن پست را خرید.

And in 2019 he launched his

و در سال 2019

space exploration company, Blue Origin,

شرکت اکتشاف فضایی خود به نام Blue Origin را

to explore mineral resources on Mars.

برای کشف منابع معدنی در مریخ راه اندازی کرد.

Most recently, Jeff Bezos

اخیراً، جف

has set his sights on even bigger

بزوس به

things - saving the future of the planet!

چیزهای بزرگتری توجه کرده است - نجات آینده سیاره!

Bezos chose Tom Rivet-Carnac

بزوس Tom Rivet-Carnac

of the environmental group, Global Optimism,

از گروه زیست محیطی، Global Optimism را

to help Amazon meet climate initiative

برای کمک به آمازون در دستیابی به اهداف ابتکاری آب و هوا

goals aimed at slowing climate change.

با هدف کاهش تغییرات اقلیمی انتخاب کرد.

Here is Tom Rivet-Carnac

در اینجا تام ریوت-کارناک است

telling David Baker, presenter of BBC

که به دیوید بیکر، مجری رادیو بی بی

Radio 4's Seriously, about

سی 4 به طور جدی، درباره

his conversation with Jeff Bezos:

مکالمه خود با جف بزوس

It did seem to me that it was a

می گوید: به نظر من این یک

legacy issue for him, that

موضوع میراثی برای او بود، که

he wanted to be on the right side of history.

می خواست در سمت راست تاریخ باشد.

And you don't think it's just

و فکر نمی‌کنید که

greenwashing in the end?

در نهایت فقط سبز شویی است؟

How do you define that?

چگونه آن را تعریف می کنید؟

I mean, would you define greenwashing

منظورم این است که

if you said somebody got into this issue

اگر بگویید کسی به این دلیل وارد این موضوع شده

because they wanted to improve

است که می‌خواهد

a reputation of a company or an individual?

شهرت یک شرکت یا یک فرد را بهبود بخشد، آیا شستشوی سبز را تعریف می‌کنید؟

Actually, that's fine. Right?

در واقع، این خوب است. درست؟

As long as they do something

تا زمانی که آنها کاری معنادار انجام دهند

meaningful and deliver a major outcome.

و یک نتیجه مهم را ارائه دهند.

Protecting the planet is what

محافظت از سیاره همان چیزی است که

Jeff Bezos wants to be part

جف بزوس می‌خواهد بخشی

of his legacy - the achievements of his

از میراث او باشد - دستاوردهای

life that will continue after he dies.

زندگی‌اش که پس از مرگش ادامه خواهند داشت.

In other words, Bezos wants to be

به عبارت دیگر، بزوس می‌خواهد

on the right side of history -

در سمت راست تاریخ

judged to have acted correctly

قرار گیرد - طبق قضاوت

or morally by future generations.

نسل‌های آینده به درستی یا اخلاقی عمل کرده است.

Ultimately though, it's real

با این حال، در نهایت، این

action on climate change

اقدام واقعی در مورد تغییرات اقلیمی است

that counts, not just greenwashing.

که اهمیت دارد، نه فقط شستشوی سبز.

Do you know this new expression, Georgina?

آیا این عبارت جدید را می شناسید، جورجینا؟

Well, I know that whitewashing

خوب، می‌دانم که سفید کردن

means trying to hide the truth

به معنای تلاش برای پنهان کردن حقیقت

about something.

در مورد چیزی است.

Right - so greenwashing means

درست است - بنابراین سبز کردن به معنای

trying to make people believe that

تلاش برای ایجاد این باور به مردم

your company is doing more to protect

است که شرکت شما بیشتر از

the environment than it really is.

آنچه که هست برای محافظت از محیط‌زیست انجام می‌دهد.

Well, with so many achievements

خوب، با موفقیت های زیادی

already behind him, I'm sure

که در حال حاضر پشت سر او بوده است، مطمئن هستم که

Jeff has made his grandparents

جف باعث افتخار پدربزرگ و مادربزرگش شده است

very proud - which reminds me of

- که من را به یاد

your quiz question, Neil.

سوال مسابقه شما، نیل می اندازد.

Ah yes, I asked Georgina

آه بله، از جورجینا پرسیدم

what happened when the car

چه اتفاقی افتاد وقتی که ماشین

Jeff Bezos and his grandad, Lawrence were

جف بزوس و پدربزرگش، لارنس در حال

fixing accidentally rolled downhill.

تعمیر بودند که تصادفاً در سراشیبی غلتید.

I thought it was c)

فکر کردم ج

that Jeff lost all his hair.

) تمام موهایش را از دست داده است.

Was I right?

درست گفتم؟

No, you were wrong, I'm

نه، تو اشتباه کردی،

afraid Georgina.

میترسم جورجینا.

The correct answer was that b) -

پاسخ صحیح این بود که ب) -

his grandfather lost his thumb.

پدربزرگش انگشت شست خود را از دست داده است.

Ok, Neil

خوب، نیل،

let's recap the vocabulary,

بیایید واژگان را دوباره مرور کنیم،

starting with customer experience -

با تجربه مشتری شروع کنیم -

a customer's feelings about their

احساسات یک مشتری در مورد

experience with a business.

تجربه‌اش با یک کسب‌وکار.

If you put something at the heart of

اگر چیزی را در قلب

things, you make it the most important part.

چیزها قرار دهید، آن را به مهمترین بخش تبدیل می کنید.

Web traffic is the number of people

ترافیک وب تعداد افرادی است

visiting a website.

که از یک وب سایت بازدید می کنند.

Your legacy means all your life

میراث شما به معنای تمام دستاوردهای زندگی شما است

achievements that will continue after

که پس از مرگ شما ادامه خواهد داشت

your death.

.

Someone who is on the right side

کسی که در سمت

of history will be judged positively

راست تاریخ قرار دارد، توسط نسل‌های آینده مورد قضاوت مثبت قرار خواهد گرفت

by future generations.

.

And finally, greenwashing is when you

و در نهایت، شستشوی سبز زمانی است که

pretend that your company

وانمود می‌کنید که شرکت شما

is doing more to protect

بیشتر از

the environment than it really is.

آنچه که هست برای محافظت از محیط‌زیست انجام می‌دهد.

That's all for our peek

این همه برای نگاه کردن

inside the brain of the world's richest man.

به مغز ثروتمندترین مرد جهان است.

Join us again next time

دفعه بعد که درباره موضوع پرطرفدار دیگری بحث خواهیم کرد، دوباره به ما بپیوندید

when we'll be discussing another

trending topic. Bye for now!

. فعلا خداحافظ!

Goodbye!

خداحافظ!

Hello and welcome to

سلام و به

6 Minute English. I'm Neil.

6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من نیل هستم.

This is programme where in just

این برنامه ای است که در آن تنها در

six minutes we discuss an interesting topic

شش دقیقه درباره یک موضوع جالب بحث می کنیم

and teach some related English vocabulary.

و برخی از واژگان مرتبط انگلیسی را آموزش می دهیم.

Joining me to do this is Rob.

راب به من ملحق می شود تا این کار را انجام دهم.

Hello.

سلام.

Now Rob, we know your main job

اکنون راب، ما می‌دانیم که شغل اصلی شما این

is to work here at BBC Learning English

است که اینجا در آموزش انگلیسی BBC کار کنید،

but do you have a second job?

اما آیا شغل دومی دارید؟

There's no time for two jobs

زمان برای دو کار

Neil, but if there was, I think I'd

نیل نیست، اما اگر بود، فکر می

take photographs and sell them.

کنم عکس می گرفتم و آنها را می فروختم.

I do love photography so i might as well make

من عاشق عکاسی هستم، بنابراین می‌توانم

some money from it.

از آن درآمد کسب کنم.

Good thinking, Rob!

فکر خوب، راب!

And having a second job,

و داشتن شغل دوم،

particularly one that involves using your

به‌ویژه شغلی که شامل استفاده از مهارت‌های شما باشد

skills and allows you to follow

و به شما امکان می‌دهد

your interests, is called a side hustle.

علایق خود را دنبال کنید، شلوغی جانبی نامیده می‌شود.

Yes, a side hustle.

بله، یک شلوغی جانبی.

It's something more and more of us are

این چیزی است که این روزها بیشتر و بیشتر ما با آن

involved with these days.

درگیر هستیم.

And that's what we'll be talking about

و این چیزی است که به زودی در مورد آن صحبت خواهیم

shortly.

کرد.

Well, my side hustle should

خب، حواشی جانبی من

be quiz master,

باید استاد آزمون باشد،

because i'm always asking questions

زیرا من همیشه سؤال می‌پرسم

and today is no exception.

و امروز نیز از این قاعده مستثنی نیست.

According to the employee ratings website

طبق وب‌سایت رتبه‌بندی کارمندان

Glassdoor, which job is thought to be the

Glassdoor، تصور می‌شود امسال بهترین شغل در بریتانیا کدام شغل است

best to have in the UK this year?

؟

Is it a) a software engineer,

آیا الف) یک مهندس نرم افزار،

b) a teacher, or,

ب) یک معلم، یا،

c) an audit manager.

ج) یک مدیر حسابرسی.

Hmm, well, I suspect b) a teacher.

هوم، خوب، من مشکوکم ب) یک معلم.

Well, you'll just have to wait until

خوب، شما فقط باید

the end of the programme to find out.

تا پایان برنامه صبر کنید تا متوجه شوید.

But let's talk more about side

اما بیایید بیشتر در مورد

hustles - or a second job.

فشارهای جانبی - یا شغل دوم - صحبت کنیم.

For some people having two

برای برخی از افراد داشتن دو

jobs is a necessity - a

شغل یک ضرورت است -

way to make ends meet.

راهی برای گذران زندگی.

That means 'having just enough

این بدان معناست که «فقط به اندازه کافی

money to pay for the things you

پول برای پرداخت چیزهایی که

need'.

نیاز دارید داشته باشید».

That's true but it now seems that

این درست است، اما اکنون به نظر می‌رسد که

more people want to put their skills and

افراد بیشتری می‌خواهند مهارت‌ها و

passions into practice to make

علایق خود را برای کسب

extra money.

According to research by Henley Business

درآمد بیشتر به کار ببرند.

بر اساس تحقیقات انجام شده توسط دانشکده بازرگانی هنلی، از

School around one in four

هر چهار

workers run at least one side-hustle

کارگر، یک نفر حداقل یک

business, half of which were started in

کسب و کار جانبی را اداره می کند که نیمی از آن در

the past two years.

دو سال گذشته راه اندازی شده اند.

Those aged 25 to 34 are most likely

افراد 25 تا 34 ساله به احتمال زیاد

to be involved with 37%

درگیر هستند و 37 درصد

thought to run a sideline of some kind.

تصور می‌شود که به نوعی در حاشیه قرار دارند.

A sideline also describes an extra

یک خط فرعی همچنین یک

job you do alongside your main job.

کار اضافی را که در کنار کار اصلی خود انجام می دهید، توضیح می دهد.

BBC Radio 5 Live spoke to someone whose

رادیو بی‌بی‌سی 5 زنده با فردی صحبت کرد که

side hustle was so satisfying

شلوغی‌های جانبی‌اش آنقدر رضایت‌بخش

that it turned into her day job.

بود که تبدیل به کار روزانه‌اش شد.

Here is Elspbeth Jackson,

در اینجا Elspbeth Jackson،

founder of Ragged Life, to explain why:

بنیانگذار Ragged Life، توضیح می دهد که چرا:

It's a different environment entirely because

این یک محیط کاملاً متفاوت است زیرا

you're leaving essentially a very

شما اساساً یک دستمزد بسیار منظم را ترک

regular wage that you'd get

می کنید

the same amount in month after month,

که ماه به ماه همان مقدار را دریافت می کنید،

you can put aside savings,

می توانید پس انداز را کنار بگذارید

the same amount every month

، همان. مبلغ هر ماه

and you have that certain amount of security.

و شما آن مقدار مشخصی از امنیت را دارید.

But now I don't think I could go back

اما اکنون فکر نمی‌کنم بتوانم

to one of these big companies because

به یکی از این شرکت‌های بزرگ برگردم، زیرا

you'd essentially be sacrificing the flexibility,

شما اساساً انعطاف‌پذیری را قربانی می‌کنید،

which is something I've become very

چیزی که اکنون بسیار

accustomed to now.

به آن عادت کرده‌ام.

Things have worked out well for Elspeth.

همه چیز برای السپت خوب پیش رفته است.

But there were risks - for example,

اما خطراتی وجود داشت - برای مثال،

leaving behind the security - the safety -

پشت سر گذاشتن امنیت - ایمنی

of a regular job and of course, a regular income.

- یک شغل معمولی و البته درآمد منظم.

Elspeth liked making rag rugs.

السپت از ساخت فرش های پارچه ای خوشش می آمد.

This has given her flexibility in her life

این به او انعطاف پذیری در زندگی اش داده است

and returning to work at a big company would

و بازگشت به کار در یک شرکت بزرگ

be sacrificing that.

فدای آن خواهد بود.

That means 'giving something up

این به معنای «دست کشیدن از چیزی

or going without it'.

یا رفتن بدون آن» است.

And for Elspeth, her side hustle

و برای السپت، شلوغی کناری

has become a full-time job

او به یک شغل تمام وقت

and she's become accustomed to

تبدیل شده است و او به

her lifestyle.

سبک زندگی خود عادت کرده است.

It's become familiar or normal.

آشنا یا عادی شده است.

The BBC also spoke to Becci Mae Ford,

بی‌بی‌سی همچنین با بچی مای فورد،

who works some of the time

که مدتی

for a telecommunications company

برای پرداخت صورت‌حساب‌ها برای یک شرکت مخابرات کار می‌کند

to pay the bills, but spends the rest

، صحبت کرد، اما

of her time developing her own

بقیه زمان خود را صرف توسعه

crafting company Ellbie Co.

شرکت صنایع دستی خود Elbie Co می‌کند.

How did she find having two jobs?

چگونه دو شغل پیدا کرد؟

I think it just gives me creative balance,

فکر می‌کنم این فقط به من تعادل خلاقانه می‌دهد،

and obviously working for the telecoms firm,

و بدیهی است که کار در شرکت مخابرات،

it gets me out of the house

من را از خانه بیرون می‌کشد

and gets me to meet people in a

و باعث می‌شود در یک محیط اجتماعی با مردم ملاقات کنم

social environment.

.

It can be difficult to juggle the

با این حال، به طور قطع می‌توان این

two though definitely.

دو را با هم کنار گذاشت.

It's definitely a grind.

این قطعا یک سنگ زنی است.

It's a lot harder than people think

خیلی سخت تر از

it's going to be.

آن چیزی است که مردم فکر می کنند.

So Becci implies that it's not

بنابراین Becci به این نکته اشاره می‌کند که

always easy to have a side hustle.

داشتن یک شلوغی کناری همیشه آسان نیست.

The benefit for her is the creative

مزیت برای او تعادل خلاقانه است

balance - a good mix of doing

- ترکیبی خوب از انجام کارهای

office-based work, regular tasks and

اداری، کارهای منظم

a routine with working creatively, making

و روتین با خلاقانه کار کردن، ساختن

things and getting pleasure from it.

چیزها و لذت بردن از آن.

But juggling - or balancing these two

اما شعبده بازی - یا ایجاد تعادل بین این دو

things is difficult and she described her

چیز دشوار است و او

side hustle as sometimes being a

هیاهوی جانبی خود را گاهی اوقات

grind - hard work, tiring

کاری سخت توصیف کرد - کار سخت، خسته کننده

and occasionally boring.

و گهگاه کسل کننده.

But overall, it does make her happy.

اما در کل، او را خوشحال می کند.

Now something that would make me

اکنون چیزی که باعث

happy is to give you the answer to today's

خوشحالی من می‌شود این است که پاسخ سؤال مسابقه امروز را به شما بدهم

quiz question.

.

Earlier I asked you, according

قبلاً از شما پرسیدم،

to the employee ratings website Glassdoor,

طبق وب‌سایت رتبه‌بندی کارمندان Glassdoor،

which job is thought to be the best

کدام شغل در

to have in the UK this year?

سال جاری در بریتانیا بهترین شغل است؟

Is it... a) a software engineer,

آیا این ... الف) یک مهندس نرم افزار،

b) a teacher, or, c) an audit manager?

ب) یک معلم، یا، ج) یک مدیر حسابرسی؟

Yes and I said b) a teacher -

بله و من گفتم ب) معلمی -

always the best job in the world!

همیشه بهترین شغل دنیا!

Sadly not, Rob.

متاسفانه نه، راب.

Apparently, it is c) an audit manager

ظاهراً ج) مدیر حسابرسی

that is considered to be the best job to

است که بهترین شغل

have this year.

برای امسال محسوب می شود.

Audit managers are responsible

مدیران حسابرسی

for organizing and overseeing internal audits.

مسئول سازماندهی و نظارت بر ممیزی های داخلی هستند.

The result was based on three factors:

بر اساس رتبه‌بندی‌هایی که کارمندان در وب‌سایت طی ۱۲ ماه گذشته به اشتراک گذاشته‌اند، نتیجه براساس سه عامل است:

average annual base salary,

میانگین حقوق پایه سالانه

the current number of job openings,

، تعداد فعلی فرصت‌های شغلی

and job satisfaction, according

، و رضایت شغلی

to ratings shared by employees on

the website over the past 12 months.

.

So sounds like an interesting job

بنابراین کار جالبی

for a side hustle, but

برای یک کار فرعی به نظر می رسد، اما

before I head off for a career change,

قبل از اینکه به سمت تغییر شغلی بروم،

let's remind ourselves of the main vocabulary

بیایید واژگان اصلی را

we've discussed, starting with

که در مورد آن بحث کرده ایم، یادآوری کنیم، که با شروع از

to 'make ends meet'.

«تامین هزینه ها» شروع می شود.

When we make ends meet we

زمانی که ما را تامین می کنیم

have just enough money to pay for the

، فقط به اندازه کافی پول

things we need.

داریم که بتوانیم برای چیزهایی که نیاز داریم بپردازیم.

Next, we mentioned a sideline,

در مرحله بعد، به یک حاشیه اشاره کردیم

which describes an extra job you do

که یک کار اضافی را که در کنار کار اصلی خود انجام می دهید، توصیف می

alongside your main job.

کند.

Then we had sacrificing that means

سپس فداکاری داشتیم که به معنای

giving up something important or

رها کردن چیزی مهم یا

'going without something'.

«بی‌چیزی رفتن» است.

Accustomed is a word to mean

عادت کلمه ای است به معنای

'usual or normal'.

"معمول یا عادی".

If you get accustomed to doing something,

اگر به انجام کاری عادت کنید،

it becomes the normal way of doing it -

آن کار به روش عادی انجام

it becomes familiar.

آن تبدیل می‌شود - آشنا می‌شود.

We also talked about the expression

همچنین درباره بیان

'creative balance'.

«تعادل خلاقانه» صحبت کردیم.

That describes getting the best mix of

این توصیف بهترین ترکیب از

doing creative and uncreative tasks.

انجام کارهای خلاقانه و غیر خلاقانه است.

And finally, 'grind' describes doing

و در نهایت، «گرند» انجام

something that is tiring, difficult,

کاری را توصیف می‌کند که خسته‌کننده، دشوار،

sometimes boring and involves lots of effort.

گاهی کسل‌کننده است و نیازمند تلاش زیادی است.

Well this program has not been

خوب، این برنامه

a grind, Rob.

یک بازی نبود، راب.

It's been six minutes of pleasure.

شش دقیقه از لذت گذشت.

Don't forget you can learn more

فراموش نکنید که می توانید

English with us on our website

با ما در وب سایت ما

bbclearningenglish.com.

bbclearningenglish.com بیشتر انگلیسی بیاموزید.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.