TOP 5 English Idioms | Vocabulary you need to know!

Hello! I'm Emma from mmmEnglish!

سلام! من اِما هستم از mmmEnglish!

I've made several videos about English idioms

من چندین ویدیو در مورد اصطلاحات انگلیسی ساخته ام

and that's because

و دلیل آن این است که

they're a really important part of English.

آنها بخش بسیار مهمی از زبان انگلیسی هستند.

They're expressions that come up all the time

آنها عباراتی هستند که همیشه

in both written English and spoken English,

در مکالمات انگلیسی نوشتاری و انگلیسی گفتاری،

in formal and informal conversations.

در مکالمات رسمی و غیررسمی مطرح می شوند.

When used correctly, especially in an English exam,

هنگامی که به درستی استفاده می شود، به خصوص در امتحان زبان انگلیسی،

they show creativity and they demonstrate

خلاقیت نشان می دهد و

a control over the language.

کنترل زبان را نشان می دهد.

Now most idioms don't make a lot of sense, literally.

اکنون بیشتر اصطلاحات به معنای واقعی کلمه چندان معنی ندارند.

Often you can't just look at the words

اغلب نمی توانید فقط به کلمات نگاه کنید

and try to guess the meaning.

و سعی کنید معنی را حدس بزنید.

The meaning is often something completely different

معنی اغلب چیزی کاملاً متفاوت

to the individual words in the idiom.

از تک تک کلمات در اصطلاح است.

So you need to learn

بنابراین باید

the meaning of these idioms separately

معنی این اصطلاحات را جداگانه یاد بگیرید

which might sound like more work and it might sound

که ممکن است کار بیشتری به نظر برسد و ممکن است

stressful,

استرس زا به نظر برسد،

but I've got a really great tip to share with you today

اما من امروز یک نکته بسیار عالی برای به اشتراک گذاشتن با شما دارم

to help you remember these idioms

تا به شما کمک کنم این اصطلاحات را به خاطر بسپارید

and to start using them more in conversation.

و شروع به استفاده بیشتر از آنها کنید. گفتگو.

So, you ready?

پس آماده ای؟

This is the advice that I give all of my students.

این توصیه ای است که من به همه دانش آموزانم می کنم.

When you hear a new idiom

وقتی یک اصطلاح جدید می شنوید

and you learn the meaning,

و معنی آن را یاد می گیرید

think about a situation in your own life where

، به موقعیتی در زندگی خود فکر کنید

the meaning of this idiom is relevant.

که معنای این اصطلاح مرتبط است.

So let's use a really common idiom as an example,

بنابراین بیایید از یک اصطلاح واقعاً رایج به عنوان مثال استفاده کنیم،

'a blessing in disguise'

«یک برکت در مبدل»

which is used when something seems bad or unlucky

که زمانی استفاده می‌شود که چیزی در ابتدا بد یا بدشانس به نظر می‌رسد

at first

but it results in something good happening later.

اما منجر به اتفاق خوبی در بعد می‌شود.

So just to be clear,

پس برای اینکه واضح باشد،

disguise is something that someone wears

مبدل چیزی است که کسی می پوشد

to hide themselves,

تا خودش را پنهان کند،

so a blessing in disguise is a good thing

پس نعمت در مبدل چیز خوبی است

that is hidden, got it?

که پنهان است، متوجه شدی؟

Okay, so to help you remember this idiom

بسیار خوب، بنابراین برای کمک به یادآوری این اصطلاح

and this is something that you should do every time

و این کاری است که باید هر بار

you learn a new idiom,

که یک اصطلاح جدید یاد می‌گیرید انجام دهید،

is think about how it relates to you.

این است که به ارتباط آن با شما فکر کنید.

Think about an event or a moment in your life,

به یک رویداد یا لحظه ای از زندگی خود فکر کنید،

where something happened

جایی که اتفاقی افتاد

that seemed bad at the time

که در آن زمان بد به نظر می رسید

but it resulted in something good happening later.

اما منجر به اتفاق خوبی در بعد شد.

So let's use an example to explain.

پس بیایید از یک مثال برای توضیح استفاده کنیم.

My best friend Amy wanted to study medicine

بهترین دوست من امی می خواست در رشته پزشکی تحصیل کند

and her parents really wanted her to study medicine too

و پدر و مادرش واقعاً دوست داشتند که او نیز پزشکی بخواند

but she didn't get accepted at the

اما او در

University she wanted to study at.

دانشگاهی که می خواست در آن تحصیل کند قبول نشد.

That's bad, right?

این بد است، درست است؟

She was really upset about it at the time

او در آن زمان واقعاً از این موضوع ناراحت بود،

but a few months later, she got an opportunity

اما چند ماه بعد، فرصتی پیدا کرد

to volunteer with an aid organisation in Africa.

تا در یک سازمان کمک رسانی در آفریقا داوطلب شود.

So she thought 'Why not?'

بنابراین او فکر کرد "چرا که نه؟"

She went out and went on a big adventure.

او بیرون رفت و به یک ماجراجویی بزرگ رفت.

But she loved the work that she was doing there,

اما او عاشق کاری بود که در آنجا انجام می داد و

helping refugees to apply for visas

به پناهندگان کمک می کرد تا برای ویزا درخواست

so that they could start new lives in other countries.

دهند تا بتوانند زندگی جدیدی را در کشورهای دیگر شروع کنند.

And she was really good at this job,

و او واقعاً در این کار خوب بود،

she instantly found her true passion in life.

او فوراً اشتیاق واقعی خود را در زندگی پیدا کرد.

So over time, she was promoted within the organisation

بنابراین با گذشت زمان، او در سازمان ارتقا یافت

and now she's the CEO!

و اکنون مدیر عامل است!

So, when the university didn't accept her

بنابراین، زمانی که دانشگاه او را

for the degree in medicine,

برای مدرک پزشکی نپذیرفت،

that was a blessing in disguise

این یک موهبت بود،

because she probably would never have found

زیرا

her true passion

if she just went to university and studied medicine

اگر فقط به دانشگاه می رفت و

like her parents wanted.

همانطور که پدر و مادرش می خواستند، احتمالاً هرگز اشتیاق واقعی خود را پیدا نمی کرد.

Now, can you think of an example from your life

حالا، آیا می توانید مثالی از زندگی خود بیاندیشید

where this idiom is relevant?

که این اصطلاح مربوط به آن باشد؟

I want you to write it down because

از شما می خواهم آن را

this is going to help you remember

یادداشت کنید زیرا این به شما کمک می کند تا

how to use this idiom.

نحوه استفاده از این اصطلاح را به خاطر بسپارید.

And you can write your sentence in the comment

و می تونید جمله تون رو در کامنت

under this video if you want me to check it for you.

زیر این ویدیو بنویسید اگر می خواهید برای شما چک کنم.

Let's try another example now,

بیایید مثال دیگری را اکنون امتحان کنیم،

'the best of both worlds'

«بهترین از هر دو جهان»،

so this idiom is used when you can enjoy

بنابراین این اصطلاح زمانی استفاده می‌شود که بتوانید همزمان

the advantages or the benefits of two different things

از مزایا یا مزایای دو چیز متفاوت بهره‌مند شوید

at the same time.

.

My mum used to live in the city,

مادرم قبلاً در شهر زندگی می کرد

it was close to her work and she loved

، نزدیک به کارش بود و دوست داشت

going to the theatre and galleries in her free time

در اوقات فراغتش به تئاتر و گالری

but now that she's retired,

برود، اما حالا که بازنشسته شده است

she's moved to a small town by the beach

، به شهر کوچکی در کنار ساحل نقل مکان کرده است

and she really loves it.

و واقعاً آن را دوست دارد.

It's quiet, it's peaceful,

ساکت است، آرام است،

she's got some good friends there.

او دوستان خوبی دارد.

But she misses going to the theatre and seeing shows

اما او دلتنگ رفتن به تئاتر و دیدن نمایش‌های

every week, like she used to,

هر هفته است، مثل گذشته

it takes her over an hour to drive to the city

، بیش از یک ساعت طول می‌کشد تا به شهر

so she doesn't go there very often now.

برود، بنابراین الان خیلی وقت‌ها به آنجا نمی‌رود.

But recently, my mum bought a small apartment

اما اخیراً مادرم یک آپارتمان کوچک

right in the middle of the city.

در وسط شهر خرید.

So now she's got the best of both worlds,

بنابراین اکنون او بهترین‌های هر دو دنیا را دارد،

the peaceful relaxing beach lifestyle,

سبک زندگی آرام آرام ساحلی،

but then when things seem a little quiet,

اما وقتی اوضاع کمی آرام به نظر می‌رسد

she can drive to her apartment in the city

، می‌تواند به آپارتمانش در شهر رانندگی کند

and see some shows and visit the gallery.

و نمایش‌هایی را ببیند و از گالری دیدن کند.

She's got the best of both worlds.

او بهترین های هر دو دنیا را دارد.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Can you think of a situation in your life

آیا می توانید به موقعیتی در زندگی خود فکر کنید

where this idiom is relevant? A time when

که این اصطلاح مرتبط باشد؟ زمانی که

you had the best of both worlds.

شما بهترین های هر دو دنیا را داشتید.

Again, tell me about it in the comments, I want to read it!

باز هم در نظرات به من بگویید، من می خواهم آن را بخوانم!

Okay, to 'give someone the benefit of the doubt'.

بسیار خوب، برای "به کسی منفعت شک".

Now if you give someone the benefit of the doubt

حال اگر به کسی از شک و تردیدی

you trust that they're telling you the truth,

که به شما اطمینان دارید که حقیقت را می‌گوید بهره ببرید،

you assume that their behaviour is honest

تصور می‌کنید که رفتار او صادقانه

and correct, even though you're not certain that it is.

و درست است، حتی اگر مطمئن نیستید که درست است.

I don't know if you know this about me yet,

نمی‌دانم هنوز این را در مورد من می‌دانید یا نه،

but as an English teacher, I can be a massive pushover.

اما به‌عنوان یک معلم زبان انگلیسی، می‌توانم یک بازیکن بزرگ باشم.

I always want to believe that my students

من همیشه می خواهم باور کنم که

are telling me the truth.

دانش آموزانم حقیقت را به من می گویند.

So when I first started teaching,

بنابراین وقتی برای اولین بار تدریس را شروع

I was working at a university in Melbourne

کردم، در دانشگاهی در ملبورن کار

and my students were all international students

می‌کردم و دانشجویان من همگی دانشجویان بین‌المللی

who had to pass an exam

بودند که باید

before they were accepted into their university courses,

قبل از قبولی در دوره‌های دانشگاهی خود، امتحانی را پشت سر بگذارند،

so the stakes were really high.

بنابراین خطرات واقعاً زیاد بود.

If they failed, their visas would be cancelled

در صورت عدم موفقیت، روادید آنها لغو می شود

and they would be sent back to their home country.

و آنها به کشور خود بازگردانده می شوند.

So many of the teachers, my colleagues,

بنابراین بسیاری از معلمان، همکاران من

were very tough on their students, if they handed in their

، اگر تکالیف خود را دیر تحویل می دادند، اگر به موقع به کلاس نمی رسیدند، با دانش آموزان خود بسیار سختگیر بودند

assignments late, if they didn't arrive to class on time.

.

But, if my students had a good reason

اما، اگر شاگردان من دلیل خوبی برای

why they were late then I believed them.

تاخیرشان داشتند، من آنها را باور کردم.

I remember one guy, Paulo,

به یاد دارم یکی از پسرها به نام پائولو با

arrived an hour late for class and he told me

یک ساعت تاخیر به کلاس آمد و به من

that he had locked his keys inside his car.

گفت که کلیدهایش را داخل ماشینش قفل کرده است.

That was his reason.

دلیلش این بود.

And I was a little suspicious at the time because

و من در آن زمان کمی مشکوک بودم

his hair was all messy and he looked a bit sleepy.

زیرا موهایش کاملاً نامرتب بود و کمی خواب آلود به نظر می رسید.

But I gave him the benefit of the doubt.

اما من به او سود شک و تردید دادم.

He was a good student, so I wanted to trust him,

او دانش آموز خوبی بود، بنابراین من می خواستم به او اعتماد کنم،

even though I wasn't sure if he was telling me the truth.

حتی اگر مطمئن نبودم که او حقیقت را به من می گوید یا نه.

I found out later that he was,

بعداً فهمیدم که او

so I was glad I'd given him the benefit of the doubt.

چنین است، بنابراین خوشحالم که به او شک و تردید را داده‌ام.

Okay, your turn!

باشه نوبت توست

Think of the time in your life when

به زمانی در زندگی خود فکر کنید

you gave someone the benefit of the doubt,

که شک و تردید را به کسی دادید،

when you accepted that they were telling you the truth,

زمانی که پذیرفتید که او حقیقت را به شما می گوید،

but you weren't a hundred percent sure about it.

اما در مورد آن صد در صد مطمئن نبودید.

When a situation is not under control,

وقتی موقعیتی تحت کنترل نیست،

this idiom is a good one to remember.

این اصطلاح برای به خاطر سپردن مناسب است.

It often relates to arguments and behaviour.

اغلب به بحث ها و رفتار مربوط می شود.

So if a situation is out of hand,

بنابراین اگر موقعیتی خارج از

it's not being managed well and it could cause

کنترل است، به خوبی مدیریت نمی شود و می تواند

some problems for you, then you can use it.

مشکلاتی برای شما ایجاد کند، می توانید از آن استفاده کنید.

So for example, my nephew, he had fifteen

به عنوان مثال، برادرزاده من، او

friends come to his sixth birthday party last weekend

آخر هفته گذشته پانزده دوست داشت که به جشن تولد شش سالگی او آمدند

and we planned some party games to play.

و ما برای انجام چند بازی مهمانی برنامه ریزی کردیم.

I had three prizes to give for the winners.

سه جایزه برای برندگان داشتم.

So when I gave out the prizes,

بنابراین وقتی جایزه

two kids who didn't get a prize,

ها را دادم، دو بچه که جایزه نگرفتند، بی اختیار

started crying uncontrollably

شروع به گریه کردند

and another tried to take a prize off the winner.

و دیگری سعی کرد جایزه را از برنده بگیرد.

So things got really out of hand,

بنابراین همه چیز واقعاً از کنترل خارج شد،

so I quickly had to give out some chocolates

بنابراین من به سرعت مجبور شدم مقداری شکلات بدهم

to help keep things under control.

تا به کنترل اوضاع کمک کنم.

Maybe that's not the best example.

شاید این بهترین مثال نباشد.

Okay so during the celebrations last night,

خوب پس در جشن دیشب،

things got a little out of hand.

اوضاع کمی از کنترل خارج شد.

Paul broke a window by accident, they were all

پل به طور تصادفی یک پنجره را شکست، همه آنها

drinking a lot and I tried to stop them

زیاد مشروب می نوشیدند و من سعی کردم

before things got out of hand but I wasn't quick enough!

قبل از اینکه اوضاع از کنترل خارج شود آنها را متوقف کنم اما به اندازه کافی سریع نبودم!

Your turn!

نوبت شماست!

Can you think of an event or a situation in your life

آیا می توانید به یک رویداد یا موقعیتی در زندگی خود فکر کنید

where things got out of hand?

که در آن همه چیز از کنترل خارج شود؟

You know, they got a bit crazy.

می دانید، آنها کمی دیوانه شدند.

Can you believe

آیا می توانید باور کنید

that we are already up to idiom number five?

که ما در حال حاضر به اصطلاح شماره پنج رسیده ایم؟

Time flies when you're having fun!

وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره!

This is a really common idiom.

این یک اصطلاح واقعا رایج است.

You can use it when you don't notice how long

وقتی متوجه نمی‌شوید که کاری چقدر طول می‌کشد، می‌توانید از آن استفاده کنید

something takes because you've actually

زیرا

been really enjoying yourself.

واقعاً از خودتان لذت برده‌اید.

It's been fun, so you can simply say

این سرگرم کننده بود، بنابراین می توانید به سادگی بگویید

'time flies when you're having fun!'

"وقتی شما سرگرم هستید زمان می گذرد!"

It tells the listener that you're surprised

به شنونده می گوید که

by how quickly times gone by

از سرعت گذشت زمان شگفت زده شده

and it's the perfect idiom to use when you get to the

اید و این اصطلاح عالی برای استفاده زمانی است که به

end of a speaking exam and your examiner says

پایان امتحان اسپیکینگ می رسید و ممتحن شما می گوید

"Okay, that's the end of your speaking exam!"

"خوب، این پایان امتحان اسپیکینگ شماست!"

You can impress them

شما می توانید آنها را تحت تاثیر قرار

and show them how much you were enjoying yourself

دهید و

during the exam by saying

"Really? Gosh! Time flies when you're having fun!"

با گفتن "واقعا؟

And actually this idiom is often just reduced down to

و در واقع این اصطلاح اغلب به

'time flies!'

«زمان می‌گذرد» کاهش می‌یابد!

If you're in a meeting with some colleagues, for example

به عنوان مثال، اگر در جلسه ای با تعدادی از همکاران خود هستید

and someone says

و شخصی می گوید

"It's 3:15pm already! Our meeting's run over time."

"ساعت 3:15 بعد از ظهر است! جلسه ما به مرور زمان انجام شد."

You could say "Oh, really? Time flies...

می توانید بگویید "اوه، واقعا؟ زمان

I've got to go. I'm late for my next meeting!"

می گذرد... من باید بروم. برای جلسه بعدی ام دیر شده ام!"

It's just a casual way of saying

این فقط یک روش معمولی برای گفتن

that the meeting was interesting and you didn't notice

این است که جلسه جالب بود و شما متوجه نشدید

how quickly time went by.

که زمان چقدر سریع گذشت.

But it's a positive expression so don't use this idiom

اما این یک عبارت مثبت است، بنابراین

if you're frustrated or annoyed

اگر از

that the meeting ran over time.

اینکه جلسه در طول زمان انجام شد، ناامید یا آزرده خاطر هستید، از این اصطلاح استفاده نکنید.

And when you're using the complete idiom 'time flies

و هنگامی که از اصطلاح کامل استفاده می کنید "

when you're having fun!'

وقتی سرگرم می شوید زمان می گذرد!"

the use of you're

استفاده از شما

is not directed to the person that you're talking to.

برای شخصی که با او صحبت می کنید نیست.

It's not like you're saying

اینطور نیست که وقتی در حال خوش گذرانی هستید می

your time flies when you're having fun.

گویید زمان شما می گذرد.

It's a really general statement, it's not specifically

این یک بیانیه واقعاً کلی است، به طور خاص

referring to anyone. It's a fixed expression

به کسی اشاره نمی کند. این یک عبارت ثابت است،

so it's always said,

بنابراین همیشه گفته می شود،

'time flies when you're having fun!'

"زمان می گذرد وقتی که شما سرگرم می شوید!"

And yes time does fly!

و بله زمان پرواز می کند!

We are coming to the end of another lesson

ما به پایان یک درس دیگر می رسیم،

but the five idioms in this video are very common.

اما پنج اصطلاح در این ویدیو بسیار رایج هستند.

You'll hear them often in movies,

شما آنها را اغلب در فیلم ها خواهید شنید،

you'll read them in books,

آنها را در کتاب ها خواهید خواند،

you'll hear them in conversations

آنها را در مکالمات خواهید شنید

and you can be confident using

و می توانید با استفاده از

any of them with native English speakers

هر یک از آنها با انگلیسی زبانان مادری اعتماد به نفس داشته باشید

because

زیرا

people use them in all English-speaking countries.

مردم در همه کشورهای انگلیسی زبان از آنها استفاده می کنند.

They're really useful ones to learn.

آنها واقعاً برای یادگیری مفید هستند.

Don't forget to practise using them in the comments

فراموش نکنید که استفاده از آنها را در نظرات

below this video, I'll try to check them for you

زیر این ویدیو تمرین کنید، من سعی می کنم آنها را برای شما بررسی کنم

so I can give you some feedback.

تا بتوانم به شما بازخورد بدهم.

So keep watching more mmmEnglish lessons right here

بنابراین به تماشای بیشتر درس های mmmEnglish همینجا ادامه دهید

and make sure you subscribe to the channel!

و مطمئن شوید که در کانال مشترک شوید!

Never miss an English lesson here again!

دیگر هرگز یک درس انگلیسی را در اینجا از دست ندهید!

Subscribe! That red button down there!

اشتراک در! اون دکمه قرمز اون پایین!

I'll see you again next week. Bye for now!

هفته بعد دوباره میبینمت فعلا خداحافظ!