My mother's final wish -- and the right to die with dignity | Elaine Fong

82,214 views ・ 2021-03-29

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

00:00
Transcriber:
0
0
7000
Translator: negin karimpour Reviewer: Maryam Manzoori
00:01
What do you want to create?
1
1697
1566
00:03
Where do you share this with others,
2
3897
1733
00:05
and how do you want them to feel?
3
5630
2333
00:07
As a brand designer,
4
7963
1167
00:09
I ask a lot of questions
5
9163
1900
00:11
and practice empathy to understand from people
6
11097
3000
چه چیزی را می‌خواهید خلق کنید؟
00:14
their personalities and motivations behind the why of what they do
7
14097
3933
آن را کجا با بقیه به اشتراک می‌گذارید؟
و دوست دارید آنها چه برداشتی داشته باشند؟
00:18
to help them express themselves,
8
18063
2534
به عنوان یک طراح برند،
00:20
sometimes transforming ugly moments into unique ones,
9
20630
4567
من سوالات زیادی می‌پرسم
و با افراد همدلی می‌کنم تا
00:25
or turning something ordinary into something memorable.
10
25230
4300
شخصیت‌ها و انگیزه‌های آنان پشت چرایی کاری که انجام می‌دهند را درک کنم
00:30
To help the face behind a brand
11
30163
2067
تا کمک کنم که خود را بیان کنند،
00:32
express themselves through beautiful experiences.
12
32230
3067
گاهی لحظه‌های زشت را به لحظه‌های خاص تبدیل می‌کنم،
00:36
But what happens
13
36563
1200
00:37
when the experience you've been asked to design is death
14
37797
4166
یا یک چیزعادی را به چیزی به یادماندنی تبدیل می‌کنم.
00:41
and the face behind that brand is your very own mother?
15
41963
3367
به چهره‌های پشت هر برند کمک می‌کنم
تا خود را با تجربیات زیبا بیان کنند.
00:46
This was the design challenge I was faced with last year
16
46797
3333
اما چه می‌شود
وقتی تجربه‌ای که از شما خواسته می‌شود طراحی کنید تجربه مرگ باشد؟
00:50
when my mom was diagnosed with stage four cancer,
17
50163
3034
00:53
and she asked us to support her end of life.
18
53230
2733
و چهره پشت آن برند مادر خودت باشد؟
00:57
For 12 years, she was in remission from a previous cancer.
19
57863
3834
این چالش طراحی‌ای بود که سال قبل با آن مواجه شدم
01:02
She had a tumor behind her ear,
20
62097
2733
زمانی که تشخیص دادند مادرم به سرطان پیشرفته مبتلا است،
01:04
and this time it came back as bone cancer in one of her vertebrae.
21
64863
4467
و از ما خواست در پایان دادن به زندگی‌اش حمایتش کنیم.
01:09
What we all thought was back pain from arthritis
22
69930
3133
مادرم ۱۲ سال بود که در مرحله بهبودی از سرطان قبلیش به سر می‌برد.
01:13
revealed itself to be the worst.
23
73063
2134
پشت گوشش یک غده داشت،
01:15
It was the beginning of the end of her life.
24
75797
2500
و این بار به شکل سرطان استخوان در یکی از مهره‌های ستون فقراتش بازگشت.
01:19
But first, let me tell you about my mom.
25
79730
2467
چیزی که فکر می‌کردیم کمردرد ناشی از آرتروز است،
01:23
She was born in China in 1948.
26
83097
3366
معلوم شد که بدترین حالت ممکن است.
01:26
She and her twin brother grew up in a large family.
27
86963
2700
این شروع پایان زندگی او بود.
01:30
Her mother was the second wife to her father
28
90563
3434
اما اول، بگذارید درباره مادرم بگویم.
01:33
and second wives and their children weren't viewed in the most positive light
29
93997
3966
او در سال ۱۹۴۸ در چین متولد شد.
01:37
because it was just the cultural norm of the time.
30
97997
2866
او و برادر دوقلویش در یک خانواده شلوغ بزرگ شدند.
01:42
And growing up in communist China in the 1950s as a daughter and not a son
31
102030
4600
مادرش همسر دوم پدرش بود
و معمولا همسران دوم و بچه‌هایشان وجهه خیلی خوبی نداشتند
01:46
meant that my mom was not the pride of the family.
32
106663
2700
01:49
And she knew she wanted better and needed to get out.
33
109663
2834
چون این در فرهنگ آن زمان عادی بود.
01:53
So she got tough,
34
113163
1367
01:54
developed thick skin and decided to fight for her life.
35
114563
3667
و بزرگ شدن در چین کمونیست در دهه ۱۹۵۰ به عنوان یک دختر و نه پسر
به این معنی بود که مادرم مایه غرور خانواده نبود.
01:59
She fled China to Hong Kong,
36
119263
2100
02:01
and when she was 22 she married my dad
37
121397
2733
و می‌دانست که دنبال چیز بهتری است و می‌خواهد بزند بیرون.
02:04
and they made their life in the United States.
38
124163
2267
پس قوی بار آمد،
02:06
And she continued to fight.
39
126763
2100
پوستش را کلفت کرد و تصمیم گرفت برای زندگیش بجنگد.
02:08
She was persistent, fearless.
40
128897
2666
از چین به هنگ کنگ فرار کرد،
02:12
She never took no for an answer.
41
132763
2000
و در ۲۲ سالگی با پدرم ازدواج کرد
02:15
We always said that she could charm the skin off of a snake
42
135163
3400
و زندگی‌شان را در ایالات متحده تشکیل دادند.
02:18
or just whip it into a straight line.
43
138597
2066
او به مبارزه‌ ادامه داد.
02:20
(Laughter)
44
140697
1966
او مقاوم و نترس بود.
02:22
Growing up with our mom,
45
142697
1266
02:23
she fought for my sisters and I to get into the best classes in school,
46
143997
4000
هیچ‌وقت جواب نه را قبول نکرد.
02:27
even though they were full.
47
147997
1733
ما همیشه می‌گفتیم که او می‌تواند پوست مار را قلفتی بکند
02:29
She fought for a prime real estate location for my dad
48
149763
3034
یا کاری کند که مثل یک خط صاف بایستد.
02:32
so he could start his own business.
49
152830
1933
(خنده حضار)
02:34
And as a teenager with me,
50
154763
1534
همزمان که در کنار مادر بزرگ می‌شدیم،
02:36
we fought a lot over bad boyfriends, body piercings, punk music.
51
156330
5033
او تمام تلاشش را کرد تا من و خواهرم به بهترین کلاس‌های مدرسه برویم،
حتی وقتی کلاس‌ها ظرفیت نداشتند.
برای به دست آوردن بهترین موقعیت محلی برای کار پدرم جنگید
02:42
It's always true when they say mom's always right.
52
162197
2633
تا پدرم بتواند کسب‌و‌کار خودش را شروع کند.
و وقتی که من نوجوان بودم،
02:48
The cancer she had in 2004 gave her a preview into her death.
53
168097
4933
کلی سر دوست پسرهای نامناسب، سوراخ کردن بدن و موسیقی پانک جنگیدیم.
02:53
At that time,
54
173930
1233
این گفته درست است که همیشه حق با مادرهاست.
02:55
she had endured a lot of radiation and treatments.
55
175163
4100
02:59
A lot of radiation involved the side of her brain,
56
179263
2834
سرطان مادرم در سال ۲۰۰۴ پیش زمینه‌ای از مرگ به او داد.
03:02
and she never forgot
57
182130
1167
03:03
how the mental and physical side effects made her feel.
58
183330
3200
آن زمان،
03:07
Overcoming that cancer was a source of pride for her,
59
187163
3267
پرتودرمانی و دارودرمانی‌های زیادی را پشت سر گذاشته بود.
03:10
as well as traveling the world with my dad,
60
190463
2800
بخش زیادی از پرتودرمانی یک طرف از مغزش را درگیر کرد،
03:13
watching all of her daughters get married
61
193297
3266
و او هرگز فراموش نکرد
که عوارض روانی و فیزیکی درمان‌ها چه حسی به او می‌داد.
03:16
and seeing her grandbabies grow up into teenagers.
62
196597
3900
غلبه بر آن سرطان مایه غرورش بود،
03:21
Her world was filled with beautiful experiences and a lot of color.
63
201197
4133
همچنین سفر به دور دنیا با پدرم،
و دیدن ازدواج دخترانش
03:26
But she never talked about the shades of gray.
64
206097
2333
03:28
She never talked about how that preview into her death
65
208997
5933
و مشاهده رشد و نوجوان شدن نوه‌های کوچکش.
دنیای او پر بود از تجربه‌های زیبا و رنگ‌های متنوع.
03:34
gave her 12 years to silently prepare and brace herself for the end.
66
214963
4767
اما هرگز از سایه‌های خاکستری حرف نزد.
هرگز نگفت که چطور آن پیش‌زمینه مرگ
03:42
This time, when we gathered around her in the hospital,
67
222263
2600
03:44
she had an announcement to make.
68
224863
2400
۱۲ سال به او فرصت داد تا در سکوت خود را برای پایان آماده و مهیا کند.
03:47
She said that she did not want to do any treatments, no surgery.
69
227263
3834
03:51
She was ready to go.
70
231497
1500
03:52
She looked at us point blank and said that.
71
232997
2066
این بار وقتی در بیمارستان دورش جمع شدیم،
03:56
She did not want to live life trapped to a bed,
72
236097
4166
خبری برای ما داشت.
گفت که هیچ درمان و عمل جراحی را قبول نمی‌کند.
04:00
unable to feed herself,
73
240297
1600
04:01
unable to use the bathroom for herself.
74
241930
1900
04:03
She did not want to become a vegetable.
75
243863
2534
او آماده رفتن بود.
مستقیم نگاهمان کرد و این را گفت.
04:06
And she wanted to exit this world knowing exactly who she was.
76
246430
3800
او زندگی‌ که اسیر تخت باشد را نمی‌خواست،
04:10
She was adamant.
77
250263
1267
زندگی که نتواند خودش غذا بخورد،
که نتواند خودش به دستشویی برود.
04:14
In the state of Washington where my mom lived,
78
254763
2634
نمی‌خواست زندگی نباتی داشته باشد.
04:17
Death With Dignity has been in effect since 2009.
79
257430
3567
و میخواست زمانی از این دنیا برود که کاملا از خودش آگاه باشد.
04:21
And for those of you who aren't familiar,
80
261030
1967
04:22
Death With Dignity is legislation
81
262997
1900
تزلزل‌ناپذیر بود.
04:24
that empowers individuals to decide for themselves to move on
82
264930
5100
در ایالت واشنگتن که مادرم زندگی می‌کرد،
قانون «مرگ با عزت» از سال ۲۰۰۹ اجرا می‌شود.
04:30
when science has confirmed the end is near.
83
270063
3267
و برای کسانی که با این مفهوم آشنا نیستند،
04:34
It gives individuals the legal right
84
274230
3267
مرگ با عزت قانونی است
که به افراد امکان می‌دهد در مورد مرگ خود تصمیم بگیرند
04:37
to decide and act for themselves to move on
85
277530
3900
04:41
when faced with a terminal illness.
86
281463
2034
زمانی که علم تایید کند که مرگ او نزدیک است.
04:46
Death With Dignity is legal in five out of 50 US states,
87
286097
4300
این قانون به افراد حق قضایی می‌دهد
که برای ترک این دنیا برای خود تصمیم بگیرند و اقدام کنند
04:50
and is one of many end-of-life care options available.
88
290397
3100
زمانی که با یک بیماری لاعلاج مواجه می‌شوند.
04:54
It was this particular end-of-life care option that my mom wanted.
89
294697
3800
04:58
And she asked us to support her through this.
90
298530
2300
مرگ با وقار در پنج تا از ۵۰ ایالت آمریکا قانونی است،
05:02
We were devastated and none of us knew what to say.
91
302730
3000
و یکی از چندین گزینه موجود برای مراقبت‌های قبل از مرگ است.
05:06
So she spoke first.
92
306697
1366
این دقیقا همان گزینه مراقبت قبل از مرگ بود که مادرم می‌خواست.
و از ما خواست تا در این فرایند حمایتش کنیم.
05:12
"I want a private ceremony at home, immediate family only.
93
312763
3200
ما شوکه شده بودیم و هیچکدام نمی‌دانستیم چه باید بگوییم.
05:16
This is the outfit that I want to wear and don't spend any money on flowers,
94
316563
3600
در نتیجه خودش اول شروع به صحبت کرد.
05:20
but if you do, I like yellow ones."
95
320197
2333
05:22
(Laughter)
96
322563
1367
05:23
"I want my ashes scattered on Mount Rainier,
97
323963
2067
«من یک مراسم خصوصی در خانه می‌خواهم، فقط فامیل درجه یک.
05:26
and afterwards for you all to have a dinner party,
98
326063
3234
این لباسی است که دوست دارم بپوشم، و هیچ پولی خرج خرید گل نکنید،
05:29
you know, nothing fancy, casual,
99
329330
1967
05:31
maybe with some Southern-style food and some music."
100
331330
3200
اما اگر خواستید گل بخرید من گل‌های زرد دوست دارم.»
(خنده حضار)
05:35
She knew exactly what she wanted.
101
335630
1933
«من می‌خواهم خاکسترم در کوه رینیر پراکنده شود،
05:37
She wanted a celebration.
102
337563
1700
و بعد از آن مایلم همه شما با هم شام بخورید،
می‌دانید، تجملی نباشد خودمانی،
05:41
After a lot of tears and listening,
103
341697
2666
شاید با غذای جنوبی و موسیقی.»
05:44
hospice came in to consult with us on next steps.
104
344397
3566
دقیقا می‌دانست چه می‌خواهد.
05:48
And we learned that we needed signatures from two doctors
105
348830
4500
او یک جشن می‌خواست.
05:53
in order to proceed with Death With Dignity.
106
353363
2400
بعد از اشک‌های بسیار و شنیدن حرف‌هایش،
کادر بیمارستان برای توضیح بقیه مراحل نزد ما آمدند.
05:57
Her primary care physician said he would sign,
107
357063
4034
و ما فهمیدیم که به امضای دو پزشک نیاز داریم
06:01
but only if her oncologist signed off first.
108
361097
3033
06:04
Her oncologist was shocked.
109
364997
2000
تا روند «مرگ با عزت» را پیش ببریم.
06:08
He was so surprised that she was ready to make such a swift decision.
110
368463
4534
پزشک اصلی‌اش گفت حاضر است امضا کند،
06:13
He said, "You know, like, it's stage four cancer,
111
373030
2700
فقط به شرطی که آنکولوژیستش اول امضا کند.
06:15
but you could live for another six months, maybe even longer.
112
375763
3767
آنکولوژیست شوکه شده بود.
06:19
Don't you want to have more time to live?
113
379563
2134
او از اینکه مادرم آماده چنین تصمیم سریعی بود بسیار تعجب کرده بود.
06:22
Don't you want to enjoy life for as long as you can?"
114
382097
3000
دکتر گفت: «می‌دانید، درست است که سرطان پیشرفته است،
06:27
My mom said she wanted Death With Dignity.
115
387497
2000
اما شما می‌توانید شش ماه دیگر یا حتی بیشتر زندگی کنید.
06:29
"This is my time. This is what I want."
116
389530
2600
نمی‌خواهید زمان بیشتری برای زندگی داشته باشید؟
06:32
He told her no.
117
392930
1300
نمی‌خواهید تا زمانی که می‌توانید از زندگی لذت ببرید؟»
06:37
We were really confused.
118
397263
2300
06:39
Her cancer was confirmed,
119
399597
2066
مادرم گفت که مرگ با عزت می‌خواهد.
06:41
hospice just came in and walked us through the process.
120
401663
3067
«زمانم سر آمده. این چیزیست که می‌خواهم.»
دکتر گفت نه.
06:45
As a doctor and an educated man of science,
121
405863
3067
06:48
he is trained to problem-solve diseases.
122
408963
4234
ما واقعا گیج شده بودیم.
سرطان مادرم تایید شده بود،
06:53
His expertise is to find solutions for illnesses,
123
413563
3367
کادر درمان وارد شد و ما را در این فرآیند راهنمایی کرد.
06:56
not to relate to my mom's personal view on life.
124
416963
3000
به عنوان یک دکتر و به عنوان یک مرد تحصیل کرده،
او برای معالجه بیماری‌ها آموزش دیده است.
07:01
We needed to understand where he was coming from.
125
421430
3133
تخصص او یافتن راه‌حل برای بیماری‌هاست،
07:06
He was honest and said, "Look, I'm new to Washington.
126
426230
3433
نه برقراری ارتباط با دیدگاه شخصی مادرم درباره زندگی.
07:09
I just transferred here from California where this law was recently made legal.
127
429697
4666
باید می‌فهمیدیم که اهل کجاست.
07:14
I have never experienced this before.
128
434363
3234
07:17
I need time to think about it.
129
437630
2100
او صادقانه گفت، « ببینید، من در واشنگتن تازه واردم،
07:19
No, I won't sign."
130
439763
1500
تازه از کالیفرنیا به اینجا منتقل شده‌ام که اخیرا این قانون را تصویب کرد.
07:22
He looked at my sisters and I to back him up.
131
442897
3433
من تا به حال چنین موردی را تجربه نکرده‌ام.
07:27
And we looked at our mom
132
447263
2034
07:29
and she was overcome with disappointment and burst into tears.
133
449330
3267
به زمان نیاز دارم تا فکر کنم.
نه، امضا نمیکنم.»
07:34
This was a woman who never took no for an answer.
134
454097
2866
دکتر به من و خواهرم نگاه کرد تا ازش حمایت کنیم.
07:37
And after 12 years of preparing for her end,
135
457630
3167
و ما به مادرمان نگاه کردیم
07:40
she found herself fighting again.
136
460830
2200
او با ناامیدی مغلوب شده بود و زیر گریه زد.
07:43
She was fighting for her life to end, for her right to die.
137
463397
3900
او زنی بود که هرکز نه را به عنوان جواب نمی‌پذیرفت.
و بعد از ۱۲ سال آماده شدن برای مرگ،
07:50
In hospice and palliative care,
138
470963
1967
07:52
there are three main focus areas for support.
139
472963
4267
دوباره خودش را در حال مبارزه یافت.
او داشت برای پایان زندگی‌اش می‌جنگید، برای داشتن حق مرگ.
07:57
Comfort, spirituality and peace.
140
477797
2900
08:01
It's a testament to our society that this level of care is available,
141
481363
3734
در بیمارستان‌های مخصوص بیماران نزدیک به فوت،
برای حمایت از بیمار روی سه بخش عمده تمرکز می‌شود.
08:05
ranging from pragmatic to natural and holistic,
142
485097
3300
08:08
if you can afford it.
143
488430
1700
آسایش، معنویت و آرامش.
08:11
As a family, we decided to care for our mom at home.
144
491630
4700
این گواهی است برای جامعه ما مبنی بر وجود چنین سطحی از مراقبت،
08:17
And in order to create a comfortable space for her,
145
497597
3266
از مراقبت عملی گرفته تا طبیعی و جامع،
08:20
we needed to get creative.
146
500897
1733
اگر بتونید از پس مخارج آن برآیید.
به عنوان یک خانواده، ما تصمیم گرفتیم در خانه از مادرمان مراقبت کنیم.
08:25
In the initial stages of her diagnosis,
147
505197
3800
08:29
she was mobile with the help of a walker,
148
509030
2233
و برای اینکه فضایی راحت برایش خلق کنیم،
08:31
even though she was frail.
149
511297
1866
باید خلاقیت به خرج می‌دادیم.
08:33
In order to get blood circulation flowing through her legs,
150
513530
3167
08:36
we needed to get creative with her exercises.
151
516730
3200
در مراحل اولیه تشخیص بیماری‌اش،
08:40
We decided to have fun.
152
520397
1433
او قادر بود به کمک واکر حرکت کند،
08:42
So we would see how many Beatles songs it would take for her
153
522730
2833
هرچند که سست بود.
08:45
to walk around the kitchen island, X amount of times,
154
525597
3366
برای اینکه خون در پاهاش جریان پیدا کند،
08:48
all of us singing along to "Love Me Do" and "Let It Be."
155
528963
3500
باید در تمرینات ورزشی‌اش خلاقیت به خرج می‌دادیم
تصمیم گرفتیم خوش بگذرانیم.
08:53
We watched YouTube videos to learn how to give her haircuts
156
533563
4000
پس حساب می‌کردیم ببینیم چندتا آهنگ گروه بیتلز طول می‌کشد
08:57
and the house didn't have a shower on the main floor,
157
537597
3233
تا بتواند حول جزیره آشپزخانه راه برود، فلان دفعه،
09:00
so on the weekends,
158
540863
1167
همگی با هم با آهنگ‌های “Love Me Do” و “Let It Be” را می‌خواندیم.
09:02
we would sneak our mom into my sister's office
159
542030
3567
09:05
and use the handicap accessible shower.
160
545630
2733
فیلم‌های یوتیوب را نگاه می‌کردیم تا یاد بگیریم موهایش را کوتاه کنیم
09:09
This deluge of hot steaming water,
161
549397
2433
و چون خانه در طبقه همکف حمام نداشت،
09:11
my mom's body felt so amazing to her.
162
551863
2500
آخر هفته‌ها
09:14
It was one of the last little luxuries that she wished for
163
554863
3567
مامان را یواشکی می‌بردیم دفتر خواهرم
و از دوش مخصوص معلولان استفاده می‌کردیم.
09:18
compared to the sponge baths that we gave her.
164
558463
2700
انبوه بخار آب داغ،
09:22
A lot of her time was spent resting in bed
165
562630
3100
باعث میشد مادرم احساس شگفت انگیزی به بدنش پیدا کند.
09:25
and we would watch documentaries together
166
565730
3933
این یکی از آخرین لذت‌های کوچکی بود که آرزویش را داشت
09:29
and classic Warren Beatty movies.
167
569663
1800
در مقایسه با حمام‌هایی که ما می‌بردیمش و بدنش را لیف می‌زدیم.
09:32
Sometimes she'd ask me for a mood board of beautiful images of Mount Rainier,
168
572930
5367
اکثر اوقاتش در تخت سپری می‌شد.
با هم مستند نگاه می‌کردیم،
09:38
so she could look forward to where ashes would rest.
169
578330
2700
همچنین فیلم‌های کلاسیک وارن بیتی (بازیگر) می‌دیدیم.
09:43
Once a month she would see her oncologist for status updates,
170
583530
4167
گاهی مادرم از من می‌خواست عکس‌های زیبای کوه رینیر را نشانش بدهم،
09:47
and it was very clear from test results that her cancer was growing.
171
587730
4367
تا بتواند مشتاق رسیدن به جایی باشد که خاکسترش آنجا آرام خواهد گرفت.
09:52
Every time she'd plead with him
172
592763
1867
09:54
to have her Death With Dignity wish fulfilled,
173
594663
2167
مادرم ماهی یک بار آنکولوژیستش را برای گرفتن اخبار وضعیتش ملاقات می‌کرد،
09:56
and he'd say no,
174
596830
1367
09:58
and she'd go home disappointed.
175
598197
2066
و از نتایج آزمایشات کاملا مشخص بود که سرطان در حال پیشروی است.
10:01
At this point,
176
601663
1200
10:02
she was in a chest brace and a wheelchair
177
602863
2167
هر بار هم از پزشکش درخواست می‌کرد
10:05
because her bones could no longer support her.
178
605063
2300
تا اجازه بدهد به آرزویش برای مرگ با عزت برسد
و او موافقت نمی‌کرد،
و هر بار مادرم ناامید به خانه برمی‌گشت.
10:11
It’s easy for us to think of design as aesthetics
179
611697
4333
در آن زمان،
مادرم مجبور بود ازآتل کمر و صندلی چرخ‌دار بود
10:16
or creating visuals.
180
616063
1634
چون استخوان‌هایش دیگر توان تحمل بدن را نداشتند.
10:18
Design is also a tool for communication,
181
618197
3200
10:21
a combination of creativity and empathy.
182
621430
2967
برای ما آسان است که به طراحی به عنوان مقوله زیبایی‌شناسانه فکر کنیم
10:24
Earlier, I referred to my mom's death as a design challenge,
183
624830
2867
10:27
which I know sounds strange and off-putting.
184
627697
3466
یا به عنوان خلق تصاویر بصری.
اما طراحی همچنین می‌تواند ابزاری ارتباطی باشد
10:31
It's a challenge because for obvious reasons,
185
631663
2967
ترکیبی از خلاقیت و همدلی.
10:34
but it involved design because it required us to talk about it,
186
634630
4100
پیشتر، از مرگ مادرم به عنوان یک چالش طراحی یاد کردم،
10:38
to talk about it with her doctors and hospice and with our families
187
638763
3400
که میدانم عجیب و ناامیدکننده به نظر برسد.
10:42
to make decisions.
188
642197
1566
به دلایل واضح این یک چالش است،
10:46
By having the conversation,
189
646030
2500
اما طراحی نیز بخشی از آن است چون باید در موردش حرف می‌زدیم،
10:48
it allowed us to come together to grasp what was happening,
190
648563
4200
باید درباره‌اش با پزشکان او و بیمارستان و خانواده‌مان حرف می‌زدیم
10:52
so we could have a shared language with a common goal for understanding.
191
652797
4300
تا تصمیم بگیریم.
10:58
One night,
192
658930
1200
همین مکالمه‌ها
11:00
when I was sitting next to my mom,
193
660130
2200
به ما امکان داد تا برای درک وقایع دور هم جمع شویم،
11:02
I was caressing her arm,
194
662330
2167
11:04
and I noticed that the texture of her skin was unusually dry.
195
664530
4300
تا برای درک بتوانیم به زبان و هدفی مشترک برسیم.
11:08
And the color of her flesh was dull.
196
668830
1933
یک شب،
11:12
I had been so focused on executing her end-of-life wishes
197
672097
4266
وقتی کنار مادرم نشسته بودم،
و داشتم بازویش را نوازش می‌کردم،
11:16
that I realized, I didn't know what the end of her life felt like.
198
676363
4100
متوجه شدم پوستش به طرز غیرعادی‌ خشک است،
و رنگ گوشتش کدر بود.
11:21
I didn't know what she was going through because I just accepted it.
199
681663
3900
آنقدر بر اجرای وصیت‌های پایان عمرش متمرکز شده بودم
11:26
So I asked her, "What does it feel like?"
200
686363
3434
که متوجه شدم هیچ نمی‌دانم که پایان عمر او اصلا چه حسی دارد.
11:30
"What does what feel like?"
201
690863
1667
11:33
"Cancer.
202
693030
1467
نمیدانستم که چه حس و حالی را تجربه می‌کند چون آن‌ را پذیرفته بودم.
11:34
What does your cancer feel like?"
203
694530
1900
11:38
"Fire," she said.
204
698963
2334
برای همین از او پرسیدم: «چه حسی دارد؟»
11:42
"My bones are on fire and everywhere under my skin is burning.
205
702530
4900
«چی چه حسی دارد؟»
«سرطان.
سرطانت چه حسی دارد؟»
11:47
And every time I move, it just makes it worse.
206
707463
3000
11:50
My whole body is on fire."
207
710463
2100
مادرم گفت: «آتش»
«انگار استخوان‌هایم در آتش هستند و همه جا در زیر پوستم می‌سوزد.
11:55
After a moment,
208
715330
1967
11:57
she said, "Are you mad at me?"
209
717330
3200
و هر بار که تکان می‌خورم، بدتر میشود.
12:01
"No. Why would I be mad at you?"
210
721830
2467
همه بدنم در آتش است.»
بعد از یک لحظه،
12:08
"For wanting to move on,
211
728563
2200
مادرم گفت، «از دست من عصبانی هستی؟»
12:10
for wanting to go to heaven, because it's my time?"
212
730763
2767
«نه، چرا باید از دستت عصبانی باشم؟»
12:15
I looked her in the eye and I said,
213
735030
3000
12:18
"I'm really proud of you.
214
738030
1700
12:20
I think you're brave.
215
740363
2034
«برای اینکه میخواهم بروم،
12:22
I think you're a designer like me."
216
742430
2333
برای اینکه زمان من رسیده و می‌خواهم به بهشت بروم؟»
12:25
She perked up.
217
745663
1234
12:26
She was like, "Oh, really? You think I'm a designer?"
218
746930
2500
توی چشم‌هایش نگاه کردم و گفتم،
12:30
"Yes.
219
750763
1534
«من واقعا بهت افتخار می‌کنم.
12:32
You're creating the experience that you want to have.
220
752297
2733
فکر می‌کنم تو شجاعی.
فکر میک‌نم تو هم مثل من یک طراحی.»
12:35
You're designing how you say goodbye."
221
755063
2400
سر حال شد.
12:38
She took my hand and said,
222
758430
1867
گفت:‌ «واقعا؟ فکر می‌کنی من طراحم؟»
12:40
"You understand."
223
760330
1267
«بله،
12:44
The next visit to her oncologist was her last one.
224
764063
3634
تو داری تجربه‌ای که می‌خواهی را خلق می‌کنی.
12:47
What started as a small cluster in one vertebrae
225
767730
3333
تو داری نحوه خداحافظی کردنت را طراحی می‌کنی.»
دستم را گرفت و گفت،
12:51
expanded throughout her spine
226
771097
1800
12:52
and pushed its way forward into her sternum and her rib cage.
227
772930
3733
«تو درک می‌کنی.»
12:56
All within four months.
228
776663
1900
ملاقات بعدی او با آنکولوژیستش آخرین دیدار بود.
12:59
This time there was no begging.
229
779197
2066
چیزی که از یک غده کوچک در یکی از مهره‌ها شروع شده بود
13:02
He said, "The cancer is growing really fast."
230
782297
2933
در سراسر ستون فقراتش گسترش پیدا کرده بود
و داشت به طرف جناغ و قفسه سینه پیش می‌رفت.
13:07
She looked at him in the eye and said, "I know."
231
787063
3100
همه این‌ ها تنها در چهار ماه.
این دفعه خبری از التماس نبود.
13:14
Two days later,
232
794063
1167
دکتر گفت، «سرطان خیلی سریع در حال پیشروی است.»
13:15
she got her two signatures and signed legal documents
233
795263
2500
13:17
and prescription to proceed with Death With Dignity.
234
797797
3000
او در چشم دکتر نگاه کرد و گفت، «میدانم»
13:20
The fight was over and she won.
235
800830
2033
13:23
It was actually one of the happiest days of her life.
236
803230
3200
دو روز بعد
او دو امضا و مدارک قانونی امضا شده‌اش را گرفته بود
13:28
I want to be clear and say
237
808363
1634
همراه با نسخه‌ اقدام برای مرگ با عزت.
13:30
that I don't think it was wrong of the oncologist
238
810030
2400
13:32
to hesitate on Death With Dignity.
239
812463
1900
جنگ تمام شده بود و او برنده شده بود.
13:34
It was his responsibility to have a conversation with us,
240
814863
3734
در واقع آن روز یکی از شادترین روزهای زندگیش بود.
13:38
to guide us in understanding
241
818630
2767
میخواهم به صراحت بگویم
13:41
and needing us to be curious about all medical treatments
242
821430
2967
که فکر نمی‌کنم آنکولوژیست
13:44
that were available
243
824430
1833
در تردید درباره مرگ با عزت، اشتباه می‌کرد.
13:46
until it was very clear her illness was terminal.
244
826297
2533
مسئولیتش بود که با ما صحبت کند،
13:49
And I completely respect him for that.
245
829263
2834
که ما را برای درک کردن موضوع راهنمایی کند
13:53
It was also our responsibility to have a conversation with him,
246
833163
3967
و بخواهد که ما درباره تمام درمان‌های پزشکی‌ موجود
آگاه باشیم
13:57
to guide him in understanding our mom's wishes for her end of life.
247
837163
4267
تا زمانی که لاعلاج بودن بیماری کاملا واضح شود.
14:01
He needed to be curious about that alternative as well.
248
841797
2866
و من به این خاطر کاملا برایش احترام قائلم.
همچنین این وظیفه ما بود که با او صحبت کنیم،
14:07
When it came time to fill the prescription,
249
847563
2034
14:09
we learned there were two options.
250
849597
2333
تا او را در درک میل مادرم به پایان دادن به زندگی راهنمایی کنیم.
14:11
The first was a liquid form.
251
851963
2467
او هم می‌بایستی درباره آن گزینه جایگزین مطلع می‌شد.
14:14
It's immediate effect varied upon body type
252
854463
2967
14:17
and could take anywhere from two hours to two days
253
857463
3534
زمانی که موقع پر کردن فرم نسخه فرارسید،
14:21
to go into effect.
254
861030
1267
فهمیدیم که با دو انتخاب رو به رو هستیم.
14:23
We were also informed that it can burn the throat going down
255
863330
4567
اولی داروی مایع بود.
اثرش بر اساس نوع بدن متفاوت بود
14:27
and patients have a hard time swallowing it
256
867930
3033
و می‌توانست از دو ساعت تا دو روز طول بکشد
14:30
because sometimes they have gag reflexes
257
870997
2766
14:33
and it's hard for family members to watch.
258
873763
2800
تا اثر خودش را بگذارد.
همچنین مطلع شدیم که این دارو میتواند گلو را بسوزاند
14:37
The cost of that medicine was 400 dollars.
259
877030
3667
و بیماران زمان بلع سختی زیادی را متحمل می‌شوند
14:42
The second option was a pill.
260
882330
2033
چون گاهی دچار تهوع می‌شوند
14:44
It's effect much faster,
261
884863
2234
و دیدن این صحنه برای اعضای خانواده سخت خواهد بود.
14:47
much easier for patients to swallow.
262
887130
2200
14:49
The cost of this was 4,000 dollars.
263
889963
2667
هزینه این دارو ۴۰۰ دلار بود.
انتخاب دوم یک قرص بود.
14:55
Neither were covered by insurance.
264
895063
1834
زمان اثرگذاری‌اش خیلی سریعتر بود،
برای بیمار خیلی راحت‌تر بود که قورتش بدهد.
15:00
Our health care system policies and regulations
265
900897
3133
هزینه این دارو ۴۰۰۰ دلار بود.
15:04
are intended to protect and support us.
266
904030
3400
15:07
What patient scenarios and experiences are yet to be designed,
267
907930
5167
و هیچکدام از آن‌ها تحت پوشش بیمه نبودند.
هدف از سیاست‌ها و مقررات نظام سلامت ما
15:13
what systems need to be revisited?
268
913097
2200
15:15
Because at this moment,
269
915330
1167
15:16
there was a lot here that could use a redesign.
270
916530
2567
محافظت و حمایت از ماست.
15:19
We were so close to bringing her peace.
271
919630
2967
چه سناریوها و تجربیاتی برای بیمار هنوز طراحی نشده‌اند؟
15:22
Her dying was complicated enough.
272
922630
2867
15:25
How difficult does the system need to be
273
925530
2400
چه سیستم‌هایی باید بازنگری شوند؟
15:27
in order to give a patient a peaceful death?
274
927930
2700
چون در این لحظه،
خیلی چیزها بود که باید دوباره طراحی می‌شد.
ما خیلی به رساندن مادرم به آرامش نزدیک شده بودیم.
15:32
The price-tag difference was eye-popping for sure,
275
932830
2900
مرگ او به اندازه کافی پیچیده بود.
15:35
but it wasn't our decision to make, this was our mom's call.
276
935730
3200
یک سیستم چقدر می‌تواند پیچیده باشد
15:39
She said,
277
939897
2100
تا مرگی همراه با آرامش به یک بیمار عطا کند؟
15:42
"That's crazy. Are you kidding me?
278
942030
1933
15:43
I'll take the 400-dollar one, I'm leaving anyway."
279
943997
2633
تفاوت قیمت داروها چشم‌ها را از حدقه درمی آورد،
15:46
(Laughter)
280
946663
3167
اما این تصمیمی نبود که ما بگیریم، این انتخاب مادرم بود.
15:51
The night before her death,
281
951997
1866
او گفت،
15:53
we had a dinner party at her house at her request.
282
953863
3167
«احمقانه است، شوخی‌تان گرفته است؟
من آن ۴۰۰ دلاری را برمی‌دارم، به هرحال دارم میروم»
15:58
We made a beautiful feast
283
958363
1500
(خنده حضار)
15:59
of roast chicken, colorful salad,
284
959897
2466
16:02
strawberry shortcake, sparkling wine.
285
962397
2200
شب قبل از مرگش،
16:04
We made a playlist of her favorite tunes.
286
964963
2400
به درخواست او یک مهمانی شام در خانه‌اش برگزار کردیم.
16:07
It was a mix of the Bee Gees, Dusty Springfield and Elvis.
287
967397
3833
یک ضیافت زیبا ساختیم
16:11
We told stories, we laughed, she gave a toast.
288
971663
3434
از مرغ بریان, سالاد رنگارنگ،
کیک توت‌فرنگی، شراب گازدار.
16:15
She was so happy, she was glowing the whole night.
289
975463
3567
فهرستی از آهنگ‌های مورد علاقه‌اش را درست کدیم.
ترکیبی بود از Bee Gees، Dusty Springfield و Elvis.
16:21
The morning of her last day,
290
981897
1700
16:23
an end-of-life care assistant came to the house
291
983630
3100
داستان‌ها گفتیم، خندیدیم، مادرم جامش را بالا آورد و نوشیدیم.
16:26
to help us through the process.
292
986763
2067
او خیلی خوشحال بود، تمام شب می‌درخشید.
16:29
As preparations were underway,
293
989497
1466
16:30
I kept stealing glances at her to see how she was doing.
294
990997
3766
صبح آخرین روز،
16:35
Every time I saw her,
295
995563
1600
دستیار مراقبت‌های پایان عمر به خانه آمد
16:37
her eyes were bright
296
997163
1267
16:38
and her mouth was smiling
297
998463
1734
که به ما در انجام فرایند کمک کند.
16:40
and she just kept giving me a thumbs up
298
1000230
2033
همانطور که مقدمات کار در حال انجام بود،
16:42
because she wanted us to feel brave.
299
1002297
2200
مدام زیرچشمی او را می‌پاییدم تا ببینم حالش چطور است.
هر دفعه می‌دیدمش،
16:48
We learned there were three medications in total.
300
1008063
3000
چشمانش روشن بود
و لب‌هایش می‌خندید
16:51
The first was to slow down her heart rate.
301
1011930
3633
و شست دستش را به نشان تایید به من نشان می‌داد
برای اینکه می‌خواست ما احساس شجاعت کنیم.
16:56
The second was for anti-nausea
302
1016363
2167
16:58
and the third was her final medication.
303
1018563
2600
فهمیدیم که در کل سه دارو تجویز می‌شود.
17:02
The assistant,
304
1022463
1400
17:03
before he handed her the medication, said
305
1023897
3233
اولین دارو برای کم کردن ضربان قلبش بود.
17:07
that by law, she had to declare out loud
306
1027163
2867
دومی ضدتهوع بود
17:10
that it was her intention to go to sleep and to not wake up.
307
1030063
2967
و آخری داروی نهایی مادرم بود.
17:13
By law, none of us could help her hold the cup or help her drink it,
308
1033930
3467
دستیار
قبل از اینکه دارو را به مادرم بدهد گفت،
17:17
she needed to do it for herself.
309
1037430
2733
که طبق قانون، باید با صدای بلند اعلام کند
17:20
And he warned her that it could burn and to take her time.
310
1040730
3233
که این خواست او است که به خواب برود و دیگر بیدار نشود.
17:25
My mom took the cup with two hands
311
1045763
2734
طبق قانون، هیچکدام از ما نمی‌توانست در گرفتن فنجان دارو یا نوشیدن آن کمکش کنیم،
17:28
and pounded it back like a shot of whiskey.
312
1048530
2133
او باید خودش این کار را انجام می‌داد.
17:30
(Laughter)
313
1050697
1833
و به او هشدار داد که دارو ممکن است باعث سوزش شود و می‌تواند سر فرصت آن را بنوشد.
17:33
She looked at my dad and smiled,
314
1053430
3633
17:37
closed her eyes.
315
1057097
1500
مادرم فنجان را با دو دست گرفت
17:38
And in 45 minutes she was gone.
316
1058597
2333
و مثل یک شات ویسکی سرکشید.
(خنده حضار)
او به پدرم نگاه کرد و لبخند زد،
17:46
I know the experience that we had is not common.
317
1066830
2700
چشم هایش را بست.
17:50
For many people,
318
1070797
1500
و بعد از ۴۵ دقیقه او برای همیشه رفته بود.
17:52
they don't get the chance to say goodbye the way that we did.
319
1072330
3467
17:56
For some, death is full of uncertainty
320
1076997
2866
می‌دانم که تجربه‌ای که ما داشتیم یک امر رایج نیست.
17:59
and can often be a waiting game.
321
1079863
3134
خیلی از مردم،
18:04
Watching our mom deteriorate wasn't easy
322
1084797
3200
این شانس را ندارد که مثل ما خداحافظی کنند.
18:07
and neither was caring for her.
323
1087997
2066
برای برخی، مرگ پر از تردید است
18:10
There were many parts of the experience that were not beautiful.
324
1090763
3134
و اغلب میتواند یک بازی انتظار باشد.
18:14
That involved the expected tubes, needles, bed pans
325
1094363
4634
دیدن وخامت حال مادرم آسان نبود
18:19
and fluorescent lights.
326
1099030
1300
حتی مراقبت از او هم آسان نبود.
18:22
Caring for her was possible
327
1102063
1667
خیلی از بخش‌های این تجربه زیبا نبودند.
18:23
because my sister Nancy took on the difficulty
328
1103730
2533
18:26
of moving mom into her house,
329
1106263
2267
از جمله توقع از لوله‌ها, سوزن‌ها، لگن در رختخواب
18:28
and my sister Jenny is a nurse and managed her pain until the very end.
330
1108530
4067
و نورهای فرابنفش.
18:34
In an odd way, there was a lot of comfort
331
1114163
2000
مراقبت از او امکان پذیر بود
چون خواهرم نانسی
18:36
because we were figuring out this whole mess together.
332
1116163
3534
زحمت بردن مادرم به خانه اش را به عهده گرفت،
و خواهرم جنی که پرستار است تا لحظه آخر دردش را مدیریت می‌کرد.
18:42
I can't imagine what it would have been like
333
1122063
2734
18:44
if my mom lived in a state where this was not legal.
334
1124830
3233
به طرز عجیبی، راحتی زیادی وجود داشت
18:48
How long and how painful would it have been?
335
1128097
3200
چون همه ما در این آشفتگی باهم بودیم.
18:52
This year, 30 US states are considering Death With Dignity.
336
1132097
5000
نمیتوانم تصور کنم چطور می‌شد
اگه مادرم در ایالتی زندگی می‌کرد که این قانون وجود نداشت.
18:57
And what that means for actual legislation is unknown,
337
1137130
3767
19:00
but what is clear
338
1140930
1500
چقدر این فرایند طول می‌کشید و دردناک می‌شد؟
19:02
is that there are a lot more people who want to have a say.
339
1142463
3234
امسال، ۳٠ ایالت آمریکا در حال بررسی قانون مرگ با عزت هستند.
19:06
All over the world,
340
1146963
2067
19:09
there are many cultures and families
341
1149063
2134
درست است که معنای آن برای قانون گزاری واقعی نامشخص است،
19:11
who practice their own rituals of death.
342
1151230
2433
اما آنچه که واضح است این است که
19:14
These rituals are expressions
343
1154163
4234
افراد زیادی هستند که می‌خواهند خودشان تصمیم بگیرند.
19:18
based on their unique situations and environments.
344
1158430
3533
در سراسر جهان
فرهنگ‌ها و خانواده‌های زیادی هستند
که مناسک خودشان را برای مرگ برگزار می‌کنند.
19:26
If you could design your own death,
345
1166063
2100
این مراسم تجلی و بیانی است
19:28
what would the experience be like,
346
1168197
2233
19:30
and how would you want it to feel?
347
1170463
1900
بر اساس محیط‌ها و موقعیت‌های منحصر به فرد آن‌ها.
19:35
I'm not a health care professional and I'm not an inventor of science.
348
1175963
3300
اگر شما می‌توانستید مرگ خودتان را طراحی کنید،
19:40
I'm a brand designer
349
1180097
1666
این تجربه چه شکلی می‌شد،
19:41
that creates experiences by connecting with human emotion.
350
1181797
3500
و دوست داشتید چطور آن را حس کنید؟
19:46
What I know from my mom's experience
351
1186330
2633
کار من پزشکی نیست و مخترع علمی هم نیستم.
19:48
is that it gave us the tools to talk about death.
352
1188997
2600
19:52
By sharing her story with friends and strangers,
353
1192263
4134
من طراح برند هستم
که از طریق ارتباط با عواطف انسانی تجربه‌هایی را خلق می‌کنم.
19:56
I've learned there is a lot of curiosity behind this.
354
1196430
3300
آنچه که از تجربه‌ مادرم می‌دانم
20:00
By having the conversation,
355
1200197
1700
این است که این تجربه به ما امکان داد تا درباره مرگ حرف بزنیم.
20:01
it helps us to perhaps reframe or even rebrand death
356
1201930
4033
با در میان گذاشتن گذاشتن داستان او با دوستان و غریبه‌ها،
20:05
from feeling scary or desolate or bleak
357
1205997
3500
فهمیده‌ام پشت این داستان نادانسته‌های زیادی نهفته است.
20:09
to re-imagining it as honest, noble and brave.
358
1209530
3667
برقراری مکالمه،
شاید بتواند کمکمان کند که مرگ را دوباره چارچوب‌بندی کنیم یا حتی بازتعریفش کنیم:
20:16
My mom was born a fighter
359
1216563
2334
از احساس ترس یا تنهایی یا سرما،
20:18
and she became a designer at the end of her life.
360
1218930
2833
به تصور دوباره آن به عنوان مفهومی صادقانه، نجیب و شجاع.
20:24
Today, she would have turned 69 years old
361
1224797
4033
20:28
and it's her birthday wish that I share her story with you.
362
1228863
3700
مادرم یک جنگنده به دنیا آمد
و آخر عمرش تبدیل به یک طراح شد.
20:35
Death is a universal human experience.
363
1235897
3033
امروز، او ٦۹ ساله می‌شد
20:40
What I've shared with you
364
1240097
1200
و این آرزوی تولدش بود که من داستانش را با شما به اشتراک بگذارم.
20:41
is more than a conversation between myself and my family.
365
1241330
3833
20:45
It's a conversation that belongs to all of us.
366
1245197
3000
مرگ یک تجربه بشری جهان‌شمول است.
20:49
Patients, doctors, healthcare providers, policy makers, family members,
367
1249430
5200
آنچه با شما در میان گذاشتم،
بیشتر از یک مکالمه بین من و خانواده‌ام است.
20:54
together we all have a say
368
1254663
2200
20:56
in creating beautiful experiences from the very beginning,
369
1256897
4133
مکالمه‌‌ای است که به همه ما تعلق دارد.
21:01
but more importantly, at the end.
370
1261063
2567
بیماران، پزشکان، بیمارستان‌ها، قانون گزاران، اعضای خانواده‌ها،
21:04
Thank you.
371
1264497
1300
21:05
(Applause)
372
1265830
3400
همه ما
از همان ابتدا در خلق تجربه‌های زیبا نظر داریم،
و مهم تر از آن، در پایان خط.
متشکرم.
(تشویق حضار)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7