14 Advanced English Phrases for DAILY LIFE

Vanessa: Are you ready to level up your vocabulary

ونسا: آیا آمادگی دارید دایره لغات خود را ارتقا دهید

so that you can speak clearly and express yourself confidently?

تا بتوانید واضح صحبت کنید و با اطمینان بیان کنید؟

Yes.

آره.

Well, I have some good news.

خب من یه خبر خوب دارم

Today, you are going to learn 14 daily life expressions that I used in this video, where

امروز 14 عبارت زندگی روزمره را که من در این ویدیو استفاده کردم را یاد می گیرید، جایی که

I baked some blueberry oat muffins with my family, and you will be able to use those

با خانواده ام مافین جو دوسر بلوبری پختم و خودتان می توانید از آن

expressions yourself.

عبارات استفاده کنید.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com, and today, I have created a free PDF worksheet

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com، و امروز، یک کاربرگ PDF رایگان

for you with all of today's important daily life expressions.

با تمام عبارات مهم زندگی روزمره امروزی برای شما ایجاد کردم .

Plus, at the end of this worksheet, I have something new for you.

به علاوه، در پایان این کاربرگ، چیز جدیدی برای شما دارم.

It is a quiz, so if you want to see if you really know these expressions after this lesson,

این یک مسابقه است، بنابراین اگر می خواهید ببینید که آیا بعد از این درس واقعاً این عبارات را می دانید یا خیر،

I recommend clicking on the link in the description to download the free PDF worksheet plus the

توصیه می کنم برای دانلود کاربرگ PDF رایگان به همراه

quiz that goes along with all of these phrases.

آزمونی که همراه با همه این عبارات است، روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

Are you ready to test yourself?

آیا برای آزمایش خود آماده هستید؟

I recommend clicking on that link to download the PDF and test yourself.

توصیه می کنم برای دانلود پی دی اف و تست خود روی آن لینک کلیک کنید.

Let's get started with the first important daily life expression, and then we'll watch

بیایید با اولین عبارت مهم زندگی روزمره شروع کنیم و سپس

the clip from the original conversation so that you can see the original context.

کلیپ گفتگوی اصلی را تماشا خواهیم کرد تا بتوانید زمینه اصلی را ببینید.

The first expression is this, to eyeball something.

اولین بیان این است، به کره چشم چیزی.

So usually, we say that this is your eye, but you can say it's your eyeball.

بنابراین معمولاً می گوییم که این چشم شماست، اما می توانید بگویید که این چشم شماست.

Here, we're using it as a verb.

در اینجا، ما از آن به عنوان یک فعل استفاده می کنیم.

When you eyeball something, you're not using an exact measurement.

وقتی چیزی را به چشم می زنید، از اندازه گیری دقیقی استفاده نمی کنید.

I think this is something that we know a lot of our mothers or grandmothers do when they

من فکر می کنم این چیزی است که می دانیم بسیاری از مادران یا مادربزرگ های ما هنگام

bake something.

پختن چیزی انجام می دهند.

They just eyeball it.

آنها فقط آن را به چشم می اندازند.

If you ask them, "Grandma, how much seasoning do you use on this?

اگر از آنها بپرسید، "مامان بزرگ، چقدر چاشنی استفاده می کنید؟

I want to make it myself, but I don't know how much you use," she would probably say,

من می خواهم آن را خودم درست کنم، اما نمی دانم چقدر استفاده می کنید"، احتمالاً می گوید:

"Well, I don't use a recipe, I just eyeball it."

"خب، من از چاشنی استفاده نمی کنم. دستور غذا، من فقط آن را به چشم می اندازم ."

Well, it doesn't help you very much when you try to replicate her recipe, but that's what

خوب، وقتی سعی می کنید دستور العمل او را تکرار کنید، خیلی به شما کمک نمی کند، اما این کاری است که

a lot of people do, they just eyeball it.

بسیاری از مردم انجام می دهند، فقط آن را به چشم می اندازند.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation so that you can see how to eyeball it was

بیایید کلیپ اصلی گفتگو را تماشا کنیم تا نحوه استفاده از آن را مشاهده کنید

used.

.

We are going to need one and a half cups of oats.

ما به یک و نیم فنجان جو نیاز داریم .

All right, dump it in, and a half.

خیلی خوب، آن را در یک و نیم.

We'll just eyeball it.

ما فقط آن را به چشم می اندازیم.

There you go.

شما بروید.

We are going to need one and a half cups of oats.

ما به یک و نیم فنجان جو نیاز داریم .

All right, dump it in, and a half.

خیلی خوب، آن را در یک و نیم.

We'll just eyeball it.

ما فقط آن را به چشم می اندازیم.

There you go.

شما بروید.

The second important daily life expression is a fun phrasal verb, to pass something off.

دومین عبارت مهم زندگی روزمره، یک فعل عبارتی سرگرم کننده است که چیزی را از دست دادن.

You might notice that we can split this phrasal verb, to pass something off.

ممکن است متوجه شوید که می‌توانیم این فعل عبارتی را تقسیم کنیم تا چیزی را از بین ببریم.

We can use this in the physical way.

ما می توانیم از این در راه فیزیکی استفاده کنیم.

I'm going to pass this paper off to my friend.

من این مقاله را به دوستم می دهم.

Okay, you're just passing it to your friend, but we can use it in a negative way too.

خوب، شما فقط آن را به دوست خود منتقل می کنید، اما ما می توانیم از آن به صورت منفی نیز استفاده کنیم.

You might say, "Ah, well, when my younger sibling didn't want to sweep the floor, she

ممکن است بگویید، "آه، خوب، وقتی خواهر یا برادر کوچکترم نمی خواست زمین را جارو کند،

passed it off to me.

آن را به من داد.

Somehow, she convinced me that it was a good idea to sweep the floor.

به نوعی، او مرا متقاعد کرد که ایده خوبی بود که زمین را جارو کنم.

I don't know how she did it."

نمی دانم. چگونه این کار را انجام داد."

So here, she is trying to get me to do a task that maybe she doesn't want to do.

بنابراین اینجا، او در تلاش است تا من را وادار به انجام کاری کند که شاید او نمی خواهد انجام دهد.

Maybe she uses some manipulation to pass the task off to me, so it could just be a physical

شاید او از برخی دستکاری‌ها استفاده می‌کند تا کار را به من بسپارد، بنابراین می‌تواند فقط یک چیز فیزیکی باشد

thing, pass the bowl off to your brother, or it could be passing a task off to someone,

، کاسه را به برادرت بسپار، یا می‌تواند کاری را به کسی بسپارد و

tricking them into doing it.

او را فریب دهد تا آن کار را انجام دهد.

Let's watch how it was used in the original conversation.

بیایید نحوه استفاده از آن را در گفتگوی اصلی ببینیم .

All right, if you guys can do that together without arguing about it then ...

بسیار خوب، اگر شما بچه ها می توانید این کار را با هم انجام دهید بدون اینکه در مورد آن بحث کنید، پس...

Theo: I can.

تئو: من می توانم.

Vanessa: Or you can pass it off to each other.

ونسا: یا می توانید آن را به یکدیگر منتقل کنید.

All right, if you guys can do that together without arguing about it, then.

بسیار خوب، اگر شما بچه ها می توانید این کار را با هم بدون بحث در مورد آن انجام دهید، پس.

Theo: I can.

تئو: من می توانم.

Vanessa: Or you can pass it off to each other.

ونسا: یا می توانید آن را به یکدیگر منتقل کنید.

The third important daily life expression is to take on the role of something.

سومین بیان مهم زندگی روزمره، به عهده گرفتن نقش چیزی است.

We're using the phrasal verb, to take on, plus adding a bit to it, to take on the role

ما از فعل عبارتی، برای بر عهده گرفتن، به علاوه افزودن کمی به آن، برای ایفای نقش

of something.

چیزی استفاده می کنیم.

We can imagine almost that you are putting on a costume, and you are pretending like

تقریباً می توانیم تصور کنیم که شما در حال پوشیدن یک لباس هستید و وانمود می کنید که

you are that person.

آن شخص هستید.

So you could say, "When my children have friends over to the house, I take on the role of supervisor

بنابراین می‌توانید بگویید: "وقتی فرزندانم دوستانی در خانه دارند، من نقش سرپرست را بر عهده می‌گیرم

more than playmate.

تا همبازی.

I don't really play with them, instead, I just supervise and make sure that everyone

من واقعاً با آنها بازی نمی‌کنم، در عوض، فقط نظارت می‌کنم و مطمئن می‌شوم که همه

is okay."

خوب هستند."

So I'm kind of changing my role.

بنابراین به نوعی دارم نقشم را تغییر می دهم.

Usually, I play with my kids, but when they have other friends at our house, they just

معمولا با بچه هایم بازی می کنم، اما وقتی دوستان دیگری در خانه ما دارند، فقط می

want to play together, so I take on the role of supervisor.

خواهند با هم بازی کنند، بنابراین من نقش سرپرست را بر عهده می گیرم .

All right, let's see how this was used in the original conversation.

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در گفتگوی اصلی استفاده شده است.

Okay.

باشه.

Well, it sounds like Theo is really taking on the role of teaching baking.

خوب، به نظر می رسد که تئو واقعاً نقش آموزش شیرینی پزی را بر عهده می گیرد. آیا

Is this Theo's cooking class?

این کلاس آشپزی تئو است؟

Okay.

باشه.

Well, it sounds like Theo is really taking on the role of teaching baking.

خوب، به نظر می رسد که تئو واقعاً نقش آموزش شیرینی پزی را بر عهده می گیرد. آیا

Is this Theo's cooking class?

این کلاس آشپزی تئو است؟

The fourth important daily life expression is a fun rhetorical question, "You know what?"

چهارمین بیان مهم زندگی روزمره، یک سوال بلاغی سرگرم کننده است، "می دانید چیست؟"

Do you sense in my voice there's some surprise?

آیا احساس می کنید در صدای من تعجبی وجود دارد؟

"You know what?"

"میدونی چیه؟"

I'm excited to reveal something that I just realized, so you might say, "I just was talking

من هیجان زده هستم که چیزی را که به تازگی متوجه شده ام فاش کنم ، بنابراین ممکن است بگویید، "من فقط

with my grandparents, and you know what?

با پدربزرگ و مادربزرگم صحبت می کردم، و می دانید چیست؟

They never actually got married.

آنها در واقع هرگز ازدواج نکردند.

I'm so surprised.

من خیلی تعجب کردم.

I thought that they were married this whole time, but they really weren't.

فکر می کردم آنها با این ازدواج ازدواج کرده اند. تمام مدت، اما واقعا اینطور نبودند.

They just didn't have enough money to have a ceremony and go to the courthouse and sign

آنها فقط پول کافی برای برگزاری مراسم و رفتن به دادگاه و امضای

the papers.

اوراق را نداشتند. می

You know what?

دانید چیست؟

That is shocking."

این تکان دهنده است."

So here, we can use this fun expression to show that you're surprised.

بنابراین در اینجا، ما می توانیم از این عبارت سرگرم کننده استفاده کنیم تا نشان دهیم که شما شگفت زده شده اید.

Let's see how it was used in the original conversation.

بیایید ببینیم که چگونه در گفتگوی اصلی از آن استفاده شده است .

And you can put cinnamon in there.

و می توانید دارچین را در آن قرار دهید.

You know what?

میدونی چیه؟

I think you could even put a lot.

من فکر می کنم شما حتی می توانید مقدار زیادی قرار دهید.

And you can put cinnamon in there.

و می توانید دارچین را در آن قرار دهید.

You know what?

میدونی چیه؟

I think you could even put a lot.

من فکر می کنم شما حتی می توانید مقدار زیادی قرار دهید.

The fifth important real-life expression is a funny one, it's to get the crazies.

پنجمین عبارت مهم در زندگی واقعی یک عبارت خنده دار است، آن برای دیوانه کردن است.

Now, this is a little bit slang, a little bit informal.

حالا، این کمی عامیانه است، کمی غیر رسمی.

It's often used with children because if you've ever been around children, you know that sometimes

اغلب در مورد کودکان استفاده می شود، زیرا اگر تا به حال در اطراف کودکان بوده اید، می دانید که گاهی اوقات

they just get the crazies, and it means that you have a lot of energy and you're doing

آنها دیوانه می شوند، و به این معنی است که شما انرژی زیادی دارید و

the silly things, so you might say, "If I don't get enough sleep, I feel like I've got

کارهای احمقانه انجام می دهید، بنابراین ممکن است بگویید: اگر من به اندازه کافی نخوابم، احساس می کنم

the crazies," or if your kids are just doing maybe naughty stuff in the house, ripping

دیوانه شده ام، یا اگر بچه های شما فقط کارهای بدی در خانه انجام می دهند، چیزهایی را پاره می کنند

things, cutting things, you could say, "Hey, you guys have got the crazies."

، چیزهایی را برش می زنند، می توانید بگویید: "هی، شما بچه ها دارید. دیوانه ها را گرفتم."

"You need to go outside and run around.

"شما باید بیرون بروید و بدوید.

It's better to do that outside."

بهتر است این کار را در بیرون انجام دهید."

It's this kind of pent up energy that needs to be let out or maybe your mind isn't focusing

این نوع انرژی فروخورده است که باید از بین برود یا شاید

in the right way if you haven't gotten enough sleep.

اگر به اندازه کافی نخوابیده اید ذهن شما به درستی تمرکز نمی کند .

All right, let's see how we've used this in the original conversation.

خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در گفتگوی اصلی استفاده کرده ایم.

Theo: We need the sugar.

تئو: ما به شکر نیاز داریم.

Vanessa: No, I don't know if you guys even need any

ونسا: نه، من نمی دانم که آیا شما حتی به شکر نیاز دارید یا نه

sugar.

.

You guys got the crazies.

شما بچه ها دیوانه ها را گرفتید.

Theo: No, we want some.

تئو: نه، ما کمی می خواهیم. به

We need the sugar.

شکر نیاز داریم

Vanessa: No, I don't know if you guys even need any

ونسا: نه، من نمی دانم که آیا شما حتی به شکر نیاز دارید یا نه

sugar.

.

You guys got the crazies.

شما بچه ها دیوانه ها را گرفتید.

Theo: No, we want some.

تئو: نه، ما کمی می خواهیم.

Vanessa: The sixth important real-life expression is

ونسا: ششمین بیان مهم زندگی واقعی این است که

to mush up something.

چیزی را به هم بزنیم.

This is similar to mash up something, and really, they have a similar meaning.

این شبیه به مخلوط کردن چیزی است و واقعاً معنای مشابهی دارند.

You're just squishing something to make it kind of gooey.

شما فقط چیزی را له می کنید تا آن را یک جورایی بدبین کنید.

I know a lot of parents when they have young children, like little babies who are just

من بسیاری از والدین را می‌شناسم که وقتی بچه‌های کوچکی دارند، مثل بچه‌های کوچکی که

starting to eat food for the first time, they mush up their baby's food before giving it

تازه شروع به خوردن غذا می‌کنند، قبل از دادن غذا، غذای بچه‌شان را خرد می‌کنند

to them so that they don't choke.

تا خفه نشوند.

Just, I think parents have concerns about those types of things, so maybe they will

فقط، من فکر می کنم والدین در مورد این نوع چیزها نگرانی دارند، بنابراین شاید آنها

mush up their baby's food, or we could substitute mash.

غذای کودک خود را مخلوط کنند، یا ما می توانیم پوره را جایگزین کنیم.

They'll mash up the baby's food so that they can eat it easier.

آنها غذای کودک را له می کنند تا راحت تر بخورند.

Let's see how it was used in the original conversation.

بیایید ببینیم که چگونه در گفتگوی اصلی از آن استفاده شده است .

Let's see if Freddie can be the musher.

بیایید ببینیم که آیا فردی می‌تواند آن را به‌عنوان مهتر بازی کند.

Freddie: Mush, mush.

فردی: ماش، ماش.

Vanessa: Here, this is the bananas.

ونسا: اینجا، این موز است. آیا

Can you mush, mush, mush like that?

می‌توانی این‌طوری خُرد کنی؟

Let's see if Freddie can be the musher.

بیایید ببینیم که آیا فردی می‌تواند آن را به‌عنوان مهتر بازی کند.

Freddie: Mush, mush.

فردی: ماش، ماش.

Vanessa: Here, this is the bananas.

ونسا: اینجا، این موز است. آیا

Can you mush, mush, mush like that?

می‌توانی این‌طوری خُرد کنی؟

The seventh important real-life expression is a fun one, may the chaos ensue.

هفتمین بیان مهم زندگی واقعی یک بیان سرگرم کننده است، ممکن است هرج و مرج رخ دهد.

We don't really use the word ensue in daily life anymore.

ما واقعاً دیگر از کلمه ensue در زندگی روزمره استفاده نمی کنیم .

It's kind of old-fashioned, but in this expression, you will definitely hear it.

یه جورایی قدیمیه ولی تو این تعبیر حتما میشنوید.

This is kind of a hurrah when you know that something crazy is about to happen, so you

این یک نوع عجله است وقتی می دانید که یک اتفاق دیوانه کننده در شرف وقوع است، بنابراین

could say, "Oh my goodness, I just won the lottery.

می توانید بگویید "اوه خدای من، من فقط در قرعه کشی برنده شدم. باشد

May the chaos ensue," so you know that a lot of crazy things are about to happen.

که هرج و مرج پیش بیاید." اتفاق افتادن.

Maybe there will be friends you didn't even know were friends who start calling you.

شاید دوستانی پیدا شوند که حتی نمی دانستید دوستانی هستند که شروع به تماس با شما کنند.

Maybe you have a lot of TV appearances.

شاید تعداد زیادی حضور در تلویزیون داشته باشید.

The chaos is about to happen, or may the chaos ensue.

هرج و مرج در شرف وقوع است، یا ممکن است هرج و مرج رخ دهد.

All right, let's see how this was used in the original conversation, because let me

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در گفتگوی اصلی استفاده شده است، زیرا اجازه دهید به

tell you what, there was a lot of chaos while I was baking with my two, young sons.

شما بگویم، در حالی که من با دو پسر جوانم مشغول پختن غذا بودم، آشفتگی زیادی به وجود آمد.

That's what happens.

این چیزی است که اتفاق می افتد.

May the chaos ensue.

باشد که هرج و مرج رخ دهد.

We're going to pour the bananas in here.

ما می خواهیم موز را در اینجا بریزیم.

Theo: And now we're going to mix it..

تئو: و حالا میخوایم مخلوطش کنیم..

Vanessa: And can you mix all that up please?

ونسا: و میشه لطفا همه اینا رو با هم مخلوط کنی؟

May that chaos ensue.

باشد که آن هرج و مرج رخ دهد.

We're going to pour the bananas in here.

ما می خواهیم موز را در اینجا بریزیم.

Theo: And now we're going to mix it.

تئو: و حالا می‌خواهیم آن را مخلوط کنیم.

Vanessa: And can you mix all that up please?

ونسا: و میشه لطفا همه اینها رو با هم مخلوط کنی؟

May chaos ensue.

ممکن است هرج و مرج رخ دهد.

The eighth important real-life expression is the beginning of a sentence, I wouldn't.

هشتمین عبارت مهم زندگی واقعی، شروع یک جمله است، نمی خواهم.

This is another way to give some advice.

این یک راه دیگر برای دادن برخی توصیه ها است.

It's a little bit indirect.

کمی غیر مستقیم است.

It's not saying you shouldn't, instead, it's talking about yourself, but we often use this

این به این معنا نیست که نباید انجام دهید، در عوض، درباره خودتان صحبت می‌کنید، اما اگر

if you're in a place of authority, if you're a teacher, if you're a parent.

در مقامی هستید، اگر معلم هستید، اگر والدین هستید، اغلب از این استفاده می‌کنیم.

You might say this to a child, so you might say, "I wouldn't hit your friend.

ممکن است این را به یک کودک بگویید، بنابراین ممکن است بگویید: "دوستت را نمی زنم.

He might not play with you the next time."

ممکن است دفعه بعد با تو بازی نکند."

You're giving some advice.

یه نصیحت میکنی

You could be more direct, and sometimes children need directness.

شما می توانید مستقیم تر باشید، و گاهی اوقات کودکان نیاز به صراحت دارند.

"You shouldn't hit your friend.

"تو نباید دوستت را بزنی.

He won't want to play with you."

او نمی خواهد با شما بازی کند."

This is very direct, but if you want to be a little more indirect, you could say, "I

این خیلی مستقیم است، اما اگر می‌خواهید کمی غیرمستقیم‌تر باشید، می‌توانید بگویید: "

wouldn't hit your friend if I were you.

اگر جای شما بودم دوستت را نمی زدم.

He probably won't want to play with you," but we can use this also for a friend if you

او احتمالاً نمی خواهد با شما بازی کند" اما ما می توانیم از این استفاده کنیم. همچنین برای یک دوست اگر

want to give some friendly advice.

می خواهید توصیه دوستانه ای ارائه دهید.

Let's imagine that your friend says, "Oh, man, yeah, my neighbor is just really weird,"

بیایید تصور کنیم که دوست شما می گوید: "اوه، مرد، آره، همسایه من واقعاً عجیب است"

and you're near her neighbor's house.

و شما نزدیک خانه همسایه او هستید.

You might say, "Oh, I wouldn't say that if I were you.

ممکن است بگویید: "اوه، من اگر جای شما بودم این را نمی گفتم .

She might hear you."

او ممکن است صدای شما را بشنود."

So here, you're giving some advice.

بنابراین در اینجا، شما توصیه هایی می کنید.

"Shh, shh, don't say that now.

"Shh ، Shh ، اکنون این را نگو.

I wouldn't say that if I were you.

من نمی گویم اگر من تو بودم.

I wouldn't say that so loud."

من اینقدر بلند نمی گویم."

You got to be careful.

باید مواظب باشی

All right, let's see how I used that in the original conversation.

خوب، بیایید ببینیم که چگونه در گفتگوی اصلی از آن استفاده کردم.

Almost.

تقریبا.

These are pretty easy to make.

درست کردن اینها بسیار آسان است.

Theo: Can I eat one?

تئو: میتونم یکی بخورم؟

Vanessa: I wouldn't need that, but you can put your

ونسا: من به آن نیازی ندارم، اما می‌توانی

finger in there to get it into the pan.

انگشتت را در آن قرار دهی تا آن را در ماهیتابه ببری.

Almost.

تقریبا.

These are pretty easy to make.

درست کردن اینها بسیار آسان است.

Theo: Can I eat one?

تئو: میتونم یکی بخورم؟

Vanessa: I wouldn't need that, but you can put your

ونسا: من به آن نیازی ندارم، اما می‌توانی

finger in there to get it into the pan.

انگشتت را در آن قرار دهی تا آن را در ماهیتابه ببری.

Important expression number nine is a parenting expression, and it is to take turns.

عبارت مهم شماره نه یک عبارت تربیتی است و باید به نوبت باشد.

So oftentimes, I think parents push the idea of sharing, "You need to share with your brother,"

بنابراین اغلب، فکر می‌کنم والدین این ایده را به اشتراک می‌گذارند که «شما باید با برادرتان به اشتراک بگذارید»، «

"You need to share with your friends," but this is hard for kids to understand.

باید با دوستان خود به اشتراک بگذارید»، اما درک این موضوع برای بچه‌ها سخت است. به این

Doesn't mean that I need to give up everything right away and not use it myself?

معنی نیست که باید فورا همه چیز را رها کنم و خودم از آن استفاده نکنم؟

Well, in our family, we use this idea of taking turns.

خب در خانواده ما از این ایده نوبتی استفاده می کنیم.

I learned this in a wonderful parenting book that I highly recommend.

من این را در یک کتاب تربیتی فوق العاده یاد گرفتم که به شدت توصیه می کنم.

There's also a sibling version, Peaceful Parent, Happy Siblings, and this idea of taking turns

همچنین یک نسخه خواهر و برادر وجود دارد، پدر و مادر آرام، خواهر و برادر شاد، و این ایده نوبت گرفتن به این

means that your children are used to asking the question, "Can I have the next turn?,"

معنی است که فرزندان شما عادت دارند این سوال را بپرسند، "آیا می توانم نوبت بعدی را داشته باشم؟"

or, "I would like the next turn," and it means, "When you're done, I would like it," and you

یا "من می خواهم نوبت بعدی را داشته باشم." و به این معنی است که "وقتی کارتان تمام شد، من آن را دوست دارم" و می

know what?

دانید چیست؟

I have been shocked.

من شوکه شده ام.

Every time that my children use this, the other child so willingly, within a reasonable

هر بار که فرزندان من از این استفاده می کنند، کودک دیگر با کمال میل، در

amount of time, gives up the toy, gives up whatever it is, and gives it to the other

مدت زمان معقول، اسباب بازی را رها می کند، هر چیزی را که هست رها می کند و به طرف مقابل می دهد

person.

.

I didn't interfere, I didn't push them.

من نه دخالتی کردم، نه به آنها فشار آوردم.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

I think this feeling of generosity comes out.

من فکر می کنم این احساس سخاوت بیرون می آید.

"I can be generous, and I'm in control.

"من می توانم سخاوتمند باشم و کنترل را در دست دارم.

I can give it to you when I want."

می توانم هر وقت بخواهم آن را به تو بدهم."

So this is kind of a big parenting concept, but it's something that has really worked

بنابراین این یک مفهوم بزرگ فرزندپروری است، اما چیزی است که واقعاً

in our family, and it's a great expression to know because you might hear this in a movie

در خانواده ما کار کرده است، و دانستن آن بیان عالی است زیرا ممکن است این را در یک فیلم

or TV show, or maybe you have kids, and you want to use it yourself.

یا برنامه تلویزیونی بشنوید، یا شاید بچه دارید، و می خواهید خودت استفاده کن

So let's see how it was used in the original conversation to take turns.

بنابراین بیایید ببینیم که چگونه از آن در مکالمه اصلی برای نوبت استفاده شده است.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Freddie: It's my turn.

فردی: نوبت من است.

Vanessa: All right.

ونسا: خیلی خب.

Theo, are you done with your turn?

تئو، نوبتت تمام شد؟

Okay.

باشه.

Theo: And I'll just-

تئو: و من فقط-

Vanessa: Looks like it is Freddie's turn to stir.

ونسا: به نظر می رسد نوبت فردی است که به هم بزند.

Theo: I'll pour in some chocolate chips.

تئو: من مقداری شکلات چیپسی میریزم.

Freddie: It's my turn.

فردی: نوبت من است.

Vanessa: All right.

ونسا: خیلی خب.

Theo, are you done with your turn?

تئو، نوبتت تمام شد؟

Okay.

باشه.

Theo: I'll just-

تئو: من فقط-

Vanessa: Looks like it is Freddie's turn to stir.

ونسا: به نظر می رسد که نوبت فردی است که به هم بزند.

Theo: I'll pour in some chocolate chips.

تئو: من مقداری شکلات چیپسی میریزم.

Vanessa: The 10th important daily life expression is

ونسا: دهمین بیان مهم زندگی روزمره

whole thing of.

همه چیز است. می

You can imagine that this is a little bit informal, and we use this to talk about a

توانید تصور کنید که این کمی غیر رسمی است و ما از آن برای صحبت در مورد

full container of something.

ظرف پر از چیزی استفاده می کنیم.

So you might say to your friend, "If you open the fridge, whoa, did you just eat that whole

بنابراین ممکن است به دوست خود بگویید: "اگر در یخچال را باز کنی، اوه، آیا فقط آن

thing of cheese?"

پنیر را خوردی؟" در

Here in English, the word thing is replacing those specific words that we use for various

اینجا در انگلیسی، کلمه چیز جایگزین کلمات خاصی است که برای اقلام مختلف استفاده می کنیم،

items, the whole block of cheese, the whole loaf of bread.

کل بلوک پنیر، کل قرص نان.

Instead of using block or loaf, you're just saying thing, and as an English teacher, I

به جای استفاده از بلوک یا لوف، شما فقط چیزی می گویید، و به عنوان یک معلم انگلیسی،

want to encourage you, if you don't know those specific words, don't worry about it.

می خواهم شما را تشویق کنم، اگر آن کلمات خاص را نمی دانید، نگران آن نباشید.

We often substitute the word, thing.

ما اغلب کلمه، چیز را جایگزین می کنیم.

That whole thing of cheese, and you'll see how it's used in the original conversation.

تمام چیز پنیر، و خواهید دید که چگونه در گفتگوی اصلی از آن استفاده می شود.

Maybe you can use it in that way too.

شاید شما هم بتوانید از آن در این راه استفاده کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

You can hold onto that whisk.

می توانید آن همزن را نگه دارید.

Theo: And I'll put in some blueberries and chocolate

تئو: و من مقداری بلوبری و

chips.

شکلات چیپسی میریزم.

Freddie: And I want to eat the chocolate chips.

فردی: و من می خواهم شکلات چیپسی را بخورم.

Vanessa: Freddie, can you dump that whole thing of

ونسا: فردی، آیا می توانی تمام آن

blueberries into that bowl?

زغال اخته را در آن کاسه بریزی؟

You can hold onto that whisk.

می توانید آن همزن را نگه دارید.

Theo: And I'll put in some blueberries and chocolate

تئو: و من مقداری بلوبری و

chips.

شکلات چیپسی میریزم.

Freddie: And I want to eat the chocolate chips.

فردی: و من می خواهم شکلات چیپسی را بخورم.

Vanessa: Freddie, can you dump that whole thing of

ونسا: فردی، آیا می توانی تمام آن

blueberries into that bowl?

زغال اخته را در آن کاسه بریزی؟

Important daily life expression number 11 is another polite suggestion, why don't you?

عبارت مهم زندگی روزانه شماره 11 یک پیشنهاد مودبانه دیگر است، چرا این کار را نمی کنید؟ می توانید

You could say, "Why don't you pick up your toys and I'll make you a snack?

بگویید، "چرا اسباب بازی هایت را بر نمی داری و من برایت میان وعده درست می کنم؟

Here, I'm giving a suggestion.

در اینجا، من یک پیشنهاد می دهم.

"Why don't you do this, and I'll do this."

"چرا این کار را نمی کنی، و من این کار را انجام می دهم."

It's a wonderful way to just be polite while also suggesting that someone do something.

روشی فوق‌العاده برای فقط مودب بودن در حالی که به کسی پیشنهاد می‌کنید کاری انجام دهد.

You can even use this in the workplace.

حتی می‌توانید از آن در محل کار استفاده کنید.

I know a lot of these examples are with kids because the original context was with my children,

من می‌دانم که بسیاری از این نمونه‌ها با بچه‌ها هستند زیرا زمینه اصلی مربوط به بچه‌های من بود،

but you can use this in the workplace as well.

اما می‌توانید از آن در

So let's imagine that you tried to send an email to a co-worker, and the co-worker didn't

بنابراین بیایید تصور کنیم که شما سعی کردید برای یک همکار ایمیل بفرستید، و همکار

get the email, so you asked the co-worker, "Hey, do you get my email?," and they said,

ایمیل را دریافت نکرد، بنابراین از همکار پرسیدید: "هی، ایمیل من را دریافت کردی؟ و آنها گفتند:

"No," and say, "Oh, what should I do?"

"نه" و بگویید "اوه، چه کار کنم؟"

Your co-worker might say to you, "Why don't you send it to this email address instead?"

همکار شما ممکن است به شما بگوید، "چرا به جای آن آن را به این آدرس ایمیل نمی فرستید؟"

Okay, they could just say, "Can you send it to this email address instead," or, "Try this

بسیار خوب، آنها فقط می توانند بگویید، "آیا می توانید به جای آن آن را به این آدرس ایمیل بفرستید" یا، "به

email address instead," or you can use today's beautiful expression, "Why don't you send

جای این آدرس ایمیل را امتحان کنید" یا می توانید از عبارت زیبای امروزی استفاده کنید، "چرا به

it to this email address instead?"

جای آن آن را به این آدرس ایمیل ارسال نمی کنید؟"

Great.

عالی است.

It can be used with kids, it can be used in the workplace, it can be used anywhere.

می تواند با بچه ها استفاده شود، می توان از آن در محیط کار استفاده کرد ce، می توان از آن در هر جایی استفاده کرد.

Let's see how it was used in the original context.

بیایید ببینیم که چگونه در زمینه اصلی استفاده شده است .

Ah, that's a little too much to eat before the muffins, so why don't you put those in

آه، قبل از کلوچه خوردن آن کمی زیاد است ، پس چرا آن ها را داخل خمیر نمی گذارید

the batter?

؟

Theo: Can I eat this much?

تئو: میتونم اینقدر بخورم؟

Vanessa: Ah, that's a little too much to eat before

ونسا: آه، قبل از کلوچه خوردن آن کمی زیاد است

the muffins, so why don't you put those in the batter?

، پس چرا آن ها را در خمیر نمی گذارید ؟

Theo: Can I eat this much?

تئو: میتونم اینقدر بخورم؟

Vanessa: The 12th important daily life expression is

ونسا: دوازدهمین عبارت مهم زندگی روزمره

all you do to, plus a verb.

تمام کاری است که باید انجام دهید، به اضافه یک فعل.

Here, we're talking about a simplified way of doing something, of describing a task.

در اینجا، ما در مورد یک روش ساده برای انجام کاری، برای توصیف یک کار صحبت می کنیم.

Let me give you some examples.

اجازه بدهید به شما چند مثال بزنم.

I like to say that I've been making bread before it was cool.

دوست دارم بگم قبل از خنک شدن نان درست می کردم.

I know that during the COVID lockdown times, a lot of people started to make bread.

من می دانم که در دوران قرنطینه کووید، افراد زیادی شروع به تهیه نان کردند.

Well, I was making bread before that, so I often like to joke, "Well, I was making bread

خوب، من قبل از آن نان درست می کردم، بنابراین اغلب دوست دارم به شوخی بگویم: "خب، من قبل از اینکه خنک شود داشتم نان درست می کردم

before it was cool," and when someone asks, "Vanessa, how do you make this bread?

" و وقتی کسی می پرسد: "ونسا، این نان را چگونه درست می کنی؟ به

It looks amazing.

نظر می رسد شگفت انگیز است.

It tastes great, but doesn't bread take a lot of work?"

مزه دارد. عالی است، اما آیا نان کار زیادی نمی خواهد ؟ می‌توانم

I could say, "Well, all you do to make this bread is mix the salt, yeast, flour, and water

بگویم، "خب، تمام کاری که برای درست کردن این نان انجام می‌دهید این است که نمک، مخمر، آرد و آب را

together.

با هم مخلوط کنید.

It's simple.

این کار ساده است.

Easy-peasy.

آسان است.

All you do to make this bread."

تنها کاری که برای تهیه این نان انجام می‌دهید."

Now, I just want to give you a little warning, if you're explaining a really complicated

حالا، فقط می‌خواهم یک هشدار کوچک به شما بدهم، اگر یک کار واقعاً پیچیده را توضیح می‌دهید

task, maybe you're in the workplace and someone who has just started the job says to you,

، شاید در محل کار هستید و شخصی که به تازگی کار را شروع کرده است به شما می‌گوید:

"Hey, could you help me with this?," and then you say, "Well, all you do to do that is this,

"هی، می‌توانی در این مورد به من کمک کنی. ?، و سپس می گویید، "خب، تمام کاری که برای انجام آن انجام می دهید این است،

this, and this, and this, and this, and then you file this, and you go over here."

این، و این، و این، و این، و سپس این را پرونده می کنید، و به اینجا می روید."

This is very complicated, so I would not recommend saying, "All you do to file this report,"

این بسیار پیچیده است، بنابراین توصیه نمی‌کنم که بگویید: «تمام کاری که برای ثبت این گزارش انجام می‌دهید»

and then you list a lot of complicated things because it might make the other person feel

و سپس چیزهای پیچیده زیادی را فهرست کنید، زیرا ممکن است باعث شود طرف مقابل

a little bit dumb.

کمی احساس خنگی کند.

Like, "Oh, you're trying to make it seem simple, but it is not simple," so use this expression

مانند "اوه، شما سعی می کنید آن را ساده جلوه دهید، اما ساده نیست"، بنابراین

when you are trying to explain something simple.

وقتی می خواهید چیزی ساده را توضیح دهید از این عبارت استفاده کنید.

"To make this loaf of bread, it's actually pretty simple.

"برای تهیه این قرص نان، در واقع بسیار ساده است.

You don't need to do all of these complicated tasks.

شما نیازی به انجام همه این کارهای پیچیده ندارید .

All you need to do is mix these ingredients together."

تنها کاری که باید انجام دهید این است که این مواد را با هم مخلوط کنید."

All right, let's see how this was used in the original context.

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در زمینه اصلی استفاده شده است.

Theo: You can only cook shoelaces in a shoelace

تئو: شما فقط می توانید بند کفش را در کیک بند کفش بپزید

cake.

.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Theo: All you do to make a shoelace cake is make

تئو: تنها کاری که برای درست کردن کیک بند کفش انجام می دهید این است که

a cake and put shoelaces on it.

یک کیک درست کنید و روی آن بند کفش قرار دهید.

You can only cook shoelaces in a shoelace cake.

شما فقط می توانید بند کفش را در کیک بند کفش بپزید .

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Theo: All you do to make a shoelace cake is make

تئو: تنها کاری که برای درست کردن کیک بند کفش انجام می دهید این است که

a cake and put shoelaces on it.

یک کیک درست کنید و روی آن بند کفش قرار دهید.

Vanessa: The 13th important real-life expression is

ونسا: سیزدهمین بیان مهم زندگی واقعی،

bonding or to bond.

پیوند یا پیوند است.

The original meaning here has to do with almost like glue.

معنای اصلی در اینجا تقریباً مانند چسب است.

This tape can bond two things together, maybe two pieces of paper, maybe two things that

این نوار می تواند دو چیز را به هم بچسباند، شاید دو تکه کاغذ، شاید دو چیز را که

have broken.

شکسته است.

You can bond them together with this super sticky tape, but in the daily life conversations

شما می توانید آنها را با این نوار چسبناک به هم بچسبانید ، اما در مکالمات روزمره زندگی

that we usually have, we're not talking about really sticking things together, instead,

که ما معمولاً داریم، صحبت از این نیست که واقعا چیزها را به هم بچسبانیم، در عوض،

we use this for relationships and to bond or bonding means that you're growing closer

ما از این برای روابط استفاده می کنیم و برای ایجاد پیوند یا پیوند به این معنی است که شما در رابطه شما نزدیک تر می شود

in your relationship.

So for me, I think that cooking is a great way to bond with my family.

بنابراین برای من، من فکر می کنم که آشپزی راهی عالی برای پیوند با خانواده ام است.

We spend time chopping things together, following the recipe, and then, of course, eating it

ما زمانی را صرف خرد کردن چیزها با هم، پیروی از دستور غذا می کنیم و سپس، البته، در پایان آن را می خوریم

at the end, but this is a great way to bond.

، اما این یک راه عالی برای پیوند است.

I have to admit that sometimes cooking with my kids is a little bit chaotic, sometimes

باید اعتراف کنم که گاهی آشپزی با بچه‌هایم کمی آشفته و گاهی اوقات

a little bit stressful, so I have to remind myself that bonding with my family is the

کمی استرس‌زا است، بنابراین باید به خودم یادآوری کنم که ارتباط با خانواده‌ام

key priority.

اولویت اصلی است.

It's not making a perfect meal.

این یک غذای کامل درست نمی کند.

Bonding with my family is the key priority.

پیوند با خانواده من اولویت اصلی است.

All right, let's see how this was used in the original conversation.

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در گفتگوی اصلی استفاده شده است.

Well, technically the recipe says don't overmix, but you know what?

خب، از نظر فنی دستور می‌گوید بیش از حد مخلوط نکنید، اما می‌دانید چیست؟

It's just muffins.

این فقط کلوچه است.

It's okay.

مشکلی نیست.

You can mix them, and then the important thing is bonding, spending time together, right,

شما می توانید آنها را با هم مخلوط کنید، و بعد مهم این است که با هم ارتباط برقرار کنید، درست است،

guys?

بچه ها؟

Theo: Yep.

تئو: بله.

Vanessa: Well, technically the recipe says over mix,

ونسا: خوب، از نظر فنی دستور غذا می گوید over mix،

but you know what?

اما می دانید چیست؟

It's just muffins.

این فقط کلوچه است.

It's okay.

مشکلی نیست.

You can mix them, and then the important thing is bonding, spending time together, right,

شما می توانید آنها را با هم مخلوط کنید، و بعد مهم این است که با هم ارتباط برقرار کنید، درست است،

guys?

بچه ها؟

Theo: Yep.

تئو: بله.

Vanessa: Our final important real-life expression is

ونسا: آخرین بیان مهم ما در زندگی واقعی

forgiving.

بخشش است.

We usually use the word to forgive when we've made a mistake.

ما معمولاً زمانی که اشتباهی مرتکب شده ایم از کلمه بخشش استفاده می کنیم .

"Oh, will you please forgive me?

"اوه، لطفاً مرا ببخشید؟

I'm so sorry," but here, we're talking about it in a slightly different way.

خیلی متاسفم" اما در اینجا، ما در مورد آن کمی متفاوت صحبت می کنیم.

Remember that bread recipe that I was talking about, that all you do to make the bread is

آن دستور پخت نان را که در مورد آن صحبت می کردم، به یاد دارید، که تنها کاری که برای تهیه نان انجام می دهید این است که

just mix a few simple things together?

چند چیز ساده را با هم مخلوط کنید؟

Well, we could also say the recipe is really forgiving.

خوب، ما همچنین می توانیم بگوییم که دستور غذا واقعا بخشنده است.

In fact, one time, I added an extra scoop of flour by accident because I got distracted,

در واقع، یک بار، من به طور تصادفی یک قاشق اضافه آرد اضافه کردم، زیرا حواسم پرت شد،

and you know what?

و می دانید چیست؟

It still worked.

هنوز هم کار می کرد.

Unbelievable, I'm not even kidding.

باور نکردنی است، من حتی شوخی هم نمی کنم.

The loaf of bread was still fine, so we could say the recipe is really forgiving.

قرص نان هنوز خوب بود، بنابراین می توانیم بگوییم که دستور غذا واقعا بخشنده است.

That means it's flexible.

یعنی انعطاف پذیر است.

It's not strict, it's not stringent, it's quite forgiving.

این سختگیرانه نیست، سختگیرانه نیست، کاملا بخشنده است.

So let's see how this wonderful expression forgiving was used in the original conversation.

پس بیایید ببینیم که چگونه از این عبارت شگفت انگیز بخشش در گفتگوی اصلی استفاده شده است.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

I like making recipes that are forgiving.

من دوست دارم دستور العمل هایی بسازم که بخشنده باشند.

That means that if you add lots and lots and lots of toppings, it's fine.

این بدان معناست که اگر مقدار زیادی از تاپینگ ها را اضافه کنید، خوب است.

It still cooks.

هنوز هم می پزد.

I like making recipes that are forgiving.

من دوست دارم دستور العمل هایی بسازم که بخشنده باشند.

That means that if you add lots and lots and lots of toppings, it's fine.

این بدان معناست که اگر مقدار زیادی از تاپینگ ها را اضافه کنید، خوب است.

It still cooks.

هنوز هم می پزد.

Well, congratulations on learning these 14 important real-life expressions from conversations

خوب، به خاطر یادگیری این 14 عبارت مهم در زندگی واقعی از مکالماتی

that I've had with my family.

که با خانواده ام داشته ام، تبریک می گویم.

You know what?

میدونی چیه؟

Now, it's time for you to test yourself.

حالا وقت آن است که خودتان را امتحان کنید.

I want you to take on the role of Supercharged Student, and you can download the free PDF

من از شما می خواهم که نقش دانش آموز سوپرشارژ را به عهده بگیرید ، و می توانید کاربرگ PDF رایگان را

worksheet that goes with this lesson, it has all of these real-life expressions, definitions,

که همراه با این درس است دانلود کنید، تمام این عبارات واقعی، تعاریف،

many more sample sentences, and then, like I mentioned at the beginning of this lesson,

جملات نمونه بسیار بیشتر و سپس، همانطور که در اینجا ذکر کردم، دارد. در ابتدای این درس

you can answer the quiz questions.

می توانید به سوالات مسابقه پاسخ دهید.

Test yourself.

خودت را بیازمای.

Do you really know which expression goes with which sentence?

آیا واقعاً می دانید کدام عبارت با کدام جمله می آید؟

So download the free PDF worksheet with the link in the description.

بنابراین کاربرگ PDF رایگان را با لینک در توضیحات دانلود کنید.

Test yourself, and let me know how it goes.

خودتان را امتحان کنید و به من بگویید که چگونه پیش می رود.

Well, thank you so much for learning English with me, and I'll see you again next Friday

خوب، از شما بسیار سپاسگزارم که با من انگلیسی یاد گرفتید ، و من جمعه آینده دوباره شما را

for a new lesson here on my YouTube channel.

برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

But wait, do you want more?

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟

I recommend watching this video next.

توصیه می کنم در ادامه این ویدیو را تماشا کنید.

It is the full baking conversation that I had with my children.

این مکالمه کاملی است که من با فرزندانم داشتم.

Immerse yourself in English and see some very strange things like cinnamon explosions and

در زبان انگلیسی غرق شوید و چیزهای بسیار عجیبی مانند انفجار دارچین و

eating corn with bananas.

خوردن ذرت با موز را ببینید.

I don't even know why.

من حتی نمی دانم چرا.

Click on that video, and I'll see you there.

روی آن ویدیو کلیک کنید، و من شما را آنجا می بینم.

Bye.

خدا حافظ.