Practice English Conversation (Family life - my parents' love story) English Conversation Practice

son why aren't you sleeping  now it's very late what's wrong

پسرم چرا نمیخوابی حالا خیلی دیر شده چه اشکالی ندارد

nothing's wrong Dad I'm just not as  sleepy and I was thinking about something

بابا من فقط خوابم نمی آید و داشتم به چیزی فکر می کردم که

you were thinking about something then  tell me what that thing is I want to know

تو به چیزی فکر می کردی بعد به من بگو آن چیز چیست می خواهم بدانم

that do you love Mom I mean how much  do you love her I'm just curious

آیا مامان را دوست داری؟ منظورم این است که چقدر او را دوست داری، فقط کنجکاو هستم که

seriously how could you ask if I love  your mom that's crazy of course I love her

چگونه می توانی بپرسی که آیا من عاشق مادرت هستم که دیوانه است، البته من او را دوست دارم،

I know you love her I have seen you together  it's like like you were just married

می دانم که تو او را دوست داری، من شما را با هم دیده ام، انگار که تازه ازدواج کرده اید،

oh really I didn't notice  that your mom is she's perfect

اوه واقعاً من متوجه نشدم که مادرت روزی او عالی است

someday just someday I would really like  to have a relationship like yours that  

فقط یک روز من واقعاً دوست دارم یک رابطه مثل تو داشته باشم

and I'm sure you will have one but why do you  ask that don't tell me you are in love son  

و مطمئن هستم که تو هم چنین رابطه ای خواهی داشت اما چرا این را می خواهی به من نگو ​​که عاشقی پسرم. منظورم

know that I mean I like a girl from school  but I don't think I love her that much

این است که من دختری را از مدرسه دوست دارم، اما فکر نمی‌کنم آنقدر دوستش داشته باشم،

in fact I think it's impossible to  love someone as you love Mom seriously

در واقع فکر می‌کنم غیرممکن است کسی را دوست داشته باشی همانطور که مامان را جدی دوست داری،

don't say that someday you will fall in love  and then you'll think differently you'll see

نگو که روزی عاشق می‌شوی و بعد عاشق می‌شوی. جور دیگری فکر کنید، شاید ببینید

yeah maybe but how do you do it I mean how  can you still be so in love with each other

بله، اما چگونه این کار را انجام می دهید، منظورم این است که چگونه می توانید هنوز آنقدر عاشق یکدیگر باشید،

well I think it's because we  have been through difficult  

فکر می کنم به این دلیل است که ما دوران سختی را پشت سر گذاشته ایم

times and that made our love even stronger

و این باعث شده است که عشق ما حتی قوی تر شود.

really um can you tell me I  Want To Know Your Love Story

من می‌خواهم داستان عشقت را بدانم

you're right I have never told you our  love story all right I will tell you then

تو درست می‌گویی، من هرگز داستان عشقمان را به تو نگفته‌ام، خوب به تو

you are about to be 15. someday I would like  you to find a person to love I love your mom

می‌گویم آنگاه ۱۵ ساله می‌شوی.

it all started when I was  standing at the University  

همه چیز از زمانی شروع شد که من در دانشگاه ایستاده بودم

in fact it started at the welcome of the students

در واقع با استقبال دانشجویان شروع شد،

we had to go to the college campus to receive  some things from the institution so I went there  

ما مجبور شدیم برای دریافت  چیزهایی از مؤسسه به محوطه دانشگاه برویم، بنابراین من به آنجا رفتم

many people went with their parents but I didn't  because I was not a teenager I was noddled

بسیاری از افراد با والدین خود رفتند، اما من نرفتم زیرا من نوجوان نبودم سرم را تکان می دادند از 25 سالگی

I started studying at the University  when I was 25 years old and I lived alone

شروع به تحصیل در دانشگاه کردم و

anyway I went alone when I was there I was  sitting on one of the chairs in the classroom  

به هر حال تنها زندگی می کردم وقتی آنجا بودم تنها رفتم روی یکی از صندلی های کلاس نشسته بودم

when suddenly I saw a beautiful girl she had  Carly her and she was smiling I liked her a lot

که ناگهان دختر زیبایی را دیدم. او کارلی را داشت و لبخند می زد من او را خیلی دوست داشتم او

she was younger than me so I approached  her and said hello she looked a little shy

از من کوچکتر بود بنابراین به او نزدیک شدم و سلام کردم کمی خجالتی به نظر می رسید

but she waved back I asked her name and we talked  about our lives for a moment it was beautiful  

اما دست تکان داد و نامش را پرسیدم و یک لحظه درباره زندگی مان صحبت کردیم که زیبا بود

she had gone there with her family so she had  to look for them then we met again hours later

او با خانواده‌اش به آنجا رفته بود، بنابراین مجبور شد دنبال آنها بگردد، سپس ساعاتی بعد دوباره همدیگر را دیدیم که هنوز

still lived in the same city as  me I mean where I used to live  

در همان شهر من

with my family because now I lived  alone right so she went to her home  

زندگی می‌کردم. البته

with her family of course and I went to  my place I used to rent a room downtown  

با خانواده‌اش و من به خانه‌ام رفتیم و قبلاً یک اتاق در مرکز شهر کرایه می‌کردیم،

but we both were about to start studying at  the same College so we were going to meet again

اما هر دو در حال شروع تحصیل در یک کالج بودیم، بنابراین قرار بود دوباره همدیگر را ببینیم

and that happened we met again at the  college we talked again and I asked her out

و این اتفاق افتاد که دوباره در کالج ملاقات کردیم و دوباره صحبت کردیم. از او خواستم که

we dated for one week and then we kissed for  the first time that was an incredible moment

یک هفته با هم قرار گذاشتیم و سپس برای اولین بار همدیگر را بوسیدیم که لحظه ای باورنکردنی بود

soon she introduced her parents to me  and I also introduced her to my family

به زودی پدر و مادرش را به من معرفی کرد و من نیز او را به خانواده ام معرفی کردم.

we had Great Moments together her  parents and brother loved me I  

لحظات عالی با هم داشتیم و پدر و مادر و برادرش من را دوست داشتند.

used to go to her house every day one  day I was in my language class in the  

هر روز به خانه او بروم  یک روز در کلاس زبان در

University everything seemed to be normal  a regular day oh by the way we're doing a  

دانشگاه بودم همه چیز عادی به نظر می رسید یک روز معمولی، آه، ما با

study together my girlfriend started  other careers but in the same College

هم   مطالعه می کنیم، دوست دخترم مشاغل دیگری را شروع کرد، اما در همان دانشکده،

so we met at the end of the day or sometimes  only on the weekends we had to study very hard

بنابراین با هم آشنا شدیم. در پایان روز یا گاهی اوقات فقط آخر هفته‌ها مجبور بودیم خیلی سخت درس بخوانیم،

oh as I was telling you it was a regular day  in my language class I heard a girl talking  

آه که به شما می‌گفتم این یک روز معمولی بود در کلاس زبان من صدای دختری را شنیدم که صحبت می‌کرد

then I turned back to see who was talking  

سپس برگشتم تا ببینم چه

it was one of the most beautiful  girls I had ever seen in my life  

کسی صحبت می‌کند. یکی از زیباترین دخترانی که در عمرم دیده بودم.

her eyes were big and beautiful her smile made  her look like an angel and her voice was sweet  

I didn't talk to her at the first time because  I was kind of nervous I must confess something

چیزی را اعتراف کنم که

I had always dreamed of having a girlfriend with  

همیشه آرزو داشتم دوست دختری با

big and beautiful eyes and  she looked like that woman

چشمان درشت و زیبا داشته باشم و او شبیه آن زن بود

so since that day I always looked at her  then we talked and she told me her name

پس از آن روز همیشه به او نگاه می کردم سپس با هم صحبت کردیم و او به من گفت که نامش را

even her name was beautiful I liked her  so much but I didn't dare ask her out

حتی اسمش زیباست من او را خیلی دوست داشتم اما جرأت نداشتم از او بخواهم بیرون بیایم

we got along really well we talked every day we  started together and spent a lot of time together

ما با هم خیلی خوب بودیم ما هر روز صحبت می کردیم که با هم شروع می کردیم و زمان زیادی را با هم می گذراندیم

soon she became my best friend she  understood me and I admired her a lot

خیلی زود او بهترین دوست من شد او مرا درک می کرد و من او را بسیار تحسین می کردم

she was so intelligent and also beautiful  she was perfect but there was a problem

او بسیار باهوش و همچنین زیبا بود. عالی بود اما مشکلی وجود داشت که

I already had a girlfriend yeah I was still  dating the other girl I didn't know what to do

من قبلاً یک دوست دختر داشتم بله هنوز با دختر دیگری قرار می گرفتم نمی دانستم باید چه کار کنم

and then I made a terrible mistake I regret it  cheated on my girlfriend with my best friend  

و بعد یک اشتباه وحشتناک مرتکب شدم پشیمان شدم دوست دخترم را با بهترین دوستم خیانت کردم

yeah when my best friend told me she was dating  another man I couldn't stand it so I called her

بله وقتی بهترین بودم دوستش به من گفت که با مرد دیگری قرار ملاقات دارد من نمی توانستم تحمل کنم پس به او زنگ زدم به او گفتم

I told her I wanted to see  her and I told her I loved her  

می خواهم او را ببینم و به او گفتم که دوستش دارم

yeah I know I made a terrible mistake but  

بله می دانم اشتباه وحشتناکی مرتکب شدم اما

I was in love after that she became my girlfriend  so I had to break up with my other girlfriend

بعد از آن عاشق شدم. دوست دخترم پس مجبور شدم از دوست دخترم جدا شوم،

yeah I know it sounds horrible I'm sorry I'm  not proud of that I could never do that again

بله، می دانم که وحشتناک به نظر می رسد، متاسفم که به این افتخار نمی کنم که دیگر هرگز نتوانستم این کار را انجام دهم،

I broke up with the other girl and it was horrible  she cried and many things happened after that

از دختر دیگر جدا شدم و وحشتناک بود او گریه کرد و خیلی ها بعد از آن اتفاقات رخ داد

but your mom she didn't want to know anything  about me because I also cheated on her

اما مادرت نمی‌خواست چیزی درباره من بداند زیرا من هم به او خیانت کردم،

I mean I lied to her she didn't deserve it but  I loved her I didn't do things the right way  

یعنی به او دروغ گفتم او لیاقتش را نداشت اما دوستش داشتم کارها را درست انجام ندادم.

but I didn't want to lose her so I fought for her  I called her went to her house I insisted a lot  

نمی خواستم او را از دست بدهم برای او جنگیدم به او زنگ زدم به خانه اش رفتم خیلی اصرار کردم

after some time she finally forgave me  and we were back together I was so happy  

بعد از مدتی بالاخره مرا بخشید و دوباره با هم بودیم خیلی خوشحال شدم

of course she hadn't forgotten what I did so I  had to do a lot of things to make it up to her

البته او فراموش نکرده بود که چه کار کردم. من مجبور شدم کارهای زیادی انجام دهم تا بتواند او را جبران کنم

years later we moved to an apartment to live  together then I asked her to marry me she said yes  

سالها بعد ما به آپارتمانی نقل مکان کردیم تا با هم زندگی کنیم، سپس از او خواستم با من ازدواج کند او گفت بله

then we got married we traveled around the  world as we had promised and then we had a  

سپس ازدواج کردیم، همانطور که قول داده بودیم به دور دنیا سفر کردیم و سپس ما تو یک

wonderful child you and that my son is our  love story it's not perfect but it's ours  

فرزند فوق‌العاده داشتم و اینکه پسرم داستان عشق ماست، این کامل نیست اما مال ماست.

I have to thank your mom for giving me an  opportunity after all those things I had made

باید از مادرت تشکر کنم که بعد از همه چیزهایی که ساخته بودم فرصتی به من داد،

so the only thing I can tell you is that if you  love someone fight for that person no matter what

بنابراین تنها چیزی که می‌توانم به تو بگویم این است که اگر دوست داری یکی برای اون شخص مهم نیست که چه می‌کنه بجنگ

but please do things in the right way not  like you're all that I hope you get it  

اما لطفاً کارها رو به روش درست انجام بده، نه مثل خودت، امیدوارم بهش برسی.

yes that I get it now thank you  so much for telling me your story

but what exactly happened to the other girl  I didn't understand that part very well

دختر من آن قسمت را خیلی خوب متوجه نشدم،

I think that will have to be another story all  I can tell you is that she wasn't happy at all

فکر می کنم باید داستان دیگری باشد  تنها چیزی که می توانم به شما بگویم این است که او اصلاً خوشحال نبود

if you want to know that story then you  will have to let me know on the comments

اگر می خواهید آن داستان را بدانید، باید به من اطلاع دهید. نظرات

but before we finish I really want to say I'm  really sorry about everything I made in the past  

اما قبل از اینکه کار را تمام کنیم واقعاً می خواهم بگویم من واقعاً برای همه چیزهایی که در گذشته انجام دادم متاسفم

thank you I hope you liked this conversation  if you could improve your English a little  

متشکرم امیدوارم از این گفتگو خوشتان آمده باشد.

more please subscribe to the channel  and share this video with a friend and  

دوست و

if you want to support this channel you can  join us or click on the super thanks button  

اگر می‌خواهید از این کانال حمایت کنید، می‌توانید به ما بپیوندید یا روی دکمه تشکر فوق‌العاده کلیک کنید

thank you very much for your support take care

از حمایت شما بسیار متشکرم.