50 Weird & Confusing Facts About British Life & Culture

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

- Hello everyone, and welcome back to English With Lucy.

- سلام به همه، و به انگلیسی با لوسی خوش آمدید.

Today I'm very hot, and it's only 19 degrees.

امروز خیلی گرمم و فقط 19 درجه است.

We're gonna talk about that later.

بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Today I'm going to talk to you about

امروز قصد دارم در مورد

50 weird and random facts about British culture.

50 واقعیت عجیب و غریب و تصادفی در مورد فرهنگ بریتانیا با شما صحبت کنم.

Now this lesson's more of a fun one.

حالا این درس بیشتر سرگرم کننده است.

It's going to be great for your listening practise

این برای تمرین شنیداری شما عالی خواهد بود

and if you want to improve your pronunciation

و اگر می خواهید تلفظ

alongside your listening, I highly recommend Audible.

خود را در کنار لیسنینگ بهبود بخشید، من Audible را به شدت توصیه می کنم.

It's an online database of audiobooks,

این یک پایگاه داده آنلاین از کتاب های صوتی است،

and I've got loads of recommendations

و من توصیه های زیادی

in the description box.

در جعبه توضیحات دارم.

Basically, if you listen to an audiobook

اساساً، اگر همزمان با خواندن کتاب واقعی به کتاب صوتی

narrated by a native speaker,

روایت شده توسط یک زبان مادری گوش دهید

at the same time as reading the actual book,

it's basically the key to learning perfect pronunciation.

، اساساً کلید یادگیری تلفظ عالی است.

You can claim your free audiobook and 30 day free trial

می‌توانید

by clicking on the link in the description box,

با کلیک بر روی پیوند موجود در کادر توضیحات، کتاب صوتی رایگان و نسخه آزمایشی رایگان 30 روزه خود را درخواست کنید،

where I've also put loads of recommendations

جایی که من توصیه‌های

for great audiobooks, to help you improve your English.

زیادی برای کتاب‌های صوتی عالی ارائه کرده‌ام تا به شما در بهبود زبان انگلیسی خود کمک کند.

Right, let's get started with the video.

درست است، بیایید با ویدیو شروع کنیم.

Fact number one.

واقعیت شماره یک

Tea is by far the most popular drink drunk by Brits.

چای محبوب ترین نوشیدنی است که توسط بریتانیایی ها می نوشند.

Maybe you knew this, but apparently we drink

شاید شما این را می دانستید، اما ظاهراً ما

165 million cups of tea every single day.

هر روز 165 میلیون فنجان چای می نوشیم.

Bananas!

موز!

I've drunk no tea today.

من امروز چای نخوردم

It's not my favourite, I don't hate it,

مورد علاقه من نیست، من از آن متنفر نیستم،

I'll have it if I'm offered, but yeah.

اگر به من پیشنهاد شود، آن را خواهم داشت، اما بله.

Number two, on our main TV channels,

شماره دو، در کانال های اصلی تلویزیون ما،

that's channel one and two and quite a few others,

آن کانال یک و دو و تعداد کمی دیگر،

they're run by the BBC and we don't have any adverts.

آنها توسط بی بی سی اداره می شوند و ما هیچ تبلیغی نداریم.

This is because we pay a licence fee

این به این دلیل است که ما هزینه مجوز می پردازیم

and I think it's over 100 pounds a year,

و فکر می کنم بیش از 100 پوند در سال است،

but basically we have to pay.

اما اساساً باید پرداخت کنیم.

If we have a TV we have to pay it,

اگر تلویزیون داشته باشیم باید آن را بپردازیم،

even if we don't wanna watch the BBC.

حتی اگر نخواهیم بی بی سی را تماشا کنیم.

Now I kind of like it because I like ad-free TV,

اکنون به نوعی آن را دوست دارم زیرا تلویزیون بدون آگهی را دوست دارم،

but I also don't want the BBC

اما همچنین نمی‌خواهم بی‌بی‌سی

to tell me whether I can have a TV or not.

به من بگوید که آیا می‌توانم تلویزیون داشته باشم یا نه.

Number three, queues are incredibly important to us.

شماره سه، صف ها برای ما فوق العاده مهم هستند.

If you push into a queue, if you queue-jump,

اگر به یک صف فشار بیاورید، اگر در صف بپرید،

you will be universally hated in Britain.

در بریتانیا منفور جهانی خواهید شد.

Doesn't make sense.

معنی نداره

Comment below if queues are important in your country,

اگر صف ها در کشور شما مهم است، در زیر نظر دهید،

because I went to Spain and I lived there for a while,

زیرا من به اسپانیا رفتم و مدتی در آنجا زندگی کردم

and people did not respect queues.

و مردم به صف ها احترام نمی گذارند.

When I lived in Spain I remember being in a bank

زمانی که در اسپانیا زندگی می‌کردم، یادم می‌آید که در یک بانک بودم

and some lady thought that her problem

و خانمی فکر می‌کرد که مشکل

was more important than my problem,

او مهم‌تر از مشکل من است،

and she just pushed in and was like

و او فقط فشار آورد و

sorry, this is an emergency.

متاسف شد، این یک اورژانس است.

I was like, in Britain that would never happen!

من اینطور بودم که در بریتانیا چنین اتفاقی هرگز نمی افتاد!

Number four.

شماره چهار.

Please, sorry and thank you basically dominate

لطفاً، متأسفم و متشکرم اساساً بر

all of our social interactions.

همه تعاملات اجتماعی ما مسلط است.

It's so ingrained into our brains

آنقدر در مغز ما جا افتاده است

that we often bump into things

که اغلب به چیزهایی برخورد می کنیم

and then apologise to the inanimate object.

و سپس از جسم بی جان عذرخواهی می کنیم.

Like I have whacked my shoulder on a door

مثل اینکه شانه‌ام را به در زده‌ام

and said "Oh, sorry", and then felt really stupid

و گفته‌ام "اوه، متاسفم"، و سپس احساس کردم واقعاً احمق

and British, at the same time.

و در عین حال انگلیسی هستم.

But yeah, just a simple task

اما آره، فقط یک کار ساده

like passing the salt at a dinner table.

مثل پاس دادن نمک سر میز شام.

"Sorry, please could you pass the salt?

"ببخشید، لطفا می توانید نمک را پاس کنید؟

"Thank you, sorry, sorry, excuse me please."

" "متشکرم، ببخشید، ببخشید، لطفاً ببخشید."

Honestly, we say it about eight times.

راستش را بخواهید حدود هشت بار می گوییم.

Number five.

When you greet a friend in the U.K.

شماره پنج.

وقتی به یک دوست در بریتانیا سلام

you don't normally shake their hand.

می کنید، معمولاً او را تکان نمی دهید.

You don't normally shake their hand.

شما معمولاً دست آنها را نمی فشارید.

Normally you give them one kiss on the cheek.

معمولاً یک بوسه روی گونه آنها می دهید.

If you've recently been in the rest of Europe

اگر اخیراً در بقیه اروپا بوده

then you might give two kisses by mistake

اید، ممکن است اشتباهاً دو بوسه بدهید

and say "Oh sorry, I've just got back from France.

و بگویید "اوه ببخشید، من فقط از فرانسه برگشت

"Just got back from Spain."

"تازه از اسپانیا برگشتم."

And if you're feeling very masculine

و اگر احساس می‌کنید خیلی مردانه

and you're with another very masculine person,

هستید و با یک شخص بسیار مردانه دیگر هستید

then even though you know them very well

، حتی اگر او را به خوبی می‌شناسید،

you might still shake their hand,

باز هم ممکن است با آن‌ها دست بدهید،

but that's only if you're very very masculine.

اما این فقط در صورتی است که خیلی خیلی مردانه باشید.

Number six.

شماره شش.

When the sun comes out,

وقتی خورشید بیرون می آید،

because it doesn't come out so often,

چون زیاد بیرون نمی آید،

we make the most of it.

از آن نهایت استفاده را می کنیم.

In 15 degree heat we will wear sandals, mini-skirts,

در گرمای 15 درجه صندل، دامن مینی،

strappy tops, bikinis,

تاپ بند دار، بیکینی

and we will get very very sunburned as well.

می پوشیم و همچنین بسیار بسیار آفتاب سوخته خواهیم شد.

The day after a sunny day, everyone is red.

روز بعد از یک روز آفتابی، همه قرمز هستند.

It's terrible.

این وحشتناک است.

Also, our houses are not designed to cope with the heat,

همچنین، خانه‌های ما برای مقابله با گرما طراحی نشده‌اند،

as I'm experiencing right now.

همانطور که من در حال حاضر آن را تجربه می‌کنم.

It's 19 degrees outside and I am absolutely dying.

هوا بیرون 19 درجه است و من کاملاً دارم می میرم.

Number seven.

شماره هفت.

British cuisine, well our most known dish

غذاهای بریتانیایی، معروف ترین

is probably the Sunday roast,

غذای ما احتمالاً کباب یکشنبه

or beef and Yorkshire puddings.

یا پودینگ های گوشت گاو و یورکشایر است.

However, we actually voted for our national dish

با این حال، ما در واقع به غذای ملی خود

and we voted for a chicken tikka masala,

رای دادیم و به مرغ تیکا ماسالا،

which is an Indian dish.

که یک غذای هندی است، رای دادیم.

Number eight, if you are on public transport

شماره هشت، اگر در حمل و نقل عمومی هستید

it is highly expected that you give up your seat

، انتظار می رود که صندلی خود را

for an elderly person or a disabled person.

برای یک فرد مسن یا یک فرد معلول واگذار کنید.

And if you don't do it, people will tut at you.

و اگر این کار را نکنید، مردم به شما آموزش خواهند داد.

This is a very British thing.

این یک چیز بسیار بریتانیایی است.

People just go (repeated tutting).

مردم فقط می روند (تکرار tutting).

But we don't like to be too direct.

اما ما دوست نداریم خیلی مستقیم باشیم.

Sometimes we muster up enough courage to say

گاهی اوقات ما آنقدر شجاعت پیدا می کنیم که بگوییم

"Excuse me, that person needs that seat",

"ببخشید، آن شخص به آن صندلی نیاز دارد"،

but we're not gonna be too confrontational about it.

اما در مورد آن زیاد متخاصم نخواهیم بود.

And if we are ever confrontational with someone

و اگر

on public transport, we spend the next week

در وسایل حمل و نقل عمومی با کسی درگیر شویم، هفته

coming down from the adrenalin and replaying the situation

بعد را از آدرنالین پایین می آوریم و وضعیت را

in our head, telling our mates about it.

در ذهن خود تکرار می کنیم و به همسران خود در مورد آن می گوییم.

It's a big deal.

این یک معامله بزرگ است.

Number nine, our humour can be quite difficult to understand.

شماره نه، درک طنز ما می تواند بسیار دشوار باشد.

We love sarcasm, we have quite dark sense of humour.

ما طعنه را دوست داریم، شوخ طبعی بسیار تاریکی داریم.

We can be quite dry, so we can say things without smiling.

ما می‌توانیم کاملاً خشک باشیم، بنابراین می‌توانیم چیزهایی را بدون لبخند زدن بگوییم.

I love the British sense of humour

من حس شوخ طبعی بریتانیایی را دوست

but it can offend people sometimes.

دارم اما گاهی اوقات می تواند مردم را آزار دهد.

Sucks to be them.

بد است آنها بودن

Number 10.

شماره

The majority of museums in London are free.

10. اکثر موزه های لندن رایگان هستند.

And we do actually use them quite a lot.

و ما در واقع بسیار از آنها استفاده می کنیم.

There's been a big increase

in Brits trying to do cultural things,

تلاش بریتانیایی ها برای انجام کارهای فرهنگی زیاد شده است

which I think is great.

که به نظر من عالی است.

Hasn't quite reached me yet,

هنوز به من نرسیده است،

but I did go to the museum in my village last year,

اما سال گذشته به موزه روستای خود رفتم،

so that was great.

بنابراین عالی بود.

Number 11.

شماره 11.

If you are invited to the home of a British person,

اگر به خانه یک فرد بریتانیایی دعوت شده اید،

if they are providing a meal or a party for you

اگر آنها یک وعده غذایی یا مهمانی برای شما

then you are sort of expected to bring some sort of gift.

تهیه می کنند، انتظار می رود که نوعی هدیه بیاورید.

Normally a bottle of wine, some flowers or chocolates.

معمولاً یک بطری شراب، مقداری گل یا شکلات.

If you don't bring a gift,

اگر هدیه ای نیاوردی،

we wouldn't say anything about it

چیزی در این مورد نمی گوییم،

but we would silently judge you.

اما در سکوت قضاوتت می کنیم.

Number 12.

شماره 12.

We are absolutely obsessed with our animals here,

ما در اینجا کاملاً نسبت به حیوانات خود وسواس داریم،

by animals I mean pets.

منظور من از حیوانات، حیوانات خانگی است.

We put our pets before our own children sometimes.

ما گاهی اوقات حیوانات خانگی خود را مقدم بر فرزندان خود می کنیم.

We are dog and cat crazy.

ما سگ و گربه دیوانه ایم

Number 13, as soon as the sun comes out

شماره 13، به محض بیرون آمدن خورشید، از

we leave work, when it's a good time to leave work,

محل کار خارج می شویم، زمانی که زمان خوبی برای ترک کار است،

normally five o'clock, and we go straight to a pub garden.

معمولاً ساعت پنج، و مستقیم به یک باغ میخانه می رویم.

We don't go inside the pub,

ما داخل میخانه نمی رویم،

we go straight to the pub garden

مستقیماً به باغ میخانه می رویم

or if there's no direct route to the garden

یا اگر مسیر مستقیمی به باغ وجود نداشته باشد

then we will march through the pub directly to the garden.

، از طریق میخانه مستقیماً به سمت باغ راهپیمایی می کنیم.

We love a pub garden.

ما عاشق یک باغ میخانه هستیم.

In fact when I finish this video,

در واقع وقتی این ویدیو را

I'm going straight there with my neighbour.

تمام می کنم، مستقیماً با همسایه ام به آنجا می روم.

14, that brings me onto our drinking culture.

14، که من را به فرهنگ نوشیدن ما می آورد.

It's quite bad but it's getting better.

خیلی بد است اما بهتر می شود.

It's very normal to see some very very drunk people

این بسیار طبیعی است که

on Friday and Saturday nights,

در شب های جمعه و شنبه،

and Sunday nights if it's a bank holiday,

و یکشنبه شب ها اگر تعطیلات بانکی باشد، افراد بسیار مست را ببینیم، به

which means we have the Monday off work.

این معنی که دوشنبه تعطیلی کار داریم.

But millennials, our younger generation, are drinking less,

اما نسل جوان ما، نسل جوان ما ، کمتر مشروب می نوشند،

which is a very good thing,

که این چیز بسیار خوبی است

and binge-drinking cases are going down.

و موارد پرنوشی در حال کاهش است.

Number 15.

شماره 15.

If we hold open a door for you, which we probably will,

اگر دری را به روی شما باز کنیم، که احتمالاً این کار را خواهیم کرد،

we expect a thank you.

انتظار تشکر داریم.

However, if somebody holds a door open for us,

با این حال، اگر کسی دری را برای ما باز نگه داشته باشد،

and it's actually at a really awkward distance

و در واقع در یک فاصله بسیار ناخوشایند قرار گرفته باشد،

so we have to kind of walk faster

بنابراین ما باید سریعتر راه برویم

and they have to wait for ages holding the door,

و آنها باید برای سال‌ها منتظر نگه داشتن در باشند،

both parties hate this situation

هر دو طرف از این وضعیت متنفرند،

but we still say thank you and we still do it,

اما ما همچنان می‌گوییم متشکرم و ما هنوز آن را انجام می دهیم،

because, I don't know why.

زیرا، نمی دانم چرا.

It's polite!

مودب است!

Number 16.

شماره 16.

We are, hmm, this is divided.

ما هستیم، هوم، این تقسیم شده است.

Some of us are very polite drivers

برخی از ما راننده های بسیار مودب

and some of us are very rude.

و برخی از ما بسیار بی ادب هستیم.

The polite drivers will probably let you through

احتمالاً رانندگان مؤدب به شما اجازه عبور

but they will expect a thank you.

خواهند داد، اما انتظار تشکر از شما را دارند.

We live for that thank you wave.

ما برای آن موج تشکر زندگی می کنیم.

Sometimes people just lift a finger and that's enough.

گاهی اوقات افراد فقط یک انگشت را بلند می کنند و همین کافی است.

I just like the acknowledgement.

من فقط تصدیق را دوست دارم.

I'm a polite driver.

من یک راننده مودب هستم.

Polite drivers also love to tut and shake their head

رانندگان مودب همچنین دوست دارند برای

at impolite drivers who have not thanked you

رانندگان بی ادبی که از شما

for letting them pass.

برای عبور از آنها تشکر نکرده‌اند سرشان را تکان دهند.

(repeated tutting)

شماره 17.

Number 17.

In many cultures around the globe

در بسیاری از فرهنگ ها در سراسر جهان،

women want to have lighter skin,

زنان می خواهند پوست روشن تری داشته باشند،

but in the U.K. we want to have darker skin.

اما در بریتانیا ما می خواهیم پوست تیره تری داشته باشیم.

Well, not all of us, but a lot of us like to use

خوب، نه همه ما، بلکه بسیاری از ما دوست داریم از

fake tanning products to make our skin darker.

محصولات برنزه کننده تقلبی برای تیره شدن پوست خود استفاده کنیم.

I must admit I have got some on today.

باید اعتراف کنم که امروز مقداری کار کردم.

I'm a very light shade of orange, on my knees particularly.

من رنگ نارنجی بسیار روشنی دارم، مخصوصاً روی زانوهایم.

Yeah, we don't have much sun,

آره، ما آفتاب زیادی نداریم،

we don't get much chance to tan,

شانس زیادی برای برنزه کردن نداریم،

and having a tanned complexion, I think,

و رنگ برنزه بودن، به نظر من

is almost a sign of wealth.

، تقریباً نشانه ثروت است.

Like you've been on holiday recently.

مثل اینکه اخیرا در تعطیلات بوده اید.

I just think I look healthier with a bit of a tan

فقط فکر می کنم با کمی برنزه سالم تر به نظر می رسم

but you might not agree.

اما ممکن است موافق نباشید.

Number 18, we are very divided over the Royal Family.

شماره 18، ما در مورد خانواده سلطنتی بسیار اختلاف داریم.

Some people think it brings in loads of tourism and money.

برخی از مردم فکر می کنند که گردشگری و پول زیادی به همراه دارد.

Some people think that they spend way too much money

برخی از مردم فکر می کنند که پول زیادی خرج می کنند

and there's never really been a study to show

و واقعاً هیچ مطالعه ای انجام نشده است که نشان دهد

whether they bring a profit or loss to the country.

آیا آنها برای کشور سود یا زیان می آورند.

So it's a funny one, we just don't know.

پس خنده دار است، ما نمی دانیم.

Number 19, the weather in summer can never be guaranteed.

شماره 19، آب و هوا در تابستان هرگز نمی توان تضمین کرد.

So we don't actually go on holiday

بنابراین ما در واقع چندان به تعطیلات

in our own country that much.

در کشور خود نمی رویم.

We do, but we can't guarantee

ما انجام می دهیم، اما نمی توانیم تضمین

it's gonna be a sunny beach holiday.

کنیم که تعطیلات ساحلی آفتابی خواهد بود.

A couple of years ago my family and I

چند سال پیش من و خانواده

went away to Cornwall, to a beach resort,

ام به کورنوال رفتیم، به یک استراحتگاه ساحلی،

and there was not a single day of sunshine.

و حتی یک روز هم آفتابی نبود.

It poured it down the entire time

تمام مدت آن را ریخت

and we just said never again.

و ما فقط گفتیم دیگر هرگز.

We will always go abroad now.

الان همیشه به خارج از کشور خواهیم رفت.

Number 21.

شماره 21.

We like to thank the bus driver when we get off the bus.

دوست داریم وقتی از اتوبوس پیاده می شویم از راننده اتوبوس تشکر کنیم.

In London, on the school bus, anywhere,

در لندن، در اتوبوس مدرسه، در هر مکانی،

it's pretty normal to say "Thank you", as we get off.

گفتن «متشکرم»، وقتی پیاده می‌شویم، بسیار عادی است.

My school bus driver was absolutely amazing.

راننده اتوبوس مدرسه من کاملاً شگفت انگیز بود.

He actually used to buy us all Easter eggs.

او در واقع برای همه ما تخم مرغ عید پاک می خرید.

A whole school bus of children, he was lovely,

کل اتوبوس مدرسه بچه ها، او دوست داشتنی بود،

his name was Roger.

اسمش راجر بود.

I hope I get to see him again.

امیدوارم دوباره ببینمش

Number 22.

شماره 22.

Dinner is often our biggest meal of the day,

شام اغلب بزرگترین وعده غذایی ما در روز است،

I'm talking about evening dinner.

من در مورد شام عصر صحبت می کنم.

We have a fairly heavy breakfast, a light lunch

ما یک صبحانه نسبتاً سنگین ، یک ناهار سبک

and then a heavy dinner,

و سپس یک شام سنگین می خوریم،

and we normally have breakfast between seven and eight,

و به طور معمول صبحانه بین هفت تا هشت،

lunch between 12 and one,

ناهار بین 12 تا یک،

and dinner between six and seven normally.

و شام بین شش تا هفت به طور معمول می خوریم.

Number 23.

شماره 23.

"How are you" and "You all right" are not genuine questions.

«چطوری» و «خوبی» سؤالات واقعی نیستند.

If we say "Hi, you all right,"

اگر بگوییم "سلام، شما خوب هستید"،

I don't actually expect you to answer saying

در واقع انتظار ندارم که پاسخ دهید

"Well, actually, no I'm not, my goldfish died."

"خب، در واقع، نه، نه، ماهی قرمز من مرد."

I just expect you to say "Yeah yeah, you all right."

من فقط از شما انتظار دارم که بگویید "آره بله، شما خوب هستید."

And that's it.

و بس.

Top quality interaction.

تعامل با کیفیت بالا

Number 24.

شماره 24.

Our population is incredibly diverse.

جمعیت ما فوق العاده متنوع است.

In London, for example, in 2011,

به عنوان مثال، در لندن، در سال 2011،

when they did the census that they do every 10 years,

زمانی که آنها سرشماری را که هر 10 سال یک بار انجام می دهند، انجام دادند،

44.9% of the population were white British.

44.9 درصد از جمعیت را سفیدپوستان بریتانیایی تشکیل می دادند.

That means London, as a city, is so diverse

این بدان معناست که لندن، به عنوان یک شهر، بسیار متنوع است

and it's something that a lot of us are really proud of.

و این چیزی است که بسیاری از ما واقعاً به آن افتخار می کنیم.

However, if you go up to the north east,

با این حال، اگر به سمت شمال شرقی بروید،

93.6% of the population were white British.

93.6٪ از جمعیت سفیدپوست بریتانیایی بودند.

So it's not evenly distributed.

بنابراین به طور مساوی توزیع نمی شود.

Number 25.

شماره 25.

We care a lot about where you stand on an escalator,

ما خیلی به جایی که روی پله برقی ایستاده اید اهمیت می

and we will tut and shake our heads

دهیم و اگر در جای نامناسبی بایستید سر خود را تکان می دهیم

if you stand in the wrong place,

and I always see tourists do this.

و همیشه می بینم که گردشگران این کار را انجام می دهند.

You have to stand on the right

شما باید در سمت راست

and you have to leave enough room

بایستید و باید فضای کافی

for busy rushy people to overtake you.

برای افراد شلوغ عجله بگذارید تا از شما سبقت بگیرند.

Otherwise, they won't say anything

در غیر این صورت، آنها چیزی نمی گویند،

but they'll stand there and tut

اما همان جا می ایستند و توالت می کنند

and maybe even say "Excuse me, excuse me!"

و شاید حتی می گویند "ببخشید، من را ببخشید!"

Just be prepared.

فقط آماده باش

26, we drink beer and cider in pints.

26، ما آبجو و سیب را در یک پیمانه می نوشیم.

Sometimes we drink a half pint

گاهی اوقات ما یک نیم پیمانه می نوشیم

and our beer is sometimes served warm.

و آبجو ما گاهی گرم سرو می شود.

Not lagers, but our British ales,

نه لگرها، بلکه عرقیات بریتانیایی ما،

we serve them at room temperature,

آنها را در دمای اتاق سرو می کنیم،

and that can be shocking for some people.

و این می تواند برای برخی افراد شوکه کننده باشد.

27, we are terrified of wasps.

27، ما از زنبورها می ترسیم.

The most serious, straight-laced person

اگر زنبوری بیاید، جدی‌ترین و مستقیم‌ترین

is likely to cause a massive flap and go (screaming),

فرد ممکن است یک فلپ بزرگ ایجاد کند و فریاد بزند

if a wasp comes.

.

I was in a church, watching a wedding ceremony

من در یک کلیسا بودم

the other day, and a wasp came and it was absolute carnage.

و روز گذشته مراسم عروسی را تماشا می کردم، زنبوری آمد و این قتل عام مطلق بود.

And, of course, all the women had flower decorations

و البته، همه خانم‌ها

in their hair, which just made it all the more hilarious.

روی موهایشان تزئینات گل داشتند، که باعث می‌شد خنده‌دارتر شود.

I just observed and thought I'm gonna put this in a video.

من فقط مشاهده کردم و فکر کردم که می خواهم این را در یک ویدیو قرار دهم.

Number 28.

شماره 28.

Our winters are really dark.

زمستان های ما واقعا تاریک است.

In the peak of winter, the sun doesn't come up

در اوج زمستان ، خورشید تا نه گذشته طلوع نمی کند

till past nine, and it goes down just after three.

و درست بعد از سه غروب می کند.

It means that you can go into the office

یعنی می توانید بدون دیدن نور خورشید وارد مطب شوید

and leave the office, without seeing sunlight.

و مطب را ترک کنید .

It is really quite intense.

واقعاً بسیار شدید است.

29.

29.

Carpets are a key feature in our houses,

فرش ها یک ویژگی کلیدی در خانه های ما هستند

and I'm not sure how I feel about this.

و من مطمئن نیستم که در این مورد چه احساسی دارم.

Carpets in a bedroom, okay,

فرش در اتاق خواب، خوب است،

but in a lot of old-fashioned houses

اما در بسیاری از خانه های قدیمی

we have carpets in the bathroom,

ما فرش هایی در حمام داریم،

which I don't think is hygienic,

که به نظر من بهداشتی نیست،

and it shocks quite a lot of people

و

when they come over here.

وقتی به اینجا می آیند خیلی افراد را شوکه می کند.

We also have carpets on the stairs,

روی پله ها هم فرش

which are really really hard to clean.

داریم که تمیز کردنشان واقعا سخت است.

I know that when I design my own house

من می دانم که وقتی خانه خودم را طراحی می کنم،

I won't be having so much carpet in it.

فرش زیادی در آن نخواهم داشت.

Number 30.

شماره 30.

Our plugs are different.

دوشاخه های ما متفاوت است.

We have a three pronged plug

ما یک دوشاخه سه شاخه داریم

which is different to the European plugs,

که با دوشاخه های اروپایی متفاوت است،

so make sure you bring an adaptor with you.

بنابراین حتما یک آداپتور همراه خود داشته باشید.

Let me see if I have a plug.

ببینم دوشاخه دارم یا نه

God, I'm so hot.

خدایا خیلی داغونم

Yeah, this is our plug.

آره، این دوشاخه ماست.

It's a three pronged plug, and this is an earth prong.

این یک شاخه سه شاخه است و این یک شاخه زمین است.

Tom Scott has got a really good video on this.

تام اسکات یک ویدیوی واقعا خوب در این مورد دارد.

This is gonna be one of two times

این یکی از دو باری است

that I recommend his videos in this video.

که ویدیوهای او را در این ویدیو توصیه می کنم.

I think he's got a video explaining that,

فکر می‌کنم او ویدیویی دارد که در آن توضیح می‌دهد،

and it's a really good one, so I'll link it down below.

و واقعاً خوب است، بنابراین آن را در زیر پیوند می‌دهم. بعداً

I am gonna mention another of his videos later on.

به یکی دیگر از ویدیوهای او اشاره خواهم کرد.

31.

31.

Our society really doesn't prioritise religion.

جامعه ما واقعاً دین را در اولویت قرار نمی دهد.

Church attendance and membership numbers

تعداد حضور و اعضای کلیسا

have been falling drastically.

به شدت کاهش یافته است.

In the 1930s, church membership was at 30%

در دهه 1930، اعضای کلیسا 30 درصد بود

and now it is at 10% or lower.

و اکنون به 10 درصد یا کمتر رسیده است.

A lot of people just go to church on really important events

بسیاری از مردم فقط در رویدادهای بسیار مهم

like weddings, Christmas and maybe Easter.

مانند عروسی، کریسمس و شاید عید پاک به کلیسا می روند.

Number 32.

شماره 32.

We often have separate taps, or faucets,

ما اغلب شیرآلات یا به قول شما شیرآلات جداگانه

as you might call them, for hot and cold water,

برای آب سرد و گرم

especially in old-fashioned houses.

مخصوصاً در خانه های قدیمی داریم.

This is where I talk about Scom Tott (laughing).

اینجا جایی است که من در مورد اسکام تات صحبت می کنم (با خنده).

This is where I talk about Tom Scott's video.

اینجا جایی است که من در مورد ویدیوی تام اسکات صحبت می کنم.

He's got a really really good video

او یک ویدیوی واقعاً خوب دارد

explaining why this is, 'cause I've always wondered

که توضیح می دهد چرا این اتفاق می افتد، زیرا من همیشه تعجب کرده

because I've always grown up with

ام زیرا همیشه بزرگ شده ام

having to choose between boiling hot water on my face,

که باید بین جوشاندن آب داغ روی صورتم

or freezing cold water on my face,

یا یخ زدن آب سرد روی صورتم یکی را انتخاب کنم

and just thinking why can't we just mix them.

و فقط به این فکر می کردم که چرا؟ نمی توانیم آنها را فقط مخلوط کنیم

We do have mixer taps now,

ما اکنون شیرهای مخلوط کن داریم،

but it was something to do with the tanks

اما این موضوع مربوط به مخازنی بود

that stored hot water.

که آب گرم را ذخیره می کردند.

They couldn't legally be mixed with drinking water,

از نظر قانونی نمی‌توان آن‌ها را با آب آشامیدنی مخلوط کرد،

hence why hot in one, cold drinking water in another.

بنابراین چرا در یکی گرم و در دیگری آب آشامیدنی سرد است .

Again, it's something I have in my house right now

باز هم، این چیزی است که من در حال حاضر در خانه خود دارم،

but when I move into my own house

اما وقتی به خانه

I will be making sure that all taps are mixed taps.

خودم نقل مکان می کنم، مطمئن خواهم شد که همه شیرهای آب مخلوط هستند.

Number 33.

شماره 33.

We drive on the left, but we walk on the right.

ما در سمت چپ رانندگی می کنیم، اما در سمت راست راه می رویم.

So you must drive on the left-hand side of the road

بنابراین باید در سمت چپ جاده رانندگی کنید

but you must go up the escalator on the right.

اما باید از پله برقی سمت راست بالا بروید.

Number 34.

شماره 34.

When something is in fashion,

وقتی چیزی مد است،

all women end up wearing the same thing

همه خانم‌ها در نهایت همان لباس را می‌پوشند،

even if it doesn't suit them.

حتی اگر برایشان مناسب نباشد.

I've had so many friends come over from abroad

من تا به حال دوستان زیادی از خارج از کشور آمده ام

and say oh my God, everyone is wearing the same thing.

و می گویند وای خدای من، همه همین لباس ها را می پوشند.

And I hadn't noticed it before but it is true.

و من قبلاً به آن توجه نکرده بودم اما واقعیت دارد.

I remember there was a fashion of like

یادم می‌آید یک مدل

quite see-through black leggings, and they just,

شلوار لی مشکی کاملاً شفاف وجود داشت، و آن‌ها فقط

they didn't look good on anyone,

به نظر هیچ‌کس نمی‌آمدند،

but everyone seemed to wear them

اما به نظر می‌رسید که همه آن‌ها را با لباس‌های زیر

with the wrong coloured underwear underneath.

با رنگ نامناسب می‌پوشیدند.

Number 35.

شماره 35.

When we're 18, we are sort of expected, by our parents,

هنگامی که ما 18 ساله هستیم ، والدینمان از ما انتظار دارند که از

to move out and start our lives.

خانه خارج شده و زندگی خود را شروع کنیم.

In a lot of countries, people will stay with their parents

در بسیاری از کشورها، مردم تا 30 سالگی با والدین خود می مانند

till they're well in their 30s.

.

Here, we just wanna get out as soon as possible

اینجا، ما فقط می‌خواهیم هر چه زودتر از خانه بیرون بیاییم

and our parents want us out as soon as possible.

و والدینمان می‌خواهند هر چه زودتر ما را بیرون بیاوریم.

If we go to university, we go at 18

اگر به دانشگاه برویم، در 18 سالگی

and we normally go to a university

می‌رویم و معمولاً به دانشگاهی می‌رویم

that's quite far from our own home.

که از خانه خودمان بسیار دور است.

However, if we're going to start a job straight away

با این حال، اگر بخواهیم فوراً شغلی را شروع

then yes, we might stay with our parents a bit longer.

کنیم، بله، ممکن است مدت بیشتری با والدین خود بمانیم.

It is becoming more common

پس از اتمام دانشگاه،

to move back in with your parents

بازگشت به خانه نزد والدینتان رایج تر شده است

after you've finished university.

.

That's something that I did for six-ish months

این کاری است که من شش ماه

when I was starting my business after graduating.

پس از فارغ التحصیلی کسب و کارم را شروع کردم.

Number 36.

شماره 36.

Our university fees are high.

شهریه دانشگاه ما بالاست.

Very very high.

خیلی خیلی بالا

For U.K. residents, nine grand a year,

برای ساکنان بریتانیا، 9 گرند در سال،

grand is pounds, thousand pounds, 9000 pounds a year,

گرند پوند است، هزار پوند، 9000 پوند در سال،

and for international students it can be much much higher.

و برای دانشجویان بین المللی می تواند بسیار بیشتر باشد.

Number 37.

شماره 37.

We have ice cream trucks that drive round our villages

ما کامیون های بستنی داریم که در دهکده های ما تردد می کنند

playing a tune, like a little dingy-bell tune,

و آهنگی مانند صدای زنگ کوچکی می نوازند،

and it's the most exciting sound as a child.

و این هیجان انگیزترین صدا در دوران کودکی است.

I never had it 'cause I lived in a rural village

من هرگز آن را نداشتم، زیرا در یک روستای روستایی زندگی می کردم،

but when I went to the park or to see friends,

اما وقتی به پارک یا برای دیدن دوستان می

I remember hearing this noise and being like ah,

رفتم، به یاد می آورم که این صدا را شنیدم و مانند آه

the ice cream man.

، مرد بستنی بودم.

But I think my friend's mum told her

اما فکر می‌کنم مادر دوستم به او گفته است

that the ice cream man only played the tune

که مرد بستنی‌ساز فقط وقتی که بستنی‌اش تمام شده بود آهنگ را می‌نواخت

when he'd run out of ice cream,

،

which I think is the meanest thing ever.

که به نظر من بدترین چیز است.

Number 38.

شماره 38.

We don't use our car horns that often.

ما اغلب از بوق ماشین خود استفاده نمی کنیم.

They are for angry emergencies.

آنها برای مواقع اضطراری عصبانی هستند.

Or just emergencies, not necessarily angry ones.

یا فقط موارد اضطراری، نه لزوماً موارد عصبانی.

I went to Bali last year, or the year before,

من سال گذشته یا سال قبل به بالی رفتم

and they just used them all the time to say hello

و آنها همیشه از آنها برای سلام کردن

and to nudge people.

و تشویق مردم استفاده می کردند.

No.

Over here, car horns are quite a big deal

and if someone beeps their horn at you

you spend the rest of the car journey getting over it.

نه.

I've had one car horn ruin my entire day.

من یک بوق ماشین تمام روزم را خراب کرده ام.

39.

39.

Car drivers hate cyclists and cyclists hate car drivers.

رانندگان اتومبیل از دوچرخه سواران و دوچرخه سواران از رانندگان اتومبیل متنفرند.

It's a war on the road at the moment.

در حال حاضر یک جنگ در جاده است. محبوبیت

Cycling has increased massively in popularity

دوچرخه سواری به شدت افزایش یافته است

and car drivers are not happy about it.

و رانندگان خودرو از آن راضی نیستند.

40.

40.

Our supermarkets are very big

سوپرمارکت های

and they have a huge range of pre-prepared food,

ما بسیار بزرگ هستند و طیف وسیعی از غذاهای از پیش آماده شده،

so ready meals, to cook in the microwave.

بنابراین غذاهای آماده، برای پختن در مایکروویو دارند.

I've been to lots of other countries

من به بسیاری از کشورهای دیگر

and I've never seen the range that we have,

سفر کرده ام و هرگز محدوده ای را که داریم، به

apart from, perhaps, in America.

جز، شاید در آمریکا، ندیده ام.

41.

41.

If we live in a city

اگر در شهری زندگی می

we tend to totally mind our own business.

کنیم، تمایل داریم کاملاً به کار خودمان فکر کنیم.

We don't talk to our neighbours.

ما با همسایه هایمان صحبت نمی کنیم.

We maybe stretch to a hello sometimes.

ممکن است گاهی اوقات به یک سلام دراز بکشیم.

And you really don't get to know people

و شما واقعاً با افراد

outside of your own friend group

خارج از گروه دوستان خود

and your social activities and work.

و فعالیت های اجتماعی و کار خود آشنا نمی شوید.

In a village, however, it's completely different

با این حال، در یک دهکده، شرایط کاملاً متفاوت است

and you have quite a hard time protecting your business.

و شما برای محافظت از کسب و کار خود بسیار مشکل دارید.

If you tell a secret to someone the whole village will know.

اگر رازی را به کسی بگویی تمام دهکده خواهند فهمید.

I kind of like it though.

هر چند به نوعی آن را دوست دارم.

Number 42.

شماره 42.

We find it incredibly rude if somebody talks on their phone,

اگر کسی در وسایل

loudly, on public transport.

نقلیه عمومی با تلفن خود با صدای بلند صحبت کند، به نظر ما بسیار بی ادبانه است.

And the best example of this

و بهترین مثال

is the train going to and from Luton Airport

آن قطاری است که به فرودگاه لوتون

and Gatwick Airport.

و فرودگاه گاتویک رفت و آمد می کند.

You can see, before it arrives to Gatwick,

می‌توانید ببینید، قبل از رسیدن به گاتویک،

everyone's just sitting in silence,

همه در سکوت نشسته‌اند،

and then as soon as you've gone past it

و به محض اینکه از

it's just filled with tourists that don't know

کنار آن گذشتید، پر از توریست‌هایی است که

our society rules, just talking really really loudly

قوانین جامعه ما را نمی‌دانند، فقط با صدای بلند

to their mums, saying that they've arrived safely

با مادرانشان صحبت می‌کنند. می گویند که آنها سالم رسیده اند

and all of the British people looking like,

و همه بریتانیایی ها شبیه هستند،

they're talking loudly on public transport, what do we do.

آنها با صدای بلند در حمل و نقل عمومی صحبت می کنند، چه کار کنیم.

43.

Our tabloid gossip newspapers are disgusting.

43. روزنامه های شایعه پراکنی ما منزجر کننده هستند.

They are terrible.

آنها وحشتناک هستند.

They lie so much, but we all secretly read them.

آنها خیلی دروغ می گویند، اما همه ما پنهانی آنها را می خوانیم.

I can't say all of us,

نمی توانم بگویم همه ما هستیم،

but many of us will secretly read the Daily Mail.

اما بسیاری از ما مخفیانه دیلی میل را می خوانیم.

44.

In the countryside, especially,

44.

به خصوص در حومه شهر،

we have milk delivered to our doorstep in bottles

ما شیر را در بطری درب منزل تحویل می دهیم

and it's something that I'm very passionate about.

و این چیزی است که من بسیار به آن علاقه دارم.

I'm really passionate about supporting our local milkman

من واقعاً مشتاق حمایت از شیرکار محلی خود

and supporting our local dairy farmers.

و حمایت از کشاورزان لبنی محلی خود هستم.

I get my milk delivered on Monday and Thursday

من شیرم را دوشنبه و پنجشنبه تحویل

and I love it, it's amazing,

می‌گیرم و دوستش دارم، فوق‌العاده است،

we always have fresh milk at the door.

ما همیشه شیر تازه درب منزل داریم.

45.

45.

We generally tip 10% in restaurants

ما عموماً 10 درصد انعام را در رستوران‌ها

and we prefer to tip it in cash

می‌دهیم و ترجیح می‌دهیم آن را نقدی انعام

'cause then we know it goes directly

دهیم، زیرا می‌دانیم که مستقیماً

to the waiter or waitress.

به پیشخدمت یا پیشخدمت می‌رسد.

However, some restaurants, especially London restaurants

با این حال، برخی از رستوران‌ها، به‌ویژه رستوران‌های لندن

or chain restaurants, will already add a service charge

یا رستوران‌های زنجیره‌ای، قبلاً هزینه خدماتی را

to your bill, which is normally 12.5%,

به صورت‌حساب شما اضافه می‌کنند که معمولاً 12.5٪ است

and some of us will get very angry about this

و برخی از ما از این موضوع بسیار عصبانی

and we'll ask for that to be taken off

می‌شویم و درخواست می‌کنیم که آن را حذف کنند.

and will, instead, give cash directly

در عوض مستقیماً

to the waiter or waitress.

به گارسون یا پیشخدمت پول نقد می دهد.

Because we know that they are not on the best wages

زیرا می دانیم که آنها بهترین دستمزدها را ندارند

and those tips form a big part of what they earn,

و این انعام بخش بزرگی از درآمد آنها را تشکیل می دهد،

and yes, yes I do that.

و بله، بله من این کار را انجام می دهم.

46.

46.

We're very indirect.

ما خیلی غیر مستقیم هستیم.

Instead of saying, "I don't like it", we would say

به جای اینکه بگوییم « دوست ندارم»، می‌گوییم

"Well I don't hate it."

«خب من از آن متنفر نیستم».

Or, "It's not my cup of tea."

یا "این فنجان چای من نیست."

Yeah, we just hate being straight to the point.

بله، ما فقط از اینکه سر اصل مطلب باشیم متنفریم.

We don't like offending people.

ما از مردم توهین کننده خوشمان نمی آید.

But it can be very very confusing for people

اما ممکن است برای افرادی

who aren't from here.

که اهل اینجا نیستند بسیار گیج کننده باشد.

47.

47.

Most Sundays we have a meal called a Sunday roast.

اکثر یکشنبه ها یک وعده غذایی به نام کباب یکشنبه داریم.

We normally have it in a pub or our mum will cook it for us

ما معمولاً آن را در یک میخانه می خوریم یا مادرمان آن را برای ما می

and oh, it's the best meal in the world

پزد و اوه، این بهترین غذای جهان است

and everyone's favourite Sunday roast

و کباب یکشنبه مورد علاقه همه،

is their mum's Sunday roast,

کباب یکشنبه مادرشان است،

and their mum's Sunday roast is supposedly better

و ظاهراً کباب یکشنبه مادرشان بهتر

than any other Sunday roast.

از هر کباب یکشنبه دیگری است.

But everyone says that.

اما همه این را می گویند.

But my mum's genuinely is the best.

اما مادر من واقعاً بهترین است.

48.

48.

Although fish and chips are really famous here,

اگرچه ماهی و چیپس اینجا واقعاً معروف است،

I would say that going out for a Chinese

اما می‌توانم بگویم که بیرون رفتن برای یک چینی

and going out for a curry, are way more popular.

و بیرون رفتن برای کاری، بسیار محبوب‌تر است.

We do that way more often.

ما اغلب این کار را انجام می دهیم.

Fish and chips, I probably have it once every two years.

ماهی اند چیپس، احتمالا هر دو سال یک بار آن را می خورم.

Fish and chip shops have declined in quality.

فروشگاه های ماهی و چیپس از نظر کیفیت افت کرده اند.

Number 49.

شماره 49.

We will do literally everything in our power

ما به معنای واقعی کلمه تمام تلاش خود را انجام خواهیم داد

to avoid the most minor awkward situation.

تا از جزئی ترین وضعیت ناخوشایند جلوگیری کنیم.

I was walking with my friend the other day,

روز پیش با دوستم قدم می زدم ،

she is quite awkward,

او کاملاً بی دست و پا است

and she had a plastic bag full of shopping.

و یک کیسه پلاستیکی پر از خرید داشت.

She saw someone she knew, the bag broke and emptied out,

او کسی را که می‌شناخت دید، کیف شکست و خالی شد،

but instead of stopping to pick it up,

اما به جای توقف برای برداشتن آن،

which would mean she would have to talk to this person,

که به این معنی است که باید با این شخص صحبت کند

she just carried on walking with an empty bag.

، فقط با یک کیف خالی به راه رفتن ادامه داد.

And I just thought that is peak British there.

و من فقط فکر کردم که اوج بریتانیا در آنجا است.

Number 50.

شماره 50.

Women seriously underdress for the weather or nights out.

زنان به طور جدی برای آب و هوا یا شب های بیرون لباس می پوشند.

On New Year's Eve you will see women in like bikini tops

در شب سال نو زنانی را خواهید دید

and tiny dresses, bare legs, strappy heels.

که لباس‌های بیکینی و لباس‌های ریز، پاهای برهنه، پاشنه‌های بنددار به تن دارند.

But they don't necessarily get cold

اما آنها لزوما سرد نمی شوند

and this is a phenomenon we like to call the beer blanket.

و این پدیده ای است که ما دوست داریم آن را پتوی آبجو بنامیم.

Once you have enough beer in you, you can't feel the cold.

وقتی به اندازه کافی آبجو در خود داشته باشید، نمی توانید سرما را احساس کنید.

Right, those are my 50 random weird

درست است، اینها 50 واقعیت عجیب

and just a bit quirky facts about British culture

و غریب و کمی عجیب من در مورد فرهنگ

and British life.

بریتانیا و زندگی بریتانیایی هستند.

I hope you enjoyed them.

امیدوارم از آنها لذت برده باشید.

Don't forget to check out Audible.

فراموش نکنید که Audible را بررسی کنید.

You can claim your free audiobook

می‌توانید کتاب صوتی رایگان

and 30 day free trial, in the description box,

و 30 روز آزمایشی رایگان خود را در کادر توضیحات به

along with my recommendations.

همراه توصیه‌های من درخواست کنید.

Just click on the link.

فقط روی لینک کلیک کنید.

Don't forget to connect with me on all of my social media.

فراموش نکنید که در تمام شبکه های اجتماعی من با من در ارتباط باشید.

I've got my Facebook, I've got my Instagram

من فیسبوک، اینستاگرام

and I've got my Twitter.

و توییتر خود را دارم.

And I shall see you soon for another lesson.

و من به زودی شما را برای یک درس دیگر می بینم.

(imitates kissing)

(تقلید از بوسیدن)

(upbeat music)

(موسیقی شاد)