Learn English Vocabulary Daily #16.1 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you are listening to Week 16, Day 1 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 16, Day 1 English Five a Day هستید.

This is a series that aims to increase your active vocabulary

این مجموعه ای است که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان فعال شما در

by five pieces every day of the week from Monday to Friday.

هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's start today's list with a noun, and it is tactic, tactic.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک اسم شروع کنیم، و آن تاکتیک، تاکتیک است.

We spell this T A C T I C, tactic.

ما این تاکتیک T A C T I C را می نویسیم.

Tactic.

تاکتیک

A tactic is a planned way of doing something.

تاکتیک روشی برنامه ریزی شده برای انجام کاری است.

So, here's an example, my son is not very good at eating vegetables.

بنابراین، این یک مثال است، پسر من در خوردن سبزیجات خیلی خوب نیست.

He loves fruit, but he won't take vegetables at all.

او عاشق میوه است، اما اصلا سبزی نمی خورد.

He won't even have them on his plate; he tends to pass them on to somebody else.

او حتی آنها را در بشقاب خود نخواهد داشت. او تمایل دارد آنها را به شخص دیگری منتقل کند.

So, I have to employ lots of different tactics to try and get him

بنابراین، من باید تاکتیک های مختلف زیادی را به کار بگیرم تا او را وادار کنم

to at least try these vegetables.

حداقل این سبزیجات را امتحان کند.

So, for example, one tactic is to get him to help me prepare the meals.

بنابراین، برای مثال، یک تاکتیک این است که از او بخواهم به من در تهیه غذا کمک کند.

So, he prepares the vegetables either by cutting them grating them, adding flavour

بنابراین، سبزی ها را با برش رنده کردن، طعم دادن

to them, adding them to the pan, going through the process of cooking them.

به آنها، اضافه کردن آنها به تابه و طی مراحل پخت آماده می کند.

And then hopefully by the time it's laid on the plate, he feels almost

و سپس امیدواریم تا زمانی که آن را در بشقاب گذاشته شود، تقریباً احساس می‌کند

like he has to try it because he's been so involved in creating the meal.

که باید آن را امتحان کند، زیرا در تهیه غذا نقش داشته است.

It doesn't always work.

همیشه کار نمی کند.

Another tactic is to hide vegetables in things like sauces, or to hide them

تاکتیک دیگر این است که سبزیجات را در چیزهایی مانند سس پنهان کنید، یا

in a stew by sticking it all into a blender and blending it down, so that he

با چسباندن همه آنها در مخلوط کن و مخلوط کردن آن ها در خورش، آنها را در یک خورش پنهان کنید، به طوری که

doesn't really notice they're even there.

واقعاً متوجه وجود آنها نشود.

The flavours of the meat, or the things that he does like, overpowers

طعم گوشت یا چیزهایی که او دوست دارد، بر طعم سبزیجات غلبه می کند

the flavour of the vegetables.

.

So, he gets the vegetables, but in a more blended way, which isn't as good from a

بنابراین، او سبزیجات را دریافت می کند، اما به روشی ترکیبی تر، که از

fibre point of view, but it's one tactic that has worked many times in the past.

نظر فیبر خوب نیست، اما این تاکتیکی است که در گذشته بارها جواب داده است.

Do you have to use any tactics to achieve anything?

آیا برای رسیدن به هر چیزی باید از هر تاکتیکی استفاده کرد؟

When I play squash I use different tactics, depending on my opponent.

وقتی اسکواش بازی می کنم بسته به حریفم از تاکتیک های مختلفی استفاده می کنم.

Here's another example,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Okay guys, we need to agree tactics before the game.

"بچه ها خوب، ما باید قبل از بازی تاکتیک ها را به توافق برسیم.

We can't afford to lose this one, the championship depends on it".

ما نمی توانیم این یکی را ببازیم، قهرمانی به آن بستگی دارد".

Next on our list is a verb and it is establish, establish.

بعدی در لیست ما یک فعل است و آن را ایجاد، تاسیس می کند.

To establish.

بنیانگذاری.

We spell this E S T A B L I S H, establish.

ما این E S T A B L I S H را هجی می کنیم، برقرار کنید.

To establish something is to start something that will last for a

ایجاد چیزی شروع کردن چیزی است که برای

long time or to create, or set something in a particular way.

مدت طولانی دوام می آورد یا ایجاد یا تنظیم چیزی به روشی خاص.

So, often schools and companies will say they were established in

بنابراین، اغلب مدارس و شرکت‌ها می‌گویند که در

a particular year, or a charity might have been established in 2010.

یک سال خاص تأسیس شده‌اند، یا ممکن است یک موسسه خیریه در سال 2010 تأسیس شده باشد. فکر می‌کنم

English Like a Native was established back in 2017, I think it was.

English Like a Native در سال 2017 تأسیس شد.

I might have to establish a new long-term routine that employs many

ممکن است مجبور شوم یک روال درازمدت جدید ایجاد کنم که از

tactics in order to get my son to eat.

تاکتیک های زیادی استفاده می کند تا پسرم را وادار به خوردن غذا کنم.

So, I establish a new routine.

بنابراین، من یک روال جدید ایجاد می کنم.

Here's another example,

در اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"Once we establish the price, we can begin to advertise and sell

"پس از تعیین قیمت، می توانیم شروع به تبلیغ و فروش

the product on the high street."

محصول در خیابان های بزرگ کنیم."

So, once we create or set the price, once we establish the price.

بنابراین، هنگامی که قیمت را ایجاد یا تعیین می کنیم ، زمانی که قیمت را تعیین می کنیم.

Alright, let's move on to our next word.

خوب، بیایید به حرف بعدی خود برویم.

This is an adjective and it is old-school, old- school.

این یک صفت است و قدیمی، مدرسه قدیمی است.

We spell this O L D, hyphen, S C H O O L.

ما این O L D، خط فاصله، S C H O O L را می نویسیم.

I like this word.

من این کلمه را دوست دارم.

Old-school means that something is old-fashioned or not modern or recent.

Old-school یعنی چیزی کهنه است یا مدرن یا جدید نیست.

Sometimes old-school can also be deemed to be quite cool because it is old and cool.

گاهی اوقات می توان به دلیل قدیمی و باحال بودن مدرسه قدیمی نیز بسیار باحال در نظر گرفت.

I don't really know how else to explain it.

من واقعاً نمی دانم چگونه آن را توضیح دهم.

There's just that sense of being a bit cool.

فقط این حس کمی باحال بودن وجود دارد.

So, if I am on my BMX and I'm doing some tricks that are really

بنابراین، اگر من در BMX خود هستم و ترفندهایی را انجام می دهم که واقعاً

great, but we're definitely much more the style of the nineties.

عالی هستند، اما قطعاً ما بسیار بیشتر از سبک دهه نود هستیم.

Then you might look at me and go,

بعد ممکن است به من نگاه کنی و بگویی:

"Whoa, old-school!

"اووو، مدرسه قدیمی!

Wow!

Yeah!

Cool!"

وای!

آره!

باحال!"

Okay.

So, in that sense it is a positive adjective, but it depends on the context.

باشه.

بنابراین، از این نظر یک صفت مثبت است ، اما بستگی به زمینه دارد.

If I say that I've employed a new teacher and the new teacher doesn't like to use

اگر بگویم که معلم جدیدی استخدام کرده ام و معلم جدید دوست ندارد از

the technology provided in the classroom, instead she prefers a chalkboard and

فناوری ارائه شده در کلاس استفاده کند، در عوض تخته سیاه را ترجیح می دهد و

she doesn't like laptops or devices.

لپ تاپ یا دستگاه را دوست ندارد.

So, it's all pen and paper.

بنابراین، همه چیز قلم و کاغذ است.

She's very old-school like that.

او خیلی قدیمی است.

Then that may not be so positive.

آن وقت ممکن است آنقدرها مثبت نباشد.

But generally old-school is used in a positive way.

اما به طور کلی از مدرسه قدیمی به صورت مثبت استفاده می شود.

Here's another example,

این یک مثال دیگر است،

"Don't you find Adam very old-school in his approach to management?

"آیا آدام را در رویکردش به مدیریت خیلی قدیمی نمی‌دانید؟

Next on the list is an idiom and it is change the face of something.

بعدی در لیست یک اصطلاح است و آن تغییر چهره چیزی است.

To change the face of something.

برای تغییر چهره چیزی.

We spell this change, C H A N G E.

ما این تغییر را می‌گوییم، C H A N G E.

The, T H E.

The, T H E.

Face, F A C E.

Face, F A C E.

Of something, so, that's O F, of.

از چیزی، بنابراین،

Something, S O M E T H I N G.

Change the face of something.

Now this means to transform or to revolutionise or to

completely change something.

So, this is used for things like society or a system, something that's quite large.

این O F، از. برای چیزهایی مانند جامعه یا یک سیستم استفاده می شود، چیزی که بسیار بزرگ است.

So, for example, you might change the face of the postal service, which at this

بنابراین، برای مثال، ممکن است چهره خدمات پستی را تغییر دهید، که در این

point probably needs it because there's not been much in the way of good news

مرحله احتمالاً به آن نیاز دارد زیرا اخبار خوبی

for the postal service in the UK lately.

برای این سرویس وجود ندارد. خدمات پستی اخیراً در انگلستان.

So, perhaps some of the recent scandals will change the

بنابراین، شاید برخی از رسوایی های اخیر

face of the postal service.

چهره خدمات پستی را تغییر دهد.

Maybe something will finally be done and it will be transformed and revolutionised.

شاید بالاخره کاری انجام شود و متحول و انقلابی شود.

You might say

ممکن است بگویید

"AI has transformed the face of the creator economy."

"هوش مصنوعی چهره خالق را متحول کرده است. اقتصاد."

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"The government is planning to change the face of the National

"دولت در حال برنامه ریزی برای تغییر چهره

Health System, I hope they follow through with their plans this time".

نظام سلامت ملی است، امیدوارم آنها این بار برنامه های خود را دنبال کنند."

Alright, moving on to our final word for today, and it is a noun,

بسیار خوب، به سراغ کلمه پایانی امروزمان برویم ، و آن یک اسم است، و

and it is edge, edge, which is spelled E D G E, edge, edge.

لبه، لبه است که املای آن E D G E، لبه، لبه است.

Now, we're talking here about to have an edge over someone.

اکنون، ما در اینجا در مورد برتری نسبت به کسی صحبت می کنیم.

So, to have an edge over someone, to have the edge.

بنابراین، بر کسی برتری داشتن ، لبه داشتن.

Now, this is to have an advantage over another person.

حالا این برای داشتن مزیت نسبت به شخص دیگری است. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"In terms of experience, Clara definitely had the edge over the

"از نظر تجربه، کلارا قطعا برتری بیشتری نسبت به

other people that we interviewed."

سایر افرادی داشت که با آنها مصاحبه کردیم."

So, do you ever have the edge in any particular situation?

بنابراین، آیا تا به حال در هر موقعیت خاصی برتری دارید؟

I've got vague memories of entering karaoke competitions when

خاطرات مبهمی از ورود به مسابقات کارائوکه در دوران

I was younger and, and winning because, well, I had the edge.

جوانی دارم و برنده شدن، زیرا، خوب، من برتری داشتم.

I had been trained to be a professional singer.

من برای یک خواننده حرفه ای آموزش دیده بودم.

And so I would just occasionally go to my local pub and take part in

و بنابراین من فقط گاهی به میخانه محلی خود می روم و

a karaoke contest more, so that I could just continue to get experience

بیشتر در یک مسابقه کارائوکه شرکت می کنم، تا بتوانم به تجربه

of singing in front of people in a kind of bar environment, because

آواز خواندن در مقابل مردم در یک نوع محیط بار ادامه دهم، زیرا

that's quite hard on your voice.

این برای صدای شما بسیار سخت است.

But in these cases, I would win the competition, which was probably a

اما در این موارد، من برنده مسابقه می‌شدم که احتمالاً

little bit unfair because I definitely had the edge over the other people

کمی ناعادلانه بود زیرا قطعاً نسبت به سایر افرادی که

taking part in the competition.

در مسابقه شرکت می‌کردند برتری داشتم.

So, I've just made a confession there.

بنابراین، من فقط در آنجا اعتراف کردم.

For those people that I stole that trophy from, I apologise.

برای افرادی که آن جام را از آنها دزدیدم، عذرخواهی می کنم.

Please accept my sincere apology.

عذرخواهی صمیمانه من را بپذیرید.

I should never have entered!

من هرگز نباید وارد می شدم!

Okay.

باشه.

Apologies and confessions over.

عذرخواهی و اعتراف تمام شد

Let's recap today's list.

بیایید فهرست امروز را خلاصه کنیم.

We started with the noun tactic.

با تاکتیک اسم شروع کردیم.

So, a planned way of doing something.

بنابراین، یک روش برنامه ریزی شده برای انجام کاری.

Then we had the verb establish, which is to start, create, or set something

سپس فعل ایجاد را داشتیم، یعنی شروع کردن، ایجاد کردن یا تنظیم کردن چیزی

that will last for a long time.

که برای مدت طولانی دوام می آورد.

Then we had the adjective old-school, something that's not modern or recent,

سپس ما صفت مدرسه قدیمی را داشتیم، چیزی که مدرن یا جدید نیست،

something that's old-fashioned, but potentially quite cool.

چیزی که از مد افتاده است، اما به طور بالقوه بسیار جالب است.

Then we had the idiom to change the face of something, which

سپس ما این اصطلاح را داشتیم که چهره چیزی را تغییر دهیم، یعنی

is to transform revolutionise, or completely change something.

تغییر دادن انقلابی کردن، یا تغییر کامل چیزی.

And then we had the noun edge.

و سپس اسم لبه را داشتیم.

To have the edge over someone else.

برتری نسبت به دیگری

Okay, let's do this for pronunciation.

خوب، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

So, please, repeat after me.

پس لطفا بعد از من تکرار کن

Tactic.

تاکتیک

Tactic.

تاکتیک

Establish.

تاسيس كردن.

Establish.

تاسيس كردن.

Old-school.

مدرسه قدیمی.

Old-school.

مدرسه قدیمی.

Change the face of something.

چهره چیزی را تغییر دهید.

Change the face of something.

چهره چیزی را تغییر دهید.

Edge.

حاشیه، غیرمتمرکز.

Edge.

حاشیه، غیرمتمرکز.

Very good.

خیلی خوب.

Now, if I have an advantage over you.

حالا اگر من نسبت به شما مزیتی دارم.

So, I've got some experience that you don't have that's going to

بنابراین، من تجربه‌ای دارم که شما آن را ندارید که به

help me to achieve a shared goal.

من در رسیدن به یک هدف مشترک کمک می‌کند.

What do I have over you?

من از تو چه دارم؟

I have the edge.

من لبه دارم

I've got the edge.

من لبه دارم

Absolutely.

کاملا.

I've got an edge over you.

من از شما برتری دارم

And if I want to transform and revolutionise how this company

و اگر بخواهم نحوه عملکرد این شرکت را متحول و متحول کنم، از

functions, what idiom could I use?

چه اصطلاحی می توانم استفاده کنم؟

Change the face of the company.

چهره شرکت را تغییر دهید.

Absolutely.

کاملا.

And then if I want to start something that will last for a long time, maybe I'm going

و سپس اگر بخواهم کاری را شروع کنم که برای مدت طولانی دوام داشته باشد، شاید قرار است

to start a charity, what verb could I use?

یک موسسه خیریه راه اندازی کنم، از چه فعل می توانم استفاده کنم؟

To establish.

بنیانگذاری.

Establish.

تاسيس كردن.

And I'm going to need some plans of ways to do things.

و من به برنامه هایی برای انجام کارها نیاز دارم.

So, what would I call those, those planned ways of doing things?

بنابراین، من آن‌ها را، آن روش‌های برنامه‌ریزی‌شده برای انجام کارها، چه می‌نامم؟

Tactics.

تاکتیک.

Tactics.

تاکتیک.

Now my tactics are not modern.

حالا تاکتیک من مدرن نیست.

They're actually quite old-fashioned.

آنها در واقع کاملاً قدیمی هستند.

What other adjective could I use to describe them?

چه صفت دیگری می توانم برای توصیف آنها استفاده کنم؟

Old-school.

مدرسه قدیمی.

Old-school.

مدرسه قدیمی.

OK, you know what's coming next.

باشه، میدونی بعدش چی میشه

Let's bring them all together in a little story.

بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

After being replaced by a younger player in his old team a few weeks ago, Robin,

رابین یا رابی که دوست داشت چند هفته پیش با یک بازیکن جوان در تیم قدیمی خود جایگزین شود

or Robbie as he liked to be called, had felt a sense of rejection, but not defeat.

، احساس طرد شدن کرده بود، اما نه شکست.

Today, he stood on the field amongst a group of young rugby players

او امروز در میان جمعی از راگبی بازان جوان

with a determined look on his face.

با چهره ای مصمم در زمین ایستاد.

"This is it!"

"این است!"

Robbie said to himself.

رابی با خودش گفت

"My chance to establish my own team and change the face of rugby.

شانس من برای ایجاد تیم خودم و تغییر چهره راگبی است.

And this time, I'm not going to let anyone tell me I'm too old."

و این بار، به کسی اجازه نمی دهم که به من بگوید من خیلی پیر شده ام."

He began setting up cones and going over tactics with the young players.

او شروع به تنظیم مخروط ها کرد و تاکتیک ها را با بازیکنان جوان انجام داد.

"Old-school tactics may not be popular, but they're effective.

تاکتیک‌های قدیمی ممکن است محبوب نباشند، اما موثر هستند

We'll use them to our advantage, to have the edge over our opponents."

.

The young players listened intently, impressed by their new manager's

بازیکنان جوان به دقت گوش می‌دادند و تحت تأثیر

knowledge and determination.

دانش و اراده سرمربی جدیدشان قرار گرفتند.

"Together, we'll build a team that will be feared on the pitch.

ما با هم تیمی را می سازیم که در زمین از آن بترسد.

And we're going to do it our way."

و ما آن را به روش خود انجام خواهیم داد."

With renewed vigour, the team continued training, ready to change

با قدرتی تازه، تیم به تمرینات ادامه داد و آماده بود تا

the game and prove everyone wrong.

بازی را تغییر دهد و به همه ثابت کند که اشتباه می کنند.

"This is just the beginning" Robbie told them.

رابی به آنها گفت: "این تازه شروع است."

"Together, we're going to show what we're made of and make

ما با هم می خواهیم نشان دهیم که از چه چیزی ساخته شده ایم و

our mark on the rugby world!"

نشان خود را در دنیای راگبی بگذاریم!

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

And until tomorrow, take very good care and goodbye.

و تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.