Learn English Vocabulary Daily #12.3 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 12, Day 3 of Your English Five

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 12, Day 3 of Your English Five

a Day, a series that aims to increase your vocabulary by five pieces every

a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان شما در هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

Today we're starting with the word plaque, plaque.

امروز با کلمه پلاک، پلاک شروع می کنیم.

This is a noun and it's spelled P L A Q U E.

این یک اسم است و املای آن P L A Q U E است.

Quite an unusual spelling, plaque.

املای کاملاً غیرمعمول، پلاک.

Now in this case we're referring to a flat piece of metal or stone or wood

حال در این مورد به یک قطعه صاف فلزی یا سنگی یا چوبی

or plastic that has writing on it.

یا پلاستیکی اشاره می کنیم که روی آن نوشته شده است.

And it's attached to a wall or a door or an object.

و به دیوار یا در یا شیئی چسبیده است.

Now these plaques are used to show that something is special or that

حالا از این پلاک‌ها برای نشان دادن خاص بودن یا

a place is special, usually in the memory of someone or in the memory

خاص بودن یک مکان استفاده می‌شود، معمولاً به یاد کسی یا به یاد

of work that someone has done.

کاری که کسی انجام داده است.

So, you'll find plaques on benches or special houses, maybe where

بنابراین، پلاک‌هایی را روی نیمکت‌ها یا خانه‌های خاص، شاید جایی که

famous writers, or comedians lived.

نویسندگان معروف یا کمدین‌ها زندگی می‌کردند، پیدا خواهید کرد.

Sometimes, plaques are just added to give you some information about a place.

گاهی اوقات، پلاک‌هایی اضافه می‌شوند تا اطلاعاتی در مورد یک مکان به شما بدهند.

For example, you might have a plaque on the door if you walk

به عنوان مثال، اگر وارد یک شرکت حقوقی شوید، ممکن است یک پلاک روی در داشته باشید

into a legal firm, and there are many solicitors working there.

، و وکلا زیادی در آنجا مشغول به کار هستند.

There might be plaques on each door to name which solicitor is in that office.

ممکن است روی هر در پلاک‌هایی وجود داشته باشد که نشان دهد کدام وکیل در آن دفتر است.

So, it might be, "Miss Fierce works here."

بنابراین، ممکن است، "Miss Fierce اینجا کار می کند."

So, there would be a plaque there.

بنابراین، یک پلاک در آنجا وجود دارد.

My mum has a plaque in her garden that we bought her saying, like, "Nana's Garden."

مامان من در باغش پلاکی دارد که برایش خریدیم مثل "باغ ننا".

Or, I think, "Nana's Garden Shed."

یا به نظرم «آلمان باغ ننا».

So, she has this plaque that's made of wood with her name and "Nana's

بنابراین، او این پلاک را دارد که از چوب ساخته شده و نام او و «

Garden Shed" carved into it, and she has that on the door of her shed.

آلون باغ ننا» در آن حک شده است و آن را روی درب سوله اش دارد.

So, sometimes it's just for information or for fun.

بنابراین، گاهی اوقات فقط برای اطلاع یا سرگرمی است.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"There was a brass plaque outside the door listing the various dentists' names."

بیرون در یک پلاک برنجی بود که اسامی دندانپزشکان مختلف را درج کرده بود.» در

Moving on, we have a noun.

ادامه یک اسم داریم.

Temptation.

وسوسه.

Temptation.

We spell this T E M P T A T I O N.

وسوسه.

ما این را T E M P T A T I O N.

Temptation.

وسوسه می نویسیم.

Temptation.

وسوسه.

Temptation is the wish to do or have something that you know you

وسوسه آرزوی انجام یا داشتن کاری است که می دانید

should not do or should not have.

نباید انجام دهید یا نباید داشته باشید.

For example, I have to fight the temptation to eat the chocolates

مثلاً باید با وسوسه خوردن شکلات هایی

that sit in my cupboard.

که در کمدم می نشینند مبارزه کنم.

They were a gift, a nice big box of chocolates, a gift from a friend, over

آنها یک هدیه بودند، یک جعبه بزرگ شکلات خوب، یک هدیه از یک دوست، در طول

the winter period and, I put them in my cupboard so that I could try and ignore

فصل زمستان و من آنها را در کمد خود گذاشتم تا بتوانم

them, just have one every now and again, but I really have to fight the temptation,

آنها را نادیده بگیرم، فقط هر از گاهی یکی داشته باشم، اما من واقعاً باید با وسوسه،

that desire, to eat them, even though I know that it's not good for me, and

آن میل مبارزه کنم، آنها را بخورم، حتی اگر می دانم که برای من خوب نیست، و

I just, I become addicted to the sugar.

من فقط معتاد شکر می شوم.

If I have one or two, then I want to have more and more and more.

اگر یکی دو تا داشته باشم، پس می خواهم بیشتر و بیشتر و بیشتر داشته باشم.

Okay, let's have an example sentence.

خوب، بیایید یک جمله مثال بزنیم.

I'm now thinking about chocolates.

الان دارم به شکلات فکر میکنم

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

"You've got to resist the temptation of eating that chocolate.

"شما باید در برابر وسوسه خوردن آن شکلات مقاومت کنید.

You've managed three weeks without it so far, another week won't hurt."

شما تا کنون سه هفته بدون آن را پشت سر گذاشته اید، یک هفته دیگر ضرری ندارد."

Okay, next on the list is a verb and it is to draw, to draw.

خوب، بعدی در لیست یک فعل است و ترسیم کردن، کشیدن است.

We spell this D R A W, draw.

این D R A W را می نویسیم، قرعه کشی کنید.

Now I'm not talking about taking a pencil in your hand and making a pretty picture.

حالا من در مورد گرفتن مداد در دست و ایجاد یک عکس زیبا صحبت نمی کنم.

I'm talking about draw as in to attract attention or interest.

من در مورد ترسیم برای جلب توجه یا علاقه صحبت می کنم.

So, a street performer might draw a lot of attention.

بنابراین، یک مجری خیابانی ممکن است توجه زیادی را به خود جلب کند.

So, when someone stands in the street and starts singing or doing some

بنابراین، وقتی کسی در خیابان می ایستد و شروع به آواز خواندن یا انجام برخی

fantastic physical tricks or playing the guitar, then people turn their

ترفندهای فیزیکی خارق العاده یا نواختن گیتار می کند، مردم سر خود را برمی گردانند

heads and they look at that person.

و به آن شخص نگاه می کنند.

They draw attention.

جلب توجه می کنند.

Here's an example.

در اینجا یک مثال است.

"So, what draws you to the same city, and the same hotel every year?

"پس، چه چیزی شما را هر سال به همان شهر و همان هتل می کشاند؟ آیا

Doesn't it get a bit boring?"

این کمی خسته کننده نمی شود؟"

Next on the list we have an adjective and it is bustling, bustling.

بعد در لیست ما یک صفت داریم و آن شلوغ، شلوغ است.

We spell this B U S T L I N G, bustling.

ما این B ​​U S T L I N G را می نویسیم، شلوغ.

Bustling.

شلوغ.

If something is bustling, then it's usually a place.

اگر چیزی شلوغ است، معمولاً یک مکان است.

It just means it's full of activity.

فقط به این معنی است که پر از فعالیت است.

It's busy.

شلوغ است.

So, we often describe a town or a city as bustling, the streets could be bustling,

بنابراین، ما اغلب یک شهر یا یک شهر را شلوغ توصیف می‌کنیم، خیابان‌ها ممکن است شلوغ باشند،

or the shopping centre might be bustling.

یا مرکز خرید ممکن است شلوغ باشد.

Just means there's a lot of activity going on.

فقط به این معنی است که فعالیت زیادی در جریان است.

Lots of people milling about.

بسیاری از مردم آسیاب در مورد.

Here's an example.

در اینجا یک مثال است.

"This used to be a bustling town, but a lot of people have

این شهر قبلاً یک شهر شلوغ بود ، اما بسیاری از مردم

moved away over recent years."

در سال‌های اخیر کوچ کرده‌اند.»

I did my older lady voice there.

من صدای خانم بزرگم را آنجا اجرا کردم.

Okay, moving on, we have an idiom and it is get hold of, get hold of.

بسیار خوب، ادامه می دهیم، ما یک اصطلاح داریم و آن عبارت است از get hold of, get hold of.

We spell this G E T, get.

ما این G E T را می نویسیم، دریافت کنید.

Hold, H O L D.

نگه دارید، H O L D.

Of, O F.

Of، O F.

Get hold of.

نگه دارید.

To get hold of something is to find it or obtain it.

دستیابی به چیزی، یافتن یا به دست آوردن آن است.

So, it's to get something, usually something that's harder to obtain,

بنابراین، به دست آوردن چیزی است، معمولاً چیزی که به دست آوردن آن سخت تر،

harder to get, or harder to find.

سخت تر به دست آوردن، یا سخت تر است.

So, I might say to you,

بنابراین، ممکن است به شما بگویم،

"Oh, I really need to get hold of some very special cat food because my

"اوه، من واقعاً نیاز دارم که غذای مخصوص گربه بگیرم، زیرا

cat has some specific health needs.

گربه من نیازهای بهداشتی خاصی دارد.

I can't just buy the normal stuff in the supermarket.

من نمی توانم فقط چیزهای معمولی را در سوپرمارکت بخرم.

I need to get hold of this very special cat food.

من باید غذای مخصوص گربه را تهیه کنم. از این غذای مخصوص گربه.

Do you know where I can find it?"

آیا می دانید کجا می توانم آن را پیدا کنم؟"

"Oh yes, you can get hold of that from petfoodonline.com."

"اوه بله، شما می توانید آن را از petfoodonline.com دریافت کنید."

I don't know if that's a real URL.

من نمی دانم که آیا این یک URL واقعی است یا خیر.

I might just be unwittingly promoting a pet food company.

من ممکن است ناخواسته یک شرکت غذای حیوانات خانگی را تبلیغ کنم.

Okay, let's move on to the example.

خوب، بیایید به مثال برویم.

"Where can I get hold of a tourist map for the Inca Trail?

"از کجا می توانم یک نقشه توریستی برای مسیر اینکاها تهیه کنم؟

I need to plan my route before I head off in the morning."

باید قبل از شروع صبح مسیرم را برنامه ریزی کنم ."

Alright, that's our five for today.

خوب، این پنج مورد امروز ماست.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the noun plaque, which is a small piece of metal or stone

ما با اسم پلاک شروع کردیم که یک تکه فلز یا سنگ

or wood that has writing on it to say that something is special or to tell

یا چوب کوچک است که روی آن نوشته شده است تا بگوید چیزی خاص است یا

you more about that thing or place.

در مورد آن چیز یا مکان بیشتر بگوید.

We had the noun temptation, which is the desire or the wish to have

ما اسم وسوسه را داشتیم که میل یا آرزوی داشتن

something you shouldn't have or do.

چیزی است که نباید داشته باشید یا انجام دهید.

Then we had the verb draw, to attract attention or interest.

سپس فعل draw را داشتیم، برای جلب توجه یا علاقه.

We had the adjective bustling, which is full of busy activity.

ما صفت bustling را داشتیم که پر از فعالیت پرمشغله است.

We had the idiom get hold of, which is to find or get something

اصطلاح get hold of را داشتیم، یعنی یافتن یا به دست آوردن چیزی

that's often not that easy to get.

که اغلب به آسانی به دست نمی آید.

Let's do it now for pronunciation.

بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Plaque.

پلاک.

Plaque.

پلاک.

Temptation.

وسوسه.

Temptation.

وسوسه.

Draw.

قرعه کشی.

Draw.

قرعه کشی.

Bustling.

شلوغ.

Bustling.

شلوغ.

Get hold of.

بگیر

Get hold of.

بگیر

Good.

You'll notice that actually pronouncing that T in 'get',

خوب

متوجه خواهید شد که با تلفظ T در "get"،

you can put it in or drop it.

می توانید آن را در آن قرار دهید یا رها کنید.

Both are quite common.

هر دو کاملا رایج هستند.

Get hold of or get hold of.

بگیر یا بگیر.

So, just do whatever comes more naturally to you.

بنابراین، هر کاری را که به طور طبیعی به شما می رسد انجام دهید.

Alright.

بسيار خوب.

So, what would I say if I was describing a shopping centre that's really busy?

بنابراین، اگر یک مرکز خرید را توصیف کنم که واقعاً شلوغ است، چه می‌گویم؟

I'd say it was bustling.

می توانم بگویم شلوغ بود.

And how would I describe attracting attention?

و چگونه جلب توجه را توصیف کنم؟

What verb could I use instead of attract?

به جای جذب از چه فعل می توانم استفاده کنم؟

Draw, draw.

قرعه کشی کن

"This dress draws too much attention."

این لباس توجه زیادی را به خود جلب می کند.

Next, what's another word for a desire for something that I shouldn't have?

بعد، کلمه دیگری برای میل به چیزی که من نباید داشته باشم چیست؟

A temptation.

یک وسوسه

And what's that little piece of metal on the back of the

و آن تکه فلز کوچک پشت

bench with someone's name on it?

نیمکت که نام کسی روی آن است چیست؟

It's a plaque.

این یک پلاک است.

And I need to find something that's quite hard to find.

و من باید چیزی پیدا کنم که پیدا کردنش خیلی سخت باشد. از

What idiom could I use?

چه اصطلاحی می توانم استفاده کنم؟

To get hold of, to get hold of.

به دست گرفتن، به دست گرفتن.

Okay, let's bring these all together in a little story.

خوب، بیایید همه اینها را در یک داستان کوچک با هم بیاوریم.

I recently attended a special event in my local park.

من اخیراً در یک رویداد ویژه در پارک محلی خود شرکت کردم.

The town councillors had worked hard to get hold of as many

اعضای شورای شهر سخت تلاش کرده بودند تا بیشترین تعداد

residents, old and new, as possible.

ساکنان قدیمی و جدید را در اختیار بگیرند.

We were there to witness the unveiling of a new bench, a special

ما آنجا بودیم تا شاهد رونمایی از یک نیمکت جدید، یک

bench, a bench in memory of Mr.

نیمکت مخصوص، یک نیمکت به یاد آقای

Jones.

جونز باشیم.

When my kids and I got there, a huge bustling crowd had already gathered,

وقتی من و بچه‌هایم به آنجا رسیدیم، جمعیت زیادی شلوغ از قبل جمع شده بودند،

drawn to this event, even on a cold, wet, and windy day because Mr.

حتی در یک روز سرد، مرطوب و بادخیز به این رویداد کشیده شده بودند، زیرا آقای

Jones was a well-loved community member who had dedicated 30 years of service

جونز یکی از اعضای محبوب جامعه بود که 30 سال خدمت را وقف کرده بود.

to the town, and its young people.

شهر و جوانان آن

He was a teacher, a mentor, a friend and a hero.

او یک معلم، یک مربی، یک دوست و یک قهرمان بود.

He had inspired, supported and helped countless students and families.

او دانش آموزان و خانواده های بی شماری را الهام بخش، حمایت و کمک کرده بود.

He'd made a difference in many lives.

او در زندگی های بسیاری تغییر ایجاد کرده بود. این

There was the temptation to get a famous local celebrity in to unveil the park's

وسوسه وجود داشت که یک سلبریتی مشهور محلی برای رونمایی از

new fixture, but in the end it was decided that the mayor should do it.

وسایل جدید پارک وارد شود، اما در نهایت تصمیم گرفته شد که شهردار این کار را انجام دهد.

He had been one of Mr.

او یکی از

Jones students, and he owed a lot of his success to Mr.

شاگردان آقای جونز بود و موفقیت خود را مدیون آقای

Jones.

جونز بود.

Mayor Mullins pulled the cloth and revealed the bench.

شهردار مولینز پارچه را کشید و نیمکت را آشکار کرد.

It was simple but elegant and set in the middle was a brass plaque.

ساده اما شیک بود و وسط آن یک پلاک برنجی بود. روی

The plaque read:

این لوح نوشته شده بود:

"In loving memory of Mr.

"به یاد عاشقانه آقای

Jones, who taught us to learn, to grow, and to care.

جونز، که به ما آموخت که یاد بگیریم، رشد کنیم و مراقب باشیم.

Thank you for everything."

برای همه چیز از شما متشکرم."

As we all clapped and cheered, you could feel a mix of emotions:

همانطور که همه ما دست می زدیم و تشویق می کردیم، می توانستید ترکیبی از احساسات را احساس کنید:

sadness, gratitude, and joy.

غم، قدردانی و شادی.

The bench was not just a bench.

نیمکت فقط یک نیمکت نبود.

It was a tribute, a reminder, and a legacy.

این یک ادای احترام، یک یادآوری و یک میراث بود.

It was a place to sit, to think, and to remember.

جایی برای نشستن، فکر کردن و یادآوری بود.

It was a place to honour Mr.

این مکانی برای احترام به آقای

Jones, to follow his example, and to continue his work.

جونز، الگوبرداری از او و ادامه کار او بود.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.