English Addict - 322 🔴LIVE stream / Pinch Punch It's a new Month / Join the LIVE Chat Learn English

Ahh that’s better.

آه که بهتره

I love doing my live stream.

من عاشق انجام پخش زنده ام هستم.

I love it so much.

من آن را خیلی دوست دارم.

It's rather like putting your feet into a comfortable pair of slippers that you've had for years and years and years.

بیشتر شبیه این است که پاهای خود را در یک جفت دمپایی راحت قرار دهید که سال ها و سال ها و سال ها داشته اید.

Yes, they stink, but they are comfortable. Just like my live stream.

بله بوی بد می دهند اما راحت هستند. درست مثل پخش زنده من.

Here we go again.

اینجا دوباره می رویم.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

And we are live from a sunny autumn.

و ما از یک پاییز آفتابی زندگی می کنیم.

Or is it winter?

یا زمستان است؟

Birthplace of the English language.

زادگاه زبان انگلیسی.

You know where it is.

میدونی کجاست

I know where it is. We all know where it is now.

می دانم کجاست. همه ما می دانیم الان کجاست.

It is England. And?

انگلستان است. و

Oh, yes.

اوه، بله.

Yes, indeed. Yes. We are back together.

بله، در واقع. بله ما دوباره با هم هستیم.

Oh, how wonderful it is to be inside your computer device.

آه، چقدر عالی است که داخل دستگاه کامپیوتر خود باشید.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England. How are you today?

سلام به همه این آقای دانکن در انگلستان است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so. Are you happy?

حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

Do you have one of these on your face right now?

آیا در حال حاضر یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟

Not one of these. I want to see one of these.

یکی از اینها نیست میخوام یکی از اینا رو ببینم

Do you have a smile right now?

آیا در حال حاضر لبخند دارید؟

On your face?

روی صورتت؟

If you don't, do not worry, because I will try to put one on.

اگر این کار را نکردید، نگران نباشید، زیرا من سعی می کنم یکی را بپوشم.

Today we are back together.

امروز دوباره با هم هستیم.

It is the big month as I like to call it.

این ماه بزرگی است که من دوست دارم آن را بنامم.

December has arrived.

دسامبر فرا رسید.

Pinch, pinch. It's a new month everyone.

نیشگون گرفتن، نیشگون گرفتن. این یک ماه جدید است.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

My name is Mr. Duncan. That's me.

اسم من آقای دانکن است. من هستم.

That's what it says there on the screen with my lovely happy face.

این چیزی است که در آنجا روی صفحه با چهره شاد دوست داشتنی من می گوید.

Do you like that picture?

آیا آن تصویر را دوست دارید؟

That is one of my best photographs that have ever been taken ever in my life.

این یکی از بهترین عکس های من است که تا به حال در زندگی ام گرفته شده است.

And I hope you like it.

و امیدوارم خوشتون بیاد

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I love English very much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

I wish I could marry it, but at the moment it is illegal to marry any words or phrases from the English language.

ای کاش می توانستم با آن ازدواج کنم، اما در حال حاضر ازدواج با هر کلمه یا عبارتی از زبان انگلیسی غیرقانونی است.

But who knows, maybe one day someone will see sense.

اما چه کسی می‌داند، شاید روزی کسی حس را ببیند.

Who knows?

چه کسی می داند؟

I have to say now a lot of people doubt my manliness.

حالا باید بگویم خیلی ها به مردانگی من شک دارند.

A lot of people say, Mr.

خیلی ها می گویند آقای

Duncan, you are not very manly.

دانکن، تو خیلی مرد نیستی.

Can I just say now I am very, very manly.

فقط میتونم بگم الان خیلی خیلی مردم.

I am 100% man and I can prove it, because today I have shaved twice that

من 100% مرد هستم و می توانم آن را ثابت کنم، زیرا امروز دوبار ریش خود را اصلاح کرده ام تا این

is how manly I am.

حد مرد هستم.

So please do not doubt my masculinity ever again.

پس لطفا دیگر به مردانگی من شک نکنید.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

Here we are then. It's so good to be with you today. It's nice to be back.

پس ما اینجا هستیم. خیلی خوب است که امروز با شما هستم. خیلی خوبه که برگشتی

It is the 1st of December.

اول دسامبر است.

You may notice in the studio I have not started making anything look like Christmas at the moment.

ممکن است متوجه شوید که در استودیو من در حال حاضر چیزی شبیه کریسمس را شروع نکرده ام.

I think it is still too early, but maybe next week, maybe even the week after we will start

فکر می‌کنم هنوز خیلی زود است، اما شاید هفته آینده، شاید حتی یک هفته بعد، شروع کنیم

making the studio look a little bit more like Christmas is coming.

که استودیو را کمی بیشتر شبیه به کریسمس کنیم.

Talking of festivals, of course you might be watching at the moment in the United States,

در مورد جشنواره ها صحبت می کنیم، البته ممکن است در حال حاضر در ایالات متحده تماشا کنید،

your stomach will be full of all that lovely turkey that you've been eating over Thanksgiving.

شکم شما پر از آن بوقلمون دوست داشتنی است که در روز شکرگزاری خورده اید.

Can I say a big hello?

آیا می توانم یک سلام بزرگ بگویم؟

If you are celebrating Thanksgiving,

اگر روز شکرگزاری را جشن می گیرید،

you are having a lovely public holiday in the United States and I hope you are having a good time. That

تعطیلات عمومی خوبی در ایالات متحده دارید و امیدوارم اوقات خوبی را سپری کنید. این

English is what it's all about the English language.

انگلیسی چیزی است که در مورد زبان انگلیسی است.

I really do love teaching English.

من واقعاً عاشق آموزش زبان انگلیسی هستم.

I've been doing this forever. Such a long time.

من برای همیشه این کار را انجام داده ام. چنین مدت طولانی.

How long, Mr. Duncan?

تا کی، آقای دانکن؟

18 years

18 سال

is see 18.

را ببینید 18.

Imagine that. Think of doing something from today.

تصور کنید که. از امروز به انجام کاری فکر کنید.

So you start doing something today, something new, and then you do it for the next 18 years.

بنابراین از امروز شروع به انجام کاری می کنید، کاری جدید، و سپس آن را برای 18 سال آینده انجام می دهید.

What do you think that feels like?

به نظر شما چه حسی دارد؟

Maybe you might imagine it to be something stressful, maybe something that might make you prematurely age

شاید تصور کنید که چیزی استرس زا است، شاید چیزی که ممکن است شما را زودتر از موعد پیر کند

or go a little bit crazy, or maybe all of those things.

یا کمی دیوانه شوید، یا شاید همه آن چیزها.

Who knows? The live chat is also here today, and

چه کسی می داند؟ چت زنده هم امروز اینجاست، و

I don't want to forget about this guy, because if I do, he will be angry for the rest of the day.

من نمی‌خواهم این پسر را فراموش کنم، زیرا اگر این کار را بکنم، او تا آخر روز عصبانی خواهد بود.

We have missed this Steve.

دلمان برای این استیو تنگ شده بود.

Coming up in around about 20 minutes from now, Mr.

در حدود 20 دقیقه دیگر، آقای

Steve will be here with us.

استیو اینجا با ما خواهد بود.

Live in the studio.

در استودیو زندگی کنید.

I can hardly contain my excitement. I have him right here.

به سختی می توانم هیجانم را مهار کنم. من او را همین جا دارم.

The real, genuine Mr.

آقای

Steve will be with us at the roundabout 2:30, and he is feeling much better.

استیو واقعی و واقعی در ساعت 2:30 با ما خواهد بود و او احساس بسیار بهتری دارد.

He has been rather unwell over the past few days, but he's feeling much better.

او در چند روز گذشته نسبتاً ناخوش بود، اما حالش بسیار بهتر است.

Thank you very much for all of your lovely messages telling Mr.

خیلی ممنون از همه پیام های دوست داشتنی شما که به آقای

Steve to get well soon.

استیو می گویید زود خوب شود.

Well, he's almost done that.

خوب، او تقریباً این کار را انجام داده است.

He is almost 100%

او تقریباً 100٪

physically fit.

از نظر بدنی آماده است.

I'm not sure about the other things.

در مورد بقیه چیزها مطمئن نیستم.

But at least he's, he's he's at the moment feeling fit as a fiddle as they say.

اما حداقل او است، او در حال حاضر احساس می کند به عنوان یک کمانچه مناسب است.

Hello. Live chat. Nice to see you. Here.

سلام. چت زنده. از دیدنت خوشحالم اینجا.

Look, I'm waving my hand at you right now.

ببین الان دارم دستمو برات تکون میدم

Please wave back or else I will cry.

لطفاً دست تکان دهید وگرنه گریه خواهم کرد.

Hello. Live chat.

سلام. چت زنده.

Who was first here today?

چه کسی امروز اولین بار اینجا بود؟

Oh, what a surprise.

اوه، چه شگفتی.

What a lovely surprise. Vytas!

چه سورپرایز دوست داشتنی ویتاس!

Well done.

Vytas, you are first on today's live chat.

آفرین.

Vytas، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

What a surprise!

چه شگفتی!

I have to say, I'm very shocked.

باید بگویم خیلی شوکه شده ام.

Well, not that shocked.

خوب، آنقدر شوکه نیست.

Hello. Also to Beatriz. You were second.

سلام. همچنین به Beatriz. تو دوم شدی

So I suppose I should say.

بنابراین من فکر می کنم باید بگویم.

Congratulation, Beatriz, you were second also we have motion.

تبریک می‌گویم، بئاتریز، تو دوم شدی و ما حرکت داریم.

Hello Mohsin, nice to see you back as well.

سلام محسن، خوشحالم که برگشتی.

And of course he is here also saying hello to us.

و البته او اینجاست که به ما سلام می کند.

Luis Mendes is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

It is the sun shining in France because we have a lot of lovely sunshine at the moment.

در فرانسه خورشید می درخشد زیرا ما در حال حاضر آفتاب دوست داشتنی زیادی داریم.

It's not autumn anymore.

دیگر پاییز نیست

Today, the 1st of December is the beginning of meteorological winter,

امروز اول آذرماه آغاز زمستان هواشناسی است،

so technically winter has started.

بنابراین از نظر فنی زمستان شروع شده است.

But I'm not sad.

اما من غمگین نیستم.

I'm not worried because it is December, which is the month of Christmas,

من نگران نیستم زیرا دسامبر است که ماه کریسمس است،

so I am looking forward to that towards the end of the month.

بنابراین من مشتاقانه منتظر پایان ماه هستم.

It has been a busy year as well.

سال شلوغی نیز بوده است.

Normally at this time of year we will start thinking about the past.

به طور معمول در این زمان از سال ما شروع به فکر کردن به گذشته خواهیم کرد.

Perhaps we will reflect on the past 12 months.

شاید ما به 12 ماه گذشته فکر کنیم.

Was it a good year?

سال خوبی بود؟

Maybe there were things that I wish I had done better.

شاید کارهایی بود که ای کاش بهتر انجام می دادم.

Or maybe there are things I wish I had not done at all.

یا شاید کارهایی هست که کاش اصلا انجام نمی دادم.

We all have them. We all have those little regrets.

همه ما آنها را داریم. همه ما این پشیمانی های کوچک را داریم.

Even me.

حتی من.

I think maybe I have more than most people, to be honest.

صادقانه بگویم، فکر می‌کنم شاید من از بیشتر مردم بیشتر باشم.

We also have Beatrice. Hello, Beatrice.

بئاتریس هم داریم. سلام بئاتریس

Oh, I said hello to Beatrice, didn't I? Well, guess what,

اوه، به بئاتریس سلام کردم، نه؟ خوب، حدس بزنید،

I'm saying it again.

من دوباره آن را می گویم.

We also have another annual cacao Bay, I hope.

ما همچنین یک سال دیگر خلیج کاکائو داریم، امیدوارم.

I pronounced it right. Hello. And you. Nice to see you here as well.

درست تلفظش کردم سلام. و تو خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I am a little bit tired today.

امروز کمی خسته ام.

I had a very late night yesterday. We went to see some friends.

دیروز خیلی دیر شب داشتم. به دیدن چند نفر از دوستان رفتیم.

We had the most amazing night out.

ما شگفت انگیزترین شب را داشتیم.

We went to have a curry.

رفتیم کاری بخوریم.

It is a long time since we've had a curry out and about, and we went a very long way to sample this particular curry.

مدت زیادی است که ما یک کاری را بیرون آورده ایم، و ما راه بسیار زیادی را برای نمونه برداری از این کاری خاص طی کرده ایم.

It was very nice and we had some lovely company with our friends Brent and Sonia.

خیلی خوب بود و ما با دوستانمان برنت و سونیا شرکت دوست داشتنی داشتیم.

If you are watching at the moment. Hello, are you okay?

اگر در حال حاضر تماشا می کنید. سلام خوبید؟

Have you recovered from your hangover I wonder?

تعجب می کنم از خماری خود بهبود یافته اید؟

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

Whilst I was there at their house, Sonia was writing a Christmas card just for me and Steve.

وقتی من آنجا در خانه آنها بودم، سونیا فقط برای من و استیو کارت کریسمس می نوشت.

There it is.

Look, can you see it to Steve and Duncan?

آنجاست.

ببین، آیا می توانی آن را برای استیو و دانکن ببینی؟

I don't know why people always put Steve first.

من نمی دانم چرا مردم همیشه استیو را در اولویت قرار می دهند.

Whenever they write to us, they always put Steve first.

هر وقت برای ما نامه می نویسند، همیشه استیو را در اولویت قرار می دهند.

I don't know why they do that, but it is very annoying.

نمی دانم چرا این کار را می کنند، اما خیلی آزاردهنده است.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

Sonia.

سونیا

A little bit later on, we are going to open this lovely card that Sonia has sent.

کمی بعد این کارت دوست داشتنی را که سونیا فرستاده باز می کنیم.

In fact, I was sitting next to her whilst she was writing this card and apparently there are some jokes inside as well.

در واقع، در حالی که او این کارت را می نوشت، کنارش نشسته بودم و ظاهراً در داخل آن جوک هایی نیز وجود دارد.

I hope they are not rude jokes so we will see what happens later.

امیدوارم شوخی های بی ادبانه نباشند تا بعدا ببینیم چه می شود.

I actually haven't opened it yet. It's still.

راستش هنوز بازش نکردم هنوز هست.

It's still sealed so we will see what happens.

هنوز مهر و موم شده است، بنابراین خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

There it is.

آنجاست.

Mr. Steve will be here.

آقای استیو اینجا خواهد بود.

We are talking about words, phrases that exist in the English language.

ما در مورد کلمات، عباراتی که در زبان انگلیسی وجود دارد صحبت می کنیم.

Also today we are going to look at an interesting subject as well, something

همچنین امروز می خواهیم به یک موضوع جالب نیز نگاه کنیم، کاری

that we all do, something that happens to every one of us in life.

که همه ما انجام می دهیم، چیزی که برای هر یک از ما در زندگی اتفاق می افتد.

Sometimes this thing can be small or large, sometimes it can be insignificant or significant.

گاهی اوقات این چیز می تواند کوچک یا بزرگ باشد، گاهی اوقات می تواند ناچیز یا قابل توجه باشد.

Something big, something serious.

یک چیز بزرگ، یک چیز جدی.

So quite often we will have situations that go wrong.

بنابراین اغلب اوقات ما موقعیت هایی خواهیم داشت که اشتباه می شوند.

When something goes wrong, we are looking at that later on.

وقتی مشکلی پیش می‌آید، بعداً به آن نگاه می‌کنیم.

Lots of words and phrases connected to that as well.

کلمات و عبارات زیادی نیز به آن مرتبط است.

Hello Claudia,

سلام کلودیا،

it's nice to see you here, Claudia.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم، کلودیا.

Also we have.

همچنین ما داریم.

Oh, hello, Pedro Belmont is here today.

اوه، سلام، پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Watching all those miles away in Brazil.

تماشای تمام آن مایل ها دورتر در برزیل.

I hope you are having a good weekend. I am definitely.

امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشید. من قطعا هستم.

I will say hello to Francisco or Francesco.

من به فرانسیسکو یا فرانچسکو سلام می کنم.

Should I say hello? Francesco?

باید سلام کنم؟ فرانچسکو؟

In a very cloudy, gloomy Italy.

در ایتالیای بسیار ابری و تاریک.

It is strange now.

الان عجیب است.

I was in Italy earlier this year with the super duper English addict rendezvous and the weather was amazing.

من در اوایل سال جاری در ایتالیا با یک میعادگاه معتاد انگلیسی سوپر دوپر بودم و هوا فوق‌العاده بود.

It was so hot. Incredibly hot.

خیلی گرم بود فوق العاده داغ.

But I saw some photographs on Facebook because lots of people enjoy travelling

اما من برخی از عکس‌ها را در فیس‌بوک دیدم زیرا افراد زیادی از سفر لذت می‌برند

and there is nothing I enjoy more than looking at travel photographs.

و من از هیچ چیز بیشتر از دیدن عکس‌های سفر لذت نمی‌برم.

And I saw some pictures taken in Italy, very close to the Colosseum and every thing was covered in snow

و من چند عکس را دیدم که در ایتالیا گرفته شده بود، بسیار نزدیک به کولوسئوم و همه چیز پوشیده از برف بود

and it looks so strange.

و خیلی عجیب به نظر می رسد.

I've never ever seen a photograph of the Colosseum in Rome covered in snow.

من هرگز عکسی از کولوسئوم در رم پوشیده از برف ندیده ام.

It's the first time I've ever seen a photograph of snow covering the streets of Rome.

این اولین بار است که عکسی از برف پوشاندن خیابان های رم را می بینم.

It did look rather strange, to be honest.

راستش خیلی عجیب به نظر می رسید.

And of course, you can get snow in many places

و البته، شما می توانید در بسیاری از نقاط

as a normal occurrence.

به عنوان یک اتفاق عادی برف ببارید.

Something that normally happens when we talk about an occurrence.

چیزی که معمولاً وقتی در مورد یک اتفاق صحبت می کنیم اتفاق می افتد.

Something happens.

اتفاقی می افتد.

Something thing occurs.

یه چیزی پیش میاد

The state of that thing happening is

حالت آن اتفاق رخ

occurrence.

دادن است.

So yes, it can snow in lots of places.

بنابراین بله، ممکن است در بسیاری از نقاط برف ببارد.

I'm sure in the past it has snowed in the desert.

مطمئنم در گذشته در بیابان برف باریده است.

I wouldn't be surprised because it can get quite cold at night, even in the desert.

من تعجب نمی کنم زیرا ممکن است در شب حتی در بیابان بسیار سرد شود.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Hello to this square, these square Steadicam.

سلام به این مربع، این مربع Steadicam.

I like that because it rhymes.

من آن را دوست دارم زیرا قافیه است.

Hello, Mr. Duncan, hello to you. Faded two, six, seven.

سلام، آقای دانکن، سلام به شما. پژمرده دو، شش، هفت.

Hello, Mr. Duncan, what's up?

سلام آقای دانکن چه خبر؟

What's up?

چه خبر؟

I will tell you what's up.

من به شما می گویم چه خبر است.

I am troubled by something.

من از چیزی ناراحتم

I know that I have a lot of people watching my live streams.

می دانم که افراد زیادی دارم پخش زنده من را تماشا می کنند.

And also the recorded live stream in one certain place.

و همچنین پخش زنده ضبط شده در یک مکان خاص.

And that place is

و آن مکان

here in the UK.

اینجا در انگلستان است.

I've never done this before, so I'm going to say hello to everyone watching me

من قبلاً هرگز این کار را نکرده‌ام، بنابراین می‌خواهم به همه کسانی که من را

in secret in the UK.

مخفیانه در بریتانیا تماشا می‌کنند سلام کنم.

Hello to the United Kingdom and I know I don't say hello

سلام به بریتانیا و می دانم که

to to the place in which I live enough.

به اندازه کافی به جایی که در آن زندگی می کنم سلام نمی کنم.

So hello United Kingdom, if you are secretly watching me at the moment in the UK, can you please say hello?

پس سلام انگلستان، اگر در حال حاضر مخفیانه من را در بریتانیا تماشا می کنید، می توانید سلام کنید؟

Mr. Duncan, I am watching you in the UK, but I don't normally say anything on the live stream so please don't be shy.

آقای دانکن، من شما را در بریتانیا تماشا می‌کنم، اما معمولاً در پخش زنده چیزی نمی‌گویم، پس لطفا خجالتی نباشید.

I know, especially English people, we can be very shy, we can be introverted,

می‌دانم، به‌ویژه انگلیسی‌ها، ما می‌توانیم خیلی خجالتی باشیم، می‌توانیم درون‌گرا باشیم،

we can be rather withdrawn sometimes, especially in situations where we might feel uncomfortable.

گاهی اوقات می‌توانیم نسبتاً گوشه‌گیر باشیم، مخصوصاً در موقعیت‌هایی که ممکن است احساس ناراحتی کنیم.

So if you are feeling a little shy at the moment, especially if you are watching in the UK, come on, say hello.

بنابراین اگر در حال حاضر کمی خجالتی هستید، به خصوص اگر در بریتانیا تماشا می کنید، بیایید، سلام کنید.

Say hello Mr. Duncan, I am watching in the UK.

سلام آقای دانکن، من در بریتانیا دارم تماشا می کنم.

You can even tell me where you are, where you are actually watching at the moment.

شما حتی می توانید به من بگویید که در آن لحظه کجا هستید، در واقع کجا را تماشا می کنید.

So please don't be shy.

پس لطفا خجالتی نباشید

Give it a try. You never know, you might enjoy it.

آن را امتحان کنید. شما هرگز نمی دانید، ممکن است از آن لذت ببرید.

You might enjoy chatting on the live stream.

ممکن است از چت در جریان زنده لذت ببرید.

So hello again to the UK.

پس سلام مجدد به انگلستان.

I know I don't say hello

من می دانم که من اغلب به شما سلام نمی کنم

to you often and here is a word.

و این یک کلمه است.

Can I show you a word?

می توانم یک کلمه به شما نشان دهم؟

Do you mind if I show you a word? Here it is.

اشکالی ندارد اگر یک کلمه به شما نشان دهم؟ اینجاست.

Here is an interesting word. It is one that I've heard used recently.

در اینجا یک کلمه جالب است. یکی از مواردی است که اخیراً شنیده ام که از آن استفاده شده است.

And it is a word that relates to something very serious.

و این کلمه ای است که به چیزی بسیار جدی مربوط می شود.

Serious thing.

چیز جدی

Something that you might do that can get you into a lot of trouble.

کاری که ممکن است انجام دهید و ممکن است شما را با مشکلات زیادی مواجه کند.

We all do it.

همه ما این کار را انجام می دهیم.

We all get ourselves into a difficult situation. So here is the word.

همه ما در شرایط سختی قرار می گیریم. پس کلمه اینجاست.

The word is oh, Mr.

این کلمه اوه، آقای

Duncan, that's a very interesting word. Ooh, I'm going to look at it.

دانکن، کلمه بسیار جالبی است. اوه، من می خواهم به آن نگاه کنم.

Oh, yes. Very nice.

اوه، بله. خیلی خوبه

The word is malign, malign to malign as a verb.

کلمه بدخیم است، بدخیم به بدخیم به عنوان یک فعل.

So this particular word can be a verb and also an adjective.

بنابراین این کلمه خاص می تواند یک فعل و همچنین یک صفت باشد.

There are two ways of using this particular word.

دو روش برای استفاده از این کلمه خاص وجود دارد.

First of all, malign as a verb to speak harmful untruths

اول از همه، بدگویی به عنوان یک فعل برای بدگویی مضر

of someone, to speak of someone in a way that is both harmful and hurtful

از کسی، صحبت کردن از کسی به گونه ای که

to malign someone.

برای بدگویی کسی هم مضر باشد و هم آسیب زا.

So you are doing that thing.

پس شما این کار را انجام می دهید.

You are saying something that might hurt or harm or

شما چیزی می گویید که ممکن است

cause some sort of upset towards another person.

به شخص دیگری صدمه بزند یا آسیب برساند یا باعث ناراحتی فرد دیگری شود.

So this is an action we are talking about here.

بنابراین این اقدامی است که ما در اینجا در مورد آن صحبت می کنیم.

We are talking about malign as an action.

ما در مورد بدخیم به عنوان یک اقدام صحبت می کنیم.

And you might say something about your neighbour.

و شما ممکن است چیزی در مورد همسایه خود بگویید.

You might say something about your friend to another person.

ممکن است چیزی در مورد دوست خود به شخص دیگری بگویید.

You might say something harmful or untrue about a famous person.

ممکن است در مورد یک فرد مشهور چیزی مضر یا نادرست بگویید.

Now that is where you have to be very careful, because these days

اکنون اینجاست که باید بسیار مراقب باشید، زیرا این روزها

there are many laws that protect a person's dignity.

قوانین زیادی وجود دارد که از حیثیت یک فرد محافظت می کند.

So if another person is saying something about you that is not true

بنابراین اگر شخص دیگری در مورد شما چیزی می‌گوید که درست نیست

or if it is harmful, we can say that person is maligning or they malign you as a verb

یا مضر است، می‌توانیم بگوییم آن شخص بدگویی می‌کند یا شما را به عنوان یک فعل بد می‌گویند که

to speak harmful untruths of someone, to speak of someone in a way that is both harmful and hurtful.

نادرست مضر از کسی صحبت کنید، از کسی به گونه‌ای صحبت کنید که هر دو باشد. مضر و مضر

So not only do you hurt them,

بنابراین نه تنها به آنها صدمه می زنید،

maybe emotionally,

بلکه ممکن است از نظر عاطفی،

you can also harm their reputation.

به اعتبار آنها نیز آسیب برسانید.

You take away all of their dignity.

تمام آبرویشان را می گیری.

So malign is a very serious action.

بنابراین بدخیم یک اقدام بسیار جدی است.

To be honest, you do have to be careful when you start saying things about other people, especially

صادقانه بگوییم، وقتی شروع به گفتن چیزهایی در مورد دیگران می کنید، به خصوص

those who are in the public eye.

کسانی که در معرض دید عموم هستند، باید مراقب باشید .

A lot of people these days like to go on the internet, and they like to write all sorts of things.

این روزها بسیاری از مردم دوست دارند به اینترنت سر بزنند و دوست دارند انواع و اقسام مطالب را بنویسند.

Sometimes those things are true and sometimes they are not true.

گاهی آن چیزها درست است و گاهی هم درست نیست.

They are completely false.

آنها کاملاً دروغ هستند.

It can happen.

ممکن است اتفاق بیفتد.

Also, you can malign

همچنین، شما می توانید بدگویی کنید

or something can malign or appear

یا چیزی می تواند نادرست یا بد

wrong or evil.

جلوه دهد .

Maybe the effect or the feeling of something that might cause harm.

شاید اثر یا احساس چیزی که ممکن است باعث آسیب شود.

As an adjective, we can say that evil in effect something is happening.

به عنوان یک صفت، می توان گفت که شر در اثر چیزی اتفاق می افتد.

So when we talk about an adjective, it is the appearance or the feeling of something.

بنابراین وقتی از یک صفت صحبت می کنیم، ظاهر یا احساس چیزی است.

I don't like the feeling that that thing is giving me

من این احساس را دوست ندارم که آن چیز به من

the active presence of something wicked.

حضور فعال یک چیز شرور را می دهد.

Talking of which,

در مورد آن صحبت کردن،

a lot of people keep asking me,

بسیاری از مردم مدام از من می پرسند،

Mr. Duncan, have you seen wicked yet?

آقای دانکن، آیا تا به حال بد دیده اید؟

Have you been to the cinema to see wicked?

آیا برای دیدن فیلم های شرور به سینما رفته اید؟

Why do they keep asking me that question?

چرا مدام این سوال را از من می پرسند؟

Why do people keep asking me if I've seen wicked?

چرا مردم مدام از من می پرسند که آیا من بدی دیده ام؟

Why? I don't know why.

چرا؟ نمی دانم چرا.

It's so evil.

خیلی بد است.

In effect, it is a sensation.

در واقع، این یک احساس است.

The feeling a place might have

احساس یک مکان ممکن است

a malign atmosphere.

فضای بدی داشته باشد.

Something that does not seem right.

چیزی که درست به نظر نمی رسد.

Something doesn't feel right.

چیزی به نظر نمی رسد.

Also, as a verb,

همچنین به عنوان فعل

we can use sentences.

می توانیم از جملات استفاده کنیم.

So here are some examples of sentences as a verb.

بنابراین در اینجا چند نمونه از جملات به عنوان فعل آورده شده است.

All they ever do is malign me with their criticism because I'm not perfect.

تنها کاری که آنها انجام می دهند این است که با انتقادهایشان از من بدگویی می کنند زیرا من کامل نیستم.

All they ever do is malign me with criticism because I'm not perfect.

تنها کاری که آنها انجام می دهند این است که از من انتقاد می کنند زیرا من کامل نیستم.

So you can be hurtful towards someone.

بنابراین شما می توانید نسبت به کسی آسیب رسان باشید.

You say things about them, you might try to destroy their character

شما چیزهایی در مورد آنها می گویید، ممکن است سعی کنید شخصیت آنها را تخریب کنید

and you are doing it as a verb and an example sentence as an adjective.

و این کار را به عنوان یک فعل و یک جمله مثال به عنوان صفت انجام می دهید.

As we stepped into the dark house and the lying presence greeted us,

وقتی وارد خانه تاریک شدیم و حضور دروغگو به ما سلام کرد،

the feeling something you sense, the atmosphere

احساسی که حس می‌کنید، فضای

in the place you are standing.

مکانی که ایستاده‌اید.

So there are sentences we can use and ways of expressing it.

بنابراین جملاتی وجود دارد که می توانیم استفاده کنیم و راه هایی برای بیان آن وجود دارد.

And then of course, we have synonyms of malign used in certain ways.

و پس از آن، البته، ما مترادف های بدخیم را داریم که به روش های خاصی استفاده می شود.

For example, as a verb, synonyms include vilify,

به عنوان مثال، به عنوان یک فعل، مترادف عبارتند از vilify،

revile, disparage and libel.

revile، disparage و libel.

You can libel someone.

شما می توانید به کسی افترا بزنید.

You malign that person, you say something about them that is not true.

شما آن شخص را بدگویی می کنید، چیزی در مورد او می گویید که درست نیست.

You say something that might destroy their reputation.

شما چیزی می گویید که ممکن است آبروی آنها را از بین ببرد.

As an adjective.

به عنوان یک صفت.

We have synonyms so pernicious.

ما مترادف های بسیار خطرناکی داریم.

That's a great word. Pernicious.

این یک کلمه عالی است. مخرب

Something not very nice.

چیزی که خیلی خوب نیست

Hurtful, wicked, evil, something unfair or unkind.

آزاردهنده، شریر، شیطانی، چیزی ناعادلانه یا نامهربان.

Injurious.

آسیب رسان

Now, that might sound like a strange word, but it is a word that is used quite often, something that is causing harm or is harmful.

حالا، ممکن است این کلمه عجیب به نظر برسد، اما کلمه ای است که اغلب استفاده می شود، چیزی که باعث آسیب می شود یا مضر است.

Something you say, something you do that is harmful also as a presence.

چیزی که شما می گویید، کاری که انجام می دهید به عنوان حضور مضر است.

So when we say presence, we say something that appears to be with you, something that appears to be following you,

بنابراین وقتی می گوییم حضور، چیزی را می گوییم که به نظر می رسد با شماست، چیزی که به نظر می رسد شما را دنبال می کند،

even if it is something you can't see, but you can sense that particular thing.

حتی اگر چیزی باشد که نمی توانید ببینید، اما می توانید آن چیز خاص را حس کنید.

So as an adjective,

بنابراین به عنوان یک صفت،

we can describe it as a presence,

می توانیم آن را به عنوان یک حضور،

something you feel, and that thing can be described as malevolent.

چیزی که شما احساس می کنید، و آن چیز را می توان به عنوان بدخواه توصیف کرد.

Something that is malevolent is

چیزی که بدخواهانه است

evil, possibly harmful.

، شر و احتمالاً مضر است.

It is the sensation or the appearance.

این احساس یا ظاهر است.

Malicious is another word.

مخرب کلمه دیگری است.

There is a very powerful word, a person or something that is causing or will create harm to you.

یک کلمه بسیار قدرتمند وجود دارد، یک شخص یا چیزی که باعث آسیب یا آسیب به شما می شود.

We can describe it as malicious, something hurtful, something nasty, something horrible.

می‌توانیم آن را به‌عنوان بدخواه، چیزی آزاردهنده، چیزی بد، چیزی وحشتناک توصیف کنیم.

But Mr. Duncan, where does that word come from?

اما آقای دانکن، این کلمه از کجا آمده است؟

The word malign actually.

کلمه بدخیم در واقع.

Derives from Latin and literally means.

مشتق شده از لاتین و در لغت به معنای.

What does it mean?

به چه معناست؟

It means bad and harm.

به معنای بد و ضرر است.

So it is kind of undoing it.

بنابراین به نوعی خنثی کردن آن است.

It is undoing the word harm or unha harm and turning it around.

خنثی کردن کلمه ضرر یا زیان unha و برگرداندن آن است.

So something that might appear nice, something that is said can also be harmful.

بنابراین چیزی که ممکن است زیبا به نظر برسد، چیزی که گفته می شود می تواند مضر باشد.

So that thing is not not

پس آن چیز مضر نباشد

harmful or it is harmful.

یا مضر باشد.

You malign someone you are causing harm, you malign that person.

شما به کسی بدگویی می کنید که باعث آسیب می شوید، شما آن شخص را بد می کنید.

Hello everyone.

سلام به همه.

Hello most SAT and how to learn English from your videos.

سلام اکثر SAT و نحوه یادگیری زبان انگلیسی از ویدیوهای خود.

I love the English voice.

من عاشق صدای انگلیسی هستم.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

Well, you've almost answered your question.

خوب، شما تقریباً به سؤال خود پاسخ داده اید.

One of the best ways to learn English is to listen to English being spoken.

یکی از بهترین راه های یادگیری زبان انگلیسی گوش دادن به صحبت های انگلیسی است.

And of course, if you follow

و البته اگر

something that a person is saying by reading the captions.

با خواندن کپشن مطالبی را که شخص می گوید دنبال کنید.

So my live streams are very unusual because you can follow the live stream with captions,

بنابراین پخش‌های زنده من بسیار غیرعادی هستند زیرا می‌توانید جریان زنده را با زیرنویس دنبال کنید،

and you can watch the live stream later with captions as well.

و همچنین می‌توانید پخش زنده را بعداً با زیرنویس تماشا کنید.

So there is always a chance for you to listen, to watch.

بنابراین همیشه فرصتی برای گوش دادن، تماشا کردن وجود دارد.

And also quite often you can read the captions on the screen as well.

و همچنین اغلب اوقات می توانید زیرنویس ها را روی صفحه نیز بخوانید.

So there are many, many things you can do to improve your English.

بنابراین کارهای بسیار زیادی وجود دارد که می توانید برای بهبود زبان انگلیسی خود انجام دهید.

And of course, another thing

و البته یک چیز دیگر

is practice.

تمرین است.

Practice English every day.

هر روز انگلیسی را تمرین کنید.

Make it part of your everyday life.

آن را بخشی از زندگی روزمره خود قرار دهید.

These are things that I've said many times in the past.

اینها چیزهایی است که در گذشته بارها گفته ام.

Make English part of your life.

زبان انگلیسی را بخشی از زندگی خود قرار دهید.

I hope that is helpful to you.

امیدوارم که برای شما مفید باشد.

We are looking at things that go wrong, the occurrence,

ما به چیزهایی نگاه می‌کنیم که اشتباه می‌کنند، وقوع،

the happening, the event of something going wrong.

اتفاق افتادن، رویداد اشتباهی.

We will be looking at that a little bit later on, but now we will have a quick break because you know what's coming next.

ما کمی بعداً به بررسی آن خواهیم پرداخت، اما اکنون یک استراحت سریع خواهیم داشت زیرا می‌دانید که در آینده چه چیزی در راه است.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

He will be with us in a few moments from now.

او تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

So I hope you are looking forward to seeing Mr.

بنابراین من امیدوارم که شما مشتاقانه منتظر باشید که آقای

Steve right here on your screens on this Sunday afternoon.

استیو را در این بعدازظهر یکشنبه اینجا روی صفحه نمایش خود ببینید.

This is English addict live.

این معتاد انگلیسی زنده است.

I’m a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

I don't know why,

نمی‌دانم چرا،

but my stomach is making some very strange noises at the moment.

اما معده‌ام در حال حاضر صداهای بسیار عجیبی می‌دهد.

English Addict is with you, and he is on his way.

انگلیسی معتاد با شماست و در راه است.

For those who are wondering, where is Mr. Steve?

برای کسانی که می‌پرسند آقای استیو کجاست؟

Well, you don't have to worry any longer because he is coming up right now.

خوب، دیگر لازم نیست نگران باشید زیرا او در حال حاضر می آید.

I asked.

من پرسیدم.

Hello.

Wonderful, beautiful viewers from across the globe.

سلام.

بینندگان شگفت انگیز و زیبا از سراسر جهان.

Here we are again on a Sunday afternoon.

اینجا ما دوباره در یک بعد از ظهر یکشنبه هستیم.

Mr. Duncan, we had a late night last night, so, you know, let's hope we can keep the energy up for the next hour and a half,

آقای دانکن، ما دیشب دیر وقت داشتیم، بنابراین، می دانید، بیایید امیدوار باشیم که بتوانیم انرژی را برای یک ساعت و نیم آینده حفظ کنیم،

I think so, yes, yes, we had a nice night last night with our friends in Wales, in a town called Molde.

فکر می کنم بله، بله، دیشب شب خوبی را با ما سپری کردیم. دوستان در ولز، در شهری به نام Molde.

Yes, Molde.

بله، مولد.

Now, how do you spell that, Steve?

حالا، استیو، این را چگونه می‌نویسی؟

It's m o l d yeah.

کپک شده آره

It's so not like something that's gone smelly or rotten, but something that is completely different from that which is.

خیلی شبیه چیزی نیست که بدبو یا فاسد شده باشد، بلکه چیزی است که کاملاً با چیزی که هست متفاوت است.

Well, I suppose it is.

خوب، من فکر می کنم آن است.

I would imagine it is a Welsh name or a Welsh word that's being kind of converted.

من تصور می کنم این یک نام ولزی یا یک کلمه ولزی است که به نوعی در حال تبدیل شدن است.

Because we did go into Wales last night. We went abroad.

چون ما دیشب به ولز رفتیم. رفتیم خارج از کشور

We went abroad. Yes.

رفتیم خارج از کشور بله

We needed passports, visas, yeah.

ما به پاسپورت، ویزا نیاز داشتیم، بله.

Check points with men with guns. Yes.

نقاط را با مردان با اسلحه چک کنید. بله

We had to have our special inoculations.

ما باید تلقیح های ویژه خود را انجام می دادیم.

Yes. Against the sheep. Just in case we get bitten by one of the sheep.

بله در برابر گوسفند. فقط اگر توسط یکی از گوسفندها گاز گرفته شویم.

We did.

We're joking, of course, although they do have a few.

ما انجام دادیم.

البته ما شوخی می کنیم، گرچه آنها تعداد کمی دارند.

Anyone who's been to Wales will know.

هر کسی که به ولز رفته باشد می داند.

Now they have lots of, 20 mile per hour, speed restrictions. Yes.

اکنون آنها محدودیت های سرعت زیادی دارند، 20 مایل در ساعت. بله

This is it.

این است.

This is weird, isn't it?

این عجیب است، اینطور نیست؟

Because it's about 30km an hour, I think. Because something like that. Can I just explain, though?

چون فکر می کنم حدود 30 کیلومتر در ساعت است. چون یه همچین چیزی با این حال می توانم فقط توضیح دهم؟

Because we do have lots of different speed limits, don't we?

از آنجا که ما محدودیت های سرعت زیادی داریم، اینطور نیست؟

Here now in some countries they have no speed limit on certain roads, especially on the motorways.

اکنون در برخی از کشورها محدودیت سرعت در برخی جاده ها، به ویژه در بزرگراه ها وجود ندارد.

But in this country.

اما در این کشور

So for example if you are driving on the motorway,

برای مثال اگر در بزرگراه رانندگی می کنید،

so that is the the express road that will get you from one place to another very quickly.

این جاده سریع السیر است که شما را خیلی سریع از یک مکان به مکان دیگر می رساند.

What is the maximum speed limit on the motorway, Steve.

حداکثر سرعت مجاز در بزرگراه چقدر است، استیو.

That's 70 miles an hour, 70 miles an hour.

یعنی 70 مایل در ساعت، 70 مایل در ساعت.

So I'm sure you can work this out for yourself using your calculator at home.

بنابراین من مطمئن هستم که می توانید با استفاده از ماشین حساب خود در خانه این موضوع را برای خودتان حل کنید.

That's about 90km an hour, something like that.

این حدود 90 کیلومتر در ساعت است، چیزی شبیه به آن.

Okay. And Steve, I just want to go through these very quickly because this is not this is not the point.

باشه و استیو، من فقط می‌خواهم اینها را خیلی سریع بگذرانم، زیرا این موضوع این نیست.

But people don't know what miles per hour is in most countries, I think.

اما من فکر می کنم مردم نمی دانند در اکثر کشورها چند مایل در ساعت است.

Steve, Steve, I think I think people do know just that most people I've kilometres don't like.

استیو، استیو، فکر می‌کنم فکر می‌کنم مردم می‌دانند که بیشتر افرادی که کیلومترها را پشت سر گذاشته‌ام دوست ندارند.

Yes, but converting it is very easy anyway.

بله، اما به هر حال تبدیل آن بسیار آسان است.

And then on a normal roads, on the average road we have lots of different or varying speed limits, don't we, Steve?

و سپس در جاده‌های معمولی، در جاده‌های متوسط، محدودیت‌های سرعت متفاوت یا متفاوتی داریم، اینطور نیست، استیو؟

We do

ما

so in the in the town it's usually 30mph.

این کار را در شهر انجام می دهیم که معمولاً 30 مایل در ساعت است.

You can do your own conversion there.

شما می توانید تبدیل خود را در آنجا انجام دهید.

On on single carriageways, it is usually 60mph.

در مسیرهای تکی، معمولاً 60 مایل در ساعت است.

Outside a town,

بیرون یک شهر،

sometimes it's 40.

گاهی اوقات 40 است.

But they have introduced a very low speed limit in Wales in certain most villages and towns of 20mph.

اما آنها محدودیت سرعت بسیار پایینی را در ولز در برخی از روستاها و شهرهای خاص با سرعت 20 مایل در ساعت معرفی کرده اند.

Yeah. If someone could do a conversion on that, we would like to know.

آره اگر کسی می تواند یک تبدیل در آن انجام دهد، مایلیم بدانیم.

It's probably about 30km an hour maybe.

شاید حدود 30 کیلومتر در ساعت باشد.

Yeah.

Someone convert which is very, very, very slow.

آره

شخصی تبدیل می کند که بسیار، بسیار، بسیار کند است.

Yeah. Well, you can walk.

آره خب میتونی راه بری

You can actually walk. I'm sure you can walk at 20 miles an hour.

در واقع می توانید راه بروید. من مطمئن هستم که می توانید با سرعت 20 مایل در ساعت راه بروید.

I know you would have to do it very fast and you would look very, very odd doing it.

من می دانم که شما باید این کار را خیلی سریع انجام دهید و انجام آن بسیار بسیار عجیب به نظر می رسید.

But I think you can walk at 20 miles an hour so you could find that there are people walking past you on the pavement.

اما من فکر می کنم می توانید با سرعت 20 مایل در ساعت راه بروید تا بتوانید متوجه شوید که افرادی در پیاده رو از کنار شما عبور می کنند.

They are going faster than you are. Whilst driving, I noticed a tortoise

آنها سریعتر از شما پیش می روند. در حین رانندگی متوجه شدم لاک پشتی

was on the pavement, was actually keeping up with us.

روی پیاده رو است و در واقع با ما همراهی می کند.

It's very it's, it's very controversial.

خیلی این است، بسیار بحث برانگیز است.

The introduction in Wales of 20 mile per hour speed limits.

معرفی محدودیت سرعت 20 مایل در ساعت در ولز.

We do have them here in the UK around schools, at certain times of the day, when the children are going to school

ما آنها را اینجا در بریتانیا در اطراف مدارس داریم، در ساعات خاصی از روز، زمانی که بچه‌ها به مدرسه می‌روند

and when they're coming back from school, you have to go 20mph past the school lights or flash to tell you.

و وقتی از مدرسه برمی‌گردند، باید 20 مایل در ساعت از چراغ‌های مدرسه یا فلاش رد شوید تا به شما بگوید.

But other than that, in England there are not 20 mile per hour limits.

اما به غیر از آن، در انگلستان محدودیت 20 مایل در ساعت وجود ندارد.

So that is very low.

پس این خیلی کم است.

So just in certain places, like past schools, if you go by a school,

بنابراین فقط در مکان‌های خاصی، مانند مدارس گذشته، اگر به مدرسه بروید،

they have these safe zones where everyone has to slow down.

این مناطق امن را دارند که همه باید سرعت خود را کاهش دهند.

But in Wales they are everywhere.

اما در ولز آنها همه جا هستند.

And it feels really strange, doesn't it, Steve? It feels like you're not moving.

و واقعاً عجیب است، اینطور نیست، استیو؟ انگار حرکت نمیکنی

And I would imagine in Wales there must be a lot of funerals or funeral processions

و من تصور می کنم در ولز باید تعداد زیادی تشییع جنازه یا دسته های عزاداری وجود داشته باشد

that are fined for going too fast, because I would imagine that funerals or funeral processions, as everyone is moving along

که به دلیل تند رفتن جریمه می شوند، زیرا تصور می کنم که مراسم تشییع جنازه یا تشییع جنازه، همانطور که همه

in the very slow moving procession, I would imagine even even they might get speeding tickets.

در حرکت بسیار کند حرکت می کنند، حتی تصور می کنم حتی ممکن است بلیط سرعت دریافت کنند.

Yes. It's quite

بله مشکل این است

the problem is it's it's within probably, I would say every half a mile

که احتمالاً در داخل است، می‌توانم بگویم هر نیم

or a mile.

یا یک مایل.

The speed limit seems to constantly change.

به نظر می رسد محدودیت سرعت دائماً تغییر می کند.

And there are cameras to, to try and catch you out. And of course, if you don't know the area.

و دوربین‌هایی وجود دارد که سعی می‌کنند شما را دستگیر کنند. و البته اگر منطقه را نمی شناسید.

So one minute it's 20 miles, for one minute you're doing 60.

بنابراین یک دقیقه آن 20 مایل است، برای یک دقیقه شما 60 را انجام می دهید.

Then it's suddenly straight down to 20.

سپس ناگهان مستقیماً به 20 می رسد.

Then there's no reason that you can see it goes up to 30 and then it goes back down to 20 again,

پس هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوانید ببینید تا 30 می رود و سپس دوباره به 20 برمی گردد،

then it goes up to 40, then it's suddenly 20 again, then it's 50, then it's it's so confusing.

سپس می رود. تا 40، سپس ناگهان دوباره 20، سپس 50، سپس آنقدر گیج کننده است.

I mean, I know why they've done it for safety, but really, it's just too much.

منظورم این است که می‌دانم چرا آنها این کار را برای ایمنی انجام داده‌اند، اما واقعاً خیلی زیاد است.

That is the reason why they've done it.

به همین دلیل است که آنها این کار را انجام داده اند.

Because I would imagine there might be people who are driving too fast and causing accidents.

زیرا من تصور می کنم ممکن است افرادی باشند که با سرعت زیاد رانندگی می کنند و باعث تصادف می شوند.

And of course, we know that.

و البته ما این را می دانیم.

Oh, we know where that can lead. But people who speed, they'll speed anyway.

اوه، ما می دانیم که این به کجا می تواند منجر شود. اما افرادی که سرعت می گیرند، به هر حال سرعت خواهند داشت.

Yeah.

You know, it could be even if you raise it from 30 to 50 miles an hour, people would go 70, through the towns.

آره

می دانید، حتی اگر آن را از 30 مایل به 50 مایل در ساعت برسانید، مردم 70 مایل در شهرها خواهند رفت.

The people at a speed will always speed.

مردم با سرعت همیشه سرعت خواهند داشت.

And anyway, we were told by the locals that everyone ignores the 20 mile.

و به هر حال، مردم محلی به ما گفتند که همه 20 مایل را نادیده می گیرند.

An hour limit.

یک ساعت محدودیت

Well, I suppose you do until the police stop you or you were caught on one of those hidden cameras.

خوب، فکر می کنم تا زمانی که پلیس شما را متوقف کند یا در یکی از آن دوربین های مخفی دستگیر شوید، این کار را انجام دهید.

Even the police don't like it.

حتی پلیس هم این را دوست ندارد.

And, And apparently they will, they'll let you off, up to 30, even if it's in a 20.

و ظاهراً آنها شما را تا 30 رها می کنند، حتی اگر در 20 باشد.

But what about speed cameras?

اما دوربین های سرعت چطور؟

Well, this is it. You see, the locals, they know where the speed cameras are. Yeah.

خوب، این است. ببینید، مردم محلی، آنها می دانند دوربین های کنترل سرعت کجا هستند. آره

So if you're going through a Welsh village and you think, good, great, 20 miles an hour, I've got to get down to 20.

بنابراین اگر از دهکده‌ای ولز می‌گذرید و فکر می‌کنید، خوب، عالی، 20 مایل در ساعت، باید به 20 مایل برسم

The locals are so close to you in their horns of flashing their lights because they know there's no speed camera.

. دوربین سرعت وجود ندارد

You don't know that.

شما این را نمی دانید.

But they know.

اما آنها می دانند.

Yeah. So they're getting quite annoyed that you're out of the area sticking to the speed.

آره بنابراین آنها بسیار اذیت می شوند که شما از منطقه خارج شده اید و به سرعت پایبند هستید.

But that's the problem, isn't it? They do it because they know you will always go slowly.

اما مشکل همین است، اینطور نیست؟ آنها این کار را انجام می دهند زیرا می دانند که شما همیشه آرام خواهید رفت.

Because just in case, because there is nothing worse than getting a speeding ticket.

چون در هر صورت، چون هیچ چیز بدتر از گرفتن بلیط سرعت نیست.

So your letterbox I was getting those.

پس صندوق نامه شما را می گرفتم.

And these days Mr. Steve is always getting them and they and these days,

و این روزها آقای استیو همیشه آنها را دریافت می کند و آنها و این روزها،

these days I hope you're enjoying Mr.

این روزها امیدوارم که

Steve's cough. By the way, he's been practising all day.

از سرفه های آقای استیو لذت برده باشید. اتفاقاً او تمام روز را تمرین کرده است.

I've been practising for three weeks.

من سه هفته است که دارم تمرین می کنم.

That's it.

همین است.

You've almost got it to perfection now, Steve.

استیو تقریباً الان به کمال رسیده‌ای.

And these these things might seem strange or unusual, but I suppose they are there for a reason.

و این چیزها ممکن است عجیب یا غیرعادی به نظر برسند، اما فکر می‌کنم به دلیلی وجود دارند.

That is, for safety.

یعنی برای ایمنی.

But we did have a lovely time, even though it took us six hours once we got into Wales,

اما ما زمان بسیار خوبی را سپری کردیم، حتی با وجود اینکه وقتی وارد ولز شدیم شش ساعت طول کشید،

because we were we were only driving at 20 miles an hour for most of the way.

زیرا در بیشتر مسیر فقط با سرعت 20 مایل در ساعت رانندگی می‌کردیم.

It took quite a long time to get to where we were going, but we had a nice time, a nice meal, a lovely curry.

خیلی طول کشید تا به جایی که می‌رفتیم برسیم، اما زمان خوبی داشتیم، یک غذای خوب، یک کاری دوست‌داشتنی.

I had chicken tikka masala, it was very nice and we've never been to that particular restaurant.

من مرغ تیکا ماسالا خوردم، خیلی خوب بود و ما هرگز به آن رستوران خاصی نرفته ایم.

It was small, wasn't it, Steve very small, a Bangladeshi restaurant, and

کوچک بود، نه، استیو بسیار کوچک، یک رستوران بنگلادشی، و

yeah, it was lovely food, very nice food, run by family, in mould.

آره، غذای دوست‌داشتنی بود، غذای بسیار خوبی که توسط خانواده اداره می‌شد، در قالب.

And, there was the father there.

و پدر آنجا بود.

The mother was there, and they had four daughters who were all working there.

مادر آنجا بود و چهار دختر داشتند که همگی آنجا کار می کردند.

And it was a lovely atmosphere.

و فضای دوست داشتنی بود

Yeah, we very much enjoyed it.

آره خیلی لذت بردیم

And the food was fab. What did you have, Steve?

و غذا فوق العاده بود چی داشتی استیو؟

I had a chicken Buna. Oh.

من جوجه بونا داشتم. اوه

So, chicken buna bho and a I think it's pronounced, I think it's spelt And, I do like a buna.

بنابراین، مرغ بونا bho و a من فکر می‌کنم تلفظ می‌شود، فکر می‌کنم املا می‌شود و، من مانند یک بونا هستم.

It's always my favourite one. It's quite mild, but a lot of flavour. Haven't you just spelt boner?

همیشه مورد علاقه من است. این کاملا ملایم است، اما طعم زیادی دارد. آیا شما فقط هجی نکرده اید؟

You know B big, huge.

شما ب را بزرگ، بزرگ می دانید.

Oh and a I think the other is b h you might be, I can't remember.

اوه و من فکر می کنم دیگری است bh شما ممکن است، من نمی توانم به یاد داشته باشید.

Right. Let me spell it.

درسته اجازه دهید آن را املا کنم.

I think what you just spelt is something very. Anyway don't worry Steve.

من فکر می کنم آنچه که شما نوشتید یک چیز بسیار است. به هر حال استیو نگران نباش.

Moving on.

در حال حرکت

We have the live chat. It's very busy.

ما چت زنده را داریم. خیلی شلوغه

We've been very busy ourselves. We have December.

خودمان خیلی سرمان شلوغ بود ما دسامبر داریم

December is here, Mr. Steve.

دسامبر است، آقای استیو.

Oh, the last month of the year.

ای ماه آخر سال

And of course, it is that wonderful month where we have the season of goodwill,

و البته، این ماه فوق العاده ای است که در آن فصل حسن نیت داریم،

where people give gifts to each other to show

جایی که مردم به یکدیگر هدایایی می دهند تا نشان دهند

how much they love their partner or their friend or their family member.

که چقدر شریک زندگی یا دوست یا عضو خانواده خود را دوست دارند.

So I'm really, really looking forward to Christmas.

بنابراین من واقعاً مشتاقانه منتظر کریسمس هستم.

You're not here next Sunday.

یکشنبه آینده اینجا نیستی

You know I won't be here next.

میدونی بعدش اینجا نخواهم بود

Well, I might be, as you know, I do all these Christmas concerts at this time of the year,

خب، ممکن است، همانطور که می دانید، همه این کنسرت های کریسمس را در این زمان از سال انجام می دهم،

but my voice hasn't come back sufficiently yet. So

اما صدای من هنوز به اندازه کافی برنگشته است. بنابراین

I shall find out

من در این هفته خواهم فهمید

on this week whether I can, whether I can, because I haven't been to any of the choirs for three weeks.

که آیا می توانم، آیا می توانم، زیرا سه هفته است که در هیچ یک از گروه های کر نرفته ام.

So I'm going to try going back tomorrow.

پس سعی میکنم فردا برگردم

And we've got a concert on Saturday.

و شنبه کنسرت داریم.

And if I can't sing, I'm not going to be in it because there's no point in croaking away. No.

و اگر نتوانم آواز بخوانم، در آن حضور نخواهم داشت، زیرا هیچ فایده ای ندارد که بخوانم. نه.

And straining your voice if you can't do it.

و اگر نمی توانید این کار را انجام دهید، صدای خود را ضعیف کنید.

But there we go.

اما ما به آنجا برویم.

Christina says New Year resolutions. Yes. We've got to stop thinking about those.

کریستینا تصمیمات سال نو را می گوید. بله ما باید از فکر کردن به آنها دست برداریم.

We've got to stop thinking about New Year's resolutions that we can make and then instantly break by that February.

ما باید از فکر کردن به تصمیمات سال نوی که می توانیم بگیریم و سپس فوراً در فوریه آن شکسته شویم، دست برداریم.

Yeah, this is normally the time of the year when people do things that might be damaging.

بله، این زمانی از سال است که مردم کارهایی انجام می دهند که ممکن است آسیب زا باشد.

They might eat too much food, and they might be a little bit lazy

آنها ممکن است بیش از حد غذا بخورند، و ممکن است کمی تنبل باشند

because the weather gets horrible outside, so people become less active.

زیرا هوا در بیرون وحشتناک می شود، بنابراین افراد تحرک کمتری دارند.

And then of course, when the new year comes, everyone starts becoming all active again.

و البته، وقتی سال جدید فرا می رسد، همه دوباره شروع به فعال شدن می کنند.

And they want to change their life and they year, they want everything to be new and lovely.

و آنها می خواهند زندگی خود را تغییر دهند و سال می شوند، آنها می خواهند همه چیز جدید و دوست داشتنی باشد.

December is a busy month.

دسامبر ماه شلوغی است.

We are here during December.

ما در ماه دسامبر اینجا هستیم.

I'm not sure about Christmas because I think Christmas is.

من در مورد کریسمس مطمئن نیستم زیرا فکر می کنم کریسمس است.

I want to say it's Friday, but I don't think it is.

میخوام بگم جمعه هست ولی فکر نکنم باشه.

So what day is Christmas this year?

پس کریسمس امسال چه روزی است؟

I can't quite remember.

من نمی توانم کاملا به یاد داشته باشم.

Off the top of my head I know the 18th is Friday night Jersey.

من می دانم که هجدهم جمعه شب جرسی است.

Yeah. Is it Saturday?

آره آیا شنبه است؟

It might be Saturday.

شاید شنبه باشه

Oh so we might have.

اوه پس شاید داشته باشیم.

We might have. Box. What are you doing Steve I think it's Friday.

ممکن است داشته باشیم. جعبه چیکار میکنی استیو فکر کنم جمعه باشه

It's Friday. I'm counting it on my fingers like a child would do. Oh my goodness.

جمعه است. من آن را روی انگشتانم می شمارم، مانند یک کودک. وای خدای من.

I'm glad it wasn't over ten because then you would have to take your shoes and socks off.

خوشحالم که بیشتر از ده نشده بود چون در آن صورت باید کفش و جوراب خود را در بیاوری.

By the way, something I was going to mention earlier, but I didn't mention it.

اتفاقاً چیزی که قبلاً قرار بود به آن اشاره کنم، اما به آن اشاره نکردم.

Have you ever noticed, Mr.

آیا تا به حال دقت کرده اید، آقای

Steve, how strange feet are?

استیو، چقدر پاهای عجیبی هستند؟

Feet, feet aren't aren't feet weird?

پاها، پاها نیستند، پاها عجیب نیستند؟

Now, when you're young, you never think much about your feet, do you?

حالا، وقتی جوان هستید، هیچ وقت زیاد به پاهایتان فکر نمی کنید، درست است؟

You never really think much about your feet and the fact that they serve a very important purpose in your life.

شما هرگز در مورد پاهای خود و این واقعیت که آنها هدف بسیار مهمی در زندگی شما دارند فکر نمی کنید.

But it's only when they start going wrong later in life that you realise just how important they are there.

اما تنها زمانی که بعداً در زندگی شروع به اشتباه کردن می کنند، متوجه می شوید که آنها چقدر اهمیت دارند.

You see, feet are funny and I think they are of a of all the parts of the body that we have.

ببینید، پاها خنده‌دار هستند و فکر می‌کنم از تمام اعضای بدن ما هستند.

Steve, I think feet are the strangest because they're just

استیو، من فکر می کنم پاها عجیب ترین هستند، زیرا آنها فقط هستند

at the end of your legs and then they stick out at a very strange angle, especially my feet.

در انتهای پاهای شما و سپس با یک زاویه بسیار عجیب بیرون می آیند، به خصوص پاهای من.

Now, I know what you're going to say, Steve.

حالا میدونم چی میخوای بگی استیو.

My feet are very big.

پاهای من خیلی بزرگ است.

I'm tall, but my feet are incredibly long.

من قد بلندی دارم، اما پاهایم فوق العاده بلند است.

And I have those very strange long toes as well that I, Steve.

و من آن انگشتان بلند بسیار عجیب و غریب را دارم که من، استیو.

Yes, you've got this ability.

بله، شما این توانایی را دارید.

Your, your your feet are like sort of that almost like sort of giant sort of, rackets, you know, like,

پاهای شما شبیه راکت‌های غول‌پیکر است، می‌دانید، می‌دانید

you know, when people go on to this snow in olden days, they used to strap, what looked like tennis rackets to their feet.

، وقتی مردم در قدیم به این برف می‌رفتند، بند می‌زدند، چیزی که شبیه راکت‌های تنیس بود. پاهای آنها

Yours are a bit like that.

مال شما یه مقدار اینجوریه

You've got this ability to stand upright for large periods of time.

شما این توانایی را دارید که برای مدت زمان زیادی صاف بایستید.

Because I think your feet distribute your weight very evenly over that large surface area.

چون فکر می‌کنم پاهای شما وزنتان را به طور یکنواخت روی آن سطح بزرگ توزیع می‌کنند.

And of course, yes.

و البته، بله.

Your toes, which are more like fingers, are able to sort of keep your balance, I think.

به نظر من انگشتان پا، که بیشتر شبیه انگشتان دست هستند، می توانند تعادل شما را حفظ کنند.

But I really do think that feet are very strange things.

اما من واقعاً فکر می کنم که پاها چیزهای بسیار عجیبی هستند.

You never really think much about them, but they they really do take a lot of punishment, don't they, when you think about it.

شما هرگز واقعاً در مورد آنها فکر نمی کنید، اما آنها واقعاً مجازات های زیادی را تحمل می کنند، اینطور نیست، وقتی به آن فکر می کنید.

Because quite often we cover them with, with our socks and then we wear shoes or boots and women.

زیرا اغلب ما آنها را با جوراب خود می پوشانیم و سپس کفش یا چکمه و زنانه می پوشیم.

This is the worst part of everything.

این بدترین قسمت همه چیز است.

Women have to put their shoes or put their feet into the most uncomfortable shoes.

زنان باید کفش های خود را بپوشند یا پاهای خود را در ناخوشایندترین کفش ها قرار دهند.

Just just for style.

فقط برای استایل

Well, yes, you

خوب، بله، شما

can get all sorts of problems, can't you, by trying to force your feet into, into stylish shoes.

می توانید انواع مشکلات را به وجود بیاورید، نه، با تلاش برای وارد کردن پاهای خود به کفش های شیک.

I don't remember when in the 70s, there was a big fashion for platform shoes.

یادم نیست در دهه 70، مد بزرگی برای کفش های پلت فرم بود.

Oh, yes.

اوه، بله.

High heeled shoes, very high heels.

کفش پاشنه بلند، کفش پاشنه بلند.

And lots of girls used to wear them to school.

و بسیاری از دختران آنها را به مدرسه می پوشیدند.

And, used to, break their ankles.

و قبلاً مچ پاهای آنها را می شکست.

Because they would, they would, they would, you know

چون می‌کردند، می‌کردند، می‌کردند، می‌دانی

for not fall over but they that their legs, you know, that their feet were so far off the ground that they would,

نمی‌افتند، اما آن‌ها که پاهایشان، می‌دانی، که پاهایشان آنقدر از زمین دور بود که می‌کردند،

the foot would sort of go under them and they would break their ankles.

یک‌جوری پا زیرشان می‌رفت و می‌شکستند. مچ پاهای آنها

It's a case around when I was growing up, they twist their ankles, twist their ankles.

این یک موردی است که من بزرگ شده بودم، مچ پاهایشان را می پیچند، مچ پایشان را می پیچند.

Christina says, what about stilettos? Yes.

کریستینا می گوید، در مورد کفش های رکابی چطور؟ بله

Oh, yes.

اوه، بله.

Not only are they uncomfortable to wear, not that I know that, by the way, because I am 100% a man.

نه تنها پوشیدن آنها ناراحت کننده است، نه اینکه اتفاقاً من این را می دانم، زیرا من 100٪ مرد هستم.

I have to shave twice a day. That's how manly I am.

من باید روزی دو بار اصلاح کنم. من چقدر مرد هستم.

But they also very good.

اما آنها همچنین بسیار خوب هستند.

If you. If a man annoys you as well.

اگر شما اگر مردی شما را هم آزار می دهد.

Stiletto, you can.

استایلتو، شما می توانید.

You can give him a little kick with your stiletto shoe.

می توانید با کفش استیلتو کمی به او ضربه بزنید.

Hello to can I say hello to as John.

سلام به من می توانم به عنوان جان سلام کنم.

Hello, Mr. Duncan, it is my first time on the live stream.

سلام، آقای دانکن، اولین بار است که در پخش زنده حضور دارم.

I found your YouTube channel recently and I am watching your videos, especially 31 days of October.

من اخیراً کانال یوتیوب شما را پیدا کردم و در حال تماشای ویدیوهای شما هستم، مخصوصاً 31 روز مهر.

Oh, these lessons are helping me.

اوه، این درس ها به من کمک می کند.

A lot of people don't even realise that I have playlists of videos

بسیاری از مردم حتی متوجه نمی شوند که من لیست های پخش ویدیوهایی را دارم

that I've made over the past 18 years, and there are playlists and you can watch them as many times as you want.

که در 18 سال گذشته ساخته ام، و لیست های پخش وجود دارد و می توانید هر چند بار که بخواهید آنها را تماشا کنید.

They are free.

آنها آزاد هستند.

They are completely free of charge.

آنها کاملا رایگان هستند.

They don't cost you anything to watch though. There, there it is.

هر چند آنها برای شما هزینه ای برای تماشا کردن ندارند. آنجا، آنجاست.

So thank you very much for your lovely message there.

بنابراین از پیام دوست داشتنی شما در آنجا بسیار سپاسگزارم.

I found your channel recently and that is amazing.

من اخیراً کانال شما را پیدا کردم و این فوق العاده است.

John.

جان

Now I'm not going to try and pronounce your second name because I know I will get it wrong.

حالا من سعی نمی کنم نام دوم شما را تلفظ کنم زیرا می دانم که اشتباه می کنم.

Please tell us why.

لطفا به ما بگویید چرا.

Which country you're watching us from or in we would like to know.

مایلیم بدانیم از کدام کشور یا در کدام کشور ما را تماشا می کنید.

I'd also like to say hello to hackathon who put a message on earlier hackathon from Poland.

همچنین می‌خواهم به هکاتونی که پیامی را در مورد هکاتون قبلی از لهستان ارسال کرد، سلام کنم.

Oh, are you still on? Are you still watching us?

اوه، هنوز سر میزنی؟ هنوز ما را تماشا می کنی؟

I want to say hello to you as well.

من هم می خواهم به شما سلام کنم.

Would like to say hello to new people as well as to all the very loyal viewers that come on week

مایلم به افراد جدید و همچنین به همه بینندگان بسیار وفادار که هفته به

after week, that that post questions and comments on the live stream.

هفته می آیند، که سؤالات و نظرات خود را در جریان مستقیم ارسال می کنند، سلام کنم.

So thank you very much for that, by the way.

بنابراین، اتفاقاً از این بابت بسیار متشکرم.

I think I think I got the date wrong.

فکر کنم تاریخ رو اشتباه گرفتم

I think Christmas is on Wednesday.

فکر کنم کریسمس چهارشنبه باشه

Oh, I think the 18th is the 18th.

اوه، من فکر می کنم 18، 18 است.

Yeah. There we go.

آره آنجا می رویم.

I like to use my fingers.

من دوست دارم از انگشتانم استفاده کنم.

I think it is a Wednesday.

فکر کنم چهارشنبه باشه

So so there we go. But yes.

بنابراین ما به آنجا برویم. اما بله.

Please tell us where you from.

لطفا به ما بگویید اهل کجا هستید

We like to know where you from. Are you telling me that Christmas Day is Wednesday?

ما دوست داریم بدانیم اهل کجا هستید. آیا به من می گویید که روز کریسمس چهارشنبه است؟

Apparently, that seems to be the consensus on the live chat. That's it.

ظاهراً به نظر می رسد که این اتفاق نظر در مورد چت زنده است. همین است.

You know what that means, Steve?

میدونی یعنی چی، استیو؟

That means we are going to have to be here live on Wednesday, Christmas Day.

این بدان معناست که ما باید در روز چهارشنبه، روز کریسمس، به صورت زنده اینجا باشیم.

So there it is. How do you feel about that, Mr. Steve? Well, I'll be cooking.

بنابراین وجود دارد. در مورد آن چه احساسی دارید، آقای استیو؟ خب من دارم آشپزی میکنم

We could do a live stream in the kitchen as Mr. Steve is trying to prepare the Christmas meal.

در حالی که آقای استیو در حال تلاش برای تهیه غذای کریسمس است، می‌توانیم یک پخش زنده در آشپزخانه انجام دهیم.

Uzbekistan

ازبکستان

is where as is John is from.

همان جایی است که جان اهل آن است.

And we also have medi medi from Iran watching us as well.

و همچنین رسانه های رسانه ای از ایران نیز ما را تماشا می کنند.

So it's lovely.

پس دوست داشتنی است.

Will we love to know where you're from and where you're watching us from?

آیا دوست داریم بدانیم اهل کجا هستید و از کجا ما را تماشا می کنید؟

Don't be afraid to put comments on the live chat.

از گذاشتن نظرات در چت زنده نترسید.

This is what the live streams are partly about that teach you English, but also to to.

این همان چیزی است که پخش‌های زنده تا حدی درباره آن هستند که به شما زبان انگلیسی را می‌آموزند، بلکه باید آن را نیز یاد بگیرید.

Yeah, form the community.

آره جامعه رو تشکیل بده

Yeah.

آره برای گسترش جامعه ای که آقای دانکن در اینجا ایجاد کرده است.

To expand the community that Mr. Duncan has created here.

I always on his live stream. I always say this is like a big family.

من همیشه در جریان زنده او هستم. من همیشه می گویم این مثل یک خانواده بزرگ است.

It's like a big family.

مثل یک خانواده بزرگ است.

Wherever you are in the world, you are welcome to.

به هر کجای دنیا که هستید خوش آمدید.

To join us on the live chat on the live stream.

برای پیوستن به ما در چت زنده در جریان زنده.

The door is always open for you.

درها همیشه به روی شما باز است.

Ray from Bangladesh. Hello, Ray.

ری از بنگلادش. سلام ری.

Oh, everyone's coming out of the woodwork as we say.

اوه، همه به قول ما از کار چوب بیرون می آیند.

Okay, if you come out of the woodwork, it means you make yourself known.

خوب، اگر از کار چوب بیرون آمدید، به این معنی است که خودتان را شناخته اید.

You were hiding away and suddenly you make yourself known as you are on the live stream, we've got Jeff.

تو مخفی شده بودی و ناگهان خودت را در جریان پخش زنده نشان دادی، ما جف را داریم.

Jeff. Sabine from Brazil.

جف سابین از برزیل

Lots of new names on here. Alexander.

بسیاری از نام های جدید در اینجا اسکندر

Vladimir of, Well, I'm not sure you really are from North Korea.

ولادیمیر از، خب، من مطمئن نیستم که شما واقعا اهل کره شمالی هستید.

It says figuratively.

به صورت مجازی می گوید.

I think I know, I think I know what he's saying,

فکر می‌کنم می‌دانم، فکر می‌کنم می‌دانم او چه می‌گوید،

I think so, okay, if I if I'm correct.

فکر می‌کنم اینطور است، اگر درست بگویم، باشه.

Yes. We we understand what you mean by that.

بله ما متوجه منظور شما از آن هستیم.

I'm not sure either.

من هم مطمئن نیستم.

You can tell me later, but Mohsen Karim from Saudi Arabia.

بعدا می تونی بگی ولی محسن کریم از عربستان.

Josep.

جوزپ

So le, where are you from?

خب، اهل کجایی؟

Josep, please tell us.

جوزپ لطفا به ما بگو

I can I can turn in your show.

من می توانم می توانم در نمایش شما شرکت کنم.

You can, you can appear. Yeah.

شما می توانید، شما می توانید ظاهر شوید. آره

You can take part in the show. Yes.

شما می توانید در نمایش شرکت کنید. بله

You can tune in and tune in. Yeah.

شما می توانید کوک کنید و تنظیم کنید.

Oh. Isn't it wonderful?

اوه فوق العاده نیست؟

This lovely community that we have here on, English with Mr.

این انجمن دوست داشتنی که ما اینجا داریم، انگلیسی با آقای

Duncan? English addict. I give it its correct name.

دانکن؟ معتاد انگلیسی اسم درستشو میذارم

Do you do you know there is a strange anniversary taking place at the moment?

آیا می دانید در این لحظه سالگرد عجیبی در حال برگزاری است؟

It is now one year since we started using the new set.

اکنون یک سال از شروع استفاده از مجموعه جدید می گذرد.

A year ago.

یک سال پیش

Can you believe it?

باورت میشه؟

So we've we've we've been using this new setup with Mr.

بنابراین، ما از این تنظیمات جدید با آقای

Steve in his comfortable corner.

استیو در گوشه راحت او استفاده کرده ایم.

A lot of people ask, why is Mr. Steve not with you on the camera.

بسیاری از مردم می پرسند، چرا آقای استیو با شما در دوربین نیست؟

It's a it's it's a very simple reason Mr..

این یک دلیل بسیار ساده است که آقای

Steve gets very tired these days.

استیو این روزها خیلی خسته می شود.

It's his age you see.

می بینید سن اوست

So I've given him what I like to call Mr.

بنابراین من چیزی را به او دادم که دوست دارم آن را

Steve's Comfy Corner.

گوشه راحت آقای استیو بنامم.

So we will admire your comfy corner there.

بنابراین ما گوشه راحت شما را در آنجا تحسین خواهیم کرد.

It is lovely and comfortable.

دوست داشتنی و راحت است.

We've got a bliss. Bless you.

ما یک سعادت داریم. مبارکت باشه

You've got a big, comfortable chair to sit in and and,

شما یک صندلی بزرگ و راحت برای نشستن دارید و

I think it looks very comfortable where you're sitting.

به نظر من جایی که نشسته اید بسیار راحت به نظر می رسد.

This chair is about 100 years old. It is.

این صندلی حدود 100 سال قدمت دارد. هست.

It was my grandparents. I remember it being in their home.

پدربزرگ و مادربزرگ من بودند. یادم می آید که در خانه آنها بود.

Oh. It's probably not 100 years old.

اوه احتمالاً 100 سال پیش نیست.

I don't know how long it is. It's like. What?

نمی دانم چقدر است. مثل این است. چی؟

You know what? For a moment there, I was really impressed. And then I stopped being impressed.

میدونی چیه؟ برای یک لحظه آنجا، من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. و سپس دیگر تحت تأثیر قرار نگرفتم.

I remember being in their home in the 1970s. I don't know if we have. We had one. Yeah.

به یاد دارم که در دهه 1970 در خانه آنها بودم. نمی دانم داریم یا نه. ما یکی داشتیم آره

So it's probably so they say they had it in the 50s.

بنابراین احتمالاً آنها می گویند که آن را در دهه 50 داشته اند.

Well, it 70, 70 odd years old. Yeah.

خوب، 70، 70 سال است. آره

Can I just give you a statistic that will blow your mind?

آیا می توانم فقط یک آمار به شما بدهم که ذهن شما را متحیر کند؟

1974 is now 50 years ago.

1974 اکنون 50 سال پیش است.

That is incredible.

این باور نکردنی است.

Half a century, 1974 is half a century ago.

نیم قرن، 1974 نیم قرن پیش است.

And I can remember 1974.

و من می توانم سال 1974 را به یاد بیاورم.

I was only nine at the time, but I can remember it as if it was just yesterday, 50 years ago.

من در آن زمان فقط 9 سال داشتم، اما می توانم آن را طوری به یاد بیاورم که انگار همین دیروز، 50 سال پیش بود.

So I think you know what, Steve?

پس فکر کنم میدونی چیه، استیو؟

I think you might be right about that chair.

فکر می کنم در مورد آن صندلی حق با شماست.

I think that chair might be 80 or even 90 years old.

فکر می کنم آن صندلی ممکن است 80 یا حتی 90 ساله باشد.

I might take it to, put it on eBay or take it to an antiques dealer.

ممکن است آن را ببرم، در eBay بگذارم یا به یک فروشنده عتیقه ببرم.

I don't think it's worth anything.

من فکر نمی کنم ارزش چیزی را داشته باشد.

Oh, we've got loads of people on the live chat, but it. Cos here.

اوه، ما افراد زیادی در چت زنده داریم، اما اینطور است. Cos اینجا.

Vitus is here, Lewis is here. We've seen Beatrice.

ویتوس اینجاست، لوئیس اینجاست. ما بئاتریس را دیده ایم.

Franco Ferrari is here.

فرانکو فراری اینجاست.

A lot of people that we met up with in Italy last year are all saying hello to each other.

بسیاری از افرادی که سال گذشته در ایتالیا با آنها ملاقات کردیم، همه به یکدیگر سلام می کنند.

And I suppose we should also mention that next year we are doing it again.

و من فکر می کنم باید به این نکته نیز اشاره کنیم که سال آینده دوباره این کار را انجام می دهیم.

We are having the English addict rendezvous.

ما در حال برگزاری میعادگاه معتاد انگلیسی هستیم.

We will be in Paris and as I said last week, we might even have an extra

ما در پاریس خواهیم بود و همانطور که هفته گذشته گفتم، حتی ممکن است یک

rendezvous somewhere else because we are planning to have two trips.

قرار ملاقات اضافی در جای دیگری داشته باشیم زیرا قصد داریم دو سفر داشته باشیم.

So we will be in Paris for a short time, and then we might be going somewhere else.

بنابراین برای مدت کوتاهی در پاریس خواهیم بود و سپس ممکن است به جای دیگری برویم.

So there might be two opportunities to meet up.

بنابراین ممکن است دو فرصت برای ملاقات وجود داشته باشد.

If you can't make it to France, there might be another chance for you to meet up with us.

اگر نتوانید به فرانسه برسید، ممکن است فرصت دیگری برای شما وجود داشته باشد که با ما ملاقات کنید.

So we are looking forward to announcing that.

بنابراین ما مشتاقانه منتظر اعلام آن هستیم.

And we are really looking forward to meeting up.

و ما واقعا مشتاق دیدار هستیم.

Let's do hello face putting face to face, face to face, mano a mano.

بیایید hello face قرار دادن چهره به چهره، چهره به چهره، mano a mano را انجام دهیم.

Yes, a tope.

بله یک تاپ

Is watching from Thailand.

از تایلند تماشا می کند.

So hello to you too. Everyone's coming out of the woodwork. It's wonderful.

پس سلام به شما هم همه از چوب کاری بیرون می آیند. فوق العاده است.

What are we talking about today, Mr. Duncan?

آقای دانکن امروز در مورد چی صحبت می کنیم؟

I always feel a little bit sad because quite often I forget about Thailand.

من همیشه کمی غمگین هستم زیرا اغلب اوقات تایلند را فراموش می کنم.

I don't know why, but sometimes I forget about it when I'm.

نمی‌دانم چرا، اما گاهی اوقات که هستم فراموشش می‌کنم.

When I'm generating my my language translations.

وقتی ترجمه های زبانم را تولید می کنم.

And I know I do this, and and now I feel really guilty about it.

و من می دانم که این کار را انجام می دهم و اکنون در مورد آن واقعاً احساس گناه می کنم.

But sometimes I forget to add the Thailand or Thai captions.

اما گاهی فراموش می کنم که زیرنویس تایلندی یا تایلندی را اضافه کنم.

So now I feel really bad about that.

بنابراین اکنون از این بابت واقعاً احساس بدی دارم.

But don't go Thailand.

اما تایلند نرو.

Don't worry, I haven't forgotten you today. Mr. Steve.

نگران نباش امروز فراموشت نکردم آقای استیو

We are looking at when things go wrong and let's face it, in life, quite often things do go wrong.

ما به زمانی نگاه می کنیم که همه چیز اشتباه می شود و بیایید با آن روبرو شویم، در زندگی اغلب چیزها اشتباه می شوند.

Things sometimes don't work out the way we expect them to work out.

بعضی اوقات چیزها آنطور که ما انتظار داریم پیش نمی روند.

Sometimes things don't go the way we planned and things can go wrong, so that is what we will be looking at a little bit later on.

گاهی اوقات همه چیز آنطور که ما برنامه ریزی کرده ایم پیش نمی رود و ممکن است همه چیز به اشتباه پیش برود، بنابراین این همان چیزی است که کمی بعد به آن خواهیم پرداخت.

Lots of things still to come.

چیزهای زیادی هنوز در راه است.

Another thing I want to ask before then, as we approach 3:00, it is coming up to 3:00.

چیز دیگری که می خواهم قبل از آن بپرسم، وقتی به ساعت 3:00 نزدیک می شویم، ساعت به 3:00 می رسد.

Everyone, if you want to put your watch right or your clock, it is now coming up to 3:00 here in the UK.

همه، اگر می خواهید ساعت یا ساعت خود را درست کنید، اکنون ساعت 3:00 اینجا در بریتانیا است.

English addict on the 1st of December. It's now winter by the way. Mr. Steve

معتاد انگلیسی در اول دسامبر. اتفاقا الان زمستان است. آقای استیو

officially, officially

رسما، رسما

winter.

زمستان.

Well, it doesn't feel like it today. It's very warm here in the UK today.

خب، امروز این حس را ندارد. امروز اینجا در بریتانیا خیلی گرم است.

It's wet, but it's warm.

خیس است، اما گرم است.

Yes, it's quite, quite strange. But winter has arrived.

بله، کاملاً عجیب است. اما زمستان فرا رسیده است.

It is no longer autumn here in the UK.

اینجا در انگلستان دیگر پاییز نیست.

Here is an interesting question, Mr. Steve.

در اینجا یک سوال جالب وجود دارد، آقای استیو.

Now you don't know that I'm going to ask this question.

حالا شما نمی دانید که من این سوال را خواهم پرسید.

You don't know that I'm going to ask this, but I'm going to ask this question now not only to Mr.

شما نمی دانید که من این را خواهم پرسید، اما من اکنون این سوال را نه تنها از آقای

Steve.

استیو می پرسم.

There he is looking wonderful and radiant today.

در آنجا او امروز فوق العاده و درخشان به نظر می رسد.

Look at that. Does he look amazing?

به آن نگاه کنید. آیا او شگفت انگیز به نظر می رسد؟

I wish I felt wonderful and radiant is glowing. I'm obviously acting.

ای کاش احساس می کردم فوق العاده است و درخشش می درخشد. معلومه که دارم بازیگری میکنم

He's glowing,

او می درخشد،

but here's the question, Mr. Steve.

اما سوال اینجاست، آقای استیو.

You have no idea what it's going to be. And there it is on the screen.

شما هیچ ایده ای ندارید که قرار است چه شود. و آن را روی صفحه نمایش است.

Here is your idol.

اینجا بت شماست.

My idol?

بت من؟

That's a very, very easy question for me.

این یک سوال بسیار بسیار آسان برای من است.

Yeah, but I'm also asking it to everyone out there.

بله، اما من آن را از همه کسانی که در آنجا هستند می خواهم.

Now, a lot of people have an idol.

الان خیلی ها بت دارند.

Now, this is an interesting word because quite often, traditionally, certainly in its original form,

اکنون، این کلمه جالبی است، زیرا اغلب، به طور سنتی، قطعاً در شکل اصلی خود،

idol was something you worshipped.

بت چیزی بود که شما می پرستیدید.

Idol was a type of sculpture or an image, a thing, an icon is another word we use.

بت یک نوع مجسمه یا تصویر بود، یک چیز، یک نماد کلمه دیگری است که ما استفاده می کنیم.

So we often use the word icon.

بنابراین ما اغلب از کلمه نماد استفاده می کنیم.

Nowadays, when we are generating a small image that we put next to our names.

این روزها که در حال تولید یک تصویر کوچک هستیم که در کنار نام خود قرار می دهیم.

Normally, if we are sending an email or something, we are putting next to our name to identify or to show how we appear.

به طور معمول، اگر ما ایمیلی یا چیزی ارسال می کنیم، در کنار نام خود را برای شناسایی یا نشان دادن ظاهر خود قرار می دهیم.

Idol these days often mean someone.

بت این روزها اغلب به معنای کسی است.

I would say Mr.

من می گویم آقای

Steve.

استیو.

To be fair, an idol these days is often someone famous.

انصافاً، این روزها یک بت اغلب فردی مشهور است.

Would you say

آیا می گویید

yes, somebody that you respect, somebody that you admire?

بله، کسی که به او احترام می گذارید، کسی که او را تحسین می کنید؟

Somebody that maybe does something you'd like to do?

کسی که شاید کاری را انجام دهد که شما دوست دارید انجام دهید؟

Somebody that maybe teaches you something about life,

کسی که شاید چیزی در مورد زندگی به شما یاد می دهد،

somebody that you respect for what they've achieved, for what they've done.

کسی که شما به خاطر چیزهایی که به دست آورده اند، برای کارهایی که انجام داده اند احترام می گذارید.

Maybe they've helped people.

شاید آنها به مردم کمک کرده اند.

It may not be that they, you know, a superstar actor or something.

شاید اینطور نباشد که آنها یک بازیگر سوپراستار یا چیز دیگری باشند.

Or actress, that you just say actor these days, don't you?

یا بازیگری که این روزها فقط می گویی بازیگر، نه؟

I think I don't think we say actress anymore.

فکر می کنم دیگر نمی گوییم بازیگر.

But but yes, it could be.

اما بله، می تواند باشد.

It could be somebody that, you know, very could be your one of your parents.

ممکن است کسی باشد که، می دانید، می تواند یکی از والدین شما باشد.

Quite often you hear people say that their idol is their father or their mother or their mother

اغلب می شنوید که مردم می گویند که بت آنها پدر یا مادر یا مادرشان است

doesn't have to be somebody famous.

لزومی ندارد که فرد مشهوری باشد

But quite often, as you say, it is,

اما اغلب، همانطور که شما می گویید، اینطور است،

because then people can relate to it.

زیرا در این صورت مردم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

When you mention this person's name that is your idol or somebody that you look up to, respect, admire

وقتی نام این شخص را که بت شماست یا کسی که به او نگاه می کنید، می آورید،

for what they've done in their lives. Yes.

به خاطر کارهایی که در زندگی انجام داده است، احترام بگذارید و تحسین کنید. بله

I think it's also fair to say that quite often, or in its original form, it was always a religious thing,

من فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم اغلب، یا به شکل اصلی‌اش، همیشه یک چیز مذهبی،

a religious symbol or something that actually exists that you look up to.

یک نماد مذهبی یا چیزی است که در واقع وجود دارد و شما به آن نگاه می‌کنید.

Now there's another way of putting it.

حالا راه دیگری برای قرار دادن آن وجود دارد.

Maybe a person you look up to, a person you admire, or a person

شاید فردی که به او نگاه می کنید، شخصی که تحسینش می کنید، یا شخصی که

you feel is helpful to you in some way, or maybe just someone you you like quite a lot.

احساس می کنید به نحوی برای شما مفید است، یا شاید فقط فردی که خیلی دوستش دارید.

They can also be your idol. We often think of teenagers, don't we, Steve?

آنها همچنین می توانند بت شما باشند. ما اغلب به نوجوانان فکر می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

Teenagers will often have their their idol, normally a pop star or an actor or actress,

نوجوانان اغلب بت خود را دارند، معمولاً یک ستاره پاپ یا یک بازیگر یا هنرپیشه،

usually somebody that they, may be attracted to, in love with in some way.

معمولاً کسی که ممکن است به نحوی به او علاقه داشته باشند.

Sometimes they might describe those as an idol and have pictures of them on their on their walls of their bedroom.

گاهی اوقات ممکن است آنها را به عنوان یک بت توصیف کنند و عکس هایی از آنها را روی دیوارهای اتاق خواب خود داشته باشند.

We've all done that as a when we were growing up.

همه ما این کار را در زمان بزرگ شدن انجام داده ایم.

I'm sure when your hormones are coursing through your body and you've got all these strange emotions that you didn't,

مطمئنم وقتی هورمون‌هایت در بدنت جریان دارند و همه این احساسات عجیب و غریب را که

you didn't have before,

قبلاً نداشتی، نداشتی

and, it's very easy to to, to have an idol as somebody who is maybe somebody that you think is very attractive.

، و داشتن یک بت مثل کسی که شاید کسی که فکر می کنید بسیار جذاب است.

Yeah.

آره

As I said, we often think of idols these days as people who are famous or in the public eye, and certainly from a younger

همانطور که گفتم، ما اغلب این روزها به بت ها به عنوان افرادی مشهور یا در معرض دید عموم فکر می کنیم، و مطمئناً از

perspective, a person who is maybe in the entertainment industry, a singer, a songwriter, a performer, an actor.

دیدگاه جوان تر، فردی که شاید در صنعت سرگرمی، خواننده، ترانه سرا، مجری، بازیگر باشد. .

I would imagine nowadays I'm trying to think who would be described as an idol nowadays, I suppose.

تصور می‌کنم که امروزه سعی می‌کنم فکر کنم چه کسی را امروزه به عنوان یک بت توصیف می‌کنند.

I suppose we would say.

فکر می کنم ما بگوییم.

Now, I remember years ago we had people like Britney Spears, who remembers Britney Spears.

حالا، یادم می آید سال ها پیش افرادی مانند بریتنی اسپیرز را داشتیم که بریتنی اسپیرز را به یاد می آورد.

See, everybody probably does.

ببینید، احتمالا همه این کار را می کنند.

She was a huge idol. But nowadays of course we have Taylor Swift.

او یک بت بزرگ بود. اما امروزه البته ما تیلور سویفت را داریم.

Everyone, everyone has gone Taylor Swift.

همه، همه رفته اند تیلور سویفت.

Crazy. Of course you're right.

دیوانه. البته حق با شماست

If you're a religious person, which we obviously do have, many people on here

اگر شما یک فرد مذهبی هستید، که به وضوح داریم، افراد زیادی در اینجا حضور دارند

who, who, subscribed to different religions who were born into different religions, different cultures.

که پیرو ادیان مختلف هستند که در مذاهب مختلف و فرهنگ های مختلف متولد شده اند.

And it's not surprising that, you know, Jeff says that Jesus Christ is their idol.

و جای تعجب نیست که، می دانید، جف می گوید که عیسی مسیح بت آنهاست.

And, obviously a Christian person there.

و بدیهی است که یک فرد مسیحی آنجاست.

But if you, are from an Islamic country, then that Farzana says that the Prophet Muhammad is is their idol.

اما اگر اهل کشور اسلامی هستید، آن فرزانه می گوید که حضرت محمد (ص) بت آنهاست.

So, yeah, could be a religious leader.

بنابراین، بله، می تواند یک رهبر مذهبی باشد.

Yeah. From history, could be a current religious leader. Yes. So.

آره از تاریخ، می تواند یک رهبر مذهبی فعلی باشد. بله بنابراین.

So it doesn't have to be a pop star.

بنابراین لزومی ندارد که یک ستاره پاپ باشد.

Yes. I think worship is a good is a good use of that word as well, because we often say that people worship.

بله من فکر می کنم عبادت یک حسن است، استفاده خوب از آن کلمه نیز هست، زیرا اغلب می گوییم مردم عبادت می کنند.

There's a certain popular person or a celebrity.

یک فرد محبوب یا یک سلبریتی خاص وجود دارد.

They actually have friends who who worship them and they follow them everywhere.

آنها در واقع دوستانی دارند که آنها را می پرستند و آنها را در همه جا دنبال می کنند.

But of course, again, in its traditional sense, we are talking about the religious aspect

اما البته، باز هم به معنای سنتی آن، ما در مورد جنبه مذهبی

from whatever that belief system actually is.

از هر آنچه که آن نظام اعتقادی در واقع وجود دارد صحبت می کنیم.

So there is always a central character or a central figure, an icon

بنابراین همیشه یک شخصیت مرکزی یا یک شخصیت مرکزی وجود دارد، نماد

is is what we often use that nowadays as well.

همان چیزی است که امروزه اغلب از آن استفاده می کنیم.

So you can be an icon of movies or an icon of music.

بنابراین شما می توانید نماد فیلم یا نماد موسیقی باشید.

We often think of films, don't we, Steve?

ما اغلب به فیلم فکر می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

Yeah, I, I think you can name I bet Steve can name maybe

بله، من، فکر می‌کنم می‌توانید نام ببرید، شرط می‌بندم استیو می‌تواند

three iconic movie stars straight away.

فوراً سه ستاره نمادین سینما را نام ببرد.

Go on. Steve, Marilyn Monroe, is obviously one.

ادامه بده استیو، مرلین مونرو، واضح است که یکی است.

Steve McQueen, would be another one.

استیو مک کوئین، یکی دیگر خواهد بود.

And probably who's a really famous actress, Bette Davis.

و احتمالاً یک بازیگر واقعاً مشهور، بت دیویس، کیست.

Oh, I mean, I'm going back.

اوه یعنی دارم برمیگردم

These are, you know, people from the when Stars were really stars, I suppose.

فکر می‌کنم اینها افرادی هستند که از زمانی که ستاره‌ها واقعاً ستاره بودند، هستند.

Also, you're showing your age. I'm showing my age as well.

همچنین، شما سن خود را نشان می دهید. من هم سنم را نشان می دهم.

Somebody recent.

کسی اخیرا

So these these days you'd have Harrison Ford, Harrison Ford. Yes.

بنابراین این روزها شما هریسون فورد، هریسون فورد را خواهید داشت. بله

And that guy who played James Bond.

و آن مردی که نقش جیمز باند را بازی کرد.

You know, the one who always looks in a bad mood, Daniel Craig.

می‌دانی، دنیل کریگ، کسی که همیشه بدحال به نظر می‌رسد.

So you might you might say that they are people, but but this is a very I would say this is a shallow use of the word idol.

بنابراین ممکن است بگویید که آنها مردم هستند، اما این یک کاربرد بسیار کم عمق از کلمه بت است.

So it's not it's in its original form.

بنابراین به شکل اصلی خود نیست.

But but we do often use this to describe a person who is very much admired.

اما ما اغلب از این برای توصیف شخصی استفاده می کنیم که بسیار تحسین شده است.

And we have some examples as well. Let me just have a look back.

و چند نمونه هم داریم. بگذارید فقط نگاهی به گذشته داشته باشم.

I don't have any idols, but when I was young, my idol was Mickey Mouse.

من هیچ بت ندارم، اما وقتی جوان بودم، بت من میکی موس بود.

Interesting. Yeah. Yes, I suppose so.

جالبه آره بله، فکر می کنم اینطور باشد.

If you are young, Alexander says, my idol.

اسکندر می گوید اگر جوان هستی بت من.

Well, idols are prohibited in Christianity.

خب، بت در مسیحیت ممنوع است.

My heroes? Yes. Oh, heroes.

قهرمانان من؟ بله ای قهرمانان

That's another good word we can use, isn't it, Steve?

این کلمه خوبی است که می توانیم استفاده کنیم، اینطور نیست، استیو؟

Yes, heroes.

بله قهرمانان

But of course, in in religious terms, an idol is.

اما البته از نظر دینی بت است.

It's slightly different meaning, isn't it?

معنای کمی متفاوت است، اینطور نیست؟

Because,

زیرا،

certainly for the Christian religion as it was developing then, you weren't allowed to worship other gods or idols.

مطمئناً برای دین مسیحی که در آن زمان در حال توسعه بود، شما مجاز به پرستش خدایان یا بت های دیگر نبودید.

In that respect, the idol meant a god or some other god, because before

از این نظر، بت به معنای خدا یا خدای دیگری بود، زیرا قبل از

Christianity came along, people were worshipping all sorts of things.

ظهور مسیحیت، مردم همه چیز را می پرستیدند.

And then we came to, to to just be worshipping one God.

و سپس به این رسیدیم که فقط خدای واحد را بپرستیم.

So yeah.

So in that respect, yes, you're right, you can't,

پس آره

پس از این نظر، بله، شما درست می گویید، شما نمی توانید،

in a religious sense, you don't want to be worshipping in that way in a religious way.

به لحاظ دینی، نمی خواهید به این شکل به روش دینی عبادت کنید.

An idol. Meaning in that respect, it means maybe the

یک بت به این معنا که شاید

a physical manifestation of some other, its deity.

مظهر جسمانی دیگری، خدای او باشد.

Steve. It's the central figure.

استیو این شخصیت مرکزی است.

Yes. The central figure.

بله شخصیت مرکزی.

People would would worship idol, which would be, you know, physical forms carved out of bits of rock or stone that

مردم بت را می پرستیدند، که، می دانید، اشکال فیزیکی تراشیده شده از تکه های سنگ یا سنگ است که

to be some gods and of course, yes, but in this, in this respect, we're not talking about religious no idols.

خدایان هستند و البته، بله، اما از این نظر، از این نظر، ما در مورد نه مذهبی صحبت نمی کنیم. بت ها

We're just talking about somebody you admire.

ما فقط در مورد کسی صحبت می کنیم که شما او را تحسین می کنید.

Well, this, this, this is the current phrase that, that we use.

خوب، این، این، این عبارت فعلی است که ما استفاده می کنیم.

But of course, it is a it is a word that's been used for for centuries and centuries.

اما البته، این کلمه ای است که برای قرن ها و قرن ها مورد استفاده قرار گرفته است.

And maybe people would say way, way, way back into distant time.

و شاید مردم بگویند راه، راه، راه بازگشت به زمان های دور.

Of course, it sounds very much like another word, doesn't it?

البته خیلی شبیه یک کلمه دیگر است، اینطور نیست؟

Say it says something, but what do you call it when two words, sprout differently but sound the same as something?

بگویید چیزی می گوید، اما وقتی دو کلمه به طور متفاوتی جوانه می زنند اما شبیه چیزی هستند، آن را چه می نامید؟

Phone, right?

تلفن، درست است؟

Yeah, yeah.

آره آره

Yes they are. They sound the same, but they are actually spelt differently. So. So homonyms

بله آنها هستند. صدای آنها یکسان است، اما در واقع املای آنها متفاوت است. بنابراین. بنابراین، همنام‌ها

are homophones, rather homophones.

هم‌آوا هستند، نه هم‌آوا.

Homophones.

هوموفون.

I know it sounds like idle. Idle e yeah.

می دانم که به نظر بیکار می آید. بیکار و آره

Doesn't it sounds a bit like. Which of course means a lazy person.

کمی شبیه نیست که البته به معنای آدم تنبل است.

But we're not talking about that here.

اما ما در اینجا در مورد آن صحبت نمی کنیم.

Some people, of course, say that they don't really have any idols. They respect people.

البته بعضی ها می گویند که واقعاً بت ندارند. به مردم احترام می گذارند.

They don't have idols. Yes. You don't. Some people you don't.

آنها بت ندارند. بله شما این کار را نمی کنید. برخی از مردم شما نمی.

Don't go to the point because you can get so you can't get so involved with a person

به سمت نقطه نروید زیرا می توانید آنقدر با یک شخص درگیر نشوید

that you absolutely idolise them to the point of not being able to see their faults.

که کاملاً او را بت کنید تا جایی که نتوانید عیوب او را ببینید.

Because some people might have a particular talent.

زیرا ممکن است برخی از افراد استعداد خاصی داشته باشند.

So for example, if you were to ask me who my idol is I would say Shirley Bassey.

برای مثال، اگر از من بپرسید که بت من کیست، می‌گویم شرلی باسی.

Okay. I've always admired her.

باشه من همیشه او را تحسین کرده ام.

But of course, but not to the point of, you know, worshipping them,

اما البته، اما نه در حدی که، می دانید، آنها را پرستش کنیم،

because, you know,

زیرا، می دانید،

we're all human.

We've all got our flaws, and, so I wouldn't take it that far.

ما همه انسان هستیم.

همه ما عیب های خود را داریم، و بنابراین من آن را تا این حد دور نمی کنم.

I was just somebody I admire.

من فقط کسی بودم که تحسینش می کنم.

Yeah, it's the talent, the ability, the stage presence, all that sort of thing.

بله، این استعداد، توانایی، حضور در صحنه، همه چیز است.

But but, yes,

اما، بله،

you can have different layers of I of idolising somebody, can't you?

شما می توانید لایه های مختلفی از من برای بت کردن کسی داشته باشید، اینطور نیست؟

You can be. Absolutely.

You can have the, the screaming fan.

شما می توانید باشید. کاملا.

شما می توانید فن جیغ را داشته باشید.

You can't stop crying like you remember those shots of the Beatles.

شما نمی توانید گریه هایتان را متوقف کنید، همانطور که آن عکس های بیتلز را به یاد دارید.

People would faint. The young girls would faint when the Beatles came on stage.

مردم بیهوش می شدند. وقتی بیتلز روی صحنه می آمد، دختران جوان بیهوش می شدند.

That's when idolising it, taking it to the extreme.

آن وقت است که آن را بت می‌کنیم و آن را به افراط می‌کشیم.

When they first arrived in the United States, the girls were throwing themselves

هنگامی که آنها برای اولین بار به ایالات متحده رسیدند، دختران خود را

forward, trying to get near them as they as they came off the plane.

به جلو پرت می کردند و سعی می کردند هنگام خروج از هواپیما به آنها نزدیک شوند.

So I think that is a very good example of, of, a group of people.

بنابراین من فکر می کنم که این یک مثال بسیار خوب از یک گروه از مردم است.

So it doesn't have to be one person.

بنابراین لازم نیست یک نفر باشد.

It might be a group of people who have a certain talent or ability.

ممکن است گروهی از افراد باشند که استعداد یا توانایی خاصی دارند.

So I was expecting I was expecting Mr.

بنابراین من انتظار داشتم که آقای

Steve to say Shirley Bassey. Yes.

استیو بگوید شرلی باسی. بله

But we all have someone we admire. Maybe you go through

اما همه ما کسی را داریم که تحسینش می کنیم. شاید شما

a phase

مرحله

or a period of time where you like a certain person, you admire them a lot.

یا دوره ای را پشت سر می گذارید که فرد خاصی را دوست دارید، او را بسیار تحسین می کنید.

And again, I remember from my childhood I had certain people who I really admired very much.

و باز هم یادم می‌آید از دوران کودکی‌ام افراد خاصی داشتم که واقعاً آنها را بسیار تحسین می‌کردم.

And one, of course, was Adam, and I mentioned him a couple of weeks ago when he had his birthday.

و البته یکی آدام بود و یکی دو هفته پیش که تولدش بود بهش اشاره کردم.

So, I, I was always attracted.

بنابراین، من، من همیشه جذب می شدم.

I always liked musical artists, people with some sort of creative spark, as it were.

من همیشه هنرمندان موسیقی را دوست داشتم، افرادی با نوعی جرقه خلاق.

So I've always admired people who have some sort of creative ability, something that they can make from nothing.

بنابراین من همیشه افرادی را تحسین کرده ام که نوعی توانایی خلاقانه دارند، چیزی که می توانند از هیچ بسازند.

They create something that did not exist previously, using their mind and their talent, they are able to create something.

آنها چیزی را خلق می کنند که قبلا وجود نداشته است، با استفاده از ذهن و استعداد خود می توانند چیزی خلق کنند.

So I've always I've always admired and maybe, maybe in a way they are people

بنابراین من همیشه همیشه تحسین می‌کردم و شاید، شاید به نوعی آنها افرادی باشند

I would class as idols for myself or people I admire from a distance.

که برای خودم به عنوان بت طبقه‌بندی می‌کردم یا افرادی که از راه دور آنها را تحسین می‌کردم.

Maybe people who are no longer around sculptures by famous artists, people with a certain ability.

شاید افرادی که دیگر در اطراف مجسمه های هنرمندان مشهور نیستند، افرادی با توانایی خاصی.

And of course, we saw this week something really impressive, didn't we, Steve in Paris?

و البته، ما این هفته چیزی واقعاً چشمگیر دیدیم، مگر نه، استیو در پاریس؟

Yeah, not to a damn cathedral, I have to say,

بله، نه به کلیسای جامع لعنتی، باید بگویم،

because I remember when this happened and we were in Paris about four weeks later.

زیرا به یاد دارم زمانی که این اتفاق افتاد و تقریباً چهار هفته بعد در پاریس بودیم.

Were we after it happened?

آیا ما دنبال آن بودیم؟

So Notre Dame Cathedral caught fire, and a short time afterwards we were actually in Paris during that time.

بنابراین کلیسای نوتردام آتش گرفت و مدت کوتاهی بعد ما در آن زمان در پاریس بودیم.

And you could see the burnt out shell

و پوسته سوخته کلیسای نوتردام را در دوردست

of Notre Dame Cathedral in the distance.

می دیدی .

And it really did look quite, quite haunting.

و واقعاً کاملاً، کاملاً ترسناک به نظر می رسید.

But this week it was unveiled. They've actually managed to do it.

اما این هفته رونمایی شد. آنها در واقع موفق به انجام آن شده اند.

A lot of people said said it wouldn't be able to happen. It would not be done.

بسیاری از مردم گفتند که این امکان وجود ندارد. انجام نمی شد.

But they did it. They managed to renovate the whole building.

اما آنها این کار را کردند. آنها موفق شدند کل ساختمان را بازسازی کنند.

They've rebuilt huge parts of the building that had collapsed, including that lovely, beautiful spire

آن‌ها بخش‌های عظیمی از ساختمان را که فرو ریخته بود، از جمله آن گلدسته زیبا و دوست‌داشتنی

that we all watched collapse into the flames.

که همه ما شاهد فروریختن آن در شعله‌های آتش بودیم، بازسازی کردند.

Yes. Do we know when it's officially opening?

بله آیا می دانیم چه زمانی به طور رسمی افتتاح می شود؟

When will we be able to visit Notre Dame?

چه زمانی می توانیم از نوتردام بازدید کنیم؟

Lois, I wonder if Lois knows, when we will be able to visit Notre Dame.

لوئیس، نمی‌دانم آیا لوئیس می‌داند چه زمانی می‌توانیم از نوتردام بازدید کنیم.

Will we be able to, do that in June?

آیا ما قادر خواهیم بود، این کار را در ماه ژوئن انجام دهیم؟

Louis, by the way, makes a good point because idols, of course, in terms

اتفاقاً لویی به نکته خوبی اشاره می‌کند چون بت‌ها البته از نظر

of the type of people that are idols, it can go in and out of fashion.

نوع آدم‌هایی که بت هستند، می‌تواند مد شود و از مد بیفتد.

And at the moment, as Louis points out, quite often it's footballers are seen as idols.

و در حال حاضر، همانطور که لوئیس اشاره می کند، اغلب فوتبالیست ها به عنوان بت دیده می شوند.

Good, aren't they?

خوب، اینطور نیست؟

It's very in popular culture now, than a footballer, because of course they make lots of money.

این در حال حاضر بسیار در فرهنگ عامه پسند است، از یک فوتبالیست، زیرا مطمئناً آنها پول زیادی به دست می آورند.

They score a few goals. And it's whether you

آنها چند گل می زنند. و این که آیا

think

that's appropriate, I don't know, but I mean, they're clearly talented people, but there's.

فکر می

کنید مناسب است یا نه، نمی دانم، اما منظورم این است که آنها افراد با استعدادی هستند، اما وجود دارد.

Yeah, but that is there is a fashion.

بله، اما یک مد وجود دارد.

Yeah.

For men to particularly men to have footballers as their idols, somebody that they aspire to.

آره برای مردان به ویژه مردان که فوتبالیست ها را به عنوان بت خود داشته باشند، کسی که آرزویش را دارند.

And that of course, let me just repeat, we do mean this in the, in the more sort of

و البته، اجازه دهید فقط تکرار کنم، منظور ما این است که

we don't mean it in the, in the religious sense of an ideal way.

به معنای دینی یک راه آرمانی، به نوعی بیشتر منظورمان نیست.

We mean in this in just somebody you admire.

منظور ما در این فقط کسی است که شما را تحسین می کنید.

But we are looking at the word right, looking at the word. Yes.

اما ما به کلمه درست نگاه می کنیم، به کلمه نگاه می کنیم. بله

So the word has many, many meanings from the past to the present.

بنابراین این کلمه معانی بسیار بسیار زیادی از گذشته تا امروز دارد.

So we aren't we are not putting one particular meaning on it, but from the point of view of asking people who their idols are.

بنابراین ما یک معنای خاص را بر آن نمی‌گذاریم، بلکه از این منظر که از مردم بپرسیم بت‌هایشان کیستند.

But, you know.

اما، شما می دانید.

Yes. Well, I think I think most people will understand there is a there is a divide.

بله خب، فکر می‌کنم بیشتر مردم متوجه خواهند شد که یک شکاف وجود دارد.

So I suppose we wouldn't class

بنابراین من تصور می کنم که ما

Taylor Swift as someone who will be

تیلور سویفت را به عنوان کسی که خدای ستایش کننده

praised

مورد ستایش قرار می گیرد

a praising God.

، قرار نمی دهیم .

Oh, maybe there will be some sort of huge statue of Taylor Swift in a thousand years from now, or something like that.

اوه، شاید هزار سال دیگر نوعی مجسمه عظیم از تیلور سویفت وجود داشته باشد یا چیزی شبیه به آن.

I don't know, maybe.

نمی دانم، شاید.

Who knows?

چه کسی می داند؟

In this rather strange world of ours in which we live.

در این دنیای نسبتاً عجیب ما که در آن زندگی می کنیم.

Mr.. Steve, we had a nice surprise last night, didn't we?

آقای استیو، دیشب یک سورپرایز خوب داشتیم، نه؟

Do you remember last night, Steve, a surprise? Yes.

یادت هست دیشب، استیو، سورپرایز بود؟ بله

Well, we went round to see our lovely friends Sonya and Brent.

خوب، ما دور رفتیم تا دوستان عزیزمان سونیا و برنت را ببینیم.

And whilst we were there, Sonya was writing out some of her Christmas cards.

و در حالی که ما آنجا بودیم، سونیا داشت تعدادی از کارت های کریسمس خود را می نوشت.

And I said to her, can you write one for me?

و به او گفتم، می‌توانی یکی برای من بنویسی؟

So she did.

بنابراین او انجام داد.

And there it is.

و آنجاست.

Look at that, Mr..

نگاه کن، آقای

Steve, we have a Christmas card.

استیو، ما یک کارت کریسمس داریم.

This might be the first proper Christmas card we've received this year.

این ممکن است اولین کارت کریسمس مناسبی باشد که امسال دریافت کرده ایم.

Look at that, Steve and Duncan.

استیو و دانکن به آن نگاه کنید.

Why do they always put Steve first? We never anyone writes to us.

چرا آنها همیشه استیو را در اولویت قرار می دهند؟ ما هرگز کسی برای ما نامه نمی نویسد.

They always put.

همیشه می گذارند.

They always put Steve first, I think.

فکر می کنم آنها همیشه استیو را در اولویت قرار می دهند.

Yes, I think because I'm the eldest baby.

بله، فکر می کنم چون من بزرگ ترین بچه هستم.

So this I don't know, maybe I don't know.

پس این را نمی دانم، شاید هم نمی دانم.

I don't know why they but it's for, you know,

نمی‌دانم چرا آنها، اما برای این است، راستش را بخواهید،

I think I think I should feel I should feel a little offended by it, to be honest.

فکر می‌کنم فکر می‌کنم باید احساس کنم باید کمی از آن آزرده باشم.

Sometimes I would like to see Duncan and Steve not just Stephen Duncan.

گاهی اوقات دوست دارم دانکن و استیو را نه فقط استیون دانکن ببینم.

Anyway.

به هر حال.

Anyway, I digress, Mr. Steve, because

به هر حال، من پرت می‌شوم، آقای استیو، چون

Sonya has written some jokes in here, so I'm going to open this now.

سونیا چند جوک در اینجا نوشته است، بنابراین من اکنون این را باز می‌کنم.

I don't know what's inside, by the way,

اتفاقاً نمی دانم داخل آن چیست،

while you're opening it, can I just say that, Alice Alexander has said, that pointed out that I still have a cough.

در حالی که شما آن را باز می کنید، می توانم فقط این را بگویم، آلیس الکساندر گفت، که اشاره کرد که من هنوز سرفه دارم.

Yes, I do, it's three weeks now.

بله، الان سه هفته است.

Alexander says that they've had it since the beginning of November.

الکساندر می گوید که از اوایل نوامبر آن را داشته اند.

Yeah.

آره

These things can linger. Linger?

این چیزها می توانند باقی بمانند. درنگ؟

That means they stay around for longer than you expect.

این بدان معناست که آنها بیشتر از آنچه انتظار دارید در اطراف می مانند.

Something lingers.

چیزی معطل می ماند.

It stays around for longer than you expect, and you can have a lingering infection, a lingering cough.

مدت طولانی‌تر از آنچه انتظار دارید در اطراف باقی می‌ماند و ممکن است یک عفونت طولانی‌مدت، سرفه‌های طولانی داشته باشید.

And it looks like we've both got that.

و به نظر می رسد که ما هر دو آن را داریم.

There's a lot of it about as they say there is.

آن طور که می گویند در مورد آن زیاد است.

There's a lot of it about a lot of people with colds, flu like bugs

در مورد بسیاری از افراد مبتلا به سرماخوردگی، آنفولانزا مانند حشرات

in infections, seasonal viruses, chest infections, you name it.

عفونت، ویروس های فصلی، عفونت قفسه سینه، موارد زیادی وجود دارد.

It's out there.

آن بیرون است.

We need some really cold, hard, frosty weather to kill off these bugs.

برای از بین بردن این حشرات به هوای بسیار سرد، سخت و یخبندان نیاز داریم.

There it is.

آنجاست.

Happy Christmas, Stephen Duncan once again.

کریسمس مبارک استفن دانکن یک بار دیگر.

Once again.

یک بار دیگر.

Why? Why is Steve always first happy Christmas Stephen Duncan stay soup.

چرا؟ چرا استیو همیشه برای اولین بار کریسمس مبارک استفان دانکن سوپ ماندن است.

Have a super festive season.

فصل فوق العاده ای داشته باشید.

Love from Sonia and Brent.

عشق از سونیا و برنت.

I think the other reason I think they always put my name first is because they know me first.

فکر می‌کنم دلیل دیگری که فکر می‌کنم همیشه اسم من را اول می‌گذارند این است که اول از همه من را می‌شناسند.

So all these people and most of the people that send us cards are my friends, so they know me first.

بنابراین همه این افراد و اکثر افرادی که برای ما کارت می فرستند دوستان من هستند، بنابراین آنها ابتدا من را می شناسند.

There we go.

So they put my name first. Yeah, there we go. Nice. Some nice reindeer there.

آنجا می رویم.

بنابراین اول اسم من را گذاشتند. آره، ما می رویم. خوبه چند گوزن زیبا آنجاست.

Yeah, actually, it's a joke, you see.

بله، در واقع، این یک شوخی است، می بینید.

It's a joke.

Now, I've just realised there is actually a really naughty word on the front of the card

این یک شوخی است.

اکنون، من تازه متوجه شدم که در واقع یک کلمه واقعاً شیطانی در جلوی کارت وجود دارد

I just noticed, so I'm going to have to cover it with my finger.

که به تازگی متوجه آن شدم، بنابراین باید آن را با انگشتم بپوشانم.

There we go.

آنجا می رویم.

So if you look what's happened there, you can see there is Rudolph the Red-Nosed reindeer.

بنابراین اگر نگاه کنید چه اتفاقی در آنجا افتاده است، می توانید ببینید که رودلف گوزن شمالی دماغه قرمز وجود دارد.

He has a very shiny nose, and the one behind, for some reason has a brown nose.

او بینی بسیار براقی دارد و پشتش بنا به دلایلی بینی قهوه ای دارد.

And it says there,

و آنجا می گوید،

please, Rudolph, go easy on the brakes next time.

لطفا رودولف، دفعه بعد ترمز را راحت ترمز کن.

So I would say, right.

بنابراین من می گویم، درست است.

Maybe it's a that's that might be a little rude.

شاید این چیزی است که ممکن است کمی بی ادبانه باشد.

You see. You see.

می بینید. می بینید.

So Rudolph has a red nose and the reindeer behind him

بنابراین رودولف بینی قرمز دارد و گوزن شمالی پشت سر او

has a brown nose.

بینی قهوه ای دارد.

Well, yeah. So we'll leave that to your imaginations.

خب آره بنابراین ما آن را به تصورات شما واگذار می کنیم.

Sonja likes to make her own cards.

سونیا دوست دارد کارت های خودش را بسازد.

Christmas cards? She's quite artistic.

کارت های کریسمس؟ او کاملا هنری است.

She does paintings. So, like Beatrice does.

او نقاشی می کند. بنابراین، مانند بئاتریس.

And, Sandy likes to make her own Christmas cards, and they're always very.

و سندی دوست دارد کارت های کریسمس خود را بسازد، و آنها همیشه بسیار هستند.

I've kept them all for years. For decades.

من همه آنها را سالها نگه داشته ام. برای چندین دهه.

And, because that always she was makes a special effort when she writes out her Christmas cards.

و از آنجایی که او همیشه این کار را انجام می دهد، هنگام نوشتن کارت های کریسمس تلاش ویژه ای می کند.

She doesn't put two Stephen Duncan from Sonja and Brent.

او دو استفن دانکن از سونجا و برنت نمی‌گذارد.

She put some little jokes in there, some some, little drawings and, something I think that, Sonja should have done

او شوخی‌های کوچکی را در آنجا قرار داد، بعضی‌ها، نقاشی‌های کوچک و، چیزی که من فکر می‌کنم سونجا باید

more of was to,

بیشتر آن را انجام می‌داد،

Dunmore with her talents as an artist, something which we know Beatrice has pursued very successfully.

دانمور با استعدادش به عنوان یک هنرمند بود، چیزی که می‌دانیم بئاتریس با موفقیت دنبال کرده است.

I think you've got to have a dream, and you've got to, Yes, you've got to envisage that dream and, and make it reality.

من فکر می کنم شما باید یک رویا داشته باشید، و باید، بله، باید آن رویا را تصور کنید و آن را به واقعیت تبدیل کنید.

Definitely. Steve, there are some jokes on the back.

قطعا. استیو، پشت سر هم چند جوک هست.

Oh, jokes are these very corny jokes, I don't know, we will see what happens.

آخه جوک ها این جوک های خیلی مزخرف هستند، نمی دونم، ببینیم چی میشه.

Corny joke is, is like a very sort of simple but bad joke. Okay,

جوک کورنی مانند یک جوک بسیار ساده اما بد است. خوب،

I'm just going to try and find my laughter.

من فقط سعی می کنم خنده ام را پیدا کنم.

Where is my laughter?

خنده من کجاست؟

There it is.

آنجاست.

I just want to test my laughter.

من فقط می خواهم خنده ام را امتحان کنم.

Yes. It works.

بله کار می کند.

Here we go then.

پس ما اینجا برویم.

Are you ready for some jokes? Yes.

آیا برای شوخی آماده هستید؟ بله

Here we go.

Steve, what type of photos do elves take?

در اینجا ما می رویم.

استیو، الف ها چه نوع عکس هایی می گیرند؟

What type of photos do elves take?

الف ها چه نوع عکس هایی می گیرند؟

Now, when we talk about elves, we mean those little cute characters that help

حالا، وقتی در مورد الف ها صحبت می کنیم، منظور آن شخصیت های کوچک و بامزه ای است که به

Father Christmas to to wrap his presents.

پدر کریسمس کمک می کنند تا هدایای خود را بپیچد.

This,

این،

Father Christmas is helpers the elves.

کریسمس پدر یاور الف ها است.

Does anyone out there know the answer?

کسی اونجا جوابشو میدونه؟

So what type of photos do elves take?

پس جن ها چه نوع عکس هایی می گیرند؟

The the answer is

جواب

elf is.

جن است.

Elf is alphas.

جن آلفا است.

So that's like

پس این مثل

self is.

خود است.

But because it's an elf, it's an elf.

اما چون جن است، جن است.

They get it. It's a it's a bad joke, but sort of,

آنها آن را دریافت می کنند. این یک شوخی بد است، اما به نوعی،

you sort of laugh

به این جوک‌های مزخرف

these, corny jokes like this, you can sometimes guess them.

می‌خندید ، گاهی اوقات می‌توانید آنها را حدس بزنید.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

What falls but never gets hurt?

چه چیزی می افتد اما هرگز آسیب نمی بیند؟

What falls but never gets hurt?

چه چیزی می افتد اما هرگز آسیب نمی بیند؟

It wouldn't be an elephant, would it?

این یک فیل نیست، اینطور نیست؟

I think if an elephant fell over, it would definitely hurt.

من فکر می کنم اگر یک فیل از روی زمین بیفتد، قطعاً آسیب می بیند.

It's what falls or falls down or falls but never gets hurt.

این چیزی است که می افتد یا می افتد یا می افتد اما هرگز صدمه نمی بیند.

It's a tough one. Yes.

این یکی سخت است. بله

So this is more like a riddle.

بنابراین این بیشتر شبیه یک معما است.

This is a riddle rather than a joke.

این یک معما است تا شوخی.

What falls but never gets hurt.

چیزی که می افتد اما هرگز آسیب نمی بیند.

Oh, Alexander. 000.

اوه اسکندر 000.

So we get well.

پس خوب می شویم.

Wow. Fancy pants.

عجب شلوار فانتزی.

Alexandra. Vladimir of. Yes.

الکساندرا ولادیمیر از. بله

What a clever person you are.

چه آدم باهوشی هستی

And Beatriz as well. Snow.

و همچنین Beatriz. برف.

Oh, no falls, but it does not hurt itself.

اوه، سقوط نمی کند، اما به خود آسیب نمی رساند.

But look at Valentin.

اما به والنتین نگاه کنید.

Darkness. Oh, that's a good one.

تاریکی. اوه، این یکی خوب است.

That could be another.

این می تواند دیگری باشد.

That could be another answer.

این می تواند پاسخ دیگری باشد.

Darkness falls.

تاریکی می افتد.

Yes. Or, we use that expression to say that, that night is coming on.

بله یا از آن عبارت استفاده می کنیم تا بگوییم که شب فرا می رسد.

Sun has gone down. Nights coming on, darkness falls. Yes, across the land.

خورشید غروب کرده است. شب ها می آید، تاریکی می افتد. بله، در سراسر زمین.

But of course, it doesn't get, It can't be hurt, can it?

اما البته، نمی شود، نمی تواند صدمه ببیند، می شود؟

So, yeah. Pretty good.

بنابراین، بله. خیلی خوبه

Why now I have to make sure that these are not rude.

چرا الان باید مطمئن شوم که اینها بی ادب نیستند.

I have to make sure that these have no swear words, so I don't have to say anything rude on the live stream.

من باید مطمئن شوم که اینها هیچ فحش و فحشی ندارند، بنابراین من مجبور نیستم در پخش زنده چیز بی ادبانه بگویم.

Why do reindeers wear bells?

چرا گوزن های شمالی زنگ می پوشند؟

Why do reindeers wear bells?

چرا گوزن های شمالی زنگ می پوشند؟

Oh, any suggestions out there?

اوه، پیشنهادی وجود دارد؟

Why do reindeers wear bells?

چرا گوزن های شمالی زنگ می پوشند؟

Yeah, because quite often when Father Christmas is riding his sleigh through the sky,

بله، چون اغلب وقتی پدر کریسمس سوار سورتمه‌اش در آسمان است،

the the the, reindeer will have little bells.

گوزن‌های شمالی زنگ‌های کوچکی خواهند داشت.

Sleigh bells.

زنگ سورتمه.

Why do reindeer

چرا گوزن های شمالی

wear bells?

زنگ می پوشند؟

Because.

چون.

Their horns don't work.

شاخشون کار نمیکنه

To be heard? Yes.

شنیده شدن؟ بله

But they can't be heard because they are horns. That's.

اما چون شاخ هستند شنیده نمی شوند. یعنی.

You could say that to, Bell. No. Yeah. Okay.

شما می توانید این را به بل بگویید. نه. باشه

Yeah.

I'm just thinking aloud that the horn.

آره

من فقط با صدای بلند فکر می کنم که بوق.

A horn is something normally on a car or bull. Yes.

بوق چیزی است که معمولاً روی یک ماشین یا گاو نر است. بله

Do they have horns to do? Yes.

آیا آنها شاخ برای انجام دادن دارند؟ بله

Well, yes. To how? The antlers?

خوب، بله. به چگونه؟ شاخ ها؟

Yes. It doesn't quite work.

بله این کاملا کار نمی کند.

It doesn't quite work. That one. Yes, but. But at least at least my,

این کاملا کار نمی کند. اون یکی بله، اما. اما دست کم

my audience gave me a nice.

مخاطبان من به من چیز خوبی دادند.

You could, you could use that for a cow, couldn't you. Wider cows wear bell.

شما می توانید، می توانید از آن برای یک گاو استفاده کنید، نمی توانید. گاوهای پهن تر زنگ می زنند.

Yes I think really that's the normal joke is of course cows in some countries where bells.

بله، من فکر می کنم واقعاً این جوک طبیعی است که البته گاوها در برخی از کشورها که در آن زنگ می زنند.

So that you can hear them. Yes. Around the neck. Because they're horns.

تا بتوانید آنها را بشنوید. بله دور گردن. چون شاخ هستند

We need more calc.

ما به کالک بیشتری نیاز داریم.

We need more cowbell.

ما به زنگ گاوچران بیشتری نیاز داریم.

More cowbell. Definitely.

زنگ گاو بیشتر قطعا.

What do you get if you cross a snowman with a vampire, a snowman, a vampire?

اگر از یک آدم برفی با یک خون آشام، یک آدم برفی، یک خون آشام عبور کنید، چه چیزی بدست می آورید؟

Combine them together.

آنها را با هم ترکیب کنید.

I think this if you cross something, it means in this respect, your combining the two things to make something.

من فکر می کنم اگر از چیزی عبور کنید، از این نظر به این معنی است که شما این دو چیز را با هم ترکیب می کنید تا چیزی بسازید.

To get something new is to combine something you cross something you combine a bit like sort of,

برای به دست آوردن چیز جدید، ترکیب کردن چیزی است که از چیزی عبور می کنید، چیزی شبیه به آن را ترکیب می کنید

you know, crossing one cow with another species of cow, you get a new type of cow.

.

So in this case,

بنابراین در این مورد،

or one flower with another flower.

یا یک گل با گل دیگر.

Yeah.

Okay. Steve.

آره

باشه استیو

Yeah, I was just explaining the.

آره فقط داشتم توضیح میدادم

I'm almost the ghost of the cross. What was the joke?

من تقریباً روح صلیب هستم. شوخی چی بود

What do what do you get if you cross a snowman and a vampire stem and a vampire put them together.

اگر از یک آدم برفی و یک ساقه خون آشام عبور کنید و یک خون آشام آنها را کنار هم قرار دهید، چه می کنید.

What do you get?

چه چیزی بدست می آورید؟

The answer is.

پاسخ این است.

Frostbite.

سرمازدگی.

Frostbite. Right.

سرمازدگی. درسته

Okay. Yeah.

باشه آره

Because the snowman is cold,

چون آدم برفی سرد است،

the vampire bites you.

خون آشام تو را گاز می گیرد.

Put the two together.

این دو را کنار هم بگذارید.

Frostbite? Yeah, because you're cold.

سرمازدگی؟ آره چون سردت شده

We all know what frostbite two is a medical condition.

همه ما می دانیم که سرمازدگی دو یک وضعیت پزشکی است.

When you're exposing your your, fingers and toes to the cold,

هنگامی که انگشتان، انگشتان دست و پاهای خود را در معرض سرما قرار می دهید،

they they free extremities is.

اندام های بدن را آزاد می کنند.

I haven't the foggiest idea.

من مه آلود ترین ایده را ندارم.

So there's a good phrase, Francesco, that you've put on the live chat.

بنابراین یک عبارت خوب وجود دارد، فرانچسکو، که شما در چت زنده قرار داده اید.

We, we, Duncan said, what's the joke?

ما، ما، دانکن گفت، شوخی چیست؟

The question and your response is, I have not the foggiest idea, is a phrase that means I don't know,

سوال و پاسخ شما این است، من مه آلودترین ایده را ندارم، عبارتی است که به معنای نمی دانم،

I don't know, but that is a phrase we use in in English quite a lot.

نمی دانم، اما این عبارتی است که ما در انگلیسی بسیار در آن استفاده می کنیم.

Haven't the foggy. Yes idea.

آیا مه آلود نیست. بله ایده.

It means I re I just haven't got a clue.

یعنی من فقط سرنخی ندارم

I don't know, I don't know, I haven't got even a clue.

نمی دانم، نمی دانم، حتی سرنخی هم ندارم.

Not the slightest idea is what you're saying.

کوچکترین ایده ای نیست که شما می گویید.

If you just say I don't know you just saying you don't know if you say I haven't the foggiest idea, it really means.

اگر می گویید من نمی دانم، فقط می گویید نمی دانم اگر بگویید من مه آلودترین ایده را ندارم، واقعاً به این معنی است.

Oh, I really just don't know.

اوه، من واقعا نمی دانم.

I just don't haven't got a clue. I haven't the foggiest idea.

من فقط سرنخی ندارم من مه آلود ترین ایده را ندارم.

Here's the last one, Steve.

این آخرین مورد استیو است.

It's like fog. Is it so, Misty? You can't tell what the. I'm just explaining that Mr. Dun. Good.

مثل مه است اینطور است میستی؟ شما نمی توانید بگویید که چیست. من فقط دارم توضیح می دهم که آقای دان. خوب

You did a good job of that, Steve. By the way, a wonderful.

تو کار خوبی کردی استیو. به هر حال، فوق العاده است.

Oh, is a good one from Vitus.

اوه، یکی از ویتوس خوب است.

Well, of course, Vitus.

خب، البته، ویتوس.

Let's not forget Steve Vitus is the resident comedian on the live chat and says pose

فراموش نکنیم که استیو ویتوس کمدین مقیم در چت زنده است و می‌گوید ژست

is what do you get when you cross a bunny and a Rottweiler?

این است که وقتی از یک خرگوش و یک روتوایلر عبور می‌کنید چه چیزی به دست می‌آید؟

Just the Rottweiler?

فقط روتوایلر؟

It's because, yeah, because the dog, Twila has eaten the bunny and it's

به این دلیل است که، آره، چون سگ، تویلا، اسم حیوان دست اموز را خورده است و

what do you call someone who is scared of Santa?

به کسی که از بابانوئل می ترسد چه می گویید؟

Shouldn't we be doing this on the 25th of December?

آیا ما نباید این کار را در 25 دسامبر انجام دهیم؟

Well, I well, I'm sure there are lots of other Steve.

خوب، من خوب، مطمئنم که استیوهای دیگر هم هستند.

And we will have lots and lots of Christmas cards, I hope, this year sent to us as well.

و ما تعداد زیادی کارت کریسمس خواهیم داشت، امیدوارم امسال نیز برای ما ارسال شود.

We might receive lots for who knows.

چه کسی می داند ممکن است مقدار زیادی دریافت کنیم.

What do you call someone who's scared of Santa?

به کسی که از بابانوئل می ترسد چه می گویید؟

Scared of Santa, scared of Santa?

از بابا نوئل می ترسی، از بابا نوئل می ترسی؟

Somebody who's scared of Santa. What do you call them?

کسی که از بابانوئل می ترسد شما آنها را چه می نامید؟

Actually, actually, this is quite a good one.

در واقع، در واقع، این بسیار خوب است.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

I think this is quite a good joke.

به نظر من این یک شوخی خوب است.

This. This might be the best of all of them. This might be the best joke.

این این ممکن است بهترین از همه آنها باشد. این شاید بهترین شوخی باشد.

What's the last one? What do you call someone who is scared of Santa?

آخرین مورد چیست؟ به کسی که از بابانوئل می ترسد چه می گویید؟

Is it something to do with Claus? No.

ربطی به کلاوس داره؟ نه

You might be right. You might be right, Steve.

شاید حق با شما باشد. شاید حق با تو باشد، استیو.

Here we go. I'm going to give you the answer because we're running out of time.

در اینجا ما می رویم. من جواب شما را می دهم چون زمان ما در حال اتمام است.

Basically

اساساً

claustrophobic. Oh,

کلاستروفوبیک. اوه،

does that work? Scared.

آیا این کار می کند؟ ترسیده.

As sad as Christopher is, it means you don't like going into small spaces.

همانطور که کریستوفر غمگین است، به این معنی است که شما دوست ندارید وارد فضاهای کوچک شوید.

Well, no. No it does. No, it doesn't matter.

خوب، نه. نه این کار را می کند. نه، مهم نیست.

It's just a play on the word. Oh, right.

این فقط یک بازی با کلمه است. اوه، درست است.

Okay.

باشه

It's not it's not taking the definition with it.

این نیست که تعریف را با خود نبرده است.

It's just taking the, the fear of something.

این فقط گرفتن، ترس از چیزی است.

There's a joke in there somewhere. Yeah.

یه جوری اونجا یه جوری هست آره

So if you are claustrophobic, Claus.

پس اگر کلاستروفوبیک هستید، کلاوس.

Of course, like like Santa Claus.

البته مثل بابا نوئل.

There it is. I've got it on the screen. There it is. You say you are.

آنجاست. من آن را روی صفحه نمایش دارم. آنجاست. تو میگی که هستی

You are claustrophobic.

شما کلاستروفوبیک هستید.

That's actually quite good.

این در واقع بسیار خوب است.

That's a good one. I like that one. That doesn't quite work for me. That's intelligent.

این یکی خوب است. من آن یکی را دوست دارم. این کاملا برای من کار نمی کند. این هوشمند است.

That's a clever one.

این یک باهوش است.

I like that one.

من آن یکی را دوست دارم.

So can I say thank you very much?

پس می توانم بگویم خیلی ممنون؟

That's more.

این بیشتر است.

How many less which which you've sent reindeers has bad manners.

چقدر کمتر که گوزن شمالی فرستاده اید اخلاق بدی دارد.

I think this one's quite easy.

من فکر می کنم این یکی بسیار آسان است.

Which of centres?

کدام یک از مراکز؟

Reindeers has bad habits or

گوزن شمالی عادات بدی دارد یا

bad manners?

اخلاق بد؟

I haven't the foggiest idea.

من مه آلود ترین ایده را ندارم.

It is.

هست.

Rudolph.

رودولف

And rude.

و بی ادب.

Rude? Rude.

بی ادب؟ بی ادب

Really? Rudolph. Okay, right. Rudolph.

واقعا؟ رودولف باشه، درسته رودولف

Moving on. Yes.

در حال حرکت بله

Swiftly. Swiftly.

به سرعت. به سرعت.

As swiftly as a Taylor can be.

به همان سرعتی که یک تیلور می تواند باشد.

Swift.

سویفت

Mr.. Steve.

آقای استیو.

Mr.. Can I ask you a question? Steve?

آقای... میتونم یه سوال بپرسم؟ استیو؟

Have we gotten to the subject? Well, of course we have.

آیا به موضوع پرداختیم؟ خوب، البته که داریم.

Now we're just going to sit here for half an hour. Steve staring out the window.

حالا فقط نیم ساعت اینجا می نشینیم. استیو از پنجره به بیرون خیره شده است.

There's something coming up. Don't go away. No. Isn't subject an important subject? We're going to talk about

چیزی در راه است نرو خیر آیا موضوع موضوع مهمی نیست؟ ما

in a moment.

We are going to look at things that don't go as planned.

در یک لحظه

در مورد آن صحبت خواهیم کرد . ما به مواردی نگاه خواهیم کرد که طبق برنامه پیش نمی روند.

Things that sometimes might go wrong.

چیزهایی که گاهی ممکن است اشتباه پیش بروند.

Words connected with. With that, you mean? Yes.

کلمات مرتبط با. با آن، منظور شما؟ بله

When things do not go right, when things don't go according to plan, what do we say?

وقتی همه چیز درست پیش نمی رود، وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود، چه می گوییم؟

How do we express those things?

چگونه آن چیزها را بیان کنیم؟

Find out in a few moments from now.

تا چند لحظه دیگر متوجه شوید.

Yes, we are here.

بله، ما اینجا هستیم.

Yes we are here live, myself...

بله، من به صورت زنده اینجا هستیم...

and of course, there he is, Mr Steve.

و البته او آنجاست، آقای استیو.

Mr. Steve, they call him Mr. Steve.

آقای استیو به او می گویند آقای استیو.

You would not believe some of the things that Mr. Steve...

برخی از کارهایی که آقای استیو انجام می دهد را باور نمی کنید

...does.

.

Do you know we drove back yesterday.

میدونی دیروز برگشتیم

It was probably we didn't get back here till nearly 1 a.m., 1 o’clock in the morning!

احتمالاً تا ساعت 1 بامداد، ساعت 1 بامداد به اینجا برنگشتیم!

1 o’clock in the morning. I was surprised how many cars there were on the road.

ساعت 1 بامداد. تعجب کردم که چقدر ماشین در جاده بود.

There were a lot of cars on the road at that time of the night.

آن وقت شب ماشین های زیادی در جاده بود.

The mornings of the morning?

صبح های صبح؟

Yeah, the early hours of the morning.

آره، ساعات اولیه صبح

We came back home and I was a little tired this morning, but. Okay, okay.

به خانه برگشتیم و امروز صبح کمی خسته بودم، اما. باشه، باشه

I managed to get everything done.

من موفق شدم همه چیز را انجام دهم.

I was a very busy, busy all day, and I still am, in fact.

من در تمام طول روز خیلی شلوغ بودم و هنوز هم هستم.

But you are right, Steve.

اما حق با شماست استیو.

Yes, there were a lot of cars around, and there's nothing nicer.

بله، ماشین های زیادی در اطراف وجود داشت، و هیچ چیز بهتری وجود ندارد.

There's nothing better than driving around, is there?

هیچ چیز بهتر از رانندگی در اطراف نیست، وجود دارد؟

In the early hours of the morning, because there are very few cars on the road.

در ساعات اولیه صبح، چون ماشین های بسیار کمی در جاده هستند.

It makes everything much easier if you drive around in the middle of the night.

اگر در نیمه های شب رانندگی کنید، همه چیز را بسیار آسان تر می کند.

I think so, but well, I thought so.

من اینطور فکر می کنم، اما خب، اینطور فکر می کردم.

But there were a surprising number of cars I have to wear glasses now

اما تعداد شگفت‌انگیزی از ماشین‌ها وجود داشت که من باید الان

when I'm driving at night because, as you get older, your eyes will mine.

وقتی در شب رانندگی می‌کنم عینک بزنم، زیرا با بزرگ‌تر شدن، چشمان شما به چشمان من خواهد رفت.

Anyway, when the light levels are low, everything goes slightly out of focus, which is a little dangerous.

به هر حال، وقتی سطح نور کم است، همه چیز کمی از فوکوس خارج می شود که کمی خطرناک است.

If you're driving, it's fine if there's lots of light.

اگر در حال رانندگی هستید، اگر نور زیاد باشد، خوب است.

I've noticed that when I'm reading during the day, during the daylight, it's fine.

من متوجه شده ام که وقتی در طول روز مطالعه می کنم، در طول روز، خوب است.

Lots of light.

نور زیاد.

But when it gets darker, I have trouble focusing on things.

اما وقتی هوا تاریک تر می شود، در تمرکز روی چیزها مشکل دارم.

It's something to do with. It's maybe I've got cataracts or something. I think it's normal though, isn't it?

این چیزی است که باید انجام شود. ممکن است من آب مروارید یا چیزی شبیه به آن داشته باشم. من فکر می کنم طبیعی است، اینطور نیست؟

As you get older, your eyes do change.

با افزایش سن، چشمان شما تغییر می کند.

They become a little weaker and you know what's going to happen now, Steve?

آنها کمی ضعیف‌تر می‌شوند و می‌دانی حالا قرار است چه اتفاقی بیفتد، استیو؟

Everyone is going to want to see you wearing your driving glasses.

همه دوست دارند شما را با عینک رانندگی ببینند.

Well, today in the car, I know, I know, they're in the car, but we're not today.

خوب، امروز در ماشین، می دانم، می دانم، آنها در ماشین هستند، اما ما امروز نیستیم.

We can't do it today.

ما امروز نمی توانیم آن را انجام دهیم.

But we might do it next time. Mr. Steve is here, which will be in two weeks.

اما ممکن است دفعه بعد این کار را انجام دهیم. آقای استیو اینجاست که دو هفته دیگر خواهد بود.

Because there is as far as we know, there is no Mr. Steve next week.

چون تا جایی که ما می دانیم، هفته آینده آقای استیو وجود ندارد.

But don't worry, because the week after we are going to do it all Christmasy.

اما نگران نباشید، زیرا یک هفته پس از آن قرار است این کار را تمام کریسمس انجام دهیم.

We are, we we are, we will be because we will.

ما هستیم، هستیم، خواهیم بود زیرا خواهیم بود.

We'll be getting in the Christmas mood there, he says.

او می‌گوید ما در آنجا حال و هوای کریسمس را خواهیم داشت.

I don't like driving at night.

رانندگی در شب را دوست ندارم.

Yes, a lot of people, as they get, up to a certain age.

بله، بسیاری از مردم، به عنوان آنها، تا یک سن خاص.

I've got lots of friends around the same age as myself now that do not like to go and drive at night anymore.

من در حال حاضر دوستان زیادی در همان سن و سال خودم دارم که دیگر دوست ندارند شب ها بروند و رانندگی کنند.

And I've always been

و من همیشه

fine driving at night.

رانندگی در شب خوب بوده ام.

I think if you don't do it for a long time.

فکر می کنم اگر برای مدت طولانی این کار را انجام ندهید.

Of course, if you live in a city or a town and you

البته، اگر در یک شهر یا یک شهرک زندگی می‌کنید و

maybe visit people during daylight hours, and if you don't drive very much at night,

ممکن است در ساعات روز به بازدید مردم بروید، و اگر در شب زیاد رانندگی نکنید،

you get, very quickly, it becomes quite can be quite stressful if you don't do it a lot.

خیلی سریع دچار آن می‌شوید، می‌تواند بسیار استرس‌زا باشد، اگر این کار را نکنید. زیاد انجامش نده

But even if you do, yeah.

اما حتی اگر این کار را بکنید، بله.

I mean, I found, as I said,

یعنی همونطور که گفتم فهمیدم

you need to wear glasses now because with the lower light and of course, now with the dazzling headlights.

الان باید عینک بزنی چون با نور پایین تر و البته الان با چراغ های جلو خیره کننده.

But people have the LED lights. A lot of people complain about those.

اما مردم چراغ های LED دارند. بسیاری از مردم از آنها شکایت دارند.

But yes, it, it I think as you get older and I think most people I know

اما بله، اینطور است، فکر می‌کنم وقتی بزرگتر می‌شوی و فکر می‌کنم بیشتر افرادی که می‌شناسم

when they

وقتی

get older find it difficult to drive, but particularly these days when the street lights everywhere light on the motorways,

بزرگتر می‌شوند رانندگی کردن برایشان مشکل است، مخصوصاً این روزها که چراغ‌های خیابان همه جا در بزرگراه‌ها روشن می‌شوند،

and then if you suddenly go into a country road where there's no lights, it can be quite scary at times.

و اگر ناگهان وارد یک جاده روستایی که در آن هیچ چراغی وجود ندارد، گاهی اوقات می تواند بسیار ترسناک باشد.

And as I say, with the very bright lights from LED headlamps and that's it makes it quite difficult.

و همانطور که می‌گویم، با نورهای بسیار روشن چراغ‌های جلو LED و این کار را بسیار دشوار می‌کند.

But anyway, it will.

اما به هر حال، خواهد شد.

It was interesting, if nothing else. And Mr.

جالب بود اگه هیچی و آقای

Steve will show you his glasses when he returns in a couple of weeks from now.

استیو وقتی چند هفته دیگر برگردد عینکش را به شما نشان خواهد داد.

Now we have a subject, Mr. Steve, to, to talk about.

اکنون موضوعی داریم، آقای استیو، که باید در مورد آن صحبت کنیم.

And we are we are looking at making, I suppose, making mistakes or getting things wrong.

و ما به دنبال این هستیم که، به گمانم، اشتباه کنیم یا اشتباه کنیم.

And I will put something on the screen for us to look at. Oh, look at that.

و من چیزی را روی صفحه می گذارم تا به آن نگاه کنیم. اوه، به آن نگاه کنید.

There is a lot going on there.

آنجا اتفاقات زیادی می افتد.

In that

picture there is a very worried looking cat on the screen saying

در آن

تصویر گربه ای بسیار نگران به نظر می رسد که روی صفحه نمایش می دهد که می گوید

it's gone wrong, it's gone wrong, which is something we might say when something does not go to plan,

اشتباه رفته است، این چیزی است که ممکن است بگوییم وقتی چیزی طبق برنامه پیش نمی رود،

when something does not go very well, we can say that it's gone wrong.

وقتی چیزی خیلی خوب پیش نمی رود، می توانیم بگوییم که از بین رفته است. اشتباه

For example, these

به عنوان مثال، این

these boats look like they've gone wrong as well.

قایق ها به نظر می رسد که آنها نیز اشتباه کرده اند.

They're they're lying on their sides.

آنها به پهلو دراز کشیده اند.

They are not upright.

آنها قائم نیستند.

So things can go wrong in life. It is a fact of life.

بنابراین ممکن است همه چیز در زندگی اشتباه پیش برود. این یک واقعیت زندگی است.

As we are about to discover right now,

همانطور که ما در حال کشف هستیم،

the best laid plans of mice and men often go awry.

بهترین نقشه های موش ها و مردان اغلب به اشتباه می افتد.

Do you know who said that? Steve?

میدونی کی گفته؟ استیو؟

That's, a famous, author.

اونم یه نویسنده معروف

I don't think it was Shakespeare.

فکر نمی کنم شکسپیر بود.

Nope. Peeps. Samuel. Peeps. Try something. Try further north.

نه پیپ می کند. ساموئل پیپ می کند. چیزی را امتحان کنید. بیشتر شمال را امتحان کنید.

Further north in this country.

در شمال این کشور.

Bass bands. Was it rugby band?

باندهای باس آیا گروه راگبی بود؟

Oh, a well done.

اوه، چه خوب.

Yes. Really?

بله واقعا؟

Robbie Burns concerns, I mean. Yes, well, Burns. Yeah, it's he wrote that.

منظورم رابی برنز نگران است. بله، خوب، برنز. آره، او این را نوشته است.

I think it's 17. I want to say 1781.

من فکر می کنم 17 است. می خواهم بگویم 1781.

It was the late 1700s that Robbie Burns wrote that.

اواخر دهه 1700 بود که رابی برنز آن را نوشت.

He also wrote it in very broad Scottish.

او همچنین آن را به زبان اسکاتلندی بسیار گسترده نوشت.

So that is actually something that often is quoted.

بنابراین در واقع چیزی است که اغلب نقل می شود.

But in fact, in the original poem, in the original.

اما در واقع در اصل شعر، در اصل.

Thing he wrote the the text is very different Scottish.

چیزی که او نوشت متن اسکاتلندی بسیار متفاوت است.

The Scots accent or the language used in Scotland is very hard to work through.

لهجه اسکاتلندی یا زبان مورد استفاده در اسکاتلند بسیار سخت است.

It really is quite complicated.

واقعاً کاملاً پیچیده است.

So most people these days will say the best laid plans of mice and men

بنابراین اکثر مردم این روزها می گویند بهترین برنامه ریزی موش ها و مردان

often go awry, which means that things go wrong.

اغلب به اشتباه می روند، به این معنی که همه چیز اشتباه می شود.

Even if you put a lot of care and a lot of attention into it, quite often things will go awry.

حتی اگر دقت و توجه زیادی به آن داشته باشید، اغلب اوقات همه چیز خراب می شود.

It's a great word, isn't it?

این یک کلمه عالی است، اینطور نیست؟

Yes. So that people often shorten it to just the best laid plans of mice and men, and then everybody knows the rest.

بله به طوری که مردم اغلب آن را به بهترین طرح‌های موش‌ها و مردان کوتاه می‌کنند، و سپس همه بقیه را می‌دانند.

I paraphrase it quite often.

من اغلب آن را بازنویسی می کنم.

Yes, it means that no matter how much you might plan for something, it can still go wrong

بله، به این معنی است که مهم نیست چقدر برای چیزی برنامه ریزی می کنید، باز هم ممکن است

due to something unforeseen

به دلیل چیزی پیش بینی نشده

or something you hadn't planned for, or something just random that happens,

یا چیزی که برای آن برنامه ریزی نکرده بودید، یا اتفاقی تصادفی که

that you didn't know or didn't anticipate was going to happen, despite the fact that you really delved into this

نمی دانستید یا نمی دانستید ، اشتباه پیش برود. پیش بینی قرار بود اتفاق بیفتد، علیرغم این واقعیت که شما واقعاً به این موضوع پرداخته اید

and really planned for something like it could be a wedding, you planned for a wedding plan everything, and then you forgot.

و واقعاً برای چیزی شبیه به عروسی برنامه ریزی کرده اید، همه چیز را برای برنامه عروسی برنامه ریزی کرده اید و بعد فراموش کرده اید.

Forget to think about the weather.

فکر کردن به آب و هوا را فراموش کنید.

And everybody's sitting outside, in a field, and, everyone gets muddy

و همه بیرون، در یک مزرعه نشسته اند، و همه گل آلود می شوند

because the forecast was going to be good, but then it suddenly changed. Or something.

زیرا پیش بینی خوب بود، اما ناگهان تغییر کرد. یا چیزی

Something goes. Something goes wrong.

چیزی می رود. مشکلی پیش می آید.

You're going out somewhere to an important appointment you've planned, for maybe an interview.

شما برای قرار ملاقات مهمی که برنامه ریزی کرده اید، جایی بیرون می روید، شاید برای یک مصاحبه.

You've for a job, you've planned everything. And then your car breaks down on the way home,

شما برای یک کار هستید، همه چیز را برنامه ریزی کرده اید. و سپس ماشین شما در راه خانه خراب می شود

and you could say I the best laid plans of mice and men.

و می توانید بگویید که من بهترین نقشه های موش ها و مردان هستم.

There is another law, isn't there?

قانون دیگری هم هست، اینطور نیست؟

Is it Murphy's Law?

آیا این قانون مورفی است؟

Oh, well, what I was going to say, Steve. There you can shorten it even more.

اوه، خوب، چی می خواستم بگم، استیو. در آنجا می توانید آن را حتی بیشتر کوتاه کنید.

So a lot of people will say the best laid plans without saying anything else.

بنابراین بسیاری از مردم بدون گفتن چیز دیگری بهترین برنامه ها را خواهند گفت.

So most people will recognise this particular passage without even saying it completely.

بنابراین اکثر مردم این متن خاص را حتی بدون گفتن کامل آن تشخیص خواهند داد.

So we might even say, you know what they say. The best laid plans.

بنابراین حتی ممکن است بگوییم، شما می دانید آنها چه می گویند. بهترین برنامه ریزی ها

Yeah.

So you using that phrase as, as, as an explanation as to why things go wrong.

آره بنابراین شما از این عبارت به عنوان توضیحی برای اینکه چرا همه چیز اشتباه می شود استفاده می کنید.

You're saying that in, you know, a chaotic world you cannot predict

شما می گویید که در دنیای پر هرج و مرج،

for everything now, and sometimes things just will go wrong

اکنون نمی توانید همه چیز را پیش بینی کنید، و گاهی اوقات همه چیز به اشتباه پیش می رود

because you can't foresee every eventuality. Sorry.

زیرا نمی توانید هر احتمالی را پیش بینی کنید. متاسفم

Something that you're planning to do. Sorry, Steve. What what what were you going to say?

کاری که قصد انجامش را دارید متاسفم استیو چی میخواستی چی بگی

That.

Is there a law that called Murphy's Law now that's.

که آیا قانونی وجود دارد که به نام قانون مورفی در حال حاضر چنین است.

Yeah, that's a bit different.

بله، کمی متفاوت است.

It's a bit different, but it's similar in that, you know, something can go wrong. It will go wrong.

کمی متفاوت است، اما از این نظر شبیه است، می دانید، ممکن است مشکلی پیش بیاید. اشتباه خواهد شد.

Is, is a sort of a, a folk law sort of,

آیا

I think is it called Murphy's Law?

به نظرم قانون مورفی به آن قانون عامیانه می گویند؟

Someone can look it up, know that you're right.

کسی می تواند آن را جستجو کند، بداند که حق با شماست.

Murphy's law is if something could go wrong, it will go wrong.

قانون مورفی این است که اگر مشکلی پیش بیاید، اشتباه خواهد شد.

And that that's kind of saying that it's in a situation where everything has to go well or has to be perfect.

و این به نوعی می گوید که در شرایطی است که همه چیز باید خوب پیش برود یا باید کامل باشد.

You can almost guarantee

تقریباً می توانید تضمین کنید

that there will be problems.

که مشکلاتی وجود خواهد داشت.

And we often say that's that's Murphy's Law.

و ما اغلب می گوییم که این قانون مورفی است.

Whatever could go wrong will go wrong.

هر چیزی که ممکن است اشتباه شود، اشتباه خواهد شد.

It's a it's almost like you're saying that the, the, the gods are working against you.

تقریباً مثل این است که شما می گویید که خدایان علیه شما کار می کنند.

And yes, you're almost sort of saying that somehow that things of that there's some kind of,

و بله، شما تقریباً به نوعی می گویید که به نوعی چیزهایی از آن نوعی

energy or spirits are working in the background to sort of deliberately make things go wrong.

انرژی یا روحیه در پس زمینه کار می کنند تا عمداً همه چیز را خراب کنند.

I think can go wrong. It will. I think it's more about odds.

من فکر می کنم می تواند اشتباه باشد. خواهد شد. من فکر می کنم بیشتر در مورد شانس است.

The odds, yes, of things happening anyway. Moving on

شانس، بله، به هر حال اتفاقات رخ می دهد. بئاتریس می‌گوید: «حرکت کردن

is a new word, says Beatrice. Yes.

، کلمه جدیدی است. بله

If something goes awry, yes, it means it. Just something doesn't go according to plan.

اگر چیزی خراب شود، بله، به این معنی است. فقط چیزی طبق برنامه پیش نمی رود.

Yes,

بله،

it goes off track and there's obviously a silent W in there awry.

از مسیر خارج می‌شود و بدیهی است که یک W بی‌صدا در آن وجود دارد.

Okay. You don't pronounce the w. We've got to move on Steve.

باشه شما w را تلفظ نمی کنید. ما باید روی استیو حرکت کنیم.

It is true that things don't always go to plan.

درست است که همه چیز همیشه طبق برنامه پیش نمی رود.

Things do not always go to plan.

همه چیز همیشه طبق برنامه پیش نمی رود.

So when something does go to plan it means it is successful.

بنابراین وقتی چیزی طبق برنامه پیش می رود به این معنی است که موفق شده است.

But quite often it is true that things don't always go to plan, not as you planned them to go or to be.

اما اغلب اوقات این درست است که همه چیز همیشه طبق برنامه پیش نمی رود، نه آنطور که شما برنامه ریزی کرده اید.

However, however carefully you plan ahead, things can go wrong.

با این حال، هر چقدر هم که با دقت برنامه ریزی کنید، ممکن است همه چیز به اشتباه پیش برود.

So I think it is fair to say, Steve, no matter how much work, how much preparation,

بنابراین فکر می‌کنم منصفانه است که بگویم، استیو، مهم نیست که چقدر کار کنید، چقدر آماده باشید،

no matter how hard you concentrate on all of those things, there is always a chance

مهم نیست چقدر روی همه آن چیزها تمرکز کنید، همیشه این احتمال وجود دارد

that something will go wrong.

که مشکلی پیش بیاید.

Always.

همیشه.

Now, one of my favourites, of course, is something that you plan.

در حال حاضر، یکی از موارد مورد علاقه من، البته، چیزی است که شما برنامه ریزی می کنید.

Maybe an event.

شاید یک اتفاق

And as I'm sure you know what I'm going to say.

و همانطور که مطمئن هستم شما می دانید که من چه خواهم گفت.

Maybe you plan some sort of event outdoors during the summer

شاید شما در طول تابستان برای نوعی رویداد در خارج از منزل برنامه ریزی می کنید،

because you always assume, don't you, that during the summer months the weather will be nice?

زیرا همیشه تصور می کنید، اینطور نیست، در ماه های تابستان هوا خوب خواهد بود؟

So you planned something for outside an outdoor event.

بنابراین چیزی برای خارج از یک رویداد در فضای باز برنامه ریزی کردید.

However, maybe you plan everything carefully, but there is one thing you can't plan, isn't there, Steve?

با این حال، شاید شما همه چیز را با دقت برنامه ریزی کنید، اما یک چیز وجود دارد که نمی توانید برنامه ریزی کنید، اینطور نیست، استیو؟

The weather.

آب و هوا

The weather?

آب و هوا؟

Well, you can to a certain extent, but then it could be wrong.

خوب، تا حدی می توانید، اما ممکن است اشتباه باشد.

But you don't mean you don't plan the weather though.

اما منظور شما این نیست که آب و هوا را برنامه ریزی نمی کنید.

You don't plan the weather, but you can plan for it.

شما برای آب و هوا برنامه ریزی نمی کنید، اما می توانید برای آن برنامه ریزی کنید.

Yeah, which is a different thing altogether. That's it.

بله، این یک چیز دیگر است. همین است.

So even if you have a wonderful event prepared during the August bank holiday, perhaps it might rain for the whole weekend.

بنابراین، حتی اگر یک رویداد فوق‌العاده در طول تعطیلات بانکی اوت داشته باشید، ممکن است برای کل آخر هفته باران ببارد.

But yes, you're right, Steve, that that is a good point.

اما بله، حق با شماست، استیو، این نکته خوبی است.

By the way.

به هر حال.

That is a good point.

این نکته خوبی است.

You can have something in place or something ready to replace that thing.

شما می توانید چیزی در محل یا چیزی آماده برای جایگزینی آن چیز داشته باشید.

So even if something goes wrong, sometimes it is best to have a second plan.

بنابراین حتی اگر مشکلی پیش بیاید، گاهی اوقات بهتر است یک برنامه دوم داشته باشید.

You are right a problem.

حق با شماست یک مشکل

So we are looking at some ways of expressing this.

بنابراین ما به دنبال راه هایی برای بیان این هستیم.

Now Steve, you can have a problem,

حالا استیو، شما می توانید یک مشکل،

a difficulty.

یک مشکل داشته باشید.

I like this word snag.

من این کلمه گیر را دوست دارم.

You can have a snag a hold-up or you can have a glitch.

شما می توانید یک مشکل نگه دارید یا می توانید یک مشکل داشته باشید.

So those are some very interesting words.

بنابراین این کلمات بسیار جالبی هستند.

I suppose we know the word problem.

فکر می کنم ما کلمه مشکل را می دانیم.

You have a problem is something that you have to solve.

شما مشکل دارید چیزی است که باید آن را حل کنید.

A problem is something that is presented to you that must be solved.

مشکل چیزی است که به شما ارائه می شود و باید حل شود.

There must be a solution to the problem.

باید راه حلی برای مشکل وجود داشته باشد.

So a problem can be mathematical, it can be a question or of course it can be a situation that you have to put right.

بنابراین یک مسئله می تواند ریاضی باشد، می تواند یک سوال یا البته موقعیتی باشد که شما باید آن را درست کنید.

And then we have a difficulty.

و بعد ما یک مشکل داریم.

Difficulty once again difficulty.

سختی بار دیگر سختی.

It can be something not too hard or not too bad or something very, very bad.

ممکن است چیزی نه خیلی سخت یا نه خیلی بد یا چیزی بسیار بسیار بد باشد.

So we often talk about difficulty when there is a situation we are in

بنابراین ما اغلب در مورد دشواری صحبت می کنیم، زمانی که در موقعیتی هستیم

where that there is a certain problem taking place, isn't there?

که در آن مشکل خاصی در حال وقوع است، اینطور نیست؟

Yes. Yes. The difficulty. Yes.

بله بله سختی. بله

Something it's not suggesting that, the plans have gone completely wrong and are insurmountable.

چیزی که نشان نمی دهد، برنامه ها کاملاً اشتباه پیش رفته اند و غیرقابل حل هستند.

It's just it's saying that you've got a problem, that you need, a difficulty that needs sorting out.

فقط می گویند که شما یک مشکل دارید، به آن نیاز دارید، مشکلی که نیاز به مرتب کردن دارد.

A snag is a good one, a snag that might be a new word for a lot of people.

یک گیره خوب است، مشکلی که ممکن است برای بسیاری از مردم واژه جدیدی باشد.

It is a good word, a snag.

این یک کلمه خوب است، یک مشکل است.

So if you, it just means, maybe a minor little problem that needs to be overcome.

بنابراین اگر شما، این فقط به این معنی است که شاید یک مشکل کوچک جزئی که باید برطرف شود.

If you were to go out walking, for example, and you caught your jumper or your coat

برای مثال، اگر قرار بود برای پیاده‌روی بیرون بروید و جامپر یا کت خود را

in, in a twig or a bit of wire along a path, oh, yeah, it's a snag, isn't it?

در یک شاخه یا یک تکه سیم در مسیری گیر بیاورید، اوه، آره، این یک مشکل است، اینطور نیست؟

It's a it's a minor little inconvenience that needs to be sorted out.

این یک ناراحتی کوچک است که باید برطرف شود.

You could be preparing a report at work, and, you've got to you've got to print all these things out.

شما ممکن است در حال تهیه گزارشی در محل کار باشید، و باید همه این موارد را چاپ کنید.

But there's something wrong with a printer.

اما مشکلی در چاپگر وجود دارد.

It's a snag. It's. It's just a minor thing that needs sorting out.

این یک مشکل است. این است. این فقط یک چیز جزئی است که نیاز به مرتب سازی دارد.

Just an example there.

فقط یه مثال اونجا

You might describe it as a hold-up or something that is just holding you back briefly.

شما ممکن است آن را به عنوان یک توقف یا چیزی که فقط شما را برای مدت کوتاهی عقب نگه می دارد توصیف کنید.

So a task that. That's correct.

بنابراین وظیفه ای که. این درست است.

Very task snag a hold up. Again.

کار بسیار مشکلی ایجاد می کند. دوباره

Very interesting.

خیلی جالبه

Maybe you, you are on the way to a meeting or an interview.

شاید شما، در راه یک جلسه یا مصاحبه هستید.

You might have a hold-up something that is slowing you down, something that is stopping you from proceeding.

ممکن است چیزی را متوقف کنید که شما را کند می کند، چیزی که شما را از ادامه کار باز می دارد.

There is a hold-up.

توقف وجود دارد.

So maybe you are driving somewhere, Steve, for an interview, or maybe you are waiting for something to be delivered.

بنابراین شاید شما در حال رانندگی به جایی هستید، استیو، برای مصاحبه، یا شاید منتظر چیزی هستید که تحویل داده شود.

There is a hold-up something is causing the delay.

یک توقف وجود دارد که چیزی باعث تاخیر می شود.

Something is in the way it is stopping you from getting somewhere.

چیزی در راه است که شما را از رسیدن به جایی باز می دارد.

It is stopping something from arriving to you.

این مانع رسیدن چیزی به شما می شود.

There's a Hold-Up you've ordered something of, an online site ordering site,

یک Hold-Up وجود دارد که چیزی از آن سفارش داده‌اید، یک سایت سفارش آنلاین سایت،

and you think it's going to come the next day, and then you get an email to say there's been a hold-up

و فکر می‌کنید روز بعد می‌آید، و سپس ایمیلی دریافت می‌کنید که می‌گویید توقفی وجود دارد،

because the item that you ordered

زیرا کالایی که سفارش

is either suddenly gone out of stock or, the, the there aren't enough vans to deliver it to you

داده‌اید یا به طور ناگهانی موجودی آن تمام شده است یا اینکه وانت کافی برای تحویل آن به شما وجود ندارد

or some reason a hold up, hold up in your order because something's gone wrong in the production process or

یا به دلایلی متوقف شده است، سفارش خود را متوقف کنید زیرا مشکلی در فرآیند تولید رخ داده است یا

it being delivered to you or something like that.

در حال انجام است. تحویل شما یا چیزی شبیه به آن

It means, it's usually temporary.

یعنی معمولاً موقتی است.

Yeah.

آره

A hold up suggests that you weren't going to get something when you thought you were.

یک توقف نشان می دهد که وقتی فکر می کردید چیزی به دست نمی آورید.

Instead of coming in one day or two days, it's going to take 3 or 4 days.

به جای اینکه در یک یا دو روز بیاید، 3 یا 4 روز طول می کشد.

Could be longer.

می تواند طولانی تر باشد.

And of course we have glitch.

و البته ما نقص داریم.

Glitch is interesting as well.

گلیچ هم جالبه

We often use glitch these days when something electronic goes wrong,

ما اغلب این روزها هنگامی که مشکلی الکترونیکی

something mechanical, something we are using a certain tool or something.

، مکانیکی، چیزی که از ابزار خاصی استفاده می کنیم یا چیز دیگری

So you can have a glitch or something that is not functioning as it should, something that is suddenly going wrong.

اشتباه می کند، از اشکال استفاده می کنیم . بنابراین شما می توانید یک نقص یا چیزی داشته باشید که آنطور که باید کار نمی کند، چیزی که ناگهان اشتباه می شود.

You have a slight fault in the system.

شما یک ایراد جزئی در سیستم دارید.

Yeah, maybe in a certain process that should be taking place, maybe nothing major, but it's something that isn't going

بله، شاید در فرآیند خاصی که باید اتفاق بیفتد، شاید هیچ چیز مهمی نباشد، اما چیزی است که

how you would like it to.

آنطور که شما دوست دارید پیش نمی رود.

Like. For example, Mr.

مانند. به عنوان مثال، آقای

Duncan sometimes does the live streams and there's a glitch in the system.

دانکن گاهی اوقات پخش زنده را انجام می دهد و یک نقص در سیستم وجود دارد.

He can't.

او نمی تواند.

Maybe there's a slight delay in the sound or something like that, or

شاید کمی تاخیر در صدا یا چیزی شبیه به آن یا

something that needs correcting.

چیزی که نیاز به اصلاح دارد وجود داشته باشد.

Could be the sound or the pictures not quite right,

ممکن است صدا یا تصاویر کاملاً درست نباشند،

because there's a setting that's not right somewhere or, or the internet might not be working properly.

زیرا تنظیماتی وجود دارد که در جایی درست نیست یا ممکن است اینترنت به درستی کار نکند.

A glitch as sort of a an annoying but relatively small but annoying problem

مشکلی به عنوان یک مشکل آزاردهنده اما نسبتا کوچک اما آزاردهنده

that, doesn't stop you doing what you're doing completely.

که شما را از انجام کاری که انجام می‌دهید کاملاً متوقف نمی‌کند.

But, it's probably unexpected.

اما، احتمالاً غیرمنتظره است.

It's a bit like a snag, in a way,

از جهاتی شبیه یک مشکل است،

but a glitch is is is, as Mr. Duncan said,

اما یک اشکال این است که، همانطور که آقای دانکن گفت،

sort of specifically tends to be used for sort of electrical, electrical, electronic problems, something to do with technology.

به‌طور خاص برای نوعی از مشکلات الکتریکی، الکتریکی، الکترونیکی استفاده می‌شود، چیزی که مربوط به فناوری است.

These days.

این روزها

You use the word glitch, something that should be working isn't, yes, something that should be working, that isn't

شما از کلمه glitch استفاده می کنید، چیزی که باید کار کند، نیست، بله، چیزی که باید کار کند، این

that that does happen to do with technology.

چیزی نیست که با تکنولوژی انجام می شود.

That does happen quite often.

که اغلب اتفاق می افتد.

He's here in my little studio.

او اینجا در استودیوی کوچک من است.

The problem can occur at any moment before, during or after.

این مشکل می تواند در هر لحظه قبل، حین یا بعد از آن رخ دهد.

So that is interesting. It's an interesting point to make a problem.

بنابراین جالب است. این نکته جالبی است که مشکل ایجاد کنید.

Something can go wrong before,

ممکن است قبل، حین یا حتی بعد از آن

during or even after.

مشکلی پیش بیاید .

So even after something that can be a problem, even after you've finished, even after that thing is over,

بنابراین حتی پس از چیزی که ممکن است مشکل ساز باشد، حتی پس از اتمام کار، حتی پس از پایان آن کار،

you could still have some sort of problem or difficulty.

همچنان ممکن است نوعی مشکل یا مشکل داشته باشید.

Now that does sound strange, but it does happen.

حالا این عجیب به نظر می رسد، اما اتفاق می افتد.

You can have a problem after the thing has occurred.

ممکن است بعد از وقوع آن مشکل با مشکل مواجه شوید.

So before, during and after.

پس قبل، حین و بعد.

And I think that's fairly easy to express.

و من فکر می کنم که بیان آن نسبتاً آسان است.

Something planned might fall through.

ممکن است چیزی برنامه ریزی شده از بین برود.

Now there is an interesting phrase we often use is don't we, Steve?

حالا یک عبارت جالب وجود دارد که ما اغلب استفاده می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

When some sort of arrange payment or plan is in place, maybe people have to meet in a certain place at a certain time.

هنگامی که نوعی برنامه پرداخت یا برنامه ای وجود دارد، ممکن است افراد مجبور شوند در یک مکان خاص در یک زمان خاص ملاقات کنند.

Maybe something has to occur at a certain place or a certain time, but something might fall through.

شاید اتفاقی باید در مکان یا زمان خاصی رخ دهد، اما ممکن است چیزی از بین برود.

Yes. You could be, trying to

بله شما می‌توانید، سعی می‌کنید

you could be a salesperson trying to get a deal sorted out with it, with a company to, for them to buy your products.

فروشنده‌ای باشید که تلاش می‌کند با آن یک معامله را با یک شرکت به پایان برساند تا آنها محصولات شما را بخرند.

You you you think it's all going very well?

شما فکر می کنید همه چیز خیلی خوب پیش می رود؟

And but at the last minute, they decide not to sign on the dotted line.

و اما در آخرین لحظه تصمیم می گیرند که روی خط نقطه چین امضا نکنند.

You could say the deal has fallen through.

می توان گفت که معامله از بین رفته است.

It means it's, something fairly catastrophic has happened.

این به این معنی است که یک اتفاق نسبتاً فاجعه بار رخ داده است.

Yes. For them to, to not go through with the deal.

بله برای آنها، تا از معامله عبور نکنند.

So everything was planned, but sadly, it all fell through.

بنابراین همه چیز برنامه ریزی شده بود، اما متاسفانه، همه چیز از بین رفت.

Maybe you are selling your house.

شاید خانه خود را می فروشید.

Maybe there is a deal that is going to take place.

شاید قرار است معامله ای انجام شود.

But at the last moment it all falls.

اما در آخرین لحظه همه چیز سقوط می کند.

Somebody pulls out, somebody decides that could be a question that they've asked.

کسی بیرون می‌کشد، کسی تصمیم می‌گیرد که این می‌تواند سوالی باشد که آنها پرسیده‌اند.

And the answer that you give them isn't what they like. So they pull out.

و پاسخی که شما به آنها می دهید آن چیزی نیست که آنها دوست دارند. پس بیرون می کشند.

They,

they they and the what they going to do with buying the house.

آنها،

آنها و آنچه که قرار است با خرید خانه انجام دهند.

If you, if they pull out, it means that they, they decide not to do it anymore and the deal falls through.

اگر شما کنار بکشید، به این معنی است که آنها تصمیم می گیرند دیگر این کار را انجام ندهند و معامله از بین می رود.

But as you say, it could be, it could be meeting up with friends. It could be a Christmas party.

اما همانطور که شما می گویید، ممکن است ملاقات با دوستان باشد. این می تواند یک جشن کریسمس باشد.

But it all falls through because the restaurant, too many people, for example, are cancelled because of illness.

اما همه چیز از بین می رود زیرا رستوران، مثلاً تعداد زیادی از مردم، به دلیل بیماری لغو شده اند.

Or the restaurant says that they can't do it on that date anymore or on that time.

یا رستوران می گوید که دیگر در آن تاریخ یا در آن ساعت نمی توانند این کار را انجام دهند.

And everybody says, well, I don't want to do it anymore.

و همه می گویند، خوب، من دیگر نمی خواهم این کار را انجام دهم.

So you can say, oh, the meeting's fallen through.

بنابراین می توانید بگویید، اوه، جلسه به پایان رسید.

Yeah, here's another one, Steve. We will try to squeeze.

آره، اینم یکی دیگه، استیو. ما سعی خواهیم کرد فشار دهیم.

I will try to squeeze a couple of more in before we go and arrangement or a planned event will not go ahead.

من سعی می کنم قبل از رفتن، چند مورد دیگر را فشار دهم و هماهنگی یا یک رویداد برنامه ریزی شده انجام نخواهد شد.

Something you were planning to do will now not happen.

کاری که شما قصد انجامش را داشتید اکنون اتفاق نمی افتد.

It will not go ahead. We can use words such as

پیش نخواهد رفت. ما می توانیم از کلماتی مانند

cancelled, you cancel something.

لغو، شما لغو چیزی استفاده کنیم.

So if you look in red we have the word cancel.

بنابراین اگر به رنگ قرمز نگاه کنید، کلمه لغو را داریم.

Something you were going to do is not happening anymore.

کاری که قرار بود انجام دهید دیگر اتفاق نمی افتد.

Or of course we can say it has been cancelled.

یا البته می توان گفت که لغو شده است.

You can call off something.

شما می توانید چیزی را لغو کنید.

Something you were going to do.

کاری که قرار بود انجام بدی

You have changed your mind now.

الان نظرت عوض شده

It will not happen a meeting. Let's call the meeting off. Let's call it off.

جلسه ای رخ نخواهد داد. بیایید جلسه را لغو کنیم. بیایید آن را لغو کنیم.

Because some problem something's gone wrong has been a problem.

از آنجا که برخی از مشکلات چیزی اشتباه رفته است یک مشکل بوده است.

The meeting was called off.

جلسه لغو شد.

The race, the football match was called off due to bad weather or something.

مسابقه، مسابقه فوتبال به دلیل آب و هوای بد یا چیزی دیگر لغو شد.

And then we can abandon something.

و سپس می توانیم چیزی را رها کنیم.

You might abandon your plans.

ممکن است برنامه های خود را رها کنید.

You might abandon your intentions.

ممکن است نیت خود را رها کنید.

Something you are going to do. Here's an interesting one. Abort.

کاری که قرار است انجام دهید. در اینجا یک مورد جالب است. سقط

Now, that's an interesting one.

حالا این یک مورد جالب است.

Because abort means to stop something whilst

زیرا سقط به معنای متوقف ساختن چیزی در حین

it is happening.

وقوع است.

So maybe you are starting something, you are doing something and you abort that thing.

بنابراین شاید شما دارید کاری را شروع می کنید، کاری را انجام می دهید و آن کار را سقط می کنید.

For example, maybe you are launching a rocket

به عنوان مثال، ممکن است شما در حال پرتاب یک موشک هستید

and as the rocket starts to lift off, maybe there is some sort of problem and so you will abort.

و زمانی که موشک شروع به بلند شدن می کند، ممکن است نوعی مشکل وجود داشته باشد و بنابراین سقط شوید.

You will make sure the rocket goes somewhere safe, you will change the direction in which it's going.

شما مطمئن خواهید شد که موشک به جایی امن می رود، شما جهت حرکت آن را تغییر خواهید داد.

But of course you can stop the launch before it happens.

اما مطمئناً می‌توانید راه‌اندازی را قبل از وقوع متوقف کنید.

That's it.

همین است.

So maybe you are counting down to the launch and there is a problem.

بنابراین شاید شما برای راه اندازی شمارش معکوس دارید و مشکلی وجود دارد.

So you can actually abort the launch of the rocket?

پس واقعاً می توانید پرتاب موشک را متوقف کنید؟

Yes, quite often it means to abort something means you've got all the plans in place, you're about to start

بله، اغلب به معنای سقط کردن چیزی است به این معنی که شما همه برنامه ها را در جای خود دارید، می خواهید شروع کنید

and then at the last minute something's gone wrong.

و سپس در آخرین لحظه مشکلی پیش آمده است.

There's a problem and you have to abort. Abort.

مشکلی هست و باید سقط کنی سقط

Don't do what you're going to do because the if you do, the outcome will be catastrophic.

کاری را که قرار است انجام دهید انجام ندهید زیرا اگر انجام دهید، نتیجه فاجعه بار خواهد بود.

So yeah, if you use the word abort, it means you're stopping doing something

بنابراین بله، اگر از کلمه سقط استفاده کنید، به این معنی است که از انجام کاری دست می‌کشید،

because if you were to carry on, it would be it would be a disaster.

زیرا اگر بخواهید ادامه دهید، یک فاجعه خواهد بود.

A catastrophe in the last minute, the last second.

یک فاجعه در آخرین دقیقه، آخرین ثانیه.

You've detected a problem that, it could be potentially catastrophic and it could be as you say, a launching a rocket.

شما مشکلی را شناسایی کرده اید که می تواند به طور بالقوه فاجعه بار باشد و می تواند همانطور که شما می گویید پرتاب یک موشک باشد.

It could be a meeting that you're planning to have. Let's abort that meeting.

این می تواند جلسه ای باشد که قصد دارید داشته باشید. بیایید آن جلسه را لغو کنیم.

You know, because somebody suddenly turned up that's going to cause problems.

می دانید، چون یک نفر ناگهان ظاهر شد که باعث ایجاد مشکل می شود.

And you don't want you don't want the meeting to go ahead, abort.

و شما نمی خواهید که نمی خواهید جلسه برگزار شود، سقط کنید.

And, of course, we can withdraw from something

و البته، ما می‌توانیم از چیزی کنار بکشیم

you can pull out of something if you are going to be involved and then you decide not to be involved.

که اگر می‌خواهید در آن شرکت کنید، می‌توانید آن را کنار بکشید و سپس تصمیم بگیرید که در آن شرکت نکنید.

You pull out, you decide at the last moment to change your mind and pull out.

بیرون می کشید، در آخرین لحظه تصمیم می گیرید نظرتان را عوض کنید و بیرون بکشید.

And then, of course, something might fail.

و سپس، البته، ممکن است چیزی شکست بخورد.

Or as we mentioned a few moments ago, Steve, it can fall through.

یا همانطور که چند لحظه پیش ذکر کردیم، استیو، ممکن است از بین برود.

Yeah.

Something that you had arranged, something that was going to happen is no longer

آره چیزی که شما ترتیب داده بودید، چیزی که قرار بود اتفاق بیفتد دیگر

is no longer happening because something has happened.

اتفاق نمی افتد زیرا اتفاقی افتاده است.

The person has changed their mind, talking of things that have fallen through.

فرد نظر خود را تغییر داده است و از چیزهایی صحبت می کند که از بین رفته اند.

We have fallen through

ما در

the moment where we have to go.

لحظه ای که باید برویم، سقوط کرده ایم.

We are now heading towards not being here with you in front of your in front of your face.

ما اکنون به سمتی می رویم که اینجا با شما در مقابل صورت شما نباشیم.

Talking of glitches, a few people are mentioning we don't have to deal with this now.

در مورد اشکالات صحبت می کنیم، چند نفر به این موضوع اشاره می کنند که ما اکنون مجبور نیستیم با آن مقابله کنیم.

Is it okay? Well well yeah that's alright. I'm sorting that out Steve.

خوبه؟ خوب آره اشکالی نداره من دارم آن را مرتب می کنم استیو.

That's fine. Okay. So we've had a few glitches so we've got examples there. We've had a few glitches today.

این خوب است. باشه بنابراین ما چند اشکال داشته ایم، بنابراین نمونه هایی در آنجا داریم. امروز چند مشکل داشتیم

Okay Steve. But that's fine. Lovely.

باشه استیو اما این خوب است. دوست داشتنی

I shall go into the kitchen and, do the usual cup, make a cup of tea and some tea cake, toast for Mr.

من به آشپزخانه می روم و فنجان معمولی را انجام می دهم، یک فنجان چای و مقداری کیک چای، نان تست برای آقای

Duncan.

دانکن درست می کنم.

I am ready, and I'll sit in front of the television, fall asleep and, and, then go to bed.

من آماده ام و جلوی تلویزیون می نشینم، می خوابم و بعد می روم بخوابم.

Right. Lovely to be here.

درسته دوست داشتنی اینجا بودن

I hope you've learned something today. I have, I was learn from all of you on here.

امیدوارم امروز چیزی یاد گرفته باشید. من اینجا از همه شما یاد گرفتم.

And, it's always a wonderful experience, so.

و، این همیشه یک تجربه فوق العاده است، بنابراین.

See you. I won't be here next week, so see you in two weeks. But Mr. Duncan will be here on Wednesday.

ببینمت من هفته بعد اینجا نیستم، پس دو هفته دیگر می بینمت. اما آقای دانکن چهارشنبه اینجا خواهد بود.

He's got lots of other lessons planned during the week, so look out for those. And he'll.

او در طول هفته تعداد زیادی درس دیگر را برنامه ریزی کرده است، پس مراقب آن ها باشید. و او خواهد کرد.

He will, of course, be here next Sunday.

او البته یکشنبه آینده اینجا خواهد بود.

There is lots coming up in December.

در ماه دسامبر چیزهای زیادی در راه است.

Thank you Steve.

متشکرم استیو.

Bye bye.

خداحافظ

There he goes. That is Mr. Steve.

آنجا می رود. آن آقای استیو است.

He is with us every week giving his giving us an insight into his life.

او هر هفته با ما است و به ما بینشی از زندگی خود می دهد.

Thank you very much for your company. I'm going now.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم. من الان میرم

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It has been a busy one and of course you can watch it all over again with captions later on as well.

بسیار شلوغ بوده است و البته می‌توانید بعداً آن را دوباره با زیرنویس تماشا کنید.

As soon as I prepare them, and as soon as YouTube allows me to do it, I.

به محض اینکه آنها را آماده کردم، و به محض اینکه YouTube به من اجازه داد این کار را انجام دهم.

I will have captions on

من زیرنویس هایی در جریان زنده

the live stream so you can watch it again and again as many times as you want.

خواهم داشت تا بتوانید آن را بارها و بارها هر چند بار که می خواهید تماشا کنید.

It's slowly getting dark outside.

بیرون کم کم داره تاریک میشه

I'm just looking outside the window now and I can see it is slowly getting dark outside.

الان فقط به بیرون از پنجره نگاه می کنم و می بینم که بیرون کم کم تاریک می شود.

The days are so short right now as winter arrives.

روزها در حال حاضر بسیار کوتاه هستند که زمستان فرا می رسد.

Thank you very much for your company. Thank you, shy Rebel.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم. متشکرم، شورشی خجالتی.

Mr. Duncan, you are awesome. Thank you so much.

آقای دانکن، شما عالی هستید. خیلی ممنون

Thank you.

Shy rebel or sheer shy shearer blade. Sorry about that.

متشکرم.

شورشی خجالتی یا تیغه قیچی خجالتی. از این بابت متاسفم.

Shearer blade.

تیغه برش دهنده.

Thank you, Mr. Duncan. Thank you as well.

ممنون آقای دانکن از شما هم ممنونم

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I'm back with you on Wednesday from 2 p.m.

من چهارشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time.

به وقت انگلستان با شما برگشتم.

And of course I will be with you as well next Sunday.

و البته یکشنبه آینده نیز با شما خواهم بود.

No Mr.

Steve next week.

نه آقای

استیو هفته بعد.

He is busy with his Christmas concerts and I will see you soon.

او مشغول کنسرت های کریسمس خود است و به زودی شما را می بینم.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next. Yes you do.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه اتفاقی می افتد. بله شما انجام می دهید.

Stay happy, stay safe.

شاد باشید، ایمن بمانید.

Keep that smile upon your face as you walk amongst the human race.

هنگامی که در میان نسل بشر قدم می زنید، آن لبخند را بر لبان خود نگه دارید.

And of course...

و البته...

Ta ta for now.

تا تا فعلا.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.