English Addict ep 329 - Sunday -🔴LIVE stream / 29th DECEMBER 2024 / Join the LIVE Chat & Learn

Technically, it is still Christmas.

از نظر فنی، هنوز کریسمس است.

So merry Christmas, everyone.

بنابراین کریسمس مبارک، همه.

I hope you are having a good season of good will and kindness to all people around the world.

امیدوارم فصل خوبی را با حسن نیت و مهربانی به همه مردم دنیا داشته باشید.

We are back together again, everyone. Are you excited? I really am.

ما دوباره با هم برگشتیم، همه. آیا شما هیجان زده هستید؟ من واقعا هستم.

Because it is Sunday afternoon.

چون بعدازظهر یکشنبه است.

Coming to you live and direct.

به صورت زنده و مستقیم به سراغ شما می آید.

This is English addict from the birthplace of the English language.

این معتاد انگلیسی از زادگاه زبان انگلیسی است.

You know where it is?

میدونی کجاست؟

I know where it is.

می دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is, of course, England.

البته انگلیس است.

It is Christmas.

کریسمس است.

Honestly, it is still Christmas.

راستش هنوز کریسمس است.

Technically, I suppose.

از نظر فنی، فکر می کنم.

And of course, there are people who have not celebrated Christmas yet because they normally do it slightly later anyway.

و البته، افرادی هستند که هنوز کریسمس را جشن نگرفته‌اند، زیرا معمولاً به هر حال آن را کمی دیرتر انجام می‌دهند.

Hi, everybody.

سلام به همه

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلستان است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy on this Sunday? I have to say, I am not feeling too bad.

آیا در این یکشنبه احساس خوشبختی می کنید؟ باید بگویم حالم خیلی بد نیست.

I've had a lovely, relaxing break with Mr.

من یک استراحت دوست داشتنی و آرامش بخش با آقای

Steve.

استیو داشته ام.

We are feeling very happy, content

ما در این فصل جشن دوست داشتنی

during this lovely festive season.

احساس خوشحالی می کنیم .

I hope you had a super duper Christmas.

امیدوارم کریسمس فوق العاده ای داشته باشید.

Whatever you were doing, if you celebrate Christmas.

هر کاری که می‌کردید، اگر کریسمس را جشن بگیرید.

Of course not everyone does.

البته همه این کار را نمی کنند.

I'm always reminded that not everyone celebrates Christmas, but we had a lovely time.

همیشه به من یادآوری می شود که همه کریسمس را جشن نمی گیرند، اما ما اوقات خوبی را سپری کردیم.

Very relaxing.

بسیار آرامش بخش.

We took it easy to take it easy is to relax.

ما آن را آسان گرفتیم به آن آسان گرفتن، آرامش است.

You are relaxing yourself physically and of course also mentally as well.

شما از نظر جسمی و البته روحی نیز به خودتان آرامش می دهید.

I hope you have a nice time.

امیدوارم بهتون خوش بگذره

I am back.

من برگشتم

For those who don't know who I am, my name is Duncan.

برای کسانی که نمی دانند من کی هستم، نام من دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I am one of those English addicts.

من یکی از آن معتادان انگلیسی هستم.

I'm also apparently

من هم ظاهرا

according to artificial intelligence.

بر اساس هوش مصنوعی هستم.

I am also an influencer.

من هم یک اینفلوئنسر هستم.

Between you and me, I don't particularly like the term influencer.

بین من و شما، من به خصوص اصطلاح اینفلوئنسر را دوست ندارم.

I always think it cheapens or lowers the standard of the person who does a particular type of thing.

من همیشه فکر می‌کنم که این کار استاندارد فردی را که نوع خاصی از کار را انجام می‌دهد، ارزان یا پایین می‌آورد.

Especially here on the internet, we often use the word influencer

به خصوص در اینجا در اینترنت،

when we are talking about a person who is popular on

وقتی در مورد شخصی صحبت می کنیم که در

some sort of social media platform.

نوعی پلت فرم رسانه های اجتماعی محبوب است، اغلب از کلمه تأثیرگذار استفاده می کنیم.

In this case, of course it is YouTube.

در این مورد البته یوتیوب است.

It's lovely to be back with you again today.

دوست داشتنی است که امروز دوباره در کنار شما هستم.

So I don't think I am an influencer.

بنابراین فکر نمی‌کنم یک تأثیرگذار باشم.

I have nothing to sell.

من چیزی برای فروش ندارم

I have nothing really to offer.

من واقعا چیزی برای ارائه ندارم.

However, I do love the English language and I do teach English and I like it very much.

با این حال، من عاشق زبان انگلیسی هستم و انگلیسی را تدریس می کنم و آن را بسیار دوست دارم.

I like both of those things, to be honest.

راستش من هر دوی این چیزها را دوست دارم.

I like teaching and also I like English and I like teaching English.

من تدریس را دوست دارم و همچنین انگلیسی را دوست دارم و دوست دارم انگلیسی را تدریس کنم.

That's it really, when you think about it.

واقعاً همین است، وقتی به آن فکر می کنید.

So I hope you've had a nice break.

پس امیدوارم استراحت خوبی داشته باشید.

It's not been too bad, even though if you noticed, we were with you

خیلی هم بد نبود، حتی اگر متوجه شدید، ما

on Christmas Day, we did spend a little bit of time with you on Christmas Day.

در روز کریسمس با شما بودیم، در روز کریسمس کمی با شما وقت گذراندیم.

I hope you appreciate that and I hope you enjoyed it as well.

امیدوارم قدردان آن باشید و امیدوارم که از آن لذت برده باشید.

It was nice being with you

خیلی خوب بود که در کنار شما بودم

at what a lot of people, a lot of people say that this time of year it is festive.

در آن چیزی که خیلی ها می گویند این موقع از سال جشن است.

A lot of people are doing things together.

افراد زیادی با هم کار می کنند.

Maybe families are joining up, people are getting together, friends are meeting up as well.

شاید خانواده‌ها به هم می‌پیوندند، مردم دور هم جمع می‌شوند، دوستان هم در حال ملاقات هستند.

One of the things, and I'm going to speak very personally here, one of the things that always warms my heart

یکی از چیزها، و من می خواهم خیلی شخصی در اینجا صحبت کنم، یکی از چیزهایی که همیشه

seriously now is when I see other people on social media meeting up with their family and friends.

به طور جدی قلب من را گرم می کند، زمانی است که می بینم افراد دیگری در رسانه های اجتماعی با خانواده و دوستان خود ملاقات می کنند.

I love looking at pictures of people having their family or friend reunions.

من عاشق تماشای عکس های افرادی هستم که با خانواده یا دوستان خود ملاقات می کنند.

There is something really

چیزی واقعاً تکان دهنده وجود دارد

touching, moving about that type of moment of time,

که در آن نوع لحظه از زمان حرکت می کند،

especially when you are able to capture it on video or through a photograph.

به خصوص زمانی که بتوانید آن را در فیلم یا از طریق یک عکس ثبت کنید.

So I always love looking

بنابراین من همیشه دوست دارم

at my followers photographs when they are having their reunions with friends, family, classmates.

به عکس‌های فالوورهایم وقتی با دوستان، خانواده و همکلاسی‌هایم ملاقات می‌کنند، نگاه کنم.

It is always lovely to see that happening.

دیدن این اتفاق همیشه لذت بخش است.

I suppose in a way it's

فکر می کنم به نحوی

reinforces your your

احساس اعتماد

feeling

شما

of trust in the human race.

به نسل بشر را تقویت می کند.

Let's face it, there are so many things around at the moment that kind of makers lose interest in humanity.

بیایید با آن روبرو شویم، در حال حاضر چیزهای زیادی در اطراف وجود دارد که سازندگان علاقه خود را به بشریت از دست می دهند.

However, if you look at those small moments of time, real moments,

با این حال، اگر به آن لحظات کوچک زمانی نگاه کنید، لحظات واقعی،

none of that fake stuff that the internet is now full of, I hate it.

هیچ یک از آن چیزهای جعلی که اکنون اینترنت پر از آن است، من از آن متنفرم.

One of the reasons why the internet might be a bad place is because there is so much fake nonsense on there.

یکی از دلایلی که ممکن است اینترنت مکان بدی باشد این است که مزخرفات جعلی زیادی در آنجا وجود دارد.

So I do like seeing those human moments, those moments where friends and family are getting together and having a lovely time.

بنابراین من دوست دارم آن لحظات انسانی را ببینم، آن لحظاتی که دوستان و خانواده دور هم جمع می شوند و اوقات خوشی را سپری می کنند.

And what better time of the year to do it then? Christmas?

و چه زمانی از سال برای انجام آن بهتر است؟ کریسمس؟

It is possibly the best time of year to have those reunions, or of course

این احتمالاً بهترین زمان سال برای برگزاری این دیدارها است، یا البته

during any festival, any festival, it can be any one of those festivals.

در طول هر جشنواره، هر جشنواره ای، می تواند هر یک از آن جشنواره ها باشد.

So we have Christmas, and I suppose many people are still having their holiday here in the UK.

بنابراین ما کریسمس داریم، و من فکر می کنم بسیاری از مردم هنوز تعطیلات خود را اینجا در بریتانیا سپری می کنند.

Many people have not gone back to work. I always think

بسیاری از مردم به سر کار برنگشته اند. من همیشه فکر می کنم

the period of time

فاصله زمانی

between Christmas and the New Year is a very strange one.

بین کریسمس و سال نو بسیار عجیب است.

It's almost as if everything stops existing.

تقریباً انگار همه چیز دیگر وجود ندارد.

It's like everyone goes into their own little world,

مثل این است که همه به دنیای کوچک خود می روند

and then suddenly, when the new year arrives, suddenly everything suddenly goes back to normal.

و ناگهان، وقتی سال جدید فرا می رسد، ناگهان همه چیز به حالت عادی باز می گردد.

Everyone has to go back to work.

همه باید به سر کار برگردند.

Life returns to normal again.

زندگی دوباره به حالت عادی باز می گردد.

It is nice to be with you today.

خوشحالم که امروز با شما هستم.

Of course, I suppose I should mention.

البته فکر می کنم باید اشاره کنم.

I should mention the person who is coming up today as well.

باید به فردی که امروز می آید نیز اشاره کنم.

It is not just me.

فقط من نیستم.

We also have Mr. Steve.

آقای استیو را هم داریم.

He will be with us as well today.

او امروز نیز با ما خواهد بود.

And we are talking about lots of things.

و ما در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنیم.

We are talking about fashion,

ما در مورد مد صحبت می کنیم،

especially at this time of year when many people are going to parties.

به خصوص در این فصل از سال که افراد زیادی به مهمانی می روند.

Quite often people will wear some very nice clothes, some clothing that is in fashion.

اغلب مردم لباس های بسیار زیبا می پوشند، لباس هایی که مد هستند.

You might say that something is fashionable.

ممکن است بگویید که چیزی مد است.

Of course, the word fashion can be used in many ways and we will be looking at that later on when Mr.

البته کلمه مد را می توان در بسیاری از موارد به کار برد و بعداً وقتی آقای استیو به ما ملحق شد به آن خواهیم پرداخت

Steve joins us. I can't wait, I really can't wait.

. من نمی توانم صبر کنم، واقعا نمی توانم صبر کنم.

And you don't have to wait very long because it's only 15 minutes from now.

و نیازی نیست خیلی منتظر بمانید زیرا فقط 15 دقیقه دیگر باقی مانده است.

That is all it is.

تمام چیزی که هست همین است.

So I hope you will join us for Mr. Steve.

پس امیدوارم به خاطر آقای استیو به ما بپیوندید.

Can I say a big thank you?

آیا می توانم یک تشکر بزرگ بگویم؟

Now, over Christmas, I received a lovely surprise.

اکنون، در کریسمس، یک سورپرایز دوست داشتنی دریافت کردم.

Can I say thank you very much to Hiroko Turney for your lovely donation.

آیا می توانم از هیروکو تورنی برای اهدای زیبای شما بسیار تشکر کنم.

And I did receive it just before Christmas, but I didn't have a chance to check all of my emails.

و من آن را درست قبل از کریسمس دریافت کردم، اما فرصتی برای بررسی همه ایمیل هایم نداشتم.

And then I saw your notification for your lovely donation.

و سپس اعلان شما را برای کمک مالی دوست داشتنی شما دیدم.

So can I say thank you very much to Hiroko Tani, who is at the moment living in Malaysia.

بنابراین می توانم از هیروکو تانی که در حال حاضر در مالزی زندگی می کند بسیار تشکر کنم.

Thank you very much for your lovely donation.

از اهدای زیبای شما بسیار سپاسگزارم.

It might be easy to forget just how important

فراموش کردن اهمیت این کمک‌ها ممکن است آسان باشد

it is to make those donations, so thank you very much for that.

، بنابراین از این بابت بسیار متشکرم.

And if you want to send a donation as well to help my work continue, there it is at the bottom of the screen, the address.

و اگر می‌خواهید برای ادامه کار من کمک مالی بفرستید، در پایین صفحه، آدرس وجود دارد.

If you want to help my work continue. Everything I do, I do for free.

اگر می خواهید به ادامه کار من کمک کنید. هر کاری انجام می دهم، مجانی انجام می دهم.

Nothing.

هیچی.

I don't ask you

من از شما نمی خواهم

to pay any sort of subscription.

که هیچ نوع اشتراکی را پرداخت کنید.

I know a lot of people nowadays. They do.

من این روزها افراد زیادی را می شناسم. آنها انجام می دهند.

They do ask for a subscription or sometimes they have certain conditions.

آنها درخواست اشتراک می کنند یا گاهی اوقات شرایط خاصی دارند.

Sometimes they don't let you interact on the live chat unless you are subscribed, which means you have to pay to watch.

گاهی اوقات آنها به شما اجازه نمی دهند در چت زنده تعامل داشته باشید، مگر اینکه مشترک شوید، به این معنی که برای تماشای آن باید هزینه پرداخت کنید.

But this is all free. Everyone.

اما این همه رایگان است. همه

You don't have to pay anything at all.

اصلا لازم نیست چیزی بپردازید.

Thank you very much for your donations.

از کمک های شما بسیار سپاسگزارم.

If you want to give me a helping hand, it would be very much appreciated.

اگر می خواهید به من کمک کنید، بسیار سپاسگزار خواهد بود.

Don't forget next year I am entering my 19th year on YouTube.

فراموش نکنید سال آینده من وارد نوزدهمین سال زندگی خود در YouTube می شوم.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

So I suppose you might say there are only two years to wait before we have our 20th anniversary.

بنابراین من فکر می کنم شما ممکن است بگویید تنها دو سال برای رسیدن به بیستمین سالگرد خود باقی مانده است.

But that, unfortunately is still a very long way off.

اما متأسفانه هنوز راه زیادی باقی مانده است.

Talking of which, 2025 is coming.

صحبت از آن، 2025 در راه است.

Are you excited about the New Year?

آیا در مورد سال جدید هیجان زده اید؟

I'm just wondering now if you have any plans for next year,

من فقط در حال تعجب هستم که آیا برای سال آینده برنامه ای دارید،

because 2025 is just around the corner in fact, I can safely say that this is the last.

زیرا در واقع سال 2025 نزدیک است، به جرات می توانم بگویم که این آخرین است.

This is the final live stream

این آخرین پخش زنده

of 2024.

2024 است.

It is the last time that I can say

این آخرین باری است که می توانم بگویم

we are alive in 2024, because on Wednesday we have the 1st of January 2025.

در سال 2024 زنده هستیم، زیرا چهارشنبه اول ژانویه 2025 داریم.

I am wondering if you have any plans for next year?

می دانم آیا برای سال آینده برنامه ای دارید؟

The new year is approaching rapidly,

سال جدید به سرعت در حال نزدیک شدن است،

so do you have any plans for next year?

آیا برای سال آینده برنامه ای دارید؟

Talking of years, we will be taking a look later on at some of the things we did this year.

با صحبت از سال ها، بعداً به برخی از کارهایی که امسال انجام دادیم نگاهی خواهیم انداخت.

It was an exciting year for myself and Steve because we did a few things this year.

سال هیجان انگیزی برای من و استیو بود زیرا ما امسال چند کار انجام دادیم.

One thing in particular

یک چیز به طور خاص

involved you out there in YouTube land, so that is another thing we are talking about later.

شما را در زمین YouTube درگیر می کند، بنابراین این موضوع دیگری است که بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

So what about you? Do you have any plans?

پس تو چی؟ آیا برنامه ای دارید؟

Do you have any resolutions?

آیا تصمیمی دارید؟

We often talk about resolutions, things that you plan

ما اغلب در مورد قطعنامه‌ها صحبت می‌کنیم، کارهایی که می‌خواهید

to do, something you plan to do in the future.

انجام دهید، کاری که در آینده قصد انجام آن را دارید.

Normally within a particular period of time, for example, the new year.

به طور معمول در یک دوره زمانی خاص، به عنوان مثال، سال جدید.

So do you have any plans?

پس آیا برنامه ای دارید؟

Do you have any

آیا برای سال جدید برنامه

resolutions plans for the new year?

ای دارید ؟

Please let me know on the live chat.

لطفا در چت زنده به من اطلاع دهید.

I will ask you again in a few moments.

چند لحظه دیگر دوباره از شما می پرسم.

Talking of the live chat. Hello.

صحبت از چت زنده سلام.

It would not be English addict without you there watching.

بدون تماشای شما معتاد انگلیسی نخواهد بود.

Hello, Vytas...

سلام ویتاس...

You are first.

تو اولی.

Do I need to say anything else?

آیا لازم است چیز دیگری بگویم؟

Congratulations, Vytas.

تبریک میگم، ویتاس.

Your finger is once again the fastest on the internet.

انگشت شما بار دیگر سریعترین انگشت شما در اینترنت است.

It really is.

واقعا همینطور است.

And in second place, we have the one.

و در وهله دوم، ما یکی را داریم.

The only Luis Mendez

تنها لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Luis. Nice to see you here as well.

سلام، لوئیس. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Also, Beatriz is here. Hello, Beatrice.

همچنین Beatriz اینجاست. سلام بئاتریس

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

The new year is approaching.

سال جدید نزدیک است.

Do you have any plans?

آیا برنامه ای دارید؟

Can you hear my stomach? By the way,

صدای شکم من را می شنوی؟ اتفاقا

I have a confession to make.

من باید اعتراف کنم.

I haven't eaten any food today.

امروز هیچ غذایی نخوردم

I've had nothing to eat.

من چیزی برای خوردن نداشتم

The reason being,

دلیلش هم این بود که

we've eaten so much food this week.

این هفته خیلی غذا خوردیم.

That is one of the things many people do during Christmas.

این یکی از کارهایی است که بسیاری از مردم در طول کریسمس انجام می دهند.

They always eat too much food.

آنها همیشه بیش از حد غذا می خورند.

And I can safely say my body at the moment is in a very strange state because I've eaten so much food.

و به جرات می توانم بگویم که بدن من در حال حاضر در وضعیت بسیار عجیبی است زیرا غذای زیادی خورده ام.

If I ever see another piece of turkey ever again,

اگر دوباره یک تکه بوقلمون را ببینم،

I think I will scream.

فکر می کنم جیغ خواهم زد.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Mr. Steve bought a huge turkey.

آقای استیو یک بوقلمون بزرگ خرید.

I don't think we realised

من فکر نمی کنم که ما متوجه شدیم

it was going to be so large to be honest, but it is a big one.

که قرار است آنقدر بزرگ باشد، صادقانه بگویم، اما بزرگ است.

So what about you, Beatriz?

پس تو چی بئاتریز؟

Are you looking forward to it?

آیا شما مشتاقانه منتظر آن هستید؟

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Marut SEO. Hello to you as well.

Marut SEO. سلام به شما هم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

And also we have. Who else is here?

و همچنین داریم. کی دیگه اینجاست؟

Palmira is here.

پالمیرا اینجاست.

We also have AC John. Hello. AC, John.

ما همچنین ای سی جان را داریم. سلام. ای سی، جان.

Nice to see you here today. Claudia is here.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم. کلودیا اینجاست

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Do you have any plans for 2025?

آیا برای سال 2025 برنامه ای دارید؟

Right now, I am making plans for the new year.

در حال حاضر دارم برای سال جدید برنامه ریزی می کنم.

During 2025.

در طول سال 2025.

That was my stomach.

این شکم من بود.

Did you hear that?

شنیدی؟

I know it's not the nicest sound in the world, but that is my stomach complaining at the moment because it wants to eat something.

می دانم که این زیباترین صدای دنیا نیست، اما شکم من در حال حاضر شکایت می کند زیرا می خواهد چیزی بخورد.

So, Claudia, do you have anything planned for the new year as the new year approaches?

بنابراین، کلودیا، آیا برای سال جدید با نزدیک شدن به سال جدید برنامه ای دارید؟

Of course.

Many people also celebrate the arrival of the New Year.

البته.

بسیاری از مردم نیز فرا رسیدن سال نو را جشن می گیرند.

So a lot of people will go to celebrate in certain places.

بنابراین بسیاری از مردم برای جشن گرفتن در مکان های خاص می روند.

Of course, there are normally lots of fire work displays as well.

البته معمولاً تعداد زیادی نمایشگر آتش نشانی نیز وجود دارد.

Many people will be doing that.

بسیاری از مردم این کار را انجام خواهند داد.

Hello, Marsha. Marsha.

سلام مارشا مارشا.

Nice to see you here as well today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Lots of lovely familiar faces and quite a few new ones as well.

بسیاری از چهره های آشنا و دوست داشتنی و همچنین چند چهره جدید.

Presenter. Hello, presenter.

ارائه دهنده. سلام مجری.

Silver. Hello to you.

نقره ای. سلام بر شما

Thank you very much for joining me today. It's very nice to see you here as well.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم. خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Thank you very much. So Seka.

خیلی ممنون. پس سکا.

Santino. Hello, Santino.

سانتینو سلام سانتینو

Santino. Vani.

سانتینو وانی.

Nice to see you here. Thank you very much for joining me. Christina. Hello, Mr. Duncan.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم. کریستینا سلام آقای دانکن

Hello, Mr.. Steve, I can't stay today because I have some problems to solve.

سلام آقای استیو من امروز نمیتونم بمونم چون یه سری مشکلات دارم که باید حل کنم.

Don't worry, because if you miss this, guess what?

نگران نباشید، زیرا اگر این را از دست دادید، حدس بزنید چیست؟

You can watch it again later.

بعدا می توانید دوباره آن را تماشا کنید.

So do not worry if you have something more important to do.

پس اگر کار مهمتری دارید نگران نباشید.

I understand, so don't worry.

فهمیدم پس نگران نباش

I'm, Hello? Mr. Duncan.

من هستم، سلام؟ آقای دانکن

See you next time.

دفعه بعد میبینمت

Oh, I see Amr is going already.

اوه، می بینم عمرو از قبل می رود.

It was just fleeting.

فقط زودگذر بود

There is a great word.

یک کلمه عالی وجود دارد.

If you do something in a fleeting way, it means you do it briefly.

اگر کاری را به صورت زودگذر انجام دهید، به این معنی است که آن را به طور خلاصه انجام می دهید.

Fleeting.

گذرا

Something will arrive and then go.

چیزی می رسد و سپس می رود.

Some people say that life is fleeting.

بعضی ها می گویند زندگی زودگذر است.

Life can seem or feel fleeting.

زندگی می تواند زودگذر به نظر برسد یا احساس شود.

It comes very quickly, and sometimes it feels as if it's going very quickly as well.

خیلی سریع می آید، و گاهی اوقات احساس می شود که خیلی سریع هم پیش می رود.

So even if you are staying for the whole live stream, or maybe you are only staying for a few minutes, do not worry.

بنابراین حتی اگر برای کل پخش زنده می‌مانید، یا شاید فقط چند دقیقه در آنجا می‌مانید، نگران نباشید.

I will see you next time. Alexander. Hello, Mr. Duncan, merry Christmas.

دفعه بعد میبینمت اسکندر سلام، آقای دانکن، کریسمس مبارک.

Don't you have a superstition that it is not a good idea to plan?

آیا خرافاتی ندارید که برنامه ریزی آن کار خوبی نیست؟

And especially to share plans?

و به خصوص برای به اشتراک گذاشتن برنامه ها؟

Interesting.

جالبه

Now, I have heard of this.

حالا، من در مورد این شنیده ام.

Some people don't like to make plans

برخی از افراد دوست ندارند برنامه ریزی

to thoroughly.

دقیقی انجام دهند.

If you do something thoroughly, it means you do it completely without any change.

اگر کاری را به طور کامل انجام دهید، به این معنی است که آن را کاملاً بدون هیچ تغییری انجام می دهید.

So you are right.

پس حق با شماست.

I think some people do not like to make plans for the future.

من فکر می کنم برخی از مردم دوست ندارند برای آینده برنامه ریزی کنند.

And I suppose in a way I am one of those people.

و فکر می کنم به نوعی من یکی از آن افراد هستم.

So I don't normally make plans for the long term.

بنابراین من معمولاً برای بلند مدت برنامه ریزی نمی کنم.

I do tend to make plans for just a few days ahead.

من تمایل دارم برای چند روز آینده برنامه ریزی کنم.

But I never think of the distant future.

اما من هرگز به آینده دور فکر نمی کنم.

I often make my plans over a short period.

من اغلب برنامه هایم را در یک دوره کوتاه انجام می دهم.

Not long.

طولانی نیست.

Although, having said that, sometimes it is a good way of planning your time

اگرچه، با این گفته، گاهی اوقات اگر از قبل برای آینده برنامه ریزی کنید،

if you plan ahead into the future.

راه خوبی برای برنامه ریزی زمان است .

So I suppose.

بنابراین من فکر می کنم.

Some people do and some people don't.

برخی از مردم انجام می دهند و برخی از مردم نه.

I am not very good at it.

من زیاد در آن خوب نیستم.

Mr. Steve is very good at planning ahead.

آقای استیو در برنامه ریزی از قبل بسیار خوب است.

I on the other hand, I'm not.

من از طرف دیگر، من نیستم.

I am not very good at doing it.

من در انجام آن خیلی خوب نیستم.

Louis, my resolution for 2025

لویی، تصمیم من برای سال 2025

is to stay alive.

این است که زنده بمانم.

You know what?

میدونی چیه؟

That is a coincidence.

این یک اتفاق است.

Because that is also my resolution for next year.

زیرا این نیز تصمیم من برای سال آینده است.

I always think it's a good idea to try and stay alive

من همیشه فکر می کنم این ایده خوبی است که

for as long as you can,

تا زمانی که می توانید

and enjoy this thing

تلاش کنید و زنده بمانید و

as much as you can.

تا جایی که می توانید

That is my way of looking at things anyway.

از این چیز لذت ببرید . به هر حال این شیوه نگاه من به مسائل است.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

I don't want to forget anyone.

من نمی خواهم کسی را فراموش کنم.

Alexander. Hello? Alexander. It's nice to see you here as well.

اسکندر سلام؟ اسکندر خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It's so lovely. Don't be shy. Say hi.

خیلی دوست داشتنی است خجالتی نباش سلام کن

If it is your first time, please say hello, Mr. Duncan.

اگر اولین بار است، لطفاً سلام کنید، آقای دانکن.

It is my first time on the live stream, so if you have any plans for next year, please let me know what they are.

اولین بار است که در پخش زنده شرکت می کنم، بنابراین اگر برای سال آینده برنامه ای دارید، لطفاً به من بگویید که چه هستند.

I will be very interested to find out what you will be doing next year.

من بسیار علاقه مند خواهم بود که بدانم سال آینده چه خواهید کرد.

From my own point of view.

از دیدگاه خودم.

Next year will be busy 2025.

سال آینده 2025 شلوغ خواهد بود.

I will carry on doing this.

من به انجام این کار ادامه خواهم داد.

Of course I will be with you twice a week live.

البته من هفته ای دو بار زنده با شما خواهم بود.

There will be lots and lots of new English lessons as well.

همچنین تعداد زیادی درس جدید انگلیسی نیز وجود خواهد داشت.

So I promise there will be lots of those coming up during 2025.

بنابراین قول می‌دهم که تعداد زیادی از آن‌ها در سال 2025 ظاهر شوند.

My stomach

شکم من

can hear my stomach.

می‌تواند شکمم را بشنود.

It's really complaining.

واقعا شاکی است

I might have to eat something.

شاید مجبور باشم چیزی بخورم.

Whilst Mr. Steve is joining us.

در حالی که آقای استیو به ما می پیوندد.

I will have to eat something

من باید چیزی بخورم

so my stomach will not make a horrible sound.

تا شکمم صدای وحشتناکی ندهد.

During this live stream, I will try my best anyway.

در طول این پخش زنده، به هر حال تمام تلاشم را خواهم کرد.

We do have Steve coming up.

ما استیو را داریم که می آید.

We are talking about fashion and we are talking about plans for the future.

ما در مورد مد صحبت می کنیم و در مورد برنامه هایی برای آینده صحبت می کنیم.

We are also talking about.

ما نیز در مورد آن صحبت می کنیم.

How to live

چگونه

longer.

طولانی تر زندگی کنیم.

Mr. Steve lights this particular subject, so I am doing it just for him.

آقای استیو این سوژه خاص را روشن می کند، بنابراین من این کار را فقط برای او انجام می دهم.

So is there a way to stay alive for longer?

پس آیا راهی برای زنده ماندن بیشتر وجود دارد؟

How to make your life longer? How to enjoy a long life?

چگونه عمر خود را طولانی تر کنیم؟ چگونه از عمر طولانی لذت ببریم؟

We will be looking at that as well, because I know Mr.

ما آن را نیز بررسی خواهیم کرد، زیرا می دانم که آقای

Steve loves that subject very much.

استیو این موضوع را بسیار دوست دارد.

We will take a quick break and then we will be back and we will talk about quite a few things.

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس برمی گردیم و در مورد چند چیز صحبت خواهیم کرد.

You are.

شما هستید.

Of course, you are welcome to join in on the live chat.

البته، شما می توانید در چت زنده بپیوندید.

You don't have to ask if you want to say something on the live chat.

لازم نیست بپرسید که آیا می خواهید در چت زنده چیزی بگویید.

Feel free to do so.

با خیال راحت این کار را انجام دهید.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

Do not go anywhere because we are going to have some fun.

جایی نروید چون قرار است کمی خوش بگذرانیم.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

We are live together today.

ما امروز با هم زندگی می کنیم

I hope you are having a good one.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Oh, we are here.

اوه، ما اینجا هستیم.

We are live and direct.

ما زنده و مستقیم هستیم.

I am not the only person here, though.

با این حال من تنها کسی نیستم که اینجا هستم.

After 2:30.

بعد از ساعت 2:30

Everything changes.

همه چیز تغییر می کند.

It all becomes rather exciting because he is here.

همه چیز نسبتاً هیجان انگیز می شود زیرا او اینجاست.

The one, the only.

یکی، تنها.

The man who has had a very nice rest this week.

مردی که این هفته استراحت بسیار خوبی داشته است.

Even though he has been keeping rather busy in the kitchen.

حتی با وجود اینکه او در آشپزخانه مشغول بوده است.

I am sure we will talk about that over the next hour and a half as I welcome.

من مطمئن هستم که در طی یک ساعت و نیم آینده در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

I will welcome him now.

من الان از او استقبال خواهم کرد.

The one, the only.

یکی، تنها.

Here he comes.

اینجا او می آید.

It is Mr. Steve.

این آقای استیو است.

Hello, beautiful, wonderful people across the world and will soon be entering a new year

سلام، مردم زیبا و شگفت انگیز در سراسر جهان و به زودی

with energy, enthusiasm, spirit and the desire to learn English.

با انرژی، اشتیاق، روحیه و اشتیاق به یادگیری زبان انگلیسی وارد سال جدید خواهند شد.

Which is why you are all really here.

به همین دلیل است که همه شما واقعاً اینجا هستید.

You're not here to see me smile at you and wink.

تو اینجا نیستی که ببینی من بهت لبخند میزنم و چشمک میزنم.

Oh. Mr. Duncan, you're here to learn English.

اوه آقای دانکن، شما اینجا هستید تا انگلیسی یاد بگیرید.

Yes. So, that's what we're all about.

بله. بنابراین، این چیزی است که ما در مورد آن هستیم.

So it's nice to be here, Mr.

بنابراین خیلی خوب است که اینجا هستم، آقای

Duncan.

دانکن.

Good. And, I've been reading, actually, people's,

خوب و، در واقع، تصمیمات مردم در سال نو را

New Year resolutions.

خوانده ام .

Oh, a lots of people have put a few of their New Year's resolutions on their.

اوه، بسیاری از مردم تعدادی از تصمیمات سال نو خود را بر روی خود قرار داده اند.

And I'm quite interested with some of them.

و من کاملاً به برخی از آنها علاقه مند هستم.

Coherent is it?

منسجم است؟

Do you want me to mention these now, Mr. Duncan? No problem.

آقای دانکن الان میخوای به اینها اشاره کنم؟ مشکلی نیست

Like a hero or cheer hero?

مثل یک قهرمان یا قهرمان تشویق؟

Says that they want to live in the moment.

می گوید که می خواهند در لحظه زندگی کنند.

Now, that is something that I've been trying to do, haven't I, Mr. Duncan?

حالا، این چیزی است که من سعی کرده ام انجامش دهم، اینطور نیست، آقای دانکن؟

Definitely. For a long time.

قطعا. برای مدت طولانی.

Because it's so easy to be caught up in your own thoughts, in your head.

زیرا بسیار آسان است که در افکار خود، در ذهن خود اسیر شوید.

And you just sort of wander through life going from one thought to another,

و شما فقط به نوعی در زندگی پرسه می زنید و از یک فکر به فکر دیگر می پردازید،

fear of something,

از چیزی می ترسید،

arguments with other people, going over past things that happened a long time ago.

مشاجره با افراد دیگر می کنید، و به چیزهایی می پردازید که مدت ها پیش اتفاق افتاده است.

And you don't see what's actually happening right in front of your eyes. Yes.

و شما نمی بینید که دقیقاً در مقابل چشمان شما چه اتفاقی می افتد. بله.

And, some people say if you're feeling stressed, you're often read or go for a walk in the countryside.

و، برخی از مردم می گویند اگر شما احساس استرس می کنید، اغلب مطالعه می کنید یا به پیاده روی در حومه شهر می روید.

But that's when I do that. Mr.. And Mr.

اما آن موقع است که این کار را انجام می دهم. آقای و آقای

Duncan knows this full well.

دانکن این را به خوبی می دانند.

I go for a walk in the countryside, and we live in the most beautiful countryside.

من برای قدم زدن در حومه شهر می روم و در زیباترین حومه شهر زندگی می کنیم.

But unless you're in that present moment, you can be walking through these lovely forests,

اما تا زمانی که در آن لحظه کنونی نباشید، می‌توانید در این جنگل‌های دوست‌داشتنی قدم بزنید،

climbing up these lovely hills, and you're in here

از این تپه‌های دوست‌داشتنی بالا بروید، و در اینجا هستید

and not out there because your thoughts can still be going over and over and over.

و نه بیرون، زیرا افکارتان همچنان می‌توانند بارها و بارها و بارها در حال حرکت باشند.

Yeah.

And, so I think that's a very worthwhile New Year resolution, as they say.

آره و، بنابراین، من فکر می کنم که این یک تصمیم بسیار ارزشمند برای سال نو است، همانطور که آنها می گویند.

Look around you.

به اطرافت نگاه کن

Look around you as you go through life, because those things may only be there for a short time.

در حین گذر از زندگی به اطراف خود نگاه کنید، زیرا آن چیزها ممکن است برای مدت کوتاهی وجود داشته باشند.

And if you don't look, if you close your eyes or look the other way, you will miss them.

و اگر نگاه نکنی، اگر چشمانت را ببندی یا از طرف دیگر نگاه کنی، دلت برایشان تنگ خواهد شد.

Yeah. That's it.

آره همین.

And you will go on that nice long walk in the countryside. And you won't. You won't have.

و شما به آن پیاده روی طولانی زیبا در حومه شهر خواهید رفت. و شما این کار را نخواهید کرد. نخواهی داشت

You'll come back just to stress that when you went home, which is what often happens to me,

شما برمیگردید فقط برای اینکه تاکید کنید وقتی به خانه رفتید، چیزی که اغلب برای من اتفاق می افتد،

and I think, meditation is a good way of questioning the mind.

و فکر می کنم، مدیتیشن راه خوبی برای زیر سوال بردن ذهن است.

And a lot of you have, we've talked about this before, but if you can quieten your mind down,

و بسیاری از شما قبلاً در این مورد صحبت کرده ایم، اما اگر بتوانید ذهن خود را آرام کنید،

then you can enjoy the present moment.

می توانید از لحظه حال لذت ببرید.

I think that's a way to do it. And connected with that. Build your build, J.

من فکر می کنم این راهی برای انجام آن است. و با آن مرتبط است. ساخت خود را بسازید، جی.

Not sure how to pronounce your name. Apologies if I've done it incorrectly.

مطمئن نیستید که چگونه نام خود را تلفظ کنید. اگر اشتباه انجام دادم عذرخواهی میکنم

Wants to learn more about philosophy.

می خواهد درباره فلسفه بیشتر بیاموزد.

And, Yeah.

و آره

Trying to think of concept and things outside what we're fixed into everyday, which is work.

تلاش برای فکر کردن به مفهوم و چیزهایی خارج از آن چیزی که ما در هر روز تثبیت می کنیم، یعنی کار.

Work.

کار کنید.

You've got to earn money.

باید پول در بیاوری

You've got to work 40 hours a week. You've got to pay your mortgage, you've got to do this.

شما باید 40 ساعت در هفته کار کنید. شما باید وام مسکن خود را بپردازید، باید این کار را انجام دهید.

You've got to do that things, doing things all the time. Yeah.

شما باید این کارها را انجام دهید، همیشه کارها را انجام دهید. آره

This can distract you away from thinking about

این می تواند حواس شما را از تفکر در مورد

other sort of higher

سایر

concepts.

مفاهیم عالی دور کند.

Yeah, well, if you think anything really, because, I think this is one of the criticisms of modern life.

بله، خوب، اگر واقعاً چیزی فکر می کنید، زیرا، من فکر می کنم این یکی از انتقادات زندگی مدرن است.

A lot of people say that there isn't time to to think. There is always a new thing.

بسیاری از مردم می گویند که زمانی برای فکر کردن وجود ندارد. همیشه یک چیز جدید وجود دارد.

I was watching a very interesting video on the internet yesterday, and there was an art exhibition or it's still there.

دیروز داشتم یه ویدیوی خیلی جالب تو اینترنت میدیدم و یه نمایشگاه هنری بود یا هنوزم هست.

It is still on show and it's a robot and it's just an arm,

هنوز در حال نمایش است و یک ربات است و فقط یک بازو است،

a robot arm, and it's trying to clear

یک بازوی روباتی، و تلاش می کند

a pool of oil away on the floor.

یک حوضچه روغن را روی زمین پاک کند.

But of course, as it does, it,

اما البته، همانطور که می کند،

the oil goes back to where it was, and then the arm will change its direction and try in another area.

روغن به همان جایی که بود برمی گردد و سپس بازو جهت خود را تغییر می دهد و در منطقه دیگری تلاش می کند.

But of course, then the oil will come back and it just does that.

اما مطمئناً پس از آن روغن برمی گردد و این کار را انجام می دهد.

That's all it does.

تمام کاری که می کند همین است.

And apparently this particular exhibition is a representation of all of our lives.

و ظاهراً این نمایشگاه خاص نمایانگر زندگی همه ماست.

The futility.

بیهودگی.

Yeah, of any task at the end of the day, when all is said and done.

بله، از هر کاری در پایان روز، زمانی که همه چیز گفته شده و انجام شده است.

We are all doing things that are futile.

همه ما کارهایی انجام می دهیم که بیهوده است.

So this machine, this robot, it's a huge arm and it's constantly trying to clear the oil.

بنابراین این ماشین، این ربات، بازوی بزرگی است و مدام در تلاش است تا روغن را پاک کند.

But of course it just comes back and that's it.

اما البته فقط برمی گردد و بس.

It's quite a pitiful thing to watch.

تماشای آن بسیار تاسف انگیز است.

So I was watching it yesterday for a few minutes, and it did make me feel rather reflective, almost philosophical.

پس دیروز داشتم آن را برای چند دقیقه تماشا می‌کردم، و این باعث شد که احساس کنم تامل‌کننده، تقریباً فلسفی.

So you might say that particular thing is, is a comment on life and how sometimes we do things that are so futile

بنابراین ممکن است بگویید که آن چیز خاص این است که نظری در مورد زندگی است و اینکه چگونه گاهی اوقات ما کارهایی انجام می دهیم که آنقدر بیهوده هستند

they lead to nothing because when it's, you know, this might get a bit controversial,

که به هیچ نتیجه ای نمی رسند، زیرا زمانی که اینطور باشد، می دانید، ممکن است کمی بحث برانگیز شود،

but we are sort of trapped in a way, in a sort of cycle of consumerism.

اما ما به نوعی در دام افتاده ایم. به نوعی، به نوعی چرخه مصرف گرایی.

Yeah, that's what you're anything and any anything you do.

بله، این چیزی است که شما هر چیزی هستید و هر کاری که انجام می دهید.

If you wake up in the morning, Steve, and you clean the floor in your kitchen, if you clean the kitchen floor, well, guess what?

اگر صبح از خواب بیدار می شوید، استیو، و کف آشپزخانه خود را تمیز می کنید، اگر کف آشپزخانه را تمیز می کنید، خوب حدس بزنید چه چیزی؟

You'll be doing it again the next day or a couple of days later.

روز بعد یا چند روز بعد دوباره این کار را انجام خواهید داد.

So. Well, no, it's all right, Steve.

بنابراین. خوب، نه، همه چیز درست است، استیو.

That's not you know.

اینو نمیدونی

Well, I'm not talking about as I'm talking about anyone. Steve. Please. Please stay on track.

خوب، من در مورد کسی صحبت نمی کنم. استیو لطفا لطفا در مسیر خود بمانید.

I'm losing my, connection there.

من ارتباطم را در آنجا از دست می دهم.

So it's anything. Anything.

بنابراین هر چیزی است. هر چیزی

Anything that we do can be seen is futile.

هر کاری که می‌کنیم دیده شود بیهوده است.

Because, to be honest, you might even say that eating is futile because you have to cook a meal.

زیرا، صادقانه بگویم، حتی ممکن است بگویید که غذا خوردن بیهوده است، زیرا باید یک غذا بپزید.

You eat the meal, and then the next day you poop it out.

شما غذا را می خورید و روز بعد آن را دفع می کنید.

And you have to then make another meal. It's a never ending cycle.

و سپس باید یک وعده غذایی دیگر درست کنید. این یک چرخه بی پایان است.

So this particular thing I just mentioned, this, this robot sculpture,

بنابراین این چیز خاصی که من به آن اشاره کردم، این مجسمه ربات،

it is it is a great representation of of all of us, even if we know we are wasting our time.

این یک نمایش عالی از همه ماست، حتی اگر بدانیم که داریم وقت خود را تلف می کنیم.

Let's face it, we all spend lots of time now, don't we, Steve?

بیایید با آن روبرو شویم، همه ما اکنون زمان زیادی را صرف می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

On the internet, looking at rubbish, watching videos, wasting our time.

در اینترنت، نگاه کردن به زباله ها، تماشای فیلم ها، اتلاف وقت.

The old brain rot which is wound up by, by news events.

پوسیدگی مغز قدیمی که توسط رویدادهای خبری زخمی شده است.

Yes. Well, probably, you know, the media is

بله. خوب، احتمالاً، می دانید، رسانه ها

trying to distract you, is trying to set up fear and conflict in your mind.

سعی دارند حواس شما را پرت کنند، سعی می کنند ترس و درگیری را در ذهن شما ایجاد کنند.

Yeah, because it likes, as you said before, it wants.

بله، چون دوست دارد، همانطور که قبلاً گفتید، می خواهد.

It wants you to get angry.

می خواهد شما عصبانی شوید.

It wants you to,

این از شما می خواهد،

they like to exaggerate events and get you angry.

آنها دوست دارند در رویدادها اغراق کنند و شما را عصبانی کنند.

Get you making comments in, in social media posts because that's making money for somebody.

شما را وادار به اظهار نظر در پست‌های رسانه‌های اجتماعی می‌کند، زیرا این کار برای کسی درآمد کسب می‌کند.

Well, there is a lot of money to be made in getting other people to react to things we haven't.

خوب، برای واداشتن دیگران به واکنش نشان دادن به چیزهایی که ما نکرده ایم، پول زیادی باید به دست آورد.

There is a there's a word for it now, especially Twitter.

در حال حاضر یک کلمه برای آن وجود دارد، به خصوص توییتر.

I think Twitter is the worst place and it's called reaction farming.

من فکر می کنم توییتر بدترین مکان است و به آن مزرعه واکنشی می گویند.

And it's literally one person or a company.

و به معنای واقعی کلمه یک شخص یا یک شرکت است.

And they will create lots of different accounts

و آنها حساب های مختلف زیادی ایجاد می کنند

and then they will just put stuff on all of these accounts that they know will get some sort of reaction.

و سپس چیزهایی را روی همه این حساب ها قرار می دهند که می دانند نوعی واکنش نشان می دهد.

And they put hundreds of new posts or new content every day, and then lots of people

و هر روز صدها پست جدید یا محتوای جدید می‌گذارند، و سپس افراد زیادی

around the world and we are talking hundreds of thousands of people will then react.

در سراسر جهان و ما در حال صحبت هستیم، صدها هزار نفر واکنش نشان خواهند داد.

And because now on Twitter, you can earn revenue from the

و از آنجایی که اکنون در توییتر، می‌توانید از

reactions, then a lot of people are trying to

واکنش‌ها درآمد کسب کنید، پس بسیاری از مردم تلاش می‌کنند تا

to get people to react normally with anger or frustration or even hate.

مردم را وادار به واکنش عادی با خشم یا ناامیدی یا حتی نفرت کنند.

So it is happening a lot. But you are right, Steve.

بنابراین بسیار اتفاق می افتد. اما حق با شماست استیو.

This thing is a way of generating revenue on a huge scale.

این یک راه برای ایجاد درآمد در مقیاس بزرگ است.

So when I'm not talking about me as a YouTuber, I'm talking about people who are making hundreds of thousands of dollars

بنابراین وقتی در مورد خودم به عنوان یک یوتیوبر صحبت نمی‌کنم، در مورد افرادی صحبت می‌کنم که هر ماه صدها هزار دلار

every month just from these posts that they put on to get lots and lots of people reacting and, and the more controversial,

فقط از این پست‌هایی که می‌گذارند برای واداشتن تعداد زیادی از مردم به عکس‌العمل و موارد بیشتر، درآمد کسب می‌کنند. بحث برانگیز،

the more hateful, the more hurtful those things, the more people will react.

هر چه آن چیزها نفرت انگیزتر، آسیب زاتر باشد، مردم بیشتر واکنش نشان خواهند داد.

Beatrice and, Claudia both mentioned this similar point that we need to pay attention to what

بئاتریس و کلودیا هر دو به این نکته مشابه اشاره کردند که ما باید به چیزهای خوبی که در زندگی خود داریم توجه کنیم

good things we have in our lives, and we need to be grateful for the good things that we have in our life, which I mean most.

و باید برای چیزهای خوبی که در زندگی خود داریم، که بیشتر منظورم است، سپاسگزار باشیم.

You know, I mean, I get sort of stressed sometimes, Mr.

می دانید، منظورم این است که آقای

Duncan, about things, but then you just have to stop and think, well,

دانکن، گاهی اوقات در مورد چیزهایی استرس می گیرم، اما پس از آن فقط باید متوقف شوید و فکر کنید، خوب،

you know, life's not that bad.

می دانید، زندگی آنقدرها هم بد نیست.

You know, for me, really, but you can you can easily get stressed over things,

می دانید، برای من، واقعاً، اما شما می توانید به راحتی در مورد چیزهایی استرس بگیرید،

which in your mind can, over exaggerate problems that really don't exist in reality.

که در ذهن شما می تواند بیش از حد مشکلاتی را که واقعاً در واقعیت وجود ندارند، اغراق کند.

Your mind is so powerful.

ذهن شما بسیار قدرتمند است.

And, whatever you think in your head, you,

و هر چیزی که در سرتان فکر می کنید،

even your body thinks it's actually happening, and it reacts to it by releasing all the stress hormones.

حتی بدنتان فکر می کند که واقعاً اتفاق می افتد، و با ترشح تمام هورمون های استرس به آن واکنش نشان می دهد.

Yeah.

And you can end up living in a constant state of stress.

آره

و می توانید در نهایت در یک حالت استرس ثابت زندگی کنید.

And we weren't designed to live like that.

و ما طوری طراحی نشده بودیم که اینطور زندگی کنیم.

We were only designed to be in a say to stress when, when we had to escape from a, you know, an animal coming to attack us. Yes.

ما فقط طوری طراحی شده بودیم که وقتی مجبور شدیم از دست حیوانی که به ما حمله می کند فرار کنیم، استرس داشته باشیم. بله.

But yes, it's so easy to get caught up in the,

اما بله، بسیار آسان است که در

world of materialism and, and, advertising and being convinced that you need to keep buying things.

دنیای مادی گرایی و تبلیغات و متقاعد شدن به این که باید به خریدن چیزها ادامه دهید بسیار آسان است.

I'd leave it there if I were you, because you're on a very dodgy ground. Well,

من اگر جای شما بودم آن را آنجا می گذاشتم، زیرا شما در یک زمین بسیار نامطلوب هستید. خب

I'll explain later, but anyway. Yes.

بعدا توضیح میدم ولی به هر حال. بله.

Anyway, Steve, can we can we just.

به هر حال استیو، آیا ما می توانیم فقط؟

We've got to move away from this.

ما باید از این موضوع دور شویم.

2025 is coming, and a lot of people will have plans for the new year.

سال 2025 در راه است و افراد زیادی برای سال جدید برنامه ریزی خواهند کرد.

Lewis says, I want to stay alive.

لوئیس می گوید، من می خواهم زنده بمانم.

Well, I think that's always a good one.

خوب، من فکر می کنم که همیشه خوب است.

That that that's mine.

که اون مال منه

And I would imagine it's Mr. Steve's as well.

و من تصور می کنم این مال آقای استیو نیز هست.

His plan for next year is to stay alive.

برنامه او برای سال آینده این است که زنده بماند.

We had the most wonderful year.

فوق العاده ترین سال را داشتیم.

As the year comes to an end, Mr. Steve.

همانطور که سال به پایان می رسد، آقای استیو.

I think it would be lovely to have a look at this year.

فکر می‌کنم دیدن امسال بسیار زیبا خواهد بود.

We have a lot of memories of 2024.

ما از سال 2024 خاطرات زیادی داریم.

First of all, this year I celebrated 18 years on YouTube and we had a little celebration for that.

اول از همه، امسال من 18 سالگی را در یوتیوب جشن گرفتم و برای آن جشن کوچکی گرفتیم.

But at the beginning of the year, near the start of the new year, we arranged our lovely rendezvous.

اما در ابتدای سال، نزدیک به شروع سال جدید، قرار ملاقات دوست داشتنی خود را ترتیب دادیم.

Now we did it last year and we did it this year

حالا ما آن را سال گذشته انجام دادیم و امسال آن را انجام دادیم

and we had the most amazing time.

و شگفت‌انگیزترین زمان را سپری کردیم.

I'm going to show you what we were doing.

من می خواهم به شما نشان دهم که ما چه کار می کردیم.

And there you can see. Well, there is me,

و در آنجا می توانید ببینید. خب، من هستم،

but there are lots of other people as well.

اما افراد زیادی هم هستند.

Some of our lovely

برخی از

viewers, we had one of our super duper rendezvous and this year we decided to go to Rome.

بینندگان دوست داشتنی ما، یکی از قرار ملاقات های فوق العاده دوپر خود را داشتیم و امسال تصمیم گرفتیم به رم برویم.

We were in Italy, so we got together.

ما در ایتالیا بودیم، بنابراین دور هم جمع شدیم.

You can see Mauricio. You can see Cristina.

می توانید مائوریسیو را ببینید. می توانید کریستینا را ببینید.

You can also see Beatrice waving.

همچنین می توانید بئاتریس را در حال تکان دادن ببینید.

And also Mr. Steve just behind me.

و همینطور آقای استیو درست پشت سر من.

And we are in the middle of Rome.

و ما در وسط رم هستیم.

We are

ما

what we were at that time, doing a live stream from the centre of Rome.

همانی هستیم که در آن زمان بودیم و یک استریم زنده از مرکز رم انجام می‌دادیم.

So we did manage to meet up with a lot of people, didn't we, Steve?

بنابراین ما موفق شدیم با افراد زیادی ملاقات کنیم، اینطور نیست، استیو؟

We did. It was a lovely time, as it was the year before in Paris.

ما انجام دادیم. دوران دوست داشتنی بود، مثل سال قبل در پاریس.

And, this is something that, Marcia mentioned on the live stream,

و، این چیزی است که مارسیا در پخش زنده به آن اشاره کرد،

just that we need to be grateful, especially for friends, new friends that we've made.

فقط باید از دوستان، دوستان جدیدی که پیدا کرده‌ایم سپاسگزار باشیم.

And as a result of Mr.

و در نتیجه

Duncan's, English Addict channel, we have made lots of lovely new friends.

کانال انگلیسی معتاد آقای دانکن، ما دوستان جدید و دوست داشتنی زیادی پیدا کردیم.

Last year and well over, over several years since the channel has begun.

سال گذشته و پس از گذشت چندین سال از شروع این کانال.

But particularly when you meet up and see people in person.

اما به خصوص زمانی که افراد را شخصا ملاقات می کنید و می بینید.

It's very different to getting, messages on the live chat.

این با دریافت پیام در چت زنده بسیار متفاوت است.

And it was fabulous.

و فوق العاده بود

And, hopefully we will see them all again, this year or next year, I should say, in 2025.

و، امیدوارم که همه آنها را دوباره ببینیم، امسال یا سال آینده، باید بگویم، در سال 2025.

When we have, our next meetup, hopefully a lot of those people will be able to attend as well.

هنگامی که ما جلسه بعدی را برگزار کنیم، امیدواریم تعداد زیادی از آن افراد نیز بتوانند در آن شرکت کنند.

And, we stay in touch with the lots of people.

و ما با افراد زیادی در ارتباط هستیم.

They stay in touch with us.

آنها با ما در ارتباط هستند.

They come on the live streams and, if that's one thing to be grateful for, it's making lots of new friends. Yes.

آنها در استریم‌های زنده می‌آیند و اگر این یکی از چیزهایی است که باید بابت آن سپاسگزار باشیم، پیدا کردن دوستان جدید زیادی است. بله.

And it's certainly something we've done here.

و مطمئناً این کاری است که ما در اینجا انجام داده ایم.

And we had a wonderful time. The weather was amazing.

و ما اوقات فوق العاده ای داشتیم. هوا شگفت انگیز بود.

I might even say, Steve, the weather was a little too good.

حتی ممکن است بگویم استیو، هوا کمی خیلی خوب بود.

We had some very hot days, but we still managed to have a good time.

روزهای بسیار گرمی را پشت سر گذاشتیم، اما با این حال توانستیم لحظات خوبی را سپری کنیم.

So there you can see myself. Who else is there, Steve?

بنابراین آنجا می توانید خودم را ببینید. کی دیگه اونجا هست، استیو؟

I can't see the picture clearly here.

من نمی توانم تصویر را در اینجا به وضوح ببینم.

Oh, right.

That's Mauricio. I think there.

اوه، درست است.

این مائوریسیو است. فکر کنم اونجا

And also there is. I'm there. Francesca.

و همچنین وجود دارد. من آنجا هستم. فرانچسکا

Francesca. Beatrice.

فرانچسکا بئاتریس

Christina.

کریستینا

Go on, go on, Mr.

برو، ادامه بده، آقای

Duncan.

دانکن.

And there's.

و وجود دارد.

Mr.. Duncan, he's hiding at the back there. He's he's actually calling.

آقای دانکن، او در پشت آنجا پنهان شده است. اون واقعا داره زنگ میزنه

Test me on people's names, Mr. Duncan. It's about the worst thing you should do.

من را روی نام افراد آزمایش کنید، آقای دانکن. این در مورد بدترین کاری است که باید انجام دهید.

I will have to say, you know what?

باید بگویم، می دانید چیست؟

I'm like with names. Scott.

من مثل اسم ها هستم اسکات

That guy with the glasses right by the camera is. He's incredibly annoying.

اون پسری که عینکی داره کنار دوربینه. او فوق العاده آزار دهنده است.

We also did another time.

یک بار دیگر هم انجام دادیم.

Sorry. Oh. Are you talking about yourself? Oh. What

متاسفم اوه از خودت حرف میزنی؟ اوه چه

the. Then there was, somebody else with glasses in the video there.

چیزی. سپس شخص دیگری با عینک در ویدیوی آنجا بود.

They could have been. Well, I said I said right in front of the camera.

آنها می توانستند باشند. خب گفتم درست جلوی دوربین گفتم.

Yes I do. Yeah that's fine. Okay. Yes.

بله انجام می دهم. آره خوبه باشه بله.

That's a, that's another moment for the live stream that will Giovanni.

این لحظه ای دیگر برای پخش زنده ای است که جیووانی خواهد داشت.

Of course.

البته.

Yes of course. Was there. Yes.

بله البته. آنجا بود. بله.

And Loretta there. Loretta.

و لورتا آنجاست. لورتا.

All right. Are you sure you mean Loretta?

بسیار خوب. مطمئنی منظورت لورتا هست؟

Loretta was wearing your, So, t shirt,

لورتا تی شرت، پس، تی شرت من، تی شرت معتاد من را پوشیده بود

my t shirt addict t shirt, which was, quite a shock, because we we saw the t shirt before we met the person.

، که بسیار شوکه کننده بود، زیرا ما قبل از ملاقات با آن شخص، تی شرت را دیدیم.

And though what happened.

و اگر چه اتفاقی افتاد.

Giovani came up behind me, and he put his hand on my shoulder, and he said, we've been looking for you.

جیوانی پشت سرم آمد و دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت دنبالت می گشتیم.

And it frightened the life out of me.

و زندگی را از من ترساند.

I think I'm still shaking now from it. Yes.

فکر می کنم الان هنوز دارم از آن می لرزم. بله.

And it frightened the life out of me, to be honest. I will be honest with you. It did scare me.

و راستش زندگی را از من ترساند. من با شما صادق خواهم بود. من را ترساند

Besides Rome, we also travelled around, didn't we, Steve?

علاوه بر رم، ما هم به اطراف سفر کردیم، نه، استیو؟

We went somewhere else in Italy. And we.

ما به جای دیگری در ایتالیا رفتیم. و ما

We mentioned Christina, didn't we as well? Yes.

ما به کریستینا اشاره کردیم، نه؟ بله.

Yeah we did.

بله انجام دادیم.

Yeah. I'm sorry Steve, I think I've mentioned everyone.

آره متاسفم استیو، فکر می کنم به همه اشاره کردم.

I'm sure if someone pivarnick Loretta.

من مطمئن هستم اگر کسی pivarnick Loretta.

Okay. Steve Riccio.

باشه استیو ریچیو

So we were in

بنابراین ما در

San Jim Nino, which is in Tuscany.

سان جیم نینو بودیم که در توسکانی است.

We had the most amazing time there as well.

شگفت‌انگیزترین زمان را هم آنجا سپری کردیم.

And we saw some, some wonderful shows take place.

و ما شاهد بودیم که برخی از نمایش های فوق العاده برگزار می شود.

There were some wonderful festivals that were being celebrated also at the same time.

چند فستیوال فوق‌العاده وجود داشت که در همان زمان برگزار می‌شدند.

It was the most amazing experience.

شگفت انگیزترین تجربه بود.

And I know you, Mr.

و من شما را می شناسم، آقای

Steve.

You were especially affected by some of the moments of time, especially the music

استیو.

شما به خصوص تحت تاثیر برخی از لحظات زمان قرار گرفتید، به خصوص موسیقی

that was being played during one of the festivals.

که در یکی از جشنواره ها پخش می شد.

I was it's that time that San Giovanni outro, is it?

من آن زمان بود که سن جیووانی بیرون آمد، درست است؟

Mr.. Yes, I was just Florence there is. It sounds you mean now? That's right.

آقای. بله، من فقط فلورانس وجود دارد. به نظر می رسد منظور شما در حال حاضر؟ درست است.

Yeah.

The music was they had a, medieval festival going on.

آره

موسیقی این بود که آنها جشنواره قرون وسطایی داشتند.

While we were there, which apparently they've been doing for, well I think it was over 30 years, maybe longer than that.

زمانی که ما آنجا بودیم، کاری که ظاهراً آنها برای این کار انجام می‌دادند، خوب فکر می‌کنم بیش از 30 سال، شاید بیشتر از این مدت بود.

And they do have these in many parts of Italy.

و آنها اینها را در بسیاری از نقاط ایتالیا دارند.

But I found it very moving.

اما آن را بسیار تکان دهنده دیدم.

And spiritual experience.

و تجربه معنوی

And what I loved was the way that, the Italian people were celebrating their culture.

و چیزی که من دوست داشتم این بود که مردم ایتالیا فرهنگ خود را جشن می گرفتند.

Yes, their history in a way that, we often forget here in the UK.

بله، تاریخ آنها به گونه ای است که ما اغلب اینجا در بریتانیا را فراموش می کنیم.

I don't think I've seen anything like that in the UK.

فکر نمی کنم چنین چیزی را در انگلستان ندیده باشم.

And all the, all the families were together from young to to the old, elderly, all out eating together in the streets,

و همه، همه خانواده‌ها از جوان تا پیر، سالخورده با هم بودند، همه با هم در خیابان غذا می‌خوردند و

enjoying the festival. Yes. So you can, you can see what fabulous you can see there.

از جشنواره لذت می‌بردند. بله. بنابراین شما می توانید، می توانید ببینید چه چیزهای افسانه ای را می توانید در آنجا ببینید.

We were actually broadcasting live and there were people walking around us.

ما در واقع پخش زنده داشتیم و مردم دور ما قدم می زدند.

And at one point we had lots of people queuing behind us to get into the ice cream shop,

و در یک نقطه ما افراد زیادی پشت سرمان صف بستند تا وارد بستنی فروشی شوند،

and in the end, we were actually chatting to some of the people in the queue.

و در پایان، ما در واقع با برخی از افراد در صف چت می کردیم.

The other thing to mention is we were standing right in front of a condom machine, which is something I've never seen

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که ما درست مقابل یک دستگاه کاندوم ایستاده بودیم، چیزی که من هرگز

in a public place.

در یک مکان عمومی ندیده بودم.

And I, I always think and I think to this very day, how ironic that was when you think about it.

و من همیشه فکر می کنم و تا به امروز فکر می کنم که چقدر طعنه آمیز بود وقتی به آن فکر می کنید.

Mr.. Steve, it is ironic that there are machines like that

جناب استیو، عجیب است که چنین ماشین هایی

in Italy.

در ایتالیا وجود دارد.

If you think about it carefully, it is a little odd, but also a good thing,

اگر با دقت به آن فکر کنید، کمی عجیب و غریب است، اما

I suppose, as well, because those those Italians, Steve, you know what they're like.

فکر می‌کنم یک چیز خوب نیز هست، زیرا آن ایتالیایی‌ها، استیو، می‌دانید که چگونه هستند.

They are they're very passionate.

آنها بسیار پرشور هستند.

They can be passionate at any moment.

آنها می توانند در هر لحظه پرشور باشند.

At any moment that blood can rise.

هر لحظه ممکن است آن خون بالا بیاید.

And the passion. Okay, Mr. Duncan, that we need it. We here. I think we know what can happen.

و شور و شوق خوب، آقای دانکن، ما به آن نیاز داریم. ما اینجا هستیم فکر می کنم می دانیم چه اتفاقی می تواند بیفتد.

No, I know that. Well, that's just a figure of speech for for becoming passionate.

نه، من این را می دانم. خوب، این فقط یک شکل گفتاری برای پرشور شدن است.

Anyway, if you haven't seen that video,

به هر حال، اگر آن ویدیو را ندیده‌اید،

it's still there.

همچنان وجود دارد.

Oh, Mr.

Duncan's, anyone that's new to this channel that hasn't, it isn't aware, that Mr.

اوه، آقای

دانکن

Duncan has, you know, thousands probably of videos, but that one, if you look back this year, you'll be able to watch, Mr.

. من و آقای دانکن در ایتالیا زندگی می کنیم

Duncan and myself live in Italy.

، می توانم تماشا کنم .

And that that particular one was, was very enjoyable.

و اینکه اون خاص بود، خیلی لذت بخش بود.

And, yeah.

و آره

So we both work very well.

بنابراین ما هر دو خیلی خوب کار می کنیم.

I have to say is, is it my imagination or do I look gorgeous?

باید بگویم این تخیل من است یا زیبا به نظر می رسم؟

Well, I wouldn't go that far, Mr. Duncan, I don't know. Well, let's just do it.

خب، من تا این حد دور نمی‌شوم، آقای دانکن، نمی‌دانم. خوب، بیایید آن را انجام دهیم.

Let's just see, shall we?

بیایید فقط ببینیم، می توانیم؟

I, I think I look quite well there, and Mr. Steve, you look very relaxed.

من، فکر می‌کنم آنجا خیلی خوب به نظر می‌رسم، و آقای استیو، شما خیلی آرام به نظر می‌رسید.

In fact, I think that's the most relaxed I've ever seen you in a very long time.

در واقع، من فکر می‌کنم که این آرام‌ترین چیزی است که تا به حال تو را در مدت زمان طولانی دیده‌ام.

I certainly haven't been that relaxed for some time. No. Yes.

مطمئناً مدتی است که آنقدر آرام نبوده ام. نه. بله.

You certainly weren't that relaxed over Christmas.

مطمئناً در کریسمس چندان آرام نبودید.

No. Well this Christmas all right anyway. Yes.

خیر. به هر حال این کریسمس همه چیز درست است. بله.

Well yes, this Christmas.

خب بله، این کریسمس.

But that's another story.

اما این داستان دیگری است.

I've been trying to stay relaxed.

من سعی کرده ام آرام بمانم.

So a wonderful memory of the year, a wonderful moment of time.

بنابراین یک خاطره شگفت انگیز از سال، یک لحظه فوق العاده از زمان.

And as I said earlier, there will be more of them happening in 2025 because we have the rendezvous coming up.

و همانطور که قبلاً گفتم، تعداد بیشتری از آنها در سال 2025 رخ خواهند داد، زیرا ما قرار ملاقات را در پیش داریم.

We are going to be in Paris next year.

قرار است سال آینده در پاریس باشیم.

We have Paris, and maybe if we have enough time and if Mr.

ما پاریس را داریم و شاید اگر وقت کافی داشته باشیم و اگر آقای

Steve doesn't spend all of his money, we we might go somewhere else as well.

استیو همه پولش را خرج نکند، ممکن است به جای دیگری هم برویم.

So there might be two possibilities. Really.

بنابراین ممکن است دو احتمال وجود داشته باشد. واقعا

Well, I've mentioned this to you already on the live stream.

خوب، من قبلاً در جریان زنده به شما اشاره کرده ام.

I, well, that's news to me, but it's great news I did.

من، خوب، این برای من یک خبر است، اما خبر خوبی است که من انجام دادم.

I have mentioned that I have, but yeah. Yeah, we will be.

من اشاره کردم که دارم، اما بله. بله، ما خواهیم بود.

We've got to get these dates nailed down. Yes we will, we will do.

ما باید این تاریخ ها را مشخص کنیم. بله، انجام خواهیم داد.

That's one of the first things we have to do in the new year is arrange the trip, get the rendezvous

این یکی از اولین کارهایی است که باید در سال جدید انجام دهیم این است که سفر را ترتیب دهیم، قرار ملاقات

for 2025 up and running, and we will be doing that.

سال 2025 را راه اندازی کنیم و این کار را انجام خواهیم داد.

So there might be two chances, two opportunities for you to meet us.

بنابراین ممکن است دو فرصت، دو فرصت برای شما وجود داشته باشد که با ما ملاقات کنید.

If you can't make it, make it to Paris.

اگر نتوانستید به پاریس بروید.

There might be another location coming up as well.

ممکن است مکان دیگری نیز در راه باشد.

But yes, we will have to sort that out. How about the North Pole?

اما بله، ما باید آن را مرتب کنیم. در مورد قطب شمال چطور؟

That would be interesting.

این جالب خواهد بود.

Yeah. So Paris and then the other ones, the North Pole. Yeah. So we're testing you.

آره بنابراین پاریس و سپس بقیه، قطب شمال. آره بنابراین ما شما را آزمایش می کنیم.

Are you really committed to to meat eating is in 2025.

آیا شما واقعا متعهد به خوردن گوشت در سال 2025 است.

Actually the Antarctic is more difficult than the North Pole.

در واقع قطب جنوب دشوارتر از قطب شمال است.

So maybe we should choose that one.

پس شاید باید آن یکی را انتخاب کنیم.

Well, the Antarctic is too far away, I guess.

خوب، من حدس می‌زنم که قطب جنوب خیلی دور است.

I don't I don't even know how you get there.

من نمی دانم حتی نمی دانم چگونه به آنجا می رسی.

How would you get it? Now, this is a serious question.

چگونه آن را دریافت می کنید؟ حالا این یک سوال جدی است.

How do you get to the North Pole?

چگونه می توان به قطب شمال رسید؟

Because I would imagine there are not many airports in the North Pole or Antarctica.

زیرا من تصور می کنم فرودگاه های زیادی در قطب شمال یا قطب جنوب وجود ندارد.

So I would imagine there aren't many places to land.

بنابراین من تصور می کنم مکان های زیادی برای فرود وجود ندارد.

So I would imagine the only way is by boat.

بنابراین تصور می کنم تنها راه قایق است.

So you would have to take a slow boat. Well, I think you have so far.

بنابراین شما باید یک قایق آهسته سوار شوید. خوب، فکر می کنم شما تا کنون.

And then you have to take one of these, these see these special planes, or a helicopter.

و بعد شما باید یکی از اینها را ببرید، اینها این هواپیماهای مخصوص را می بینند یا یک هلیکوپتر.

But when you see programmes about the research stations, on the North Pole, they're usually flying in these sort of

اما وقتی برنامه‌هایی درباره ایستگاه‌های تحقیقاتی در قطب شمال می‌بینید، معمولاً در این نوع

turboprop aeroplanes.

هواپیماهای توربوپراپ پرواز می‌کنند.

But but most, most of the time, though, it's by boat.

اما بیشتر، بیشتر اوقات، با قایق است.

And so you can get all the way to the North Pole in a boat because it's frozen solid.

و بنابراین شما می توانید تمام راه را با یک قایق به قطب شمال برسانید زیرا جامد یخ زده است.

Yes. Well, but there are ships that can do it.

بله. خوب، اما کشتی هایی هستند که می توانند این کار را انجام دهند.

There are navigation ships

کشتی‌های ناوبری وجود دارند

that there have a special design and they can they can plough into, but they can only they can't go all the way.

که طراحی خاصی دارند و می‌توانند داخل آن‌ها شخم بزنند، اما فقط نمی‌توانند تا آخر راه بروند.

Then they can go all the way to the North Pole in a boat. Okay then.

سپس آنها می توانند با قایق تا قطب شمال بروند. باشه پس

Well then you can only go so far.

خوب پس شما فقط می توانید تا آنجا پیش بروید.

Okay. Mr..

باشه آقای

Steve, you have to take a plane the rest of the way, okay?

استیو، بقیه راه باید سوار هواپیما بشی، باشه؟

Or do it by foot.

یا این کار را با پای پیاده انجام دهید.

Yes, well that's it.

بله، خوب همین است.

Well, of course it may be some sort of motorised vehicle that will take you across the snow like one of those James Bond bikes.

خوب، البته ممکن است نوعی وسیله نقلیه موتوری باشد که شما را مانند یکی از دوچرخه های جیمز باند از روی برف ببرد.

Maybe we'll just go to Iceland. That that'd be easier.

شاید فقط به ایسلند برویم. که این راحت تر باشد

You know what I that really does sound like too much of a job.

می‌دانی که من واقعاً چه کاری به نظر می‌رسد که خیلی کار سختی است.

To be honest, I don't. I think we might just stay with somewhere sunny.

صادقانه بگویم، من این کار را نمی کنم. فکر می‌کنم ممکن است در جایی آفتابی بمانیم.

To be honest with you, I don't think it's going to be anywhere cold.

راستش را بخواهم، فکر نمی کنم جایی سرد باشد.

First of all, I would never go anywhere that was cold.

اول از همه، من هرگز به جایی که سرد باشد نمی روم.

I'm not a big fan of snow or ice.

من زیاد طرفدار برف یا یخ نیستم.

I like to watch it, but I don't like to spend too much time out in it.

من دوست دارم آن را تماشا کنم، اما دوست ندارم زمان زیادی را در آن صرف کنم.

So I definitely wouldn't want to go to a place that was covered in snow or very, very cold.

بنابراین من قطعاً نمی خواهم به جایی بروم که پوشیده از برف یا بسیار بسیار سرد باشد.

So I think it is safe to say

بنابراین فکر می کنم به جرات می توان گفت

that the rendezvous in

که قرار ملاقات در

2025, besides Paris, the other place will also be nice, nice and warm as well.

سال 2025، به جز پاریس، مکان دیگر نیز زیبا، خوب و گرم خواهد بود.

I hope.

من امیدوارم.

Mr. Steve,

آقای استیو،

what a year it has been.

چه سالی بود.

Yes, it's been a great year. As you say.

بله، سال بسیار خوبی بود. همانطور که شما می گویید.

We had the lovely meet up in Italy.

ما ملاقات دوست داشتنی را در ایتالیا داشتیم.

And we're looking forward to this year in Paris and wherever the other mystery destination is, which is something next year.

و ما مشتاقانه منتظر امسال در پاریس و هر کجای مقصد اسرارآمیز دیگر هستیم، که چیزی در سال آینده است.

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

No. But yeah, it's. But what else?

نه. اما بله، همینطور است. اما چه چیز دیگری؟

What else is being good about this year, Mr. Duncan?

چه چیز دیگری در این سال خوب است، آقای دانکن؟

Well, of course, of course.

خوب، البته، البته.

We've been very busy making new lessons. It's been.

ما بسیار مشغول ساختن درس های جدید بوده ایم. شده است.

I think it's worth being one of the busiest years for me, for doing my live streams,

فکر می‌کنم ارزش این را دارد که یکی از شلوغ‌ترین سال‌ها برای من باشد، برای انجام استریم‌های زنده

but also making new content over the past, certainly from the end of September.

و همچنین ساخت محتوای جدید در گذشته، قطعاً از اواخر سپتامبر.

I've been working every day to produce new content.

من هر روز برای تولید محتوای جدید کار کرده ام.

And and there is a lot of new content on my YouTube channel.

و محتوای جدید زیادی در کانال یوتیوب من وجود دارد.

So I would say safely that this year has been a busy one.

بنابراین با خیال راحت می گویم که امسال سال شلوغی بوده است.

We've had some fun, but also I've been doing a lot of work and that will continue, by the way,

ما مقداری سرگرمی داشته ایم، اما همچنین من کارهای زیادی انجام داده ام و این کار ادامه خواهد داشت، اتفاقاً

in 2025, all of this will carry on twice a week.

در سال 2025، همه اینها دو بار در هفته ادامه خواهد داشت.

The live streams and lots and lots of new lessons as well.

جریان های زنده و تعداد زیادی درس جدید نیز.

The live chat, by the way, is very, very busy today. Very busy.

به هر حال، چت زنده امروز بسیار بسیار شلوغ است. خیلی شلوغه

We have a lot of

ما افراد زیادی داریم

people talking on the live chat and of course excited because

که در چت زنده صحبت می کنند و البته هیجان زده هستند زیرا

2025 is coming.

سال 2025 در راه است.

I was going to mention some going back to New Year resolutions or New Year's resolutions, you can say both ways.

من قصد داشتم به برخی از بازگشت به قطعنامه های سال نو یا تصمیمات سال نو اشاره کنم، می توانید هر دو روش را بگویید.

I believe we've said this in the past.

من معتقدم این را در گذشته گفته ایم.

Marcia, mentioned earlier and I've just remembered that she said quite some time ago

مارسیا که قبلاً به آن اشاره شد و من تازه به یاد آوردم که او مدتی پیش گفت

that she has New Year resolutions, but she doesn't want to talk about them.

که تصمیمات سال نو را دارد، اما نمی خواهد در مورد آنها صحبت کند.

Now, I think I know the reason why.

حالا فکر می کنم دلیلش را می دانم.

Because sometimes if you there is some idea or philosophy that if you reveal to everybody what you're going to do, you

زیرا گاهی اوقات اگر ایده یا فلسفه ای وجود داشته باشد که اگر کاری را که قرار است انجام دهید برای همه آشکار کنید،

somehow the energy is dissipated and you won't actually achieve it because you've told everybody so best to keep them.

به نوعی انرژی شما تلف می شود و در واقع به آن نخواهید رسید زیرا به همه گفته اید که بهترین کار را انجام دهید.

I think. Is that why, Marcia, you didn't want to tell us?

من فکر می کنم. برای همین مارسیا نمی خواستی به ما بگی؟

Because

زیرا

if you don't tell us, or maybe you don't want to tell us, because then you can say, oh, that was my New Year's resolution.

اگر به ما نگویید، یا شاید نخواهید به ما بگویید، زیرا در آن صورت می توانید بگویید، اوه، این تصمیم سال نو من بود.

Look, it's worked.

ببین کار کرده

But I think actually, I think the reason could be that there is this belief or idea

اما فکر می‌کنم در واقع، فکر می‌کنم دلیلش می‌تواند این باشد که این باور یا ایده وجود دارد

that if you share what you're going to do, then the energy is lost behind you actually achieving it.

که اگر کاری را که قرار است انجام دهید به اشتراک بگذارید، آنگاه انرژی در پشت سر شما برای دستیابی به آن از دست می‌رود.

It's almost a spiritual thing. Yeah.

این تقریباً یک چیز معنوی است. آره

So it's better to keep it to yourself, and then, quietly achieve it and then you inside your head, you that that will become reality.

پس بهتر است آن را برای خود نگه دارید و سپس، بی سر و صدا به آن دست یابید و سپس در درون ذهن خود، به واقعیت تبدیل شوید.

That thought process will will manifest into into reality.

این فرآیند فکری در واقعیت آشکار خواهد شد.

That's a good word if it's kept manifest. Yeah. That's a good word for you.

این کلمه خوبی است اگر آشکار نگه داشته شود. آره این یک کلمه خوب برای شما است.

Something will manifest itself.

چیزی خود را نشان خواهد داد.

It appears to be is the appearance of something. It will manifest.

به نظر می رسد ظاهر چیزی است. آشکار خواهد شد.

It always reminds me

همیشه من را به یاد

of one of the funniest videos ever.

یکی از خنده دارترین ویدیوهای تاریخ می اندازد.

Not fake, not staged.

نه جعلی، نه صحنه سازی شده.

And it goes back many, many years.

و به سالهای بسیار دور برمی گردد.

I think it's the the, I want to say the early 1980s.

فکر می‌کنم اوایل دهه 1980 است.

It might even be the late 1970s, a guy being arrested in Australia

حتی ممکن است اواخر دهه 1970 باشد، مردی در استرالیا

for trying to steal food or get a free meal in a restaurant.

به دلیل تلاش برای سرقت غذا یا دریافت یک وعده غذایی رایگان در یک رستوران دستگیر شد.

Unfortunately, it was mistaken identity.

متأسفانه، این هویت اشتباه بود.

However, the whole thing was filmed.

با این حال، کل ماجرا فیلمبرداری شد.

It was captured by by an Australian news service and it is to this date

این توسط یک سرویس خبری استرالیا ضبط شده است و تا به امروز

the funniest thing you've ever seen because the guy being arrested comes out with some of the funniest

این خنده دارترین چیزی است که تا به حال دیده اید، زیرا مردی که دستگیر می شود با برخی از خنده دارترین

lines, the funniest things, the funniest thoughts

خطوط، خنده دارترین چیزها، خنده دارترین افکاری

that a human being could actually say to anyone.

که یک انسان واقعاً می تواند می تواند بیان کند. به هر کسی بگو

And this is all being captured on camera by by a news team.

و این همه توسط یک تیم خبری در دوربین ثبت می شود.

And the reason why I mention that were the words you just mentioned, Mr.

و دلیل اینکه من به این کلمات اشاره کردم، آقای

Steve, is because democracy, democracy

استیو، این است که دموکراسی، دموکراسی

is what is being shown in that video, and that is what he says.

چیزی است که در آن ویدئو نشان داده می شود، و این همان چیزی است که او می گوید.

You see, that is what he said about it.

ببینید، این همان چیزی است که او در مورد آن گفت.

And it's it's a it's a video that a lot of people have watched and it's all over the place.

و این یک ویدیو است که افراد زیادی آن را تماشا کرده اند و در همه جا پخش شده است.

It's all over the place. Democracy manifest.

این همه جاست. دموکراسی آشکار

If you look that up on the internet, this guy will be there and it is the funniest thing you've ever seen.

اگر آن را در اینترنت جستجو کنید، این مرد آنجا خواهد بود و این خنده دارترین چیزی است که تا به حال دیده اید.

Not only that, he also uses the phrase to tar

نه تنها این، او همچنین از عبارت to tar استفاده می کند

right as I do to tar for now, and he was using it many years ago, so democracy manifest

، همانطور که من در حال حاضر برای tar استفاده می کنم، و او سال ها پیش از آن استفاده می کرد، بنابراین

man being arrested. What?

انسان آشکار دموکراسی دستگیر می شود. چی؟

What's his, what's the gist of what he's saying?

مال او چیست، اصل حرفش چیست؟

Well, some of it I can't even say.

خوب، برخی از آن را حتی نمی توانم بگویم.

The word jest, of course.

کلمه شوخی البته.

Means what what what's the essence? Yeah.

یعنی اصلش چیه؟ آره

What is that person trying to communicate in in a Majesty's is is is as an idea

آنچه که آن شخص سعی در برقراری ارتباط در یک اعلیحضرت دارد، به عنوان یک ایده

or concept or a belief, or a meaning said in a short number of words.

یا مفهوم یا یک باور است، یا معنایی است که در تعداد کوتاهی از کلمات گفته می شود.

Give me the gist of it.

اصل مطلب را به من بگو

If you say that to somebody, give me the gist of it.

اگر این را به کسی می گویید، اصل آن را به من بگویید.

It means just give me the shortened version of it, the meaning. So it's hoping.

یعنی فقط نسخه کوتاه شده آن را به من بدهید، معنی آن را. پس امیدوار است.

Of course, Winston Churchill famously said that, democracy is is, I'm paraphrasing here, democracy is a dreadful system.

البته، وینستون چرچیل به قول معروفی گفت که، دموکراسی این است، من در اینجا تعبیر می کنم، دموکراسی یک سیستم وحشتناک است.

Yeah, but it's the it's the best that we've got. Yes.

بله، اما این بهترین چیزی است که ما داریم. بله.

It's the best of all the others. Yes, it is the best of the worst.

این بهترین از بقیه است. بله، بهترین از بدترین هاست.

It's the it's better than all the rest.

این از بقیه بهتر است.

It's awful. But it's better than all the rest.

افتضاح است. ولی از بقیه بهتره

But at least.

But it would be right if you get a chance to see that democracy manifest is the name of the video, and it's all over the place.

اما حداقل.

اما اگر فرصتی پیدا کنید ببینید که مانیفست دموکراسی نام ویدیو است، درست است و در همه جا پخش شده است.

Sadly, the he actually died this year, the man being arrested, and he became this international star

متأسفانه، او در سال جاری درگذشت، مرد دستگیر شد، و او به این ستاره بین المللی تبدیل شد

just because of this short video, this short film of him being arrested.

فقط به خاطر این ویدیوی کوتاه، این فیلم کوتاه از دستگیری او.

But the things he says are hilarious.

اما چیزهایی که می گوید خنده دار است.

He was enjoying a meal, a succulent Chinese meal.

او از یک وعده غذایی لذت می برد، یک غذای آبدار چینی.

That is one of the things he says.

این یکی از چیزهایی است که می گوید.

By the way, I was just caught a man sit and enjoy a meal, a succulent Chinese meal.

به هر حال، من فقط یک مرد را گرفتند که نشسته و از یک غذا لذت می برد، یک غذای آبدار چینی.

But the way he says it and he says other things as well that I can't repeat.

اما این طور که می گوید و چیزهای دیگری هم می گوید که نمی توانم تکرار کنم.

But if you if you look at

اما اگر به

democracy manifest or the man who said it, it is there all over the internet.

مانیفست دموکراسی یا مردی که آن را گفته است نگاه کنید ، در سراسر اینترنت وجود دارد.

It is literally everywhere.

به معنای واقعی کلمه همه جا هست.

And it is one of the most famous video clips from before the internet.

و یکی از معروف ترین کلیپ های ویدیویی قبل از اینترنت است.

So even way back in the 1980s, it was considered a meme.

بنابراین حتی در دهه 1980، آن را به عنوان یک میم در نظر می گرفتند.

Before the internet became popular.

قبل از اینکه اینترنت رایج شود.

2025 is on its way.

2025 در راه است.

Hi Mr. Steve, I can't believe time.

سلام آقای استیو، زمان را باور نمی کنم.

Have you noticed, Steve, how fast time seems to go?

دقت کرده ای، استیو، زمان چقدر سریع می گذرد؟

Yes. If you're, If you're busy, time goes quickly, doesn't it,

بله. اگر مشغول هستید، اگر سرتان شلوغ است، زمان به سرعت می گذرد، نه،

that people often say this, if you or if you haven't got much to do, time goes very slowly.

که مردم اغلب این را می گویند، اگر شما یا اگر کار زیادی برای انجام دادن ندارید، زمان بسیار کند می گذرد.

Or if what you're doing is boring and uninteresting.

یا اگر کاری که انجام می دهید خسته کننده و غیر جالب است.

So I would imagine time for most people watching is right now on this live stream

بنابراین تصور می‌کنم زمان تماشای این پخش زنده برای اکثر مردم در حال حاضر

is going at the fastest rate they've ever known it, because it's so interesting and engaging because it it's so exciting.

با سریع‌ترین سرعتی که تا به حال آن را می‌شناسند می‌گذرد، زیرا بسیار جالب و جذاب است زیرا بسیار هیجان‌انگیز است.

I hope something I'm joking. Well, I do get lots of people saying that.

امیدوارم چیزی شوخی کنم خوب، من افراد زیادی این را می گویند.

They say we can't believe your show is two hours long, but when we watch it, it seems to be over very quickly.

آنها می گویند ما نمی توانیم باور کنیم که برنامه شما دو ساعت است، اما وقتی آن را تماشا می کنیم، به نظر می رسد خیلی سریع تمام شده است.

So it is.

همینطور است.

Yes, you might actually be right there. You see, you might actually be right.

بله، شما ممکن است در واقع همان جا باشید. ببینید، ممکن است واقعاً حق با شما باشد.

But I'm also talking about life as well, Mr.

اما من در مورد زندگی نیز صحبت می کنم، آقای

Steve.

استیو.

Life itself, it does seem sometimes as if time,

خود زندگی، گاهی اوقات به نظر می رسد که گویی زمان،

as in

مانند

our existence, seems to go by very quickly.

وجود ما، بسیار سریع می گذرد.

I can't believe in 2025 I am going to be 60.

من نمی توانم در سال 2025 باور کنم که من 60 ساله خواهم شد.

I can't believe it. It doesn't seem real.

نمی توانم آن را باور کنم. به نظر واقعی نمیاد

And I I'm going to be honest.

و من صادقانه خواهم گفت.

You know, I always like to be honest. I tell you everything here.

میدونی، من همیشه دوست دارم صادق باشم. من اینجا همه چیز را به شما می گویم.

I have developed a slight problem with my next birthday.

من با تولد بعدی ام یک مشکل جزئی پیدا کردم.

I don't know why I feel if I think about it for too long and I'm not I'm not joking here.

نمی دانم چرا احساس می کنم اگر مدت زیادی به آن فکر کنم و نیستم اینجا شوخی نمی کنم.

If I think about it too long, I actually become quite anxious about it because it seems unreal.

اگر خیلی طولانی به آن فکر کنم، در واقع در مورد آن کاملاً مضطرب می شوم زیرا غیر واقعی به نظر می رسد.

It seems quite unreal that I am going to be that age, because I remember my grandparents

کاملا غیر واقعی به نظر می رسد که قرار است در آن سن باشم، زیرا به یاد می آورم که پدربزرگ و مادربزرگم

being in their 60s when I was growing up, and back then I thought they

در دهه 60 زندگی خود در زمانی که من بزرگ می شدم، و آن زمان فکر می کردم آنها

were old.

پیر هستند.

It does seem strange, isn't it?

عجیب به نظر می رسد، اینطور نیست؟

Because when you're very young, everyone else seems to be really old and you forget that you yourself will one day be that old.

چون وقتی خیلی جوان هستید، به نظر می‌رسد که بقیه واقعاً پیر هستند و فراموش می‌کنید که خودتان هم روزی به آن سن خواهید رسید.

So it is.

همینطور است.

It is something I really. I'm not coping with it very well.

این چیزی است که من واقعا. من خیلی خوب باهاش ​​کنار نمیام

Mr. Steve, I have to say, I'm not looking forward to my next birthday.

آقای استیو، باید بگویم که منتظر تولد بعدی ام نیستم.

If I. If I was honest with you,

اگر من. اگر من با شما صادق بودم،

maybe you don't look it. Oh.

شاید شما آن را نگاه نکنید. اوه

As, Marty has commented,

همانطور که، مارتی نظر داده است،

or maybe you do, but I'm not on the live stream because of course, we have light

یا شاید شما، اما من در پخش زنده نیستم، زیرا البته، ما نوری داریم

shining, ironing out all the creases.

که تمام چین و چروک ها را اتو می کند.

It is true in our faces.

در چهره ما صادق است.

So this is why everyone looks great in TV studio until TV studios, people always look amazing.

بنابراین به همین دلیل است که همه در استودیوهای تلویزیونی عالی به نظر می رسند تا زمانی که استودیوهای تلویزیونی، مردم همیشه شگفت انگیز به نظر می رسند.

But then when you see them outside in natural light, it's almost as if they've aged by about 30 years.

اما وقتی آنها را در بیرون در نور طبیعی می بینید، تقریباً انگار حدود 30 سال پیر شده اند.

You wouldn't believe the strength of the lights in this studio.

قدرت نورهای این استودیو را باور نمی کنید.

I mean, I really should. I'm probably getting cataracts. Yes. No.

یعنی واقعا باید. احتمالا دارم آب مروارید میگیرم بله. نه

I'm joking.

شوخی میکنم

Actually.

در واقع.

And of course, what you see now on, on a lot of our news channels,

و البته، آنچه اکنون در بسیاری از کانال های خبری ما می بینید،

is if they're interviewing people

این است که اگر با مردم مصاحبه می کنند،

because in the old days, people always came into the studios to be interviewed.

زیرا در قدیم، مردم همیشه برای مصاحبه به استودیو می آمدند.

Yeah. But now, of course, they use zoom or whatever technology.

آره اما الان البته از زوم یا هر تکنولوژی دیگری استفاده می کنند.

And people can be sitting at home, somebody they want to interview.

و مردم می توانند در خانه بنشینند، با کسی که می خواهند با آنها مصاحبه کنند.

And you, you know, they're they are on a separate screen and they're using all these beauty filters, to make themselves look,

و شما، می دانید، آنها روی یک صفحه نمایش جداگانه هستند و از همه این فیلترهای زیبایی استفاده می کنند تا خودشان را

much younger than they are. And of course, sometimes it just looks ridiculous.

بسیار جوان تر از آنچه هستند نشان دهند. و البته، گاهی اوقات فقط مضحک به نظر می رسد.

Sometimes people have got these little

گاهی اوقات مردم این موارد کوچک را دریافت می‌کنند

because you can there are settings out there on zoom, and yes, you can, you can, you can turn the beauty filter up.

زیرا می‌توانید تنظیماتی برای بزرگنمایی وجود دارد، و بله، می‌توانید، می‌توانید، می‌توانید فیلتر زیبایی را بالا ببرید.

That's it.

همین.

And as you do it, it will artificially smooth your skin.

و همانطور که این کار را انجام می دهید، به طور مصنوعی پوست شما را صاف می کند.

It will almost damage you in the very face. It.

تقریباً از نظر ظاهری به شما آسیب می رساند. آن را

It's a very crude way of doing it. Do you any of you watching?

این یک روش بسیار خام برای انجام آن است. آیا کسی از شما تماشا می کنید؟

If you're doing zoom calls for work or teams or whatever system you've got there,

اگر در حال انجام تماس های زوم برای کار یا تیم یا هر سیستم دیگری هستید،

do you use the beauty filter, to, just smooth your face out a bit and take a few years off?

آیا از فیلتر زیبایی استفاده می کنید تا کمی صورت خود را صاف کنید و چند سال استراحت کنید؟

I think

فکر می‌کنم

I think a lot of people do, but thank you very much, by the way, for your lovely compliments.

خیلی‌ها این کار را می‌کنند، اما اتفاقاً از شما برای تعریف‌های زیبایتان بسیار سپاسگزارم.

Thank you. Beatrice, that is lovely. How kind of you.

متشکرم. بئاتریس، این دوست داشتنی است. چقدر تو مهربانی

You both don't look your age, even though Mr.

هر دوی شما به نظر همسن و سال خود نیستید، اگرچه آقای

Steve is older than me.

استیو از من بزرگتر است.

Yes, it's true, but how do you see there's a big difference.

بله، درست است، اما چگونه می بینید که یک تفاوت بزرگ وجود دارد.

There is your, biological age. Yes.

سن بیولوژیکی شما وجود دارد. بله.

And then there is your chronological age.

و سپس سن تقویمی شما وجود دارد.

What about your psychological age?

در مورد سن روانی شما چطور؟

I think there's that as well. Yeah, I think mine is about six.

من فکر می کنم که آن هم وجود دارد. آره، فکر می کنم مال من حدود شش است.

But you can have test, you see.

اما شما می توانید تست کنید، می بینید.

I mean, I mean, I'm, I've had a few, actually three, as most people know.

منظورم این است، یعنی من، همان طور که اکثر مردم می دانند، من چند تا، در واقع سه تا داشته ام.

So that's my chronological age old.

بنابراین این سن تقویمی من است.

Are you 63, as you well know?

همانطور که می دانید 63 ساله هستید؟

That's my chronological age.

این سن تقویمی من است.

The, you know, the actual specific age as measured in time.

می دانید، سن خاص واقعی که در زمان اندازه گیری می شود.

But my biological age, you see, if I haven't looked after myself, if I've drunk and smoked all my life

اما سن بیولوژیکی من، می بینید، اگر از خودم مراقبت نکرده باشم، اگر در تمام عمرم مشروب نوشیده باشم و سیگار کشیده باشم

and then not taken any exercise, then my biological age as as is measured in my,

و بعد ورزش نکرده باشم، پس سن بیولوژیکی من همانطور که در من اندازه گیری می شود

the, my in, you know, my body itself, my heart learns, that could be actually older, a lot older than that.

، می‌دانی، خود بدن من، قلبم یاد می‌گیرد، که در واقع می‌تواند پیرتر باشد، بسیار پیرتر از آن.

You could have some people who've really looked after themselves.

شما می توانید افرادی را داشته باشید که واقعاً از خودشان مراقبت کرده باشند.

Could be 80, could have a lower blood pressure than me, could have a better heart and lung function, and biologically,

می توانستند 80 ساله باشند، می توانستند فشار خون کمتری نسبت به من داشته باشند، می توانستند عملکرد قلب و ریه بهتری داشته باشند، و از نظر بیولوژیکی،

they could be younger than me if I hadn't looked after myself.

اگر مراقب خودم نبودم، می توانستند از من جوان تر باشند.

So there is this difference that can be measured.

بنابراین این تفاوت وجود دارد که قابل اندازه گیری است.

You can have various tests done, to determine your

برای تعیین سن بیولوژیکی می توانید آزمایش های مختلفی انجام دهید

biological age.

.

And that's actually more relevant in terms of how long you're going to live than your chronological age.

و این در واقع از نظر مدت زمان زندگی شما بیشتر از سن تقویمی شما مرتبط است.

And talking about New Year resolutions, I read today.

و در مورد تصمیمات سال نو صحبت کردم، امروز خواندم.

An interesting fact about it.

یک واقعیت جالب در مورد آن.

I think it's facts. You keep saying facts, I say facts. But do you know I'm reading these off the internet?

من فکر می کنم این واقعیت است. تو مدام حقایق را می گویی، من حقایق را می گویم. اما آیا می دانید که من اینها را از اینترنت می خوانم؟

Take them. Take them with a pinch of salt. Well, doc, you know, doctors have determined that every.

آنها را بگیرید. آنها را با کمی نمک مصرف کنید. خوب، دکتر، می دانید، پزشکان این را تعیین کرده اند.

You've heard of pessimists and optimists. Yes.

نام افراد بدبین و خوش بین را شنیده اید. بله.

My, I know one of them.

من، من یکی از آنها را می شناسم.

My father always said to me, I always remember it's one of the few things I remember my father saying to me.

پدرم همیشه به من می گفت، من همیشه به یاد دارم این یکی از معدود چیزهایی است که به یاد دارم پدرم به من گفت.

I think I was about 7 or 8 at the time.

فکر می کنم در آن زمان حدود 7 یا 8 سال داشتم.

And he said, you're a pessimist,

و او گفت، شما یک بدبین هستید،

which is probably not a good thing to say to somebody when when they're very young.

که احتمالاً گفتن به کسی در زمانی که خیلی جوان است، چیز خوبی نیست.

I think I got that of my mother, but, are you, though?

من فکر می کنم که من به مادرم رسیدم، اما، آیا شما؟

I think I am, yes, I, I think I am a pessimist.

فکر می کنم من هستم، بله، من فکر می کنم یک بدبین هستم.

But I'm not a complete pessimist, but I'm sort of, by the way,

اما من کاملاً بدبین نیستم، اما اتفاقاً به نوعی

pessimist, an optimist.

بدبین و خوشبین هستم.

But anyway. Well, then, Steve, but I was reading Steve.

اما به هر حال. خب، پس، استیو، اما من داشتم استیو را می خواندم.

Well,

a pessimist is a person who always looks on the back on the down side, always thinks things are going to go wrong, always negative.

خب،

یک بدبین کسی است که همیشه از پشت به سمت پایین نگاه می کند، همیشه فکر می کند همه چیز به اشتباه پیش می رود، همیشه منفی.

Sorry, I yeah, that's a good point.

متاسفم، بله، این نکته خوبی است.

And an optimist always thinks things are going to go right.

و یک خوش بین همیشه فکر می کند همه چیز درست پیش می رود.

And anyway, I had some,

و به هر حال، من مواردی داشتم،

doctors have determined that, if you,

پزشکان تشخیص داده اند که اگر

optimistic, then you are likely to live 8 to 10 years longer.

خوش بین باشید، احتمالاً 8 تا 10 سال بیشتر زندگی خواهید کرد.

Okay? Someone who is a pessimist.

باشه؟ کسی که بدبین است.

That doesn't sound like much.

این خیلی به نظر نمی رسد.

Well, it's quite a lot, really. Eight years.

خوب، واقعاً خیلی زیاد است. هشت سال.

Well, 8 to 10 years. That's a hell of a lot.

خوب، 8 تا 10 سال. این خیلی جهنم است.

If you said 31, it's.

اگر گفتید 31، این است.

That seems like a lot of work.

به نظر کار زیادی است.

Yeah, but if you if I was to tell you you're going to drop dead at 70 if you're a pessimist.

بله، اما اگر بخواهم به شما بگویم اگر بدبین باشید در 70 سالگی خواهید مرد.

But you were going elevator eight.

اما تو داشتی آسانسور هشت می رفتی.

If you're an optimist, you'd probably quite welcome those extra ten years.

اگر خوش بین هستید، احتمالاً از آن ده سال اضافی استقبال خواهید کرد.

But I would I would especially welcome

اما من به ویژه

an extra 30 years.

از 30 سال اضافی استقبال می کنم.

Well, well that's it. Well you can get another ten years by being fit and healthy.

خب همین. خوب شما می توانید با تناسب اندام و سالم بودن ده سال دیگر به سر ببرید.

You know, from a physical point of view, it's still quite a good because I think the probably the reason,

می‌دانید، از نظر فیزیکی، هنوز هم بسیار خوب است، زیرا فکر می‌کنم دلیلش احتمالاً این است،

I mean, I used to have somebody at work, I knew somebody at work was always miserable.

یعنی قبلاً کسی را در محل کار داشتم، می‌دانستم که یک نفر در محل کار همیشه بدبخت است.

This is a previous job when I was in my early 20s.

این کار قبلی در اوایل 20 سالگی ام بود.

Had quite a profound, I wouldn't say influence, but I always remember what he said.

تاثیر بسیار عمیقی داشت، نمی‌توانم بگویم، اما همیشه به یاد دارم که او چه گفت.

He said I always he was always miserable.

گفت من همیشه بدبخت بودم.

He said my philosophy in life is to always think everything's going to go wrong.

او گفت فلسفه من در زندگی این است که همیشه فکر کنم همه چیز خراب می شود.

And then when it goes right, I'm pleasantly surprised.

و بعد وقتی درست پیش رفت، من به طرز خوشایندی شگفت زده می شوم.

And, that might still be a pessimist, but that's that's a pessimistic outlook on life.

و، ممکن است همچنان یک بدبین باشد، اما این یک دیدگاه بدبینانه به زندگی است.

Yeah.

But, what it does, I think, to

آره

اما، به نظر من، کاری که با

your body is if you always think things are going to go wrong, you know, you're constantly in a state of stress, in fear.

بدن شما انجام می دهد این است که اگر همیشه فکر کنید همه چیز به اشتباه پیش می رود، می دانید که دائماً در حالت استرس و ترس هستید.

So you're sending your body's producing all these stress hormones which make you sick in the long, in the long run.

بنابراین شما تمام این هورمون‌های استرس را به بدنتان می‌فرستید که در درازمدت و درازمدت شما را بیمار می‌کنند.

So of course you can be

بنابراین مطمئناً می توانید

too optimistic.

بیش از حد خوش بین باشید.

Always think and we all know people who are too optimistic, they always think

همیشه فکر کنید و همه ما افرادی را می شناسیم که بیش از حد خوش بین هستند، آنها همیشه فکر می کنند

things are going to go right and, and thus they don't really plan for anything going wrong.

همه چیز درست پیش می رود و بنابراین واقعاً برای اشتباهی برنامه ریزی نمی کنند.

And then their lives can become very complicated when that happens.

و پس از آن زندگی آنها می تواند بسیار پیچیده زمانی که این اتفاق می افتد.

And that's why you have to have some sort of balance.

و به همین دلیل است که شما باید نوعی تعادل داشته باشید.

Balance so you can be you can be pessimistic and, and assume life is awful or you can be too optimistic, happy go lucky.

تعادل داشته باشید تا بتوانید بدبین باشید و با فرض اینکه زندگی افتضاح است یا خیلی خوش بین باشید، خوش شانس باشید.

And then maybe as you go through life, you might actually come across more bad experiences because you are not being careful.

و سپس ممکن است همانطور که در زندگی سپری می کنید، ممکن است در واقع با تجربیات بد بیشتری روبرو شوید زیرا مراقب نیستید.

You have to have some forethought about what could go wrong in in certain situations.

شما باید در مورد اینکه در شرایط خاص چه چیزی ممکن است اشتباه پیش بیاید، کمی پیش بینی کنید.

I mean, if you've got no control over something, then it's probably the things that you can control, like for example, your car.

منظورم این است که اگر کنترلی روی چیزی ندارید، احتمالاً آن چیزهایی هستند که می توانید کنترل کنید، مثلاً ماشینتان.

I mean, get it maintained because you could break down and then a lorry could hit you and you could die.

منظورم این است که آن را حفظ کنید زیرا ممکن است خراب شود و سپس یک کامیون به شما برخورد کند و بمیرید.

I mean, that's something you can control. Yeah.

منظورم این است که این چیزی است که شما می توانید کنترل کنید. آره

But the things that you can't control, and there's lots of things in life we can't control.

اما چیزهایی که شما نمی توانید آنها را کنترل کنید، و چیزهای زیادی در زندگی وجود دارد که ما نمی توانیم آنها را کنترل کنیم.

You might as well be optimistic, because it probably will go right.

ممکن است خوش بین باشید، زیرا احتمالاً درست پیش خواهد رفت.

Most things in life do go right in the end.

بیشتر چیزها در زندگی در نهایت درست پیش می روند.

So why all that? Why worry all the time about things you can't control?

پس چرا این همه؟ چرا همیشه نگران چیزهایی باشید که نمی توانید کنترل کنید؟

Because, you might as well just.

زیرا، شما نیز ممکن است فقط.

If you can't control it, it's no point of getting down about it because you're just going to make yourself miserable and unhealthy.

اگر نمی‌توانید آن را کنترل کنید، فایده‌ای ندارد که در مورد آن ناامید شوید، زیرا فقط خودتان را بدبخت و ناسالم می‌کنید.

That's it.

همین.

I think we understand what you. It's easier said than done.

من فکر می کنم ما می فهمیم شما چه چیزی را دارید. گفتنش راحت تر از انجام دادن است.

That's it for us. Yes. Well.

برای ما همین است. بله. خوب

Well it is and I think if you, if you look on the, on the dark side of things,

خوب اینطور است و من فکر می کنم اگر شما، اگر همیشه به جنبه تاریک چیزها،

the negative side all the time, then all you are going to find is negativity.

جنبه منفی آن نگاه کنید، آنگاه تنها چیزی که خواهید یافت منفی است.

And that's, that's the thing sometimes in life you have to take things as they can

و این همان چیزی است که گاهی اوقات در زندگی باید همه چیز را آنطور که می توانند در نظر بگیرید

and only worry about the things you can change.

و فقط نگران چیزهایی باشید که می توانید تغییر دهید.

Don't worry about the things you can't change.

نگران چیزهایی نباشید که نمی توانید تغییر دهید.

People come along and they go,

مردم می آیند و می روند،

so if someone in your life is is causing problems, you can always turn around and go in a different direction.

بنابراین اگر کسی در زندگی شما مشکل ایجاد می کند، همیشه می توانید بچرخید و به سمت دیگری بروید.

You don't have to take all of the negatives things.

شما مجبور نیستید همه چیزهای منفی را قبول کنید.

Sometimes you can you can make your own choices, can't you? Steve?

گاهی اوقات شما می توانید، می توانید انتخاب های خود را انجام دهید، اینطور نیست؟ استیو؟

You can. I think the the, I've been reading a lot about this recently.

شما می توانید. فکر می‌کنم، اخیراً در مورد این موضوع زیاد خوانده‌ام.

And, you know, I think, the, the, the problem is, if you are in a constant state of stress and negativity,

و، می‌دانید، من فکر می‌کنم، مشکل این است که اگر شما در حالت استرس و منفی‌گرایی دائمی هستید،

it really and your thoughts of your negative thoughts, it really does affect your health.

واقعاً و افکار شما از افکار منفی شما، واقعاً بر سلامت شما تأثیر می‌گذارد.

And that's this is something I want to and that's connected with, what,

کاررو درباره تصمیم سال نو درباره زندگی در زمان حال گفت

Carrero said about a New Year's resolution about living in the present.

و این چیزی است که من می خواهم و با آن مرتبط است .

You can't always be in this analytical mind thinking, thinking, thinking all the time.

شما نمی توانید همیشه در این ذهن تحلیلی فکر کنید، فکر کنید، فکر کنید.

It just creates stress.

فقط استرس ایجاد میکنه

I've got to let that go and, and just sort of enjoy life a bit. Yes.

من باید آن را رها کنم و فقط کمی از زندگی لذت ببرم. بله.

Just be happy coming from you, by the way. That's that.

به هر حال فقط خوشحال باشید که از شما می آید. همین است.

That is quite reassuring coming from you.

که از جانب شما کاملاً اطمینان بخش است.

Yeah, I know that. That's what I want to do. To shift the balance.

آره من اینو میدونم این کاری است که من می خواهم انجام دهم. برای تغییر تعادل

Because there's no doubt that that negative thinking and pessimistic thinking has a, has a detrimental effect on your health.

زیرا شکی نیست که آن تفکر منفی و بدبینانه، تأثیر مخربی بر سلامتی شما دارد.

Yes, but it's almost in the long term this this almost ties in with what I want to talk about today.

بله، اما تقریباً در درازمدت این تقریباً با آنچه امروز می‌خواهم درباره آن صحبت کنم، مرتبط است.

And we've almost talked about the subjects before I've even introduced it.

و ما تقریباً در مورد موضوعات قبل از معرفی آن صحبت کرده ایم.

So it is that secret that way.

پس این راز است که راه.

How do you ensure that that you stay healthy.

چگونه مطمئن می شوید که سالم بمانید؟

And you I suppose you live for as long as you can.

و شما فکر می کنم تا زمانی که می توانید زندگی کنید.

I think it is always an interesting question at at this time of year, and I don't think it's just me, but I think at this time of year,

فکر می‌کنم در این زمان از سال همیشه یک سوال جالب است، و فکر نمی‌کنم این فقط من باشم، اما فکر می‌کنم در این زمان از سال،

lots of people do start to reflect on their lives, or maybe the time they've spent during the past 12 months.

بسیاری از مردم شروع به فکر کردن در مورد زندگی خود یا شاید زمانی می‌کنند که در طول 12 ماه گذشته هزینه کرده ام.

Did I use that time well?

آیا از آن زمان به خوبی استفاده کردم؟

Did I waste time?

آیا وقت را تلف کردم؟

Did I spend too much time giving myself brain rot by looking at the internet and watching all sorts of rubbish?

آیا با نگاه کردن به اینترنت و تماشای انواع زباله، زمان زیادی را صرف پوسیدگی مغزی کردم؟

Yes, and getting agitated and angry over things?

بله، و عصبانی شدن و عصبانی شدن در مورد چیزها؟

This is it. I did a lot of that last year

این است. من سال گذشته بسیاری از این کارها را انجام دادم

going on news channels and, and,

که در کانال های خبری و، و، و،

and there's an article which I can see now was deliberately designed to make me get angry.

و مقاله ای وجود دارد که اکنون می توانم ببینم که عمداً برای عصبانی کردن من طراحی شده است.

And then you then there's always a comment section.

و سپس شما همیشه یک بخش نظرات وجود دارد.

Everyone's writing these comments and they're often abusive towards other people. Yes.

همه این نظرات را می نویسند و اغلب نسبت به دیگران توهین آمیز هستند. بله.

And then I get involved in it. Yes.

و سپس درگیر آن می شوم. بله.

And suddenly your whole mood is then affected.

و ناگهان تمام خلق و خوی شما تحت تأثیر قرار می گیرد.

This is what we said earlier about things that are focussed towards us

این همان چیزی است که قبلاً در مورد چیزهایی که

now, aiming for certain types of personality or even our own psychology.

اکنون به سمت ما متمرکز شده اند، با هدف انواع خاصی از شخصیت یا حتی روانشناسی خودمان

And those things normally are topics or subjects or things that might cause us to be upset, worried, fearful, angry,

گفتیم . و آن چیزها معمولاً موضوعات یا موضوعات یا چیزهایی هستند که ممکن است باعث ناراحتی، نگرانی، ترس، عصبانیت،

to to feel despair.

یا احساس ناامیدی

So all of those things are aimed at us, so we will react to it in some way.

در ما شوند . بنابراین همه آن چیزها متوجه ما هستند، بنابراین ما به نوعی به آن واکنش نشان خواهیم داد.

Quite often these things will be will be quite negative.

اغلب اوقات این چیزها کاملاً منفی خواهند بود.

As I've said before, the worst place right now in the world is Twitter.

همانطور که قبلاً گفته ام، بدترین مکان در حال حاضر در جهان توییتر است.

I know what you're going to say.

میدونم چی میخوای بگی

It is not X, it is Twitter because everyone calls it that.

این X نیست، توییتر است زیرا همه آن را اینگونه می نامند.

It is the worst place right now for all sorts of misinformation,

این بدترین مکان در حال حاضر برای انواع اطلاعات نادرست است،

or maybe just trying to get as much negative reaction to things as possible.

یا شاید فقط تلاش برای دریافت هرچه بیشتر واکنش منفی به چیزها.

The worst thing that happened to Twitter

بدترین اتفاقی که برای توییتر افتاد

is when it became heavily monetised, and now lots and lots of people are producing multiple accounts.

زمانی است که به شدت درآمدزایی کرد و اکنون افراد زیادی در حال تولید چندین حساب کاربری هستند.

And this is this is what's happening, Steve.

و این همان چیزی است که در حال رخ دادن است، استیو.

We're not talking about a few dollars each month.

ما در مورد چند دلار در هر ماه صحبت نمی کنیم.

Some of these people are earning 3 or $400,000 every month.

برخی از این افراد هر ماه 3 یا 400000 دلار درآمد دارند.

Maybe I should be doing it, but that's exploitation.

شاید من باید این کار را می کردم، اما این استثمار است.

You do need you do you do you need about 20 computers?

آیا به 20 کامپیوتر نیاز دارید؟

You need to spend a lot of time program these computers.

شما باید زمان زیادی را صرف برنامه نویسی این کامپیوترها کنید.

A lot of it is done automatically.

بسیاری از آن به صورت خودکار انجام می شود.

So they don't even have to keep putting this stuff in.

بنابراین آنها حتی نیازی به قرار دادن

You can actually set your your Twitter account or your feed to put these things out automatically.

این موارد ندارند.

And they often go in a cycle over several months, so you don't even realise that you're looking at the same thing again and again.

و اغلب در یک چرخه طی چندین ماه پیش می روند، بنابراین شما حتی متوجه نمی شوید که بارها و بارها به یک موضوع نگاه می کنید.

And that is the big problem, because the more money you can make from it, the more people will do it.

و این مشکل بزرگ است، زیرا هر چه بتوانید از آن پول بیشتری به دست آورید، افراد بیشتری این کار را انجام خواهند داد.

And the only way you can really go with the quality of the content is down.

و تنها راهی که واقعاً می توانید با کیفیت محتوا بروید پایین آمدن است.

We will see a lot of that in 2025.

ما در سال 2025 شاهد بسیاری از این موارد خواهیم بود.

I think Christina Bourne puts a very, a good quote from Winston Churchill on the live chat in capitals.

من فکر می کنم کریستینا بورن یک نقل قول بسیار خوب از وینستون چرچیل در چت زنده در پایتخت ها آورده است.

So we know it's a profound.

بنابراین ما می دانیم که این یک چیز عمیق است.

By the

way, I've got a friend called Chris Bourne, a man short for Christopher.

در ضمن، من دوستی دارم به نام کریس بورن، مردی کوتاه کریستوفر.

So whenever I see your name, I think for a moment I've got it.

بنابراین هرگاه نام شما را می بینم، برای لحظه ای فکر می کنم که آن را به دست آورده ام.

My, my my friend Chris Bowen is coming on.

دوست من، کریس بوون، می آید.

Pessimist sees difficulty in every opportunity.

بدبین در هر فرصتی سختی می بیند.

The optimist sees the opportunity in every difficulty.

فرد خوش بین در هر سختی فرصت را می بیند.

And the the I mean, they're almost both

و منظور من، آنها تقریبا هر دو

the same. Both, the two sides of the same coin.

یکسان هستند. هر دو، دو روی یک سکه.

I, sometimes if you if if an opportunity presents itself, that is difficult.

من، گاهی اوقات اگر شما اگر فرصتی برایتان پیش بیاید، سخت است.

There is always there opposite to that somewhere.

همیشه در جایی مخالف آن وجود دارد.

And, maybe in the way that you think they can, you know, manifest the opposite, I think

و شاید به شکلی که فکر می‌کنید آنها می‌توانند، می‌دانید، برعکس آن را نشان دهند، من فکر می‌کنم

I think it is possible to be too optimistic, just like it is to you.

ممکن است خیلی خوش‌بین بود، درست مثل شما.

It is a bank thing to be too open minded.

این یک چیز بانکی است که بیش از حد ذهن باز باشد.

So we often talk about being open minded, being accepting.

بنابراین ما اغلب در مورد باز بودن، پذیرفتن بودن صحبت می کنیم.

However, you must always keep your brain in place.

با این حال، شما باید همیشه مغز خود را در جای خود نگه دارید.

Don't be so open minded where your brain falls out and then you stop thinking completely.

در جایی که مغزتان از بین می‌رود و بعد کاملاً از فکر کردن دست می‌کشید، آنقدر باز نباشید.

So Lewis says this.

بنابراین لوئیس این را می گوید.

It's, if you're always optimistic or always pessimistic, if you're always on one side or the other, that's that.

اگر همیشه خوش بین باشید یا همیشه بدبین باشید، اگر همیشه در یک طرف یا طرف دیگر باشید، همین است.

That's almost that's like a pathology.

این تقریباً شبیه یک آسیب شناسی است.

You can't always be pessimistic because you'll always be down.

شما نمی توانید همیشه بدبین باشید زیرا همیشه سرخورده خواهید بود.

You can't always be optimistic because you know you're not living in reality well.

شما نمی توانید همیشه خوش بین باشید زیرا می دانید که در واقعیت به خوبی زندگی نمی کنید.

You aren't living in reality at both extremes.

شما در هر دو حالت در واقعیت زندگی نمی کنید.

Yes, because most of the time things do tend to go right, because you always put some effort into it.

بله، زیرا بیشتر اوقات همه چیز به درستی پیش می رود، زیرا شما همیشه برای آن تلاش می کنید.

So if there's a problem somewhere that needs solving, then you will put effort into that to try and solve it. Yes.

بنابراین اگر مشکلی در جایی وجود دارد که نیاز به حل دارد، در آن صورت تلاش خواهید کرد تا آن را حل کنید. بله.

And most of the time it probably will go right because you will make an effort to make it right.

و در بیشتر مواقع احتمالاً به درستی پیش خواهد رفت زیرا برای درست کردن آن تلاش خواهید کرد.

Yeah, it is, it will. It's almost a cycle in a way. Sometimes. Sometimes.

بله، همینطور است. به نوعی تقریباً یک چرخه است. گاهی اوقات. گاهی اوقات.

And this is this is a thing that I've mentioned over the last few months because I have my ups

و این چیزی است که من در چند ماه گذشته به آن اشاره کرده ام، زیرا

and my downs when it comes to this YouTube.

در مورد این یوتیوب، فراز و نشیب هایم را دارم.

So sometimes things will be good, but then things will be bad, and it is all

بنابراین گاهی اوقات همه چیز خوب می شود، اما پس از آن همه چیز بد می شود، و همه چیز

about things around me that they can't control.

در مورد چیزهای اطراف من است که آنها نمی توانند کنترل کنند.

I think you're right, Mr. Duncan. The cycles. Yes, cycles. So?

من فکر می کنم حق با شماست آقای دانکن. چرخه ها بله، چرخه ها. پس؟

So it is like that. Everything.

پس همینطور است. همه چیز

Everything is this and then that and then that.

همه چیز این است و بعد آن و بعد آن.

And then sometimes it is just that, straight and smooth.

و گاهی اوقات درست و صاف است.

But then there'll be another problem and then a little bit of smooth road

اما پس از آن مشکل دیگری وجود خواهد داشت و سپس کمی جاده هموار

and then maybe another dip that you go down into and then that's it.

و سپس شاید شیب دیگری که در آن پایین می روید و بعد تمام می شود.

That's it. You see that is life. That is what you learn as you get older.

همین. میبینی که زندگی همینه این همان چیزی است که با افزایش سن یاد می گیرید.

I always say that education gives you information, but life

من همیشه می گویم که آموزش به شما اطلاعات می دهد، اما زندگی

gives you experience.

به شما تجربه می دهد.

And you can only gain that by living, by going through life.

و شما فقط با زندگی کردن، با گذر از زندگی می توانید آن را به دست آورید.

This is why I always say there is there is no such thing.

به همین دلیل است که من همیشه می گویم چنین چیزی وجود ندارد.

Is bad experience.

تجربه بدی است

All experience in your life is experience for the future.

تمام تجربیات زندگی شما تجربه ای برای آینده است.

It allows you to learn.

به شما امکان یادگیری را می دهد.

You have to have bad moments.

باید لحظات بدی داشته باشی.

You have to have sometimes failure.

گاهی اوقات باید شکست بخوری

Sometimes things don't go right and that's how you learn. You move on.

گاهی اوقات همه چیز درست پیش نمی رود و اینگونه یاد می گیرید. شما حرکت کنید.

So education gives you information, but there is no there is no substitute for the experience of life.

بنابراین آموزش به شما اطلاعات می دهد، اما هیچ جایگزینی برای تجربه زندگی وجود ندارد.

And that is something you slowly gain as you get older, which is why we value the input of, of some of our more senior, viewers.

و این چیزی است که با افزایش سن به آرامی به دست می آورید، به همین دلیل است که ما به نظرات برخی از بینندگان ارشدمان اهمیت می دهیم.

On, on the live chat,

روشن، در چت زنده،

because we are getting advice, bored out of, of years of experience.

زیرا ما در حال دریافت مشاوره هستیم که از سالها تجربه خسته شده ایم.

And, it's something that a lot of people seem to forget these days when we're living in this sort of,

و، این چیزی است که به نظر می رسد بسیاری از مردم فراموش کرده اند این روزها که ما در چنین دنیایی زندگی می کنیم،

oh, I don't want to say fast paced world. That sounds so old fashioned.

اوه، نمی خواهم بگویم دنیای پر سرعت. این خیلی قدیمی به نظر می رسد.

Yeah, well, when we say that, I think what happens now is, is with every, every generation that grows up and gets older,

بله، خوب، وقتی این را می گوییم، فکر می کنم آنچه اکنون اتفاق می افتد این است که با هر نسلی که بزرگ می شود و پیرتر می شود،

there are always new generations coming along.

همیشه نسل های جدیدی از راه می رسند.

And maybe, maybe one of the problems is we we have this certainly for younger people, we have an instant gratification

و شاید، شاید یکی از مشکلات این باشد که ما مطمئناً این را برای افراد جوان داریم، ما

where the thing you want must be available straight away.

در جایی که چیزی که می‌خواهید باید فوراً در دسترس باشد، یک رضایت فوری داریم.

It must be something that you you get straight away.

باید چیزی باشد که فوراً آن را دریافت می کنید.

You don't want to wait for it.

شما نمی خواهید برای آن صبر کنید.

You don't want to to save money for ten years so you can buy it.

شما نمی خواهید برای ده سال پول پس انداز کنید تا بتوانید آن را بخرید.

You want it not where you want that thrill, that moment of pleasure straight away.

شما آن را در جایی که آن هیجان را می خواهید، آن لحظه لذت را بلافاصله نمی خواهید.

And I think that's one of the things that that younger people might actually suffer from this feeling of needing instant gratification.

و فکر می‌کنم این یکی از چیزهایی است که افراد جوان‌تر ممکن است واقعاً از این احساس نیاز به ارضای فوری رنج ببرند.

You need to get the thing straight away without waiting.

شما باید فوراً و بدون انتظار آن را دریافت کنید.

You're expecting life to always go your way.

شما انتظار دارید که زندگی همیشه مطابق با شما باشد.

And I think, as I mentioned earlier, Steve, as you get older, you realise that quite often things do not go your way.

و من فکر می کنم، همانطور که قبلاً اشاره کردم، استیو، با بزرگتر شدن، متوجه می شوید که اغلب چیزها مطابق شما پیش نمی رود.

It is the first lesson that we all have to learn when we're young.

این اولین درسی است که همه ما در جوانی باید یاد بگیریم.

So. And yet if I was watching, I like watching motivational videos.

بنابراین. و با این حال اگر داشتم تماشا می‌کردم، تماشای ویدیوهای انگیزشی را دوست دارم.

And I watched what now a lot of a lot of you will, probably criticise me for, for this, but I watched it.

و من چیزی را تماشا کردم که اکنون بسیاری از شما احتمالاً به خاطر این موضوع از من انتقاد می کنند، اما آن را تماشا کردم.

Yeah, I watched a video, of Donald Trump giving a lecture on success and how he became successful and

بله، من ویدیویی از سخنرانی دونالد ترامپ در مورد موفقیت و چگونگی موفقیتش را تماشا کردم و

I saw another side to that person when I watched this video.

وقتی این ویدیو را دیدم جنبه دیگری از آن شخص را دیدم.

It was actually quite profound what he was saying.

در واقع آنچه او می گفت بسیار عمیق بود.

And, he's, you know, he was doing it from the heart.

و، می دانید، او این کار را از صمیم قلب انجام می داد.

You could tell he really meant what he was saying.

می توان گفت که او واقعاً منظورش از آنچه می گفت بود.

And, I forgotten the point I was going to make that he said, oh, yeah.

و نکته ای را که می خواستم بگویم فراموش کردم که او گفت، اوه، آره.

One of the things he said is that, you know, no one is ever successful.

یکی از چیزهایی که او گفت این است که، می دانید، هیچ کس هرگز موفق نیست.

Unless

مگر

unless they make mistakes, which is what we're China, which is what you're mentioning there and what Lewis has mentioned as well,

اینکه اشتباه کنند، یعنی همان چیزی که ما چین هستیم، همان چیزی است که شما در آنجا به آن اشاره می کنید و لوئیس نیز به آن اشاره کرده است،

you can only learn from experience, and you learn the most quite often from mistakes, things that have gone wrong.

شما فقط می توانید از تجربه بیاموزید، و اغلب از اشتباهات یاد می گیرید، چیزهایی که اشتباه رفت

So if you never have mistakes, it means you're never going to progress, and you're never going to learn anything.

بنابراین اگر هرگز اشتباه نکنید، به این معنی است که هرگز پیشرفت نخواهید کرد، و هرگز چیزی یاد نخواهید گرفت.

The other thing he said, was, never give up, okay?

چیز دیگری که او گفت این بود، هرگز تسلیم نشو، خوب؟

Never give up. That's something you want to do and you like doing and you love it.

هرگز تسلیم نشو. این چیزی است که شما می خواهید انجام دهید و دوست دارید انجام دهید و آن را دوست دارید.

Never give up.

هرگز تسلیم نشو.

Okay, so remember that everyone

خوب، پس به یاد داشته باشید که هرکسی را

you just watched that you'll see if a woman says no, never give up.

که به تازگی تماشا کرده اید، می بینید که اگر یک زن نه بگوید، هرگز تسلیم نشوید.

Yeah, well, yeah.

آره خب آره

Good, good good. Steve I think well, I think I think using Donald Trump is the example.

خوب، خوب خوب. استیو من خوب فکر می کنم، فکر می کنم استفاده از دونالد ترامپ مثال است.

I'm not talking about how that, I'm talking about business, you know, building a business, doing something you love.

من در مورد چگونگی آن صحبت نمی کنم، من در مورد تجارت صحبت می کنم، می دانید، ایجاد یک تجارت، انجام کاری که دوست دارید.

I'm not talking about

من در مورد آن صحبت نمی کنم

that, Mr.

Duncan, but but that would be what he was talking about in relation to business.

، آقای

دانکن، اما این همان چیزی است که او در رابطه با تجارت صحبت می کرد.

But that would be the same train of of of behaviour.

اما این همان قطار رفتار خواهد بود.

You see. So.

می بینید. بنابراین.

But but all successful people anyway, all successful people, Bill gates, Steve Jobs,

اما همه افراد موفق به هر حال، همه افراد موفق، بیل گیتس، استیو جابز،

even Elon Musk, who seems to have had a slight breakdown over the past 2 to 3 months.

حتی ایلان ماسک، که به نظر می رسد در طول 2 تا 3 ماه گذشته یک فروپاشی جزئی داشته است.

So everyone, everyone who's successful, has that kind of mindset.

بنابراین همه، هرکسی که موفق است، چنین طرز فکری دارد.

Yeah. You've got to. Yes,

آره شما باید. بله،

you've got to have that mindset.

شما باید این طرز فکر را داشته باشید.

Otherwise you you know, you'll give up and somebody else will.

در غیر این صورت می دانید، شما تسلیم خواهید شد و شخص دیگری تسلیم خواهد شد.

Somebody else will will take it up.

شخص دیگری آن را به عهده خواهد گرفت.

Whatever.

That idea you had, I was reading something about,

هر چه باشد.

این ایده ای که شما داشتید، داشتم چیزی در مورد آن می خواندم،

who is it that

این که

Bezos isn't it is, is, has the, got Amazon going?

بزوس اینطور نیست، آیا آمازون راه اندازی شده است؟

Wasn't it? That's his company. Jeff Bezos, not anymore though.

اینطور نبود؟ این شرکت اوست. جف بزوس، دیگر نه.

No. That's it.

نه. همین.

But but anyway, he was talking about how he became successful and he nearly didn't do it.

اما به هر حال، او در مورد چگونگی موفقیت خود صحبت می کرد و تقریباً این کار را نکرد.

He actually wanted people to help invest. He was selling books.

او در واقع از مردم می خواست که به سرمایه گذاری کمک کنند. داشت کتاب می فروخت.

On he got this idea of selling books on the internet in his garage.

او این ایده را پیدا کرد که در گاراژ خود کتابهای اینترنتی بفروشد.

That's how he started doing it. And,

اینطوری شروع کرد به این کار. و

many, many people, he's got a good job working somewhere.

بسیاری از افراد، او شغل خوبی دارد که در جایی کار می کند.

And he said to somebody at work, I want to do this.

و او به یکی در محل کار گفت، من می خواهم این کار را انجام دهم.

And his boss said, oh, you, are you mad?

و رئیسش گفت، اوه، تو، دیوانه شدی؟

You must be nuts.

باید دیوونه باشی

You've got a great job here, a good career, you know.

تو اینجا شغل خوبی داری، شغل خوبی داری.

Why give that all up for some idea that might not happen.

چرا همه اینها را به خاطر ایده ای که ممکن است اتفاق نیفتد، رها کنید.

But he made the choice to give it a go.

اما او این انتخاب را کرد که آن را اجرا کند.

And, you know, now I can sit at home and not have to go to the shops.

و، می دانید، اکنون می توانم در خانه بنشینم و مجبور نباشم به مغازه ها بروم.

I can order everything online. So thank goodness he did do it. Well, if he hadn't done it, somebody else would have done.

من می توانم همه چیز را آنلاین سفارش دهم. پس خدا را شکر که او این کار را کرد. خوب، اگر او این کار را نمی کرد، شخص دیگری این کار را می کرد.

Because these ideas are all out there, aren't they?

چون این ایده ها همه وجود دارد، اینطور نیست؟

There's this theory that all these possibilities are all out there in the aether, in the universe, in the matrix or whatever, I believe.

این نظریه وجود دارد که به اعتقاد من، همه این احتمالات در اتر، در جهان، در ماتریس یا هر چیز دیگری وجود دارند.

And, somebody is going to pick that idea up and, so, yeah, there you go.

و، کسی می‌خواهد آن ایده را انتخاب کند و، بله، شما بروید.

But we can also thank him for, for all of the empty streets

اما ما همچنین می‌توانیم از او به خاطر همه خیابان‌های خالی

that were around on Boxing Day when no one, not a single person, went into most of the shops around the UK? Yes.

که در روز باکسینگ وجود داشت، زمانی که هیچ‌کس، حتی یک نفر، به بیشتر مغازه‌های سراسر بریتانیا نرفت، تشکر کنیم؟ بله.

Could they've worked either sit it out with a few clicks they've got with them, all this leading to an

آیا می‌توانستند آن را با چند کلیکی که با آن‌ها انجام می‌دهند کار کنند، که همه اینها منجر به

to a sinking and sales and retail sector in the UK.

غرق شدن بخش فروش و خرده‌فروشی در بریتانیا می‌شود.

Although she

اگرچه او

thanks Jeff, they've brought a lot of that upon themselves.

از جف تشکر می کند، اما آنها چیزهای زیادی را برای خودشان آورده اند.

Thanks anyway.

به هر حال ممنون

We're not debating it, I'm just saying but but at us listening charges and let's Steve let's not pretend.

ما در مورد آن بحث نمی کنیم، من فقط می گویم، اما به اتهامات ما گوش می دهیم و اجازه دهید استیو تظاهر نکنیم.

Let's not pretend that being able to sit at home and click on things and pay for them and have them delivered to your house is not

بیایید وانمود نکنیم که بتوانید در خانه بنشینید و روی چیزها کلیک کنید و هزینه آنها را بپردازید و آنها را به خانه خود تحویل دهید،

part of the problem. Wonderful. And no, it's wonderful.

بخشی از مشکل نیست. فوق العاده است. و نه، فوق العاده است.

Jeff Bezos is my hero. Okay.

جف بزوس قهرمان من است. باشه

And, and and apparently Donald Trump is. Well, well, I wouldn't go that far.

و، و ظاهراً دونالد ترامپ همینطور است. خوب، خوب، من آنقدر دور نمی روم.

I would just, you know, I just I think I'd rather just taken it at face value.

می‌دانی، فقط فکر می‌کنم ترجیح می‌دهم آن را به صورت اسمی در نظر بگیرم.

I wasn't judging him. I was just judging the content as I read it.

من او را قضاوت نکردم من فقط محتوا را در حین خواندن قضاوت می کردم.

As I listen to it, sometimes you've got to be you've got to let your prejudices, prejudices, and you've got to put your prejudices aside.

همانطور که من به آن گوش می دهم، گاهی اوقات شما باید باشید، باید به تعصبات، تعصبات خود اجازه دهید، و باید تعصبات خود را کنار بگذارید.

Okay.

And and just, almost, almost like the person you just mentioned.

باشه

و تقریباً تقریباً شبیه شخصی که شما به آن اشاره کردید.

He should also probably did the same thing.

او نیز احتمالاً باید همین کار را می کرد.

Yeah, but he doesn't. Who who are you talking about?

بله، اما او این کار را نمی کند. از کی حرف میزنی؟

The person you've just been to.

شخصی که به تازگی به او رفته اید.

Yeah, yeah.

So anyway, anyway, look, we're not going to get into a Trump debate.

آره آره

بنابراین به هر حال، به هر حال، نگاه کنید، ما وارد بحث ترامپ نخواهیم شد.

Oh no we're not I didn't I didn't bring him up.

اوه نه ما نیستیم من او را مطرح نکردم.

I just I just want to I just want to keep my viewers, you see because I thought conflict was good for, for for getting clicks.

من فقط می‌خواهم، فقط می‌خواهم بینندگانم را نگه دارم، می‌بینی چون فکر می‌کردم تضاد برای دریافت کلیک خوب است.

No, no, not an English teaching channel.

نه، نه، کانال آموزش زبان انگلیسی نیست.

When the.

زمانی که

This is this isn't one of those, reactionary podcasts.

این یکی از آن پادکست های ارتجاعی نیست.

Necessary. No. Divide and rule.

ضروری است. نه. تفرقه بیانداز و حکومت کن.

It's worked for thousands of years.

هزاران سال کار کرده است.

Yes, well, I suppose there's always been an element of that.

بله، خوب، فکر می کنم همیشه یک عنصر از آن وجود داشته است.

If you go back to Roman times, it was all manipulated religion and the gods and and politics

اگر به زمان روم برگردید، همه اینها دستکاری شده دین و خدایان و و سیاست

and and bringing people with different beliefs together is what the Romans did.

و گرد هم آوردن افراد با عقاید مختلف بود، کاری که رومی ها انجام دادند.

And it was used as a form of control.

و به عنوان نوعی کنترل استفاده می شد.

So you can see how far back we are going. Mr.. Steve.

بنابراین می توانید ببینید که چقدر به عقب می رویم. آقای استیو.

It's always it's always happened. This is not a new thing.

همیشه همیشه این اتفاق افتاده است این چیز جدیدی نیست.

It ain't even true.

حتی درست نیست

It is easy to control people when you give them what they want, and also you give them something to fight against.

زمانی که مردم را به آنچه می خواهند می دهید کنترل آنها آسان است و همچنین به آنها چیزی برای مبارزه می دهید.

Those two things are incredibly powerful in the human mind.

این دو چیز در ذهن انسان فوق العاده قدرتمند هستند.

They really are, and they can get you to do all sorts of crazy stuff, put you in a state of fear.

آنها واقعاً هستند، و می توانند شما را وادار به انجام انواع کارهای دیوانه کنند، شما را در حالت ترس قرار دهند.

Yeah.

آره

And, and then you start,

و بعد شروع میکنی

you start doing some strange things when you're in a state of fear, you, you, you, your critical thinking mind is cut off. Yes.

وقتی در حالت ترس هستید شروع به انجام کارهای عجیب و غریب می کنید، شما، شما، شما، ذهن تفکر انتقادی شما قطع می شود. بله.

And so you're easily manipulated.

و بنابراین شما به راحتی دستکاری می شوید.

Anyway, we're getting quite,

به هر حال، ما خیلی خوب می شویم،

But it's not.

اما اینطور نیست.

This isn't political. This is this is almost going back to what I was talking about earlier.

این سیاسی نیست این تقریباً به همان چیزی که قبلاً در مورد آن صحبت کردم برمی گردد.

About about life making choices, the way you see things, where whether you are optimistic.

در مورد تصمیم گیری در زندگی، نحوه نگاه کردن به چیزها، اینکه آیا خوش بین هستید.

But I think most successful people.

اما من فکر می کنم اکثر افراد موفق.

So we're taking all of the names out of the subject.

بنابراین ما همه اسامی را از موضوع حذف می کنیم.

Anyone successful normally has a particular type of mindset, but also successful.

هر فرد موفقی معمولا نوع خاصی از طرز فکر دارد، اما در عین حال موفق است.

Okay. We're all alive. We're all here. We're all enjoying ourselves.

باشه ما همه زنده ایم ما همه اینجا هستیم همه ما داریم لذت می بریم

Well, I'm sure, I'm sure the people sleeping in the doorway tonight in the freezing cold weather might disagree.

خوب، مطمئنم، مطمئنم افرادی که امشب در هوای سرد در درب خانه می خوابند، ممکن است مخالف باشند.

Yes. Christina says.

بله. کریستینا می گوید.

Christina says, you can't all be mega successful. And that's true.

کریستینا می گوید، همه شما نمی توانید موفق باشید. و این درست است.

We can't be can't all be billionaires. Well, we're not, we're not, we're not all built like that.

ما نمی توانیم باشیم نمی توانیم همه میلیاردر باشیم. خوب، ما نیستیم، نیستیم، همه ما اینطور ساخته نشده ایم.

No, no, we can't all be billionaires.

نه، نه، همه ما نمی توانیم میلیاردر باشیم.

I mean that I should be I should be flying around now in my own private jet if I, if I really was that successful.

منظورم این است که اگر واقعاً موفق بودم، الان باید با جت شخصی خودم در اطراف پرواز می کردم.

But I have to accept that I'm not successful.

اما باید قبول کنم که موفق نیستم.

I have to accept my put my place in life.

من باید جایگاهم را در زندگی بپذیرم.

That is my style.

این سبک من است.

That is what I have.

این چیزی است که من دارم.

And guess what? I'm ever so happy because of it. Christina.

و حدس بزنید چی؟ من همیشه به خاطر آن خیلی خوشحال هستم. کریستینا

As a result, Irina says here that, in my city they say those who do not have courage do not sleep with beautiful women.

در نتیجه ایرینا در اینجا می گوید که در شهر من می گویند کسانی که شجاعت ندارند با زنان زیبا نمی خوابند.

Well, that's true.

I mean, we all know in the world of dating, you've got to be you've got to be confident, haven't you?

خوب، این درست است.

منظورم این است که همه ما در دنیای دوستیابی می دانیم که باید اعتماد به نفس داشته باشی، اینطور نیست؟

You've got to exude confidence.

شما باید اعتماد به نفس را بیرون بیاورید.

People are attracted to other people who are confident.

مردم جذب افراد دیگری می شوند که اعتماد به نفس دارند.

Even if you don't have, good looks.

حتی اگر ندارید، ظاهر خوبی دارد.

If you some people just exude don't they, positivity and confidence,

اگر شما برخی از افراد، مثبت و اعتماد به نفس دارید،

then their manner, the way they talk, the way they look at you and those people are attractive.

پس طرز صحبت آنها، طرز صحبت آنها، نوع نگاه آنها به شما و آن افراد جذاب است.

So if you can be like that and, you know, exude there's a word for you and that we've used that on the live stream before.

بنابراین اگر می‌توانید چنین باشید و می‌دانید، کلمه‌ای برای شما وجود دارد و ما قبلاً از آن در پخش زنده استفاده کرده‌ایم.

If you exude something, it means it's there, you can see it, it's obvious it's coming out of you.

اگر چیزی را تراوش کنید، به این معنی است که آنجاست، می توانید آن را ببینید، واضح است که از شما بیرون می آید.

Yes. It's it's actually directional.

بله. این در واقع جهت دار است.

So exude is is the almost like a, like a radio transmitter.

بنابراین exude تقریباً مانند یک فرستنده رادیویی است.

It is coming off.

در حال بیرون آمدن است.

So a person might have a certain type of personality that is attractive.

بنابراین یک فرد ممکن است نوع خاصی از شخصیت داشته باشد که جذاب باشد.

And you all right, Steve.

و تو خوبی استیو.

That's exactly what what you're doing.

این دقیقاً همان کاری است که شما انجام می دهید.

You're giving off those those small things.

شما آن چیزهای کوچک را از دست می دهید.

That's why some people are attractive and some people are not.

به همین دلیل است که برخی افراد جذاب هستند و برخی جذاب نیستند.

There are various reasons, but trust me, I, I definitely don't want to get into this subject.

دلایل مختلفی وجود دارد، اما به من اعتماد کنید، من، قطعاً نمی خواهم وارد این موضوع شوم.

Which we might be treading on lots of toes.

که ممکن است روی انگشتان زیادی پا بگذاریم.

Let's just say, Mr.

بیایید بگوییم، آقای

Steve, can you believe it's only 26 minutes before the end of the show?

استیو، باورتان می شود که تنها 26 دقیقه به پایان نمایش باقی مانده است؟

Oh yes. I can't believe it. In fact, it's more. It's. No, it's 23.

اوه بله. من نمی توانم آن را باور کنم. در واقع، بیشتر است. این است. نه، ساعت 23 است

We've been rabbiting away.

.

We've been talking so much today.

امروز خیلی حرف زدیم

If you rabbit away, it means you just talk like that.

اگر خرگوش دور شدی، یعنی فقط همینطور حرف میزنی.

They did the the rabbiting away.

آنها خرگوش را دور کردند.

And the impression is the, the, expression is, is really giving the indication that you're not talking anything of any real important.

و این تصور این است که بیان این است که واقعاً نشان می دهد که شما در مورد هیچ چیز مهمی صحبت نمی کنید.

So substance. That's about right, I think.

پس ماده به نظر من تقریباً درست است.

But I hope that we have been talking about something that you find interesting,

اما امیدوارم که ما در مورد چیزی صحبت کرده باشیم که برای شما جالب بوده باشد،

because at this time of the year, you, you we all we do this every year.

زیرا در این زمان از سال، شما، شما همه ما هر سال این کار را انجام می دهیم.

We think, you know, what do we do?

ما فکر می کنیم، می دانید، چه کار کنیم؟

The years gone by, we reflect on the last year and then we then we think about what do I want to do next year to make my life better?

سال های گذشته، ما به سال گذشته فکر می کنیم و سپس به این فکر می کنیم که سال آینده می خواهم چه کار کنم تا زندگی ام بهتر شود؟

And we've got this time off at Christmas. A lot of us have a week off around Christmas time.

و ما این زمان را در کریسمس مرخصی داریم. بسیاری از ما یک هفته در تعطیلات کریسمس داریم.

It's quite common for people to have quite a long spell off between Christmas and New Year.

این کاملاً معمول است که مردم بین کریسمس و سال نو فاصله زیادی داشته باشند.

A lot of businesses shut down, civil servants, government also shuts down.

بسیاری از مشاغل تعطیل می شوند، کارمندان دولتی، دولت نیز تعطیل می شوند.

So a lot of us have this time to sit and think, what do I want to do for next year?

بنابراین بسیاری از ما این زمان را داریم که بنشینیم و فکر کنیم، برای سال آینده چه کاری می خواهم انجام دهم؟

So you perform all these lovely plans and then before you know it, you're back on the treadmill and you forget all those things,

بنابراین شما تمام این برنامه های دوست داشتنی را اجرا می کنید و قبل از اینکه متوجه شوید، دوباره روی تردمیل می روید و همه آن چیزها را فراموش می کنید،

all that optimistic,

همه آن

oh, thoughts about what you were going to do.

افکار خوش بینانه، آه، در مورد کاری که قرار است انجام دهید.

I think we're getting the gist. And, you soon fall back into the old patterns.

من فکر می کنم ما داریم به اصل ماجرا می پردازیم. و به زودی به الگوهای قدیمی باز می‌گردید.

But is this going to be the year when you stick to your guns?

اما آیا امسال سالی خواهد بود که به اسلحه های خود بچسبید؟

Well, and do what you say you you want to do?

خوب، و کاری را که می گویید انجام دهید؟

All I know is, is it the moment I feel like Leonardo DiCaprio at the end of Titanic, I've fallen into the water.

تنها چیزی که می دانم این است که آیا لحظه ای است که در پایان تایتانیک احساس می کنم لئوناردو دی کاپریو در آب افتاده ام.

I can see there is a little bit of the wreckage of the boat in front of me, so I'm holding on to it.

می توانم ببینم که کمی از خرابه های قایق جلوی من است، بنابراین به آن چنگ زده ام.

So this is the stage of my life now.

بنابراین اکنون این مرحله از زندگی من است.

This is this is how how I'm viewing 2025.

من سال 2025 را اینگونه می بینم.

This is now me holding on

اکنون اینگونه است که

with my fingers gripping as tightly as I can.

انگشتانم را تا جایی که می توانم محکم گرفته ام.

That's a very pessimistic out there.

این خیلی بدبینانه است.

It isn't, it is, it isn't. It's realistic.

نیست، هست، نیست. واقع بینانه است.

It's pessimistic. There is a difference between pessimism and realism.

بدبینانه است. بین بدبینی و واقع گرایی تفاوت وجود دارد.

So I'm not realising.

پس من متوجه نیستم

But you create your own reality. You see, Steve, I don't want to say it, but I'm going to

اما شما واقعیت خود را خلق می کنید. می بینی استیو، من نمی خواهم آن را بگویم، اما می روم پیش

Steve.

استیو.

I just feel as if there is a point that I'm coming to and you can't help feeling it.

فقط احساس می کنم به نقطه ای رسیده ام و تو نمی توانی آن را حس نکنی.

I can't help what's going on inside this, this lump of clay inside my skull.

من نمی توانم جلوی آنچه را که در داخل این توده خاک رس داخل جمجمه من می گذرد را بگیرم.

So I don't feel very happy about reaching.

بنابراین من از رسیدن به آن احساس خوشحالی نمی کنم.

To be honest, I don't. I don't like it.

صادقانه بگویم، من این کار را نمی کنم. من آن را دوست ندارم.

I'm not joking. It's been causing me actual anxiety.

من شوخی نمی کنم. این باعث اضطراب واقعی من شده است.

I've been feeling really anxious about it.

من واقعاً در مورد آن احساس اضطراب کرده ام.

I don't want I don't want to be. I don't want piece.

من نمی خواهم نمی خواهم باشم. من قطعه نمی خواهم

I'll help you through it, Mr. Duncan.

من به شما کمک خواهم کرد تا از این طریق، آقای دانکن.

I hope so, maybe alcohol and chocolate. Well. No joking.

امیدوارم اینطور باشد، شاید الکل و شکلات. خوب بدون شوخی

Well, look, I know that. Don't give me that advice. I will take it.

خب ببین من اینو میدونم این نصیحت به من نده من آن را خواهم گرفت.

That's why I've been doing that all week.

به همین دلیل است که من تمام هفته این کار را انجام داده ام.

By the way, maybe we should grow certain plants in the garden, you know, with with.

به هر حال، شاید ما باید گیاهان خاصی را در باغ پرورش دهیم، می دانید، با.

And then we could harvest that plant, dry it, and maybe add.

و سپس می‌توانیم آن گیاه را برداشت، خشک کنیم و شاید اضافه کنیم.

And I smoke it or put it in a cake, and maybe that's the time

و من آن را دود می کنم یا در کیک می گذارم و شاید آن زمان است که

I'm choking. I'm choking.

دارم خفه می شوم. دارم خفه میشم

Of course I'm okay. We're not going to be we're not going to be doing any of that now.

البته من خوبم قرار نیست باشیم، اکنون هیچ کدام از این کارها را انجام نخواهیم داد.

Maybe 2025 will be the year Mr. Steve gets my YouTube channel taken off me.

شاید سال 2025 سالی باشد که آقای استیو کانال یوتیوب من را از من دور می کند.

Maybe that will happen next year.

شاید سال آینده این اتفاق بیفتد.

It's it seems to be getting closer and closer, you know, clinging on. Mr.

به نظر می رسد که دارد نزدیک تر و نزدیک تر می شود، می دانید، چسبیده است. آقای

Duncan, you are 60 is nothing. I'm going down with the wreckage.

دانکن، شما 60 ساله هستید چیزی نیست. من با خرابه ها پایین می روم

60 is nothing. I'm holding onto the back of the boat.

60 چیزی نیست پشت قایق را گرفته ام.

And then when you think, actually, a lot can be done in five years, that's an own.

و زمانی که فکر می کنید، در واقع، کارهای زیادی را می توان در مدت پنج سال انجام داد، این یک کار است.

I mean, you should in you should actually, if you look at what your parents and, your grandparents, they will live to quite a good age.

منظورم این است که اگر به والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایتان نگاه کنید تا سن بسیار خوبی زندگی خواهند کرد.

Given the last eight, the last eight, 7 or 8 years.

با توجه به هشت، هشت، 7 یا 8 سال گذشته.

My mum's life was spent not knowing who she was and where she was.

زندگی مادرم سپری شد که نمی دانست او کیست و کجاست.

So this is.

بنابراین این است.

Yeah, but that doesn't mean that's going to happen to you.

بله، اما این بدان معنا نیست که این اتفاق برای شما خواهد افتاد.

I think it's sort of mother has specific health, issues.

من فکر می‌کنم این یک جورهایی است که مادر مشکلات و سلامت خاصی دارد.

I'm salivating a lot, which led to that. Steve, you've got to listen to to this.

من بزاق زیادی ترشح می کنم که منجر به آن شد. استیو، باید این را گوش کنی.

I'm salivating a lot.

بزاقم زیاد میریزه

What does that mean? That is an early sign.

این به چه معناست؟ این یک نشانه اولیه است.

You have to know that, stuff.

شما باید این را بدانید، چیزهای دیگر.

That's an early sign of dementia. Did you know that? Where did you read that?

این نشانه اولیه زوال عقل است. آیا می دانستید که؟ اینو کجا خوندی

Where did I read it?

کجا خوندمش؟

A medical journal, talking about the very early signs.

یک مجله پزشکی که در مورد علائم اولیه صحبت می کند.

Probably one of them is. Is your mouth waters a lot?

احتمالا یکی از آنهاست. آب دهانت زیاد است؟

You produce, you overproduce saliva before any of the other signs of appeared.

شما تولید می کنید، قبل از اینکه سایر علائم ظاهر شوند، بزاق بیش از حد تولید می کنید.

And I noticed the other day I was in the garden filming, and my mouth kept filling it with saliva,

و من متوجه شدم که روز قبل در باغ مشغول فیلمبرداری بودم، و دهانم مدام آن را با بزاق پر می کرد،

and I really panicked and I thought, oh no, see, this is the day that you think you can't just take one little symptom

و من واقعا وحشت کردم و فکر کردم، اوه، نه، ببینید، این روزی است که فکر می کنید نمی توانید فقط یک مقدار کمی تحمل کنید. علائم را

in isolation and use that to, you know, to say that you've got something coming.

در انزوا نشان دهید و از آن برای گفتن اینکه چیزی در راه است استفاده کنید.

So, so at the point where I'm saying, who are you? Who who are you?

بنابراین، در نقطه ای که من می گویم، شما کی هستید؟ تو کی هستی؟

Why are you in my house?

چرا تو خونه منی؟

That then that. That's the point that we know it's happening. Well, yeah, that that's it. That fiction.

که بعد آن. این نقطه ای است که می دانیم در حال وقوع است. خوب، بله، همین است. آن داستان.

What do you fear the most comes true?

بیش از همه از تحقق چه چیزی می ترسید؟

They say so, so good coming from you.

آنها می گویند، خیلی خوب است از شما.

That is.

یعنی.

That is so ironic. Well, I'm like, I'm like an obese doctor.

این خیلی طعنه آمیز است. خوب، من مثل یک دکتر چاق هستم.

Okay. That, that tells you to get, lose weight.

باشه این به شما می گوید که وزن کم کنید.

You're the, you're the alcoholic, obese, chain smoking doctor

شما همان پزشک الکلی، چاق و سیگاری زنجیره ای هستید

who is telling his patient that they have to cut down on the amount they smoke, drink, and eat.

که به بیمارش می گوید که باید میزان سیگار، نوشیدن و خوردنش را کاهش دهد.

Do as I say, not as I do.

همانطور که من می گویم انجام دهید، نه آنطور که من انجام می دهم.

Oh, I see, okay. He's a well-known expression,

اوه، می بینم، باشه. او یک بیان شناخته شده است،

because, you know, the irony of going to a doctor who is obviously very unhealthy, telling you to get exercise.

زیرا، می دانید، طنز رفتن به دکتری که آشکارا بسیار ناسالم است، به شما می گوید که ورزش کنید.

We get it, Steve.

فهمیدیم، استیو.

I know. Well, I'm just saying it in a different way.

من می دانم. خب من فقط یه جور دیگه میگم

We get it.

ما آن را دریافت می کنیم.

Do as I do.

مثل من انجام بده

As I say, not as I do is, is probably is a phrase that comes to mind.

همانطور که می گویم، نه آنطور که من انجام می دهم، احتمالاً عبارتی است که به ذهنم خطور می کند.

Good.

خوب

Oh, there we go.

اوه، ما می رویم.

Dark chocolate and good French cognac.

شکلات تلخ و کنیاک فرانسوی خوب.

Well, I like French.

خب من فرانسوی را دوست دارم.

I like chocolate, and, but I'm not sure I like cognac, but maybe I should try it.

من شکلات دوست دارم، و، اما مطمئن نیستم که کنیاک را دوست دارم، اما شاید بهتر باشد آن را امتحان کنم.

Yes, well, I've been I've been drinking wine recently when we've been going out for meals.

بله، خوب، من اخیراً زمانی که برای صرف غذا بیرون رفته بودیم، شراب می خوردم.

I've been having the Malbec, Malbec, Malbec wine, which is Argentinean.

من شراب Malbec، Malbec، Malbec را می‌خوردم که آرژانتینی است.

I have to say, it is as good

باید بگویم که به خوبی

as the French wine, I know. Please don't complain.

شراب فرانسوی است، می دانم. لطفا شکایت نکنید

But it is lovely.

اما دوست داشتنی است.

A nice full bodied red wine. Very nice.

یک شراب قرمز پر بدن خوب. خیلی خوبه

You see. That's it. That's where I want to go. That's why we should do Paris.

می بینید. همین. اینجاست که من می خواهم بروم. به همین دلیل باید پاریس را انجام دهیم.

That's why we should do France and Italy next year, okay?

به همین دلیل است که ما باید فرانسه و ایتالیا را در سال آینده انجام دهیم، خوب؟

Because in France we will have the best wine in the world.

زیرا در فرانسه بهترین شراب جهان را خواهیم داشت.

And when we go to Italy, we will have the best coffee in the world,

و وقتی به ایتالیا می‌رویم، بهترین قهوه جهان را خواهیم داشت،

because that's, that's the two things I remember about going to France.

زیرا این دو چیزی است که در مورد رفتن به فرانسه به یاد دارم.

Going to, Paris is even the cheapest bottle of wine and in France tastes better than most wines you can get in the UK.

پاریس حتی ارزان‌ترین بطری شراب است و در فرانسه طعم بهتری نسبت به بیشتر شراب‌هایی دارد که می‌توانید در بریتانیا تهیه کنید.

Yeah.

آره

Unless you spend a fortune on any coffee in any cafe anywhere in Italy.

مگر اینکه برای هر قهوه ای در هر کافه ای در هر کجای ایتالیا پول زیادی خرج کنید.

Seems to be better than any coffee you can get here in the UK.

به نظر می رسد بهتر از هر قهوه ای است که می توانید اینجا در بریتانیا تهیه کنید.

You just fall into any cafe, ask for a cup of coffee, and it just tastes so good in Italy.

شما فقط وارد هر کافه ای می شوید، یک فنجان قهوه می خواهید، و طعم آن در ایتالیا بسیار خوب است.

Yes. I don't know how they do it.

بله. نمی دانم چگونه این کار را می کنند.

But as we've said before, it's put us off going out for cups of coffee anywhere in the UK because it just doesn't taste as nice.

اما همانطور که قبلاً گفته‌ایم، ما را از رفتن به بیرون برای فنجان‌های قهوه در هر نقطه‌ای در بریتانیا منصرف می‌کند، زیرا طعم خوبی ندارد.

Oh, as I was, you know, you know what?

اوه، همانطور که من بودم، می دانید، می دانید چیست؟

I was waiting for a point. Then that was the point.

منتظر یک امتیاز بودم. سپس این نکته بود.

Oh, the point was, you know, we've been to friends houses.

اوه، نکته این بود، می دانید، ما به خانه دوستان رفته ایم.

They've got these coffee machines.

آنها این دستگاه های قهوه را دارند.

And they're just they're not very good.

و آنها فقط خیلی خوب نیستند.

You can buy these pods, can't you? Put it in the machines.

شما می توانید این غلاف ها را بخرید، نمی توانید؟ آن را در دستگاه ها قرار دهید.

They all right, but they're not that much better than instant coffee.

همه چیز خوب است، اما آنها خیلی بهتر از قهوه فوری نیستند.

A good quality instant coffee that you can sort of froth up.

یک قهوه فوری با کیفیت خوب که می توانید به نوعی کف کنید.

But Mr. Duncan makes a very good coffee. I do. I make the best coffee in the world.

اما آقای دانکن قهوه خیلی خوبی درست می کند. من انجام می دهم. من بهترین قهوه دنیا را درست می کنم.

Duncan makes very good coffee, and it's instant coffee.

دانکن قهوه بسیار خوبی درست می کند و قهوه فوری است.

If you ever get the chance to sample one of my coffees, you will be very lucky.

اگر فرصتی پیدا کنید که یکی از قهوه های من را امتحان کنید، بسیار خوش شانس خواهید بود.

But he he sort of froths it up with a frothing machine and,

اما او یک جورهایی آن را با یک دستگاه کف‌ساز کف می‌کند و

it's it's, that you put some.

همین است که شما مقداری از آن را قرار می‌دهید.

What else you put evaporated milk. Condensed milk?

شیر تبخیر شده دیگه چی میذاری شیر تغلیظ شده؟

Yes. And, it taste as good as anything you can get in most restaurants in the UK or cafes.

بله. و طعم آن به اندازه هر چیزی که می توانید در اکثر رستوران های بریتانیا یا کافه ها تهیه کنید، خوب است.

And that's a sad fact.

و این یک واقعیت تلخ است.

And unfortunately they get it, but they know that they.

و متأسفانه آن را دریافت می کنند، اما می دانند که دارند.

Yeah.

آره

When I say they, I mean people that run cafes in the UK, they know that most people in the UK just drink cheap instant coffee at home.

وقتی می‌گویم آنها، منظورم افرادی است که در بریتانیا کافه‌ها را اداره می‌کنند، آنها می‌دانند که بیشتر مردم در بریتانیا فقط قهوه فوری ارزان را در خانه می‌نوشند.

And therefore anything that they do is slightly better.

و بنابراین هر کاری که آنها انجام می دهند کمی بهتر است.

People are going to accept, but that wouldn't work in Italy.

مردم می خواهند بپذیرند، اما این در ایتالیا کارساز نیست.

Okay.

باشه

Because, people Italian people would come here going to a cafe in the UK.

زیرا مردم ایتالیایی به اینجا می آیند و به یک کافه در بریتانیا می روند.

I probably think it was ditch water. Yeah, they probably wouldn't, though.

احتمالا فکر کنم آب خندق بوده بله، آنها احتمالا این کار را نمی کنند.

They probably wouldn't go in there.

آنها احتمالاً وارد آنجا نمی شوند.

They probably bring their own Italian coffee with them.

آنها احتمالاً قهوه ایتالیایی خود را با خود می آورند.

But it is interesting.

اما جالب است.

It is interesting when you go to different places and sample their food or their type of cuisine, like for example, the wine.

وقتی به جاهای مختلف می روید و غذای آنها یا نوع غذایشان را مثلاً شراب میل می کنید، جالب است.

So I always like French wine.

بنابراین من همیشه شراب فرانسوی را دوست دارم.

I insist on it.

من بر آن اصرار دارم.

I don't drink wine all the time.

من همیشه شراب نمیخورم

Well, but if I have a drink, if I have a drink of wine,

خوب، اما اگر من یک نوشیدنی بخورم، اگر یک نوشیدنی شراب بخورم،

then I will think, make a nice little bit of French, bit of, maybe a bit of mellow bit of that.

فکر می کنم، کمی فرانسوی خوب، کمی، شاید کمی دلپذیر از آن درست کنم.

Nice, nice. Some nice Burgundy region.

خوب، خوب یک منطقه زیبای بورگوندی.

Maybe something like that.

شاید همچین چیزی

But now. Wow, I've discovered the Argentinean wine and I'm thinking.

اما الان وای، من شراب آرژانتینی را کشف کردم و دارم فکر می کنم.

Hello?

سلام؟

Well, if you like the Argentinean wine, according to Claudia, if you go to Argentina, you will sample the best meat.

خوب، اگر شراب آرژانتینی را دوست دارید، به گفته کلودیا، اگر به آرژانتین بروید، بهترین گوشت را خواهید گرفت.

Oh, just just.

اوه، فقط

This is enough. That's the recommendation.

همین کافی است. این توصیه است.

I'll tell you.

من به شما می گویم.

Talking about beef, I would, I would well, yeah.

در مورد گوشت گاو صحبت می کنم، می خواهم، خوب، بله.

Argentinian beef, of course, is is is renowned for its quality.

گوشت گاو آرژانتینی، البته، به دلیل کیفیت خود مشهور است.

We used to have a lot of it. I don't know if we still do.

قبلا زیاد داشتیم نمی دانم هنوز هم داریم یا نه.

We used to import a lot of Argentinean beef into the UK.

ما قبلاً مقدار زیادی گوشت گاو آرژانتینی را به بریتانیا وارد می کردیم.

And, Yeah, it's lovely.

و، آره، دوست داشتنی است.

In fact, the best steak the.

در واقع، بهترین استیک است.

I might have said this before we went on holiday, so, you know, you go on holiday.

من ممکن است این را قبل از رفتن به تعطیلات گفته باشم، بنابراین، می دانید، شما به تعطیلات می روید.

We did? Yes. The best steak I've ever had. Ever in my entire life.

ما انجام دادیم؟ بله. بهترین استیکی که تا به حال خوردم. همیشه در تمام زندگی من

I don't eat many steaks, but the best I've ever had was in, when we went to,

من زیاد استیک نمی خورم، اما بهترین چیزی که تا به حال خورده ام این بود که رفتیم،

Oh, where was it, Mr. Duncan?

اوه، کجا بود آقای دانکن؟

That restaurant. You're telling. You're telling me? How can I know what you're thinking?

اون رستوران تو داری میگی داری به من میگی؟ چگونه می توانم بدانم به چه فکر می کنی؟

Do you remember that that restaurant we went to buy it back by the by the.

آیا یادتان هست که آن رستورانی که رفتیم برای خرید دوباره آن در کنار رستوران رفتیم.

Where was it?

It was in, Turkey. Turkey? That's right.

کجا بود؟

در ترکیه بود. ترکیه؟ درست است.

But it was the best steak.

اما بهترین استیک بود.

How am I supposed to know what you're thinking? My energy levels are dropping. Mr..

از کجا باید بدونم به چی فکر میکنی؟ سطح انرژی من در حال کاهش است. آقا

I've been talking for an hour and a half. I'm not psychic.

من یک ساعت و نیم است که دارم صحبت می کنم. من روانی نیستم

That was the best.

این بهترین بود

I've never had a good steak in the UK, ever.

من هرگز یک استیک خوب در بریتانیا نخورده ام.

I do, I do like it when Steve does that. He's trying to think.

من انجام می دهم، من دوست دارم وقتی استیو این کار را انجام می دهد. او سعی می کند فکر کند.

He says that there was like that.

می گوید چنین بوده است.

That person the other day.

آن شخص روز دیگر

That person, a person. Oh, that that person.

آن شخص، یک شخص. اوه اون شخص

And he said, you know, and I'm going, I don't know.

و او گفت، شما می دانید، و من می روم، نمی دانم.

I have no idea.

My brain's got I need I need a cup of tea and you're okay because, you know, you're not salivating a lot, are you?

من هیچ نظری ندارم.

مغزم مشکل دارد من به یک فنجان چای نیاز دارم و شما خوب هستید، زیرا، می دانید، بزاق شما زیاد ترشح نمی شود، درست است؟

Well, no, I'm not, but, Yeah, maybe you were hungry.

خوب، نه، من نیستم، اما، آره، شاید تو گرسنه بودی.

Maybe you were salivating the other day because you were just hungry. Mr. Duncan, I am today.

شاید روز قبل به خاطر گرسنگی بزاق شما ترشح می شد. آقای دانکن، من امروز هستم.

I'm starving.

دارم از گرسنگی میمیرم

Darling, we bought a turkey, didn't we, for Christmas?

عزیزم، ما برای کریسمس یک بوقلمون خریدیم، نه؟

Not the country we bought it.

نه کشوری که آن را خریدیم.

Yeah, that's a different take. Yeah, yeah, I turkey gobble, gobble. Okay, okay.

بله، این یک برداشت متفاوت است. آره، آره، من بوقلمون می خورم، قورت می دهم. باشه، باشه

That's my impression of a turkey.

این برداشت من از یک بوقلمون است.

Gobble, gobble.

قورت دادن، قورت دادن

And, we've had four meals off it so far.

و، ما تا کنون چهار وعده غذایی از آن صرف کرده ایم.

And,

و

I boiled the bones, the carcase, the legs of the, of the turkey in a saucepan last night.

دیشب استخوان ها، لاشه، پاهای بوقلمون را در قابلمه ای جوشاندم.

And we've got wonderful soup today.

و ما امروز سوپ فوق العاده ای داریم.

So, I'm going to cook some potatoes and some sweet potatoes and some parsnips as a left over and put those in there.

بنابراین، من قصد دارم مقداری سیب زمینی و مقداری سیب زمینی شیرین و مقداری جعفری به عنوان باقیمانده بپزم و آن ها را در آنجا قرار دهم.

We're going to have this great big bowl of a turkey soup.

قرار است این کاسه بزرگ سوپ بوقلمون را بخوریم.

Later on.

بعدا

I can't believe how much turkey we have eaten this week.

من نمی توانم باور کنم چقدر بوقلمون در این هفته خورده ایم.

I feel my my poor body.

بدن بیچاره ام را حس می کنم.

That's the reason why I haven't eaten anything today.

به همین دلیل است که امروز چیزی نخوردم.

I'm trying to give my digestive system a little bit of a break, because all I've been doing is eating,

من سعی می‌کنم کمی به سیستم گوارشم استراحت بدهم، زیرا تمام کاری که انجام داده‌ام این است که می‌خورم،

eating, eating, and then occasionally it it was leaving me.

می‌خورم، می‌خورم، و بعد گاهی اوقات مرا ترک می‌کند.

But the eating seemed to be taking more of the time than the actual releasing, if that makes sense.

اما به نظر می‌رسید که غذا خوردن بیشتر از رهاسازی واقعی زمان می‌برد، اگر منطقی باشد.

So my stomach and my, my body feels as if it's being overloaded.

بنابراین شکم و بدن من احساس می‌کند که بیش از حد بار شده است.

So today I didn't eat anything this morning,

برای همین امروز صبح هیچی نخوردم،

although my stomach now is completely empty.

هر چند الان شکمم کاملا خالی است.

We are going to have a quick break and we are back.

یک استراحت سریع خواهیم داشت و برگشتیم.

Then with some some quick words and phrases connected to fashion.

سپس با چند کلمه و عبارات سریع مرتبط با مد.

Are you a fashionable person?

آیا شما یک فرد شیک پوش هستید؟

Do you believe that fashion is important?

آیا شما معتقدید که مد مهم است؟

All of that coming up at the moment.

همه اینها در حال حاضر در راه است.

There is Steve. And here is Mr. Steve.

استیو وجود دارد. و اینجا آقای استیو است.

He is also here in the studio as well.

او همچنین اینجا در استودیو است.

We are still here.

ما هنوز اینجا هستیم.

It is myself, Mr. Duncan.

من خودم آقای دانکن هستم.

And that guy over there is Mr. Steve.

و آن مرد آنجا آقای استیو است.

We are with you live on a Sunday here in the UK.

ما در یک روز یکشنبه در بریتانیا با شما هستیم.

It is just after ten minutes away from four in the afternoon.

فقط ده دقیقه بعد از چهار بعد از ظهر است.

We have something to talk about now, Mr..

ما الان چیزی داریم که در موردش صحبت کنیم، آقای

Steve, a lot of people that this time of year they will go to parties, they will visit relatives or friends,

استیو، خیلی ها که این موقع از سال به مهمانی می روند، به دیدن اقوام یا دوستان می روند،

they will spend time, maybe they will go somewhere nice to eat some food and quite often they will wear nice clothes.

وقت می گذرانند، شاید بروند یک جای خوب برای خوردن غذا. و اغلب آنها لباس های زیبا می پوشند.

They will look smart.

آنها باهوش به نظر خواهند رسید.

And I suppose it leads very nicely into this part of the live stream

و من فکر می کنم که به خوبی به این بخش از جریان زنده

looking at fashion.

که به مد نگاه می کند منجر می شود.

So there I am, underneath, looking very fashionable.

بنابراین من اینجا هستم، در زیر، بسیار شیک به نظر می رسم.

And over there you can see Mr. Steve.

و در آنجا می توانید آقای استیو را ببینید.

I think Mr.

Steve is, is dressed as a punk rocker from the late 1970s.

من فکر می کنم آقای

استیو لباس یک پانک راک از اواخر دهه 1970 به تن دارد.

I think you look amazing there, Steve.

من فکر می کنم شما آنجا شگفت انگیز به نظر می رسید استیو.

If only you looked like that in real life, you would have you would have the ladies chasing you all over the place.

اگر فقط در زندگی واقعی اینطور به نظر می رسیدید، مجبور بودید خانم ها همه جا شما را تعقیب کنند.

So we are looking at fashion, fashion, fashion, fashion.

بنابراین ما به مد، مد، مد، مد نگاه می کنیم.

As a noun, fashion is the prevailing custom, the manner, the current or popular thing.

به عنوان یک اسم، مد، عرف غالب، شیوه، امر جاری یا رایج است.

So generally as a noun we look at fashion as being the overall thing or a particular type of custom,

بنابراین به طور کلی به عنوان یک اسم، ما به مد به عنوان یک چیز کلی یا یک نوع خاص از عرف نگاه می کنیم،

something that is happening when we look at customs, we are looking at types of behaviour, things that people do.

چیزی که وقتی به آداب و رسوم نگاه می کنیم اتفاق می افتد، ما به انواع رفتارها نگاه می کنیم، کارهایی که مردم انجام می دهند.

A contemporary thing is often described as in fashion.

یک چیز معاصر اغلب به عنوان مد توصیف می شود.

So we do use this word quite a lot, don't we, Steve?

پس ما خیلی از این کلمه استفاده می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

Something that is seen as contemporary.

چیزی که به عنوان معاصر دیده می شود.

Thank you. Claudia.

متشکرم. کلودیا

Contemporary.

معاصر.

Yes. Something that is people is something out of the present time?

بله. چیزی که مردم است چیزی خارج از زمان حال است؟

Contemporary fashion, something that people are getting into.

مد معاصر، چیزی که مردم در حال ورود به آن هستند.

They like, what is the contemporary fashion of of what?

آنها دوست دارند، مد معاصر از چه چیزی است؟

What is contemporary fashion now? I think fashion changed.

مد معاصر الان چیست؟ به نظر من مد تغییر کرد.

Fashion cycles used to be a lot longer in the past, but they're very short now, aren't they? Yes.

چرخه های مد در گذشته بسیار طولانی تر بودند، اما اکنون بسیار کوتاه هستند، اینطور نیست؟ بله.

Yes. They almost round in in one year.

بله. آنها تقریباً در یک سال جمع می شوند.

You might find lots of fashions coming and going.

ممکن است مدهای زیادی را بیابید که می آیند و می روند.

It used to be about about ten years.

قبلاً حدود ده سال بود.

So, so each fashion would come and slowly vanish over ten years.

بنابراین، هر مد می آید و به آرامی طی ده سال ناپدید می شود.

But now it's much faster. Yes.

اما الان خیلی سریعتر شده بله.

I mean, I read this morning that apparently the it's been a fashion I didn't realise for women to have large handbags.

منظورم این است که امروز صبح خواندم که ظاهراً این مد شده است که من نمی‌دانستم برای زنان کیف دستی بزرگ داشته باشند.

Handbags, you know, but apparently that's now not fashionable.

کیف های دستی، می دانید، اما ظاهراً اکنون مد نیست.

And 20, 25, apparently you've got to have a smaller one.

و 20، 25، ظاهراً باید یک کوچکتر داشته باشید.

Let's see. Handbags.

ببینیم کیف های دستی

Handbags apparently have been very large.

کیف های دستی ظاهراً خیلی بزرگ بوده اند.

I mean, you know, this is if you follow fashion. Of course.

منظورم این است که می دانید، این در صورتی است که از مد پیروی کنید. البته.

You're on a bit of a treadmill if you do. Of course.

اگر این کار را انجام دهید کمی روی تردمیل هستید. البته.

But, yeah, apparently that there is a fashion at the moment isn't there for, for ladies to have hair extensions.

اما، بله، ظاهراً در حال حاضر مدی وجود دارد که برای خانم ها اکستنشن مو وجود ندارد.

Yeah.

آره

And have this giant voluminous hair cascading down

و این موهای حجیم غول‌پیکر را در

across the shoulders and down and that, you know, that clip in hair pieces, aren't they.

سرتاسر شانه‌ها و پایین قرار دهید و می‌دانید که آن گیره در تکه‌های مو، اینطور نیست.

Yeah. It's that sort of just in with your natural hair.

آره این دقیقاً با موهای طبیعی شما هماهنگ است.

I wonder when that fashion will go, I don't know.

من نمی دانم که این مد کی خواهد رفت، نمی دانم.

Well, it's it certainly looks as if it's, it's here to stay for the, the time being,

خب، مطمئناً به نظر می رسد که اینطور است، اینجا برای ماندن است، فعلاً

it's become fashionable for men who are losing their hair,

برای مردانی که موهایشان را از دست می دهند مد شده است،

which is no fault of their own.

که تقصیر خودشان نیست.

To was fashionable to, you know, keep cling on to as much hair as you could.

می دانید که مد بود تا جایی که می توانید به موهای خود بچسبید.

But now it's fashionable just to be, just to shave it short.

اما اکنون مد شده است فقط برای بودن، فقط کوتاه کردن آن.

And although although let us not forget the other thing men can do is go, go to another country

و اگرچه فراموش نکنیم کاری که مردان می‌توانند انجام دهند این است که بروند، اما

quite often it's Turkey and they will have a hair transplant or something like that.

اغلب به کشور دیگری می‌روند که ترکیه است و پیوند مو یا چیزی شبیه به آن انجام می‌دهند.

But I always think it's unfair that women are able to wear wigs and change their hair artificially.

اما من همیشه فکر می‌کنم ناعادلانه است که خانم‌ها بتوانند کلاه گیس بپوشند و موهای خود را به طور مصنوعی عوض کنند.

But when a man does it, it's, it's it's seen as weak or humorous, vain.

اما وقتی مردی این کار را انجام می دهد، ضعیف یا طنزآمیز و بیهوده دیده می شود.

Very strange that I always think that that I think men should be able to wear wigs

خیلی عجیب است که من همیشه فکر می کنم که به نظر من مردان اگر بخواهند باید بتوانند کلاه گیس بپوشند

if they want, without any prejudice or judgement being seen as conventional

، بدون اینکه تعصب یا قضاوتی مرسوم باشد

or the acceptable behaviour or appearance is also fashion

یا رفتار یا ظاهر قابل قبول نیز

as a noun, the shape, form or design of a particular thing.

به عنوان یک اسم، شکل، شکل یا طرح مد است. یک چیز خاص

It's fashion, so the noun is being used overall to describe that subject.

این مد است، بنابراین اسم به طور کلی برای توصیف آن موضوع استفاده می شود.

A kind or sort.

نوعی یا نوعی.

So things.

بنابراین چیزهایی.

So when we look at the word kind we are looking it type of thing, a thing, a fashion.

بنابراین وقتی به کلمه نوع نگاه می کنیم، به آن یک نوع چیز، یک چیز، یک مد نگاه می کنیم.

So there might be people in a certain group, but they all have different appearances or styles.

بنابراین ممکن است افراد در یک گروه خاص وجود داشته باشند، اما همه آنها ظاهر یا سبک متفاوتی دارند.

So all fashions of people, in that sense, we are talking about all sorts of people,

بنابراین، همه مدهای افراد، به این معنا، ما در مورد انواع افراد،

all types of people from that collection.

همه نوع افراد از آن مجموعه صحبت می کنیم.

After a fashion,

بعد از یک مد،

something that is similar but not as good.

چیزی که مشابه است اما نه به خوبی.

You might do something, Steve.

شما ممکن است کاری انجام دهید، استیو.

After a fashion, it means you are doing that thing, but you're not doing it is well.

بعد از یک مد، به این معنی است که شما آن کار را انجام می دهید، اما آن را خوب انجام نمی دهید.

It is a poor imitation of that thing you are doing.

این یک تقلید ضعیف از کاری است که شما انجام می دهید.

It after a fashion.

بعد از یک مد.

Yes, you might cook something that, you've been to a restaurant and you've had this beautiful, steak and chips,

بله، شما ممکن است چیزی بپزید که، به یک رستوران رفته باشید و به این زیبایی، استیک و چیپس خورده باشید،

for example, I which Maurizio said that he's had a very good steak in the UK.

به عنوان مثال، من که مائوریزیو گفت که او یک استیک بسیار خوب در بریتانیا خورده است.

Please tell me why you went

لطفاً به من بگویید چرا رفتید

and I'll try it for myself.

و من آن را برای خودم امتحان می کنم.

But, yeah, you might go out to a restaurant, there's a lovely meal, and then you try to recreate that same meal at home.

اما، بله، شما ممکن است به یک رستوران بروید، یک غذای دوست داشتنی وجود دارد، و سپس سعی کنید همان غذا را در خانه دوباره بسازید.

But, it's not that good.

اما، آنقدرها هم خوب نیست.

And so you could say that you sort of.

و بنابراین شما می توانید بگویید که به نوعی.

I've created this meal after a fashion.

من این غذا را بعد از مد درست کردم.

You've tried to make it like it was something, but it's not quite the same.

شما سعی کرده اید آن را طوری بسازید که انگار چیزی است، اما کاملاً یکسان نیست.

That's it.

همین.

As an adjective, a thing seen as popular and stylish is fashionable.

به عنوان یک صفت، چیزی که به عنوان محبوب و شیک دیده می شود مد است.

Something that is fashionable.

چیزی که مد است.

So a thing you are doing, wearing your appearance is in keeping with the current fashion.

بنابراین کاری که انجام می دهید، پوشیدن ظاهرتان مطابق با مد فعلی است.

So the adjective version is fashionable.

بنابراین نسخه صفت مد است.

A person might go along to a party and they turn up and they look fashionable.

ممکن است شخصی به یک مهمانی برود و ظاهر شود و شیک به نظر برسد.

They are dressed in a fashionable way.

آنها به شیوه ای شیک پوشیده شده اند.

Their appearance is very current.

ظاهر آنها بسیار جاری است.

Yeah, it's that good.

آره خیلی خوبه

That might just not just be clothes, that might be, being fashionable, might not just apply to close.

این ممکن است فقط لباس نباشد، ممکن است شیک بودن باشد، ممکن است فقط برای بستن به کار نرود.

It might be to certain social behaviours as well.

ممکن است به برخی رفتارهای اجتماعی نیز مربوط باشد.

It might not just be might not to be applying to clothes.

این ممکن است نه فقط ممکن است برای لباس استفاده نشود.

A type of behaviour that's a type of behaviour, particularly when you're eating at a restaurant, for example,

یک نوع رفتار که یک نوع رفتار است، به ویژه هنگامی که در رستوران غذا می خورید، برای مثال،

it might be fashionable to, to act or behave in a certain way.

ممکن است به شیوه ای خاص، رفتار یا رفتار کردن، شیک باشد.

And it wasn't previously something that could have been acceptable, wasn't acceptable before, might be acceptable now.

و قبلاً چیزی نبود که قابل قبول باشد، قبلاً قابل قبول نبود، ممکن است اکنون قابل قبول باشد.

And the other way round and the other way round.

و برعکس و برعکس.

Say, I like to pick my teeth after I've had a meal.

بگو، من دوست دارم بعد از صرف غذا دندان هایم را بچینم.

If I've had meat or something, I like to.

اگر گوشت یا چیزی خورده باشم، دوست دارم.

I like to pick my teeth with a little piece of wood called a toothpick.

من دوست دارم دندان هایم را با یک تکه چوب به نام خلال دندان بچینم.

But it has become unfashionable and people don't like to do it anymore.

اما دیگر مد نشده است و مردم دیگر دوست ندارند این کار را انجام دهند.

It might be fashionable, slightly late at a party.

ممکن است مد باشد، کمی دیر در یک مهمانی.

Yeah, we've got a move on, Steve.

آره، ما باید حرکت کنیم، استیو.

Fashionable can be stylish chic.

مد روز می تواند شیک شیک باشد.

Oh, I like that one. Ooh la la. Trendy.

اوه من اون یکی رو دوست دارم اوه لا لا. مد روز.

Something is in vogue.

چیزی در مد است.

It is in vogue. It is in fashion.

در مد است. در مد است.

Something is modern. It can be hot.

چیزی مدرن است. می تواند داغ باشد.

Something fashionable, something current can be described as hot.

چیزی مد روز، چیزی فعلی را می توان داغ توصیف کرد.

It can be described as in something is in.

می توان آن را به عنوان چیزی توصیف کرد که در آن است.

That's it.

The singular word in means fashionable.

همین.

کلمه مفرد در به معنای شیک پوش است.

It is in fashion, popular and also new as well, are often seen as synonyms of fashion.

در مد است، محبوب است و همچنین جدید است، اغلب به عنوان مترادف مد دیده می شود.

A little something in, as I mentioned, just is fashionable, and we might say that something is out.

یک چیز کوچک، همانطور که اشاره کردم، فقط مد است، و ممکن است بگوییم که چیزی خارج شده است.

It is out. It is unfashionable.

بیرون است. بی مد است.

The in thing is fashionable.

این چیز شیک است.

The thing that is out is unfashionable. Yeah.

چیزی که بیرون است غیر مد است. آره

High heels, high heels are out this year.

کفش های پاشنه بلند، کفش های پاشنه بلند امسال عرضه شد.

No, but I'm just saying that I have news for me.

نه ولی فقط میگم یه خبر دارم برام.

I like to wear my high heels.

من دوست دارم کفش پاشنه بلندم را بپوشم.

Hair extensions are out in 2025. Oh maybe.

اکستنشن مو در سال 2025 عرضه می شود. اوه شاید.

Or you could say that that long dresses

یا می‌توانید بگویید که لباس‌های بلند

not miniskirts are in again just means they're

و نه دامن‌های کوچک، فقط به این معنی است که

in fashion again. Yeah. That's good news for many men.

دوباره مد شده‌اند. آره این خبر خوبی برای بسیاری از مردان است.

Many men like to see the ladies in the mini skirts.

بسیاری از مردان دوست دارند خانم ها را در دامن های کوتاه ببینند.

And so fashion, fashion comes and goes.

و بنابراین مد، مد می آید و می رود.

Things can be in fashion.

چیزها می توانند مد باشند.

And then they go out of fashion.

و سپس آنها از مد خارج می شوند.

Thank you. Palmira.

متشکرم. پالمیرا.

The word fashion can also be a verb as well, Steve.

کلمه مد همچنین می تواند یک فعل نیز باشد، استیو.

To create something, to make something or design something.

ایجاد چیزی، ساختن چیزی یا طراحی چیزی.

You fashion something, you make something.

شما چیزی را مد می کنید، چیزی می سازید.

It is a form of creativity.

نوعی خلاقیت است.

The word fashion can also be used as a verb to form something creatively as well.

کلمه مد همچنین می تواند به عنوان یک فعل برای ایجاد چیزی خلاقانه نیز استفاده شود.

So as Steve said earlier, there are many ways of using this word, and in this sense

بنابراین همانطور که استیو قبلاً گفت، راه‌های زیادی برای استفاده از این کلمه وجود دارد، و از این نظر

we are designing something maybe artistically or maybe something that is going to be displayed.

ما چیزی را طراحی می‌کنیم که شاید هنرمندانه باشد یا شاید چیزی که قرار است نمایش داده شود.

Yes, I want if you had a block of wood or a bit of stone, you want, you know, if you had a block of wood

بله، می‌خواهم اگر یک بلوک چوب یا کمی سنگ داشتید، می‌خواهید، می‌دانید، اگر یک بلوک چوبی داشتید

and you wanted to fashion something out of that, it means you're creating something from that.

و می‌خواستید چیزی از آن بسازید، به این معنی است که از آن چیزی می‌سازید.

You might, you know, you use a chisel to,

می دانید، ممکن است از یک اسکنه استفاده کنید تا

to make that piece of

آن تکه

wood into a statue of somebody's head and you fashion it into something.

چوب را به مجسمه سر کسی تبدیل کنید و آن را به شکلی درآورید.

It means, as you say, your turning something into something else, and.

به این معنی که شما می گویید چیزی را به چیز دیگری تبدیل می کنید و.

Then we are using that as a verb.

سپس از آن به عنوان فعل استفاده می کنیم.

The word fashion stems from Latin, and it comes from the word to make group

کلمه مد از لاتین گرفته شده است و از کلمه ساختن گروه

or group together and gather, believe it or not.

یا گروه با هم و جمع کردن، باور کنید یا نه، آمده است.

So fashion comes from the word make or maybe arrange or group together.

بنابراین مد از کلمه ساختن یا شاید ترتیب دادن یا گروه کردن می آید.

Come together as a group.

به صورت گروهی دور هم جمع شوید.

And that's why we have the word faction, by the way, that also derives from the same root.

و به همین دلیل است که ما کلمه جناح را داریم که اتفاقاً آن نیز از همین ریشه گرفته شده است.

In general terms, fashion is seen as the acceptable manner, the way to behave, the way to dress, the way to do things.

به طور کلی، مد به عنوان شیوه قابل قبول، نحوه رفتار، نحوه لباس پوشیدن، روش انجام کارها دیده می شود.

So I suppose, Steve, would you say that some countries might be less fashionable than others?

بنابراین، فکر می‌کنم، استیو، آیا شما می‌گویید که برخی کشورها ممکن است کمتر از سایرین شیک باشند؟

And by that I mean people to be aware of the fashions?

و منظورم این است که مردم از مدها آگاه باشند؟

Now, I would never say that I'm fashion conscious or I don't.

در حال حاضر، من هرگز نمی گویم که من آگاه به مد هستم یا نه.

I don't think about fashion very much.

من زیاد به مد فکر نمی کنم.

If I like wearing something, then I wear it.

اگر من دوست دارم چیزی بپوشم، آن را می پوشم.

I don't feel as if I'm having to to follow any particular type of fashion at all,

اصلاً احساس نمی‌کنم که مجبور باشم از نوع خاصی از مد

or a type of behaviour.

یا یک نوع رفتار پیروی کنم.

Maybe.

شاید.

Maybe if we went to lots of parties.

شاید اگر مهمانی های زیادی می رفتیم.

Yes. In, in, in London, we would,

بله. در لندن، در لندن، ما می

we'd want to be fashionable because and of course, it depends. I mean, it's a bit of a shallow world, isn't it?

خواهیم شیک پوش باشیم زیرا و البته بستگی دارد. منظورم این است که این یک دنیای کم عمق است، اینطور نیست؟

If you go, if your friends won't accept you because you're not waiting

اگر رفتید، اگر دوستانتان شما را نپذیرفتند زیرا منتظر نیستید که

wearing the latest fashions, then maybe you need to change your friends. Yes. That's it.

آخرین مدها را بپوشید، شاید لازم باشد دوستانتان را عوض کنید. بله. همین.

If you need to wear, keep changing your clothes and, to be accepted in certain groups, then, maybe.

اگر نیاز به پوشیدن دارید، لباس‌هایتان را عوض کنید و در گروه‌های خاصی پذیرفته شوید، شاید.

Well, unless you want you want to be feel belonging to those groups, but.

خوب، مگر اینکه بخواهید بخواهید به آن گروه ها تعلق داشته باشید، اما.

Yeah, well, it's a choice. It's a choice. Yeah.

بله، این یک انتخاب است. این یک انتخاب است. آره

So a person might have good fashion sense.

بنابراین یک فرد ممکن است حس خوبی از مد داشته باشد.

They dress in a fashionable way.

آنها به شیوه ای شیک لباس می پوشند.

We might describe a person who has good dress sense or fashion sense.

ممکن است فردی را توصیف کنیم که حس لباس پوشیدن یا حس مد خوبی دارد.

They always wear things that might be in fashion or something that is suitable for them.

آنها همیشه چیزهایی می پوشند که ممکن است مد باشد یا چیزی که برای آنها مناسب است.

Of course, not everyone can wear all types of clothing.

البته همه نمی توانند همه نوع لباس بپوشند.

Some clothing looks better on certain people.

برخی از لباس ها برای افراد خاص بهتر به نظر می رسند.

Fashions come and fashions go.

مدها می آیند و مدها می روند.

The current thing soon becomes outdated.

چیز فعلی به زودی منسوخ می شود.

I remember a time when I was fashionable.

زمانی را به یاد دارم که شیک پوش بودم.

Mr. Steve, do you remember that way back in 2008, 2009, 2010?

آقای استیو، آیا آن راه را در سال های 2008، 2009، 2010 به یاد دارید؟

I was very fashionable. But then of course,

من خیلی شیک بودم اما مطمئناً،

like all things,

مانند همه چیزها،

those fashions will change, so the current thing will soon become outdated.

آن مدها تغییر خواهند کرد، بنابراین چیز فعلی به زودی منسوخ خواهد شد.

Finally, Steve, you'll be pleased to hear something that is unfashionable

در نهایت، استیو، از شنیدن چیزی که نامشخص است

can be described as out of date, old fashioned, dated, old hat,

را می‌توان به‌عنوان منسوخ، قدیمی، قدیمی، کلاه قدیمی، منسوخ توصیف کرد ، خوشحال خواهید شد

obsolete. I don't like that one.

. من اون یکی رو دوست ندارم

And so yesterday that is so yesterday.

و پس دیروز که همین دیروز است.

It means we don't do it anymore.

یعنی ما دیگر این کار را نمی کنیم.

It is so yesterday.

دیروز همینطور است.

And there we go.

و ما به آنجا می رویم.

Some words and phrases connected to fashion.

برخی از کلمات و عبارات مرتبط با مد.

Yes, you can often be described as old fashion, can't you, people? That's often a criticism of people.

بله، اغلب شما را می توان به عنوان مد قدیمی توصیف کرد، نه، مردم؟ این اغلب انتقاد از مردم است.

They will level at you if you're wearing clothes that

اگر شما

either.

Maybe if you went into a garden wearing a suit and tie. Yes.

هم آن لباس را بپوشید، شما را هم سطح خواهند کرد.

شاید اگر با کت و شلوار و کراوات به باغ می رفتید. بله.

Which is what people used to do back in the 1940s and 50s and even the 1960s.

کاری که مردم در دهه های 1940 و 50 و حتی دهه 1960 انجام می دادند.

In the UK, a man going into his garden would would be wearing a tie.

در بریتانیا، مردی که به باغش می‌رود، کراوات می‌بندد.

My granddad did. Yeah.

پدربزرگم این کار را کرد. آره

My granddad, when he went into the garden he would do some gardening and quite often he would have a suit with a tie.

پدربزرگ من وقتی به باغ می رفت کمی باغبانی می کرد و اغلب کت و شلوار کراوات می پوشید.

They put it on a shirt because they'd be, they'd be in the greenhouse. Yeah.

آنها آن را روی یک پیراهن گذاشتند، زیرا آنها می توانند در گلخانه باشند. آره

Tending to his tomatoes and he'd be, it'd be dressed in a casual suit like they were going to church.

وقتی به گوجه‌فرنگی‌هایش رسیدگی می‌کرد و او می‌شد، کت و شلوار معمولی می‌پوشید، مثل اینکه دارند به کلیسا می‌روند.

And that was just.

و این فقط بود.

But now that would be seen as very old fashioned. That is incredible.

اما اکنون آن را بسیار قدیمی می بینند. این باور نکردنی است.

People, I often get my my sister sometimes thinks I'm old fashioned

مردم، من اغلب متوجه می شوم که خواهرم گاهی اوقات فکر می کند من قدیمی هستم،

because she likes to keep up with the fashions, but, I just couldn't care less.

زیرا دوست دارد با مد پیش برود، اما من نمی توانستم اهمیتی بدهم.

But, you know, it's quite often people would say to me and have done.

اما، می دانید، اغلب مردم به من می گویند و انجام داده اند.

Oh, you're a bit old fashioned, aren't you.

اوه، شما کمی قدیمی هستید، نه.

But that can not just in your dress, that can be in the way that you perceive life.

اما این می تواند نه تنها در لباس شما، بلکه می تواند در نحوه درک شما از زندگی باشد.

And you think about things, your character, maybe some of the phrases you use are

و به چیزها، شخصیت خود فکر می کنید، شاید برخی از عباراتی که استفاده می کنید

phrases that you got from your parents that aren't used anymore in, in modern parlance.

عباراتی باشد که از پدر و مادرتان گرفته اید و در اصطلاح امروزی دیگر در آنها استفاده نمی شود.

Well, there's a word. There's a word. Yes. So, but you do.

خوب، یک کلمه وجود دارد. یه کلمه هست بله. بنابراین، اما شما انجام می دهید.

Sometimes you meet people and they use phrases that are old fashioned, that people don't use anymore.

گاهی اوقات با مردم ملاقات می کنید و آنها از عباراتی استفاده می کنند که از مد افتاده است، که مردم دیگر از آنها استفاده نمی کنند.

So it's not just about your clothes.

پس این فقط مربوط به لباس شما نیست.

It could be about your manner, the way you say things.

این می تواند در مورد رفتار شما، نحوه بیان چیزها باشد.

The way you express yourself. Right.

روشی که خود را بیان می کنید. درسته

I need a cup of tea, Mr. Duncan, that we. Don't worry, Mr. Steve. I've not forgotten.

من به یک فنجان چای نیاز دارم، آقای دانکن، که ما. نگران نباشید، آقای استیو. من فراموش نکرده ام

We are going in a moment.

یه لحظه دیگه میریم

Thank you. Steve. And you know, this is the last.

متشکرم. استیو و می دانید، این آخرین است.

The last ever English addict of 2024.

آخرین معتاد انگلیسی سال 2024.

So we will not be here until next year.

بنابراین تا سال آینده اینجا نخواهیم بود.

So we will be back on Wednesday.

بنابراین ما چهارشنبه برمی گردیم.

I'm not sure if Steve is here, but I will definitely be here welcoming with you

مطمئن نیستم استیو اینجا باشد یا نه، اما قطعاً اینجا خواهم بود و با شما پذیرایی خواهم کرد،

the new year 2025 is when I will be back on January the 1st.

سال جدید 2025 زمانی است که در اول ژانویه برمی گردم.

It is just around the corner.

همین نزدیکی است.

So thank you, Mr. Steve for joining me today.

بنابراین از شما متشکرم، آقای استیو که امروز به من پیوستید.

And also of course during this year without Mr.

و همچنین البته در طول این یک سال بدون آقای

Steve we would have nothing, nothing to talk about.

استیو ما هیچ چیز و چیزی برای صحبت کردن نخواهیم داشت.

But don't say that, Mr. Duncan.

اما این را نگو، آقای دانکن.

Sometimes I say controversial things, but hopefully it opens up debate and, encourages people to make comments on the live stream.

گاهی اوقات من چیزهای بحث برانگیزی می گویم، اما امیدوارم این بحث ها را باز کند و مردم را تشویق کند که در جریان زنده نظر بدهند.

Oh, click away or click away. Well hopefully not.

اوه، دور کلیک کنید یا کلیک کنید. خوب امیدوارم نه.

Yeah.

آره

It's been wonderful being here all year.

اینجا بودن در تمام سال فوق العاده بود.

And of course some of you will celebrate New Year earlier than others.

و البته برخی از شما سال نو را زودتر از دیگران جشن می گیرید.

Because of the the time difference and the the world turning on its axis.

به دلیل اختلاف زمانی و چرخش جهان بر محور خود.

So we look forward to to seeing you all, on Wednesday.

بنابراین ما مشتاقانه منتظر دیدار همه شما در روز چهارشنبه هستیم.

I think I will be there on Wednesday, Mr. Duncan. Oh, I'll say hello to everybody.

فکر کنم چهارشنبه اونجا باشم آقای دانکن. اوه، من به همه سلام می کنم.

Wish everybody happy New Year.

سال نو را به همه تبریک می گویم.

But, if I'm not there, I wish you all a happy New Year from me.

اما، اگر من آنجا نباشم، از طرف من سال نو را به همه شما تبریک می گویم.

And, see you very soon.

و خیلی زود میبینمت

Thank you, Mr. Steve. And he is going now. Catch you later, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو. و الان داره میره بعداً شما را بگیرم، آقای استیو.

There he goes.

آنجا می رود.

Mr. Steve is with us every Sunday when everything is normal.

آقای استیو هر یکشنبه که همه چیز عادی است با ما است.

Mr.. Steve is always with us on Sunday.

آقای استیو همیشه یکشنبه با ماست.

And of course, sometimes on Wednesday, if he's taking a break from work,

و البته، گاهی اوقات چهارشنبه، اگر او از کار استراحت کند،

we are going we've been with you now for nearly four hour four.

ما می رویم، ما الان نزدیک به چهار ساعت و چهار با شما هستیم.

Oh, it's 4:12 o'clock.

اوه، ساعت 4:12 است.

So I've been with you for two hours and 12 minutes. Can you believe it?

بنابراین من دو ساعت و 12 دقیقه با شما هستم. باورت میشه؟

I will see you on Wednesday.

چهارشنبه میبینمت

And of course it will be next year on Wednesday.

و البته سال آینده چهارشنبه خواهد بود.

So have a super duper time.

پس وقت فوق العاده ای داشته باشید.

Whatever you are doing your own way of celebrating the New Year as it arrives.

هر کاری که می‌کنید به روش خودتان برای جشن گرفتن سال نو با فرا رسیدن آن انجام می‌دهید.

I hope you have a super time.

امیدوارم بهتون خوش بگذره

Thank you for joining me for all of this year.

از اینکه در تمام این سال به من پیوستید متشکرم.

If you have been around for a while, thank you very much.

اگر مدتی است که هستید، بسیار ممنونم.

If you are a new subscriber or a new viewer, I hope I will see you as well in 2025.

اگر شما یک مشترک جدید یا یک بیننده جدید هستید، امیدوارم در سال 2025 شما را نیز ببینم

Thank you very much for your company. I will see you later on.

. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم. بعدا میبینمت شب سال نو

Have a good

خوبی داشته باشید

New Year's Eve and I will see you on the 1st of January on Wednesday.

و روز چهارشنبه اول ژانویه شما را می بینم.

And yes, it will be 2025.

و بله، سال 2025 خواهد بود.

And of course, until the next time we meet.

و البته، تا دفعه بعدی که ملاقات کنیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد

Of course. You know, I've been doing it all year.

البته. می دانید، من تمام سال این کار را انجام داده ام.

Every time I come to the end of one of my live streams.

هر بار که به انتهای یکی از پخش زنده ام می رسم.

To Ta for now.

فعلا به تا.

Happy New Year.

سال نو مبارک.