👃 26 English idioms using parts of the body 👈 - Learn English with Mr Duncan 🦶

There is one thing we all have in common.

یک چیز مشترک همه ما وجود دارد.

A thing that we all own and use every day.

چیزی که همه ما مالک آن هستیم و هر روز از آن استفاده می کنیم.

This thing comes in all shapes, colours and sizes.

این چیز در همه اشکال، رنگ ها و اندازه ها وجود دارد.

Some of us use this thing more than others.

برخی از ما بیشتر از دیگران از این چیز استفاده می کنیم.

Many of us take good care of this thing,

بسیاری از ما به خوبی از این چیز مراقبت می کنیم،

while others neglect theirs.

در حالی که دیگران از آنها غفلت می کنند.

You are born with this thing

شما با این چیز به دنیا می آیید

and it is yours until the day it stops working.

و تا روزی که دیگر کار نمی کند مال شماست.

of course I am of course talking about the human body.

البته من در مورد بدن انسان صحبت می کنم.

It is interesting to note that there  are many idioms and phrases in English

جالب است بدانید که اصطلاحات و عبارات زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد

that refer to the body…

که به بدن

or to be more precise, body parts.

یا به عبارت دقیق‌تر به اعضای بدن اشاره دارد.

Today we will look at some of them together…

امروز به برخی از آنها با هم نگاه خواهیم کرد...

the idioms I mean;

منظورم از اصطلاحات است.

not the actual body parts.

نه اعضای واقعی بدن

There are many ways of using the words

راه های زیادی برای استفاده از کلماتی

that name parts of the body in figurative form.

که قسمت هایی از بدن را به شکل مجازی نام می برند وجود دارد.

For example…

به عنوان مثال...

To be sick to your stomach

بیمار بودن برای معده

To feel disgusted or deeply upset by something.

احساس انزجار یا ناراحتی عمیق از چیزی.

“I feel sick to my stomach over losing my job.”

"به خاطر از دست دادن شغلم احساس ناراحتی می کنم."

To have a nose for something

داشتن بینی برای چیزی

To have good intuition or  ability of a certain thing.

داشتن شهود خوب یا توانایی یک چیز خاص.

“I have a nose for finding bargains in the sales.”

"من برای یافتن مقرون به صرفه در فروش دارم."

To cost an arm and a leg

قیمت یک دست و پا

An item that was very expensive,  or more expensive than you thought.

کالایی که بسیار گران یا گران‌تر از آن چیزی بود که فکر می‌کردید.

“This watch cost me an arm and a leg.”

"این ساعت برای من یک دست و یک پا قیمت داشت."

To be a sight for sore eyes

منظره ای برای چشم های دردناک

To look beautiful. Often expressed  as relief during a bad time.

برای زیبا جلوه دادن. اغلب به عنوان تسکین در زمان بد بیان می شود.

“You really are a sight for  sore eyes on this dull day.”

"شما واقعاً منظره ای برای چشم های دردناک در این روز کسل کننده هستید."

Give someone the elbow.

آرنج را به کسی بدهید کنار

To push someone aside, or  exclude someone from an activity.

زدن شخصی، یا حذف شخصی از یک فعالیت.

“I don’t have a girlfriend, I  gave her the elbow last week.”

"من دوست دختر ندارم، هفته گذشته آرنج را به او دادم."

Get your foot in the door.

پایت را در درب کن

Take your place when an opportunity arises.

وقتی فرصتی پیش آمد جای خود را بگیرید.

“Get your foot in the door,  or you will not be chosen.”

«پایت را در درب کن، وگرنه انتخاب نمی‌شوی.»

Cut off your nose to spite your face.

بینی خود را برش دهید تا با صورت خود مخالفت کنید.

To harm oneself whilst punishing someone.

آسیب رساندن به خود در حین تنبیه کسی

“By not talking to me, you are cutting  your nose off to spite your face.”

"با صحبت نکردن با من، بینی خود را برای کینه توزی با صورت خود می برید."

Get your teeth into something

دندان های خود را در چیزی بگیرید

To do something with passion and enthusiasm.

تا کاری را با اشتیاق و اشتیاق انجام دهید.

“I can’t wait to get my  teeth into this new project.”

"من نمی توانم صبر کنم تا دندان هایم را وارد این پروژه جدید کنم."

To be neck and neck with someone.

گردن و گردن با کسی بودن.

At an equal position in a contest or race.

در یک موقعیت برابر در یک مسابقه یا مسابقه.

“We are neck and neck on the sales chart.”

"ما در نمودار فروش گردن و گردن هستیم."

Something is a no brainer.

یک چیزی بی فکر است.

A sure fire thing that must  be done… without question.

کاری مطمئن که باید انجام شود... بدون تردید.

To be all fingers and thumbs.

همه انگشتان و شست ها باشند.

To be in a confused or clumsy state.

در حالت گیج یا دست و پا چلفتی بودن.

You are all fingers and thumbs.

شما همه انگشت و شست هستید.

“I can’t work this machine,  I’m all fingers and thumbs.”

«من نمی‌توانم با این دستگاه کار کنم، همه انگشت و شست هستم.»

Something is a pain in the neck.

چیزی در گردن درد است.

An annoying thing that makes a person angry.

چیزی آزاردهنده که انسان را عصبانی می کند.

“My boss is such a pain in the neck.”

"رئیس من اینقدر در گردن درد دارد."

To have the nerve to do something.

داشتن اعصاب انجام کاری

Show courage and bravery.

شجاعت و شجاعت نشان دهید.

“I can’t believe you had  the nerve to quit your job.”

«باورم نمی‌شود که شما اعصاب این را داشتید که کارتان را ترک کنید.»

Get something off your chest.

چیزی از سینه خود بردارید

Talk to someone about your  problems or a thing troubling you.

در مورد مشکلات یا چیزی که شما را آزار می دهد با کسی صحبت کنید.

“You will feel much better after  you get it off your chest.”

"بعد از اینکه آن را از روی سینه خود بردارید، احساس بسیار بهتری خواهید داشت."

To get cold feet.

برای سرد شدن پاها

Lose one’s courage, or to back out of something.

از دست دادن شجاعت یا عقب نشینی از چیزی.

“I was going to marry her, but I got cold feet.”

من قصد داشتم با او ازدواج کنم، اما سردم شد.

Let your hair down.

موهاتو بذار پایین

Have some fun… enjoy yourself for a while.

کمی لذت ببرید… برای مدتی از خودتان لذت ببرید.

“Let’s go out tonight and let our hair down.”

"بیا امشب بیرون برویم و موهایمان را رها کنیم."

Bite your tongue.

زبونتو گاز بگیر.

Hold back from saying what you really mean,

از گفتن آنچه واقعاً منظورتان است،

or what you want to say.

یا آنچه می خواهید بگویید، خودداری کنید.

“I had to bite my tongue while  talking with my boss today.”

"امروز هنگام صحبت با رئیسم مجبور شدم زبانم را گاز بگیرم ."

Pay lip service to someone.

به کسی لبیک بدهید.

To say kind things to someone,  so as to make them feel better.

گفتن جملات محبت آمیز به کسی، برای اینکه احساس بهتری داشته باشد.

Insincere views meant to make one feel better.

دیدگاه های غیر صادقانه به معنای ایجاد احساس بهتر است.

“The local politician will not do anything…

"سیاستمدار محلی هیچ کاری انجام نخواهد داد...

It is all lip service to keep us quiet.”

همه اینها برای ساکت نگه داشتن ما است."

Keep your chin up.

سرتو بالا بگیر.

Stay happy and positive about things.

در مورد چیزها شاد و مثبت بمانید.

“Keep your chin up, things will be fine.”

"چانه خود را بالا نگه دارید، همه چیز خوب خواهد شد."

Keep your eye on the ball.

چشم هایت را روی توپ نگه دار.

Concentrate on something  without losing sight of it.

بدون از دست دادن چیزی روی چیزی تمرکز کنید.

“In this job, you have to  keep your eye on the ball.”

"در این شغل، شما باید مراقب توپ باشید."

A slap on the wrist.

یک سیلی روی مچ دست.

A mild punishment, with no serious consequences.

مجازاتی ملایم، بدون عواقب جدی.

“The police gave him a slap  on the wrist and let him go.”

پلیس یک سیلی به مچ دست او زد و او را رها کرد.»

Turn a blind eye to something.

چشم بر چیزی ببند.

Ignore a bad action.

یک عمل بد را نادیده بگیرید.

“For ten years they turned a  blind eye to what was happening.”

آنها به مدت ده سال روی آنچه اتفاق می‌افتد چشم پوشی کردند.»

To have butterflies in your stomach.

برای داشتن پروانه در شکم

The mixture of excitement and fear over something.

مخلوطی از هیجان و ترس از چیزی.

“Before my first performance I  had butterflies in my stomach.”

"قبل از اولین اجرایم پروانه هایی در شکمم وجود داشت."

To tear your hair out.

برای پاره کردن موهایت

To become stressed or angry  over something or someone.

استرس یا عصبانی شدن به خاطر چیزی یا کسی.

“I was tearing my hair out  whilst writing this report.”

« هنگام نوشتن این گزارش داشتم موهایم را می‌دریدم.» به

Give someone a hand.

کسی دست بده

Help someone with a task.  Offer assistance to someone.

در انجام یک کار به کسی کمک کنید. به کسی کمک کنید

“I can give you a hand moving  your furniture in if you want.”

«اگر بخواهی، می‌توانم دستی به تو بدهم و اثاثیه‌ات را به داخل ببرم.»

Dip your toe in the water.

انگشت پا را در آب فرو کنید.

Try something new, to see if you like it.

چیز جدیدی را امتحان کنید، ببینید آیا آن را دوست دارید یا خیر.

“Just dip your toe in the water first

"

before you decide if you want to do it.”

قبل از اینکه تصمیم بگیرید آیا می خواهید این کار را انجام دهید، ابتدا انگشت پا را در آب فرو کنید."

So as you can see…

بنابراین همانطور که می بینید ...

there are many expressions in English

عبارات زیادی در انگلیسی وجود دارد

that use parts of the body in a figurative way.

که از قسمت های بدن به صورت مجازی استفاده می کند.

It is worth remembering that many languages

شایان ذکر است که بسیاری از زبان‌ها

have ‘figures of speech’ within them.

دارای «شکل‌های گفتاری» هستند.

Perhaps some of the ones I showed you today

شاید برخی از مواردی که امروز به شما نشان دادم

are used in your country as well.

در کشور شما نیز استفاده شود.

If they are please let me know

اگر آنها هستند لطفا

in the comments below.

در نظرات زیر به من اطلاع دهید.