Anniversary / Remembrance - Words & Phrases - English Addict 241 - 🚨LIVE CHAT🚨 - Sun 19th March 2023

Come on, man.

بیا مرد می

You can tell that Easter is on the way because now

توانید بگویید که عید پاک در راه است زیرا اکنون

we have hot cross buns for sale in our favourite tea

ما نان های صلیب داغ برای فروش در اتاق چای مورد علاقه خود در

room here in Much Wenlock.

اینجا در Much Wenlock داریم.

Apparently, we are the first ones to try them.

ظاهراً ما اولین کسانی هستیم که آنها را امتحان می کنیم.

So here is

بنابراین در اینجا

a fresh cross burn, which I'm not going to sample live for you.

یک سوختگی متقاطع جدید است که من قصد ندارم آن را به صورت زنده برای شما نمونه برداری کنم.

Hmm. Oh, my goodness.

هوم اوه خدای من.

It's so fruity and lots of cinnamon as well.

خیلی میوه ای است و همچنین مقدار زیادی دارچین دارد.

My favourite ingredient.

ماده مورد علاقه من

So Easter is coming

بنابراین عید پاک در راه است

and hot cross buns have arrived.

و نان های متقاطع داغ از راه رسیده است.

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We are back.

ما برگشتیم.

We are here. We are live.

ما اینجا هستیم. ما زنده هستیم - ما زندگی میکنیم.

Where are you?

شما کجا هستید؟

Oh, there you are. Over there.

اوه، شما اینجا هستید. در آنجا. آیا

Can you see them, Steve? Over there.

می توانی آنها را ببینی، استیو؟ در آنجا.

They're watching us.

دارند ما را زیر نظر دارند

They're spying on us.

دارن از ما جاسوسی میکنن

What are they up to? I wonder.

آنها در چه کاری هستند؟ من تعجب میکنم.

Hi, everybody. Hi.

سلام به همه. سلام.

This is Mr.

این آقای

Duncan and also Mr.

دانکن و همچنین آقای

Steve. Mr.

استیو است. آقای

Steve is here after his little absence because he was busy.

استیو بعد از غیبت اندک اینجاست چون سرش شلوغ بود.

By the way, we are going to take a look at what Mr.

راستی، ما قصد داریم نگاهی به کارهایی که آقای

Steve was doing last night.

استیو دیشب انجام می داد بیاندازیم.

He was performing in front of a big audience

او در مقابل تماشاچیان زیادی اجرا می کرد

and it was a lot of fun and I was there as well.

و بسیار سرگرم کننده بود و من هم آنجا بودم.

Hi, everybody. I hope you are well today.

سلام به همه. امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

If you didn't need reminding, you might need reminding that spring is in the air.

اگر نیازی به یادآوری نداشتید، ممکن است نیاز به یادآوری داشته باشید که بهار در هوا است.

And look at that behind right now that is out of the window looking outside

و همین الان به آن پشت سر نگاه کنید که از پنجره بیرون را نگاه می کند

and all of the cherry blossom has come out

و تمام شکوفه های گیلاس بیرون آمده اند

and it is starting to feel like spring.

و انگار بهار شده است.

We had a very interesting walk yesterday, didn't we?

دیروز یه پیاده روی خیلی جالب داشتیم، نه؟

Yeah, we did.

Yes, we we decided to go in a nice sort of easy walk in that was sun was out.

بله، ما انجام دادیم.

بله، ما تصمیم گرفتیم در یک پیاده‌روی راحت و زیبا برویم که آفتاب بیرون بود.

It was beautiful. It was lovely. But

زیبا بود. دوست داشتنی بود. اما به

we got halfway

نیمه رسیدیم

and then it started raining and it was a very, very long, prolonged.

و بعد باران شروع شد و خیلی خیلی طولانی و طولانی بود.

Oh I like that.

اوه من آن را دوست دارم.

That word prolonged something that goes on longer than you expect.

این کلمه چیزی را طولانی کرد که بیش از آنچه انتظار داشتید ادامه پیدا کند.

It is prolonged and it was a rain storm

طولانی شد و طوفان بارانی بود

and it was rainy, but it was very strange.

و بارانی بود اما خیلی عجیب بود.

I didn't feel stressed by it.

من از آن استرس نداشتم.

I found it somehow therapeutic.

من آن را به نوعی درمانی یافتم.

I don't know why it felt nice being out there.

نمی دانم چرا حضور در آنجا حس خوبی داشت.

The the the air, the fresh air.

هوا، هوای تازه

I don't know what it is if you outside when it rains,

نمی دونم چی می شه وقتی بارون میاد بیرون،

the air is very clear and it does something to you.

هوا خیلی صافه و یه کاری بهت می کنه.

Even though we did get a little bit well, we had to shelter under a tree.

با وجود اینکه کمی حالمان خوب شد، مجبور شدیم زیر درختی پناه بگیریم.

We got wet thankfully there was no lightning,

خیس شدیم خوشبختانه رعد و برق نبود،

but yes, it was pouring down.

اما بله، داشت می بارید.

There were floods when we got into when there were floods all over the roads

وقتی وارد شدیم سیل آمد که سیل در سراسر جاده ها

and big puddles and but we dried off

و گودال های بزرگ بود و اما ما

nicely in the tea shop.

در چای فروشی به خوبی خشک شدیم.

Yes. So we went through we went for a cup of coffee

آره. بنابراین ما از آنجا رفتیم و برای یک فنجان قهوه رفتیم

and we had a hot cross bun as well.

و یک نان کراس داغ هم خوردیم.

Very nice.

بسیار خوب.

And if you needed reminding that Easter is coming,

و اگر نیاز به یادآوری داشتید که عید پاک در راه است،

I think it's actually on April the ninth.

فکر می کنم در واقع در نهم آوریل است.

The 9th of April for us is Easter Sunday.

نهم آوریل برای ما یکشنبه عید پاک است.

Of course, we will be with you on Easter Sunday.

البته یکشنبه عید پاک با شما خواهیم بود.

As long as nothing happens between now and then,

تا زمانی که هیچ اتفاقی بین الان و آن زمان رخ ندهد،

I suppose we should address the thing that has happened this week.

فکر می کنم باید به اتفاقی که این هفته افتاده است بپردازیم.

Sadly for those who don't know, my

متأسفانه برای کسانی که نمی دانند،

my mother passed away on Thursday

مادرم روز پنجشنبه

after a long illness suffering from Alzheimer's.

پس از یک بیماری طولانی که از آلزایمر رنج می برد درگذشت.

And Thursday morning, sadly, she passed away.

و صبح روز پنجشنبه متأسفانه از دنیا رفت.

And I have to say it was it was not not good news.

و باید بگویم که خبر خوبی نبود.

And I suppose now I feel I don't know what the feeling is.

و فکر می کنم اکنون احساس می کنم نمی دانم چه احساسی دارم.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

I think everyone faces these this sort of situation in a different way.

من فکر می کنم هرکسی به گونه ای متفاوت با این شرایط روبرو می شود.

Some people are quite distraught, some people feel numb.

برخی افراد کاملاً پریشان هستند، برخی افراد احساس بی حسی می کنند.

And I suppose that's one of the feelings that I have.

و فکر می کنم این یکی از احساساتی است که من دارم.

I feel slightly numb from it.

از آن کمی احساس بی حسی می کنم.

But also, and this is going to sound weird to some people, I feel strangely relieved

اما همچنین، و این برای برخی از مردم عجیب به نظر می رسد، من به طرز عجیبی احساس آرامش می کنم،

because I always thought

زیرا همیشه فکر می کردم

that for the past three years my mother was suffering.

در سه سال گذشته مادرم رنج می برد.

It's not a very nice situation to be in.

موقعیت خیلی خوبی نیست.

If you see someone who is suffering from Alzheimer's

اگر کسی را ببینید که از آلزایمر

or dementia, it is quite

یا زوال عقل رنج می‌برد، بسیار

heartbreaking because you do lose that person

دلخراش است زیرا شما آن شخص را از دست می‌دهید،

even though they are still they are still alive.

حتی اگر او هنوز زنده است.

So sadly, on Thursday my mum passed away

متأسفانه، روز پنجشنبه مادرم فوت کرد

and now we are arranging the funeral and all of the things to go with it.

و اکنون در حال تدارک مراسم تشییع جنازه و همه چیز هستیم.

And if you needed irony today,

و اگر امروز نیاز به کنایه داشتید،

it's also Mother's Day here in the UK.

اینجا در بریتانیا روز مادر نیز هست.

Of course we both lost our mothers. Haven't we missed it?

البته ما هر دو مادرمان را از دست دادیم. آیا ما آن را از دست نداده ایم؟

So both motherless.

پس هر دو بی مادر.

So six months ago, six months ago, Steve lost his mum.

بنابراین شش ماه پیش، شش ماه پیش، استیو مادرش را از دست داد.

And here we are six months later also talking about my mum.

و ما شش ماه بعد در مورد مادرم صحبت می کنیم.

But I think.

اما من فکر می کنم.

I think with your mother it was a little different because it was centred.

من فکر می کنم با مادرت کمی متفاوت بود زیرا محور بود.

Yes, it was relatively sudden.

بله، نسبتاً ناگهانی بود.

So a bit more of a shock

بنابراین برای خودتان یک شوک بیشتر است

for yourself.

.

Of course we've had a few sort of false alarms when we thought your mother was

البته زمانی که فکر می‌کردیم مادر شما

basically on a deathbed, but then she recovered again,

اساساً در بستر مرگ است، چند نوع هشدار اشتباه داشته‌ایم، اما بعد دوباره بهبود یافت،

which often happens with people with Alzheimer's.

که اغلب در مورد افراد مبتلا به آلزایمر اتفاق می‌افتد.

But yes, sad day for both of us, really.

اما بله، واقعاً روز غم انگیزی برای هر دوی ماست.

But we want to be cheered up. Yes.

اما ما می خواهیم سرحال باشیم. آره.

Well well, this is where I want to thank you.

خوب، اینجا جایی است که می خواهم از شما تشکر کنم.

Now, if you are lucky enough to have someone in your life, a friend

حال، اگر به اندازه کافی خوش شانس هستید که در زندگی خود کسی را دارید، یک دوست

or maybe a relative or maybe a partner, someone

یا شاید یکی از اقوام یا شاید هم شریک زندگی، کسی

who is there for you, all I can say is you are very lucky.

که در کنار شما باشد، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شما بسیار خوش شانس هستید.

And I feel that I'm lucky because I have Steve, who was really, really good.

و من احساس می کنم که خوش شانس هستم زیرا استیو را دارم که واقعاً بسیار خوب بود.

And last night, as you were with me, Mr.

و دیشب، همانطور که با من بودید، آقای

Duncan. Yes.

دانکن. آره.

Like once again last night we went out.

مثل یک بار دیشب که رفتیم بیرون.

Now, I didn't feel like going out, but Mr.

حالا من حوصله بیرون رفتن نداشتم، اما آقای

Steve is in a show and I couldn't resist.

استیو در یک نمایش است و من نتوانستم مقاومت کنم.

I thought, No, I'm going to do it.

فکر کردم، نه، من این کار را می کنم.

I'm going to go and see Mr.

من می‌روم و آقای

Steve in his show, because you put a lot of work into it because you had to do it all very quickly.

استیو را در برنامه‌اش می‌بینم، زیرا شما کار زیادی برای آن انجام دادید، زیرا باید همه آن‌ها را خیلی سریع انجام می‌دادید.

I did for this one.

من برای این یکی انجام دادم

And I have to say, it was a wonderful experience.

و باید بگویم که تجربه فوق العاده ای بود.

I came away feeling really happy.

من واقعاً با خوشحالی آمدم.

I had a smile on my face, Mr.

من لبخندی بر لب داشتم، آقای

Steve said, You had a big smile and it was fun seeing Steve perform.

استیو گفت، شما لبخند بزرگی داشتید و دیدن اجرای استیو لذت بخش بود.

We might have a little look at this now.

اکنون ممکن است کمی به این موضوع نگاه کنیم.

Would you like to see Mr.

آیا دوست دارید آقای

Steve performing on the stage?

استیو را در حال اجرای روی صحنه ببینید؟

By the way, we are looking at anniversaries today

به هر حال، ما امروز به سالگردها نگاه می کنیم،

because for me it is a big anniversary as well.

زیرا برای من نیز سالگرد بزرگی است.

Everything is happening today on the 19th of March,

همه چیز امروز در 19 مارس اتفاق می افتد،

everything, all sorts of things are going on.

همه چیز، همه چیز در حال وقوع است.

We have anniversaries, but last night we went to see Mr.

ما سالگرد داریم، اما دیشب به دیدن آقای

Steve in a very unusual place, a very strange place.

استیو در یک مکان بسیار غیر معمول، یک مکان بسیار عجیب رفتیم.

It used to be the place where Mr.

قبلاً جایی بود که دیشب آقای

Steve was performing last night, used to be a court house,

استیو در آن اجرا داشت، قبلاً یک دادگاه بود،

and all of the original fittings are still there.

و همه لوازم اصلی هنوز آنجا هستند.

So the court house still actually exists, even though it's not used anymore.

بنابراین دادگاه هنوز در واقع وجود دارد، حتی اگر دیگر از آن استفاده نمی شود.

I think they often use it for weddings.

من فکر می کنم آنها اغلب از آن برای عروسی استفاده می کنند.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

So, so I arrived early with Mr.

بنابراین، من زود با آقای

Steve and you can see there are a few of this.

استیو رسیدم و می توانید ببینید که چند مورد از اینها وجود دارد.

Brian may look from Queen.

برایان ممکن است از ملکه نگاه کند.

Isn't that nice? It's very nice that Brian May came.

این خوب نیست؟ خیلی خوبه که برایان می اومد.

Is that

آیا این است

and you might spot Mr.

و شما ممکن است آقای

Steve Sadly I can't play the sound because of well you know

استیو را ببینید متاسفانه من نمی توانم صدا را پخش کنم زیرا خوب می دانید که

copyright strikes and all of that on YouTube but there is Steve singing.

اعتصابات حق نسخه برداری و همه اینها در YouTube وجود دارد، اما استیو در حال آواز خواندن است.

But I must admit the building that you performed in

اما باید اعتراف کنم ساختمانی که شما در آن اجرا کردید

was very unusual because it was standing on stilts.

بسیار غیرعادی بود زیرا روی پایه ایستاده بود.

Yes, it was raised above the ground.

بله، از سطح زمین بلند شد.

And there he is looking so happy.

و آنجا بسیار خوشحال به نظر می رسد.

And I have to say, your smile last night.

و باید بگم لبخند دیشب تو.

There it is.

ایناهاش. باعث

It made it really warmed my heart.

شد واقعا قلبم را گرم کند.

So. Yes.

بنابراین. آره.

So the first half just those other people know the first half is was a concert.

بنابراین نیمه اول فقط آن افراد می دانند که نیمه اول یک کنسرت بود.

So we were in I was wearing a black shirt.

بنابراین ما داخل بودیم من یک پیراهن مشکی پوشیده بودم.

The second half was Gilbert and Sullivan.

نیمه دوم گیلبرت و سالیوان بود.

Trial by jury. Everybody knows that.

محاکمه توسط هیئت منصفه همه این را میدانند.

So it's a very short play as well, a very short performance, 40 minutes hence.

بنابراین این یک نمایشنامه بسیار کوتاه نیز هست، یک اجرای بسیار کوتاه، از این رو 40 دقیقه.

And strangely enough, it is all about

و به طرز عجیبی، همه چیز در مورد

somebody now being sued,

کسی است که اکنون مورد شکایت قرار گرفته است،

which is an interesting concept.

که مفهوم جالبی است.

So that's what I was going to mention.

بنابراین این چیزی است که من قصد داشتم به آن اشاره کنم.

The strange thing is this is an old courthouse

نکته عجیب این است که اینجا یک دادگاه قدیمی است

and this part of the show was set in a courtroom.

و این قسمت از نمایش در یک دادگاه تنظیم شده است.

So I thought that was amazing.

بنابراین من فکر کردم که شگفت انگیز است.

Yes. And yeah, that's in the court.

آره. و بله، این در دادگاه است.

And it strangely enough, the court case is about

و به طرز عجیبی، پرونده دادگاه در مورد

somebody who

کسی است که

was supposed to get married to a lady.

قرار بود با یک خانم ازدواج کند.

And so they got engaged

و به این ترتیب نامزد کردند

and then he broke off the engagement.

و او نامزدی را به هم زد.

Naughty.

And up until the 1970s,

شیطون

و تا دهه 1970،

you a woman could sue

شما یک زن می‌توانید

the man if she broke off an engagement.

در صورت قطع نامزدی از مرد شکایت کنید.

Oh, I said you were allowed because you'd sort of promised that you were going to marry this girl.

اوه، گفتم اجازه گرفتی چون قول داده بودی با این دختر ازدواج کنی.

You were engaged.

نامزد بودی

But if a man was to break it off, the woman could take the man to court.

اما اگر مردی بخواهد آن را قطع کند، زن می تواند مرد را به دادگاه بکشاند.

And for compensation for damages.

و برای جبران خسارت.

So that's quite interesting.

بنابراین بسیار جالب است.

So if you promise yourself to someone and say, I will

پس اگر خودت را به کسی قول بدهی و بگویی با

marry you, it's a sort of contract.

تو ازدواج می کنم، این یک نوع قرارداد است.

It was less like a like a contract almost.

تقریباً کمتر شبیه یک قرارداد بود.

And until I think it was 1970, even in this country,

و من فکر می کنم تا سال 1970 بود، حتی در این کشور،

if a marriage is broken off by the man, then the woman could sue for damages.

اگر ازدواج توسط مرد قطع شود، زن می تواند برای جبران خسارت شکایت کند.

Credit financial compensation doesn't happen now.

جبران مالی اعتباری در حال حاضر اتفاق نمی افتد.

And this was written about 1870. This particular

و این در مورد سال 1870 نوشته شده بود. این خاص

and I had to dress up to look young,

و من مجبور بودم لباس بپوشم تا جوان به نظر برسم،

hence me wearing that particular outfit.

بنابراین من آن لباس خاص را پوشیدم.

Normally he's in a smart suit, but we decided to do it some kind of kind of tell

معمولاً او در یک لباس هوشمند است، اما ما تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم تا به نوعی

a story about when you turned up for the one of the rehearsals.

داستانی درباره زمانی که شما برای یکی از تمرین‌ها حاضر شده‌اید، تعریف کنیم.

They didn't recognise you.

شما را نشناختند

They thought you were some young person.

آنها فکر می کردند شما جوانی هستید.

Yes, it was.

آره اینجوری بود.

Obviously, if I went to a normal rehearsal board,

بدیهی است، اگر من به یک هیئت تمرین معمولی می رفتم،

they think, you know, you're probably in your fifties or something.

آنها فکر می کنند، می دانید، احتمالاً در پنجاه سالگی یا چیزی شبیه به آن هستید.

Turn up with a with a baseball cap on and an A sports top.

با یک کلاه بیسبال و یک تاپ ورزشی A بالا بروید.

And suddenly.

و ناگهان.

Whereas Steve we can't start yet.

در حالی که استیو ما هنوز نمی توانیم شروع کنیم.

He's not here yet.

او هنوز اینجا نیست.

I'm here because I hadn't seen you because I didn't Didn't this group didn't know me.

من اینجا هستم چون شما را ندیده بودم چون نمی دانستم این گروه من را نمی شناخت.

I didn't join them two weeks ago.

من دو هفته پیش به آنها نپیوستم.

I said, So Steve, what Steve actually did was step in

من گفتم، پس استیو، کاری که استیو انجام داد این بود که وارد عمل شد،

because one of their members had I had had dropped out.

زیرا یکی از اعضای آنها من را ترک کرده بود.

He couldn't do the show.

او نمی توانست نمایش را انجام دهد.

So Steve very kindly offered to step in

بنابراین استیو با مهربانی پیشنهاد داد که به

to that man's place in his stead, because I Yes, because I've done this role before.

جای او به جای آن مرد قدم بگذارد، زیرا من بله، زیرا قبلاً این نقش را بازی کرده ام.

This was in Bridgnorth, a town called Bridgnorth,

این در بریگنورث بود، شهری به نام بریگنورث،

which is only 20 minutes drive from much Wenlock.

که تنها 20 دقیقه با ماشین از ونلاک فاصله دارد.

So you can look that up if you wanted to look up Bridgnorth town hall

بنابراین، اگر می‌خواهید تالار شهر بریگنورث را جستجو کنید، می‌توانید آن را جستجو کنید

or yes, if you were interested, you would be able to see this fairly unique building.

یا بله، اگر علاقه‌مند بودید، می‌توانید این ساختمان نسبتاً منحصربه‌فرد را ببینید.

There's only two of its kind, I think in the UK where it's built on stilts,

فقط دو نوع از آن وجود دارد، فکر می‌کنم در بریتانیا که روی پایه‌ها ساخته شده است،

concrete stilts and the cars can go underneath.

پایه‌های بتنی و ماشین‌ها می‌توانند زیر آن بروند.

But the strange thing is the stairs going in

اما نکته عجیب این است که پله هایی که به داخل می روند

are dreadful, they are really steep.

وحشتناک هستند، آنها واقعاً شیب دار هستند.

And we did notice yesterday as we were leaving, a lot of the elderly

و ما دیروز متوجه شدیم که در حال ترک بودیم، بسیاری از

members of the audience were having

اعضای مسن تماشاچی برای

a great deal of trouble getting down the stairs.

پایین آمدن از پله ها مشکل زیادی داشتند. راستش استیو،

I don't know how they got up the stairs, to be honest, Steve,

نمی‌دانم چگونه از پله‌ها بالا رفتند،

but when they were coming down, a lot of them were really struggling.

اما وقتی پایین می‌آمدند، بسیاری از آنها واقعاً در حال تقلا بودند.

So I would say that it is not

بنابراین می‌توانم بگویم که

a very disabled, friendly though.

خیلی معلول نیست، اما دوستانه است.

The buildings hundreds of years old and there was only one toilet,

ساختمان ها صدها سال قدمت داشتند و تنها یک توالت وجود داشت،

so there were long queues for the toilets.

بنابراین صف های طولانی برای توالت ها وجود داشت.

And I remember, yes, on Friday night was the opening night, the first performance.

و یادم هست، بله، جمعه شب اولین اجرا بود.

And I needed to go to the toilets in the break room and I couldn't get in.

و من باید به توالت های اتاق استراحت می رفتم و نمی توانستم وارد شوم.

They had to. We had to wait.

آنها مجبور بودند. باید منتظر می ماندیم.

They had to wait for me to get to the toilet before they could start the bar.

آنها باید منتظر می ماندند تا من به توالت برسم تا بتوانند بار را راه اندازی کنند.

If I said, Oh, you can't start yet. I need the toilets.

اگر گفتم، اوه، هنوز نمی توانید شروع کنید. من به توالت نیاز دارم

That wasn't because it was last night. Somebody had to.

دلیلش این نبود که دیشب بود. یکی مجبور شد

Yes, last night we were held up because one toilet and it was about 200 people there.

بله، دیشب ما را نگه داشتند، زیرا یک دستشویی و حدود 200 نفر آنجا بودند.

So it was quite a Well, that's the other thing I couldn't get over

بنابراین کاملاً خوب بود، این چیز دیگری است که من نمی‌توانستم از

how many people were there and it was such a good performance.

تعداد نفرات آن‌جا بگذرم و اجرای بسیار خوبی بود.

And you've never performed with this group before, is that right?

و شما تا به حال با این گروه اجرا نکرده اید، درست است؟

That's correct.

این درست است.

I knew one or two of the people in it, but I didn't perform with them before.

یکی دو نفر از افراد آن را می شناختم، اما قبلاً با آنها اجرا نداشتم.

So it's interesting that Steve joined in with this group.

بنابراین جالب است که استیو به این گروه پیوست.

He didn't really know and it was such a lot of fun

او واقعاً نمی دانست و این خیلی سرگرم کننده بود

and I was feeling unhappy.

و من احساس ناراحتی می کردم.

I was feeling a little down after Thursday's event

من بعد از رویداد پنجشنبه کمی احساس ناراحتی می کردم

and it scared me no end.

و من را بی پایان می ترساند.

It was it was very infectious.

خیلی مسری بود

The whole the whole atmosphere, the performance and seeing Steve on the stage

کل فضا، اجرا و دیدن استیو روی صحنه در حال

dancing and jumping around, what more could you want?

رقصیدن و پریدن به اطراف، دیگر چه چیزی می‌خواهید؟

And I remembered everything.

و من همه چیز را به یاد آوردم.

I didn't forget the No, forget it as well.

من نه را فراموش نکردم، آن را هم فراموش کن.

I forgot one little thing.

یک چیز کوچک را فراموش کردم

You might not have noticed though, but I think I think your voice is is really improved.

اگرچه ممکن است متوجه نشده باشید، اما فکر می کنم صدای شما واقعاً بهبود یافته است.

It was really nice, but I am paying for lessons.

واقعا خوب بود، اما من برای درس ها هزینه می کنم.

So you should be doing something.

پس باید یه کاری انجام بدی

A lot of people are saying condolences for your

خیلی ها برای مادرت به تو تسلیت می گویند

for your mother.

.

My wife was the first person to say it before you even mentioned it, in fact.

همسرم اولین کسی بود که قبل از اینکه شما به آن اشاره کنید، آن را گفت.

So thank you for all your lovely messages that you've sent to Mr.

بنابراین از شما برای همه پیام های دوست داشتنی شما که برای آقای

Duncan.

دانکن فرستاده اید متشکرم.

And I was going to say something else then.

و اون موقع میخواستم یه چیز دیگه بگم

Yes, we've got some new people on as well, Mr. Duncan.

بله، ما افراد جدیدی هم داریم، آقای دانکن.

Oh, hello. And we've got asthma

اوه سلام. و ما

from Pakistan.

از پاکستان آسم گرفته ایم.

Hello.

Declaring this is his first time on the live stream.

سلام.

اعلام کرد که این اولین بار است که در جریان مستقیم حضور دارد.

Hello, Asma.

سلام اسما

So welcome to you.

پس به شما خوش آمدید.

Hope you're enjoying it so far.

امیدوارم تا اینجا از آن لذت برده باشید.

And we've got the somebody who's calling themselves the Incredible Hulk.

و ما کسی را داریم که خود را هالک باورنکردنی می نامد.

Well, they might be like my brother.

خوب، آنها ممکن است مانند برادر من باشند.

You just just don't get too angry if we make you angry today.

فقط اگر امروز شما را عصبانی کنیم خیلی عصبانی نشوید.

Please don't.

لطفا این کار را نکنید.

Please don't tear off your clothes and run around the neighbourhood.

لطفا لباس هایتان را پاره نکنید و در اطراف محله بدوید.

Alibaba is on as well.

علی بابا نیز روشن است.

Who said that from Vietnam?

از ویتنام کی گفته؟

I've known you since 2008. Wow.

من شما را از سال 2008 می شناسم. وای.

So, yeah, we'll be talking about anniversaries in a minute.

بنابراین، بله، تا یک دقیقه دیگر درباره سالگردها صحبت خواهیم کرد.

Yes, because, well, first of all, today, the 19th of March,

بله، چون خب اولاً امروز 19 مارس،

I don't know why, but everything seems to have come together today.

نمی دانم چرا، اما انگار امروز همه چیز جمع شده است.

All of these anniversaries.

همه این سالگردها

So let's just say it is the 19th of March.

پس بیایید بگوییم که 19 مارس است.

It is Mother's Day. Yes. Mothering Sunday.

روز مادر است. آره. یکشنبه مادر.

It's also the anniversary of the beginning of the Iraqi war.

همچنین سالگرد آغاز جنگ عراق است.

It's the day when the US and the coalition bombed Baghdad.

روزی است که آمریکا و ائتلاف بغداد را بمباران کردند .

It's also the day on the same day that happened, by the way, 20 years ago.

اتفاقاً همان روزی است که اتفاقاً 20 سال پیش رخ داد.

I got on an aeroplane and went to China to work

سوار هواپیما شدم و برای کار به چین رفتم

and I stayed there for a few years working as an English teacher.

و چند سالی در آنجا ماندم و به عنوان معلم انگلیسی مشغول به کار شدم.

So on this very day, I don't know why, but everything seems to have come together

بنابراین دقیقاً در این روز، نمی دانم چرا، اما به نظر می رسد همه چیز

like a meeting,

مانند یک جلسه،

an intersection point, a conflagration.

یک نقطه تقاطع، یک آتش سوزی جمع شده است.

Is that the words? I don't know, I'm not quite sure.

آیا این کلمات است؟ من نمی دانم، من کاملا مطمئن نیستم.

But the conflagration, I think of the evidence that can correct.

اما آتش سوزی، من به شواهدی فکر می کنم که می توانند تصحیح کنند. بیا

Let's move.

I said, is cherry blossom behind, isn't Kristina asked.

حرکت کنیم.

گفتم شکوفه های گیلاس پشت سر است، از کریستینا پرسیده نشده است.

Yes, And Jimmy's asked.

بله، و جیمی پرسید.

Yes, it's cherry blossom.

بله، این شکوفه گیلاس است.

It's real.

By the way, that's out of the window right now.

این واقعی است.

به هر حال، در حال حاضر از پنجره بیرون است.

And it's windy.

و باد می وزد.

We've got a bit of wind, but it's quite mild, to be honest with you.

ما کمی باد داریم، اما اگر با شما صادق باشم، باد بسیار ملایم است.

It's not it's not exactly cold.

نه دقیقا سرد نیست

And yes, that is the the cherry blossom that has come out over the past two or three days.

و بله، این همان شکوفه گیلاسی است که در دو یا سه روز گذشته بیرون آمده است.

And I couldn't resist having it as the background apparently is cold in Italy.

و من نمی‌توانستم در برابر داشتن آن مقاومت کنم، زیرا ظاهراً پس‌زمینه در ایتالیا سرد است.

So it's very warm here.

بنابراین اینجا خیلی گرم است.

It's about 12 degrees outside or something like that.

بیرون حدود 12 درجه است یا چیزی شبیه این.

I mean, I've been out in the garden in a T-shirt, so we're having better weather,

منظورم این است که من با یک تی شرت در باغ رفته ام، بنابراین،

by the sounds of it, than Italy.

بنا به صداهای آن، هوای بهتری نسبت به ایتالیا داریم.

And where Claudia is it? So they're having a storm.

و کلودیا کجاست؟ بنابراین آنها در حال طوفان هستند.

Hello, Claudia. When is Aries? So

سلام، کلودیا. برج حمل کی است؟ بنابراین

there's all sorts of things going on all over the place.

همه چیز در همه جا در حال وقوع است.

So yeah, a place at the moment that is hot

بنابراین بله، جایی که در حال حاضر گرم است

is Spain, apparently is Spain.

اسپانیا است، ظاهراً اسپانیا است.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

I think it's 16 years since Spain

من فکر می کنم 16 سال از

or parts of Spain had any heavy rainfall.

بارندگی شدید اسپانیا یا بخش هایی از اسپانیا می گذرد.

So the drought that is going on at the moment in Spain has been been going on for a long time.

بنابراین خشکسالی که در حال حاضر در اسپانیا در جریان است مدت هاست که ادامه دارد.

And there was a very interesting news report

و شب گذشته یک گزارش خبری بسیار جالب

the other night talking about this, how all of the reservoirs and all of the water levels

در مورد این موضوع صحبت می کرد که چگونه تمام مخازن و تمام سطح آب

of where where the drinking water is stored has has dropped.

جایی که آب آشامیدنی در آن ذخیره می شود کاهش یافته است.

I think it's about 25%

من فکر می کنم حدود 25٪

less water, which doesn't sound like a lot, but it is a lot

آب کمتری دارد، که زیاد به نظر نمی رسد، اما

when you go for the whole total of all of the water that is there for drinking.

زمانی که کل آب موجود برای نوشیدن را دنبال کنید، بسیار زیاد است.

So imagine that here if we suddenly lost

بنابراین تصور کنید که در اینجا اگر به طور ناگهانی

25% of all of our water to drink.

25 درصد از کل آب خود را برای نوشیدن از دست دهیم.

So. So, hello, Spain. We are thinking about you.

بنابراین. بنابراین، سلام، اسپانیا. ما به تو فکر می کنیم.

We will try our best to send

ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد تا

some of our British rain to you.

مقداری از باران بریتانیایی خود را برای شما ارسال کنیم.

We will try our best.

ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد.

Well, uh, interesting.

خب جالبه

You left Mr. Duncan. Yes.

شما آقای دانکن را ترک کردید. آره.

I forgot what we were going to say.

یادم رفت چی میخواستیم بگیم

My brains got blank.

مغزم خالی شد

I'm so.

من اینطور هستم.

I'm so tuned into into singing music at the moment is about the only thing I can remember.

من در حال حاضر به خوانندگی علاقه دارم تنها چیزی است که می توانم به خاطر بسپارم. آیا

Can I say hello to semi Hello.

می توانم به نیمه سلام سلام کنم.

Semi semi Bozkurt.

نیمه نیمه بزکورت.

Who says you had a close friend in China.

چه کسی می گوید شما یک دوست صمیمی در چین داشتید.

Well I had a quite a few close friends.

خب من چندتا دوست صمیمی داشتم

Is that right, Mr. Duncan? Yes.

درست است آقای دانکن؟ آره.

You went for a pizza, you went to Pizza Hut with them and he was Mr.

رفتی پیتزا، باهاشون رفتی پیتزا هات و اون آقای

Jang. Mr. Jang way? Yes.

جانگ بود. آقای جانگ راه؟ آره.

Oh, well, he is now living in Australia

اوه، خوب، او اکنون در استرالیا زندگی می کند

and he has a successful career working in a hospital.

و شغل موفقی دارد که در بیمارستان کار می کند.

So now he is a fully trained nurse and he works in Melbourne.

بنابراین اکنون او یک پرستار کاملاً آموزش دیده است و در ملبورن کار می کند.

So he lives there now.

بنابراین او اکنون در آنجا زندگی می کند.

So a long way from China and that's where he lives right now. So.

بنابراین فاصله زیادی با چین دارد و جایی است که او در حال حاضر زندگی می کند. بنابراین.

So yes, well remembered.

بنابراین بله، به خوبی به یاد داشته باشید.

There is a video of myself in China having a pizza

ویدیویی از خودم در چین در حال خوردن پیتزا

with my friend Wilfred or Winifred.

با دوستم ویلفرد یا وینیفرد وجود دارد.

Is he like to be known Zhang Wei?

آیا او دوست دارد ژانگ وی را بشناسند؟

And he was also the person who helped me when I was filming

و او همچنین فردی بود که در سال 2006 زمانی که در حال فیلمبرداری

some of my very early videos in China

برخی از ویدیوهای اولیه ام در چین بودم به من کمک کرد.

way back in 2006.

But remember, in 2003, it's very strange.

اما به یاد داشته باشید، در سال 2003، بسیار عجیب است.

Steve In 2003 there was no social media.

استیو در سال 2003 هیچ رسانه اجتماعی وجود نداشت.

It did not exist in any form.

به هیچ شکلی وجود نداشت.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

Even in 2008 it didn't exist? Yes.

حتی در سال 2008 وجود نداشت؟ آره.

Most we often think that social media

اغلب ما فکر می کنیم که رسانه های اجتماعی

was around for a very long time, but in 2003 there was nothing.

برای مدت بسیار طولانی وجود داشتند، اما در سال 2003 هیچ چیز وجود نداشت.

There was no YouTube, there was no Facebook,

نه یوتیوب بود، نه فیس بوک،

there is no Instagram there.

نه اینستاگرام در آنجا وجود داشت.

There was definitely no Twitter and there was no Tik Tok.

قطعاً توییتر و تیک توک وجود نداشت.

Definitely.

قطعا.

I mean, yes, because this has come up recently, because if one or two

منظورم این است که بله، چون این موضوع اخیرا مطرح شده است، زیرا اگر یکی دو مورد

if you follow the financial news, I'm only going to do this briefly. Mr.

اگر اخبار مالی را دنبال کنید، من فقط به طور خلاصه این کار را انجام خواهم داد. آقای

Duncan, you might have noticed there's been a few bank

دانکن، ممکن است متوجه شده باشید که اخیراً چند ورشکستگی بانک وجود دارد

failures recently which is causing some concern.

که باعث نگرانی شده است.

I think Silicon Valley Bank,

من فکر می کنم بانک سیلیکون ولی،

they're beginning to think that there is another problem

آنها شروع به فکر می کنند که مشکل دیگری

in the banking sector like there was in 2008, maybe possibly another crisis.

مانند سال 2008 در بخش بانکی وجود دارد، شاید یک بحران دیگر.

That's a surprise. Yes.

این یک تعجب است. آره.

So what but what they're saying is that because of social media

بنابراین چه چیزی جز آنچه که آنها می گویند این است که به دلیل رسانه های اجتماعی

now in back in 2008,

در سال 2008،

if you wanted to get your money out of a bank, which is what happened, then, people got scared.

اگر می خواستید پول خود را از یک بانک بیرون بیاورید، اتفاقی که افتاد، مردم ترسیدند.

They're going to lose all their money because the banks were going to fold.

آنها تمام پول خود را از دست خواهند داد زیرا بانک ها در حال سقوط بودند.

Then you had to physically go into the bank.

بعد مجبور شدی به صورت فیزیکی به بانک بروی.

So you saw lots of people queuing up to go and get their money out.

بنابراین افراد زیادی را دیدید که در صف ایستاده اند تا بروند و پول خود را بیرون بیاورند.

But it's happening.

اما در حال وقوع است.

But these banks have literally been failing almost overnight recently because people can now

اما این بانک‌ها اخیراً تقریباً یک شبه در حال ورشکستگی بوده‌اند، زیرا مردم اکنون می‌توانند

get on social media and say, look, have you got money in this bank?

وارد شبکه‌های اجتماعی شوند و بگویند، ببینید آیا در این بانک پول دارید؟

I'll get it out if I were you.

من اگر جای تو بودم آن را بیرون می آورم.

And then what can happen is you can transfer money now instantly on an app on your phone.

و سپس آنچه می تواند اتفاق بیفتد این است که اکنون می توانید پول را فوراً در یک برنامه در تلفن خود انتقال دهید.

Well, yes, I couldn't do that in 2000.

خب، بله، من در سال 2000 نمی توانستم این کار را انجام دهم.

So everyone suddenly tries to draw their money out.

بنابراین همه ناگهان سعی می کنند پول خود را بیرون بکشند.

And these crises, you know, people are a bit worried about it at the moment.

و این بحران ها، می دانید، مردم در حال حاضر کمی نگران آن هستند.

So that was in 2000 and 8008 with no social media.

بنابراین در سال 2000 و 8008 بدون هیچ رسانه اجتماعی بود.

I couldn't believe that.

من نمی توانستم این را باور کنم.

I think now I'm going I'm going to slightly correct you, Steve.

فکر می کنم حالا می روم و کمی شما را اصلاح می کنم، استیو.

Yeah, it's just a little bit.

بله، فقط کمی است.

But Facebook did exist in 2008, okay.

اما فیس بوک در سال 2008 وجود داشت، خوب.

But it wasn't it wasn't the big monster that it is now.

اما آن هیولای بزرگی که الان هست نبود.

And of course, there was still no Twitter in 2008.

و البته، هنوز توییتر در سال 2008 وجود نداشت.

I think all of these things were in the early stages.

من فکر می کنم همه این چیزها در مراحل اولیه بودند.

But yes, you're right.

اما بله، حق با شماست.

And of course, one of the big the big I suppose you could call this

و البته، یکی از بزرگ‌ترین مواردی که فکر می‌کنم می‌توانید آن را

an evolution is going from physical

تکامل بنامید، رفتن از فیزیکی

to digital, which of course means that

به دیجیتال است، که البته به این معنی است که

instead of queuing outside the door of your local bank,

به‌جای اینکه بیرون درب بانک محلی خود صف بکشید،

you can now just go online very quickly and withdraw your money.

اکنون می‌توانید خیلی سریع آنلاین شوید و پول خود را برداشت کنید

And that's what lots of people were doing last week.

و این همان کاری است که افراد زیادی در هفته گذشته انجام می دادند.

So one or two banks at the moment are all having difficulties.

بنابراین یک یا دو بانک در حال حاضر همه با مشکل مواجه هستند.

I think it's not quite as bad, though.

من فکر می کنم آنقدرها هم بد نیست.

They're saying it's not as bad as not saying it.

می گویند آنقدر هم بد نیست که نگفتن.

They're saying it's not as bad, but there's another bank in Switzerland, Credit Suisse.

آنها می گویند آنقدرها هم بد نیست، اما بانک دیگری در سوئیس وجود دارد، Credit Suisse.

I'm trying to kind of just say it's not as bad as 2008.

من سعی می کنم فقط بگویم که به بدی سال 2008 نیست.

Not yet. So we're not here?

هنوز نه. پس ما اینجا نیستیم؟

No, I'm just trying to stop doing what you were just talking about.

نه، من فقط سعی می کنم کاری را که شما می گفتید انجام ندهم.

So we're not here to cause panic.

بنابراین ما برای ایجاد وحشت اینجا نیستیم.

By the way, please don't blame us.

در ضمن لطفا ما را سرزنش نکنید.

If any more banks go under over the next 24 hours and they blame us, it's not our fault.

اگر بانک های دیگری در 24 ساعت آینده زیر بار می روند و ما را مقصر می دانند، این تقصیر ما نیست.

So this is not like 2008.

پس این مثل 2008 نیست. آیا

Can I just make that clear, Rob? In case anyone not.

می توانم این را روشن کنم، راب؟ در صورتی که کسی نباشد.

Yeah. Yeah.

آره آره

Is anybody from Switzerland watching today?

آیا کسی از سوئیس امروز تماشا می کند؟

Because you don't.

چون شما این کار را نمی کنید.

The last place you expect a bank to have problems is in Switzerland because you think of Switzerland

آخرین جایی که انتظار دارید یک بانک با مشکل مواجه شود در سوئیس است زیرا فکر می‌کنید سوئیس

as being this very conservative, solid rule following rules.

یک قانون بسیار محافظه‌کار و محکم است که از قوانین پیروی می‌کند.

Everybody is very conforming, everything's very conservative.

همه بسیار سازگار هستند، همه چیز بسیار محافظه کارانه است.

You wouldn't imagine that a bank in Switzerland

شما تصور نمی کنید که بانکی در سوئیس

would have a financial problem, but it has been having problems for a number of years.

مشکل مالی داشته باشد، اما چند سالی است که با مشکل مواجه شده است.

And very delicious chocolate.

و شکلات بسیار خوشمزه

Very delicious chocolate. Yeah.

شکلات بسیار خوشمزه. آره

So that's, you know, if if that goes and that would be good anyway.

بنابراین، شما می دانید، اگر این اتفاق بیفتد و به هر حال خوب خواهد بود.

But it's not.

اما اینطور نیست.

Yeah. Again, we're not, you know, we're not fine.

آره باز هم، ما نیستیم، می دانید، ما خوب نیستیم.

Okay. So Steve.

باشه. پس استیو

Yes, this is, this is the moment where we stop talking about that subject

بله، این همان لحظه است که ما صحبت در مورد آن موضوع را متوقف می کنیم،

because we are we know nothing about it and we are we're not experts.

زیرا ما چیزی در مورد آن نمی دانیم و متخصص نیستیم.

So please don't panic to please don't get just hear people now.

پس لطفاً نترسید و لطفاً همین الان صدای مردم را نشنید.

Well, tapping on the bank and listen to us, really.

خوب، روی بانک ضربه بزنید و به ما گوش دهید، واقعاً.

I mean, please don't listen to us with that.

منظورم این است که لطفا به حرف ما گوش ندهید.

So say no, panic is on for a while, but

بنابراین بگویید نه، وحشت برای مدتی ادامه دارد، اما

we can't stay because it's got Internet problems.

ما نمی توانیم بمانیم زیرا مشکلات اینترنت دارد.

Yes. Okay.

آره. باشه.

So we welcome you here.

بنابراین ما در اینجا از شما استقبال می کنیم.

For how? Even if it's only briefly. Mm hmm.

برای چه؟ حتی اگر مختصر باشد. مم هوم

So enjoy the rest of your day, does it?

بنابراین از بقیه روز خود لذت ببرید، اینطور نیست؟

Everybody asks. You must stay.

همه می پرسند. باید بمونی

I want Tom says Tom Rock says he's going to the bank to draw all his money out.

می‌خواهم تام بگوید تام راک می‌گوید او به بانک می‌رود تا تمام پولش را بیرون بکشد.

Yes, Well, you joke about this, though. Good.

بله، خوب، شما با این موضوع شوخی می کنید. خوب

But Steve's joking about this, and this is what happened in 1997 with with Asia.

اما استیو در این مورد شوخی می کند و این همان چیزی است که در سال 1997 با آسیا اتفاق افتاد.

In Asia, when the Asia banking system collapsed, it was one person.

در آسیا، زمانی که سیستم بانکی آسیا سقوط کرد، یک نفر بود.

Do you remember George Soros started speculating

آیا به یاد دارید جورج سوروس شروع به گمانه زنی

about the the Asian banking system.

در مورد سیستم بانکی آسیا کرد.

And then everyone started pulling all of their money out of out of Asia.

و سپس همه شروع به بیرون کشیدن تمام پول خود از خارج از آسیا کردند.

And then the next day it was it was collapsing all around everyone. Yes.

و روز بعد همه جا در حال فرو ریختن بود. آره.

So so it is it is true.

پس درست است.

You have to especially in this modern day and age, you have to be very careful

شما باید به خصوص در این عصر و عصر مدرن، باید بسیار مراقب باشید که چه می

what you say when you're influencing people to do things.

گویید، زمانی که مردم را برای انجام کارها تحت تأثیر قرار می دهید.

Yes. And the other Bruno makes a comment about

آره. و برونو دیگری در

a about various banks.

مورد بانک های مختلف نظر می دهد.

Of course, what you know, what people don't realise and I didn't realise this,

البته، چیزی که شما می دانید، چیزی که مردم متوجه نمی شوند و من متوجه این موضوع نشدم، این است که

is that you think a bank banks lent loan out money.

شما فکر می کنید بانکی وام داده است.

They they make money from loaning out money. So they get.

آنها از وام دادن پول در می آورند. بنابراین آنها می گیرند.

But you think that they would have and people put their savings in there

اما شما فکر می‌کنید که آن‌ها دارند و مردم پس‌انداز خود را در آنجا می‌گذارند،

so you would think a bank would always have enough money in reserve.

بنابراین فکر می‌کنید یک بانک همیشه به اندازه کافی پول ذخیره دارد.

Is that, is that called liquidity?

آیا به این می گویند نقدینگی؟

Yes. Well not quite that you would you, you would think that a bank say

آره. نه کاملاً اینطور نیست، شما فکر می کنید که یک بانک می گوید

all the people that save money in a by you would think that if they wanted their money back,

همه افرادی که در یک بانک پس انداز می کنند فکر می کنند که اگر پولشان را پس بگیرند،

if you wanted your money back you would think that they would have plenty of,

اگر شما پول خود را پس بگیرید، فکر می کنید که آنها مقدار زیادی پول دارند. می

you know, notes in the back somewhere in a big vault to pay everybody back.

دانید، یادداشت هایی در پشت در جایی در یک خزانه بزرگ برای پرداخت به همه.

But that's not how banking works, apparently, is it?

اما ظاهراً بانکداری اینگونه نیست؟

No, they never have.

نه، هرگز نداشته اند.

They only have a practical fractional reserve banking.

آنها فقط یک بانکداری ذخایر کسری عملی دارند.

So they only have they only keep a fraction of money in deposits

بنابراین آنها فقط کسری از پول را در سپرده

to pay back because they never expect everybody wants all their money back at once.

برای بازپرداخت نگه می‌دارند زیرا هرگز انتظار ندارند همه همه پول خود را به یکباره پس بگیرند.

No, I would imagine on an average day that's a little bit like if you run a shop,

نه، من تصور می کنم در یک روز متوسط که کمی شبیه به این است که اگر یک مغازه دارید،

you have a very good weekend and then everyone comes back to the shop to return all of the goods.

آخر هفته بسیار خوبی دارید و بعد همه به مغازه برمی گردند تا همه کالاها را برگردانند.

And then suddenly your following week

و سپس ناگهان هفته بعدی شما

will be nothing.

هیچ خواهد بود.

You will have no profit whatsoever because it will cause a huge dent.

شما هیچ سودی نخواهید داشت زیرا باعث ایجاد یک فرورفتگی بزرگ می شود.

So that thing you weren't expecting.

پس اون چیزی که انتظارش رو نداشتی

So I suppose it's similar to that, but no.

بنابراین من فکر می کنم شبیه به آن است، اما نه.

Well, you could at least pay those people back for bringing the money back.

خوب، شما حداقل می توانید پول آن افراد را برای بازگرداندن پول پس بدهید.

But if everybody in any bank anywhere, what if everybody wants all their money back?

اما اگر هر کسی در هر بانکی در جایی باشد، اگر همه بخواهند تمام پول خود را پس بگیرند چه؟

The banks never have enough money in reserve.

بانک ها هرگز پول کافی در ذخیره ندارند.

Yes, that's it.

آره همینه.

And they hold a lot of deposits in in

و آنها سپرده های زیادی را در

what's the word I'm looking for in government bonds.

همان کلمه ای که من در اوراق قرضه دولتی به دنبال آن هستم نگه می دارند.

And they can't just cash those in at the moment.

و در حال حاضر نمی‌توانند آن‌ها را نقد کنند.

Bonds have dropped in value anyway.

به هر حال ارزش اوراق قرضه کاهش یافته است.

So this is telling you what's happened to that.

بنابراین این به شما می گوید که چه اتفاقی برای آن افتاده است. منظورم این است

I mean, but I'm just saying that you would think that you would be able to get your money back,

، اما من فقط می گویم که شما فکر می کنید که می توانید پول خود را پس بگیرید،

but you can't.

If they don't, they don't have they never had the thing you just said. Yes.

اما نمی توانید.

اگر این کار را نکنند، ندارند، هرگز چیزی را که شما گفتید نداشتند. آره.

Literally explaining it again.

به معنای واقعی کلمه دوباره آن را توضیح می دهد.

It's like we're in some sort of loop loaning more money than than than they've got in savings.

مثل این است که ما در یک حلقه وام بیشتر از پولی هستیم که آنها در پس انداز دارند.

Once again, there's no panic.

بار دیگر، هیچ وحشتی وجود ندارد.

Please don't panic.

لطفا نترسید.

I never used to be like that. It's not all right, Steve.

من هیچ وقت اینطوری نبودم همه چیز درست نیست، استیو.

It's not 2008.

2008 نیست.

It's not 2008 is 2023

2008 نیست

at this moment in time, everything's not too bad.

در این لحظه 2023 است، همه چیز خیلی بد نیست.

Even though they are.

حتی اگر هستند.

They are arresting Donald Trump, apparently on Tuesday.

آنها ظاهراً روز سه شنبه در حال دستگیری دونالد ترامپ هستند.

Do you know the other thing I read find out today?

آیا چیز دیگری که امروز خواندم را می دانید؟

What did you find out today, Steve?

امروز چی فهمیدی استیو؟

That Silicon Valley bank, do you know what they

آن بانک سیلیکون ولی، آیا می دانید که آنها به

they have literally they have guarantee that everybody

معنای واقعی کلمه چه چیزی دارند، تضمین می کنند که

everybody who's got money is going to be paid back.

هرکسی که پول دارد، بازپرداخت خواهد شد.

Now, normally you're only insured up to a certain amount.

در حال حاضر، به طور معمول شما فقط تا یک مقدار مشخص بیمه هستید.

Okay.

باشه.

And after £250,000

و بعد از 250000 پوند که

is you're insured with in America with a bank,

در آمریکا با یک بانک بیمه شده اید،

anything over that,

هر چیزی که بیش از آن باشد،

then if the bank goes bust, you lose it.

سپس اگر بانک سقوط کند، آن را از دست می دهید.

But they've decided that they're going to give the money back to everybody.

اما آنها تصمیم گرفته اند که پول را به همه پس بدهند.

And some people, some companies have got billions in there.

و برخی از مردم، برخی از شرکت ها میلیاردها دلار در آنجا به دست آورده اند.

And you know why they're doing it.

و شما می دانید که چرا آنها این کار را انجام می دهند. به

Tell me, Steve, because a lot of the people

من بگو، استیو، زیرا بسیاری از افرادی

that have deposited money in that bank apparently.

که ظاهراً در آن بانک پول سپرده اند.

Oh, wait there a second.

اوه، یک لحظه صبر کن

This is not conspiracy theory of conspiracy.

این تئوری توطئه توطئه نیست.

No, they they are.

نه، آنها هستند.

They are they donate money to political parties.

آنها به احزاب سیاسی کمک مالی می کنند.

Well, yeah.

اره.

So they're bailing them out.

بنابراین آنها آنها را نجات می دهند.

Okay, Steve, they've got to stop.

باشه، استیو، آنها باید متوقف شوند.

It's it's tight.

این تنگ است

No, no, no. That say, well, it will leave.

نه نه نه. که می گویند، خوب، آن را ترک خواهد کرد.

That will be true.

این درست خواهد بود.

It will leave that for the rednecks. Yes.

آن را برای rednecks باقی می گذارد. آره.

This is a tape. Mr. Didn't mention a conspiracy theory.

این یک نوار است. آقا به تئوری توطئه اشاره نکرد.

That's the.

همین است.

Okay, we're not we're not here to do that.

خوب، ما نیستیم، اینجا نیستیم که این کار را انجام دهیم.

I do that because that. Oh, helping out the government.

من این کار را به این دلیل انجام می دهم. اوه، کمک به دولت

Yes. Well, surprise, surprise. Exactly. Yes.

آره. خوب، تعجب، تعجب. دقیقا. آره.

Are you surprised, Steve? Yeah.

تعجب کردی استیو؟ آره آیا

Have you heard that apparently people in government as are corrupt?

شنیده اید که ظاهراً افراد در دولت فاسد هستند؟

I'm shocked.

شوکه شدم.

I don't know about you, but I'm really shocked to find out that Bruno makes a funny comment.

من شما را نمی‌دانم، اما وقتی فهمیدم برونو نظر خنده‌داری می‌دهد واقعا شوکه شدم.

Is you lend banks your money with virtually no security.

آیا شما پول خود را تقریباً بدون امنیت به بانک ها وام می دهید؟

But when you go to a bank, they chain their pens to the counter so that you can take them.

اما وقتی به بانک می روی، خودکارهایشان را با زنجیر به باجه می زنند تا تو آنها را ببری.

Yeah, well, that's true.

آره خب این درسته

I think I think Jerry Seinfeld did a bit about that.

فکر می‌کنم جری ساینفلد کمی در این مورد انجام داد.

Yes. They can't even give you a pen.

آره. حتی یک قلم هم نمی توانند به شما بدهند.

Oh, but then that's because people would just keep stealing them.

اوه، اما به این دلیل است که مردم به سرقت آنها ادامه می دهند.

They would they would probably have a huge loss on pens

آنها احتمالاً ضرر هنگفتی برای خودکارهایی خواهند داشت

that they have to keep giving out all the time or putting on the counter.

که باید مدام در اختیارشان بگذارند یا روی پیشخوان بگذارند.

So I can understand that anyway. Right.

بنابراین به هر حال می توانم آن را درک کنم. درست.

We've got to teach something.

باید یه چیزی یاد بدیم

I think.

من فکر می کنم.

I think it's very good that banks are putting their pens

من فکر می‌کنم خیلی خوب است که بانک‌ها قلم‌هایشان را

on chains, not that they need to nowadays because no one goes into the bank.

روی زنجیر می‌گذارند، نه اینکه امروزه نیاز دارند چون کسی به بانک نمی‌رود.

We don't have a bank now in much Wenlock.

ما اکنون در ونلاک زیاد بانک نداریم.

We don't have you. Yeah, we don't even have a bank.

ما تو را نداریم بله، ما حتی بانک نداریم.

We used to have three banks and much

ما قبلاً سه بانک داشتیم و تعداد زیادی

Wenlock, Barclays, Lloyds and

ونلاک، بارکلیز، لویدز و

the other one

دیگری

which I can never remember the name of, but they're all gone now.

که هرگز نام آنها را به خاطر نمی‌آورم، اما اکنون همه آنها از بین رفته‌اند.

Gone? Yeah. We've got a cashpoint. That's it. Yes.

رفته؟ آره ما یک صندوق نقدی داریم. خودشه. آره.

If people aren't going to banks anywhere, they're doing it all online or on their mobile phone.

اگر مردم در جایی به بانک ها مراجعه نمی کنند، همه این کارها را به صورت آنلاین یا با تلفن همراه خود انجام می دهند.

So I don't know how elderly people manage

بنابراین نمی‌دانم افراد مسن چگونه مدیریت می‌کنند،

because I would imagine that that would have been a good thing for them.

زیرا تصور می‌کنم که این برای آنها چیز خوبی بوده است.

Or it's okay.

یا مشکلی نداره

It is.

این است.

It cannot be helped by Penny, stop tapping it.

پنی نمی تواند به آن کمک کند، ضربه زدن به آن را متوقف کنید. داری

You're getting very, very annoyed.

خیلی خیلی اذیت میشی

Oh, no, I'm not.

اوه، نه، من نیستم.

Steve has this habit.

استیو این عادت را دارد.

You can't see this.

شما نمی توانید این را ببینید.

He has a habit and he just taps his pen up and down while I'm talking to me.

او یک عادت دارد و در حالی که من با من صحبت می کنم فقط قلمش را بالا و پایین می کند.

And I'm trying to sort of present.

و من سعی می کنم یک جور هدیه کنم.

And he's like, going,

و او می گوید،

Well, it shouldn't be so easily distracted. No.

خوب، نباید به این راحتی حواسش پرت شود. نه.

Something I discovered recently about banks.

چیزی که اخیراً در مورد بانک ها کشف کردم.

Mr. Duncan, if you want to withdraw money now,

آقای دانکن، اگر اکنون می خواهید پول برداشت کنید،

I need substantial amounts of money.

من به مقدار قابل توجهی پول نیاز دارم.

So you want to buy something and you wanted to draw a thousand, but you can't do it online anymore.

بنابراین شما می خواهید چیزی بخرید و می خواهید هزار تا بکشید، اما دیگر نمی توانید آن را آنلاین انجام دهید.

Okay?

باشه؟

You have to do it through the through the app on the phone.

باید این کار را از طریق اپلیکیشن گوشی انجام دهید.

My bank told me they wouldn't let me do it.

بانکم به من گفت که اجازه انجام این کار را به من نمی دهند.

Well, I will tell you why that's so, because they invest

خوب، من به شما خواهم گفت که چرا اینطور است، زیرا آنها

millions and millions in apps.

میلیون ها و میلیون ها دلار در برنامه ها سرمایه گذاری می کنند.

All of these banks and all of these big companies, they put lots and lots of money

همه این بانک‌ها و همه این شرکت‌های بزرگ، پول زیادی را

into these phone apps to actually develop them and run them. So.

در این برنامه‌های تلفن قرار می‌دهند تا در واقع آنها را توسعه دهند و اجرا کنند. بنابراین.

So there is someone somewhere who has to operate all of that.

بنابراین کسی در جایی وجود دارد که باید همه اینها را اجرا کند.

It's a bit like having a website, but much more expensive.

این کمی شبیه داشتن یک وب سایت است، اما بسیار گران تر.

So if the customers don't use those apps, they are basically wasting money.

بنابراین اگر مشتریان از آن برنامه ها استفاده نکنند، اساساً پول خود را هدر می دهند. به

So that's the reason why they always try to push you towards

همین دلیل است که آنها همیشه سعی می کنند شما را به سمت

using the applications on your phone for your banking and anything, to be honest.

استفاده از برنامه های تلفن خود برای امور بانکی و هر چیز دیگری سوق دهند.

So everyone has an app nowadays.

بنابراین امروزه همه یک برنامه دارند.

We don't by the way, we don't have an app, do we?

اتفاقا ما برنامه نداریم، نه؟

Well, I've had to have an app.

خب، من باید یک برنامه داشته باشم.

Oh, you mean for this?

اوه، منظورت اینه؟

Yes. This thing now, for what we did.

آره. این چیز در حال حاضر، برای کاری که ما انجام دادیم.

Yeah, I was in need.

آره نیاز داشتم

An app for people to the all of all of the big English teachers now have their own app.

برنامه ای برای همه معلمان بزرگ انگلیسی اکنون برنامه مخصوص به خود را دارد.

Oh, maybe you should get one.

اوه، شاید شما باید یکی را دریافت کنید.

Well, I can't afford it.

خوب، من نمی توانم آن را بپردازم.

It costs, I think to go round in circles.

من فکر می‌کنم دور زدن در دایره هزینه دارد. ساختن

It costs a lot of money to have an app

یک برنامه

made for you and then run it because you have to pay monthly

برای شما و سپس اجرای آن هزینه زیادی دارد زیرا باید ماهانه هزینه کنید

for the app to be run so much like a website.

تا برنامه بسیار شبیه به یک وب سایت اجرا شود.

So it's expensive.

بنابراین گران است.

But yeah, I phoned up the bank and said because I was trying to draw some money out

اما بله، من با بانک تماس گرفتم و گفتم چون می خواستم مقداری پول بیرون بیاورم

and they said, Oh no, you've got to do it on an app on the phone.

و آنها گفتند، اوه نه، باید این کار را روی یک برنامه روی تلفن انجام دهید.

And I said, Well surely that's less secure than me going on to my laptop at home

و من گفتم، مطمئناً این امنیت کمتر از این است که من در خانه به لپ تاپم بروم

and transferring money that they said, Oh, now you've got to use the app.

و پولی را منتقل کنم که آنها گفتند، اوه، حالا باید از برنامه استفاده کنید.

So I had to, if my, you know, I would have thought the app on the phone was,

بنابراین، باید فکر می‌کردم، اگر فکر می‌کردم برنامه روی تلفن

was far less secure than the me going on my own laptop at home.

بسیار کمتر از امنیت لپ‌تاپم در خانه است.

Yeah.

Well it's double tap, you have double ID now

آره

خوب، دو بار ضربه بزنید، شما اکنون شناسه دوگانه دارید،

so so you have to have your, your bank account and your phone in front of you.

بنابراین باید حساب بانکی خود، و تلفن خود را جلوی خود داشته باشید.

I think it's called two point verification now.

فکر کنم الان اسمش تایید دو نقطه ای هست.

So you have to tell them you're there and then they send something to your phone,

بنابراین شما باید به آنها بگویید که آنجا هستید و سپس آنها چیزی به تلفن شما می فرستند

which is really annoying because your phone is never nearby, is it?

که واقعاً آزاردهنده است زیرا تلفن شما هرگز نزدیک نیست، درست است؟

No. Whenever you have to do that,

نه. هر زمان که مجبور به انجام این کار هستید،

your phone is never nearby.

تلفن شما هرگز نزدیک نیست.

You have to then run around and try to find your phone.

سپس باید بدوید و سعی کنید تلفن خود را پیدا کنید.

So it is quite secure, but they want you to use it because they're paying

بنابراین کاملاً ایمن است، اما آنها از شما می خواهند که از آن استفاده کنید زیرا

massive amounts of money for it.

مبالغ هنگفتی برای آن پرداخت می کنند.

So they have to show that it's it's useful to people.

بنابراین آنها باید نشان دهند که این برای مردم مفید است.

Unfortunately.

متاسفانه

Anyway, I didn't think we were going to talk about banks today.

به هر حال فکر نمی کردم امروز در مورد بانک ها صحبت کنیم.

I really did see what happens.

من واقعاً دیدم چه اتفاقی می افتد.

But there is something I would like to talk about.

اما چیزی هست که دوست دارم در موردش صحبت کنم.

We are talking about anniversaries, by the way.

اتفاقاً ما در مورد سالگردها صحبت می کنیم.

We are only here for a short time today for obvious reasons,

ما به دلایل واضح امروز فقط برای مدت کوتاهی اینجا هستیم

and we will be going in about 20 minutes.

و حدود 20 دقیقه دیگر خواهیم رفت.

But today is an anniversary and I thought it would be interesting

اما امروز یک سالگرد است و فکر کردم جالب است

to have a look at some words and phrases connected to anniversaries

نگاهی به چند کلمه و عبارات مرتبط با سالگرد داشته باشیم

that make sense when you think about it, anniversary words and phrases that worry.

که وقتی به آن فکر می‌کنید معنا پیدا می‌کنند، کلمات و عباراتی که نگران کننده هستند.

I'm not going to give you lots and lots of words and phrases.

من قصد ندارم کلمات و عبارات زیادی به شما بدهم.

I sometimes get complaints about that.

من گاهی در این مورد شکایت می کنم.

So we're looking at anniversaries.

بنابراین ما به سالگردها نگاه می کنیم.

We often think of anniversaries.

ما اغلب به سالگردها فکر می کنیم.

Don't way I don't know what happened.

اصلا نمی دونم چی شد

That's very strange. Just happened to my mum.

این خیلی عجیب است. تازه برای مامانم اتفاق افتاده

What happened that very strange. Not sure.

اتفاقی که خیلی عجیب افتاد مطمئن نیستم.

My computer just did something very strange and anniversary can be positive.

کامپیوتر من فقط یک کار بسیار عجیب انجام داد و سالگرد می تواند مثبت باشد.

Such as a wedding or maybe a birthday.

مثلا عروسی یا شاید تولد.

Or it can be negative.

یا می تواند منفی باشد.

Something tragic.

یه چیز غم انگیز

And I suppose a year from.

و من فکر می کنم یک سال از.

From last Thursday.

از پنجشنبه گذشته

So next year will probably be not not very happy, will be thinking of something

بنابراین، احتمالاً سال آینده چندان خوشحال نخواهد بود، به همان خوبی که شما خواهید بود به چیزی فکر می کنم،

as well as you will be, of course, on September

البته در

the eight, is that right?

هشتم سپتامبر، درست است؟

The eighth of the 10th October already.

هشتم از 10 اکتبر در حال حاضر.

Yes. No, September the eighth is the queen. Yes.

آره. نه، سپتامبر هشتم ملکه است. آره.

So there was another weird thing.

بنابراین یک چیز عجیب دیگر وجود داشت.

It was the queen on the on September the eighth.

این ملکه در هشتم سپتامبر بود.

And then your mother on the 10th.

و سپس مادرت در روز دهم.

So these things are always going to get confused. Now,

بنابراین این چیزها همیشه اشتباه می شوند. حالا،

that's life.

زندگی همین است.

It is.

این است.

And also the opposite as well.

و همچنین برعکس.

So an anniversary.

پس یک سالگرد

I know what I've done.

من می دانم چه کرده ام.

I've just deleted one of my things accidentally.

من به تازگی یکی از چیزهایم را به طور تصادفی حذف کردم.

Uh, I'm sorry.

اوه، متاسفم

I'm being a bit of an idiot today we commemorate Mr.

امروز که یاد آقای استیو را گرامی می داریم، کمی احمق هستم

Steve.

.

We also remember him.

ما هم از او یاد می کنیم.

We pay tribute.

ادای احترام می کنیم.

Oh, he's an interesting word.

اوه، او کلمه جالبی است.

We veneer eight.

هشت را روکش می کنیم.

Who have you heard of that before?

قبلاً از چه کسی شنیده اید؟

Of course I have. Mrs. Ingraham.

البته دارم. خانم اینگراهام.

Venerate veneration.

ارج نهادن. به

Venerate something? Yes. He celebrated, don't you?

چیزی احترام می گذارید؟ آره. او جشن گرفت، نه؟

Well, it's kind of you pay respects or you honour.

خوب، این نوعی است که شما به شما احترام می گذارید یا به شما احترام می گذارید.

So to venerate is more of a solemn remembrance,

بنابراین بزرگداشت بیشتر یک یادبود رسمی است،

maybe to those who fell during a certain period of war,

شاید برای کسانی که در طول دوره خاصی از جنگ،

maybe the First World War, Second World War

شاید جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم

and all of the other wars that have happened

و همه جنگ های دیگری که اتفاق افتاده

and are still happening, I suppose, and we honour as well.

و هنوز هم در حال وقوع است، به گمان من، و ما کشته شده اند. افتخار هم همینطور

So I think honour is a nice word.

بنابراین من فکر می کنم افتخار کلمه خوبی است.

I have to be honest with you. I do like that word honour.

من باید با شما صادق باشم. من این کلمه افتخار را دوست دارم.

You honour someone or you on a group of people,

شما شخص یا شما را بر روی گروهی از مردم گرامی میدارید،

maybe someone who made a sacrifice in their in their life.

شاید کسی که در زندگی خود فداکاری کرده است.

You honour their memory. Yes.

یادشان را گرامی میدارید آره.

So I think that's, that's quite a nice word, to be honest.

بنابراین من فکر می کنم که این کلمه بسیار خوبی است، صادقانه بگویم.

And you might do that by going out for a meal, going to like my sister is today.

و شما ممکن است این کار را با بیرون رفتن برای یک وعده غذایی انجام دهید، امروز دوست داشتن خواهر من است.

She's going to my mother's

او به

graveside to put flowers down.

سر قبر مادرم می رود تا گل بگذارد.

She's taking our family when we're not going today. But

او خانواده ما را می برد در حالی که ما امروز نمی رویم. اما

just because it's impractical today.

فقط به این دلیل که امروز غیر عملی است.

But you know, you don't have to be there physically.

اما می دانید، لازم نیست از نظر فیزیکی آنجا باشید.

But my sister's going she's going to honour my mother's memory

اما خواهرم می رود یاد مادرم را گرامی می دارد

and she's going to do that on my behalf as well.

و از طرف من هم این کار را می کند.

And I'm pretty sure we'll be going over soon anyway.

و من تقریباً مطمئن هستم که به هر حال به زودی به آنجا می‌رویم.

So we haven't forgotten.

پس ما فراموش نکردیم

But it is Mother's Day.

اما روز مادر است.

And if your if your mother is still around, you are lucky.

و اگر مادر شما هنوز در اطراف است، شما خوش شانس هستید.

Phone her.

بهش زنگ بزن

Send her an email or an SMS,

برایش ایمیل یا اس ام اس بفرستید،

send her a card or go round

برایش کارت بفرستید یا بروید

and give her a big hug for us, please.

و او را برای ما در آغوش بگیرید، لطفا.

Rosa says.

Can we use paid tribute in a sentence?

رزا می گوید. آیا

می توانیم از خراج پرداخت شده در جمله استفاده کنیم؟

Yes, you could say, right.

بله، می توانید بگویید، درست است.

So somebody has died. You're all going out for a meal.

پس یک نفر مرده است همه شما برای یک وعده غذایی بیرون می روید.

Maybe you're

going on the anniversary of somebody's death and you say, Let's pay

شاید

در سالگرد مرگ یک نفر می روید و می گویید بیا

tribute to my mother.

به مادرم ادای احترام کنیم.

Let's raise a glass and say to you, Mm hmm.

بیایید یک لیوان بلند کنیم و به شما بگوییم، مم هوم.

So you're you're paying tribute.

پس شما در حال ادای احترام هستید.

Yeah. That's how you do it.

آره اینطوری انجامش میدی

Somebody would normally say, let's pay tribute

یک نفر معمولاً می‌گوید، بیایید

to a person or an event or something like that.

به یک شخص یا یک رویداد یا چیزی شبیه به آن ادای احترام کنیم.

It just means that you're remembering something

این فقط به این معنی است که شما چیزی را به یاد می آورید

and you're doing it in a sort of a solemn way.

و آن را به نوعی جدی انجام می دهید.

Um, but you could be paying tribute to something

اوم، اما شما می توانید به چیزی

that's, you know, positive.

که مثبت است ادای احترام کنید.

Yeah, but usually something negative.

بله، اما معمولا یک چیز منفی است.

Oh, tribute is often negative.

اوه، ادای احترام اغلب منفی است.

So we pay tribute maybe to a celebrity who has just died.

بنابراین، شاید به شخص مشهوری که به تازگی فوت کرده است، ادای احترام می کنیم.

Maybe we we show some of their work or maybe we talk about that person's life.

شاید بخشی از کارهای آنها را نشان می دهیم یا شاید در مورد زندگی آن شخص صحبت می کنیم.

So tribute is is something that you are normally paying

بنابراین ادای احترام چیزی است که شما معمولاً

or normally doing as as a mark of respect.

به عنوان علامت احترام می پردازید یا انجام می دهید.

So tribute or maybe, of course, I think sometimes you can have

بنابراین ادای احترام یا شاید، البته، من فکر می‌کنم گاهی اوقات می‌توان

pop music or bands they can form

موسیقی پاپ یا گروه‌هایی داشت که می‌توانند تشکیل دهند

and they copy the original person's music.

و از موسیقی شخص اصلی کپی کنند.

Yes. And we often call them a tribute band.

آره. و ما اغلب آنها را یک گروه ادای احترام می نامیم.

So it's not the original band.

پس گروه اصلی نیست.

It is someone who who maybe sounds like them

این کسی است که شاید شبیه آنها باشد

or sometimes looks like them, but it's not them.

یا گاهی شبیه آنها باشد، اما آنها نیستند.

So they are a tribute band.

بنابراین آنها یک گروه ادای احترام هستند.

So you pay homage. Hello, Tomek.

پس شما ادای احترام کنید. سلام تومک

Hello, Tomek. Tomek is here.

سلام تومک تومک اینجاست.

Tomek is celebrating an anniversary as well.

Tomek یک سالگرد را نیز جشن می گیرد.

Who today?

Five years at wherever he's working.

امروز کیست؟

پنج سال در هر کجا که کار می کند.

And I think that's probably today.

و من فکر می کنم که احتمالا امروز است.

The mysterious place just celebrated my fifth working

مکان مرموز به تازگی پنجمین سالگرد کار من را در

anniversary where ever he's working at the moment.

جایی که او در حال حاضر مشغول به کار است جشن گرفت.

And it's nice to celebrate

و جشن گرفتن

work anniversaries

سالگرد کاری بسیار خوب است

and that pops up a lot on social media.

و این در رسانه های اجتماعی زیاد ظاهر می شود.

Please help celebrate such and such a person

لطفاً به جشن گرفتن

five years at this company or ten years at this company.

پنج سال حضور در این شرکت یا ده سالگی در این شرکت برای فلان شخص کمک کنید.

And companies normally mark certain years, don't they?

و شرکت ها معمولاً سال های خاصی را علامت گذاری می کنند، اینطور نیست؟

Five years, ten years, 20 years.

پنج سال، ده سال، 20 سال.

And you wouldn't normally get some kind of award.

و شما معمولاً نوعی جایزه دریافت نمی کنید.

You might get a financial reward.

ممکن است پاداش مالی دریافت کنید.

You might just say get a certificate at five years,

شما ممکن است بگویید در پنج سالگی گواهینامه بگیرید،

you might get some money at ten years and some more money at 20.

ممکن است در ده سالگی مقداری پول و در 20 سالگی مقداری پول بیشتری دریافت کنید

I remember when I turned 20 years thing, I bet £1,000.

.

Oh, okay. From the company.

اوه، باشه از شرکت.

That's nice. You should have stayed for another 20 years.

خوبه. باید 20 سال دیگر می ماندی.

I know it's not much ready for 20 years, is it? Really? But.

میدونم 20 سال زیاد آماده نیست، درسته؟ واقعا؟ ولی.

But you should stay another 20 years and £1,000 at the end of it.

اما شما باید 20 سال دیگر بمانید و در پایان آن 1000 پوند بپردازید.

I think that's worthwhile.

من فکر می کنم که ارزش دارد.

I don't think they've got one for 30.

من فکر نمی‌کنم آنها برای 30 نفر داشته باشند

I don't think anybody ever, ever, ever stays that low.

.

Uh, yes, but.

اوه، بله، اما

But yeah, that's it.

اما بله، همین است.

So, yeah, it's nice to celebrate work, anniversaries, particularly if you enjoy working there.

بنابراین، بله، جشن گرفتن کار، سالگرد، به خصوص اگر از کار کردن در آنجا لذت می برید، خوب است.

So which most people don't, They probably, they probably mark the anniversary,

بنابراین که اکثر مردم نمی کنند، آنها احتمالاً سالگرد را جشن می گیرند،

but they have a tribute to their lost freedom.

اما ادای احترامی به آزادی از دست رفته خود دارند.

Maybe.

So a significant date or time is often remembered.

شاید.

بنابراین یک تاریخ یا زمان مهم اغلب به یاد می‌آید.

A life changing event might form an anniversary,

یک رویداد تغییر زندگی ممکن است یک سالگرد را تشکیل دهد،

so that also might be something positive or negative.

بنابراین ممکن است چیزی مثبت یا منفی باشد.

Something that is life changing isn't always good, is it?

چیزی که زندگی را تغییر می دهد همیشه خوب نیست، اینطور است؟

It can be a negative thing or a positive thing.

این می تواند یک چیز منفی یا یک چیز مثبت باشد.

Talking of yes, for example, sorry, I was going to say a life changing event.

صحبت از بله، به عنوان مثال، متاسفم، من قصد داشتم یک رویداد تغییر زندگی را بگویم.

You could be.

شما می توانید.

It was a year ago that I had my serious car accident

یک سال پیش بود که

over a year ago that I was stopped treatment for cancer or something like that.

بیش از یک سال پیش تصادف شدید رانندگی کردم که درمانم را به دلیل سرطان یا چیزی شبیه به آن متوقف کردند.

It could be.

میتوانست باشد.

Yeah, it could be.

بله، ممکن است.

It could be a life changing event, as you say.

همانطور که شما می گویید ممکن است یک رویداد تغییر دهنده زندگی باشد.

It could be something that you remember.

ممکن است چیزی باشد که شما به یاد داشته باشید.

Yes, it was it was a year ago since I lost my virginity

بله، یک سال پیش بود که دوباره بکارت را از دست دادم

again.

.

Tom says sorry, condolence.

تام می گوید متاسفم، تسلیت.

The word condolence.

کلمه تسلیت.

No, you don't.

نه، شما این کار را نمی کنید. می

You know, you're you're not talking about actual

دانید، شما در مورد

condolence words said in actual days of death.

کلمات تسلیت واقعی که در روزهای واقعی مرگ گفته شده صحبت نمی کنید.

Yes. Well, it's when when a person dies.

آره. خوب، زمانی است که یک نفر می میرد.

Yes. You just say, oh, please accept my condolences.

آره. تو فقط بگو، اوه، لطفا تسلیت مرا بپذیر.

Yes. It's you offering your sympathy, sympathy and kind words.

آره. این شما هستید که همدردی، همدردی و کلمات محبت آمیز خود را ارائه می دهید.

It's often said in a car.

اغلب در ماشین گفته می شود.

It's not specific to

مخصوص

particular time.

زمان خاصی نیست

Although if somebody had died and you were going to send a car, a condolence

اگر چه اگر کسی مرده بود و شما قصد داشتید یک ماشین، کارت تسلیت بفرستید

card, you would want to do it within a few days yet.

، می خواهید این کار را ظرف چند روز انجام دهید.

So you don't send it a year later?

پس یک سال بعد نمیفرستید؟

No, you wouldn't do it every year.

نه، شما این کار را هر سال انجام نمی دهید.

You would just send it condolences as if somebody had died

شما فقط به آن تسلیت می‌فرستید که انگار یک نفر مرده است

or someone seriously ill, usually when they've died,

یا یک نفر به شدت بیمار است، معمولاً وقتی مرده است،

that a pretty serious illness.

این یک بیماری بسیار جدی است.

Yes, But I mean, I'm just saying if somebody just sort of caught COVID,

بله، اما منظورم این است که اگر کسی به نوعی به کووید مبتلا شود،

he wouldn't send a condolence card or.

کارت تسلیت نمی فرستد یا.

But if they were yes, if someone was diagnosed with terminal cancer, would you send it in now?

اما اگر آنها بله بودند، اگر کسی به سرطان ترمینال مبتلا شده بود، اکنون آن را ارسال می کردید؟

You would probably still wait until they died.

احتمالاً هنوز منتظر خواهید بود تا آنها بمیرند.

Yeah. What?

آره چی؟

I'm I'm sorry to hear that you're dying.

متاسفم که می شنوم داری می میری.

Catarina says yes, we can celebrate retiring.

کاتارینا می گوید بله، ما می توانیم بازنشستگی را جشن بگیریم.

I don't.

I don't think that's a card that will ever be made.

من این کار را نمی کنم.

من فکر نمی کنم این کارتی باشد که هرگز ساخته شود.

You could say

می توانید بگویید

yes. Right. Fine.

بله. درست. خوب.

That's it. Yeah.

خودشه. آره

Yeah. Thanks, Regina.

آره ممنون، رجینا.

Sorry. Sorry.

متاسف. متاسف.

Regina Gomez.

رجینا گومز.

Okay, Sorry.

باشه، متاسفم

My hearing isn't very good today. Okay.

شنوایی من امروز زیاد خوب نیست. باشه.

Well, yes.

خب بله.

It's not a conspiracy. Exactly.

این یک توطئه نیست. دقیقا.

That's how you exactly that.

شما دقیقا همینطوری

Our topic was promoted ten months ago.

موضوع ما ده ماه پیش تبلیغ شد.

Oh, Uh, are you CEO

اوه، اوه، شما مدیر عامل

of that company?

آن شرکت هستید؟

Maybe you. Maybe you are. Yes.

شاید تو. شاید شما هستید. آره.

I think that's.

من فکر می کنم این است.

That's one heck of a promotion. Yes.

این یک ترفیع است. آره.

Well, it's something to celebrate. Yes.

خوب، این چیزی برای جشن گرفتن است. آره.

But you see, in two months time, you can celebrate

اما می بینید که تا دو ماه دیگر می توانید

your anniversary of your promotion

سالگرد ارتقاء خود را

to CEO of the company. Mm.

به سمت مدیر عامل شرکت جشن بگیرید. مم

Uh, so there we go.

اوه، پس ما برویم.

Yes, That'll be the anniversary.

بله، آن سالگرد است.

Which just happens every year.

چیزی که فقط هر سال اتفاق می افتد.

Anniversary? I'm in a weird mood today, Annie.

سالگرد؟ من امروز حال عجیبی دارم آنی.

From annual every year, isn't it?

از سالانه هر سال، اینطور نیست؟

Yes, from.

بله، از.

From the word annus. Yes.

از کلمه annus. آره.

And a switch.

و یک سوئیچ

Which means it's the year, of course.

این بدان معناست که البته سال است.

Which is when it's all comes from.

زمانی که همه چیز از آن می آید.

Oh, very.

اوه، خیلی

It's very dry in Italy, apparently, as long as all the rivers are drying up.

در ایتالیا بسیار خشک است، ظاهراً تا زمانی که تمام رودخانه ها در حال خشک شدن هستند.

And Italy as well as Spain.

و ایتالیا و همچنین اسپانیا.

Well, I suppose it's it's sort of the same sort of area, isn't it?

خب، من فکر می‌کنم این همان منطقه است، اینطور نیست؟

I think it is hot.

فکر کنم گرم باشه هوا

It's very hot around the Balkans.

در اطراف بالکان بسیار گرم است.

Oh, I know the feeling.

اوه، من احساس را می دانم.

I get very hot around my Balkans sometimes.

من گاهی اوقات در اطراف بالکان خود بسیار گرم می شوم.

Yes. Giovanni We will always remember the anniversary of

آره. جیووانی ما همیشه سالگرد

Queen, the Queen's death.

ملکه، مرگ ملکه را به یاد خواهیم داشت.

So I'm not going to let us forget, to be honest.

پس راستش را بخواهید نمی گذارم فراموش کنیم.

I mean, we've got Prince Charles becoming king Charles, in a few weeks from now,

منظورم این است که ما شاهزاده چارلز را تا چند هفته دیگر به پادشاهی چارلز تبدیل کرده ایم،

even though we get three days holiday, not that it makes much difference

حتی اگر سه روز تعطیلی داشته باشیم، نه اینکه خیلی

to us, really, but there you go.

برای ما فرقی کند، واقعاً، اما شما بروید.

So, no, we're never going to forget because they're not going to let us.

بنابراین، نه، ما هرگز فراموش نمی کنیم زیرا آنها به ما اجازه نمی دهند.

And thus I will never forget my mother.

و بنابراین من هرگز مادرم را فراموش نمی کنم.

That's late because two days later, obviously, anyway.

این دیر است، زیرا دو روز بعد، بدیهی است، به هر حال.

And to make matters worse, I can guarantee you that at some point

و بدتر از آن، من می توانم به شما تضمین دهم که در یک مقطع زمانی که

the the the my mother passed will be on Mother's Day.

مادرم از دست داد در روز مادر خواهد بود.

Yeah. So that's going to eventually happen.

آره بنابراین در نهایت این اتفاق خواهد افتاد.

So that day will eventually be on Sunday and it will eventually be Mother's Day

بنابراین آن روز در نهایت یکشنبه خواهد بود و در نهایت روز مادر

on the on the anniversary of that, you know, a date it is today at 14.

در سالگرد آن روز خواهد بود، می دانید، تاریخی که امروز در ساعت 14 است.

It is not.

اینطور نیست.

It is the 19th night in the 19th.

شب نوزدهم در نوزدهم است.

Right. Okay I've been.

درست. باشه من بودم

Do you know when you certainly when you get really busy with things, you lose track of the days

آیا می‌دانید وقتی واقعاً درگیر مسائل می‌شوید، ردیابی روزهای

the last two weeks because I've been in two separate shows

دو هفته گذشته را از دست می‌دهید، زیرا من در دو برنامه جداگانه حضور داشتم و

I've lost all track of the days.

تمام مسیر روزها را گم کرده‌ام.

You know what the what day we were Monday, which, you know, I've sort of lost.

میدونی دوشنبه چه روزی بودیم که میدونی یه جورایی از دست دادم.

Does that happen to you?

آیا این اتفاق برای شما می افتد؟

Sometimes you forget what day it is when you've been so busy doing things and involved with things

گاهی اوقات فراموش می‌کنید چه روزی است که آنقدر مشغول انجام کارها بوده‌اید و درگیر کارها بوده‌اید

and your normal

و روال عادی شما

routine is upset so you do something differently on a different day?

ناراحت است، بنابراین در یک روز متفاوت کاری را متفاوت انجام می‌دهید؟

Because I've been to and things like Saturdays we normally do.

چون من رفته ام و کارهایی مثل شنبه ها را معمولا انجام می دهیم.

Last Saturday we, I had a matinee performance, so that was in the afternoon.

شنبه گذشته، من یک اجرای ماتینه داشتم، به طوری که بعد از ظهر بود.

So normally on a Saturday we'd walk into because that's our routine

بنابراین معمولاً در یک شنبه وارد می‌شویم زیرا این روال ما

for years, but because we didn't do that last Saturday,

برای سال‌ها بوده است، اما از آنجایی که شنبه گذشته این کار را انجام نداده‌ایم،

I've lost all track of what the day's on, and I don't know what's happened to this last week.

تمام اطلاعات مربوط به آن روز را از دست داده‌ام و نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن افتاده است. هفته گذشته یه

It's sort of gone is vanished very quickly.

جورایی از بین رفته خیلی سریع ناپدید میشه

It's been well, let's just say it's been a hell of a week and yeah,

خوب بود، بیایید بگوییم که یک هفته جهنمی بود و بله،

leave it at that to be the busier you are as time passed quickly.

آن را رها کنید تا با گذشت زمان به سرعت، شلوغ‌تر شوید.

Okay, Steve, we've got 8 minutes and I've got 145 photographs to show you. So

خوب، استیو، ما 8 دقیقه وقت داریم و من 145 عکس دارم که به شما نشان دهم. بنابراین

today is the

امروز

anniversary of me going to China, and I had to mark it somehow.

سالگرد رفتن من به چین است و باید به نحوی آن را جشن می گرفتم.

I had to make sure that I could celebrate that

من باید مطمئن می شدم که می توانم آن را

as an anniversary, because 20 years ago,

به عنوان یک سالگرد جشن بگیرم، زیرا 20 سال پیش

we said goodbye to each other for a while

برای مدتی از هم خداحافظی کردیم

and I went to China and I have to say it went to see me first.

و من به چین رفتم و باید بگویم که اول به دیدن من رفت.

And then a year later I came back because I was missing

و بعد یک سال برگشتم چون دلم برای

Steve so much and not because of anything else.

استیو خیلی تنگ شده بود نه به خاطر چیز دیگری.

So how would you like to see this photograph?

پس چگونه دوست دارید این عکس را ببینید؟

Steve Look at this.

استیو به این نگاه کن

This is the first photograph I took after arriving in China.

این اولین عکسی است که پس از ورود به چین گرفتم.

I was in Beijing and I was walking around near

من در پکن بودم و در نزدیکی

a place called Tiananmen Square, got what they call it, Youth Days.

مکانی به نام میدان تیان‌آن‌من قدم می‌زدم .

We didn't have Bluetooth.

بلوتوث نداشتیم

We didn't have Bluetooth in 2003.

ما در سال 2003 بلوتوث نداشتیم.

We couldn't just connect easily.

ما نمی توانستیم به راحتی وصل شویم.

We didn't have the cloud that didn't exist in 2003.

ما ابری را نداشتیم که در سال 2003 وجود نداشت.

So there I am, arrived in China

بنابراین من اینجا هستم،

standing in Beijing and, really feeling

در پکن ایستاده به چین رسیدم و با احساس

a little well, I suppose the the word is

کمی خوب، فکر می‌کنم این کلمه

shell shocked.

شوکه شده است.

I was I was really sort of feeling a little bit disorientated if I was honest.

من واقعاً یک جورهایی احساس می کردم که اگر صادق باشم، کمی سرگردان بودم.

And another one arriving at the school where I worked.

و یکی دیگر به مدرسه ای که من در آن کار می کردم رسید.

Now, sadly, the school has gone.

اکنون، متاسفانه، مدرسه رفته است.

It's all been demolished.

همش تخریب شده

It's now a high rise apartment.

اکنون یک آپارتمان مرتفع است.

Well, it's not a big roadblock behind, you know, it's it's the entrance.

خب، این یک سد بزرگ پشت سر راه نیست، می دانید، آن ورودی است.

So in either side, they had these electronic gates that would open and close

بنابراین در هر طرف، آنها این دروازه های الکترونیکی را داشتند که باز و بسته می شد

and they would close them at night so you couldn't get out.

و آنها را در شب می بستند تا شما نتوانید از آن خارج شوید.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

So eventually I that's the reason why I eventually moved out.

بنابراین در نهایت من به همین دلیل است که من در نهایت از آنجا نقل مکان کردم.

So the gap is either side.

بنابراین شکاف هر دو طرف است.

If something comes across that, as I said, these big electronic gates will close you.

اگر چیزی به آن برخورد شود، همانطور که گفتم، این گیت های بزرگ الکترونیکی شما را خواهند بست.

And there's always someone on the gate as well.

و همیشه یک نفر روی دروازه نیز هست.

A gate is a little gate house. Well, they used to be.

دروازه یک خانه دروازه کوچک است. خوب، آنها قبلا بودند.

It's all gone now.

الان همه چی از بین رفته

It's all been demolished.

همش تخریب شده

Skinny, you were there, Mr.

لاغر، شما آنجا بودید، آقای

Duncan, And soon I will be skinny again. Yes.

دانکن، و به زودی من دوباره لاغر خواهم شد. آره.

I'm on my way to losing one stone of weight.

من در راه کاهش یک سنگ وزن هستم.

One stone? That's incredible. I'm on the way.

یک سنگ؟ این باور نکردنی است. من در راه هستم.

The trouble is, I'm losing weight as well because we've cut out chocolate and biscuits and cakes.

مشکل اینجاست که من هم وزنم را کم می کنم چون شکلات و بیسکویت و کیک را حذف کرده ایم.

I'm losing weight now. Want to?

الان دارم وزن کم میکنم خواستن؟

Anyway, back to my anniversary of going to China.

به هر حال، به سالگرد رفتنم به چین برمی گردم.

And there is the place you can see that you. Mr. Duncan.

و جایی است که می توانید آن را ببینید. آقای دانکن

Well, it is kind of it's well, I suppose it's

خوب، یک جورهایی خوب است، فکر می کنم

you know, just give me that.

خودت می دانی، فقط آن را به من بده.

At least I don't have anything else in his life.

حداقل من هیچ چیز دیگری در زندگی او ندارم.

So here is the place

بنابراین اینجا جایی است

where I worked, and you can see it's mountainous.

که من در آن کار می کردم و می توانید ببینید که کوهستانی است.

It's in a place called Inner Mongolia.

در مکانی به نام مغولستان داخلی است.

Lots of mountains and lots of power station, lots of pollution, lots of pollution.

تعداد زیادی کوه و تعداد زیادی نیروگاه، آلودگی بسیار، آلودگی بسیار.

Although the good thing was because

اگرچه خوبی این بود که به این دلیل بود

because you were in the middle of nowhere

که شما در میانه ناکجا آباد بودید

and literally you were in the middle of nowhere,

و به معنای واقعی کلمه در وسط ناکجاآباد بودید،

it was it was actually not that polluted

اما در واقع آنقدرها هم آلوده نبود

because you were right near the Gobi Desert

زیرا دقیقاً در نزدیکی صحرای گبی

and all of the air that would constantly blow

و تمام هوایی بود که دائماً می‌وزید.

over and carry all of the pollution away.

و همه آلودگی ها را از خود دور کنید.

So I wouldn't say if I was honest, I wouldn't say that

بنابراین اگر من صادق باشم نمی گویم

it was completely polluted if I were you.

اگر جای شما بودم کاملاً آلوده بود.

And so I wouldn't say that that's not my memory.

و بنابراین من نمی گویم که این خاطره من نیست.

Mr. Duncan Well, your memory is different.

آقای دانکن خوب، حافظه شما متفاوت است.

I think you got used to it.

فکر کنم عادت کردی

When I remember when I arrived, it was like some kind of hellhole.

وقتی به یاد می‌آورم وقتی رسیدم، انگار یک جور جهنم بود.

But you left it there because you liked the people and you loved teaching

اما شما آن را آنجا رها کردید زیرا مردم را دوست داشتید و دوست داشتید

English to people who,

به افرادی که می دانید زبان انگلیسی را آموزش دهید

you know, were of.

.

Let's just say they weren't rich. They were poor people.

بیایید بگوییم آنها ثروتمند نبودند. مردم فقیری بودند.

Yes. Okay.

آره. باشه.

But they wanted to learn English and.

اما آنها می خواستند انگلیسی یاد بگیرند و.

Yeah, that's what you loved doing. Yes.

بله، این همان کاری است که شما دوست داشتید انجام دهید. آره.

You could have chased the money in Beijing.

می توانستی پول را در پکن تعقیب کنی.

Yes. All of Shanghai.

آره. تمام شانگهای

Shanghai.

Shanghai was the place where all the Westerners, all the foreigners

شانگهای

شانگهای جایی بود که همه غربی ها، همه خارجی ها،

went, all the people from the US

همه مردم آمریکا

and Europe would all go to Shanghai.

و اروپا همه به شانگهای می رفتند.

That's where the big money was for teachers.

آنجا بود که پول کلان برای معلمان بود.

But no, I didn't.

اما نه، این کار را نکردم.

I went to one of the poorest areas

من برای تدریس زبان انگلیسی به یکی از فقیرترین مناطق

in China to teach English, and there I am.

چین رفتم و آنجا هستم.

That is my first ever lesson.

این اولین درس من است.

That's me giving my first ever lesson way back in 2003.

این من اولین درس خود را در سال 2003 ارائه کردم

And you can notice there's one thing you notice.

.

My writing on the blackboard is huge.

نوشته من روی تخته سیاه بزرگ است.

Yes, it's huge.

بله، بزرگ است.

And all of the students complained afterwards.

و همه دانش آموزان پس از آن شکایت کردند.

They said, Mr.

گفتند آقای

Duncan, you don't have to write so large on the board.

دانکن، لازم نیست اینقدر بزرگ روی تابلو بنویسی.

So I didn't after that point, I never did it again like that.

بنابراین من بعد از آن نقطه این کار را نکردم، هرگز دوباره آن را انجام ندادم.

So that way I'm my first class. I was really nervous.

بنابراین من کلاس اولم هستم. واقعا عصبی بودم

I was very scared. And then later.

من خیلی ترسیده بودم. و سپس بعد.

So this next photograph is later.

بنابراین این عکس بعدی بعدا است.

And you can see I'm a little bit more relaxed

و می‌توانید ببینید که من کمی آرام‌تر هستم و

in my writing on the board has improved.

نوشته‌ام روی تخته بهبود یافته است.

It's much more neat and tidy.

خیلی مرتب تر و مرتب تره

I wonder what all those students are doing now.

من تعجب می کنم که این همه دانش آموز اکنون چه می کنند.

Mr. Chen Yes, I hope they're doing something useful.

آقای چن بله، امیدوارم کار مفیدی انجام دهند.

Yes, I'm very happy.

بله، من خیلی خوشحالم.

Well, they're with me. How can you not be happy?

خوب، آنها با من هستند. چگونه می توانید خوشحال نباشید؟

You're with me.

تو با من هستی

You're in a room with me. How can you not be happy?

تو با من تو اتاقی چگونه می توانید خوشحال نباشید؟

One thing I should mention, of course, is the food.

نکته ای که باید به آن اشاره کنم، البته غذا است.

Lots of Chinese food. I did enjoy that.

غذاهای چینی زیاد. من از آن لذت بردم

But also, I suppose it's worth mentioning

اما همچنین، من فکر می کنم ارزش ذکر

other things, including junk food.

موارد دیگر، از جمله غذاهای ناسالم را دارد.

Look how slim I am.

ببین چقدر لاغرم

Oh, my goodness. I can't believe it.

اوه خدای من. من نمی توانم آن را باور کنم.

That's so young.

این خیلی جوان است.

That's because I was young 20 years ago.

دلیلش این است که 20 سال پیش جوان بودم.

Yes, I was.

بله، من بودم.

I was 38.

من 38.

38, 38.

38، 38 بودم.

Oh, my.

If only you could be that age again.

اوه، من.

فقط اگر می توانستی دوباره به آن سن باشی.

If only I could be 30 again. But I'm not.

اگر فقط می توانستم دوباره 30 ساله شوم. اما من نه.

Unfortunately, it's that big.

متاسفانه اینقدر بزرگه

I mean, it's a it's actually it's actually a character.

منظورم این است که این در واقع یک شخصیت است.

I think it's I want to say it's Chinese, but it could also be Japanese.

فکر می کنم می خواهم بگویم چینی است، اما می تواند ژاپنی هم باشد.

I never I never did find out what it was, but I was eating.

من هرگز متوجه نشدم که چیست، اما داشتم می خوردم.

What am I doing there?

من آنجا چه کار می کنم؟

I'm eating some KFC because I did like the junk food.

من مقداری KFC می خورم چون غذاهای ناسالم را دوست داشتم.

And if you needed proof, here I am outside McDonald's

و اگر به مدرک نیاز داشتید، اینجا من خارج از مک دونالد

in Beijing.

در پکن هستم.

I did a huge McDonald's in Beijing

من یک مک دونالد بزرگ در پکن انجام دادم

and that was during one of my visits.

و این در یکی از بازدیدهایم بود.

And it's still there.

و هنوز آنجاست.

Oh, I think it's still there. Yes.

اوه، فکر کنم هنوز هست. آره.

I think there's probably one on every street corner now.

فکر می‌کنم الان احتمالاً در هر گوشه خیابان یکی وجود دارد .

We test so many girls in that picture. Yes.

ما دختران زیادی را در آن تصویر آزمایش می کنیم. آره.

Well, most of my students were girls and they were almost,

خب، بیشتر شاگردان من دختر بودند و تقریباً

I'd say, about 85% of all the people I taught were girls.

می توانم بگویم، تقریباً 85 درصد از تمام افرادی که تدریس می کردم، دختر بودند.

So that way I'm in the place I was staying and living.

بنابراین من در مکانی هستم که می ماندم و زندگی می کردم.

And that was during I think that was during

و این در طول

one of the Chinese New Year celebrations.

یکی از جشن‌های سال نو چینی بود.

And of course I did a lot of travelling

و البته من خیلی به اینجا سفر کردم

here.

I am dressed as a mongolian emperor, believe it or not.

. چه

باور کنید چه نه، من لباس امپراتور مغولستان را پوشیده ام.

We went there.

ما به آنجا رفتیم.

I remember going there, this is and this actually isn't the place.

یادم می‌آید که به آنجا رفتم، اینجاست و در واقع این مکان نیست.

This is actually in the grasslands.

این در واقع در علفزارها است.

The place you went to was a display area,

مکانی که رفتید یک منطقه نمایش بود،

right, to re-enact the Mongolian grasslands.

درست است، برای بازسازی علفزارهای مغولستان.

But that particular photograph is actually in the Mongolian grasslands.

اما آن عکس خاص در واقع در علفزار مغولستان است.

So that was actually the place in the middle of nowhere.

بنابراین در واقع مکانی در میانه ناکجاآباد بود.

And if you needed

و اگر لازم بود

to see me in

مرا در

an even more odd situation, here I am on a camel

موقعیتی حتی عجیب‌تر ببینی، اینجا من سوار بر شتری هستم که

dressed once again as an emperor.

یک بار دیگر لباس امپراطور می‌پوشم.

I don't know why they seem to like dressing me up as kings.

نمی دانم چرا به نظر می رسد آنها دوست دارند من را به عنوان پادشاه بپوشانند. آیا

Have they thought you were some kind of invader?

آنها فکر کرده اند که شما نوعی مهاجم هستید؟

I don't know, but

نمی دانم، اما

I'm on a camel there.

من در آنجا سوار بر شتر هستم.

I can't remember where it was because they used to take me all over the place.

یادم نیست کجا بود چون همه جا مرا می بردند. آیا

Have you got the hump there, Mr. Duncan?

شما قوز آنجا را دارید، آقای دانکن؟ آیا

Have I got the hump?

من قوز دارم؟

That's the joke, V8'S.

این شوخی است، V8'S.

Very good. As Mr.

خیلی خوب. همانطور که آقای

Duncan got the hump.

دانکن قوز پیدا کرد.

Here I am in the most famous landmark.

اینجا من در معروف ترین نقطه عطف هستم.

When people think of China, they often think of Tiananmen Square,

وقتی مردم به چین فکر می‌کنند، اغلب به میدان تیان‌آن‌من،

Heaven's Gate, till neck looks unfeasibly long.

دروازه بهشت ​​فکر می‌کنند، تا جایی که گردن به‌طور غیرقابل اجرا بلندی به نظر می‌رسد.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

That's because I was so slim.

دلیلش اینه که من خیلی لاغر بودم

Then your neck looks almost as long as your head.

سپس گردن شما تقریباً به اندازه سرتان دراز به نظر می رسد.

It does look as if my neck has been stretched.

انگار گردنم کشیده شده است.

Yes, it looks like you've been stretched. But now I thought.

بله، به نظر می رسد که شما دراز کشیده اید. اما حالا فکر کردم.

That's me.

منم.

That's me 20 years ago, and now I'm going to cry.

این من 20 سال پیش هستم و حالا می خواهم گریه کنم.

I don't think I've seen these pictures, Mr.

من فکر نمی کنم این عکس ها را ندیده باشم آقای

Duncan. I think you have.

دانکن. من فک میکنم تو داری.

And of course, you know, I like motorbikes.

و البته، می دانید، من موتور سیکلت را دوست دارم.

And I remember going to this shop, Steve and the guy that owned

و یادم می‌آید که به این مغازه رفتم، استیو و مردی که صاحب

the shop tried to get me to buy the motorbike.

مغازه بود، سعی کردند از من بخواهند موتور را بخرم.

Well, if he's gone to a motorbike shop, I know why.

خوب، اگر او به موتورفروشی رفته است، می دانم چرا.

Oh, can I finish the sentence?

اوه، می توانم جمله را تمام کنم؟

He he said he would give me the bike for half price.

گفت دوچرخه را نصف قیمت به من می دهد.

He's going to give me this amazing price if I would agree to,

او اگر موافق باشم این قیمت شگفت انگیز را به من می دهد تا

to be on his posters and promote his shop.

روی پوسترهایش باشم و مغازه اش را تبلیغ کنم.

So he wanted to use me, basically.

بنابراین او اساساً می خواست از من استفاده کند.

Well, you were getting a half priced bike.

خوب، شما یک دوچرخه نصف قیمت می گرفتید.

Yes, but I didn't in the end, because I suppose

بله، اما در نهایت این کار را نکردم، زیرا فکر می‌کنم

it's only fair to say that

عادلانه است که بگوییم

the roads in China

جاده‌های چین

are very dangerous.

بسیار خطرناک هستند.

Many people driving on the roads in China don't even

بسیاری از افرادی که در جاده‌های چین رانندگی می‌کنند، حتی

don't even know how to drive a car because they've never taken a test

رانندگی کردن با ماشین را هم نمی‌دانند، زیرا هرگز در آزمون شرکت نکرده‌اند

ever.

.

So because of corruption as it is, they just buy

بنابراین به دلیل فساد موجود، آنها فقط می خرند،

they just buy a license

فقط گواهینامه می خرند

and then they drive on the road with with

و سپس بدون هیچ آموزشی در جاده رانندگی می کنند

absolutely no training whatsoever.

.

And that's the reason why there are so many crashes, the highest

و به همین دلیل است که تصادفات زیادی وجود دارد، بالاترین

in the world, I believe in China, the highest death rate on the roads.

در جهان، به اعتقاد من در چین، بالاترین نرخ مرگ و میر در جاده ها.

I used to see at least three car crashes every day.

من هر روز حداقل سه تصادف اتومبیل را می دیدم.

Every day there would be a car somewhere

هر روز یک ماشین جایی

on the side of the road, normally with a huge dent in the front or the side.

در کنار جاده وجود دارد، معمولاً با یک فرورفتگی بزرگ در جلو یا کنار.

And that's the reason why.

و به همین دلیل است.

And I'm not being racist before anyone says, Now, Mr.

و من قبل از اینکه کسی بگوید، حالا آقای

Duncan, you're being racist.

دانکن، شما نژادپرست می‌کنید، نژادپرست نمی‌کنم.

I'm not being racist because I lived there and I saw it and it's still the same.

من نژادپرست نیستم چون آنجا زندگی کردم و آن را دیدم و هنوز هم همینطور است.

It's still the same.

هنوز هم همینطور است.

Alibaba says you've got to go to Vietnam because it's beautiful, peaceful, and the food is delicious.

علی بابا می گوید باید به ویتنام بروید زیرا زیبا، آرام است و غذاها هم خوشمزه است.

I think we would like the Vietnamese food.

فکر می کنم ما غذای ویتنامی را دوست داریم.

I think we would like what you said

من فکر می کنم ما آنچه شما گفتید را دوست داریم

because that's your favourite.

زیرا مورد علاقه شماست.

Yes. Type of food.

آره. نوع غذا.

Yes. I'll be playing the the you know what today we're going in a minute.

آره. من یک دقیقه دیگر می‌دانی که امروز به چه چیزی خواهیم پرداخت.

Blimey. I thought we thought we'd have you know.

بلیمی. من فکر کردم فکر می کنیم باید شما را بدانید.

Well I am, I'm not feeling exactly like doing a two hour show today.

خوب، من دقیقاً احساس نمی کنم امروز یک نمایش دو ساعته انجام دهم.

I'll be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

If. If I was honest with you,

اگر اگر من با شما صادق بودم،

which I am being.

که هستم.

Oh, by the way, we we also had our school had a training centre, and.

اوه، اتفاقا، ما هم مدرسه مان یک مرکز آموزشی داشتیم، و.

Can you believe it, Steve?

باورت میشه استیو؟

I was on the front and there I am.

من در جبهه بودم و آنجا هستم.

I mean. Yes.

منظور من این است که. آره.

And everyone said that they knew who I was

و همه گفتند که به خاطر آن علامت می دانستند من کی هستم

because of that sign, so they actually put a photograph of me.

، بنابراین در واقع عکسی از من گذاشتند.

So this is one of the training centres that we opened

بنابراین این یکی از مراکز آموزشی است که ما افتتاح کردیم

and I actually ended up helping to run it.

و من در نهایت به اجرای آن کمک کردم.

It's not flattering, very flattering photo. No, it isn't.

این عکس چاپلوس نیست، خیلی چاپلوس کننده است. نه، اینطور نیست.

And I always I always said that to them.

و من همیشه این را به آنها می گفتم.

I said, could you get a better photograph of me instead of just.

گفتم آیا می توانی به جای عکس بهتر از من عکس بگیری؟

And they didn't tell by the way, they did not tell me that they were using my photograph.

و اتفاقاً نگفتند، به من نگفتند که از عکس من استفاده می کنند.

So it was one day I went by by accident

بنابراین یک روز اتفاقی رفتم

and I looked and I thought, That's me.

و نگاه کردم و فکر کردم، این من هستم.

They've put me on the front of the training centre and they didn't even tell me,

آنها من را جلوی مرکز آموزشی نشانده‌اند و حتی به من نگفتند،

Oh, so now you get

اوه، پس حالا دریافتی که

Regina says our birthdays, also anniversaries.

رجینا می‌گوید تولدها و همچنین سالگردهای ما.

Regina, Can you say Regina?

رجینا، می تونی بگی رجینا؟

Because I think the subtitle might put something else.

چون فکر می کنم زیرنویس چیز دیگری قرار داده باشد.

Sorry. Regina.

متاسف. رجینا.

Our birthdays, also anniversaries.

تولدها، همچنین سالگردهای ما.

Yes, definitely. Happy.

بله قطعا. خوشحال.

Happy anniversaries.

سالگرد مبارک.

Well, I suppose it depends how old you are.

خب، فکر می کنم بستگی به سن شما دارد.

Yeah. Yes.

آره آره.

Birthdays and anniversary.

تولد و سالگرد.

It happens. Something that happens every year.

اتفاق می افتد. اتفاقی که هر سال می افتد.

So, yeah, it happens every year.

بنابراین، بله، هر سال این اتفاق می افتد.

It's an anniversary of something.

سالگرد چیزی است.

In this case, it just happens to be a birthday.

در این مورد، اتفاقاً تولد است.

The anything could be, you know. Yes.

هر چیزی می تواند باشد، می دانید. آره.

Do you do Did you do wheelies on your bike, mister? No.

آیا انجام می دهید آیا با دوچرخه خود چرخ می زدید، آقا؟ نه.

But I know if you go on Instagram or Tik Tok, there are people

اما من می دانم که اگر به اینستاگرام یا تیک توک بروید، عمدتاً افرادی هستند

mainly and quite often I'm not I'm not judging anyone.

و اغلب من کسی را قضاوت نمی کنم.

But quite often in Vietnam

اما اغلب در ویتنام

and other places as well.

و جاهای دیگر نیز وجود دارد.

But they often do it in Vietnam.

اما آنها اغلب این کار را در ویتنام انجام می دهند.

They go along the road and they lift their front wheel up and go along on their back wheel.

آنها در امتداد جاده می روند و چرخ جلوی خود را بلند می کنند و با چرخ عقب خود می روند. صادقانه

I have to say

بگویم، باید بگویم که

it does look pretty cool, to be honest, but I never did it

خیلی جالب به نظر می رسد، اما من هرگز این کار را نکردم

because I was always worried about my bike disappearing from underneath me.

زیرا همیشه نگران بودم که دوچرخه ام از زیر سرم ناپدید شود.

So I never had a motorbike in China, but I did have one in the UK.

بنابراین من هرگز در چین موتور نداشتم، اما در بریتانیا داشتم.

And to be honest with you, people in the UK also drive

و صادقانه بگویم، مردم در بریتانیا نیز

in a crazy way as well, including him.

به طرز دیوانه‌واری رانندگی می‌کنند، از جمله او. آیا

Can we say something about the Paris trip?

می توانیم در مورد سفر پاریس چیزی بگوییم؟

We will mention it briefly.

به اختصار به آن اشاره می کنیم.

I'm I'm very behind with emails because I've had loads of emails.

من از ایمیل ها خیلی عقب مانده ام، زیرا ایمیل های زیادی داشته ام.

Steve concerning, concerning my mum's death on Thursday,

استیو در مورد مرگ مادرم در روز پنجشنبه،

so I, I'm literally under a pile of emails,

بنابراین من، به معنای واقعی کلمه زیر انبوهی از ایمیل‌ها هستم،

but yes, it's still happening.

اما بله، هنوز هم این اتفاق می‌افتد.

So nothing's changed there because it's not until June anyway.

بنابراین هیچ چیز آنجا تغییر نکرده است زیرا به هر حال تا ژوئن باقی نمانده است.

Yes, we'll send an email out this week to anybody

بله، ما در این هفته ایمیلی را برای هر کسی

who we're going to form an email list group

که قرار است یک گروه لیست ایمیل تشکیل دهیم ارسال خواهیم کرد

and you know, to, to firm up the dates and everything for everybody

تا تاریخ ها و همه چیز را برای همه مشخص کنیم،

because we need to get organising that so that people can plan ahead.

زیرا باید آن را سازماندهی کنیم تا مردم بتوانند از پیش برنامه ریزی.

So yeah, we'll do that this week

بنابراین بله، ما این هفته این کار را انجام می دهیم،

anyone that's interested in coming,

هرکسی که علاقه مند به آمدن باشد،

we'll put you on an email group and we'll talk about that.

شما را در یک گروه ایمیل قرار می دهیم و در مورد آن صحبت می کنیم.

Yes, you'll have to let me know first though.

بله، ابتدا باید به من اطلاع دهید.

So yes, you can't just go in the email group without getting in touch.

بنابراین بله، شما نمی توانید بدون تماس به گروه ایمیل بروید .

So send me your, your details

بنابراین مشخصات خود را برای من بفرستید

and then eventually we will have a group

و در نهایت ما یک گروه خواهیم داشت

and we will also form a WhatsApp group as well. Yes.

و همچنین یک گروه واتس اپ تشکیل می دهیم. آره.

So eventually we will all be able to stay in touch,

بنابراین در نهایت همه ما قادر خواهیم بود در تماس باشیم،

but we are not talking about the trip here.

اما ما در مورد سفر اینجا صحبت نمی کنیم.

We're not giving any details here.

ما در اینجا هیچ جزئیاتی ارائه نمی دهیم.

It will all be done away from YouTube for obvious reasons.

همه اینها به دلایل واضح از YouTube خارج می شود . فکر می‌کنم

I suppose yeah, anybody that's already sent Mr.

بله، هر کسی که قبلاً برای آقای

Duncan an email expressing an interest in going

دانکن ایمیلی ارسال کرده باشد که علاقه‌مند به رفتن

you will be we will be sending out some more communications.

شما باشد، ما ارتباطات بیشتری را ارسال خواهیم کرد.

Well I have already so everyone who's been in touch with me

خوب، من قبلاً تماس گرفته ام، بنابراین با همه کسانی که با من در تماس بوده اند،

I have contacted in return and told you when.

در پاسخ تماس گرفته ام و به شما گفته ام چه زمانی.

Oh right.

درسته.

You've done that already.

Yes, I've done okay.

شما قبلاً این کار را انجام داده اید.

بله کارم خوبه

There's no email list required at the moment,

در حال حاضر هیچ لیست ایمیلی مورد نیاز نیست،

so. Good.

بنابراین. خوب

So yeah,

پس آره،

lovely. Alright Mr.

دوست داشتنی خوب آقای

Duncan, I'll can put the kettle on. Well we're both going.

دانکن، من می توانم کتری را بگذارم. خوب هر دو میریم

Oh right.

درسته.

Okay. Yes.

باشه. آره.

So thank you for joining us today. It's been a weird one.

پس از اینکه امروز به ما پیوستید متشکرم . این یک مورد عجیب بوده است.

I was not sure if I was going to be here today.

مطمئن نبودم امروز اینجا باشم یا نه.

I wasn't feeling great on Thursday and I wasn't feeling very well on Friday.

روز پنجشنبه حال خوبی نداشتم و جمعه هم حالم خیلی خوب نبود.

But then I went to see Mr. Steve in his show last night.

اما بعد از آن دیشب به دیدن آقای استیو در برنامه اش رفتم .

And I have to say, and I mean this, I really mean this.

و من باید بگویم، و منظورم این است، من واقعاً این را می گویم.

I was I was quite emotional this morning.

امروز صبح خیلی احساساتی بودم

And I said, Steve, I said, You do realise how much that was last night going out?

و من گفتم، استیو، گفتم، آیا می‌دانی که دیشب چقدر بیرون رفت؟

I could have stayed at home.

می توانستم در خانه بمانم.

I could have sat and felt really sorry for myself.

می توانستم بنشینم و واقعا برای خودم متاسف باشم.

But it was nice experiencing a bit of

اما تجربه کمی

socialising, being with people and watching

معاشرت، بودن با مردم و تماشای

lots of other people have fun and joy.

بسیاری از افراد دیگر که در حال تفریح ​​و شادی هستند، خوب بود.

So it was great.

پس عالی بود

Thank you, Steve, and thank you as well.

متشکرم، استیو، و همچنین از شما متشکرم.

We will be back next Sunday, hopefully

ما یکشنبه آینده باز خواهیم گشت، امیدوارم

in slightly better circumstances.

در شرایط کمی بهتر.

We can only wish. But of course, who knows?

ما فقط می توانیم آرزو کنیم. اما البته، چه کسی می داند؟

Who knows what's going to happen next in this crazy world.

چه کسی می داند در این دنیای دیوانه چه اتفاقی قرار است بیفتد.

And Mr.

و آقای

Duncan is putting on some short videos, aren't you?

دانکن در حال گذاشتن چند ویدیوی کوتاه است، اینطور نیست؟

So look out for those as well.

پس مراقب آن ها نیز باشید.

Some of you might have already seen them.

ممکن است برخی از شما قبلاً آنها را دیده باشید.

Some short email if you've already sent an email,

چند ایمیل کوتاه اگر قبلا ایمیلی ارسال کرده اید،

by the way, about the trip, you don't need to send another one.

اتفاقاً در مورد سفر، نیازی به ارسال ایمیل دیگری ندارید.

But Christina says she's going to send an email.

اما کریستینا می گوید که می خواهد یک ایمیل بفرستد.

That's it.

So if you are interested in meeting up in Paris,

خودشه.

بنابراین اگر علاقه مند به ملاقات در پاریس هستید،

if there is anything left of Paris, of course at the moment

اگر چیزی از پاریس باقی مانده باشد، البته در حال حاضر

it's all on fire.

همه چیز در آتش است.

I hope there is something left because of it.

امیدوارم چیزی به خاطر آن باقی مانده باشد.

Have you heard also all of the the utilities

آیا شنیده‌اید که همه شرکت‌های برق نیز

have gone on strike as well, including the people that take rubbish away.

اعتصاب کرده‌اند، از جمله افرادی که زباله‌ها را دور می‌برند.

So the streets of Paris at the moment are piled high

بنابراین، خیابان‌های پاریس در حال حاضر مملو

with with garbage, really.

از زباله است.

And apparently it stinks.

و ظاهراً بو می دهد.

So maybe Luis can tell us

بنابراین شاید لوئیس بتواند به ما بگوید که

how long are they on strike for permanently.

آنها برای چه مدت دائم در اعتصاب هستند.

Everything. Everything's on. Everything's.

همه چيز. همه چیز روشن است همه چیز.

Everything's coming. June.

همه چیز در راه است. ژوئن.

Yes, Everything's coming to a standstill.

بله، همه چیز در حال توقف است.

There are huge riots taking place.

شورش های بزرگی در حال وقوع است.

And they what they want. They want to get rid of the

و آنها آنچه را که می خواهند آنها می خواهند از شر

president.

رئیس جمهور خلاص شوند.

And that's all I'm saying about that.

و این تمام چیزی است که در مورد آن می گویم.

But I hope it's all back to normal by the time we go there in June.

اما امیدوارم تا زمانی که در ژوئن به آنجا برویم همه چیز به حالت عادی برگردد.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

Right. Lovely to see you on.

درست. دوست دارم شما را ببینم

And read about you all.

و در مورد همه شما بخوانید.

And of course, and thank you for your lovely messages today and see you

و البته، و از شما به خاطر پیام های دوست داشتنی شما امروز تشکر می کنم و

at the absolute minimum next Sunday.

یکشنبه آینده شما را در حداقل ممکن می بینم.

Yes, next Sunday we are back.

بله، یکشنبه آینده ما برگشتیم.

We will be here together for you.

ما با هم برای شما اینجا خواهیم بود.

Hopefully it will be it will be a little bit longer.

ان شاءالله که اینطور باشد و کمی طولانی تر شود.

And of course, thanks for joining me a little bit of reminiscing

و البته، از اینکه به من ملحق شدید و خاطرات

today, 20 years since I went to China

امروز، 20 سال از رفتنم به چین

and also the start of the Iraq invasion.

و همچنین شروع حمله به عراق را به من پیوستید، سپاسگزارم.

On this day in Thailand, on a happy note, it's a strange, though.

در چنین روزی در تایلند، در یک یادداشت خوشحال کننده، عجیب است.

What a strange coincidence. Yes.

چه اتفاق عجیبی. آره.

Anyway, yes, you landed in the bomb, started, didn't they? Yes.

به هر حال، بله، شما در بمب فرود آمدید، شروع کردید، نه؟ آره.

Right.

درست.

Have a lovely week, everyone.

هفته خوبی داشته باشید همگی

And if you're celebrating any anniversaries, let us know and we'll talk about it next week.

و اگر سالگردی را جشن می گیرید، به ما اطلاع دهید و هفته آینده در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Yes, definitely.

بله قطعا.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve saying.

این آقای دانکن و آقای استیو است که می گویند.

Thanks for watching. See you soon.

ممنون از ملاحظه تان. به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Are you ready?

اماده ای؟

No.

ta ta for now.

فعلا خیر.