How To Solve 5 Common Workplace Problems

Oh, yeah, I know what you mean.

اوه، بله، می دانم منظور شما چیست.

Work problems, yeah?

مشکلات کاری، آره؟

What do you do, or what can you do?

چه کار می کنید یا چه کاری می توانید انجام دهید؟

Hi, James from engVid.

سلام، جیمز از engVid.

I'm going to actually help you with that.

من واقعاً در این مورد به شما کمک خواهم کرد.

Now, whether you work in North America, Ireland, Australia, or you're in your own country,

حالا، چه در آمریکای شمالی، ایرلند ، استرالیا کار کنید یا در کشور خود باشید،

we all have workplace problems, and what do I mean by that?

همه ما در محل کار مشکل داریم، و منظور من از آن چیست؟

We have situations in which someone's treating you in a way that you need to fix or resolve.

ما شرایطی داریم که در آن شخصی با شما به گونه ای رفتار می کند که شما باید آن را برطرف کنید یا حل کنید.

Resolve means, you know, fix, basically.

حل کردن یعنی، می دانید، اساساً اصلاح کنید.

You got to fix this problem, otherwise it leads to greater problems.

شما باید این مشکل را برطرف کنید، در غیر این صورت به مشکلات بزرگتری منجر می شود.

Maybe you won't be satisfied at work, or your employer won't be happy with you.

شاید در محل کار راضی نباشید یا کارفرمایتان از شما راضی نباشد.

An example could be, well, you have somebody at work who thinks they're your boss, and

یک مثال می تواند این باشد، خوب، شما فردی را در محل کار دارید که فکر می کند رئیس شماست،

they're going to try and tell you what to do or how you should do it, but they don't

و سعی می کند به شما بگوید که چه کاری انجام دهید یا چگونه باید این کار را انجام دهید، اما به

pay you, and if you listen to them, you might lose that job.

شما پولی نمی دهد، و اگر شما به آنها گوش دهید ، ممکن است آن شغل را از دست بدهید.

Well, today I'm going to give you a lesson and give you five different common workplace

خب، امروز به شما درس می دهم و به شما پنج مشکل متداول در محل

problems you might run into, and I'm going to give you a solution by giving you a couple

کار که ممکن است با آنها برخورد کنید، به شما می دهم و با دادن چند عبارت یا جمله به شما راه حلی

of phrases or sentences that you can use that lets them know a couple of things.

می دهم که می توانید از آنها استفاده کنید. آنها یکی دو چیز را می دانند.

The two things are this.

دو چیز این است.

Number one, you're not going to deal with somebody else's problems, like, you will solve

شماره یک، شما قرار نیست با مشکلات شخص دیگری کنار بیایید، مثلاً اکنون این موضوع را حل خواهید کرد

this thing now.

.

But number two, you're a professional, right?

اما شماره دو، شما یک حرفه ای هستید، درست است؟

Because you know you work on a team, and you have to work together whether, you know, after

زیرا می‌دانید که در یک تیم کار می‌کنید، و باید با هم کار کنید، چه پس از

this situation, whatever it is.

این وضعیت، هر چه که باشد.

And they know that they can work with you because you will not disrespect them, but

و آنها می دانند که می توانند با شما کار کنند زیرا به آنها بی احترامی نمی کنید، اما

you're also saying, "Don't disrespect me."

شما همچنین می گویید: "به من بی احترامی نکنید."

Cool?

سرد؟

So, we've got that for you.

بنابراین، ما آن را برای شما داریم.

We've got five.

ما پنج تا داریم

We're going to go to the board, and I'm going to give you five common ones.

ما به هیئت مدیره می رویم و من به شما پنج مورد رایج را می دهم.

There may be other ones that I haven't touched upon, but these ones usually will come up.

ممکن است موارد دیگری وجود داشته باشد که من به آنها اشاره نکرده ام ، اما این موارد معمولاً مطرح می شوند.

Trust me, you're probably going to go, "Oh, yeah", and I don't care if it's in English.

به من اعتماد کنید، احتمالاً «اوه، آره» را خواهید گفت و برای من مهم نیست که انگلیسی باشد.

You might be at your own company, you might be in Argentina going, "That happened last

شما ممکن است در شرکت خود باشید، ممکن است در آرژانتین باشید، "این

week in Spanish."

هفته گذشته به زبان اسپانیایی اتفاق افتاد."

I'm like, "Yeah.

من می گویم، "آره،

Common."

معمولی."

So, let's go to the board, shall we?

بنابراین، اجازه دهید به هیئت مدیره، می توانیم؟

Thanks to you for bringing these up.

ممنون از شما که اینها را مطرح کردید.

So, the first one I want to talk about is when your employer is adding to your work,

بنابراین، اولین موردی که می‌خواهم در مورد آن صحبت کنم این است که کارفرمای شما به کار شما اضافه می‌کند،

and you go, "Yeah, well, my employer always adds."

و شما می‌گویید: "آره، خوب، کارفرمای من همیشه اضافه می‌کند."

They go, "No, no, no, no, no, no.

آنها می گویند، "نه، نه، نه، نه، نه، نه.

In this particular case, you have - you were hired for a job.

در این مورد خاص، شما دارید - شما برای یک کار استخدام شده اید.

If you're a photographer, that's your job."

اگر عکاس هستید، این کار شماست."

When they say, "Okay, now, when you finish taking the pictures, can you please take the

وقتی آنها می گویند، "خوب، حالا، وقتی عکس ها را تمام کردید، می توانید لطفا

garbage out and then wipe the floors down?", you're like, "That's not on my contract."

زباله ها را بیرون بیاورید و سپس کف ها را پاک کنید؟"، چنین می گویید: "این در قرارداد من نیست."

Now, you can't say to your boss, "No, that's not my contract.

حالا شما نمی توانید به رئیس خود بگویید: "نه، این قرارداد من نیست.

I'm not doing it."

من آن را انجام نمی دهم."

Sure you can.

مطمئناً می توانید.

You can say it.

می توانید آن را بگویید.

You can watch the people who've done it, they say it, and then they lose their job or they

می‌توانید افرادی را که این کار را انجام داده‌اند تماشا کنید، آن‌ها آن را می‌گویند، و سپس کار خود را از دست می‌دهند یا

get in trouble or further problems.

دچار مشکل یا مشکلات بعدی می‌شوند.

This is something you can say that lets the boss know that I'm open to doing extra stuff,

این چیزی است که می‌توانید بگویید که به رئیس می‌دهد تا بداند من برای انجام کارهای اضافی آماده هستم،

but I also need - I need to be compensated, which means paid appropriately for doing this,

اما به آن هم نیاز دارم - باید غرامت دریافت کنم، به این معنی که برای انجام این کار،

or given another title or something, so let's talk about it.

یا عنوان دیگری یا چیزی به او داده می‌شود، پس بیایید صحبت کنیم. در مورد آن

And that's why I said they will give you respect if you're saying, "Sure, I'll do it.

و به همین دلیل است که گفتم اگر بگویید "مطمئناً این کار را خواهم کرد.

I'm part of the team, but respect me."

من بخشی از تیم هستم، اما به من احترام بگذارید."

So, here we go.

پس بزن که بریم.

This is not part of my current - and this is the important part, because your responsibilities

این بخشی از جریان من نیست - و این بخش مهمی است، زیرا مسئولیت

are what you signed on to do the job.

های شما همان چیزی است که برای انجام کار روی آن امضا کرده اید.

So, if they want to give you something new, you're saying, "Hey, this is not part of my

بنابراین، اگر آنها می خواهند چیز جدیدی به شما بدهند، می گویید: "هی، این بخشی از

current responsibilities, but if this is an opportunity to expand my role in the company,

مسئولیت های فعلی من نیست، اما اگر این فرصتی است برای گسترش نقشم در شرکت،

I would be happy to entertain reworking my contract", which means, "Hey, look, if you

خوشحال می شوم که دوباره کارم را انجام دهم. قرارداد"، به این معنی، "هی، ببین، اگر

want to give me more responsibility, I'm happy to do so if I get extra compensation or more

می‌خواهی مسئولیت بیشتری به من بدهی، خوشحال می‌شوم که اگر غرامت اضافی یا

pay, or if I get these more responsibilities, I get more privileges in some way, shape,

دستمزد بیشتری دریافت کنم، یا اگر این مسئولیت‌های بیشتر را دریافت کنم، در برخی موارد امتیازات بیشتری دریافت می‌کنم. راه، شکل

or form."

یا شکل."

Okay?

باشه؟

So, that's this one, number one.

بنابراین، این یکی، شماره یک است.

So, when your employer is saying, "Hey, can you do this?", you're like, "Sure, let's negotiate."

بنابراین، وقتی کارفرمای شما می‌گوید، "هی، می‌توانی این کار را انجام دهی؟"، شما مانند "حتما، بیایید مذاکره کنیم."

What about number two?

شماره دو چطور؟

We talked about your employer giving you work.

ما در مورد اینکه کارفرمای شما به شما کار می دهد صحبت کردیم.

Well, sometimes there's somebody, your colleague - colleague means someone you work with - they

خوب، گاهی اوقات یک نفر وجود دارد، همکار شما - همکار یعنی کسی که با او کار می کنید -

are acting like your boss.

آنها مانند رئیس شما رفتار می کنند.

You sit side-by-side at a desk, you're the exact same, they are not your boss, but suddenly

شما کنار هم پشت میز می نشینید، دقیقاً همان هستید، آنها رئیس شما نیستند، اما ناگهان

they're like, "Hey, Johnson, we need to get this thing done by Tuesday.

می گویند: "هی جانسون، ما باید این کار را تا سه شنبه انجام دهیم.

How long is it going to take you for you to do it?"

چقدر طول می کشد. تو را می برم تا این کار را انجام دهی؟"

And you're like, "You're not my boss.

و می گویید "تو رئیس من نیستی.

You can't tell me you need it done by this time or that time."

نمی توانی به من بگویی که باید این کار را تا این لحظه یا آن زمان انجام دهم."

So, then what you're going to do is this.

بنابراین، پس کاری که می خواهید انجام دهید این است.

You're going to use this sentence.

شما قصد دارید از این جمله استفاده کنید.

This will help, once again, put you in a position or them in a position where you are saying,

این به شما کمک می کند تا یک بار دیگر شما یا آنها را در موقعیتی قرار دهید که می گویید:

"Hey, look, we work together, I don't want this to be an unfriendly relationship, but

"هی، ببین، ما با هم کار می کنیم، من نمی خواهم این یک رابطه غیر دوستانه باشد، اما

we have to know where the line is, the barrier is, the partition."

باید بدانیم که کجاست. خط است ، مانع است، پارتیشن."

Right?

درست؟

Like, "This is where you work, this is where I work.

مثل: "این جایی است که تو کار می‌کنی، اینجا جایی است که من کار می‌کنم.

You're not my boss, you're not above me, we're the same, so stop acting like it."

تو رئیس من نیستی، تو بالاتر از من نیستی، ما هم همینطوریم، پس اینطور رفتار نکن."

But you can't just say it like that, that might cause some animosity, which is anger,

اما شما نمی توانید فقط آن را اینطور بگویید، این ممکن است باعث خصومت شود که خشم است،

so we'll say this instead.

بنابراین ما به جای آن این را می گوییم.

Okay?

باشه؟

If someone starts telling you, "Hey, you need to do this, this, and this", you say very

اگر کسی شروع به گفتن به شما کند، "هی، باید این کار، این، و این را انجام دهی"، شما خیلی سریع می گویید

quickly, so you want them to respect you, you go, "Hey, you'll need to figure out another

، بنابراین می خواهید به شما احترام بگذارد، می گویید : "هی، باید راه دیگری پیدا

way to get that or it, whatever it is, that project or this project, it done.

کنی این یا آن را دریافت کن، هر چه که هست، آن پروژه یا این پروژه، تمام شد.

I'm busy with my own work and I can't help you."

من مشغول کار خودم هستم و نمی توانم به شما کمک کنم."

Meaning, that's your work, this is my work.

یعنی این کار شماست، این کار من است.

I'm doing my responsibilities, you need to do your responsibilities.

من دارم مسئولیت هایم را انجام می دهم، شما باید مسئولیت های خود را انجام دهید.

Okay?

باشه؟

Now, if it's your boss, it's different.

حالا اگر رئیس شما باشد ، فرق می کند.

They could say, "Hey, you need to do this."

آنها می توانند بگویند، "هی، شما باید این کار را انجام دهید."

But you're not my boss, so I've got work to do.

اما تو رئیس من نیستی، پس من کار دارم.

Figure out how you're going to get your own work done.

بفهمید که چگونه می خواهید کار خود را انجام دهید.

Because generally, when someone's acting like your boss, they're usually trying to give

زیرا به طور کلی، وقتی کسی مانند رئیس شما رفتار می کند ، معمولاً سعی

you their work.

می کند کار خود را به شما بدهد.

Stop that right away.

فوراً آن را متوقف کنید.

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

So, that's the second one, someone acting like your boss, and I've seen that tons of

بنابراین، این مورد دوم است، کسی که مانند رئیس شما عمل می کند، و من آن را بارها دیده ام

times.

.

Now, number three, to stop someone from continuously interrupting you.

حالا، شماره سه، برای اینکه کسی مدام حرف شما را قطع نکند.

This could be at a meeting, like a formal meeting, this could be actually colleagues

این می تواند در یک جلسه باشد، مانند یک جلسه رسمی، این می تواند در واقع همکارانی باشد

working and talking together, and then someone, you're speaking, and then someone just interrupts

که با هم کار می کنند و با هم صحبت می کنند، و بعد یکی، شما در حال صحبت کردن هستید، و سپس کسی حرفش را قطع

and goes, "No, I think this", and da-da-da-da-da-da-da-da-da-da-da.

می کند و می گوید: "نه، من فکر می کنم این است" و ... دا-دا-دا-دا-دا-دا-دا-دا-دا.

They just start talking, and you're, you know, it's your turn to speak, and this is a professional

آنها تازه شروع به صحبت می کنند و شما می دانید، نوبت شماست که صحبت کنید و این یک محیط حرفه ای

environment.

است.

This isn't you at home with your sisters and brothers or a couple of friends, you're having

این تو خونه نیستی با خواهر و برادرت یا یکی دوتا دوستت، داری

a couple of beers and you're just talking, "Ah, it doesn't matter."

یه دونه آبجو میخوری و فقط میگی : آه، مهم نیست.

It does matter.

این مهم است.

If the company, if you cannot communicate in a company, a company cannot succeed, and

اگر شرکت، اگر نتوانید در یک شرکت ارتباط برقرار کنید، یک شرکت نمی تواند موفق شود، و

if a company cannot succeed, you all lose your jobs.

اگر شرکتی نتواند موفق شود، همه شما شغل خود را از دست می دهید.

So, one of the first things you have to remember is respect that if someone's speaking aloud

بنابراین، یکی از اولین چیزهایی که باید به خاطر بسپارید احترام است که اگر کسی با صدای بلند

for them to say their ideas, get it out there, and if you have something to say, add it afterwards.

برای او صحبت می‌کند تا ایده‌هایش را بگوید، آن را مطرح کنید، و اگر چیزی برای گفتن دارید، بعداً آن را اضافه کنید.

Not to stop them from actually saying anything, because you think your ideas are better, because

نه اینکه آنها را از گفتن چیزی منع کنید، زیرا فکر می کنید ایده های شما بهتر است، زیرا

you don't know.

نمی دانید.

Yours might not be better.

مال تو شاید بهتر نباشه

So, in this case, someone is interrupting you continuously.

بنابراین، در این مورد، شخصی مدام حرف شما را قطع می کند.

What do you do?

چه کار میکنی؟

The first thing you want to do is thank them.

اولین کاری که می خواهید انجام دهید این است که از آنها تشکر کنید.

I did a previous video before when I said something like you can steal a conversation

من یک ویدیوی قبلی را قبلاً انجام دادم که وقتی گفتم می‌توانی

by saying something like, "You know, you're right", or "Well, that's an interesting opinion

با گفتن جمله‌ای مانند «می‌دانی، درست می‌گویی» یا «خب، این نظر جالبی

you have", and what you're doing is you're stealing the conversation by sort of giving

است»، یک مکالمه را بدزدید، و کاری که انجام می‌دهید شما به

a compliment to someone, in a way, and because of that, they give you their attention.

نوعی با تعریف و تمجید از کسی مکالمه را می دزدید و به همین دلیل او به شما توجه می کند.

Once they give you their attention, other people give you their attention, and then

هنگامی که آنها توجه خود را به شما جلب کردند، دیگران توجه خود را به شما جلب می کنند و سپس

you can take the conversation back.

می توانید گفتگو را پس بگیرید.

Now, this is a professional environment, so you don't want to say, you know, just anything.

حالا، این یک محیط حرفه ای است، بنابراین شما نمی خواهید بگویید، می دانید، فقط چیزی.

We want to make it such that the attention comes back and that person feels validated.

ما می خواهیم کاری کنیم که توجه دوباره برگردد و آن شخص احساس اعتبار کند.

What I mean by validated is they feel good.

منظور من از تایید شده این است که آنها احساس خوبی دارند.

You're making them like, "Hey, what you did was a great contribution."

شما از آنها می گویید: "هی، کاری که انجام دادی کمک بزرگی بود."

No, it wasn't.

نه، اینطور نبود.

But I'm going to say that to get the attention back, and then I'm going to address what happened.

اما من این را می گویم تا توجه را به خود جلب کنم و سپس به آنچه رخ داده است می پردازم.

Once again, we're showing them respect, but we're saying, "Hey, no, no, no, no, no.

یک بار دیگر، ما به آنها احترام می گذاریم، اما می گوییم: "هی، نه، نه، نه، نه، نه

We don't play this game.

. ما این بازی را انجام نمی دهیم.

That's going to be a problem.

این یک مشکل خواهد بود.

Share the space, share the air."

فضا را به اشتراک بگذارید، آن را به اشتراک بگذارید. هوا."

So, we start off with, "Thank you for sharing", right?

بنابراین، ما با "متشکرم برای به اشتراک گذاری" شروع می کنیم، درست است؟

I'm thanking you.

من از شما تشکر می کنم.

You were interrupting me, and I'm thanking you, but look.

تو حرف من را قطع می کردی و من از تو تشکر می کنم، اما ببین.

"Thank you for sharing your insights", insights are like your ideas or your views or what

"از اینکه بینش های خود را به اشتراک گذاشتید متشکرم"، بینش ها مانند ایده ها یا دیدگاه های شما یا آنچه

have you.

شما دارید هستند.

John or Bob, address them directly.

جان یا باب، مستقیماً آنها را مورد خطاب قرار دهید.

You don't want to just say that and then they think you're talking to everyone, so you're

شما نمی خواهید فقط این را بگویید و سپس آنها فکر کنند که با همه صحبت می کنید، بنابراین می

like, "Thank you for sharing your insights, John."

گویید "از اینکه بینش خود را به اشتراک گذاشتید متشکرم، جان."

Dun, dun, dun.

دان، دان، دان.

And look at them so they know you are interrupting me, but please wait until I'm finished sharing

و به آنها نگاه کنید تا بدانند که شما حرف من را قطع می کنید، اما لطفاً صبر کنید تا

my thoughts before you continue.

قبل از ادامه دادن افکارم را به اشتراک بگذارم.

And you're also giving them back the floor, so you're saying, "Hey, look.

و همچنین به آنها صحبت می کنید، بنابراین می گویید: "هی، ببین.

I do want to hear, I do want to hear what you have to say.

من می خواهم بشنوم، من می خواهم آنچه را که شما بگویید.

Just let me finish what I have to say first, then I'm happy to listen to you.

پس خوشحالم که به شما گوش

I'm going to share, and I want you to share."

می‌دهم. می‌خواهم به اشتراک بگذارم و از شما می‌خواهم که به اشتراک بگذارید."

See how nice that is?

ببین چقدر خوبه

Compliment, get their attention.

تعریف کنید، توجه آنها را جلب کنید.

Address them, make sure they know that you're talking to them.

آنها را خطاب قرار دهید، مطمئن شوید که آنها می دانند که شما با آنها صحبت می کنید.

Tell them what they're doing wrong in a nice way, and then tell them, "But I will play

به آنها بگویید چه اشتباهی انجام می دهند و سپس به آنها بگویید: "اما من خوب بازی

nicely and I'll let you have the floor when I'm done, so wait."

می کنم و وقتی کارم تمام شد به شما اجازه می دهم که زمین بازی را داشته باشید ، پس صبر کنید."

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

Number four, to get to the point in a long conversation.

شماره چهار، برای رسیدن به اصل موضوع در یک مکالمه طولانی.

Anybody who knows me, and if you watch my videos long enough, I start off somewhere

هر کسی که من را می شناسد، و اگر به اندازه کافی ویدیوهای من را تماشا کنید ، از جایی شروع می کنم

and then I go, "What was I talking about?" and you have to remind me.

و سپس می گویم "در مورد چه چیزی صحبت می کردم؟" و باید به من یادآوری کنی

We're going to stop that stuff right now.

ما همین الان این چیزها را متوقف می کنیم.

You can even do it to me.

شما حتی می توانید این کار را با من انجام دهید.

It's actually kind of good because it makes sure this particular sentence, it makes sure

این در واقع به نوعی خوب است زیرا این جمله خاص را تضمین می کند، مطمئن می شود

that you're actually also paying attention, and this is the respect angle.

که شما نیز در واقع به آن توجه می کنید، و این زاویه احترام است.

You're paying attention to the actual conversation.

شما به گفتگوی واقعی توجه می کنید.

Maybe someone started talking about one thing, and then they went on a tangent, which means

شاید کسی شروع به صحبت کردن در مورد یک چیز کرد، و سپس روی یک مماس رفت، به این معنی که

they go off a little bit because it was related, but it starts going further and further away,

آنها کمی از بین می روند زیرا مرتبط بود، اما شروع به دورتر و دورتر شدن می کند،

so it's not quite related.

بنابراین کاملاً مرتبط نیست.

You can come back to the original point by going, "Okay, so what you're telling me",

می‌توانید با گفتن «خوب، پس چیزی که به من می‌گویی»،

so we say this, "So what you're saying is", and then you kind of repeat some - not everything

به نقطه اصلی بازگردید، بنابراین ما این را می‌گوییم، «پس چیزی که می‌گویی همین است»، و سپس به نوعی تکرار می‌کنی - نه همه چیز

- what they're saying, the general point of where you wanted to go, so they go, "Oh yeah,

- آنها می گویند، نقطه کلی جایی که شما می خواستید بروید، بنابراین آنها می گویند: "اوه،

yeah, yeah, yeah, that's what we were talking about.

آره، آره، آره، آره، آره، آره، بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله،

Yeah, yeah.

That's it."

همین است."

So, you can stop the conversation from going longer and longer, and you can bring it back

بنابراین، می‌توانید مکالمه را طولانی‌تر و طولانی‌تر نکنید، و می‌توانید آن را

to the point that you guys have to discuss, and you're not saying, "Hey, hey, you lost

به نقطه‌ای برگردانید که شما بچه‌ها باید در مورد آن بحث کنید، و نمی‌گویید: "هی، هی،

it.

آن را از دست

Like, what are you talking about?

دادی. در مورد صحبت کردن؟

That's..."

No, you're saying, "Okay.

I was listening."

We call it a recap.

ما آن را خلاصه می نامیم.

It's a recap.

این یک جمع بندی است.

"I was listening, and what I understand is you're saying this, so you're saying this",

"من داشتم گوش می دادم، و چیزی که می فهمم این است که تو این را می گویی، پس این را می گویی"،

and then they can kind of go, "Okay.

و سپس آنها می توانند به نوعی بگویند، "

Oh, right.

اوه، درست است.

Oh, I lost track, but now I'm back."

اوه، من مسیر را گم کردم، اما اکنون من بازگشت."

I like that.

من آن را دوست دارم.

I lost track, now I'm back.

مسیر را گم کردم، حالا برگشتم.

It rhymes.

قافیه می کند.

Anyway, so you get them to do that.

به هر حال، بنابراین شما آنها را مجبور به انجام این کار می کنید.

They feel okay about it, right?

آنها احساس خوبی نسبت به آن دارند، درست است؟

Because you didn't insult them or embarrass them in front of people, and you've actually

زیرا شما به آنها توهین نکردید و آنها را در حضور مردم شرمنده نکردید و در واقع

repeated what they're saying, saying, "I was actually paying attention to you, because

آنچه را که آنها می گویند تکرار کرده اید و می گویید "در واقع به شما توجه می کردم، زیرا

what you say is important."

آنچه شما می گویید مهم است."

Okay?

باشه؟

Now, number five is not the same as this.

حالا عدد پنج با این یکی نیست.

This is different.

این فرق دارد.

You were actually having a conversation.

در واقع داشتی صحبت می کردی

You were both discussing what you both needed on a similar topic.

هر دوی شما در مورد چیزی که هر دو نیاز داشتید در یک موضوع مشابه بحث می کردید.

This is when someone comes into your office or someone's talking to you, and they start

این زمانی است که شخصی وارد دفتر شما می شود یا کسی با شما صحبت می کند و با این جمله شروع

off with, "Hey, Jan.

می کند: "هی جان.

How are you doing this morning?"

امروز صبح چطوری؟"

"Yeah.

"آره.

Nice book.

کتاب

Nice book."

خوب. کتاب خوب."

"Hear about what's happening with Tommy?"

"در مورد آنچه که با تامی اتفاق می افتد می شنوید؟"

"Yeah.

"آره.

Yeah.

آره.

He's moving to a new thing."

او به سمت یک چیز جدید حرکت می کند."

"Anyway, do you know about the Johnson Project?"

"به هر حال، آیا از پروژه جانسون خبر دارید؟"

"Yeah.

"آره.

Yeah.

آره.

Johnson Project.

پروژه جانسون.

Oh.

اوه.

What's happening on Thursday?"

پنجشنبه چه خبر است؟"

And you're like, "I've got stuff to do."

و شما می گویید "من کارهایی برای انجام دادن دارم."

Okay.

باشه.

You mentioned the Johnson Project, and then you could say, "Is there something you need

شما به پروژه جانسون اشاره کردید، و سپس می توانید بگویید: "آیا برای انجام این کار به چیزی

from on my end, on my end, or from my end to get this done?"

از طرف من، از طرف من یا از طرف من نیاز دارید؟"

You're bringing it back and saying, "Okay.

شما آن را برمی گردانید و می گویید "باشه،

What do you want?"

چه می خواهید؟"

And that's what this one is.

و این همان چیزی است که

"What do you want from me?"

"تو از من چی میخوای؟"

You've come in this room, clearly you wanted something, and if you - if they don't want

شما به این اتاق آمده اید، واضح است که چیزی می خواهید، و اگر شما - اگر آنها چیزی نمی خواهند

anything, that's okay.

، اشکالی ندارد.

They can go, "No.

آنها می توانند بگویند: "نه.

I just wanted to say hi."

من فقط می خواستم سلام کنم."

And, you know, we say, "Shoot the beam."

و، می دانید، ما می گوییم، "پرتو را شلیک کن."

It's an S-H-I-T word, and that means just to talk about stuff, right?

این یک کلمه S-H-I-T است، و این به معنای صحبت کردن در مورد مسائل است، درست است؟

"I just wanted to shoot the - oh, okay.

"فقط می‌خواستم تیراندازی کنم - اوه، باشه.

Cool.

عالی.

Great.

عالی.

Now they know that.

حالا آنها این را می‌دانند.

I've got work to do.

من کار دارم.

I've got to go back to work."

باید به سر کار برگردم."

Or, "Great.

یا، "

It's nice talking to you.

عالی. صحبت کردن با شما خوب است.

You know I love doing that."

می دانید که من عاشق انجام این کار هستم."

But sometimes you actually want to know what somebody needs from you because they actually

اما گاهی اوقات شما واقعاً می خواهید بدانید که کسی از شما چه نیازی دارد، زیرا

might need something from you, and if it's something that's timely, which means it's

ممکن است واقعاً به چیزی از شما نیاز داشته باشد، و اگر این چیزی است که به موقع است، به این معنی که باید در

got to be done by a certain time, they need to tell you that because you don't want to

زمان مشخصی انجام شود، آنها باید به شما بگویند که چون شما این کار را نمی کنید. نمی

get in an hour conversation and find out it was due 15 minutes ago.

خواهم در یک مکالمه یک ساعته شرکت کنم و بفهمم که موعد آن 15 دقیقه پیش است.

Or maybe you're busy and they're just shooting the breeze - that's another way of saying

یا شاید شما سرتان شلوغ است و آنها فقط به نسیم شلیک می کنند - این یک راه دیگر برای گفتن

it - and you're like, "Great.

آن است - و شما می گویید "عالی.

Five minutes is cool, but I've got work to do."

پنج دقیقه عالی است، اما من کار دارم."

Okay?

باشه؟

This way, if you follow these five, and I'm sure you're going to find examples - I want

به این ترتیب، اگر این پنج مورد را دنبال کنید، و من مطمئن هستم که نمونه هایی را پیدا خواهید کرد - من فقط از

you to just - I'm going to say, "Wait for a second, and just stop back and think.

شما می خواهم - من می گویم: " یک ثانیه صبر کنید، و فقط عقب نمانید و فکر کنید.

When was there a time your employer walked in and asked you to do something that wasn't

چه زمانی بود. زمانی کارفرمای شما وارد شد و از شما خواست کاری انجام دهید که

part of your job, a bigger responsibility?"

بخشی از کار شما نیست، مسئولیتی بزرگتر؟"

So it's not just, "Can you do this thing?

پس فقط این نیست که "آیا می توانی این کار را انجام دهی؟

Put this book away from me."

این کتاب را از من دور کن."

But a bigger part, and they just kind of expected you to do it, but they didn't talk about compensation

اما بخش بزرگتر، و آنها فقط به نوعی از شما انتظار داشتند که این کار را انجام دهید، اما در مورد غرامت

or pay.

یا پرداخت صحبت نکردند.

It was just like, "Now you've got another two hours worth of work."

درست مثل این بود که "حالا شما دو ساعت دیگر کار دارید."

That's just it.

فقط همین.

That's not quite right, right?

این کاملا درست نیست، درست است؟

You do more work, you should be paid for it if it's of value.

شما کار بیشتری انجام می‌دهید، اگر ارزش داشته باشد، باید برای آن پول پرداخت کنید.

Next, that guy or girl who acts like your boss, they get up from their desk and they're

بعد، آن پسر یا دختری که مانند رئیس شما رفتار می کند، از روی میز بلند می شوند و

sitting right beside you and go, "You know, you should be doing this."

دقیقاً کنار شما می نشینند و می گویند: "می دانی، باید این کار را انجام دهی."

And it's like, "I don't remember signing a contract with you."

و مثل این است که "یادم نمی آید با شما قرارداد امضا کرده باشم."

This is a good one to say, "Hey, look, I've got work to do, so you solve your own problems.

این خوب است که بگوییم، "هی، ببین، من کار دارم، پس تو مشکلات خودت را حل کن.

You stay over there and I'll do mine."

تو آنجا بمان و من کارهایم را انجام می دهم."

Right?

درست؟

How about this one?

این یکی چی؟

"To stop someone from continuously interrupting."

"برای جلوگیری از قطع مداوم یک نفر."

Ugh, I think that happens in every workplace, and then you sometimes just sit there quietly

اوه، من فکر می‌کنم این اتفاق در هر محل کار می‌افتد، و بعد شما گاهی اوقات بی‌صدا در

waiting for them, and what they've done is something rude, but you have to be respectful

انتظار آنها می‌نشینید، و کاری که آنها انجام داده‌اند یک کار بی‌ادبانه است، اما باید به آنها نیز احترام

to them as well, right?

بگذارید، درست است؟

You've got to work together.

باید با هم کار کنید

Getting to the point in a long conversation, I love this one because it is so nice.

در یک مکالمه طولانی به اصل مطلب می رسم، من این یکی را دوست دارم زیرا بسیار خوب است.

It's like I am - I do respect you and I like to hear what you have to say, but there's

مثل من است - من به شما احترام می گذارم و دوست دارم آنچه را که می گویید بشنوم، اما

only so much time we have for it.

فقط زمان زیادی برای آن داریم.

And finally, this one, "What do you need from me?"

و در آخر این یکی "از من چه نیاز داری؟"

And I know what you need from me right now, which is the extras you're used to getting.

و من می دانم که در حال حاضر به چه چیزی از من نیاز دارید، یعنی چیزهای اضافی که به دریافت آنها عادت کرده اید.

So, let's go to the board and get to it.

بنابراین، بیایید به هیئت مدیره برویم و به آن برسیم.

Okay, we're back.

باشه ما برگشتیم

So, I went over the five things, right?

بنابراین، من به این پنج چیز پرداختم، درست است؟

We did the lesson, then I kind of did a review for you.

ما درس را انجام دادیم، سپس به نوعی برای شما مروری انجام دادم.

I did that review because this is something I want you to come back and again.

من آن بررسی را انجام دادم زیرا این چیزی است که می خواهم دوباره و دوباره برگردید.

It's not something you really want to get quizzed on, because I did explain it to you,

این چیزی نیست که واقعاً بخواهید در مورد آن سؤال شوید، زیرا من آن را برای شما توضیح دادم،

and I think just by going over it and watching the video, if necessary, you'll get the idea.

و فکر می کنم فقط با مرور آن و تماشای ویدیو، در صورت لزوم، ایده را دریافت خواهید کرد.

And when you do the homework, you'll definitely get the idea, because I know we have a great

و وقتی تکالیف را انجام دادید، مطمئناً ایده دریافت خواهید کرد، زیرا می‌دانم که ما یک

crew, support, or a community here, and I read many of the comments, and how many times

گروه، پشتیبانی یا یک انجمن عالی در اینجا داریم، و بسیاری از نظرات را خواندم، و چند بار

I read something with someone telling a story that's happened to them, or ways that they've

چیزی را با کسی که به آن می‌گوید خواندم. داستانی که برای آنها اتفاق افتاده است، یا روش هایی که آنها

used some of the information given to them, I know that even if this lesson didn't cover

از برخی اطلاعاتی که به آنها داده شده استفاده کرده اند، من می دانم که حتی اگر این درس

everything you wanted, someone's going to help you out there.

همه چیزهایی را که شما می خواستید پوشش نداده باشد، شخصی به شما کمک خواهد کرد.

So, I need you to do your homework, because you do more than you think, you help a lot

بنابراین، من به شما نیاز دارم که تکالیف خود را انجام دهید، زیرا شما بیش از آنچه فکر می کنید انجام می دهید، به

of people.

افراد زیادی کمک می کنید.

I love you.

دوستت دارم.

I love you.

دوستت دارم.

Anyway, so, let's do the bonus, you know, I'm going to give you a bonus.

به هر حال، پس بیایید جایزه را انجام دهیم، می دانید، من به شما یک جایزه می دهم.

Now, the bonus is this, repeat the last few words a person says.

حالا، امتیاز این است، چند کلمه آخری که یک فرد می گوید را تکرار کنید.

Now, there's a book out, and I honestly can't recall what it's called, it's a book on negotiation,

حالا، یک کتاب منتشر شده است، و راستش نمی‌توانم به یاد بیاورم اسمش چیست، این یک کتاب در مورد مذاکره است

this guy used to work for the FBI, I believe, so I'm sorry if I can't give you credit, Mr.

، من معتقدم این مرد قبلاً برای FBI کار می‌کرد، بنابراین اگر نمی‌توانم به شما اعتبار بدهم، متاسفم. آقای

Man, but I'm saying it's from your book.

مرد اما من می گویم از کتاب شماست.

My brother taught it to me, and it's this, if someone says to you something like, "So,

برادرم آن را به من یاد داد و آن این است، اگر یکی به شما بگوید: "

I took my dog for a walk, and it was dark at night."

پس من سگم را به گردش بردم و شب تاریک بود."

You go, "Yeah, so it was dark at night."

تو برو، "آره، پس شب تاریک بود."

And they go, "Okay", and then they would say something else, and you just repeat the last

و آنها می گویند "باشه" و بعد چیز دیگری می گویند و شما فقط چند کلمه آخر را تکرار می کنید

few words.

.

It's an interesting thing, because I said we're dealing with problems, and the problems

چیز جالبی است، چون گفتم ما با مشکلات روبرو هستیم و

with communication, right?

مشکلات ارتباطی، درست است؟

If you notice this, that someone's not saying you'll get compensated, or someone's interrupting

اگر متوجه این موضوع شدید، اینکه کسی نمی‌گوید غرامت می‌گیرید، یا کسی حرف شما را قطع می‌کند

you, these are issues of communication, and you have to communicate.

، اینها مسائل ارتباطی است و شما باید ارتباط برقرار کنید.

This is a way in which you let people know that you're actually listening to them.

این راهی است که از طریق آن به مردم اجازه می دهید بدانند که در واقع به آنها گوش می دهید.

And you might go, "So what, yeah, I'm listening to them."

و شما ممکن است بگویید، "پس چه، بله، من به آنها گوش می دهم."

No, no, no, no, most of us don't actually listen, we wait for our turn to speak.

نه، نه، نه، نه، بسیاری از ما در واقع گوش نمی دهیم، منتظر هستیم تا نوبت خود صحبت کنیم.

In this particular thing, you're saying what you have to say is very important, so I'm

در این مورد خاص، شما می گویید آنچه باید بگویید بسیار مهم است، بنابراین من توجه می کنم

paying attention, so much so that I repeat back what you said to let you know that I'm

، به طوری که آنچه شما گفتید را تکرار می کنم تا به شما بفهمانم که من

still following along.

همچنان دنبال می کنم.

This is one of the best ways you can do to build a relationship, especially when you're

این یکی از بهترین راه‌هایی است که می‌توانید برای ایجاد رابطه انجام دهید، به خصوص زمانی

working in a company, that people know that you listen, and that they will take what you

که در یک شرکت کار می‌کنید، که مردم بدانند که شما گوش می‌دهید و آنچه را که می‌گویید جدی می‌گیرند

have to say seriously, because you do listen to what they're saying, you respect what they

، زیرا شما به آنچه گوش می‌دهید. آنها می گویند، شما به آنچه

have to say.

آنها می گویند احترام می گذارید.

It doesn't mean you always agree, but it does mean you respect them enough to pay attention.

این بدان معنا نیست که شما همیشه موافق هستید، اما به این معنی است که به اندازه کافی به آنها احترام می گذارید تا توجه کنید.

Very powerful, just repeat the last two or three words, and you don't have to repeat

بسیار قدرتمند، فقط دو یا سه کلمه آخر را تکرار کنید ، و لازم نیست

everything they say.

همه چیزهایی که می گویند را تکرار کنید.

"So, you took the dog for a walk, it was dark out, huh?"

"پس، سگ را به پیاده روی بردی، هوا تاریک بود، ها؟"

I mean, no, that's a little too much, just like, okay, so it was dark out, because maybe

منظورم این است که نه، این کمی زیاد است، درست مثل، خوب، پس بیرون تاریک بود، زیرا شاید

that's going to lead to the importance of taking the dog out, that it was night and

این به اهمیت بیرون بردن سگ منجر شود، که شب بود و

something happened, but they know you're following, and they'll continue, and you just keep going

اتفاقی افتاد، اما آنها شما را می شناسند. دوباره دنبال می‌کنید، و آنها ادامه می‌دهند، و شما فقط

on that stream, you'll find that you will start having a reputation as someone who's

به آن جریان ادامه می‌دهید، متوجه می‌شوید که به عنوان کسی

a good listener, someone people should speak to.

که شنونده خوبی است، کسی که مردم باید با او صحبت کنند، شهرت پیدا می‌کنید.

Okay, cool.

باشه باحال

So, that's your bonus.

بنابراین، این امتیاز شماست.

It's a little thing, because I've done one other video like this, and I try and give

این چیز کوچکی است، زیرا من یک ویدیوی دیگر مانند این را انجام داده‌ام، و سعی می‌کنم چیزی را به

you something that, it might not be something you write down you can do on a test, but to

شما ارائه دهم که ممکن است چیزی نباشد که بنویسید و بتوانید در آزمایش انجام دهید، اما برای

understand human nature a little bit, because we want to be professional, and one of the

درک کمی ماهیت انسان، زیرا ما می‌خواهیم حرفه‌ای باشیم و یکی از

things about being professional is not just being able to do your job and doing it well,

چیزهای حرفه‌ای بودن فقط این نیست که بتوانید کار خود را انجام دهید و آن را به خوبی انجام دهید،

but being able to communicate what you do with others and working well with others.

بلکه بتوانید کاری را که انجام می‌دهید با دیگران به اشتراک بگذارید و با دیگران خوب کار کنید.

Otherwise, why would you come here, right?

وگرنه چرا میای اینجا، درسته؟

Okay.

باشه.

So, next thing, homework.

بنابراین، چیز بعدی، تکلیف.

How I'm going to make you take what I've taught today, that I've taught you today, and bring

اینکه چگونه می‌خواهم کاری کنم که آنچه را که امروز به شما آموخته‌ام، که امروز به شما یاد داده‌ام، بگیرید و

it into yourself to make it useful is the following.

آن را در خود بیاورم تا مفید باشد، موارد زیر است.

First of all, think about where you could use these phrases.

اول از همه به این فکر کنید که کجا می توانید از این عبارات استفاده کنید.

Like, go in your head and think about, maybe you saw a friend and this happened to them,

مثلا برو تو سرت و فکر کن شاید دوستی رو دیدی و این اتفاق براش افتاده یکی داره

someone's interrupting, you wanted to help, you didn't know how, now you know how.

حرفش رو قطع میکنه میخواستی کمک کنی نمیدونستی چطوری حالا میدونی چطوری.

Or maybe you've got a meeting and someone's talking to you, and you're like, "Okay, what

یا شاید شما جلسه ای دارید و کسی با شما صحبت می کند و می گویید "خوب، چه

do you need from me?"

چیزی از من نیاز داری؟"

You can't just say that, it sounds rude.

شما نمی توانید فقط این را بگویید، بی ادبانه به نظر می رسد.

So you'll say something like, "Okay, is there anything you need from my end or on my end?"

بنابراین شما چیزی شبیه این خواهید گفت: "خوب، آیا چیزی از پایان من یا در انتهای من نیاز دارید؟"

Think about it, because that mental practice will get you to a point that when it actually

در مورد آن فکر کنید، زیرا این تمرین ذهنی شما را به نقطه ای می رساند که وقتی واقعاً

happens, you're prepared.

اتفاق افتاد، آماده هستید.

It's like a soldier.

مثل یک سرباز است.

Actually my favourite one is Batman.

در واقع مورد علاقه من بتمن است.

When Batman puts on his uniform, right, he doesn't go, "Where are the batarangs?

وقتی بتمن یونیفرمش را می پوشد، درست است ، نمی رود، "باتارنگ ها کجا هستند؟

Robin, can you get the batarangs?

رابین، می توانی باترنگ ها را بگیری؟

Oh, Jesus, Jesus, I forgot the shark propellant, let's go get that!"

اوه، عیسی، عیسی، پیشران کوسه را فراموش کردم ، بیا بریم آن را بیاوریم!"

No, man.

نه مرد

That's not how he goes.

اینطوری نمی رود.

But he prepares, he's like, "What do I need for battle?"

اما او آماده می شود، او می گوید: "من برای نبرد به چه چیزی نیاز دارم؟"

And he puts all this stuff together, and boom, he's ready to go.

و او همه این چیزها را کنار هم می گذارد، و بوم، او آماده رفتن است.

He puts it on, and it's there.

او آن را می پوشد و آنجاست.

Everything's...

همه چیز...

He's pulling stuff out, right?

او دارد چیزها را بیرون می کشد، درست است؟

This is what you need to do, prepare for your battle.

این کاری است که باید انجام دهید، برای نبرد خود آماده شوید.

It's not a battle, but prepare for the communication exchange that's going to be coming in the

این یک جنگ نیست، اما برای تبادل ارتباطی که قرار است در

future.

آینده رخ دهد، آماده شوید.

And finally, if this has happened to you before, here's what you can do.

و در نهایت، اگر قبلاً این اتفاق برای شما افتاده است، در اینجا کاری است که می توانید انجام دهید.

Write down the situation that happened and what happened there.

موقعیتی را که اتفاق افتاده و آنچه در آنجا اتفاق افتاده را بنویسید.

This is a great learning experience for, as I said, our community, where they can look

همانطور که گفتم، این یک تجربه یادگیری عالی برای جامعه ما است، جایی که آنها می توانند نگاه کنند

and go, "Okay."

و بروند، "خوب".

Because maybe you have something that I'm going to read and go, "Damn, I'm going to

چون ممکنه چیزی داشته باشی که بخونم و بگم "لعنتی،

do a lesson on that, because that is very good."

یه درس در موردش میدم، چون خیلی خوبه."

No one's got all the solutions or answers.

هیچ کس همه راه حل ها یا پاسخ ها را ندارد.

It's good when we work together, yeah?

وقتی با هم کار می کنیم خوب است، بله؟

So, perhaps you can write that down, and in doing that, you might say, "Hey, I could have

بنابراین، شاید بتوانید آن را یادداشت کنید، و در انجام آن، ممکن است بگویید، "هی، من می توانستم

used one of these instead."

به جای آن از یکی از اینها استفاده کنم."

It'll help us think, and this is what's going to get you to actually use it more than me

این به ما کمک می کند فکر کنیم، و این چیزی است که شما را وادار می کند که در واقع بیشتر از من از آن

sometimes writing a quiz out, you know?

استفاده کنید، می دانید؟

It's great for grammar, but writing out a quiz on something that you need to think about.

برای گرامر عالی است، اما در مورد چیزی که باید به آن فکر کنید، یک مسابقه بنویسید.

Cool?

سرد؟

Okay.

باشه.

Thank you.

متشکرم.

Once again...

یک بار دیگر...

Oh, before I go, I've got to give it to you.

اوه، قبل از اینکه بروم، باید آن را به شما بدهم.

I'm going to give you my quote, because this is about work, so what I want to do is give

من می خواهم نقل قول خود را به شما بدهم، زیرا این در مورد کار است، بنابراین کاری که می خواهم انجام دهم این است

you a quote about work.

که یک نقل قول در مورد کار به شما ارائه دهم.

And my favourite...

و مورد علاقه من...

Well, it's not one of my favourites, but it's one of my favourite politicians.

خوب، این یکی از مورد علاقه های من نیست، اما یکی از سیاستمداران مورد علاقه من است.

Not really...

نه واقعا...

Remember I talked about soldiers, and I kind of went from soldiers to Batman?

یادت هست در مورد سربازها صحبت کردم و به نوعی از سربازان به بتمن رفتم؟

This guy was a soldier.

این مرد یک سرباز بود.

His name was Colin Powell.

نام او کالین پاول بود.

He was Secretary of State for the United States between, I think it was 2000...

او بین سال های 2000 وزیر امور خارجه آمریکا بود، فکر می کنم سال 2000 بود...

Forgive me if I get it wrong, 2005, 2008, or something like that.

اگر اشتباه متوجه شدم، مرا ببخشید، 2005 ، 2008 یا چیزی شبیه به این.

He was also head of the military department in the States, so high guy.

او همچنین رئیس دپارتمان نظامی در ایالات متحده بود، بسیار عالی بود.

And what he...

و چه او...

High-level guy.

مرد سطح بالا.

And what he said was, "A dream does not become reality through magic.

و آنچه او گفت این بود: "رویا از طریق جادو به واقعیت تبدیل نمی شود

It takes sweat, determination, and hard work."

. عرق، عزم و تلاش می خواهد."

These are work problems you're having, do the hard work, and you'll make that dream

اینها مشکلات کاری هستند که دارید، کار سخت را انجام دهید و آن رویا

a reality.

را به واقعیت تبدیل خواهید کرد.

Alright?

بسيار خوب؟

Anyway.

به هر حال.

Thanks, because I always want to say thank you.

ممنون، چون همیشه می خواهم تشکر کنم.

It's important because you do come here, and I appreciate that.

این مهم است زیرا شما به اینجا می آیید، و من از آن قدردانی می کنم.

But also, to make sure this content comes to you on a regular basis, I would like you

اما همچنین، برای اطمینان از اینکه این محتوا به طور منظم برای شما ارسال می‌شود، از شما

to either subscribe-okay?-there's a little bell there, notification.

می‌خواهم یا مشترک شوید - باشه؟ - زنگ کوچکی در آنجا وجود دارد، اعلان.

Put that on, and put it for all of them so you get everything.

آن را بپوشید و برای همه آنها بگذارید تا همه چیز را بدست آورید.

And put like.

و لایک کنید.

That means we know you like this content, and I'll do another one like this.

این بدان معناست که ما می دانیم که شما این محتوا را دوست دارید، و من یکی دیگر را مانند این انجام خواهم داد.

Cool, cool, right?

باحال، باحال، درسته؟

Anyway, so that's communication.

به هر حال، پس این ارتباط است.

You have a wonderful day, and I'll see you soon.

روز فوق العاده ای دارید و من به زودی شما را می بینم.