BOX SET: English vocabulary mega-class! Learn 10 four-word expressions in 23 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به The English We Speak

from BBC Learning English. I'm Jiaying.

از BBC Learning English خوش آمدید. من جیایینگ هستم

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

Thanks for wearing a hat today Neil!

از اینکه امروز کلاهی به سر گذاشتی متشکرم نیل!

It'll be great for demonstrating

امروز برای

our piece of authentic English today.

نمایش بخشی از انگلیسی معتبر ما عالی خواهد بود.

Well, wearing a hat is very useful!

خب کلاه گذاشتن خیلی مفیده!

It makes you taller - and smarter!

این شما را بلندتر و باهوش‌تر می‌کند!

The bigger the hat, the bigger the brains, apparently!

هر چه کلاه بزرگتر باشد، ظاهراً مغز بزرگتر است!

Excellent - you have demonstrated

عالی - شما

our phrase very well!

عبارت ما را به خوبی نشان دادید!

Remind me what it is?

به من یادآوری کن که چیست؟

'To talk through your hat'.

برای صحبت کردن از طریق کلاه.

It means 'To talk a lot about something

این به این معنی است که "در مورد چیزی

you don't really understand'.

که واقعاً درک نمی کنید زیاد صحبت کنید".

I could say 'You're just talking rubbish.'

می‌توانم بگویم "تو فقط داری مزخرف حرف می‌زنی."

Maybe I should just wear a different hat!

شاید فقط باید کلاه دیگری بر سر بگذارم!

No Neil, just listen to these examples

نه نیل، فقط به این مثال‌ها گوش

and you'll understand.

کنید و متوجه خواهید شد.

I don't believe Roy's story

من داستان روی در

about climbing Mount Everest.

مورد صعود به قله اورست را باور نمی کنم.

He's talking through his hat!

با کلاهش حرف می زند!

The weatherman's promise of a heatwave

وعده هواشناسی مبنی بر موج گرما محقق

didn't come true.

نشد.

I think he was talking through his hat.

فکر کنم داشت با کلاه حرف میزد.

You're talking through your hat when

وقتی می گویید امتحانات ما به تعویق افتاده است، با کلاه خود صحبت می کنید

you say our exams have been postponed.

.

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

Our phrase today is

عبارت امروز ما این است که

'to talk through your hat', which means

«با کلاه خود صحبت کنید»، به این معنی که

'to talk a lot about something 

«درباره چیزی

you don't really understand' and Neil,

که واقعاً نمی‌فهمید صحبت کنید» و نیل،

you've been talking through your hat.

شما با کلاه خود صحبت کرده‌اید.

Uh... okay, but I'm sure wearing a hat is good for you.

اوه... باشه، اما مطمئنم که پوشیدن کلاه برای شما خوب است.

I know a hat keeps your head warm.

می دانم که کلاه سرت را گرم نگه می دارد.

Oh yes - that's it! They're also good for

اوه بله - همین! آنها همچنین برای

keeping your biscuits

نگهداری بیسکویت های شما خوب هستند

but keep that under your hat!

اما آن را زیر کلاه خود نگه دارید!

Very good Neil! 'To keep something under your hat'

خیلی خوب نیل! «حفظ چیزی زیر کلاه خود»

means 'To keep something a secret'.

به معنای «محرمانه نگه داشتن چیزی است».

Well. your secret is out now - but let's go

خوب. راز شما اکنون فاش شده است - اما بیایید

before you talk any more rubbish about hats!

قبل از اینکه درباره کلاه‌ها بیشتر صحبت کنید، برویم!

Ok, goodbye!

باشه خداحافظ

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

Um... what is that smell?

اوم... این چه بویی است؟

Smell? Err... I can't smell anything!

بو؟ نه... من نمی توانم چیزی را بو کنم!

There's definitely a terrible smell - like mouldy cheese!

قطعا بوی وحشتناکی وجود دارد - مانند پنیر کپک زده!

What's in that bag, Rob?

راب در آن کیف چیست؟

Oh, this bag?

اوه، این کیف؟

You're right - it is cheese: beautiful, delicious 

حق با شماست - این پنیر است:

Stilton cheese, in fact. Would you like some?

در واقع پنیر استیلتون زیبا و خوشمزه. آیا می خواهید مقداری؟

No. So why have you got a bag of mouldy cheese?

نه. پس چرا یک کیسه پنیر کپک زده دارید؟

Well, I stopped at the cheese shop

خوب، سر راه دفتر در مغازه پنیر فروشی توقف کردم

on the way to the office

and saw this cheese was half price,

و دیدم این پنیر نصف قیمت است،

and you probably know

و احتمالاً می‌دانید که

I have a good nose for a bargain!

من بینی خوبی برای معامله دارم!

I don't think so, Rob!

من اینطور فکر نمی کنم، راب!

Judging by this cheese,

با توجه به این پنیر،

You have a bad nose. It smells awful!

شما بینی بدی دارید. بوی بدی میده!

No, Feifei! When you 'have a nose'

نه فیفی! وقتی برای چیزی «بینی»

or even 'a good nose' for something

یا حتی «بینی خوب» دارید

it's not about your sense of smell!

، به حس بویایی شما مربوط نیست!

It describes someone who is naturally good

کسی را توصیف می‌کند که طبیعتاً

at finding and recognizing something

در یافتن و شناسایی چیزی

in my case, finding a bargain!

در مورد من، یعنی یافتن یک معامله خوب است!

I'm not so sure about that, Rob!

من در مورد آن مطمئن نیستم، راب!

Well, I have a good nose for finding examples,

خوب، من برای یافتن مثال‌ها دماغ خوبی دارم،

so here they are:

بنابراین آنها به شرح زیر هستند:

We need to sell more newspapers

ما باید روزنامه‌های بیشتری بفروشیم،

so we need to find a reporter with a good nose for a story.

بنابراین باید یک خبرنگار با دماغ خوب برای داستان پیدا کنیم.

I have a good nose for learning languages

من بینی خوبی برای یادگیری زبان دارم

and was fluent in Spanish in just a year.

و فقط در یک سال به زبان اسپانیایی مسلط بودم.

My mum's got a nose for bargains, and booked us all

مادرم برای چانه‌زنی‌ها می‌خواهد، و همه

flights to Italy for just 50 pounds each.

پروازهای ایتالیا را برای هرکدام فقط 50 پوند رزرو کرده است.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English

از BBC Learning English است

and we're finding out about the phrase

و ما در حال یافتن عبارت

'to have a good nose for something'.

"برای چیزی داشتن بینی خوب" هستیم.

Rob claims to have one, but I'm not so sure.

راب ادعا می کند که یکی دارد، اما من چندان مطمئن نیستم.

So, how much did you pay for this cheese, Rob?

خب، راب، چقدر برای این پنیر پرداختی؟

Only 20 pounds - it was half price!

فقط 20 پوند - نصف قیمت بود!

That's because it's old - look, it's

این به این دلیل است که قدیمی است - نگاه کنید

going green! Sorry, Rob - this cannot stay

، سبز می شود! متاسفم، راب - این نمی تواند

in the studio. It stinks - out it goes.

در استودیو بماند. بوی بد می دهد - از بین می رود.

Oh - that's not very nice.

اوه - این خیلی خوب نیست.

Hold on, I can still smell something bad.

صبر کن، هنوز بوی بدی را حس می کنم.

It's your socks! Look, you haven't got

این جوراب شماست!

your shoes on. Urghhh!

ببین کفشت را نپوشیده ای اورگه!

Wow, Feifei, you really have got

وای فیفی، تو

a good nose - a good nose for bad smells!

واقعاً بینی خوبی داری - بینی خوبی برای بوی بد!

Your bad smells, Rob!

بوی بد تو راب!

Time to go. Bye.

وقت رفتن. خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English

سلام و به The English

We Speak. I'm Feifei...

We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم...

You are, and I'm Rob.

تو هستی و من راب هستم.

Hey Rob, a question - is it right you have

هی راب، یک سوال - آیا درست است که

a friend who lives on top of a mountain?

شما دوستی دارید که بالای یک کوه زندگی می کند؟

Errr, no.

اره، نه

What about a friend who lives in La Paz

در مورد دوستی که در لاپاز

one of the highest cities in the world?

یکی از مرتفع ترین شهرهای جهان زندگی می کند چطور؟

Strange question, but no.

سوال عجیبیه ولی نه

OK, how about a friend who lives

خوب، دوستی که

at the top of a very tall tower block?

در بالای یک برج بسیار بلند زندگی می کند چطور؟

Definitely not. Why are you asking

قطعا نه. اصلاً چرا در

about my friends, anyway?

مورد دوستان من می پرسی؟

Well, someone in the office said

خوب، یکی در دفتر گفت که

you have friends in high places - and I just

شما دوستانی در مکان های مرتفع دارید - و من فقط

wondered why it was useful to know

تعجب کردم که چرا شناختن

people who lived high up.

افرادی که در ارتفاعات زندگی می کنند مفید است.

OK, well if you have friends in high places

خوب، اگر دوستانی در مکان‌های مرتفع

it has nothing to do with their

دارید، ربطی به

physical location - they are people you

موقعیت فیزیکی آنها ندارد - آنها افرادی

know who are powerful and in an

هستند که می‌شناسید قدرتمند و در

important position and

موقعیت مهمی

are able to help you.

هستند و می‌توانند به شما کمک کنند.

So these are useful people to know then?

پس اینها افراد مفیدی هستند که بدانند؟

They certainly are. Let's hear some

آنها قطعا هستند. بیایید چند

examples of other friends in high places.

نمونه از دوستان دیگر را در مکان های بالا بشنویم.

Wang managed to get a promotion

وانگ موفق شد ترفیع

but I'm sure it's only because

بگیرد، اما من مطمئن هستم که این فقط به این دلیل است

he knows people in high places.

که او افراد در مکان های بالا را می شناسد. دوست

Thanks to his friends in high places, my

پسرم به لطف دوستانش در مکان‌های مرتفع

boyfriend managed to get tickets for the

موفق شد بلیت‌های

sold-out rock concert. Yay!

کنسرت راک فروخته شده را تهیه کند. آری

Despite failing her exams, Jane still

جین علیرغم رد شدن در امتحاناتش، همچنان

managed to get a place at university.

موفق شد در دانشگاه جایگاهی به دست آورد.

I'm sure she has friends in high places.

من مطمئن هستم که او دوستانی در مکان های بالا دارد.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're talking

BBC Learning English است و ما در

about the phrase 'friends in high places'.

مورد عبارت "دوستان در مکان های بالا" صحبت می کنیم.

These are powerful and important people

اینها افراد قدرتمند و مهمی هستند

we know and might be able to help us

که ما می شناسیم و ممکن است بتوانند به نحوی به ما کمک کنند

in some way. So Rob, you know some

. پس راب، شما افراد

very important people then?

بسیار مهمی را می شناسید؟

Well, yes a few - although not the Queen.

خوب، بله تعداد کمی - اگرچه ملکه نیست.

Why do you want to know?

چرا می خواهی بدانی؟

Well, I have to renew my passport

خوب، من باید پاسپورتم را تمدید کنم

and I need someone important to witness

و به شخص مهمی نیاز دارم که شاهد

my application.

درخواست من باشد.

Oh come on Feifei, you know

اوه بیا فیفی، می دانی که

I could do that.

من می توانم این کار را انجام دهم.

Errr, sorry Rob. You may be a friend

ارر، ببخشید راب. شما ممکن است یک دوست

but you're not in a high enough position to

باشید اما در موقعیت کافی برای

do this! Look, it needs a doctor, lawyer or

انجام این کار نیستید! ببینید، به یک دکتر، وکیل یا

policeman to sign it.

پلیس نیاز دارد تا آن را امضا کند.

Great! So how high am I?

عالی! پس من چقدر بالا هستم؟

About this high.

در مورد این بالا.

That low. Oh dear. Time to make

همین کم اوه عزیزم. زمان پیدا کردن

some new friends. Bye bye.

چند دوست جدید است. خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello, I'm Neil… but where is Feifei?

سلام، من نیل هستم... اما فیفی کجاست؟

Sorry I'm late! Is it time for

ببخشید دیر اومدم! آیا زمان آن فرا رسیده است

The English We Speak?

که انگلیسی ما صحبت می کنیم؟

It is, Feifei – but catch your breath

این است، فیفی - اما نفس خود را بگیرید

and have a seat. Are you OK?

و بنشینید. خوبی؟

You look a bit of a… a mess!

شما کمی ... به نظر می رسید!

Me? A mess! You would be a mess

من؟ یک آشفتگی!

if you had been where I have been.

اگر جایی بودی که من بودم، تو آشفته می شدی.

OK, OK, calm down… what's that smell?

خوب، باشه، آرام باش... این چه بویی است؟

So you think I smell now! I've been

پس فکر میکنی من الان بو میکشم! من

to the rubbish dump!

به زباله دانی رفته ام!

The rubbish dump?! Why did you go there?

زباله دان؟! چرا رفتی اونجا؟

Because I was looking for Rob earlier, and

چون من قبلاً دنبال راب می‌گشتم و

someone said he was down in the dumps.

یکی می‌گفت او در زباله‌دانی است.

Feifei, that is the last place you will

فیفی، این آخرین جایی است که

find someone who is down in the dumps.

کسی را پیدا می کنید که در زباله دانی است.

It's just a saying that describes someone

این فقط یک ضرب المثل است که کسی را توصیف می کند

who is unhappy, fed up and sometimes

که ناراضی است، خسته است و گاهی

feels there is no hope.

احساس می کند امیدی نیست.

Oh I get it! Being depressed or

اوه متوجه شدم! افسرده بودن یا

unhappy is a miserable feeling – a bit like

ناراضی بودن یک احساس بدبختی است – در واقع کمی شبیه

being at a rubbish dump, actually.

بودن در یک زباله دانی.

Exactly. Let's hear some examples…

دقیقا. بیایید چند نمونه بشنویم

Don't be so down in the dumps

... اینقدر در زباله دانی

you're going on holiday tomorrow!

که فردا به تعطیلات می روید فرو نروید!

Oh, it's Monday again - no wonder I feel so

اوه، دوباره دوشنبه است - جای تعجب نیست که من

down in the dumps.

در زباله ها احساس ناراحتی می کنم.

Reshma has been so down in the dumps

رشما

since her boyfriend left her.

از زمانی که دوست پسرش او را ترک کرد، در زباله‌دانی فرو رفته است.

So that's being 'down in the dumps'

پس این یعنی "در زباله ها" بودن

- feeling unhappy and miserable. So I've

- احساس ناراحتی و بدبختی. بنابراین

had a wasted trip – but I wonder why Rob

من یک سفر بیهوده داشته‌ام - اما تعجب می‌کنم که چرا

is 'down in the dumps'?

راب در زباله‌دانی است؟

It could be because his football team

ممکن است به این دلیل باشد که تیم فوتبال او باز هم

lost... again.

شکست خورد.

No, he’s used to that happening.

نه، او به این اتفاق عادت کرده است.

It must be something more serious than that.

باید چیزی جدی تر از این باشد.

I know – he's feeling sad because

من می دانم - او احساس غمگینی می کند زیرا

he's not presenting this wonderful

او این برنامه فوق العاده

programme with you – it's such a great

را با شما ارائه نمی دهد - فیلمنامه بسیار عالی

script isn't it!

است، نه!

There's only one place for this

فقط یک مکان برای این

script Neil – in the dump!

اسکریپت نیل وجود دارد - در زباله!

Ha ha, very funny!

هاها خیلی خنده دار بود!

Bye.

خدا حافظ.

This is The English We Speak. I’m Feifei.

این انگلیسی ما صحبت می کنیم. من فیفی هستم

And hello, I’m Rob.

و سلام، من راب هستم.

Rob, would you mind wiping those

راب، آیا می‌خواهی آن

crumbs from your mouth?

خرده‌ها را از دهانت پاک کنی؟

Ooops, sorry!

اوه، متاسفم!

Do you know, it’s very strange.

میدونی خیلی عجیبه

I made a cake a last night and brought it

دیشب یک کیک درست کردم و امروز آوردمش سر

to work today to share with you.

کار تا با شما به اشتراک بگذارم.

That’s very kind!

این خیلی مهربان است!

Yes, but

بله، اما

it seems to have vanished into thin air.

به نظر می رسد در هوا ناپدید شده است.

Wow! You’re a magician!

وای! شما یک شعبده باز هستید!

You’ve made a cake disappear!

یک کیک را ناپدید کردی!

No, Rob.

نه راب

The phrase 'to vanish into thin air’ means

عبارت «ناپدید شدن در هوا» به معنای

'to suddenly, mysteriously and completely disappear'.

ناپدید شدن ناگهانی، مرموز و کاملاً است.

You haven’t seen the cake, have you, Rob?

تو کیک را ندیده ای، راب؟

No, Feifei – no sign of your disappearing cake.

نه، فیفی - هیچ نشانه ای از کیک ناپدید شدن شما وجود ندارد.

Ok, well let’s hear some examples of this phrase.

خوب، خوب اجازه دهید چند نمونه از این عبارت را بشنویم.

Let’s hope they haven’t suddenly disappeared!

امیدواریم که ناگهان ناپدید نشده باشند!

I can’t remember where I’ve parked the car!

یادم نمی آید ماشین را کجا پارک کرده ام !

I think it’s vanished into thin air.

من فکر می کنم در هوا ناپدید شده است.

Have you seen the boss?

رئیس را دیدی؟

Someone important needs to talk to him

یک نفر مهم باید با او صحبت کند،

but I can't find him anywhere.

اما من نمی توانم او را جایی پیدا کنم.

It's like he's vanished into thin air.

مثل این است که او در هوا ناپدید شده است.

Has anyone seen my glasses?

آیا کسی عینک مرا دیده است؟

They’ve vanished into thin air.

آنها در هوا ناپدید شده اند.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English

از BBC Learning English است

and we’re learning about the expression

و در حال یادگیری عبارت

‘to vanish into thin air’,

"ناپدید شدن در هوای رقیق" هستیم،

which can be used to describe a situation where

که می تواند برای توصیف وضعیتی استفاده شود که در آن

something mysteriously and suddenly disappears.

چیزی به طور مرموز و ناگهانی ناپدید می شود.

So, any sign of my cake?

پس نشانه ای از کیک من هست؟

No.

نه

Very odd.

خیلی عجیبه

I put it on my desk this morning

امروز صبح آن را روی میزم گذاشتم

and went to make a cup of coffee

و رفتم یک فنجان قهوه درست کنم

and when I returned,

و وقتی برگشتم

it had gone.

رفته بود.

Great cake, Rob!

کیک عالی، راب!

Thanks for sharing it!

با تشکر برای به اشتراک گذاری آن!

I hope you’ll be baking again soon!

امیدوارم به زودی دوباره بپزی!

See you!

به امید دیدار!

Rob!

غارت!

Sorry, Feifei!

ببخشید فیفی!

It was so tempting, so delicious,so I thought…

خیلی وسوسه انگیز بود، خیلی خوشمزه بود، پس فکر کردم...

So you thought you’d eat it!

پس فکر کردی میخوریش!

It helped us demonstrate today’s phrase.

این به ما کمک کرد تا عبارت امروز را نشان دهیم.

There’s just one thing

فقط یک چیز وجود دارد که

I want to vanish into thin air.

می خواهم در هوا ناپدید شوم.

Rob: Oh yeah? And what’s that?

راب: اوه آره؟ و اون چیه؟

You, Rob!

تو، راب!

Now I’m off to bake a cake - for me.

حالا من برای پختن کیک - برای من.

See you! Oh. She's gone.

به امید دیدار! اوه او رفته.

Hello, this is The English We Speak

سلام، این The English We Speak است

and I'm Feifei.

و من فیفی هستم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

Rob, didn't you know it's very rude

راب، آیا نمی دانستی

to eat while talking?

که خوردن در حین صحبت بسیار بی ادبانه است؟

Sorry! It's just - somebody left these

متاسف! فقط - یکی این

doughnuts here and I had

دونات ها را اینجا گذاشت و من مجبور شدم

to eat them - I have

آنها را بخورم - من

a soft spot for doughnuts.

یک نقطه نرم برای دونات دارم.

Couldn't you wait?

نمی توانستی صبر کنی؟

No, sorry I can't - oooh, is that

نه، متاسفم که نمی توانم - اوه، آیا آن

chocolate I can see in your bag?

شکلاتی است که می توانم در کیف شما ببینم؟

You couldn't spare

شما نمی توانید

a few chunks, could you? I have

چند تکه دریغ نکنید، می توانید؟ من

a soft spot for chocolate as well.

یک نقطه نرم برای شکلات نیز دارم.

No Rob, you can't, but can I assume

نه راب، تو نمی‌توانی، اما آیا می‌توانم فرض کنم

a 'soft spot' refers to your large and soft

که «نقطه نرم» به شکم بزرگ و نرم

belly you have as a result of eating

شما اشاره دارد که در نتیجه خوردن

too many sweet things?

چیزهای شیرین زیاد دارید؟

How dare you! Having a soft spot

چه جراتی داری! داشتن یک لکه نرم

does not mean having a fat belly

به معنای داشتن شکم چاق

not that I have one anyway.

نیست، نه اینکه من به هر حال شکم دارم.

If you have a soft spot for something,

اگر نقطه نرمی برای چیزی دارید، به

it means you have the

این معنی است که

feeling of really liking

احساس می کنید واقعاً

something or someone.

چیزی یا کسی را دوست دارید.

Right. And it's quite a strong feeling?

درست. و این یک احساس کاملا قوی است؟

It is. When you have a soft spot

این است. وقتی برای کسی نقطه نرمی

for someone it means you

دارید به این معنی است که به

have a lot of affection

او محبت زیادی دارید

for them. Is there anyone you

. آیا کسی هست که برایش ملایمت

have a soft spot for, Feifei?

داشته باشی، فیفی؟

Hmmm. At the moment I just

هوم در حال حاضر من

have a soft spot for some examples!

فقط یک نقطه نرم برای چند مثال دارم!

He always had a soft spot for the

او همیشه برای

woman in accounts - and guess what?

زن در حساب ها نقطه نرمی داشت - و حدس بزنید چیست؟

Now they're getting married!

الان دارن ازدواج میکنن!

She has a soft spot for designer shoes.

او یک نقطه نرم برای کفش های طراح دارد.

Her cupboard is crammed with

کمد او مملو

hundreds of pairs.

از صدها جفت است.

Some of them, she's never even worn!

برخی از آنها، او هرگز حتی پوشیده نشده است!

She's got a soft spot for her

او برای

English teacher and keeps buying him

معلم زبان انگلیسی‌اش جای نرمی دارد و مدام برای او

presents - and she's

هدایا می‌خرد - و

always the first to turn up for his lessons.

همیشه اولین کسی است که برای درس‌های او حاضر می‌شود.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and

BBC Learning English است

we're learning about

و در حال

the phrase 'to have a soft spot' - which is

یادگیری عبارت «نقطه نرم داشتن» هستیم - که

a feeling of really liking something

این احساس واقعاً دوست داشتن چیزی

or someone.

یا کسی است.

So Rob, you asked if I had a soft spot

بنابراین راب، شما پرسیدید که آیا من

for someone - and I do!

برای کسی جای نرمی دارم - و من دارم!

Oooh, go on.

اوه، ادامه بده

He's tall and handsome.

او قد بلند و خوش تیپ است.

Oh yes.

آه بله.

A little beard.

یه ریش کوچولو

Of course.

البته.

And a natural performer.

و یک مجری طبیعی.

I knew it! You only had to say, Feifei.

من آن را می دانستم! فقط باید میگفتی فیفی.

Yes, it's the great actor, Scott Foley.

بله، این بازیگر بزرگ، اسکات فولی است.

Oh I see. You have a soft spot for him?

اوه می فهمم. شما نقطه نرمی برای او دارید؟

I do. And how about you, Rob?

انجام میدهم. و تو چطور، راب؟

There's nobody - just doughnuts -

هیچ کس نیست - فقط دونات -

soft, round, sweet and squidgy

نرم، گرد، شیرین و مرکب

in the middle - what's not to like?

در وسط - چه چیزی را دوست ندارید؟

Hmm, just like you then!

هوم، درست مثل تو اون موقع!

Time to go, Feifei. Bye!

وقت رفتن است، فیفی. خدا حافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to The English

سلام و به The English

We Speak. I'm Feifei, but where is Rob?

We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم، اما راب کجاست؟

Sorry, Feifei. I didn't know we were

ببخشید فیفی نمی دانستم امروز

in this studio today.

در این استودیو هستیم.

Yes. Studio 62D.

آره. Studio 62D.

It says it on this plan.

در این طرح می گوید.

Really? The studios and offices are

واقعا؟ استودیوها و دفاتر در

being refurbished, and everything

حال بازسازی هستند و همه

seems a bit chaotic.

چیز کمی آشفته به نظر می رسد.

As long as we follow the plan

تا زمانی که برنامه را دنبال

we will be OK. Calm down, Rob.

کنیم خوب خواهیم بود. آروم باش راب

Are things really that bad?

آیا اوضاع واقعاً بد است؟

Yes! First I sat at my desk

آره! ابتدا پشت میزم نشستم

and was told to move to another one.

و به من گفتند که به میز دیگری بروم.

And then, when I sat at another desk,

و بعد، وقتی پشت میز دیگری نشستم، به

I was told the boss was sitting there.

من گفتند که رئیس آنجا نشسته است.

So you had to move on.

پس باید ادامه می دادی.

Well, of course! And then

خوب البته! و بعد

when I went to the studio, somebody

وقتی به استودیو رفتم،

was in there, reading the news!

یک نفر آنجا بود و داشت اخبار می خواند!

So I was told to find another studio.

بنابراین به من گفتند استودیو دیگری پیدا کنم.

Yes, yes, I get it, Rob. You could

بله، بله، متوجه شدم، راب. می توان

say you were moved from pillar to post.

گفت از ستونی به پست دیگر منتقل شده اید.

Exactly. You mean, going from

دقیقا. یعنی

one place to another in a disorganised

بی نظم و آشفته از جایی به جای دیگر می روید

and chaotic way?

؟

I do. Let's hear some examples

انجام میدهم. بیایید چند نمونه

of this phrase in action.

از این عبارت را در عمل بشنویم.

We got moved from pillar to post

ما در تورمان از ستونی به پست

on our tour so we started to complain.

دیگر منتقل شدیم، بنابراین شروع به شکایت کردیم.

It's not what was promised

این چیزی نیست که در بروشور تعطیلات وعده داده شده بود

in the holiday brochure!

!

As a child, both my parents worked

در کودکی، پدر و مادرم هر دو کار می‌کردند،

so I got dragged from pillar to post

بنابراین من را از ستونی به پستی دیگر

trying to find someone to look after me.

می‌کشیدند تا کسی را پیدا کنم که از من مراقبت کند.

I was passed from pillar to post when

وقتی

I phoned the bank to try and pay

با بانک تماس گرفتم تا

my credit card bill.

قبض کارت اعتباری خود را پرداخت کنم، از ستونی به پست دیگر منتقل شدم.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and

BBC Learning English است و

I'm with Rob, who's

من با راب هستم که

been moved from pillar to post.

از ستونی به پست دیگر منتقل شده است.

That means moving from one place

یعنی حرکت از جایی

to another in a disorganised

به مکان دیگر به شکلی آشفته

and chaotic way. But, Rob, things

و آشفته. اما، راب، همه چیز

don't have to be chaotic.

لازم نیست آشفته باشد.

Why's that?

چرا؟

If you just follow

اگر فقط

the temporary plan. It tells you

برنامه موقت را دنبال کنید. به شما می گوید

where to sit and which studio to use.

کجا بنشینید و از کدام استودیو استفاده کنید.

OK. Let's have a look. Right - so we're

خوب. بیایید نگاهی بیندازیم. درست است - پس

meant to be in this studio - 62D.

قرار است در این استودیو باشیم - 62D.

Yes! And where is your desk?

آره! و میز شما کجاست؟

Err, oh no, my desk is right behind a pillar!

اوه، نه، میز من درست پشت یک ستون است!

Nobody will be able to see me now.

حالا هیچ کس نمی تواند مرا ببیند.

I'll have no-one to talk to.

من کسی را ندارم که با او صحبت کنم

Oh, I think this office refurbishment

اوه، من فکر می کنم این بازسازی دفتر

is going to be really good!

واقعاً خوب خواهد بود!

Thanks. Are we at the end

با تشکر. آیا اکنون در

of the programme now?

پایان برنامه هستیم؟

Yes. Bye.

آره. خدا حافظ.

Bye bye.

خداحافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید .

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Rob. Hello.

و من راب هستم. سلام.

Hey, Rob, how is your application

هی، راب، درخواست شما

to run in the marathon going?

برای دویدن در ماراتن چگونه پیش می رود؟

Not great. I fill in a form and then

عالی نیست. من یک فرم پر می کنم و بعد به

I'm told to fill in another one.

من می گویند فرم دیگری را پر کنم.

Have you tried phoning someone?

آیا سعی کرده اید با کسی تماس بگیرید؟

Yes. And they won't give me a straight answer.

آره. و آنها پاسخ مستقیمی به من نمی دهند .

They just keep giving me the runaround.

آنها فقط به من فرار می دهند.

Well, that makes sense.

خوب، این منطقی است.

If you're going to run in a marathon,

اگر می‌خواهید در یک ماراتن بدوید

you've got to run around.

، باید به اطراف بدوید.

No, Feifei. Giving someone the runaround

نه فیفی دور زدن

does not involve any exercise.

کسی مستلزم هیچ تمرینی نیست.

If you give someone the runaround,

اگر کسی را فراری دهید، به

it means you behave in an unhelpful way

این معنی است که شما به شیوه ای غیرمفید رفتار می کنید و

possibly sending someone from one place

احتمالاً کسی را از جایی

to another to get help.

به مکان دیگر می فرستید تا کمک بگیرد.

If you are given the runaround,

اگر به شما فرصت داده شود

it can be very frustrating.

، می تواند بسیار خسته کننده باشد.

I'm sure it is.

مطمئنم که هست.

I know lots of situations where

من موقعیت‌های زیادی را می‌شناسم که

I've been given the runaround.

در آن‌ها فرار کرده‌ام.

Well, there's one place where you

خوب، یک جایی وجود دارد که به شما

won't be given the runaround.

اجازه فرار داده نمی شود.

It's here, with some helpful examples of this phrase.

اینجا با چند مثال مفید از این عبارت است.

When I called the bank to ask for a loan,

وقتی برای درخواست وام با بانک تماس گرفتم،

they just gave me the runaround.

آنها فقط به من فرار کردند.

She went to the hospital to get the results of her test,

او برای گرفتن جواب آزمایشش به بیمارستان رفت،

but she just got the runaround.

اما به تازگی فرار کرد.

Now she's going to make a formal complaint.

حالا او می خواهد شکایت رسمی کند.

When I complained about the bill,

وقتی از قبض شکایت کردم، به

I was told to speak to the boss. But he wasn't there!

من گفتند که با رئیس صحبت کنم. اما او آنجا نبود!

I think I'm just being given the runaround.

فکر می کنم فقط به من اجازه داده می شود.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English

از BBC Learning English است

and we're finding out about the phrase

و ما در حال یافتن عبارت

to 'give someone the runaround'.

"به کسی فراری دادن" هستیم.

which means

که به معنای

to deliberately behave in an unhelpful way.

رفتار عمدی به شیوه ای غیر مفید است.

And, Rob, you've been given the runaround.

و، راب، تو را به دور انداخته اند.

I have.

من دارم.

All I want to do is get a place in the marathon.

تنها کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که در ماراتن جایی پیدا کنم.

But nobody seems to want to help me.

اما به نظر می رسد هیچ کس نمی خواهد به من کمک کند.

Could it be that you're so unfit,

ممکن است شما آنقدر نامناسب باشید،

they just don't want to give you a place?

آنها فقط نمی خواهند به شما جایی بدهند؟

I don't think so. I've been training for weeks!

من اینطور فکر نمی کنم. هفته هاست تمرین می کنم!

Well, I managed to get a place

خوب، من موفق شدم

straight away with no runaround.

فوراً مکانی را بدون هیچ گونه فراری بدست بیاورم.

What? You're running the marathon too?

چی؟ شما هم در ماراتن می دوید؟

Why didn't you tell me?

چرا به من نگفتی؟

Right, I'm going to phone them again

درست است، من دوباره با آنها تماس می گیرم و جایی را می خواهم

and demand a place.

.

And don't be given the runaround this time, Rob!

و این بار به شما فرار نکنید ، راب!

I won't. See you at the start line!

من نمی خواهم. شما را در خط شروع می بینم!

Bye.

خدا حافظ.

Welcome to The English We Speak.

به انگلیسی ما صحبت می کنیم خوش آمدید.

Hello, I'm Feifei

سلام، من فیفی هستم

and hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

Err, Feifei, why the sad face?

ارو، فیفی، چرا چهره غمگین؟

It's not a sad face, it's an angry face.

این یک چهره غمگین نیست، یک چهره عصبانی است.

Oh no, has someone upset you?

اوه نه کسی ناراحتت کرده؟

They sure have. I've just overheard

حتما دارند من به تازگی شنیده ام که

Neil saying I have no fashion sense.

نیل می گوید من حس مد ندارم.

He says I dress like I'm living in the 1980s!

او می گوید من طوری لباس می پوشم که انگار در دهه 1980 زندگی می کنم!

Ouch!

آخ!

And he says my clothes are

و می گوید لباس های من

uncoordinated and dated!

ناهماهنگ و تاریخ گذشته است!

Well, Feifei. I hate to say it, but

خب فیفی. من از گفتن آن متنفرم، اما

if the cap fits...

اگر کلاه مناسب باشد...

What cap? I don't wear hats.

چه کلاهی؟ من کلاه نمی گذارم

No, Feifei. I mean, the criticism is

نه فیفی منظورم این است که

probably true and you should accept it.

احتمالاً انتقاد درست است و باید آن را بپذیرید.

In other words, he's probably right.

به عبارت دیگر، احتمالاً حق با اوست.

Hmm! Rob, I can't believe you agree

هوم! راب، باورم نمیشه

with Neil!

با نیل موافقی!

Let's hear some examples, shall we?

بیایید چند نمونه بشنویم، درست است؟

My boyfriend calls me messy and

دوست پسرم مرا نامرتب و

untidy - what a cheek!

نامرتب صدا می کند - چه گونه ای!

Well, if the cap fits.

خوب، اگر درپوش مناسب است.

You say your teacher thinks you're lazy

شما می گویید معلمتان فکر می کند شما تنبل

because you never do your homework?

هستید زیرا هرگز تکالیف خود را انجام نمی دهید؟

Well, if the cap fits!

خوب، اگر درپوش مناسب است!

They think I ate all the biscuits because

آنها فکر می کنند من همه بیسکویت ها را خوردم، زیرا

I was the only one in the kitchen last night.

دیشب تنها من در آشپزخانه بودم.

Well, if the cap fits!

خوب، اگر درپوش مناسب است!

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're finding

BBC Learning English است و ما در حال

out about the phrase 'if the cap fits'

یافتن عبارت "اگر سرپوش مناسب است" هستیم

which means you agree with someone's

که به این معنی است که شما با

criticism or an opinion about someone else

انتقاد یا نظر شخصی در مورد شخص دیگری موافق هستید

and they should accept it.

و آنها باید آن را بپذیرند.

But Feifei, you're claiming you can't

اما فیفی، تو ادعا می‌کنی

accept what Neil said about

که نمی‌توانی حرف‌های نیل درباره

your fashion sense.

حس مد خود را بپذیری.

So you're saying the cap doesn't fit?

پس شما می گویید کلاهک مناسب نیست؟

Exactly. But Neil is rude, unkind

دقیقا. اما نیل بی ادب، نامهربان

and tactless.

و بی تدبیر است.

Absolutely!

کاملا!

And you are the same for agreeing

و شما هم برای موافقت

with him. So Rob, if the cap fits

با او. پس راب، اگر کلاه مناسب باشد،

I know. I should wear it! Actually,

می دانم. باید بپوشمش! در واقع،

You look very fashionable, in fact.

شما خیلی شیک به نظر می رسید، در واقع.

You're a hypocrite too.

تو هم ریاکاری

Rob, keep wearing that cap!

راب، به پوشیدن آن کلاه ادامه بده!

Fair enough. See ya.

به اندازه کافی منصفانه می بینمت.

Bye.

خدا حافظ.

Hello, this is The English We Speak

سلام، این The English We Speak است

and I'm Feifei. Joining me is Neil.

و من فیفی هستم. نیل به من می پیوندد.

Hello.

سلام.

Hey Neil, how was your night out 0:21:21.120,1193:02:47.295 Feifei, your clothes aren't that bad.

هی نیل، شب بیرونت چطور بود 0:21:21.120,1193:02:47.295 فیفی، لباست آنقدرها هم بد نیست.

at the new restaurant?

در رستوران جدید؟

Oh, it was... OK.

اوه، این بود... باشه.

Just 'OK'?

فقط "خوب"؟

The food was average. The service was standard.

غذا متوسط ​​بود. خدمات استاندارد بود.

Neil, there is no pleasing you!

نیل، هیچ چیز خوشایند تو نیست!

Keep your voice down Feifei.

صدایت را کم کن فیفی.

It was nothing to shout about.

چیزی برای فریاد زدن نبود.

It was nothing to shout about?

چیزی برای فریاد زدن نبود؟

Would you normally shout about a good restaurant?

آیا معمولاً در مورد یک رستوران خوب فریاد می زنید؟

Of course not. But when something

البته که نه. اما وقتی

is 'nothing to shout about', it means it's

چیزی «چیزی برای فریاد زدن نیست» به این معنی است که

nothing special. It's average or

چیز خاصی نیست. متوسط ​​یا

unremarkable. So you wouldn't

غیر قابل توجه است. بنابراین شما

make an effort to tell anyone about it.

تلاشی برای گفتن این موضوع به کسی انجام نمی دهید.

So basically, you mean your

بنابراین اساسا، یعنی

experience was disappointing?

تجربه شما ناامید کننده بود؟

Not exactly. I mean it was neither

نه دقیقا. منظورم این است که نه

good nor bad - just average.

خوب بود و نه بد - فقط متوسط.

These examples might

این مثال‌ها ممکن است

make the phrase easier to understand.

درک عبارت را آسان‌تر کند.

This year's bonus is nothing to shout

پاداش امسال چیزی برای فریاد زدن

about but I guess it's better than

نیست، اما حدس می‌زنم بهتر از

last year's.

سال گذشته باشد.

My job is nothing to shout about but at

شغل من چیزی برای فریاد زدن نیست، اما

least it pays the bills.

حداقل صورت حساب ها را پرداخت می کند.

Her clothes are nothing to shout about:

لباس های او چیزی برای فریاد زدن نیست:

brown, cotton, cheap-looking, not very

قهوه ای، نخی، ظاهری ارزان، نه چندان

fashionable!

مد روز!

This is The English We Speak from

این انگلیسی ما صحبت می کنیم از

the BBC and we're discussing the phrase

بی بی سی است و ما در حال بحث درباره عبارت

'nothing to shout about'. It's used to

"هیچ چیز برای فریاد زدن نیست". برای

describe something or someone that isn't

توصیف چیزی یا شخصی که خاص نیست

special - something unremarkable or just

- چیزی غیرقابل توجه یا فقط

ordinary. So Neil, the restaurant was

معمولی استفاده می شود. بنابراین نیل، رستوران

nothing special but was there

چیز خاصی نبود اما آیا چیزی وجود داشت

anything you could shout about?

که بتوانید درباره آن فریاد بزنید؟

Oh yeah. The prices! It was so cheap.

اوه بله. قیمت ها! خیلی ارزان بود

That's probably why the food wasn't great.

احتمالا به همین دلیل غذا عالی نبود.

And on Mondays they do a special

و دوشنبه‌ها غذای ویژه

'two for the price of one' meal.

«دو به قیمت یک» را انجام می‌دهند.

That's something to shout about.

این چیزی برای فریاد زدن است.

You're easy to please!

خشنود کردن شما آسان است!

Actually Feifei, I was wondering if

راستی فیفی میخواستم

you'd like to have dinner with me

بدونم دوشنبه آینده با من شام

next Monday?

بخوری؟

At the restaurant that's

در رستوران که

nothing to shout about?

چیزی برای فریاد زدن نیست؟

Yeah.

آره

OK then and if the food isn't good,

خوب پس و اگر غذا خوب نیست،

I'll have someone to shout at.

کسی را خواهم داشت که سرش فریاد بزنم.

Who's that?

اون کیه؟

You!

شما!

Bye.

خدا حافظ.