Afghan female footballers get UK visas: BBC News Review

Young female footballers from Afghanistan

فوتبالیست های زن جوان افغانستان

have been given the right to live in the UK

after leaving the Taliban-controlled country.

پس از ترک این کشور تحت کنترل طالبان، حق زندگی در بریتانیا را دریافت کردند.

I'm Neil and this is News Review from BBC Learning English.

من نیل هستم و این نقد خبری از BBC Learning English است.

Joining me is Roy. Hello Roy.

روی به من می پیوندد. سلام روی.

Hello Neil and hello everybody.

سلام نیل و سلام به همه.

If you would like to test yourself on the vocabulary around this story,

اگر می خواهید خود را در مورد واژگان پیرامون این داستان آزمایش کنید،

all you need to do is head to our website

تنها کاری که باید انجام دهید این است که

bbclearningenglish.com to take a quiz.

برای شرکت در یک مسابقه به وب سایت ما bbclearningenglish.com سر بزنید.

But now, let's hear more about this story from this BBC News report:

اما اکنون، بیایید از این گزارش خبری بی بی سی درباره این داستان بیشتر بشنویم:

Yes. So, a group of young female Afghan footballers

بله. بنابراین، به گروهی از فوتبالیست‌های زن جوان افغان

and their families have been given visas to come and live in the UK.

و خانواده‌هایشان ویزا داده شده است تا در بریتانیا بیایند و زندگی کنند.

These footballers had left Afghanistan to get away from the Taliban

این فوتبالیست ها برای دور شدن از طالبان افغانستان را ترک

and have been living in Pakistan.

کرده و در پاکستان زندگی می کنند.

OK. Well, you have been scanning the world's media

خوب. خوب، شما رسانه های جهان را

for this story and you have picked out

برای این داستان اسکن کرده اید و کلمات و عبارات واقعاً مفیدی را انتخاب کرده اید

some really useful words and expressions. What have you got?

. چی داری؟

We have: 'resettled', 'granted' and 'flee'.

داریم: "اسکان مجدد"، "اعطا" و "فرار".

'Resettled', 'granted' and 'flee'.

"اسکان مجدد"، "اعطا" و "فرار".

So, let's have a look at your first headline please, Roy.

بنابراین، اجازه دهید نگاهی به اولین تیتر شما داشته باشیم، روی.

So, our first headline comes from the UK,

بنابراین، اولین تیتر ما از بریتانیا،

from the Evening Standard, and it reads:

از ایونینگ استاندارد آمده است، و می‌خواند:

'Resettled' – forced or helped to move to a different place to live.

"اسکان مجدد" - مجبور شده یا کمک کرده است به مکان دیگری برای زندگی نقل مکان کند.

Yes. So, this word is spelt R-E-S-E-T-T-L-E-D

آره. پس املای این کلمه ر- ای-س- ای-ت-ت-ل- ای-د است

and it means that somebody has been moved by force,

و به این معناست که شخصی را به زور

or from help, from one place to another to live.

یا کمک از جایی به جای دیگر منتقل کرده اند تا زندگی کند.

Now, let's first of all look at that word.

حالا بیایید اول از همه به آن کلمه نگاه کنیم.

Right in the middle of that word is the word 'settle',

درست در وسط آن کلمه کلمه "قرار دادن" وجود دارد

which means to move somewhere to live.

که به معنای نقل مکان به جایی برای زندگی است.

So, for example, my parents – when I was a lot younger –

بنابراین، به عنوان مثال، والدین من – زمانی که من خیلی جوانتر بودم –

they moved to the Isle of Wight in the south of the UK to live.

برای زندگی به جزیره وایت در جنوب بریتانیا نقل مکان کردند.

So, they settled on the Isle of Wight

بنابراین، آنها در جزیره وایت مستقر شدند

and it's about a choice – you choosing to do something –

و این یک انتخاب است - شما انتخاب می کنید کاری را انجام دهید -

and it being a permanent arrangement.

و این یک ترتیب دائمی است.

Now, in the word 'resettled', we have that prefix 're-', which means 'again'.

اکنون در کلمه " re-settled" آن پیشوند "re-" را داریم که به معنای "دوباره" است.

So, for example, Neil, if you do something once

مثلاً نیل، اگر کاری را یک بار

and then you do it again, what do you do?

انجام دهید و دوباره آن را انجام دهید، چه کار می کنید؟

You 'redo' it.

شما آن را دوباره انجام می دهید.

'Redo' it: so, you're doing it for a second time – again.

دوباره آن را انجام دهید: بنابراین، شما برای بار دوم این کار را انجام می دهید - دوباره.

And the idea of 'resettled' is moving where...

و ایده «اسکان مجدد» حرکت به جایی است که...

you are settled in one place – you're living in one place –

شما در یک مکان مستقر هستید – در یک مکان زندگی می کنید –

and then you move to another place: you 'resettle'.

و سپس به مکان دیگری نقل مکان می کنید: «اسکان مجدد».

Now, it's important to remember this is often that you're helped

اکنون، مهم است که به خاطر داشته باشید که اغلب به شما کمک می‌شود

or you're forced to do that move.

یا مجبور به انجام آن حرکت می‌شوید.

That's right. So, for example, if you live – I mean, we looked

درست است. بنابراین، برای مثال، اگر شما زندگی می کنید - منظورم این است که ما چند هفته پیش

at a story from the Canary Islands with the volcano a few weeks ago.

به داستانی از جزایر قناری با آتشفشان نگاه کردیم.

If a volcano explodes – erupts – near you and the lava is flowing

اگر آتشفشانی منفجر شود - فوران کند - در نزدیکی شما و گدازه ها به

towards your house and destroys it or there are floods, for example,

سمت خانه شما جاری شده و آن را از بین ببرد یا سیل وجود داشته باشد، برای مثال

you may have to be 'resettled' – that's move to a new place.

، ممکن است مجبور شوید "اسکان مجدد" پیدا کنید - این حرکت به مکان جدید است.

And in that situation there is something forcing you – a natural disaster –

و در این شرایط چیزی شما را مجبور می کند - یک فاجعه طبیعی -

but the authorities are there to help you 'resettle'.

اما مقامات آنجا هستند تا به شما کمک کنند "اسکان مجدد" پیدا کنید.

In other situations – we can think of, for example,

در موقعیت‌های دیگر - مثلاً می‌توانیم

with many indigenous populations around the world –

به بسیاری از جمعیت‌های بومی در سراسر جهان فکر کنیم -

governments force them to move onto new settlements

دولت‌ها آن‌ها را مجبور می‌کنند به شهرک‌های جدید بروند

and that was done by force.

و این به زور انجام شد.

So, it was not with the best intentions.

بنابراین، با بهترین نیت نبود.

No, no. Absolutely not.

نه نه. قطعا نه.

And you used an interesting word there.

و در آنجا از کلمه جالبی استفاده کردید.

You used the word 'settlement', which is the place where people 'settle'

شما از کلمه "اسکان" استفاده کردید، که محل استقرار مردم است

and the people that do the 'settling' are called 'settlers'.

و به افرادی که "اسکان" را انجام می دهند، "ساکنان" می گویند.

That's right, yeah. So, that word 'settle' in the middle there

درست است، بله. بنابراین، کلمه "قرار دادن" در

is the key to all of this.

وسط، کلید همه اینهاست.

Absolutely.

کاملا.

OK. Let's get a summary:

خوب. بیایید خلاصه کنیم:

So, we mentioned natural disasters and people having to move.

بنابراین، ما به بلایای طبیعی و افراد مجبور به جابجایی اشاره کردیم.

We covered a story, a while ago, about a flood in Australia,

چندی پیش مطلبی را در مورد سیل در استرالیا پوشش دادیم

in which crocodiles were seen swimming up and down the streets of a town.

که در آن کروکودیل ها در حال شنا در خیابان های یک شهر بودند.

Where can our viewers find it?

بینندگان ما از کجا می توانند آن را پیدا کنند؟

All you need to do is click the link in the description and I can tell you,

تنها کاری که باید انجام دهید این است که روی پیوند در توضیحات کلیک کنید و من می توانم به شما بگویم،

if there were crocodiles swimming down my streets,

اگر کروکودیل هایی در خیابان های من شنا می کردند،

I would want to be 'resettled' immediately.

می خواهم فوراً "اسکان مجدد" پیدا کنم.

I'm sure you would! OK.

من مطمئن هستم که شما این کار را انجام می دهید! خوب.

Let's have a look at your next headline.

بیایید به تیتر بعدی شما نگاهی بیندازیم.

OK. So, our next headline comes from the National and it reads:

خوب. بنابراین، تیتر بعدی ما از ملی می آید و می گوید:

'Granted' – given something officially.

"اعطا شده" - چیزی به طور رسمی داده شده است.

Yes. So, this word is spelt G-R-A-N-T-E-D

آره. پس املای این کلمه ج-ر-ا-ن-ت-د

and it means to be given the permission

و به معنای اجازه

or the right to do something.

یا حق انجام کاری است.

So, for example, in this case these people have been given visas:

بنابراین، برای مثال، در این مورد به این افراد ویزا داده شده است: به

they have been 'granted' visas.

آنها ویزا داده شده است.

Another good example is you can 'grant' somebody access to a building:

مثال خوب دیگر این است که می‌توانید به کسی اجازه دسترسی به ساختمان را بدهید:

you can give that person the permission to enter the building.

می‌توانید به آن شخص اجازه ورود به ساختمان را بدهید.

Or, for example, on computers

یا، برای مثال، در رایانه‌ها،

if you can't access my file, I can 'grant' you the access:

اگر نمی‌توانید به فایل من دسترسی پیدا کنید، می‌توانم به شما این دسترسی را «اعطا» کنم:

it's about giving the permission.

این در مورد دادن مجوز است.

OK. Roy – so, you said it's like 'give':

خوب. روی – پس، شما گفتید که مثل «دادن» است:

so, why don't we just use 'give'?

پس، چرا ما فقط از «دادن» استفاده نکنیم؟

What's the difference between 'grant' and 'give'?

تفاوت بین "اعطا" و "بخشیدن" چیست؟

Well, yeah, I mean, informally you could say they've been 'given' visas,

خب، بله، منظورم این است که شما می توانید به طور غیررسمی بگویید که به آنها ویزا داده شده است،

but 'grant' is a bit more official.

اما "گرنت" کمی رسمی تر است.

It's a bit more about giving permission to do something.

این کمی بیشتر در مورد دادن اجازه برای انجام کاری است.

It's an official thing. And it's also...

این یک چیز رسمی است. و همچنین

has this sort of idea of it being about a favour

... این تصور را دارد که در مورد یک لطف

or helping someone to do something.

یا کمک به کسی برای انجام کاری باشد.

That's right, yeah.

درست است، بله.

We see this word, 'grant', also as a noun, don't we?

ما این کلمه "اعطا" را نیز به عنوان یک اسم می بینیم، اینطور نیست؟

And it's... it refers often to financial help.

و این ... اغلب به کمک مالی اشاره دارد.

Yeah. Again, that important word there is 'help'

آره باز هم، آن کلمه مهم «کمک» است

and it's facilitating something to happen.

و باعث می‌شود اتفاقی بیفتد.

So, a good example of this is maybe if somebody needs help

بنابراین، یک مثال خوب برای این است که شاید اگر کسی

or they don't have access to finances to go to university,

برای رفتن به دانشگاه به کمک نیاز داشته باشد یا به منابع مالی دسترسی نداشته باشد،

they receive a 'grant';

"گرنت" دریافت کند.

or maybe a charity or a person receives a 'grant' to do something.

یا شاید یک موسسه خیریه یا شخصی برای انجام کاری "کمک مالی" دریافت می کند.

It's about being helped

این در مورد کمک شدن

and that idea again of a favour or permission to do something.

و این ایده دوباره در مورد لطف یا اجازه برای انجام کاری است.

Yeah. And there's another expression, quite common, isn't there?

آره و یک عبارت دیگر وجود دارد که بسیار رایج است، اینطور نیست؟

To 'take something for granted'.

"چیزی را بدیهی گرفتن".

Yes. Yeah, absolutely.

آره. بله، قطعا.

We hear this a lot, especially parents talking about their children:

ما این را زیاد می شنویم، به خصوص والدینی که در مورد فرزندانشان صحبت می کنند:

'Oh, he or she takes me for granted!'

"اوه، او من را بدیهی می داند!"

Now, this idea is believing that something is true or it's available,

اکنون، این ایده این است که باور کند چیزی درست است یا در دسترس است،

without really questioning or asking something.

بدون اینکه واقعاً چیزی را زیر سوال ببریم یا بپرسیم.

Now, a great example of this:

حالا، یک مثال عالی از این

just recently, something's happening in the UK, isn't it, Neil?

: اخیراً، چیزی در بریتانیا در حال رخ دادن است، اینطور نیست، نیل؟

That's right, yes. People may have heard

درست است، بله. مردم ممکن است شنیده باشند

that we've had problems getting petrol in the UK

که ما در دریافت بنزین در بریتانیا با مشکل مواجه بوده ایم

and so there are queues at petrol stations,

و بنابراین در پمپ بنزین ها صف هایی وجود دارد ،

or the petrol stations are just empty and it's...

یا پمپ بنزین ها خالی هستند و ...

it's a, kind of, shocking surprise for people here

این یک سورپرایز تکان دهنده برای مردم اینجا است

because we 'take it for granted' that there will be petrol

زیرا ما این را مسلم فرض کنید که وقتی به پمپ بنزین

when you go to a petrol station.

می روید بنزین وجود دارد.

Yeah. And I can think of another example: in the UK,

آره و می توانم به مثال دیگری فکر کنم: در بریتانیا،

at the start of the Covid pandemic,

در آغاز همه گیری کووید،

I went to the supermarket and the shelves were just...

به سوپرمارکت رفتم و قفسه ها فقط...

there was nothing in the supermarket and toilet paper wasn't there.

چیزی در سوپرمارکت نبود و دستمال توالت آنجا نبود.

Now, I 'take for granted' that my supermarket will have toilet paper

اکنون، من "بدیهی می دانم" که سوپرمارکت من دستمال توالت خواهد داشت

and I think a lot of people 'took that for granted'

و فکر می کنم بسیاری از مردم "این را بدیهی می دانستند"

and when the toilet paper wasn't there any more,

و زمانی که دستمال توالت دیگر آنجا نبود،

it was a big... a big shock.

یک شوک بزرگ بود... .

That's right. Yes, there are many things that we 'take for granted'

درست است. بله، چیزهای زیادی وجود دارد که ما آنها را بدیهی

that perhaps we shouldn't.

می دانیم و شاید نباید آنها را انجام دهیم.

OK. Let's get a summary:

خوب. بیایید خلاصه کنیم:

One of the things that we 'take for granted'

یکی از چیزهایی که ما آن را

is that we will be here forever on this Earth,

بدیهی می دانیم این است که برای همیشه در این زمین خواهیم بود،

but anyone who takes...

اما هرکسی که

takes a step back and looks at us floating in space will realise

... قدمی به عقب برمی دارد و به ما شناور در فضا نگاه می کند، متوجه می شود

that actually we're a fragile little place,

که در واقع ما «مکان کوچک شکننده‌ای است،

and space is a theme that we have been looking at in detail

و فضا موضوعی است که

at BBC Learning English recently, haven't we, Roy?

اخیراً در بی‌بی‌سی آموزش انگلیسی به آن نگاه کرده‌ایم، اینطور نیست، روی؟

Yes, we have indeed.

بله، واقعا داریم.

Now, this episode is all about who owns space.

اکنون، این اپیزود همه چیز در مورد مالکیت فضا است.

Now, I was... I was... I learnt a lot from this episode.

حالا من بودم... بودم... از این قسمت خیلی چیزها یاد گرفتم.

I found it really interesting

به نظر من واقعا جالب بود

and all you need to do to watch it is click the link in the description.

و تنها کاری که برای تماشای آن باید انجام دهید این است که روی لینک در توضیحات کلیک کنید.

OK. Let's have a look at our next headline.

خوب. بیایید نگاهی به تیتر بعدی خود بیندازیم.

OK. So, our next headline comes from the Sun and it reads:

خوب. بنابراین، تیتر بعدی ما از خورشید می‌آید و می‌خواند:

'Flee' – to leave a place of danger.

«فرار» - ترک محل خطر.

Right. So, this word is spelt F-L-E-E

درست. بنابراین، این کلمه F-L-E-E نوشته می شود

and it's about escaping a dangerous situation

و در مورد فرار از یک موقعیت خطرناک

or something that you're very scared of.

یا چیزی است که شما بسیار از آن می ترسید.

So, we use it – and it's got this idea of being in panic or chaos.

بنابراین، ما از آن استفاده می‌کنیم - و این ایده در هراس یا هرج و مرج است. خیلی سریع

You're running away very, very quickly.

فرار میکنی

We often 'flee' dangerous situations.

ما اغلب از موقعیت های خطرناک «فرار» می کنیم.

Now, earlier on, you spoke about that volcano going off

اکنون، قبلاً، شما در مورد آن آتشفشان در حال انفجار

on the...in the Canary Islands.

در جزایر قناری صحبت کردید.

A lot of people will have...

بسیاری از مردم خواهند داشت...

they will have to have 'fled' from that situation.

آنها باید از آن وضعیت «فرار» کرده باشند.

They will have run away – escaped that situation.

آنها فرار کرده اند - از این وضعیت فرار کرده اند.

Yeah, interesting past tense there, you used, Roy: 'fled'.

آره، از زمان گذشته جالبی استفاده کردی، روی: "فرار".

It's not 'flee-ed'; it's 'fled'.

این "فرار" نیست. آن "فرار" است.

Yes. So, it's: 'flee', 'fled', 'fled'. F-L-E-D – 'fled'.

آره. بنابراین، این است: «فرار»، «فرار»، «فرار». F-L-E-D - "فرار".

Now, obviously, this is for very extreme situations that we use this literally –

اکنون، بدیهی است که این برای موقعیت‌های بسیار شدید است که ما به معنای واقعی کلمه از آن استفاده می‌کنیم -

you know, with volcanoes or very dangerous situations – but we do...

می‌دانید، در مورد آتشفشان‌ها یا موقعیت‌های بسیار خطرناک - اما ما این کار را

we do sometimes use it in an exaggerated sense, don't we?

می‌کنیم... ما گاهی اوقات از آن به معنای اغراق‌آمیز استفاده می‌کنیم، اینطور نیست؟

We like to exaggerate with the word 'flee'.

ما دوست داریم با کلمه "فرار" اغراق کنیم.

Yeah. So, perhaps you... you're at a party

آره بنابراین، شاید شما... شما در یک مهمانی هستید

and someone arrives, who you just don't want to see –

و کسی از راه می رسد، که نمی خواهید او را ببینید -

ex-girlfriend, ex-boyfriend or

دوست دختر سابق، دوست پسر سابق یا

someone you've had an argument with or something – and you might 'flee'.

کسی که با او دعوا کرده اید یا چیز دیگری - و ممکن است " فرار کن'.

It means escape that situation because it's uncomfortable for you.

یعنی از آن موقعیت فرار کنید زیرا برای شما ناراحت کننده است.

Yeah. And there's a...

آره و

there's another word which sounds the same,

یک کلمه دیگر وجود دارد که به نظر می رسد یکسان است،

but has a completely different meaning, isn't there?

اما معنای کاملا متفاوتی دارد، اینطور نیست؟

Yes, there is.

بله وجود دارد.

Now, in the spirit of the homophones that we like to talk about,

حالا در روحیه هموفون هایی که دوست داریم در موردشان صحبت کنیم،

there is another word spelt F-L-E-A

کلمه دیگری با املای F-L-E-A وجود دارد

and this is a small creature that jumps.

و این موجود کوچکی است که می پرد.

It does huge jumps and it usually bites animals or people.

پرش های بزرگی انجام می دهد و معمولاً حیوانات یا افراد را گاز می گیرد.

It was believed to be responsible for spreading the plague:

اعتقاد بر این بود که مسئول انتشار طاعون است: در

it was biting people and spreading the plague, back in the day.

آن زمان مردم را گاز می گرفت و طاعون را گسترش می داد.

I'm really scared of these creatures;

من واقعا از این موجودات می ترسم.

they're making me feel itchy right now.

آنها در حال حاضر به من احساس خارش می دهند .

I'm kind of itchy, just thinking about 'fleas':

من یک جورهایی خارش دارم، فقط به "کک"

I... I would like to 'flee' this situation.

فکر می کنم: من... دوست دارم از این وضعیت "فرار کنم".

Go for it!

به دنبال آن برو!

OK. Let's get a summary:

خوب. بیایید یک خلاصه به دست آوریم:

Time now for a recap of the vocabulary please, Roy.

اکنون وقت آن است که واژگان را خلاصه کنیم، روی.

Yes. We had 'resettled' – forced or helped to move to a different place to live.

آره. ما "اسکان مجدد" داده بودیم - مجبور شده بودیم یا کمک کرده بودیم که به مکان دیگری برای زندگی نقل مکان کنیم.

We had 'granted' – given something officially.

ما "اعطا" کرده بودیم - چیزی را رسماً داده بودیم.

And we had 'flee' – leave a place of danger.

و ما "فرار" داشتیم - محل خطر را ترک کنید.

If you would like to test yourself

اگر می خواهید خود را

on the vocabulary you've heard in this programme,

بر روی واژگانی که در این برنامه شنیده اید آزمایش کنید

go to our website bbclearningenglish.com.

، به وب سایت ما bbclearningenglish.com بروید.

You'll find a quiz and all kinds of other activities.

شما یک مسابقه و انواع فعالیت های دیگر پیدا خواهید کرد.

Thanks for joining us and goodbye.

ممنون که به ما پیوستید و خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.