BOX SET: 6 Minute English - 'Language 2' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I’m Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Georgina.

و من جورجینا هستم.

Gōdne mergen! Mé lícap pé tó métanne!

Gōdne ادغام! من لیکاپ برای متان!

I beg your pardon, Neil? Is something stuck in your throat?! 

ببخشید نیل؟ چیزی تو گلو گیر کرده؟!

Are you speaking a foreign language?

آیا شما به یک زبان خارجی صحبت می کنید؟

Ha! Well, actually Georgina, I was saying, ‘Good morning, pleased to meet you’ in English - 

ها! خب، در واقع جورجینا، من داشتم به انگلیسی می‌گفتم: «صبح بخیر، از آشنایی با شما خوشحالم» -

but not the English you and I speak. That was Anglo-Saxon, or Old English, 

اما نه به انگلیسی که من و شما صحبت می‌کنیم. آنگلوساکسون یا انگلیسی قدیم

the earliest form of English, spoken in the 

، قدیمی‌ترین شکل انگلیسی بود که در

Middle Ages – so, between  the 5th and 15th century.

قرون وسطی صحبت می‌شد - بنابراین، بین قرن پنجم و پانزدهم.

It doesn’t sound anything like the way people talk nowadays.

چیزی شبیه به صحبت مردم امروزی نیست.

No, but it’s surprising how many of the words we use today have survived 

نه، اما جای تعجب است که چگونه بسیاری از کلماتی که امروزه استفاده می کنیم

from Old English – beer, wine, drink, fish, bread, butter, eye, ear, mouth, 

از انگلیسی قدیم باقی مانده است - آبجو، شراب، نوشیدنی، ماهی، نان، کره، چشم، گوش، دهان،

head, hand, foot, life, love, laughter, 

سر، دست، پا، زندگی، عشق، خنده،

mother, daughter, sister, brother, son, father – all Anglo-Saxon words!

مادر ، دختر، خواهر، برادر، پسر، پدر - همه کلمات آنگلوساکسون!

Wow, so many everyday words! But what about the classics - Latin and Greek? 

عجب کلمات روزمره زیادی! اما در مورد کلاسیک ها - لاتین و یونانی چطور؟

I thought a lot of English

فکر می کردم

vocabulary came from there.

واژگان انگلیسی زیادی از آنجا آمده است.

That’s also true, but the history of English is the history of invasions – you know, 

این نیز درست است، اما تاریخ انگلیسی، تاریخ تهاجمات است – می دانید،

when the army of one country fights to enter and control another country.

وقتی ارتش یک کشور برای ورود و کنترل کشوری دیگر می جنگد.

Like the Roman invasion of Britain?

مثل حمله روم به بریتانیا؟

Right, and later invasions too, by Norse- speaking Vikings and Germanic Saxons. 

راست، و همچنین تهاجمات بعدی توسط وایکینگ‌های نورس زبان و ساکسون‌های ژرمنیک.

In fact, Georgina, that reminds me of my quiz question.

در واقع، جورجینا، این من را به یاد سوال مسابقه من می اندازد .

Go on then, but in modern  English if you don’t mind…

پس ادامه دهید، اما اگر مشکلی ندارید، به انگلیسی مدرن...

OK. Well, the year 1066 is remembered for a famous battle when the French-speaking 

باشه. خوب، سال 1066 به خاطر نبرد معروفی به یاد می‌آید که در آن

Norman king, William the

پادشاه نورمن فرانسوی زبان، ویلیام

Conqueror, invaded England –

فاتح، به انگلستان حمله کرد -

but what is the name of the famous battle? Is it:

اما نام نبرد معروف چیست؟ آیا این:

a) The Battle of Waterloo?,

الف) نبرد واترلو؟،

b) The Battle of Hastings?, or, c) The Battle of Trafalgar?

ب) نبرد هستینگز؟، یا ج) نبرد ترافالگار؟

Hmm, my history’s not great, Neil, but I think

هوم، تاریخ من عالی نیست، نیل، اما فکر می

it’s b) The Battle of Hastings.

کنم ب) نبرد هستینگز است.

OK, Georgina, we’ll find out ‘later’ - another Old English word there! 

خوب، جورجینا، ما "بعدا" را خواهیم فهمید - یک کلمه انگلیسی قدیمی دیگر آنجا!

But it’s not just words that survive from Anglo-Saxon, it’s word endings too – 

اما فقط کلماتی نیستند که از زبان آنگلوساکسون باقی مانده‌اند، پایان‌های کلمات نیز هستند

the suffix, or letters added to the end of a word to modify its meaning.

- پسوند یا حروف اضافه شده به انتهای یک کلمه برای تغییر معنای آن.

Right, like adding ‘s’ to make something plural,

درست است، مانند افزودن «s» برای جمع کردن چیزی،

as in: one bird, two birds. Or the ‘ness’

مانند: یک پرنده، دو پرنده. یا «هستی»

in ‘goodness’ and ‘happiness’. And ‘dom’,

در «خوبی» و «خوشبختی». و «dom»

as in, ‘freedom’ and kingdom’.

، مانند «آزادی» و پادشاهی.

Poet Michael Rosen is fascinated by Old English.

شاعر مایکل روزن مجذوب زبان انگلیسی قدیمی است.

Here he is talking about word suffixes to Oxford University

در اینجا او درباره پسوندهای کلمات به

professor Andy Orchard for BBC Radio 4’s programme,

اندی اورچارد، استاد دانشگاه آکسفورد برای برنامه رادیو بی بی سی 4،

Word of Mouth.

Word of Mouth صحبت می کند.

Listen out for the proportion of modern English that comes from Anglo-Saxon.

به نسبت انگلیسی مدرن که از آنگلوساکسون آمده است گوش دهید.

‘I walked’ – that ‘walked’,  the ‘et’ bit on the end.

«راه رفتم» - آن «راه رفت»، «بیت» در انتها.

Yeah, the ‘ed’ ending. Most modern verbs – if we were to

بله، پایان "اد". اکثر افعال مدرن - اگر بخواهیم

say, you know, ‘I texted my daughter’, I mean text is,

بگوییم، می دانید، "من به دخترم پیام دادم"، منظورم این است که متن،

obviously - comes from Latin … 'I tweeted' - we still lapse

واضح است - از لاتین می آید ... "توئیت کردم" - ما هنوز

to the Anglo-Saxon.

به آنگلوساکسون می پردازیم.

And, generally, when I’m speaking, just  let’s do it in mathematical terms,

و، به طور کلی، وقتی دارم صحبت می‌کنم، بیایید این کار را با شرایط ریاضی انجام دهیم،

what proportion can we say is 

چه نسبتی می‌توانیم بگوییم که

Old English? Can we say, like, about 80% in common

انگلیسی قدیمی است؟ آیا می‌توانیم بگوییم حدود 80 درصد در

parlance, sorry to use a French word there?

اصطلاح رایج، متأسفم که از یک کلمه فرانسوی در آنجا استفاده می‌کنم؟

In speech it would be something like that –

در گفتار چیزی شبیه به آن خواهد بود -

in the written language, less. They’re the basic building

در زبان نوشتاری، کمتر. آن‌ها

blocks of who we are and what we think.

بلوک‌های اساسی برای اینکه چه کسی هستیم و چه فکر می‌کنیم هستند.

Professor Orchard estimates that 80 percent of spoken

پروفسور اورچارد تخمین می زند که 80 درصد از صحبت های

English in common parlance comes from Anglo-Saxon.

انگلیسی در زبان رایج از زبان آنگلوساکسون است.

'In common parlance' means the words and vocabulary that most people

«در اصطلاح رایج» به معنای کلمات و واژگانی است که بیشتر

use in ordinary, everyday conversation.

مردم در مکالمات عادی و روزمره استفاده می کنند.

So Anglo-Saxon words are the building blocks of English -

بنابراین کلمات آنگلوساکسون بلوک های سازنده زبان انگلیسی هستند

the basic parts that are put together to make something.

- قطعات اساسی که برای ساختن چیزی کنار هم قرار می گیرند.

He also thinks that the languages we speak shape the way we see the world.

او همچنین فکر می‌کند که زبان‌هایی که ما صحبت می‌کنیم، نحوه‌ی دید ما از جهان را شکل می‌دهند.

Here’s Michael Rosen and Professor Andy Orchard discussing this idea

در اینجا مایکل روزن و پروفسور اندی اورچارد در مورد این ایده

on BBC Radio 4 programme, Word of Mouth:

در برنامه رادیو بی بی سی 4، Word of Mouth بحث می کنند:

Can we say that English speakers today, as I’m speaking

آیا می توانیم بگوییم که انگلیسی زبانان امروز، همانطور که

to you now, view the world through Anglo-Saxon eyes, through

اکنون با شما صحبت می کنم، جهان را از چشم آنگلوساکسون، از طریق آنگلوساکسون می بینند.

Anglo-Saxon words? Can we say that?

کلمات؟ آیا می توانیم این را بگوییم؟

Well, in Old English poetry it's always raining and I suppose it’s always raining today.

خوب، در شعر انگلیسی کهن همیشه باران می بارد و فکر می کنم امروز همیشه باران می بارد.

There is a retrospective element, that we’re still inhabiting that worldview, those ideas;

یک عنصر گذشته نگر وجود دارد که ما هنوز در آن جهان بینی، آن ایده ها ساکن هستیم.

the same words, the same simple ideas that they inhabited.

همان کلمات، همان ایده های ساده ای که آنها در آن زندگی می کردند.

And what’s extraordinary if you think about the history of English is despite the

و آنچه خارق‌العاده است اگر در مورد تاریخ انگلیسی فکر کنید این است که با وجود

invasions by the Norse and by the Norman, and then despite the years of empire when we’re bringing

تهاجمات نورمن‌ها و نورمن‌ها، و با وجود سال‌ها امپراتوری زمانی که ما

things back, the English that we’re speaking today is still at its

چیزها را برمی‌گردانیم، انگلیسی‌ای که امروز با آن صحبت می‌کنیم هنوز در حد خود است.

root, Old English word, at its heart, Old English word, still very much English.

ریشه، کلمه انگلیسی قدیمی، در قلب آن، کلمه انگلیسی قدیمی، هنوز هم بسیار انگلیسی است.

Michael Rosen asks if English speakers see

مایکل روزن می پرسد آیا انگلیسی زبانان

the world through Anglo-Saxon eyes.

دنیا را از دید آنگلوساکسون می بینند؟

When we see something through someone’s eyes, we see it from their

وقتی چیزی را از چشمان کسی می بینیم، آن را از

perspective, their point of view.

منظر او، از دیدگاه او می بینیم.

And Professor Orchard replies by saying that despite all the history of invasion and

و پروفسور اورچارد در پاسخ می گوید که علیرغم تمام تاریخ تهاجم و

empire, the English we speak today is still Old English 'at heart' –

امپراتوری، انگلیسی که ما امروز صحبت می کنیم هنوز هم انگلیسی باستانی "در قلب" است

a phrase used to say what something is really like.

- عبارتی که برای گفتن اینکه چیزی واقعاً شبیه است.

Wow! So much history crammed into six minutes!

وای! تاریخ بسیار زیادی در شش دقیقه فشرده شده است!

And now, time for one more history fact.

و اکنون زمان یک واقعیت تاریخی دیگر است.

Do you mean your quiz question, Neil? What’s the name of the famous battle of 1066?

منظورت سوال مسابقه ات، نیل؟ نام نبرد معروف 1066 چیست؟

What did you say, Georgina?

چی گفتی جورجینا؟

I said b) The Battle of Hastings.

گفتم ب) نبرد هاستینگز.

Which was… the correct answer! The Battle of Hastings in

که… جواب صحیح بود! نبرد هاستینگز در

1066 played a big part in the Norman Conquest and mixing

سال 1066 نقش مهمی در فتح نورمن و آمیختن

French words into the language.

کلمات فرانسوی به زبان داشت.

And I also know how the English ruler, King Harold, died –

و من همچنین می دانم که چگونه فرمانروای انگلیسی، پادشاه هارولد، مرد -

shot through the eye with an arrow!

با یک تیر از طریق چشم شلیک کرد!

Ouch! OK, let’s recap the vocabulary, some of which

آخ! خوب، بیایید واژگانی را که برخی از آنها

exists because of 'invasions' – when one country enters and controls another.

به دلیل "تهاجمات" وجود دارد - زمانی که یک کشور وارد شده و کشور دیگری را کنترل می کند، مرور کنیم.

A suffix is added to the end of a word to make a new word.

پسوندی به انتهای کلمه اضافه می شود تا کلمه جدیدی ایجاد شود.

The phrase 'in common parlance' means using ordinary, everyday words.

عبارت "در اصطلاح رایج" به معنای استفاده از کلمات معمولی و روزمره است.

'Building blocks' are the basic parts used to make something.

"بلوک های ساختمانی" قطعات اساسی هستند که برای ساختن چیزی استفاده می شوند.

'To see things through someone’s eyes' means, from their point of view.

«دیدن چیزها از چشم یک نفر» از دیدگاه او به این معنی است.

And finally, 'at heart' is used to say what something is really like.

و در نهایت، «در قلب» برای بیان اینکه چیزی واقعاً چگونه است استفاده می‌شود.

That’s all for this programme. Join us again soon at 6 Minute English but  

این همه برای این برنامه است. به زودی در 6 دقیقه انگلیسی دوباره به ما بپیوندید،

for now, ‘far gesund!’ – that’s Old English for ‘goodbye’!

اما   فعلاً، «فار gesund!» - این انگلیسی قدیمی برای «خداحافظ» است!

Far gesund!

دور گسوند!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I’m Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Rob.

و من راب هستم.

Bonjour, Rob! Kon’nichi’wa!

بونجور، راب! کونیچیوا!

Excuse me?

ببخشید؟

¡Hola! ¿Cómo estás?

هولا! ¿Cómo estás؟

Oh, OK, I think Neil’s saying ‘hello’ in different languages – French, was it? 

اوه، خوب، فکر می کنم نیل به زبان های مختلف «سلام» می گوید - فرانسوی، اینطور بود؟

And then.. Japanese? And… Spanish? Is that right?

و بعد .. ژاپنی؟ و اسپانیایی؟ درست است؟

¡Si, muy bien!

¡سی، مای بین!

The English are famously slow to learn other 

انگلیسی‌ها در یادگیری زبان‌های دیگر بسیار کند هستند

languages. But it seems that Rob and I -

. اما به نظر می‌رسد که من و راب -

and of course you - our global audience here at 6 Minute English -

و البته شما - مخاطبان جهانی ما در اینجا در 6 دقیقه انگلیسی

are good examples of polyglots – people who speak more than one language,

- نمونه‌های خوبی از چند زبانه‌ها هستیم – افرادی که به بیش از یک زبان صحبت می‌کنند و

sometimes known as 'superlinguists'.

گاهی اوقات به عنوان «ابرزبان‌شناس» شناخته می‌شوند.

People who speak multiple languages benefit from many advantages, as we’ll

افرادی که به چندین زبان صحبت می کنند از مزایای بسیاری بهره مند می شوند، همانطور که

be hearing in this programme.

در این برنامه خواهیم شنید.

That word 'polyglot' sounds familiar, Neil.

این کلمه "چند زبان" آشنا به نظر می رسد، نیل.

Doesn't the prefix 'poly' mean ‘many’?

آیا پیشوند "poly" به معنای "بسیاری" نیست؟

That’s right, like 'polygon' – a shape with many sides.

درست است، مانند «چند ضلعی» - شکلی با اضلاع زیاد.

Or 'polymath' – someone who knows many things.

یا "polyath" - کسی که چیزهای زیادی می داند.

And speaking of knowing things, it’s time for my quiz question.

و در مورد دانستن چیزها، وقت آن است که سؤال مسابقه من را بپرسم.

The word 'polyglot' comes from Greek and is made up of two parts:

کلمه "polyglot" از یونانی گرفته شده است و از دو بخش تشکیل شده است:

'poly', which as Rob says, means ‘many’, and ‘glot’. But what does ‘glot’ mean?

"poly" که همانطور که راب می گوید به معنای "بسیاری" و "glot" است. اما «گلت» به چه معناست؟

What is the meaning of the word 'polyglot'?

معنی کلمه "چند زبان" چیست؟

Is it: a) many words, b) many sounds or c) many tongues?

آیا عبارت است از: الف) کلمات زیاد، ب) صداهای زیاد یا ج) زبان های زیاد؟

Well, there’s three syllables in ‘polyglot’, Neil, so I reckon it’s b), many sounds.

خوب، سه هجا در "چند زبان" وجود دارد، نیل، بنابراین من فکر می کنم b است)، صداهای بسیاری.

OK, Rob, we’ll find out if that’s right at the end of the programme. But leaving aside 

خوب، راب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا این درست است یا خیر . اما با کنار

the origins of the word, what exactly does being a polyglot involve?

گذاشتن ریشه‌های کلمه، چند زبانی بودن دقیقاً شامل چه چیزی می‌شود؟

British-born polyglot, Richard Simcot speaks eleven languages. 

ریچارد سیمکوت، چند زبانه انگلیسی الاصل، به یازده زبان صحبت می کند. در حین

Listen to his definition as he speaks to BBC World Service programme,

صحبت با برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی

The Documentary:

، مستند، به تعریف او گوش دهید:

A polyglot for me can be anyone who identifies with that term –

یک چند زبانی برای من می‌تواند هر کسی باشد که با این اصطلاح همذات پنداری کند –

it’s somebody who learns languages that they don’t necessarily need

این کسی است که زبان‌هایی را می‌آموزد که لزوماً

for their lives, but just out of sheer enjoyment, pleasure or fascination with

برای زندگی خود به آنها نیاز ندارند، اما فقط از آن خارج می‌شوند. لذت، لذت یا شیفتگی

another language or culture.

به زبان یا فرهنگ دیگر.

For Richard, being a polyglot simply means 

برای ریچارد، چند زبانی بودن به سادگی به معنای همذات پنداری

identifying with the idea - feeling that you are similar or closely connected to it.

با این ایده است - احساس اینکه شبیه آن هستید یا ارتباط نزدیکی با آن دارید.

He says polyglots learn languages not because they have to,

او می‌گوید چند زبانی‌ها زبان‌ها را نه به این دلیل که مجبور هستند،

but for the sheer enjoyment, which means, ‘nothing except’ enjoyment. 

بلکه برای لذت کامل یاد می‌گیرند، که به معنای «هیچ چیز جز» لذت است.

Richard uses the word sheer to emphasise how strong and pure this enjoyment is.

ریچارد از کلمه sheer استفاده می کند تا تاکید کند این لذت چقدر قوی و خالص است.

As well as the pleasure of speaking other languages, polyglots are also better at 

علاوه بر لذت صحبت کردن به زبان های دیگر ، چند زبانه ها در

communicating with others. My favourite quote by South Africa’s first black president, Nelson Mandela, is:

برقراری ارتباط با دیگران نیز بهتر هستند. نقل قول مورد علاقه من از اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا، این است:

"If you talk to a man in a language he understands, that goes to his head.

"اگر با مردی به زبانی صحبت کنید که او می فهمد، این به ذهنش می رسد.

If you talk to him in his language, that goes to his heart."

اگر با او به زبان او صحبت کنید ، به قلبش می رسد."

How inspiring, Rob – I’m lost for words! Here’s another: ‘To have another language 

چقدر الهام بخش، راب - من برای کلمات گم شده ام! در اینجا دیگری وجود دارد: "داشتن زبان دیگر

is to possess a second soul’.

، داشتن روح دوم است".

So, language learning is good for the head, heart and soul –

بنابراین، یادگیری زبان برای سر، قلب و روح -

a person’s spirit or the part of them which is believed to continue existing

روح یک فرد یا بخشی از آنها که اعتقاد بر این است که پس از مرگ همچنان وجود دارد، خوب است

after death.

Yes – and what’s more, language learning is good for the brain too.

.

بله – و علاوه بر این، یادگیری زبان برای مغز نیز مفید است.

That’s according to Harvard neuroscientist, Eve Fedorenko.

این به گفته ایو فدورنکو، عصب شناس دانشگاه هاروارد است.

She’s researched the effects of speaking multiple languages

او درباره تأثیرات صحبت کردن به چند زبان

on the brains of growing children.

بر مغز کودکان در حال رشد تحقیق کرده است.

Eve predicted that multilingual children would have hyperactive

ایو پیش بینی کرد که کودکان چند زبانه دارای مغز زبانی بیش فعال

language brains. But what she actually found surprised her, as she

خواهند بود. اما چیزی که او در واقع پیدا کرد او را شگفت زده کرد، همانطور که او

explains here to BBC World Service’s The Documentary:

در اینجا به مستند سرویس جهانی بی بی سی توضیح می دهد:

What we found – this is now people who already have proficiency in multiple

آنچه ما پیدا کردیم - اکنون افرادی هستند که قبلاً به چندین زبان مهارت

languages - what we found is that their language regions

دارند - آنچه ما متوجه شدیم این است که مناطق زبانی

appear to be smaller, and that was surprising… and as people get better

آنها کوچکتر به نظر می رسد و اینکه تعجب آور بود... و وقتی افراد بهتر

and better, more automatic at performing the task, the activations

و بهتر می شوند، به طور خودکار کار را انجام می دهند، به

shrink, so to speak, over time, so they become... it becomes so that you don’t have to use

اصطلاح با گذشت زمان، فعال سازی ها کوچک می شوند، بنابراین تبدیل می شوند به طوری که نیازی به

as much brain tissue to do the task as well, so you become more efficient.

استفاده از بافت مغز نیست. کار را نیز انجام دهید، بنابراین کارآمدتر می شوید.

Eve was testing children who already have 

ایو در حال آزمایش کودکانی بود که قبلاً دارای

language proficiency – the skill and ability to do something,

مهارت زبان هستند - مهارت و توانایی انجام کاری،

such as speak a language.

مانند صحبت کردن به یک زبان.

Her surprising discovery was that the language 

کشف شگفت‌انگیز او این بود که نواحی زبانی

regions of these children’s brains were shrinking

مغز این کودکان در حال کوچک شدن بود

– not because their speaking skills were getting worse,

- نه به این دلیل که مهارت‌های گفتاری آنها بدتر می‌شد،

but the opposite; as they learned and repeated language patterns, their brain

بلکه برعکس. همانطور که آنها الگوهای زبانی را یاد گرفتند و تکرار کردند، بافت مغز آنها

tissue became more efficient – worked quicker and more effectively.

کارآمدتر شد - سریعتر و موثرتر کار کرد.

It’s suggested that this increased efficiency is a result of exposure

پیشنهاد می شود که این افزایش کارایی در نتیجه قرار گرفتن در معرض

to different languages.

زبان های مختلف است.

So, that proves it, Neil: speaking many languages

بنابراین، نیل این را ثابت می کند: صحبت کردن به زبان های مختلف

is good for the head, heart, mind and soul!

برای سر، قلب، ذهن و روح خوب است!

You took the words right out of my mouth!

کلمات را درست از دهانم بیرون آوردی!

And speaking of words, what does the ‘glot’ in polyglot actually mean?

و صحبت از کلمات، در واقع "گل" در چند زبانی به چه معناست؟

Was my answer correct?

جواب من درست بود؟

Ah, that’s right. In my quiz question,

آه، درست است. در سوال مسابقه ام،

I asked you for the meaning of the word ‘polyglot’.

از شما معنی کلمه "چند زبان" را پرسیدم.

I said b) many sounds.

گفتم ب) صداهای زیاد.

But, in fact, the correct  answer was c) many tongues. 

اما، در واقع، پاسخ صحیح ج) بسیاری از زبان‌ها بود.

You may be a polyglot, Rob, but you’re not quite a polymath yet!

ممکن است چند زبانی باشی، راب، اما هنوز کاملاً چند زبان نیستی!

OK, well, let me get my brain tissues working by 

خوب، خوب، اجازه دهید بافت‌های مغزم را

recapping the vocabulary, starting with polyglot –

با جمع‌بندی مجدد واژگان، با چند زبان شروع

someone who speaks many languages.

کنم - کسی که به بسیاری از زبان‌ها صحبت می‌کند.

The language centres in a polyglot’s brain are efficient

مراکز زبان در مغز چند زبانی کارآمد هستند

– they work quickly and effectively in an organised way.

- آنها به سرعت و به طور مؤثر به روشی سازمان یافته کار می کنند.

Proficiency means the skill and ability to do something well.

مهارت یعنی مهارت و توانایی انجام کاری خوب.

And if you identify with something, you feel you are

و اگر با چیزی همذات پنداری کنید، احساس می کنید

similar or closely connected to it.

شبیه یا نزدیک به آن هستید.

Polyglots learn languages for the sheer enjoyment of it – a word meaning ‘nothing except‘

چند زبانه ها برای لذت بردن از آن زبان ها را می آموزند - کلمه ای به معنای "هیچ چیز به جز"

which is used to emphasise the strength of feeling.

که برای تأکید بر قدرت احساس استفاده می شود.

So speaking many languages is good for mind and soul – a person’s non-physical spirit

بنابراین صحبت کردن به بسیاری از زبان ها برای ذهن و روح خوب است - روحیه غیر فیزیکی فرد

which some believe to continue after death.

که برخی معتقدند پس از مرگ نیز ادامه می یابد.

That’s it for this programme, but to discover more about language learning, including some useful practical tips,

این برای این برنامه تمام شد، اما برای کشف بیشتر در مورد یادگیری زبان، از جمله نکات کاربردی مفید

check out The Superlinguists series from BBC World Service’s The Documentary!

، سری Superlinguists از مستند سرویس جهانی بی‌بی‌سی را بررسی کنید!

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I’m Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Sam.

و من سام هستم

Last weekend I was driving from London to Anglesey in Wales,

آخر هفته گذشته در حال رانندگی از لندن به Anglesey در ولز

when I saw a road sign written in two languages. It said,

بودم که تابلوی جاده ای را دیدم که به دو زبان نوشته شده بود. به انگلیسی نوشته شده بود

‘Welcome to Wales’ in English, and below that, it said ‘Croeso I Cymru’ in Welsh.

«به ولز خوش آمدید» و در زیر آن به ولزی «Croeso I Cymru» نوشته شده بود.

Yes, Welsh is spoken by many people in north Wales.

بله، ولزی توسط بسیاری از مردم در شمال ولز صحبت می شود.

It’s the indigenous language – the language spoken by the people who

این زبان بومی است - زبانی که مردمی که در

originally lived in a place, rather than by others who

ابتدا در یک مکان زندگی می کردند، به جای افرادی که

moved there from somewhere else.

از جای دیگری به آنجا نقل مکان کرده اند، صحبت می کنند.

Welsh is a good example of an indigenous language that has survived.

ولزی نمونه خوبی از یک زبان بومی است که باقی مانده است.

Some children speak Welsh in school and the local government has

برخی از کودکان در مدرسه به زبان ولزی صحبت می کنند و دولت محلی

encouraged its spread. But not all indigenous languages have been so lucky,

گسترش آن را تشویق کرده است. اما همه زبان های بومی آنقدر خوش شانس نبوده اند،

as we'll be finding out in this programme.

همانطور که در این برنامه خواهیم فهمید.

Of course, languages are more than just words – they carry people’s history,  

البته، زبان‌ها چیزی فراتر از واژه‌ها هستند - آنها حامل تاریخ

culture, and identity. So, when an indigenous  

، فرهنگ و هویت مردم هستند. بنابراین، وقتی یک

language disappears so too does the culture.

زبان بومی ناپدید می‌شود ، فرهنگ نیز ناپدید می‌شود.

Yes, the dominance of international languages,

بله، تسلط زبان های بین المللی

including English, has endangered other less-spoken languages.

از جمله انگلیسی، دیگر زبان های کمتر صحبت را به خطر انداخته است.

So, here’s my quiz question, Sam. Did you know that nearly 7,000 different

بنابراین، این سؤال مسابقه من است، سم. آیا می دانستید که نزدیک به 7000

languages are spoken around the world? But how many of them are indigenous?

زبان مختلف در سراسر جهان صحبت می شود؟ اما چه تعداد از آنها بومی هستند؟

Is it: a) 3,000?

آیا این: الف) 3000 است؟

b) 4,000? or c) 5,000?

ب) 4000؟ یا ج) 5000؟

Hmmm, I’ll say b) 4,000 languages.

هوم، من می گویم ب) 4000 زبان.

Ok, Sam, we’ll find out the answer  at the end of the programme.

بسیار خوب، سام، پاسخ را در پایان برنامه خواهیم فهمید.

One indigenous language speaker is Mshkogaabwid Kwe. She’s from Canada,

یکی از سخنرانان بومی، Mshkogaabwid Kwe است. او اهل کانادا

or ‘Turtle Island’ as it’s  called by her tribe. She grew 

یا به قول قبیله‌اش «جزیره لاک‌پشت» است. او به

up speaking English instead of her  native language, Anishinaabemowin,  

جای زبان مادری‌اش، Anishinaabemowin

which she only learned later, as an adult.

، که بعداً در بزرگسالی یاد گرفت، انگلیسی صحبت کرد.

Listen to Mshkogaabwid speaking with BBC World Service programme,

به صحبت‌های Mshkogaabwid گوش دهید که با برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی،

The Conversation, about how she felt learning Anishinaabemowin

The Conversation، صحبت می‌کند، در مورد اینکه چه احساسی در یادگیری Anishinaabemowin

later in life.

در آینده داشت.

When I realised that the sounds that were coming out of my mouth were the same sounds 

وقتی متوجه شدم که صداهایی که از دهان من بیرون می‌آید همان صداهایی است

that had come out of my ancestors’ mouths thousands

که هزاران سال پیش از دهان اجدادم بیرون آمده

of years ago, I felt a deep sense of who I was and what it means to be

بود، احساس عمیقی نسبت به اینکه چه کسی هستم و معنای آنیشناابموبک بودن چیست

Anishinaabemowbec and it made me realise that my dream of learning this

و آن را ایجاد کرد، بود. من متوجه شدم که رویای من برای یادگیری این

language and passing it on to my children was now accessible,

زبان و انتقال آن به فرزندانم اکنون در دسترس

was now reachable, attainable. And, you know, after a couple of months, I was

بود، اکنون قابل دسترس و دست یافتنی بود. و، می‌دانید، بعد از چند ماه، من

able to understand one full prayer that was said at a ceremony feast and

توانستم یک دعای کامل را که در یک جشن مراسم خوانده شد

the glee in me and the feeling of joy at being able to understand something

و شادی در من و احساس شادی از اینکه می‌توانم چیزی را به زبان خودم بفهمم، درک کنم.

in my own language,

it was the most profound sense of confidence.

عمیق ترین حس اعتماد به نفس

Learning to speak the language of her ancestors

یادگیری صحبت کردن به زبان اجدادش

gave Mshkogaabwid glee – a feeling of happiness, pleasure, or excitement.

به Mshkogaabwid شادی بخشید - احساس شادی، لذت یا هیجان.

Although she didn’t grow up speaking Anishinaabemowin she now wants

اگرچه او با صحبت کردن با Anishinaabemowin بزرگ نشد، اما اکنون می خواهد

to pass it on to her children. 'To pass something on' means

آن را به فرزندانش منتقل کند. "انتقال چیزی" به معنای

to give it to someone, usually in your family, who lives on after you die.

دادن آن به کسی است که معمولاً در خانواده شما پس از مرگ شما زندگی می کند.

Mshkogaabwid’s decision to raise her children speaking

تصمیم Mshkogaabwid برای بزرگ کردن فرزندانش با صحبت

Anishinaabemowin turned out to be the right one, as she explained to BBC

کردن Anishinaabemowin تصمیم درستی بود، همانطور که او به

World Service programme, The Conversation.

برنامه سرویس جهانی بی بی سی، The Conversation توضیح داد.

There are lots of bumps in the road but it’s going very well.

دست اندازهای زیادی در جاده وجود دارد اما بسیار خوب پیش می رود.

My daughter is turning four and she completely understands the language.

دخترم چهار ساله می شود و زبان را کاملا می فهمد.

Being put back into day care, which she’s only been there maybe a month,

بازگرداندن او به مهدکودک، که شاید فقط یک ماه در آنجا بوده است،

has really influenced her English… so I notice she’s speaking a lot of English

واقعاً بر زبان انگلیسی او تأثیر گذاشته است... بنابراین متوجه شدم که او بسیار انگلیسی صحبت می‌کند

and so that was a little bit rough  for the family, being an immersion home

و این برای خانواده کمی سخت

where we only speak Anishinaabemowin when in the home,

بود. وقتی در خانه هستید با Anishinaabemowin صحبت کنید،

for there to be so much English, and only recently, over the last week and a half,

زیرا انگلیسی بسیار زیاد است، و فقط اخیراً، در یک هفته و نیم گذشته،

have we really noticed her switch and her shift back into using the language.

ما واقعاً متوجه تغییر او و تغییر مجدد او به استفاده از زبان شده ایم.

Bringing up her children to speak her indigenous 

تربیت فرزندانش برای صحبت کردن به زبان بومی

language wasn’t easy and Mshkogaabwid said

او آسان نبود و Mshkogaabwid گفت

there were some bumps in the road - small problems or delays that slowed

که برخی از دست اندازها در جاده وجود دارد - مشکلات یا تاخیرهای کوچکی که باعث کاهش

down or stopped things from developing.

سرعت یا توقف پیشرفت کارها شده است.

To help, her family spoke only Anishinaabemowin at home,

برای کمک، خانواده او تنها با Anishinaabemowin در خانه صحبت می کردند،

using a technique called immersion - the process of learning a language or

با استفاده از تکنیکی به نام غوطه وری - فرآیند یادگیری زبان یا

skill by using only that and nothing else.

مهارت فقط با استفاده از آن و هیچ چیز دیگری.

This meant that Mshkogaabwid’s children spoke both English -

این بدان معنی بود که فرزندان Mshkogaabwid هم انگلیسی -

at school - and Anishinaabemowin - at home. She noticed how they changed

در مدرسه - و هم Anishinaabemowin - در خانه صحبت می کردند. او متوجه شد که چگونه

between languages when speaking, something known as code-switching.

هنگام صحبت کردن بین زبان ها تغییر می کنند، چیزی که به نام تغییر کد شناخته می شود.

Mshkogaabwid believes this not only helps her

Mshkogaabwid معتقد است که این نه تنها به رشد فرزندانش کمک می کند

children’s development but also gives them a sense of

، بلکه به آنها حسی از

family history, as well as preserving her traditional culture...

سابقه خانوادگی و همچنین حفظ فرهنگ سنتی او می دهد...

…a culture she hopes they will pass on to their children in turn.

... فرهنگی که او امیدوار است آنها نیز به نوبه خود به فرزندان خود منتقل کنند.

So while indigenous cultures are threatened by big global languages,

بنابراین در حالی که فرهنگ‌های بومی توسط زبان‌های بزرگ جهانی تهدید می‌شوند،

there’s still hope that many will survive into the future. Which reminds 

هنوز این امید وجود دارد که بسیاری از آنها در آینده زنده بمانند. که

me of your quiz question,  Neil. Was my answer, right?

من را به یاد سوال مسابقه شما می‌اندازد، نیل. پاسخ من بود، درست است؟

Ah yes, I asked Sam how many of the 7,000 languages

آه بله، از سام پرسیدم که از 7000 زبانی

spoken around the world are indigenous.

که در سرتاسر دنیا صحبت می شود، چند نفر بومی هستند.

And I thought it was b) 4,000 languages.

و من فکر کردم ب) 4000 زبان است.

Which was the correct answer! And what’s 

کدام جواب درست بود! و آنچه

amazing is that although indigenous peoples make up under

شگفت‌انگیز است این است که اگرچه مردم بومی کمتر از

6% of the global population, they speak more than 4,000

6 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، اما به بیش از

of the world's languages.

4000 زبان دنیا صحبت می‌کنند.

OK, Neil, let’s recap the vocabulary from this 

خوب، نیل، بیایید واژگان این

programme on indigenous languages –

برنامه را در مورد زبان‌های بومی جمع‌بندی کنیم -

languages spoken by the people who originally lived in a place

زبان‌هایی که مردمی که در ابتدا در یک مکان زندگی می‌کردند به

rather than others who came later.

جای دیگرانی که بعداً آمدند صحبت می‌کردند.

'Glee' is a feeling of happiness or excitement.

"Glee" احساس شادی یا هیجان است.

If you 'pass something on', you give it to someone,

اگر چیزی را منتقل کنید، آن را به کسی

usually in your family, who lives on after you.

می‌دهید، معمولاً در خانواده‌تان که بعد از شما زندگی می‌کند.

'A bump in the road' is a small problem or delay that slows things down.

"یک دست انداز در جاده" یک مشکل یا تاخیر کوچک است که کار را کند می کند.

'Immersion' is the process of learning something, like a language or a skill,

"غوطه ور شدن" فرآیند یادگیری چیزی است، مانند یک زبان یا یک مهارت،

by using only that and nothing else

تنها با استفاده از آن و هیچ چیز دیگری

And finally, code-switching is the ability to change between two or more

و در نهایت، تغییر کد توانایی تغییر بین دو یا چند

languages when speaking.

زبان هنگام صحبت کردن است.

That’s all from us.

این همه از ماست

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I’m Rob.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من راب هستم

And I’m Sam.

و من سام هستم

In this programme, we’ll be unlocking the secrets of the ancient Egyptians, pyramid 

در این برنامه، ما اسرار مصریان باستان،

builders and the inventors of hieroglyphs – a writing system which uses pictures and 

سازندگان اهرام و مخترعان هیروگلیف - یک سیستم نوشتاری که از تصاویر و

symbols to represent words.

نمادها برای نمایش کلمات استفاده می کند، باز می کنیم.

The meaning of Egyptian hieroglyphs remained a mystery

معنای هیروگلیف های مصری

until 1799 when Napoleon’s soldiers unearthed a dark, damaged rock

تا سال 1799 که سربازان ناپلئون یک صخره تاریک و آسیب دیده را در شهر ساحلی روزتا در مصر کشف کردند، در هاله ای از ابهام باقی ماند

in the Egyptian coastal town of Rosetta.

.

On the broken granite stone three scripts were faintly carved: Greek at the bottom,

روی سنگ گرانیت شکسته سه خط به صورت کمرنگ حک شده بود: یونانی در پایین،

Demotic in the middle and Hieroglyphs at the top.

دموتیک در وسط و هیروگلیف در بالا.

Today, the Rosetta Stone is perhaps the most famous museum object in the world.

امروزه سنگ روزتا شاید مشهورترین شیء موزه در جهان باشد.

But what’s actually written on it is quite dull! In fact, the Rosetta Stone

اما آنچه در واقع روی آن نوشته شده است بسیار کسل کننده است! در واقع، سنگ روزتا

contains a tax break! It describes an agreement exempting priests from paying

شامل معافیت مالیاتی است! این توافق نامه ای را توصیف می کند که کشیش ها را از پرداخت

taxes to the King.

مالیات به پادشاه معاف می کند.

Ah, the famous Egyptian pharaohs!

آه، فراعنه معروف مصر!

Exactly - but which one, Sam? Let’s test your ancient Egyptian knowledge

دقیقا - اما کدام یک، سام؟ بیایید دانش مصر باستان شما را

with this quiz question: the writing on the Rosetta Stone is a tax agreement

با این سوال امتحانی آزمایش کنیم: نوشته روی سنگ روزتا یک توافق مالیاتی

between the priests and which Egyptian pharaoh? Is it:

بین کشیش ها و کدام فرعون مصری است؟ آیا عبارتند از:

a) Cleopatra, b) Ptolemy or c) Ramesses?

الف) کلئوپاترا، ب) بطلمیوس یا ج) رامسس؟

I’ll guess a) Cleopatra.

حدس می زنم الف) کلئوپاترا.

OK, Sam, I’ll reveal the answer to that mystery later on.

باشه، سام، بعداً جواب این راز را فاش خواهم کرد.

Before the discovery of the Stone, no scholar had been able to understand

قبل از کشف سنگ، هیچ محققی قادر به درک

the strange symbols carved on the great pyramids.

نمادهای عجیب حک شده بر روی اهرام بزرگ نبود.

Egyptologist, Richard Parker, was in charge of the Rosetta Stone exhibition

ریچارد پارکر مصر شناس، به مدت بیست سال مسئول نمایشگاه سنگ روزتا

at the British Museum for twenty years.

در موزه بریتانیا بود.

Here he is, telling BBC Radio 4 programme, In Our Time,

اینجاست که او به برنامه رادیو بی‌بی‌سی 4، در زمان ما،

about circumstances before the discovery of the Stone:

درباره شرایط قبل از کشف سنگ می‌گوید:

People were exploring all sorts of means of trying to decipher,

مردم در حال بررسی انواع ابزار برای رمزگشایی بودند،

including trying to link the script with Chinese to see if that offered a

از جمله تلاش برای پیوند دادن فیلمنامه به زبان چینی برای اینکه ببینند آیا این موضوع مشابهی دارد یا خیر.

parallel. It was known from the classical authors that the Egyptian script contained great,

. از نویسندگان کلاسیک می‌دانستند که خط مصری حاوی

mysterious pearls of wisdom from the Egyptian philosophers

مرواریدهای بزرگ و مرموز حکمت فیلسوفان مصری است

and people had hugely high expectations and all attempts to

و مردم انتظارات بسیار بالایی داشتند و همه تلاش‌ها برای

decipher, to get a grip on the script, I think, had really failed.

رمزگشایی، برای دستیابی به فیلمنامه، به نظر من واقعاً شکست خورده بود.

Before the discovery of the Rosetta Stone, no-one had managed to

قبل از کشف سنگ روزتا، هیچ کس موفق به

decipher hieroglyphs – to work out the meaning of writing

رمزگشایی هیروگلیف - برای یافتن معنای نوشتاری

which is difficult to read.

که خواندن آن دشوار است، نبود.

Experts hoped that the Egyptian script contained great pearls of wisdom -

کارشناسان امیدوار بودند که خط مصری حاوی مرواریدهای بزرگ حکمت باشد -

wise words, sayings or advice.

کلمات حکیمانه، گفته ها یا توصیه ها.

As we know, the actual meaning of the text

همانطور که می دانیم، معنای واقعی متن

turned out to be quite dull. But it was the fact that the messages

بسیار کسل کننده بود. اما این واقعیت بود که پیام‌ها

were written in three scripts, including Greek - a language scholars

به سه خط نوشته شده بودند، از جمله یونانی - زبانی که محققان

already knew - that provided the key to finally crack the code.

قبلاً می‌دانستند - که کلید شکستن رمز را فراهم کرد.

In 1801, the race was on between Egyptologists 

در سال 1801، مسابقه بین مصر شناسان

in Britain and France to be the first to translate

در بریتانیا و فرانسه در جریان بود تا اولین کسانی باشند

the entire system of hieroglyphs.

که کل سیستم هیروگلیف را ترجمه کنند.

In the end, it was a young Frenchman named Jean-François Champollion

در پایان، این جوان فرانسوی به نام ژان فرانسوا شامپولیون

who became the first person to understand hieroglyphs since

بود که اولین کسی بود که از زمان

the ancient Egyptians themselves, nearly two thousand years earlier.

خود مصریان باستان، نزدیک به دو هزار سال قبل، هیروگلیف را درک کرد.

Here’s Penelope Wilson, Professor of Egyptian Archaeology at Durham

در اینجا پنه لوپه ویلسون، استاد باستان شناسی مصر در دانشگاه دورهام

University, explaining more about this remarkable young Frenchman

، در مورد این جوان فرانسوی قابل توجه

to BBC Radio 4’s, In Our Time:

به رادیو بی بی سی، در زمان ما توضیح بیشتری می دهد:

He was certainly a prodigy, I think as far as language is concerned, but also had a 

او مطمئناً یک اعجوبه بود، تا جایی که به زبان مربوط می شود، اما همچنین

fascination for Egypt I think, and the story is he was taught Coptic by a Coptic priest, 

برای مصر جذابیت داشت. فکر می‌کنم، و داستان این است که او توسط یک کشیش قبطی آموزش قبطی را به او آموخت،

and at that lecture was one of the first to argue that Coptic

و در آن سخنرانی یکی از اولین کسانی بود که استدلال کرد که قبطی

was related to ancient Egyptian.

با مصر باستان مرتبط است.

So, he was also encouraged in this by his older brother,

بنابراین، او در این کار توسط برادر بزرگترش نیز تشویق شد،

so, I think there was soon to be no holding him back, once he got the bug

بنابراین، فکر می‌کنم به زودی هیچ مانعی برای او وجود نخواهد داشت، هنگامی که او باگ را دریافت

he was encouraged and he made great strides.

کرد، تشویق شد و گام‌های بزرگی برداشت.

When Penelope Wilson calls Champollion a prodigy,

وقتی پنه لوپه ویلسون شامپولیون را اعجوبه می‌خواند،

she means someone young with a great natural talent for something,

منظور او جوانی است که استعداد طبیعی زیادی برای چیزی دارد،

in this case, studying languages.

در این مورد، مطالعه زبان است.

Added to his natural ability was a fascination with Egypt

شیفتگی به مصر و تشویق برادرش به توانایی طبیعی او اضافه شد

and the encouragement of his brother, so Champollion soon got the bug –

، بنابراین شامپولیون به زودی به این حشره مبتلا شد -

suddenly developed a strong enthusiasm for something.

ناگهان اشتیاق شدیدی برای چیزی پیدا کرد.

In English, we often add a noun to describe exactly what someone is

در زبان انگلیسی، ما اغلب یک اسم اضافه می‌کنیم تا دقیقاً آنچه را که یک فرد مشتاق است توصیف

enthusiastic about – so, for example, the skiing bug, for someone

کند - به عنوان مثال، اشکال اسکی، برای کسی

who loves to ski.

که عاشق اسکی است.

Champollion was so enthusiastic, there was no holding him back –

شامپولیون خیلی مشتاق بود، هیچ مانعی برای او وجود نداشت -

an idiom to say that you are doing something so eagerly, you cannot

اصطلاحی برای گفتن این که شما کاری را آنقدر مشتاقانه انجام می دهید که نمی

be stopped.

توان جلوی شما را گرفت.

The story goes that he worked so hard deciphering hieroglyphs, when he

داستان از این قرار است که او برای رمزگشایی هیروگلیف‌ها بسیار سخت کار می‌کرد ، وقتی

finally finished, he ran through the streets of Paris shouting,

سرانجام کار را تمام کرد، در خیابان‌های پاریس دوید و فریاد زد:

“I’ve done it!”, before collapsing unconscious.

«این کار را کردم!»، قبل از اینکه بیهوش شود.

Rob, earlier you asked me which pharaoh ordered the Stone to be written.

راب، قبلاً از من پرسیدی که کدام فرعون دستور نوشتن سنگ را داده است.

Yes. And what did you say?

آره. و چه گفتی؟

I thought it was Cleopatra. Was I right?

فکر کردم کلئوپاترا است. درست گفتم؟

Well, Cleopatra was from the same dynasty but a little later

خب، کلئوپاترا از همان سلسله بود، اما کمی دیرتر

than the correct answer, which was b) Ptolemy,

از پاسخ صحیح، که ب) ب) بطلمیوس

the pharaoh who ruled from around 300 BCE.

، فرعونی که از حدود 300 قبل از میلاد حکومت کرد.

OK. Let’s recap the vocabulary we’ve learned, 

خوب. بیایید واژگانی را که یاد گرفته‌ایم،

starting with hieroglyphs - symbols used represents words in ancient Egypt.

با هیروگلیف شروع کنیم - نمادهای استفاده شده نشان‌دهنده کلمات در مصر باستان است.

The challenge was to decipher them – to uncover the meaning of

چالش این بود که آنها را رمزگشایی کنیم - برای کشف معنای

writing which is difficult to read or understand.

نوشتاری که خواندن یا درک آن دشوار است.

Maybe they contained 'pearls of wisdom' - wise words, sayings or advice.

شاید آنها حاوی "مرواریدهای خرد" بودند - کلمات، گفته ها یا توصیه های حکیمانه.

The hieroglyphic code was finally cracked by Jean-François Champollion – 'a prodigy' 

کد هیروگلیف در نهایت توسط ژان فرانسوا شامپولیون - "یک اعجوبه"

or young person with a great natural talent.

یا جوان با استعداد طبیعی بزرگ شکسته شد.

When Champollion got the bug, or suddenly became very enthusiastic about understanding 

وقتی شامپولیون این حشره را گرفت، یا ناگهان مشتاق درک

hieroglyphs, there was no holding him back – nothing could stop him from succeeding.

هیروگلیف‌ها شد، هیچ مانعی برای او وجود نداشت - هیچ چیز نمی‌توانست او را از موفقیت باز دارد.

And nothing can stop us from saying goodbye, because our six minutes are up!

و هیچ چیز نمی تواند ما را از خداحافظی باز دارد، زیرا شش دقیقه ما تمام شده است!

Goodbye!

خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I’m Sam.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من سام هستم

And I’m Neil. How are you today, Sam?

و من نیل هستم امروز چطوری سام؟

Thanks for asking Neil, I’m fine… not!

ممنون که از نیل پرسیدی، من خوبم... نه!

Sorry, so are you fine? Or not…?

ببخشید خوب هستید؟ یا نه…؟

Oh, did I confuse you? My bad!

اوه، من شما را گیج کردم؟ بد من!

Sam is speaking English, just a very modern type of English, for example saying ‘my bad’, 

سام انگلیسی صحبت می‌کند، فقط یک نوع بسیار مدرن انگلیسی، به عنوان مثال،

instead of ‘my fault’ as a way of accepting that she’s wrong.

به‌جای گفتن «تقصیر من»، به‌عنوان راهی برای پذیرش اشتباهش، می‌گوید «من بدم».

Or adding ‘not’ at the end of a sentence to show I really mean the opposite of what 

یا اضافه کردن «نه» در انتهای جمله برای نشان دادن منظورم واقعاً برعکس آن چیزی است

I said. Both are examples of small changes in English which have happened naturally 

که گفتم. هر دو نمونه‌ای از تغییرات کوچک در زبان انگلیسی هستند که به طور طبیعی

over the last decade or two.

طی یکی دو دهه گذشته اتفاق افتاده است.

Changes like these happen because, unlike say, Latin, which no-one speaks 

تغییراتی از این دست به این دلیل اتفاق می‌افتد که برخلاف لاتین، که هیچ‌کس

day-to-day, English is a living language – a language people speak and use in their 

روزانه به آن صحبت نمی‌کند، انگلیسی یک زبان زنده است - زبانی که مردم در زندگی عادی خود به آن صحبت می‌کنند و از آن استفاده می‌کنند

ordinary lives.

.

New bits of English are invented as people 

تکه‌های جدیدی از زبان انگلیسی اختراع می‌شوند که مردم

use the language in new ways, but what happens when a language comes from 

از این زبان به روش‌های جدیدی استفاده می‌کنند، اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی زبانی از

an entirely different galaxy – somewhere like Qo’noS, home planet of the Klingons?

یک کهکشان کاملاً متفاوت - جایی مانند Qo'noS، سیاره اصلی کلینگون‌ها آمده است؟

Yes, when sci-fi TV show, Star Trek, introduced alien characters called Klingons, 

بله، زمانی که برنامه تلویزیونی علمی-تخیلی، پیشتازان فضا، شخصیت‌های بیگانه به نام کلینگون را معرفی کرد

the makers needed to invent a whole new language - Klingon.

، سازندگان باید یک زبان کاملاً جدید اختراع کنند - کلینگون. کلینگون

Entirely made-up and unrelated to any human language, Klingon has developed 

که کاملاً ساخته شده و با هیچ زبان انسانی مرتبط نیست،

a life of its own. Today you can even study it at university. So, Neil, my quiz question 

زندگی خاص خود را ایجاد کرده است. امروز حتی می توانید آن را در دانشگاه مطالعه کنید. بنابراین، نیل، سؤال مسابقه من

is this: in 2010, Klingon became the first invented language to do what? Is it: 

این است: در سال 2010، کلینگون اولین زبان اختراعی شد که چه کاری انجام داد؟ آیا این:

a) have its own dictionary?, b) have an opera written? or

الف) فرهنگ لغت خود را دارد؟، ب) اپرا نوشته شده است؟ یا

c) be recognised as an official language by the United Nations?

ج) به عنوان زبان رسمی توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شود ؟

Hmmm, every language needs vocabulary, 

هوم، هر زبانی به واژگان نیاز دارد،

so I’ll say a) Klingon was the first invented language to have its own dictionary.

بنابراین من می گویم الف) کلینگون اولین زبان اختراعی بود که فرهنگ لغت خود را داشت.

OK, Neil, I’ll reveal the answer later in the 

خوب، نیل، پاسخ را بعداً در برنامه فاش خواهم

programme. Klingon isn’t the only made-up language invented for the movies. David 

کرد. کلینگون تنها زبان ساختگی نیست که برای فیلم ها اختراع شده است. دیوید

Peterson is the creator of Dothraki, a language used in the fantasy TV show, Game of Thrones.

پترسون خالق Dothraki است، زبانی که در نمایش تلویزیونی فانتزی Game of Thrones استفاده می‌شود.

From his home in Los Angeles, David spoke to 

دیوید از خانه‌اش در لس‌آنجلس با

Michael Rosen, presenter of BBC Radio 4 programme, Word of Mouth. They discussed 

مایکل روزن، مجری برنامه رادیو بی‌بی‌سی 4 ، Word of Mouth صحبت کرد. آنها درباره

Saint Hildegard who created the very first made-up language in the 12th century:

سنت هیلدگارد که اولین زبان ساختگی را در قرن دوازدهم ایجاد کرد، بحث کردند:

What she had was an entire list of nouns, a whole list of nouns – many of them godly, 

چیزی که او داشت یک لیست کامل از اسم ها بود، یک لیست کامل از اسم ها - بسیاری از آنها خداپسندانه،

many of them not, and she would drop them into songs using Latin grammar and other 

بسیاری از آنها نه، و او آنها را در داخل می گذاشت. آهنگ‌هایی که از دستور زبان لاتین و سایر

Latin words, so it’s not a language proper in the way that we understand it now, because 

واژه‌های لاتین استفاده می‌کنند، بنابراین زبانی نیست که ما اکنون آن را می‌فهمیم،

really when we talk about a language it’s not just the vocabulary, it’s the grammar – 

زیرا وقتی در مورد یک زبان صحبت می‌کنیم، این فقط واژگان نیست، بلکه دستور زبان است –

nevertheless we still kind of look on her as the patron saint of modern conlanging.

با این حال ما هنوز به نوعی به او نگاه می‌کنیم. به عنوان قدیس حامی مکالمه مدرن.

Saint Hildegard invented new nouns but used Latin grammar, so David doesn’t think 

سنت هیلدگارد اسامی جدیدی اختراع کرد اما از دستور زبان لاتین استفاده کرد، بنابراین دیوید فکر نمی‌کند

her invention is a proper language. 

اختراع او زبان مناسبی باشد.

Nevertheless, Saint Hildegard is considered the patron saint of made-up languages.

با این وجود، سنت هیلدگارد قدیس حامی زبان های ساخته شده در نظر گرفته می شود.

'The patron saint' of something refers to a Christian saint who is believed to give 

«قدیس حامی» چیزی به یک قدیس مسیحی اشاره دارد که اعتقاد بر این است که

special help to a particular activity. Here, the activity is inventing a conlang, short for 

به یک فعالیت خاص کمک ویژه می‌کند. در اینجا، این فعالیت اختراع یک کانلنگ است که مخفف

constructed language – artificially invented languages, like Klingon and Dothraki.

زبان ساخته شده است - زبان‌هایی که به‌طور مصنوعی اختراع شده‌اند ، مانند کلینگون و دوتراکی.

Another famous constructed language, 

یکی دیگر از زبان های ساخته شده معروف،

Esperanto, was invented in 1887 by Polish doctor, Ludwik Zamenhof. He wanted to make 

اسپرانتو، در سال 1887 توسط دکتر لهستانی، لودویک زامنهوف اختراع شد. او می‌خواست

it easier for people who spoke different languages to communicate with each other.

برای افرادی که به زبان‌های مختلف صحبت می‌کنند راحت‌تر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

Listen as David Peterson speaks Esperanto with Michael Rosen and tests how much he 

گوش دهید که دیوید پترسون با مایکل روزن اسپرانتو صحبت می کند و میزان

understands for BBC Radio 4 programme, Word of Mouth:

درک او را برای برنامه رادیو بی بی سی 4، Word of Mouth، آزمایش می کند:

You are an English speaker from Western Europe, and in the 19th Century ‘universal’ 

شما انگلیسی زبانی از اروپای غربی هستید و در قرن نوزدهم، کلمه جهانی

meant ‘able to be understood by people from Western Europe’. 

به معنای «قابل درک شدن توسط مردم است». از اروپای غربی.

And so, for example to say, ‘I speak Esperanto’, ‘mi parolas Esperanton’.

و به این ترتیب، به عنوان مثال بگوییم: "من اسپرانتو صحبت می کنم"، "mi parolas اسپرانتو".

Yes, I might have got that one – the ‘parle’ bit 

بله، ممکن است آن را داشته باشم - بیت «parle»

from its Latin root, and ‘me’, obviously. Try me again.

از ریشه لاتین آن، و «من»، بدیهی است. دوباره امتحانم کن

Kiel vi fartas?

کیل وی فارتاس؟

Who is my father? No, ‘Where am I travelling’? Er, no, I got stuck on that one!

پدر من کیست؟ نه، "کجا سفر می کنم"؟ نه، من در آن یکی گیر کردم!

Like Spanish, Italian and other modern European languages, Esperanto is based on 

مانند اسپانیایی، ایتالیایی و دیگر زبان‌های اروپایی مدرن، اسپرانتو بر اساس

Latin. Michael guessed the meaning of the Esperanto word

لاتین است. مایکل معنای کلمه اسپرانتو

‘parolas’ from its Latin root – the origin or source of a language.

«parolas» را از ریشه لاتین آن حدس زد - منشا یا منبع یک زبان.

But the second sentence of Esperanto isn’t 

اما جمله دوم اسپرانتو

so easy. Michael gets stuck on that one – he can’t answer because it’s too difficult.

چندان آسان نیست. مایکل در این مورد گیر می کند - او نمی تواند پاسخ دهد زیرا بسیار دشوار است.

I think I’d probably get stuck on that as well. But at least Esperanto was invented 

فکر می کنم احتمالاً در این مورد نیز گیر کرده ام . اما حداقل اسپرانتو

for humans, not alien creatures from outer space!

برای انسان ها اختراع شده است، نه موجودات بیگانه از فضا!

And speaking of creatures from outer space, did I get the right answer

و در مورد موجودات فضای بیرونی، آیا پاسخ درستی

to your quiz question, Sam?

برای سوال مسابقه شما دریافت کردم، سام؟

So, I asked Neil about an unusual first achieved by the made-up alien language, Klingon.

بنابراین، از نیل در مورد یک مورد غیرعادی که اولین بار توسط زبان بیگانه ساخته شده، کلینگون به دست آمد، پرسیدم.

I guessed it was the first invented language to have its own dictionary.

حدس زدم این اولین زبان اختراعی بود که فرهنگ لغت خودش را داشت.

Which was… the wrong answer, I’m afraid, Neil. Incredibly, the correct answer was b) - in 2010 

که… جواب اشتباه بود، میترسم نیل. به طور باورنکردنی، پاسخ صحیح ب) بود - در سال 2010،

a company of Dutch musicians and singers performed the first ever Klingon opera! The 

یک شرکت از نوازندگان و خوانندگان هلندی اولین اپرای کلینگون را اجرا کردند! دنبال کردن

story must have been hard to follow but I’m sure the singing was out of this world!

داستان باید سخت بوده باشد، اما من مطمئن هستم که این آواز خارج از این دنیا بود!

MajQa! That’s Klingon for ‘great’, apparently. OK, let’s recap the vocabulary from our discussion about 

MajQa! ظاهراً این کلینگون برای "عالی" است. خوب، بیایید واژگان بحث خود درباره

invented languages, also called constructed languages, or conlangs for short.

زبان‌های اختراعی را که به اختصار زبان‌های ساخته‌شده یا conlangs نیز نامیده می‌شوند ، خلاصه کنیم.

A 'living language', like English, is a language that people still speak and use in their 

«زبان زنده»، مانند انگلیسی، زبانی است که مردم هنوز با آن صحبت می‌کنند و در زندگی عادی خود از آن استفاده می‌کنند

ordinary lives.

.

The phrase 'my bad' originated in the United States but is also used in Britain as an 

عبارت «بد من» از ایالات متحده سرچشمه گرفته است، اما در بریتانیا نیز به عنوان یک

informal way to say ‘my fault’ or to tell someone that you’ve made a mistake.

روش غیررسمی برای گفتن «تقصیر من» یا گفتن به کسی که اشتباه کرده‌اید استفاده می‌شود.

A 'patron saint' is someone believed to give 

«قدیس حامی» کسی است که اعتقاد بر این است که به یک فعالیت

special help and protection  to a particular activity.

خاص کمک و محافظت می‌کند .

The 'root' of a language means its origin or source.

"ریشه" یک زبان به معنای منشا یا منبع آن است.

And finally, if you 'get stuck on something', you’re unable to complete it because it’s 

و در نهایت، اگر «به چیزی گیر کرده‌اید» ، نمی‌توانید آن را کامل کنید زیرا

too difficult.

بسیار دشوار است.

That’s all the time we have for this programme about invented languages. 

این تمام زمانی است که ما برای این برنامه در مورد زبان های اختراع شده در اختیار داریم.

‘Gis revido baldau’- that’s Esperanto for ‘see you again soon’.

"Gis revido baldau" - اسپرانتو برای "به زودی دوباره می بینمت".

In other words, ‘Qapla’, which is how Klingons say ‘goodbye’, I think. Qapla!

به عبارت دیگر، «قاپلا»، که کلینگون‌ها به آن «خداحافظ» می‌گویند، فکر می‌کنم. قاپلا!

Qapla!

قاپلا!