BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Learn 8 expressions using the word 'it'! in 19 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. And hello, I'm Rob.

من فیفی هستم. و سلام، من راب هستم.

Hey Rob, do you know what's going on in the office today?

هی راب، می دانی امروز در دفتر چه خبر است؟

The boss has been shouting, Helen's crying and

رئیس فریاد می زند، هلن گریه می کند و

Neil doesn't look very happy either.

نیل نیز چندان خوشحال به نظر نمی رسد.

Beats me. Ouch.

مرا می زند. آخ.

What did you do that for?

برای چی اینکارو کردی؟

You said 'beat me'.

گفتی "مرا بزن"

No, no. I mean it beats me. Ouch!

نه نه. یعنی منو شکست میده آخ!

You are strange Rob. No Feifei.

تو عجیبی راب نه فیفی

I said 'it beats me', to mean I don't know or I don't understand something.

گفتم "مرا می زند" یعنی چیزی را نمی دانم یا نمی فهمم.

I knew that Rob, I just liked hitting you with this stick!

من آن راب را می دانستم، فقط دوست داشتم با این چوب شما را بزنم!

Very funny. Shall we hear some examples?

خیلی خنده دار. چند مثال بشنویم؟

It beats me how Stephanie ever got that promotion.

من را شکست می دهد که چگونه استفانی آن ترفیع را کسب کرد.

Can you believe that Dave

آیا می توانید باور کنید که دیو

and Andrea are still married?

و آندریا هنوز ازدواج کرده اند؟

He's always bossing her around. It beats me why she stays with him.

او همیشه در اطراف او را اداره می کند. من را شکست می دهد که چرا با او می ماند.

It beats me how Jen can afford a new sports car

من را شکست می دهد که چگونه جن می تواند یک ماشین اسپورت جدید بخرد،

when she only works works part time.

در حالی که فقط به صورت نیمه وقت کار می کند.

So that is 'it beats me' -

بنابراین این عبارت است که «من را می زند» -

a phrase used for saying that you do not know or understand something.

عبارتی که برای گفتن این که شما چیزی را نمی دانید یا درک نمی کنید استفاده می شود.

So, there's no beating involved!

بنابراین، کتک کاری در کار نیست!

Definitely not.

قطعا نه.

So now I can safely say, it beats me what's going on in the office

بنابراین اکنون می‌توانم با خیال راحت بگویم، آنچه در دفتر می‌گذرد، مرا شکست می‌دهد

- I haven't got a clue.

- من سرنخی ندارم.

Well the situation seemed very tense

خب اوضاع خیلی متشنج به نظر می رسید

and the boss was shouting something about mice.

و رئیس در مورد موش ها فریاد می زد.

Mice? Ah yes...

موش؟ آه بله...

Well, in that case, it could be that I left my lunch on my desk overnight

خب، در این صورت، ممکن است ناهارم را یک شبه روی میز بگذارم

and it's possible the mice have found it and eaten it.

و ممکن است موش ها آن را پیدا کرده باشند و خورده باشند.

They do get everywhere.

آنها به همه جا می رسند.

Mice? In our office?

موش؟ در دفتر ما؟

I hate mice.

من از موش متنفرم

Ouch. Why are you you beating me again?

آخ. چرا دوباره منو میزنی؟

I think it's time to go. Bye. Bye.

فکر می کنم وقت رفتن است. خدا حافظ. خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei… …

سلام و به The English We Speak with me خوش آمدید، فیفی... ...

And me, Roy.

و من، روی. آیا

Have you heard that new song

آهنگ جدید

by your favourite band ‘The Spinning Lizards of Doom’?

گروه مورد علاقه تان به نام The Spinning Lizards of Doom را شنیده اید؟

Yes, it slaps!

بله، سیلی می زند!

What do you mean? The song slapped you? Are you OK?

منظورت چیه؟ آهنگ بهت سیلی زد؟ خوبی؟

Yes, I’m fine.

بله من خوبم.

We the use use the expression ‘it slaps’ or

ما از عبارت "سیلی می زند" یا

that ‘something slaps’ to say that we think something is amazing.

"چیزی سیلی می زند" استفاده می کنیم تا بگوییم که فکر می کنیم چیزی شگفت انگیز است.

Oh right – wait,

اوه درست است - صبر کنید،

you think that song is good?

فکر می کنید آن آهنگ خوب است؟ به

It sounds like a squirrel fighting with a tin can in a bin.

نظر می رسد که یک سنجاب با یک قوطی حلبی در سطل زباله می جنگد.

Roy! All of their songs slap!

روی! همه آهنگ هایشان سیلی می زند!

You don’t appreciate it because you have terrible taste in music.

شما از آن قدردانی نمی کنید زیرا سلیقه ی وحشتناکی در موسیقی دارید.

I knew you were going to say that.

میدونستم اینو میخوای بگی

I’m not even going to start speaking about films.

من حتی قرار نیست در مورد فیلم صحبت کنم.

Good! Well, let’s talk about things that slap right after these examples.

خوب! خوب، بیایید در مورد چیزهایی صحبت کنیم که بلافاصله بعد از این مثال ها سیلی می زنند.

That new film is amazing!

آن فیلم جدید شگفت انگیز است!

All of the films by that director slap!

همه فیلم های آن کارگردان سیلی می زنند! آیا

Have you seen the latest episode where Charlotte gets abducted by aliens?

آخرین قسمتی که شارلوت توسط بیگانگان ربوده می شود را دیده اید؟

It slaps!

سیلی می زند!

Their new song really slaps!

آهنگ جدیدشون واقعا سیلی میزنه!

I don’t know how they keep producing hit after hit.

من نمی دانم چگونه آنها به تولید ضربه پشت سر هم ادامه می دهند.

You’re listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we’re talking about the expression ‘it slaps’.

و ما در مورد عبارت "slaps" صحبت می کنیم.

If something ‘slaps’, it means that it is amazing

اگر چیزی "سیلی" بزند، به این معنی است که شگفت انگیز

and really good.

و واقعا خوب است.

For example, my T-shirts and video games that I love!

مثلا تی شرت ها و بازی های ویدیویی من که دوستشان دارم!

They all slap!

همشون سیلی میزنن!

I’m afraid to say that nothing you like slaps.

من می ترسم بگویم که هیچ چیز سیلی را دوست ندارید.

But have you heard this secret song by the ‘The Spinning Lizards of Doom’?

اما آیا این آهنگ مخفیانه "مارمولک های چرخان از عذاب" را شنیده اید؟

It really slaps!

واقعاً سیلی می زند!

It’s their best song yet!

این بهترین آهنگ آنها تاکنون است!

Ha! I knew it!

ها! من آن را می دانستم!

When you said you loved their music, I thought I’d test it!

وقتی گفتی موسیقی آنها را دوست داری، فکر کردم آن را تست کنم!

That’s not a song by ‘The Spinning Lizards of Doom’.

این آهنگی از «مارمولک‌های چرخان از عذاب» نیست.

It’s a song by my favourite group – ‘Rob’s Biscuit Band!’

این یک آهنگ از گروه مورد علاقه من است - "Rob's Biscuit Band!"

What?! No – it can’t be!

چی؟! نه - نمی تواند باشد! من

What have I said!?

چی گفتم!؟

I’ve always believed that my taste in music slaps – and now I have proof!

من همیشه بر این باور بودم که سلیقه من در موسیقی سیلی می زند - و اکنون مدرکی دارم!

Just admit it – it slaps!

فقط اعتراف کنید - سیلی می زند!

Fine! I suppose this song isn’t terrible! Bye, Roy. Bye!

خوب! فکر می کنم این آهنگ وحشتناک نیست! خداحافظ، روی. خدا حافظ!

Welcome to The English We Speak with me, Jiaying...

به The English We Speak with me، Jiaying...

...and me, Rob.

...و من، راب خوش آمدید.

Hey, Jiaying, have I told you

هی جیایینگ، آیا

about my amazing weekend? No.

از آخر هفته شگفت انگیزم به تو گفته ام؟ نه.

Well, I met some friends, played football in the park, had one

خوب، من با دوستانی آشنا شدم، در پارک فوتبال بازی کردم، یکی

of those delicious ice creams from that new shop, then went shopping

از بستنی های خوشمزه آن مغازه جدید را خوردم، سپس رفتم خرید

and bought some new jeans and this jacket.

و چند شلوار جین جدید و این ژاکت خریدم.

Rob! Stop!

غارت! متوقف کردن!

Why?! I'm wearing my new jacket now; don't you like it?

چرا؟! من الان کت جدیدم را پوشیده ام. آیا آن را دوست ندارید؟

It was such bargain and then, what I did aft...

این چنین معامله ای بود و بعد، کاری که من انجام دادم...

Rob! Just zip it!

راب! فقط آن را زیپ کنید!

Zip it? Oh, OK, I'll zip it up if that ll cheer you up.

فایل های فشرده را؟ اوه، باشه، من آن را زیپ می کنم اگر این شما را خوشحال کند.

No - zip it.

نه - آن را زیپ کنید.

Stop talking!

حرف نزن!

When we ask someone to 'zip it', we simply mean, be quiet, stop talking.

وقتی از کسی می‌خواهیم که آن را زیپ کند، منظورمان این است که ساکت باش، صحبت نکن.

It's a bit rude but sometimes necessary if someone keeps on talking.

کمی گستاخانه است اما گاهی اوقات اگر کسی به صحبت کردن ادامه دهد ضروری است.

Listen to that - peace and quiet...

به آن گوش کن - آرامش و سکوت...

that's better. Oh, OK.

این بهتر است. آهان باشه.

Maybe we can hear some examples now?

شاید الان بتوانیم چند نمونه بشنویم؟

I had to ask her to zip it - nobody else could say what they thought.

من مجبور شدم از او بخواهم که آن را زیپ کند - هیچ کس دیگری نمی تواند نظر آنها را بگوید.

Just zip it will you, please?

فقط آن را زیپ کنید، لطفا؟

We've listened to you enough, and what you're saying is rubbish!

ما به اندازه کافی به شما گوش دادیم و آنچه شما می گویید مزخرف است!

Eventually, I told him to zip it -

در نهایت، به او گفتم که آن را زیپ کند - به

I'd heard enough of him complaining about how much work he had to do.

اندازه کافی شنیده بودم که او از کار زیادی که باید انجام دهد شکایت می کرد.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we're talking about the expression 'zip it'.

و ما در مورد عبارت "zip it" صحبت می کنیم.

It's what we can tell someone who is talking too much to do - be quiet!

این چیزی است که ما می توانیم به کسی که بیش از حد صحبت می کند بگوییم - ساکت باش!

But be careful - it's not very polite!

اما مراقب باشید - خیلی مودبانه نیست!

Can I talk now? Yes, Rob. OK.

الان میتونم حرف بزنم؟ بله راب خوب.

Do you not like my new jacket?

کت جدید من را دوست ندارید؟

I love it, but I've got a headache and you were talking too much.

من آن را دوست دارم، اما من سردرد دارم و شما بیش از حد صحبت می کردید.

Oh, sorry to hear that.

اوه، متاسفم که این را می شنوم.

What you need to do is drink lots of water, stand on your head

کاری که باید انجام دهید این است که مقدار زیادی آب بنوشید، روی سر خود بایستید

or is it lie down?

یا دراز کشیده اید؟

And then eat lots of chocolate.

و سپس مقدار زیادی شکلات بخورید.

And then what you've got to do is...

و سپس کاری که باید انجام دهید این است که... آیا

Can you zip it again, please - you're talking too much.

می توانید آن را دوباره زیپ کنید، لطفا - شما زیاد صحبت می کنید.

Shall we just agree not to talk for now?

آیا توافق کنیم که فعلا صحبت نکنیم؟

Yep, OK. I'll zip it if you do!

بله، باشه من آن را زیپ می کنم اگر انجام دهید!

Bye. Bye, Rob.

خدا حافظ. خداحافظ راب

Hello, I'm Neil...

سلام، من نیل هستم...

...and hello, I'm Feifei and welcome to The English We Speak.

...و سلام، من فیفی هستم و به The English We Speak خوش آمدید.

Now Feifei, here's a question for you.

حالا فیفی، یک سوال از شما.

If you had some news what would do?

اگه خبری داشتی چیکار میکردی؟

Hmm, I would tell someone, of course.

هوم، من به کسی می گویم، البته.

Yes but some good news,

بله، اما چند خبر خوب،

some amazing, incredible news about yourself - like for example,

چند خبر شگفت انگیز و باورنکردنی درباره خودتان - مثلاً

I'm having a baby.

من بچه دار می شوم.

Are you really?

واقعا هستی؟

Of course not - but if you had exciting news like that,

البته نه - اما اگر چنین اخبار هیجان انگیزی داشتید،

how would you tell people?

چگونه به مردم بگویید؟

I'd use social media...

من از شبکه های اجتماعی استفاده می کنم... به

tell all my friends... tell everyone in the office...

همه دوستانم می گویم... به همه در دفتر می گویم...

I would shout about it - but not literally.

در مورد آن فریاد می زنم - اما نه به معنای واقعی کلمه.

Exactly! Which is why,

دقیقا! به همین دلیل است که

in English, we say we would 'shout it from the rooftops' which means

به زبان انگلیسی می‌گوییم « از پشت بام‌ها فریاد می‌زنیم»، به این معنی که

we would share some information publicly so everyone knows.

برخی اطلاعات را به صورت عمومی به اشتراک می‌گذاریم تا همه بدانند.

I guess this is how people shared important news before TV, radio

حدس می‌زنم اینگونه بود که مردم قبل از اختراع تلویزیون، رادیو و اینترنت اخبار مهم را به اشتراک می‌گذاشتند

and the internet had been invented. Exactly.

. دقیقا. از

They would climb up somewhere high and shout it out!

جایی بالا می رفتند و فریاد می زدند!

Let's hear some examples...

چندتا مثال بشنویم...

Congratulations for getting a first in your degree,

تبریک میگم که تو مدرکت اول شدی ،

you should go and shout it from the rooftops!

باید بروی از پشت بام ها فریاد بزنی!

I know you won the lottery but don't shout it from the rooftops;

می دانم که تو در لاتاری برنده شدی، اما آن را از پشت بام فریاد نکن.

otherwise everyone will be after your money!

در غیر این صورت همه دنبال پول شما خواهند بود!

We all know Ming is in love with JiYuen, he's been shouting it from the rooftops!

همه ما می دانیم که مینگ عاشق JiYuen است، او آن را از پشت بام ها فریاد می زد!

So to shout something from the rooftops means to tell everyone your good news.

بنابراین فریاد زدن چیزی از پشت بام به معنای این است که خبر خوب خود را به همه بگویید.

Hold on a minute, Neil, I do have some good news...

یک لحظه صبر کن نیل، من یک خبر خوب دارم...

I am getting a pay rise!

حقوقم را افزایش می دهم!

Sorry, what did you say?

ببخشید چی گفتی

I am getting a pay rise!

من حقوقم را افزایش می دهم!

OK, no need to shout, Feifei.

باشه، نیازی به فریاد زدن نیست، فیفی.

Be careful, there are some things you don't want to shout

مراقب باشید، برخی چیزها وجود دارد که نمی خواهید

from the rooftops - that news will just upset people.

از پشت بام ها فریاد بزنید - این اخبار فقط مردم را ناراحت می کند.

Like who?

مثل کی؟

Like me. I didn't get one.

مثل من. من یکی نگرفتم

But congratulations anyway. Bye. Bye.

اما به هر حال تبریک می گویم. خدا حافظ. خدا حافظ.

Hello and welcome back to The English We Speak.

سلام و خوش آمدید به The English We Speak.

I'm Feifei. And I'm Rob.

من فیفی هستم. و من راب هستم.

Now, Feifei, do I have a story for you!

حالا فیفی برات داستانی دارم!

Oh? Do tell!

اوه؟ بگو!

Well, I was out shopping at the weekend when I ran into Neil!

خوب، آخر هفته برای خرید بودم که با نیل برخورد کردم!

OK... Well, we decided to get some lunch together,

باشه... خب، تصمیم گرفتیم با هم ناهار بخوریم، کی

when who should we run into but Dan!

باید به جز دن با کی برخورد کنیم!

Dan from the office?

دن از دفتر؟ به

No way! It gets weirder!

هیچ وجه! عجیب تر می شود!

Dan joined us for a bite to eat

دن برای لقمه خوردن به ما ملحق شد

and then we saw Sam and Sian getting lunch together as well!

و بعد دیدیم که سام و سیان هم با هم ناهار می‌خورند!

It was a big, unplanned BBC Learning English meet up!

این یک جلسه بزرگ و برنامه ریزی نشده بود که بی بی سی برای یادگیری زبان انگلیسی برگزار شد!

That's unbelievable! It's a small world, isn't it?

باورکردنی نیست! دنیای کوچکی است، اینطور نیست؟

Feifei, what are you talking about?

فیفی چی میگی؟

It's a massive world:

این یک دنیای عظیم است:

Over 190 countries, more than than than 7.5 billion people

بیش از 190 کشور، بیش از 7.5 میلیارد نفر

- it's enormous!

- بسیار عظیم است!

Rob, I'm not talking about the size of the world.

راب، من در مورد اندازه جهان صحبت نمی کنم.

I'm saying that it was quite a coincidence that you all met up!

من می گویم این کاملاً تصادفی بود که همه شما با هم آشنا شدید!

I know! What are the chances that five of us would all meet up

میدانم! چه شانسی وجود دارد که پنج نفر از ما همزمان همدیگر را ملاقات کنیم

at the same time!

!

Indeed! Let's take a look at some other examples of this phrase.

در واقع! بیایید به چند نمونه دیگر از این عبارت نگاهی بیندازیم.

Your brother works in the same office as my girlfriend!

برادرت در همان دفتر دوست دختر من کار می کند!

It's a small world!

دنیای کوچکی است!

I can't believe you went to the same high school as me!

باورم نمیشه تو هم مثل من دبیرستانی رفتی!

What a small world!

چه دنیای کوچکی! بیست سال است که

We haven't seen or spoken to each other

همدیگر را ندیده ایم و با هم صحبت نکرده ایم

for twenty years and now you've moved into the house next to mine!

و حالا شما به خانه کنار خانه من نقل مکان کرده اید!

Unbelievable! It's a small world after all!

باور نکردنی! با این همه، جهان کوچکی است!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the phrase 'it's a small world'.

و در مورد عبارت "این یک دنیای کوچک است" صحبت می کنیم.

It's used when we want to say that a surprising coincidence has occurred.

زمانی استفاده می‌شود که می‌خواهیم بگوییم یک تصادف شگفت‌انگیز رخ داده است.

It's used particularly when two people meet unexpectedly,

این به ویژه زمانی استفاده می شود که دو نفر به طور غیر منتظره ملاقات می کنند،

or have a mutual friend or connection.

یا یک دوست یا ارتباط مشترک دارند.

Rob told us how he met four of our colleagues

راب به ما گفت که چگونه چهار نفر از همکاران ما را

on the same day in the same place. That's right.

در یک روز در یک مکان ملاقات کرده است. درست است.

And now if we're finished, I'd like to go off and do some shopping.

و حالا اگر کارمان تمام شد، می‌خواهم بروم و خرید کنم.

Oh yeah, what are you going to buy?

اوه آره چی میخوای بخری؟

A globe! All this talk of small worlds has reminded me

یک کره زمین! این همه صحبت از دنیاهای کوچک به من یادآوری کرده است که

I need to get one for my son.

باید برای پسرم یکی تهیه کنم.

And there's a globe shop just round the corner.

و یک فروشگاه جهانی در همین گوشه وجود دارد.

Well, it really is a small world.

خب واقعا دنیای کوچکی است.

In this case, yes!

در این مورد، بله!

Bye. Bye bye.

خدا حافظ. خداحافظ.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And hello, I'm Neil.

و سلام، من نیل هستم.

Phwa! What is that smell?

فوا! این بوی چیست؟

Rob's homemade cooking.

آشپزی خانگی راب

Rob cooks?! Yes, he does.

راب آشپزی می کند؟! بله، او انجام می دهد.

But it doesn't taste very nice.

ولی طعمش زیاد خوب نیست

So why do you have to eat it - and why do have to make the studio stink of it?

پس چرا باید آن را بخورید - و چرا باید استودیو را بدبو کنید؟

Well, I don't want to offend him.

خب، من نمی خواهم به او توهین کنم.

He keeps giving me his homemade food and asking me for some honest feedback.

او مدام غذای خانگی اش را به من می دهد و از من بازخورد صادقانه می خواهد.

And I just tell him 'it's interesting, unique, special'.

و من فقط به او می گویم "این جالب، منحصر به فرد، خاص است".

Oh Feifei, you need to keep a lid on it.

اوه فیفی، شما باید درب آن را نگه دارید.

Well, if you think that'll stop the smell, I will. That's not what I meant, although it's a good idea.

خوب، اگر فکر می کنید که این بو را متوقف می کند، من این کار را خواهم کرد. منظور من این نبود، اگرچه ایده خوبی است.

If you 'keep a lid lid on something', it means to keep something

اگر "درپوشی را روی چیزی نگه دارید"، به این معنی است که چیزی را

under control - to stop the situation getting worse. OK, Neil.

تحت کنترل نگه دارید - برای جلوگیری از بدتر شدن وضعیت. باشه نیل

Here are some examples of this phrase in action.

در اینجا چند نمونه از این عبارت در عمل آورده شده است.

I couldn't keep a lid on my feelings

نمی‌توانستم احساسم را

about the rota so I shouted at the boss!

در مورد روتا پنهان کنم، بنابراین سر رئیس فریاد زدم!

With rising food prices,

با افزایش قیمت مواد غذایی، به

it's hard to keep a lid on how much I spend at the supermarket.

سختی می توان از میزان هزینه ای که در سوپرمارکت خرج می کنم، پنهان ماند.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English

از BBC Learning English است

and we're looking at the phrase 'to keep a lid

و ما در حال بررسی عبارت 'to keep a lid

on something' which means to keep something under control

on something' به معنای تحت کنترل نگه داشتن چیزی

and to stop the situation from getting worse.

و جلوگیری از بدتر شدن وضعیت است.

But this isn't the only meaning, is it?

اما این تنها معنی نیست، درست است؟

No. If you keep a lid lid on something,

نه. اگر روی چیزی را درپوش بگذارید،

it can also mean you keep something secret.

می تواند به این معنی باشد که چیزی را مخفی نگه داشته اید.

Like this...

مثل این...

I've heard that Daisy is expecting a baby - but keep a lid

شنیده ام که دیزی در انتظار بچه دار شدن است - اما

on it until it's official!

تا رسمی شدن آن را ببندید!

OK Neil, you're telling me to keep a lid on things

خوب نیل، تو به من می گویی که

by telling Rob to stop giving me

با گفتن به راب که

his homemade food?

غذای خانگی اش را به من نده؟

Yes - unless his cooking is amazing. It's not.

بله - مگر اینکه آشپزی او شگفت انگیز باشد. این نیست.

Right, well tell him you're on a diet or you've become vegan

درست است، خوب به او بگویید که رژیم دارید یا گیاهخوار شده اید

and that should stop him.

و این باید جلوی او را بگیرد.

And I will keep your little lie a secret.

و من دروغ کوچک تو را راز نگه خواهم داشت.

You mean, you'll keep a lid on it? Exactly.

یعنی شما یک درب روی آن نگه دارید ؟ دقیقا.

But in the meantime, could you actually keep a lid on that box of food please?

اما در این بین، آیا واقعاً می توانید درب آن جعبه غذا را نگه دارید لطفا؟

It stinks! OK.

بو گند می دهد! خوب.

Right, I'm off to speak to Rob. Bye!

درست است، من می روم تا با راب صحبت کنم. خدا حافظ!

Remember to be firm and say what you mean.

به یاد داشته باشید که قاطع باشید و منظور خود را بگویید.

Hi, Neil. Feifei doesn't seem to want this delicious food I made.

سلام نیل. این غذای خوشمزه ای که من درست کردم، انگار فیفی نمی خواهد.

Would you like it?

دوستش داری؟

Err... go on then. Looks lovely. Bye.

ارو... ادامه بده پس دوست داشتنی به نظر می رسد خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

Oh, what's that parcel you've got in your hands there, Neil?

اوه، نیل، آن بسته ای که آنجا در دست داری چیست؟

Looks exciting...

هیجان انگیز به نظر می رسد ...

It's a present.

این یک هدیه است.

A present? For who? For you!

یک هدیه؟ برای کی؟ برای شما!

For Christmas!

برای کریسمس!

Christmas? It's a bit early, isn't it?

کریسمس؟ کمی زود است، اینطور نیست؟

Well, I saw these and I just knew you'd love them so much - so I bought them!

خوب، من اینها را دیدم و فقط می دانستم که شما آنها را خیلی دوست خواهید داشت - بنابراین آنها را خریدم!

I can't wait till Christmas to see your face.

من نمی توانم تا کریسمس صبر کنم تا چهره شما را ببینم.

Go on, open it now!

برو، حالا بازش کن!

You're too kind, Neil. OK...

تو خیلی مهربونی نیل باشه...

A pair of glasses...

یه عینک...

Harry Potter glasses.

عینک هری پاتر. آیا

Aren't they brilliant?!

آنها درخشان نیستند؟!

Go on, try them on.

برو، آنها را امتحان کن به

I look ridiculous.

نظرم مسخره میاد

And I don't even like Harry Potter.

و من حتی هری پاتر را دوست ندارم.

Oh well, it's the thought that counts. 'It's the thought that counts'.

اوه، این فکر است که مهم است. "این فکر است که مهم است".

An excellent expression, Feifei.

یک بیان عالی، فیفی.

If someone gives you a present which you don't like,

اگر کسی به شما هدیه ای می دهد که دوست ندارید،

you can say 'it's the thought that counts'.

می توانید بگویید "این فکر مهم است".

It's a polite way of saying you appreciate the effort

این یک روش مودبانه است برای گفتن اینکه از تلاش

and the kind thought a person had when they bought you a present...

و فکر مهربانی که یک فرد هنگام خرید هدیه برای شما داشت قدردانی می کنید...

but you don't like what they bought.

اما شما چیزی را که خریده دوست ندارید.

Let's hear some examples of this expression, which is particularly useful around Christmas time.

بیایید چند نمونه از این عبارت را بشنویم، که به ویژه در زمان کریسمس مفید است.

Wow! That Elvis Presley onesie you're wearing is pretty weird.

وای! آن لباس الویس پریسلی که شما پوشیده اید بسیار عجیب است.

Thanks. My grandmother gave it to me for Christmas.

با تشکر. مادربزرگم آن را برای کریسمس به من داد.

It's the thought that counts, I suppose.

فکر می کنم این فکر است که مهم است.

I have no idea what to get my auntie for her birthday.

نمی دانم برای تولد خاله ام چه چیزی بگیرم .

Get her anything. It's the thought that counts.

هرچیزی براش بگیر این فکر است که مهم است.

Oh no, not more tea towels.

اوه نه، دیگر حوله چای نیست.

I was expecting something more exciting for our wedding presents.

برای هدایای عروسیمان منتظر چیز هیجان انگیزتری بودم.

You know what they say - it's the thought that counts.

می دانید چه می گویند - این فکر است که مهم است.

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

Our expression is 'it's the thought that counts.'

بیان ما این است که "این فکر است که مهم است."

It means the kindness someone shows when they buy you a present

این بدان معناست که مهربانی وقتی کسی برای شما هدیه می‌خرد از

is more important than the gift itself.

خود هدیه مهمتر است.

A very useful expression for politely saying that a present someone bought you

یک عبارت بسیار مفید برای گفتن مودبانه این که هدیه ای که کسی برای شما خریده

is really not what you wanted.

واقعاً آن چیزی نیست که می خواهید.

OK, Feifei, lean over.

باشه، فیفی، خم شو.

Ouch! What are you doing with that pencil?

آخ! با اون مداد چیکار میکنی؟ ما

There we go. With that flash of lightning

میرویم آنجا. با آن برق رعد و برق

on your forehead now you really look the part - Feifei Potter.

روی پیشانی‌تان، اکنون واقعاً به آن بخش نگاه می‌کنید - فیفی پاتر.

Hmm... I need a spell to make you vanish, Neil. Bye! Bye!

هوم... من به یک طلسم نیاز دارم تا تو را ناپدید کنم، نیل. خدا حافظ! خدا حافظ!

Welcome to The English We Speak with me, Jiaying...

به The English We Speak with me، Jiaying...

... and me, Neil.

... و من، Neil خوش آمدید.

What is that?

اون چیه؟

What are you eating?

چی میخوری؟

Oh, just some really expensive cheese - you can tell it's expensive

اوه، فقط مقداری پنیر واقعا گران قیمت - می توانید بگویید گران است

because it's got lots of blue in it! I don't think it's meant to be that colour - I think it's mouldy.

زیرا مقدار زیادی رنگ آبی در آن وجود دارد! فکر نمی کنم قرار باشد آن رنگ باشد - فکر می کنم کپک زده است.

It's the smell for me! What?

این بوی برای من است! چی؟

The smell for you?

بوی برای شما؟

You mean you want to smell like the cheese I'm eating?

یعنی میخوای بوی پنیری که من میخورم بدی؟

Definitely not!

قطعا نه!

We use the form 'it's the' plus a person or thing followed by 'for me'

ما از شکل "این است" به اضافه یک شخص یا چیز و به دنبال آن "برای من"

at the end to say that something or someone stands out -

در پایان استفاده می کنیم تا بگوییم چیزی یا شخصی برجسته است -

and it's often used to highlight what's wrong!

و اغلب برای برجسته کردن آنچه اشتباه است استفاده می شود!

So, like I said - it's the pungent smell for me.

بنابراین، همانطور که گفتم - این بوی تند برای من است.

You know - I think it's the fact it's covered in blue stuff for me!

می دانید - فکر می کنم این واقعیت است که برای من با چیزهای آبی پوشانده شده است!

I might stop eating it! Good idea, Neil!

من ممکن است از خوردن آن دست بکشم! ایده خوبی است، نیل!

Well, let's talk more about things that stand out after these examples.

خوب، بیایید در مورد چیزهایی که بعد از این مثال ها برجسته می شوند بیشتر صحبت کنیم.

I can't stand that new song!

من طاقت آن آهنگ جدید را ندارم!

It's the way she sings the high notes for me!

این روشی است که او نت های بالا را برای من می خواند!

I really love that new TV show.

من واقعاً آن برنامه تلویزیونی جدید را دوست دارم.

It's the way they write it for me!

این طوری است که برای من می نویسند!

It's the sound for me!

این صدا برای من است!

The noise he makes when eating is disgusting!

صدایی که هنگام غذا خوردن ایجاد می کند منزجر کننده است!

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we're talking about the structure 'it's the (something) for me'.

و ما در مورد ساختار "این (چیزی) برای من است" صحبت می کنیم.

We use this structure to say that something or someone stands out -

ما از این ساختار استفاده می کنیم تا بگوییم چیزی یا شخصی برجسته است -

and it can be used to highlight things we love or hate.

و می توان از آن برای برجسته کردن چیزهایی که دوست داریم یا از آنها متنفریم استفاده کرد.

Yes, so if I want to say what I love most about video games, I'd say

بله، بنابراین اگر بخواهم آنچه را که بیشتر از همه در مورد بازی های ویدیویی دوست دارم بگویم، باید بگویم

it's the stories for me!

این داستان ها برای من هستند!

Exactly! But obviously it's used more when we're complaining

دقیقا! اما بدیهی است که وقتی

about something or someone - like the cheese you're eating!

از چیزی یا شخصی شکایت می کنیم - مانند پنیری که می خورید - بیشتر استفاده می شود!

Was eating! I'm afraid you're right about the smell!

داشت می خورد! من می ترسم در مورد بوی حق با شما باشد!

But it was the taste for me! It's disgusting!

اما برای من این طعم بود! آن نفرت انگیز است!

I can imagine!

میتوانم تصور کنم!

But where did you get the cheese?

اما پنیر را از کجا آوردی؟

Rob gave it to me - I think it was a present!

راب آن را به من داد - فکر کنم هدیه بود!

No Neil - that wasn't for eating.

نه نیل - این برای خوردن نبود.

He was throwing away some old cheese from the fridge!

داشت مقداری پنیر کهنه را از یخچال دور می انداخت!

Oh no... I think think I'd better sit down!

اوه نه... فکر کنم بهتره بشینم!

Good idea! Bye, Neil. Bye.

ایده خوبی است! خداحافظ نیل خدا حافظ.