BOX SET: English vocabulary mega-class! Learn 10 English 'animal' expressions in 25 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

With me Feifei.

با من فیفی.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

So come on Feifei,

پس بیا

you've been grumpy all morning.

فیفی، تمام صبح عبوس بودی.

What's upset you?

چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟

We have a new tea-making rota and it

ما یک روتای جدید چای سازی داریم و

seems that Rob will be making less tea than me.

به نظر می رسد که راب کمتر از من چای درست می کند.

Are you sure?

Yes. Look!

مطمئنی؟

آره. نگاه کن

Feifei: Monday morning, Tuesday afternoon,

فیفی: دوشنبه صبح، سه شنبه بعد از ظهر،

Thursday morning and every other Friday.

پنجشنبه صبح و هر جمعه در میان.

Rob: just Wednesday morning.

راب: همین چهارشنبه صبح.

This tea-making rota is so unfair.

این روتای چای ساز خیلی ناعادلانه است.

I'm really going to complain about

من واقعاً

this at the next team meeting.

در جلسه بعدی تیم از این موضوع شکایت خواهم کرد.

He always has it easy.

او همیشه آسان است.

Is it that important Feifei?

فیفی انقدر مهمه؟

If I were you, I'd let sleeping dogs lie.

من اگر جای شما بودم، به سگ های خوابیده اجازه می دادم دروغ بگویند.

You could make things worse.

شما می توانید اوضاع را بدتر کنید.

Let sleeping dogs lie?

بگذار سگ های خواب دروغ بگویند؟

You mean 'leave things as  they are to avoid causing

منظورتان این است که برای جلوگیری از ایجاد

trouble or restarting an old argument'?

مشکل یا شروع مجدد یک بحث قدیمی، همه چیز را همانطور که هستند رها کنید؟

Exactly!

دقیقا!

We had this argument before and the

ما قبلاً این بحث را داشتیم و

result was this new tea-making rota.

نتیجه این روتای جدید چای سازی بود.

So, just like avoiding waking up a dog

بنابراین، درست مانند اجتناب از بیدار کردن سگ

and making it angry,

و عصبانی کردن او،

let sleeping dogs lie.

اجازه دهید سگ های خواب نیز دروغ بگویند.

Let's hear some more examples of this phrase.

بیایید چند نمونه دیگر از این عبارت را بشنویم.

I was going to mention the argument

می خواستم به بحثی که دیشب داشتیم اشاره کنم

we had last night but

، اما

decided to let sleeping dogs lie.

تصمیم گرفتیم اجازه دهیم سگ های خواب دروغ بگویند.

Let's not go over last night's performance.

از اجرای دیشب نگذریم.

Let sleeping dogs lie and move on.

بگذارید سگ های خوابیده دراز بکشند و ادامه دهند.

Don't remind her about the divorce.

طلاق را به او یادآوری نکنید.

Let sleeping dogs lie and  talk about something else.

بگذارید سگ های خواب دروغ بگویند و درباره چیز دیگری صحبت کنند.

This is The English We Speak from the BBC

این انگلیسی ما صحبت می‌کنیم از بی‌بی‌سی است

and we're finding out about the phrase

و ما در حال یافتن عبارت

'let sleeping dogs lie',

«بگذارید سگ‌های خوابیده دروغ بگویند»

meaning to 'leave a situation as it is and

به این معنی است که «موقعیت را به همان شکلی که هست رها کنیم و

avoid causing trouble or  restarting an old problem'.

از ایجاد مشکل یا شروع مجدد مشکل قدیمی خودداری کنیم».

That's all very well but it still

همه اینها خیلی خوب است، اما همچنان

seems unfair that I'm the one

ناعادلانه به نظر می رسد که من کسی هستم

who has to make tea the most.

که بیشتر از همه باید چای درست کنم.

Come on, Feifei.

بیا فیفی.

Can't you remember why we  had a new tea-making rota?

آیا نمی‌توانید به خاطر بیاورید که چرا ما چای‌سازی جدید داشتیم؟

It was because Rob makes such awful tea,

به خاطر این بود که راب چنین چای افتضاح درست می کرد،

that we wanted him to make less of it!

که ما می خواستیم او کمتر از آن استفاده کند!

Oh, yes!

آه بله!

Rob does make awful tea.

راب چای افتضاح درست می کند.

You're right Neil, it's not worth making a fuss.

درست می گویی نیل، ارزش هیاهو ندارد.

We definitely don't want Rob

ما قطعاً نمی‌خواهیم

to be making our tea too often.

راب زیاد چای ما را درست کند.

Yes. Let sleeping dogs lie.

آره. بگذار سگ های خوابیده دروغ بگویند.

But hold on.

اما دست نگه دار

I didn't see your name on the rota.

من اسم شما را روی روتا ندیدم.

Shouldn't you be making tea?

نباید چای درست کنی؟

I thought you were keeping quiet.

فکر کردم ساکت میشی

You never make tea!

شما هرگز چای درست نمی کنید!

I'm going to say something about this.

من می خواهم در این مورد چیزی بگویم.

Shhh! Don't wake up the sleeping dogs.

خسس! سگ های خوابیده را بیدار نکنید.

I'll go and make some tea now, ok?

من الان برم یه چای درست کنم، باشه؟

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

And don't forget, two sugars!

و فراموش نکنید، دو قند!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی به The English We Speak

with me Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Rob.

و من، راب.

So, Rob, I have a very simple question for you.

بنابراین، راب، من یک سوال بسیار ساده از شما دارم.

Yep?

بله؟

Why have you got enormous

چرا

whiskers glued to the side

سبیل های بزرگی به

of your face and why

کنار صورت خود چسبانده اید و

are you wearing a running vest?

چرا جلیقه دویدن پوشیده اید؟

Well Feifei, it's a new year and

خوب فیفی، سال جدید است و

according to our Chinese friends,

به گفته دوستان چینی ما

it's the 'Year of the Rat'.

، "سال موش" است.

New Year, new resolutions so I've

سال نو، تصمیمات جدید، بنابراین من

decided to join the rat race!

تصمیم گرفتم به مسابقه موش بپیوندم!

You've decided to join the rat race?

شما تصمیم گرفته اید به مسابقه موش بپیوندید؟

You mean to get really

منظورتان این است که

competitive at work and

در محل کار واقعاً رقابتی باشید

concentrate on promotions and pay rises

و به بهای وقت آزاد خود بر روی ترفیع و افزایش حقوق تمرکز

at the expense of your free time?

کنید؟

That's right.

درست است.

But why?

اما چرا؟

Money!

پول!

Right, well let's hear some

درست است، خوب اجازه دهید چند

examples of this expression before

نمونه از این عبارت را قبل از

a little more explanation.

توضیح کمی بیشتر بشنویم.

I am going to quit the rat race.

من می خواهم از مسابقه موش کنار بکشم.

I earn all this money but I never have

من این همه پول به دست می‌آورم اما هیچ وقت

enough time to spend it!

وقت کافی برای خرج کردن آن ندارم!

It's just work, work, work!

این فقط کار است، کار، کار!

People complain about the rat race but if

مردم از مسابقه موش شکایت دارند، اما

you earn enough, you can retire at 50!

اگر درآمد کافی داشته باشید، می توانید در 50 سالگی بازنشسته شوید!

Nieves decided to quit the rat race

نیوز تصمیم گرفت که مسابقه موش‌ها

after she had a serious health scare.

را پس از ترس جدی سلامتی ترک کند.

She realised that the money

او متوجه شد که این

wasn't worth the stress.

پول ارزش استرس را ندارد.

You're listening to The English We Speak

شما در حال گوش دادن به The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English هستید.

In this programme,

در این برنامه،

we're looking at the expression 'rat race'.

ما به عبارت "مسابقه موش" نگاه می کنیم.

It's used to describe a way of life in which

از آن برای توصیف روشی از زندگی استفاده می شود که در آن

people work very hard for a lot of money.

افراد برای پول زیادی سخت کار می کنند.

But there's no free time and it's

اما وقت آزاد وجود ندارد و

very, very competitive.

بسیار بسیار رقابتی است.

You heard in the examples,

در مثال‌ها شنیده‌اید،

we often hear the word 'quit' used

ما اغلب می‌شنویم که کلمه «ترک»

with 'rat race'. Quit the rat race.

با «نژاد موش» استفاده می‌شود. مسابقه موش را کنار بگذارید

But you, Rob, have decided to join it.

اما تو، راب، تصمیم گرفتی به آن بپیوندی.

You do know that you don't have to look

آیا می دانید که

like a rat to join the rat race?

برای پیوستن به مسابقه موش نباید شبیه موش به نظر برسید؟

And you certainly don't have to wear a racing vest.

و مطمئناً لازم نیست جلیقه مسابقه بپوشید.

Just trying to make things clear

فقط سعی می کنیم همه چیز

for our audience, Feifei!

را برای مخاطبمان، فیفی روشن کنیم!

I do quite like those whiskers, though.

هرچند من آن سبیل ها را خیلی دوست دارم.

(Squeaks)

Bye!

(جیغ می کشد)

خداحافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی به The English We Speak

with me Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Rob.

و من، راب.

Hey, Feifei, I have a little challenge for you.

هی فیفی یه چالش کوچولو برات دارم.

Oh, good. I like a challenge.

خوب است. من یک چالش را دوست دارم.

Right. Well. Can you name a bird

درست. خوب. آیا می توانید پرنده ای را نام ببرید

that has bright feathers?

که پرهای روشن دارد؟

A parrot?

طوطی؟

No. It has big colourful feathers that

نه. پرهای رنگارنگ بزرگی

it sticks up when it's showing off

دارد که وقتی خودنمایی می کند

and trying to attract a mate.

و سعی می کند جفتی را به خود جلب کند، می چسبد.

Got it! A peacock.

فهمیدم! یک طاووس

Why are you asking?

چرا می پرسی؟

Well, it's a clue for this

خوب، این سرنخی برای این

authentic English phrase.

عبارت معتبر انگلیسی است.

Can you think of an expression

آیا می توانید به عبارتی فکر کنید

which describes someone

که کسی را توصیف کند

showing off to attract attention?

که برای جلب توجه خودنمایی می کند؟

Yes, Rob. It's 'peacocking'.

بله راب این "طاووس" است.

I often use it to describe you!

من اغلب از آن برای توصیف شما استفاده می کنم!

But, Rob, peacocking never impresses me!

اما راب، طاووس کردن هرگز مرا تحت تأثیر قرار نمی دهد!

Well, Feifei, you are hard to impress

خوب، فیفی، تحت تأثیر قرار دادن تو سخت است،

but maybe these examples of 'peacocking' will.

اما شاید این نمونه های «طاووسی» این کار را انجام دهند.

Why does Dev have to wear that bright

چرا Dev باید آن پیراهن روشن را بپوشد

shirt and walk around the office

و در دفتر قدم

talking and laughing loudly?

بزند و با صدای بلند صحبت کند و بخندد؟

It's obvious that he's peacocking,

معلومه که داره طاووس می کنه

but to me, he's just annoying.

ولی از نظر من فقط آزار دهنده است.

When we first met, I was impressed by

وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم، تحت تأثیر

John's flashy clothes and constant jokes.

لباس های پر زرق و برق و شوخی های مداوم جان قرار گرفتم.

But he was obviously peacocking because

اما معلوم بود که طاووس می‌کرد چون

now he just wears jeans and

الان فقط شلوار جین می‌پوشد و

never says anything funny!

هیچ‌وقت حرف خنده‌داری نمی‌زند!

I thought my peacocking skills

فکر می کردم مهارت های طاووس زنی من در ملاقات

would work wonders on our blind date.

کور ما معجزه می کند.

Unfortunately, she told me I was just

متأسفانه او به من گفت که من فقط

showing off and I just needed to be myself.

خودنمایی می کنم و فقط باید خودم باشم.

I don't think I'll be seeing her again.

فکر نمی کنم دوباره او را ببینم.

You're listening to The English We Speak

شما در حال گوش دادن به The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English هستید.

We're talking about 'peacocking',

ما در مورد "طاووس کردن" صحبت می کنیم،

which describes someone showing off

که توصیف می کند شخصی

to attract attention and impress people.

برای جلب توجه و تحت تاثیر قرار دادن مردم خودنمایی می کند.

Originally, it described an extreme and

در اصل،

over-the-top way a man might dress and the

شیوه‌ای افراطی و غیرعادی برای لباس پوشیدن مرد و

arrogant way he might behave to attract a woman.

رفتار متکبرانه‌ای که ممکن است برای جذب یک زن انجام دهد، توصیف می‌کرد.

Yes, I can see why you would have

بله، می توانم ببینم که چرا تو در

been good at that, Rob!

این کار خوب بودی، راب!

Well, women do it now too, Feifei.

خب، الان هم زنها این کار را می کنند، فیفی.

For example, by bragging on Instagram

به عنوان مثال، با لاف زدن در اینستاگرام

about the amazing things they've done.

درباره کارهای شگفت انگیزی که انجام داده اند.

OK, it seems like anyone can be

خوب، به نظر می رسد این روزها هر کسی ممکن است

guilty of peacocking these days.

مقصر طاووس باشد.

Well, you'd never find me peacocking Feifei.

خب، تو هرگز مرا در حال طاووس کردن فیفی پیدا نمی کنی.

I'm not the sort of person to show off.

من آدمی نیستم که خودنمایی کنم.

I hate to attract attention.

از جلب توجه متنفرم

What do you mean, Rob?!

منظورت چیه راب؟!

You're always centre of attention.

شما همیشه در مرکز توجه هستید

Hmm, thanks!

هوم، ممنون!

Bye!

خدا حافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Neil.

و من، نیل.

Nice bobble hat, Neil!

کلاه بوبل زیبا، نیل!

Thanks.

با تشکر.

But not very practical.

اما خیلی کاربردی نیست.

Wearing a hat indoors must be quite hot.

پوشیدن کلاه در داخل خانه باید کاملاً گرم باشد.

It’s the fashion, Feifei.

این مد است، فیفی.

Some of us have to keep up with the trends.

برخی از ما باید با روندها هماهنگ باشیم.

Right! Maybe that explains the waistcoat

درست! شاید این جلیقه ای را

you’re wearing as well.

که می پوشید نیز توضیح دهد.

To be fashionable?

شیک پوش بودن؟

Oh, you wouldn’t understand, Feifei!

اوه، نمیفهمی فیفی!

I understand very clearly.

من خیلی واضح می فهمم.

You are a sheeple.

تو گوسفندی

What are you bleating on about?

برای چی داری نف می کنی؟

Sheeple. It describes people who just follow

گوسفند. افرادی را توصیف می کند که

the crowd, without much thought.

بدون فکر زیاد فقط جمعیت را دنبال می کنند.

Basically, you are easily led – like a sheep!

اساساً شما به راحتی هدایت می شوید - مانند یک گوسفند!

But you’re not the only one.

اما شما تنها نیستید.

Listen to these examples.

به این مثال ها گوش کنید.

I can’t believe all these sheeple who’ve

من نمی توانم این همه گوسفند را باور کنم که

paid lots of money for the latest smartphone.

پول زیادی برای آخرین گوشی هوشمند پرداخت کرده اند.

They’ll be half price in a few months’ time!

تا چند ماه دیگه نصف قیمت میشن!

My brother’s one of those sheeple who

برادر من یکی از آن گوسفندانی است که

has to follow the latest fashions.

باید آخرین مد را دنبال کند.

He’s now wearing ripped jeans but so

او اکنون شلوار جین پاره پوشیده است،

is everyone else at his college!

اما همه افراد دیگر در کالج او نیز همینطور هستند!

Although nearly everyone in my class has

اگرچه تقریباً همه در کلاس من

one of those smartwatches, I’m not going

یکی از آن ساعت‌های هوشمند را دارند، اما من یکی از این ساعت‌های هوشمند

to be one of those sheeple.

نمی‌شوم.

I’m going to stick with the old watch

من به جای آن ساعت قدیمی را

my grandmother gave me instead!

که مادربزرگم به من داده است بچسبانم!

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we’re talking

BBC Learning English است و ما در

About the word ‘sheeple’.

مورد کلمه "sheeple" صحبت می کنیم.

It’s a mix of the English words ‘sheep’ and ‘people’.

این ترکیبی از واژه‌های انگلیسی «گوسفند» و «مردم» است.

It describes people, who just like sheep,

افرادی را توصیف می‌کند که دقیقاً گوسفندان را دوست دارند،

follow what other people do or things that are trending.

از کارهایی که افراد دیگر انجام می‌دهند یا چیزهایی که در حال پیشرفت هستند دنبال می‌کنند.

So, you’re saying I’m trending?

بنابراین، شما می گویید من ترند هستم؟

No, I’m saying you are just following the trend.

نه، من می گویم شما فقط روند را دنبال می کنید.

You can’t think for yourself.

شما نمی توانید برای خودتان فکر کنید.

Like a sheep!

مثل گوسفند!

I don’t think so. Look, I’m wearing sandals and socks.

من اینطور فکر نمی کنم. ببین، من صندل و جوراب می پوشم.

That’s not fashionable but very comfortable.

این مد نیست اما بسیار راحت است.

Hmmm, that reminds me

هوم، این من را به

of sheep as well – stupid!

یاد گوسفند نیز می اندازد - احمق!

Charming! I’d watch out, Feifei.

جذاب! حواسم باشه فیفی.

I might be a wolf in sheep’s clothing!

شاید من یک گرگ در لباس میش باشم!

Bye, Neil.

خداحافظ نیل

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Rob. Hello.

و من راب هستم. سلام.

Errr, Feifei, you're looking a bit angry.

ارر، فیفی، شما کمی عصبانی به نظر می رسید.

Me, angry! I am angry.

من، عصبانی! عصبانی هستم.

Oh no, what's the problem?

اوه نه مشکل چیه

I think you know Rob.

فکر کنم راب رو میشناسی

Somebody told the boss

یکی به رئیس

that I spilt coffee over his computer

گفت دیروز قهوه را روی کامپیوترش

yesterday and now he's angry with me.

ریختم و حالا با من قهر کرده است.

Oh no. What kind of mean and horrible person

وای نه. چه نوع آدم بد و وحشتناکی

would try and get you into trouble?

سعی می کند شما را به دردسر بیاندازد؟

You and the boss were the only people

شما و رئیس تنها افرادی بودید

left in the office last night. Hmmm?

که دیشب در دفتر ماندند. هوم؟

Whoa, hold on Feifei. If you are implying

وای، دست نگه دار فیفی. اگر منظورتان این است

it was me who told the boss, then you are

که این من بودم که به رئیس گفتم، پس

barking up the wrong tree.

از درخت اشتباهی پارس می کنید.

Please don't make me any angrier

لطفا

by saying that I am like a dog!

با گفتن اینکه من مثل یک سگ هستم، من را عصبانی نکنید!

No, no Feifei. Just calm down.

نه فیفی نه فقط آرام باش

I should be angry because you are making the wrong

من باید عصبانی باشم زیرا شما در

assumption about who told the boss, OK?

مورد اینکه چه کسی به رئیس گفته است، اشتباه می کنید؟

That's what I mean by barking up the wrong tree:

منظور من از پارس کردن درخت نامناسب این است:

you want to blame someone

شما می خواهید کسی را مقصر

but you got the wrong person.

بدانید اما شخص اشتباهی را انتخاب کرده اید.

I didn't even know you had done it.

حتی نمیدونستم اینکارو کردی

OK, I'm sorry. So the phrase 'barking up the wrong

خوب من متاسفم. بنابراین عبارت "پاره کردن درخت اشتباه

tree' means making the wrong assumption

" به معنای ایجاد فرض اشتباه

when trying to achieve something.

هنگام تلاش برای رسیدن به چیزی است.

Shall we hear some examples while I make you

آیا چند نمونه بشنویم تا

a coffee to say sorry?

برایت قهوه درست کنم تا ببخشم؟

If you think I have enough spare cash

اگر فکر می کنید من پول نقد کافی

to pay for your holiday, then you're

برای پرداخت هزینه تعطیلات شما دارم، پس

barking up the wrong tree.

درخت اشتباهی پارس می کنید.

You're barking up the wrong tree if you think

اگر فکر می‌کنید من کسی بودم که می‌روید، درخت اشتباهی پارس

I was the one who said you were leaving.

می‌کنید.

It wasn't me!

من نبودم!

You're barking up the wrong tree if you think

اگر فکر

I'm going to lend you my  car. I've seen how you drive!

می‌کنید می‌خواهم ماشینم را به شما قرض بدهم، درخت اشتباهی پارس می‌کنید . من دیده ام که چگونه رانندگی می کنی!

You're listening to The English We Speak.

شما در حال گوش دادن به The English We Speak هستید.

We're talking about the phrase

ما در مورد عبارت

'barking up the wrong tree'.

"پاره کردن درخت اشتباه" صحبت می کنیم.

It means to make a wrong assumption

این به معنای ایجاد یک فرض اشتباه

about someone or something.

در مورد کسی یا چیزی است.

The phrase can also mean doing something

این عبارت همچنین می تواند به معنای انجام کاری

in a way that will not work.

به گونه ای باشد که کارساز نباشد.

You're basically wasting your time.

شما اساساً وقت خود را تلف می کنید.

Like a detective trying to solve

مانند کارآگاهی که تلاش می

a crime by obviously arresting the

کند با دستگیری

wrong man - he's barking up the wrong tree.

مرد اشتباه، جنایتی را حل کند - او در حال پارس کردن از درخت اشتباه است.

Ok Rob understood and here's your coffee

اوکی راب متوجه شد و اینجا قهوه شماست

to say sorry for barking up the wrong tree.

تا از پارس کردن درخت اشتباه ببخشید.

Thanks, make sure you don't spill it this time.

ممنون، مطمئن شوید که این بار آن را نریزید.

The boss would be really angry!

رئیس واقعاً عصبانی می شود!

(ANGRY DOG GROWL!) ...what did I say?

(سگ عصبانی غر می زند!) ... چی گفتم؟

If I find out you did tell the boss,

اگر بفهمم به رئیس گفته‌ای

I'll make sure to bark up the right tree,

، حتماً از درخت درست پارس می‌کنم،

OK?

باشه؟

Ok Feifei, I hope your bark is worse than your bite.

اوکی فیفی، امیدوارم پوست تو بدتر از نیش تو باشد.

Bye.

Bye

خدا حافظ.

خداحافظ

Hello I'm Feifei and welcome to The English We Speak

سلام من فیفی هستم و به The English We Speak خوش آمدید

And joining me is Rob.

و راب به من ملحق شد.

Hello everyone.

سلام به همه.

So Rob, I hear you have a new a hobby?

پس راب، شنیدم که سرگرمی جدیدی داری؟

Yes that's right, it's very exciting.

بله درست است، بسیار هیجان انگیز است.

Let me show you.

بگذار نشانت دهم.

Arghh! Bees! I don't like them. Shut the door!

ارغ! زنبورها! من آنها را دوست ندارم. در را ببند!

So, your new hobby is beekeeping?

بنابراین، سرگرمی جدید شما زنبورداری است؟

Yes, I'm a beekeeper and I love it

بله، من زنبوردار هستم و آن را دوست دارم،

but there is a sting in the tail.

اما نیش در دم وجود دارد.

Of course there's a sting in the tail -

البته یک نیش در دم وجود دارد -

bees sting - and it hurts, that's why I don't like bees.

زنبورها نیش می زنند - و درد دارد، به همین دلیل من زنبورها را دوست ندارم.

They only sting when they're angry Feifei.

آنها فقط وقتی فیفی عصبانی هستند نیش می زنند.

And anyway, when I said 'there's a sting in the tail'

و به هر حال، وقتی گفتم "در دم نیش وجود دارد"

I wasn't referring to the bees.

منظورم زنبورها نبود.

I meant something unpleasant comes with

منظورم این بود که چیزی ناخوشایند همراه با

something that is meant to be pleasurable.

چیزی است که قرار است لذت بخش باشد.

Yes, as I said, looking after bees

بله، همانطور که گفتم، مراقبت از زنبورها

means you're likely to get stung.

به این معنی است که شما ممکن است نیش بزنید.

That's true but what I meant was beekeeping is

این درست است، اما منظور من این بود که زنبورداری

fun but I wasn't expecting it to cost so much money.

سرگرم کننده است، اما من انتظار نداشتم این همه هزینه داشته باشد.

I had to buy all these hives

مجبور شدم این همه کندو

and these special protective clothes.

و این لباس های محافظ مخصوص را بخرم.

Yes, you do look silly! So, you're saying

بله، شما احمقانه به نظر می رسید! بنابراین، شما می گویید

beekeeping is fun but the unexpected

زنبورداری سرگرم کننده است اما

cost of it is the sting in the tail?

هزینه غیرمنتظره آن نیش دم است؟

Exactly. Let's hear some examples

دقیقا. بیایید چند نمونه بشنویم تا

while I go and get some honey.

من بروم و عسل بیاورم.

We had a great holiday

ما تعطیلات

but it had a sting in the tail.

خوبی داشتیم اما در دم نیش داشت.

When we got home we discovered

وقتی به خانه رسیدیم متوجه

our house had been broken into.

شدیم خانه ما را شکسته اند.

I love her new book, the story is funny and romantic

من عاشق کتاب جدیدش هستم، داستان خنده‌دار و عاشقانه است،

but there's a sting in the tail when someone dies.

اما وقتی کسی می‌میرد، نیش در دم وجود دارد.

Yeah, we all got a pay rise this month,

بله، همه ما در این ماه افزایش حقوق گرفتیم،

but there's a sting in the tail.

اما یک نیش در دم وجود دارد.

We're expected to work longer hours.

انتظار می رود ساعت های بیشتری کار کنیم.

So that's 'a sting in the tail',

بنابراین این عبارت "یک نیش در دم" است

a phrase that means something unpleasant

، عبارتی که به معنای

and sometimes unexpected happens

اتفاق ناخوشایند و گاهی غیرمنتظره

when doing something good or fun.

هنگام انجام یک کار خوب یا سرگرم کننده است.

OK Feifei, one of the good things about beekeeping

خوب فیفی، یکی از خوبی های زنبورداری

is you get this delicious honey and that's free.

این است که شما این عسل خوشمزه را دریافت می کنید و آن هم رایگان است.

Go on Feifei, try some.

برو فیفی، کمی امتحان کن.

Mmmm honey, delicious!

ممم عزیزم، خوشمزه است!

Oh no, you've brought something else with you.

اوه نه تو یه چیز دیگه با خودت آوردی

It's a bee!

این یک زنبور است!

Don't panic! I'll try to catch it.

وحشت نکنید! سعی می‌کنم آن را بگیرم.

Ouch! That hurt.

آخ! که صدمه دیده.

Oh dear, it looks like beekeeping

وای عزیزم مثل اینکه

has more than one sting in the tail!

زنبورداری بیش از یک نیش تو دم داره!

Very funny!

خیلی خنده دار!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak.

The English We Speak خوش آمدید.

I’m Feifei.

من فیفی هستم

And I'm Rob!

و من راب هستم!

Now, Feifei, can you help me with

حالا، فیفی، می‌توانی با

this social media post I’m trying to write?

این پست رسانه‌های اجتماعی که می‌خواهم بنویسم به من کمک کنی؟

I’ll try. What do you want to say?

من تلاش خواهم کرد. چه می خواهی بگویی؟

Well, I want to post something about how tired

خب، من می‌خواهم درباره اینکه چقدر

I am because I’ve been working so hard,

خسته‌ام چون خیلی سخت کار

and how I just can’t go on.

کرده‌ام و اینکه چطور نمی‌توانم ادامه دهم، مطلبی پست کنم.

Hmm, it looks like you’re looking for sympathy.

هوم، به نظر می رسد که شما به دنبال همدردی هستید.

Sympathy? No, I just want to tell people how

ابراز همدردی؟ نه، من فقط می‌خواهم به مردم بگویم که چقدر

exhausted I am because I am so hard-working.

خسته‌ام چون خیلی سخت‌کوش هستم.

You just don’t understand!

تو فقط نمی فهمی!

I completely understand, you are sadfishing!

کاملا میفهمم شما غمگین هستید!

Sadfishing? I don’t even like fish!

غمگین ماهیگیری؟ من حتی ماهی دوست ندارم!

No, Rob. You’re fishing for sympathy.

نه راب شما به دنبال همدردی هستید.

When someone is ‘sadfishing’, they are exaggerating their

وقتی شخصی در حال «ماهیگیری غمگین» است، مشکلات عاطفی خود را بزرگنمایی می‌کند

emotional problems, particularly via social media,

، به‌ویژه از طریق رسانه‌های اجتماعی،

so they get sympathy or attention from others.

بنابراین همدردی یا توجه دیگران را جلب می‌کند.

Hmm, that doesn’t sound like me.

هوم، شبیه من نیست.

Right, well I’m going to send my post now. There, done.

خوب، من می‌خواهم پستم را اکنون ارسال کنم. قرمزه.

Good luck. Let’s hear some examples of sadfishing.

موفق باشید. بیایید چند نمونه از ماهیگیری غمگین را بشنویم.

He got lots of ‘likes’ for his post about having

او برای پست خود در مورد نداشتن دوست "لایک"های زیادی دریافت کرد

no friends, but I think he was sadfishing.

، اما فکر می کنم او غمگین بود.

He’s got loads of mates.

او جفت های زیادی دارد.

I don’t know if Heidi really has a problem with her skin.

نمی دانم هایدی واقعا با پوستش مشکل دارد یا نه.

I think she’s just sadfishing and wants attention.

من فکر می کنم او فقط غمگین است و توجه می خواهد.

Some people say there’s a growing trend

برخی افراد می گویند روند رو به رشدی

for sadfishing and people just share their

برای ماهیگیری غمگین وجود دارد و مردم فقط نگرانی های خود را

worries online to get noticed.

به صورت آنلاین به اشتراک می گذارند تا مورد توجه قرار گیرند.

But I wonder if it’s a cry for help?

اما من نمی دانم که آیا این یک فریاد برای کمک است؟

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we’re talking about the expression

و در مورد عبارت

'sadfishing', which describes when someone

«sadfishing» صحبت می‌کنیم، که توصیف می‌کند زمانی که شخصی

exaggerates their emotional problems,

مشکلات عاطفی خود را بزرگ‌نمایی می‌کند،

particularly on social media,

به‌ویژه در رسانه‌های اجتماعی،

to get sympathy or attention.

برای جلب همدردی یا توجه.

It’s not a nice thing to do.

این کار خوبی نیست.

So, Rob, how’s your ‘sadfishing’ going?

بنابراین، راب، "غمگین ماهیگیری" شما چگونه پیش می رود؟

It’s not sadfishing, Feifei. I’m just telling people

این ماهیگیری غمگین نیست، فیفی. من فقط

about my terrible life so they understand.

در مورد زندگی وحشتناکم به مردم می گویم تا آنها بفهمند.

Ooh and look, I have received a comment already.

اوه و ببینید، من قبلا یک نظر دریافت کرده ام.

Oh, who from?

اوه، از چه کسی؟

It’s from Roy. He says “Stop moaning!

از روی است. می‌گوید: دست از ناله بردارید!

I work even harder, every weekend and every

من حتی سخت‌تر کار می‌کنم، هر آخر هفته و هر

evening but it’s OK because I love my job!”

شب، اما خوب است، زیرا من کارم را دوست دارم!»

It looks like he’s fishing too.

به نظر می رسد که او هم ماهیگیری می کند.

What, sadfishing?

چه، غمگین ماهیگیری؟

No, fishing for compliments - trying to get

نه، ماهیگیری برای تعارف - تلاش برای اینکه

someone to say something good about him.

کسی چیز خوبی در مورد او بگوید.

No, he’s just sad - working at the weekends!

نه، او فقط غمگین است - آخر هفته کار می کند!

Perhaps my life isn’t so bad.

شاید زندگی من آنقدرها هم بد نباشد.

I think I’ll delete my post now.

فکر کنم الان پستم رو پاک کنم

Good idea. Bye, Rob.

ایده خوبی است. خداحافظ راب

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Roy! I'm glad you're here, Feifei.

و من روی هستم! خوشحالم که اینجایی فیفی.

I'm really upset! Rob just sent me an email

من واقعا ناراحت هستم! راب فقط یک ایمیل برایم فرستاد

saying 'thanks for all my hard work

و گفت: "از همه زحماتم متشکرم

and that I was a goat!'

و اینکه من یک بز بودم!"

I think that email was intended for me.

فکر می کنم آن ایمیل برای من در نظر گرفته شده بود.

For I am the GOAT. It makes me very happy

زیرا من بز هستم. وقتی مردم به من اینطور صدا می زنند خیلی خوشحالم

when people call me that!

می کند!

You like being called a goat?

دوست داری بهت بز بگن؟

No, Roy. GOAT is an acronym for

نه، روی. GOAT

the 'Greatest Of All Time'.

مخفف "Greatest Of All Time" است.

That's why that email was meant for me.

به همین دلیل آن ایمیل برای من در نظر گرفته شده بود.

Ahhh, that makes more sense about why

آه، این منطقی تر است که چرا

Rob would call me a GOAT,

راب مرا بز

because I did bake him over a thousand biscuits.

خطاب می کند، زیرا من برای او بیش از هزار بیسکویت پختم.

Well, I'll buy him 2,000 biscuits

خوب، من برای او 2000 بیسکویت

from the shop and then we'll see

از مغازه می خرم و سپس خواهیم دید

who Rob thinks is the GOAT.

که راب فکر می کند بز کیست.

Clearly everyone thinks it's me.

واضح است که همه فکر می کنند من هستم.

You're very competitive, Feifei!

تو خیلی رقابتی هستی فیفی!

Plus, I baked, not bought the biscuits.

به علاوه، من پختم، بیسکویت خریدم.

Let's calm down while we listen to some examples.

بیایید آرام باشیم در حالی که به چند مثال گوش می دهیم.

That footballer is truly amazing.

آن فوتبالیست واقعا شگفت انگیز است.

Every ball she touches ends in a goal.

هر توپی که او لمس می کند به یک گل ختم می شود.

She's the GOAT!

او بز است!

Have you seen the new film in the Pelican series?

آیا فیلم جدید سری پلیکان را دیده اید؟

The special effects, story and acting are all perfect.

جلوه‌های ویژه، داستان و بازیگری همگی عالی هستند.

It's the GOAT.

این بز است.

My friend said that Ed Sheeran is the GOAT

دوستم گفت که اد شیران بز است

but I'm not sure I agree.

اما من مطمئن نیستم که موافق باشم.

He's not my favourite artist.

او هنرمند مورد علاقه من نیست.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the expression 'GOAT'.

و درباره عبارت «GOAT» صحبت می‌کنیم.

'GOAT' is short for 'greatest of all time'

«GOAT» مخفف «بزرگترین همه زمان‌ها» است

and is used to talk about things or

و برای صحبت در مورد چیزها یا

people that we think are the best.

افرادی استفاده می‌شود که فکر می‌کنیم بهترین هستند.

Yes, for example footballers or other

بله، به عنوان مثال فوتبالیست ها یا سایر

sports stars who you think are number 1.

ستاره های ورزشی که فکر می کنید شماره 1 هستند.

You can call them the GOAT.

می توانید آنها را بز بنامید.

It can be a way to express your opinion.

می تواند راهی برای بیان نظر شما باشد.

You can even use it for video games or films.

حتی می توانید از آن برای بازی های ویدیویی یا فیلم استفاده کنید.

For example, the film that I think is the GOAT is ...

به عنوان مثال، فیلمی که به نظر من بز است...

Don't even finish that sentence, Roy!

حتی آن جمله را تمام نکن، روی!

No film that you like could be considered

هیچ فیلمی را که دوست دارید نمی‌توان

Good, let alone the GOAT.

خوب در نظر گرفت، چه رسد به بز.

Right, well, at least Rob  thinks that I'm the GOAT.

درست است، خوب، حداقل راب فکر می کند که من بز هستم.

I'll go and say thanks to him for his kind email!

من می روم و از او بابت ایمیل مهربانش تشکر می کنم!

OK Roy, bye!

باشه روی، خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

This is The English We Speak with you Neil.

این انگلیسی ما با تو صحبت می کنیم نیل.

And you, Feifei. Hello everyone.

و تو فیفی سلام به همه.

Ah Neil, it sounds like you're in a good mood.

آه نیل، به نظر می رسد که حال شما خوب است.

You'll never find me in a bad mood Feifei.

تو هرگز مرا در حال بد فیفی پیدا نخواهی کرد.

Why?

چرا؟

Well I wanted to ask you a favour.

خوب می خواستم از شما خواهش کنم

Oh yes?

آه بله؟

I need to leave early today and wondered

امروز باید زودتر بروم و به این فکر کردم که

if you could finish this programme on your own

آیا می توانید این برنامه را به تنهایی تمام کنید

and then start writing another script?

و سپس شروع به نوشتن فیلمنامه دیگری کنید؟

Are you joking? If you think I'm going

شوخی می کنی؟ اگر فکر می کنید من قرار

to do all my work and yours, then you are

است تمام کارهای خودم و شما را انجام دهم، پس

living in cloud cuckoo land!

در سرزمین فاخته های ابری زندگی می کنید!

Where is that exactly? I can assure you I live in London.

دقیقا کجاست؟ می‌توانم به شما اطمینان دهم که در لندن زندگی می‌کنم.

Yes I know that. What I mean is that

بله من این را می دانم. منظور من این است که

you are silly to think the impossible is possible.

شما احمق هستید که غیرممکن را ممکن می‌دانید.

That's living in cloud cuckoo land.

که در سرزمین ابر فاخته زندگی می کند.

Basically, you are misguided to think

اساساً شما گمراه هستید که فکر می کنید

I can do my work AND your work. OK?

من می توانم کار خودم و کار شما را انجام دهم. خوب؟

OK Neil, if you say so.

باشه نیل، اگه اینطوری میگی

Neil thinks I'm silly to believe he can

نیل فکر می کند من احمق هستم که فکر کنم او می تواند

do his work and mine but we'll see!

کار خودش و من را انجام دهد، اما خواهیم دید!

Let's hear some examples shall we,

بیایید چند نمونه بشنویم،

while you visit cloud cuckoo land!

در حالی که شما از سرزمین فاخته ابر بازدید می کنید!

If my teacher thinks I can do my grammar

اگر معلمم فکر می‌کند که می‌توانم امشب تکالیف گرامر خود را انجام دهم

homework and learn all my new vocabulary

و تمام لغات جدیدم را یاد بگیرم

tonight, then he's living in cloud cuckoo land!

، پس او در سرزمین فاخته‌های ابری زندگی می‌کند!

If you think we're going to win this match

اگر فکر می کنید ما

with only ten players, then you're living

فقط با ده بازیکن در این مسابقه پیروز می شویم، پس

in cloud cuckoo land!

در سرزمین فاخته های ابری زندگی می کنید!

He's clearly living in cloud cuckoo land.

او به وضوح در سرزمین فاخته های ابری زندگی می کند.

How can we ever afford to buy a house

چگونه می

with the little money we earn?

توانیم با پول اندکی که به دست می آوریم، خانه بخریم؟

So living in cloud cuckoo land describes

بنابراین زندگی در سرزمین فاخته‌های ابری

a situation where someone thinks

موقعیتی را توصیف می‌کند که در آن کسی

doing something impossible is possible.

انجام کاری غیرممکن را ممکن می‌داند.

So it's about someone being unrealistic?

پس این در مورد غیر واقعی بودن کسی است؟

Exactly. Like you wanting to go home

دقیقا. مثل اینکه می خواهی

early and me doing all your work.

زود به خانه برگردی و من تمام کارهایت را انجام دهم.

Ridiculous!

مسخره - مضحک!

Well Neil, if you think I'm going to

خوب نیل، اگر فکر می‌کنی من

sit here and miss out on front row seats

اینجا می‌نشینم و صندلی‌های ردیف اول

at the theatre, then YOU are living in

تئاتر را از دست می‌دهم، پس تو در

cloud cuckoo land.

سرزمین فاخته‌های ابری زندگی می‌کنی.

Oh, so you're off to the theatre,

اوه، پس شما به تئاتر می روید

leaving me to finish the programme!

و من را رها می کنید تا برنامه را تمام کنم!

I am Neil. See ya.

من نیل هستم. می بینمت.

Oh. Well everyone, today's

اوه خب همه، برنامه امروز در

programme is about the phrase 'living in

مورد عبارت "زندگی در

cloud cuckoo land' and

سرزمین فاخته ابر" است و

it appears I am in it! Bye for now.

به نظر می رسد من در آن هستم! فعلا خداحافظ.

Hi Neil. Good holiday?

سلام نیل. تعطیلات خوبه؟

Lovely, thanks. You know I adore the beach.

دوست داشتنی، ممنون میدونی که من ساحل رو دوست دارم

Your kids must have loved it too?

حتما بچه های شما هم دوستش داشته اند؟

Ah, they didn't come. They were at summer music camp.

آه، آنها نیامدند. آنها در کمپ موسیقی تابستانی بودند.

That's very dedicated!

که بسیار اختصاص داده شده است!

Well, they have piano exams to pass, Feifei.

خوب، امتحان پیانو برای قبولی دارند، فیفی.

And then there's a French test when

و پس از آن یک آزمون فرانسوی وجود دارد که

term starts again, so they've been having

ترم دوباره شروع می شود، بنابراین آنها

intensive French lessons every evening.

هر شب کلاس های فشرده فرانسوی داشته اند.

Wow, you really are tiger parents!

وای، شما واقعاً پدر و مادر ببر هستید!

Tiger what?

ببر چی؟

I mean you push your kids

منظورم این است که شما فرزندان خود را

to achieve success at school.

برای رسیدن به موفقیت در مدرسه تشویق می کنید.

A 'tiger mother' or 'tiger parenting'

"مادر ببر" یا "والدین ببر

describes a particular kind of strict upbringing.

" نوع خاصی از تربیت سختگیرانه را توصیف می کند.

Well, let's say we just want

خوب، بیایید بگوییم که ما

what's best for our kids.

فقط بهترین چیز را برای فرزندانمان می خواهیم.

Even if they don't appreciate it yet!

حتی اگر هنوز قدر آن را ندانند!

The phrase 'tiger mother' was first

عبارت "مادر ببر" برای اولین

used to describe a style

بار برای توصیف سبکی

of raising children common in some

از تربیت فرزندان رایج در برخی خانواده های

traditional East Asian households,

سنتی آسیای شرقی استفاده شد،

though it can be adopted by anyone.

اگرچه هر کسی می تواند آن را بپذیرد.

It appeared in a book by Chinese American

این در کتابی از پروفسور حقوق چینی آمریکایی،

law professor Amy Chua, who claimed her

امی چوا، که ادعا می کرد

academic success was partly thanks

موفقیت تحصیلی او تا حدودی به لطف

to her own tiger mother.

مادر ببر خودش بود، ظاهر شد.

Let's hear examples.

مثال ها را بشنویم.

I never got to relax as a child.

من در کودکی هرگز نتوانستم آرامش داشته باشم.

My tiger mother had me up at 7am practising

مادر ببرم هر شنبه و یکشنبه من را ساعت 7 صبح بیدار کرد

the violin every Saturday and Sunday.

تا ویولن تمرین کنم.

We've decided to let little Bruno do

ما تصمیم گرفتیم برونو کوچولو

whatever he wants, whenever he wants.

هر وقت خواست هر کاری که می خواهد انجام دهد.

I'm worried tiger parenting would stress him out.

من نگران هستم که فرزندپروری ببر او را تحت فشار قرار دهد.

I have my tiger parents to thank for making me

من باید از والدین ببرم تشکر کنم که باعث شدند

learn my multiplication tables at the age of three.

در سه سالگی جدول ضرب خود را یاد بگیرم.

I would never have become

the governor of the bank otherwise.

در غیر این صورت هرگز رئیس بانک نمی شدم.

You are listening to The English We Speak

شما در حال گوش دادن به The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English هستید.

Our expression is 'tiger mother'.

تعبیر ما "مادر ببر" است.

Well Feifei, how to be a good parent

خوب فیفی، چگونه پدر و مادر خوبی باشیم

is always a subject of debate.

همیشه موضوع بحث است.

Tiger parenting is no exception.

فرزندپروری ببر نیز از این قاعده مستثنی نیست.

It all depends on your values, really.

همه چیز به ارزش های شما بستگی دارد، واقعا.

Absolutely. In any case, Neil, it sounds like

کاملا. در هر صورت، نیل، به نظر می رسد که

your kids have had a very busy summer of learning.

بچه های شما تابستان بسیار شلوغی برای یادگیری داشته اند.

What are you up to with them this weekend?

این آخر هفته با آنها چه می کنید؟

Anything fun?

چیزی سرگرم کننده؟

We're going to the zoo.

ما به باغ وحش می رویم.

That's nice. A reward for getting good grades?

خوبه. پاداش گرفتن نمرات خوب؟

Yes. Though we're going

آره. هر چند ما

to take our notebooks too.

هم دفترچه هایمان را برداریم.

They have to learn so much about animals if

اگر بخواهند امسال نمرات عالی را در زیست شناسی کسب کنند، باید در مورد حیوانات چیزهای زیادی یاد بگیرند

they want to get top grades in biology this year.

.

You really are a tiger parent!

شما واقعاً یک پدر و مادر ببر هستید!

Roar.

غرش

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Thank you so much for watching this video.

خیلی ممنون که این ویدیو را تماشا کردید.

I hope you enjoyed it.

امیدوارم ازش لذت برده باشی.

We have many more exciting videos to help

ما ویدیوهای هیجان انگیز بیشتری داریم که به

you improve your English

شما کمک می کند زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید،

so please be sure to subscribe to our channel

بنابراین لطفاً حتماً در کانال ما مشترک شوید تا از

to get the full experience of our YouTube channel.

تجربه کامل کانال YouTube ما استفاده کنید.

See you there!

آنجا میبینمت!