Leading for a cause - Marcus Rashford

The footballer who forced his government to feed hungry children.

فوتبالیستی که دولتش را مجبور کرد به کودکان گرسنه غذا بدهد.

Fight for your black friends. Defend your black colleagues.

برای دوستان سیاه پوست خود بجنگید از همکاران سیاه پوست خود دفاع کنید.

And the young student who got her community active

و دانشجوی جوانی که جامعه اش را فعال کرد

and fighting for their rights.

و برای حقوقشان مبارزه کرد.

We'll show you what qualities these young leaders showed

ما به شما نشان خواهیم داد که این رهبران جوان چه ویژگی هایی را

in fighting for something they believe in.

در مبارزه برای چیزی که به آن اعتقاد دارند نشان دادند.

Marcus Rashford – in action for Manchester United.

مارکوس راشفورد – در عمل برای منچستریونایتد.

Not the obvious person you'd expect to help fight hunger and poverty.

نه آن شخص آشکاری که انتظار دارید به مبارزه با گرسنگی و فقر کمک کند.

The Covid pandemic: children in the UK were sent home from school

همه‌گیری کووید: کودکان در بریتانیا از مدرسه به خانه فرستاده می‌شوند

and many poorer children no longer got free school meals.

و بسیاری از کودکان فقیر دیگر غذای رایگان مدرسه دریافت نمی‌کنند.

Marcus wanted to help get food to those that needed the most.

مارکوس می خواست به آنها کمک کند تا غذا به کسانی که بیشتر نیاز داشتند برسد.

He wrote a letter to the government, calling on them to end child poverty.

او نامه ای به دولت نوشت و از آنها خواست به فقر کودکان پایان دهند. مارکوس

Unlike many in the British government,

برخلاف بسیاری در دولت بریتانیا،

Marcus had come from a poor background.

از یک پیشینه فقیر آمده بود.

You know, what families are going through now –

می‌دانید، خانواده‌ها در حال حاضر

I once had to go through that same system

چه مشکلاتی را پشت سر می‌گذارند - من زمانی مجبور شدم از همان سیستم عبور

and it's very difficult to... to find the way out, but...

کنم و یافتن راه خروج بسیار دشوار است، اما...

now that I'm in this position that I'm in,

حالا که در این موقعیت هستم که در آن هستم.

it's... it's very important for me to...

برای من خیلی مهم است که...

to help the people that are struggling and...

کمک به مردمی که در حال مبارزه هستند و

that was the main reason why the letter was... was written.

... دلیل اصلی نوشتن نامه... همین بود.

Public support for the footballer grew.

حمایت عمومی از این فوتبالیست افزایش یافت.

He became a leading voice in the campaign to end child food poverty.

او به یک صدای پیشرو در کمپین پایان دادن به فقر غذایی کودکان تبدیل شد.

He got the British government to carry on giving free food

او از دولت بریتانیا خواست تا با حمایت هزاران نفر غذای رایگان

to those that needed it,

به کسانی که به آن نیاز

with the support of thousands of people.

دارند بدهد.

How did he do it?

او چطور این کار را انجام داد؟

The personal connection that Marcus Rashford

ارتباط شخصی که مارکوس راشفورد

has to the cause is very important,

با هدف دارد بسیار مهم است،

because of his strong belief

زیرا

and conviction that child poverty is not something

معتقد است فقر کودکان چیزی نیست

that should be allowed in society,

که در جامعه مجاز باشد

and because he has experienced it,

و چون آن را تجربه کرده است،

he knows that this is a cause that can...

می داند که این دلیلی است که می تواند ...

is as important and even bigger than football.

به اندازه فوتبال مهم و بزرگتر است.

So, Marcus Rashford's personal connection

بنابراین، ارتباط شخصی مارکوس راشفورد

to the cause is important here.

با علت در اینجا مهم است.

And we can see how that motivates him.

و ما می توانیم ببینیم که چگونه به او انگیزه می دهد.

Although there is so much you can get from being a footballer,

اگرچه از فوتبالیست بودن می توان چیزهای زیادی به دست آورد،

there is a bigger cause in society – in this case child poverty –

اما دلیل بزرگتری در جامعه وجود دارد - در این مورد فقر کودکان -

that is bigger than football and he sees that as a vision

که بزرگتر از فوتبال است و او آن را به عنوان یک چشم انداز می بیند

and feels that he has a position in power

و احساس می کند که موقعیتی در قدرت

to be able to influence that.

دارد که باید باشد. بتواند بر آن تأثیر بگذارد.

So, Marcus Rashford sees the bigger picture.

بنابراین، مارکوس راشفورد تصویر بزرگ‌تری را می‌بیند.

He knows there are many children experiencing hunger like he did

او می داند که بسیاری از کودکان مانند او گرسنگی را تجربه می کنند

and this drives his leadership.

و این امر رهبری او را هدایت می کند.

Marcus Rashford feels he's got a role to play in fighting child poverty,

مارکوس راشفورد احساس می کند که باید نقشی در مبارزه با فقر کودکان ایفا کند،

because he's in a... a position as a professional footballer,

زیرا او در موقعیتی به عنوان یک فوتبالیست حرفه ای قرار دارد،

and he has the vision and the honesty and simple way,

و از بینش و صداقت و راه ساده ای برخوردار است

in which he communicates and drives that vision,

که در آن ارتباط برقرار می کند و این دیدگاه

pulls people around him

را هدایت می کند. افراد اطراف او

and creates a team spirit within the community,

و ایجاد یک روحیه تیمی در جامعه، به

such that even politicians are challenged to try to do more.

گونه ای که حتی سیاستمداران نیز برای انجام کارهای بیشتر به چالش کشیده می شوند.

Marcus Rashford knows he has a role to play.

مارکوس راشفورد می داند که باید نقشی را ایفا کند.

His passion and commitment draws people to the cause

اشتیاق و تعهد او مردم را به هدف می کشاند

and his message cannot be ignored,

و پیام او حتی برای سیاستمداران قابل چشم پوشی نیست

even by the politicians.

.

He's able to stay the course,

او می تواند در مسیر خود باقی بماند،

irrespective of what people might say or want him to do.

صرف نظر از اینکه مردم چه می گویند یا می خواهند او انجام دهد.

He knows that he has to stay the course

او می داند که باید مسیر را ادامه دهد

to be able to achieve his vision,

تا بتواند به چشم انداز خود دست یابد،

because that is what he has been doing most of his life.

زیرا این همان کاری است که او بیشتر عمرش را انجام داده است.

So, resilience and persistence are important character traits here,

بنابراین، انعطاف‌پذیری و پشتکار از ویژگی‌های مهم شخصیت در اینجا هستند

and enable you to stand firm in the face of criticism.

و شما را قادر می‌سازند در مقابل انتقاد محکم بایستید.

But what if you aren't a high-profile footballer?

اما اگر یک فوتبالیست سطح بالا نباشید چه؟

The killing of George Floyd, a black man,

قتل جورج فلوید، یک مرد سیاهپوست

at the hands of a white police officer

به دست یک افسر پلیس سفیدپوست

was caught on video and led to massive protests

در ویدئویی ضبط شد و منجر به اعتراضات گسترده در

around the world.

سراسر جهان شد.

Boni Adeliyi, a student from the UK,

Boni Adeliyi، دانش آموزی از بریتانیا،

decided to join the growing movement

تصمیم گرفت به جنبش رو به رشد

Fight for your black friends! Defend your black colleagues!

Fight for دوستان سیاه پوست خود بپیوندد! از همکاران سیاه پوست خود دفاع کنید!

Boni organised a protest in her home town

بونی تظاهراتی را در شهر خود سازماندهی کرد و

She set it up in just two days.

او آن را تنها در دو روز برپا کرد.

So, what were Boni's experiences of leadership?

بنابراین، تجربیات بونی از رهبری چه بود؟

I didn't watch the video,

من ویدیو را ندیدم،

but I felt the, like...

اما احساس کردم، مثل...

I felt the effects of that...

اثرات آن را احساس کردم...

Sorry.

ببخشید.

I felt the effects of that immediately,

من فوراً تأثیرات آن را احساس کردم ،

because just hearing about it is enough

زیرا

to shake somebody, I think.

فکر می کنم فقط شنیدن آن برای تکان دادن کسی کافی است.

Boni Adeliyi, as a black woman, had been personally affected

بونی عادلی، به عنوان یک زن سیاه پوست، شخصاً تحت

by the killing and wanted to respond.

تأثیر این قتل قرار گرفته بود و می خواست پاسخ دهد.

I tried to make sure that this protest

من سعی کردم مطمئن شوم که این اعتراض

is not linked to any political party,

به هیچ حزب سیاسی،

  any local agenda – nothing.

هیچ برنامه محلی مرتبط نیست - هیچ چیز.

This is about black people having a space to grieve

این در مورد سیاه پوستان است که فضایی برای غم و اندوه دارند

and if you are a self-proclaimed ally and you want to support,

و اگر شما یک متحد خودخوانده هستید و می خواهید حمایت کنید،

then you have a space to come and support.

پس فضایی دارید که بیایید و حمایت کنید.

Boni knew others felt the same way as her

بونی می دانست که دیگران نیز مانند او احساس می کنند

and wanted to give them an opportunity to come together.

و می خواست به آنها فرصتی بدهد تا دور هم جمع شوند.

She also knew she was putting herself at risk.

او همچنین می دانست که خودش را در معرض خطر قرار می دهد.

As somebody in charge, you take full accountability

به عنوان یک مسئول، شما مسئولیت

for everything that happens,

کامل هر اتفاقی را که اتفاق می‌افتد بر عهده می‌گیرید،

and knowing that,

و با دانستن این موضوع

you have to be ready for things to go wrong:

، باید آماده باشید که همه چیز اشتباه پیش برود:

things to not go your way,

چیزهایی که به دلخواه شما پیش نمی‌رود،

for people to hurl abuse at you,

برای اینکه مردم به شما بدرفتاری کنند،

like... I think, knowing that

مانند... ، دانستن این موضوع

  before you decide to take something on is really, really important,

قبل از اینکه تصمیم بگیرید کاری را انجام دهید واقعاً بسیار مهم است،

because self-awareness should let you know

زیرا خودآگاهی باید به شما اجازه دهد که بدانید

whether or not you can... you can hold that.

آیا می توانید یا نه... می توانید آن را حفظ کنید.

Boni took a risk

بونی ریسک کرد

and accepted personal responsibility for the event,

و مسئولیت شخصی این رویداد را پذیرفت،

knowing it might not go well.

زیرا می دانست که ممکن است خوب پیش نرود.

This makes her a believable leader.

این او را به یک رهبر قابل اعتماد تبدیل می کند.

She also thinks it's important

او همچنین فکر می کند مهم است

to not forget the issue you are fighting for.

که موضوعی را که برای آن مبارزه می کنید فراموش نکنید.

Honour the people that you've come to serve,

به افرادی که برای خدمت به آنها آمده‌اید احترام بگذارید،

because I think it's about leading and taking charge, sure –

زیرا فکر می‌کنم ، مطمئناً به رهبری و به عهده گرفتن مسئولیت است –

but it's also about serving.

اما در عین حال خدمت کردن نیز مربوط می‌شود.

You're there to... I organised a protest, but it...

شما آنجا هستید تا... من یک اعتراض ترتیب دادم، اما

it was... it was to serve... it was to serve my community.

آن... این بود... برای خدمت بود... برای خدمت به جامعه ام بود.

I... I don't know how else to phrase that.

من... نمی دانم چگونه دیگر آن را بیان کنم.

But, when... when you lead, you also serve.

اما، وقتی... وقتی رهبری می کنید، خدمت هم می کنید.

And that's... there's lot of humility that comes with that, I think.

و این... فکر می کنم تواضع و فروتنی زیادی به همراه دارد.

I was, like I said, very humbled –

من همانطور که گفتم بسیار متواضع بودم -

by the end of that protest,

در پایان آن اعتراض،

humbled to my absolute... to the absolute extreme.

تا حد مطلق خود فروتن شدم... تا نهایت مطلق.

Boni says she was humbled.

بونی می گوید که او متواضع بود.

She didn't see herself as bigger than the cause.

او خود را بزرگتر از علت نمی دید.

People are more likely to follow her because of this.

به همین دلیل مردم بیشتر او را دنبال می کنند.

So, to lead for a cause, you need to show your connection to the cause.

بنابراین، برای رهبری برای یک علت، باید ارتباط خود را با علت نشان دهید.

You might need to take a real risk.

ممکن است لازم باشد یک ریسک واقعی بپذیرید.

And you should remember – you're not bigger than the cause itself:

و باید به خاطر داشته باشید - شما بزرگتر از خود علت نیستید:

be humble.

متواضع باشید.