BOX SET: English vocabulary mega-class! Learn 10 'human body' expressions in 25 minutes!

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak. I'm Feifei.

The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Neil. Hey Feifei, shouldn't

و من نیل هستم. هی فیفی،

we be celebrating?

نباید جشن بگیریم؟

Why?

Haven't we presented a hundred of these

چرا؟

آیا صدتا از این برنامه های

The English We Speak

The English We Speak

programmes together?

را با هم ارائه نکرده ایم؟

A hundred? Oh no, we've done way more

صد؟ اوه نه، ما خیلی بیشتر از این کار کرده

than that.

ایم.

I could present these programmes

من می توانستم این برنامه ها

standing on my head!

را روی سرم ارائه کنم!

That I would love to see!

که دوست دارم ببینمش!

Not literally. I mean do it easily without difficulty.

نه به معنای واقعی کلمه. منظورم این است که آن را به راحتی و بدون مشکل انجام دهید.

I know that Feifei – but you probably

من آن فیفی را می شناسم - اما شما احتمالاً

could present this programme standing on

می توانید این برنامه را روی

your head because you're an old hand at this.

سر خود ارائه دهید زیرا در این کار دست قدیمی هستید.

Excuse me? I may have presented this

ببخشید؟ من ممکن است سال ها این

programme for many years but I do not

برنامه را ارائه کرده باشم اما

have old hands. How rude!

دست قدیمی ندارم. چقدر بی ادب!

Don't worry, I wasn't referring to your

نگران نباشید، منظور من به دستان شما نبود

hands – they look lovely. If you are an

- آنها دوست داشتنی به نظر می رسند. اگر

old hand at doing something, it means

در انجام کاری پیر هستید، به این معنی است

you are very skilled and experienced.

که بسیار ماهر و با تجربه هستید.

It was a compliment!

این یک تعریف بود!

Oh right. Thanks. Let's hear some

درسته. با تشکر. بیایید چند

examples of this phrase in action.

نمونه از این عبارت را در عمل بشنویم.

Let's get Mike in to solve our IT problem

بیایید مایک را وارد کنیم تا مشکل IT ما را حل کند

shall we? He's an old hand at

؟ او یک دست قدیمی در

fixing computers.

تعمیر کامپیوتر است.

Miguel is an old hand at map reading, so

میگل دست قدیمی در نقشه خوانی است، پس

let's make him the leader

بیایید او را

on our mountain trek.

رهبر کوه پیمایی خود کنیم.

I can see you're an old hand at project management.

می توانم ببینم که شما در مدیریت پروژه یک دست قدیمی هستید.

It would have taken me days to create

چند روز طول کشید تا بتوانم

a spreadsheet like that!

صفحه‌گسترده‌ای مانند آن ایجاد کنم!

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English

BBC Learning English است

and we're learning about

و در حال

the phrase 'an old hand', which describes

یادگیری عبارت "an old hand" هستیم که توصیف کننده

someone who is skilled and

فردی است که

experienced at doing something.

در انجام کاری ماهر و با تجربه است.

It's a handy phrase, isn't it! But come on

این یک عبارت مفید است، اینطور نیست! اما بیا

Feifei, as you are such 'an old hand'

فیفی، چون تو چنین «دست پیری» هستی،

why not have a go at really presenting

چرا نمی‌خواهی واقعاً

standing on your head?

OK Neil, as you're paying me a

روی سرت ایستاده ارائه کنی؟

باشه نیل، چون داری از من

compliment. Here goes… give a hand!

تعریف می کنی. اینجا می رود... دست بده!

Ouch!

آخ!

Are you OK? I think you should stick

خوبی؟ من فکر می کنم شما باید

to doing what you are most

کاری را انجام دهید که در آن

skilled and experienced at.

مهارت و تجربه بیشتری دارید.

You mean not listening to

یعنی به

your silly suggestions?

پیشنهادات احمقانه شما گوش نمی دهید؟

I'm an old hand at

من یک دست قدیمی در

making silly suggestions, Feifei!

ارائه پیشنهادهای احمقانه هستم، فیفی!

Let's forget our celebration

جشنمان را فراموش

shall we? Bye!

کنیم؟ خدا حافظ!

Bye.

خدا حافظ.

Hello, welcome to The English

سلام

We Speak, with me, Feifei.

، فیفی، با من به The English We Speak خوش آمدید.

And me, Rob. Now Feifei, would you

و من، راب. حالا فیفی

call yourself hard-nosed?

به خودت میگی سخت گیر؟

Oh here we go again - you're trying

اوه ما دوباره رفتیم - شما سعی

to insult me. Can we leave my nose out of

می کنید به من توهین کنید. آیا می توانیم بینی من را

the conversation please?

از مکالمه خارج کنیم لطفا؟

I was starting to compliment you.

داشتم ازت تعریف میکردم

Go on - why is having

ادامه دهید - چرا داشتن

a hard nose a compliment?

بینی سخت یک تعریف است؟

Not having a hard nose but

سخت بینی نداشتن

being hard-nosed describes

اما سخت بینی

someone who is practical.

کسی را توصیف می کند که اهل عمل است.

OK.

خوب.

Someone who is determined

کسی که

and tough-minded. That's you, isn't it?

مصمم و سرسخت است. این تو هستی، اینطور نیست؟

Hmmm maybe. Well, yes I suppose

هوم شاید. خب، بله، من فکر

that could describe me.

می کنم که می تواند من را توصیف کند.

I thought so. Let's hear some more

من اینطور فکر کردم. بیایید چند

examples of this word 'hard-nosed'.

نمونه دیگر از این کلمه "سخت بینی" بشنویم.

She's a hard-nosed reporter - she got

او یک گزارشگر سرسخت است - او چیزی را

the scoop that none of the other

به دست آورد که هیچ یک از

TV channels managed to get.

کانال های تلویزیونی دیگر نتوانستند به دست آورند.

When my son was ill I asked

وقتی پسرم مریض بود از

my boss for time off but he's so

رئیسم مرخصی خواستم اما او آنقدر

hard-nosed he said 'No'!

سختگیر بود که گفت "نه"!

Our company is in financial trouble.

شرکت ما در مشکلات مالی است.

We need a hard-nosed business person

به یک تاجر سرسخت نیاز داریم که

to come in and save us from closing.

بیاید و ما را از تعطیلی نجات دهد.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and

BBC Learning English است

we're learning about

و در حال

the word 'hard-nosed', which describes

یادگیری کلمه "سخت بینی" هستیم

someone who is practical,

که فردی عملی،

determined and tough-minded.

مصمم و سرسخت را توصیف می کند.

But hold on, Rob...

اما صبر کن راب...

Yes?

I've been researching this word

بله؟

من در مورد این کلمه تحقیق کرده ام

and understand that being hard-nosed

و می فهمم که سخت گیر بودن

also describes

همچنین توصیف کننده

someone who is stubborn,

فردی است که لجباز،

unforgiving and insensitive!

نابخشوده و بی احساس است!

Erm, Rob, can we talk about this please?

ارم، راب، لطفا در مورد این صحبت کنیم؟

I was trying to be nice!

سعی می کردم خوب باشم!

I don't care. I will not forgive you.

برام مهم نیست نمی بخشمت.

What about if I called you soft-nosed?

اگر من شما را نرم بینی صدا کنم چه می شود؟

No. From now on I'm only going to

نه. از این به بعد من فقط

present with Neil. Now, I've got a pile of

با نیل حضور دارم. اکنون، من انبوهی از

work to do so I'm off

کارها برای انجام دادن دارم، بنابراین می‌روم

to write some scripts.

تا چند فیلمنامه بنویسم.

There you go - hard-nosed - practical,

شما می روید - سخت گیر - عملی،

determined, stubborn and unforgiving.

مصمم، سرسخت و نابخشودنی.

Goodbye!

خداحافظ!

What did I say?

چی گفتم؟

Hello, I'm Feifei and  this is The English We Speak.

سلام، من فیفی هستم و این انگلیسی ما صحبت می کنیم.

and hello, it's Rob here. Err, Feifei, I hope

و سلام، راب اینجاست. ارو، فیفی، امیدوارم

you don't mind me saying but you look

ناراحت نباشی که بگم

a bit hot and sweaty.

اما کمی گرم و عرق کرده به نظر میرسی.

That's because I've been training

دلیلش این است که من

for this 'thing' that Dan's having for his birthday.

برای این «چیزی» که دن برای تولدش دارد، تمرین کرده‌ام.

A 'thing' - what sort of thing?

یک "چیز" - چه چیزی؟

Well, according to his party invitation,

خب، طبق دعوت مهمانی اش،

he's having a knees-up to celebrate his birthday.

او برای جشن تولدش زانو زده است.

I'm not sure what it is but I wanted to be prepared

مطمئن نیستم که چیست، اما می‌خواستم

by getting fit. Look I can get my knee up to my chin!

با تناسب اندام آماده شوم. ببین من می‌توانم زانویم را تا چانه‌ام بالا ببرم!

That's impressive but completely unnecessary.

این چشمگیر است اما کاملا غیر ضروری است.

A knees-up is an informal way of saying

زانو زدن راهی غیر رسمی برای گفتن

a lively party where there's usually dancing.

یک مهمانی پر جنب و جوش است که معمولاً در آن رقص وجود دارد.

So he's having a party!

پس داره مهمونی میگیره!

Oh right. So I've been invited to Dan's birthday

درسته. بنابراین من به جشن تولد دن دعوت شده‌ام

party! Well, if there's dancing I still need to get fit.

! خوب، اگر رقصی وجود دارد، هنوز باید تناسب اندام داشته باشم.

That's true. Let's hear some more examples

درست است. بیایید چند نمونه دیگر

of people having a knees-up.

از افرادی که زانو به بالا دارند بشنویم.

Sorry I'm a bit sleepy today. We had

ببخشید امروز یه کم خوابم میاد

a big knees-up last night. It was great!

دیشب زانوهای بزرگی داشتیم. عالی بود!

We're planning a knees-up for Dad's 70th birthday,

ما برای تولد 70 سالگی پدر برنامه ریزی می کنیم تا زانو بزنیم،

I hope you can come.

امیدوارم شما هم بیایید.

Now our exams have finished, let's

حالا امتحاناتمون تموم شد بیا

have a knees-up at my house tonight!

امشب زانو بزنیم خونه من!

So a knees-up is a lively party or gathering

بنابراین زانو زدن یک مهمانی پرنشاط یا گردهمایی

to celebrate something. This is going to be fun!

برای جشن گرفتن چیزی است. این قراره که جالب باشه!

Oh yes, there'll be dancing.

اوه بله، رقص خواهد بود.

Good.

خوب

Eating and drinking.

خوردن و آشامیدن.

Perfect.

کامل.

And lots of celebrating. But this knees-up

و تعداد زیادی جشن اما این زانو زدن

will be missing one thing.

یک چیز را از دست خواهد داد.

Oh yes, what's that?

اوه بله، آن چیست؟

Me. I won't be coming - I haven't got time.

من من نمی آیم - وقت ندارم.

I'm up to my knees in paperwork.

من در کاغذبازی تا زانو هستم.

Up to your knees in paperwork?

در کاغذبازی تا زانو؟

You mean you've got too much work to do?

یعنی کار زیادی برای انجام دادن دارید؟

Come on Rob, be honest. You haven't been invited!

بیا راب، صادق باش. شما دعوت نشده اید!

Well, yes. I can't dance anyway.

خب بله. به هر حال نمی توانم برقصم.

I've got a bad knee.

من زانوی بدی دارم

Excuses. I'll let you know how it goes. Bye!

بهانه. به شما اطلاع می‌دهم که چطور پیش می‌رود. خدا حافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English

سلام و به فیفی، به The English

We Speak with me, Feifei.

We Speak with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

We may sound a little different - that's

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم - این به این

because we are not able

دلیل است که

to record in our normal studios

در طول شیوع ویروس کرونا قادر به ضبط در استودیوهای معمولی خود نیستیم

during the coronavirus outbreak.

.

In this programme, we have an

در این برنامه،

expression that is used to describe

عبارتی داریم که برای

the minimum number of people that are

توصیف حداقل تعداد افرادی

required to run a business.

که برای راه اندازی یک کسب و کار لازم هستند استفاده می شود.

Speaking of which, there

اگر صحبت از آن شد،

are not many people working in

امروزه افراد زیادی در

the train stations today.

ایستگاه های قطار کار نمی کنند.

No, you're right. It's because of

نه، حق با شماست. به

the strikes on the trains.

خاطر اعتصاب قطارهاست.

Ahh, so that's why it was hard

آه، پس برای همین

to get a train this morning!

امروز صبح گرفتن قطار سخت بود!

The train companies decided

شرکت های قطار تصمیم

to run the trains on a skeleton crew!

گرفتند قطارها را با یک خدمه اسکلت تردد کنند!

What!? Skeletons driving the trains?!

چی!؟ اسکلت هایی که قطارها را می رانند؟!

Is this some kind of ghost story?

آیا این نوعی داستان ارواح است؟

I think I'll walk home!

فکر کنم پیاده برم خونه!

No, Roy! 'Skeleton crew' refers to the

نه، روی! «خدمه اسکلت» به

minimum number of people

حداقل تعداد افراد

needed to run a business

مورد نیاز برای اداره یک کسب

or an organisation.

و کار یا یک سازمان اشاره دارد.

Ahh yes, and it's usually in times of crisis

آه، بله، و معمولاً در مواقع بحران

or during an emergency,

یا در مواقع اضطراری،

for example the coronavirus,

به عنوان مثال ویروس کرونا، است

that people run businesses

که مردم با یک خدمه اسکلت کسب و کار را اداره می کنند

with a skeleton crew.

.

Exactly. Let's listen to these examples.

دقیقا. بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

Due to the financial problems of the

با توجه به مشکلات مالی

company, the office will be run

شرکت، دفتر تا آینده قابل پیش بینی با اکیپ اسکلت اداره خواهد شد

with a skeleton crew

for the foreseeable future.

.

The Covid-19 emergency means

وضعیت اضطراری کووید-19 به

that we will run the buses with

این معنی است که تا اطلاع ثانوی اتوبوس ها را

a skeleton crew until further notice.

با خدمه اسکلت تردد خواهیم کرد.

A skeleton crew will be needed to keep

یک خدمه اسکلت برای

the park open over the winter months.

باز نگه داشتن پارک در ماه های زمستان مورد نیاز است.

This is The English We Speak from BBC

این The English We Speak از BBC

Learning English and we're talking

Learning English است و ما در

about the expression

مورد عبارت

'skeleton crew', which is used to talk

«اسکلت خدمه» صحبت می کنیم که برای صحبت

about the minimum number

در مورد حداقل

of people needed to run

تعداد افراد مورد نیاز برای اداره

a business or an organisation.

یک کسب و کار یا یک سازمان استفاده می شود.

I love the expression 'skeleton crew'.

من عاشق عبارت "خدمه اسکلت" هستم.

It makes me think of a pirate ship

این باعث می شود به یک کشتی دزدان دریایی فکر کنم

run by skeletons.

که توسط اسکلت ها اداره می شود.

We can also use the words 'skeleton staff'

همچنین می‌توانیم از واژه‌های «عصای اسکلت»

with the same meaning.

به همین معنی استفاده کنیم.

Well, one good thing when there's

خوب، یک چیز خوب وقتی

a skeleton staff at work is there's

یک کارمند اسکلت در کار است این است که

no queue for the cafeteria!

هیچ صف برای کافه تریا وجود ندارد!

Trust you to think about food!

به شما اعتماد کنید که به غذا فکر کنید!

Well, I'm just glad there aren't real

خوب، خوشحالم که

skeletons working at the BBC.

اسکلت های واقعی در بی بی سی کار نمی کنند.

That's just in horror stories!

این فقط در داستان های ترسناک است!

Exactly, you don't need to worry about

دقیقاً، لازم نیست نگران

skeletons walking around.

راه رفتن اسکلت ها باشید.

They're not real! It's vampires

آنها واقعی نیستند! این خون آشام هایی است

you need to worry about! Ha ha ha!

که باید نگران آنها باشید! ها ها ها ها!

What!?

چی!؟

Bye, Roy.

خداحافظ، روی.

Bye, Feifei.

خداحافظ فیفی

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak. I'm Feifei.

The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Rob. Hello!

و من راب هستم. سلام!

In this programme, as you know,

در این برنامه همانطور که می دانید

we like to add a little humour

ما دوست داریم

while teaching our phrases.

در حین آموزش عبارات خود کمی طنز اضافه کنیم.

Yes, usually it involves

بله، معمولاً شامل

a misunderstanding. For example,

یک سوء تفاهم است. به عنوان مثال،

we often pretend that one of the

ما اغلب وانمود می کنیم که یکی از

presenters doesn't understand

مجریان

the phrase.

این عبارت را نمی فهمد.

Yes, they take it too literally:

بله، آنها آن را بیش از حد تحت اللفظی می دانند: آنها فقط معنای کلمه به کلمه

they only understand its

آن را درک می کنند

word-for-word meaning.

.

But with this phrase,

اما با این عبارت،

that would just be too horrible.

این خیلی وحشتناک خواهد بود.

And disgusting.

و نفرت انگیز.

And not to mention

و از

physically impossible.

نظر فیزیکی غیر ممکن نیست.

So let's not go there.

پس بیایید آنجا نرویم.

Today's phrase is: eat your heart out.

جمله امروز این است: دلت را بخور.

Scary, huh? Thankfully,

ترسناک، ها؟ خوشبختانه

it has nothing to do with eating

، ربطی به خوردن

an important part of your body.

بخش مهمی از بدن شما ندارد.

It's an unusual expression.

این یک بیان غیر معمول است.

When people say it, they often

وقتی مردم آن را می گویند،

follow it with the name

اغلب آن را با

of a famous or successful person

نام یک فرد مشهور یا موفق دنبال

that they want to be compared to.

می کنند که می خواهند با او مقایسه شوند.

But why? It's easiest to explain

اما چرا؟ ساده ترین توضیح

with an example. Imagine you are

با یک مثال است. تصور کنید در حال

painting a picture.

کشیدن یک تصویر هستید.

When you finish, you say:

وقتی تمام می کنی می گویی:

Eat your heart out, Picasso!

دلت را بخور پیکاسو!

And what you are saying is that

و آنچه شما می گویید این است که

your painting is better than Picasso's.

نقاشی شما بهتر از نقاشی پیکاسو است.

But, because Picasso was

اما، چون پیکاسو

a true master and your own work

استاد واقعی بود و

is probably not at the same level, most

احتمالاً کار شما در یک سطح نیست، به

likely you would be saying this as a joke!

احتمال زیاد این را به شوخی می‌گویید!

And that's how people often use it:

و مردم اغلب از آن استفاده می کنند:

as a joke. After doing

به عنوان یک شوخی. پس از

something impressive, they say

انجام یک کار چشمگیر، آنها می گویند

'eat your heart out' followed

"قلب خود را بخور" و پس

by someone who is famous

از آن شخصی که

for doing that thing.

به انجام آن کار مشهور است.

For example, after cooking

به عنوان مثال، بعد از پختن

a fantastic meal, they might say

یک غذای فوق العاده، ممکن است بگویند

'eat your heart out', and the name of

«دلت را بخور» و نام

a celebrity chef. Even if they don't think

یک سرآشپز مشهور. حتی اگر فکر نمی

their cooking is better than the chef's.

کنند آشپزی آنها بهتر از آشپز است.

It's almost like a fun way

این تقریباً مانند یک روش سرگرم کننده برای

of expressing pride in your work,

ابراز غرور در کار شما است،

without sounding too arrogant.

بدون اینکه بیش از حد متکبرانه به نظر برسد.

I think it's best if we hear

فکر می کنم اگر

a few more examples.

چند مثال دیگر بشنویم بهتر است.

What a goal! How did you score that?!

عجب هدفی! چطوری گل زدی؟!

Not bad, eh?

بد نیست، نه؟

Eat your heart out, Ronaldo!

دلت را بخور رونالدو!

I've been practising all month

من تمام ماه را تمرین کرده ام

and think I'm getting pretty good.

و فکر می کنم خیلی خوب شده ام.

Want to hear me sing?

می خواهی آواز من را بشنوی؟

OK, here goes!

خوب، اینجا می رود!

Eat your heart out, Beyonce!

دلت را بخور، بیانسه!

Would you mind helping me lift this table?

آیا دوست دارید به من کمک کنید تا این میز را بلند کنم؟

No problem, I'll do it.

مشکلی نیست، انجامش می دهم.

Eat your heart out, Hulk!

دلت را بخور، هالک!

Hey, it's just a table,

هی، این فقط یک میز است،

you're not an Avenger!

تو انتقام جو نیستی!

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

So there we are - humorously

بنابراین ما اینجا هستیم -

comparing someone's football skills

مهارت های فوتبالی یک نفر را با مهارت

to Ronaldo's, their singing ability

های رونالدو، توانایی آواز خواندن آنها

to Beyonce's and their

با بیانسه و

strength to Hulk from the movies.

قدرت آنها را با هالک از فیلم ها مقایسه می کنیم.

And we've resisted all temptation to

و ما در برابر تمام وسوسه‌ها مقاومت کرده‌ایم تا

create a situation where we ask

موقعیتی ایجاد کنیم که از

Feifei to actually eat a heart.

فیفی بخواهیم واقعاً یک قلب بخورد.

Thank goodness.

خدا را شکر.

I really don't feel hungry in any case.

من واقعاً در هر صورت احساس گرسنگی نمی کنم.

Neither do I. Bye!

نه من. خداحافظ!

Hi! Err, Neil.

سلام! ارر، نیل.

Yes?

آره؟

What are you doing?

چه کار می کنی؟

Oh, I'm just standing here,

اوه، من فقط اینجا ایستاده ام،

I'm... Actually, I can't remember

من... در واقع، یادم نمی آید

why I came in here.

که چرا وارد اینجا شدم.

You seem miles away! We're

به نظر می رسد شما کیلومترها دورتر هستید! ما

in the studio, and we're about

در استودیو هستیم و در

to record an episode

آستانه ضبط یک قسمت

of The English We Speak.

از The English We Speak هستیم.

Of course we are, sorry.

البته که هستیم، متاسفم.

I had a brain fade there.

اونجا مغزم کم شد

Anyway - let's get on

به هر حال - بیایید

with the programme. And the phrase

به برنامه ادامه دهیم. و

we're going to teach is... brain fade!

عبارتی که قرار است آموزش دهیم... محو شدن مغز است!

Imagine that.

تصور کنید که.

Haha! Well, let's explain it.

هاها! خوب، بیایید آن را توضیح دهیم.

'Brain fade' is a slang term meaning

"محو شدن مغز" یک اصطلاح عامیانه به معنای

'a short period when you

"دوره کوتاهی است که

can't think clearly or remember things'.

نمی توانید به وضوح فکر کنید یا چیزهایی را به خاطر بسپارید".

For example: when you walk into

به عنوان مثال: وقتی

a room and forget why you went there.

وارد اتاقی می شوید و فراموش می کنید که چرا به آنجا رفته اید.

That's a brain fade. Never happens to me!

این یک محو شدن مغز است. هرگز برای من اتفاق نمی افتد!

And how about this: when you

و چگونه در مورد این: زمانی که شما

can't remember where you put your keys?

نمی توانید به یاد داشته باشید که کلید خود را کجا گذاشته اید؟

Now you mention it, where are they?

حالا شما به آن اشاره کنید، آنها کجا هستند؟

Hmm. We often use it with 'have':

هوم ما اغلب از آن با "دار" استفاده می کنیم

to have a brain fade.

: محو شدن مغز.

Let's hear a few more

بیایید چند

examples of this phrase in context.

نمونه دیگر از این عبارت را در متن بشنویم. هفته پیش

I saw an old colleague on the street

یک همکار قدیمی را در خیابان

last week. Completely forgot her name!

دیدم. نام او را کاملا فراموش کرده ام!

A serious case of brain fade.

یک مورد جدی محو شدن مغز

Really embarrassing.

واقعا شرم آوره

I'm sure I did terribly in the exam.

مطمئنم که در امتحان خیلی خوب عمل کردم.

I had a major brain fade.

من دچار کم رنگ شدن مغز شدم.

I hate doing job interviews. It's not that

من از انجام مصاحبه های شغلی متنفرم. اینطور نیست

the questions are difficult, I just get brain

که سوال ها سخت باشند، فقط

fade as soon as I walk into the room.

به محض اینکه وارد اتاق می شوم مغزم کمرنگ می شود.

Can't even remember my own name!

حتی اسم خودم هم یادم نمیاد!

You're listening to The English

شما در حال گوش دادن به The English

We Speak from BBC Learning English.

We Speak از BBC Learning English هستید.

The expression we're looking at

عبارتی که ما

in this programme is 'brain fade'.

در این برنامه به آن نگاه می کنیم، "محو شدن مغز" است.

Neil? Neil?

نیل؟ نیل؟

Good. Err. Give me a second.

خوب اشتباه یه لحظه صبر کن.

What now?

حالا چی؟

I took my glasses off while

در حالی که

we were listening to those examples.

داشتیم به آن مثال‌ها گوش می‌دادیم، عینکم را برداشتم.

And you know,

I can't see them anywhere.

و می دانید،

من نمی توانم آنها را جایی ببینم.

Neil.

نیل.

Yes?

They're on your head.

آره؟

آنها روی سر شما هستند.

That's a relief. Another brain fade, I'm afraid.

که تسکین است. یه کم مغزی دیگه میترسم

I think I just need

فکر می کنم فقط به

a good night's sleep.

یک خواب خوب شبانه نیاز دارم.

You do that! That's our phrase,

شما این کار را انجام دهید! این عبارت ما،

brain fade. Let's hope we made it easy

محو شدن مغز است. امیدواریم به خاطر سپردن آن را آسان

to remember!

کرده باشیم!

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و خوش آمدید به The English We Speak

with me, Feifei

with me، فیفی

And hello, I'm Neil.

و سلام، من نیل هستم.

And I have to say, Feifei, that's a very cool,

و باید بگویم، فیفی، این کلاه بسیار باحال،

but warm, woolly hat you're wearing.

اما گرم و پشمی است.

Oh thanks, Neil.

اوه ممنون، نیل.

It's unusual to get a compliment from you!

تعارف گرفتن از شما غیرعادی است!

You're welcome.

خواهش میکنم.

But why are you wearing it in the studio?

اما چرا آن را در استودیو می پوشید؟

Well, it's so cold outside.

خب بیرون خیلی سرده

I had to wear something to keep my head warm.

مجبور شدم چیزی بپوشم که سرم گرم بماند.

I suppose I should take it off now?

فکر می کنم الان باید آن را برداریم؟

Actually, no.

قطعا نه.

Can you pull it down a bit more, so it covers your eyes?

آیا می‌توانید آن را کمی بیشتر پایین بکشید تا چشم‌هایتان را بپوشاند؟

Well, if you say so.

خوب، اگر شما بگویید.

There. How do I look?

آنجا. چطور به نظر می رسم؟

Beautiful!

زیبا!

And it demonstrates the English phrase perfectly:

و این عبارت انگلیسی را کاملاً نشان می‌دهد:

'to pull the wool over your eyes'.

«پشم را روی چشمانت بکشی».

Another strange English phrase!

یک جمله انگلیسی عجیب دیگر!

Neil, does it mean 'not being able to see'?

نیل، آیا این به معنای "نتوانی برای دیدن" است؟

or maybe, 'to have a very warm head'?

یا شاید "سر بسیار گرمی داشته باشیم"؟

No. 'To pull the wool over somebody's eyes'

خیر. "کشیدن پشم روی چشمان کسی"

means 'to trick or deceive someone

به معنای "فریب دادن یا فریب دادن کسی است

so it stops them discovering something'.

تا از کشف چیزی جلوگیری کند".

Right. But you don't actually have to wear

درست. اما در واقع لازم نیست

a woolly hat to do this.

برای این کار از کلاه پشمی استفاده کنید.

You don't. But for now, keep the hat where

شما این کار را نمی کنید. اما در حال حاضر، کلاه را در جایی

it is while we hear some examples.

که هست نگه دارید و چند نمونه می شنویم.

You can't pull the wool over my eyes!

تو نمی توانی پشم را روی چشمانم بکشی!

I know you've been smoking.

میدونم سیگار میکشیدی

I can smell it!

من می توانم آن را بو کنم!

He tried to pull the wool over the eyes of

او سعی کرد پشم را روی

the shareholders and not tell them

چشم سهامداران بکشد و به آنها نگوید

the company was bankrupt.

که شرکت ورشکست شده است.

But they soon found out.

اما خیلی زود متوجه شدند.

You can't pull the wool over her eyes.

شما نمی توانید پشم را روی چشمان او بکشید.

She's too smart.

او بیش از حد باهوش است.

She'll find out you've been dating her best friend.

او متوجه خواهد شد که شما با بهترین دوست او قرار ملاقات داشته اید.

You're listening to The English We Speak from

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از

BBC Learning English

BBC Learning English

and we're finding out about the expression

هستید و ما در مورد عبارت

'to pull the wool over someone's eyes',

"کشیدن پشم روی چشمان یک نفر"

which means 'to trick or deceive someone

به معنای "فریب دادن یا فریب دادن کسی

to stop them discovering something'.

برای جلوگیری از کشف چیزی" می‌دانیم.

So it's really about hiding something from someone.

بنابراین واقعاً درباره پنهان کردن چیزی از کسی است.

Exactly!

So are you pulling the wool over my eyes?

دقیقا!

پس پشم را روی چشمانم می کشی؟

Neil?

نیل؟

Are you there?

آیا شما آنجا هستید؟

Ha ha! She'll never know I've taken the

ها ها! او هرگز نخواهد فهمید که من

biscuits from her handbag.

بیسکویت ها را از کیف دستی اش برداشته ام.

OK, Feifei, you can remove your hat now.

باشه فیفی الان میتونی کلاهتو بردار

Sorry, it was just funny looking at you like that!

متاسفم، فقط خنده دار بود که اینطور نگاهت کنم!

Pulling the wool over my eyes is no joke!

کشیدن پشم روی چشمم شوخی نیست!

I know you stole my biscuits.

میدونم که تو بیسکویت های منو دزدیدی

You'll pay for this.

شما برای این پرداخت خواهید کرد.

Oh no! Time to go! Bye!

وای نه! وقت رفتن! خدا حافظ!

Neil, come back!

نیل، برگرد!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei and, oh, excuse me please.

من فیفی هستم و ببخشید لطفا.

Rob, can we have your attention please!

راب، لطفا توجه شما را جلب کنیم!

Oh alright then. Hello, I'm Rob.

اوه خوب پس سلام من راب هستم

Rob, could you take your feet off the table please?

راب، لطفاً پاهایت را از روی میز بردارید؟

Oh, alright then. There you go.

اوه، باشه پس شما بروید.

Feifei, do I have to present this programme today?

فیفی امروز باید این برنامه رو ارائه بدم؟

Why, what's wrong?

چرا چه چیزی اشتباه است؟

Well, I've done so much work already

خب، من قبلاً کارهای زیادی انجام داده‌ام

and according to my watch, I should be

و طبق ساعتم، الان

having a coffee break now.

باید یک استراحت قهوه داشته باشم.

Really! Rob's being lazy because he

واقعا! راب تنبل است چون

was out late last night.

دیشب تا دیر وقت بیرون بود.

Rob, there is a phrase to describe your condition.

راب، عبارتی برای توصیف وضعیت شما وجود دارد.

Oh yes. Overworked? Energetic?

آه بله. کار بیش از حد؟ پر انرژی؟

No - the opposite. It's 'bone idle'

نه - برعکس به معنای واقعی کلمه "بکار استخوان" است

literally, you are idle right through to

، شما تا

your bones. In other words, you are very lazy!

سر استخوان خود بیکار هستید. به عبارت دیگر شما بسیار تنبل هستید!

It's a great phrase Feifei, but that doesn't

این جمله عالی فیفی است، اما

describe me. Look, I've just moved my little finger.

من را توصیف نمی کند. ببین، من فقط انگشت کوچکم را حرکت دادم.

Ha ha! I think we had better hear some more

ها ها! فکر می‌کنم بهتر است

examples while you move the rest of your body.

وقتی بقیه بدنتان را حرکت می‌دهید، چند مثال دیگر بشنویم.

The doctor has told my brother

دکتر به برادرم گفته است که

to do more exercise,

بیشتر ورزش کند،

but he won't do it, he's bone idle.

اما او این کار را انجام نمی دهد، او بیکار است.

You are bone idle - you've been at home

شما بیکار هستید -

all day and you're still in your pyjamas!

تمام روز را در خانه بوده اید و هنوز در لباس خواب خود هستید!

My boyfriend's bone idle. He won't even

استخوان دوست پسرم بیکاره او

get off the sofa to answer the phone.

حتی از مبل پایین نمی‌آید تا به تلفن پاسخ دهد.

So the phrase 'bone idle' means very lazy

بنابراین عبارت «بدون بیکار» به معنای بسیار تنبل

like Rob! Hey Rob, I hear it's Dan's birthday

مانند راب است! هی راب، شنیدم که امروز تولد دن

today and he's brought a cake in for us all to share.

است و او یک کیک آورده است تا همه ما به اشتراک بگذاریم.

Cake! I love cake! Great! Come on, let's

کیک! من کیک دوست دارم! عالی! بیا، بیا

go and get some before it's all eaten.

برویم و قبل از اینکه همه چیز خورده شود، کمی بیاوریم.

Ah, you're moving now

آه، شما در حال حرکت هستید،

but you're not going anywhere

اما

until you've finished this programme.

تا زمانی که این برنامه را تمام نکنید، به جایی نخواهید رسید.

Come on then, tell me what to say.

بیا پس بگو چی بگم

Just read this script.

فقط این اسکریپت را بخوانید.

OK, let me see. Hold on, the script says

بسیار خب بگذار ببینم. دست نگه دارید، فیلمنامه می گوید

that you're about to say

که می خواهید بگویید

'It's not Dan's birthday, it's a joke.'

"تولد دن نیست، این یک شوخی است".

Sorry Rob, it is a joke -

با عرض پوزش راب، این یک شوخی است -

but it did stop you from being bone idle!

اما باعث شد که شما بیکار نباشید!

Right, that's it. I'm not going to do

درست است، همین. من قصد ندارم تا

any more work for the rest of the day.

بقیه روز کار دیگری انجام دهم.

No change there.

هیچ تغییری در آنجا وجود ندارد.

Rob, I've got a new name for you.

راب، من یک نام جدید برای شما دارم.

Oh yes, what's that?

اوه بله، آن چیست؟

Lazy bones.

استخوان های تنبل

You're cruel.

تو ظالم هستی

Bye.

خدا حافظ.

Bye bye.

خداحافظ.

Hello, this The English We Speak. I’m Feifei.

سلام، این انگلیسی ما صحبت می کنیم. من فیفی هستم

And hello, I’m Rob.

و سلام، من راب هستم.

You’re looking a bit angry, Rob.

تو کمی عصبانی به نظر میرسی، راب.

Yes, I am. I’m really angry. I’ve just

بله من هستم. من واقعا عصبانی هستم. من فقط

heard some bad news.

یک خبر بد شنیدم

Oh no. What’s happened?

وای نه. چه اتفاقی افتاده است؟

It’s the cafe I go to. They’ve decided

اون کافه ایه که من میرم آن‌ها تصمیم گرفته‌اند

to become a vegan cafe – no more meat.

به یک کافه وگان تبدیل شوند - نه گوشت.

Where am I going to buy my bacon

از این به بعد

sandwich from now on?!

ساندویچ بیکنم را از کجا بخرم؟!

There could be worse things

ممکن است چیزهای بدتری

to get angry about.

برای عصبانی شدن وجود داشته باشد.

Really? I don’t think so. I’m going to

واقعا؟ من اینطور فکر نمی کنم. من

fight tooth and nail to get them to change

با ناخن و دندان می جنگم تا نظرشان را عوض

their mind.

Ooh, that sounds painful –

کنند.

اوه، دردناک به نظر می رسد -

protesting with your teeth and nails.

اعتراض با دندان و ناخن.

Of course not, Feifei. When you fight

البته نه فیفی. وقتی

tooth and nail for something, you use a lot

برای چیزی با ناخن و دندان مبارزه می کنید،

of effort and determination to get

برای به دست آوردن چیزی که می خواهید، تلاش و اراده زیادی به کار

something you want.

می برید.

You can also do it to stop something

شما همچنین می توانید این کار را برای جلوگیری از

happening too.

وقوع اتفاقی انجام دهید.

But it’s an odd phrase, Rob!

اما این عبارت عجیبی است، راب!

Yes, it’s a very old English phrase,

بله، این یک عبارت انگلیسی بسیار قدیمی است

and basically means 'to use everything

و اساساً به معنای "استفاده از هر

you have available to get the outcome you want'.

چیزی که در دسترس دارید برای رسیدن به نتیجه ای که می خواهید" است.

Even your teeth and nails?! Well,

حتی دندون و ناخنت؟! خوب،

let’s hear some examples of people

بیایید چند نمونه از

fighting tooth and nail.

مبارزه با دندان و ناخن را بشنویم.

We’re going to fight tooth and nail to stop

ما می خواهیم چنگ و دندان بجنگیم تا

them building a new motorway

جلوی ساختن یک بزرگراه جدید را بگیریم

going right past our house.

که درست از جلوی خانه ما می گذرد.

After fighting tooth and nail, I finally

بعد از دعوای دندان و ناخن، بالاخره

managed to get the pay rise I felt I deserved.

توانستم دستمزدی را که احساس می‌کردم استحقاقش را داشتم، دریافت کنم.

My football team needs to fight tooth and

تیم فوتبال من

nail to stay in the top division.

برای ماندن در لیگ برتر باید چنگ و دندان بجنگد.

They have to win today’s match!

آنها باید بازی امروز را ببرند!

You’re listening to The English We Speak

شما در حال گوش دادن به The English We Speak

from BBC Learning English, and we’re

از BBC Learning English هستید، و ما در

talking about the phrase ‘to fight tooth

مورد عبارت "مبارزه با دندان

and nail’, which means to use all your

و ناخن" صحبت می کنیم، به این معنی که تمام

efforts and determination to get something

تلاش و اراده خود را برای به دست آوردن چیزی که

you want or to stop something from

می خواهید یا جلوگیری از

happening. And Rob, that’s what you’re

وقوع چیزی به کار ببرید. . و راب، این کاری است که شما می

going to do to stop your favourite cafe

خواهید انجام دهید تا کافه مورد علاقه خود را

from serving vegan food.

از سرو غذای گیاهی منع کنید.

Not exactly – they can sell vegan

دقیقاً نه - آنها می توانند غذاهای گیاهی بفروشند

food, but I want them to carry on selling

، اما من می خواهم آنها به فروش

bacon sandwiches – I love them.

ساندویچ های بیکن ادامه دهند - من آنها را دوست دارم.

That's what I’m fighting tooth and nail for.

این چیزی است که من چنگ و دندان برای آن می جنگم.

Yes I know. Well it can’t be a vegan cafe

بله میدانم. خوب اگر بیکن بفروشد نمی تواند یک کافه وگان

if it sells bacon.

باشد.

Right, well I’m going to organise a

درست است، من می خواهم یک

petition to get bacon back.

دادخواست برای پس گرفتن بیکن ترتیب دهم.

Do you want to sign it?

آیا می خواهید آن را امضا کنید؟

No I don’t – but Rob, have you seen

نه نمی‌دانم - اما راب، آیا

this leaflet I was given? It says ‘50 percent

این بروشور را که به من داده‌اند دیده‌ای؟ می گوید "50 درصد

off all vegan food this week’.

تخفیف برای تمام غذاهای گیاهی این هفته".

And guess what? It’s at your favourite cafe.

و حدس بزنید چه؟ در کافه مورد علاقه شماست.

50 percent discount you say –

شما می گویید 50 درصد تخفیف -

hmmm, maybe I should try some vegan food.

هوم، شاید بهتر باشد غذاهای گیاهی را امتحان کنم.

Yes, try a beetroot hummus sandwich.

بله، ساندویچ هوموس چغندر را امتحان کنید.

Far healthier and less fattening, Rob.

راب، بسیار سالم تر و چاق کننده تر است.

Thanks! I will. Bye.

با تشکر! من خواهم. خدا حافظ.

Goodbye.

خداحافظ.

Hello. I'm Feifei and this is

سلام. من فیفی هستم و

The English We Speak.

این انگلیسی ما صحبت می کنیم.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

Oh, Neil, are you in pain?

اوه نیل درد داری؟

Yeah. I cut my hand yesterday.

آره دیروز دستمو بریدم

Blood everywhere. Look at this cut!

همه جا خون. به این برش نگاه کنید!

Yuk! That's horrible. So tell me

یوک! این وحشتناک است. پس بگو

how it happened.

چطور شد.

Well, my shower has been leaking for ages.

خوب، حمام من چندین سال است که نشتی دارد.

I'm not good at fixing things so I got

من در تعمیر چیزها خوب نیستم، بنابراین

this plumber in to fix it. I found his details

این لوله کش را گرفتم تا آن را تعمیر کند. من جزئیات او

on the internet - Dodgy Plumbers -

را در اینترنت پیدا کردم - Dodgy Plumbers -

"Got a leak? We'll make you pay for it."

"نشت کردی؟ ما مجبور می شویم هزینه آن را بپردازید."

Hmm. That doesn't sound like a

هوم به نظر نمی رسد یک

very reputable plumber.

لوله کش بسیار معتبر باشد.

Well, he wasn't. He bled me dry!

خوب، او نبود. او مرا خشک کرد!

What? You mean he attacked you

چی؟ یعنی بهت حمله کرد

and that's how you cut your hand.

و اینطوری دستت رو قطع کردی.

Oh Neil, you need to tell the police.

اوه نیل، باید به پلیس خبر بدی.

Don't panic, Feifei. He didn't touch me,

نترس فیفی. او به من دست

but what he did do was a very bad job.

نزد، اما کاری که انجام داد کار بسیار بدی بود.

He made lots of mess and then charged

او آشفتگی های زیادی ایجاد کرد و سپس

me lots of money for doing it!

برای انجام آن پول زیادی از من گرفت!

He basically charged me a whole month's

او اساساً یک ماه

salary - that's what I mean by

حقوق از من گرفت - منظور من از

'bleeding me dry'.

So you gave him the money.

"خونریزی خشکم" همین است.

پس پول را به او دادی.

He didn't steal it?

او آن را دزدی نکرده است؟

Yeah - not exactly, but somehow he

بله - نه دقیقاً، اما او به نوعی

managed to extract all my money from me.

توانست تمام پول من را از من استخراج کند.

Let's hear some examples, shall we?

بیایید چند نمونه بشنویم، درست است؟

My old car keeps breaking down.

ماشین قدیمی من مدام خراب می شود.

It's bleeding me dry!

داره خشکم میکنه!

John is taking legal action against the

جان در حال اقدام قانونی علیه این

company. He wants to bleed them dry

شرکت است. او می خواهد به

for all the pain he has suffered.

خاطر تمام دردی که کشیده است، آنها را خشک کند.

This divorce has bled me dry - I can't even

این طلاق من را خشک کرده است - من حتی اکنون نمی

afford to go on holiday now.

توانم به تعطیلات بروم.

This is The English We Speak from

این انگلیسی ما صحبت می کنیم از

the BBC and we're finding out about the

بی بی سی است و ما در مورد

phrase 'to bleed someone dry', meaning

عبارت "خاموش کردن کسی خشک"، به معنای

'to extract or drain all of someone's

"استخراج یا تخلیه تمام

money'. But Neil, why did you pay the

پول کسی" است. اما نیل، چرا به

plumber if he did such a bad job?

لوله کش پول دادی اگر او کار بدی انجام داده است؟

Well, he was a big guy and, well,

خب، او آدم بزرگی بود و خب،

I don't like to complain or make a fuss.

من دوست ندارم شکایت کنم یا داد و بیداد کنم.

Oh, how very English! But how did

اوه، چقدر انگلیسی! اما

you cut your hand?

چگونه دستت را بریدی؟

After he left, I tried to use the shower

بعد از رفتنش سعی کردم از دوش استفاده

but I slipped over because of all the water.

کنم اما به خاطر آب زیاد سر خوردم.

Oh, poor you. Shall we go for lunch

اوه بیچاره تو برای ناهار برویم و فکرت

and take your mind off things?

را از چیزها دور کنیم؟

Sorry, Feifei. I can't afford it - the

ببخشید فیفی من نمی توانم آن را

plumber bled me dry, remember!

بپردازم - لوله کش من را خشک کرد، یادت باشد!

My treat!

درمان من!

Oh, come on. Let's go. See ya.

اوه، بیا بیا بریم. می بینمت.

Bye.

خدا حافظ.