BOX SET: 6 Minute English - 'Animals ' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

Hello. This is 6 Minute English from

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از

BBC Learning English.

BBC Learning English است.

I'm Sam.

من سام هستم

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

Sam, do you remember

سام،

an old children's television show called 'Lassie'?

یک برنامه تلویزیونی کودکانه قدیمی به نام "لاسی" را به خاطر دارید؟

Yes, I grew up watching the

بله، من با تماشای

adventures of schoolboy, Timmy,

ماجراهای پسر مدرسه ای، تیمی،

and his pet dog, a collie named Lassie.

و سگ خانگی اش، کولی به نام لسی، بزرگ شدم.

Whenever Timmy got lost

هر زمان که تیمی گم می شد

or into trouble, Lassie sensed

یا به دردسر می افتاد، لسی خطر را احساس می کرد

danger and came to the rescue.

و به کمک می آمد.

If you believe shows like 'Lassie',

اگر به برنامه‌هایی مانند «لاسی» اعتقاد دارید،

pets know when their human owners

حیوانات خانگی می‌دانند صاحبانشان چه زمانی

feel afraid or in danger.

احساس ترس یا خطر می‌کنند.

But in real life

اما آیا در زندگی واقعی

do animals know, or

حیوانات از احساسات انسان اطلاع دارند یا به آنها

care, about human feelings?

اهمیت می دهند؟

Now, Neil, obviously we're not

حالا، نیل، واضح است که ما در

talking about wild animals, right?

مورد حیوانات وحشی صحبت نمی کنیم، درست است؟

We're talking about domesticated

ما در مورد حیوانات اهلی صحبت می کنیم

animals - types of animals which are

- انواع حیواناتی که

under human control and have been

تحت کنترل انسان هستند و

living closely with people for centuries.

قرن هاست که از نزدیک با مردم زندگی می کنند.

They include pets,

آنها شامل حیوانات خانگی

like cats and dogs, working

مانند گربه و سگ،

animals and farm animals,

حیوانات کار و حیوانات مزرعه

like cows and sheep.

مانند گاو و گوسفند می شوند.

So, what about dogs like our friend, Lassie?

بنابراین، در مورد سگ هایی مانند دوست ما، Lassie چطور؟

Do you think they can

آیا فکر می کنید آنها می توانند

sense human feelings?

احساسات انسانی را حس کنند؟

It's hard to know what's really

سخت است بدانیم

going on behind a dog's big, brown eyes.

پشت چشمان درشت و قهوه ای یک سگ واقعاً چه می گذرد.

Unlike humans, pets

برخلاف انسان‌ها، حیوانات خانگی

can't talk to say how they're

نمی‌توانند صحبت کنند تا بگویند چه

feeling, and this makes it easy

احساسی دارند، و این باعث می‌شود که

for us to misunderstand them.

درک نادرست آنها برای ما آسان شود.

People often anthropomorphize

مردم اغلب

their pets - treat them as if

حیوانات خانگی خود را انسان سازی می کنند - با دادن ویژگی های انسانی به آنها به گونه ای رفتار می کنند که گویی

they were human by giving

them human characteristics.

انسان هستند.

In cartoons, Micky Mouse can

در کارتون‌ها، میکی موس می‌تواند

talk and Donald Duck dances and

صحبت کند و اردک دانلد می‌رقصد و

sings, but we know mice and

آواز می‌خواند، اما می‌دانیم که موش‌ها و

ducks don't really

اردک‌ها واقعاً

do that in nature.

این کار را در طبیعت انجام نمی‌دهند.

Exactly. But recently, new

دقیقا. اما اخیراً،

research has suggested that

تحقیقات جدید نشان داده است که

sometimes pets do respond to

گاهی حیوانات خانگی به

their owner's feelings.

احساسات صاحب خود پاسخ می دهند.

OK. Well, before we find out

خوب. خوب، قبل از اینکه بیشتر بدانیم

more, I have a quiz question

، یک سوال مسابقه

for you, Neil.

از شما دارم، نیل.

'Lassie' wasn't

"Lassie

the only TV show to feature a

" تنها برنامه تلویزیونی نبود که در آن یک

boy and his pet companion.

پسر و همراه حیوان خانگی اش حضور داشتند.

A similar show, Skippy, was set

نمایش مشابهی به نام اسکیپی

in Australia - but what type of

در استرالیا برگزار شد - اما ستاره چه نوع

animal was the star?

حیوانی بود؟

Was Skippy:

آیا اسکیپی:

a) a rabbit?

الف) خرگوش بود؟

b) a frog?

ب) قورباغه؟

or, c) a kangaroo?

یا ج) کانگورو؟

Well, if Skippy was Australian,

خوب، اگر اسکیپی استرالیایی بود،

I'll guess he's c) a kangaroo.

حدس می‌زنم ج) یک کانگورو باشد.

OK, I'll reveal the answer later in the programme.

خوب، پاسخ را بعداً در برنامه فاش خواهم کرد.

Now, Neil, earlier you

حالا نیل، قبلاً

mentioned that because animals

اشاره کردی که چون حیوانات

can't speak, it's difficult to know

نمی توانند صحبت کنند، دانستن

their feelings about us.

احساسات آنها در مورد ما دشوار است.

Difficult, yes ... but not impossible.

مشکل، بله...اما غیرممکن نیست.

Recently, anthrozoologist,

اخیراً،

Dr Karen Hiestand, designed an

دکتر کارن هیستند، انسان شناس، آزمایشی را طراحی کرده است

experiment to test whether

تا بررسی کند که آیا

our pets really do care about us.

حیوانات خانگی ما واقعاً به ما اهمیت می دهند یا خیر.

She filmed pet owners pretending

او از صاحبان حیوانات خانگی فیلم گرفت که تظاهر

to be hurt and observed the

می کردند آسیب دیده اند و

reactions of their dogs and cats.

واکنش سگ ها و گربه های آنها را مشاهده می کرد.

Here's Adrian Washbourne, producer

در اینجا آدریان واشبورن، تهیه‌کننده

for BBC World Service programme,

برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی،

Health Check, pretending to

بررسی سلامت، وانمود می‌کند

hurt his leg at home, where he

که پای خود را آسیب می‌زند، جایی

lives with his two pets, a cat and a dog.

که با دو حیوان خانگی خود، یک گربه و یک سگ، زندگی می‌کند.

And now I'm going to fake an

و حالا می‌خواهم یک مصدومیت را جعل کنم

injury, and we'll see how they respond.

، و خواهیم دید که آنها چگونه پاسخ خواهند داد.

Ouch!

آخ!

Ow!

اوه!

Well, the tail wagging has

خوب، تکان دادن

got a bit more, there's a bit of a yawn.

دم کمی بیشتر شده است، کمی خمیازه وجود دارد.

So, I don't think they

بنابراین، فکر نمی‌کنم

were particularly sensitive or

آن‌ها حساسیت خاصی داشته باشند یا از

bothered that I was squealing

این که من از شدت

around the floor in agony,

عذاب دور زمین جیغ می‌کشیدم،

holding my leg up in the air,

پایم را در هوا نگه

trying to feign an injury.

می‌داشتم و سعی می‌کردم تظاهر کنم که مجروح هستم، حساس نبودند.

Meanwhile the cat, who's

در همین حین گربه که

on the windowsill, is

روی طاقچه

looking at me with wide eyes.

است با چشمانی درشت به من نگاه می کند.

Adrian didn't really hurt his

آدریان واقعاً به پایش صدمه نزد

leg - he feigned, or pretended, to be hurt.

- او تظاهر می کرد یا وانمود می کرد که صدمه دیده است.

He pretended to be

او وانمود کرد که

in agony - extreme physical

در عذاب است - درد شدید جسمی

pain, to see what his pets would do.

، تا ببیند حیوانات خانگی اش چه خواهند کرد.

Adrian's dog wagged his tail

سگ آدریان دمش را تکان

and gave a yawn.

داد و خمیازه کشید.

The cat, meanwhile, just looked at

در همین حال، گربه فقط

him with wide eyes...

با چشمان درشت به او نگاه کرد... شاید فکر کنید

Little evidence of pets

شواهد کمی از

showing care or concern there,

مراقبت یا نگرانی حیوانات خانگی در آنجا نشان

you might think.

می دهد.

But, according to Dr Hiestand,

اما، به گفته دکتر هیستند،

the animals' behaviour makes

perfect sense when you

وقتی

remember where they came from.

به یاد بیاورید که از کجا آمده اند، رفتار حیوانات کاملاً منطقی است.

Dogs are descended

سگ‌ها

from ancient breeds of

از نژادهای باستانی

wolves - very social animals

گرگ‌ها می‌آیند - حیوانات بسیار اجتماعی

who live together in packs,

که با هم در دسته‌ای زندگی می‌کنند،

so it makes sense that a dog

بنابراین منطقی است که یک

would sniff and come closer

سگ بو بکشد و نزدیک‌تر شود

to investigate what

تا بررسی کند که

was happening.

چه اتفاقی دارد می‌افتد.

Cats, on the other hand,

از سوی دیگر، گربه

are solitary creatures,

ها موجوداتی منفرد هستند

descended from wild cats who

که از نسل گربه های وحشی که

lived and hunted alone.

به تنهایی زندگی و شکار می کردند، می آیند.

Dr Hiestand thinks this explains

دکتر هیستند فکر می کند که

the reaction of Adrian's cat,

این واکنش گربه آدریان را توضیح می دهد،

as she told BBC World Service

همانطور که او به برنامه سرویس جهانی بی بی سی

programme, Health Check.

، بررسی سلامت گفت.

What we're seeing typically

چیزی که ما معمولاً می‌بینیم این

is cats staying much more still...

است که گربه‌ها خیلی آرام‌تر می‌مانند...

that they're looking and looking

که دارند به صاحبشان نگاه می‌کنند و به آن نگاه

at their owner, so they're

می‌کنند، بنابراین وقتی که یک احساس ناراحتی منفی نشان می‌دهند،

definitely paying their owner

قطعاً

an awful lot of attention when

توجه زیادی

they're displaying a negative

به صاحبشان نشان می‌دهند

distress emotion, comparing to

.

during the control procedure

در طول مراحل کنترل

where they're just doing cat

که آنها فقط کارهای گربه را انجام می دهند

things – walking around,

- راه رفتن،

grooming... that kind of thing.

نظافت... از این قبیل کارها.

The experiment showed the

این آزمایش

different responses of cats

واکنش‌های متفاوت گربه‌ها

and dogs to human distress -

و سگ‌ها را به پریشانی انسان نشان داد -

feelings of worry,

احساس نگرانی،

sadness or pain.

غم و اندوه یا درد.

In the experiment, dogs were

در این آزمایش، سگ‌ها به‌طور

visibly concerned, while cats

مشهودی نگران بودند، در حالی که گربه‌ها

simply paid more attention to

به سادگی توجه بیشتری

what was going on.

به اتفاقات داشتند.

Some cats did nothing, except carry on

برخی از گربه‌ها هیچ کاری انجام نمی‌دهند، جز اینکه به

grooming - cleaning themselves

نظافت خود ادامه می‌دهند - خود را

using their tongue and paws.

با زبان و پنجه‌هایشان تمیز می‌کنند.

The experiment confirms the

این آزمایش

idea we have of cats being

عقیده ما در مورد سرد بودن و ضد اجتماعی بودن گربه ها را تایید می کند

cold and antisocial.

.

And of dogs being our best friend.

و سگ ها بهترین دوست ما هستند.

But according to

اما بر اساس

Dr Hiestand’s findings, cats

یافته‌های دکتر هیستند، گربه‌ها

also feel human distress - they

ناراحتی انسانی را نیز احساس می‌کنند - آنها

just show it in a different way.

فقط آن را به روشی متفاوت نشان می‌دهند.

Well, if the experiment

خوب، اگر آزمایش

included Lassie, she'd probably

شامل لاسی می شد،

phone the emergency services,

احتمالاً با اورژانس تماس می گرفت،

then make Adrian a cup of tea!

سپس آدریان یک فنجان چای درست می کرد!

Ha! And what about Skippy?

ها! و اسکیپی چطور؟

Ah yes, in my quiz question

آه بله، در سوال مسابقه

I asked Neil about the

ام از نیل درباره

Australian TV star, Skippy.

ستاره تلویزیون استرالیایی اسکیپی پرسیدم.

I guessed that he was

حدس زدم که

c) a kangaroo.

ج) کانگورو باشد.

Which was the correct answer!

کدام جواب درست بود!

Over two metres high and able

با ارتفاع بیش از دو متر و قادر

to jump nine metres in a

به پرش نه متری با

single hop, you'd be in safe

یک پرش، با اسکیپی کانگورو در دستان امنی خواهید بود

hands with Skippy the Kangaroo.

.

Right, let's recap the

درست است، بیایید

vocabulary from this programme

واژگان این برنامه

starting with domesticated - a

را با شروع با اهلی شده مرور کنیم -

word to describe animals

کلمه ای برای توصیف حیواناتی

which are not wild and live

که وحشی نیستند و

under human control.

تحت کنترل انسان زندگی می کنند.

To anthropomorphize means to

انسان‌سازی به معنای

give animals human qualities

دادن ویژگی‌ها و ویژگی‌های انسانی به حیوانات

and characteristics.

است.

If you feign illness, you

اگر وانمود می کنید که بیمار هستید، در حالی که نیستید

pretend to be ill when you are not.

وانمود می کنید که بیمار هستید.

To be in agony means to be

در عذاب بودن یعنی

in extreme physical pain.

در درد شدید جسمی بودن.

Someone who's in distress,

کسی که در پریشانی است،

feels worry, pain or sadness.

احساس نگرانی، درد یا غم می کند.

And finally, grooming is how

و در نهایت، نظافت این است که چگونه

some animals clean themselves

برخی از حیوانات

using their tongue and paws.

با استفاده از زبان و پنجه خود را تمیز می کنند.

That's all the time we have

این تمام زمانی است که ما

for this programme.

برای این برنامه داریم.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Goodbye!

خداحافظ!

Hello, and welcome to 6 Minute English.

سلام، و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Neil.

من نیل هستم.

Hello. And I'm Catherine.

سلام. و من کاترین هستم.

Now, Catherine, how do you

حالا، کاترین،

feel about cephalopods?

نظرت در مورد سرپایان چیست؟

Er ...cephalopods?

آیا سفالوپودها؟

Yeah.

آره

You do know what

شما می دانید

cephalopods are, don't you?

سرپایان چیست، نه؟

Yes, of course I do.

بله، البته دارم.

It's a new kind of iPod, isn't it?

این یک نوع جدید از iPod است، اینطور نیست؟

Not exactly, no.

نه دقیقا نه

A cephalopod is a kind of sea creature,

سرپایان نوعی موجود دریایی است،

like a squid or octopus.

مانند ماهی مرکب یا اختاپوس.

Oh, cephalopods, yes, of course, I know what

اوه، سرپایان، بله، البته، من می دانم

a cephalopod is.

سرپایان چیست.

Of course you do.

البته که انجامش میدی.

Well, today's programme is all

خب، برنامه امروز همه چیز

about one of these squishy

در مورد یکی از این موجودات مرکب

creatures, the octopus, which

است، اختاپوس، که

apparently is a pretty clever animal.

ظاهرا یک حیوان بسیار باهوش است.

To start, here's today's quiz question.

برای شروع، در اینجا سوال مسابقه امروز است.

What is the correct

plural form of octopus?

جمع صحیح اختاپوس چیست؟

Is it a) octopuses,

آیا الف) اختاپوس،

b) octopodes or c) octopi?

ب) هشت پا یا ج) اختاپوس؟

What do you think, Catherine?

نظرت چیه کاترین؟

OK. I think this is a trick question.

خوب. من فکر می کنم این یک سوال ترفند است.

I think people think that it's 'octopi', but

من فکر می‌کنم مردم فکر می‌کنند که «اختاپود» است

it's actually, there's a technical term for it, which

، اما در واقع یک اصطلاح فنی برای آن وجود دارد که

is the correct term and that's 'octopodes'.

اصطلاح درستی است و آن «اختاپود» است.

But some people think, like children

اما برخی از مردم فکر می کنند، مانند کودکان

and stuff, they just put

و چیزهای دیگر، آنها فقط

the plural 's' on so they say 'octopuses'.

"s" را روی جمع می گذارند، بنابراین می گویند "اختاپوس".

So, I'm going for answer b) octopodes.

بنابراین، من به دنبال پاسخ ب) هشت پا هستم.

Wow! Listen out for the answer

وای! پاسخ را

at the end of the programme,

در پایان برنامه گوش

just to see how right or wrong you are.

دهید تا ببینید چقدر درست یا غلط می گویید.

Now, apparently, the octopus is

اکنون ظاهراً

a remarkably intelligent creature.

اختاپوس موجودی باهوش است.

They have the ability to

آنها توانایی

solve some complex

حل برخی از

problems and in one famous

مشکلات پیچیده را دارند و در

case one was even able to

یک مورد معروف حتی می

predict the result of

توان نتیجه

World Cup football matches.

مسابقات فوتبال جام جهانی را پیش بینی کرد.

Oh yes, that was Paul the psychic octopus.

اوه بله، آن پل اختاپوس روانی بود.

I don't think he was really psychic though.

من فکر نمی کنم او واقعا روانی بود.

It was just a publicity stunt by the zoo that had

این فقط یک شیرین کاری تبلیغاتی توسط باغ وحشی بود که

him, as a way to promote their zoo.

او را به عنوان راهی برای تبلیغ باغ وحش خود در اختیار داشت.

It may have been a publicity stunt,

ممکن است این یک شیرین کاری تبلیغاتی باشد،

but he was actually quite accurate.

اما او در واقع کاملا دقیق بود.

In fact, he correctly predicted the

در واقع، او

result of 12 matches out

نتیجه 12 مسابقه از 14 مسابقه را به درستی پیش بینی کرد

of 14 - that's 86 percent.

- این 86 درصد است.

Not bad, eh?

بد نیست، نه؟

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

I didn't know he was that good.

نمیدونستم اینقدر خوبه

Anyway, Neil, tell us more about the octopus.

به هر حال نیل، درباره اختاپوس بیشتر توضیح بده.

Well, I'll leave that to

خب، این را به

Peter Godfrey-Smith, philosopher

پیتر گادفری اسمیت،

of science and author of

فیلسوف علم و نویسنده کتاب «

Other Minds: The Octopus,

ذهن‌های دیگر: اختاپوس

the Sea, and the Deep Origins

، دریا و ریشه‌های

of Consciousness.

عمیق آگاهی» می‌سپارم.

He is quite

او

a fan of our eight-tentacled friends.

کاملاً طرفدار دوستان هشت شاخکی ماست.

On the BBC Radio 4

او در برنامه Start the Week رادیو بی بی سی

programme Start the Week he

said that humans and the

گفت که انسان و

octopus have a common ancestor.

اختاپوس اجداد مشترکی دارند.

This is a term in science

این یک اصطلاح در علم است

which means 'a creature from

که به معنای "موجودی است

which both species evolved'.

که هر دو گونه از آن تکامل یافته اند".

Like a very distant relative.

مثل یک خویشاوند بسیار دور.

How long ago does he say this

او می گوید این

common ancestor lived?

جد مشترک چند سال پیش زندگی می کرد؟

We got the octopus as a

ما اختاپوس را به عنوان یک

very special evolutionary product.

محصول تکاملی بسیار خاص دریافت کردیم.

It's an animal that's

این حیوانی است که با فاصله تکاملی

removed from us by a lot of

زیادی از ما

evolutionary distance.

دور شده است.

The common ancestor that we

اجداد مشترک ما

share with an octopus lived

با اختاپوس

about 600 million years ago

حدود 600 میلیون سال پیش

or actually even a bit longer than that.

یا در واقع حتی کمی بیشتر از آن زندگی می کرده است.

But it has a large nervous system

اما دارای یک سیستم عصبی بزرگ

in a range comparable to vertebrates.

در محدوده ای قابل مقایسه با مهره داران است.

So, our common ancestor lived

بنابراین، جد مشترک ما

about 600 million years ago -

حدود 600 میلیون سال پیش زندگی می کرد -

or maybe a little bit longer than that.

یا شاید کمی بیشتر از آن.

And he says that the octopus

و او می گوید که اختاپوس

has a nervous system that is

دارای سیستم عصبی است که

comparable to vertebrates.

با مهره داران قابل مقایسه است.

Comparable means 'similar to',

Comparable به معنای «مشابه»،

like, and vertebrates is the

شبیه، و مهره‌داران اصطلاحی است که

term for the group of animals

برای گروهی از حیواناتی است

that have a spine or backbone.

که ستون فقرات یا ستون فقرات دارند.

We humans are examples of vertebrates.

ما انسان ها نمونه ای از مهره داران هستیم.

So what Godfrey-Smith is

بنابراین چیزی که گادفری اسمیت می

saying is that the squishy

گوید این است که اختاپوس مرکب

octopus has a nervous system

دارای یک سیستم عصبی است

which has some similarities

که شباهت هایی

to our own in that it's quite large.

به سیستم عصبی ما دارد زیرا بسیار بزرگ است.

And a large nervous system

و سیستم عصبی بزرگ

is a sign of intelligence.

نشانه هوش است.

He goes on to talk a bit

او در ادامه کمی

more about how we might be

بیشتر در مورد چگونگی ارتباط ما

able to relate to the octopus.

با اختاپوس صحبت می کند.

He talks about the protean

او در مورد ماهیت پروتئینی

nature of its body.

بدن آن صحبت می کند.

'Protean' is an adjective

«پروتئان» صفتی است

which means 'adaptable or

که به معنای «سازگار یا

changeable', and the octopus's body

تغییرپذیر» است و بدن اختاپوس

is certainly that.

قطعاً همین است.

Why might that be a problem for us?

چرا ممکن است این مشکل برای ما باشد؟

The sensory world of an octopus

دنیای حسی

has, in some way it's recognisable.

اختاپوس به نوعی قابل تشخیص است.

They're very visual animals,

آنها حیوانات بسیار بصری هستند،

they're very taste-oriented

آنها حیواناتی بسیار سلیقه گرا

animals and those things make sense to us.

هستند و این چیزها برای ما معنادار است.

But the absence of hard parts, the protean

اما فقدان قسمت‌های سخت، ماهیت پروتئینی

nature of the body and the sort of extent of the

بدن و نوع

sensitivity makes it a hard thing to think about.

حساسیت آن، فکر کردن به آن را سخت می‌کند.

This is interesting, isn't it?

این جالب است، اینطور نیست؟

So the octopus uses its senses

بنابراین اختاپوس

of vision and taste, like

مانند ما از حواس بینایی و چشایی خود استفاده

we do, and this is something

می کند و این چیزی است که

we can recognise, but what

ما می توانیم تشخیص دهیم، اما چیزی

is tricky for us is that

که برای ما دشوار است این است که

its form is so completely

شکل آن کاملاً

different from ours.

با شکل ما متفاوت است.

The octopus isn't a vertebrate

اختاپوس مهره داران

so it can change its form

نیست، بنابراین می تواند شکل

and its shape very easily.

و شکل خود را به راحتی تغییر دهد.

Yes, we're not used to

بله، ما عادت نداریم به چیزهای

thinking of soft squishy

نرم و لطیف

things having intelligence.

و دارای هوش فکر کنیم.

And speaking of intelligence,

و در مورد هوش،

we've been very careful

ما بسیار مراقب

not to use the plural of

بودیم که از جمع

octopus so as not to give

اختاپوس استفاده نکنیم

away the answer to today's

تا جواب

quiz question which was: what's the

سوال مسابقه امروز که این بود:

correct plural form?

شکل جمع صحیح چیست؟

a) octopuses, b) octopodes

الف) اختاپوس، ب) هشت پا

or c) octopi?

یا ج) اختاپوس؟

Catherine, you said ...

کاترین، تو گفتی...

Well, I said that some people

خب، من گفتم که برخی

think it's 'octopuses', a lot

فکر می کنند "اختاپوس" است، بسیاری

of people think it's 'octopi',

از مردم فکر می کنند "اختاپوس" است،

but the actual answer is 'octopodes'.

اما پاسخ واقعی "اختاپوس" است.

And you're completely right.

و کاملا حق با شماست.

Congratulations!

Yeah! Thank you.

تبریک می گویم!

آره متشکرم.

So, let's review today's vocabulary.

بنابراین، بیایید واژگان امروز را مرور کنیم.

Cephalopod is the

سفالوپود

name of the group of animals

نام گروهی از حیوانات

to which the octopus belongs.

است که اختاپوس به آنها تعلق دارد.

'A publicity stunt' is

"یک شیرین کاری تبلیغاتی" کاری است

something a company might

که یک شرکت ممکن

do to grab your attention

است برای جلب توجه شما

and promote its products.

و تبلیغ محصولات خود انجام دهد.

Like claiming an octopus can

مانند ادعای اینکه یک اختاپوس می

predict the winner of football matches.

تواند برنده مسابقات فوتبال را پیش بینی کند.

A 'common ancestor' is a

"نیای مشترک" یک

distant relative from which

خویشاوند دور است که

two different species evolved.

دو گونه مختلف از آن تکامل یافته اند.

'Comparable' to means

"مقایسه" به معنی

'similar to' and vertebrates

"مشابه" است و مهره داران

are animals that have a spine.

حیواناتی هستند که ستون فقرات دارند.

And then finally we had

و در نهایت

'protean', this adjective means 'adaptable

"پروتئین" را داشتیم، این صفت به معنای "سازگار

and changeable'.

و تغییرپذیر" است.

Time now for us to say

اکنون زمان آن است که

goodbye but remember you

خداحافظی کنیم، اما به یاد داشته باشید که

can find us on ­­Instagram,

می توانید ما را در اینستاگرام،

Facebook, Twitter, YouTube

فیس بوک، توییتر، یوتیوب

as well as our website,

و همچنین وب سایت ما،

bbclearningenglish.com.

bbclearningenglish.com پیدا کنید.

So, be sure to check us

بنابراین، قبل از پیوستن مجدد به ما، حتماً

on one, several or all of

یک، چند یا همه

those before joining us again.

آنها را بررسی کنید.

Goodbye.

خداحافظ.

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

In this programme, we'll be hearing

در این برنامه

a news story linked to the

خبری مرتبط با

'Nature versus Nurture' debate,

بحث "طبیعت در مقابل پرورش" را می شنویم که

not concerning a human, but a rhinoceros!

نه در مورد انسان، بلکه یک کرگدن!

The extremely rare Northern

کرگدن سفید شمالی بسیار نادر

White Rhino of East Africa

آفریقای شرقی

w as on the brink of extinction

در آستانه انقراض قرار گرفت،

when the second-to-last

زمانی که دومین

living male, Suni, died

نر زنده به نام Suni

in 2014, leaving behind two

در سال 2014 مرد و دو

females, Najin and Fatu -

ماده به نام‌های ناجین و فاتو

the last living creatures

- آخرین موجودات زنده

of their species.

از گونه‌هایشان - را پشت سر گذاشت.

Conservationists started an

حافظان محیط زیست

artificial breeding programme,

using eggs from the females

با استفاده از تخمک های ماده ها

and sperm from Suni to

و اسپرم های سنی برای

produce an embryo - an unborn

تولید جنین - یک حیوان متولد نشده

animal in the very early

در

stages of development.

مراحل اولیه رشد - یک برنامه پرورش مصنوعی را آغاز کردند.

Recently, there's been a

اخیراً

new development in the story,

پیشرفت جدیدی در داستان رخ داده است،

but before we hear more,

اما قبل از اینکه بیشتر بشنویم

it's time for my quiz question.

، زمان سؤال مسابقه من است.

The name, 'rhinoceros', comes from

نام «کرگدن»

the ancient Greek, but

از یونان باستان گرفته شده است، اما

what exactly does it mean?

دقیقاً به چه معناست؟

Is it a) thick skin,

الف) پوست کلفت،

b) horned nose or

ب) بینی شاخدار یا

c) small eye?

ج) چشم کوچک؟

That's a tricky one,

این یک مشکل است،

because rhinos have all three!

زیرا کرگدن ها هر سه را دارند!

OK, I'll guess c) thick skin.

خوب، حدس می زنم ج) پوست ضخیم.

OK, Sam, we'll find out later.

باشه سام بعدا متوجه میشیم

Now let's get back

حالا بیایید

to the story of those precious

به داستان آن

Northern Rhino embryos.

جنین های گرانبهای کرگدن شمالی برگردیم.

Well, the good news is that

خوب، خبر خوب این است که

so far five embryos have been produced.

تا کنون پنج جنین تولید شده است.

They're being

آنها

frozen until they can be

تا زمانی که بتوانند

implanted in Southern rhinos -

در کرگدن های جنوبی

the Northern species' more common cousin.

- پسرعموی رایج گونه شمالی - کاشته شوند، منجمد می شوند.

Conservationist Thomas

توماس

Hildebrandt runs the rhino

هیلدبرانت، حافظ محیط زیست، برنامه پرورش کرگدن را اجرا می

breeding programme.

کند.

He spoke to BBC World Service's

او با «علم در عمل» سرویس جهانی بی‌بی‌سی صحبت کرد و

Science in Action, who asked him

از او پرسید که

whether the embryos were

آیا جنین‌ها از

genetically from the

نظر ژنتیکی از

Northern species.

گونه شمالی هستند.

Absolutely right.

کاملا درسته

They're not

آنها

hybrids, they're pure Northern

هیبرید نیستند، آنها

White Rhino embryos which

جنین های خالص کرگدن سفید شمالی هستند

were generated with the

که با

desired breeding partner,

شریک پرورشی مورد نظر،

Suni, who died in 2014.

سونی، که در سال 2014 درگذشت، تولید شدند.

So, we have embryos which

بنابراین، ما جنین هایی

have a very high quality -

داریم که کیفیت بسیار بالایی دارند -

there's no inbreeding effect

هیچ اثر همخونی

on these embryos, and it's

روی این جنین ها وجود ندارد. و انجام

so important to make the

next step, to transfer these

گام بعدی یعنی انتقال این

embryos because we can

جنین ها بسیار مهم است، زیرا می توانیم

preserve life, biological

زندگی، مواد بیولوژیکی را

material, in liquid nitrogen,

در نیتروژن مایع حفظ کنیم،

but what we can't do ... we

اما کاری که نمی توانیم انجام دهیم...

can't preserve social knowledge

نمی توانیم دانش اجتماعی را حفظ

and therefore we need

کنیم و بنابراین به

desperately a calf on the

شدت به یک گوساله روی

ground so that these two

زمین تا این دو کرگدن

existing Northern White

سفید شمالی موجود

Rhinos, can teach the new

، بتوانند به گوساله جدید یاد دهند که

calf how to behave as a

چگونه مانند

Northern White Rhino.

کرگدن سفید شمالی رفتار کند.

Having genetically pure

داشتن جنین های خالص از نظر ژنتیکی

embryos prevents the birth

از تولد هیبریدها جلوگیری می کند

of hybrids - animals that

- حیواناتی که

have been bred from two different species.

از دو گونه مختلف پرورش یافته اند.

It's also important the

همچنین مهم است که

embryos have no inbreeding -

جنین ها همخونی ندارند -

breeding of a young animal

پرورش یک حیوان جوان

from two closely related

از دو والدین نزدیک به هم

parents, because this can cause disease.

، زیرا این امر می تواند باعث بیماری شود.

Fortunately, Thomas and his

خوشبختانه توماس و

team have preserved five

تیمش پنج جنین

healthy and genetically pure

سالم و ژنتیکی خالص

Northern Rhino embryos in liquid nitrogen.

کرگدن شمالی را در نیتروژن مایع حفظ کردند.

But while they can preserve

اما در حالی که آنها می توانند

'nature', what Thomas's team

"طبیعت" را حفظ کنند، چیزی که تیم توماس

can't provide is 'nurture' -

نمی تواند ارائه دهد "پرورش" است -

the social knowledge that a

دانش اجتماعی که یک

young Northern rhino, or calf,

کرگدن شمالی یا گوساله جوان

can only learn from other Northern rhinos.

فقط می تواند از سایر کرگدن های شمالی بیاموزد.

And since Najin and Fatu,

و از آنجایی که ناجین و فاتو

the last remaining Northern

، آخرین

rhinos on Earth, are getting

کرگدن های شمالی باقیمانده روی زمین، در حال پیر شدن هستند

old, the race is on to breed

، مسابقه برای پرورش

a young rhino calf before they die.

یک گوساله کرگدن جوان قبل از مرگ آنها ادامه دارد.

The good news for the survival

خبر خوب برای

of the Northern White Rhino

بقای کرگدن سفید شمالی

is that experiments to

این است که آزمایش‌ها برای

implant the delicate embryos

کاشت جنین‌های ظریف

in Southern rhinos have been successful.

در کرگدن‌های جنوبی موفقیت‌آمیز بوده است.

Here's Thomas Hildebrandt

در اینجا توماس هیلدبرانت

again talking about these

دوباره در مورد این

recent experiments with

آزمایشات اخیر با

BBC World Service programme,

برنامه سرویس جهانی بی بی سی،

Science in Action.

علم در عمل صحبت می کند.

We will, for sure, not wait

ما مطمئناً منتظر تکمیل این بارداری نخواهیم بود

until this pregnancy is

completed because it takes

زیرا

16 months for a full pregnancy in a rhinoceros.

برای یک بارداری کامل در کرگدن 16 ماه طول می کشد.

So, if this embryo implants - and we

بنابراین، اگر این جنین لانه گزینی شود - و ما

can see that on ultrasound

می توانیم آن را در سونوگرافی ببینیم

and - forms a nice placenta,

و - جفت خوبی را تشکیل می دهد،

that is the goal for us

هدف ما

to proceed with the next step on the Northern

برای ادامه مرحله بعدی روی

White rhino embryos.

جنین کرگدن سفید شمالی است.

Normally, it takes 16 months

به طور معمول، 16 ماه طول می کشد

for a female rhino to

تا یک کرگدن ماده

complete her pregnancy -

بارداری خود را کامل کند

the state in which a woman

- حالتی که در آن یک

or female animal has a

زن یا حیوان ماده،

baby developing inside her.

بچه ای در درون خود رشد می کند.

But in the case of the

اما در مورد

Northern rhino, the race is

کرگدن شمالی،

on to birth calves who can

مسابقه برای گوساله‌هایی است که

learn the rhino rules of

می‌توانند قوانین

social behaviour from

رفتار اجتماعی کرگدن را از

Aunty Najin and Granny Fatu

عمه ناجین و ننه فاتو

while they're still alive...

در حالی که هنوز زنده هستند بیاموزند.

... which is why

conservationists are

monitoring the pregnancy using

بارداری با استفاده از

ultrasound - a procedure using

سونوگرافی - روشی با استفاده از

sound waves to create images

امواج صوتی برای ایجاد تصاویری

of internal body parts, or

از اعضای داخلی بدن، یا

in this case, growing rhino babies.

در این مورد، نوزادان کرگدن در حال رشد.

It's an unusual episode in

این یک قسمت غیرمعمول در

the ongoing 'Nature versus

مناظره جاری «طبیعت در مقابل

Nurture' debate.

پرورش» است.

And, hopefully, a big step

و امیدواریم گامی بزرگ در

towards restoring the Northern

جهت بازگرداندن

White Rhino population so

جمعیت کرگدن سفید شمالی باشد تا

that future generations get

نسل های آینده

to see these magnificent

این موجودات باشکوه را

creatures with their thick

با پوست کلفت

skin, horned nose and ...

، بینی شاخدار و

... and small eyes, Neil?

... و چشمان کوچکشان ببینند، نیل؟

So, what was the answer to

بنابراین، پاسخ به

your quiz question?

سوال مسابقه شما چه بود؟

Yes, I asked you what the

بله، من از شما پرسیدم که

name 'rhinoceros' meant.

معنی نام "کرگدن" چیست؟

What did you say, Sam?

چی گفتی سام؟

I guessed it was a) thick skin.

حدس زدم الف) پوست ضخیم باشد.

Was I right?

درست گفتم؟

Well, rhinos certainly

خب، کرگدن ها

do have thick skin, but

مطمئناً پوست ضخیمی دارند، اما

their name actually comes

نام آنها در واقع

from the Greek meaning, 'horned nose'.

از معنای یونانی "بینی شاخدار" گرفته شده است.

Well, luckily I've got a

خب، خوشبختانه من

thick skin too, so I won't

هم پوست کلفتی دارم، بنابراین

take it personally!

آن را شخصی نمی‌گیرم!

Let's have another look

بیایید نگاهی دیگر

at the vocabulary we've

به واژگانی که

learned, starting with

آموخته‌ایم بیندازیم، از جنین شروع کنیم

embryo - an unborn animal

- حیوان

or human still inside

یا انسان متولد نشده هنوز

its mother's womb.

در رحم مادرش.

A 'hybrid' is an animal

"هیبرید" حیوان

or plant that has been bred from two

یا گیاهی است که از دو

different species.

گونه مختلف پرورش یافته است.

'Inbreeding' is when a

"همخونی" زمانی است که یک

young animal is born from

حیوان جوان از

closely related parents.

والدین نزدیک به هم به دنیا می آید.

A calf is the name for

گوساله

the young of several

نام بچه چندین

large mammals including

پستاندار بزرگ از جمله

cows, elephants and

گاو، فیل و

whales, as well as rhinos.

نهنگ و همچنین کرگدن است.

'Pregnancy' means being

"بارداری" به معنای

pregnant or growing a baby inside you.

باردار بودن یا رشد کودک در درون شماست.

And finally, 'ultrasound'

و در نهایت، از "سونوگرافی

is used to see internal

" برای مشاهده

organs or a baby developing inside a woman.

اندام های داخلی یا رشد کودک در داخل یک زن استفاده می شود.

And that's all from this species-saving edition

و این همه از این نسخه صرفه جویی در گونه

of 6 Minute English.

های 6 دقیقه انگلیسی است.

Goodbye!

خداحافظ!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English,

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی است،

I'm Neil.

And joining me is Rob.

من نیل هستم.

و راب به من می پیوندد.

Hello.

سلام.

Rob, when we think of Easter, what do you think of?

راب، وقتی به عید پاک فکر می کنیم، به چه چیزی فکر می کنی؟

Chocolate!

شکلات!

Well, yes chocolate Easter eggs

خوب، بله، تخم مرغ های شکلاتی عید پاک

are an obvious symbol of Easter.

نماد آشکار عید پاک است.

But there is an animal people

اما یک حیوان وجود دارد که مردم

often associate with Easter...

اغلب با عید پاک ارتباط می گیرند ...

Rabbits!

خرگوش ها!

Cute, adorable and fluffy - what's not

زیبا، شایان ستایش و کرکی - چه چیزی

to like about a rabbit?

را در مورد خرگوش دوست ندارید؟

Well, not everyone is a fan

خوب، همه

of them - by not a fan of

طرفدار آنها نیستند - منظورم از طرفدار

I mean they don't like them.

نبودن آنها است که آنها را دوست ندارند.

Some people think they are a pest.

بعضی ها فکر می کنند آفت هستند.

But we'll be telling you more about

اما به زودی در مورد خرگوش ها بیشتر به شما خواهیم گفت

rabbits shortly.

.

That's good to know.

این خوب است که بدانید.

Well, I'll tell you what

خوب، من به شما می گویم که

I am a fan of and that

طرفدار چه چیزی هستم و آن

is your quiz questions -

سؤالات مسابقه شما است -

so, what are you going

بنابراین، امروز چه چیزی

to ask me today?

از من می خواهید بپرسید؟

It's all about wild rabbits.

همه چیز در مورد خرگوش های وحشی است.

In the last rabbit survey

در آخرین بررسی خرگوش

in 1995, how many were

در سال 1995، تخمین زده شد که چند خرگوش

estimated to exist in the UK?

در بریتانیا وجود دارد؟

Is it a) 370,500,

آیا الف) 370،500،

b) 3,750,000 or

ب) 3،750،000 یا

c) 37,500,000?

ج) 37،500،000 است؟

I know rabbits are

من می‌دانم که خرگوش‌ها

everywhere in the UK

همه جا در بریتانیا هستند،

but not 37 million of

اما نه ۳۷

them - so, I'll go for

میلیون خرگوش - بنابراین،

b) 3,750,000.

ب) ۳،۷۵۰،۰۰۰ را انتخاب می‌کنم.

Well, you'll have to wait

خوب، باید

until the end of the

تا پایان

programme to find out.

برنامه صبر کنید تا متوجه شوید.

But you're right when

you say rabbits are

اما حق با شماست وقتی

می گویید خرگوش ها

everywhere in the UK.

همه جا در بریتانیا هستند.

It's probably true in other countries too.

احتمالاً در کشورهای دیگر نیز صادق است.

You could say they are

می توانید بگویید که آنها

endemic - meaning very

بومی هستند - به معنای بسیار

common or strongly

رایج یا به

established in a place or situation.

شدت در یک مکان یا موقعیت مستقر شده اند.

But are they a typically

اما آیا آنها معمولاً یک

British wild animal?

حیوان وحشی بریتانیایی هستند؟

They are now but it's believed

آنها اکنون هستند، اما اعتقاد بر این است

they were brought to the

که

country by invaders - some

توسط مهاجمان به کشور آورده شده اند - برخی

say The Romans, others The Normans.

می گویند رومی ها، برخی دیگر نورمان ها.

But they eventually spread across the UK.

اما در نهایت در سراسر بریتانیا گسترش یافتند.

Victoria Dickinson is author of a book called

ویکتوریا دیکنسون نویسنده کتابی به نام

Rabbit and she's been

خرگوش است و به برنامه Costing The Earth در

telling the BBC Radio 4

رادیو بی بی سی گفته است که

programme Costing The Earth

about what helped them spread.

چه چیزی به گسترش آنها کمک کرده است.

It was really by the middle

واقعاً در

of the 17th Century when

اواسط قرن هفدهم بود که

people really started to

مردم واقعاً شروع کردند به

think about rabbit as

فکر کردن در مورد خرگوش

being particularly British...

به ویژه بریتانیایی...

and certainly there were more

و مطمئناً تعداد

rabbits in Britain than in

خرگوش‌ها در بریتانیا بیشتر

the rest of Europe.

از بقیه اروپا بود.

There was a calculation done

یک محاسبه انجام شد

that there are over 400

که بیش از 400

villages and towns in Britain

روستا و شهر در بریتانیا وجود

with the word 'warren' in their name.

دارد که در نام آنها کلمه "وارن" وجود دارد.

So, the rabbits

بنابراین، خرگوش

were raised in Britain but

ها در بریتانیا بزرگ شدند، اما

they really kept to their

آنها

warrens until there was

واقعاً تا زمانی

the rise of fox hunting -

که شکار روباه ظهور کرد، به جنگ

when their predators

خود ادامه دادند - زمانی که شکارچیان آنها

disappeared rabbits do

ناپدید شدند، خرگوش ها همان کاری را می کنند

what rabbits do best, and

که خرگوش ها بهترین کار را انجام می دهند، و

they started to multiply

آنها شروع به تکثیر کردند

and become wild, feral

و به خرگوش های وحشی و وحشی

rabbits throughout the land.

در سراسر زمین تبدیل شدند.

So, Victoria knows a thing

بنابراین، ویکتوریا یک

or two about rabbits - and

یا دو چیز در مورد خرگوش ها می داند - و

said the word 'warren'

گفت که کلمه "وارن"

used in town and village

که در نام شهرها و روستاها

names, is evidence that

استفاده می شود، دلیلی بر این است که

they've been in the UK

آنها

since the mid-17th Century.

از اواسط قرن هفدهم در بریتانیا بوده اند.

A warren is the area

وارن منطقه ای

underground where rabbits

زیرزمینی است که خرگوش

live with lots of holes

ها با تعداد زیادی سوراخ

and connected passages.

و گذرگاه های متصل به هم زندگی می کنند.

But today we use the word

اما امروزه ما از کلمه

warren to mean a building

وارن به معنای ساختمان

or a part of a town where

یا بخشی از شهر استفاده می کنیم که

there are lots of confusing

در آن تعداد زیادی

passageways or streets.

گذرگاه یا خیابان گیج کننده وجود دارد.

It's a kind of place

یک

where you get lost.

جور جایی است که در آن گم می شوید.

But it was rabbit warrens

اما

where rabbits would live

until hunting, particularly

تا زمانی که شکار، به ویژه

fox hunting, was introduced

شکار روباه معرفی شد، خرگوش ها در آنجا زندگی می کردند

and that killed many of the rabbit's predators.

و بسیاری از شکارچیان خرگوش را کشتند.

A predator is an animal that hunts

شکارچی حیوانی است که حیوان دیگری را شکار کرده

and kills another animal.

و می کشد.

Now, Victoria was talking

حالا، ویکتوریا

about feral rabbits - so,

درباره خرگوش‌های وحشی صحبت می‌کرد - بنابراین،

wild rabbits - not the

خرگوش‌های وحشی - نه

sort people keep at pets in a rabbit hutch.

آن‌گونه که مردم از حیوانات خانگی در کلبه خرگوش نگهداری می‌کنند.

Moving on - I'm interested to know why

حرکت به جلو - من علاقه مندم بدانم

not everyone loves these

چرا همه این

cute little creatures, I mean,

موجودات کوچک زیبا را دوست ندارند، منظورم این است

think of the rabbit characters in the

که به شخصیت های خرگوش در

Beatrix Potter stories.

داستان های بئاتریکس پاتر فکر کنید.

Well, they weren't always well behaved.

خوب، آنها همیشه رفتار خوبی نداشتند.

And Victoria Dickinson

و ویکتوریا دیکنسون

spoke to the Costing the

Earth programme about this.

در این باره با برنامه Costing the Earth صحبت کرد.

What word did she use to

او از چه کلمه ای برای

describe rabbits having the

توصیف خرگوش هایی استفاده کرد که

two opposite sides

دو طرف

to their character?

مخالف شخصیت خود را داشتند؟

The rabbit is a paradoxical

خرگوش

animal; it has a lot of

حیوانی متناقض است. اگر بخواهید چهره های زیادی

faces if you will.

دارد.

It's both

هم

wild and tame, it's timid

وحشی است و هم اهلی، ترسو است،

but also has its reputation

اما به

as trickster rabbit - if

عنوان خرگوش شیاد هم شهرت دارد - اگر به

you think of Peter Cottontail,

پیتر کوتونتیل

or you think of Br'er Rabbits -

فکر می کنید یا به خرگوش های برئر فکر می کنید -

and I think our relationship

و من فکر می کنم رابطه ما

with rabbit is the rabbit of

با خرگوش

the nursery rhyme, the

خرگوش قافیه مهد کودک است،

rabbit of childhood or

خرگوش. دوران کودکی یا به

you think of Peter Rabbit.

پیتر خرگوشه فکر می کنید.

She said that rabbits are

او گفت که خرگوش ها

paradoxical animals - that's

حیوانات متناقضی هستند -

the word that describes

این کلمه ای است که

them having two

آنها را با دو

opposing characteristics.

ویژگی متضاد توصیف می کند.

Yes - we think of them as

بله - ما آنها را

wild, maybe a trickster -

وحشی، شاید فریبکار می‌دانیم -

someone who deceives people

کسی که مردم را فریب می‌دهد

to get what they want.

تا به آنچه می‌خواهند برسند.

Like Peter...

مثل پیتر...

what a cheeky rabbit!

چه خرگوش گستاخی!

But we also think of rabbits

اما ما خرگوش‌ها

as tame - we have nursery rhymes

را اهلی هم می‌دانیم - ما در مورد آنها قافیه‌هایی برای مهد کودک داریم

about them, kids have soft

، بچه‌ها

cuddly rabbit toys.

اسباب‌بازی‌های خرگوش نرم و نوازش دارند.

I say that they're the perfect symbol for Easter.

من می گویم که آنها نماد عالی برای عید پاک هستند.

OK, Rob, if you say so.

باشه، راب، اگه اینطوری بگی

But now let me answer the

اما حالا اجازه دهید به

question I set you earlier.

سوالی که قبلاً برای شما گذاشته بودم پاسخ دهم.

In the last survey of the

در آخرین بررسی از

rabbits in 1995, how many

خرگوش ها در سال 1995،

were estimated to exist in the UK?

تخمین زده شد که چند خرگوش در بریتانیا وجود دارد؟

Was it a) 370,500

الف) 370500 ب) 3750000 بود

b) 3,750,000

or c) 37,500,000?

یا ج) 37500000؟

Rob, what did you say?

راب، چی گفتی؟

I said b) 3,750,000.

گفتم ب) 3750000.

Well, you're wrong, Rob!

خب، تو اشتباه می کنی راب!

A government survey put

یک نظرسنجی دولتی

the population in the

جمعیت در

UK at 37.5 million - so, a lot more.

بریتانیا را 37.5 میلیون نفر نشان می دهد - بنابراین، بسیار بیشتر.

But despite its reputation, a recent

اما علیرغم شهرت آن، یک

survey suggests rabbit

نظرسنجی اخیر نشان می دهد که

numbers in the UK have

تعداد خرگوش ها در بریتانیا در 20 سال گذشته

declined by around 60 percent over the

حدود 60 درصد کاهش یافته است

last 20 years.

.

That is sad news.

این یک خبر ناراحت کننده است.

But let's cheer ourselves up

اما بیایید

with a recap of the

با خلاصه ای از

vocabulary we've discussed today, starting

واژگانی که امروز در مورد آن صحبت کردیم، خودمان را خوشحال کنیم،

with a fan of.

از طرفداران آن شروع کنیم.

When someone is a fan of

وقتی کسی طرفدار

something, they are keen

چیزی است،

on it, they like it a lot.

مشتاق آن است، آن را بسیار دوست دارد.

If you're not a fan of something -

اگر طرفدار چیزی نیستید -

you don't like it.

آن را دوست ندارید.

We mentioned 'endemic' -

ما به "بومی" اشاره کردیم -

meaning 'very common or

به معنای "بسیار رایج یا

strongly established in

به شدت در

a place or situation.

یک مکان یا موقعیت استقرار یافته است".

And we talked about a

و ما در مورد یک

'warren' - an underground

"وارن" صحبت کردیم - یک

area where rabbits live,

منطقه زیرزمینی که در آن خرگوش ها زندگی می کنند،

but also a building or

اما همچنین یک ساختمان

a part of a town where

یا بخشی از یک شهر که

there are lots of

در آن تعداد زیادی

confusing passageways

گذرگاه یا خیابان گیج کننده وجود دارد

or streets where it is

که در آن

easy to get lost.

گم شدن آسان است.

A 'predator' is an animal

«شکارچی» حیوانی است

that hunts and kills another animal.

که حیوان دیگری را شکار کرده و می کشد.

'Paradoxical' describes

«پارادوکسیکال»

things that have two

چیزهایی را توصیف می کند که دو

opposing characteristics

ویژگی متضاد دارند

making it hard to understand.

و درک آن را دشوار می کند.

And a 'trickster' is

و "فریبکار"

someone who deceives people

کسی است که مردم را فریب می دهد

to get what they want.

تا به آنچه می خواهند برسند.

Well, I'm no trickster,

خوب، من کلاهبردار نیستم

it really has been six

، واقعاً شش

minutes so it's time to call it a day.

دقیقه گذشته است، پس وقت آن است که یک روز به آن زنگ بزنیم.

Please, join us next time.

لطفا دفعه بعد به ما بپیوندید

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Goodbye!

خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English from

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از

BBC Learning English.

BBC Learning English است.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

In English, there are

در زبان انگلیسی

many expressions which use

عبارات زیادی وجود دارد که از

an adjective to compare

یک صفت برای مقایسه

humans with animals.

انسان با حیوانات استفاده می کنند.

For example, you might

به عنوان مثال، ممکن است

say, 'She's as busy as a bee.'

بگویید، "او مثل یک زنبور عسل مشغول است."

'As hungry as a horse.'

"به اندازه یک اسب گرسنه است."

But you probably won't

اما احتمالاً نمی

hear someone say...

شنوید که کسی بگوید...

'She's as clever as a chimpanzee'

"او به اندازه یک شامپانزه باهوش است"

...which is strange,

... که عجیب است،

because of all the animals

زیرا از همه

it's our close cousins,

حیوانات، پسرعموهای نزدیک ما،

chimpanzees, or chimps

شامپانزه ها یا

for short, who are most like us.

به طور خلاصه شامپانزه ها هستند که بیشتر شبیه ما هستند.

Just like humans, chimps

درست مانند انسان ها، شامپانزه

are highly intelligent.

ها نیز بسیار باهوش هستند.

They live in social groups

آنها در گروه های اجتماعی زندگی می کنند

and just like humans these

و درست مانند انسان ها این

groups have leaders.

گروه ها رهبرانی دارند.

Also, like humans, chimps

همچنین، شامپانزه ها نیز مانند انسان

have a desire for power.

ها میل به قدرت دارند.

In fact, chimpanzees have

در واقع، شامپانزه ها

their own politics which is

سیاست خاص خود را دارند که به

surprisingly similar to human politics,

طرز شگفت آوری شبیه به سیاست های انسانی است،

as we'll be discovering in this programme.

همانطور که در این برنامه خواهیم فهمید.

Research shows that the

تحقیقات نشان می‌دهد که

reason chimpanzee behaviour

دلیل شباهت رفتار شامپانزه‌ها

so closely resembles human

به

politics is because

سیاست‌های انسانی این است که از نظر

biologically we are almost identical.

بیولوژیکی تقریباً یکسان هستیم.

Did you know that

آیا می

a chimp is more like a

دانستید شامپانزه

human than like a gorilla?

بیشتر شبیه انسان است تا گوریل؟

So, Sam, my quiz question

بنابراین، سام، سوال مسابقه من

is this: biologically,

این است: از نظر بیولوژیکی،

how close are chimpanzees to humans?

شامپانزه ها چقدر به انسان نزدیک هستند؟

Is it a) 79%,

آیا الف) 79٪،

b) 89% or c) 99%?

ب) 89٪ یا ج) 99٪؟

Well, Neil, if chimps and

خوب، نیل، اگر شامپانزه ها و

humans are almost identical,

انسان ها تقریباً یکسان باشند،

I'll guess c) 99%.

حدس می زنم ج) 99٪.

OK, Sam, we'll find out the

باشه، سام، ما

correct answer at the end of the programme.

در پایان برنامه پاسخ صحیح را خواهیم یافت.

In human societies, of course, not

البته در جوامع بشری،

everyone gets to be a political leader.

همه نمی توانند رهبر سیاسی شوند.

It's usually the most powerful

معمولاً این قدرتمندترین

or ambitious person who becomes president.

یا جاه طلب ترین فرد است که رئیس جمهور می شود.

In chimpanzee society

در جامعه شامپانزه‌ها

this is called the 'alpha male' - the most

به این «نر آلفا» می‌گویند -

successful and powerful

موفق‌ترین و قدرتمندترین

male who leads the group.

مردی که گروه را رهبری می‌کند.

Professor Frans de Waal is

پروفسور فرانس دو وال

an expert on chimpanzee behaviour.

متخصص رفتار شامپانزه ها است.

Here he is on BBC World Service

در اینجا او در برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی

programme, The Why Factor,

، The Why Factor،

telling presenter, James Tilley, about one

به مجری جیمز تیلی، درباره

example of chimp behaviour

نمونه‌ای از رفتار شامپانزه‌ها می‌گوید

which closely mirrors human politics.

که به‌خوبی سیاست‌های انسانی را منعکس می‌کند.

Older males who are over

مردان مسن‌تری که

the hill and cannot be

بالای تپه هستند و دیگر نمی‌توانند

alpha males any more,

مرد آلفا باشند،

they start grooming a

شروع به آرایش

certain young male who

یک مرد جوان

they think has a future,

می‌کنند که فکر می‌کنند آینده‌ای دارد،

and they may end up making

و ممکن است در نهایت با کمک آنها

that young male the

آن مرد جوان را

alpha male with their help,

مرد آلفا کنند،

meaning that they are

به این معنی که آنها ضروری هستند.

essential to the power

به

of that young male...

قدرت آن مرد جوان...

They're the power behind the throne, really...

آنها قدرت پشت تاج و تخت هستند، واقعاً...

Yeah - these older males...

آره - این مردان مسن تر...

and you see that in human

و شما می بینید که در

politics all the time,

these older males who have a lot of

سیاست انسانی همیشه،

این مردان مسن تر که دارای بسیاری از افراد هستند.

influence still...

هنوز هم تأثیر می گذارد...

Professor de Waal calls

پروفسور دو وال

chimps who are too old

شامپانزه هایی را که

to be alpha males,

برای نر آلفا بودن بیش از حد مسن هستند،

'over the hill' - a phrase

«بر فراز تپه» می نامد - عبارتی

describing someone who is

که کسی را توصیف می کند که

old and no longer useful or attractive.

پیر است و دیگر مفید یا جذاب نیست.

Older chimps try to control

شامپانزه های مسن سعی می کنند

younger males in order to

نرهای جوان را کنترل

maintain their own power and influence.

کنند تا قدرت و نفوذ خود را حفظ کنند.

In other words, they

به عبارت دیگر،

are the power behind the

آنها قدرت پشت تاج و

throne - an expression

تخت هستند - عبارتی

meaning someone with no official

به معنای کسی که هیچ قدرت رسمی ندارد

power but who secretly controls

اما مخفیانه

things in the background.

امور را در پس زمینه کنترل می کند.

Another example of chimp politics

نمونه دیگری از سیاست شامپانزه

is when several weaker males gang

زمانی است که چند مرد ضعیف تر با هم گروه می

up and overthrow a stronger

شوند و یک مرد آلفا قوی تر را سرنگون می کنند

alpha male.

. شامپانزه‌های ضعیف‌تر

By working together

با کار کردن با هم

weaker chimps can increase their

می‌توانند قدرت و فواید خود را افزایش دهند

power and the benefits, like

، مانند

food, which power brings.

غذا که قدرت به ارمغان می‌آورد.

According to Simon Hicks, professor

به گفته سایمون هیکس، استاد

of political science at the

علوم سیاسی در

London School of Economics, human

دانشکده اقتصاد لندن،

alliances work in exactly the same way.

اتحادهای انسانی دقیقاً به همین شکل عمل می کنند.

Here is Professor Hicks speaking

در اینجا پروفسور هیکس

with BBC World Service programme,

با برنامه سرویس جهانی بی بی سی،

The Why Factor.

The Why Factor صحبت می کند.

So, for example, if you imagine

بنابراین، برای مثال، اگر

three parties in a parliament,

سه حزب را در یک مجلس تصور کنید،

one big one and two small ones,

یکی بزرگ و دو حزب کوچک

you might think that naturally

، ممکن است فکر کنید که به طور

the most likely coalition is

طبیعی محتمل ترین ائتلاف،

the big party with either one

حزب بزرگ با یکی

of the two small ones, whereas,

از دو حزب کوچک است، در حالی که،

in fact, minimum winning

در واقع، حداقل

coalition prediction would

پیش‌بینی پیروزی در ائتلاف

suggest the two smaller ones

نشان می‌دهد که دو ائتلاف کوچکتر

should get together, if together

باید با هم جمع شوند، اگر با هم

they can reach more than

بتوانند به بیش از

50 percent of the seats,

50 درصد کرسی‌ها دست

because they can divide up

یابند، زیرا می‌توانند

the spoils between the two of them.

غنایم را بین این دو نفر تقسیم کنند.

Whereas, if either one

در حالی که اگر یکی

of them form a coalition

از آنها

with a big party, the big party

با یک حزب بزرگ ائتلاف کند، حزب بزرگ

would dominate, and they

مسلط می شود و

wouldn't get many of the

بسیاری از

spoils for themselves.

غنایم را برای خود به دست نمی آورند.

Professor Hicks recommends

پروفسور هیکس توصیه می کند

that smaller political parties

که احزاب سیاسی کوچکتر

get together - join together in

دور هم جمع شوند - در

a group to combine their power.

یک گروه به هم بپیوندند تا قدرت خود را ترکیب کنند.

These smaller parties could

این احزاب کوچکتر می

form a coalition - a collection

توانند یک ائتلاف تشکیل دهند - مجموعه ای

of different political groups

از گروه های سیاسی مختلف

who unite for a limited time

که برای مدت محدودی

to form a government.

برای تشکیل دولت متحد می شوند.

In human politics, making coalitions

در سیاست انسانی، ایجاد ائتلاف

improves your chances of

شانس شما را برای

winning an election.

پیروزی در انتخابات افزایش می دهد.

And in chimpanzee politics, coalitions

و در سیاست شامپانزه‌ها،

are a good way for young male chimps

ائتلاف‌ها راه خوبی برای شامپانزه‌های نر جوان است

to defeat the alpha male and

تا نر آلفا را شکست

divide up the spoils between themselves.

دهند و غنایم را بین خود تقسیم کنند.

Here, the word

در اینجا کلمه

spoils means the benefits

غنائم به معنای منافع

obtained by winning a war or

حاصل از پیروزی در جنگ یا قرار

being in a strong position.

گرفتن در موقعیت قوی است.

For ambitious alpha chimps

برای شامپانزه‌های آلفای جاه‌طلب

the spoils might include getting

، غنایم ممکن است شامل

first choice of food

انتخاب اول غذا

and female partners.

و شریک زن باشد.

While for human politicians'

در حالی که برای انسان

power can bring wealth and fame as well.

قدرت سیاستمداران می تواند ثروت و شهرت را نیز به همراه داشته باشد.

And there's something else

و چیز دیگری هم وجود دارد که

alpha chimpanzees and human

شامپانزه‌های آلفا و

politicians have in common -

سیاستمداران انسانی مشترک هستند -

they like to show their

آنها دوست دارند

softer side by kissing babies!

با بوسیدن نوزادان جنبه نرم‌تر خود را نشان دهند!

It looks like chimps and humans

به نظر می‌رسد شامپانزه‌ها و انسان‌ها

share many similar behaviours

رفتارهای مشابه زیادی

after all - which reminds me of

دارند - که من را به یاد

your quiz question, Neil.

سؤال مسابقه شما، نیل می‌اندازد.

Yes, in my quiz question

بله، در سوال مسابقه خود

I asked Sam how similar we are to chimps.

از سام پرسیدم که چقدر شبیه شامپانزه ها هستیم.

What did you say, Sam?

چی گفتی سام؟

I said that, biologically

من گفتم که از نظر بیولوژیکی

speaking, we're c) 99% the same.

، ج) 99٪ یکسان هستیم.

Which is... the correct answer!

پاسخ درست کدام است!

Well done, Sam - you're as

آفرین، سام - تو

clever as a chimp!

مثل یک شامپانزه باهوشی!

Ah, thanks, Neil!

آه، متشکرم، نیل!

And you're definitely not over the hill!

و مطمئناً بر فراز تپه نیستی!

Let's recap the vocabulary from

بیایید واژگان

today's programme about chimp politics,

برنامه امروز را در مورد سیاست شامپانزه‌ها مرور کنیم،

starting with alpha male - the most

از مرد آلفا شروع کنیم -

successful and powerful male in any group.

موفق‌ترین و قدرتمندترین مرد در هر گروه.

Over the hill is used to

بر فراز تپه برای

describe someone who is old

توصیف کسی که پیر است

and no longer useful or attractive.

و دیگر مفید یا جذاب نیست استفاده می شود.

Someone who is the power behind

کسی که قدرت پشت

the throne secretly controls

تاج و تخت است، مخفیانه

things but has no official power.

همه چیز را کنترل می کند اما هیچ قدرت رسمی ندارد.

Get together means join

جمع شدن یعنی به هم پیوستن به

together as a group.

عنوان یک گروه.

A coalition is when different

ائتلاف زمانی است که

political groups temporarily

گروه های سیاسی مختلف به طور موقت

unite to form a government.

برای تشکیل دولت متحد می شوند.

And finally, the spoils are

و در نهایت، غنایم،

benefits or advantages

منافع یا امتیازاتی است

gained by winning a war.

که با پیروزی در جنگ به دست می آید.

That's all for this programme.

این همه برای این برنامه است.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Goodbye!

خداحافظ!