BOX SET: English vocabulary mega-class! Learn 10 two-word English expressions in just 27 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I’m Feifei.

من فیفی هستم

And I'm Roy! Feifei, have you listened to

و من روی هستم! فیفی،

the latest song by my favourite band,

آخرین آهنگ گروه مورد علاقه من،

Dragon Tennis?

Dragon Tennis را گوش دادی؟

Dragon Tennis are a terrible band

Dragon Tennis یک گروه وحشتناک

who make dreadful music. Mic drop!

هستند که موسیقی وحشتناکی می سازند. رها کردن میکروفون

What?! I think the lead singer dropped

چی؟! فکر کنم خواننده اصلی

the microphone once.

یک بار میکروفون را رها کرد.

You can't hate them because of that!

به همین دلیل نمی توانید از آنها متنفر باشید!

No, Roy. We say 'mic drop' at the end of a

نه، روی.

sentence after we have made an impressive

بعد از اینکه

or pertinent point in a discussion,

در یک بحث به نکته تاثیرگذار یا مرتبطی اشاره

rendering the conversation over.

کردیم و مکالمه را به پایان برسانیم، در انتهای جمله می گوییم "میکرون افت".

Oh, so our conversation is finished?

اوه، پس صحبت ما تمام شد؟

OK. Well, that makes sense about

خوب. خوب، این در

the expression 'mic drop'.

مورد عبارت "ریزش میکروفون" منطقی است.

Yes, we can also use it after you've

بله، ما همچنین می‌توانیم از آن استفاده کنیم، بعد از اینکه

just finished roasting someone.

سرخ کردن کسی را تمام کردید.

Yes, for example: Feifei, your taste in

بله، به عنوان مثال: فیفی، سلیقه شما در

music is terrible which is why you don't

موسیقی وحشتناک است، به همین دلیل است که

appreciate Dragon Tennis. Mic drop!

قدردان تنیس دراگون نیستید. رها کردن میکروفون

Very good example, but not true.

مثال بسیار خوبی است، اما درست نیست.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

Your idea is the worst thing

ایده شما بدترین چیزی است

I've ever heard! Mic drop.

که تا به حال شنیده ام! رها کردن میکروفون

I can't believe he ended his

من نمی توانم باور کنم که او

message with 'mic drop'.

پیام خود را با "افت میکروفون" به پایان رساند.

He's so wrong and the discussion is not over!

او خیلی اشتباه می کند و بحث تمام نشده است!

This is undoubtedly the best game ever.

این بدون شک بهترین بازی تاریخ است.

Mic drop!

رها کردن میکروفون

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English, and we’re talking about

BBC Learning English است و ما در

the expression 'mic drop', which is commonly

مورد عبارت "ریزش میکروفون" صحبت می کنیم که

used at the end of a discussion when someone

معمولاً در پایان بحث زمانی که شخصی

makes a point that ends the conversation.

نکته ای را بیان می کند که مکالمه را پایان می دهد استفاده می شود.

Yes, it's quite common in messages or emails.

بله، در پیام ها یا ایمیل ها بسیار رایج است.

It's also seen with the verb 'perform'.

با فعل "انجام" نیز دیده می شود.

That's right: 'perform a mic drop'.

درست است: 'اجرای یک رها کردن میکروفون'.

I use this a lot when I'm discussing

من از این خیلی استفاده می کنم زمانی که در مورد

things with people and I know I'm right.

مسائلی با مردم بحث می کنم و می دانم که درست می گویم.

It's true that you say that a lot.

درسته که زیاد میگی

I think you've explained the

من فکر می کنم شما این

expression really well.

عبارت را خیلی خوب توضیح داده اید.

It's true! My job here is done. Mic drop!

درسته! کار من در اینجا تمام شده است. رها کردن میکروفون

Very good use of 'mic drop'.

استفاده بسیار خوب از "ریزش میکروفون".

What else shall we teach now?

حالا دیگه چی یاد بدیم؟

Nothing. I was serious when I said mic drop.

هیچ چی. وقتی گفتم میکروفن رو افت کردم جدی گفتم.

Bye.

خدا حافظ.

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Roy! Hey, Feifei, do you fancy doing

و من روی هستم! هی، فیفی، آیا دوست داری

some karaoke tonight with me and Rob?

امشب با من و راب کمی کارائوکه انجام دهی؟

No, I do not. The last time we went out with

نه من نمیکنم. آخرین باری که با راب بیرون رفتیم

Rob, you two managed to upset everyone.

، شما دو نفر توانستید همه را ناراحت کنید.

Everyone left. He is tone deaf!

همه رفتند. او ناشنوا است!

His singing is not that bad!

آواز خواندنش آنقدرها هم بد نیست!

His mum says he's got a lovely voice!

مامانش میگه صدای قشنگی داره!

No, Roy.

نه، روی.

While tone deaf can relate to someone who

در حالی که ناشنوایان می توانند با فردی که

can't hear notes and has difficulty singing –

نمی تواند نت ها را بشنود و در آواز خواندن مشکل دارد –

like you - it can also mean someone who

مانند شما – ارتباط برقرار کند، همچنین می تواند به معنای فردی باشد که

is unaware or insensitive to a situation.

نسبت به یک موقعیت بی اطلاع یا بی احساس است.

Ah, so you mean the fact that Rob

آه، پس منظور شما این واقعیت است که راب

said that he prefers cats during the

در جلسه سالانه رفاه سگ ها گفت که گربه ها را ترجیح می دهد

annual dog welfare meeting.

.

Yes, that was a bit off.

بله، کمی دور بود.

He always says the wrong

او همیشه

things at the wrong time!

چیزهای اشتباه را در زمان نامناسب می گوید!

He really is tone deaf.

او واقعاً ناشنوا است.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

People who say they've enjoyed

افرادی که می گویند از قرنطینه لذت برده اند،

lockdown can sound a bit tone deaf.

ممکن است کمی ناشنوا به نظر برسند.

So many people have lost their jobs.

بسیاری از مردم شغل خود را از دست داده اند.

We've all been working so hard.

همه ما خیلی سخت کار کرده ایم.

The boss seemed tone deaf when

وقتی رئیس

he rejected our pay rise.

افزایش حقوق ما را رد کرد، به نظر ناشنوا بود.

I can't believe Sarah said she

من نمی توانم باور کنم که سارا به آن فعالان گفت که

doesn't believe in global warming

به گرم شدن کره زمین اعتقادی ندارد

to those activists. She's tone deaf.

. او ناشنوا است

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English, and we're

BBC Learning English است، و ما در

talking about the expression 'tone deaf'.

مورد عبارت "تون ناشنوا" صحبت می کنیم.

It can be used to describe someone

می‌توان از آن برای توصیف کسی

who can't sing, but also has

که نمی‌تواند آواز بخواند استفاده کرد، اما

a secondary meaning that refers

یک معنای ثانویه نیز دارد که

to someone who can't understand

به کسی اشاره دارد که نمی‌تواند

the sensitive nature of a situation.

ماهیت حساس یک موقعیت را درک کند.

Yes. It's an interesting development of the meaning.

آره. این یک توسعه جالب از معنی است.

So, 'deaf' refers to someone who can't hear,

بنابراین، "ناشنوا" به کسی اطلاق می شود که نمی تواند بشنود،

while 'tone deaf' describes someone

در حالی که "ناشنوای تن" کسی را توصیف می کند

who can't hear different tones or sounds.

که نمی تواند صداها یا صداهای مختلف را بشنود.

Yes, that's right. And the new meaning

بله درست است. و معنای جدید

is for someone who says the wrong

برای کسی است که در زمان نامناسب

thing at the wrong time - like Rob.

چیزی را اشتباه می گوید - مانند راب.

Yes, it sometimes gets used to refer to

بله، گاهی اوقات به

authority figures who say something that seems

افراد مرجعی که حرفی می زنند که به نظر

to be out-of-touch with a certain situation.

می رسد خارج از یک موقعیت خاص باشد، عادت می کند.

That's right! And, Roy, please don't sing tonight.

درست است! و روی، لطفا امشب آواز نخوان.

You really are tone deaf when it comes to singing.

در مورد آواز خواندن واقعاً ناشنوا هستید.

Your singing makes dogs bark.

آواز شما باعث پارس شدن سگ ها می شود.

Yeah, maybe that's for the best.

بله، شاید این برای بهترین باشد.

But then I think the dogs just want

اما بعد فکر می کنم سگ ها فقط

to be in the same band as me.

می خواهند در گروه من باشند.

I could create a new band

من می توانم یک گروه جدید

called 'Roy and the Dogs'.

به نام "روی و سگ ها" ایجاد کنم.

I can't believe you just said that!

باورم نمیشه همین الان گفتی!

I just formed a band called

من به تازگی یک گروه به نام

'Feifei and the Cats'.

"Feifei and the Cats" تشکیل دادم.

Your comment was tone deaf.

نظر شما ناشنوا بود

Bye, Roy.

خداحافظ، روی.

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

There you go, Feifei, one

برو، فیفی، یک

skinny cappuccino for you.

کاپوچینوی لاغر برایت.

Thanks, Neil. It's good to get away

ممنون، نیل. دور شدن

from the office, and I like this cafe.

از دفتر خوب است و من این کافه را دوست دارم.

It's very stylish, for you!

برای شما بسیار شیک است!

I will take that as a compliment.

من آن را به عنوان یک تعریف می گیرم.

Now, shall we get down to business?

حالا دست به کار شویم؟

'Get down to business'?

"به کار مشغول شوید"؟

Do we have to talk about business?

آیا باید در مورد تجارت صحبت کنیم؟

I thought we'd forget about work,

فکر کردم کار را فراموش کنیم،

relax, talk about... your holiday plans.

استراحت کنیم، در مورد... برنامه های تعطیلات شما صحبت کنیم.

Where are you going this year?

امسال کجا میری؟

Sorry, Feifei, we need

ببخشید فیفی، باید

to talk shop for a minute.

یک دقیقه با هم صحبت کنیم.

Shoppping! I'd love to talk about shopping.

خرید! من دوست دارم در مورد خرید صحبت کنم.

No. Talk shop.

نه. فروشگاه گفتگو.

Which shop?

کدوم مغازه؟

Our shop. I mean our work.

مغازه ما منظورم کار ماست

To talk shop means to talk about work,

صحبت کردن به معنای صحبت کردن در مورد کار است،

even when you're not at work!

حتی زمانی که سر کار نیستید!

Oh right! And do we talk shop to just anyone?

درسته! و آیا ما فقط با کسی صحبت می کنیم؟

No, Feifei, just to the people we work with.

نه، فیفی، فقط به افرادی که با آنها کار می کنیم.

I don't think anyone else would be interested.

فکر نمی‌کنم کسی دیگر علاقه‌مند باشد.

Let's hear from some more

بیایید از چند نفر دیگر بشنویم

people who are 'talking shop’.

که «فروشگاه صحبت می‌کنند».

We went to the pub to celebrate Rob's

ما برای جشن تولد راب به میخانه رفتیم،

birthday but inevitably we started talking shop!

اما به ناچار شروع کردیم به صحبت کردن در فروشگاه!

I bumped into my boss on the train home

امشب در قطار خانه با رئیسم برخورد

tonight and he talked shop all the way to my stop.

کردم و او تا ایستگاه من از مغازه صحبت کرد.

We've been at work all day, let's all have

ما تمام روز سر کار بودیم، بیایید

some fun and not talk shop please!

همه خوش بگذرانیم و فروشگاه صحبت نکنیم لطفا!

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're talking

BBC Learning English است و ما در

about the phrase 'talk shop'.

مورد عبارت "فروشگاه گفتگو" صحبت می کنیم.

It means to talk to people you work with

به این معنی است که با افرادی که با آنها کار می کنید

about work, even when you're not at work.

در مورد کار صحبت کنید، حتی زمانی که سر کار نیستید.

So come on then, Neil.

پس بیا نیل.

Let's talk about work, if we have to.

بیایید در مورد کار صحبت کنیم، اگر لازم است.

Thanks. I brought you to this cafe so we could

با تشکر. من شما را به این کافه آوردم تا بتوانیم

talk about all the scripts I've got to write.

در مورد تمام فیلمنامه هایی که باید بنویسم صحبت کنیم.

You want me to write some scripts,

می خواهی چند فیلمنامه بنویسم،

that's why you bought me a coffee?

به همین دلیل برای من قهوه خریدی؟

Of course not. I just need some ideas for

البته که نه. من فقط به چند ایده

some authentic English phrases to write about.

برای نوشتن عبارات معتبر انگلیسی نیاز دارم.

That's why I needed to...

به همین دلیل نیاز داشتم که...

... talk shop.

... فروشگاه صحبت کنم.

Exactly.

دقیقا.

No! 'Talk shop', that's an English

نه! «فروشگاه گفتگو»، این یک عبارت انگلیسی است

phrase you can write about.

که می توانید درباره آن بنویسید.

Brilliant, Feifei! Wow, these

درخشان، فیفی! وای، این

scripts just write themselves.

فیلمنامه ها فقط خودشان می نویسند.

Fancy another coffee?

قهوه دیگری دوست دارید؟

Only if we stop talking shop!

فقط اگر ما دست از صحبت کردن فروشگاه!

Bye.

خدا حافظ.

Neil, what are you doing?

نیل، چه کار می کنی؟

That's the biggest spreadsheet I've ever seen!

این بزرگترین صفحه گسترده ای است که تا به حال دیده ام!

Hi, Feifei. Yes, just you wait.

سلام فیفی. بله فقط صبر کن

I'm developing a product that will

من در حال توسعه محصولی هستم که

revolutionise English teaching!

آموزش زبان انگلیسی را متحول خواهد کرد!

Great. So why are you looking at

عالی. پس چرا به

screens of numbers?

صفحه اعداد نگاه می کنید؟

Not numbers, data. Big data!

نه اعداد، داده ها. اطلاعات بزرگ!

This is what I need.

این چیزی است که من نیاز دارم.

And that is the expression we're

و این همان عبارتی است که

talking about in The English We Speak.

در The English We Speak در مورد آن صحبت می کنیم.

How do you plan to use this data?

چگونه می خواهید از این داده ها استفاده کنید؟

I haven't figured it out yet.

من هنوز متوجه نشدم

But that's not important.

اما این مهم نیست.

Everyone's talking about big data.

همه در مورد کلان داده ها صحبت می کنند.

It is a hot topic.

موضوع داغی است.

But big data is all about analysis.

اما کلان داده ها همه چیز در مورد تجزیه و تحلیل است.

You need to know what to do with all that data.

شما باید بدانید که با این همه داده چه کاری انجام دهید.

Right.

درست.

What you are looking at is a list of

آنچه شما نگاه می کنید لیستی

football scores from every country in 1987?!

از امتیازات فوتبال هر کشور در سال 1987 است؟!

Ah, yes. Not useful?

آه، بله. بی فایده؟

Sadly not! Let's listen to this

متاسفانه نه! بیایید به این

explanation of what big data actually is.

توضیح در مورد اینکه داده های بزرگ در واقع چیست گوش دهیم.

We are surrounded by data.

ما توسط داده ها احاطه شده ایم.

Every time we use social media, buy

هر بار که از رسانه های اجتماعی استفاده می کنیم،

something online, or even search

چیزی آنلاین می خریم، یا حتی

for information, we are creating data.

اطلاعاتی را جستجو می کنیم، در حال ایجاد داده هستیم.

Because there's so much of it,

از آنجایی که مقدار زیادی از آن وجود دارد،

and because it comes

و از آنجا که

in many forms, we call it big data.

به اشکال مختلف وجود دارد، ما آن را داده های بزرگ می نامیم.

Companies collect and analyse big data

شرکت ها کلان داده ها را جمع آوری و تجزیه و تحلیل می کنند

to discover hidden trends and patterns.

تا روندها و الگوهای پنهان را کشف کنند.

For example, online retailers use big data

به عنوان مثال، خرده فروشان آنلاین از داده های بزرگ استفاده می کنند

to learn what kinds of things customers like,

تا بدانند مشتریان چه چیزهایی را دوست دارند،

so they can suggest new products to buy.

بنابراین می توانند محصولات جدیدی را برای خرید پیشنهاد دهند.

You're listening to The English We

شما در حال گوش دادن به The English We

Speak from BBC Learning English.

Speak از BBC Learning English هستید.

Our expression in this

بیان ما در این

programme is 'big data'.

برنامه 'داده بزرگ' است.

So, Neil, how's your research going now?

خوب، نیل، تحقیقات شما در حال حاضر چگونه پیش می رود؟

Not well. It's hard to know where to start.

خوب نیست. سخت است بدانیم از کجا شروع کنیم.

Well, you'll probably need information

خب، احتمالاً به اطلاعاتی

on things like spending patterns on

در مورد مواردی مانند الگوهای هزینه در

language learning apps, key times users

برنامه‌های یادگیری زبان، زمان‌های کلیدی

log in and how long sessions last,

ورود کاربران و مدت زمان جلسات،

how demand varies by language level,

نحوه تغییر تقاضا بر اساس سطح زبان،

data on first languages, data on

داده‌های مربوط به زبان اول، داده‌هایی در مورد اینکه

which kind of content is most...

کدام نوع محتوا بیشتر است، نیاز خواهید داشت. ..

OK. Stop, stop, stop. I'm trying

خوب. بایست، بایست، بایست. من سعی می کنم

to write all this down. Feifei?

همه اینها را بنویسم. فیفی؟

Yes?

آره؟

Can I hire you as a big data analyst?

آیا می توانم شما را به عنوان یک تحلیلگر کلان داده استخدام کنم؟

Sorry, Neil, you're too late.

ببخشید نیل، خیلی دیر کردی.

I'm launching a product of my own.

من در حال راه اندازی یک محصول از خودم هستم.

It helps predict football scores.

این به پیش بینی امتیازات فوتبال کمک می کند.

In fact, I need a bit more data from...1987!

در واقع، من به اطلاعات بیشتری از ... 1987 نیاز دارم!

Well, I might just be able

خب، شاید بتوانم

to help you out there!

به شما کمک کنم!

Yes, I think you were actually

بله، فکر می‌کنم شما

looking at my screen earlier.

قبلاً به صفحه نمایش من نگاه می‌کردید.

Sorry! You know, I think I'll leave

متاسف! می دانید، من فکر می کنم

this big data stuff to the experts.

این اطلاعات کلان را به متخصصان می سپارم.

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

Roy, please will you sit down!

روی، لطفا بنشین!

It's really annoying with you

این واقعا آزاردهنده است که شما

always just standing there!

همیشه آنجا ایستاده اید!

No, I refuse to sit down!

نه، من حاضر نیستم بنشینم!

I haven't sat down for the whole week.

کل هفته ننشستم

I heard you talking about 'a sticking point'

من شنیدم که شما در مورد "یک نقطه گیر" صحبت

the other day, and after you played a joke

می کنید، و بعد از اینکه با

on me and glued me to the chair.

من شوخی کردید و مرا به صندلی چسباندید.

I will not sit down ever again!

من دیگر نمی نشینم!

No, Roy! 'A sticking point' refers to a

نه، روی! «نقطه گیر» به

problem or issue that prevents progress

مشکل یا موضوعی اشاره دارد که از پیشرفت

towards a goal or an agreement.

به سوی یک هدف یا توافق جلوگیری می کند.

I was talking about negotiating

داشتم در مورد

my new work contract.

قرارداد کاری جدیدم صحبت می کردم.

I think I should be given 'unicorn truffles'

فکر می کنم باید

everyday as part of the job.

هر روز به عنوان بخشی از کار به من «ترافل تک شاخ» داده شود.

Wait, so a sticking point in your new

صبر کنید، بنابراین یک نکته مهم در

contract is that you want unicorn truffles?

قرارداد جدید شما این است که شما ترافل تک شاخ می خواهید؟

Yes! I also asked for an eagle called Clive.

آره! من همچنین یک عقاب به نام کلایو خواستم.

But I want unicorn truffles.

اما من ترافل تک شاخ می خواهم.

That's a great idea.

ایده خیلی خوبی است.

I might ask for free unicorn truffles too.

ممکن است ترافل تک شاخ رایگان نیز بخواهم.

Sorry, Roy. That's only for amazing people

متاسفم، روی. این فقط برای افراد شگفت انگیزی

like me – now sit down and let's listen

مانند من است - حالا بنشینید و

to these examples.

به این مثال ها گوش دهید.

Trade tariffs were a sticking point

تعرفه های تجاری نقطه گیر

in the negotiations.

در مذاکرات بود.

Bob and Ahmed could not agree on the budget.

باب و احمد نتوانستند بر سر بودجه به توافق برسند.

The amount spent on stationery

مبلغی که برای لوازم التحریر خرج می

was a real sticking point.

شد، یک مشکل واقعی بود.

The amount of time it would take to build

مدت زمانی که برای

the railway was a sticking point when it

ساخت راه‌آهن صرف می‌شد، در هنگام امضای توافق‌نامه نهایی یک نقطه گیر بود

came to signing the final agreement.

.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we’re talking

BBC Learning English است و ما در

about the expression 'sticking point',

مورد عبارت "نقطه چسبندگی" صحبت می کنیم

which refers to an issue or problem that

که به موضوع یا مشکلی اشاره دارد که

blocks a negotiation or an agreement.

مانع از مذاکره یا توافق می شود.

I'm glad I could sit down.

خوشحالم که تونستم بشینم

I was getting really tired.

واقعا داشتم خسته میشدم

So, have you finally stopped

بنابراین، آیا بالاخره

playing your jokes around the office?

شوخی های خود را در دفتر کار متوقف کرده اید؟

Am I safe again?

آیا من دوباره امن هستم؟

Yes, I've stopped! You're safe!

بله، متوقف شدم! تو در امانی!

That's good, your jokes were a real

خیلی خوب است، شوخی های شما

sticking point in our friendship!

در دوستی ما یک نقطه چسبندگی واقعی بود!

Well, talking of sticking points, I'm off

خب، در مورد نکات چسبنده صحبت می کنم، من می روم

to negotiate my new contract and get some

تا قرارداد جدیدم را مذاکره کنم و تعدادی

of those unicorn truffles! And my eagle!

از آن ترافل های تک شاخ را تهیه کنم! و عقاب من!

I love unicorn truffles!

من عاشق ترافل تک شاخ هستم!

Well, there are some on that table over there.

خوب، تعدادی روی آن میز آنجا هستند.

You could have all of them, but sadly

شما می توانید همه آنها را داشته باشید، اما متاسفانه

you're stuck to a chair, again!!

دوباره به یک صندلی چسبیده اید!!

I got you again with my prank!! Bye Roy!

با شوخی بازم تو رو گرفتم!! خداحافظ روی!

Nooo!!!! Don't leave me stuck to a chair again!!!

نه !!!! بازم نذارم به صندلی بچسبم!!!

Feifei!? Oh, bye.

فیفی!؟ اوه، خداحافظ

Hello everyone. This is The English We Speak

سلام به همه. این انگلیسی ما

with me, Feifei.

با من صحبت می کنیم، فیفی.

And me, Rob.

و من، راب.

Hey, Feifei, this is all a bit weird, isn't it?

هی، فیفی، این همه کمی عجیب است، اینطور نیست؟

A bit weird? What do you mean?

کمی عجیب و غریب؟ منظورت چیه؟

Well, us not being in the same studio.

خوب، ما در یک استودیو نیستیم.

You not being able to make me a cup of tea.

تو نمیتونی برام یه فنجان چای درست کنی

Us not going out for lunch.

ما برای ناهار بیرون نمی رویم

It's not… it's not normal!

این نیست… طبیعی نیست!

It's certainly different, Rob.

مطمئناً متفاوت است، راب.

But it's good to have some time apart, isn't it?

اما خوب است که مدتی از هم دور باشیم، اینطور نیست؟

I don't know. It's not like it used to be.

من نمی دانم. مثل سابق نیست.

Things have changed.

اوضاع تغییر کرده است.

Well, Rob, this is the new normal.

خب، راب، این یک حالت عادی جدید است.

It's a new English expression that describes

این یک عبارت انگلیسی جدید است

the way people will live their lives during

که نحوه زندگی مردم را در طول

and after this coronavirus outbreak.

و بعد از شیوع این ویروس کرونا توصیف می کند.

Oh right. Does that mean I get

درسته. آیا این بدان معناست که من

some new examples as well?

چند نمونه جدید نیز دریافت می کنم؟

It does, and here they are.

این کار را می کند، و آنها اینجا هستند.

After lockdown, things won't be the same

پس از قرنطینه، همه چیز مثل قبل نخواهد بود

- we'll have to get used to a new normal.

- ما باید به یک وضعیت عادی جدید عادت کنیم.

Getting up at 6am and going for a run every

بیدار شدن در ساعت 6 صبح و رفتن برای دویدن هر

day is my new normal and it feels good.

روز طبیعی است و حس خوبی دارد.

The new normal means working from

نرمال جدید یعنی

home more and not going into the office.

بیشتر از خانه کار کنید و وارد دفتر نشوید.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English, and in this programme

BBC Learning English است و در این برنامه

we're learning about the expression 'new normal',

با عبارت "عادی جدید" آشنا می شویم

which describes the way people will live their

که نحوه

lives during and after the coronavirus outbreak.

زندگی مردم را در طول و بعد از شیوع ویروس کرونا توصیف می کند.

Rob, I'm sure we'll get used to the new normal.

راب، مطمئنم که به حالت عادی جدید عادت خواهیم کرد.

Sometimes it's good to change our routine.

گاهی اوقات خوب است که روال خود را تغییر دهیم.

Yes, but I like my routine: go to the office,

بله، اما من کارهای روتین خود را دوست دارم: به دفتر بروم،

drink tea, eat biscuits, talk to you, go for lunch.

چای بنوشم، بیسکویت بخورم، با شما صحبت کنم، برای ناهار بروم.

Hmmm, maybe the 'new' normal will be

هوم، شاید "جدید" عادی

good for your health and your work.

برای سلامتی و کار شما مفید باشد.

Come on, Feifei, there must be something

بیا فیفی، حتما چیزی

about old normal that you miss?

در مورد عادی قدیمی هست که دلت برایش تنگ شده؟

Let me have a think... making you tea,

بگذار فکر کنم... برایت چای درست کنم،

listening to your stories, giving you

به داستان

my biscuits - no, I think I'll get used to the

هایت گوش کنم، بیسکویت هایم را به تو بدهم - نه، فکر می کنم به

new normal - and so should you, Rob.

حالت عادی جدید عادت خواهم کرد - و تو هم همینطور، راب.

OK, Feifei. I'll give it a try.

باشه فیفی من آن را امتحان می کنم.

Now, I'd better go and do some work.

حالا بهتره برم یه کار انجام بدم

Wow! That's not normal.

وای! این طبیعی نیست.

That sounds like a new Rob! Bye.

به نظر یک راب جدید است! خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Rob.

و من، راب.

We may sound a little different.

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم.

That’s because we are not able to record in our

این به این دلیل است که ما قادر به ضبط در

normal studios during the coronavirus pandemic.

استودیوهای معمولی خود در طول همه گیری ویروس کرونا نیستیم.

Now, Rob, why are you wearing those

حالا، راب، چرا

funny rubber shoes today?

امروز آن کفش های لاستیکی خنده دار را می پوشی؟

Well, it’s in preparation for today’s phrase, Feifei!

خوب، این در حال آماده شدن برای عبارت امروز است، فیفی!

What? Our English expression today

چی؟ اصطلاح انگلیسی امروز

has nothing to do with wearing shoes!

ما ربطی به پوشیدن کفش ندارد!

Ah, but these are special rubber shoes to

آه، اما اینها کفش های لاستیکی مخصوصی هستند که

stop me sliding down any slippery slopes.

مانع از سر خوردن من از سراشیبی های لغزنده می شوند.

That is what we’re talking about, isn’t it?

این همان چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم، اینطور نیست؟

Hmm, well sort of but it’s not really about

هوم، خیلی خوب، اما واقعاً این نیست که

slipping down a slope – only metaphorically.

از یک سراشیبی سرازیر شوید - فقط به صورت استعاری.

Right, so it has got something to do with

درست است، پس ربطی

easily descending downhill into something?

به پایین آمدن آسان از سرازیری در چیزی دارد؟

Yep. We describe a situation that is getting

بله ما وضعیتی را که در حال بدتر شدن است

worse and will end in disaster unless it is

و تا زمانی که متوقف نشود، به فاجعه ختم می

stopped, as a slippery slope.

شود، به عنوان یک شیب لغزنده توصیف می کنیم.

Listen to these examples.

به این مثال ها گوش کنید.

Having a glass of wine with your dinner is

خوردن یک لیوان شراب همراه با شام

a slippery slope – you’ll end up finishing

بسیار لغزنده است -

the whole bottle by the end of the evening.

تا آخر شب تمام بطری را تمام می کنید.

Juan was on a slippery slope to getting

خوان در شیب لغزنده ای برای

the sack when he started missing

گرفتن گونی بود که شروع به از دست دادن

important meetings with clients.

جلسات مهم با مشتریان کرد.

He’s on the slippery slope to failure if he

اگر ضرب الاجل وظایفش را از دست بدهد، در مسیر لغزنده شکست قرار

keeps missing the deadlines for his assignments.

دارد.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘a slippery slope’, which describes a

"یک شیب لغزنده" صحبت می کنیم که وضعیتی را توصیف می

situation that is only going to get worse.

کند که فقط بدتر می شود.

It’s basically a situation or problem

این اساسا یک موقعیت یا مشکل است

that is going downhill!

که در حال سقوط است!

OK, so I won’t be needing these

خوب، پس من به این

slip-resistant shoes, then.

کفش های ضد لغزش نیازی نخواهم داشت.

Hmm, but they are very comfortable.

هوم، اما آنها بسیار راحت هستند.

I might keep wearing them actually.

در واقع ممکن است به پوشیدن آنها ادامه دهم.

Oh no, Rob, it’ll be a slippery slope.

اوه نه، راب، این یک سراشیبی لغزنده خواهد بود.

Why’s that?

چرا؟

Well, if you keep wearing them without socks…

خوب، اگر آنها را بدون جوراب بپوشید...

…everyone will laugh at me?

... همه به من خواهند خندید؟

No, your feet will smell and then nobody

نه، پاهایت بو می دهند و دیگر کسی

will want to sit next to you!

نمی خواهد کنارت بنشیند!

Charming! Well it’s a good job I’m self-isolating!

جذاب! خوب این کار خوبی است که من در حال خود انزوا هستم!

Bye, Feifei.

خداحافظ فیفی

Bye, Rob.

خداحافظ راب

Hello and welcome to The English

سلام و به فیفی، به The English

We Speak with me, Feifei.

We Speak with me خوش آمدید.

And me, Neil. Nice coat you were

و من، نیل. اتفاقا کت خوبی

wearing this morning, by the way.

که امروز صبح پوشیدی.

Thanks! In this programme we have

با تشکر! در این برنامه

an expression which describes a

عبارتی داریم که

certain kind of shopper who likes to

نوع خاصی از خریداران را توصیف می کند که دوست دارند

return items they've bought and

اقلامی را که خریده

get their money back.

اند برگردانند و پول خود را پس بگیرند.

What's wrong with that?

چه اشکالی دارد؟

Nothing if there's a problem with the items

اگر مشکلی در مورد اقلام وجود داشته باشد، هیچ مشکلی وجود ندارد،

but shops, particularly online retailers

اما فروشگاه ها، به ویژه خرده فروشان آنلاین

say they're losing lots of money because

می گویند که پول زیادی از دست می دهند زیرا

people are regularly returning items –

مردم مرتباً اقلام را

possibly even after they're used them.

پس می دهند - احتمالاً حتی پس از استفاده از آنها.

They're called 'serial returners'.

آنها را "بازگردانان سریال" می نامند.

And this isn't about breakfast cornflakes is it?

و این در مورد کورن فلکس صبحانه نیست؟

No, Neil. The 'serial' in this

نه نیل «سریال» در این

expression means 'repeat'.

عبارت به معنای «تکرار» است.

You might have heard the expression a 'TV serial'.

شاید اصطلاح «سریال تلویزیونی» را شنیده باشید.

It means there are many episodes.

یعنی اپیزودهای زیادی وجود دارد.

And that was a nice new coat you

و این یک کت جدید خوب

had on yesterday, by the way, Feifei.

بود که دیروز پوشیدی، اتفاقا فیفی.

Oh, thanks.

آه، ممنون.

Very different from the one you were

بسیار متفاوت از

wearing the day before that…

لباسی که روز قبل

and the day before that.

و روز قبل پوشیده بودید.

What are you suggesting, Neil?

چه پیشنهادی داری نیل؟

Oh, nothing, nothing… shall we hear some examples

اوه، هیچی، هیچی... آیا ما چند نمونه

of our expression 'serial returner'?

از عبارت "بازگردان سریال" را بشنویم؟

Oh no, this customer has sent back an

اوه نه، این

order for the fifth time this month.

مشتری برای پنجمین بار در این ماه سفارشی را پس فرستاده است.

If we don't block these serial returners,

اگر این بازگردانندگان سریال را مسدود نکنیم،

we're going to go out of business!

از کار خارج می شویم!

I buy about £400 worth of clothes every month.

من هر ماه حدود 400 پوند لباس می خرم.

No way! You must be rich.

به هیچ وجه! تو باید پولدار باشی

Not really. I return about £300 worth.

نه واقعا. من حدود 300 پوند برمی گردم.

I'm one of those serial returners.

من یکی از آن بازگشت کنندگان سریال هستم.

And in business news, online clothes

و در اخبار کسب و کار، فروشگاه‌های آنلاین لباس

shops are introducing new measures

اقدامات جدیدی را ارائه

to make it harder for so-called serial

returners to get refunds on their orders.

می‌کنند تا بازپرداخت سفارش‌های خود را برای بازگشت‌کنندگان سریالی سخت‌تر کنند.

You're listening to The English We Speak

شما در حال گوش دادن به The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English هستید.

In this programme, we're looking at

در این برنامه، ما

the expression 'serial returner'.

به عبارت "بازگردان سریال" نگاه می کنیم.

It's used to talk about people who return

این برای صحبت در مورد افرادی استفاده می شود که

lots of items they've bought – usually online.

بسیاری از اقلامی را که خریداری کرده اند - معمولاً به صورت آنلاین - برمی گردانند.

So, as I was saying, you've had a nice new

بنابراین، همانطور که گفتم، شما در ماه گذشته هر روز یک کت جدید زیبا پوشیده اید

coat on every day for the last… well, month.

.

Did you win the lottery?

آیا در لاتاری برنده شدید؟

No, there is a perfectly innocent explanation.

نه، یک توضیح کاملاً بی گناه وجود دارد.

Yes, you're a serial returner, aren't you?

بله، شما یک بازگشت دهنده سریال هستید، نه؟

Absolutely not! I just knew we were

قطعا نه! من فقط می‌دانستم که

going to make this programme on the

قرار است این برنامه را با

expression 'serial returner' and thought I

عبارت «بازگردان سریال» بسازیم و فکر

needed to do a little… research.

کردم باید کمی تحقیق کنم.

Ha! It's very important to do

ها! خیلی مهم است که

proper research, I agree.

تحقیق درست انجام شود، موافقم.

Bye!

خدا حافظ!

Now, which one's your favourite?

حالا کدام یک مورد علاقه شماست؟

The pea-green one with the furry collars.

سبز نخودی با یقه های خزدار.

Are you going to keep it?

آیا قصد دارید آن را حفظ کنید؟

Nah, too expensive!

نه، خیلی گرونه!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

We may sound a little different.

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم.

That’s because we are not able to record in our

این به این دلیل است که ما نمی توانیم در

normal studios during the coronavirus outbreak.

استودیوهای معمولی خود در طول شیوع ویروس کرونا ضبط کنیم.

There has been a lot of discussion about

در مورد

self-isolation and staying at home,

خود انزوا و در خانه ماندن بحث های زیادی شده است

and in this programme we have an

و در این برنامه

expression to talk about the stress

بیانی داریم تا در مورد استرسی

you may feel in that situation.

که ممکن است در آن شرایط احساس کنید صحبت کنیم.

That’s right Feifei. Today, we’re going

درست است فیفی. امروز، ما قصد

to talk about ‘cabin fever’.

داریم در مورد "تب کابین" صحبت کنیم.

Cabin fever is the reaction to feeling

تب کابین واکنشی است به احساس

trapped or isolated in a building for too long.

گیر افتادن یا انزوا طولانی مدت در ساختمان.

It can be really stressful.

می تواند واقعا استرس زا باشد.

This expression probably comes from people

این عبارت احتمالاً ناشی از

being trapped and not able to leave a

گرفتار شدن افرادی است که نمی توانند

small wooden house known as a cabin.

خانه چوبی کوچکی را که به عنوان کابین شناخته می شود ترک کنند.

The may not have been able to leave due

ممکن است به دلیل

to extreme weather conditions like

شرایط آب و هوایی شدید مانند

a snowstorm, as these buildings are often

طوفان برف نتواند آنجا را ترک کند، زیرا این ساختمان ها

found on mountains or hills.

اغلب در کوه ها یا تپه ها یافت می شوند.

People can become sad, restless and

افراد ممکن است غمگین، بی قرار و

even lack concentration.

حتی عدم تمرکز شوند.

They may also get food cravings,

آنها همچنین ممکن است هوس غذایی پیدا کنند

which in turn may lead to weight changes.

که به نوبه خود ممکن است منجر به تغییر وزن شود.

That’s right. It’s a really serious thing,

درست است. این یک چیز واقعاً جدی است

and it can cause you to suffer from anxiety.

و می تواند باعث شود که شما از اضطراب رنج ببرید.

Which is why we’re going to tell you some

به همین دلیل است که ما قصد داریم مواردی را به شما بگوییم

things that experts say you can do to help

که کارشناسان می‌گویند می‌توانید برای کمک به

you cope with cabin fever.

مقابله با تب کابین انجام دهید.

Yes, we’ll let you know right after these

بله، ما بلافاصله بعد از این

examples using the words ‘cabin fever’.

مثال ها با استفاده از کلمات "تب کابین" به شما اطلاع خواهیم داد.

I started to suffer from cabin fever after

من بعد از دو هفته در خانه گیر کردم از تب کابین رنج می

I was stuck at home for two weeks.

بردم.

Some scientists think that cabin fever is

برخی از دانشمندان فکر می کنند که تب کابین

linked to the feeling of claustrophobia

با احساس کلاستروفوبیا

– the fear of being in closed places.

- ترس از قرار گرفتن در مکان های بسته - مرتبط است.

He said he felt really anxious and that

او گفت که واقعاً احساس اضطراب می‌کند و

he was suffering from cabin fever after

بعد از

not being able to leave his house.

اینکه نمی‌توانست خانه‌اش را ترک کند، از تب کابین رنج می‌برد.

He also said he had gained weight.

او همچنین گفت که وزنش افزایش یافته است.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘cabin fever’, which is the feeling of

«تب کابین» صحبت می کنیم، که احساس

stress from isolation that some people experience

استرس ناشی از انزوا است که برخی از افراد

when they stay in a building for an extended time.

زمانی که برای مدت طولانی در یک ساختمان می مانند، تجربه می کنند.

But apparently there are some ways that you

اما ظاهراً

can cope if you’re suffering from cabin

اگر از تب کابین رنج می برید، راه هایی وجود دارد که می توانید با آن کنار بیایید

fever, aren’t there Feifei?

، آیا فیفی وجود ندارد؟

That’s right. One of the first things they

درست است. یکی از اولین کارهایی که آنها

say to do is to set regular meal times, so

می گویند این است که زمان های منظمی برای وعده های غذایی خود تنظیم کنید، تا حدی

kind of like a routine – much like you would

مانند یک روال - بسیار شبیه به این

have if you were going to work.

که اگر قرار بود سر کار باشید.

Yes, this helps regularity and limits

بله، این به منظم بودن کمک می کند و

binge eating and weight issues.

پرخوری و مشکلات وزن را محدود می کند.

Also, it’s important to try and stimulate your mind.

همچنین، مهم است که سعی کنید ذهن خود را تحریک کنید.

Things like television are OK for distraction,

چیزهایی مانند تلویزیون برای حواس پرتی مناسب هستند،

but they don’t overly stimulate you.

اما بیش از حد شما را تحریک نمی کنند.

Something like reading a book may be

چیزی مانند خواندن کتاب ممکن است

more interesting and keep your mind active.

جالب تر باشد و ذهن شما را فعال نگه دارد.

Yes, and doing things like puzzles or crosswords

بله، و انجام کارهایی مانند پازل یا جدول کلمات متقاطع

can also help. I really enjoy doing quizzes online.

نیز می تواند کمک کننده باشد. من واقعا از انجام آزمون های آنلاین لذت می برم.

Also, you should make sure your friends and families

همچنین، باید مطمئن شوید که دوستان و

are coping if they are in the same situation.

خانواده‌هایتان در صورتی که در موقعیت مشابهی قرار دارند، با این وضعیت کنار بیایند.

Absolutely. A phone call to someone to check on

کاملا. تماس تلفنی با شخصی برای بررسی

them may really help them, and you can also

آنها ممکن است واقعاً به او کمک کند، و همچنین می‌توانید

give them the same advice we’re giving you now.

همان توصیه‌ای را که اکنون به شما می‌دهیم به او بدهید.

Finally, it’s important to set goals.

در نهایت، تعیین اهداف مهم است.

Try to achieve things in your day to keep you focussed.

سعی کنید در روز به چیزهایی برسید تا تمرکزتان را حفظ کنید.

You could even make weekly goals depending

حتی می توانید بسته

on how long your isolation will be for.

به مدت زمان انزوای خود، اهداف هفتگی داشته باشید.

Hey, why not try writing a book?

هی، چرا سعی نمی کنی کتاب بنویسی؟

That’s an idea. Bye, Roy.

این یک ایده است. خداحافظ، روی.

Bye.

خدا حافظ.

Hello I'm Feifei and this is

سلام من فیفی هستم و

The English We Speak.

این انگلیسی ما صحبت می کنیم.

And hello, this is Rob. And it's an important

و سلام، این راب است. و امروز یک

day in the office today, isn't it Feifei?

روز مهم در دفتر است، فیفی نیست؟

Err, is it?

اشتباه است؟

Yes, it is! Remember that big project

بله همینطور است! آن پروژه بزرگی را

we've all been working on?

که همه ما روی آن کار کرده ایم به خاطر دارید؟

Errr. A big project?

اشتباه کرد یک پروژه بزرگ؟

Yes, well it's crunch time.

بله، خوب وقت بحران است.

Oh great, I'm starving. I'll get my crisps.

اوه عالی من دارم از گرسنگی میمیرم من چیپسم رو میگیرم

No, I didn't say 'lunch time'.

نه، نگفتم "وقت ناهار".

I know. You said 'crunch time': time to

میدانم. گفتید "زمان کرانچ": زمان

start crunching these delicious crisps.

شروع به ترد کردن این چیپس های خوشمزه است.

I love crisps.

من عاشق چیپس هستم.

No, no, I didn't mean it's time to crunch crisps.

نه، نه، منظورم این نبود که وقت ترد کردن چیپس است.

Crunch time is an important or critical time when

زمان بحران زمانی مهم یا حیاتی است که

a decisive or difficult decision has to be made.

در آن باید تصمیمی قاطع یا دشوار گرفته شود.

And it's crunch time for our big project.

و زمان بحران برای پروژه بزرگ ما فرا رسیده است.

If you say so, Rob. Why don't I

اگر اینطور می گویی، راب. چرا من

finish these crisps while we hear some

این تردها را تمام نمی‌کنم در حالی که

examples of the expression 'crunch time'?

نمونه‌هایی از عبارت «زمان کرانچ» را می‌شنویم؟

We've reached crunch time in our relationship.

ما به زمان بحرانی در رابطه خود رسیده ایم.

I'm going to ask my boyfriend to move in with me.

من از دوست پسرم می خواهم که با من زندگی کند.

I wonder what he'll say?

تعجب می کنم که او چه خواهد گفت؟

The team are doing well but come crunch

تیم خوب کار می کند، اما در زمان بحران

time, will they score that vital goal?

، آیا آنها آن گل حیاتی را به ثمر خواهند رساند؟

It's crunch time for us tomorrow.

فردا زمان بحران ماست

That's when we find out if our building

آن وقت است که متوجه می شویم آیا

plans have been approved.

نقشه های ساختمانی ما تایید شده است یا خیر.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

We're finding out about the expression

ما در حال یافتن عبارت

'crunch time', which describes an important

"زمان بحرانی" هستیم، که یک لحظه مهم را

moment in a situation where a difficult

در موقعیتی توصیف می کند که باید یک

or decisive decision has to be made.

تصمیم دشوار یا تعیین کننده گرفته شود.

But, Rob, I'm still not clear why it's crunch

اما، راب، من هنوز نمی دانم که چرا زمان بحران

time for our big office project?

برای پروژه بزرگ اداری ما فرا رسیده است؟

Come on, Feifei, you know, the project

بیا فیفی، می دانی، پروژه ای

we've been working on for months.

که ماه ها روی آن کار می کردیم.

Oh, you mean the biscuit project?

اوه، منظور شما پروژه بیسکویت است؟

Exactly! We have to decide today which

دقیقا! امروز باید تصمیم

biscuits we're going to buy for our meetings.

بگیریم که برای جلساتمان چه بیسکویتی بخریم.

And if we don't order them today, we won't

و اگر امروز آنها را سفارش ندهیم،

have anything to eat in tomorrow's meeting.

در جلسه فردا چیزی برای خوردن نخواهیم داشت.

So, Rob, your crunch time is just about

بنابراین، راب، زمان کرانچ شما دقیقاً

what you'll be crunching tomorrow.

همان چیزی است که فردا خواهید داشت.

You really need to change your priorities.

شما واقعا باید اولویت های خود را تغییر دهید.

I think I've reached 'crunch time' in this programme.

فکر می کنم در این برنامه به "زمان بحران" رسیده ام.

What's that? You've got a big decision to make?

آن چیست؟ آیا تصمیم بزرگی برای گرفتن دارید؟

Yes, to finish this programme or finish my crisps?

بله، این برنامه را تمام کنم یا تردهایم را تمام کنم؟

Ah, shall we just eat the crisps?

آه، آیا فقط چیپس را بخوریم؟

OK. Bye.

خوب. خدا حافظ.

Bye. Pass them over then! Mmm.

خدا حافظ. پس از آنها عبور کنید! ممم

Thank you so much for watching this video.

خیلی ممنون که این ویدیو را تماشا کردید.

I hope you enjoyed it.

امیدوارم ازش لذت برده باشی.

We have many more exciting videos to help you

ما ویدیوهای هیجان انگیز بیشتری داریم که به شما کمک می کند

improve your English so be sure to subscribe to our

زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید، بنابراین حتماً در کانال ما مشترک شوید تا از

channel to get the full experience of our YouTube channel

تجربه کامل کانال یوتیوب

See you there!

ما برخوردار شوید.