BOX SET: English vocabulary mega-class! Learn 10 three-word English expressions in just 23 minutes!

Hello this is The English We Speak

سلام این The English We Speak

with me Feifei and joining me is Rob.

with me Feifei است و راب به من می پیوندد.

Hello Rob.

سلام راب

Hello. Now, I was thinking.

سلام. حالا داشتم فکر میکردم

You always start the programme.

شما همیشه برنامه را شروع می کنید.

It's never me.

این هرگز من نیستم.

That's right, I have always started the programme.

درست است، من همیشه برنامه را شروع کرده ام.

That's the way I like it.

این روشی است که من دوست دارم.

Really? And you always introduce the examples.

واقعا؟ و شما همیشه نمونه ها را معرفی می کنید.

I do Rob, it's just the way I like to do it

من راب را انجام می دهم، این دقیقاً همان راهی است که من دوست دارم انجامش دهم

and I know what's best.

و می دانم بهترین کار چیست.

Hmm, you do you.

هوم، شما انجام می دهید.

I do me?

من انجام دهم؟

No. You do you. It means you do your own thing.

نه. یعنی کار خودت رو انجام میدی

You know your own mind and

شما ذهن خود را می دانید و

you probably won't change.

احتمالاً تغییر نخواهید کرد.

You do you?

شما آیا شما؟

Hmm, yes thanks for clearing that up Rob.

هوم، بله متشکرم برای پاک کردن راب.

I guess you're right.

حدس میزنم حق با شماست

Thanks but can I introduce the examples today please?

متشکرم، اما می‌توانم نمونه‌ها را امروز معرفی کنم؟

No.

نه.

Look, we can agree on this.

ببین، ما می توانیم در این مورد به توافق برسیم.

You do you and we'll talk about this again later.

شما انجام دهید و ما بعداً دوباره در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد.

I told my girlfriend to do more exercise

به دوست دخترم گفتم بیشتر ورزش کند،

but she wouldn't listen so I told her:

اما او گوش نمی داد، بنابراین به او گفتم:

"You do you, I'm off for a run".

"تو انجام می دهی، من برای دویدن رفتم".

I like the way you do you.

من روشی که شما با شما انجام می دهید را دوست دارم.

You stick to what you think is right and are

شما به آنچه فکر می کنید درست است پایبند هستید و

not influenced by what other people's comments.

تحت تأثیر نظرات دیگران قرار نمی گیرید.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English and

از BBC Learning English است و

we're talking about the expression 'you do you',

در مورد عبارت «شما انجام می‌دهید» صحبت می‌کنیم،

which can be said to someone to mean they

که می‌توان به کسی گفت که به این معناست که

always behave in the same way and they won't change.

همیشه به یک روش رفتار می‌کند و تغییری نمی‌کند.

Of course Rob, I couldn't do things your way.

البته راب، من نتونستم کارها رو به روش تو انجام بدم.

Oh, why?

آه، چرا؟

You're always late so it's best if I start the programme.

شما همیشه دیر می‌آیید، بنابراین بهتر است برنامه را شروع کنم.

And there's another reason why I always do me.

و دلیل دیگری وجود دارد که چرا من همیشه من را انجام می دهم.

I'm always right.

همیشه حق با من است.

Oh, in that case maybe I can do you too?

اوه، در این صورت شاید من هم بتوانم شما را انجام دهم؟

It's ok Rob, it's best if you do you and I'll do me.

اشکالی ندارد راب، بهتر است تو این کار را انجام دهی و من انجام دهم.

Who me? This is very confusing.

من کی؟ این خیلی گیج کننده است.

I'll tell you what you can do.

من به شما می گویم که چه کاری می توانید انجام دهید.

You can finish the programme because I've got to go. Bye!

می‌توانید برنامه را تمام کنید، زیرا من باید بروم. خدا حافظ!

Right, that's all for this The English We Speak. Bye.

درست است، این همه برای این انگلیسی ما صحبت می کنیم. خدا حافظ.

Feifei, where have you gone?

فیفی کجا رفتی؟

Welcome to The English We Speak.

به انگلیسی ما صحبت می کنیم خوش آمدید.

I'm Neil.

من نیل هستم.

And I'm Feifei.

و من فیفی هستم.

You're a pretty polite person, aren't you, Feifei?

تو خیلی آدم مودبی هستی، نه فیفی؟

Well, thanks. I don't know. I try to be!

خوب ممنون. من نمی دانم. سعی می کنم باشم!

That was a very polite answer!

پاسخ بسیار مودبانه ای بود!

But sometimes we want to say things that are

اما گاهی اوقات می‌خواهیم چیزهایی بگوییم که

very honest, or that others  might not want to hear.

بسیار صادقانه هستند، یا ممکن است دیگران مایل به شنیدن آن نباشند.

For example, I ask you: "Do I look tired today?"

به عنوان مثال از شما می پرسم: آیا امروز خسته به نظر می رسم؟

Well, I could directly say:

خوب، من می توانم مستقیماً بگویم:

"Yes, you do look a bit tired."

"بله، شما کمی خسته به نظر می رسید."

Or you could start with this

یا می توانید با این

slang expression 'not gonna lie'.

عبارت عامیانه "دروغ نمی گویم" شروع کنید.

Not gonna lie Feifei, you do look a little tired.

فیفی دروغ نمی گویم، کمی خسته به نظر می آیی.

I know, I need to get to bed earlier!

میدونم باید زودتر بخوابم!

'Gonna' of course, is short for 'going to'.

البته، «گونا» مخفف «رفتن به» است.

Using this phrase indicates that you're

استفاده از این عبارت نشان می دهد که شما

choosing to be honest rather than polite.

صداقت را به جای مودب انتخاب می کنید.

It's not only used for honest criticism,

این نه تنها برای انتقاد صادقانه استفاده می شود

we might also use it before something

، بلکه ممکن است قبل از چیزی

we're very proud of,

که به آن بسیار افتخار می کنیم

or something we boast about.

یا چیزی که به آن افتخار می کنیم از آن استفاده کنیم.

For example: I love recording these programmes.

به عنوان مثال: من عاشق ضبط این برنامه ها هستم.

Though I'm not gonna lie, I'm the

اگرچه دروغ نمی گویم، اما

best presenter in this team.

بهترین مجری این تیم هستم.

Woah, that's enough. I'm sure everyone

وای بسه مطمئنم همه

listening agrees that I'm the best presenter.

گوش می دهند که من بهترین مجری هستم.

Of course you're a fantastic presenter, Feifei.

البته تو مجری فوق العاده ای هستی فیفی.

Just an example!

فقط یک مثال!

Talking of examples, let's hear a few more.

در مورد مثال صحبت می کنیم، اجازه دهید چند مورد دیگر را بشنویم.

Fancy coming round for dinner tomorrow?

دوست دارید فردا برای شام بیایید؟

Absolutely. If you're making your famous roast?

کاملا. اگر در حال درست کردن کباب معروف خود هستید؟

Oh yes. Not gonna lie, it's  the best roast in town!

آه بله. دروغ نمی گویم، این بهترین کباب شهر است!

Slow down! You really are a terrible

آهسته! تو واقعا راننده وحشتناکی هستی

driver Mark, not gonna lie.

مارک، قرار نیست دروغ بگویی.

Not gonna lie, I absolutely love my job.

دروغ نمی گویم، من کاملاً عاشق کارم هستم.

I feel so happy when I walk through

وقتی هر روز از در دفتر رد می شوم خیلی خوشحال می شوم

the office door every day.

.

That last example sounds just like me.

این مثال آخر دقیقاً شبیه من است.

Especially as I'm (coughs) the best presenter.

به خصوص که من (سرفه) بهترین مجری هستم.

OK, OK, that joke is getting old now.

باشه، باشه، اون جوک الان داره قدیمی میشه.

You're right. OK, one more thing.

حق با شماست. باشه یه چیز دیگه

This phrase 'not gonna lie'...

این عبارت "دروغ نخواهم گفت"...

Yes?

بله؟

Not gonna lie, I think some people use it too much!

دروغ نمی گویم، فکر می کنم برخی افراد بیش از حد از آن استفاده می کنند!

Yes, it's become a popular phrase on social media.

بله، این یک عبارت محبوب در شبکه های اجتماعی شده است.

Usually accompanied by a photo of someone

معمولاً با عکسی از شخصی

on holiday at the beach with a post saying:

در تعطیلات در ساحل همراه است که در آن پستی نوشته شده است:

"Not gonna lie, it's stunning here!"

"دروغ نمی گویم، اینجا خیره کننده است!"

The kind of post that makes me feel

پستی که

jealous when I'm stuck in the office.

وقتی در دفتر گیر می کنم حسادت می کنم.

But I thought you loved your job?!

اما من فکر کردم تو عاشق کارت هستی؟!

Oh, I do.

اوه، من.

And yes, you are a very good presenter, Neil.

و بله، شما مجری بسیار خوبی هستید، نیل.

That makes me feel much better, not gonna lie.

این به من احساس خیلی بهتری می دهد، نمی خواهم دروغ بگویم.

Bye. Bye.

خدا حافظ. خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

We may sound a little different.

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم.

That’s because we are not able to record in our

این به این دلیل است که ما نمی توانیم در

normal studios during the coronavirus outbreak.

استودیوهای معمولی خود در طول شیوع ویروس کرونا ضبط کنیم.

In this programme, we have a phrase that

در این برنامه، عبارتی داریم که

means to keep talking about something,

به معنای ادامه صحبت کردن در مورد چیزی است،

usually in a boring or annoying way.

معمولاً به روشی خسته کننده یا آزاردهنده.

You kept talking about some band this morning.

امروز صبح مدام در مورد گروهی صحبت می کردی.

What were you banging on about?

به چه چیزی می زدی؟

What do you mean ‘banging on’?

منظورت از "تپ زدن" چیه؟

I wasn’t hitting anything this morning with a pan!

امروز صبح با تابه به چیزی نمی زدم!

I was just talking about music with Neil.

من فقط در مورد موسیقی با نیل صحبت می کردم.

Exactly! You were talking about it so much,

دقیقا! شما خیلی در مورد آن صحبت می کردید

and I was trying to work.

و من سعی می کردم کار کنم.

‘Banging on about something’ isn’t literal,

«تپ زدن در مورد چیزی» به معنای واقعی کلمه نیست،

and why would you mention a pan?!

و چرا به یک ماهیتابه اشاره می کنید؟!

It means you were talking about something

یعنی در مورد چیزی صحبت

to a level that it became annoying.

می کردید تا حدی که آزاردهنده شد.

Ahhh, the way in which you kept talking about

آهان، روشی که مدام در مورد

that film ‘Unicorns Eat Bananas in the Stars’!

آن فیلم «تک شاخ ها در ستاره ها موز می خورند» صحبت می کردید!

You banged on about it so much last

هفته گذشته آنقدر در مورد آن صحبت کردید

week that people left the room.

که مردم اتاق را ترک کردند.

That film is amazing.

آن فیلم شگفت انگیز است.

Feifei, you kept giving people spoilers, and

فیفی، تو مدام به مردم اسپویل می‌دادی، و

nobody went to see the film in the end because

در آخر هیچ‌کس به دیدن فیلم نرفت،

you kept banging on about

چون مدام در مورد

everything that happened.

هر اتفاقی که افتاده بود سر و صدا می‌کردی.

Well, that’s your opinion, Roy.

خب، این نظر شماست، روی.

Anyway, let’s listen to these examples.

به هر حال بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

My friend keeps banging on about where he’s

دوست من

going to go when he buys his new car.

وقتی ماشین جدیدش را می‌خرد، مدام به این فکر می‌کند که قرار است کجا برود.

It’s really frustrating.

واقعا ناامید کننده است.

That person on the bus was really annoying.

آن شخص در اتوبوس واقعاً آزاردهنده بود.

She kept banging on about

او مدام در مورد

how the prices had gone up.

چگونگی افزایش قیمت ها صحبت می کرد.

Will you please stop banging on about my project!?

آیا لطفاً از سر زدن به پروژه من دست بردارید!؟

If you think you could do a better job,

اگر فکر می کنید می توانید کار بهتری انجام دهید،

you can do my work for me.

می توانید کار من را برای من انجام دهید.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘bang on about something’, which is used

"bang on about something"

to say that someone is talking about something

صحبت می کنیم که برای گفتن اینکه شخصی در مورد چیزی آنقدر صحبت می کند

so much that it is annoying or irritating.

که آزاردهنده یا آزاردهنده است استفاده می شود.

Sorry, Feifei. I didn’t mean to say you

ببخشید فیفی من نمی خواستم

were banging on about that film.

بگویم شما در مورد آن فیلم به شدت انتقاد می کنید.

Everyone did love your enthusiasm about it.

همه شور و شوق شما را در مورد آن دوست داشتند.

I’m sorry too, Roy. I just wanted to know

من هم متاسفم، روی. من فقط می خواستم

more about the band you were talking about,

در مورد گروهی که شما در مورد آن صحبت می کردید بیشتر بدانم،

so I found it annoying that I didn’t understand.

بنابراین برایم آزاردهنده بود که متوجه نشدم.

Ah, well, next I’ll tell you more about it.

آه، خوب، در ادامه بیشتر در مورد آن به شما خواهم گفت.

That’s OK. I think I’ve heard enough about

این اشکالی ندارد. فکر می کنم یک عمر به اندازه کافی در مورد

your taste in music for one lifetime,

سلیقه شما در موسیقی شنیده ام،

but thanks anyway. Bye, Roy.

اما به هر حال ممنون. خداحافظ، روی.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

In this programme, we have an expression

در این برنامه، عبارتی داریم

which describes when someone has read the

که توصیف می کند زمانی که شخصی

message you’ve sent them, but hasn’t replied.

پیامی را که شما برای او ارسال کرده اید خوانده است، اما پاسخی نداده است.

That reminds me, Roy, did you get my

این به من یادآوری می کند، روی، آیا

message yesterday?

پیام من را دیروز دریافت کردی؟

Oh… yes, I did. I read it and then

اوه… بله، انجام دادم. من آن را خواندم و بعد

totally forgot to answer you.

کاملاً فراموش کردم به شما پاسخ دهم.

Was it something important?

چیز مهمی بود؟

I can’t believe it! You completely ignored

من نمی توانم آن را باور کنم! شما

my message. I got left on read!

پیام من را کاملا نادیده گرفتید. من مانده ام در خواندن!

What’s the colour ‘red’ got to do with

رنگ "قرمز" چه ربطی به

the fact I forgot to reply?

این واقعیت دارد که فراموش کردم پاسخ بدهم؟

Red is actually my favourite colour.

قرمز در واقع رنگ مورد علاقه من است.

Not red the colour, but ‘read’ as in the past of ‘read’.

رنگ قرمز نیست، اما «خوانده» مانند گذشته «خوانده» است.

Ahh, got you.

آه، متوجه شدم

Sorry, I didn’t mean to leave you on read.

متاسفم، نمی خواستم شما را در خواندن رها کنم.

It’s just I was in the middle of something…

فقط من وسط یه چیزی

and then I got distracted… and then…

بودم… و بعد حواسم پرت شد… و بعد…

OK. Roy. I understand! What was so

باشه. روی. من میفهمم! چه چیزی آنقدر

important that you couldn’t reply?

مهم بود که نتوانستید پاسخ دهید؟

I was eating a really nice banana

من داشتم یک موز خیلی خوب می

and then I just forgot… sorry.

خوردم و بعد فراموش کردم... ببخشید.

That’s a terrible excuse.

این یک بهانه وحشتناک است.

It’s a good thing we’re friends or I

این خیلی خوب است که ما با هم دوست هستیم یا

might think you were ignoring me.

ممکن است فکر کنم شما مرا نادیده می‌گیرید.

Anyway, let’s listen to these examples.

به هر حال بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

I can’t believe I was left on read.

من نمی توانم باور کنم که در خواندن مانده ام.

I sent him a message and I can see

من به او پیام دادم و می توانم ببینم

he’s looked at it, but he hasn’t replied!

که او به آن نگاه کرده است، اما او پاسخی نداده است!

My partner always leaves me on read.

شریک زندگی من همیشه مرا در حال خواندن رها می کند.

They get really distracted and

آنها واقعاً حواسشان پرت می شود و

then don't message me back.

بعد به من پیام نمی دهند.

You shouldn’t assume the worst

if you get left on read.

اگر در خواندن رها شوید، نباید بدترین را تصور کنید.

If someone reads your message

اگر شخصی پیام شما را بخواند

and doesn’t reply, they might be really

و پاسخی ندهد، ممکن است واقعاً

busy and planning to respond later.

مشغول باشد و قصد دارد بعداً پاسخ دهد.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we’re talking

BBC Learning English است و ما در

about the expression ‘left on read’.

مورد عبارت "لفت در خواندن" صحبت می کنیم.

We use this when someone has

زمانی از این استفاده می‌کنیم که شخصی

read a message but hasn’t replied.

پیامی را خوانده اما پاسخی نداده است.

So, were you really eating a banana

بنابراین، آیا واقعاً موز می‌خوردید

and that’s why you left me on read?

و به همین دلیل مرا رها کردید که مطالعه کنم؟

Yeah, sorry. Well, I was also playing video

آره ببخشید خب، من هم داشتم بازی های ویدیویی انجام می دادم

games which might have been the main reason.

که شاید دلیل اصلی آن بود.

Ha, I knew it! Well the next time I want

ها، من آن را می دانستم! خب دفعه بعد که می‌خواهم

to offer you free tickets to the ‘Rob’s

به شما بلیت‌های رایگان

Rolling Biscuit’ rock concert, hopefully

کنسرت راک Rob's Rolling Biscuit را ارائه دهم،

you’ll reply and not just leave me on read!

امیدوارم پاسخ دهید و فقط خواندن من را رها نکنید!

What!?! Free tickets?! Let me read the message

چی!؟! بلیط رایگان؟! بگذار دوباره پیام را بخوانم

again! Can I still have the tickets?

! آیا هنوز می توانم بلیط ها را داشته باشم؟

Sorry, it’s too late now. I gave them to Neil.

ببخشید الان خیلی دیره آنها را به نیل دادم.

He didn’t leave me on read. Bye, Roy.

او مرا در خواندن رها نکرد. خداحافظ، روی.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

And Neil, we have a musical expression.

و نیل، ما یک بیان موسیقی داریم.

Do you like rock music?

آیا موسیقی راک را دوست دارید؟

Rock. Yeah I love it.

سنگ. بله عاشقش هستم.

Really?

واقعا؟

Yeah, when I was younger I was in a rock band.

بله، وقتی جوانتر بودم در یک گروه راک بودم.

We had it all: long hair, loud guitars,

ما همه چیز را داشتیم: موهای بلند، گیتارهای بلند،

even louder drums, leather... all that jazz!

حتی درام های بلندتر، چرم... آن همه جاز!

Jazz? Hang on, was it a jazz or a rock band?!

جاز؟ صبر کن، این یک گروه جاز بود یا یک گروه راک؟!

Aha, very funny. 'All that jazz' is our phrase.

آها خیلی خنده داره "همه آن جاز" عبارت ماست.

And it has nothing to do with jazz.

و هیچ ربطی به جاز ندارد.

Indeed, it simply means 'and so on',

در واقع، به سادگی به معنای «و غیره»

or 'and other similar things'.

یا «و چیزهای مشابه دیگر» است.

You often use it after listing things.

شما اغلب پس از فهرست کردن چیزها از آن استفاده می کنید.

For example: I love Christmas dinner.

به عنوان مثال: من عاشق شام کریسمس هستم.

You've got turkey, Brussels sprouts, roast potatoes,

شما بوقلمون، کلم بروکسل، سیب‌زمینی کبابی،

gravy, all that jazz. It's just great.

سس و آن همه جاز دارید. این فقط عالی است.

You're not wrong. I love all that jazz too.

تو اشتباه نمیکنی. من هم آن همه جاز را دوست دارم.

And now you've made my mouth water,

و حالا دهنم را آب کردی،

so let's take a break and listen to these examples.

پس بیایید کمی استراحت کنیم و به این مثال‌ها گوش کنیم.

I had a super lazy weekend.

آخر هفته فوق العاده تنبلی داشتم.

I woke up late, got some coffee, went for a walk

دیر از خواب بیدار شدم، قهوه خوردم، قدم زدم

watched a couple of movies, all that jazz.

و چند فیلم تماشا کردم، آن همه جاز.

It was great.

عالی بود.

I don't read celebrity gossip.

من شایعات افراد مشهور را نمی خوانم.

You know: who's going out with who,

می دانید: چه کسی با چه کسی بیرون می رود،

who got plastic surgery, all that jazz.

چه کسی جراحی پلاستیک کرده است، این همه موسیقی جاز.

I'm just not interested!

من فقط علاقه ای ندارم!

It's often used in a list of unpleasant or boring things.

اغلب در فهرستی از چیزهای ناخوشایند یا خسته کننده استفاده می شود.

For example: This morning I cleaned the whole

به عنوان مثال: امروز صبح کل خانه را تمیز کردم

house: washing, scrubbing, vacuuming, all that jazz!

: شستن، شستشو، جاروبرقی، آن همه جاز!

Yes, by using "jazz" to describe dull things,

بله، استفاده از "جاز" برای توصیف چیزهای کسل کننده

it's ironic and brings some humour.

، کنایه آمیز است و باعث طنز می شود.

It does, Feifei. Especially when we compare

این کار را می کند، فیفی. به خصوص زمانی که

it with the phrase to "jazz up".

آن را با عبارت "jazz up" مقایسه می کنیم. برای مثال

You can 'jazz up an outfit' or

می‌توانید «یک لباس جاز» یا

'jazz up a meal' for example,

«یک وعده غذایی جاز» کنید،

which means to make something

که به معنای ساختن چیزی

more interesting and even glamorous.

جالب‌تر و حتی جذاب‌تر است.

Before we go, we should of course mention

قبل از رفتن، البته باید به

the phrase is also the name of a song from the

این جمله اشاره کنیم که نام آهنگی از

1975 Broadway musical, Chicago.

موزیکال 1975 برادوی، شیکاگو است.

Fancy singing it for us, Neil?

دوست داری برای ما بخوانی، نیل؟

Oh well, I really couldn't.

اوه، واقعاً نتوانستم.

After all, I was in a rock band, not a jazz band!

بالاخره من در یک گروه راک بودم نه یک گروه جاز!

What about you, Feifei?

تو چی فیفی؟

Err, maybe next time. I can't remember the words!

اره شاید دفعه بعد کلمات را به خاطر نمی آورم!

Excuses, excuses! Bye for now.

بهانه، بهانه! فعلا خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Neil.

Hello, I'm Feifei. All well, Neil?

من نیل هستم.

سلام من فیفی هستم. خوب نیل؟

Um, not great, Feifei.

ام، عالی نیست، فیفی.

What's up?

چه خبر؟

I'm just so done with writing this report.

من با نوشتن این گزارش تمام شده ام.

You're done with it? You've finished?

شما با آن تمام شده است؟ تموم کردی؟

I wish. The opposite. Lots more to do.

من آرزو می کنم. مخالف. کارهای بیشتری برای انجام دادن

So you're not done yet?

پس شما هنوز تمام نشده اید؟

No, sadly. If you say you're 'so done with' something,

نه متاسفانه اگر می گویید با چیزی «خیلی تمام شده»، به

it means you are irritated and bored by it!

این معنی است که از آن عصبانی و بی حوصله شده اید!

It's often a task that you don't want to do.

این اغلب کاری است که شما نمی خواهید آن را انجام دهید.

Indeed. For example, I could say:

در واقع. به عنوان مثال، می توانم بگویم:

"I'm so done with recording with Neil."

"من کار ضبط با نیل را به پایان رساندم."

Well, you could say it, Feifei.

خوب، شما می توانید آن را بگویید، فیفی.

But it wouldn't be true!

اما این درست نخواهد بود!

Of course it's not true. Let's hear some examples.

البته این درست نیست. بیایید چند نمونه بشنویم.

I need a new job. I'm so done with delivering pizza.

من به یک کار جدید نیاز دارم. من با تحویل پیتزا تمام شده‌ام.

I need to get to bed earlier.

باید زودتر بخوابم

I'm so done with feeling like a zombie every day.

من از این که هر روز مثل یک زامبی هستم تمام شده ام.

I'm so done with learning Hungarian.

من با یادگیری زبان مجارستانی تمام شده ام.

The grammar is so hard!

گرامر خیلی سخته!

So Neil, do you need some help with the report?

بنابراین نیل، آیا برای گزارش به کمک نیاز دارید؟

That's kind. I just need to sit down, focus,

این مهربان است. فقط باید بنشینم، تمرکز کنم

and write the thing. It's just boring.

و موضوع را بنویسم. این فقط خسته کننده است.

If you like, we can swap.

اگه دوست داشتی میتونیم تعویض کنیم

I'm making an incredibly dull spreadsheet right now.

من در حال حاضر یک صفحه‌گسترده فوق‌العاده کسل‌کننده درست می‌کنم.

Wow. Sounds great.

وای. عالیه.

I'm so done with it.

من با آن تمام شده است.

Tell you what. Let's work hard all afternoon

بهت بگم چیه بیایید تمام بعدازظهر را سخت کار کنیم

and then treat ourselves to dinner.

و سپس شام را پذیرایی کنیم.

Done! Which means, of course,

انجام شده! که البته

that I agree to your suggestion.

با پیشنهاد شما موافقم.

Perfect. Bye for now.

کامل. فعلا خداحافظ.

See you later!

بعدا میبینمت!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Neil and joining me in this programme is Feifei.

من نیل هستم و فیفی به من در این برنامه می‌پیوندد.

Hi.

سلام.

Beautiful day today, isn't it?

امروز روز قشنگیه، نه؟

Blazing sunshine.

آفتاب سوزان.

It's so warm.

خیلی گرمه

Yes it is, and luckily for you, your shift

بله همینطور است و خوشبختانه شیفت شما

is finished after this programme, isn't it?

بعد از این برنامه تمام شده است، اینطور نیست؟

Yep! But you have to stay here till

بله! اما شما باید تا

evening on the late shift.

غروب در شیفت آخر اینجا بمانید.

Ahhh I'm off to the park to enjoy the sun.

آهان من به پارک می روم تا از آفتاب لذت ببرم.

I'd better buy some sun cream, eh?

بهتر است کرم ضد آفتاب بخرم، نه؟

Don't rub it in!

آن را مالش نده!

OK. See you later.

خوب. بعدا میبینمت.

Two hours later.

دو ساعت بعد.

My word, Neil! What's happened to you?

حرف من نیل! چه اتفاقی برای شما افتاده است؟

You look like a lobster!

شبیه خرچنگ هستی!

It's very hot and sunny out there.

بیرون خیلی گرم و آفتابی است.

But what about the sun cream?

اما در مورد کرم ضد آفتاب چطور؟

You told me 'not to rub it in' Feifei!

تو به من گفتی به فیفی نکش!

OK, I think I need to explain something.

باشه فکر کنم باید یه چیزی توضیح بدم

We use the expression 'to rub something in'

when a person keeps mentioning

زمانی که فردی مدام چیزی را ذکر می

something another person wants to forget.

کند که شخص دیگری می خواهد فراموش کند، از عبارت "مالیدن چیزی به داخل" استفاده می کنیم.

When I said 'don't rub it in' I was fed up of

وقتی گفتم "مالش نکن" از

hearing about your wonderful afternoon in

شنیدن در مورد بعد از ظهر فوق العاده شما

the sun while I'm stuck here in the office!

در زیر آفتاب خسته شده بودم، در حالی که من اینجا در دفتر گیر کرده ام!

Ah. So I actually should have rubbed

آه بنابراین من در واقع باید

in this sun cream. Let's hear some examples.

در این کرم ضد آفتاب مالیده می شدم. بیایید چند نمونه بشنویم.

Don't rub it in. I know you beat me at tennis but

آن را مالش نده. می دانم که تو در تنیس مرا شکست دادی،

you don't have to keep mentioning the score.

اما لازم نیست مدام امتیاز را ذکر کنی.

Carlos got into Oxford but I didn't.

کارلوس وارد آکسفورد شد اما من نشد.

That's bad enough, but he keeps rubbing

این به اندازه کافی بد است، اما او

it in by talking about it all the time.

مدام در مورد آن صحبت می کند.

This is The English We Speak

این The English We Speak است

and in this programme we're

و در این برنامه در حال

learning the phrase to 'rub it in'.

یادگیری عبارت "rub it in" هستیم.

If a person 'rubs it in', it means they keep mentioning

اگر شخصی «آن را بمالد»، به این معنی است که دائماً چیزی را ذکر می‌کند

something another person wants to forget.

که شخص دیگری می‌خواهد فراموش کند.

I want to forget that I've got such a terrible sunburn.

می خواهم فراموش کنم که دچار آفتاب سوختگی وحشتناکی شده ام.

Well I won't rub it in and talk about

خوب من آن را نمی مالیم و در مورد

that sun cream you should have...

کرم ضد آفتابی که باید...

... should have rubbed in.

... باید می مالید صحبت نمی کنم.

Thanks Feifei.

ممنون فیفی.

Ouch!

آخ!

Bye!

خدا حافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به فیفی، به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy.

و من، روی.

In this programme, we have an expression

در این برنامه، تعبیری

to describe when someone is very tired

برای توصیف زمانی داریم که فردی بسیار خسته است

and has used all their energy.

و تمام انرژی خود را به کار برده است.

It can also be used for things when

همچنین می تواند برای

they’re out of battery or fuel.

چیزهایی که باتری یا سوخت آنها تمام شده است استفاده شود.

Speaking of which, Roy, you look exhausted!

وقتی صحبت از آن شد، روی، شما خسته به نظر می رسید!

Thanks, Feifei! Do I look that bad?

با تشکر، فیفی! آیا من آنقدر بد به نظر می رسم؟

I do feel tired though!

هرچند احساس خستگی می کنم!

Roy, you look like you’re running on fumes.

روی، به نظر می‌رسی که از دود می‌روی.

You mean my car has run out of petrol?

یعنی بنزین ماشینم تموم شده؟

I usually say my car is running on fumes

من معمولا وقتی سوزن بنزین خالی است می گویم ماشینم با دود کار

when the fuel needle shows empty

می کند

but somehow the car keeps going!

اما به نوعی ماشین به حرکت ادامه می دهد!

Yes, the phrase ‘running on fumes’ does relate

بله، عبارت «دویدن روی دود» به خودروها مربوط می شود،

to cars but we also use it to talk about people!

اما ما از آن برای صحبت در مورد مردم نیز استفاده می کنیم!

You look like you have no energy,

به نظر می رسد که انرژی ندارید،

so you’re running on fumes!

بنابراین در حال دود کردن هستید!

I suppose I am. It must be all the hard work

من فکر می کنم من هستم. باید تمام

I’m doing to help people learn English.

تلاش من برای کمک به مردم در یادگیری زبان انگلیسی باشد.

Hard work?! I saw you sleeping

کار سخت؟! روز قبل دیدم

at your desk the other day!

پشت میزت میخوابی!

Exactly! I was so tired and running

دقیقا! آنقدر خسته بودم و

on fumes that I fell asleep!

از دود می دویدم که خوابم برد!

Hmmm anyway, let’s listen to these examples.

به هر حال هوم، بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

He’s been working so hard at work recently,

او اخیراً در محل کار بسیار سخت کار کرده است،

he’s running on fumes. I’m worried about him.

او در حال دود است. من نگران او هستم.

Towards the end of the match, the footballer

در اواخر مسابقه، فوتبالیست

said she was running on fumes.

گفت که در حال دویدن است.

I was running on fumes yesterday.

دیروز داشتم روی دود می دویدم.

I couldn’t concentrate in the meeting.

نمی توانستم در جلسه تمرکز کنم.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

We’re talking about the expression

ما در مورد عبارت

‘running on fumes’, which describes a situation

"دویدن روی دود" صحبت می کنیم، که موقعیتی را توصیف می کند

where you have no energy, but you keep going.

که در آن شما انرژی ندارید، اما ادامه می دهید.

So why else are you so tired?

پس چرا اینقدر خسته ای؟

Well, I have a baby and he cries a lot.

خب من بچه دارم خیلی گریه میکنه

I spend all night looking after

تمام شب را به مراقبت از

him, so I have no energy.

او می گذرانم، بنابراین انرژی ندارم.

Ahhh, that makes sense. Why didn’t you call

آهان، این منطقی است. چرا

me to say you you’d be in work later?

با من تماس نگرفتی که بعداً سر کار بیای؟

Well my phone was running out of battery.

خب باتری گوشیم تموم شده بود

It was running on fumes.

روی دود کار می کرد.

Sounds like everything in your life is

به نظر می رسد همه چیز در زندگی شما

running on fumes! You. your car, your phone!

در حال دود است! شما. ماشین شما، تلفن شما!

True, but I’m really impressed you compared

درست است، اما من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم که

me with a car earlier. If I were a car, I’d

قبلاً من را با یک ماشین مقایسه کردید. اگر من یک ماشین بودم،

probably be a really expensive sports car.

احتمالاً یک ماشین اسپورت واقعاً گران قیمت بودم.

Roy, if you were a car, you probably wouldn’t

روی، اگر ماشین بودی، احتمالاً

even have all four wheels. Bye!

حتی هر چهار چرخ را نداشتی. خدا حافظ!

Bye.

خدا حافظ.

Hello I'm Feifei and welcome to

سلام من فیفی هستم و به

The English We Speak.

The English We Speak خوش آمدید.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

You're looking pleased with yourself, Rob.

تو از خودت راضی به نظر میرسی، راب.

Oh I am. I've just booked these dirt cheap,

اوه من هستم. من به تازگی این خاک را ارزان رزرو کرده

I mean really cheap, flights to Ibiza!

ام، یعنی واقعاً ارزان، پروازهای ایبیزا!

Wonderful!

فوق العاده!

Look at the price: 20 pounds return!

به قیمت نگاه کنید: 20 پوند بازگشت!

That means extra money to spend on

این یعنی پول اضافی برای صرف

food, drink and partying.

غذا، نوشیدنی و مهمانی.

Let's have a look… hold on.

بیایید نگاهی بیندازیم... دست نگه دارید.

The basic price is 20 pounds but look

قیمت پایه 20 پوند است اما

at the tax you have to pay on top.

به مالیاتی که باید پرداخت کنید نگاه کنید.

One hundred pounds!

صد پوند!

Eh? Let me see. You're right.

آه؟ بذار ببینم. حق با شماست.

Grrr, I hate paying tax.

گررر، من از پرداخت مالیات متنفرم.

I guess you could say it's a necessary evil.

من حدس می زنم می توانید بگویید که این یک شر ضروری است.

Hmm, you could say that, if you

هوم، می‌توان گفت، اگر

mean it's something bad that can't be

منظورتان چیز بدی است که نمی‌توان

avoided, and you have to accept it in

از آن اجتناب کرد و باید آن را بپذیرید

order to achieve a good result.

تا به یک نتیجه خوب برسید.

That's exactly what I meant, Rob.

دقیقا منظورم همین بود، راب.

If it can't be avoided, like paying tax on a

اگر نمی توان از آن اجتناب کرد، مانند پرداخت مالیات بر

plane ticket, then it's a necessary evil.

بلیط هواپیما، پس شر ضروری است.

Let's hear some examples, shall we?

بیایید چند نمونه بشنویم، درست است؟

For me, exams are a necessary evil.

برای من امتحان یک شر ضروری است.

You have to do them to get a place at university.

باید آنها را انجام دهید تا جایی در دانشگاه بگیرید.

Sitting in traffic for hours is a necessary evil

if I want to drive to the seaside on a public holiday!

اگر بخواهم در تعطیلات رسمی به سمت ساحل رانندگی کنم، ساعت ها در ترافیک نشستن یک شر ضروری است!

I hate running, but having to exercise is a

من از دویدن متنفرم، اما

necessary evil if I want to stay fit and healthy.

اگر بخواهم تناسب اندام و سالم بمانم، ورزش کردن یک شر ضروری است.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're finding

BBC Learning English است و ما در حال

out about the phrase 'a necessary evil'.

یافتن عبارت "یک شر ضروری" هستیم.

It describes something that you have to

چیزی را توصیف می کند که شما باید آن را

accept in order to achieve something else.

بپذیرید تا به چیز دیگری برسید.

And Rob, that tax on your plane ticket is unavoidable

و راب، این مالیات بر بلیط هواپیما شما اجتناب ناپذیر است

– so not so cheap now, is it?

– پس الان آنقدر ارزان نیست، درست است؟

No. Less money for eating, drinking and partying.

نه. پول کمتر برای خوردن، نوشیدن و مهمانی.

Can you get a refund?

آیا می توانید بازپرداخت دریافت کنید؟

Stay at home and eat, drink and party?

در خانه بمانیم و بخوریم، بنوشیم و مهمانی بگیریم؟

I could but if I stayed at home, there's another

من می‌توانستم، اما اگر در خانه بمانم، شر ضروری دیگری وجود دارد

necessary evil I have to deal with.

که باید با آن مقابله کنم.

What's that?

آن چیست؟

I'll have to spend more time with you.

من باید زمان بیشتری را با شما بگذرانم.

Hmm! What time is your flight exactly?

هوم! پرواز شما دقیقا ساعت چند است؟

What? Did I say something wrong?

چی؟ چیز اشتباهی گفتم؟

Bye.

Bye bye.

خدا حافظ.

خداحافظ.

Welcome to The English We Speak.

به انگلیسی ما صحبت می کنیم خوش آمدید.

It's Feifei here with Rob, and we're

اینجا فیفی با راب است و

in a bit of a rush.

ما کمی عجله داریم.

Yes, yes, I've hurt my foot and we've

بله، بله، پایم صدمه دیده و

got to get to hospital. Ouch!

باید به بیمارستان برسیم. آخ!

Ooh, it looks nasty Rob – all red and swollen.

اوه، راب بد به نظر می رسد - همه قرمز و متورم است.

It was a good job I was driving by when you hurt it.

وقتی به آن صدمه زدی، کار خوبی بود که با آن رانندگی می‌کردم.

Yes yes, thanks for the lift, Feifei.

بله بله، متشکرم برای آسانسور، فیفی.

But it really is hurting, so could

اما واقعاً دردناک است

you step on it, please?

، لطفاً می توانید روی آن قدم بگذارید؟

What?

چی؟

Step on it!

پا روی آن بگذار!

Oh, OK. If you say so.

آهان باشه. اگر شما بگویید.

Oww! That was painful, what did you do that for?

اوه! دردناک بود، برای چه این کار را کردی؟

You said 'step on it'.

تو گفتی "پاشو برو"

I thought that was an odd request, but I did.

فکر می کردم این درخواست عجیبی بود، اما انجام دادم.

No, Feifei! I meant drive faster –

نه فیفی! منظورم این بود که سریع‌تر رانندگی کنید -

that's what 'step on it' means.

این همان معنایی است که «بر روی آن قدم بگذارید».

It's what you say to someone to ask them to hurry.

این چیزی است که شما به کسی می گویید تا از او بخواهید عجله کند.

That hurt so much.

که خیلی درد داشت

Oops, sorry! Right, well hold on tight, Rob.

اوه متاسفم! درست است، راب، محکم نگه دار.

I will step on it while we hear some examples.

من روی آن قدم می گذارم در حالی که نمونه هایی را می شنویم.

Taxi! Could you take me to the station, please?

تاکسی! لطفاً می توانید مرا به ایستگاه ببرید؟

And could step on it? I'm late!

و آیا می تواند روی آن قدم بگذارد؟ من دیر کردم!

Our coach told us to step on it if we

سرمربی ما به ما گفت که اگر

wanted to get to the match on time.

می‌خواهیم به موقع به مسابقه برسیم، پا بگذاریم.

Please step on it, otherwise we're

لطفا پاشو بذار

going to miss the plane.

وگرنه هواپیما رو از دست میدیم.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're finding

BBC Learning English است و ما در حال

out about the phrase 'step on it', which

یافتن عبارت "step on it" هستیم که

means 'go faster' or 'hurry up'.

به معنای "سریعتر برو" یا "عجله کن".

Well, we're nearly at the hospital, Rob.

خوب، ما تقریباً در بیمارستان هستیم، راب.

Good good, because my foot hurts so much.

خوبه چون پام خیلی درد میکنه

I need urgent medical attention.

من نیاز به مراقبت فوری پزشکی دارم.

How exactly did you hurt it?

دقیقا چطور بهش آسیب زدی؟

I was playing football and another

من داشتم فوتبال بازی می کردم و

player stepped on my big toe. It was so painful.

بازیکن دیگری روی انگشت شست پایم پا گذاشت. خیلی دردناک بود

What! So you've got me to 'step on it' –

چی! بنابراین شما مجبورید من را «پا بگذارم» -

and drive at high speed – because

و با سرعت بالا رانندگی کنم - چون

someone stepped on your big toe?

کسی روی انگشت شست پا شما پا گذاشته است؟

This isn't an emergency, Rob, you can get out and walk.

این یک اورژانس نیست، راب، می‌توانید بیرون بروید و راه بروید.

Urgh, that's not very nice.

اوه، این خیلی خوب نیست.

You had better step on it, Rob.

بهتره پاشو بذاری راب

The casualty department shuts in five minutes. Bye.

بخش تلفات بعد از پنج دقیقه تعطیل می‌شود. خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Thank you so much for watching this video.

خیلی ممنون که این ویدیو را تماشا کردید.

I hope you enjoyed it.

امیدوارم ازش لذت برده باشی.

We have many more exciting videos to help you

ما ویدیوهای هیجان انگیز بیشتری داریم که به شما کمک می کند

improve your English so be sure to subscribe to our

زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید، بنابراین حتماً در کانال ما مشترک شوید تا از

channel to get the full experience of our YouTube channel

تجربه کامل کانال YouTube

See you there!

ما برخوردار شوید.