14 Expressions Even Native English Speakers Get Wrong

Hi, everybody.

سلام به همه.

Welcome back to www.engvid.com.

به www.engvid.com بازگردید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

Today's video is a little bit special.

ویدیوی امروز کمی خاص است.

The main purpose is to help you feel comfortable with your mistakes.

هدف اصلی این است که به شما کمک کند با اشتباهات خود احساس راحتی کنید.

Now, why can I make you feel comfortable with your mistakes?

حالا چرا می توانم کاری کنم که با اشتباهاتت احساس راحتی کنی؟

I'm going to show you some expressions in English that even native English speakers,

من قصد دارم عباراتی را به زبان انگلیسی به شما نشان دهم که حتی انگلیسی زبانان بومی،

people born and raised in an English-speaking environment, make mistakes with.

افرادی که در محیطی انگلیسی زبان متولد و بزرگ شده اند ، اشتباه می کنند.

Now, these are very common expressions, but a lot of people simply say them incorrectly,

اکنون، این عبارات بسیار رایج هستند، اما بسیاری از مردم به سادگی آنها را اشتباه می گویند،

and they don't even realize that they're saying them incorrectly.

و حتی متوجه نمی شوند که آنها را اشتباه می گویند.

Because when you hear it, it's one thing.

چون وقتی آن را می شنوید ، یک چیز است.

When you see it written out, it's something else.

وقتی می بینید نوشته شده ، چیز دیگری است.

And a lot of people don't realize where the expressions come from, and so they say it

و بسیاری از مردم نمی دانند که عبارات از کجا آمده است، و بنابراین آن را اشتباه می گویند

wrong.

.

Now, a lot of other people might not pick up on it, but people who are very aware of

در حال حاضر، بسیاری از افراد دیگر ممکن است آن را درک نکنند، اما افرادی که از زبان بسیار آگاه هستند

the language will notice it, and it's a little bit annoying, to be honest, but it's very

، متوجه آن خواهند شد، و صادقانه بگویم، کمی آزاردهنده است، اما

common at the same time.

در عین حال بسیار رایج است.

So, for example, some people say, "I could care less."

بنابراین، به عنوان مثال، برخی از مردم می گویند، "من می توانستم کمتر اهمیت بدهم."

If you tell them some information, some news, and you think that it should bother them,

اگر اطلاعاتی، اخباری را به آنها بگویید و فکر می کنید باید آنها را آزار دهد

and they say, "I could care less."

و آنها می گویند: "من می توانستم کمتر اهمیت بدهم."

Or you should help your mother, "She doesn't need my help, and I could care less anyway."

یا باید به مادرتان کمک کنید، "او به کمک من نیازی ندارد، و به هر حال من کمتر به آن اهمیت می دهم."

The problem is that the right expression is "couldn't".

مشکل این است که عبارت درست «نمی‌توانست» است.

"I couldn't care less" means I really, really don't care.

"من نمی‌توانستم کمتر اهمیت بدهم" یعنی واقعاً، واقعاً اهمیتی نمی‌دهم.

But if you could care less, that means you can go less in your caring, which doesn't

اما اگر می‌توانستید کمتر اهمیت دهید، به این معنی است که می‌توانید کمتر به مراقبت‌های خود بپردازید،

make any sense.

که هیچ معنایی ندارد.

If you couldn't care less, you're at the most "I don't care you can be".

اگر نمی‌توانستید کمتر اهمیت دهید، در حداکثر حالت "من اهمیتی نمی‌دهم که می‌توانید باشید" هستید.

Right?

درست؟

So, it's a very interesting expression, but again, very, very common.

بنابراین، این یک عبارت بسیار جالب است، اما دوباره، بسیار بسیار رایج است.

So, for your own use, make sure it's "couldn't care less", not "could care less".

بنابراین، برای استفاده خودتان، مطمئن شوید که «نمی‌توانم اهمیتی بدهم»، نه «می‌تواند کمتر اهمیت بدهد».

Now, this one's a little bit interesting, and the reason it's interesting is because

حالا این یکی کمی جالب است و دلیل جالب بودن

it is so common that it's almost not wrong anymore.

آن این است که آنقدر رایج است که تقریباً دیگر اشتباه نیست.

"Regardless", like if you say, "I will visit my friend regardless of his condition", like

"بدون در نظر گرفتن"، مثلاً اگر بگویید "من بدون توجه به وضعیت

let's say he has COVID or he's sick or something, a lot of people say "irregardless".

دوستم به ملاقاتش می روم"، مثلاً فرض کنید او کووید دارد یا بیمار است یا چیزی دیگر، بسیاری از مردم می گویند "بی توجه".

They're almost making it like a negative.

آنها تقریباً آن را مانند یک منفی می کنند.

The problem is "regardless" already means a negative, like I don't...

مشکل این است که «بدون توجه» از قبل به معنای منفی است، مثل من که نمی‌کنم...

What happened before the situation doesn't really bother me, but they add the "ir" because

اتفاقی که قبل از این موقعیت افتاد واقعاً من را آزار نمی‌دهد، اما «ir» را اضافه می‌کنند زیرا

they think it makes it more of a negative situation.

فکر می‌کنند این وضعیت را بیشتر به یک موقعیت منفی تبدیل می‌کند.

Now, the problem is, first of all, the correct way is just "regardless", but again, because

حال، مشکل این است که اولاً راه صحیح فقط «بدون توجه» است، اما باز

it is so common, it has become accepted as correct; not technically correct, but acceptable

چون بسیار رایج است، صحیح پذیرفته شده است . از نظر فنی صحیح نیست، اما

enough to be used, and even the dictionary will list "irregardless" now to show you basically

به اندازه کافی قابل استفاده برای استفاده است، و حتی فرهنگ لغت اکنون "بی توجه" را فهرست می کند تا اساساً به شما نشان دهد که

what it means.

چه معنایی دارد.

"For all intensive purposes", basically it means, like for example, somebody asks me,

"برای همه مقاصد فشرده"، اساساً به این معنی است که مثلاً یکی از من می پرسد،

"Did you finish the project?

"آیا پروژه

Did you finish your work?"

را تمام کردی؟ آیا کارت را تمام کردی؟"

"Oh, for all intensive purposes" means, yeah, basically it's almost completely done.

"اوه، برای همه اهداف فشرده" به این معنی است، بله، اساساً تقریباً به طور کامل انجام شده است.

As far as you're concerned, you can say it's finished because tomorrow it'll be done, right?

تا جایی که به شما مربوط می شود، می توانید بگویید تمام شده است زیرا فردا انجام می شود، درست است؟

Now, the problem is it's not "intensive", "for all intents", and "for all intents and

حال، مشکل این است که «فشرده»، «برای همه مقاصد» و «برای همه

purposes".

مقاصد» نیست.

Basically, for what you need, yes, it's finished.

اساساً برای آنچه شما نیاز دارید، بله، تمام شده است.

For your intent, for your purpose, I can say the job is finished.

به نیت شما، برای هدف شما، می توانم بگویم کار تمام شده است.

By the time you actually need it 100% completed, it will be 100% completed.

تا زمانی که شما واقعاً به آن 100٪ تکمیل شده نیاز داشته باشید، 100٪ تکمیل خواهد شد.

But for now, it's about 98%, but you can start working on the next project because you have

اما در حال حاضر، حدود 98٪ است، اما شما می توانید کار روی پروژه بعدی را شروع کنید، زیرا

enough stuff.

چیزهای کافی دارید.

"For all intents", all your intentions and all the purposes, done.

"برای همه مقاصد"، تمام نیت ها و تمام اهداف شما انجام شده است.

Anyways, let's go on with the next part, right?

به هر حال، اجازه دهید به قسمت بعدی ادامه دهیم، درست است؟

So, a lot of people say "anyways" and it should just be "anyway".

بنابراین، بسیاری از مردم می گویند "به هر حال" و باید فقط "به هر حال" باشد.

There's no such word as "anyways", but again, like irregardless, so common, you'll hear

کلمه ای به عنوان "به هر حال" وجود ندارد، اما باز هم مانند irregardless، بسیار رایج

it, you'll even see it a lot of places that it's become accepted and even considered correct

، آن را خواهید شنید، حتی در بسیاری از جاها آن را خواهید دید که پذیرفته شده و حتی از

in terms of usage.

نظر استفاده صحیح تلقی می شود.

"Anyway" means, okay, forget the past, forget what happened before, let's continue with

"به هر حال" یعنی خوب، گذشته را فراموش کن، آنچه را که قبلا اتفاق افتاده را فراموش کن، بیایید به

what's going on there.

آنچه در آنجا می گذرد ادامه دهیم.

Okay, so next we have "self-depreciating".

بسیار خوب، پس در مرحله بعدی "خود استهلاک" داریم.

Now, first of all, depreciating means lower in value.

حالا اولاً استهلاک یعنی از نظر ارزش کمتر.

So, for example, if you buy a car and you start driving it, its value, financial value,

بنابراین، برای مثال، اگر شما یک ماشین بخرید و شروع به رانندگی کنید، ارزش، ارزش مالی

monetary value, starts to depreciate, starts to go down.

، ارزش پولی آن شروع به کاهش می کند، شروع به کاهش می کند.

But we don't say this about ourselves.

اما ما این را در مورد خودمان نمی گوییم.

We don't lose value.

ما ارزش خود را از دست نمی دهیم

We are always the same.

ما همیشه همینطوریم.

Other people might judge us differently, might judge us less or more, but we can't actually

دیگران ممکن است ما را متفاوت قضاوت کنند، ممکن است ما را کمتر یا بیشتر قضاوت کنند، اما ما در واقع نمی توانیم

do that to ourselves.

این کار را با خودمان انجام دهیم.

So, the correct word is "self-deprecating".

پس کلمه صحیح «خود خواری» است.

If we are self-deprecating, it means we are putting ourselves down.

اگر ما خود را تحقیر می کنیم، به این معنی است که خودمان را پایین می آوریم.

If I say, oh, I'm really bad at this or I'm really bad at that or I really look bad today

اگر بگویم، اوه، من واقعاً در این بد هستم یا در آن واقعاً بد هستم یا واقعاً امروز بد به نظر

or I'm so fat, I'm so skinny, I'm so this, whatever, everything that I say negative about

می‌رسم یا خیلی چاق هستم، من خیلی لاغر هستم، من خیلی این هستم، هر چه باشد، همه چیز من می گویم منفی در مورد

myself is self-deprecating.

خودم، خود را تحقیر می کنم.

I am putting my...

دارم میذارم...

I'm lowering my own value in my own eyes.

ارزش خودم رو تو چشم خودم پایین میارم.

Right?

درست؟

And that's...

و این...

Again, it's easy to understand why people might confuse this word, because it's still

باز هم، درک اینکه چرا مردم ممکن است این کلمه را اشتباه بگیرند، آسان است، زیرا هنوز سطح آن در حال

lowering level, but you're not losing any value.

کاهش است، اما شما هیچ ارزشی را از دست نمی دهید.

You're the same person anyway.

به هر حال تو همان آدمی

Okay?

باشه؟

Then, this one is very commonly misunderstood, because first of all, the word "patriot" means

سپس، این یکی معمولاً اشتباه برداشت می شود، زیرا اولاً کلمه "میهن پرست" به معنای

someone who loves their country or is very loyal to their country, and if you're an expatriate,

کسی است که کشور خود را دوست دارد یا به کشور خود بسیار وفادار است و اگر شما یک تبعه هستید،

it's like you don't love your country anymore because you moved to a different country.

مثل این است که کشور خود را دوست ندارید. دیگر چون به کشور دیگری نقل مکان کردید.

But that's not really the situation, here.

اما در اینجا واقعاً این وضعیت نیست.

So, the correct word, and it's usually just one word, "expatriate", now, if I say this

بنابراین، کلمه صحیح، و معمولاً فقط یک کلمه است، "خارج"، حالا اگر این

as a verb, which means to remove someone from a country, is "to expatriate".

را به صورت فعل بگویم که به معنای حذف کسی از یک کشور است، "خارج کردن" است.

To expatriate someone.

خارج کردن کسی.

But as a noun, I am an expatriate.

اما به عنوان یک اسم، من یک خارج نشین هستم.

It sounds the same as this, which is why a lot of people confuse it.

صدای آن شبیه به این است، به همین دلیل است که بسیاری از مردم آن را اشتباه می گیرند.

So, this is the correct word.

بنابراین، این کلمه صحیح است.

So, I'm Canadian.

بنابراین، من کانادایی هستم.

If I go live in another country, for example, let's say I go to live in Korea, in Korea,

اگر بروم مثلاً در کشور دیگری زندگی کنم، فرض کنید برای زندگی در کره بروم، در کره،

I'm an expatriate.

من یک خارجی هستم.

In Canada, I'm just...

در کانادا، من فقط...

I'm a patriot.

من یک وطن پرست هستم.

If I move back to Canada, I will repatriate myself in the country.

اگر به کانادا برگردم، خودم را به کشور باز می گردم.

And that's the word.

و این کلمه است.

So, that's why don't use this word, even though it sounds right.

بنابراین، به همین دلیل است که از این کلمه استفاده نکنید، حتی اگر درست به نظر برسد.

To nip something in the butt.

کوبیدن چیزی در باسن

Now, first of all, "butt" is, you know, your bum, basically.

در حال حاضر، اول از همه، "لبه"، می دانید، اساساً ادم شماست.

It's a slang word for bum.

این یک کلمه عامیانه برای ادم است.

To nip means to, like, cut.

نیپ کردن به معنای بریدن است.

So, generally, before something grows too big to control, before, especially a bad situation,

بنابراین، به طور کلی، قبل از اینکه چیزی بیش از حد بزرگ شود که نمی‌توان آن را کنترل کرد، قبل از اینکه، به خصوص یک موقعیت بد،

before a little bit bad situation becomes a very bad situation, you want to nip it in

قبل از اینکه یک موقعیت کمی بد به یک موقعیت بسیار بد تبدیل شود، می‌خواهید آن را در ته نشین کنید

the butt.

.

"Butt".

"لبه".

There's no "but" on this thing, so the correct word is "bud".

در این مورد "اما" وجود ندارد، بنابراین کلمه صحیح "جوان" است.

So, when you think of a flower, think of a rose, it starts off with, like, a little...

بنابراین، وقتی به یک گل فکر می کنید، به یک گل رز فکر کنید، با کمی شروع می شود، مثل

This guy, little bead of a flower, and then it blooms and becomes a full flower, right?

یک گل ... این مرد، مهره کوچک یک گل، و سپس شکوفا می شود و تبدیل به یک گل کامل می شود، درست است؟

That's the bud.

این جوانه است.

So, if you don't want this to grow and become a bigger problem, you nip it.

بنابراین، اگر نمی‌خواهید این مشکل بزرگ‌تر شود، آن را از بین ببرید.

You cut it off, and the problem is gone, right?

شما آن را قطع کردید و مشکل برطرف شد، درست است؟

And that's the expression, yeah, "bud", not "but".

و این عبارت است، بله، "جوان"، نه "اما".

Okay, and let's go.

باشه و بریم

Peace of mind.

آرامش خاطر.

Now, "peace of mind", this expression can work, but it doesn't mean the same as "peace

حالا «آرامش» این تعبیر می تواند کارساز باشد، اما به معنای «

of mind".

آرامش روح» نیست.

Peace of mind, with a "e-a-c-e", means you're comfortable, you're relaxed, you have no doubts,

آسوده خاطر با یک «ای-ا-ج-ه» یعنی راحت هستید ، راحت هستید، هیچ شکی

no regrets, everything is okay.

ندارید، پشیمان نیستید، همه چیز اوکی است.

Peace of my mind, if I give you a peace of my mind, means I will tell you exactly what

خیالم راحت باشه، اگه بهت آرامش بدم یعنی دقیقا بهت میگم چی

I think, right?

فکر میکنم درسته؟

So, I'm going to give you a peace of my mind, here, and I'm going to tell you that you're

بنابراین، من در اینجا به شما آرامش می دهم و به شما می گویم

doing this wrong, wrong, or you're doing this, that, the other way.

که این کار را اشتباه، اشتباه، یا این کار، آن، و برعکس انجام می دهید.

So, I'm giving you a very strong opinion with a peace of my mind, but with a peace of mind,

پس با خیال راحت بهت نظر خیلی قوی میدم ولی با

you can have peace of mind, you've done everything correctly, don't worry about it, relax.

خیال راحت میتونی خیالت راحت باشه همه چی رو درست انجام دادی نگران نباش راحت باش.

That's what that expression means, but again, they sound the same.

معنی آن عبارت همین است، اما باز هم صدای آنها یکسان است.

Sleight of hand, if you think about a magician, they're holding their cards, and suddenly

اگر به یک شعبده باز فکر کنید، کارت های خود را نگه داشته اند و

the card disappears.

ناگهان کارت ناپدید می شود.

It didn't actually disappear, they just moved it somehow without you seeing it.

در واقع ناپدید نشد، آنها فقط آن را به نحوی حرکت دادند بدون اینکه شما آن را ببینید.

Now, the problem is, it's not "sleight of hand", it's "sleight of hand".

حال مشکل این است که «زحمت دستی» نیست، «زحمت دستی» است.

Some people would say "sleight" as well, this way, so it sounds the same.

برخی از مردم می گویند "زیبا" نیز، به این ترتیب، بنابراین به نظر می رسد یکسان است.

It's basically a trick, and we can use this expression with all kinds of things where

این اساساً یک ترفند است، و ما می‌توانیم از این عبارت برای همه چیزهایی استفاده کنیم که

you don't actually, you don't actually know what happened, somebody tricked you, but you

در واقع شما نمی‌دانید، در واقع نمی‌دانید چه اتفاقی افتاده است، شخصی شما را فریب داده است، اما شما

just didn't see it.

آن را ندیدید.

They used "sleight of hand" to trick you into whatever they tricked you into.

آنها از "زحمت دست" استفاده می کردند تا شما را به هر چیزی که شما را فریب دادند، فریب دهند.

I think most people understand this expression, "first come, first serve", except the problem

من فکر می‌کنم اکثر مردم این عبارت را درک می‌کنند، "اول آمده، اولین خدمت"، با این تفاوت که مشکل

is this expression, like this, doesn't actually make sense.

این است که این عبارت، مانند این، در واقع معنی ندارد.

It's "first come", the first person to come will be the first person to be served.

«اول آمده» است، اولین نفری که می آید اولین نفری است که به او خدمت می شود.

First come, first served, right?

اول آمدید، اولین خدمت، درست است؟

Very easy to understand how people make this mistake, the "d" is not very prominent, but

درک اینکه مردم چگونه این اشتباه را می کنند بسیار آسان است ، "د" خیلی برجسته نیست، اما

that's the correct way to say it.

روش صحیح بیان آن است.

Whoever is first gets the first service.

هرکس اول باشد اولین سرویس را دریافت می کند.

"Wet your appetite", so if you go to a restaurant, maybe you'll have a little aperitif or you'll

«اشتهایت را خیس کن»، پس اگر به رستوران رفتید، شاید کمی آبغوره بخورید یا

have a little appetizer.

کمی پیش غذا بخورید.

The purpose of this aperitif or appetizer is just to get your appetite building, right?

هدف از این پیش غذا یا پیش غذا فقط ایجاد اشتهای شماست، درست است؟

To sharpen it.

برای تیز کردنش

So, you're not making it wet, just because you're drinking alcohol doesn't mean you're

بنابراین، شما آن را خیس نمی کنید، فقط به این دلیل که الکل می نوشید به این معنی نیست

making your appetite wet.

که اشتهای خود را خیس می کنید.

If you're having some bread, nothing wet about it, right?

اگر مقداری نان می خورید، چیزی در آن خیس نیست، درست است؟

So, the correct word is "wet".

پس کلمه صحیح «تر» است.

To wet something generally means to sharpen, like you wet a knife, you sharpen it on a

خیس کردن چیزی به طور کلی به معنای تیز کردن است، مانند اینکه چاقو را خیس می کنید، آن را روی سنگ تیز می کنید

stone.

.

You wet your appetite, you make it stronger or sharper, make your...

اشتهای خود را خیس می کنید، آن را قوی تر یا تیزتر می کنید، ... به

Help you enjoy your meal a little bit more.

شما کمک می کند از غذای خود کمی بیشتر لذت ببرید.

"Deep-seated", actually, usually there'll be a hyphen if you're using it as an adjective,

در واقع، اگر از آن به عنوان صفت استفاده کنید، معمولاً خط فاصله وجود دارد،

but if it's not an adjective or if it comes at the end, then obviously no hyphen.

اما اگر صفت نباشد یا در آخر آمده باشد، واضح است که خط فاصله وجود ندارد.

So, a deep-seated trauma or a deep-seated problem means that it's inside you and it's

بنابراین، یک ضربه عمیق یا یک مشکل عمیق به این معنی است که در درون شماست و

very deep and very difficult to change or move, except it's not a seed like a flower,

تغییر یا حرکت دادن آن بسیار عمیق و بسیار دشوار است ، با این تفاوت که دانه ای مانند گل نیست،

it's deep-seated.

بلکه در عمق وجود دارد.

Now, generally speaking, when you end a word with a "t-e-d", the "t" often sounds like

اکنون، به طور کلی، وقتی یک کلمه را با "t-e-d" پایان می دهید، "t" اغلب

a "d", so people think "deep-seated", "deep-seated", so "deep-seated", "deep-seated", it almost

شبیه "د" به نظر می رسد، بنابراین مردم فکر می کنند "عمیق"، "عمیق نشسته"، بنابراین "عمیق"، "عمیق"، تقریباً

sounds the same, so people think this is their correct word, but in fact it's this word.

یکسان است، بنابراین مردم فکر می کنند این کلمه صحیح آنهاست، اما در واقع این کلمه است.

It's sitting deep inside of you and very difficult to get out or change.

در اعماق وجود شما نشسته است و بیرون آمدن یا تغییر آن بسیار دشوار است.

Hunger pains.

دردهای گرسنگی

If you don't eat for a while, you know, your stomach will get a bit tight and maybe make

اگر برای مدتی غذا نخورید، می دانید، معده شما کمی سفت می شود و ممکن است

some noise, so a lot of people think this is hunger pains, but it's not really painful,

صدایی ایجاد کند، بنابراین بسیاری از مردم فکر می کنند این درد گرسنگی است، اما واقعاً دردناک نیست

it's just your stomach telling you, you know, put something in me, feed me, feed me, so

، فقط معده شما به شما می گوید: می دانی ، چیزی در من بگذار، به من غذا بده، به من غذا بده، پس

it's not "hunger pains", it's "hunger pangs", which sounds similar to "pains", which is

این "درد گرسنگی" نیست، بلکه "گرسنگی" است، که شبیه "درد" است، به

why a lot of people confuse them.

همین دلیل است که بسیاری از مردم آنها را اشتباه می گیرند.

And again, remember, native English speakers make these mistakes all the time, so if you're

و دوباره، به یاد داشته باشید، انگلیسی زبانان بومی همیشه این اشتباهات را مرتکب می شوند، بنابراین اگر

making mistakes in English, don't worry about it, we all do it.

در زبان انگلیسی اشتباه می کنید، نگران نباشید، همه ما این کار را انجام می دهیم.

And case and point, so all of these examples are cases in point, not "and point".

و مصداق و نقطه، پس همه این مصادیق ، مواردی هستند نه «و نقطه».

A case and point is something that you use as an example to support a bigger argument

مورد و نکته چیزی است که شما به عنوان مثال برای حمایت از یک استدلال

or explanation or point, as the case may be.

یا توضیح یا نکته بزرگتر، بر حسب مورد، استفاده می کنید.

So, these are just some, there are obviously a lot more, but these are very common ones

بنابراین، اینها فقط تعدادی هستند، بدیهی است که موارد بسیار بیشتری وجود دارد، اما این موارد بسیار رایج هستند

that I thought everybody should understand.

که من فکر می کردم همه باید آنها را درک کنند.

And again, if you're making mistakes in English, no problem, people will generally let you

و دوباره، اگر در زبان انگلیسی اشتباه می‌کنید، مشکلی نیست، مردم به طور کلی به شما اجازه

explain yourself so that you can actually be understood, and that's the key of communication.

می‌دهند که خودتان را توضیح دهید تا در واقع درک شوید، و این کلید ارتباط است.

Don't try to be perfect, try to be understood, right?

سعی نکنید کامل باشید، سعی کنید درک شوید، درست است؟

And that's the key.

و این کلید است.

And don't feel bad about whatever mistakes you're going to make.

و از هر اشتباهی که قرار است مرتکب شوید احساس بدی نداشته باشید.

I do it, my friends do it, everybody does it.

من این کار را می کنم، دوستانم آن را انجام می دهند، همه آن را انجام می دهند.

It's all good.

همه چیز خوبه.

So, if you have any questions about this, you can ask me at www.engvid.com in the comments

بنابراین، اگر در این مورد سوالی دارید، می توانید از طریق www.engvid.com در قسمت نظرات از من بپرسید

section.

.

There's also a quiz if you want to refresh your understanding and memory of these and

اگر می‌خواهید درک و حافظه خود را از این موارد تازه کنید و

see if you understood them correctly.

ببینید آیا آنها را به درستی متوجه شده‌اید، یک مسابقه نیز وجود دارد.

And again, feel free to use questions, and if anybody does make this mistake as you're

و باز هم، با خیال راحت از سؤالات استفاده کنید، و اگر کسی این اشتباه را در

speaking to them, let it go, don't worry about it too much, it's all good.

حین صحبت کردن با او مرتکب شد، آن را رها کنید ، زیاد نگران آن نباشید، همه چیز خوب است.

Come back next time, I'll give you some more examples of good expressions to use with natives,

دفعه بعد برگردید، من چند نمونه دیگر از عبارات خوب برای استفاده با بومی ها

and hopefully get you more confident as well.

به شما می دهم، و امیدوارم شما را نیز اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.

See you then.

بعدا می بینمت.