10 Business English Expressions You Need To Know | Vocabulary

Hello! I'm Emma from mmmEnglish.

سلام! من اِما هستم از mmmEnglish.

English in the workplace.

انگلیسی در محل کار

At work, in the office.

در محل کار، در دفتر.

Knowing the idioms, phrasal verbs

دانستن اصطلاحات، افعال عباراتی

and unique vocabulary that's

و واژگان منحصر به فردی

used in these professional contexts is so important!

که در این زمینه های حرفه ای استفاده می شود بسیار مهم است!

I'll admit that there is a lot to learn there.

اعتراف می کنم که در آنجا چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد.

But today I want to focus on some really common,

اما امروز می‌خواهم روی عبارات بسیار رایج و

very useful expressions that you'll hear often at work

بسیار مفیدی تمرکز کنم که اغلب در محل کار

and in these professional contexts .

و در این زمینه‌های حرفه‌ای می‌شنوید.

At the office. With your colleagues.

در دفتر. با همکارانتان

With your boss. With your clients, your customers.

با رئیست با مشتریان خود، مشتریان شما.

In interviews, speaking exams, with your teacher

در مصاحبه ها، امتحانات سخنرانی، با معلم

or your university professor.

یا استاد دانشگاه خود.

If you haven't already noticed, you'll soon realise

اگر تا به حال متوجه نشده اید، به زودی متوجه خواهید شد

that the office is where idioms and English expressions

که دفتر جایی است که اصطلاحات و عبارات انگلیسی در

go wild.

آن بیهوده می شوند.

At times it feels like people only speak

گاهی اوقات به نظر می رسد که مردم فقط با

using idioms and slang.

استفاده از اصطلاحات و اصطلاحات عامیانه صحبت می کنند.

So whether you're flat out, getting off-track,

بنابراین، چه بی‌حوصله باشید، چه از مسیر خارج شوید،

losing your train of thought or banking on an early finish,

چه رشته فکری خود را از دست بدهید و چه زودتر کارتان را به پایان برسانید،

these 10 essential business English expressions

این 10 عبارت ضروری انگلیسی تجاری

will help you to sound more natural and confident

به شما کمک می‌کند تا در محل کار طبیعی‌تر و با اعتماد به نفس به نظر برسید

at work.

.

Learning these expressions is essential

یادگیری این عبارات ضروری است

and a fantastic way to hear them being used in context

و یک راه فوق العاده برای شنیدن استفاده از آنها در

is by listening to audiobooks.

متن، گوش دادن به کتاب های صوتی است.

I use Audible to listen to books all the time

من از Audible برای گوش دادن به کتاب‌ها همیشه استفاده

and I've teamed up with them to offer you a free trial,

می‌کنم و با آن‌ها همکاری کرده‌ام تا یک نسخه آزمایشی رایگان،

a free audiobook for 30 days,

یک کتاب صوتی رایگان به مدت 30 روز به شما پیشنهاد کنم،

so that you can try it out yourself!

تا بتوانید خودتان آن را امتحان کنید!

I've been using Audible for years now

من سال‌هاست که از Audible استفاده

but while I don't often have time to sit and read a book,

می‌کنم، اما در حالی که اغلب وقت ندارم بنشینم و کتاب بخوانم،

I can listen while I'm driving

می‌توانم در حین رانندگی

or while I'm going for a run or I'm waiting for the train.

یا وقتی برای دویدن یا منتظر قطار هستم گوش کنم. .

So they offer a really fantastic solution

بنابراین آنها یک راه حل واقعا فوق العاده

to keep practising your English and for this lesson,

برای ادامه تمرین انگلیسی شما ارائه می دهند و برای این درس

I've listed some fantastic books relating to business

، چند کتاب فوق العاده مرتبط با تجارت را

in the description box below.

در کادر توضیحات زیر لیست کرده ام.

So you can check out my recommendations for Audible

بنابراین می توانید توصیه های من برای Audible

right there.

را همانجا بررسی کنید.

So let's start with "flat out".

پس بیایید با "تصادف" شروع کنیم.

If you're "flat out", you're incredibly busy,

اگر «مستقل» هستید، فوق‌العاده سرتان شلوغ است

you have lots to do,

، کارهای زیادی برای انجام دادن دارید،

so much that you can't stop to have a break.

آنقدر که نمی‌توانید برای استراحت توقف کنید.

I'll be flat out next week

من هفته آینده آزاد می شوم

because there's a new shipment arriving.

زیرا یک محموله جدید در راه است.

I've been flat out all week, I'm exhausted!

من تمام این هفته را بی حال بودم، خسته شدم!

In Australia where I'm from, we might also use

در استرالیا که من اهل آن هستم، ممکن است از

"flat chat".

"فلت چت" نیز استفاده کنیم.

It's used in exactly the same way

دقیقاً به همین صورت استفاده

to mean that someone is very busy.

می شود که به این معنی است که شخصی بسیار شلوغ است.

Train of thought.

سلسله ای از افکار.

Have you ever been talking about something and then

آیا تا به حال در مورد چیزی صحبت کرده اید و سپس

completely forgotten what you're talking about

کاملاً فراموش کرده اید که در مورد چه چیزی صحبت می کنید

and why you're talking about it.

و چرا در مورد آن صحبت می کنید.

It happens to me more often than I'd like to admit

این برای من بیشتر از آن چیزی که بخواهم اعتراف کنم

but this happens when your train of thought

اتفاق می افتد، اما این زمانی اتفاق می افتد که رشته افکار شما

gets distracted by something else.

با چیز دیگری منحرف می شود.

The clear progression of your thoughts are stopped

پیشرفت واضح افکار شما

by something.

توسط چیزی متوقف می شود.

So the expression that you'll most commonly hear is

بنابراین عبارتی که بیشتر می شنوید این است:

"Oh! I've lost my train of thought!

"اوه! من رشته فکرم را گم کردم! درباره

What was I talking about?"

چه چیزی صحبت می کردم؟"

I've lost my train of thought.

من رشته افکارم را گم کرده ام

My mum called and

مامانم زنگ زد و

completely disrupted my train of thought.

کلا رشته فکرم رو بهم زد.

Can I ask you a question?

میتونم یه سوال بپرسم؟

Just give me a minute,

فقط یک دقیقه به من فرصت دهید،

I don't want to disrupt my train of thought.

نمی خواهم رشته افکارم را مختل کنم.

Now if you lose your train of thought you'll need to

اکنون اگر رشته فکری خود را گم کردید، باید

get back on track.

به مسیر خود بازگردید.

If something is on track, it's happening as it should be

اگر چیزی در مسیر درست باشد، آنطور که باید اتفاق می افتد

there's no problem at all.

، هیچ مشکلی وجود ندارد.

If something is not happening as you planned and

اگر چیزی طبق برنامه ریزی شما اتفاق نمی افتد و

you want to change it, you want to get back on track.

می خواهید آن را تغییر دهید، می خواهید به مسیر خود بازگردید.

We missed the deadline last week,

ما هفته گذشته ضرب الاجل را از دست دادیم،

but we've just submitted the report now,

اما اکنون گزارش را ارسال کرده ایم،

so we're getting back on track.

بنابراین در حال بازگشت به مسیر هستیم.

Are you on track to complete the report

آیا در مسیر تکمیل گزارش

by the end of the week?

تا پایان هفته هستید؟

So logically, if something is not on track it's not

بنابراین به طور منطقی، اگر چیزی در مسیر درست قرار نگیرد،

happening as it should be, then you're off track.

آنطور که باید اتفاق نمی افتد، پس شما از مسیر خارج شده اید.

Imagine this, you're busy, you're flat out,

این را تصور کنید، سرتان شلوغ است، سرتان شلوغ است

and you have to attend a meeting about a project

و باید در جلسه ای درباره پروژه ای

that you're working on.

که روی آن کار می کنید شرکت کنید.

But the people at the meeting are not prepared

اما افراد حاضر در جلسه آمادگی ندارند

and the conversation is just going everywhere!

و گفتگو همه جا می رود!

People are talking about their kids, what they had for

مردم در مورد بچه هایشان صحبت می کنند، اینکه دیشب چه چیزی برای شام خورده اند

dinner last night, any other issue

، هر موضوع دیگری

except what you should be talking about.

به جز آنچه شما باید در مورد آن صحبت کنید.

So you decide to interrupt the conversation and say:

بنابراین تصمیم گرفتید مکالمه را قطع کنید و بگویید:

We're getting off track here guys.

بچه ها اینجا داریم از مسیر خارج می شویم.

We've only got ten more minutes left

فقط ده دقیقه دیگر

and we need to confirm the marketing budget.

فرصت داریم و باید بودجه بازاریابی را تأیید کنیم.

It's used to say that a person or a group of people

معمولاً می گویند که یک فرد یا گروهی از مردم

have become distracted from their main purpose.

از هدف اصلی خود منحرف شده اند.

They've lost their focus.

آنها تمرکز خود را از دست داده اند.

That's just like my aunt Mary actually,

این دقیقاً مثل عمه من مریم است،

she does it all the time!

او همیشه این کار را می کند!

She lives on her own which is probably why

او به تنهایی زندگی می‌کند و احتمالاً به همین دلیل است،

but her house is beautiful and she's got

اما خانه‌اش زیبا است

the dogs to keep her company.

و سگ‌هایی برای همراهی با او دارد.

Sorry, I'm getting off track!

ببخشید دارم از مسیر خارج میشم!

Here are a few more examples.

در اینجا چند نمونه دیگر وجود دارد.

It's difficult to stay on track with so many disruptions,

ماندن در مسیر با این همه اختلال دشوار است،

perhaps we should move to the conference room.

شاید باید به اتاق کنفرانس برویم.

I don't want to get off track, but we can all agree that the

من نمی‌خواهم از مسیر خارج شوم، اما همه می‌توانیم موافق باشیم که کنار آمدن

new marketing manager is difficult to get along with.

با مدیر بازاریابی جدید دشوار است.

We should have completed the work by now,

باید تا الان کار را تمام می‌کردیم،

but the team got off track with some technical issues.

اما تیم با مشکلات فنی از مسیر خارج شد.

This idiom also has a literal meaning.

این اصطلاح معنای لغوی نیز دارد.

To get lost or lose your direction.

برای گم شدن یا از دست دادن مسیر.

To literally get off the track and here,

برای خارج شدن از مسیر و در اینجا

a track means a path or a road.

، پیست به معنای مسیر یا جاده است.

So if you're off the track, you're not on the road,

بنابراین اگر خارج از مسیر هستید، در جاده نیستید،

on the path that you need to be on.

در مسیری که باید در آن باشید.

To bank on.

برای بانک.

To bank on something means to bet

سرمایه گذاری روی چیزی به معنای شرط بندی کردن است

that something will happen in a certain way.

که چیزی به روش خاصی اتفاق می افتد.

To be really sure

برای اینکه واقعاً مطمئن باشید

or confident that something will happen

یا مطمئن باشید که چیزی اتفاق خواهد افتاد

So for example.

به عنوان مثال.

I'm banking on Sarah to get a promotion,

من برای گرفتن ترفیع از سارا استفاده می

so that I can apply for her position.

کنم تا بتوانم برای موقعیت او درخواست بدهم.

Since it's a public holiday on Monday,

از آنجایی که دوشنبه تعطیلات رسمی است

we're banking on an early finish tonight.

، امشب زودتر به پایان می‌رسیم.

It can also be used in a negative sentence,

همچنین می تواند در یک جمله منفی استفاده شود،

often advising someone against something.

اغلب کسی را در مورد چیزی توصیه می کند.

I wouldn't bank on it.

من روی آن سرمایه گذاری نمی کنم.

That means it's not a good idea

این بدان معناست

to assume that it will happen.

که تصور اینکه این اتفاق بیفتد ایده خوبی نیست.

To brush up on.

برای مسواک زدن.

This is a phrasal verb, but one that's idiomatic

این یک فعل عبارتی است، اما اصطلاحی است

and it means to update or to improve your skills

و به معنای به روز رسانی یا بهبود مهارت های خود

in some way.

به نوعی است.

It can be used in any context really, formal or informal,

این عبارت را می توان در هر زمینه ای واقعاً، رسمی یا غیررسمی استفاده کرد،

but this expression is

اما این عبارت

so useful in a professional context

در زمینه حرفه ای بسیار مفید است

because sometimes it can be a little awkward or

زیرا گاهی اوقات می توان

embarrassing to say that you don't have fantastic skills

گفت که در یک زمینه مهارت های خارق العاده ای ندارید، کمی ناخوشایند یا خجالت آور

in one area.

است.

Right?

درست؟

But by saying that you need to brush up on those skills

اما با گفتن اینکه باید آن مهارت ها را تقویت کنید

is a much softer way of saying that you're

، روشی بسیار ملایم تر برای گفتن این است که شما

not that good at something but you are willing to

در کاری آنقدر خوب نیستید، اما مایلید

practise or study to improve those skills.

برای بهبود آن مهارت ها تمرین کنید یا مطالعه کنید.

I'm brushing up on my Italian

من در حال مسواک زدن در ایتالیایی

because I've got a business trip in July.

ام هستم زیرا در ماه جولای یک سفر کاری دارم.

I got the job at the publishing company!

من در شرکت انتشارات کار کردم!

But I really need to brush up on my editing skills.

اما من واقعاً باید مهارت های ویرایشی خود را تقویت کنم.

I'm out of practice!

من از تمرین خارج شدم!

To bring something to the table.

برای آوردن چیزی سر میز.

So this idiom means to provide something

پس این اصطلاح به معنای فراهم آوردن چیزی است

that will be of benefit. Something useful.

که سودمند باشد. یه چیز مفید

And it's often used in a professional context

و اغلب در یک زمینه حرفه‌ای

to describe the skills or experience that someone

برای توصیف مهارت‌ها یا تجربه‌هایی که فردی

brings to a team or to a company.

برای یک تیم یا شرکت به ارمغان می‌آورد استفاده می‌شود.

The great thing about Sam is that she brings

نکته مهم در مورد سام این است که او

years of management experience to the table.

سال ها تجربه مدیریت را به میز می آورد.

See how the "something" in our structure is

ببینید چگونه "چیزی" در ساختار ما

a noun phrase here.

یک عبارت اسمی است در اینجا.

This is really common with this expression.

این واقعاً با این عبارت رایج است.

He brings excellent communication skills and

او مهارت های ارتباطی عالی و

award-winning design experience to the table.

تجربه طراحی برنده جایزه را روی میز به ارمغان می آورد.

But during a meeting you might also hear

اما در طول جلسه ممکن است بشنوید

someone use this expression.

که شخصی از این عبارت استفاده می کند.

What have you brought to the table?

چه چیزی سر میز آورده اید؟

And that means what suggestions or ideas did you

و این بدان معناست که شما چه پیشنهادات یا ایده هایی

bring to the meeting, can you offer to the people

را به جلسه آورده اید، آیا می توانید به افراد حاضر

in the meeting.

در جلسه ارائه دهید.

To bring up.

مطرح کردن.

Now this is a very common phrasal verb.

اکنون این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

You've probably heard it before.

احتمالاً قبلاً آن را شنیده اید.

It means to mention or introduce a topic.

به معنای ذکر یا معرفی موضوعی است.

Someone can bring something up during a meeting,

کسی می تواند در طول یک جلسه،

a call or a casual conversation.

یک تماس یا یک مکالمه معمولی چیزی را مطرح کند.

I'll bring it up with Stephanie when I see her next week.

هفته آینده وقتی استفانی را ببینم آن را با او در میان خواهم گذاشت.

Our presentation is missing some of the key points.

ارائه ما برخی از نکات کلیدی را از دست داده است.

So I'm going to bring it up with the team tomorrow,

بنابراین من فردا آن را با تیم مطرح می کنم،

we can spend some more time on it.

می توانیم زمان بیشتری را برای آن صرف کنیم.

To turn down.

برای رد کردن.

Again, this is another common phrasal verb

باز هم، این یکی دیگر از فعل های رایج رایج است،

but it's also idiomatic.

اما اصطلاحی نیز هست.

It means to say no to something or refuse something.

به معنای نه گفتن به چیزی یا امتناع از چیزی است.

They offered me tickets to the conference,

آنها به من بلیط کنفرانس را پیشنهاد دادند،

but I had to turn them down

اما من مجبور شدم آنها را رد کنم

because it's my son's birthday.

زیرا تولد پسرم است.

He turned it down

او آن را رد کرد

because they offered him the promotion,

زیرا آنها به او پیشنهاد ارتقاء دادند،

but told him that they couldn't increase his salary.

اما به او گفتند که نمی توانند حقوق او را افزایش دهند.

I applied for the position but then I found out

من برای این موقعیت درخواست دادم اما بعد متوجه

I had to spend six months of the year

شدم که باید شش ماه از سال را

living in New Zealand. So I had to turn them down.

در نیوزلند زندگی کنم. بنابراین مجبور شدم آنها را رد کنم.

Now when you do something without planning

اکنون وقتی کاری را بدون برنامه ریزی

or preparing for it,

یا آمادگی برای آن انجام می دهید،

there are a couple of useful expressions

چند عبارت مفید وجود دارد

that you can use.

که می توانید از آنها استفاده کنید.

You can say that you'll "wing it".

می توانید بگویید که "بال آن" خواهید بود.

My presentation's on my laptop,

ارائه من روی لپ تاپم است

which I left at home, I'll just have to wing it.

که در خانه گذاشتم، فقط باید آن را بال کنم.

If you haven't received the notes,

اگر یادداشت ها را دریافت نکرده

you'll just have to wing it.

اید، فقط باید آن را بال کنید.

Usually this idiom suggests that you didn't really plan it

معمولاً این اصطلاح نشان می‌دهد که شما واقعاً برنامه‌ریزی نکرده‌اید

to be that way but for some reason,

که اینطور باشد، اما به دلایلی

you're under-prepared.

، آمادگی لازم را ندارید.

If you do something that's off-the-cuff,

اگر کاری را انجام می دهید که خارج از کاف است،

you're doing something without preparing for it

بدون اینکه برای آن آماده شوید، کاری را انجام می دهید،

but you're kind of comfortable with that

اما به

you're cool with that.

نوعی با آن راحت هستید.

I wish that I was confident enough to make

ای کاش می‌توانستم به اندازه کافی اعتماد به نفس داشته باشم تا بتوانم

presentations off-the-cuff,

ارائه‌های خود را بدون محدودیت انجام

I spend so much time

دهم، زمان زیادی را صرف

planning for our monthly board meetings.

برنامه‌ریزی برای جلسات هیئت مدیره ماهانه خود می‌کنم.

Paul won an award last night

پل شب گذشته برنده جایزه شد

and made a fantastic speech totally

و یک سخنرانی فوق العاده کاملاً

totally off-the-cuff!

کاملاً خارج از کاف انجام داد!

Well that's it for this lesson,

خوب این برای این درس تمام شد،

I hope you learnt some new expressions.

امیدوارم چند عبارات جدید را یاد گرفته باشید.

Remember that these expressions are often used in a

به یاد داشته باشید که این عبارات اغلب در

professional context

زمینه حرفه ای استفاده می شوند

but not only in a professional context.

اما نه تنها در زمینه حرفه ای.

You'll often hear them used in casual, informal contexts

اغلب می‌شنوید که از آنها در زمینه‌های غیررسمی و غیررسمی

as well, so they're good ones to learn and practise.

نیز استفاده می‌شود، بنابراین برای یادگیری و تمرین مناسب هستند.

You guys know that I release new lessons every week,

شما بچه‌ها می‌دانید که من هر هفته درس‌های جدیدی منتشر می‌کنم،

so make sure you subscribe by clicking that red button

بنابراین مطمئن شوید که با کلیک کردن روی دکمه قرمز آن

down there so you never miss one of my lessons!

پایین، مشترک شوید تا هرگز یکی از درس‌های من را از دست ندهید!

There are plenty of other video lessons

در

right here on the mmmEnglish Youtube Channel

اینجا در کانال mmmEnglish Youtube درس

for you to check out.

های ویدیویی زیادی وجود دارد که می توانید آنها را بررسی کنید.

Like this playlist here of English idioms

این لیست پخش اصطلاحات انگلیسی را در اینجا

and this one right here.

و این یکی را در اینجا دوست داشته باشید.

Thanks for watching and I'll see you next week.

از تماشای شما متشکرم و هفته آینده شما را می بینم.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!