32 Important English Phrases: advanced vocabulary lesson

Vanessa: Do you sometimes forget the words that you

ونسا: آیا گاهی اوقات هنگام مکالمه انگلیسی کلماتی را که

want to say when you're having an English conversation?

می خواهید بگویید فراموش می کنید ؟

Well never fear.

خوب هرگز نترس

Today, I would like to help you learn 30 important expressions for daily conversation so that

امروز می خواهم به شما کمک کنم 30 عبارت مهم برای مکالمه روزانه را بیاموزید تا

you can easily express yourself and so that you can understand other people when they

بتوانید به راحتی خود را بیان کنید و بتوانید وقتی دیگران

speak.

صحبت می کنند درک کنید.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

A few weeks ago you saw this lesson where my husband, Dan and I, answered your questions

چند هفته پیش این درس را دیدید که در آن من و شوهرم دن به سوالات شما

about our third baby pregnancy.

در مورد بارداری سوم نوزاد پاسخ دادیم.

It was a wonderful lesson where you got to immerse yourself in real conversation.

این یک درس فوق العاده بود که در آن باید خود را در مکالمه واقعی غرق کنید.

And today I would like to break down some of the key vocabulary that we used in that

و امروز می‌خواهم برخی از واژگان کلیدی را که در آن مکالمه به کار بردیم، بشکافم

conversation.

.

Like always, I have created a free PDF worksheet for you with all of today's important expressions

مثل همیشه، من برای شما یک کاربرگ PDF رایگان با تمام عبارات مهم امروزی

for daily conversation, the sample sentences, the definitions, and at the bottom of the

برای مکالمه روزانه، نمونه جملات، تعاریف و در انتهای

worksheet, you can answer Vanessa's challenge question so that you never forget what you've

کاربرگ، پاسخ سوال چالشی ونسا را ​​برای شما ایجاد کرده ام تا هرگز آنچه را که دارید فراموش نکنید.

learned.

آموخته ام برای دانلود کاربرگ PDF رایگان امروز

You can click on the link below this video to download the free PDF worksheet today.

می توانید روی لینک زیر این ویدیو کلیک کنید .

It is my gift to you.

هدیه من به شماست

All right, let's get started with the first expression that you heard in that conversation.

بسیار خوب، بیایید با اولین عبارتی که در آن مکالمه شنیدید شروع کنیم.

To scroll through.

برای پیمایش.

In the conversation we said, "I scrolled through all of them here."

در گفت و گو گفتیم: "من همه آنها را اینجا مرور کردم."

We're talking about all of the names.

ما در مورد همه اسامی صحبت می کنیم.

This means that you're moving the information on the computer or on your phone so that you

این بدان معنی است که شما اطلاعات را روی رایانه یا تلفن خود منتقل می کنید تا

can see more.

بتوانید موارد بیشتری را مشاهده کنید.

So you might say you should stop scrolling through social media and just take a walk

بنابراین ممکن است بگویید که باید از پیمایش در رسانه های اجتماعی دست بکشید و فقط بیرون قدم بزنید

outside.

.

Dan: My process was to look at the most popular

دن: روند من این بود که به محبوب ترین

names, the top 1,000 basically.

نام ها، یعنی 1000 نام برتر نگاه کنم.

Vanessa: 1,000.

ونسا: 1000.

Dan: Yes.

دن: بله.

I scrolled through all of them.

همه آنها را مرور کردم.

My process was to look at like the most popular names, the top 1,000 basically.

روند من این بود که شبیه محبوب‌ترین نام‌ها، یعنی 1000 نام برتر نگاه کنم.

Vanessa: 1,000.

ونسا: 1000.

Dan: Yes.

دن: بله.

I scrolled through all of them.

همه آنها را مرور کردم.

Vanessa: The next important daily life expression is

ونسا: بیان مهم بعدی زندگی روزمره،

an interesting one.

بیان جالبی است.

What sold me on...

چه چیزی مرا فروخت... آیا

Was I buying something?

داشتم چیزی می خریدم؟

In the conversation I said, "What sold me on the name was the nickname, Tilly."

در مکالمه گفتم: "چیزی که من را در این نام فروخت، نام مستعار تیلی بود."

So we're choosing to name our third child, this girl Matilda, but there is a cute nickname,

بنابراین ما تصمیم گرفتیم نام فرزند سوم خود را ماتیلدا بگذاریم، اما یک نام مستعار زیبا وجود دارد،

Tilly.

تیلی.

So I said, "What sold me on the name was Tilly, the nickname."

بنابراین گفتم: "آنچه که به من فروخت، تیلی بود، نام مستعار."

Can you guess what this means?

آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟

It means what made me interested or excited about the name was the nickname.

یعنی چیزی که من را نسبت به این نام علاقه مند یا هیجان زده کرد، نام مستعار بود.

I didn't buy something, but it made me excited.

من چیزی نخریدم اما هیجان زده ام کرد.

When I heard the nickname, I thought, oh, that's so cute.

وقتی اسم مستعار را شنیدم، فکر کردم، اوه، این خیلی بامزه است.

So you might say, what sold me on Vanessa's English lessons was her energy.

بنابراین ممکن است بگویید، چیزی که من را در درس های انگلیسی ونسا فروخت، انرژی او بود.

So here on YouTube, all of these lessons are free.

بنابراین اینجا در یوتیوب، همه این درس ها رایگان هستند.

You don't have to purchase them, but you might say it got me interested and excited because

شما مجبور نیستید آنها را بخرید، اما ممکن است بگویید که من را علاقه مند و هیجان زده کرد زیرا

Vanessa has a lot of energy.

ونسا انرژی زیادی دارد.

Even on days like today when I have a cough.

حتی روزهایی مثل امروز که سرفه دارم.

I think what sold me on the name was not so much the full name, but I really like the

فکر می‌کنم چیزی که در این نام به من فروخت، نام کامل آن نبود، اما

nickname, which is Tilly.

نام مستعار را که تیلی است، خیلی دوست دارم.

I think what sold me on the name was not so much the full name, but I really like the

فکر می‌کنم چیزی که در این نام به من فروخت، نام کامل آن نبود، اما

nickname, which is Tilly.

نام مستعار را که تیلی است، خیلی دوست دارم.

The next expression is to lag behind.

عبارت بعدی عقب ماندن است.

The name Matilda is very popular in other countries, but it is not popular in the US.

نام ماتیلدا در کشورهای دیگر بسیار محبوب است ، اما در ایالات متحده محبوب نیست.

So we said, "I don't know why the US is lagging behind."

بنابراین ما گفتیم: "من نمی دانم چرا آمریکا عقب مانده است ."

This means that they're moving slowly and they're not keeping up with the group.

این بدان معناست که آنها به کندی حرکت می کنند و با گروه همگام نیستند.

Another way you could use this is this.

راه دیگری که می توانید از این استفاده کنید این است.

Since the pandemic, a lot of students are lagging behind in their education.

از زمان شیوع بیماری همه گیر، بسیاری از دانش آموزان در تحصیلات خود عقب مانده اند.

They're not up to the standard that there was before the pandemic.

آنها استانداردهای قبل از همه گیری را ندارند.

I was so surprised.

من خیلی شگفت زده شده بودم.

So I don't know why the US is lagging behind, but we are here-

بنابراین من نمی دانم چرا ایالات متحده عقب مانده است، اما ما اینجا هستیم-

Dan: We always are.

دن: ما همیشه هستیم.

Vanessa: ... bring back Matilda.

ونسا: ... ماتیلدا را برگردان.

I was so surprised.

من خیلی شگفت زده شده بودم.

So I don't know why the US is lagging behind, but we are here-

بنابراین من نمی دانم چرا ایالات متحده عقب مانده است، اما ما اینجا هستیم-

Dan: We always are.

دن: ما همیشه هستیم.

Vanessa: ... bring back Matilda.

ونسا: ... ماتیلدا را برگردان.

The next expression is to grow on.

عبارت بعدی رشد کردن است.

Am I talking about getting taller?

آیا من در مورد بلندتر شدن صحبت می کنم؟

Here, in the conversation, we said, "The name Matilda has grown on me a lot."

اینجا در گفت و گو گفتیم اسم ماتیلدا خیلی روی من رشد کرده است.

Has grown on me?

روی من رشد کرده است؟

Well, yes, there is a baby that is growing in me, but instead this expression to grow

خب، بله، بچه ای هست که در من رشد می کند، اما در عوض این تعبیر رشد

on someone means that you like something more and more as time passes.

روی یک نفر به این معنی است که شما هر چه زمان می گذرد، چیزی را بیشتر دوست دارید.

Maybe at the beginning you weren't sold on it, and then over time it grew on you.

شاید در ابتدا روی آن فروخته نمی شدی و بعد به مرور زمان بر تو رشد کرد.

So you might say, "I didn't want a dog, but when I saw that cute dog at the shelter, it

بنابراین ممکن است بگویید: "من سگ نمی خواستم، اما وقتی آن سگ ناز را در پناهگاه دیدم،

grew on me."

روی من رشد کرد."

Your love for the dog grew and grew and you took it home.

عشق تو به سگ زیاد شد و بیشتر شد و آن را به خانه بردی.

Dan: Although I think I might call her Matilda

دن: اگرچه فکر می کنم ممکن است زیاد او را ماتیلدا صدا کنم

a lot.

.

Vanessa: Yeah, we've been calling her Matilda.

ونسا: بله، ما او را ماتیلدا صدا می زدیم.

Dan: That name has grown on me quite a bit.

دن: این نام خیلی روی من رشد کرده است.

Although I think I might call her Matilda a lot.

اگرچه فکر می کنم ممکن است زیاد او را ماتیلدا صدا کنم .

Vanessa: Yeah, we've been calling her Matilda.

ونسا: بله، ما او را ماتیلدا صدا می زدیم.

Dan: That name has grown on me quite a bit.

دن: این نام خیلی روی من رشد کرده است.

Vanessa: The next expression is it came down to.

ونسا: عبارت بعدی این است که به آن رسید.

We're not talking about literally going down somewhere.

ما در مورد پایین رفتن به معنای واقعی کلمه در جایی صحبت نمی کنیم .

Take a look at how it was used.

نگاهی به نحوه استفاده از آن بیندازید.

I said, "It came down to me thinking, well, would I miss out on something?"

گفتم: به ذهنم خطور کرد، خوب، آیا چیزی را از دست می‌دهم؟

Here we're talking about the decision to have a third child.

در اینجا ما در مورد تصمیم برای داشتن فرزند سوم صحبت می کنیم.

This was not a decision that we took lightly.

این تصمیمی نبود که ما ساده گرفته باشیم.

It was a very serious decision for us.

این یک تصمیم بسیار جدی برای ما بود.

And in the end, my conclusion overall, it came down to the summary was, well, am I missing

و در پایان، به طور کلی، نتیجه گیری من به این نتیجه رسید که خوب، آیا چیزی را از دست می دهم

out on something?

؟

You only live once?

تو فقط یک بار زندگی می کنی؟

Right?

درست؟

And this was the most important part of the decision for me.

و این مهمترین بخش تصمیم برای من بود.

So you could also say this, when we were deciding whether or not to start our own business,

بنابراین می‌توانید این را هم بگویید، زمانی که تصمیم می‌گرفتیم کسب‌وکار خود را راه‌اندازی کنیم یا نه،

it really came down to having a flexible life for our family.

واقعاً به داشتن یک زندگی انعطاف‌پذیر برای خانواده‌مان منجر شد.

So this business where I teach you English, it provides my family with a lot of flexibility.

بنابراین این تجارت که من به شما انگلیسی آموزش می دهم، انعطاف پذیری زیادی را برای خانواده ام فراهم می کند.

I could make a lesson for you on Monday and then Tuesday go on a hike with my family.

من می توانم دوشنبه برای شما درس بسازم و سپس سه شنبه با خانواده ام به پیاده روی بروم.

Cool.

سرد.

It's very flexible and that's what it came down to for us is the flexibility.

این بسیار منعطف است و چیزی که برای ما به آن رسید انعطاف پذیری است.

There's a lot more duties on me and run this business and take care of our other children.

وظایف بسیار بیشتری بر عهده من است و این تجارت را اداره می کنم و از فرزندان دیگرمان مراقبت می کنم.

So there's a lot of hesitation, but in the end, I think it came down to the question

بنابراین تردیدهای زیادی وجود دارد، اما در نهایت، فکر می‌کنم به این سوال منتهی شد که

of what if we chose not to?

اگر این کار را نکنیم چه می‌شود؟

There's a lot more duties on me and run this business and take care of our other children.

وظایف بسیار بیشتری بر عهده من است و این تجارت را اداره می کنم و از فرزندان دیگرمان مراقبت می کنم.

So there's a lot of hesitation.

بنابراین تردید زیادی وجود دارد.

But in the end, I think it came down to the question of what if we chose not to?

اما در نهایت، فکر می‌کنم به این سوال ختم شد که اگر این کار را نکنیم، چه می‌شود؟

The next expression is to shoot for something.

عبارت بعدی تیراندازی برای چیزی است.

Is this talking about a gun?

آیا این صحبت از تفنگ است؟

No.

نه.

Instead, look at how it was used in the conversation.

در عوض، به نحوه استفاده از آن در مکالمه نگاه کنید.

Dan asked me, "Were you shooting for a girl at all?

دن از من پرسید: "اصلا برای یه

Were you shooting for a girl?"

دختر شلیک میکردی؟"

Well, this question is talking about in my heart, was I dreaming about having a girl

خوب، این سوال در دلم حرف می زند ، آیا من آرزوی داشتن یک دختر را داشتم

and that was why I chose to have a third child, and the answer was no.

و به همین دلیل فرزند سوم را انتخاب کردم و پاسخ منفی بود.

I was not shooting for a girl.

من برای دختری شلیک نکردم.

So what's this expression mean?

پس این عبارت به چه معناست؟

It's when you're trying or making an effort for something.

زمانی است که برای چیزی تلاش می کنید یا تلاش می کنید .

So in another context, we could say this.

بنابراین در زمینه دیگری، می توانیم این را بگوییم.

When I started this YouTube channel, I wasn't shooting for 5 million subscribers.

وقتی این کانال یوتیوب را راه اندازی کردم، برای 5 میلیون مشترک فیلمبرداری نمی کردم.

But guess what?

اما حدس بزنید چی؟

Here we are.

اینجا هستیم.

Thank you.

متشکرم.

I don't know.

من نمی دانم.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Dan: Were you shooting for a girl at all?

دن: اصلا برای یه دختر شلیک میکردی؟

Did you think about that?

به این فکر کردی؟

Vanessa: You know what?

ونسا: میدونی چیه؟

I did not think about the gender.

به جنسیت فکر نکردم.

I don't know.

من نمی دانم.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Dan: Were you shooting for a girl at all?

دن: اصلا برای یه دختر شلیک میکردی؟

Did you think about that?

به این فکر کردی؟

Vanessa: You know what?

ونسا: میدونی چیه؟

I did not think about the gender.

به جنسیت فکر نکردم.

The next expression is a very pregnancy related one, and it is trimester.

عبارت بعدی مربوط به بارداری است و سه ماهه است.

The first three letters, T-R-I mean three.

سه حرف اول، T-R-I یعنی سه.

So we're talking about three segments, and here it's the three segments of pregnancy.

بنابراین ما در مورد سه بخش صحبت می کنیم، و در اینجا سه ​​بخش بارداری است.

So in the conversation we said morning sickness is common in the first trimester, and then

بنابراین در گفتگو گفتیم که تهوع صبحگاهی در سه ماهه اول شایع است و سپس

in the second trimester they say usually you feel a little bit better.

در سه ماهه دوم می گویند معمولاً کمی احساس بهتری دارید.

Then in the third trimester where I am now, your body's just feeling very tired and ready

سپس در سه ماهه سوم، جایی که من اکنون هستم، بدن شما بسیار خسته است و

to be done with pregnancy.

برای انجام بارداری آماده است.

So these are the three segments of pregnancy.

بنابراین این سه بخش بارداری هستند.

Morning sickness, which is when you feel nauseous.

حالت تهوع صبحگاهی یعنی حالت تهوع.

During the first trimester, that was pretty similar.

در طول سه ماهه اول، تقریباً مشابه بود.

I think it's just that everything happened sooner.

فکر می کنم فقط همه چیز زودتر اتفاق افتاد .

Morning sickness, which is when you feel nauseous during the first trimester, that was pretty

حالت تهوع صبحگاهی، یعنی زمانی که در سه ماهه اول بارداری احساس تهوع می کنید، تقریباً

similar.

مشابه بود.

I think it's just that everything happened sooner.

فکر می کنم فقط همه چیز زودتر اتفاق افتاد .

The next expression is two for one.

عبارت بعدی دو به یک است.

We are going to compare surprise versus accident.

ما قصد داریم غافلگیری را با تصادف مقایسه کنیم. به

What do you think might be the difference between these two words?

نظر شما تفاوت این دو کلمه در چیست؟

In the conversation we explain that if you say, this baby is a surprise versus this baby

در گفت‌وگو توضیح می‌دهیم که اگر بگویید این نوزاد شگفت‌انگیز است در مقابل این نوزاد

is an accident, there is a big difference between these two phrases.

تصادفی است، بین این دو عبارت تفاوت زیادی وجود دارد.

The first one, this baby is a surprise, is very positive.

اولین مورد، این کودک یک شگفتی است، بسیار مثبت است.

It means I wasn't planning to have a baby, but that's okay.

یعنی من قصد بچه دار شدن نداشتم ولی اشکالی نداره.

I'm happily surprised, but accident is much more negative.

من خوشحالم تعجب کردم، اما تصادف خیلی منفی تر است.

If you say this baby was an accident, then it kind of feels like I didn't want this baby.

اگر می گویید این بچه یک تصادف بوده، به نظر می رسد که من این بچه را نمی خواستم.

This is not really what I wanted with my life.

این واقعاً آن چیزی نیست که من از زندگی ام می خواستم.

It's a much more negative feeling, and we can take that meaning to other situations

این احساس بسیار منفی‌تری است و ما می‌توانیم این معنا را به موقعیت‌های دیگر

as well, not just pregnancy.

نیز ببریم، نه فقط بارداری.

You might say, "I was so surprised when I found $20 on the street."

ممکن است بگویید: "وقتی 20 دلار در خیابان پیدا کردم بسیار شگفت زده شدم."

You get this is a positive thing.

متوجه شدید که این یک چیز مثبت است.

Wow, I found free money.

وای پول مفت پیدا کردم

What a great surprise.

چه سورپرایز بزرگی

But on the other hand, my brother-in-law messaged me the other day.

اما از طرفی برادر شوهرم روز گذشته به من پیام داد.

He said, "Sorry, it was an accident.

او گفت: "ببخشید، تصادف بود.

I bumped into your mailbox when I was backing out of your driveway.

وقتی داشتم از مسیر شما خارج می شدم، به صندوق پست شما برخورد کردم .

Oops."

اوه."

So this was a negative thing.

پس این یک چیز منفی بود.

I don't want him to bump into my mailbox with his car, but he did.

من نمی خواهم او با ماشینش به صندوق پست من برخورد کند ، اما او این کار را کرد.

At least he apologized and he said it was an accident.

حداقل عذرخواهی کرد و گفت تصادفی بوده است.

He didn't want for that to happen, and he knows it's a negative thing.

او نمی خواست این اتفاق بیفتد و می داند که این یک چیز منفی است.

Can you guess what it is?

آیا می توانید حدس بزنید که آن چیست؟

Dan: Was she an accident or on purpose?

دن: تصادفی بود یا عمدی؟

Vanessa: That's it.

ونسا: همین.

That's one of the- Dan:

این یکی از آنهاست - دن:

That's the rude way to say it.

این روش بی ادبانه ای است که می توان آن را گفت.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So Gloria asked us in a very nice way.

بنابراین گلوریا به روشی بسیار زیبا از ما پرسید.

She said, "Did you plan this baby or was it a surprise?"

او گفت: "این بچه را برنامه ریزی کردی یا غافلگیرکننده بود؟"

Surprise is very positive words.

تعجب کلمات بسیار مثبتی است.

Dan: That's the nice way to-

دن: این راه خوبی است -

Vanessa: Can you guess what it is?

ونسا: می توانید حدس بزنید چیست؟

Dan: Was she an accident or on purpose?

دن: تصادفی بود یا عمدی؟

Vanessa: That's it.

ونسا: همین.

That's one of the- Dan:

این یکی از آنهاست - دن:

That's the rude way to say it.

این روش بی ادبانه ای است که می توان آن را گفت.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So [inaudible 00:10:24] asked this in a very nice way.

بنابراین [نامفهوم 00:10:24] این را به روشی بسیار زیبا پرسید.

She said, "Did you plan this baby or was it a surprise?"

او گفت: "این بچه را برنامه ریزی کردی یا غافلگیرکننده بود؟"

Surprise is a very positive word.

غافلگیری کلمه بسیار مثبتی است.

Dan: That's the nice way to say it.

دن: این روش خوب برای گفتن است.

Vanessa: The next expression is another interesting

ونسا: عبارت بعدی یک عبارت جالب دیگر است

one, and it is to be put on the spot.

و قرار است در جای خود قرار گیرد.

So in the conversation, Dan said that the question did you plan this baby is often a

بنابراین در مکالمه، دن گفت که این سؤال که آیا شما برای این بچه برنامه ریزی کردید اغلب یک

rude question because it puts you on the spot.

سؤال بی ادبانه است زیرا شما را در محل قرار می دهد.

You have to convey something very personal.

شما باید یک چیز بسیار شخصی را منتقل کنید.

Did you want this baby?

این بچه رو میخواستی؟ برای

Did you plan this baby?

این بچه برنامه ریزی کردی؟

This is a very personal thing, and in the conversation I said, it was no problem that

این یک موضوع کاملا شخصی است و در صحبتی که گفتم اشکالی نداشت که

my students asked me this because I let them ask me anything.

شاگردانم این را از من بپرسند زیرا اجازه دادم هر چیزی از من بپرسند.

But in general, this question can put you on the spot, make you feel uncomfortable or

اما به طور کلی، این سوال می تواند شما را در جای خود قرار دهد، باعث ناراحتی یا عصبی شدن شما شود

nervous.

.

This is something that often happens in the classroom.

این چیزی است که اغلب در کلاس اتفاق می افتد .

So you might say, "The teacher put me on the spot when she asked me about the reason for

بنابراین ممکن است بگویید: "معلم وقتی از من در مورد دلیل

World War II starting."

شروع جنگ جهانی دوم پرسید."

Ugh, I was not prepared for such a big difficult question.

اوه، من برای چنین سوال سخت و بزرگی آماده نبودم .

She put me on the spot.

او مرا سرجای خود نشاند.

I might feel like, oh, they might think I don't love my child.

ممکن است احساس کنم، اوه، آنها ممکن است فکر کنند من فرزندم را دوست ندارم.

Dan: It puts you on the spot.

دن: تو را سر جای خودش قرار می دهد.

Vanessa: Yeah, it kind of feels like maybe you don't

ونسا: بله، به نظر می رسد که شاید شما

care about your child as much as someone who plans their pregnancy.

به اندازه کسی که برای بارداری خود برنامه ریزی می کند به فرزندتان اهمیت نمی دهید.

I might feel like, oh, they might think I don't love my child.

ممکن است احساس کنم، اوه، آنها ممکن است فکر کنند من فرزندم را دوست ندارم.

Dan: It puts you on the spot.

دن: تو را سر جای خودش قرار می دهد.

Vanessa: Yeah, it kind of feels like maybe you don't

ونسا: بله، به نظر می رسد که شاید شما

care about your child as much as someone who plans their pregnancy.

به اندازه کسی که برای بارداری خود برنامه ریزی می کند به فرزندتان اهمیت نمی دهید.

The next expression is, should you need.

عبارت بعدی این است که در صورت نیاز.

Here, we're talking about giving birth outside of the hospital and we said, "The midwives

در اینجا، ما در مورد زایمان در خارج از بیمارستان صحبت می کنیم و گفتیم: "ماماها

have all of the medical supplies should you or your baby need anything."

همه لوازم پزشکی را دارند اگر شما یا کودکتان به چیزی نیاز داشته باشید."

Should you need anything, they are prepared.

اگر به چیزی نیاز دارید، آنها آماده هستند. در

Here, we can just substitute the phrase, if you need anything, they are prepared, so we

اینجا، ما فقط می توانیم عبارت را جایگزین کنیم، اگر به چیزی نیاز دارید، آنها آماده هستند، بنابراین ما

could use it like this too.

می توانیم آن را به این صورت نیز استفاده کنیم.

Should you need more information, feel free to call or message me.

در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر، با من تماس بگیرید یا پیام دهید.

This is something that's really useful in the workplace.

این چیزی است که واقعاً در محل کار مفید است.

You'll probably see people use this in writing or maybe in a voicemail if they tell you,

اگر به شما بگویند:

"Hey, here's some information, but should you need more information.

"سلام، در اینجا برخی اطلاعات وجود دارد، اما اگر به اطلاعات بیشتری نیاز دارید،

If you need more information, feel free to call or message me."

اگر به اطلاعات بیشتری نیاز دارید، می‌توانید با من تماس بگیرید یا پیام دهید، احتمالاً می‌بینید که از این مورد استفاده می‌کنند."

Both of these phrases are interchangeable.

هر دوی این عبارات قابل تعویض هستند.

But they have all of the emergency supplies.

اما آنها همه وسایل اضطراری را دارند.

Should your baby need oxygen, if you hemorrhage and you can't stop bleeding, they can help

اگر کودک شما به اکسیژن نیاز دارد، اگر خونریزی دارید و نمی توانید خونریزی را متوقف کنید، آنها می توانند

you with all of that.

در همه این موارد به شما کمک کنند.

But they have all of the emergency supplies.

اما آنها همه وسایل اضطراری را دارند.

Should your baby need oxygen, if you hemorrhage and you can't stop bleeding, they can help

اگر کودک شما به اکسیژن نیاز دارد، اگر خونریزی دارید و نمی توانید خونریزی را متوقف کنید، آنها می توانند

you with all of that.

در همه این موارد به شما کمک کنند.

The next expression is growing pains.

عبارت بعدی دردهای فزاینده است.

This can be very literal.

این می تواند بسیار تحت اللفظی باشد.

If you are a small child or if you're a teenager, that's when your body is growing a lot.

اگر یک کودک کوچک هستید یا اگر یک نوجوان هستید، در آن زمان است که بدن شما بسیار رشد می کند.

So you might experience literal growing pains.

بنابراین ممکن است دردهای رشد واقعی را تجربه کنید. می

I know that my five year old has told this to me that, "My legs are hurting today."

دانم که کودک پنج ساله ام این را به من گفته است که "امروز پاهایم درد می کند."

Oh, poor guy.

اوه بیچاره

Well, his legs are growing.

خب پاهایش در حال رشد هستند. داره قدش

He's getting taller.

بلندتر میشه

Give him a little massage and he goes on his way.

کمی او را ماساژ دهید و او به راه خود ادامه می دهد .

But this is literal growing pains, but we use this in a more figurative way in the conversation.

اما این به معنای واقعی کلمه دردهای رشد است، اما ما از آن به شکلی مجازی تر در گفتگو استفاده می کنیم.

We were talking about whether our two children would be jealous of the new baby, and we said,

داشتیم در مورد اینکه آیا دو فرزندمان به نوزاد جدید حسادت می‌کنند یا خیر صحبت می‌کردیم و گفتیم:

"Well, there's always going to be growing pains."

"خب، همیشه دردهای رشد وجود دارد."

When something changes in the family, it's always going to be a little bit difficult,

وقتی چیزی در خانواده تغییر می کند، همیشه کمی سخت خواهد بود

and that's just to be expected.

و این فقط قابل انتظار است.

Usually this is used when something gets larger or bigger.

معمولاً وقتی چیزی بزرگتر یا بزرگتر می شود از این استفاده می شود.

So for example, if you are growing your company or growing your business, well, there are

بنابراین، برای مثال، اگر شرکت خود را رشد می دهید یا کسب و کار خود را توسعه می دهید، خوب،

going to be some growing pains as you grow your business.

با رشد کسب و کار خود، دردسرهای رو به رشدی نیز وجود خواهد داشت.

Maybe this means that you're going to miss something important or you're going to have

شاید این بدان معنی است که شما چیز مهمی را از دست خواهید داد یا مجبور خواهید بود

to stay up late at night.

شب ها تا دیروقت بیدار بمانید.

You're going to hire the wrong person and have to fire them and find the right person.

شما می خواهید فرد اشتباهی را استخدام کنید و باید آنها را اخراج کنید و فرد مناسب را پیدا کنید.

This is normal and expected as something gets bigger and larger.

این طبیعی است و انتظار می رود که چیزی بزرگتر و بزرگتر شود.

There's just some growing pains.

فقط مقداری درد در حال رشد وجود دارد.

They are expecting her to be a cute little play thing.

آنها انتظار دارند که او یک بازی کوچک بامزه باشد .

I think it will become harder as she gets older and starts grabbing their things, like

من فکر می‌کنم با بزرگ‌تر شدن و گرفتن وسایل آن‌ها سخت‌تر می‌شود، مثل این‌که

it's always growing pains.

همیشه دردهای فزاینده‌ای دارد.

But they are expecting her to be a cute little play thing.

اما آنها انتظار دارند که او یک بازی کوچک بامزه باشد .

I think it will become harder as she gets older and starts grabbing their things, like

فکر می‌کنم با بزرگ‌تر شدن و گرفتن وسایل آن‌ها سخت‌تر می‌شود، مثل اینکه

there's always growing pains.

همیشه دردهای فزاینده‌ای وجود دارد.

The next expression is I've found that.

عبارت بعدی این است که من آن را پیدا کردم.

This is the reduced version of the full expression I have found that, and we're not talking about

این نسخه کاهش یافته عبارت کاملی است که من آن را پیدا کردم، و ما در مورد چیزی صحبت نمی کنیم

something that's literally lost and found.

که به معنای واقعی کلمه گم شده و پیدا شده است.

Instead, we're talking about your experience, something that you've learned.

در عوض، ما در مورد تجربه شما صحبت می کنیم، چیزی که شما یاد گرفته اید.

So in the conversation I said, "I've found that having a newborn is okay, but having

بنابراین در مکالمه گفتم: "من متوجه شدم که داشتن یک نوزاد خوب است، اما داشتن

a three year old is very tough."

یک کودک سه ساله بسیار سخت است."

So I am expecting that the difficulty when my baby's born will not be with the newborn,

بنابراین من انتظار دارم که سختی هنگام تولد نوزاد من با نوزاد تازه متولد شده نباشد،

but it will be mainly the common difficulties of having a three-year-old.

بلکه عمدتاً مشکلات رایج داشتن یک کودک سه ساله باشد.

So nothing new, but this is to be expected.

بنابراین چیز جدیدی نیست، اما این قابل انتظار است.

You might also use this expression by saying something like this, "I've found that buying

همچنین ممکن است از این عبارت با گفتن چیزی شبیه به این استفاده کنید: "من متوجه شده ام که خرید

higher quality items actually saves me money, even though they're more expensive because

اقلام با کیفیت بالاتر در واقع باعث صرفه جویی در پول من می شود، حتی اگر آنها گران تر هستند زیرا

they last longer."

دوام بیشتری دارند."

Okay, this is something that you've learned.

خوب، این چیزی است که شما یاد گرفته اید.

I've found that.

من آن را پیدا کرده ام.

In general, what I've found is that having a newborn is okay.

به طور کلی، چیزی که من دریافتم این است که تولد نوزاد مشکلی ندارد.

Having a three-year old is the problem.

مشکل داشتن یک کودک سه ساله است.

In general, what I've found is that having a newborn is okay.

به طور کلی، چیزی که من دریافتم این است که تولد نوزاد مشکلی ندارد.

Having a three-year-old is the problem.

مشکل داشتن یک کودک سه ساله است.

The next expression is to be set in stone, but we often use this in the negative version

عبارت بعدی این است که در سنگ تنظیم شود، اما ما اغلب از این در نسخه منفی

like this.

به این صورت استفاده می کنیم.

It's not set in stone yet who will help with our baby.

هنوز مشخص نشده است که چه کسی به کودک ما کمک خواهد کرد.

A lot of you were concerned.

خیلی از شما نگران بودید

You're very kind about who will help with our children and our family after the baby's

شما خیلی لطف دارید که بعد از به دنیا آمدن بچه چه کسی به بچه ها و خانواده ما کمک می کند

born, and we gave some examples, but in the end we said, well, it's not set in stone yet.

و ما چند مثال زدیم، اما در آخر گفتیم خوب، هنوز سنگ تمام نشده است.

That means it's not definite.

یعنی قطعی نیست

It's not for certain yet, but we have some options.

هنوز قطعی نیست، اما ما چند گزینه داریم.

So you could also say related to English, your English future is not set in stone yet.

بنابراین می توانید بگویید که در رابطه با انگلیسی است، آینده انگلیسی شما هنوز مشخص نیست.

You can learn more, you can become fluent, but you have to decide to do it.

شما می توانید بیشتر یاد بگیرید، می توانید مسلط شوید، اما باید تصمیم بگیرید که این کار را انجام دهید.

Dan: I believe my mom will be here for a while,

دن: فکر می کنم مادرم برای مدتی اینجا خواهد بود،

right?

درست است؟

Vanessa: We'll see how long a while is.

ونسا: ببینیم چقدر طول می کشد.

Dan: I don't think this is set in stone yet.

دن: من فکر نمی‌کنم که این موضوع هنوز مشخص نشده باشد.

Vanessa: It's not.

ونسا: اینطور نیست.

Dan: I believe my mom will be here for a while,

دن: فکر می کنم مادرم برای مدتی اینجا خواهد بود،

right?

درست است؟

Vanessa: We'll see how long a while is.

ونسا: ببینیم چقدر طول می کشد.

Dan: I don't think this is set in stone yet.

دن: من فکر نمی‌کنم که این موضوع هنوز مشخص نشده باشد.

Vanessa: It's not.

ونسا: اینطور نیست.

The next expression is to be sane.

عبارت بعدی عاقل بودن است.

You might know the expression insane, which is crazy.

ممکن است تعبیر مجنون را بدانید که دیوانه کننده است.

Well, this is the opposite.

خب این برعکسه

To be sane.

عاقل بودن.

So in the conversation we said that having help with our children keeps us sane.

بنابراین در گفتگو گفتیم که کمک به فرزندان ما را عاقل نگه می دارد. وقتی که به استراحت نیاز داریم

Having a babysitter come over and watch our children when we need a break keeps us sane.

یک پرستار بچه بیاید و مراقب فرزندانمان باشد، ما را عاقل نگه می‌دارد.

This is important so that you can think rationally, think clearly, have a clear mind so that you

این مهم است تا بتوانید منطقی فکر کنید، شفاف فکر کنید، ذهن روشنی داشته باشید تا

can be sane.

بتوانید عاقل باشید.

If you have a really busy job, you might say, my coworkers keep me sane during the day.

اگر واقعاً شغل پرمشغله ای دارید، ممکن است بگویید، همکارانم مرا در طول روز عاقل نگه می دارند.

They're so funny, and we're always sharing funny pictures with each other online.

آنها بسیار خنده دار هستند و ما همیشه تصاویر خنده دار را به صورت آنلاین با یکدیگر به اشتراک می گذاریم.

Okay, maybe your job is stressful, but what helps you to maintain a clear mind?

خوب، شاید شغل شما استرس زا باشد، اما چه چیزی به شما کمک می کند ذهن شفافی داشته باشید؟

You're wonderful coworkers.

شما همکاران فوق العاده ای هستید

They keep you sane.

آنها شما را عاقل نگه می دارند.

In the end, I'm not exactly sure what will happen this time, but we do have several babysitters

در پایان، من دقیقاً مطمئن نیستم که این بار چه اتفاقی خواهد افتاد، اما ما چندین پرستار بچه داریم

who help in our daily lives now so that I can film these videos and do my job.

که در حال حاضر در زندگی روزمره ما کمک می کنند تا بتوانم از این ویدیوها فیلمبرداری کنم و کارم را انجام دهم.

Dan: And be sane.

دن: و عاقل باش.

Vanessa: And be sane.

ونسا: و عاقل باش.

Everyone needs help in their life.

همه در زندگی خود به کمک نیاز دارند.

In the end, I'm not exactly sure what will happen this time, but we do have several babysitters

در پایان، من دقیقاً مطمئن نیستم که این بار چه اتفاقی خواهد افتاد، اما ما چندین پرستار بچه داریم

who help in our daily lives now so that I can film these videos and do my job.

که در حال حاضر در زندگی روزمره ما کمک می کنند تا بتوانم از این ویدیوها فیلمبرداری کنم و کارم را انجام دهم.

Dan: And be sane.

دن: و عاقل باش.

Vanessa: And be sane.

ونسا: و عاقل باش.

Everyone needs help in their life.

همه در زندگی خود به کمک نیاز دارند.

The next expression is to be taken care of, and because you are worried about who is going

تعبیر بعدی مواظبت شدن است و چون شما نگران هستید که قرار است

to be taken care of us, we use this expression, "Don't worry, we will be taken care of."

به ما رسیدگی شود، از این تعبیر «نگران نباشید به ما رسیدگی می شود» استفاده می کنیم.

This means that someone will be taking care of us.

این بدان معنی است که کسی از ما مراقبت خواهد کرد.

Our neighbors will bring us food.

همسایه ها برای ما غذا می آورند.

Our babysitters and family will help with our older children.

پرستاران کودک و خانواده ما به فرزندان بزرگتر ما کمک خواهند کرد. به

We will be taken care of.

ما رسیدگی خواهد شد.

Someone is going to be attending to our needs.

یک نفر قرار است به نیازهای ما رسیدگی کند.

So you could also say, "Whenever we visit our family for the holidays, we are well taken

بنابراین می توانید بگویید: "هر وقت برای تعطیلات به خانواده خود می رویم، به خوبی

care of."

از ما مراقبت می شود."

We often use the word well with this expression.

ما اغلب از این کلمه به خوبی با این عبارت استفاده می کنیم.

I was well taken care of when I visited my family for the holidays.

وقتی برای تعطیلات به خانواده ام رفتم به خوبی از من مراقبت می شد .

I didn't have to think about doing the dishes, making food, doing the laundry.

لازم نبود به شستن ظرف ها، درست کردن غذا، شستن لباس ها فکر کنم.

Really, everyone else did it all.

واقعاً بقیه همه این کار را کردند.

I was well taken care of.

به خوبی از من مراقبت شد.

If you want to give us something, please give us food.

اگر می خواهید چیزی به ما بدهید، لطفاً به ما غذا بدهید.

Please make a meal and we can put it in our freezer.

لطفا یک وعده غذایی درست کنید و می توانیم آن را در فریزر خود قرار دهیم .

I think that's the perfect gift.

من فکر می کنم این هدیه عالی است.

So I think we will be taken care of I hope.

بنابراین فکر می کنم به ما رسیدگی می شود امیدوارم.

If you want to give us something, please give us food.

اگر می خواهید چیزی به ما بدهید، لطفاً به ما غذا بدهید.

Please make a meal and we can put it in our freezer.

لطفا یک وعده غذایی درست کنید و می توانیم آن را در فریزر خود قرار دهیم .

I think that's the perfect gift.

من فکر می کنم این هدیه عالی است.

So I think we will be taken care of I hope.

بنابراین فکر می کنم به ما رسیدگی می شود امیدوارم.

The next expression is a little bit of a negative one.

عبارت بعدی کمی منفی است .

It's not worth it.

ارزشش را ندارد.

So you are asking if the government provides any subsidies for families who have children,

بنابراین شما می‌پرسید که آیا دولت برای خانواده‌هایی که دارای فرزند هستند، یارانه می‌دهد،

and we said, not really.

و ما گفتیم، واقعاً خیر.

There's a little bit of a tax benefit, but it's not worth it.

کمی سود مالیاتی وجود دارد، اما ارزشش را ندارد.

Here, I was explaining that yes, there is a little bit of a tax benefit, but the cost

اینجا داشتم توضیح می دادم که بله، یک مقدار سود مالیاتی وجود دارد، اما هزینه

of children is so much higher than that tax benefit that no one thinks that, oh, well,

بچه ها آنقدر بیشتر از آن سود مالیاتی است که هیچکس فکر نمی کند، اوه، خوب،

at least I'm getting some government help.

حداقل من از دولت کمک می کنم. .

No, it's not worth it.

نه، ارزشش را ندارد.

That little bit of help is, yeah, it's not useful.

این کمک کوچک، بله، مفید نیست.

So you could also say in the US, for a lot of Americans, getting a university or college

بنابراین می‌توانید در ایالات متحده نیز بگویید، برای بسیاری از آمریکایی‌ها، گرفتن مدرک دانشگاهی یا کالج

degree is not worth it because you graduate with a lot of debt and you don't have any

ارزشش را ندارد زیرا با بدهی‌های زیادی فارغ‌التحصیل می‌شوید و هیچ

skills for a particular job.

مهارتی برای یک شغل خاص ندارید.

This is a really difficult part of American society right now that a lot of people think

این بخش واقعاً دشواری در جامعه آمریکا در حال حاضر است که بسیاری از مردم فکر می کنند

their expensive degrees were not worth it.

مدرک های گران قیمت آنها ارزش آن را ندارد.

Dan: You count them on your taxes and you probably

دن: شما آنها را روی مالیات خود حساب می کنید و احتمالاً

pay less taxes.

مالیات کمتری می پردازید.

Vanessa: There's a little bit less taxes for each child,

ونسا: برای هر کودک مالیات کمی کمتر است،

but it's not much.

اما زیاد نیست.

It's not worth it.

ارزشش را ندارد.

Dan: They certainly don't give you money.

دان: مطمئناً به شما پول نمی دهند.

You count them on your taxes and you probably pay less taxes.

شما آنها را روی مالیات خود حساب می کنید و احتمالاً مالیات کمتری می پردازید.

Vanessa: There's a little bit less taxes for each child,

ونسا: برای هر کودک مالیات کمی کمتر است،

but it's not much.

اما زیاد نیست.

It's not worth it.

ارزشش را ندارد.

Dan: They certainly don't give you money.

دان: مطمئناً به شما پول نمی دهند.

Vanessa: The next expression is a fun one, the short

ونسا: عبارت بعدی یک عبارت سرگرم کننده است،

end of a stick.

انتهای کوتاه یک چوب.

I wish I knew the origin of this expression.

ای کاش منشأ این عبارت را می دانستم.

If you know, please let me know in the comments, but here we're talking about something that's

اگر می دانید، لطفاً در نظرات به من اطلاع دهید، اما در اینجا ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که

just not fair.

منصفانه نیست.

So I said, when you're self-employed, like me, I run my own business, Speak English with

بنابراین من گفتم، زمانی که شما خوداشتغال هستید، مانند من، من کسب و کار خودم را اداره می کنم، با ونسا انگلیسی صحبت کنید

Vanessa.

.

I get the short end of the stick when it comes to aha, wonderful expression, when it comes

وقتی صحبت از بیمه درمانی به میان می‌آید، انتهای کوتاه را دریافت می‌کنم، تعبیر فوق‌العاده‌ای است

to health insurance, because we have to pay 100%.

، زیرا ما باید 100% بپردازیم.

I don't have a business who is paying half of it and then I pay the other half.

من تجارتی ندارم که نصف آن را بپردازد و بعد من نیمی دیگر را پرداخت کنم.

I have to pay all of it.

من باید همه آن را پرداخت کنم.

It's just not fair.

این عادلانه نیست.

If you are the youngest in your family, you might use this expression quite often.

اگر جوان‌ترین فرد خانواده خود هستید، ممکن است اغلب از این عبارت استفاده کنید.

For my sister, she was always the youngest of our friend group, so she often said, "Hey,

برای خواهرم، او همیشه کوچک‌ترین از گروه دوستان ما بود، بنابراین اغلب می‌گفت: "هی،

I always get the short end of the stick.

من همیشه انتهای چوب را کوتاه می‌کنم.

Why do you get all the best toys and the best clothes and you can run faster than me?

چرا بهترین اسباب‌بازی‌ها و بهترین لباس‌ها را می‌گیری و می‌توانی سریع‌تر بدوی. من؟

That's not fair."

این عادلانه نیست."

The short end of the stick, it's just not fair.

انتهای کوتاه چوب، فقط منصفانه نیست.

Your health insurance is much cheaper than someone like us.

بیمه درمانی شما بسیار ارزانتر از کسی مثل ما است.

Dan: Yeah.

دن: آره

We're not the best people to ask because we're self-employed.

ما بهترین افرادی نیستیم که بخواهیم بپرسیم زیرا خوداشتغال هستیم.

Vanessa: Oh, and you get the short end of the stick.

ونسا: اوه، و انتهای کوتاه چوب را می گیری.

Let me tell you why.

اجازه بدهید به شما بگویم چرا.

You got to pay the full price of health insurance.

شما باید تمام قیمت بیمه درمانی را بپردازید.

You have to find your own health insurance independently.

شما باید به طور مستقل بیمه درمانی خود را پیدا کنید .

Your health insurance is much cheaper than someone like us.

بیمه درمانی شما بسیار ارزانتر از کسی مثل ما است.

Dan: Yeah.

دن: آره

We're not the best people to ask because we're self employed.

ما بهترین مردمی نیستیم که بخواهیم بپرسیم زیرا خوداشتغال هستیم.

Vanessa: Oh, and you get the short end of the stick.

ونسا: اوه، و انتهای کوتاه چوب را می گیری.

Let me tell you why.

اجازه بدهید به شما بگویم چرا.

You got to pay the full price of health insurance.

شما باید تمام قیمت بیمه درمانی را بپردازید.

You have to find your own health insurance independently.

شما باید به طور مستقل بیمه درمانی خود را پیدا کنید .

The next expression is, that's what I thought.

عبارت بعدی این است که من فکر کردم.

Here you are emphatically agreeing with someone.

در اینجا شما به شدت با کسی موافق هستید.

When we were talking about the overall cost of giving birth in the US in the hospital

وقتی در مورد هزینه کلی زایمان در ایالات متحده در

system, Dan said, "Well, that's less than I thought."

سیستم بیمارستانی صحبت می کردیم، دن گفت: "خب، این کمتر از چیزی است که فکر می کردم."

And I agreed with him strongly.

و من به شدت با او موافق بودم.

That's what I thought.

این چیزی بود که من فکر کردم.

So I am just showing him, yep.

بنابراین من فقط به او نشان می دهم، بله.

I think so too.

من هم همینطور فکر می کنم.

So let's imagine that you're out to eat with your friends at a restaurant and you see your

پس بیایید تصور کنیم که برای صرف غذا با دوستان خود در یک رستوران بیرون آمده اید و

friend at the end of the table doing something surprising.

دوست خود را در انتهای میز می بینید که کار شگفت انگیزی انجام می دهد.

You might whisper and say, "Hey, she's eating a steak.

ممکن است زمزمه کنید و بگویید: "هی، او در حال خوردن استیک است. آیا

Isn't she vegetarian?"

او گیاهخوار نیست؟"

And your friend might say, "That's what I thought."

و دوست شما ممکن است بگوید، "این چیزی است که من فکر کردم."

So here your friend is agreeing with you.

بنابراین در اینجا دوست شما با شما موافق است.

I thought she was a vegetarian, but look, she's eating a steak.

من فکر می کردم که او یک گیاهخوار است، اما ببینید، او یک استیک می خورد.

We are all surprised.

همه ما شگفت زده شده ایم.

They had a C-section and they did not have insurance, and it cost $10,000, which is a

سزارین کردند و بیمه هم نداشتند و 10000 دلار هزینه داشت که

lot of money.

پول زیادی است.

Dan: It's less than I would've expected.

دن: کمتر از آن چیزی است که انتظار داشتم.

Vanessa: But that's what I thought.

ونسا: اما این چیزی بود که من فکر کردم.

Yeah, I thought it would be like $100,000.

بله، من فکر می کردم حدود 100000 دلار است.

They had a C-section and they did not have insurance, and it cost $10,000, which is a

سزارین کردند و بیمه هم نداشتند و 10000 دلار هزینه داشت که

lot of money.

پول زیادی است.

Dan: It's less than I would've expected.

دن: کمتر از آن چیزی است که انتظار داشتم.

Vanessa: But that's what I thought.

ونسا: اما این چیزی بود که من فکر کردم.

Yeah, I thought it would be like $100,000.

بله، من فکر می کردم حدود 100000 دلار است.

The next expression is out of the question.

عبارت بعدی دور از ذهن است.

We said four children is out of the question.

گفتیم چهار بچه مطرح نیست.

We have one child, two children.

ما یک بچه، دو بچه داریم.

Now three children, but four, four children is out of the question.

الان سه بچه، اما چهار، چهار بچه مطرح نیست.

That means it is not a consideration.

یعنی ملاحظاتی نیست.

We are not even thinking about it.

ما حتی به آن فکر نمی کنیم.

It is not going to happen.

این اتفاق نخواهد افتاد.

A lot of people in the US right now, maybe in your country too, are saying this, buying

بسیاری از مردم در ایالات متحده در حال حاضر، شاید در کشور شما نیز، این را می گویند، خرید

a house is out of the question.

خانه قابل بحث نیست.

The market is too expensive right now.

بازار در حال حاضر بسیار گران است.

It is not a possibility.

امکانی نیست.

Dan: I know it was already quite a push for you

دن: میدونم که این خیلی سخت بود که

to go with three.

با سه نفر بری.

So four is a bit- Vanessa:

بنابراین چهار کمی است- ونسا:

If we- Dan:

اگر ما- دن:

As close to out of the question as possible.

تا جایی که ممکن است دور از ذهن است.

So I know it was already quite a push for you to go with three.

بنابراین من می دانم که از قبل برای شما فشار زیادی برای رفتن با سه نفر بود.

So four is a bit- Vanessa:

بنابراین چهار کمی است- ونسا:

If we- Dan:

اگر ما- دن:

As close to out of the question as possible.

تا جایی که ممکن است دور از ذهن است.

Vanessa: So the next expression is actually two for

ونسا: بنابراین عبارت بعدی در واقع دو به

one.

یک است.

We are going to compare the expression a nanny versus a babysitter.

ما قصد داریم عبارت پرستار بچه را با پرستار بچه مقایسه کنیم.

This is possibly a regional difference or a cultural difference in the US.

این احتمالاً یک تفاوت منطقه ای یا یک تفاوت فرهنگی در ایالات متحده است.

But usually when we think of a nanny, we think of someone who provides full-time care for

اما معمولاً وقتی به یک پرستار بچه فکر می کنیم، به کسی فکر می کنیم که به طور تمام وقت از

your children.

فرزندان شما مراقبت می کند.

So they come over in the morning, maybe 8:00, and they stay with your children until 5:00

بنابراین آنها صبح، شاید ساعت 8:00 می آیند و تا ساعت 5:00

when you come home from work.

که از سر کار به خانه می آیید، پیش فرزندان شما می مانند.

This is full-time care.

این مراقبت تمام وقت است.

So in the conversation, Dan said, "We could have a nanny, but we have some good babysitters."

بنابراین در گفتگو، دن گفت: "ما می توانیم یک پرستار بچه داشته باشیم، اما ما چند پرستار بچه خوب داریم."

So we don't have someone who comes and watches our children all day.

بنابراین ما کسی را نداریم که تمام روز بیاید و بچه های ما را تماشا کند.

Instead, we have some babysitters and there is a gray area.

در عوض، ما چند پرستار بچه داریم و یک منطقه خاکستری وجود دارد.

Some people might call themselves a nanny, and really they're a babysitter, but there's

برخی از افراد ممکن است خود را یک پرستار بچه صدا کنند، و در واقع آنها یک پرستار بچه هستند، اما

a little bit of gray area.

یک منطقه خاکستری کمی وجود دارد.

In general, a babysitter is someone who provides short-term as needed care.

به طور کلی، پرستار کودک کسی است که مراقبت های کوتاه مدت را در صورت نیاز ارائه می دهد.

Maybe you call them and say, "Hey, we want to go on a date this weekend.

شاید به آنها زنگ بزنید و بگویید: "هی، ما می خواهیم این آخر هفته با هم قرار بگذاریم. آیا

Can you watch our kids Saturday night?"

می توانید شنبه شب بچه های ما را تماشا کنید؟"

That's a babysitter.

اون پرستار بچه

Or maybe someone who watches your children two days a week.

یا شاید کسی که دو روز در هفته فرزندان شما را تماشا می کند.

For example, that's what we have.

به عنوان مثال، این چیزی است که ما داریم.

We have someone who comes a few mornings per week for three hours so that I can record

یک نفر داریم که هفته ای چند روز سه ساعت می آید تا من

these lessons for you and do other things, and this is a babysitter.

این درس ها را برای شما ضبط کنم و کارهای دیگر انجام دهم و این پرستار بچه است.

Now, that person might call themselves a nanny, and that's okay.

حالا، آن شخص ممکن است خود را یک پرستار بچه خطاب کند، و این اشکالی ندارد.

There's a little gray area, but in general, that's the difference.

یک منطقه خاکستری کمی وجود دارد، اما به طور کلی، این تفاوت است.

A nanny is more long-term and longer care, and a babysitter is more short term or shorter

پرستار بچه مراقبت طولانی‌مدت و طولانی‌تر است و پرستار بچه مراقبت کوتاه‌مدت یا کوتاه‌تر است

care.

.

I don't know.

من نمی دانم.

Dan: Well, babysitters are pretty key.

دن: خب، پرستار بچه خیلی کلیدی است.

We could have a nanny, honestly, but we have good babysitters already.

راستش می توانستیم یک پرستار بچه داشته باشیم، اما در حال حاضر پرستار بچه های خوبی داریم.

Vanessa: I don't know.

ونسا: نمی دانم.

Dan: Well, babysitters are pretty key.

دن: خب، پرستار بچه خیلی کلیدی است.

We could have a nanny, honestly, but we have good babysitters already.

راستش می توانستیم یک پرستار بچه داشته باشیم، اما در حال حاضر پرستار بچه های خوبی داریم.

Vanessa: The next expression is hours.

ونسا: عبارت بعدی ساعت است.

So you might be thinking, I know this.

بنابراین ممکن است فکر کنید، من این را می دانم.

Seconds, minutes, hours.

ثانیه، دقیقه، ساعت.

Well, really, this is a slightly different way to use this phrase.

خوب، واقعاً، این روش کمی متفاوت برای استفاده از این عبارت است.

In the conversation I said, "Dan has the same hours as our oldest son."

در مکالمه گفتم: "دان همان ساعاتی را دارد که پسر بزرگ ماست." آیا

Is Dan a clock?

دن یک ساعت است؟

He has hours?

او ساعت دارد؟

Nope.

جواب منفی.

Instead, I'm talking about the time that he works.

در عوض، من در مورد زمانی صحبت می کنم که او کار می کند.

So he works during school hours and that's when our oldest son goes to school.

بنابراین او در ساعات مدرسه کار می کند و آن موقع است که پسر بزرگ ما به مدرسه می رود.

So it lines up perfectly.

بنابراین کاملاً ردیف می شود.

You might say this about a restaurant.

ممکن است این را در مورد یک رستوران بگویید.

I really like that restaurant, but they have weird hours.

من آن رستوران را خیلی دوست دارم، اما آنها ساعات عجیبی دارند.

Well, they're probably not open at the times that you want to go.

خوب، آنها احتمالاً در زمان هایی که می خواهید بروید باز نیستند.

Maybe their hours are 3:00 to 5:00, Tuesday and Thursday.

شاید ساعت آنها از 3:00 تا 5:00، سه شنبه و پنجشنبه باشد.

Okay, that's really weird hours for a restaurant to have.

بسیار خوب، این ساعت‌ها برای یک رستوران واقعاً عجیب است .

But this is talking about the time that people are working there or that they're available.

اما این در مورد زمانی صحبت می کند که افراد در آنجا کار می کنند یا اینکه در دسترس هستند.

And Dan will be working at our oldest school.

و دن در قدیمی ترین مدرسه ما کار خواهد کرد.

Dan: Our oldest son's school.

دن: مدرسه پسر بزرگ ما.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

So he has the same hours, the same vacations.

بنابراین او همان ساعات، همان تعطیلات را دارد.

And Dan will be working at our oldest school.

و دن در قدیمی ترین مدرسه ما کار خواهد کرد.

Dan: Our oldest son's school.

دن: مدرسه پسر بزرگ ما.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

So he has the same hours, the same vacations.

بنابراین او همان ساعات، همان تعطیلات را دارد.

The next expression is whether you know it or not.

عبارت بعدی این است که آیا آن را می دانید یا نه.

In the conversation I said, "There's a lot of people who help this business Speak English

در مکالمه گفتم: " افراد زیادی هستند که به این تجارت کمک می کنند تا

with Vanessa to run, whether you know it or not."

با ونسا انگلیسی صحبت کند، چه بلد نباشی."

So a lot of people do work behind the scenes, and this is the same for every business.

بنابراین بسیاری از افراد پشت صحنه کار می کنند، و این برای هر کسب و کاری یکسان است.

For example, if you watch a movie, you see the famous actors and you think those are

مثلاً اگر فیلمی را تماشا می‌کنید، بازیگران معروف را می‌بینید و فکر می‌کنید آن‌ها

the people who help the movie to work.

کسانی هستند که به کارکرد فیلم کمک می‌کنند.

But really there are thousands of people behind the scenes that make the movie happen.

اما واقعاً هزاران نفر در پشت صحنه هستند که فیلم را می سازند.

So whether you know it or not, there are a lot of people who are helping you to learn

بنابراین چه بلد باشید چه ندانید، افراد زیادی هستند که در یادگیری

English.

زبان انگلیسی به شما کمک می کنند.

10 or so people who participate in helping make this business run, help to edit videos,

10 یا بیشتر از افرادی که در کمک به راه اندازی این تجارت شرکت می کنند، به ویرایش ویدیوها کمک می کنند، به آنها

help to- Dan:

کمک می کنند - Dan:

She's got a real team now.

او اکنون یک تیم واقعی دارد.

Vanessa: ... answer student questions.

ونسا: ... به سوالات دانش آموزان پاسخ دهید.

All of this, whether you know it or not, there's a lot of work that goes into making this run.

همه اینها، چه بدانید چه ندانید، کار زیادی برای ساخت این اجرا وجود دارد.

So it's not just me.

پس فقط من نیستم.

10 or so people who participate in helping make this business run, help to edit videos,

10 یا بیشتر از افرادی که در کمک به راه اندازی این تجارت شرکت می کنند، به ویرایش ویدیوها کمک می کنند، به آنها

help to- Dan:

کمک می کنند - Dan:

She's got a real team now.

او اکنون یک تیم واقعی دارد.

Vanessa: Answer student questions.

ونسا: به سوالات دانش آموزان پاسخ دهید.

All of this.

همه این.

Whether you know it or not, there's a lot of work that goes into making this run.

چه بدانید چه ندانید، کار زیادی برای ساخت این اجرا وجود دارد.

So it's not just me.

پس فقط من نیستم.

The next expression is worth of.

عبارت بعدی ارزش دارد.

Okay, so we already talked about something not being worth it, but this is another way

بسیار خوب، بنابراین قبلاً در مورد چیزی صحبت کردیم که ارزش آن را ندارد، اما این روش دیگری

to use this wonderful word worth.

برای استفاده از این کلمه فوق العاده ارزشمند است.

In the conversation I said, "I'm trying to film four months worth of YouTube videos."

در مکالمه گفتم: "من سعی می کنم از ویدیوهای چهار ماهه یوتیوب فیلمبرداری کنم."

So I make a new video for you every Friday.

بنابراین من هر جمعه یک ویدیو جدید برای شما می سازم.

That's about four or five videos every month, and that means that over four months, that's

این تقریباً چهار یا پنج ویدیو در هر ماه است، و این بدان معنی است که در طول چهار ماه، این

what?

چه چیزی است؟

About 12 to 15 free YouTube lessons that I'm creating for you in advance before my baby's

حدود 12 تا 15 درس رایگان YouTube که من از قبل قبل از تولد نوزادم برای شما ایجاد می کنم

born.

.

Because after my baby's born, I guarantee I will not be able to teach or think for a

چون بعد از به دنیا آمدن نوزادم، تضمین می‌کنم تا مدتی نمی‌توانم آموزش دهم یا فکر کنم

little while.

.

But here I'm using this expression worth of to talk about a group of something.

اما در اینجا من از این عبارت ارزشمند برای صحبت در مورد گروهی از چیزی استفاده می کنم.

So you can use this expression to talk about money.

بنابراین می توانید از این عبارت برای صحبت در مورد پول استفاده کنید.

You might say it's a good idea to have six months worth of living expenses saved in your

ممکن است بگویید این ایده خوبی است که هزینه های زندگی به ارزش شش ماه را در

bank account.

حساب بانکی خود ذخیره کنید.

We call this an emergency fund.

ما این را صندوق اضطراری می نامیم.

This is just in case you lose your job.

این فقط در صورتی است که شغل خود را از دست بدهید.

Just in case your car breaks down.

فقط در صورتی که ماشین شما خراب شود.

In case there's some kind of emergency, you won't freak out too much because you have

در صورت وجود یک وضعیت اضطراری، شما بیش از حد عصبانی نخواهید شد زیرا

six months worth of that group, that six months worth of finances or living expenses in your

شش ماه ارزش آن گروه، آن شش ماه هزینه مالی یا هزینه های زندگی را در

bank account.

حساب بانکی خود دارید.

I'm filming a lot of YouTube videos, like four months worth of YouTube videos.

من در حال فیلمبرداری از ویدیوهای YouTube زیادی هستم، مانند ویدیوهای چهار ماهه YouTube.

I have a lot of things prepared in advance.

من خیلی چیزها را از قبل آماده کرده ام.

I'm filming a lot of YouTube videos, like four months worth of YouTube videos.

من در حال فیلمبرداری از ویدیوهای YouTube زیادی هستم، مانند ویدیوهای چهار ماهه YouTube.

I have a lot of things prepared in advance.

من خیلی چیزها را از قبل آماده کرده ام.

The next expression is to check in with.

عبارت بعدی چک کردن با است.

We said that couples therapy is a good way for us to check in with each other each week.

گفتیم که زوج درمانی روش خوبی است که هر هفته با هم ارتباط برقرار کنیم.

Because you know what?

چون میدونی چیه؟

Life is busy.

زندگی شلوغ است.

You do your own things.

شما کارهای خودتان را انجام می دهید.

Maybe you spend a lot of time together, but you don't really get to connect as much with

شاید شما زمان زیادی را با هم می گذرانید، اما واقعاً نمی توانید آنقدر با

each other.

یکدیگر ارتباط برقرار کنید.

So couples therapy is a good way for us to check in with each other.

بنابراین زوج درمانی راه خوبی برای بررسی ما از یکدیگر است.

This verb generally just means to get information from each other, but I think in a relationship

این فعل به طور کلی فقط به معنای دریافت اطلاعات از یکدیگر است، اما فکر می کنم در یک رابطه

it has a little bit of a deeper meaning.

کمی معنای عمیق تری دارد.

It's more to ask the important questions.

بیشتر برای پرسیدن سوالات مهم است.

How are you really doing today?

واقعا امروز چطوری؟

You're checking in with someone, but you can also check in with someone on a more surface

شما در حال چک کردن با شخصی هستید، اما همچنین می توانید با فردی در سطحی بیشتر چک کنید

level.

.

So you might say this in the workplace.

بنابراین ممکن است این را در محل کار بگویید.

We scheduled a meeting to check in with the rest of the team to see how the project was

ما جلسه ای را برای بررسی با سایر اعضای تیم تعیین کردیم تا ببینیم پروژه چگونه

going.

پیش می رود.

Okay, you're not asking them, tell me how are you doing today?

خوب، شما از آنها نمیپرسید، به من بگویید امروز چطور هستید؟

Tell me about your deepest thoughts.

از عمیق ترین افکارت به من بگو.

No, you're not digging deep.

نه، شما در حال حفاری عمیق نیستید.

You're just trying to simply get more information.

شما فقط سعی می کنید به سادگی اطلاعات بیشتری کسب کنید.

So you're trying to check in with each other.

بنابراین شما سعی می کنید با یکدیگر ارتباط برقرار کنید.

Dan: We have a couple's therapist that we see every

دن: ما یک زوج درمانگر داریم که هر

week or every other week or so, and so that really helps us check in with each other.

هفته یا هر هفته در میان می‌بینیم، و این واقعاً به ما کمک می‌کند با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم.

We have a couple's therapist that we see every week or every other week or so, and so that

ما یک زوج درمانگر داریم که هر هفته یا یک هفته در میان می‌بینیم، و

really helps us check in with each other.

واقعاً به ما کمک می‌کند با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم.

Vanessa: The next expression is a fun one, on the brink

ونسا: عبارت بعدی یک عبارت سرگرم کننده است، در آستانه

of something.

چیزی.

So usually we use this in a negative way.

بنابراین معمولاً از این به صورت منفی استفاده می کنیم.

So I said, you don't need to be on the brink of divorce to go to therapy.

بنابراین گفتم، برای رفتن به درمان نیازی نیست در آستانه طلاق باشید.

So here we're talking about you can imagine a cliff's edge.

بنابراین در اینجا صحبت می کنیم که شما می توانید لبه یک صخره را تصور کنید.

On the cliff's edge about to fall off and say goodbye to your relationship forever.

در لبه صخره در شرف سقوط است و برای همیشه با رابطه خود خداحافظی کنید.

No, you don't need to be on the brink of divorce to go to therapy.

نه، برای رفتن به درمان نیازی نیست در آستانه طلاق باشید .

Really, it's useful for anyone at any place in their relationship.

در واقع، برای هر کسی در هر مکانی در رابطه خود مفید است.

You might hear this used in a positive way not to talk about the brink of divorce, the

ممکن است بشنوید که از این به شیوه ای مثبت استفاده می شود تا در مورد آستانه طلاق،

brink of disaster, the brink of destruction.

لبه فاجعه، لبه نابودی صحبت نکنید.

These are the most common ways, but you might hear it used in a positive way potentially.

اینها رایج ترین راه ها هستند، اما ممکن است بشنوید که به طور بالقوه به روشی مثبت استفاده می شود.

So for example, you might hear the inventor was on the brink of figuring out the solution

به عنوان مثال، ممکن است بشنوید که مخترع در آستانه یافتن راه حلی

to the problem when his laboratory burned down.

برای مشکل بود که آزمایشگاهش سوخت.

Oh, no.

وای نه.

Okay, so he's about to discover something amazing, figure out the solution and something

خوب، پس او در شرف کشف یک چیز شگفت انگیز است، راه حل را پیدا می کند و اتفاق

bad happened.

بدی رخ می دهد.

But here, figuring out the discovery is something positive.

اما در اینجا، کشف این کشف چیزی مثبت است.

It's not the brink of disaster.

این در آستانه فاجعه نیست.

It's the brink of figuring out something.

این در آستانه کشف چیزی است.

So you might hear it used in that way, but you're more likely to hear it used in a negative

بنابراین ممکن است بشنوید که از آن به این شکل استفاده می‌شود، اما به احتمال زیاد می‌شنوید که از آن به شکل منفی استفاده می‌شود

way.

.

So highly recommend talking with a couple's therapist.

بنابراین به شدت توصیه می کنیم با یک زوج درمانگر صحبت کنید .

For anyone who is in a relationship, you don't have to be on the brink of divorce to go see

برای هر کسی که در یک رابطه است، لازم نیست در آستانه طلاق باشد تا به

a therapist.

یک درمانگر مراجعه کند.

Dan: You don't have to wait till then.

دن: لازم نیست تا اون موقع صبر کنی.

Vanessa: No, do not wait till then.

ونسا: نه، تا آن زمان صبر نکن.

Highly recommend talking with a couple's therapist.

به شدت توصیه می شود با یک زوج درمانگر صحبت کنید.

For anyone who is in a relationship, you don't have to be on the brink of divorce to go see

برای هر کسی که در یک رابطه است، لازم نیست در آستانه طلاق باشید تا به دیدن

a parent.

والدین بروید.

Dan: You don't have to wait till then.

دن: لازم نیست تا اون موقع صبر کنی.

Vanessa: No, do not wait till then.

ونسا: نه، تا آن زمان صبر نکن.

The next five final phrases for today's lesson are from the bonus section where we were giving

پنج عبارت نهایی بعدی برای درس امروز از بخش پاداش است که در آن

some advice to those of you who might be pregnant for the first time.

به کسانی از شما که ممکن است برای اولین بار باردار می شوند توصیه هایی ارائه کنیم.

The first bonus phrase is in the picture.

اولین عبارت جایزه در تصویر است.

Okay, so when you take a picture with your phone, if something is in the picture, you

بسیار خوب، پس وقتی با گوشی خود عکس می گیرید ، اگر چیزی در تصویر باشد،

can see it.

می توانید آن را ببینید.

If it's outside of the picture, well, it's not going to be captured in the picture.

اگر خارج از تصویر باشد، خوب، در عکس ثبت نمی شود.

So this is kind of the figurative idea that we're talking about.

بنابراین این یک نوع ایده مجازی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

You might say, I hope that your partner, the person you had the baby with is in the picture.

ممکن است بگویید، امیدوارم شریک زندگی شما، شخصی که با او بچه دار شده اید در تصویر باشد.

This isn't always the case.

همیشه اینطور نیست.

This means that you hope they're in your life, and I think that's the most common way to

این به این معنی است که شما امیدوارید که آنها در زندگی شما باشند، و من فکر می کنم این رایج ترین راه برای

use this.

استفاده از این است.

You might say, when I was growing up, my mom wasn't in the picture, so I'm really close

ممکن است بگویید، وقتی بزرگ شدم، مادرم در عکس نبود، بنابراین من واقعاً

to my dad and my sister.

به پدر و خواهرم نزدیک هستم.

This means that my mom wasn't in my life.

یعنی مامانم تو زندگیم نبود.

She wasn't in the picture.

او در عکس نبود

You could use that for a partner.

شما می توانید از آن برای یک شریک استفاده کنید.

My partner isn't in the picture.

شریک زندگی من در تصویر نیست.

He is in the picture or he wasn't, and now he is.

او در تصویر هست یا نبود و حالا هست.

But we're using this to talk about someone who's in your life.

اما ما از این برای صحبت در مورد کسی که در زندگی شماست استفاده می کنیم.

Dan: Your support person is extremely important.

دن: پشتیبان شما بسیار مهم است.

So even if the partner's not in the picture, then you're going to need somebody who's like

بنابراین حتی اگر شریک زندگی در تصویر نباشد، شما به کسی نیاز خواهید داشت که

super committed to being with you.

بسیار متعهد باشد که با شما باشد.

Your support person is extremely important.

پشتیبان شما بسیار مهم است.

So even if the partner's not in the picture, then you're going to need somebody who's like

بنابراین حتی اگر شریک زندگی در تصویر نباشد، شما به کسی نیاز خواهید داشت که

super committed to being with you.

بسیار متعهد باشد که با شما باشد.

Vanessa: The next expression is to give some perspective.

ونسا: عبارت بعدی این است که کمی دیدگاه ارائه دهیم.

There's two different grammatical ways that we can use this.

دو روش گرامری مختلف وجود دارد که می توانیم از آن استفاده کنیم.

In the conversation, I said, talking with someone who has more children than you can

در مکالمه، من گفتم، صحبت کردن با کسی که بچه‌هایش بیشتر از شماست، می‌تواند به شما

help to give some perspective, or you could use this in a different way.

کمک کند تا دیدگاهی را ارائه دهید، یا می‌توانید از آن به شکل دیگری استفاده کنید.

Grammatically, add a little word here, and you could say, talking with someone who has

از نظر دستوری، یک کلمه کوچک در اینجا اضافه کنید، و می توانید بگویید، صحبت کردن با کسی که

more children than you could help to give you some perspective.

فرزندان بیشتری از شما دارد، می تواند به شما کمک کند تا دیدگاهی به شما بدهد.

So the word you hear is optional.

بنابراین کلمه ای که می شنوید اختیاری است.

You will hear some people use it, some people not use it, and really it's just your choice.

شما می شنوید که برخی از مردم از آن استفاده می کنند، برخی افراد از آن استفاده نمی کنند، و در واقع این فقط انتخاب شماست.

Both of these are perfectly adequate options.

هر دوی اینها گزینه های کاملاً کافی هستند. وقتی اولین فرزندتان را باردار هستید با

Talk to other people who have two or three children or more when you're pregnant with

افرادی که دو یا سه فرزند یا بیشتر دارند صحبت کنید

your first child, because I think it helps to give some perspective, talk to other people

، زیرا فکر می‌کنم این کمک می‌کند که دیدگاهی به شما بدهید، با افرادی

who have two or three children or more when you're pregnant with your first child, because

که دو یا سه فرزند یا بیشتر دارند صحبت کنید. فرزند اول شما، زیرا

I think it helps to give some perspective.

من فکر می کنم به شما کمک می کند تا دیدگاهی به شما بدهید.

The next bonus expression is to be grounding.

عبارت پاداش بعدی این است که زمین باشد.

Grounding.

زمین کردن.

We're talking about the ground but not freely.

ما در مورد زمین صحبت می کنیم اما نه آزادانه.

In the conversation, I said it can be really grounding to hear the advice of parents who

در گفتگو، من گفتم شنیدن توصیه های والدینی که

have multiple children.

چند فرزند دارند می تواند واقعاً منطقی باشد.

The things that you are worried about, maybe they aren't worried about because they know

چیزهایی که شما نگران آنها هستید، شاید آنها نگران نباشند زیرا می دانند

that those worries are not important.

که این نگرانی ها مهم نیستند.

So here it can help you to be more rational, more level-headed, and less anxious or erratic.

بنابراین در اینجا می تواند به شما کمک کند منطقی تر، سطح سرتر و کمتر مضطرب یا نامنظم باشید.

So here we're talking about their advice can be grounding.

بنابراین در اینجا ما در مورد توصیه آنها صحبت می کنیم می تواند زمینه ساز باشد.

It can be really helpful so that you don't feel too anxious.

این می تواند واقعا مفید باشد تا بیش از حد احساس اضطراب نکنید.

So you might say, after I lost my first job, it was really grounding when my dad told me

بنابراین ممکن است بگویید، بعد از اینکه اولین شغلم را از دست دادم، وقتی پدرم

about the time he lost a job, I was feeling really worried about losing the job.

در مورد زمان از دست دادن شغل به من گفت، واقعاً برایم جالب بود، من واقعاً نگران از دست دادن شغل بودم.

I was having all these bad thoughts about myself.

این همه افکار بد در مورد خودم داشتم.

I was really worried.

من واقعا نگران بودم.

And then when my dad told me that he also lost a job, all of a sudden I thought, oh,

و بعد وقتی پدرم به من گفت که او هم شغلش را از دست داده است، ناگهان فکر کردم، اوه،

well, my dad's okay.

خوب، پدرم خوب است.

He made it.

او آن را ساخت.

Maybe I'll be okay too.

شاید من هم خوب باشم.

It was really grounding.

واقعا زمینگیر بود

Parents who have 11 children, don't look at the crazy ones.

والدینی که 11 فرزند دارند، به دیوانه ها نگاه نکنید.

Look at people who seem pretty normal still, and it can be really grounding to see their

به افرادی نگاه کنید که هنوز کاملاً عادی به نظر می رسند، و دیدن توصیه های آنها می تواند واقعاً منطقی باشد

kind of advice.

.

Parents who have 11 children, don't look at the crazy ones.

والدینی که 11 فرزند دارند، به دیوانه ها نگاه نکنید.

Look at people who seem like pretty normal still, and it can be really grounding to see

به افرادی نگاه کنید که هنوز کاملاً عادی به نظر می رسند ، و دیدن توصیه های آنها می تواند واقعاً منطقی باشد

their kind of advice.

.

The next bonus expression in our second to last expression of this lesson is to be your

عبارت پاداش بعدی در بیان دوم تا آخرین این درس این است که

best self.

بهترین خود باشید.

You don't want to be your worst self, right?

تو نمی خواهی بدترین خودت باشی، درست است؟

So I recommended a book in the conversation and I said, if you read that book, it can

بنابراین من در گفتگو کتابی را توصیه کردم و گفتم، اگر آن کتاب را بخوانید، می تواند به

help you to be your best self after having a baby.

شما کمک کند تا بعد از بچه دار شدن بهترین خود باشید .

Because after you have a baby, the world is just a blur.

زیرا بعد از بچه دار شدن، دنیا فقط یک تاری است.

Everything is unknown.

همه چیز ناشناخته است.

So this book can help you to be your best self.

بنابراین این کتاب می تواند به شما کمک کند تا بهترین خود باشید.

So we might even say learning English.

بنابراین حتی ممکن است بگوییم یادگیری زبان انگلیسی.

Maybe learning English with Vanessa helps me to be my best self.

شاید یادگیری زبان انگلیسی با ونسا به من کمک کند تا بهترین خودم باشم.

I feel positive about English and I learn a lot.

نسبت به انگلیسی احساس مثبتی دارم و چیزهای زیادی یاد می گیرم .

I hope so.

امیدوارم.

I think this book would be extremely helpful to a third time mother or a first time mother

فکر می کنم این کتاب برای مادری که بار سوم یا مادر بار اولی است بسیار مفید خواهد بود

to help you be able to be your best self.

تا به شما کمک کند بتوانید بهترین خودتان باشید.

I think this book would be extremely helpful to a third time mother or a first time mother

فکر می کنم این کتاب برای مادری که بار سوم یا مادر بار اولی است بسیار مفید خواهد بود

to help you be able to be your best self.

تا به شما کمک کند بتوانید بهترین خودتان باشید.

The final bonus expression and the final expression of this entire lesson, congratulations, you

عبارت پاداش نهایی و بیان نهایی کل این درس، تبریک می گویم، شما

made it, is to be set up for.

آن را درست کردید، قرار است برای آن تنظیم شود.

This is a three part phrasal verb, to be set up for.

این یک فعل عبارتی سه بخشی است که باید برای آن تنظیم شود.

Wow.

وای.

So in the conversation we said, "Taking a birth class together sets you up for being

بنابراین در گفتگو گفتیم: "شرکت در کلاس زایمان با هم باعث می شود که با

parents together."

هم والدین شوید."

It's not just the woman's duty to take the birth class and then be a parent after the

این فقط وظیفه زن نیست که در کلاس زایمان شرکت کند و بعد از آمدن نوزاد پدر و مادر باشد

baby comes.

.

Nope.

جواب منفی. قرار است

You're going to parent together.

با هم پدر و مادر شوید.

So taking a birth class together prepares you for that, and that's what this phrasal

بنابراین شرکت در کلاس تولد با هم شما را برای آن آماده می کند، و این همان معنایی است که این

verb means.

فعل عبارتی دارد.

You could say taking a birth class prepares you for being parents together, or you could

می توانید بگویید که شرکت در کلاس زایمان شما را برای پدر و مادر شدن با هم آماده می کند، یا می توانید

level it up and use this wonderful phrasal verb.

آن را ارتقا دهید و از این فعل عبارتی فوق العاده استفاده کنید .

Taking a birth class together sets you up for being parents together.

شرکت در کلاس زایمان با هم باعث می شود که با هم والدین شوید.

Dan: Yeah, you need to be prepared too.

دن: آره، تو هم باید آماده باشی.

Vanessa: Yeah, I think that kind of sets you up for

ونسا: بله، فکر می‌کنم این شما را برای

the birth, but it sets you up for being parents together.

زایمان آماده می‌کند، اما شما را آماده می‌کند که با هم پدر و مادر شوید .

Dan: Yeah, you need to be prepared too.

دن: آره، تو هم باید آماده باشی.

Vanessa: Yeah, I think that kind of sets you up for

ونسا: بله، فکر می‌کنم این شما را برای

the birth, but it sets you up for being parents together.

زایمان آماده می‌کند، اما شما را آماده می‌کند که با هم پدر و مادر شوید .

And having said that, I hope that this English lesson has set you up for English success

و با گفتن این موضوع، امیدوارم این درس انگلیسی شما را برای موفقیت در زبان انگلیسی آماده کرده باشد

so that you can express yourself.

تا بتوانید خود را بیان کنید.

You can go out into the world and use these expressions with confidence.

شما می توانید به دنیا بروید و با اطمینان از این عبارات استفاده کنید.

Well, congratulations on immersing yourself in these top 30 important daily life expressions

خوب، به شما تبریک می گویم که در این 30 عبارت مهم زندگی روزمره غوطه ور شده اید

so that you can really speak the words that you want to use when you have English conversations

تا بتوانید واقعاً کلماتی را که می خواهید در هنگام مکالمه انگلیسی استفاده کنید

and you can understand them when other people use them.

و وقتی دیگران از آنها استفاده می کنند، درک کنید. فراموش

Don't forget to download the free PDF worksheet, which includes all of these wonderful expressions,

نکنید که کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید، که شامل همه این عبارات فوق العاده،

their definitions, sample sentences, and ideas about how you can use them so that you can

تعاریف آنها، جملات نمونه و ایده هایی در مورد نحوه استفاده از آنها می شود تا بتوانید

be set up for going out into the world and using them with confidence.

برای بیرون رفتن به دنیا و استفاده از آنها آماده شوید. اعتماد به نفس.

Well, thank you so much for learning English with me, and I'll see you again next Friday

خوب، خیلی ممنون که با من انگلیسی یاد گرفتید ، و جمعه آینده دوباره شما را

for a new lesson here on my YouTube channel.

برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

But wait, do you want more?

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟

I recommend watching this video next, the original conversation from this lesson where

توصیه می کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، گفتگوی اصلی از این درس که در آن

you will find out the answer to the ultimate question.

پاسخ سوال نهایی را خواهید یافت .

Was this baby a surprise or was this baby a plan?

این بچه یک سورپرایز بود یا این بچه یک نقشه بود؟

Find out in that video and I'll see you there.

در آن ویدیو پیدا کنید و من شما را آنجا می بینم.