REAL ENGLISH CONVERSATION | Learn Real English From Real English Conversations Episode 5

Hey in today's lesson, I'm going to teach you how to sound more

سلام، در درس امروز، من به شما آموزش خواهم داد که چگونه بیشتر

like a native English speaker.

شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

As we observe a short clip of an English conversation, I am going to

همانطور که ما یک کلیپ کوتاه از یک مکالمه انگلیسی را مشاهده می کنیم، می خواهم

break down the words and expressions so that you can start sounding like me.

کلمات و عبارات را تجزیه کنم تا شما بتوانید مانند من صدا کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I have teacher Tiffani.

خوب، پس من معلم تیفانی دارم.

Let's jump right in.

بیایید درست وارد

So we're going to take a look at a short clip from a

شویم. بنابراین ما می‌خواهیم به یک کلیپ کوتاه از

conversation I had with one of my.

مکالمه‌ای که با یکی از دوستانم داشتم نگاهی بیندازیم.

The topic was responsibility.

موضوع مسئولیت بود.

So pay attention to the new words and the new expressions.

پس به کلمات جدید و عبارات جدید توجه کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Okay.

باشه.

Then this is a little bit different.

سپس این کمی متفاوت است.

This is more about companies still doing responsibility, but what should

این بیشتر در مورد شرکت هایی است که هنوز مسئولیت دارند، اما

companies do to protect the environment?

شرکت ها برای محافظت از محیط زیست چه باید بکنند؟

Basically what responsibility do companies have as it relates to the environment?

اساساً شرکت ها در رابطه با محیط زیست چه مسئولیتی دارند؟

You know, nowadays we're talking about the green, you know,

می دانید، امروزه ما در مورد سبز صحبت می کنیم، می دانید،

green peace and all that stuff.

صلح سبز و همه این چیزها.

I mean the first couple of things that pop into my head.

منظورم اولین چیزهایی است که به ذهنم خطور می کند.

Not using as much paper so that we don't cut down as many trees.

از کاغذ زیاد استفاده نکنیم تا درختان زیادی را قطع نکنیم.

So we have cleaner air.

بنابراین ما هوای پاک تری داریم.

Um, and then something that I'm not as familiar with, but I know that it impacts

اوم، و سپس چیزی که من آنقدرها با آن آشنا نیستم، اما می‌دانم که

with the water and toxic stuff that needs to be properly disposed of as opposed

با آب و مواد سمی که باید به درستی دفع شوند، تأثیر می‌گذارد.

to, oh, we're just going to pull it down here or we're going to pour it out here.

ما آن را اینجا می ریزیم.

So those are things that I think companies should take into consideration

بنابراین، اینها چیزهایی هستند که من فکر می کنم شرکت ها باید

ways to dispose properly dispose of toxic chemicals that they may

راه هایی را برای دفع درست مواد شیمیایی سمی که ممکن است در

use when they make certain things and, um, reducing the use of paper.

هنگام ساختن چیزهای خاص و کاهش استفاده از کاغذ استفاده کنند، در نظر بگیرند.

So I guess that's kind of a way that technology has helped because you

بنابراین من حدس می‌زنم که این نوعی روشی است که فناوری به شما کمک کرده است

don't have as much of a paper trail.

زیرا شما به اندازه کافی دنباله کاغذ ندارید.

And then if something happens like with fire, with a fire

و اگر اتفاقی مانند آتش، آتش سوزی

or natural disasters yeah.

یا بلایای طبیعی بیفتد، بله.

And other places, so you don't absolutely lose everything.

و جاهای دیگر، بنابراین شما مطلقاً همه چیز را از دست ندهید.

Yeah, I agree.

بله موافقم.

I agree.

موافقم.

I think they have to be mindful of what they're using and how

من فکر می کنم آنها باید مراقب باشند که از چه چیزی استفاده می کنند و

it's affecting the environment.

چگونه بر محیط زیست تأثیر می گذارد.

I agree.

موافقم.

So that was a short clip from our conversation, but you notice there

بنابراین این یک کلیپ کوتاه از مکالمه ما بود ، اما متوجه می‌شوید که

were so many new words and expressions that we used very naturally.

کلمات و عبارات جدید زیادی وجود دارد که ما بسیار طبیعی از آنها استفاده می‌کنیم.

So I'm going to break down some of those expressions and words

بنابراین من قصد دارم برخی از این عبارات و کلمات

to help you sound like us.

را بشکنم تا به شما کمک کنم شبیه ما باشید.

So the first part of the conversation, this is what was said.

بنابراین قسمت اول گفتگو، این همان چیزی است که گفته شد.

Then this is a little bit different.

سپس این کمی متفاوت است.

This is more about companies still dealing with responsibility, but what should

این بیشتر درباره شرکت‌هایی است که هنوز با مسئولیت‌پذیری سروکار دارند، اما

companies do to protect the environment at this part of the conversation?

شرکت‌ها برای حفاظت از محیط زیست در این بخش از گفتگو چه باید بکنند؟

I was asking my friend Chanel.

داشتم از دوستم شانل می پرسیدم.

I wanted to know her a bit.

می خواستم کمی او را بشناسم.

But notice I used dealing with dealing with, so what does this actually

اما توجه داشته باشید که من از پرداختن با آن استفاده کردم ، پس این در واقع به چه

mean dealing with now dealing with actually means to be about or be on

معناست که اکنون پرداختن به آن به معنای واقعی بودن یا

the subject of something again, to be about or on the subject of something.

قرار گرفتن دوباره در مورد چیزی، بودن در مورد یا موضوع چیزی است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

For example, I am teaching you English, right?

به عنوان مثال، من به شما انگلیسی آموزش می دهم، درست است؟

So this lesson is dealing with or deals with English and teaching

بنابراین این درس به زبان انگلیسی می پردازد یا به آن می پردازد و به

you how to speak English.

شما یاد می دهد که چگونه انگلیسی صحبت کنید.

Fluently is my purpose, right?

روان هدف من است، درست است؟

This lesson is dealing with English.

این درس به زبان انگلیسی می پردازد.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

So look at this, this English lesson deals with English, here's an example sentence.

بنابراین به این نگاه کنید، این درس انگلیسی به زبان انگلیسی می پردازد ، در اینجا یک جمله مثال آورده شده است.

Her new movie deals.

معاملات فیلم جدید او

The relationship between a woman and her sick daughter.

رابطه زن و دختر بیمارش.

The movie is about the movie is connected to the subject of the

این فیلم درباره فیلمی است که با موضوع

woman and her sick daughter.

زن و دختر بیمارش مرتبط است.

Again, in English, we say dealing with dealing with this lesson

باز هم در انگلیسی می گوییم پرداختن به این

deals with English makes sense.

درس با زبان انگلیسی معنا دارد.

So the next part of the conversation was also very important in the

بنابراین قسمت بعدی گفتگو نیز در قسمت بعدی گفتگو بسیار مهم بود

next part of the conversation.

.

This is what was said, basically what responsibility do companies have

این همان چیزی است که گفته شد، اساساً شرکت ها

as it relates to the environment.

در رابطه با محیط زیست چه مسئولیتی دارند.

You know, nowadays we're talking about the green, you know,

می دانید، امروزه ما در مورد سبز صحبت می کنیم، می دانید،

green peace and all that stuff.

صلح سبز و همه این چیزها.

So you see, I was still breaking down the question for my French.

بنابراین می بینید، من هنوز سوال را برای زبان فرانسه خود تجزیه می کردم.

But in my breaking down of the question, what did I say?

اما در تفکیک این سوال، چه گفتم؟

As it relates to, again, what you're learning, you're learning the expressions,

همانطور که به آنچه یاد می گیرید مربوط می شود،

the phrases, the words that native English speakers use a natural conversations,

عبارات، عبارات، کلماتی را که انگلیسی زبانان بومی در مکالمات طبیعی استفاده می کنند را یاد

and you need to start using them as well.

می گیرید، و همچنین باید شروع به استفاده از آنها کنید.

So as it relates to.

بنابراین همانطور که به آن مربوط می شود.

What does this mean?

این یعنی چی؟

Relate to, it means to connect something with something else, again, connecting

Relate to، یعنی چیزی را با چیز دیگری وصل کردن، دوباره،

something with something else.

چیزی را با چیز دیگری وصل کردن.

For example, they didn't relate their symptoms to the food

به عنوان مثال، آنها علائم خود را با غذایی

they eaten the day before.

که روز قبل خورده بودند مرتبط نکردند.

Again, they didn't relate or connect their symptoms to the

باز هم، آنها علائم خود را به

food they eaten the day before.

غذایی که روز قبل خورده بودند مرتبط یا مرتبط نکردند.

Now I want you to stay until the end, because for story time,

حالا ازت میخوام تا آخرش بمونی چون برای زمان

I'm going to tell you a story about the first time I ate beef.

داستان یه داستانی از اولین باری که گوشت گاو خوردم برات تعریف میکنم.

Trust me, you don't want to miss this.

به من اعتماد کنید، شما نمی خواهید این را از دست بدهید.

But I also want to explain something more about this expression relate to,

اما من همچنین می خواهم در مورد این عبارت توضیح بیشتری بدهم،

again, they didn't relate their symptoms to the food they eat in the day before.

باز هم، آنها علائم خود را به غذایی که در روز قبل می خوردند ربط ندادند.

So real quick, I'm going to give you an extra story.

خیلی سریع، من یک داستان اضافی به شما می دهم.

Relate to this happened when I was still at my parents' home

در مورد این اتفاق زمانی رخ داد که من هنوز در خانه پدر و مادرم بودم،

about maybe a few, six months ago.

شاید چند، شش ماه پیش.

Again, I was building my business.

باز هم داشتم کسب و کارم را می ساختم.

So my family, my parents were letting me stay with.

بنابراین خانواده ام، والدینم به من اجازه می دادند که پیش من بمانم.

And we were still in the midst of the pandemic, the pandemic

و ما هنوز در میانه همه گیری بودیم، بیماری همه گیر

where COVID was very rampant.

که در آن COVID بسیار شایع بود.

Lot of people were getting COVID.

افراد زیادی به کووید مبتلا می شدند.

Now I've been staying with my parents and I mainly stayed at home

الان پیش پدر و مادرم می مانم و عمدتاً در خانه می

because I was working very hard.

ماندم چون خیلی سخت کار می کردم.

But one day I started getting really cold.

اما یک روز به شدت سرد شدم.

It was the summertime, but I was walking around the house, wrapped in

تابستان بود، اما من در یک پتو پیچیده در خانه قدم می

a blanket and I felt extremely cold.

زدم و احساس سرما می کردم.

And I would ask my parents, or you guys aren't called.

و من از پدر و مادرم می پرسم، وگرنه شما بچه ها تماس نمی گیرید.

And they said, no, we're not cold there.

و آنها گفتند، نه، ما آنجا سرد نیستیم.

Remember I stayed at home mainly.

به یاد داشته باشید که من عمدتا در خانه ماندم.

So I didn't really think about COVID.

بنابراین من واقعاً به COVID فکر نمی کردم.

I had seen a friend or two, but I didn't put two and two together.

یکی دو تا دوست را دیده بودم، اما دو و دو را با هم نگذاشتم.

There's another expression for you.

تعبیر دیگری برای شما وجود دارد.

Two and two together.

دو و دو با هم.

I started getting cold.

شروع کردم به سرد شدن

I, I lost my appetite and I started having other symptoms, but I didn't

من، اشتهایم را از دست دادم و علائم دیگرم شروع شد، اما

actually relate my symptoms to COVID.

در واقع علائمم را به کووید ربط ندادم.

You see, I actually did catch COVID.

ببینید، من واقعاً کووید را گرفتم.

Uh, maybe it's been a year.

شاید یک سال گذشت

Might've been a year.

شاید یک سال بود

But I caught COVID and my symptoms, I didn't relate my symptoms to COVID,

اما من کووید و علائمم را گرفتم، علائمم را به کووید ربط ندادم،

but eventually I found out that I did have COVID I made it through I'm.

اما در نهایت متوجه شدم که مبتلا به کووید هستم.

Okay.

باشه.

But I didn't relate my symptoms to COVID.

اما من علائمم را به کووید ربط ندادم.

Right.

درست.

I didn't relate my symptoms to me catching COVID from my friend.

من علائمم را به ابتلا به کووید از دوستم ربط ندادم.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

Relate to now I'm going to continue with the conversation and

مربوط به حال من می خواهم به ادامه گفتگو و

explaining the other expressions.

توضیح عبارات دیگر.

Okay.

If you're enjoying the style of learning new words and understanding new

باشه.

اگر از سبک یادگیری کلمات جدید و درک

expressions, check out my YouTube channel English vocabulary with Tiffani every day.

عبارات جدید لذت می برید، هر روز واژگان انگلیسی کانال یوتیوب من را با تیفانی بررسی کنید.

From Sunday to Friday, I post a brand new video where I teach you a new English.

از یکشنبه تا جمعه، یک ویدیوی کاملاً جدید ارسال می کنم که در آن یک انگلیسی جدید به شما آموزش می دهم.

I teach you the pronunciation.

من تلفظ را به شما یاد می دهم.

I explained the meaning.

معنی را توضیح دادم.

I give example sentences and I help you sound more like a native English speaker.

من جملاتی مثال می زنم و به شما کمک می کنم بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

So don't forget to check out my YouTube channel English vocabulary with Tiffani

بنابراین فراموش نکنید که واژگان انگلیسی کانال یوتیوب من را با تیفانی

or daily vocabulary videos to help you improve your English vocabulary.

یا ویدیوهای واژگان روزانه بررسی کنید تا به شما در بهبود واژگان انگلیسی کمک کند.

Now, continuing on with the conversation, the next part of

حالا در ادامه گفتگو، قسمت بعدی

the conversation went like this.

گفتگو به این صورت پیش رفت.

I mean the first couple of things that pop into my head.

منظورم اولین چیزهایی است که به ذهنم خطور می کند.

Not using as much paper so that we don't cut down as many trees.

از کاغذ زیاد استفاده نکنیم تا درختان زیادی را قطع نکنیم.

So we have cleaner air.

بنابراین ما هوای پاک تری داریم.

Now my friend Chanel started answering my question and this was

حالا دوستم شانل شروع به پاسخ دادن به سوال من کرد و این

part of her response notice though, that she said pop into my head.

بخشی از اطلاعیه پاسخ او بود که گفت به ذهن من وارد شود.

So pop into my head.

پس به سرم بزن

This just means to suddenly.

این فقط به معنای ناگهانی است.

Think of something suddenly something pops into your head.

به چیزی فکر کنید که ناگهان چیزی به ذهن شما می رسد.

Suddenly something comes up in your mind.

ناگهان چیزی در ذهن شما خطور می کند.

Here's an example sentence all at once and idea popped into her head.

در اینجا یک جمله مثال به یکباره و ایده به ذهن او خطور کرد.

Suddenly she started thinking about something.

ناگهان به چیزی فکر کرد.

Now I'll tell you about a time when this happened to me,

حالا در مورد زمانی به شما می گویم که این اتفاق برای من افتاد،

something popped into mind.

چیزی به ذهنم خطور کرد.

So I was in grad school in South Korea and I was studying Oriental

بنابراین من در دبیرستان در کره جنوبی تحصیل می کردم و نقاشی شرقی می خواندم

painting and it came to the end of my studies, where I had to take an exam.

و به پایان تحصیلم رسید و باید در آنجا امتحان می دادم.

The exam was going to be all in Korean plus Chinese letters.

امتحان قرار بود همه با حروف کره ای به علاوه چینی باشد.

It was a difficult exam.

امتحان سختی بود

And I was on my third time, the first two times I had failed.

و من بار سوم بودم، دو بار اول شکست خورده بودم.

So I walked into the test room and there were about a hundred students including.

بنابراین من وارد اتاق آزمون شدم و حدود صد دانش آموز از جمله آنها بودند.

Waiting to take the exam teacher placed the exam in front of me, and we all

معلم در انتظار شرکت در امتحان ، امتحان را جلوی من گذاشت و همه

waited for the instructions to start by.

منتظر شروع دستورالعمل بودیم.

No, the instructions were given and we took the test and we turned it

نه، دستورالعمل ها داده شد و ما آزمایش را انجام دادیم و آن

over and I can hear a pins writing behind me almost immediately.

را برگرداندیم و تقریباً بلافاصله صدای پین هایی را می شنوم که پشت سرم می نویسد.

So I read the question and I understood what the question was asking, but I

بنابراین من سوال را خواندم و متوجه شدم که سوال چیست، اما

didn't know how to answer the quiz.

نمی دانستم چگونه به مسابقه پاسخ دهم.

And I suddenly started to panic why it was my third time and I didn't

و من ناگهان وحشت کردم که چرا بار سومم بود و نمی

know how to answer the question.

دانستم چگونه به این سوال پاسخ دهم.

I started praying God, please help me.

شروع کردم به دعا کردن خدا کمکم کن

This is my third time taking this test.

این سومین بار است که در این آزمون شرکت می کنم.

And I started getting very stressed and all of a sudden

و من شروع به استرس شدید کردم و

the answer popped into my head.

ناگهان جواب به ذهنم رسید.

God had helped me.

خدا کمکم کرده بود

He had answered my prayer and I knew the answer.

او دعای مرا مستجاب کرده بود و من اجابتش را دانستم.

It popped into my head and I started writing and I passed praise God.

در سرم فرود آمد و شروع به نوشتن کردم و حمد خدا را پشت سر گذاشتم.

I passed that exam.

من در آن امتحان قبول شدم.

But you see what I'm saying?

اما دیدی چی میگم؟

Right.

درست.

I didn't know.

من نمی دانستم.

In the beginning, what the answer was, my mind was blank, but

اوایل که جواب چه بود، ذهنم خالی بود،

suddenly it popped into my head and I started writing the answer.

اما ناگهان به ذهنم خطور کرد و شروع کردم به نوشتن پاسخ.

So again, pop into my head.

پس دوباره به ذهنم سر بزن

It means to suddenly think of something.

یعنی ناگهان به چیزی فکر کنی.

Now what about the next part of the conversation and the

حالا قسمت بعدی گفتگو و

next part of the conversation?

قسمت بعدی گفتگو چطور؟

This is what.

این چیزی است که.

Um, and then something that I'm not as familiar with a mill

اوم، و بعد چیزی که من با آسیابی که شما با آن آشنا هستید آشنا نیستم

you're with, what does this mean?

، این به چه معناست؟

Familiar with so familiar with means, you know, it, or you know

با وسایل بسیار آشنا هستید، آن را می شناسید، یا

about it because you have a learned about it or experienced it before.

در مورد آن می دانید زیرا قبلاً در مورد آن آموخته اید یا آن را تجربه کرده اید.

For example, if I say.

مثلاً اگر بگویم.

Five W's what am I referring to?

Five W به چه چیزی اشاره می کنم؟ دقیقاً

Who, what, when, where and why exactly, you know, the five W's

چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، کجا و چرا ، شما می دانید، روش پنج W

method, because you've seen my English lessons about the five W's method.

، زیرا شما درس های انگلیسی من را در مورد روش پنج W دیده اید.

You are familiar with the five Ws method.

شما با روش پنج W آشنا هستید.

Exactly.

دقیقا.

You have experience with it, or, you know it because you've

شما تجربه ای با آن دارید ، یا آن را می دانید زیرا

learned it before the five W's.

آن را قبل از پنج W یاد گرفته اید.

We say familiar with here's an example sentence.

ما می گوییم آشنا با در اینجا یک جمله مثال است.

The author assumes that his readers are familiar with certain

نویسنده فرض می کند که خوانندگانش با برخی

basic ideas, make sense, right.

از ایده های اساسی آشنا هستند، درست است.

He thinks they've learned about these ideas or they've

او فکر می کند که درباره این ایده ها یاد گرفته اند یا

experienced them in English.

آنها را به زبان انگلیسی تجربه کرده اند.

We say.

ما میگوییم.

Familiar with just like you are familiar with my five W's method.

دقیقا مثل شما با روش پنج W من آشنا هستید.

Who, what, when, where and why now in the next part of the conversation,

کی، چی، کی، کجا و چرا حالا در قسمت بعدی گفتگو، در

continuing, this is what was set.

ادامه، این چیزی است که تنظیم شد.

So those are things that I think companies should take into consideration ways

بنابراین اینها چیزهایی هستند که من فکر می کنم شرکت ها باید راه هایی را

to properly dispose of toxic chemicals that they may use when they make

برای دفع درست مواد شیمیایی سمی که ممکن است هنگام ساختن چیزهای خاص و کاهش استفاده از آنها استفاده کنند، در نظر بگیرند

certain things and reducing the use of.

.

Again, Chanel was continuing and giving the rest of her response, but

باز هم شانل ادامه می داد و بقیه جوابش را می داد، اما

she said, take into consideration, take into consideration.

گفت، توجه کن ، در نظر بگیر.

Now this just means to think about something before one makes a decision or

حالا این فقط به این معنی است که قبل از تصمیم گیری یا

forms an opinion before you do something.

نظر دادن قبل از انجام کاری در مورد چیزی فکر کنید.

Think about this thing or think about this person.

به این موضوع فکر کنید یا به این شخص فکر کنید.

Hey, before you walk out that door.

هی، قبل از اینکه از آن در بیرون بروی

Take into consideration dot, dot dot, or before you do this, take

نقطه، نقطه نقطه را در نظر بگیرید ، یا قبل از انجام این کار،

into consideration, think about this person, or think about this thing.

به این شخص فکر کنید ، یا به این موضوع فکر کنید.

Take into consideration.

در نظر بگیرید.

Here's the example sentence.

در اینجا مثال جمله است.

We will take your experience into consideration when we decide who

وقتی تصمیم می گیریم چه کسی

will get the job you've done.

کاری را که انجام داده اید دریافت کند، تجربه شما را در نظر خواهیم گرفت.

Pretty good work.

کار خیلی خوبیه

We will consider your work, your experience.

ما کار شما، تجربه شما را در نظر خواهیم گرفت .

We will take it into consideration, make sense.

ما آن را در نظر خواهیم گرفت، منطقی است.

Right.

درست.

So what we're going to do right now, now that you understand the

بنابراین، کاری که ما در حال حاضر انجام می دهیم ، اکنون که عباراتی را که در طول مکالمه ما استفاده می شد را درک می کنید،

expressions that were used throughout our conversation, we're going to watch

it one more time and you'll be amazed by how much you actually understand.

یک بار دیگر آن را تماشا می کنیم و از اینکه واقعا چقدر درک می کنید شگفت زده خواهید شد .

Here we go.

Check it out again.

در اینجا ما می رویم.

دوباره آن را بررسی کنید.

Okay.

Then this is a little bit different.

باشه.

سپس این کمی متفاوت است.

This is more about company.

این بیشتر در مورد شرکت است.

Still doing responsibility, but what should companies do

هنوز در حال انجام مسئولیت هستید، اما شرکت ها

to protect the environment?

برای حفاظت از محیط زیست چه باید بکنند؟

Basically what responsibility do companies have as it relates to the environment?

اساساً شرکت ها در رابطه با محیط زیست چه مسئولیتی دارند؟

You know, nowadays you're talking about the green, you know,

می‌دانی، این روزها در مورد سبز صحبت می‌کنی، می‌دانی،

green peace and all that stuff.

صلح سبز و همه این چیزها.

So, I mean the first couple of things that pop into my head.

بنابراین، منظورم اولین دو چیز است که به ذهنم می رسد.

Not using as much paper so that we don't cut down as many trees.

از کاغذ زیاد استفاده نکنیم تا درختان زیادی را قطع نکنیم.

So we have cleaner air.

بنابراین ما هوای پاک تری داریم.

Um, and then something that I'm not as familiar with, but I know that it impacts

اوم، و سپس چیزی که من آنقدرها با آن آشنا نیستم، اما می دانم که

with the water and toxic stuff that needs to be properly disposed of as opposed

با آب و مواد سمی که باید به درستی دفع شوند، تاثیر می گذارد، در

to, oh, we're just going to pour it down here or we're going to pour it out here.

مقابل، اوه، ما فقط آن را اینجا می ریزیم یا ما آن را اینجا می ریزیم.

So those are things that I think companies should take into consideration

بنابراین، اینها چیزهایی هستند که من فکر می کنم شرکت ها باید

ways to dispose properly dispose of toxic chemicals that they may

راه هایی را برای دفع درست مواد شیمیایی سمی که ممکن است در

use when they make certain things and, um, reducing the use of paper.

هنگام ساختن چیزهای خاص و کاهش استفاده از کاغذ استفاده کنند، در نظر بگیرند.

So I guess that's kind of a way that technology has helped because you

بنابراین من حدس می‌زنم که این نوعی روشی است که فناوری به شما کمک کرده است

don't have as much of a paper trail.

زیرا شما به اندازه کافی دنباله کاغذ ندارید.

And then if something happens like with fire, with a fire or natural

و سپس اگر اتفاقی مانند آتش سوزی، آتش سوزی یا

disasters, And other places, so you don't absolutely lose everything.

بلایای طبیعی و جاهای دیگر بیفتد، بنابراین شما مطلقاً همه چیز را از دست ندهید.

Yeah.

آره

I agree.

I agree.

موافقم.

موافقم.

I think they have to be mindful of what they're using and how

من فکر می کنم آنها باید مراقب باشند که از چه چیزی استفاده می کنند و

it's affecting the environment.

چگونه بر محیط زیست تأثیر می گذارد.

I agree.

موافقم.

You understood more, right?

بیشتر فهمیدی، درسته؟

Yes.

آره.

It made a lot more sense.

خیلی منطقی تر بود

So I hope you enjoy this lesson.

پس امیدوارم از این درس لذت ببرید.

Remember, don't stop studying.

به یاد داشته باشید، مطالعه را متوقف نکنید.

I'll talk to you next time, but also remember to check out my

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد، اما یادتان باشد که

channel English vocabulary with Tiffani and I'll see you next time.

واژگان انگلیسی من را با تیفانی بررسی کنید و دفعه بعد شما را می بینم.

You still there, you know what time it is?

هنوز آنجایی، می‌دانی ساعت چند است؟

It's story time.

زمان داستان است

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

So I told you that I was going to tell you a story about food and

بنابراین من به شما گفتم که می خواهم داستانی در مورد غذا و

symptoms and things of that nature.

علائم و چیزهایی از این قبیل برای شما تعریف کنم.

This was about man, I think it's been 20.

این در مورد انسان بود، فکر می کنم 20 سال گذشته است.

No, it's probably been about 30 years.

نه، احتمالاً 30 سال گذشته است.

About 30 years ago.

حدود 30 سال پیش.

Uh, I was in elementary school, middle school, and I

اوه، من در مدرسه ابتدایی، راهنمایی بودم و

was really hungry one morning.

یک روز صبح واقعا گرسنه بودم.

And my uncle actually happened to be taking me to school that day.

و عمویم در واقع آن روز مرا به مدرسه می برد.

He was taking me and also my friend were going to school and he asked

او مرا می برد و دوستم هم داشت به مدرسه می رفت و از

us if we were hungry and we're like, yes, uncle we're really hard.

ما پرسید که آیا گرسنه ایم و مثل اینکه بله دایی ما واقعاً سخت هستیم.

He said, okay, I'm going to stop at the gas station and

گفت باشه من میرم پمپ بنزین

get you guys some breakfast.

و براتون صبحانه بیارم.

We were excited.

ما هیجان زده بودیم.

So we stopped at the gas station.

بنابراین در پمپ بنزین توقف کردیم.

He said, all right, go inside.

گفت باشه برو داخل

Here's some money, get whatever you want.

اینم مقداری پول، هرچی میخوای بگیر

So my friend and I, we ran inside and we saw that they had kind of what looked

بنابراین من و دوستم دویدیم داخل و دیدیم که آنها

like nachos, but they also had chili.

نوعی ناچو دارند، اما فلفل قرمز هم دارند.

So my friend and I, we said, listen, we don't want a bag of chips.

پس من و دوستم گفتیم گوش کن، کیسه چیپس نمی خواهیم.

We want a real meal.

ما یک وعده غذایی واقعی می خواهیم.

So we said, okay.

پس گفتیم باشه

So we went to the.

بنابراین ما به سمت.

We piled the chips inside of our containers.

تراشه ها را داخل ظروف انباشته کردیم.

And then we put the chili, oh, it looks so good.

و سپس فلفل قرمز را می گذاریم، اوه، خیلی خوب به نظر می رسد.

We put chili.

فلفل دلمه ای می گذاریم.

Then we put cheese on top and we were ready.

سپس روی آن پنیر گذاشتیم و آماده شدیم.

So we paid the money.

بنابراین ما پول را پرداخت کردیم.

We went back out to the car and my uncle said, are you guys happy?

به سمت ماشین برگشتیم و عمویم گفت بچه ها خوشحال هستید؟

We said, oh yeah.

گفتیم اوه آره

So he took us to school, dropped us off.

بنابراین او ما را به مدرسه برد، ما را رها کرد.

And it was a little early.

و کمی زود بود.

So class hadn't started yet.

پس کلاس هنوز شروع نشده بود.

So we were sitting down and we were punishing, which means we

پس ما نشسته بودیم و تنبیه می کردیم، یعنی

were really eating the food fast.

واقعاً غذا را سریع می خوردیم.

It tasted so good.

خیلی مزه اش خوب بود

We were licking our fingers.

انگشتانمان را می لیسیدیم.

This is the best chili I've ever had.

این بهترین فلفلی است که تا به حال خورده ام.

And the cheese was so good.

و پنیر خیلی خوبی بود

It was delicious.

خوشمزه بود.

So we finished our food and then class started.

بنابراین غذایمان را تمام کردیم و کلاس شروع شد.

We shared with our friends to, but class started and then all of a

ما با دوستان خود به اشتراک گذاشتیم، اما کلاس شروع شد و

sudden we'll be, we'll be booklet.

ناگهان ما خواهیم شد، ما جزوه می شویم.

Our stomach started to feel a little weird.

معده ما کمی احساس عجیبی کرد.

We were like, whoa, what is that?

ما مثل این بودیم، اوه، این چیست؟

We were trying to stay focused in class, but our stomach started making more.

ما سعی می‌کردیم در کلاس متمرکز بمانیم، اما شکممان بیشتر شد.

And all of us as a teacher, I need to go to the bathroom.

و همه ما به عنوان یک معلم ، باید به دستشویی برویم.

I don't know what's going on.

نمی دانم چه خبر است.

My stomach was killing me.

شکمم داشت منو میکشت

So I ran to the bathroom and it just kept cramping and hurting so bad, so

بنابراین من به سمت حمام دویدم و آنقدر گرفتگی و درد داشت، به

much so that they had to call my parents.

طوری که مجبور شدند با والدینم تماس بگیرند.

I said, we don't know what's wrong with TIFF, but she's really not feeling well.

گفتم، ما نمی دانیم مشکل TIFF چیست، اما او واقعاً حالش خوب نیست.

And her stomach is really.

و شکم او واقعا است.

So I got on the phone with my parents and I think it was my mom.

بنابراین من با پدر و مادرم تماس گرفتم و فکر می کنم مادرم بود.

And she said, honey, what happened?

و او گفت، عزیزم، چه اتفاقی افتاده است؟

I said, I don't know, my stomach hurts really bad.

گفتم نمیدونم شکمم خیلی درد میکنه.

I said, I, I ate breakfast.

گفتم: من صبحانه خوردم.

My uncle stopped and we got some food at the gas station.

دایی ام ایستاد و در پمپ بنزین غذا گرفتیم.

She said, let me ask you a question.

گفت بذار ازت یه سوال بپرسم

What did you get?

چی به دست آوردی؟

And I said, I got nachos with Chilean and with cheese, like we

و من گفتم، من ناچو با شیلی و پنیر گرفتم، همانطور

have at home, we have haystacks.

که در خانه داریم، ما انبار کاه داریم.

Haystacks are basically taco salads.

کاه ها اساسا سالاد تاکو هستند.

She said, baby, did that chili have beans only?

گفت عزیزم فلفلی فقط لوبیا داشت؟

Or did they have beans?

یا لوبیا داشتند؟

And.

و.

I said, oh no, mommy.

گفتم اوه نه مامان.

They have beans and meat.

لوبیا و گوشت دارند.

Like we have at the house.

مثل ما در خانه

She said, honey was the meat vegetarian because we're a vegetarian, we ate fish,

او گفت، عسل گوشت گیاهخوار بود، چون ما گیاهخواریم، ماهی می خوردیم،

but we ate fish and Turkey, but we mainly didn't eat any beef or anything like that.

اما ماهی و بوقلمون می خوردیم، اما عمدتاً هیچ گوشت گاو یا چیزی شبیه آن نمی خوردیم.

I said, no, mommy, I think it was vegetarian chili.

گفتم نه مامان، فکر کنم فلفل گیاهی بود.

She said, baby, they don't have vegetarian chili at gas stations.

او گفت، عزیزم، آنها فلفل گیاهی در پمپ بنزین ندارند.

You just had beef.

فقط گوشت گاو خوردی

Now up until that point, I had never had beef before.

تا آن زمان، من هرگز گوشت گاو نخورده بودم.

She said, honey, I think you have food poisoning and

گفت عزیزم فکر کنم مسمومیت غذایی داری و

that's exactly what happened.

دقیقا همینطور شد.

You see my body wasn't used to beef now my mouth, listen, it was delicious.

می بینی بدن من به گوشت گاو عادت نداشت حالا دهنم، گوش کن، خوشمزه بود.

But since I was not used to eating meat, the moment I ate the meat, my

اما از آنجایی که من عادت به خوردن گوشت نداشتم، از لحظه ای که گوشت را خوردم،

body started responding negatively.

بدنم شروع به پاسخ منفی کرد.

So of course I had to go through the process.

پس مطمئناً مجبور شدم این روند را طی کنم.

Getting it out of my body, of course, but I will never forget that time

البته بیرون آوردن آن از بدنم، اما هرگز آن زمان را فراموش نمی کنم

because it was such an enjoyable meal, but the results were not that enjoyable.

زیرا غذای بسیار لذت بخشی بود، اما نتایج آنچنان لذت بخش نبود.

So maybe you've experienced that before where you ate something,

بنابراین شاید شما تجربه کرده باشید که قبل از اینکه چیزی

you shouldn't have been eating and you had to suffer the consequences.

می خوردید، نباید غذا می خوردید و باید عواقب آن را متحمل می شدید.

I hope you enjoyed this story.

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید.

I will talk to you next time.

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.