SPEAK ENGLISH LIKE A NATIVE USING THIS SIMPLE RULE

As an English learner, your goal is to speak English like a native English

به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، هدف شما این است که مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید

speaker, but there's something you have never been taught, something that

، اما چیزی وجود دارد که هرگز به شما آموزش داده نشده است، چیزی که

you can't learn from English books.

نمی توانید از کتاب های انگلیسی یاد بگیرید.

You see, when native English speakers are in high school and college, we

ببینید، وقتی انگلیسی زبانان مادری در دبیرستان و کالج هستند، در

are actually taught a simple rule of threes, and this is the rule I'm going

واقع یک قانون ساده سه تایی را به ما آموزش می دهند، و این قانونی است که من

to teach you today and help you apply it so that you can sound like me.

امروز به شما آموزش می دهم و به شما کمک می کنم آن را اجرا کنید تا بتوانید شبیه من باشید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well then I am teacher.

خب پس من معلمم

Tiffani, let's jump right in.

تیفانی، بیایید وارد شویم.

Now, this rule that I am referring to is actually something my

حالا، این قاعده ای که من به آن اشاره می کنم، در واقع چیزی است که

English teachers taught me.

معلمان انگلیسی من به من یاد دادند.

The rule goes like this, provide enough support for your thoughts,

قانون به این صورت است،

ideas, and opinions by giving three details, three examples.

با ارائه سه جزئیات، سه مثال، از افکار، ایده‌ها و نظرات خود پشتیبانی کافی بکنید.

And or three reasons.

و یا سه دلیل

Now I wanna show you how you can apply this rule.

اکنون می خواهم به شما نشان دهم که چگونه می توانید این قانون را اعمال کنید.

So let's get started now.

پس بیایید همین الان شروع کنیم.

The three details.

سه جزئیات.

Here's the simple explanation.

در اینجا توضیح ساده است.

The first part of this rule focuses on the important details of the topic.

بخش اول این قانون بر جزئیات مهم موضوع تمرکز دارد.

Subject or person you are discussing.

موضوع یا شخص مورد بحث شما.

In other words, you want to help your listener visualize

به عبارت دیگر، شما می خواهید به شنونده خود کمک کنید تا

what you are talking about.

آنچه را که در مورد آن صحبت می کنید تجسم کند.

Let me show you how this works.

اجازه دهید به شما نشان دهم که چگونه این کار می کند.

In this first example, here's the first part.

در این مثال اول، در اینجا قسمت اول است.

Let's say the topic is winter, winter weather, and someone says, tell me

فرض کنید موضوع زمستان، هوای زمستان است و یکی می گوید

about the weather in your hometown.

از حال و هوای شهر خود بگویید.

Now remember, we are working with the first part of the.

حالا به یاد داشته باشید، ما در حال کار با قسمت اول هستیم.

Three details.

سه جزئیات.

So here are the details you could give your response like this, my hometown

بنابراین در اینجا جزئیاتی وجود دارد که می توانید پاسخ خود را به این صورت ارائه دهید، زادگاه من

is known for its cold weather, but what happens when you add the three details?

به هوای سردش معروف است، اما وقتی این سه جزئیات را اضافه می کنید چه اتفاقی می افتد؟

Detail number one.

جزئیات شماره یک

Blizzard detail number two, five feet of snow and detail.

جزئیات کولاک شماره دو، پنج فوت برف و جزئیات.

Number three, freezing cold.

شماره سه، سرمای انجمادی.

Now again, the basic response is my hometown is known for its cold weather.

اکنون دوباره، پاسخ اساسی این است که زادگاه من به هوای سردش معروف است.

But how will that response change when we add the three details?

اما وقتی سه جزئیات را اضافه می کنیم، این پاسخ چگونه تغییر می کند ؟

Let me show you.

بگذار بهت نشان بدهم.

This is what the response will look like.

پاسخ به این شکل خواهد بود.

Now, my hometown is known for its cold weather.

اکنون شهر من به هوای سردش معروف است.

I live in upstate New York, and just recently we got a lot of snow.

من در شمال نیویورک زندگی می کنم و اخیراً برف زیادی باریده ایم.

The news actually said it was a blizzard and one day over five feet of snow fell.

خبر در واقع می‌گفت که کولاک بود و یک روز بیش از پنج فوت برف بارید. هوا

It was freezing cold That.

سرد بود

What happened?

چی شد؟

You suddenly started to visualize that day.

شما ناگهان شروع به تجسم آن روز کردید.

Why?

چرا؟

Because I added three details.

چون سه جزییات اضافه کردم.

How much snow?

چقدر برف؟

How did it feel?

چه حسی داشت؟

Oh, it was a blizzard.

اوه، کولاک بود.

Now let me explain some of the words and expressions that I used.

حالا اجازه دهید برخی از کلمات و عباراتی را که به کار بردم توضیح دهم.

The first one that I wanna explain to you, just to make

اولین موردی که می خواهم برای شما توضیح دهم، فقط برای اینکه

sure you understand is Blizzard.

مطمئن شوید متوجه شده اید، بلیزارد است.

Yes.

آره.

Good job, Blizz.

کار خوب، بلیز.

Excellent.

Now, a blizzard is just a severe snowstorm with high winds and low visibility.

عالی

در حال حاضر، یک کولاک فقط یک طوفان برفی شدید با بادهای شدید و دید کم است.

Again, it's hard to see because there's so much snow coming down.

باز هم، دیدن آن سخت است، زیرا برف زیادی در حال باریدن است.

We say it's a blizzard.

ما می گوییم کولاک است.

Now the next thing I said was freezing cold.

حالا مورد بعدی که گفتم سرمای انجماد بود.

Not just cold, but freezing cold.

نه فقط سرما، بلکه سرمای یخبندان.

If you say that something is freezing or freezing cold, you are emphasizing

اگر می گویید چیزی در حال یخ زدن یا یخ زدن است، تاکید می کنید

that it is very extremely cold.

که بسیار سرد است.

In English, we say freezing cold.

در انگلیسی می گوییم سرمای انجمادی.

So again, I gave three details that helped you visualize what I was

بنابراین دوباره، من سه جزئیات را ارائه کردم که به شما کمک کرد

describing when I answered the question.

وقتی به سؤال پاسخ دادم، آنچه را که توضیح می‌دادم تجسم کنید.

So again, part one of the rule is, Details, giving three details

بنابراین، دوباره، بخش اول قانون این است، جزئیات، ارائه سه جزئیات

to help support your idea, your thought, or your opinion.

برای کمک به حمایت از ایده، فکر یا نظر شما.

Now, what about part two of this rule?

حالا قسمت دوم این قانون چطور؟

Part two is giving three examples.

قسمت دوم سه مثال ارائه می دهد.

So the second part of this rule focuses on examples of the topic, the

بنابراین بخش دوم این قانون بر نمونه هایی از موضوع،

subject or person you are discussing.

موضوع یا شخصی که در حال بحث هستید تمرکز دارد.

In other words, you want to help your listener understand more by giving.

به عبارت دیگر، شما می خواهید با دادن دادن به شنونده خود کمک کنید تا بیشتر بفهمد.

Real life example situations.

موقعیت های مثال زندگی واقعی

This is part two of the rules.

این قسمت دوم قوانین است.

So let's see this in action here.

بنابراین بیایید این را در عمل در اینجا ببینیم.

Again, we're talking about winter weather.

باز هم در مورد آب و هوای زمستان صحبت می کنیم.

Tell me about the weather in your hometown.

از حال و هوای شهر خود بگویید.

Same basic response.

همان پاسخ اولیه

My hometown is known for its cold weather, but now remember

زادگاه من به هوای سردش معروف است ، اما حالا به یاد داشته باشید که

we're looking at part two.

ما به قسمت دوم نگاه می کنیم.

We're discussing by giving three examples how we can speak English

ما با ارائه سه مثال بحث می کنیم که چگونه می توانیم

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Example number one, snowball fights with my siblings every winter.

مثال شماره یک، دعوای گلوله برفی با خواهر و برادرهایم هر زمستان.

Example number two, building snowmen after a big snow storm.

مثال شماره دو، ساختن آدم برفی پس از یک طوفان برفی بزرگ.

And example number three, racking up money from shoveling

و مثال شماره سه، جمع‌آوری پول از بیل‌کردن

driveways in my neighborhood.

خیابان‌های محله‌ام.

So all of a sudden we have three different examples, three different example

بنابراین ناگهان ما سه مثال مختلف، سه موقعیت مثال متفاوت

situations to add to our response.

برای افزودن به پاسخ خود داریم.

Let's see what our response looks like.

بیایید ببینیم پاسخ ما چگونه است.

Now here's the response, including the three example.

حالا در اینجا پاسخ، از جمله سه مثال است.

My hometown is known for its cold weather.

شهر من به هوای سردش معروف است.

That's the basic response.

این پاسخ اساسی است.

Every year we get lots of snow.

هر سال برف زیادی می بارد.

The snow helps us make so many memories as kids.

برف به ما کمک می کند تا در دوران کودکی خاطرات زیادی بسازیم.

I remember having snowball fights with my siblings every winter example, number one.

یادم می آید که هر زمستان با خواهر و برادرهایم دعوای گلوله برفی داشتیم ، شماره یک.

Then we would build snowmen after every big snow storm example number.

سپس بعد از هر طوفان بزرگ، آدم برفی می‌سازیم.

We would even rack up money from shoveling driveways in our neighborhood.

ما حتی از بیل زدن خیابان های محله خود پول جمع می کردیم.

Example number three.

مثال شماره سه

We really enjoyed the winter weather.

ما واقعا از هوای زمستان لذت بردیم. می

You see how my response expanded as I gave three examples to support my

بینید که چگونه پاسخ من گسترش یافت زیرا سه مثال برای حمایت از

idea, my thought, and my opinion.

ایده، فکر و نظرم ارائه دادم.

Now, within this response, I did use some new expressions.

اکنون، در این پاسخ، از برخی عبارات جدید استفاده کردم.

So snowball fight, snowball fight.

پس مبارزه با گلوله برفی، مبارزه با گلوله برفی.

This just refers to a playful fight, which in which people

این فقط به یک مبارزه بازیگوش اشاره دارد که در آن افراد

throw snowballs at each other.

گلوله های برفی را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند.

We love it.

ما خوشمون میاد.

It's great fun.

بسیار مفرح است.

My nieces, whenever there's a snowstorm, whenever there's

خواهرزاده هایم، هر وقت برف می آمد، هر وقت

snow, and they would be at my, my parents' house, their grandparents.

برف می آمد، در خانه من، پدر و مادرم، پدربزرگ و مادربزرگشان بودند.

We try to have snowball fights with them, just having a good

ما سعی می کنیم با آنها دعوای گلوله برفی داشته باشیم ، فقط با

time throwing snow at each other.

پرتاب برف به سمت یکدیگر اوقات خوشی داشته باشیم.

In English, we say snowball fight, and the next thing I used was rack up.

در انگلیسی می گوییم snowball fight و مورد بعدی که استفاده کردم rack up بود.

I said we would even rack up money from shoveling driveways in our.

گفتم ما حتی از بیل زدن خیابان های خودمان پول جمع می کنیم.

Rack up.

قفسه کردن.

This just means to accumulate or gather or achieve something, typically

این فقط به معنای جمع آوری یا جمع آوری یا دستیابی به چیزی است، معمولاً

a score or amount of something without other people knowing.

یک امتیاز یا مقدار چیزی بدون اینکه دیگران بدانند.

Right?

درست؟

A, we racked up the money.

الف، ما پول جمع کردیم.

We got a lot of money, we accumulated or achieved a large sum of money.

پول زیادی به دست آوردیم، پول زیادی جمع کردیم یا به دست آوردیم.

We got a large sum of.

ما مقدار زیادی دریافت کردیم.

Rack up.

قفسه کردن.

So again, we added three examples.

بنابراین دوباره سه مثال اضافه کردیم.

We had our basic response.

ما پاسخ اولیه خود را داشتیم.

Remember the basic response was, my hometown is known for its cold weather.

به یاد داشته باشید پاسخ اصلی این بود که زادگاه من به هوای سردش معروف است.

But when we added the three examples, what happened?

اما وقتی سه مثال را اضافه کردیم ، چه اتفاقی افتاد؟

We got our long response, the one that sounds like a native English.

ما پاسخ طولانی خود را دریافت کردیم، پاسخی که شبیه یک انگلیسی بومی به نظر می رسد.

Now part three of the rule, part three of the rule is very important.

حالا قسمت سوم قانون، قسمت سوم قانون خیلی مهم است.

Part three is three reasons.

قسمت سوم سه دلیل است.

So the third part of this rule focuses on giving specific reasons

بنابراین بخش سوم این قانون بر ارائه دلایل خاص

for your ideas on the topic, subject or person you are discussing.

برای ایده های خود در مورد موضوع، موضوع یا شخصی که در حال بحث هستید تمرکز دارد.

In other words, you want to help your listener understand your thought

به عبارت دیگر، شما می خواهید به شنونده خود کمک کنید تا فرآیند فکر شما

process and how you developed your idea.

و نحوه توسعه ایده خود را درک کند.

Again, we native English speakers learned this in high school and in

باز هم، ما انگلیسی زبانان مادری این را در دبیرستان و کالج یاد گرفتیم

college, and now I want you to understand it so that you can sound like me.

، و حالا می‌خواهم آن را درک کنید تا بتوانید شبیه من باشید.

So here's an example.

بنابراین در اینجا یک مثال است.

Again, the topic, winter weather.

باز هم موضوع، آب و هوای زمستان.

Tell me about the weather in your hometown.

از حال و هوای شهر خود بگویید.

Same response.

همان پاسخ

Same basic response of my hometown is known for its cold weather Now, reason

همان پاسخ اولیه شهر من به هوای سردش معروف است حالا، دلیل

number one, it snows like clockwork.

شماره یک، برف مانند ساعت می بارد.

Reason number two, the temperature never goes above 30 degrees in the winter.

دلیل شماره دو، دما در زمستان هرگز از 30 درجه بالاتر نمی رود.

And reason number, Boiling water transforms into snow in a

و دلیل عدد، آب جوشان به

manner of matter of seconds, not manner, but matter of seconds.

مقدار چند ثانیه، نه به صورت، بلکه در چند ثانیه به برف تبدیل می شود.

So we have three reasons for the basic response of my hometown

بنابراین ما سه دلیل داریم که واکنش اساسی شهر من

being known for its cold weather.

به هوای سردش شناخته شده است.

Now, how do we turn this information into a longer response?

حال، چگونه این اطلاعات را به یک پاسخ طولانی تر تبدیل کنیم؟

Here's how it works.

در اینجا نحوه عملکرد آن آمده است.

My hometown is known for its cold weather.

شهر من به هوای سردش معروف است.

The basic response, there are three reasons why it's so famous.

پاسخ اصلی، سه دلیل وجود دارد که چرا آنقدر معروف است.

First, it snows like clockwork every single week.

اول اینکه هر هفته مثل ساعت برف می بارد.

The snowfall so regularly that people stopped paying attention to the news.

بارش برف به قدری منظم بود که توجه مردم به اخبار متوقف شد.

Second, the temperature never goes above 30 degrees in the winter.

دوم اینکه دما در زمستان هرگز از 30 درجه بالاتر نمی رود.

It's always cold outside.

بیرون همیشه سرد است

Finally, if you toss boiling water into the.

در نهایت، اگر آب جوش را داخل آن بریزید. در عرض چند ثانیه

It will turn into snow in a matter of seconds.

به برف تبدیل می شود .

What happened?

چی شد؟

I supported my idea, my thoughts with three reasons, the third part of the

من از ایده‌ام، افکارم با سه دلیل حمایت کردم، بخش سوم

rule, and now we have this response that sounds like a native English speaker.

قانون، و اکنون این پاسخ را داریم که شبیه یک انگلیسی زبان مادری است.

Now, in this response, I also used some new expressions.

حالا در این پاسخ از چند عبارت جدید هم استفاده کردم.

The first one, like clock.

اولی مثل ساعت

Like clockwork.

مثل ساعت.

Now, this means that something happens regularly and almost

اکنون، این بدان معنی است که چیزی به طور منظم و تقریباً

without any interruptions.

بدون هیچ وقفه ای اتفاق می افتد.

For example, normally my lessons go up on YouTube and on my podcast on

به عنوان مثال، معمولاً درس‌های من در یوتیوب و در پادکست من

Sundays like clockwork regularly, right?

یکشنبه‌ها مانند ساعت به طور منظم بالا می‌رود، درست است؟

Again, something happens regularly and almost without any interruptions.

باز هم چیزی به طور منظم و تقریباً بدون هیچ وقفه ای اتفاق می افتد.

We say like clock.

می گوییم مثل ساعت

Now, the next one I used was a vocabulary word toss.

حالا، مورد بعدی که استفاده کردم، یک کلمه واژگانی بود.

Now, this just means to throw something somewhere lightly

حالا، این فقط به این معنی است که چیزی را به آرامی

and easily or casually, right?

و به راحتی یا به طور تصادفی به جایی پرتاب کنید، درست است؟

You're not throwing it hard, but you're just tossing it in

شما آن را محکم پرتاب نمی کنید، بلکه فقط آن را به

the air, throwing it lightly.

هوا پرتاب می کنید، به آرامی آن را پرتاب می کنید.

You got it in English, we say toss.

شما آن را به انگلیسی گرفتید، ما می گوییم پرتاب.

So again, we used the three reasons to give a longer response.

بنابراین مجدداً از سه دلیل برای ارائه پاسخ طولانی تر استفاده کردیم.

Now this rule is something again, that native English speakers learn the

حالا این قانون دوباره چیزی است، که انگلیسی زبانان بومی

rule of three again, three details.

دوباره قانون سه، سه جزئیات را یاد می گیرند.

Three examples or three reasons, use this rule to start sounding like me.

سه مثال یا سه دلیل، از این قانون استفاده کنید تا شبیه من شوید.

I hope you enjoyed the lesson today.

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

Don't forget if you want to keep studying with me and if you want to get my free

فراموش نکنید اگر می خواهید به مطالعه با من ادامه دهید و اگر می خواهید

emails with tips and English tips that will help you improve your English, all

ایمیل های رایگان من را با نکات و نکات انگلیسی که به شما در بهبود زبان انگلیسی شما کمک می کند دریافت کنید، کافی

you have to do is again go to www dot.

است دوباره به www dot بروید.

Speak English with Tiffani.com/newsletter and I'll send you English tips

با Tiffani.com/newsletter انگلیسی صحبت کنید و

and much more each and every week.

هر هفته نکات انگلیسی و خیلی چیزهای دیگر را برای شما ارسال خواهم کرد.

I hope you enjoy the lesson and I'll talk to you in the next one.

امیدوارم از درس لذت ببرید و در ادامه با شما صحبت خواهم کرد.

Oh, you still there?

اوه، هنوز آنجایی؟

? You know what time it is.

? میدونی ساعت چنده.

It's story time eight.

زمان داستان هشت است.

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

Today I wanna tell you a story that I've told before a while ago.

امروز می‌خواهم داستانی را که چند وقت پیش گفته بودم برایتان تعریف کنم.

So I like cycling when I was in college and a little bit after

بنابراین زمانی که در دانشگاه بودم دوچرخه سواری را دوست دارم و کمی بعد از

college, I cycled on a regular basis.

کالج، به طور منظم دوچرخه سواری می کردم.

We would go out on Sundays like clockwork.

یکشنبه ها مثل ساعت می رفتیم بیرون.

You got it right, like clockwork to cycle.

درست متوجه شدید، مثل چرخش ساعت.

And I loved it.

و من آن را دوست داشتم.

I had a road bike and I had a mountain bike.

من دوچرخه جاده داشتم و دوچرخه کوهستان.

So on this one Sunday, my friend, he and I went to college together.

بنابراین در همین یکشنبه، دوستم، من و او با هم به دانشگاه رفتیم.

We had graduated, both had jobs and he hit me up and he said, Hey

ما فارغ التحصیل شده بودیم، هر دو شغل داشتیم و او به من ضربه زد و گفت: هی

Tiff, do you wanna go riding today?

تیف، می خواهی امروز سوار شوی؟

And I said, yeah, definitely.

و من گفتم، بله، قطعا.

He said, let's go on a longer ride.

گفت بیا بریم یه سواری طولانی تر.

I said, okay.

گفتم باشه

There was a mountain, um, mount.

کوهی بود، اوم، کوه.

Say no, I went to school in Huntsville.

بگو نه، من به مدرسه در هانتسویل رفتم.

He said, TIFF, let's ride to Mount.

او گفت، TIFF، بیایید به کوه سوار شویم.

Say no.

بگو نه.

I said, okay.

گفتم باشه

I, it will be my first time riding to Mount, say no.

من، اولین باری است که به کوه سوار می شوم، نه می گویم.

So I was excited.

بنابراین من هیجان زده بودم.

New scenery, new road.

منظره جدید، جاده جدید.

So he said, the only thing is Tiff, the mountain is kind of

پس گفت، تنها چیز تیف است، کوه یک جورهایی

high, so we have to be careful.

بلند است، پس باید مراقب باشیم.

I said, no problem.

گفتم مشکلی نیست

I've never been scared of heights or anything like that.

من هیچ وقت از ارتفاع یا چیزی شبیه این نترسیده ام.

So I was like, Hey, no problem.

بنابراین من فکر کردم، هی، مشکلی نیست.

So we ride, we leave our um, apartment.

پس سوار می شویم، آپارتمانمان را ترک می کنیم.

We live in the same apartment complex, so we leave the apartment complex

ما در یک مجتمع آپارتمانی زندگی می کنیم، بنابراین مجتمع آپارتمانی را ترک می کنیم

and we take the ride to the mountain.

و سوار به کوه می شویم.

So we're riding up the mountain and it was challenging.

بنابراین ما در حال بالا رفتن از کوه هستیم و این چالش برانگیز بود.

Uh, our legs were on fire as we're riding up the mountain, but it was a good

اوه، پاهایمان آتش گرفته بود که در حال بالا رفتن از کوه بودیم، اما این یک تمرین خوب بود،

exercise, uh, a good exercise routine, a good route that we were on, right?

اوه، یک برنامه تمرینی خوب، مسیر خوبی که در آن بودیم، درست است؟

So we're riding up the mountain and we get to the top and I

بنابراین ما در حال بالا رفتن از کوه هستیم و به قله می رسیم و من

was like, man, that was great.

فکر می کردم، مرد، این عالی بود.

And I was looking forward to the descent, right?

و من مشتاقانه منتظر فرود بودم، درست است؟

Going down the mountain because when you go down, it's really fast.

پایین رفتن از کوه چون وقتی پایین می روید واقعا سریع است.

But before we took off, my friend said, TIFF.

اما قبل از اینکه پرواز کنیم، دوستم گفت: TIFF.

I said, yeah, what's going?

گفتم آره چه خبره؟

There's one thing you should know.

یه چیز هست که باید بدونی

I said, Hey, what's up?

گفتم: هی چه خبر؟

When we go down this mountain, we are going to go super fast.

وقتی از این کوه پایین می رویم، قرار است با سرعت فوق العاده بالا برویم.

I said, yes, my kind of speed.

گفتم بله سرعت من.

He said, no, no, no, no.

گفت نه نه نه نه

It's gonna be double what you're used to.

دوبرابر اون چیزی میشه که بهش عادت کردی

I said, Double what I'm used to.

گفتم: دو برابر عادتم. می

You see, up until that point, he and I and some other friends we had did

بینید، تا آن زمان، من و او و دوستان دیگری که داشتیم،

a lot of rides and we would get up to maybe 20, 22, 23 miles an hour and

سواری های زیادی انجام می دادیم و شاید تا 20، 22، 23 مایل در ساعت می رسیدیم و به

we had a great time going fast, he said, but Tiff, as we descend down

سرعت به ما خوش گذشت ، اما تیف، وقتی از

the mountain, it's gonna be so steep.

کوه پایین می آییم، آنقدر شیب خواهد بود.

We are going to hit 40 miles an.

قرار است 40 مایل را بزنیم.

I said, what'd you say

گفتم چی گفتی

He said, we're going to hit 40 miles an hour.

او گفت ما 40 مایل در ساعت می‌زنیم.

He said, so just be very careful to avoid rocks.

او گفت، پس فقط بسیار مراقب باشید تا از سنگ جلوگیری کنید.

Now we're gonna be riding on a road with cars, so watch out for

حالا ما با ماشین‌ها در جاده‌ای سوار می‌شویم، پس مراقب

the cars, watch out for the rocks.

ماشین‌ها باشید، مراقب سنگ‌ها باشید.

He started telling me all this and I said, okay, wait a minute.

او شروع کرد به گفتن همه اینها و من گفتم باشه، یک لحظه صبر کن.

Now again, I, I'm, I like ex um, uh, I like going fast.

حالا دوباره، من، من، دوست دارم سابق ، اوه، دوست دارم سریع بروم.

I was looking forward to the thrill of riding down the mountain, but I

من مشتاقانه منتظر هیجان سوار شدن به پایین کوه بودم، اما

still was thinking about the fact my.

هنوز به این واقعیت فکر می کردم.

A road bike, the tire is about that wide, almost an inch or less than an inch.

یک دوچرخه جاده، پهنای لاستیک تقریباً یک اینچ یا کمتر از یک اینچ است.

If you hit a rock just riding at 10 miles an hour, it can throw you off the bike

اگر فقط با سرعت 10 مایل در ساعت به صخره ای برخورد کنید، می تواند شما را از دوچرخه پرت کند که با سرعت

going 40 miles an hour, hitting a rock.

40 مایل در ساعت حرکت می کند و به سنگ برخورد می کند.

That's not gonna turn out well.

این خوب از آب در نمی آید

So I said, okay.

He said, are you ready?

پس گفتم باشه

گفت آماده ای؟

I said, I'm ready.

گفتم من آماده ام

So we start down the mountain, 20 miles an hour, 25 miles an hour.

بنابراین با سرعت 20 مایل در ساعت و 25 مایل در ساعت از کوه شروع می کنیم.

30, 32, 35 miles an hour, we hit 40 miles an hour.

30، 32، 35 مایل در ساعت، ما 40 مایل در ساعت زدیم.

And I was passing cars.

و من از ماشین ها رد می شدم.

I was passing cars on my bike, looking to the right, I'm passing a

داشتم با دوچرخه از ماشین ها رد می شدم، به سمت راست نگاه می کردم، دارم از کنار

car going down this mountain and it wasn't a straight, a straight hill.

ماشینی می گذرم که از این کوه پایین می رود و آن یک تپه مستقیم و مستقیم نبود.

It was winding curves, so we had to think carefully as we were riding down the hill.

پیچ های پر پیچ و خم بود، بنابراین در حالی که از تپه سوار می شدیم باید با دقت فکر می کردیم.

So part of me was excited, like Woo.

بنابراین بخشی از من هیجان زده بود، مانند وو.

And the other part was like, TIFF, stay focused.

و بخش دیگر مانند TIFF بود، متمرکز بمان.

Stay focused.

متمرکز بمان.

Make sure you're looking at the road.

مطمئن شوید که به جاده نگاه می کنید.

Make sure you're looking at the car that's next to you that you're passing.

مطمئن شوید که به ماشینی که در کنارتان است و در حال عبور از آن هستید نگاه می کنید.

Now I can remember it like it was yesterday, even though this happened.

حالا می توانم آن را مثل دیروز به یاد بیاورم ، حتی اگر این اتفاق افتاده باشد.

almost 20 years ago.

تقریبا 20 سال پیش

I can remember it just like it was yesterday.

من می توانم آن را درست مثل دیروز به یاد بیاورم.

I remember going down the last curve and turning, going 40 miles an hour,

یادم می آید از آخرین پیچ پایین رفتم و چرخیدم، 40 مایل در ساعت رفتم،

turning this bike with wheels less than an inch thick, praying, God,

این دوچرخه را با چرخ هایی با ضخامت کمتر از یک اینچ چرخاندم، دعا کردم، خدایا

get me down this mountain safely.

مرا به سلامت از این کوه پایین بیاور.

And also, oh my goodness, this is the most fun I've had in a long time.

و همچنین، خدای من، این سرگرم کننده ترین لذتی است که در مدت طولانی داشته ام.

So we made it down the hill, down the mountain safely.

بنابراین ما از تپه پایین آمدیم، با خیال راحت از کوه پایین آمدیم.

As you can see, I'm here, and when we got down the mountain, we weren't

همانطور که می بینید، من اینجا هستم، و وقتی از کوه پایین آمدیم،

talking at all As we were riding down, when we got down to the bottom

اصلاً صحبت نمی کردیم همانطور که سوار می شدیم، وقتی به پایین

of the mountain, we were on the road.

کوه رسیدیم، در جاده بودیم.

We paused.

مکث کردیم

I looked at him and he looked at me.

من به او نگاه کردم و او به من نگاه کرد.

and we both said that was amazing, . Even though there was a measure of

و هر دو گفتیم که شگفت انگیز است، . حتی با وجود

fear and danger, we had a great time.

ترس و خطر، به ما خوش گذشت.

So for you, maybe there's something you want to do and there's a measure

بنابراین برای شما، شاید کاری باشد که می خواهید انجام دهید و مقداری

of danger, or you're scared, even with English, you're scared of

خطر وجود دارد، یا می ترسید، حتی با زبان انگلیسی، از

doing something, don't be scared.

انجام کاری می ترسید، نترسید.

Realize you can do whatever you put your mind to.

بدانید که می توانید هر کاری را که در ذهن دارید انجام دهید. از

Enjoy the process and you will achieve your goal.

این روند لذت ببرید و به هدف خود خواهید رسید.

I hope you enjoyed today's story and today's lesson.

امیدوارم از داستان امروز و درس امروز لذت برده باشید.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم