Is English Grammar BORING to You? Well... I Think It's AWESOME! — PODCAST

most people find grammar boring. Yeah? Um,  honestly, personally, I don't understand why,  

اکثر مردم گرامر را خسته کننده می دانند. آره؟ اوم، راستش، شخصاً نمی‌فهمم چرا،

it's so fascinating to understand,  you know, why, you know, the, like,  

خیلی جالب است که می‌فهمم، می‌دانی، چرا، می‌دانی،

the structure of the language, but,  you know, maybe I'm crazy. Yeah? But

ساختار زبان، اما، می‌دانی، شاید من دیوانه‌ام. آره؟ اما

So most people don't like studying English grammar  because they find it boring - because it usually  

بنابراین بیشتر مردم مطالعه گرامر انگلیسی را دوست ندارند، زیرا آن را خسته کننده می دانند - زیرا معمولاً اینطور

is, right? Well, in today's episode, Thiago, our  fluency coach, will tell you why he loves learning  

است، درست است؟ خوب، در قسمت امروز، تیاگو، مربی تسلط ما، به شما می‌گوید که چرا او عاشق یادگیری

English grammar and finds it an absolutely  fascinating aspect of the language and how you  

گرامر انگلیسی است و آن را یک جنبه کاملاً جذاب از زبان می‌داند و چگونه

can learn it in a fun way. So, Thiago, let's talk  about it. Most people simply don't like studying  

می‌توانید آن را به روشی سرگرم‌کننده یاد بگیرید. بنابراین، تیاگو، بیایید درباره آن صحبت کنیم. اکثر مردم به سادگی از مطالعه

English grammar. You, on the other hand, have told  me you absolutely love it. So can you tell me why? 

گرامر انگلیسی خوششان نمی آید. از سوی دیگر، شما به من گفته‌اید که کاملاً آن را دوست دارید. پس میشه بگی چرا؟

Yeah. Yeah, sure. Um, I love grammar.  I've always loved it, mainly because,  

آره اره حتما. اوم، من عاشق گرامر هستم. من همیشه آن را دوست داشتم، عمدتاً به این دلیل که،

um, I think I am an inquisitive type of  person. Um, I like to understand the why  

اوم، فکر می‌کنم یک نوع آدم کنجکاو هستم . اوم، دوست دارم دلیل

of things. So when I was learning English, I  remember that just learning how to say something  

چیزها را بفهمم. بنابراین وقتی در حال یادگیری زبان انگلیسی بودم، به یاد می‌آورم که فقط یاد گرفتن اینکه چگونه چیزی بگویم

or how to write a sentence, uh, wasn't enough  for me. I really wanted to understand why I was  

یا چگونه یک جمله بنویسم، برای من کافی نبود. من واقعاً می‌خواستم بفهمم که چرا

supposed to say it thatway or write it that way.  So, um, I understand that maybe not many people,  

باید آن را اینطور بگویم یا آن‌طور بنویسم. بنابراین، اوم، من می‌دانم که شاید افراد زیادی نباشند،

or not everybody's wired that way, but in my case,  I am a person who likes to understand the why of  

یا همه به این طریق سیم‌کشی نداشته باشند، اما در مورد من، من فردی هستم که دوست دارم چرایی

things. So naturally, that that curiosity of  mine led me to study more grammar, because  

چیزها را بفهمم. به طور طبیعی، این کنجکاوی من باعث شد بیشتر گرامر مطالعه کنم، زیرا

sometimes I will go, I will look at a sentence  and go, okay, I understand the meaning of the  

گاهی اوقات می روم، به یک جمله نگاه می کنم و می روم، باشه، معنی

sentence. I understand the context. I'm supposed  to use this sentence in, but why, why do I use  

جمله را می فهمم. من زمینه را درک می کنم. من قرار است از این جمله استفاده کنم، اما چرا،

this or this word order, for example? Or why do I  use this auxiliary verb here? This don't, or this  

به عنوان مثال، چرا از این یا این ترتیب کلمه استفاده می‌کنم؟ یا چرا از این فعل کمکی در اینجا استفاده می‌کنم؟ این نباید، یا این

haven't, you know? So naturally that curiosity led  me to study grammar. But the cool thing is that  

نداشته است، می دانید؟ به طور طبیعی آن کنجکاوی مرا به مطالعه گرامر سوق داد. اما نکته جالب این است که

as I started to study more and more grammar, I  started to develop this, uh, deeper understanding  

وقتی شروع به مطالعه بیشتر و بیشتر دستور زبان کردم، شروع به توسعه این زبان کردم، اوه، درک عمیق تر

of the language, you know? So, uh, that  really, that was very beneficial to me,  

از زبان، می دانید؟ بنابراین، اوه، این واقعاً برای من بسیار مفید بود،

I would say, to my learning because, um, then,  uh, not only was I using English in speaking it,  

می‌توانم بگویم، برای یادگیری من، زیرا، اوم، پس، اوه، نه تنها از انگلیسی در صحبت کردن با آن استفاده می‌کردم،

but also I knew what I was doing in the sense  that, okay, I wanna communicate this idea. I'm  

بلکه می‌دانستم به این معنا چه کار می‌کنم که، خوب، من می خواهم این ایده را به اشتراک بگذارم. من

gonna use this structure right now, you know?  So, um, that is one reason I can give, you know,  

همین الان از این ساختار استفاده خواهم کرد، می دانید؟ بنابراین، اوم، این یکی از دلایلی است که می توانم بیاورم، می دانید،

this curiosity, this, uh, need to understand why. I, I like the word you used. You said, uh,  

این کنجکاوی، این، اوه، باید بفهمم چرا. من از کلمه ای که استفاده کردی خوشم میاد گفتی،

what does it mean to be wired in a particular  way? You said you were, some people are not  

سیم کشی به روش خاصی به چه معناست ؟ شما گفتید که بودید، برخی از مردم

wired in that way. What does that mean? Yeah. It's about your constitution, how  

به این شکل سیم‌کشی نمی‌کنند. معنی آن چیست؟ آره این به ساختار شما مربوط می شود، اینکه

your maybe how your mind or your brain processes  information. Yeah. Maybe some people, like I said,  

چگونه ذهن یا مغز شما اطلاعات را پردازش می کند . آره شاید برخی از افراد، همانطور که گفتم،

they, they don't need this. They don't need  to understand the why of, you know, of the,  

آنها به این نیاز ندارند. آنها نیازی به درک دلیل زبان ندارند، می دانید،

of language, for example, you know, you just  need to learn how to say what you wanna say,  

برای مثال، می دانید، فقط باید یاد بگیرید که چگونه آنچه را که می خواهید بگویید،

and you roll with it, that's fine. Yeah. But  in my case, uh, you know, I am wired a little  

و شما با آن حرکت کنید، خوب است. آره اما در مورد من، اوه، می‌دانید، من

bit differently. I like to understand why I'm  using the things I'm using in English, you know? 

کمی متفاوت تر سیم‌کشی شده‌ام. من دوست دارم بفهمم چرا از چیزهایی که به زبان انگلیسی استفاده می کنم استفاده می کنم، می دانید؟

So, so being wired in a particular way  is like your sort of natural way of,  

بنابراین، سیم‌کشی به شیوه‌ای خاص مانند روش طبیعی شماست،

the way that you process information and the way  that you do things, the way that you behave. So  

روشی که اطلاعات را پردازش می‌کنید و روشی که کارها را انجام می‌دهید، رفتاری که انجام می‌دهید. بنابراین

yeah, it makes, makes sense in this  context. Absolutely. I agree. Um,  

، بله، در این زمینه منطقی است . کاملا. موافقم. اوم،

I think I'm one of those people, the other type  that like might not always, um, think about the  

فکر می‌کنم من یکی از آن افرادی هستم، نوع دیگری که دوست دارد، ممکن است همیشه به گرامر فکر نکنم

grammar first. I'm curious to know, like, how did  you get to this point of realizing that this was  

. من کنجکاو هستم که بدانم، مثلاً، چگونه به این نقطه رسیدید که متوجه شدید این

actually working? Like, this way of thinking was  actually benefiting you in your English learning? 

واقعاً کار می کند؟ مثلاً، این طرز تفکر واقعاً برای شما در یادگیری زبان انگلیسی مفید بود؟

Yeah. I started actually by studying grammar. I  used to have a grammar book, and, I would make it  

آره من در واقع با مطالعه گرامر شروع کردم. من قبلاً یک کتاب گرامر داشتم و

a goal to study between 30 minutes to an hour of  grammar every day. And each day I would study a  

هدفم این بود که هر روز بین 30 دقیقه تا یک ساعت گرامر مطالعه کنم. و هر روز

different tense or a different structure of the  language. And then the cool thing about grammar  

زمان متفاوت یا ساختار متفاوتی از زبان را مطالعه می‌کردم. و سپس نکته جالبی که در مورد کتاب‌های دستور زبان

books I find is that, you know, you have the  explanation of that topic with some examples,  

یافتم این است که، می‌دانید، شما توضیح آن مبحث را با چند مثال دارید،

and then they tell you all the possible situations  you can use that kind of structure. And then after  

و سپس آنها همه موقعیت‌های ممکن را به شما می‌گویند که می‌توانید از آن نوع ساختار استفاده کنید. و بعد از اینکه

you study that page, you can do the exercises to  consolidate what you just studied or read on the  

آن صفحه را مطالعه کردید، می‌توانید تمرین‌هایی را انجام دهید تا آنچه را که اخیراً مطالعه کرده‌اید یا خوانده‌اید در

next page. And the grammar book that I had also  had the answer key in the back. So after that,  

صفحه بعدی ادغام کنید. و کتاب دستور زبانی که من داشتم، کلید پاسخ را نیز در پشت داشت. بنابراین، پس از آن،

I could check my work to see if I had gotten most  of it correctly or not, you know? So it was a,  

می‌توانم کارم را بررسی کنم تا ببینم آیا بیشتر آن‌ها را درست انجام داده‌ام یا نه، می‌دانی؟ بنابراین این یک،

it was geared towards self-studying. Yeah. Uh, but  then, you know, I enjoyed it because it was like,  

برای خودآموزی طراحی شده بود. آره اوه، اما پس از آن، می دانید، من از آن لذت بردم زیرا مانند،

um, I like to compartmentalize information too.  Again, going back to the way your brain is wired,  

اوم، من هم دوست دارم اطلاعات را تقسیم بندی کنم. باز هم، با بازگشت به روشی که مغز شما سیم‌کشی شده است،

I like to compartmentalize things. I  think, uh, we did an episode together,  

من دوست دارم چیزها را تقسیم بندی کنم. فکر می‌کنم، اوه، ما یک اپیزود را با هم ساختیم،

Casse, where I was talking about that, remember  the, you, you told me about the, the puzzle,  

کیس، جایی که داشتم در مورد آن صحبت می‌کردم، به یاد بیاورید که، شما، درباره معما، استعاره

the puzzle analogy or metaphor, right? Uh,  my brain also works kind of like that. Like,  

یا تشبیه پازل، درست است؟ اوه، مغز من هم همینطور کار می کند.

you know, first I would categorize the simple  tenses, present, past, future. I would study them  

می دانید، ابتدا زمان های ساده، حال، گذشته، آینده را دسته بندی می کنم. آنها را مطالعه می‌کردم

and then the perfect tenses, you know, present,  past, future, then move on like that to more  

و سپس زمان‌های کامل، می‌دانی، حال، گذشته، آینده را مطالعه می‌کردم، سپس به

complicated or complex structures. The more, the  cool thing about grammar, I think, is that the  

ساختارهای پیچیده‌تر یا پیچیده‌تر می‌رفتم. به نظر من، هر چه بیشتر، نکته جالب در مورد گرامر این است که هر چه آن را

more you understand it and practice it, the more  automatic speaking and writing become to you.  

بیشتر بفهمید و تمرین کنید، صحبت کردن و نوشتن خودکار برای شما بیشتر می شود.

Um, so one metaphor I can give here is going to  driving school, you know, learning how to drive.  

اوم، پس یکی از استعاره‌ای که می‌توانم در اینجا بگویم این است که به مدرسه رانندگی می‌روم، می‌دانی، رانندگی را یاد می‌گیرم.

Uh, usually, you know, you go to the driving  school, uh, you get your driver's license, but  

اوه، معمولاً، می‌دانید، شما به آموزشگاه رانندگی می‌روید ، اوه، گواهینامه رانندگی خود را می‌گیرید، اما

you're not really completely ready yet to,  you know, get out there and drive. Like,  

هنوز کاملاً آماده نیستید، می‌دانید، بیرون بروید و رانندگی کنید. مثلاً،

you know, you don't do it so naturally yet, even  though you, you have just got the, the license,  

می‌دانید، هنوز این کار را به‌طور طبیعی انجام نمی‌دهید، حتی که به تازگی گواهینامه را دریافت کرده اید

you still have to think a lot about the mechanics  of driving, right? Like, you know, uh, you gotta  

هنوز باید در مورد مکانیک رانندگی زیاد فکر کنید ، درست است؟ مثلاً، می دانید، اوه، باید

worry about the steering wheel or the different  pedals, or you gotta adjust the mirrors,  

نگران فرمان یا پدال های مختلف باشید، یا باید آینه ها را تنظیم کنید،   می

you know? So usually you pay attention to these  mechanic things first, you know, before it becomes  

دانید؟ بنابراین معمولاً قبل از اینکه برای شما طبیعی شود، ابتدا به این چیزهای مکانیکی توجه می کنید

natural to you. It's okay, it's part of the  process, but what, what what usually happens is,  

. اشکالی ندارد، بخشی از فرآیند است، اما چیزی که معمولاً اتفاق می‌افتد این است که،

um, after a while, the more you practice driving,  the more you, you get to that point where you  

پس از مدتی، هرچه بیشتر رانندگی کنید، بیشتر به نقطه‌ای می‌رسید که دیگر

don't even think about these things anymore. You,  you just drive. Yeah. So it comes to a point where  

حتی به این چیزها فکر نمی‌کنید. . شما، فقط رانندگی می‌کنید. آره بنابراین کار به جایی می رسد که

you drive naturally, let's say, you don't have to  think about the mechanics of it anymore because  

شما به طور طبیعی رانندگی می کنید، فرض کنید، دیگر لازم نیست به مکانیزم آن فکر کنید، زیرا

you've done it so many times. So the same thing  happens with grammar. Maybe at the beginning of  

بارها این کار را انجام داده اید. بنابراین همین اتفاق در مورد گرامر نیز رخ می‌دهد. شاید در ابتدای

your journey, or if you're not so experienced  with English yet, you might be thinking more  

سفرتان، یا اگر هنوز با زبان انگلیسی چندان تجربه ندارید، ممکن است بیشتر

about the language or the grammar, you know?  And it feels unnatural a little bit, which is  

درباره زبان یا گرامر فکر کنید، می‌دانید؟ و کمی غیرطبیعی به نظر می‌رسد، که به

supposed to feel unnatural. But if you keep doing  that with time, it becomes second nature to you.  

نظر می‌رسد غیرطبیعی باشد. اما اگر با گذشت زمان به این کار ادامه دهید، برای شما طبیعت دوم می شود.

And then you start using those structures or  speaking English without even thinking about  

و سپس شروع به استفاده از آن ساختارها می‌کنید یا بدون اینکه دیگر به آن فکر کنید، انگلیسی صحبت می‌کنید

it anymore. Because at the end of the day, that's  what we all want, right? We wanna sound automatic,  

. زیرا در پایان روز، این همان چیزی است که همه ما می خواهیم، ​​درست است؟ ما می خواهیم به

effortless, confident in English, and, you know,  ideally not making as many mistakes. It's okay  

زبان انگلیسی خودکار، بی دردسر، با اعتماد به نفس به نظر برسیم و در حالت ایده آل، اشتباهات زیادی انجام ندهیم.

to make mistakes, that the important thing is  communication, but also we want to communicate  

اشتباه کردن اشکالی ندارد، مهم این است که ارتباط برقرار کنیم، اما همچنین می‌خواهیم

to the best of our abilities, yeah, without making  too many mistakes when we speak English, right? 

با بهترین توانایی‌هایمان ارتباط برقرار کنیم، بله، بدون اینکه اشتباهات زیادی در زمانی که انگلیسی صحبت می‌کنیم، انجام دهیم، درست است؟

I, I love this imagery of, of like learning to  drive because there are so many over, you become  

من، من این تصویرسازی را دوست دارم، مانند یادگیری رانندگی، زیرا تعداد زیادی وجود دارد، شما غرق می شوید

overwhelmed. Like when you think of a car, like  when you first get into the car, it's like, what,  

. مثل وقتی که به ماشین فکر می‌کنید، مثلاً وقتی برای اولین بار سوار ماشین می‌شوید، مثل این است که

what does this do? What does that do? You know,  it can be overwhelming. So I think this is a, an  

چه کاری انجام می‌دهد؟ چه کاری انجام می دهد؟ می‌دانید، می‌تواند طاقت‌فرسا باشد. بنابراین فکر می‌کنم این یک

excellent analogy, like learning to drive is,  it doesn't happen overnight. You really have,  

تشبیه عالی است، مانند یادگیری رانندگی، یک شبه اتفاق نمی‌افتد. شما واقعاً دارید،   نیاز به

it takes practice and this is exactly your point,  right? Like it, and I think for those of us who  

تمرین دارد و این دقیقاً هدف شماست، درست است؟ آن را دوست دارم، و من فکر می‌کنم برای ما که

are wired differently, I think the, the point here  that you're making is quite nice because it takes,  

سیم‌کشی‌های متفاوتی داریم، فکر می‌کنم نکته‌ای که در اینجا مطرح می‌کنید بسیار خوب است، زیرا

it requires effort and it requires time.  Um, you used the word consolidate. Uh,  

این کار مستلزم تلاش است و به زمان نیاز دارد. اوم، شما از کلمه تثبیت استفاده کردید. اوه،

what does that mean? I mean, you used it  quite earlier on, but I, I like that word. 

یعنی چه؟ منظورم این است که شما قبلاً از آن استفاده کردید ، اما من از آن کلمه خوشم می آید.

Yeah. We usually use that when talking about  education. And when you're learning something,  

آره ما معمولاً هنگام صحبت در مورد آموزش از آن استفاده می کنیم . و وقتی چیزی را یاد می‌گیرید،

usually first you study the theory of it, right?  Let's say that studying grammar is like reading  

معمولاً ابتدا تئوری آن را مطالعه می‌کنید، درست است؟ بیایید فرض کنیم که مطالعه گرامر مانند خواندن

the manual, you know, before, I don't know,  operating a machine or something. So it's the  

کتابچه راهنمای کاربر است، نمی‌دانم، قبلاً، کار با یک دستگاه یا چیزی شبیه به آن است. بنابراین این

theory. Yeah. So first you read about the theory,  you learn the theory, but then you consolidate  

نظریه است. آره بنابراین ابتدا درباره تئوری مطالعه می‌کنید، نظریه را یاد می‌گیرید، اما سپس

that theory by practicing it, by doing some  exercises, by living your English in this case,  

آن نظریه را با تمرین آن، با انجام برخی تمرین‌ها، با زندگی انگلیسی خود در این مورد، تثبیت می‌کنید.

which is, you know, watching, uh, videos  in English and trying to look for those  

سعی کنید به دنبال

grammar structures you are practicing. Yeah. So  yeah, consolidating is the practice side of it. 

ساختارهای دستور زبانی بگردید که تمرین می کنید. آره بنابراین بله، تثبیت جنبه تمرینی آن است.

Um, I'd like to ask you as well, like you, you  mentioned some keywords here. You mentioned  

اوم، من هم می‌خواهم از شما بپرسم، شما هم مثل شما چند کلمه کلیدی را در اینجا ذکر کردید. شما اشاره کردید

like it becoming automatic and it becoming, you  know, go, going from feeling like it's sort of  

که می‌خواهید خودکار شود و می‌دانید که از احساس

mechanic to being automatic. And isn't it ironic  because these words are also referred to car?  

مکانیکی به خودکار شدن تبدیل می‌شود. و آیا این طعنه آمیز نیست زیرا این کلمات به ماشین نیز اشاره می کنند؟

Um, these are also car words, like in the car,  I mean, like, it's, it's quite interesting,  

اوم، اینها هم کلمات ماشینی هستند، مثل ماشین، منظورم این است، مثل این است، خیلی جالب است،

like the method. I find it quite  hilarious, like an automatic car.  

مثل روش. به نظر من کاملاً خنده دار است، مانند یک ماشین خودکار.

Anyway, so I wonder if there's more  about this metaphor that makes sense. 

به هر حال، بنابراین نمی‌دانم که آیا چیزهای بیشتری درباره این استعاره منطقی است.

Yeah, sure. There is, uh, one thing  that, uh, I've noticed is that, uh,  

اره حتما. اوه، یک چیز وجود دارد که، اوه، من متوجه شده ام این است که، اوه،

let's go back to driving, right? Um, usually  when people learn how to drive younger before 18,  

بیایید به رانندگی برگردیم، درست است؟ اوم، معمولاً وقتی افراد قبل از ۱۸ سالگی رانندگی را در سنین پایین‌تر یاد می‌گیرند،

like, you know, in any informal way, maybe, uh,  I don't know, uh, their uncle or their father,  

مثل، می‌دانید، به هر شکل غیررسمی، شاید، اوه، نمی‌دانم، اوه، عمو یا پدرشان،

you know, taught them, or they just learn by  themselves, you know. What usually happens is  

شما می‌دانید، به آنها یاد داده‌اند، یا آنها فقط می دانید که خودشان یاد بگیرند. آنچه معمولاً اتفاق می‌افتد این است که

those people, they tend to develop bad habits when  driving. So by the time they go to driving school  

این افراد هنگام رانندگی عادت‌های بدی پیدا می‌کنند . بنابراین وقتی

at 18, or, you know, whatever, uh, they carry with  them these, uh, fossilized mistakes or these, uh,  

در ۱۸ سالگی به مدرسه رانندگی می‌روند، یا، می‌دانید، هر چه باشد، آه، این اشتباهات فسیل‌شده یا این، آه،

bad habits. So it becomes more difficult to break  those bad habits. For example, the correct way,  

عادت‌های بد را با خود حمل می‌کنند. بنابراین ترک این عادت‌های بد دشوارتر می‌شود. برای مثال،

at least here in Brazil, to drive, is both  hands at the wheel. Why both hands at the  

حداقل در اینجا در برزیل، راه صحیح رانندگی، هر دو دست در فرمان است. چرا هر دو دست روی

wheel? Because, you know, if you need to make  a quick turn, you know, like fast, you know,  

فرمان هستند؟ چون می‌دانید، اگر بخواهید سریع بپیچید، می‌دانید، مانند سریع، می‌دانید،

you have more control of the car rather than if  you're just driving with one hand, you know? So,  

به جای اینکه فقط با یک دست رانندگی کنید، کنترل بیشتری بر ماشین دارید، می‌دانید؟ بنابراین،

uh, taking that to English now, I, I have met  many students like that, Actually, I know people  

اوه، اکنون آن را به زبان انگلیسی می‌برم، من، با دانشجویان بسیاری از این قبیل آشنا شده‌ام، در واقع، من افرادی را می‌شناسم

who were studying English for years already, and  because they didn't have enough grammar work early  

که قبلاً سال‌ها انگلیسی می‌خواندند، و به این دلیل که در اوایل کار گرامر کافی نداشتند

on, or because they didn't pay much attention to  it, they developed these, uh, fossilized mistakes  

، یا به این دلیل که این کار را انجام می‌دادند. خیلی به آن توجه نکنید، آنها این اشتباهات متحجرانه را ایجاد کردند،

we say, these bad habits with the language,  which if you look at it from a communi,  

ما می گوییم، این عادات بد را با زبان، که اگر از یک جامعه،   از دیدگاه ارتباطی به آن نگاه کنید

from a communication standpoint, is okay, because,  you know, we can still understand what they say,  

، اشکالی ندارد، زیرا،  می دانید، ما هنوز می توانند آنچه را که می گویند بفهمند،

but they carry with them that mistake. Let me give  you an example. Let's say that a learner is used  

اما این اشتباه را با خود دارند. بگذارید برای شما مثالی بزنم. فرض کنید که یک یادگیرنده عادت دارد

to always saying, uh, he go to school, he go to  school every day, he go to school every day. This  

همیشه بگوید، او به مدرسه می‌رود، هر روز به مدرسه می‌رود، هر روز به مدرسه می‌رود. این    این است که

is, it doesn't interfere with the communication,  because you still understand what I'm saying,  

در ارتباط اختلالی ایجاد نمی‌کند، زیرا شما هنوز می‌فهمید که من چه می‌گویم،

but the correct way is he goes, right? He goes  to school every day. But if nobody corrects that  

اما راه درست این است که او می‌رود، درست است؟ او هر روز به مدرسه میرود. اما اگر کسی آن

learner, or if that learner never stops to  study the simple present tense in this case,  

یادگیرنده را تصحیح نکند، یا اگر آن یادگیرنده در این مورد هرگز از مطالعه زمان حال ساده دست نکشد،

that learner after years will get used or will  internalize that mistake and think that it's  

آن یادگیرنده پس از سال‌ها عادت می‌کند یا آن اشتباه را درونی می‌کند و فکر می‌کند که

okay. Like, you know, it's not, it's not a  big deal. So the person is gonna keep saying  

اشکالی ندارد. مثل، می‌دانید، اینطور نیست، مسئله مهمی نیست. بنابراین، فرد همچنان می‌گوید که

he go to school every day, even though it's not  correct. And then when, you know, I have classes  

هر روز به مدرسه می‌رود، حتی اگر درست نباشد. و وقتی می دانید که من

with a student like that, I notice that it's  much harder to correct that mistake because,  

با دانش آموزی مانند آن کلاس دارم، متوجه می شوم که تصحیح آن اشتباه بسیار سخت تر است زیرا، می

you know, the person has been making that for  years. So it's harder to break that habit. So,  

دانید، آن شخص برای سال ها این کار را انجام داده است . بنابراین ترک این عادت سخت تر است. بنابراین،

um, that is one downside I would say, of not  focusing so much on grammar too, you know,  

اوم، این یکی از نکات منفی است که می‌توانم بگویم، تمرکز نکردن زیاد روی دستور زبان نیز، می‌دانید،

um, developing bad habits with  the language, fossilized mistakes. 

ایجاد عادت‌های بد با زبان، اشتباهات فسیلی.

Um, I, I was just wondering if like, everyone  knows what a, what fossilized means. Like I know  

اوم، من فقط فکر می‌کردم که آیا، همه می‌دانند که فسیل شده یعنی چه. مثل

that obviously it makes sense in context,  but can you explain what it means when  

اینکه می‌دانم   بدیهی است که در متن منطقی است، اما آیا می‌توانید توضیح دهید که وقتی

something is fossilized? What does that mean? Uh, maybe you can help me with that definition,  

چیزی فسیل شده است، به چه معناست؟ معنی آن چیست؟ اوه، شاید بتوانید در این تعریف به من کمک کنید،

Casse, but I, I view (Sure.) it as, uh,  something that is hardened. You know,  

Casse، اما من، (مطمئنا) آن را به عنوان، اوه، چیزی سخت‌تر می‌بینم. می دانید،

it's like it becomes a fossil literally.  Yeah. (Exactly) Like, you know, um,  

مثل این است که به معنای واقعی کلمه به یک فسیل تبدیل می شود. آره (دقیقا) مثل، می دانید، اوم،

it's hard to break it or change it. It becomes  like stiff. Is that correct? The definition? 

سخت است که آن را بشکنید یا تغییر دهید. مانند سفت می شود. درسته؟ تعریف؟

Yeah, yeah. Exactly. You, you mentioned fossils,  like we think of dinosaur bones, or you know,  

آره آره. دقیقا. شما، به فسیل‌ها اشاره کردید، مثل اینکه ما به استخوان‌های دایناسور فکر می‌کنیم، یا می‌دانید،

bones from, I don't know, ancient man. So I think  when we think about these things, we can think of  

استخوان‌هایی از، نمی‌دانم، انسان باستانی. بنابراین فکر می‌کنم وقتی به این چیزها فکر می‌کنیم، می‌توانیم

fossils as, you know, things from a long time ago  that become hard, like rock. So learning grammar  

فسیل‌هایی را به‌عنوان چیزهایی از مدت‌ها قبل در نظر بگیریم که مانند سنگ سخت می‌شوند. بنابراین یادگیری گرامر

is all about learning patterns. And you know,  if you think about the, you know, for example,  

تماماً در مورد یادگیری الگوها است. و می‌دانید، اگر به the فکر کنید، می‌دانید که برای مثال،

verb tenses always have the same structure. You  just need to observe what the structure is and  

زمان‌های فعل همیشه ساختار یکسانی دارند. فقط باید ببینید ساختار چیست و

apply it to create new sentences with it. Um, you  know, I'd like to just share something very like  

آن را برای ایجاد جملات جدید با آن اعمال کنید. اوم، می‌دانی ، من می‌خواهم چیزی شبیه به خنده‌دار را به اشتراک بگذارم

funny that I, I was thinking about when we spoke  about doing this episode. I was thinking about  

که وقتی درباره انجام این قسمت صحبت می‌کردیم به آن فکر می‌کردم.

when I started learning, I don't think about it in  English. I've actually, you know, I'm, I'm doing  

وقتی شروع به یادگیری کردم به این فکر می‌کردم، به انگلیسی به آن فکر نمی‌کنم . من در واقع، می دانید، من

my TEFL course again cuz I'll be teaching young  learners. And so I need to know about these kinds  

دوباره دوره TEFL خود را می گذرانم زیرا به یادگیرندگان جوان آموزش خواهم داد . و بنابراین من باید در مورد این نوع

of, um, new ways of, of teaching grammar. And  there was an interesting point about, you know,  

روش‌های جدید آموزش گرامر بدانم. و نکته جالبی وجود داشت، می‌دانید،

when you're learning your first language, you  don't tend to, fossilized mistakes tend not to  

وقتی زبان اول خود را یاد می‌گیرید، تمایلی به این کار ندارید، اشتباهات متحجرانه معمولاً

happen with your first language, it's easy. Like  you, you tend to realize the mistake a lot faster,  

در زبان اول شما اتفاق نمی‌افتد، آسان است. شما هم مثل شما تمایل دارید که اشتباه را خیلی سریعتر متوجه شوید،

right? So, as you know, I'm bilingual.  So with my second language this happened,  

درست است؟ بنابراین، همانطور که می دانید، من دو زبانه هستم. بنابراین با زبان دوم من این اتفاق افتاد،

I notice now immediately because I became more  aware of it, I became, learning the second  

اکنون بلافاصله متوجه می‌شوم چون بیشتر از آن آگاه شدم، شدم، یادگیری

language became fun. And so when I think about  this, uh, topic, it reminds me of how I learned  

زبان دوم سرگرم‌کننده شد. و بنابراین وقتی به این موضوع فکر می‌کنم، یادم می‌آورد که چگونه

my second language. Like with Afrikaans, it was  like, that became a fun exercise that I did,  

زبان دومم را یاد گرفتم. مثل آفریکانس، مثل این بود که به یک تمرین سرگرم‌کننده تبدیل شد که

um, to figure things out. Like you said, it's,  it's more like compartment, compartmentalizing,  

برای فهمیدن چیزها انجام دادم. همانطور که گفتید، بیشتر شبیه محفظه کردن، تقسیم بندی کردن است،

um, you know, these, these ideas or these  concepts. So I'm thinking about how,  

اوم، می دانید، اینها، این ایده ها یا این مفاهیم. بنابراین، دارم به این فکر می‌کنم که

um, my teachers taught that to me when I was  younger. Cuz of course I was in an English class,  

معلم‌هایم چگونه در جوانی به من یاد دادند . چون البته من در یک کلاس انگلیسی بودم،

but they're teaching it in fully  in, they're not using English,  

اما آنها آن را به طور کامل آموزش می‌دهند، آنها از انگلیسی استفاده نمی‌کنند،

they're using Afrikaans. And my parents also  speak Afrikaans, but, you know, sometimes. So,  

آنها از آفریکانس استفاده می‌کنند. و والدین من نیز به آفریکانس صحبت می کنند، اما، می دانید، گاهی اوقات. بنابراین،

um, I think about how I would teach that to, you  know, make it fun and, and interesting for young  

اوم، من به این فکر می‌کنم که چگونه آن را به، می‌دانید، یاد می‌دهم، آن را سرگرم‌کننده و جالب و برای یادگیرندگان جوان کنم که

learners to be able to grow up thinking of the  language as, you know, something that they can  

بتوانند با فکر کردن به زبان به‌عنوان چیزی که می‌دانید، می‌توانند

have fun with. And, um, yeah, exactly. Like there  are patterns as you've, as we've spoke, spoken  

با آن سرگرم شوند. و، اوم، بله، دقیقا. مثل اینکه الگوهایی وجود دارد که شما قبلاً، همانطور که ما صحبت کردیم،

about. So let's talk a little bit more about, you  know, it being fun. Let's, let's get into that. 

درباره آنها صحبت کردیم. پس بیایید کمی بیشتر درباره سرگرم کننده بودن آن صحبت کنیم. بیایید، اجازه دهید وارد آن شویم.

Yeah. You mentioned at the beginning, right,  Casse, that most people find grammar boring. Yeah?  

آره شما در ابتدا اشاره کردید، درست است، کاس، که اکثر مردم گرامر را کسل کننده می دانند. آره؟

Um, honestly, personally, I don't understand why,  it's so fascinating to understand, you know, why,  

اوم، راستش، شخصاً، من نمی‌فهمم چرا، خیلی جذاب است، می‌دانی، چرا،

you know, the, like, the structure of the  language, but, you know, maybe I'm crazy.  

ساختار زبان را می‌دانی، اما، می‌دانی، شاید من دیوانه‌ام.

Yeah? But, okay. Uh, but the point is, uh, it can  be fun. Yeah? You can make it fun. So for example,  

آره؟ اما، باشه اوه، اما نکته اینجاست که می تواند سرگرم کننده باشد. آره؟ می توانید آن را سرگرم کننده کنید. بنابراین، مثلاً،

let's say, um, you use movies and series to  identify the grammar points you are studying.  

فرض کنید، اوم، از فیلم‌ها و سریال‌ها برای شناسایی نکات گرامری که مطالعه می‌کنید استفاده می‌کنید.

Yeah. So it doesn't have to be only with the  grammar book. You can also use that with real  

آره بنابراین لازم نیست فقط با کتاب گرامر باشد. همچنین می‌توانید از آن با رسانه واقعی استفاده کنید

media. Uh, let me give you an example here. Yeah?  We have a short clip from the movie The Lord of  

. اوه، بگذارید یک مثال برای شما در اینجا بزنم. آره؟ ما یک کلیپ کوتاه از فیلم ارباب

the Rings, where the character Frodo tells  Gandolph that he feels sad for what happened  

حلقه‌ها داریم که در آن شخصیت فرودو به گاندولف می‌گوید که برای اتفاقی که برای او افتاده است ناراحت است

to him. Allright? So first let's watch the clip. T  is here in the studio with us. He's gonna roll it  

. خیلی خوب؟ پس اول کلیپ رو ببینیم T اینجا در استودیو با ما است. او آن را

for us. And then I'm gonna break down one specific  structure that we hear Frodo using here. Allright? 

برای ما می‌چرخاند. و سپس یک ساختار خاص را که می شنویم فرودو در اینجا از آن استفاده می کند، تجزیه می کنم. خیلی خوب؟

I wish the Ring had never come to me.  I wish none of this had happened. So  

کاش حلقه هیچ وقت سراغم نمی آمد. کاش هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. بنابراین،

do all who live to see such times,  but that is not for them to decide.  

همه کسانی که زندگی می کنند تا چنین زمان هایی را ببینند، انجام دهند، اما این تصمیم آنها نیست.

All we have to decide is what to do  with the time that is given to us. 

تنها چیزی که باید تصمیم بگیریم این است که با زمانی که به ما داده می شود چه کنیم.

Alright. So here we hear Frodo using the  phrase: I wish the Ring had never come to me.  

بسيار خوب. بنابراین در اینجا می شنویم که فرودو از این عبارت استفاده می کند: ای کاش حلقه هرگز به سراغ من نمی آمد.

I wish the Ring had never come to me. We can use  this structure to express regret for something.  

کاش حلقه هیچ وقت سراغم نمی آمد. می‌توانیم از این ساختار برای ابراز پشیمانی برای چیزی استفاده کنیم.

So, um, looking at the clip here, or even if  you're listening, um, lemme just give you some  

بنابراین، اوم، به کلیپ اینجا نگاه می‌کنید، یا حتی اگر دارید گوش می‌دهید، اوم، اجازه دهید

context here. Frodo feels he's having a moment of  weakness. Yeah. Because you now, if you know the  

در اینجا به شما متنی بدهم. فرودو احساس می کند یک لحظه ضعف دارد. آره چون شما اکنون، اگر

story, uh, he is, um, given the responsibility at  the beginning of the story to carry this Ring to  

داستان را می‌دانید، اوه، اوم، اوم، اوم، اوم مسئولیت دارد که در ابتدای داستان این حلقه را به

Mordor. Yeah? And, it becomes, uh, a challenging  journey for him at some point with many obstacles  

موردور حمل کند. آره؟ و، اوه، یک سفر چالش برانگیز برای او در یک مقطع زمانی با موانع بسیار

and, you know, um, and enemies to, to fight. So  he's in a moment of weakness now expressing this  

و، می دانید، امم، و دشمنان، برای او تبدیل می شود. بنابراین، او اکنون در یک لحظه ضعف است و این حس

regret, this feeling of, Oh, I wish the Ring had  never come to me. The structure here is I wish  

پشیمانی را ابراز می‌کند، این احساس، اوه، ای کاش حلقه هرگز سراغ من نمی‌آمد. ساختار اینجا این است که آرزو می‌کنم

plus past perfect, okay? Which is had or  hadn't plus past participle. So for example,  

به علاوه گذشته کامل باشد، خوب؟ که داشت یا نداشت به اضافه فعل ماضی. بنابراین برای مثال،

imagine the situation. Imagine you go on a trip  and you bring your old laptop on this trip,  

موقعیت را تصور کنید. تصور کنید به یک سفر می‌روید و لپ‌تاپ قدیمی‌تان را در این سفر می‌آورید،

but then your laptop stops working during the  trip. And then I go, ah, my laptop broke because  

اما سپس لپ‌تاپ شما در طول سفر از کار می‌افتد . و سپس می روم، آه، لپ تاپ من خراب شد، زیرا

it was too old. Okay? That's the situation.  Now, let me express some regret about this.  

خیلی قدیمی بود. باشه؟ وضعیت همین است. حالا اجازه بدهید کمی از این موضوع ابراز تاسف کنم.

I wish I had bought a new laptop before traveling.  You see, I wish I had bought a new laptop before  

ای کاش قبل از سفر یک لپ تاپ جدید می خریدم. ببینید، ای کاش قبل از سفر یک لپ تاپ جدید می خریدم

traveling, because now I can't use it. Yeah? And  it's the same structure we see here Frodo using:  

، زیرا اکنون نمی توانم از آن استفاده کنم. آره؟ و همان ساختاری است که فرودو در اینجا می‌بینیم که از آن استفاده می‌کند:

I wish the Ring had never come to me, but you  see, I mean, one thing that I find fascinating,  

کاش حلقه هرگز به سراغ من نمی‌آمد، اما شما می‌بینی، منظورم این است، یک چیز که به نظرم جذاب است،

Casse, about grammar is that is because, you  know, grammar gives you the tools actually to  

کیس، در مورد گرامر این است که، می‌دانی، گرامر به شما می‌دهد. ابزارهایی برای

communicate these more complex ideas. Because, you  know, maybe you wanna communicate a very specific  

انتقال این ایده های پیچیده تر. زیرا، می‌دانید ، شاید بخواهید ایده‌ای بسیار خاص را منتقل کنید،

idea, like, in this case, I wanna express this  regret about something that happened in the past,  

مثلاً در این مورد، می‌خواهم این پشیمانی را درباره اتفاقی که در گذشته رخ داده است، بیان کنم،

but I don't know how to do it. So by studying  a little bit of the grammar of it, learning the  

اما نمی‌دانم چگونه آن را انجام دهم. بنابراین با مطالعه کمی گرامر آن، یادگیری

structure, it's like you're gonna increase or  improve your repertoire, right? Your language  

ساختار، مانند این است که کارنامه خود را افزایش یا بهبود خواهید داد، درست است؟ کارنامه زبان شما

repertoire. Yeah? And then, uh, you will be able  to communicate, uh, more things, you know? And,  

. آره؟ و سپس، اوه، شما قادر خواهید بود ارتباط برقرار کنید، اوه، چیزهای بیشتری، می دانید؟ و،

um, I've had students like that, like, you know,  sometimes they wanna communicate more complex  

اوم، من چنین دانش‌آموزانی داشته‌ام، مثلاً، می‌دانید، گاهی اوقات آنها می‌خواهند

ideas or different ideas, but they don't have the,  the structure, the knowledge of the structures  

ایده‌های پیچیده‌تر یا ایده‌های متفاوت‌تری را به اشتراک بگذارند، اما هنوز ساختار، دانش ساختارها را ندارند

in place yet. So, you know, they try to, you  know, speak in a certain way and we try to  

. بنابراین، می دانید، آنها سعی می کنند، می دانید، به روشی خاص صحبت می کنند و ما سعی می کنیم

understand them. Yeah? But you know, that's, I  think, um, you know, an example of the importance  

آنها را درک کنیم. آره؟ اما می‌دانید، فکر می‌کنم، اوم، می‌دانید، نمونه‌ای از اهمیت

of studying a little bit of grammar, adding a  little bit of grammar to your routine as well. 

مطالعه کمی گرامر، افزودن کمی گرامر به روال خود نیز است.

I agree with you. I think it's, it's, it's the  foundation. It's the building blocks. Like you,  

من با شما موافقم. من فکر می کنم این است، این است، این پایه است. این بلوک های سازنده است. مانند شما،

like you mentioned, when you know where to place  the bricks, you are able to do more. You're able  

همانطور که اشاره کردید، وقتی می دانید آجرها را کجا قرار دهید ، می توانید کارهای بیشتری انجام دهید. شما می‌توانید

to build a house. Imagine. Yeah. I think it's,  that's a nice analogy. You could think of a wall.  

خانه بسازید. تصور کن. آره فکر می کنم اینطور است، این یک تشبیه خوب است. می توانید به یک دیوار فکر کنید.

You have lots of bricks. You have, (Yeah.)  you can, (Yeah.) if you place them randomly,  

شما آجرهای زیادی دارید. شما دارید، (بله.) می توانید، (بله.) اگر آنها را به طور تصادفی قرار دهید،

you're not gonna build anything . But  if you place them in the correct order,  

نمی خواهید چیزی بسازید. اما اگر آنها را به ترتیب درستی قرار دهید،

you're gonna build a house, you're gonna  build a castle, a wall, something useful. 

یک خانه می سازید، یک قلعه، یک دیوار، یک چیز مفید می سازید.

So, Casse, could you share some examples now  in the negative form from the structure we  

بنابراین، کیس، می‌توانید اکنون چند نمونه به شکل منفی از ساختاری که

just saw? I wish plus pass participle,  or actually I wish plus past perfect. 

به تازگی دیدیم به اشتراک بگذارید؟ آرزو می‌کنم به اضافه گذشته کامل، یا در واقع می‌خواهم به اضافه گذشته کامل.

Yeah. So if we use it in the negative, we  would say, I wish I hadn't. I wish I had not,  

آره بنابراین اگر از آن به صورت منفی استفاده کنیم، می‌گوییم، ای کاش نمی‌کردم. ای کاش نداشتم،

blah, blah, blah. So an example would be, I wish  I hadn't skipped the gym yesterday because now  

بلا، بلا، بلا. به عنوان مثال، ای کاش دیروز ورزشگاه را رد نمی کردم زیرا اکنون

I feel icky. Or I wish I had not stayed up all  night watching TV because now I'm really tired. So  

احساس تهوع دارم. یا ای کاش تمام شب را بیدار نمی ماندم و تلویزیون تماشا می کردم زیرا اکنون واقعا خسته هستم. بنابراین

yeah, you can use it in that way. I think it's  exactly the same. So in each of these examples,  

بله، می‌توانید از آن در این راه استفاده کنید. من فکر می کنم دقیقاً همین طور است. بنابراین، در هر یک از این مثال‌ها،

I'm expressing regret, as you mentioned  before, um, about something that I did  

همانطور که قبلاً اشاره کردید، نسبت به کاری که

in the past. So as you can see as well, like I  wish I hadn't, is basically showing remorse for  

در گذشته انجام داده‌ام، ابراز پشیمانی می‌کنم. بنابراین همانطور که می‌بینید، همان‌طور که کاش نمی‌کردم، اساساً نشان دادن پشیمانی از

an action that you had done in, in that particular  situation. So like, all this talk about grammar,  

عملی است که در آن موقعیت خاص انجام داده‌اید . بنابراین، تمام این صحبت‌ها درباره گرامر،

like, reminds me that, you know, if you  want to improve in this area, I guess the  

مثل، به من یادآوری می‌کند که، می‌دانید، اگر می‌خواهید در این زمینه پیشرفت کنید، فکر می‌کنم

only thing you can do is to practice it. The  only way you're gonna get better at it is to  

تنها کاری که می‌توانید انجام دهید این است که آن را تمرین کنید. تنها راهی که می‌توانید در آن بهتر شوید این است که

practice it. And what better way to do that than  to find a speaking partner to do that with. Um,  

آن را تمرین کنید. و چه راهی برای انجام این کار بهتر از پیدا کردن یک شریک صحبت کننده برای انجام این کار است. اوم،

and you mentioned earlier on that you did it for,  you did it basically on a consistent basis, and  

و قبلاً به این موضوع اشاره کردید که این کار را برای آن انجام دادید، اساساً این کار را به طور مداوم انجام دادید، و   به

this is how you were able to improve your grammar.  And I think when you have a speaking partner,  

این ترتیب توانستید گرامر خود را بهبود بخشید. و من فکر می‌کنم وقتی یک شریک صحبت می‌کنید،

it makes it a lot more fun. Right? So another  fun thing you can do for practice is, of course,  

آن را بسیار سرگرم‌کننده‌تر می‌کند. درست؟ بنابراین، یکی دیگر از کارهای سرگرم‌کننده‌ای که می‌توانید برای تمرین انجام دهید، البته

to use this podcast to identify new grammar  points in the conversation that we are having.

استفاده از این پادکست برای شناسایی نکات دستوری جدید در مکالمه‌ای است که داریم.

Allright, so let's move on  to this week's big challenge. 

بسیار خوب، پس بیایید به چالش بزرگ این هفته برویم.

You know, there is a saying that goes,  practice makes perfect, but I don't think  

می‌دانید، ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید: « تمرین کامل می‌کند، اما من فکر نمی‌کنم

that's absolutely true. But one thing I do  know is that practice makes it automatic.  

این کاملاً درست باشد. اما یک چیزی که می دانم این است که تمرین آن را خودکار می کند.

You know? So the more you practice  something, the more automatic or  

میدونی؟ بنابراین، هر چه بیشتر چیزی را تمرین کنید، به‌طور خودکار یا

second nature it becomes to you. So you can  start practicing right now. The question is,  

ماهیت دوم برای شما تبدیل می‌شود. بنابراین می‌توانید همین الان تمرین را شروع کنید. سوال این است،

what is one interesting grammatical structure that  you've noticed us using in this podcast today?  

یکی از ساختارهای گرامری جالبی که امروز متوجه شده اید که ما در این پادکست از آن استفاده می کنیم، چیست؟

Write a sentence in the comments using the  same grammatical structure, or you can just  

با استفاده از همان ساختار گرامری یک جمله در نظرات بنویسید ، یا فقط می‌توانید

send us an email at [email protected].  So, for example, let's say that, uh, you've  

به آدرس [email protected] ایمیلی برای ما ارسال کنید. بنابراین، برای مثال، بیایید بگوییم که، اوه،

noticed that Casse or myself use the present  perfect, yeah, during this, uh, conversation  

متوجه شده‌اید که Casse یا من از حال عالی استفاده می‌کنیم، بله، در طول این مکالمه

today - create a present perfect sentence and  share it in the comment section below, or send us  

امروز - یک جمله فعلی کامل ایجاد کنید و آن را در بخش نظرات زیر به اشتراک بگذارید، یا ارسال کنید.

an email. Yeah? So that's a great way for you to  practice new grammar structures you're learning. 

یک ایمیل برای ما. آره؟ بنابراین این یک راه عالی برای شما برای تمرین ساختارهای دستور زبان جدیدی است که یاد می‌گیرید.

Yeah. So that's it. I, I think that you are  always so inspiring, Thiago, when you talk about,  

آره پس همین است. من، فکر می‌کنم شما همیشه بسیار الهام‌بخش هستید، تیاگو، وقتی در مورد

you know, grammar and your journey, and I  think everything you've shared today was  

دستور زبان و سفرتان صحبت می‌کنید، و فکر می‌کنم همه چیزهایی که امروز به اشتراک گذاشتید

valuable. Even if you're not, you know, wired  that way like me, I think thinking of it as a  

ارزشمند بود. حتی اگر مثل من نباشی، من به آن به عنوان یک

car and thinking of the metaphorical, you  know, thinking of like going from being,  

ماشین فکر می‌کنم و به استعاره فکر می‌کنم، می‌دانی، می‌دانی، می‌دانی، می‌دانی،

um, you know, boring, like, ugh, I have to learn  this step. I have to learn this rule to it being  

خسته‌کننده، مثل، اوه ، باید این مرحله را یاد بگیرم. من باید این قانون را یاد بگیرم،

like, yeah, you know, I'm gonna, I'm gonna do  this and I'm gonna become like a automatic driver. 

مثل اینکه، بله، می‌دانید، من این کار را انجام خواهم داد و مانند یک راننده خودکار خواهم شد.

Yeah. Casse, thank you for that. And I do believe  in that saying that goes, Success leaves clues,  

آره کیس، از این بابت متشکرم. و من به این جمله ایمان دارم که می‌گوید: موفقیت سرنخ‌هایی به جا می‌گذارد،

right? Success leaves clues. So, uh, I've been  reading some of the comments here on YouTube, and  

درست است؟ موفقیت سرنخ هایی به جا می گذارد. بنابراین، اوه، من در حال خواندن برخی از نظرات اینجا در YouTube هستم، و بسیار

it's wonderful to see how many people, uh, that  relate to my journey with English, to my story,  

شگفت‌انگیز است که می‌بینم چند نفر، آه، به سفر من با زبان انگلیسی، به داستان من مربوط می‌شوند و

they find inspiration in it. That's awesome. Thank  you so much, guys. It's amazing. Yeah. I feel very  

از آن الهام می‌گیرند. این عالیه ازتون ممنونم بچه ها. این شگفت انگیز است. آره من

thankful for that. But this is me leaving you  a little clue, you know, if you like the way I  

از این بابت بسیار سپاسگزارم. اما این من برای شما یک سرنخ کوچک می گذارم، می دانید، اگر از نحوه

speak English, look, I paid attention to grammar.  Yeah? I actually studied grammar. I spent a few  

صحبت من به انگلیسی خوشتان می آید، ببینید، من به گرامر توجه کردم. آره؟ من در واقع گرامر مطالعه کردم. من چند

years of my journey dedicating to that. So you  don't have to love it, but here's a little clue  

سال از سفرم را صرف آن کردم. بنابراین لازم نیست آن را دوست داشته باشید، اما در اینجا یک سرنخ کوچک

for you. Maybe pay a little bit more attention  to it. Yeah. If you wanna sound maybe like, like  

برای شما وجود دارد. شاید کمی بیشتر به آن توجه کنید. آره اگر می‌خواهید صدایی داشته باشید، شاید من را دوست داشته باشید

me. Yeah. You know, if you have me as a, as your  English speaking model. Allright. It's the clue? 

. آره می‌دانید، اگر من را به‌عنوان مدل انگلیسی‌زبان خود دارید. خیلی خوب. این سرنخ است؟

All right guys. So that's all we have  for this episode, so stay tuned for next  

خیلی خوب بچه ها پس این تمام چیزی است که برای این قسمت داریم، پس منتظر

week's episode and we're looking forward  to seeing you all then. 1, 2, 3. Aww Aww  

قسمت هفته آینده باشید و ما مشتاقانه منتظریم تا همه شما را ببینیم. 1، 2، 3. اوه اوه

yeah. yeah!

آره. آره