The Key to CHANGE your LIFE'S DESTINY — Podcast for English Learners

So I think we could say that knowing your values,  defining them, is the icing on the cake. Man,  

بنابراین فکر می‌کنم می‌توانیم بگوییم که دانستن ارزش‌هایتان، تعریف آن‌ها، روی کیک است. مرد،

when I saw that for the first time I was  like "yes! that's it!" You know? That's  

وقتی برای اولین بار دیدم که "بله! همین است!" میدونی؟

it. Now maybe you are a good Samba  dancer, maybe you do play football  

خودشه. حالا شاید شما یک رقصنده خوب سامبا هستید ، شاید خوب فوتبال بازی می کنید

well or soccer. It's a secret that I've  been keeping from everybody, you know.

یا فوتبال. این رازی است که من از همه پنهان کرده ام، می دانید.

So in today's episode, we are looking forward to  shifting over to talk about mindset. And in fact,  

بنابراین در اپیزود امروز، ما مشتاقانه منتظریم تا در مورد طرز فکر صحبت کنیم. و در واقع،

mindset is at the center of our teaching  methodology, the RealLife Way. And the reason  

ذهنیت در مرکز روش‌شناسی آموزش ما ، یعنی RealLife Way قرار دارد. و دلیل

for that is because it's just something that is  so fundamental in making everything else better,  

آن این است که این چیزی است که در بهتر کردن همه چیز بسیار اساسی است،

right? Uh, and in particular, within mindset,  we're going to look at values. So what we're  

درست است؟ اوه، و به‌ویژه، در چارچوب ذهنیت، به ارزش‌ها نگاه می‌کنیم. بنابراین، آنچه ما

hoping to do is to help you to get more insight  into what are the values that you already have  

امیدواریم انجام دهیم این است که به شما کمک کنیم بینش بیشتری درباره ارزش‌هایی که در حال حاضر دارید و

that you identify as being your values - cuz each  of us have different values, right - and that you  

به عنوان ارزش‌های خود شناسایی می‌کنید به دست آورید - زیرا هر یک از ما ارزش‌های متفاوتی داریم، درست است - و شما

live by. Because if you're able to identify those  and kind of augment their place in your life, it  

براساس آنها زندگی می‌کنید. زیرا اگر بتوانید آن‌ها را شناسایی کنید و به نوعی جایگاه آن‌ها را در زندگی‌تان تقویت کنید، می‌توانید،

can just, it makes everything so much better. It  makes everything so much more effective. It means  

همه چیز را بسیار بهتر می‌کند. همه چیز را بسیار مؤثرتر می‌کند. این بدان معناست

that you can be aligned with those values and be  making a bigger impact on yourself, on your life,  

که می‌توانید با آن ارزش‌ها همسو باشید و تأثیر بیشتری روی خودتان، روی زندگی‌تان، و

on the world, of course. And finally, uh, values  are something that are super important because  

البته روی دنیا بگذارید. و در نهایت، اوه، ارزش‌ها چیزهایی هستند که بسیار مهم هستند، زیرا

they're like the, they're like a set of glasses,  say that you are wearing, that you put on,  

آنها مانند عینکی هستند، می‌گویند که می‌زنید، آن را می‌زنید،

and it's kind of, you're seeing the world through  those lenses. If any of us have ever put on our  

و به‌گونه‌ای است که دارید دنیا را می‌بینید. از طریق آن لنزها. اگر کسی از ما تا به حال

friend's glasses that it's like everything goes  blurry, right? So, you know, if you, maybe you're  

عینک دوست خود را زده باشد که انگار همه چیز مبهم است، درست است؟ بنابراین، می‌دانید، اگر ممکن است

living your life by not the best values, then you  might see the world in a negative way, you might  

زندگی‌تان را بر اساس بهترین ارزش‌ها زندگی نمی‌کنید، ممکن است دنیا را به شکلی منفی ببینید، ممکن است

be very pessimistic, you might not believe in  yourself. But if you're able to adopt values or,  

بسیار بدبین باشید، ممکن است به خودتان باور نداشته باشید . اما اگر بتوانید ارزش‌هایی را بپذیرید یا

um, strengthen values that you do have, but maybe  you're not living by, then you'll start seeing  

ارزش‌هایی را که دارید تقویت کنید، اما شاید با آن‌ها زندگی نمی‌کنید، آنگاه شروع به دیدن

the world in a, in a brighter light, and it'll  allow you to make better decisions, and so on. 

دنیا در نوری روشن‌تر خواهید کرد و این امکان را به شما می‌دهد. تصمیمات بهتری بگیرید و غیره.

By the way, if my listening skills are not  failing me right now - did you say augment? 

به هر حال، اگر در حال حاضر مهارت‌های شنیداری من از بین نمی‌رود - آیا گفتید تقویت کنید؟

Augment. Yeah. (Wow.) Augment  is to increase something. 

تقویت کردن. آره (وای.) Augment برای افزایش چیزی است.

So, Ethan, getting back to this talk about  values, yeah, um, so I think we could say that  

بنابراین، ایتان، بازگشت به این بحث در مورد ارزش‌ها، بله، اوم، بنابراین فکر می‌کنم می‌توانیم بگوییم که

knowing your values, defining them is the icing  on the cake for many ofus. Wouldn't you agree? 

دانستن ارزش‌های شما، تعریف آن‌ها برای بسیاری از ما می‌دانیم. آیا شما موافق نیستید؟

It's a very nice expression. What does it  mean if something is the icing on the cake? 

بیان بسیار زیبایی است اگر چیزی روی کیک باشد چه معنایی دارد؟

Yeah. When you take something good and you improve  it, you, you make it better. Just like a cake.  

آره وقتی چیزی خوب را می‌گیرید و آن را بهبود می‌بخشید، آن را بهتر می‌کنید. درست مثل یک کیک.

Imagine a cake is already great and delicious, but  the icing is the, the thing that you, you know,  

تصور کنید یک کیک از قبل عالی و خوشمزه است، اما کیک همان چیزی است که شما می دانید،

put on top of it and around it to make it  even more delicious or even more appealing  

روی آن و اطراف آن قرار می دهید تا خوشمزه تر یا حتی جذاب تر

or tasty. So yeah, the icing on the cake, like  you take something good and make it even better. 

یا خوش طعم تر شود. بنابراین بله، روی کیک، مثل اینکه چیزی خوب را بردارید و آن را حتی بهتر کنید.

And that said, Thiago, let's get into my  big question for you of the day, which is,  

و این گفت، تیاگو، بیایید به سؤال بزرگ روز من از شما بپردازیم، و آن این است که

what is one core value that you hold dear? And how  has it influenced your life decisions and actions? 

یک ارزش اصلی که برای شما عزیز است چیست؟ و چگونه روی تصمیمات و اقدامات زندگی شما تأثیر گذاشته است؟

For me, Ethan, one of my core values is definitely  resilience. And before I talk about that,  

برای من، ایتان، یکی از ارزش‌های اصلی من قطعاً انعطاف‌پذیری است. و قبل از اینکه در مورد آن صحبت کنم،

let me just quickly define how I view resilience.  Resilience for me is about how effectively you  

اجازه دهید به سرعت نحوه نگرش من به انعطاف پذیری را تعریف کنم. انعطاف‌پذیری برای من این است که چگونه به طور موثر با

handle challenges, obstacles, adversity  in life. Because, you know, we all have  

چالش‌ها، موانع، سختی‌ها در زندگی برخورد می‌کنید. زیرا، می دانید، همه ما

problems. We all have obstacles. Yeah. We have  bumps on the road. Yeah. Nobody's life is, um,  

مشکلاتی داریم. همه ما موانعی داریم. آره ما در جاده دست انداز داریم. آره زندگی هیچکس

a hundred percent smooth. But how you deal with  those bumps, how you deal with those challenges,  

صد در صد هموار نیست. اما چگونه با آن ضربه‌ها کنار می‌آیید، چگونه با آن چالش‌ها کنار می‌آیید،

the more resilient you are, the better you tend  to deal or cope, uh, with those challenges. 

هر چه انعطاف‌پذیرتر باشید، بهتر تمایل دارید با آن چالش‌ها کنار بیایید یا کنار بیایید.

What does cope mean? Deal with, could be a synonym. You cope  

مقابله به چه معناست؟ معامله با، می تواند مترادف باشد. شما

with a situation, you deal with it, you handle  it. Yeah. Another part of the definition that I  

با یک موقعیت کنار می آیید، با آن کنار می آیید، با آن کنار می آیید. آره بخش دیگری از تعریفی که

like to think about is also, um, I, I find I, in  my opinion, resilient people tend to recover more  

دوست دارم به آن فکر کنم نیز این است، اوم، من، به نظر من، افراد تاب‌آور تمایل دارند

quickly as well from setbacks. You know. Very true. 

سریع‌تر و همچنین از شکست‌ها بهبود یابند. میدونی. کاملا درسته.

Uh, we all have setbacks in our lives sometimes,  you know, sometimes you are, you know, uh, feeling  

اوه، همه ما گاهی اوقات در زندگی‌مان عقب‌نشینی داریم، می‌دانی، گاهی اوقات، می‌دانی، اوه، احساس می‌کنی

like you are progressing in life, you know, you  are, you know, doing well, and then something  

که در زندگی پیشرفت می‌کنی، می‌دانی، می‌دانی ، خوب انجام می‌دهی، و بعد اتفاقی   می‌افتد

happens that either stops that progress for a  moment or maybe even forces you to take one or  

که یا متوقف می‌شود. این پیشرفت برای یک لحظه یا حتی ممکن است شما را مجبور کند که یک یا

two steps back, or get you down a little bit.  Yeah. So I find that the more resilient you are  

دو قدم به عقب برگردید یا کمی شما را پایین بیاورید. آره بنابراین من متوجه شدم که هر چه

as a person, the quicker you recover, the quicker  you get back on the course, you get back on track  

به عنوان یک فرد انعطاف‌پذیرتر باشید، سریع‌تر بهبود می‌یابید، سریع‌تر به مسیر باز می‌گردید، به مسیر خود برمی‌گردید

and keep moving forward. So for me, that was  definitely, that is definitely one of my core  

و به حرکت رو به جلو ادامه می‌دهید. بنابراین برای من، این قطعاً یکی از ارزش‌های اصلی من است

values. And, um, I think it's a value that has  served me very well in my life, professionally  

. و، اوم، من فکر می‌کنم این ارزشی است که به‌خوبی در زندگی‌ام به من خدمت کرده است، از نظر حرفه‌ای

speaking, personally speaking. But one example  I can give here to make it more concrete is  

، صحبت شخصی. اما یکی از مثال‌هایی که می‌توانم در اینجا بیاورم تا آن را ملموس‌تر کنم،

learning English, because I think by now it's not  a secret anymore that I learned English in Brazil,  

یادگیری زبان انگلیسی است، زیرا فکر می‌کنم تا کنون این راز نیست که من انگلیسی را در برزیل،

here in my home country. I've never been abroad.  And back then, 20 years ago when I started,  

اینجا در کشورم، یاد گرفتم. من هرگز خارج از کشور نبودم و در آن زمان، 20 سال پیش که شروع کردم،

I could have given, or I could, I could  have told myself maybe dozens of excuses  

می‌توانستم، یا می‌توانم، به خودم بگویم شاید ده‌ها بهانه

not to learn English, you know? Oh, I  didn't have enough money to buy a course,  

برای یادگیری نکردن انگلیسی، می‌دانی؟ آه، پول کافی برای خرید دوره نداشتم،

I couldn't hire a teacher, or I didn't have enough  money to travel. So I could have told myself  

نمی توانستم معلم استخدام کنم، یا پول کافی برای سفر نداشتم. بنابراین می‌توانستم

many things, uh, not to learn English. But instead  of that, I decided to take another path, which is,  

خیلی چیزها را به خودم بگویم، اوه، انگلیسی یاد نگیرم. اما به جای آن، تصمیم گرفتم مسیر دیگری را انتخاب کنم، که

which was the path of, okay, I wanna learn this  language. I think it's gonna be important for me,  

مسیری بود، خوب، من می‌خواهم این زبان را یاد بگیرم . فکر می کنم برای من مهم است،

it's gonna be good for me. I wanna do it. I'm,  you know, let me do it. Yeah. Let me find a way  

برای من خوب است. می خواهم انجامش دهم. من، می دانید، اجازه دهید این کار را انجام دهم. آره

to learn this language, given my circumstances,  my resources at that time. And then I, I thought  

با توجه به شرایط و منابعم در آن زمان، اجازه دهید راهی برای یادگیری این زبان پیدا کنم. و سپس، فکر کردم

it might be more challenging for me or more  difficult than for somebody else who has more  

ممکن است برای من چالش برانگیزتر یا دشوارتر از شخص دیگری باشد که منابع  بیشتری دارد

resources, but that's okay. Or it might take me  longer, maybe somebody else with more resources  

، اما اشکالی ندارد. یا ممکن است بیشتر طول بکشد، شاید شخص دیگری با منابع بیشتر

could do it in three years or two years.  But, you know, my mindset at that time was,  

بتواند این کار را در سه یا دو سال انجام دهد. اما، می دانید، طرز فکر من در آن زمان این بود،

even if I took 10 years, I don't care because,  you know, eventually I'm gonna get there to my  

حتی اگر 10 سال طول بکشد، برایم مهم نیست،  می دانید، در نهایت به

goal. So this is an example of resilience. I think  that if I hadn't been resilient enough back then,  

هدفم می رسم. پس این نمونه ای از تاب آوری است. فکر می‌کنم اگر در آن زمان به اندازه کافی انعطاف‌پذیر نبودم،

I wouldn't have learned English the way I learned,  and I wouldn't be using English nowadays the way I  

انگلیسی را آنطور که یاد گرفتم یاد نمی‌گرفتم، و امروزه از انگلیسی آن‌طور که

use for work and for life. Um, that actually  reminds me of a really nice clip from the  

برای کار و زندگی استفاده می‌کنم استفاده نمی‌کنم. اوم، این واقعاً مرا به یاد یک کلیپ بسیار زیبا از

Pursuit of Happiness. Have you seen that, that  movie, the Pursuit of Happiness with Will Smith? 

دنبال خوشبختی می‌اندازد. آیا آن فیلم، جستجوی خوشبختی با ویل اسمیت را دیده‌اید؟

I have, it's a, it's a great one. In fact,  we even have a, a lesson with it. It's one  

من دارم، این یک، عالی است. در واقع، ما حتی یک درس از آن داریم. این یکی

of our most popular lessons on Learn English  with TV Series of all time, which we can link  

از محبوب‌ترین درس‌های ما در مورد یادگیری زبان انگلیسی با مجموعه‌های تلویزیونی تمام دوران است که می‌توانیم آن را

down in the description, if you're watching  this on YouTube or in the show notes, if  

در توضیحات پیوند دهیم، اگر در YouTube یا در یادداشت‌های برنامه تماشا می‌کنید، اگر

you're just listening to the audio to check out. There is a really cool scene, uh, I, I don't know  

فقط به صدا گوش می‌دهید. وارسی. صحنه واقعاً جالبی وجود دارد، اوه، من، نمی‌دانم

if you remember when he walks in the job, the,  the interview, uh, for the internship program  

آیا به خاطر می‌آورید که او در محل کار، مصاحبه، آه، برای برنامه کارآموزی   که

he's applying for, and he's all covered in paint  because he had an incident with his apartment the  

درخواست داده است، و همه او رنگ آمیزی شده است چون یک حادثه با آپارتمانش در

night before. So he was clearly not dressed  appropriately. And looking at the interview,  

شب قبل. بنابراین مشخصاً لباس مناسبی نپوشیده بود . و با نگاه کردن به مصاحبه،

you know, watching the interview, it was clear  that he didn't have the qualifications necessary  

می دانید، با تماشای مصاحبه، واضح بود که او شرایط لازم

for that position. Right? But then he says, he  says something really nice in that scene that  

برای آن موقعیت را ندارد. درست؟ اما بعد می‌گوید، او در آن صحنه چیز بسیار خوبی می‌گوید که

really, like, you know, I think it, it defines  very well also what we mean, well, what I mean  

واقعاً، می‌دانید، فکر می‌کنم، به خوبی منظور ما را نیز مشخص می‌کند، خوب، منظور من

by resilience. Actually, we have the clip here.  So if T could play for us so that we can listen  

از انعطاف‌پذیری چیست. در واقع، ما این کلیپ را در اینجا داریم. بنابراین اگر T بتواند برای ما پخش کند تا بتوانیم

to it or watch, that'd be nice, Can I say something? Um,  

آن را گوش کنیم یا تماشا کنیم، خوب است، می‌توانم چیزی بگویم؟ اوم،

I'm the type of person, if you ask me a question  and I don't know the answer, I'm gonna tell you  

من از آن نوع آدم‌هایی هستم، اگر از من سؤالی بپرسید و من پاسخ آن را ندانم، به شما می‌گویم

that I don't know. But I bet you what, I know how  to find the answer and I will find the answer. 

که نمی‌دانم. اما شرط می بندم چه، من می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم و جواب را خواهم یافت.

Man. When I saw that for the first time, I  was like, yes, that's it. You know? That's it!  

مرد. وقتی برای اولین بار آن را دیدم، انگار همین بود، بله، همین. میدونی؟ خودشه!

Because, you know, and that's how I, I operate, or  I have operated most of my life, you know, like,  

چون می‌دانی، و من، من اینگونه عمل می‌کنم، یا بیشتر عمرم را عمل کرده‌ام، می‌دانی، مانند،

I never let these things kind of bring me down,  like, you know, Hey, I'm gonna tell you, I don't  

هرگز اجازه نمی‌دهم این چیزها مرا پایین بیاورند، مثل، می‌دانی، هی، می‌خواهم بگویم شما، من نمی

know, but I will find the answer. I will find a  way to get the job done, or to be successful at  

دانم، اما من پاسخ را پیدا خواهم کرد. راهی برای انجام کار یا موفقیت در

this or that thing. Right? So, and I think that  this is also, it, it shows how confident you are  

این یا آن کار پیدا خواهم کرد. درست؟ بنابراین، و من فکر می‌کنم که این هم همین‌طور است، این نشان می‌دهد که چقدر به خودتان اعتماد دارید

in yourself as well, because, you know, if you  believe in yourself, if you are confident enough,  

، زیرا، می‌دانید، اگر به خودتان ایمان داشته باشید، اگر به اندازه کافی اعتماد به نفس داشته باشید،

you will, you know, by being in that position  more often. Like, Hey, I don't know, but hey,  

با بودن در آن، مطمئن خواهید شد. موقعیت بیشتر اوقات مانند، هی، من نمی دانم، اما هی،

I can do it. You say you trust yourself enough  to say, I can do it. I can learn this. Okay. So,  

من می توانم آن را انجام دهم. شما می گویید به اندازه کافی به خودتان اعتماد دارید که بگویید، من می توانم این کار را انجام دهم. من می توانم این را یاد بگیرم. باشه. بنابراین،

yeah, I mean, resilience is definitely really  important to me. And, um, if there is one thing  

بله، منظورم این است که انعطاف‌پذیری قطعاً برای من مهم است. و، اوم، اگر یک چیز باشد

that my, I want my kids to learn from me, you  know, my two kids, my son and my daughter,  

که من می‌خواهم بچه‌هایم از من یاد بگیرند، می‌دانی ، دو بچه‌ام، پسرم و دخترم، این است که، می‌دانی، می‌خواهم

is that, you know, I want them to be resilient  people as well, to develop that tough skin,  

آنها نیز آدم‌های انعطاف‌پذیری باشند، برای ایجاد آن پوست سفت،

you know? And to go for what they want in life.  You know, not, you know, what, giving excuses  

می دانید؟ و به دنبال چیزی که در زندگی می خواهند بروند. می‌دانی ، نه، می‌دانی، چه، بهانه آوردن

or pointing fingers, you know, to justify maybe  their failures. I don't want them to do that. So. 

یا انگشت نشان دادن، می‌دانی، برای توجیه شاید شکست‌هایشان. من نمی خواهم آنها این کار را انجام دهند. بنابراین.

I think for being successful at anything - English  is a great example - resilience is, it's crucial.  

من فکر می‌کنم برای موفقیت در هر کاری - انگلیسی مثال خوبی است - انعطاف‌پذیری بسیار مهم است.

Uh, I actually took some notes cuz it, it reminded  me of some things when you were discussing that.  

اوه، من در واقع به خاطر آن یادداشت برداری کردم، وقتی شما در مورد آن بحث می کردید، چیزهایی را به من یادآوری کرد.

There's a great quote that says, something along  the lines that "wind extinguishes a candle,  

یک نقل قول عالی وجود دارد که می گوید، چیزی در امتداد این خطوط که "باد یک شمع را خاموش می کند،

but it, um, but it fans a fire". So this, what  this basically is comparing is that, you know,  

اما آن، اوم، اما آتش می کشد". بنابراین این، چیزی که اساساً این را با هم مقایسه می‌کند این است که، می‌دانید،

when you have adversity is the wind, so if there's  a, a gust of wind, we might say, you know, so some  

وقتی که شما مصیبت دارید، باد است، بنابراین اگر یک وزش باد وجود داشته باشد، می‌توانیم بگوییم، می‌دانی، بنابراین مقداری

wind blowing, it would put out a candle, right?  A candle is weak. But a fire, if you're, it can  

باد می‌وزد، شمع را خاموش می‌کند. ، درست؟ یک شمع ضعیف است. اما آتش‌سوزی، اگر هستید، می‌تواند

cause like a wildfire, right? It can cause just  like this huge, powerful thing. So the difference  

مانند یک آتش‌سوزی جنگلی ایجاد کند، درست است؟ می تواند مانند این چیز عظیم و قدرتمند ایجاد کند. بنابراین، تفاوت

between someone who's resilient and someone who,  who's not resilient, then not resilient person  

بین کسی که انعطاف‌پذیر است و کسی که تاب‌آور نیست، پس فرد غیر انعطاف‌پذیر

would be like the candle, right? They're going to  be thrown into adversity and they'll just go out  

مانند شمع است، درست است؟ آنها به سختی پرتاب خواهند شد و فقط بیرون می روند

there to say, I can't do it. That's too big of a  challenge for me. I, I don't have the skills. I'm  

تا بگویند، من نمی توانم این کار را انجام دهم. این برای من یک چالش بسیار بزرگ است. من، من مهارت ندارم. من به

not naturally talented. I don't have the money,  I don't have this and that other thing that would  

طور طبیعی استعداد ندارم. من پول ندارم، این و آن چیز دیگری که می‌تواند

make it more ideal, right, for me. But, and this  is very much like growth mindset that we talk  

آن را برای من ایده‌آل‌تر کند، ندارم. اما، و این بسیار شبیه طرز فکر رشد است که ما

about a lot. Uh, you know, people who lean into  it saying, you know, I I can do it, uh, as long  

درباره آن زیاد صحبت می کنیم. اوه، می دانید، افرادی که به آن تمایل دارند می گویند، می دانید، من می توانم آن را انجام دهم، اوه، تا زمانی

as I work hard at it, right? That's more like the  person who's going to be like the, the fire. And,  

که سخت روی آن کار کنم، درست است؟ این بیشتر شبیه به فردی است که قرار است مانند آتش باشد. و،

and maybe you're even the case that, that that  wind blows and it, it just, it pushes you.  

و شاید شما هم اینطور باشید که، آن باد می وزد و آن، فقط، شما را هل می دهد.

There's people, you tell them that they can't,  and they're going to find a way. They're going  

افرادی هستند، شما به آنها می گویید که نمی توانند، و آنها راهی پیدا می کنند. می

to go at it forever, you know, until they actually  make it. So, uh, it's really something that if you  

دانید تا زمانی که واقعاً به آن برسند، برای همیشه به آن ادامه خواهند داد. بنابراین، اوه، واقعاً چیزی است که اگر

don't have that already, you need to cultivate it.  You need to just work on your self-talk even of  

قبلاً آن را ندارید، باید آن را پرورش دهید. اگر می گویید من نمی توانم این کار را انجام دهم، فقط باید روی خودگویی خود کار کنید، حتی

catching yourself if you're saying like, I can't  do this. It's too hard. Uh, I don't have the  

اگر خودتان را درگیر کنید . خیلی سخته اوه، من نه

talents, I don't have the skills, I don't have  the money. And so on to shift that, to say like,  

استعداد دارم، نه مهارت، نه پول دارم. و به همین ترتیب برای تغییر آن، برای گفتن مانند،

I can't do it yet. And finally, the, there's a  really great image, actually maybe, uh, T can,  

هنوز نمی توانم آن را انجام دهم. و در نهایت، یک تصویر واقعاً عالی وجود دارد، در واقع شاید، اوه، T می‌تواند،

can show it hear, that this reminded me of that's  expectations versus reality. And it shows like  

می‌تواند نشان دهد که آن را بشنود، که این به من یادآور انتظارات در مقابل واقعیت است. و مانند

a biker - the expectation being that he's, he's  going to his goal, right? And it's like a straight  

یک دوچرخه‌سوار نشان می‌دهد - انتظار این است که او به هدفش می‌رود، درست است؟ و مانند یک

line. But then the reality is it's all these  ups and downs. There's canyons, there's lakes,  

خط مستقیم است. اما واقعیت این است که همه این فراز و نشیب هاست. دره‌ها، دریاچه‌ها،

there's bridges that have to be crossed. There's  mountains that have to be climbed, right? So  

پل‌هایی وجود دارد که باید از آنها عبور کرد. کوه هایی وجود دارد که باید از آنها بالا رفت، درست است؟ بنابراین،

it tends to be when we have a goal or something,  we think like, oh, it's gonna be this clear,  

وقتی هدف یا چیزی داریم، فکر می‌کنیم، اوه،

this clear path and everything. But life has  always throws at us obstacles, right? So, uh,  

این مسیر روشن و همه چیز روشن می‌شود. اما زندگی همیشه برای ما موانعی ایجاد کرده است، درست است؟ بنابراین، اوه،

those were two things that I thought of. And  (Amazing) that scene, it was like less than 20  

این دو موردی بود که من به آن فکر کردم. و (شگفت‌انگیز) آن صحنه، کمتر از 20

seconds. But if, uh, a learner, if there weren't  subtitles there, I think most learners would have  

ثانیه بود. اما اگر، اوه، یک یادگیرنده، اگر زیرنویس‌ها وجود نداشت، فکر می‌کنم اکثر زبان‌آموزان در

a lot of difficulty understanding Will Smith  because he uses so much connected speech there.  

درک ویل اسمیت مشکل زیادی داشتند، زیرا او در آنجا از گفتار بسیار متصل استفاده می‌کند.

So, I, I took notes of some of this. I thought we  could actually just maybe step aside from values  

بنابراین، من، برخی از این موارد را یادداشت کردم. من فکر می‌کردم که می‌توانیم فقط برای یک لحظه از ارزش‌ها کنار بیاییم

for just a moment. And I wanted to challenge  you guys to actually try to mimic these entire  

. و من می‌خواستم شما را به چالش بکشم تا واقعاً سعی کنید کل این

15 seconds. Exactly like Will Smith says 'em.  Cuz it's just, even if you're not interested in  

۱۵ ثانیه را تقلید کنید. دقیقاً همانطور که ویل اسمیت آنها را می گوید. زیرا فقط، حتی اگر علاقه‌ای به

sounding like an native speaker, it's going  to help you a lot with your listening. So,  

صدایی مانند یک زبان مادری نداشته باشید، در گوش دادن به شما کمک زیادی خواهد کرد.

um, let's see. I have here  the, the text. So he says,  

خب، بیایید ببینیم. من اینجا متن را دارم. بنابراین او می گوید،

he starts out by saying, Can I say something? Can I say something? 

او با گفتن این جمله شروع می کند، آیا می توانم چیزی بگویم؟ می توانم بگویم چیزی؟

But he doesn't say, Can I say something? Which  is how most people learn how to say it in school,  

اما او نمی گوید، می توانم چیزی بگویم؟ بیشتر مردم چگونه بیان آن را در مدرسه یاد می‌گیرند،

right? But he reduces CAN to kin. This is  something that, that we natives do all the time,  

درست است؟ اما او CAN را به خویشاوندی تقلیل می دهد. این چیزی است که ما بومی‌ها همیشه انجام می‌دهیم،

right? Kin. And it links to the I  and I links to SAY. So Kin-I-say,  

درست است؟ خویشاوندان و به I و I به SAY پیوند می‌دهد. بنابراین Kin-I-Say،

Kin-I-say something? Can I say something? Kin- I- say, can I say something? 

Kin-I-I-say چیزی؟ می توانم بگویم چیزی؟ Kin- I- میگم میتونم چیزی بگم؟

Exactly. And then - I'm the type of person... I'm the type of person. 

دقیقا. و سپس - من از آن نوع آدم هستم... من از آن نوع آدم هستم.

Here we have schwa, we've talked a lot  about the, the schwa as well. That this  

در اینجا ما schwa را داریم، ما در مورد schwa نیز زیاد صحبت کرده ایم. که این

is the most common sound in, at least in  American English. And it's this: uh, uh,  

رایج‌ترین صدا، حداقل در انگلیسی آمریکایی است. و این این است: اوه، اوه،

we use it all the time. So in school you probably  learn to say the, but usually we'll reduce the  

ما همیشه از آن استفاده می کنیم. بنابراین در مدرسه احتمالاً یاد می گیرید که بگویید، اما معمولاً ما آن را

to thuh, I'm thuh, I'm thuh type of person. So we  have another one there. The OF the V gets dropped  

به thuh تقلیل می دهیم، I'm thuh، I'm thuh نوع آدمی هستم. بنابراین ما یکی دیگر را در آنجا داریم. OF the V حذف می‌شود

and we also just pronounce it as schwa. And that  all links together. I'm thuh type uh person. 

و ما فقط آن را به عنوان schwa تلفظ می‌کنیم. و این همه به هم پیوند دارند. من آدمی هستم.

I am thuh type of person. You got it. Going back to the scene. So  

من یک نوع آدم هستم فهمیدی. بازگشت به صحنه. بنابراین

Will Smith says, If you ask me a question. If you ask me a question. 

ویل اسمیت می‌گوید، اگر از من سؤالی بپرسید. اگر از من سوال بپرسید.

But there's again, a lot of connected speech in  this line. If you, so YOU oftentimes we natives  

اما باز هم، تعداد زیادی گفتار مرتبط در این خط وجود دارد. اگر شما، بنابراین شما اغلب اوقات ما بومیان

will reduce that to ya or yuh as he does here.  So he says, If yuh, if yuh ask me uh - again,  

همانطور که او در اینجا این کار را انجام می دهد، آن را به یا یا یوه تقلیل می دهیم. بنابراین او می‌گوید: "اگر آه، اگر از من بپرسی آه - دوباره،

we have the schwa there. A - instead of saying  A, we'll often say uh, and then question If you,  

ما شوا را آنجا داریم." الف - به جای گفتن A، اغلب می گوییم آه، و سپس سؤال می کنیم اگر شما،

if yuh ask me uh question. If yuh, if yuh ask me uh question. 

اگر بله از من سؤال کنید. اگه آره، اگه آره از من سوال بپرس

You got it. And I don't know the answer.  So again, this he reduced a lot. So, AND  

فهمیدی. و من جواب را نمی دانم. پس دوباره، این را بسیار کاهش داد. بنابراین، AND

oftentimes we'll say it that way, but oftentimes  we just say an' or 'n. So he says there an',  

اغلب اوقات ما آن را به این صورت می‌گوییم، اما اغلب اوقات فقط یک یا «n» می‌گوییم. بنابراین او می گوید یک '،

and it links to the I - an' I. And then DON'T  we have a T at the end there. Usually when we  

و به I - an' I پیوند می یابد. معمولاً وقتی

have this NT at the end of words, we'll pronounce  that T as what's called a glottal T, it's a sound  

این NT را در انتهای کلمات داریم، آن T را به عنوان T گلوتال تلفظ می‌کنیم، این صدایی است

that's cut off at the back of, we cut the T off  at the back of our throat, right? So it's like uh,  

که در پشت آن قطع می‌شود، T را در پشت گلو قطع می‌کنیم، درست است؟ پس انگار اوه،

uh, uh, uh. And so instead of saying don't, which  a lot of learners I hear say: don't, or can't or  

اوه، اوه، اوه. و بنابراین به جای گفتن مبادا، که بسیاری از یادگیرندگان می شنوم می گویند: نکن، یا نمی توانم یا

isn't. We don't say that strong T in American  English we'll say, don't, can't, isn't, right?  

نیست. ما آنقدر T قوی را در انگلیسی آمریکایی نمی‌گوییم ، نمی‌توانم، نمی‌توانم، درست است؟

So he links all those, those three words together.  And I don't, an' -I- don', an'- I- don'. Again,  

بنابراین او همه آن سه کلمه را به هم پیوند می دهد. و من نمی‌کنم. باز هم،

we have a the here that's reduced to thuh, and  that links to KNOW. An'- I- don' know thuh answer. 

ما یک اینجا داریم که به thuh کاهش می‌یابد، و به KNOW پیوند می‌دهد. پاسخ نمی دانم.

And I don't know the answer. The answer. Mm-hmm, exactly. Okay. We have here - I'm  

و من جواب را نمی دانم. جواب. مم-هوم، دقیقا. باشه. ما اینجا هستیم - می‌خواهم به

going to tell you that I don't know. I'm gonna tell you that I don't know. 

شما بگویم که نمی‌دانم. من به شما می گویم که من نمی دانم.

Which, of course he doesn't say it like that.  We have going to most learners know that that  

که البته اون اینطوری نمیگه. ما باید به بسیاری از زبان‌آموزان می‌دانیم که این امر می‌شود

becomes gonna, right? So, uh, and he reduces  it even more. Oftentimes gonna will reduce to  

، درست است؟ بنابراین، اوه، و او آن را حتی بیشتر کاهش می‌دهد. اغلب اوقات به

'unna. So he says, I, instead of saying  I'm going to, he says, I'munna, I'munna.  

'unna کاهش می یابد. بنابراین او می گوید، من، به جای اینکه بگویم می روم، می گوید، من، من، من.

And also like, again, there, the, the, YOU  reduces and links to Tell. So it's tell you.  

و همچنین مانند، دوباره، آنجا، the, the, YOU  را کاهش می دهد و به Tell پیوند می دهد. بنابراین به شما می گوید.

That I, we have an American T there. When we  have a T in American English between two vowel  

که من، ما یک T آمریکایی در آنجا داریم. وقتی یک T در انگلیسی آمریکایی بین دو صدای مصوت داریم

sounds. So here between A and an I, it usually  changes to a D sound. So instead of being That I,  

. بنابراین اینجا بین A و I، معمولاً به صدای D تغییر می‌کند. بنابراین به جای این که «من» باشد، «

it's Thad- I. Don't again with the glottal T  there. Know. I'munna tell you thad-I don' know. 

Thad-I» است . بدانید. من به شما می گویم که - نمی دانم.

Mm-hmm. I'munna tell you that I don't know. You got it. Okay. And then - But I bet you what,  

مممم من به شما می گویم که من نمی دانم. فهمیدی. باشه. و بعد - اما شرط می‌بندم که چه،

he says, which by the way, what does it mean  if you, if I say I bet you, I bet you what? 

او می‌گوید، که اتفاقاً، اگر تو، اگر بگویم شرط می‌بندم، شرط می‌بندم چه معنایی دارد؟

Like placing a bet, like, you know, you are  willing to bet your money to put your money  

مانند شرط بندی، مثل اینکه، می دانید، شما حاضرید با پول خود شرط بندی کنید تا پول خود را

on the table and say, Hey, I can do this. And  if I can't, you can take my money away. Yeah. 

روی میز بگذارید و بگویید، هی، من می توانم این کار را انجام دهم. و اگر نتوانم، می‌توانید پولم را بردارید. آره

Exactly. So he says, But I bet you what... But I bet you what... 

دقیقا. بنابراین او می گوید، اما من برای شما شرط می بندم که چه ... اما من برای شما شرط می بندم که چه ...

He says as Bud- I, so we have an American T  there. And then something really interesting  

او به عنوان Bud-I می گوید، بنابراین ما یک T آمریکایی داریم . و سپس یک چیز واقعاً جالب

that happens here is oftentimes when we have a  T plus a Y in American English, we change it,  

که اینجا اتفاق می‌افتد این است که اغلب اوقات وقتی یک T به اضافه یک Y در انگلیسی آمریکایی داریم، آن را تغییر می‌دهیم،

it morphs into a -ch- sound. Same actually  happens. If you have a D plus a Y, it morphs into  

به صدای -ch- تبدیل می‌شود. در واقع همین اتفاق می افتد. اگر D به اضافه Y داشته باشید، به

a -j- just sound. So Bet you becomes Bet-chew. And  you'll hear people say this a lot, like bet-chew  

صدای -j- فقط تبدیل می‌شود. بنابراین Bet you تبدیل به Bet-chew می شود. و می‌شنوید که مردم این را زیاد می‌گویند، مانند bet-chew

or betcha. You know? And What - betcha what,  betcha what. So here he says - Bud- I betcha what. 

یا betcha. میدونی؟ و چه - بچا چه، بچا چه. بنابراین در اینجا او می گوید - Bud- من می خواهم چه.

But I bet you what. I know how to find the answer. 

اما شرط می بندم که چی من می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم.

I know how to find the answer. So here we have the TO reduces to a  

من می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم. بنابراین در اینجا ما TO را به

schwa sound. So it becomes tuh. But then, because  it's a T between two vowel sounds, between the -uh  

صدای schwa کاهش می دهیم. پس توه می شود. اما پس از آن، چون یک T بین دو صدای مصوت است، بین -uh

and the -ow of How - it becomes how-duh, how-duh.  I know how-duh find the answer. So the the other  

و -ow از How - به how-duh، how-duh تبدیل می‌شود. من می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم. بنابراین،

thing that happens there is he drops the D on  Find. And this is probably because oftentimes  

مورد دیگری که در آنجا اتفاق می‌افتد این است که D را روی Find می‌اندازد. و این احتمالاً به این دلیل است که اغلب

when you have a D and a T following each other,  you might drop one of them. So he says, fin'-thuh,  

وقتی یک D و T دارید که یکدیگر را دنبال می‌کنند، ممکن است یکی از آنها را رها کنید. بنابراین او می‌گوید، خب،

uh, actually I think here he emphasizes.  So he says, fin'- the, fin'- the answer.  

اوه، در واقع فکر می‌کنم اینجا تأکید می‌کند. بنابراین او می گوید، fin'- the, fin'- پاسخ.

I know how- duh fin'- the answer. I know how to find the answer. 

من میدونم چطوری- جوابم. من می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم.

And finally, this one has hardly any connected  speech because he's being very emphatic. So  

و در نهایت، این یکی تقریباً هیچ سخنرانی مرتبطی ندارد زیرا بسیار تأکید دارد. بنابراین

when we wanna be emphatic, oftentimes we'll  deliberately not use connected speech, right?  

وقتی می‌خواهیم تاکید داشته باشیم، اغلب عمداً از گفتار متصل استفاده نمی‌کنیم، درست است؟

So he says - An'- I. So we do have connected  speech there, which we saw before - An' - I,  

بنابراین او می‌گوید - An'- I. بنابراین ما گفتار را در آنجا به هم وصل کرده‌ایم، که قبلاً دیده‌ایم - An' - I،

but then in every other word he says, pretty  pretty emphatically. An' - I will find the answer. 

اما بعد در هر کلمه دیگری که می‌گوید، بسیار زیبا با تاکید. پاسخ - من پاسخ را پیدا خواهم کرد.

And I will find the answer. Can I say something? Um,  

و من جواب را خواهم یافت. می توانم بگویم چیزی؟ اوم،

I'm the type of person, if you ask me a question  and I don't know the answer, I'm gonna tell you  

من از آن نوع آدم‌هایی هستم، اگر از من سؤالی بپرسید و من پاسخ آن را ندانم، به شما می‌گویم

that I don't know. But I bet you what I know how  to find the answer and I will find the answer. 

که نمی‌دانم. اما من با شما شرط می بندم که چه می دانم چگونه پاسخ را پیدا کنم و من پاسخ را پیدا خواهم کرد.

So again, I wanna challenge you dear  your listener, dear your viewer to,  

بنابراین دوباره، می‌خواهم شما را به چالش بکشم، شنونده‌تان، بیننده‌ی عزیزتان،

you know, watch the entire scene again and try to  mimic Will Smith try to say it exactly as he did.  

کل صحنه را دوباره تماشا کنید و سعی کنید ویل اسمیت را تقلید کنید و سعی کنید آن را دقیقاً همانطور که او گفت.

So we gave you kind of the, the piece by piece  there. If you're watching the video on YouTube,  

بنابراین ما به شما یک نوع قطعه به قطعه را در آنجا دادیم. اگر در حال تماشای ویدیو در YouTube هستید،

it'll help too. Cause you'll, you'll be  able to see there the connected speech. But  

نیز به شما کمک خواهد کرد. چون می‌توانید، می‌توانید گفتار متصل را در آنجا ببینید. اما

doing that, I promise you, if you, if you do that  a few times and you're able to get it really down  

با انجام این کار، به شما قول می‌دهم، اگر این کار را چند بار انجام دهید و بتوانید واقعاً

how he says it, it's going to help you so much  to understand fast-speaking natives. Right?  

آنطور که او می‌گوید آن را درک کنید، خیلی به شما کمک می‌کند تا افراد بومی تند زبان را درک کنید. درست؟

And speaking of understanding, fast-speaking  natives and even feeling more resilient when  

و در مورد افراد بومی فهمیده و سریع صحبت می‌کنیم و حتی وقتی در حال

you're learning English, I highly recommend that  you check out the RealLife English app because  

یادگیری زبان انگلیسی هستید احساس انعطاف‌پذیری بیشتری می‌کنید، به شدت توصیه می‌کنم برنامه انگلیسی RealLife را بررسی کنید زیرا

you get an interactive transcript for, uh, the  podcast. So you'll be able to follow along as  

رونوشت تعاملی برای پادکست دریافت می‌کنید. بنابراین می‌توانید در حین

we're speaking and everything and see how we're  pronouncing things. Uh, you get to see all of the  

صحبت کردن ما و همه چیز را دنبال کنید و ببینید که چگونه چیزها را تلفظ می‌کنیم. اوه، شما می‌توانید همه

most important vocabulary as well. And you get  vocabulary flashcards so you never forget the new  

مهم‌ترین واژگان را نیز ببینید. و فلش کارت واژگان دریافت می‌کنید تا هرگز

words that you're learning. And of course, you  can go have conversations with people from all  

کلمات جدیدی را که یاد می‌گیرید فراموش نکنید. و البته، می‌توانید با مردم از

around the world, so you practice everything that  you're learning anytime, anywhere. So check it  

سرتاسر جهان گفتگو کنید، بنابراین همه چیزهایی را که یاد می‌گیرید در هر زمان و هر مکان تمرین کنید. پس آن را بررسی کنید

out. It's absolutely free to download, just look  for RealLife English in your favorite app store,  

. دانلود کاملا رایگان است، فقط به دنبال RealLife English در فروشگاه برنامه مورد علاقه خود بگردید،

and we look forward to seeing you there. All right, Ethan, so I've shared my,  

و ما مشتاقانه منتظر حضور شما در آنجا هستیم. بسیار خوب، ایتان، بنابراین من

one of my core values. What about you? I'm  curious to know what is one core value that  

یکی از ارزش های اصلی خود را به اشتراک گذاشته ام. تو چطور؟ من کنجکاو هستم که بدانم یکی از ارزش‌های اصلی

you have and how has it influenced your  life and your decisions up until now? 

شما چیست و تا کنون چه تأثیری بر زندگی و تصمیمات شما داشته است؟

Yeah. So I put some reflection into this as  we were preparing for this lesson. And one  

آره بنابراین زمانی که در حال آماده شدن برای این درس بودیم، به این موضوع فکر کردم. و یکی از مواردی

that's really near and dear to my heart is global  citizenship, which actually, global citizenship  

که برای من بسیار نزدیک و عزیز است، شهروندی جهانی است، که در واقع، شهروندی جهانی

is, I think a package really of different values  and everything. But our vision here at RealLife  

است، به نظر من بسته‌ای واقعاً با ارزش‌ها و همه چیز متفاوت است. اما دیدگاه ما در اینجا در RealLife

English is to create a world beyond borders.  And obviously, I, I'm one of the co-founders,  

English این است که دنیایی فراتر از مرزها ایجاد کنیم. و بدیهی است، من، یکی از بنیانگذاران هستم،

so I helped to come up with this vision. And that  doesn't mean create a world without borders. We're  

بنابراین کمک کردم تا به این چشم انداز برسیم. و این به معنای ایجاد جهانی بدون مرز نیست. می‌دانید

not trying to, you know, break down and, and have  like a world where anyone can go anywhere. That  

، ما سعی نمی‌کنیم که از هم بپاشیم و مانند دنیایی باشیم که هر کسی می‌تواند به هر جایی برود. این

might be nice at some someday some point, uh,  not needing to worry about passports and visas  

ممکن است یک روز خوب باشد، اوه، نیازی نیست نگران پاسپورت و ویزا

and so on. But when we say beyond borders, what  we really mean is that we're not limited by our  

و غیره باشید. اما وقتی می‌گوییم فراتر از مرزها، منظورمان این است که ما محدود به مرزهایمان نیستیم

borders. We're not limited by our culture. We're  not limited by the way of thinking in our part of  

. ما محدود به فرهنگ خود نیستیم. ما با طرز تفکر در بخشی از جهانمان محدود نیستیم

the world. We're able to open our minds to be  able to speak with anyone from anywhere. And I  

. ما می‌توانیم ذهن خود را باز کنیم تا بتوانیم با هر کسی از هر کجا صحبت کنیم. و من

think the big thing here is being a global  citizen is instead of being judgemental,  

فکر می‌کنم مهم‌ترین چیز در اینجا این است که شهروند جهانی بودن به جای قضاوت کردن است،

you're curious. You know? So when you're, you're  having a conversation with someone from another  

شما کنجکاو هستید. میدونی؟ بنابراین، وقتی در حال مکالمه با فردی از

country, they're doing something very strange,  that's different from how the people do it in  

کشور دیگری هستید، او کار بسیار عجیبی انجام می‌دهد، این با نحوه انجام این کار در

your part of the world, instead of judging them,  you recognize that the the way that I do things,  

قسمت شما از جهان متفاوت است، به جای اینکه آنها را قضاوت کنید، متوجه می‌شوید که روشی که من کارها را انجام می‌دهم،

the way that my culture perceives the world  isn't the right way. It's just one way of  

روشی که فرهنگ من جهان را درک می‌کند، راه درستی نیست. این فقط یکی از راه‌های

doing it. And the way that this other person does  it, as long as it's not harming anyone, is also  

انجام آن است. و روشی که این شخص دیگر این کار را انجام می دهد ، تا زمانی که به کسی آسیبی نرساند، نیز

also perfectly valid. You know, we, we all have,  we all come out of these different traditions,  

کاملاً معتبر است. می دانید، ما، همه ما داریم، همه ما از این سنت های مختلف بیرون آمده ایم،

these different, uh, value systems, these  different, uh, maybe religions or beliefs. So  

این سیستم های ارزشی متفاوت، این متفاوت، آه، شاید مذاهب یا اعتقادات. بنابراین

it's really opening yourself up and, and being  curious. And instead of judging, asking questions,  

این واقعاً خود را باز می کند و کنجکاو می شود . و به جای قضاوت کردن، سوال پرسیدن،

really trying to put yourself in the other  person's shoes, really trying to understand  

واقعاً سعی کنید خود را به جای دیگران قرار دهید ، واقعاً سعی کنید  را درک کنید که

how they see the world. And that's something  that I think is immensely challenging. So it's  

آنها دنیا را چگونه می بینند. و این چیزی است که به نظر من بسیار چالش برانگیز است. بنابراین این

a value I hold, but it's something that I'm  always working at because it's very easy to,  

ارزشی است که من به آن احترام می‌گذارم، اما چیزی است که همیشه روی آن کار می‌کنم، زیرا

very easy to judge people. It's very easy to just  go by your stereotypes or the stereotypes you've  

قضاوت درباره مردم بسیار آسان است. خیلی آسان است که از کلیشه‌های خود یا کلیشه‌هایی که در

been hearing all your life about it. You know, to  imagine that Thiago is a excellent samba dancer.  

تمام عمر درباره آن شنیده‌اید، استفاده کنید. می دانید، تصور کنید که تیاگو یک رقصنده عالی سامبا است.

He, he plays, uh, you know, football like, like  Neymar and, you know, he (Yeah.) has a pet monkey,  

او، او، اوه، می دانید، مانند نیمار فوتبال بازی می کند و، می دانید، او (آره.) البته یک میمون خانگی دارد

of course. But obviously, like none of those  things are, are true. Well, not obviously,  

. اما بدیهی است، مانند هیچ یک از آن چیزها، درست است. خب، واضح نیست،

you know, maybe you are a good samba dancer.  Maybe you do play football well, or soccer. 

می دانید، شاید شما یک رقصنده سامبا هستید. شاید خوب فوتبال بازی می کنید یا فوتبال.

Oh yeah. It's a secret that I've been  keeping from everybody, you know. 

اوه بله. این رازی است که من از همه پنهان کرده ام، می دانید.

So coming back to this, there's, uh, a quote  that we like to use all the time here, which  

پس با بازگشت به این، یک نقل قول وجود دارد که ما دوست داریم همیشه در اینجا از آن استفاده کنیم، که

is - No matter what divides us, that which unites  us is far greater. And what this means is that,  

- مهم نیست که چه چیزی ما را از هم جدا می کند، چیزی که ما را متحد می کند بسیار بیشتر است. و این به این معنی است که،

you know, as human beings, as you know, being  this, this same animal that has all these same  

شما می دانید، به عنوان انسان، همانطور که می دانید، این همان حیوان هستید که همه این

fundamental problems and desires, you know, if you  have kids, ultimately you just want the best thing  

مشکلات اساسی و خواسته های یکسان را دارد، می دانید، اگر بچه دارید، در نهایت فقط بهترین چیز

for your kids, no matter where you're from. All of  us have, uh, all of us wanna be successful in our  

را می خواهید   بچه های شما مهم نیست اهل کجا هستید همه ما، آه، همه ما می خواهیم در زندگی خود موفق باشیم

lives. All of us want to feel like we matter. All  of us want to feel loved. All of us want to spend  

. همه ما می خواهیم احساس کنیم که مهم هستیم. همه ما می خواهیم احساس کنیم که دوستش داریم. همه ما می خواهیم

time with our friends and, and have meaningful  relationships and so on. All these things that  

وقت خود را با دوستانمان بگذرانیم و روابط معنادار و غیره داشته باشیم. همه این چیزهایی که

connect us as human beings, there's so much more  important than all the superficial things that  

ما را به‌عنوان انسان‌ها به هم مرتبط می‌کنند، بسیار مهم‌تر از همه چیزهای سطحی هستند که

make us different depending where we come from,  like, you know, religion, traditions and, uh,  

ما را بسته به اینکه از کجا آمده‌ایم، متفاوت می‌کنند، مانند، می‌دانید، مذهب، سنت‌ها و، آه،

and so on. So, if I had to say one core  idea here, I'd say that the big thing is  

و غیره. بنابراین، اگر بخواهم یک ایده اصلی را در اینجا بگویم، می‌توانم بگویم که مهم‌ترین چیز این است که

being willing to lean into the discomfort that you  feel when someone has a different worldview from  

تمایل داشته باشید به ناراحتی متمایل شوید که وقتی کسی جهان‌بینی متفاوتی از شما دارد، احساس می‌کنید

you. So, in, in other words could say, stepping  outside of your comfort zone and really being  

. بنابراین، به عبارت دیگر، می‌توان گفت، از منطقه راحتی خود خارج شوید و واقعاً

willing to challenge your assumptions. I really like that. It's so beautiful.  

مایل باشید که مفروضات خود را به چالش بکشید. من واقعا آن را دوست دارم. خیلی زیباست

Um, and it's a, it's about going deeper, right?  Because, uh, yes, maybe superficially speaking,  

اوم، و این در مورد عمیق تر رفتن است، درست است؟ چون، اوه، بله، شاید از نظر ظاهری،

we are different, right? Different countries,  different cultures, even, you know, the looks,  

ما متفاوت هستیم، درست است؟ کشورهای مختلف، فرهنگ‌های مختلف، حتی، می‌دانید، ظاهر،

right? But if you dig a little bit deeper, yeah,  you will see that there are some fundamental  

درست است؟ اما اگر کمی عمیق‌تر کنکاش کنید، بله، خواهید دید که برخی از

truths that everybody on earth, every human  being on earth shares. Like, you know,  

حقایق اساسی وجود دارد که همه روی زمین، همه انسان‌های روی زمین در آن سهیم هستند. می دانید،

those examples you gave, right? So being able to  get past that initial barrier and realize that,  

آن مثال هایی که زدید، درست است؟ بنابراین بتوانیم از آن مانع اولیه عبور کنیم و بفهمیم که،

hey, I mean, we, we actually have more in  common than we think, or than I thought. 

هی، منظورم این است که ما در واقع بیشتر از آن چیزی که فکر می‌کنیم یا فکر می‌کردم مشترکات داریم.

It allows you to start seeing that  it's really fascinating actually,  

این به شما امکان می‌دهد تا ببینید که واقعاً واقعاً جذاب است،

all the different ways of operating and seeing the  world and so on. So if you're able to, you know,  

همه روش‌های مختلف کار و دیدن جهان و غیره. بنابراین، می‌دانید، اگر می‌توانید،

get off of your high horse, as we might say,  stop, stop being judgmental of people. Stop  

از اسب بلند خود پیاده شوید، همانطور که ممکن است بگوییم، توقف کنید، از قضاوت کردن مردم دست بردارید. دیگر

thinking that yours is the ultimate truth and so  on, it allows you to get to have more fun with it,  

فکر نکنید که حقیقت نهایی شماست و غیره، این به شما امکان می دهد با آن بیشتر سرگرم شوید،

to be, to be curious, to learn different ways of  doing things and so on. And, um, that's one of the  

باشید، کنجکاو باشید، روش های مختلف انجام کارها را بیاموزید و غیره. و، اوم، این یکی از

really beautiful things about being able to speak  English as it allows you to open to yourself,  

چیزهای واقعاً زیبا در مورد توانایی صحبت کردن به انگلیسی است، زیرا به شما امکان می‌دهد تا با خودتان باز شوید،

up to all these different ways of, of seeing the  world, all these different realities. This whole,  

تا تمام این راه‌های مختلف، دیدن جهان، همه این واقعیت‌های متفاوت. این کل،

this whole, uh, conversation about stepping  outside of your comfort zone. It really  

این کل، آه، مکالمه درباره خارج شدن از منطقه راحتی شما. این واقعاً

reminds me of one of my favorite movies, which  is called Into the Wild. So we prepared a clip  

مرا یاد یکی از فیلم‌های مورد علاقه‌ام می‌اندازد که به نام Into the Wild است. بنابراین ما یک کلیپ

from that as well. I'll just, in case any of you  aren't familiar with this movie, in a nutshell,  

از آن را نیز آماده کردیم. فقط اگر یکی از شما با این فیلم آشنایی نداشته باشید، به طور خلاصه،

it's about a guy who is graduating college. You  know, he has parents who have these expectations  

درباره پسری است که در حال فارغ التحصیلی از کالج است. می‌دانید ، او والدینی دارد که این انتظارات را دارند

that he should get a really good job, you know,  be a doctor or a lawyer or something like that.  

که باید یک شغل واقعاً خوب پیدا کند، می‌دانید که پزشک یا وکیل یا چیزی شبیه به آن باشد.

But he kind of rebels against that. He just  sees all of this as being kind of consumerist,  

اما او به نوعی علیه آن شورش می کند. او فقط همه اینها را نوعی

capitalist culture. And he's wanting to go out  and, and have an adventure. He takes his car out  

فرهنگ مصرف‌گرایانه و سرمایه‌داری می‌داند. و او می خواهد بیرون برود و ماجراجویی داشته باشد. او ماشینش را

to the desert, he burns it, he gives away all  of his money. Like he's, he's just completely  

به صحرا می برد، می سوزاند، همه پولش را می بخشد. مثل او، او به طور کامل

breaking himself away from society. He changes his  name, his name's Chris, but he changes his name  

خودش را از جامعه جدا می کند. او نام خود را تغییر می دهد ، نامش کریس است، اما نام خود را

to Alexander Supertramp. And he, it's, uh, he's  working towards a dream. He wants to go to Alaska  

به الکساندر سوپرترامپ تغییر می دهد. و او، اوه، او به سمت یک رویا کار می کند. او می‌خواهد به آلاسکا برود

and live out in the wilderness, but throughout  the movie, and it's actually based on a book and  

و در بیابان زندگی کند، اما در طول فیلم، و در واقع بر اساس یک کتاب و

a true story, he meets all these different people  along his way who have different impacts on him.  

داستان واقعی ساخته شده است، او با همه این افراد مختلف در مسیر خود ملاقات می‌کند که تأثیرات متفاوتی روی او می‌گذارند.

And it's, it's like a lot of different beautiful  stories that happen within this movie. So  

و این مانند بسیاری از داستان‌های زیبا است که در این فیلم اتفاق می‌افتد. بنابراین

the scene that I chose is from, uh, he's, I  believe in Arizona staying with this, this older  

صحنه‌ای که من انتخاب کردم مربوط به اوه، اوست، من معتقدم که آریزونا با این

man who's a widower, which means his, his wife  died, and he, he lives alone. And so they, they  

مرد مسن‌تر که بیوه است می‌ماند، یعنی همسرش مرده است، و او تنها زندگی می‌کند. و بنابراین آنها، آنها

kind of cult... they cultivate, I got tongue-tied  there. They foster their, you could say, uh,  

یک جور فرقه می کنند... آنها پرورش می دهند، من در آنجا زبانم بند آمد . می توان گفت، اوه، رابطه آنها را تقویت می کنند

relationship. And so Alexander Supertramp,  he's about to leave, but you know, they go out,  

. و بنابراین الکساندر سوپرترامپ، او در شرف رفتن است، اما می دانید، آنها

um, outside together and Ron says, you know, what  are you running from? Why? What is the reason that  

با هم بیرون می روند و رون می گوید، می دانید، از چه چیزی فرار می کنید؟ چرا؟ دلیل اینکه

you don't have this relationship anymore with  your family and that you're trying to go to  

دیگر این رابطه را با خانواده خود ندارید و می خواهید به

Alaska? What are you running from? And Alexander  turns it around on him and says, like, I know what  

آلاسکا بروید چیست؟ از چی فرار میکنی؟ و اسکندر آن را برگرداند و به او گفت، می‌دانم

you're running from. So that's what we're going to  going to see. He challenges him, challenges him to  

از چه چیزی فرار می‌کنی. بنابراین این چیزی است که ما می خواهیم ببینیم. او را به چالش می‌کشد، او را به چالش می‌کشد تا

break out of his stagnant existence there that  he's gotten into. But before we watch that clip,  

از وجود راکد خود در آنجا که وارد شده است خارج شود. اما قبل از تماشای آن کلیپ، می‌خواستیم

we wanted to give a very special thanks to one of  our viewers, listeners and app users who also is  

تشکر ویژه‌ای از یکی از بینندگان، شنوندگان و کاربران برنامه‌مان که او نیز

named Thiago. So obviously it's not from, not  from you, Thiago, from a different Thiago, uh,  

تیاگو نام دارد، داشته باشیم. بنابراین واضح است که این از شما نیست، تیاگو، از تیاگو دیگری، اوه، که

who is also from Brazil. So he even sent us in  an audio reading his review. So let's roll it. 

او نیز اهل برزیل است. بنابراین او حتی یک فایل صوتی برای خواندن نقد خود برای ما ارسال کرد. پس بیایید آن را رول کنیم.

Hi everyone! I'm Thiago and I'm from  Brazil. My favorite part of the app is  

سلام به همه! من تیاگو هستم و اهل برزیل هستم. بخش مورد علاقه من در برنامه

the possibility to practice the language using  podcasts to improve my level of comprehension.  

امکان تمرین زبان با استفاده از پادکست برای بهبود سطح درک من است.

It's also the chance to talk to people all  around the world in English. Before the App  

همچنین این فرصتی است که با مردم در سراسر جهان به زبان انگلیسی صحبت کنید. قبل از برنامه

I wasn't confident enough to talk to people  in English. And now my English is way better  

اعتماد به نفس کافی برای صحبت کردن با مردم به زبان انگلیسی نداشتم. و اکنون انگلیسی من بسیار بهتر

than I thought it was before this experience  with RealLife English. I love it. Aww yeah! 

از آن چیزی است که قبل از این تجربه با RealLife English فکر می کردم. عاشقشم. اوه آره!

All right, Thiago, thank you so much for the  wonderful shout out and testimonial. And it's  

بسیار خوب، تیاگو، از شما بسیار سپاسگزارم برای فریاد و گواهی فوق العاده. و

amazing to see that we share the same name. If you want us to shout you out, then all  

شگفت‌انگیز است که می‌بینیم ما هم نام داریم. اگر می‌خواهید صدایتان را فریاد بزنیم، تنها کاری که

you have to do is download the app, again it's  free. And if you enjoy the experience, leave us  

باید انجام دهید این است که برنامه را دانلود کنید، دوباره رایگان است. و اگر از این تجربه لذت می‌برید،

a 5-star review so we can find you and we can also  give our thanks here on the podcast. Alright, so  

یک بررسی 5 ستاره برای ما بگذارید تا بتوانیم شما را پیدا کنیم و همچنین می‌توانیم از اینجا در پادکست تشکر کنیم. بسیار خوب، پس

now we're going to have Ice T, who's here in the  studio with us. Roll that clip of Into the Wild. 

اکنون ما Ice T را خواهیم داشت، که اینجا در استودیو با ما است. کلیپ Into the Wild را بچرخانید.

You're gonna live a long time, Ron. You should  make a radical change in your lifestyle.  

تو مدت زیادی زندگی خواهی کرد، رون. باید تغییر اساسی در سبک زندگی خود ایجاد کنید.

I mean, the core of man's spirit comes from new  experiences, and there you are, stubborn old man  

منظورم این است که هسته روح انسان از تجربیات جدید ناشی می‌شود ، و شما این پیرمرد سرسخت

sitting on your butt. Sitting on my butt? Yeah.  Ha. I'll show you sitting on my butt. Hooked up  

روی باسنتان نشسته‌اید. روی باسنم نشسته؟ آره ها من به شما نشان خواهم داد که روی باسن من نشسته اید. پیرمردی را وصل کرد

an old man. I'll show you. Come on then. Come on. That's a beautiful scene. Uh, just to give the  

. بهت نشون میدم. بیا پس بیا دیگه. صحنه زیبایی است اوه، فقط برای اینکه

listeners hear some visual context there.  So, the young guy, uh, Chris, his name,  

شنوندگان در آنجا برخی زمینه های بصری را بشنوند. بنابراین، پسر جوان، اوه، کریس، نام او،

right? He's at the top of a hill, and then the  old guy hear, Ron, yeah, the elderly guy, he,  

درست است؟ او بالای یک تپه است، و سپس پیرمرد می شنود، رون، آره، پیرمرد، او،

he's at the bottom. And, and he actually climbs  up, he actually climbs up the hill when he says,  

او در پایین است. و، و او در واقع بالا می رود ، در واقع از تپه بالا می رود وقتی می گوید،

I'll show you. Yeah? And he goes up and then he  joins, uh, Supertramp on, you know, up there,  

من به شما نشان خواهم داد. آره؟ و او بالا می‌رود و سپس به سوپرترامپ می‌پیوندد، می‌دانی، همان بالا،

and then they sit together, have a, a nice  chat. Yeah. That is such a beautiful scene. 

و سپس با هم می‌نشینند، یک چت خوب دارند . آره این صحنه بسیار زیبایی است.

Yeah. I highly recommend that if you haven't  watched it yet to check it out, cuz it's the  

آره شدیداً توصیه می‌کنم که اگر هنوز آن را تماشا نکرده‌اید، آن را ببینید

whole movie is just like, so inspiring. Uh, but  the reason I chose this scene in particular is  

، زیرا کل فیلم بسیار الهام‌بخش است. اوه، اما دلیل اینکه من این صحنه را انتخاب کردم این است

because I love this quote that he says, "The core  of man's spirit comes from new experiences", which  

که این جمله را دوست دارم که می‌گوید: «هسته‌ی روح انسان از تجربیات جدید ناشی می‌شود»، که

I think is really everything that we're talking  about, about stepping outside of your comfort  

فکر می‌کنم واقعاً همه چیزهایی است که درباره آن صحبت می‌کنیم، درباره بیرون رفتن از آن. منطقه راحتی شما

zone, uh, and, you know, experiencing new things,  meeting new people from other places and so on,  

، اوه، و، می دانید، تجربه چیزهای جدید، ملاقات با افراد جدید از مکان های دیگر و غیره،

just like he does. He's just in the States, but  he's still, the States, it's a big country, he's  

درست مانند او. او فقط در ایالات متحده است، اما هنوز در ایالات متحده است، این کشور بزرگی است، او می‌تواند با

able to meet all these really different people  who teach him different things. So what, what  

همه این افراد واقعاً متفاوت که چیزهای مختلفی به او می‌آموزند ملاقات کند. بنابراین،

does that mean, by the way, if you say that the  core of something, the core of man's spirit? 

اگر بگویید هسته چیزی، هسته روح انسان است، چه معنایی دارد؟

Let's say maybe the main part of something.  Yeah? The main part of something is the core, the  

بیایید بگوییم شاید بخش اصلی چیزی. آره؟ بیایید بگوییم، بخش اصلی چیزی، هسته،

fundamental thing, quality or truth, let's say. And he calls him a stubborn old man. I think  

چیز اساسی، کیفیت یا حقیقت است. و او را پیرمرد لجباز خطاب می کند. من فکر می کنم

something like that, right? What  does it mean if someone is stubborn? 

چیزی شبیه به آن، درست است؟ اگر کسی لجباز باشد چه معنایی دارد؟

If you are stubborn, you are stuck in your ways.  And, yeah, it's very hard to change your mind,  

اگر سرسخت هستید، در راه خود گیر کرده اید. و، بله، خیلی سخت است که نظر خود را تغییر دهید،

to change your opinion. And, that's actually,  uh, it's usually used in a negative way, yeah,  

نظر خود را تغییر دهید. و، در واقع، آه، معمولاً به صورت منفی استفاده می‌شود، بله،

this word, because, you know, it  shows that you are inflexible,  

این کلمه، زیرا، می‌دانید، نشان می‌دهد که شما انعطاف‌ناپذیر هستید،

you are not open to other points of view,  other types of opinion. You are stubborn. 

شما نسبت به سایر دیدگاه‌ها، انواع دیگر نظرات باز نیستید. تو لجبازی

We even have an expression we could use if  you're wanting to be even more emphatic,  

ما حتی عبارتی داریم که می‌توانیم از آن استفاده کنیم، اگر می‌خواهید حتی تاکید بیشتری داشته باشید،

you can say someone is stubborn as a mule. A mule  is a, an animal, like a, I think it's crossed  

می‌توانید بگویید کسی مثل قاطر سرسخت است. قاطر یک حیوان است، مانند یک، فکر می‌کنم

between a horse and a donkey. And, uh, apparently  these are very stubborn animals. They're, if  

بین اسب و الاغ رد شده است. و، ظاهراً اینها حیوانات بسیار سرسختی هستند. مثلاً، اگر

they don't wanna move, for example, it's very  difficult to get them to move, right? They're  

نخواهند حرکت کنند، وادار کردن آنها به حرکت بسیار دشوار است، درست است؟ آنها

just stubborn. And then people who are watching  on YouTube, they saw both of us were laughing  

فقط سرسخت هستند. و سپس افرادی که در یوتیوب تماشا می‌کنند، دیدند که هر دوی ما در حال خندیدن هستیم

when he says, sitting on your butt. What does  that mean if someone's sitting on their butt? 

وقتی او می‌گوید روی باسنت نشسته‌ایم. اگر کسی روی باسن خود بنشیند به چه معناست؟

Literally your butt is your behind, right? And,  uh, sitting on your butt is like a lazy person,  

به معنای واقعی کلمه باسن شما پشت شماست، درست است؟ و، اوه، نشستن روی باسن شما مانند یک فرد تنبل است،

yeah, you're just sitting on her butt, like  not doing anything, like sitting down and  

بله، شما فقط روی باسن او نشسته اید، مثل اینکه کاری انجام ندهید، مثلاً بنشینید و

maybe watching TV all day long. Yeah. Or not  (Right?) doing much with your life, yeah,  

شاید تمام روز تلویزیون تماشا کنید. آره یا اینکه کار زیادی با زندگی خود انجام نمی دهید (درسته؟)

just sitting on your butt. It's a fun expression. And I, I really like too, uh, the way that he says  

این یک بیان سرگرم کننده است. و من، من هم خیلی دوست دارم، اوه، روشی که او می‌گوید، چون

this cuz he is as often happens, right, when we  have these words ending in -ing we will drop the  

اغلب اتفاق می‌افتد، درست است، وقتی این کلمات به -ing ختم می‌شوند، حرف G را رها می‌کنیم.

G. So he just said, sittin' on. And, uh, he  reduces again, the your, like we saw before,  

بنابراین او فقط گفت، بنشین. و اوه، او دوباره، شما را کم می‌کند، همانطور که قبلاً دیدیم، ما

we reduce you, we also reduce your, so he said,  sittin' on yir butt, sittin' on yir butt. And  

شما را کم می‌کنیم، شما را هم کم می‌کنیم، بنابراین او گفت: روی لب به لب بنشینید، بنشینید روی لب به لب. و

something here too that I thought I would  quickly point out is a lot of learners,  

چیزی در اینجا نیز که فکر می‌کردم به سرعت به آن اشاره کنم تعداد زیادی از زبان‌آموزان است،

I think because for example, in Spanish, you  don't have a word that you'd use for that's  

فکر می‌کنم به این دلیل که به عنوان مثال، در زبان اسپانیایی، کلمه‌ای ندارید که برای استفاده از آن استفاده کنید.

different between butt, butt, uh, butt and  ass, for example. And so I hear some learners  

و الاغ، برای مثال. و بنابراین می‌شنوم که برخی از زبان‌آموزان از

will use the word ass, but ass is actually a  curse word in English, right? So, uh, yeah,  

کلمه الاغ استفاده می‌کنند، اما الاغ در واقع یک کلمه نفرین در انگلیسی است، درست است؟ بنابراین، اوه، آره،

ass, you, you can use if you're with, you  know, people who you have a good relationship  

الاغ، شما، می‌توانید اگر با افرادی که رابطه خوبی

with and everything, but in other cases,  butt is a softer word we could say, right? 

با آنها دارید و همه چیز دارید، استفاده کنید، اما در موارد دیگر، باسن کلمه ملایم‌تری است که می‌توانیم بگوییم، درست است؟

That reminds me of maybe a, a previous episode  we did where you mentioned this, right, Ethan?  

شاید این من را به یاد یک قسمت قبلی می‌اندازد که در جایی که شما به آن اشاره کردید، انجام دادیم، درست است، ایتان؟

Um, also those cultural insights, yeah, like,  you know, for example, (Yeah.) cursing too  

اوم، همچنین آن بینش‌های فرهنگی، بله، مثلاً می‌دانید، (آره.) خیلی

lightly. Yeah. Like, you know, be careful with  the word ass, yeah? Don't use it so lightly. Yeah. 

ساده فحش می‌دهید. آره می دانید، مراقب کلمه الاغ باشید، بله؟ اینقدر ساده ازش استفاده نکن آره

And just like in, in ending the scene, uh, Ron  says, "I'll show you!" - what does that mean? 

و دقیقاً در پایان صحنه، اوه، رون می‌گوید: "بهت نشون میدم!" - معنی آن چیست؟

So when somebody, um, challenges you or dares you  to do something, and you accept that challenge,  

بنابراین، وقتی کسی، اوم، شما را به چالش می‌کشد یا جرأت می‌کند کاری انجام دهید، و شما آن چالش را می‌پذیرید،

you can say, Oh, yeah? You think I cannot do this?  I'll show you! Watch me. So, it's a great phrase  

می‌توانید بگویید، اوه، بله؟ شما فکر می کنید من نمی توانم این کار را انجام دهم؟ بهت نشون میدم! منو ببین. بنابراین، این یک عبارت عالی است

to accept the challenge and do it. And watching  the scene is really nice because the, the, you  

برای پذیرش چالش و انجام آن. و تماشای صحنه واقعاً خوب است زیرا، می‌دانی،

know, Ron, he says, Oh yeah? I'll show you!  And then he does climb up the hill. Yeah? 

ران، او می‌گوید، اوه، آره؟ بهت نشون میدم! و سپس او از تپه بالا می رود. آره؟

it despite difficulty, right? It's  actually, he's quite resilient. In  

با وجود سختی، درست است؟ در واقع، او کاملاً انعطاف‌پذیر است. در

that case, we could circle back. There you go. Yeah. Beautiful. 

آن صورت، می‌توانیم به عقب برگردیم. شما بروید. آره زیبا.

The last thing I took note of is that, uh,  Alexander says, you are going to live a long time,  

آخرین چیزی که به آن توجه کردم این بود که، الکساندر می‌گوید، شما مدت زیادی زندگی خواهید کرد،

but he says this really quickly, people might have  noticed this. He says, you're gonna live a long  

اما او این را خیلی سریع می‌گوید، شاید مردم متوجه این موضوع شده باشند. او می گوید، تو برای مدت طولانی زندگی خواهی کرد

time. So he reduces the You're to yir, and going  to of course becomes gonna, uh, the live and a - a  

. بنابراین او You're را به yir کاهش می‌دهد، و رفتن به البته تبدیل به gonna، اوه، زنده و a - a

becomes schwa, and they, they link together. So  Live-uh long time. You're gonna live a long time. 

تبدیل به schwa می‌شود، و آنها با هم پیوند می‌خورند. پس عمر طولانی. شما مدت زیادی زندگی خواهید کرد

You're, you're gonna live, you're gonna live a  long time. (Nice.) So Ethan, okay. Uh, this is  

هستی، تو زندگی می‌کنی، برای مدت طولانی زندگی می‌کنی. (خوب.) پس ایتان، باشه. اوه، این

all nice and beautiful. Yeah. Get in touch with  your adventurous side, seek out adventure. But  

همه زیبا و زیبا است. آره با طرف ماجراجوی خود تماس بگیرید، به دنبال ماجراجویی باشید. اما

does that mean that now all of us have to go into  the woods or the wilderness, as you said earlier,  

آیا این بدان معناست که اکنون، همانطور که قبلاً گفتید، همه ما باید به جنگل یا بیابان برویم

and build our cabins there, not talk to  anybody anymore in order to be adventurous? 

و کابین‌هایمان را در آنجا بسازیم، دیگر با کسی صحبت نکنیم تا ماجراجو باشیم؟

I mean, that might be right for some people who  are listening or watching, you know, maybe that's,  

منظورم این است که ممکن است برای برخی از افرادی که در حال گوش دادن یا تماشای هستند، درست باشد، می‌دانید، شاید این همان چیزی است که

that's what you need right now. But I think  there's so many different kinds of adventure,  

در حال حاضر به آن نیاز دارید. اما من فکر می کنم انواع مختلفی از ماجراجویی وجود دارد،

right? Um, for example, having a kid is a huge  new adventure in your life. Even, you know,  

درست است؟ برای مثال، بچه دار شدن یک ماجراجویی جدید در زندگی شماست. حتی، می‌دانی،

a a few years ago I got, I got a dog. I think I  underestimated the adventure that, that getting  

چند سال پیش یک سگ گرفتم. فکر می‌کنم ماجراجویی را دست‌کم گرفتم

a puppy is as well, you know. So bringing  someone, a new family member in, that's a,  

. بنابراین آوردن یک نفر، یک عضو جدید خانواده،

that's a huge adventure. Uh, starting a business,  for example, maybe you've been, you know, in a,  

یک ماجراجویی بزرگ است. اوه، شروع یک کسب‌وکار، مثلاً، شاید شما در

in a job, you're, you're stuck in a rut. You just  aren't happy with your job. You have this idea for  

یک شغل بوده‌اید، می‌دانید که در یک بلاتکلیفی گیر کرده‌اید. شما فقط از شغل خود راضی نیستید. شما این ایده را برای

something that you're, you're really passionate  about and you'd love to go do it. That would be  

کاری دارید که هستید، واقعاً به آن علاقه دارید و دوست دارید آن را انجام دهید. این

a, a huge adventure, right? Or, or even just  sometimes it, it doesn't have to be something  

یک ماجراجویی بزرگ خواهد بود، درست است؟ یا، یا حتی گاهی اوقات، لازم نیست چیز

huge, but learning a new language or learning to  play a guitar or another instrument that you've  

بزرگی باشد، اما یادگیری یک زبان جدید یا یادگیری نواختن گیتار یا ساز دیگری که

always wanted to learn, that can be an adventure.  So I think it depends where you are in your life,  

همیشه می‌خواستید یاد بگیرید، می‌تواند یک ماجراجویی باشد. بنابراین فکر می‌کنم این بستگی دارد که در کجای زندگی‌تان قرار بگیرید،

maybe how resilient you are or how, um, how  much of a tolerance that you have for doing  

شاید چقدر انعطاف‌پذیر هستید یا چقدر تحمل دارید برای انجام

something new or, or challenging and so on.  So you can always start with something small,  

کاری جدید یا چالش‌برانگیز و غیره. بنابراین همیشه می‌توانید با چیز کوچکی شروع کنید،

but I think that, you know, asking yourself,  what am I doing today to step outside of my  

اما فکر می‌کنم، می‌دانید، از خود می‌پرسید، من امروز چه کار می‌کنم تا

comfort zone in some way? That could be doing a  new workout. It could be, we talked a few episodes  

به نوعی از منطقه راحتی خود خارج شوم؟ این می تواند انجام یک تمرین جدید باشد. می‌دانید، چند قسمت

ago about, you know, making the decision to take  the stairs instead of the elevator. That can be  

قبل درباره تصمیم‌گیری برای رفتن از پله‌ها به جای آسانسور صحبت کردیم. این می تواند

for some people stepping outside of their comfort  zone. It can be an adventure. So I think it, it  

برای برخی از افرادی باشد که از منطقه راحتی خود خارج می شوند . می تواند یک ماجراجویی باشد. بنابراین فکر می‌کنم، این

really just depends. Start where you're at, right? That's amazing, you know. So, it's about  

واقعاً بستگی دارد. از جایی که در آن هستید شروع کنید، درست است؟ این شگفت انگیز است، می دانید. بنابراین، به

challenging your assumptions, getting out  of her comfort zone, trying new things,  

چالش کشیدن مفروضاتتان، خارج شدن از منطقه آسایش او، امتحان کردن چیزهای جدید،

being open to new experiences, always learning,  learning new things. So yeah, that's what we mean  

باز بودن به روی تجربیات جدید، همیشه یادگیری، یادگیری چیزهای جدید است. بنابراین بله، منظور ما

by being adventurous. Yeah? It can take the more  literal sense of the word. Yeah? Literally. Yeah.  

از ماجراجو بودن همین است. آره؟ می تواند معنای واقعی کلمه را به خود بگیرد. آره؟ به معنای واقعی کلمه. آره

If maybe that's what you need, like Ethan said, or  maybe it's just about that. Yeah. Like, you know,  

اگر ممکن است همان چیزی باشد که شما به آن نیاز دارید، همانطور که اتان گفت، یا شاید فقط در مورد آن باشد. آره می دانید،

experimenting new things, learning new things. Yeah. Step outside of your comfort zone.  

چیزهای جدید را آزمایش می کنید، چیزهای جدید یاد می گیرید. آره از منطقه راحتی خود خارج شوید.

Big or small. Alright, so let's  jump into today's big challenge.  

بزرگ یا کوچک. بسیار خوب، پس بیایید وارد چالش بزرگ امروز شویم.

So for today's big challenge, actually, before we  even get into the big challenge in preparing for  

بنابراین، برای چالش بزرگ امروز، در واقع، قبل از اینکه حتی وارد چالش بزرگ برای آماده شدن برای

this, Thiago, you had found a really nice  quote from David Brooks, who's actually a  

این شویم، تیاگو، شما یک نقل قول بسیار زیبا از دیوید بروکس، که در واقع یک

journalist from the New York Times. I think most  people are familiar with that publication and  

روزنامه‌نگار از نیویورک تایمز است، پیدا کرده‌اید. من فکر می‌کنم اکثر مردم با آن نشریه و

a writer. Uh, so do you want to share that? Yeah. It was really cool because, you know,  

یک نویسنده آشنا هستند. اوه، پس می خواهید آن را به اشتراک بگذارید؟ آره واقعا عالی بود، زیرا، می دانید،

in this article, uh, he's talking about the  difference between your resume virtues and your  

در این مقاله، او در مورد تفاوت بین فضایل رزومه شما و

eulogy virtues. Just to contextualize here, your  resume is your curriculum. Yeah. Your CV. Yeah.  

فضیلت های مداحی شما صحبت می کند. فقط برای ایجاد زمینه در اینجا، رزومه شما برنامه درسی شما است. آره CV شما. آره

When youapply for a job, you have that document,  that piece of paper with your background,  

وقتی برای شغلی درخواست می‌دهید، آن مدرک را دارید، آن کاغذ را با پیشینه‌تان،  می‌دانید

you know, work background, educational background,  that's your resume. So he calls a resume virtues  

، سوابق کاری، سوابق تحصیلی، این رزومه شماست. بنابراین او رزومه را فضیلت

and the eulogy virtues. Eulogy is, uh, usually  a speech, uh, that is given when somebody passes  

و مداحی را فضیلت می نامد. مداحی، اوه، معمولاً یک سخنرانی است، آه، که وقتی کسی می

away or dies. Yeah. You know, there's usually  somebody there, um, speaking some nice words  

میرد یا می میرد انجام می شود. آره می‌دانی، معمولاً یک نفر آنجا است، اوم، حرف‌های قشنگی

about that person who has just, uh, passed away.  That's your eulogy. Now it's really cool because,  

درباره آن شخصی می‌گوید که، اوه، فوت کرده است. این مداحی شماست اکنون واقعاً عالی است زیرا،   می

you know, he compares the difference here. Yeah.  He explains the difference. And he says that we  

دانید، او تفاوت را در اینجا مقایسه می کند. آره او تفاوت را توضیح می دهد. و او می‌گوید که ما

should focus more in life on developing our eulogy  virtues instead of resume virtues. So let me read  

باید در زندگی بیشتر بر توسعه فضیلت‌های مداحی خود به جای فضیلت‌های رزومه تمرکز کنیم. پس اجازه دهید

here, uh, the, the paragraph where he defines  that. So here it is. "The resume virtues are  

اینجا را بخوانم، اوه، پاراگراف‌ای را که او آن را تعریف می‌کند. پس اینجاست. "فضیلت رزومه

the ones you list on your resume, the skills that  you bring to the job market and that contribute to  

مواردی هستند که در رزومه خود فهرست می کنید، مهارت هایی که به بازار کار می آورید و به

external success. The eulogy virtues are deeper.  They're the virtues that get talked about at your  

موفقیت خارجی کمک می کند. فضیلت های مداحی عمیق تر هستند. آنها فضیلت هایی هستند که در مراسم تشییع جنازه شما درباره آنها صحبت می شود.

funeral, the ones that exist at the core of your  being.- that's the word, there's that word again,  

که در هسته وجود شما وجود دارد.- این کلمه است، دوباره آن کلمه وجود دارد،

right, Ethan? Core. At the core of her being...  "whether you are kind, brave, honest, or faithful.  

درست است، ایتان؟ هسته.

What kind of relationships you formed." He uses the word virtues here, but virtues,  

چه نوع روابطی ایجاد کردید." او در اینجا از کلمه فضیلت استفاده می کند، اما فضیلت،

it's, it's kinda like a synonym, right, for  values. So it's basically the things, the resume  

این است، درست است، برای ارزش ها تا حدودی مترادف است. بنابراین اساساً چیزها هستند،

values, I think of those is kind of like the  values that you say you have. But then when push  

ارزش های رزومه، من فکر می کنم آن ها به نوعی شبیه به ارزش ها هستند. ارزش‌هایی که می‌گویید دارید. اما وقتی فشار

comes to shove, we'd say, when you're actually  put to the test to exhibit that value in some way,  

برای هل دادن می‌آید، می‌گوییم، وقتی واقعاً در آزمایش قرار می‌گیرید تا آن مقدار را به نحوی نشان دهید،

you, you don't, you know, you just tell  people, this is something about you,  

شما، شما، نمی‌دانید، می‌دانید، فقط بگویید مردم، این چیزی در مورد شماست،

but you don't actually walk the talk with it.  So, for example, if someone says, oh yes, I'm,  

اما شما در واقع با آن صحبت نمی‌کنید. بنابراین، برای مثال، اگر کسی بگوید، بله، من هستم،

I'm very adventurous, but then you can never get  them to try anything new. You know, they say, you  

من بسیار ماجراجو هستم، اما هرگز نمی‌توانید آن‌ها را به آن سوق دهید. هر چیز جدیدی را امتحان کنید. می دانید، آنها می گویند، شما   می

say, oh, let's go out for sushi. And they're like,  no, let's just have, you know, maybe some pasta or  

گویید، اوه، بیایید برای سوشی بیرون برویم. و آنها می گویند، نه، بیایید فقط، می دانید، شاید مقداری ماکارونی یا

something more, more comfortable or something.  It's like, oh, you know, don't you say you're,  

چیز بیشتر، راحت تر یا چیزی دیگر. ، اوه، می دانی، نمی گویید که هستید،   دارید

you're trying to be more adventurous? Let's go out  and have, have something new. Have some kimchi.  

سعی می کنید بیشتر ماجراجو باشید؟ بیایید بیرون برویم  و چیز جدیدی بخوریم. کمی کیمچی بخوریم.

Uh. So we wanted to jump in today, uh, jumping in  today's big challenge, the big challenge that we  

اوه. بنابراین می خواستیم امروز وارد خانه شویم، اوه وارد شدن به چالش بزرگ امروز، چالش بزرگی که

want to give you all is something that's called  the funeral exercise. And actually, I don't know  

می‌خواهیم به همه شما ارائه دهیم چیزی است که به آن تمرین تشییع جنازه می‌گویند. و در واقع، نمی‌دانم

if this originally comes from there, but the first  place I heard of it was from the Seven Habits of  

آیا این در اصل از آنجا می‌آید یا نه، اما اولین جایی که درباره آن شنیدم از «هفت عادت

Highly Affected People, a book that is very near  and dear to our hearts because it's got it's  

افراد شدیداً متأثر» بود، کتابی که در قلب ما بسیار نزدیک و عزیز است، زیرا این کتاب بسیار

chock-full of important values for living a  successful or just, you know, a meaningful, happy  

گیج کننده است- پر از ارزش های مهم برای داشتن یک زندگی موفق یا فقط، می دانید، یک زندگی معنادار و شاد

life. And so he calls this the funeral exercise.  And it's a way for you to develop or even identify  

. و بنابراین او این را تمرین تشییع جنازه می نامد. و این راهی است که شما می توانید

what are these eulogy virtues that you have. And  basically all you have to do, you, you can even  

این فضیلت های مداحی را که دارید توسعه دهید یا حتی تشخیص دهید. و اساساً تمام کاری که باید انجام دهید، شما، حتی می‌توانید

like close your eyes for a moment and imagine, you  know, you're, you're walking into a church, you're  

مانند یک لحظه چشمان خود را ببندید و تصور کنید، می‌دانید، دارید وارد یک کلیسا می‌شوید،

walking into a place where a funeral is being  held, and you know, there's lots of people there,  

به مکانی می‌روید که مراسم تشییع جنازه برگزار می‌شود. برگزار شد، و می دانید، افراد زیادی آنجا هستند،

there's people crying. It's very somber, sort of  ambiance I could say. Uh, and, you know, you walk  

افرادی هستند که گریه می کنند. خیلی غم انگیز است، می توانم بگویم یک جو. اوه، و می‌دانی، به سمت

up to the casket. The casket is the, the place  where the dead person is exhibit, is exhibited.  

تابوت می‌روی. تابوت مکانی است که فرد مرده در آن به نمایش گذاشته می شود.

Sometimes you have a funeral with an open casket.  So that would be the case at this one. You walk up  

گاهی اوقات با یک تابوت باز مراسم تشییع جنازه دارید. بنابراین در این مورد چنین خواهد بود. شما

to the casket to show you respects to the person  who's passed. And to your shock, you see that  

به سمت تابوت می روی تا به شخصی که درگذشته احترام بگذاری. و در کمال تعجب، می‌بینید که

the person inside is you. So you're at your own  funeral. And basically what you're doing in this  

فردی که در درون است، شما هستید. بنابراین شما در مراسم تشییع جنازه خودتان هستید. و اساساً کاری که شما در این

exercise is you're imagining what are the, what  are the conditions that are happening here? What  

تمرین انجام می‌دهید این است که تصور می‌کنید چه شرایطی در اینجا اتفاق می‌افتد؟

do you want people to be saying at your funeral?  What do you want people to remember about you?  

می‌خواهید مردم در مراسم تشییع جنازه شما چه بگویند؟ دوست دارید مردم چه چیزی را از شما به خاطر بسپارند؟

What kind of things will they say that you valued?  Or what were the contributions that you made to  

چه چیزهایی خواهند گفت که برای شما ارزش قائل بودید؟ یا کمک هایی که به

your community or to society? Um, what will they  say about your work? Who are even the people that  

جامعه یا جامعه خود کردید چه بود؟ اوم، آنها درباره کار شما چه خواهند گفت؟ حتی افرادی که

you want there? You know? And, and like, you can,  you can really get down into the details and think  

می خواهید آنجا چه کسانی هستند؟ میدونی؟ و، و مانند، شما می توانید، واقعاً می توانید وارد جزئیات شوید و

of each of these person, the relationship they  had. What do you want each of these people to say  

به هر یک از این افراد، رابطه ای که داشتند فکر کنید. می‌خواهید هر یک از این افراد

about you? So you can go really deep with this.  It's a really powerful reflection. Uh, I've, I've  

درباره شما چه بگویند؟ بنابراین شما می توانید با این کار واقعاً عمیق شوید. این یک بازتاب واقعا قدرتمند است. اوه، من

done this myself. And, you know, once you've  done that, you'll have much clearer, like,  

این کار را انجام داده ام. و، می‌دانید، وقتی این کار را انجام دادید، خیلی واضح‌تر خواهید بود، مثلاً

what are the things actually, when push comes  to shove? Like, actually when I die, what are  

وقتی فشار برای هل دادن می‌آید، واقعاً چه چیزهایی وجود دارد ؟ مثلاً وقتی می‌میرم، چه

the things that I really value and I want people  to remember me for? And, you know, that gives you  

چیزهایی برایم ارزش دارد و می‌خواهم مردم مرا به خاطرشان به یاد آورند؟ و، می دانید، این به شما یک

kind of a map is like, okay, I should actually be  trying to cultivate these things more. Be trying  

نوع نقشه می دهد، درست است، من در واقع باید سعی کنم بیشتر این چیزها را پرورش دهم. سعی کنید

to exhibit them more. Be trying to live a life  more aligned with these values. We, we, we highly  

آنها را بیشتر به نمایش بگذارید. سعی کنید زندگی‌ای داشته باشید که با این ارزش‌ها هماهنگ‌تر باشد. ما، ما، به شدت   به

recommend you actually, you know, sit down,  grab a piece of paper and do this exercise.  

شما توصیه می کنیم، در واقع، می دانید، بنشینید، یک تکه کاغذ بردارید و این تمرین را انجام دهید.

It's going to make a huge, like, possibly can  make a huge impact on your life. And if you do,  

قرار است تأثیر بسیار زیادی بر زندگی شما بگذارد. و اگر این کار را می‌کنید،

we would love it if you just shared something that  you learned in doing this exercise with us. So  

خوشحال می‌شویم که چیزی را که در انجام این تمرین آموخته‌اید با ما به اشتراک بگذارید. بنابراین   می‌توانید

you can, if you're just listening to the audio,  you can write us at [email protected].  

، اگر فقط به صدا گوش می‌دهید، می‌توانید به ما در [email protected] بنویسید.

We would love to receive your email. We're really  looking forward to what kind of insights you have.  

ما دوست داریم ایمیل شما را دریافت کنیم. ما واقعاً مشتاقانه منتظر این هستیم که چه نوع اطلاعاتی دارید.

And if you're watching on YouTube, then all you  have to do is comment below. We read every comment  

و اگر در YouTube تماشا می‌کنید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که در زیر نظر دهید. ما هر نظری را

that you guys send us. So again, we're really  looking forward to hear what kind of impact  

که برای ما ارسال می‌کنید می‌خوانیم. بنابراین دوباره، ما واقعاً مشتاقانه منتظریم تا بشنویم که

this exercise has on y'all. And before we go, we  just wanted to wrap up by sharing some comments  

این تمرین چه تأثیری روی همه شما دارد. و قبل از رفتن، فقط می‌خواستیم با به اشتراک گذاشتن نظراتی

that we were really grateful for in our last  lesson. So I'll throw that over to you, Thiago. 

که در آخرین درس از آن‌ها سپاسگزار بودیم، پایان دهیم . پس من آن را به تو می سپارم، تیاگو.

Allright guys, So we have some wonderful  comments here. For example, Vivian says,  

بسیار خوب بچه ها، بنابراین ما نظرات فوق العاده ای در اینجا داریم. برای مثال، ویویان می‌گوید:

"Since I've discovered her podcast, I've  started to live my English". Miguel says,  

«از زمانی که پادکست او را کشف کردم، شروع به زندگی انگلیسی خود کردم». میگل می‌گوید،

"You are all special in my life. Since I  started to listen to your podcast, I've  

«همه شما در زندگی من خاص هستید. از زمانی که شروع به گوش دادن به پادکست شما کردم،

gained a lot of confidence in myself". Finally,  Grace says, "You guys have changed the way I learn  

اعتماد زیادی به خودم پیدا کردم». در نهایت، گریس می‌گوید: «شما بچه‌ها روش یادگیری

English forever. Thank you." (Wow.) Thank you so  much. Yeah. These are (Yeah) wonderful comments. 

انگلیسی من را برای همیشه تغییر داده‌اید. متشکرم.» (وای، از شما بسیار متشکرم . آره اینها (آره) نظرات فوق العاده هستند.

We would love to see your comments too, if  you want to throw them down in the comments,  

ما دوست داریم نظرات شما را نیز ببینیم، اگر می‌خواهید آنها را در نظرات بیاندازید،

or again, you can email them to us and maybe  we'll read it in one of our future episodes. 

یا دوباره، می‌توانید آنها را برای ما ایمیل کنید و شاید آن را در یکی از قسمت‌های بعدی خود بخوانیم.

And I actually have a question here from  Abigail, another follower. She wants to  

و من در واقع یک سوال اینجا از ابیگیل، یکی دیگر از دنبال‌کنندگان، دارم. او می خواهد

send us a voice message, but she doesn't  know how. How can she and other viewers  

یک پیام صوتی برای ما ارسال کند، اما نمی داند چگونه. او و سایر بینندگان

and followers here send us a voice message? It's so nice that Abigail actually asked about  

و دنبال‌کنندگان اینجا چگونه می‌توانند برای ما پیام صوتی ارسال کنند؟ خیلی خوب است که ابیگیل در مورد

that. So if you want to send us a voice  message again, the best way would be by  

آن سوال پرسید. بنابراین اگر می‌خواهید دوباره یک پیام صوتی برای ما ارسال کنید ، بهترین راه از طریق

email to [email protected]. You can record  this on your computer. Uh, there's obviously many  

ایمیل به [email protected] است. می‌توانید این را در رایانه‌تان ضبط کنید. اوه، بدیهی است که بسیاری از

different softwares, a free one that you could use  as Audacity if you don't have any voice recording  

نرم‌افزارهای مختلف وجود دارد، یک نرم‌افزار رایگان که اگر نرم‌افزار ضبط صدا ندارید، می‌توانید از آن به‌عنوان Audacity استفاده کنید

software, or you can do it on your phone and then  send it to us, whatever works for you. But yeah,  

، یا می‌توانید آن را در تلفن خود انجام دهید و سپس آن را برای ما ارسال کنید، هر آنچه برای شما مفید است. اما بله،

we'd love to receive your voice, your voice  note to your voice message. All right guys,  

ما دوست داریم صدای شما، یادداشت صوتی شما در پیام صوتی شما را دریافت کنیم. خیلی خب بچه ها،

so we really hope that you, you know, you do  some reflection a little bit about your values,  

پس ما واقعاً امیدواریم که شما، می دانید، کمی درباره ارزش های خود تأمل کنید،

hope that you got inspired today even on some new  values that you can cultivate or some values that  

امیدواریم که امروز حتی در مورد برخی از ارزش های جدید که می توانید آنها را پرورش دهید یا برخی از ارزش هایی که

you wanna spend more time with. And we hope that  this podcast, that we were able to have some sort  

می خواهید زمان بیشتری را با آنها بگذرانید، الهام گرفته باشید. . و ما امیدواریم که این پادکست، توانسته باشیم

of impact on you and inspire you to some sort of  change. It's going to help you to live a better,  

تأثیری روی شما بگذاریم و الهام بخش شما برای تغییری باشد. این به شما کمک می کند تا

happier life or help you to help others. So thanks  so much for joining us again, and we look forward  

زندگی بهتر و شادتری داشته باشید یا به شما کمک کند به دیگران کمک کنید. بنابراین بسیار سپاسگزاریم که دوباره به ما ملحق شدید، و ما مشتاقانه منتظریم

to seeing you on the next episode of The RealLife  English Podcast. 1, 2, 3 Aww (Aww) yeah (yeah)!

شما را در قسمت بعدی پادکست انگلیسی The RealLife ببینیم . 1، 2، 3 اوو (اوو) بله (آره)!