Do You Want to Be the BEST English Speaker? This Video is for You.

Every human happiness or sadness in life  comes from action. But it is in our actions  

هر شادی یا غم انسانی در زندگی از عمل سرچشمه می گیرد. اما در اعمال ماست

where we can find that happiness (or the  contrary). That's why we do it.   

که می‌توانیم آن شادی (یا برعکس) را پیدا کنیم. به همین دلیل این کار را انجام می دهیم.

This quote comes from Aristotle's Poetics, a  book that was published in 335 a.C.

این نقل قول از شعر ارسطو، کتابی است که در سال 335 ق.م منتشر شد.

Now we can do the math on how many years have  passed since then, but this timeless idea is more  

اکنون می‌توانیم حساب کنیم که چند سال از آن زمان گذشته است، اما این ایده بی‌زمان امروز بیش

relevant than ever today. How many  things in life put us into motion?

از همیشه مرتبط است. چند چیز در زندگی ما را به حرکت در می آورد؟

So why is this important? I think that since we are  little everything forces us into action.

خب پس این چرا مهم است؟ من فکر می کنم از زمانی که ما کوچک هستیم همه چیز ما را مجبور به عمل می کند.

Learning how to walk and taking your first steps, going to  school. And then, not long after that, starting your  

یادگیری نحوه راه رفتن و برداشتن اولین قدم‌ها، رفتن به مدرسه. و پس از مدت کوتاهی،

first job, and then your first business or project. And on and on and on it goes.

اولین شغل و سپس اولین کسب و کار یا پروژه خود را شروع کنید. و همچنان ادامه دارد و ادامه دارد.

And I can't think of  any of these things that don't involve competition.

و من نمی توانم به هیچ یک از این چیزهایی که مستلزم رقابت نیست فکر کنم.

Our instincts tell us to go bigger, to do better.

غرایز ما به ما می گوید که بزرگتر برویم، بهتر عمل کنیم.

To go ahead and try to come out on top of whatever  we are trying to achieve.

به پیش برویم و سعی کنیم هر چیزی را که می‌خواهیم به دست آوریم بالاتر ببریم.

And who's not up for competition?

و چه کسی حاضر به رقابت نیست؟

Look at these pictures and tell me if  you can't feel the power that they transmit.

به این تصاویر نگاه کنید و به من بگویید که آیا نمی‌توانید قدرتی را که آنها منتقل می‌کنند احساس کنید.

But why do we feel this spirit of competition so deeply?

اما چرا ما این روحیه رقابت را اینقدر عمیق احساس می‌کنیم؟

Why is it that our self-consciousness tells us that we need to compare ourselves to others

چرا خودآگاهی ما به ما می گوید که باید خودمان را با دیگران مقایسه کنیم

in order to feel good about our own growth.

تا در مورد رشد خود احساس خوبی داشته باشیم.

And it goes without saying, English is  not an exception in this competition driven world.

و ناگفته نماند که زبان انگلیسی در این دنیای رقابت محور استثنا نیست.

Obviously, feeling the need to improve  ourselves is a positive thing.

بدیهی است که احساس نیاز به بهبود خود یک چیز مثبت است.

You don't want to just spend your life lazing about on the couch.

شما نمی خواهید فقط زندگی خود را با تنبلی روی مبل بگذرانید.

Whether intentional or not, we as humans,  

چه عمدی یا نه، ما به عنوان

are always learning. We are always taking  information and applying it to our own life. 

انسان همیشه در حال یادگیری هستیم. ما همیشه در حال گرفتن اطلاعات و استفاده از آن در زندگی خود هستیم.

It was just so transformative in the sense  it taught me, uh, just grit.   

خیلی متحول کننده بود به این معنا که به من یاد داد، اوه، فقط سخاوت.

Really being able to dig deep, work hard, go through failure.

واقعاً قادر به حفاری عمیق، سخت کار کردن، عبور از شکست.

Work with other people.

با افراد دیگر کار کنید.

Find mentors. I had great  

مربیان را پیدا کنید من مربیان عالی داشتم

mentors. I had great coaches.

. من مربیان بزرگی داشتم.

My brother  was a runner too, he's a really good runner and  

برادر من نیز یک دونده بود، او یک دونده واقعا خوب است و

he was an important mentor. He still is.

او یک مربی مهم بود. او هنوز هم هست.

But I had coaches who were really great leaders as well.

اما من مربیانی داشتم که واقعاً رهبران بزرگی بودند.

So, if you have ever been in a competitive  environment, like Justin was on the running team,  

بنابراین، اگر تا به حال در یک محیط رقابتی بوده‌اید ، مانند جاستین در تیم دونده

you probably also noticed that it gave you a  drive that helped you to reach objectives that you  

، احتمالاً متوجه شده‌اید که به شما انگیزه‌ای می‌دهد که به شما کمک می‌کند به اهدافی برسید که به نظرتان

thought were impossible.

غیرممکن است.

However, this competitive  spirit is not always a positive thing.

با این حال، این روحیه رقابتی همیشه چیز مثبتی نیست.

When you start to drown in constant self-criticism it can  be paralyzing.

وقتی شروع به غرق شدن در انتقاد دائم از خود می کنید، ممکن است فلج کننده باشد.

The voice inside your head tricks  

صدای درون سر شما را فریب

you into believing that those negative thoughts  define who you are,

می دهد تا باور کنید که این افکار منفی تعیین کننده شخصیت شما هستند،

so you can't move forward.

بنابراین نمی توانید به جلو حرکت کنید.

Every time you want to take action on something,  that negativity surfaces.

هر بار که می خواهید در مورد چیزی اقدام کنید، آن منفی بودن ظاهر می شود.

You beat yourself up.

خودت را زدی

I remember a student of mine, Pep, that was  consistently improving his english by reading  

به یاد می‌آورم یکی از شاگردانم، پپ، که با

a lot and watching tv series and movies.  

خواندن زیاد و تماشای سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی، پیوسته انگلیسی‌اش را بهبود می‌بخشید.

And although he understood all of it and he was

و اگرچه او همه آن‌ها را می‌فهمید و

really enjoying the process, he felt that he still  needed to improve the way that he spoke the language.

واقعاً از این فرآیند لذت می‌برد، احساس می‌کرد هنوز باید روش صحبت کردنش را بهبود بخشد.

Pep worked as a social media manager, so one  day he decided to make a video of himself  

پپ به‌عنوان مدیر رسانه‌های اجتماعی کار می‌کرد، بنابراین یک روز تصمیم گرفت ویدیویی از خودش بسازد

speaking English about something he was truly  passionate about and posted on his Instagram.  

که درباره چیزی که واقعاً به آن علاقه داشت صحبت کند و در اینستاگرامش پست کرد.

One day, he came to me saying that he read on  one of his comments that although he was a good  

یک روز، او نزد من آمد و گفت که در یکی از کامنت‌هایش خوانده است که اگرچه

entertainer and content creator, he shouldn't do  it in English because he didn't speak it very well.  

سرگرم‌کننده و تولیدکننده محتوای خوبی است، اما نباید این کار را به انگلیسی انجام دهد، زیرا به خوبی به آن صحبت نمی‌کند.

My advice to him was to not feel bad, because he  was improving and learning with each passing day.  

توصیه من به او این بود که احساس بدی نداشته باشد، زیرا او هر روز پیشرفت می کرد و یاد می گرفت.

And I shared with him this wisdom from Confucius. 

و من این حکمت کنفوسیوس را با او در میان گذاشتم.

I also asked  him why this comment had affected him so much.  

من همچنین از او پرسیدم که چرا این نظر او را اینقدر تحت تأثیر قرار داده است.

Pep told me that the negative comment came from  a person that he really admired, who shared his mother tongue.

پپ به من گفت که این نظر منفی از طرف شخصی بود که او واقعاً او را تحسین می کرد و زبان مادری اش را به اشتراک می گذاشت.

I'm sure that you can empathize  with Pep, just as I did. That hearing criticism  

من مطمئن هستم که می‌توانید با پپ همدردی کنید، درست مثل من. شنیدن انتقاد

especially from someone you look up to, can  feel like a knife to the heart.

مخصوصاً از سوی کسی که به او نگاه می‌کنید، می‌تواند مانند یک چاقوی قلب باشد.

From that moment, Pep started to push himself and study harder than ever.

از همان لحظه، پپ شروع کرد به فشار آوردن به خودش و سخت‌تر از همیشه درس بخواند.

However, he also started to judge himself in  

با این حال، او همچنین شروع به قضاوت کردن خود

a way that was not very healthy.

به روشی کرد که چندان سالم نبود. خود

Pep's competitive  self not only wanted to succeed and speak English  

رقابتی پپ نه تنها می‌خواست موفق شود و انگلیسی را

more fluently, but he also started judging those  around him that were on the same path as he was. 

روان‌تر صحبت کند، بلکه شروع به قضاوت درباره اطرافیانش کرد که در همان مسیر او بودند.

He wanted to be better than all of them, and he felt  jealous of the ones that were ahead of him.  

او می خواست از همه آنها بهتر باشد و نسبت به کسانی که جلوتر از او بودند حسادت می کرد.

And then, Pep started losing focus on his job. He got  so insecure about what he was putting out there,  

و سپس، پپ شروع به از دست دادن تمرکز بر روی کار خود کرد. او آنقدر نسبت به آنچه که در آنجا منتشر می‌کرد نامطمئن شد،

that the quality of his content actually declined.  He was trying way too hard to achieve perfection.

که کیفیت محتوایش در واقع کاهش یافت. او برای رسیدن به کمال بسیار تلاش می کرد.

Let's take a look at the etymology behind  it. If you Google "to compete", you'll see  

بیایید نگاهی به ریشه شناسی پشت آن بیاندازیم. اگر «to compete» را در گوگل جستجو کنید، خواهید دید

that in modern English it is a synonym of  "rivalyze" and "dispute".

که در انگلیسی امروزی مترادف «رقیب» و «مشاهده» است.

However, originally "compete" comes from the Latin word "competere",

با این حال، در اصل "compete" از کلمه لاتین "competere"

which can be translated to "to aspire together".

می آید که می تواند به "با هم آرزو کردن" ترجمه شود.

I am competitive, but I'm also an individual who,  even though I like to compete, I also like to see  others win.

من رقابتی هستم، اما همچنین فردی هستم که حتی اگر دوست دارم رقابت کنم، دوست دارم دیگران برنده شوند.

So I'm not a person that wants to win  at all costs. I'd like to win and see everyone else  win, so...

بنابراین من فردی نیستم که بخواهم به هر قیمتی برنده شوم. من دوست دارم برنده شوم و ببینم همه     برنده می شوند، بنابراین...

Competition is not actually about who's  the best. It shouldn't be an ego game.  

رقابت در واقع این نیست که چه کسی بهترین است. این نباید یک بازی نفسانی باشد.

Instead, we need to go back to competition's original meaning.

در عوض، باید به معنای اصلی رقابت برگردیم.

That striving together brings the best  

این تلاش با هم بهترین‌ها

out of each individual. And this is  especially true when learning English.  

را از هر فردی به ارمغان می‌آورد. و این مخصوصاً هنگام یادگیری زبان انگلیسی صادق است.

We all need this language to survive  and thrive in a globalized world. 

همه ما برای زنده ماندن و پیشرفت در دنیای جهانی شده به این زبان نیاز داریم.

So, we are all on our individual journeys to learn  it and communicate naturally and confidently.  

بنابراین، همه ما در سفرهای فردی خود هستیم تا آن را بیاموزیم و به طور طبیعی و با اطمینان ارتباط برقرار کنیم.

It should never be about who speaks the best.  

هرگز نباید در مورد این باشد که چه کسی بهتر صحبت می کند.

Toxic competitiveness will always happen 

رقابت سمی همیشه

to us at any stage in our lives. Comparing  ourselves to others is part of human nature.  

در هر مرحله از زندگی برای ما اتفاق می افتد. مقایسه خودمان با دیگران بخشی از طبیعت انسان است.

And on the journey to learn English, or learning  anything at all, you will definitely run into it.

و در سفر برای یادگیری زبان انگلیسی، یا یادگیری هر چیزی، قطعاً با آن برخورد خواهید کرد.

So, what happened to Pep? As often happens in our  stories, he had to go through the deepest point  

خب، چه اتفاقی برای پپ افتاد؟ همانطور که اغلب در داستان‌های ما اتفاق می‌افتد ، او مجبور شد از عمیق‌ترین نقطه‌ای

in his career to realize that one of the most  important aspects of our lives is communication.  

در حرفه‌اش عبور کند تا متوجه شود که یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی ما ارتباط است.

It affects our daily routines. It affects our  moods, and more often than not, can help us  

روال روزانه ما را تحت تاثیر قرار می دهد. این روی خلق و خوی ما تأثیر می‌گذارد و بیشتر اوقات می‌تواند به ما کمک کند

change and deepen our perspectives.

دیدگاه‌هایمان را تغییر داده و عمیق‌تر کنیم.

So, you're like,  again, just trying to please other people because...  

بنابراین، شما دوباره سعی می‌کنید دیگران را

why do we want to assume a different identity?  It's not that it's like this deep desire, it's  

راضی نگه دارید زیرا... چرا می‌خواهیم هویت متفاوتی در نظر بگیریم؟ نه این است که مانند این آرزوی عمیق است،

not that it would be, you know, our deepest passion  or fulfilling our dream. Ultimately it's to fit in.  

نه این است که می‌دانید، عمیق‌ترین اشتیاق ما یا تحقق رویای ما باشد. در نهایت این برای جا افتادن است.

Right? To not experience bias and prejudice.

درست است؟ برای اینکه سوگیری و تعصب را تجربه نکنید.

So, uh, I  think that, if we want to be complete we have  

بنابراین، اوه، من فکر می‌کنم که اگر می‌خواهیم کامل باشیم، باید

to come to peace with who we are, how we sound. And that is the secret for real freedom, the way I see it.  

با این که هستیم، چگونه به نظر می‌رسیم، صلح کنیم. و این راز آزادی واقعی است که من آن را می بینم.

Pep started reading the comments  again. And taking the criticism as an opportunity  

پپ دوباره شروع به خواندن نظرات کرد. و انتقاد را به عنوان فرصتی

to improve himself by taking healthy actions,  instead of comparing himself to others and  

برای بهبود خود با انجام اقدامات سالم، به جای مقایسه خود با دیگران و

trying to have his journey be and feel unnatural  to what he actually needed.

تلاش برای غیرطبیعی بودن سفر و احساس غیرطبیعی بودن خود با انجام اقدامات سالم در نظر بگیرید.

Competition can bring us great motivation. 

رقابت می تواند انگیزه زیادی برای ما به ارمغان بیاورد.

It can be a huge drive for us  to move forward.

این می تواند انگیزه بزرگی برای ما باشد تا به جلو برویم.

But it can also be painful if you 

do it in the way that Pep did.

اما اگر به روشی که پپ انجام داد، می‌تواند دردناک باشد.

I'm still figuring out how I can fit competition into my own life in a healthy way.

من هنوز در حال کشف کردن هستم که چگونه می توانم رقابت را به روشی سالم در زندگی خود جای دهم.

I know for one, I feel better  competing with myself, beating my own personal best, 

می‌دانم، من در رقابت با خودم، شکست دادن بهترین‌های شخصی خودم، بهتر

than trying to compete with others.

از تلاش برای رقابت با دیگران احساس بهتری دارم.

How about you?

در مورد شما چطور؟

What role does competition play in your life? 

رقابت چه نقشی در زندگی شما دارد؟

And how does it make you feel?

و چه حسی به شما دست می دهد؟

It doesn't matter  what environment I'm in. If I'm confident in my  

فرقی نمی‌کند در چه محیطی هستم. اگر به

abilities, I'm okay. And I also still have the  idea of... I want everybody to succeed.

توانایی‌هایم اطمینان داشته باشم، مشکلی ندارم. و همچنین هنوز این ایده را دارم که... می‌خواهم همه موفق شوند.

It's not  a competition like I'm going to be better than  anybody else, no.

این رقابتی نیست که من بهتر از هر کس دیگری باشم، نه.

A lot of our competitive sides are actually driven by a deeper need for perfectionism.

بسیاری از طرف‌های رقابتی ما در واقع ناشی از نیاز عمیق‌تر به کمال‌گرایی هستند.

So if you feel like you have ever struggled from  

بنابراین اگر احساس می‌کنید که تا به حال با کمال‌گرایی مبارزه کرده‌اید

perfectionism, then I highly recommend that  next you watch this lesson.

، به شدت توصیه می‌کنم که در ادامه این درس را تماشا کنید.

Let's check out a clip from that.

بیایید یک کلیپی از آن را بررسی کنیم.

So, the connection not perfection. The way I connect to that is I never want our  

بنابراین، ارتباط کمال نیست. روشی که من با آن ارتباط برقرار می‌کنم این است که هرگز نمی‌خواهم یادگیرندگان ما این

learners to feel that, right? I never want language  to get in the way of human connection.

احساس را داشته باشند، درست است؟ من هرگز نمی‌خواهم زبان مانع ارتباط انسانی شود.

That's what that's all about. It should always be the number  one goal. Is to maintain the connection,  

این چیزی است که همه چیز در مورد آن است. همیشه باید هدف شماره یک باشد. برای حفظ ارتباط است،

so if you make a mistake don't drop your eye contact, 

بنابراین اگر اشتباه کردید، تماس چشمی خود را رها

don't feel embarrassed, don't move away.

نکنید، احساس خجالت نکشید، دور نشوید.

Look at the person in the eye and keep the connection  going. It's up to you at that moment whether  

به چشمان شخص نگاه کنید و ارتباط را ادامه دهید. در آن لحظه به شما بستگی دارد که آیا

you lose the connection or you keep it, right? So  we have a lot more control than we think we do.

اتصال را از دست بدهید یا آن را حفظ کنید، درست است؟ بنابراین  خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنیم کنترل داریم.