Learn English Vocabulary Daily #15.1 — British English Podcast

Hello, and welcome to the English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 15, Day 1 of Your English Five A

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 15, Day 1 of Your English Five A

Day, a series that aims to increase your active vocabulary by five pieces every

Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان فعال شما در هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's start today's list with a noun, and it is terminal, terminal.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک اسم شروع کنیم، و آن ترمینال، ترمینال است.

We spell this T E R M I N A L.

ما این TERMINA L.

Terminal, terminal.

ترمینال، ترمینال را می نویسیم.

Now a terminal is an area or a building at a station, airport, or port that's

اکنون ترمینال منطقه یا ساختمانی در ایستگاه، فرودگاه یا بندر است که

used by passengers who are leaving or arriving by train, aeroplane, or ship.

توسط مسافرانی که با قطار، هواپیما یا کشتی در حال خروج یا رسیدن هستند از آن استفاده می‌کنند.

So, if you've ever taken a flight somewhere, then you

بنابراین، اگر تا به حال در جایی پرواز کرده اید،

will have been in a terminal.

در ترمینال بوده اید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Make sure you tell the taxi driver which terminal you need to go to.

"حتما به راننده تاکسی بگویید که باید به کدام ترمینال بروید.

Last time I went to Heathrow, they took me into the wrong one.

آخرین باری که به هیترو رفتم، آنها مرا به ترمینال اشتباهی بردند.

I nearly missed my flight!"

تقریباً پروازم را از دست دادم!"

In big terminals, you'll find there are places to shop, places to eat,

در ترمینال‌های بزرگ، مکان‌هایی برای خرید، مکان‌هایی برای غذا خوردن،

places to drink, and hopefully relax before you have to travel.

مکان‌هایی برای نوشیدن و امیدواریم قبل از سفر، استراحت کنید.

Whenever I've left from a London airport, when I've left the country, I,

هر زمان که از فرودگاه لندن خارج شده‌ام، وقتی کشور را ترک کرده‌ام،

in most cases, have enjoyed my time in the terminal, you know, buying little

در بیشتر موارد از وقتم در ترمینال لذت برده‌ام، می‌دانید، خرید

trinkets for your entertainment on the flight, puzzle books, buying some snacks.

خرده‌ریزه‌های کوچک برای سرگرمی شما در پرواز، کتاب‌های پازل، خرید تعدادی تنقلات، خوراک مختصر.

I always like to load up with food because if it's a long

من همیشه دوست دارم غذا را بار کنم زیرا اگر

flight, I tend to be hungry.

پرواز طولانی باشد، گرسنه می شوم.

I don't like to leave myself with nothing.

من دوست ندارم خودم را با هیچ چیز رها کنم.

I'm a control freak and like to have something with me.

من آدم کنترلی هستم و دوست دارم چیزی با خودم داشته باشم.

And also there are often restaurants and things that you can sit down

و همچنین اغلب رستوران ها و چیزهایی وجود دارد که می توانید

and have a fun meal with your family or your friends and just indulge in

در کنار خانواده یا دوستان خود بنشینید و یک غذای سرگرم کننده داشته باشید و فقط در

the excitement of the upcoming trip.

هیجان سفر آتی غرق شوید.

It's not so nice when the terminal is jam-packed with people though.

با این حال، وقتی ترمینال مملو از مردم است، چندان خوب نیست.

I have experienced that as well.

من هم آن را تجربه کرده ام.

When you can't move because there are so many people, you have to queue up for

وقتی نمی توانید به دلیل تعداد زیاد افراد حرکت کنید، باید

20 minutes just to buy your sandwich and queue for the toilets and everything.

20 دقیقه صف بکشید تا ساندویچ خود را بخرید و در صف توالت و همه چیز قرار بگیرید.

That's a bit of a nightmare.

این کمی کابوس است.

Anyway, let's move on to our next word.

به هر حال بریم سر حرف بعدی.

This is another noun and it is conveyor belt, conveyor belt.

این یک اسم دیگر است و تسمه نقاله، تسمه نقاله است.

Have you spotted the theme for today?

آیا تم امروز را تشخیص داده اید؟

Conveyor belt is spelled C O N V E Y O R, conveyor.

نوار نقاله به صورت CONVEYOR، نوار نقاله نوشته می شود.

Belt, B E L T conveyor belt.

تسمه، تسمه نقاله BELT.

The conveyor belt is that continuously moving strip or

تسمه نقاله آن نوار یا سطح متحرکی است

surface that's used for transporting objects from one place to another.

که برای انتقال اجسام از یک مکان به مکان دیگر استفاده می شود.

So, for example, in the airport, the conveyor belt is where you would put

بنابراین، برای مثال، در فرودگاه، تسمه نقاله جایی است که

your luggage and then it just moves away from you and gets taken through a little

چمدان‌های خود را می‌گذارید و سپس از شما دور می‌شود و از طریق یک پورتال مخفی کوچک منتقل می‌شود

secret portal and ends up on the plane and hopefully will end up at your destination.

و به هواپیما ختم می‌شود و امیدواریم به مقصد شما ختم شود.

And when you have arrived at your destination, you stand at the

و هنگامی که به مقصد خود رسیدید، پشت

conveyor belt, waiting, watching all these different pieces of luggage

تسمه نقاله ایستاده اید، منتظر می مانید، و به تماشای همه این قطعات مختلف چمدان

go by, waiting to spot yours.

می نشینید و منتظر هستید که چمدان شما را ببیند.

And then it's a mad dash to grab your luggage and haul it off the conveyor belt.

و سپس گرفتن چمدان و بیرون آوردن آن از روی تسمه نقاله، کار دیوانه کننده ای است.

I think when you're a kid.

فکر میکنم وقتی بچه هستی

It's always quite exciting seeing that conveyor belt.

دیدن آن تسمه نقاله همیشه بسیار هیجان انگیز است.

The idea of jumping onto it and being transported is quite tempting.

ایده پریدن روی آن و حمل و نقل بسیار وسوسه انگیز است.

When I was there with my two sons recently, I had to hold

وقتی اخیراً با دو پسرم آنجا بودم، مجبور شدم

them back because they were like,

جلوی آنها را بگیرم زیرا آنها می گفتند:

"Oh, it's a ride!"

"اوه، این یک سواری است!"

I'm like,

"No, don't, don't get on the conveyor belt.

من می گویم: "نه، نکن، سوار تسمه نقاله نشو.

I might lose you."

ممکن است تو را از دست بدهم."

And that would be terrible.

و این وحشتناک خواهد بود.

Okay, so terminal and conveyor belt.

خوب، پس ترمینال و تسمه نقاله.

Let's move on to our next phrase.

بیایید به عبارت بعدی خود برویم.

This is an idiom and it is butterflies in your stomach.

این یک اصطلاح است و پروانه ای در شکم شماست.

Butterflies in your stomach.

پروانه ها در شکم شما

Butterflies spelled B U T T E R F L I E S, butterflies.

املای پروانه ها BUTT ERFLIES، پروانه ها.

In your stomach, S T O M A C H, stomach.

در معده، معده، معده.

Butterflies in your stomach.

پروانه ها در شکم شما

Can you imagine actually having physical butterflies fluttering

آیا می توانید تصور کنید که پروانه های فیزیکی

around inside your stomach?

در داخل شکم شما بال می زنند؟

That would feel very unusual, wouldn't it?

این بسیار غیرعادی به نظر می رسد، اینطور نیست؟

So, this idiom, to have butterflies in your stomach, is something you say when

بنابراین، این اصطلاح، داشتن پروانه در معده، چیزی است که وقتی در مورد چیزی بسیار عصبی یا ترسیده اید، می گویید

you feel very nervous or frightened about something, where you get that

، جایی که آن احساس بال زدن را در شکم خود

fluttering feeling in your stomach.

احساس می کنید .

Here's an example,

این یک مثال است،

"I always get butterflies in my stomach the night before I fly!

"من همیشه شب قبل از پرواز در شکمم پروانه می زند!

You'd think I'd be used to it after all these years."

فکر می کنید بعد از این همه سال به آن عادت کرده ام."

Now, when was the last time that you had butterflies in your stomach?

حالا آخرین باری که در شکم خود پروانه داشتید کی بود؟

As an old actress, I say old, not old in age, but in the past I was an

من به عنوان یک بازیگر قدیمی می گویم پیر، سن و سالی نداشتم، اما در گذشته من بودم

actress, I used to suffer with severe butterflies in my stomach before

خانم بازیگر، من قبل از اجرای اولین شب یک برنامه جدید

doing the first night of a new show.

از پروانه های شدید در شکمم رنج می بردم

So, when we hadn't yet shown the performance to anyone, it was a

. بنابراین، زمانی که هنوز اجرا را به کسی نشان نداده بودیم،

completely new performance; going out in front of that first audience always

اجرای کاملاً جدیدی بود. بیرون رفتن در مقابل آن مخاطب اول همیشه

gave me big butterflies in my stomach.

پروانه های بزرگی را در شکمم به همراه می آورد.

Next on our list is a verb and it is upgrade, to upgrade.

بعدی در لیست ما یک فعل است و ارتقاء، ارتقاء است.

We spell this U P G R A D E.

ما این UPGRAD E.

Upgrade.

ارتقاء را می نویسیم.

To upgrade is to give someone something of a better standard or something newer.

ارتقا دادن به این معناست که به کسی چیزی با استاندارد بهتر یا جدیدتر بدهید.

For example, a better seat on a plane would be an upgrade; or a better

به عنوان مثال، یک صندلی بهتر در هواپیما یک ارتقاء خواهد بود. یا یک اتاق بهتر

room in a hotel would be an upgrade.

در یک هتل یک ارتقاء خواهد بود.

Sometimes people are very lucky and they're just upgraded because they

گاهی اوقات افراد بسیار خوش شانس هستند و فقط به این دلیل ارتقا می یابند که

were in the right place at the right time, or because it was their birthday

در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفته اند یا به این دلیل که تولد آنها بود

and someone was feeling generous.

و شخصی احساس سخاوتمندی می کرد.

Saying,

"Do you know what, our best room is empty, so why don't we upgrade

گفتن:

"میدونی چیه، بهترین اتاق ما خالیه، پس چرا

you to the penthouse suite?"

تو رو به سوئیت پنت هاوس ارتقا نمیدیم؟"

Have you ever been upgraded like that?

تا حالا اینطوری ارتقا پیدا کردی؟

Have you ever stepped on a plane, going like economy class and then being

آیا تا به حال سوار هواپیما شده اید، مانند کلاس اکونومی رفته و سپس

upgraded to business class or first class?

به کلاس بیزینس یا فرست کلاس ارتقا یافته اید؟

Has that ever happened to you?

که تا به حال برای شما اتفاق افتاده؟

It's never happened to me.

هرگز برای من اتفاق نیفتاده است.

So, if any airlines are listening, any hotel chains, if I come and stay with

بنابراین، اگر شرکت‌های هواپیمایی، هتل‌های زنجیره‌ای به من گوش می‌دهند، اگر من بیایم و با

you or fly with you, then you're welcome to upgrade me to give me the experience.

شما بمانم یا با شما پرواز کنم، می‌توانید من را ارتقا دهید تا تجربه‌ای را به من بدهم.

But we also often upgrade our phones, upgrade equipment,

اما ما همچنین اغلب تلفن های خود را ارتقا می دهیم، تجهیزات را ارتقا می دهیم،

upgrade our bicycles or our cars.

دوچرخه یا اتومبیل خود را ارتقا می دهیم.

As time goes on, these mechanical and electrical

با گذشت زمان، این

devices usually need an upgrade.

دستگاه های مکانیکی و الکتریکی معمولاً نیاز به ارتقا دارند.

So, here's an example sentence,

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال آمده است،

"I've only ever been upgraded on a flight once, it was on my honeymoon and

"من تا به حال فقط یک بار در یک پرواز ارتقا یافته ام، آن در ماه عسل من بود و

I felt even more special than normal."

من حتی بیشتر از حد معمول احساس خاصی داشتم."

Last on our list for today is an adverb and it is diligently,

آخرین لیست ما برای امروز یک قید است و با کوشش،

diligently, diligently.

کوشا، کوشا است.

It's a little bit of a mouthful.

یه کم لقمه.

Let me spell this for you.

بگذارید این را برای شما املا کنم.

D I L I G E N T L Y.

DILIGENTL Y.

Diligently.

با پشتکار.

Diligently.

با پشتکار.

If you do something diligently, then you do it in a way that is

اگر کاری را با پشتکار انجام می دهید، پس آن را به گونه ای انجام می دهید که با

careful and uses a lot of effort.

دقت و تلاش زیادی انجام شود.

When I am filing my tax returns, I go through the numbers diligently.

زمانی که اظهارنامه مالیاتی خود را تسلیم می کنم، با دقت اعداد را بررسی می کنم.

One incorrectly placed decimal point could cost me a lot of money

یک نقطه اعشار که به درستی قرار نمی‌گیرد می‌تواند برای من هزینه زیادی داشته باشد

or get me into a lot of trouble.

یا من را به دردسر زیادی بیاندازد.

So, I go through my tax return diligently to make sure that

بنابراین، من به دقت اظهارنامه مالیاتی خود را بررسی می کنم تا مطمئن شوم که

everything is precise and correct.

همه چیز دقیق و درست است.

What do you do diligently?

با پشتکار چه می کنید؟

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"The flight attendant diligently checked that every passenger

"خدمت پرواز با جدیت بررسی کرد که

had their seatbelt fastened.

کمربند ایمنی هر مسافر بسته شده باشد.

As always, a few people had to be reminded."

مثل همیشه، به چند نفر باید یادآوری می شد."

Okay, that's our five.

خوب، این پنج نفر ما هستند.

So, let's do a quick recap.

بنابراین، بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the noun terminal, which is the area or building in

ما با اسم ترمینال شروع کردیم که منطقه یا ساختمانی در

a station, airport or port where passengers leave and arrive.

یک ایستگاه، فرودگاه یا بندر است که مسافران از آنجا خارج می شوند و می رسند.

Then we moved on to another noun, conveyor belt, which is the continuously moving

سپس به سراغ اسم دیگری رفتیم، تسمه نقاله، که نواری است که به طور پیوسته در حال حرکت است

strip that carries objects from one place to another in an airport, it's our

که اجسام را از یک مکان به مکان دیگر در فرودگاه حمل می کند، این

baggage that goes on the conveyor belt.

چمدان ما است که روی تسمه نقاله می رود.

Then we had the idiom butterflies in your stomach, which describes

سپس اصطلاح پروانه‌ها را در معده شما داشتیم، که

that very nervous feeling when we're frightened about something.

آن احساس بسیار عصبی را وقتی که از چیزی می‌ترسیم توصیف می‌کند.

Then we had the verb upgrade, which is to get something of a better standard

سپس فعل ارتقاء را داشتیم، یعنی دریافت چیزی با استاندارد بهتر

or newer than the previous thing.

یا جدیدتر از مورد قبلی.

Then we had the adverb diligently, which is to do something in a way that's

سپس قید سخت کوشی را داشتیم، یعنی انجام کاری به روشی که

very careful and uses a lot of effort.

بسیار دقیق است و تلاش زیادی می کند.

So, let's do this now for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را اکنون برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Terminal.

پایانه.

Terminal.

پایانه.

Conveyor belt.

تسمه نقاله.

Conveyor belt.

تسمه نقاله.

Butterflies in your stomach.

پروانه ها در شکم شما

Butterflies in your stomach.

پروانه ها در شکم شما

Upgrade.

ارتقا دهید.

Upgrade.

ارتقا دهید.

Diligently.

با پشتکار.

Diligently.

با پشتکار.

Very good.

خیلی خوب.

Now, if I arrive at the hotel and they tell me that I'm going to get

حالا اگر به هتل برسم و به من بگویند که قرار است

a bigger, better room than the one that I'd booked, what are they doing?

یک اتاق بزرگتر و بهتر از اتاقی که رزرو کرده بودم بگیرم ، آنها چه کار می کنند؟

What verb would I use here?

اینجا از چه فعل استفاده کنم؟

Upgrade.

ارتقا دهید.

Yes, they are upgrading me.

بله، آنها مرا ارتقا می دهند.

"Congratulations, Miss Tyrie, you have been upgraded."

"تبریک می‌گویم، خانم تایری، شما ارتقا یافته‌اید."

And if I'm about to get on a plane and I've got this nervous fluttering in

و اگر قرار است سوار هواپیما شوم و این لرزش عصبی در شکمم باشد

my stomach, what idiom could I use?

، از چه اصطلاحی می توانم استفاده کنم؟

Butterflies in my stomach.

پروانه در شکمم

Yes, I've got butterflies in my stomach.

بله، من در شکمم پروانه دارم.

And the area, the building in which I'm standing while I'm waiting

و منطقه، ساختمانی که در آن ایستاده ام، در حالی که منتظر

for my plane, is called what?

هواپیمای خود هستم، چه نام دارد؟

What noun would we use here?

در اینجا از چه اسمی استفاده می کنیم؟

Terminal.

پایانه.

I'm standing in the terminal, waiting for my flight with butterflies in my stomach.

من در ترمینال ایستاده ام و با پروانه هایی در شکمم منتظر پروازم هستم.

Now when I arrive at the other end, at my destination, I'm going

حالا وقتی به آن طرف، به مقصد رسیدم، می روم

to stand by this moving strip, hoping that my baggage comes out.

کنار این نوار متحرک بایستم، به این امید که چمدانم بیرون بیاید.

What's this moving strip called?

اسم این نوار متحرک چیست؟

Conveyor belt, conveyor belt.

تسمه نقاله، تسمه نقاله.

And when I take my baggage through security, they are going to check

و وقتی چمدان‌هایم را از طریق امنیت می‌برم، همه چیز را با دقت بررسی می‌کنند

everything in a way that's very careful and takes a lot of effort.

و تلاش زیادی می‌کنند.

What adverb could I use here?

از چه قید می توانم در اینجا استفاده کنم؟

Diligently, diligently.

با پشتکار، با پشتکار.

Fantastic, let's bring all of those words and phrases together in a little story.

فوق العاده است، بیایید همه آن کلمات و عبارات را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

When was the last time you went on an overseas holiday?

آخرین باری که به تعطیلات خارج از کشور رفتید کی بود؟

Did you fly?

پرواز کردی؟

Take the Eurotunnel?

یوروتونل را بگیرید؟

A ferry?

یک کشتی؟

Now, I love travelling, but as I've grown older, travelling doesn't seem to love me!

حالا، من عاشق سفر هستم، اما وقتی بزرگتر شدم، به نظر نمی رسد سفر مرا دوست داشته باشد!

Whereas I used to get all excited about catching a plane to some

در حالی که قبلاً برای گرفتن هواپیما به مقصدی عجیب و غریب، گرم و آفتابی هیجان زده بودم

exotic, hot and sunny destination, now I get butterflies in my stomach.

، اکنون پروانه هایی در شکمم دیده می شود.

It always happens the night before we're due to go.

همیشه شب قبل از رفتن ما اتفاق می افتد.

I spend two weeks packing diligently, ensuring we have clothes for every

من دو هفته را صرف چمدان‌های خود می‌کنم و مطمئن می‌شوم که لباس‌هایی برای هر

type of weather, just in case.

نوع آب‌وهوای در

I have passports in my bumbag, local currency in my purse, and the clothes

اختیار داریم . من گذرنامه در کیفم دارم، پول محلی در کیفم

set out ready for the morning.

دارم، و لباس آماده برای صبح.

I'm laying there trying to sleep as I know there's an early start to look forward

من آنجا دراز کشیده ام و سعی می کنم بخوابم، زیرا می دانم که یک شروع زودهنگام وجود دارد که منتظر

to, but I just can't get over the nerves.

آن هستم، اما نمی توانم بر اعصابم غلبه کنم.

I have to think positively.

باید مثبت فکر کنم.

I might get upgraded!

شاید ارتقا پیدا کنم!

Imagine arriving at the airport.

تصور کنید به فرودگاه رسیده اید.

Oh, make sure you go to the right terminal unlike me, when I once flew to Dubai from

اوه، مطمئن شوید که برخلاف من به ترمینال مناسب بروید، زمانی که من یک بار از

Heathrow and ended up at terminal 4 rather than 3, checking in, and being told you

هیترو به دبی پرواز کردم و به جای ترمینال 3 به ترمینال 4 رسیدم، چک این را انجام دادم و به من گفتند که شما

have been upgraded to business class!

به کلاس تجاری ارتقا یافته اید!

Result!

نتیجه!

All that's left to do now is put your suitcase on the conveyor belt and

اکنون تنها کاری که باید انجام دهید این است که چمدان خود را روی تسمه نقاله قرار دهید و

watch them being whisked away to meet you at your dream holiday location.

تماشا کنید که آنها را دور می زنند تا در محل تعطیلات رویایی شما ملاقات کنند.

Now, get to the business class lounge and enjoy a cocktail or

حالا، به سالن بیزینس کلاس بروید و از یک یا

two, you are on holiday after all!

دو کوکتل لذت ببرید، بالاخره در تعطیلات هستید!

And the cocktails help with the nerves.

و کوکتل ها به اعصاب کمک می کنند.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

If you did, then please leave it a rating or a view or a big fat like.

اگر این کار را کردید، لطفاً آن را یک رتبه یا یک نما یا یک لایک بزرگ بگذارید.

That would be greatly appreciated.

واقعا ممنون خواهم شد.

And until tomorrow, take very good care and goodbye.

و تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.