Learn English Vocabulary Daily #11.2 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name's Anna and you're listening to Week 11, Day 2 of Your English Five a

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 11, Day 2 of Your English Five a

Day, the series that aims to increase your vocabulary by 5 pieces every day

Day هستید، سریالی که قصد دارد دایره لغات شما را هر روز

of the week from Monday to Friday.

از دوشنبه تا جمعه 5 قطعه افزایش دهد.

So, let's kick off today's list.

بنابراین، بیایید لیست امروز را شروع کنیم.

We're starting with a noun.

ما با یک اسم شروع می کنیم.

It is curiosity, curiosity.

کنجکاوی است، کنجکاوی.

We spell this C U R I O S I T Y.

ما این را می نویسیم C U R I O S I T Y.

Curiosity.

کنجکاوی.

Curiosity.

کنجکاوی

Curiosity refers to an eager wish to know or learn about something.

کنجکاوی به تمایل مشتاقانه برای دانستن یا یادگیری چیزی اشاره دارد.

I always think of the phrase 'curiosity killed the cat'.

من همیشه به این جمله فکر می کنم که کنجکاوی گربه را کشت.

And as I have a new member of my family, a little kitten, I'm reminded

و از آنجایی که من یک عضو جدید از خانواده ام، یک بچه گربه کوچک دارم،

of that phrase regularly because he is a curious little creature.

مرتباً به یاد این عبارت می افتم زیرا او یک موجود کوچک کنجکاو است.

He sticks his nose into everything: every bag, every cupboard, every

دماغش را به همه چیز می‌چسباند: هر کیف، هر کمد، هر

drawer, every nook and cranny.

کشو، هر گوشه و کنار.

He's in there checking it out, wanting to know what's inside.

او در آنجا است و آن را بررسی می کند، می خواهد بداند داخل آن چیست.

He is a very curious little cat.

او یک گربه کوچک بسیار کنجکاو است.

He's eager to learn and to know more about the things he doesn't know.

او مشتاق یادگیری و دانستن بیشتر در مورد چیزهایی است که نمی داند.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"I'm burning with curiosity — which brother asked you

"من از کنجکاوی می سوزم - کدام برادر از شما خواسته است

to the dance on Saturday?"

تا شنبه رقصید؟"

Moving on to our next word.

به حرف بعدی خود می رویم.

It's a verb and it is immerse.

فعل است و غوطه ور است.

Immerse.

This is spelled I M M E R S E, immerse, immerse.

غوطه ور شدن. به

این می گویند I M M E R S E، غوطه ور کردن، غوطه ور شدن.

To immerse yourself in something is to become completely involved in that thing.

غرق شدن در چیزی به معنای درگیر شدن کامل در آن چیز است.

I often think of this verb with relation to water.

من اغلب به این فعل در رابطه با آب فکر می کنم.

If you immerse yourself in the water, it means that you get in so that you're

اگر خود را در آب غوطه ور کنید به این معنی است که وارد آب شده اید تا

completely surrounded by the water.

کاملاً توسط آب احاطه شوید.

If you immerse yourself into a project, then you get involved

اگر در پروژه ای غوطه ور شوید ،

in every aspect of the project.

در هر جنبه ای از پروژه درگیر می شوید.

You are completely interested, curious, and involved with everything.

شما کاملاً علاقه مند، کنجکاو و درگیر همه چیز هستید.

You immerse yourself in it.

شما خود را در آن غرق می کنید.

Here's an example.

در اینجا یک مثال است.

"Immersing myself in a good book helps me to forget the stresses

"غرق شدن در یک کتاب خوب به من کمک می کند تا استرس ها

and strains of daily life".

و فشارهای زندگی روزمره را فراموش کنم."

Next, we have an adjective and it is spontaneous, spontaneous.

بعد، ما یک صفت داریم و آن خود به خود، خود به خود است.

We spell this S P O N T A N E O U S.

ما این را S P O N T A N E O U S.

Spontaneous.

خود به خود می نویسیم.

If you describe something as spontaneous, then it means it happens or it's done

اگر چیزی را خود به خود توصیف کنید، به این معنی است که اتفاق می افتد یا

in a natural but often sudden way.

به روشی طبیعی اما اغلب ناگهانی انجام شده است.

Usually without planning and without being forced.

معمولا بدون برنامه ریزی و بدون اجبار.

It just happens quickly.

فقط به سرعت اتفاق می افتد.

So, for example, I might suddenly just start singing.

بنابراین، برای مثال، ممکن است ناگهان شروع به خواندن کنم.

In the past I very much did do this kind of thing.

در گذشته من خیلی این نوع کارها را انجام می دادم.

I behaved in this way.

من اینطوری رفتار کردم

I would just be walking down the street and then just be like

من فقط در خیابان راه می رفتم و بعد مثل

la la la la la la la la la la.

لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا می شدم.

Just start spontaneously singing.

فقط خود به خود شروع به آواز خواندن کنید.

So, I was previously a very spontaneous person and I would

بنابراین، من قبلاً فردی بسیار خودجوش بودم و

do things in a spontaneous way.

کارها را به صورت خودجوش انجام می دادم.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"Well, that was a spontaneous purchase.

"خب، این یک خرید خودجوش بود.

I've only gone and bought myself a new car, I haven't even

من فقط رفتم و برای خودم یک ماشین جدید خریدم، حتی

passed my driving test yet!"

هنوز امتحان رانندگی ام را ندادم!"

Next on the list is an idiom and it is break the bank.

بعدی در لیست یک اصطلاح است و شکستن بانک است.

Oh dear, break the bank.

اوه عزیزم بانک رو بشکن

We spell this B R E A K, break.

این را B R E A K می نویسیم، break.

The, T H E.

The, T H E.

Bank, B A N K.

Bank, B A N K.

If something breaks the bank, then you're saying that it cost

اگر چیزی باعث خرابی بانک شود، شما می گویید که هزینه آن

too much money, or it didn't.

خیلی زیاد است یا اینطور نبوده است.

Often we say,

اغلب ما می گوییم،

"You know, it's not going to break the bank."

"می دانید، بانک را خراب نمی کند."

Or,

"It didn't break the bank," meaning it won't cost too much money or

یا

«بانک را خراب نکرد»، به این معنی که هزینه زیادی نخواهد داشت یا

it didn't cost too much money.

هزینه زیادی نداشت.

Buying a cup of coffee every now and again when I go out and about

خریدن یک فنجان قهوه هرازگاهی وقتی بیرون می روم

is not going to break the bank.

به ضرر مالی نیست.

It's not going to be detrimental to my financial health.

این برای سلامت مالی من مضر نیست.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Come on, let her have the teddy.

"بیا، بگذار او عروسک را بخورد.

It's only £5, it won't break the bank."

فقط 5 پوند است، بانک را خراب نمی کند."

Last on our list for today is the phrasal verb stumble upon, stumble upon.

آخرین فعل در لیست امروز ما، فعل عبارتی stumble upon, stumble upon است.

This is spelled S T U M B L E, stumble.

این S T U M B L E نوشته شده است، تلو تلو خوردن.

Upon, U P O N.

پس از آن، U P O N.

If you stumble upon something, it means that you discover it by

اگر به چیزی برخورد کردید، به این معنی است که به طور تصادفی آن را کشف کردید،

chance, you find it by accident, or you meet someone by chance.

تصادفی آن را پیدا کردید، یا به طور تصادفی با کسی ملاقات کردید.

You haven't planned it or you weren't seeking this thing, you just find it.

شما آن را برنامه ریزی نکرده اید یا به دنبال این چیز نبودید، فقط آن را پیدا می کنید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"I stumbled upon the most amazing backstreet restaurant in Thailand.

"به طور تصادفی به شگفت انگیزترین رستوران پشت خیابانی در تایلند برخوردم.

It didn't look like much from the outside but the food was delicious."

از بیرون خیلی به نظر نمی رسید اما غذا خوشمزه بود."

Brilliant.

درخشان

That's today's five.

این پنج امروز است.

Let's recap.

بیایید خلاصه کنیم.

We started with the noun curiosity, which is a willingness and eagerness

ما با اسم کنجکاوی شروع کردیم که تمایل و اشتیاق

to learn more about something.

برای یادگیری بیشتر در مورد چیزی است.

Then we had the verb immerse, which is to become completely involved in something.

سپس ما فعل immerse را داشتیم که به معنای درگیر شدن کامل در چیزی است.

We had the adjective spontaneous, where something happens naturally but in a

ما صفت خودبخودی را داشتیم، جایی که چیزی به طور طبیعی اما به

very sudden way without being planned.

شکلی بسیار ناگهانی و بدون برنامه ریزی اتفاق می افتد.

We had the idiom break the bank, meaning cost too much money.

ما اصطلاح break the bank را داشتیم، به این معنی که هزینه زیادی داشت.

Then we finished with the phrasal verb stumble upon, which is to

سپس با فعل اصطلاحی stumble upon که

discover something by chance.

به طور تصادفی چیزی را کشف می کنیم، کار را تمام کردیم.

Let's now do this for pronunciation purposes.

حالا بیایید این کار را برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Curiosity.

کنجکاوی

Curiosity.

کنجکاوی

Immerse.

غوطه ور شدن

Immerse.

غوطه ور شدن

Spontaneous.

خود جوش.

Spontaneous.

خود جوش.

Break the bank.

بانک را بشکن

Break the bank.

بانک را بشکن

Stumble upon.

تصادف کنید.

Stumble upon.

تصادف کنید.

Fantastic.

خارق العاده.

So what idiom would I use if I want to tell you that something's

بنابراین اگر بخواهم به شما بگویم که چیزی

not going to cost too much money?

هزینه زیادی ندارد، از چه اصطلاحی استفاده کنم؟

It's not going to break the bank.

قرار نیست بانک را خراب کند.

And how would I describe something that happened very naturally,

و چگونه می توانم چیزی را که خیلی طبیعی،

very suddenly, without planning?

خیلی ناگهانی و بدون برنامه ریزی اتفاق افتاده است، توصیف کنم؟

Spontaneous.

خود جوش.

And what's the noun that describes an eager wish to know more about something?

و اسمی که آرزوی مشتاق برای دانستن بیشتر در مورد چیزی را توصیف می کند چیست؟

Curiosity.

کنجکاوی

And what phrasal verb would I use if I'm talking about finding

و اگر در مورد یافتن

something completely by chance?

چیزی کاملاً تصادفی صحبت می کنم، از چه فعل عبارتی استفاده می کنم؟

Stumble upon.

تصادف کنید.

And what verb would I use to say that I've become completely involved in something?

و از چه فعل استفاده کنم تا بگویم کاملاً درگیر چیزی شده ام؟

Immerse.

غوطه ور شدن

Very good.

خیلی خوب.

Let's bring everything together now in a little story.

بیایید همه چیز را اکنون در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

I recently read this blog by a guy called Max, his ambition is to

من اخیراً این وبلاگ را توسط مردی به نام مکس خواندم، جاه طلبی او این است که

become a travel agent and writer.

یک آژانس مسافرتی و نویسنده شود.

Have a listen to this and tell me what you think to his first blog.

این را گوش کنید و نظر خود را در مورد اولین وبلاگ او به من بگویید.

Hi, I'm Max, a 23-year-old aspiring travel agent who loves to explore new places.

سلام، من مکس هستم، یک آژانس مسافرتی مشتاق 23 ساله که عاشق کاوش در مکان های جدید است.

I'm currently in Thailand, a country that offers a blend of

من در حال حاضر در تایلند هستم، کشوری که ترکیبی از

culture, nature, and adventure.

فرهنگ، طبیعت و ماجراجویی را ارائه می دهد.

I arrived in Bangkok, the bustling and lively capital, a week ago, and

من یک هفته پیش به بانکوک، پایتخت شلوغ و پر جنب و جوش رسیدم و

was immediately struck with curiosity.

بلافاصله کنجکاو شدم.

I visited the famous temples, palaces, and markets.

من از معابد، قصرها و بازارهای معروف دیدن کردم.

I also tried some delicious street food and watched a Muay Thai show.

من هم غذاهای خوشمزه خیابانی را امتحان کردم و یک نمایش موی تای را تماشا کردم.

The next day, I immersed myself in the Thai culture and history.

روز بعد، در فرهنگ و تاریخ تایلند غرق شدم. با

I took a train to Ayutthaya, the ancient city that was once

قطار به آیوتایا رفتم، شهر باستانی که زمانی

the seat of the Siamese kingdom.

مقر پادشاهی سیامی بود.

I marvelled at the ruins of the temples, statues, and monuments.

من از خرابه های معابد، مجسمه ها و بناهای تاریخی شگفت زده شدم.

On the third day, I was spontaneous and adventurous.

روز سوم، خودجوش و ماجراجو بودم.

I flew to Chiang Mai, the northern city that is surrounded

من به چیانگ مای پرواز کردم، شهر شمالی که

by mountains and forests.

توسط کوه ها و جنگل ها احاطه شده است.

I joined a trekking tour and visited some hill tribes, waterfalls, and hot springs.

من به یک تور پیاده روی پیوستم و از برخی قبیله های تپه، آبشارها و چشمه های آب گرم بازدید کردم.

I also rode an elephant and ziplined through the jungle.

من هم سوار فیل شدم و از جنگل عبور کردم.

On the last day, I splurged a little, but without breaking the bank.

روز آخر کمی ولخرجی کردم اما بدون اینکه پولی بریزد.

I stayed at a cosy guesthouse and enjoyed a relaxing massage.

من در یک مهمانخانه دنج اقامت کردم و از یک ماساژ آرامش بخش لذت بردم.

I also shopped for some souvenirs and bargained with the vendors.

سوغاتی هم خریدم و با فروشنده ها چانه زدم.

Throughout my trip, I stumbled upon many amazing and unexpected things.

در طول سفرم به اتفاقات شگفت انگیز و غیرمنتظره زیادی برخورد کردم.

I met some friendly and helpful locals, and even learned a

من با افراد محلی دوستانه و مفید آشنا شدم و حتی

few Thai words and phrases.

چند کلمه و عبارات تایلندی را یاد گرفتم.

Overall, Thailand was a wonderful and unforgettable experience that I highly

به طور کلی، تایلند یک تجربه فوق العاده و فراموش نشدنی بود که من آن را

recommend to anyone who loves to travel.

به همه کسانی که عاشق سفر هستند توصیه می کنم.

It has something for everyone, whether you're looking for

این چیزی برای همه دارد، چه به دنبال

culture, nature, or adventure.

فرهنگ، طبیعت یا ماجراجویی باشید.

I hope you enjoyed reading my blog and stay tuned for my next destination.

امیدوارم از خواندن وبلاگ من لذت برده باشید و منتظر مقصد بعدی من باشید.

Until then, happy travels.

تا اون موقع سفر خوش.

So, what do you think?

خب چی فکر می کنی؟

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

Until tomorrow, take care and goodbye.

تا فردا مواظب باش و خداحافظ.