English Addict #214 - LIVE Chat + Learning - Sunday 18th September 2022

Mm. Here we go.

مم در اینجا ما می رویم.

We are back once more with another live

ما یک بار دیگر با یک پخش

English stream for those who love the English language.

زنده انگلیسی دیگر برای کسانی که عاشق زبان انگلیسی هستند، برگشتیم.

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

You've come to the right place because this is all about English.

شما به جای درستی آمده اید زیرا همه چیز در مورد انگلیسی است.

In fact, this is English. Addict.

در واقع این انگلیسی است. معتاد.

Coming to you live from the birthplace

آمدن به شما زندگی می کنند از

of the English language, which just happens to be.

زادگاه زبان انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness, it's England.

خدای من، اینجا انگلیس است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you all feeling happy.

امیدوارم همگی احساس خوشبختی کنید

I hope this morning when you open your eyes.

امیدوارم امروز صبح که چشماتو باز کنی

I hope you were smiling and looking forward

امیدوارم لبخند زده باشید و

to another day of this.

منتظر یک روز دیگر از این باشید.

This strange and sometimes

این چیز عجیب و گاهی

bewildering thing called life.

گیج کننده به نام زندگی.

Here we go, then.

پس ما اینجا می رویم.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I am Duncan. Some people call me Duncan.

من دانکن هستم برخی به من دانکن می گویند.

Some people call me other words that I can't say at the moment.

برخی به من کلمات دیگری می گویند که در حال حاضر نمی توانم بگویم.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

I like the English language.

من زبان انگلیسی را دوست دارم.

And I have a feeling the reason why you are here

و من احساس می کنم دلیل اینکه امروز اینجا هستید این

today is because you like English as well.

است که انگلیسی را نیز دوست دارید.

So that's the introduction over with very quickly.

بنابراین این مقدمه خیلی سریع تمام شد.

I am not going to pretend that

من قصد ندارم وانمود کنم که

right now things are weird, especially here in the UK.

در حال حاضر همه چیز عجیب است، به خصوص اینجا در بریتانیا.

If you are not living in the UK, you might find all of this rather strange.

اگر در بریتانیا زندگی نمی کنید ، ممکن است همه اینها برایتان عجیب باشد.

Everything that's going on at the moment here in the UK.

همه چیزهایی که در حال حاضر اینجا در بریتانیا می گذرد.

However, if you are here in the UK,

با این حال، اگر اینجا در بریتانیا

you will know that things have been

باشید، می‌دانید که در

rather strange over the past few days.

چند روز گذشته همه چیز نسبتاً عجیب بوده است.

Unusual.

غیر معمول.

Some people have said historic.

برخی گفته اند تاریخی است.

Something that is historic.

چیزی که تاریخی است.

Something that lots of people will remember for the rest of their lives.

چیزی که بسیاری از مردم تا پایان عمر به یاد خواهند داشت.

Maybe something they've never seen before,

شاید چیزی که قبلا هرگز ندیده باشند،

something unique, a thing that happens

چیزی منحصر به فرد، اتفاقی

that people have never experienced.

که مردم هرگز آن را تجربه نکرده اند.

A lot of that has been happening this week.

بسیاری از این اتفاقات در این هفته رخ داده است.

And before I go any further, can I say thank you very much?

و قبل از اینکه جلوتر بروم، می توانم از شما تشکر کنم؟

Thank you to everyone who has sent

از همه کسانی که

messages of condolence for Mr.

برای

Steve's mother, who we sadly lost last week.

مادر آقای استیو که هفته گذشته متأسفانه از دست دادیم، پیام تسلیت ارسال کردند.

She passed away last weekend.

او آخر هفته گذشته درگذشت.

Steve and myself were very upset.

من و استیو خیلی ناراحت بودیم.

However, we were also uplifted by all of your lovely messages.

با این حال، ما نیز از همه پیام های دوست داشتنی شما خوشحال شدیم.

We received lots of cards as well through the post.

ما کارت های زیادی را نیز از طریق پست دریافت کردیم.

And I think Steve might be showing

و من فکر می کنم که استیو ممکن است

some of the beautiful cards that were sent to him as well.

برخی از کارت های زیبایی را که برای او ارسال شده بود را نیز نشان دهد.

It might seem strange to some people

ممکن است برای برخی افراد عجیب به نظر برسد

that you will receive

که

cards, greeting cards after a person dies.

پس از مرگ شخصی کارت، کارت تبریک دریافت می کنید.

But it does happen quite often here in the UK

اما در اینجا در بریتانیا اغلب اتفاق

it is very common to send a condolence card.

می افتد که ارسال کارت تسلیت بسیار رایج است.

You show your feelings towards someone

شما احساسات خود را نسبت به کسی نشان می دهید

who has suffered a tragedy of some sort.

که به نوعی دچار یک تراژدی شده است.

We often use the word condolence.

ما اغلب از کلمه تسلیت استفاده می کنیم.

So thank you very much.

خوب، خیلی ممنون.

It's been a how would I describe the past week?

هفته گذشته را چگونه توصیف کنم؟

Difficult,

دشوار،

but also in a strange way.

اما به طرز عجیبی.

And this is something that I've been surprised by this week

و این چیزی است که در این هفته از آن متعجب شدم

how how things, thoughts, memories

که چگونه چیزها، افکار، خاطرات

can come back to you, maybe things you forgot about, maybe things that you haven't

می توانند به شما برگردند، شاید چیزهایی که فراموش کرده اید، شاید چیزهایی که

really thought much about.

واقعاً زیاد به آنها فکر نکرده اید.

They suddenly come back and they seem fresh and vivid in your mind?

آنها ناگهان برمی گردند و در ذهن شما تازه و زنده به نظر می رسند؟

Not necessarily bad memories.

نه لزوما خاطرات بد.

Quite often they are good memories.

اغلب آنها خاطرات خوبی هستند.

Nice memories, happy memories.

خاطرات خوب، خاطرات شاد.

So that is what we are talking about today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

For a short time, Mr.

برای مدت کوتاهی آقای

Steve will be with us.

استیو با ما خواهد بود.

We will see what happens with Steve today.

ما امروز خواهیم دید که با استیو چه اتفاقی می افتد.

He is much better, but we have had a few moments.

او خیلی بهتر است، اما ما چند لحظه داشتیم.

I'm going to be honest with you.

من قصد دارم با شما صادق باشم.

It's not been easy.

آسان نبوده است.

I suppose, when you think of all of the things that happen in your life

فکر می کنم وقتی به همه چیزهایی که در زندگی شما اتفاق می افتد فکر می کنید

that are seen as bad.

که بد به نظر می رسند.

I suppose the death of a loved one

فکر می کنم مرگ یکی از عزیزان

or a close relative is at the top.

یا یکی از بستگان نزدیک در اوج باشد.

In fact, that's what most people say.

در واقع، این چیزی است که اکثر مردم می گویند.

It is the most stressful thing to go through.

این پر استرس ترین چیزی است که باید از آن عبور کرد.

So as you can probably imagine, the last few days have been stressful.

بنابراین همانطور که احتمالاً می توانید تصور کنید ، چند روز گذشته استرس زا بوده است.

And let's not forget

و بیایید

the timing

of all of these things, the both of these events,

زمان همه این موارد را فراموش نکنیم، هر دوی این رویدادها، که

one of which affects us personally,

یکی از آنها شخصاً ما را تحت تأثیر قرار می دهد

and the other that has affected many people around the country.

و دیگری که بر بسیاری از مردم در سراسر کشور تأثیر گذاشته است.

Both of those things happening at the same time.

هر دوی اینها همزمان اتفاق می افتد.

So I have to be honest with you, when I switch the TV on

بنابراین باید با شما صادق باشم، وقتی تلویزیون را روشن می‌کنم

and everyone is talking about the passing of the queen,

و همه در مورد درگذشت ملکه صحبت می‌کنند،

it is very hard not to also feel sad

خیلی سخت است

about everything that's happened over the past seven days.

که از تمام اتفاقاتی که در هفت روز گذشته افتاده است ناراحت نباشیم.

I am not trying to forget about it.

من سعی نمی کنم آن را فراموش کنم.

I am not trying to put it out of my mind.

من سعی نمی کنم آن را از ذهنم دور کنم.

But it does make it a little bit

اما حداقل آن را کمی

more difficult, to say the least.

دشوارتر می کند.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Once again, thank you very much for your lovely messages.

یک بار دیگر از پیام های زیبای شما بسیار سپاسگزارم.

We do appreciate them.

ما از آنها قدردانی می کنیم.

We have read them.

ما آنها را خوانده ایم.

I have to be honest, we haven't reacted to any of them.

باید صادقانه بگویم، ما به هیچ یک از آنها واکنشی نشان ندادیم.

There are no lights on them, but we have read them.

هیچ چراغی روی آنها نیست، اما ما آنها را خوانده ایم.

We haven't had time.

ما وقت نداشتیم

Unfortunately, as you can probably imagine, we've had other things to to think about.

متأسفانه، همانطور که احتمالاً می توانید تصور کنید، ما چیزهای دیگری برای فکر کردن داشته ایم.

Sadly,

متاسفانه

we are here together today.

امروز اینجا با هم هستیم

We are talking all about impact.

ما همه چیز در مورد تأثیر صحبت می کنیم.

Now, I thought this is a very interesting word to talk about.

حالا، فکر کردم این کلمه بسیار جالبی برای صحبت کردن است.

The word impact, the way something can affect you,

کلمه تأثیر، روشی که چیزی می‌تواند روی شما تأثیر بگذارد

the things it does affect you, and also,

، چیزهایی که روی شما تأثیر می‌گذارد، و همچنین

of course, the effect of that thing afterwards

، البته، تأثیر آن چیز پس از آن

can be described as the impact, the effect.

را می‌توان به عنوان تأثیر، تأثیر توصیف کرد.

So you can feel the impact of something

بنابراین می توانید تأثیر چیزی را احساس کنید

or something can have an impact.

یا چیزی می تواند تأثیر بگذارد.

So quite often you can describe these words as being both ways.

بنابراین اغلب شما می توانید این کلمات را به دو صورت توصیف کنید.

You can create an impact, you can cause an impact.

شما می توانید تأثیر ایجاد کنید، می توانید تأثیر ایجاد کنید.

You might also feel an impact as well physically

همچنین ممکن است از نظر فیزیکی و همچنین به صورت مجازی نیز تاثیری را احساس کنید

and also figuratively as well.

.

So in the literal sense we mean something

بنابراین در معنای لغوی، منظور ما چیزی است

that is actually happening, a physical thing.

که در واقع در حال وقوع است، یک چیز فیزیکی.

And of course in the figurative sense

و البته در معنای مجازی

we are using the word to describe another thing.

ما از این کلمه برای توصیف چیز دیگری استفاده می کنیم.

So it is not exactly happening,

بنابراین دقیقاً اتفاق نمی افتد،

it is not literal, it is happening figuratively.

تحت اللفظی نیست، به صورت مجازی اتفاق می افتد.

So something can

بنابراین چیزی می‌تواند

have a figure, active impact on you.

تأثیر فعالی روی شما داشته باشد.

And that's what we are talking about today.

و این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Nice to see so many people on the live chat.

خوشحالم که افراد زیادی را در چت زنده می بینم.

It is a strange one.

یکی عجیب است.

I'm not going to lie to you.

من قرار نیست به شما دروغ بگویم.

It has been a very strange few days.

چند روز خیلی عجیب گذشت.

Tomorrow of course we are having a day

البته فردا یک

of complete mourning

روز عزای کامل

tomorrow for the Queen of England, Queen Elizabeth.

برای ملکه انگلیس، ملکه الیزابت داریم.

The second I'm sure you know what has happened.

دومی من مطمئن هستم که می دانید چه اتفاقی افتاده است.

I'm sure you don't need me to explain any of that.

مطمئنم نیازی به توضیح هیچکدام از اینها ندارید.

Lots of people feeling sad.

بسیاری از مردم احساس غمگینی می کنند.

It's also very interesting to note how many people have come forward

همچنین بسیار جالب است که بدانید چند نفر

to express their

برای

what's the word?

بیان این کلمه آمده اند؟

I'm looking for opposition

من به دنبال مخالفت

to having a royal family.

با داشتن خانواده سلطنتی هستم.

So these sorts of events always bring a lot of emotion.

بنابراین این نوع رویدادها همیشه احساسات زیادی را به همراه دارند.

Some of that emotion is positive

بخشی از آن احساس مثبت است

and maybe some of that emotion is not so positive.

و شاید بخشی از آن احساس چندان مثبت نباشد.

So there are some people who are pushing

بنابراین عده ای هستند که در مورد داشتن یک خانواده سلطنتی یا سلطنت، اصرار دارند

or putting forward their opinion

یا نظر خود را مطرح می کنند

concerning having a royal family or a monarchy.

.

And of course, there are those who want to keep it,

و البته، کسانی هستند که می خواهند آن را حفظ کنند،

want to continue the tradition.

می خواهند سنت را ادامه دهند.

I suppose I can think of some some better words may be tradition.

فکر می کنم می توانم به برخی از کلمات بهتر فکر کنم که ممکن است سنت باشد.

The formality may be of having

تشریفات ممکن است داشتن

a royal family, having a monarchy.

یک خانواده سلطنتی، داشتن یک سلطنت باشد.

And you might be surprised there are still many countries around the world.

و ممکن است تعجب کنید که هنوز کشورهای زیادی در سراسر جهان وجود دارند.

I wonder if you can name any countries that have a monarchy.

من نمی دانم که آیا می توانید کشورهایی را که دارای سلطنت هستند نام ببرید.

Still they have a king or queen.

آنها هنوز یک پادشاه یا ملکه دارند.

So here

بنابراین اینجا

in the UK we have well, we had until a few days ago

در بریتانیا، ما خوب هستیم، تا چند روز پیش

we had the Queen, now we have the King.

ملکه را داشتیم، حالا پادشاه را داریم.

A lot of people getting used to saying that.

بسیاری از مردم به گفتن آن عادت کرده اند.

I know during the week I've heard many TV presenters,

می دانم که در طول هفته از مجریان تلویزیون زیادی شنیده ام،

many people on TV still saying

بسیاری از مردم هنوز در تلویزیون می گویند

Prince Charles, it's okay,

شاهزاده چارلز، اشکالی ندارد

they won't be going to the tower, they won't be arrested for doing that.

، آنها به برج نخواهند رفت، به خاطر انجام این کار دستگیر نخواهند شد.

But one or two people are still making that mistake.

اما یکی دو نفر هنوز این اشتباه را انجام می دهند.

Instead of saying King Charles, they are still saying Prince Charles.

به جای اینکه بگویند شاه چارلز، هنوز هم می گویند شاهزاده چارلز.

Of course, now he is the king, the king of England,

البته الان او پادشاه است، پادشاه انگلیس

and we have a new head of state.

و ما یک رئیس دولت جدید داریم.

The strange thing is, and sometimes these things do happen

نکته عجیب این است، و گاهی اوقات این چیزها

where two things seem to happen at the same time

در جایی اتفاق می‌افتند که به نظر می‌رسد دو چیز همزمان اتفاق می‌افتند

or they seem to collide.

یا به نظر می‌رسد که با هم برخورد می‌کنند.

We also have a new leader

ما همچنین یک رهبر

or a new prime minister, should I say, of the country as well.

جدید یا یک نخست وزیر جدید، باید بگویم، از کشور نیز داریم.

So this all happened literally at the same time

بنابراین همه اینها به معنای واقعی کلمه در یک زمان

over the same period of time.

در یک دوره زمانی مشابه اتفاق افتاد.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And it is lovely to have your company on a Sunday.

و دوست داشتنی است که در یکشنبه با شما همراه باشید.

Yes, it's Sunday, definitely.

بله حتما یکشنبه است

I just checked to make sure.

من فقط چک کردم تا مطمئن بشم

Thank you also for your messages concerning Mr.

همچنین از پیام های شما در مورد آقای

Steve and his new

استیو و آزادی جدید او

freedom from work.

از کار سپاسگزارم.

So Steve has officially

بنابراین استیو رسماً

he doesn't want to use the word retired, by the way.

نمی‌خواهد از کلمه بازنشسته استفاده کند.

He doesn't want to say retired.

نمی خواهد بگوید بازنشسته است.

He seems to think that that has a negative

به نظر می رسد او فکر می کند که این

connotation or meaning.

مفهوم یا معنای منفی دارد.

So Steve doesn't want to say he's retired, but he has stopped working.

بنابراین استیو نمی خواهد بگوید که بازنشسته شده است، اما کارش را متوقف کرده است.

He is taking

او در

a well-deserved rest from working.

حال استراحت شایسته از کار است.

Of course, he's been working for the past 40 years.

البته او در 40 سال گذشته کار می کند.

So if you've been working for 40 years, I think I think I have to be honest.

بنابراین اگر شما 40 سال کار کرده اید، فکر می کنم باید صادق باشم.

I think I think Steve definitely deserves a rest.

فکر می کنم استیو قطعاً سزاوار استراحت است.

A little lighter now and hello to the live chat.

اکنون کمی سبک تر و سلام به چت زنده.

Nice to see you all here as well on this rather weird day

خوشحالم که فردا در این روز نسبتاً عجیب، همه شما را اینجا می بینم

tomorrow, it is the queen's funeral

، مراسم تشییع جنازه ملکه در

taking place many places, many shops, many businesses.

بسیاری از مکان ها، بسیاری از مغازه ها، بسیاری از مشاغل برگزار می شود.

In fact, I would say virtually

در واقع، من می گویم تقریباً

every business,

همه مشاغل،

every shop,

هر مغازه،

everything tomorrow will be closed

همه چیز فردا در واقع بسته خواهد شد

in fact, I know all of the local shops here

، من همه مغازه های محلی اینجا را

where I live, they will all be closed tomorrow during the funeral

که در آن زندگی می کنم می شناسم، همه آنها فردا در هنگام تشییع جنازه بسته خواهند شد

and they will all reopen on Tuesday.

و همه آنها در روز سه شنبه بازگشایی خواهند شد.

So I think many businesses tomorrow will be closing as a mark of respect, a very interesting period of time.

بنابراین فکر می‌کنم بسیاری از کسب‌وکارها فردا به نشانه احترام بسته می‌شوند، یک دوره زمانی بسیار جالب.

I've never known anything like this.

من هرگز چنین چیزی را نمی دانستم.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

The last time I felt anything like this and let's be honest,

آخرین باری که چنین چیزی را احساس کردم و راستش را بخواهید،

it is a pretty historic thing.

این یک چیز بسیار تاریخی است.

I suppose the last time I felt this was when Princess

فکر می‌کنم آخرین باری که این احساس را داشتم زمانی بود که پرنسس

Diana was killed, certainly from the point of the queen dying. But

دایانا کشته شد، قطعاً از نقطه‌ای که ملکه در حال مرگ بود. اما علاوه

on top of that, we also have our own personal

بر آن، ما رویدادهای شخصی خود را

events as well.

نیز داریم.

As I've mentioned already.

همانطور که قبلاً اشاره کردم.

Hello to V Ties.

سلام به V Ties.

Congratulations, Vitus, you are first on today's live chat.

تبریک می گویم، Vitus، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

I will not give any applause today.

امروز هیچ تشویقی نمی کنم.

It seems a little

به نظر می رسد کمی

loud, a little boisterous, maybe.

بلند، کمی پر سر و صدا، شاید.

But congratulations, Vitus, for being first.

اما تبریک می گویم، ویتوس، برای اولین بودن.

We also have My Roots is here as well on the live chat.

ما همچنین My Roots اینجاست و همچنین در چت زنده.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Beatrice is here.

بئاتریس اینجاست

Thank you, Beatrice, for your lovely message during the week.

متشکرم، بئاتریس، برای پیام دوست داشتنی شما در طول هفته.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Also, Bruno is here.

همچنین برونو اینجاست.

Switzerland.

سوئیس.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

We have been talking over the past few days

ما در چند روز گذشته

about going away next year.

در مورد رفتن سال آینده صحبت کرده ایم.

We are definitely,

قطعاً،

definitely going to try and have a meet up

قطعاً تلاش خواهیم کرد و ملاقاتی

2023 will be the year that happens.

داشته باشیم که سال 2023 سالی خواهد بود که اتفاق می افتد.

Definitely we've decided that

قطعاً ما تصمیم گرفته ایم که

it is definitely going to happen.

قطعاً این اتفاق خواهد افتاد.

So we are going to try and arrange a little meet up

بنابراین ما سعی می‌کنیم کمی ملاقات کنیم

and that means myself, Mr.

و این یعنی من، آقای

Steve, and perhaps also you as well.

استیو، و شاید شما نیز.

We haven't decided where or when,

ما تصمیم نگرفته‌ایم که کجا یا چه زمانی،

although we do have a little idea

اگرچه ایده کوچکی

in the back of our minds, something that may or may not happen.

در پس ذهن خود داریم، چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد یا نشود.

But yes, we would like to arrange a special meet up.

اما بله، ما می خواهیم یک ملاقات ویژه ترتیب دهیم.

I know for a fact that Steve, his really excited

من به درستی می دانم که استیو، از

by the the

thought and the idea of meeting up next year

فکر و ایده ملاقات در سال آینده بسیار هیجان زده است،

so hopefully we will be able to do that next year.

بنابراین امیدوارم بتوانیم سال آینده این کار را انجام دهیم.

Hello, Maria.

سلام ماریا.

Hello also to Alba.

سلام به آلبا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Also Anna.

همچنین آنا.

Anna is back. Hello, Anna.

آنا برگشت. سلام آنا.

Nice to see you back here today.

خوشحالم که امروز دوباره شما را اینجا می بینم.

It's lovely to see you.

دیدنت لذت بخشه

Once more on the live chat on this Sunday, the 18th of September.

یک بار دیگر در چت زنده در این یکشنبه ، 18 سپتامبر.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

We also have

ما همچنین

Mika watching in Japan.

میکا را در ژاپن تماشا می کنیم.

I know that there is a large storm.

من می دانم که یک طوفان بزرگ وجود دارد.

I think maybe it's already arrived in the south of japan.

فکر می کنم شاید قبلاً به جنوب ژاپن رسیده باشد.

A large storm heading towards japan.

طوفان بزرگی که به سمت ژاپن می رود.

So i hope you stay safe, mika and everyone watching in japan.

بنابراین امیدوارم شما سالم بمانید، میکا و همه کسانی که در ژاپن تماشا می کنند.

Hello.

Also to sandra gonzalez is here today.

سلام.

همچنین ساندرا گونزالس امروز اینجاست.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

You are back with us.

تو با ما برگشتی

Thank you, Christina.

متشکرم کریستینا

Also we have AEDT.

همچنین ما AEDT داریم.

Hello Edith.

سلام ادیت

I haven't seen you for a while.

مدتیه که ندیدمت

It seems like a while since I've seen you eat it.

به نظر می رسد مدتی است که تو را دیده ام که آن را می خوری.

It's nice to have you back where you belong on the live chat

خوشحالم که شما را به جایی که به آن تعلق دارید برمی گردیم در چت زنده ای

we also have he is back, one of our most regular viewers.

که ما داریم او نیز بازگشته است، یکی از منظم ترین بینندگان ما.

You know who I'm talking about?

میدونی در مورد کی حرف میزنم؟

Luis Mendez is here once more today.

لوئیس مندز امروز یک بار دیگر اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Nice to see you back. Also, Claudia.

خوشحالم می بینم برگشتی. همچنین، کلودیا.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Once again, can I say thank you for your lovely message concerning Mister Steve's mother?

یک بار دیگر، می توانم از پیام دوست داشتنی شما در مورد مادر آقای استیو تشکر کنم؟

Very kind of you. Thank you for

لطف داری. بابت

all of the messages.

همه پیام ها ممنونم

And we are going to try to get through

و ما سعی می کنیم

today's livestream without getting too upset.

بدون ناراحتی زیاد از پخش زنده امروز عبور کنیم.

So we will see what happens because this is the first time

بنابراین ما خواهیم دید که چه اتفاقی می‌افتد، زیرا این اولین بار است

we've done anything live together

که

since last Sunday when I did my live stream

از یکشنبه گذشته که هفته گذشته پخش زنده‌ام را برای چند لحظه پخش زنده انجام دادیم، این اولین بار است که با

for just a few moments last week when I broke the news.

هم کاری زنده انجام می‌دهیم.

So we will see what happens.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We are we are testing the water.

ما داریم آب را آزمایش می کنیم.

It's a great expression in English.

این یک عبارت عالی در انگلیسی است.

If we test the water, we are making sure that something is okay.

اگر آب را آزمایش کنیم، مطمئن می شویم که چیزی درست است.

Maybe we are trying to do something.

شاید در حال تلاش برای انجام کاری هستیم.

Maybe we are just making sure that we can do it.

شاید ما فقط مطمئن هستیم که می توانیم آن را انجام دهیم.

So today we are testing the water

بنابراین امروز در حال آزمایش آب هستیم

to see if we can actually get through this live stream without breaking down.

تا ببینیم آیا واقعاً می‌توانیم از این پخش زنده بدون خرابی عبور کنیم.

Hello, Magdalena, nice to see you back also.

سلام، ماگدالنا، خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Hello, Ma.

سلام مامان

Ma, Ma.

مامان، مامان

Raul, thank you very much for your lovely message about Mr.

رائول، از پیام دوست داشتنی شما در مورد

Steve's mom.

مادر آقای استیو بسیار سپاسگزارم.

Yes, it has been a very difficult week.

بله، هفته بسیار سختی بود.

I'm not going to lie to you.

من قرار نیست به شما دروغ بگویم.

Alessandra is here as well.

الساندرا هم اینجاست.

We also have Autumn.

پاییز هم داریم

Hello, Autumn smartphone is here today.

سلام، گوشی هوشمند پاییزی امروز اینجاست.

Sweden, Denmark, Norway,

سوئد، دانمارک، نروژ،

Spain, Maine and Belgium.

اسپانیا، مین و بلژیک.

Royal Families.

خانواده های سلطنتی

Royal families, yes.

خانواده های سلطنتی، بله.

So there are many royal families, many monarchs around the world.

بنابراین بسیاری از خانواده های سلطنتی، بسیاری از پادشاهان در سراسر جهان وجود دارد.

So not just here.

پس نه فقط اینجا.

And of course, let's not forget Japan as well,

و البته، ژاپن را نیز فراموش نکنیم،

with the monarch there and also

با پادشاه آنجا و همچنین

in Japan, I'm sorry, Thailand as well.

در ژاپن، متاسفم، تایلند نیز.

Thailand also has a monarch and also very strict rules

تایلند همچنین دارای یک پادشاه و همچنین قوانین بسیار سختگیرانه

concerning the way in which people

در مورد

can talk about their monarch in Thailand.

نحوه صحبت مردم در مورد پادشاه خود در تایلند است.

I believe also there are very similar rules in Japan as well.

من معتقدم در ژاپن نیز قوانین بسیار مشابهی وجود دارد.

Perhaps Meka could tell me about that.

شاید مکا بتواند در این مورد به من بگوید.

Hello, Sandra.

سلام ساندرا

Once again, I was watching the news about the queen.

یک بار دیگر داشتم اخبار مربوط به ملکه را تماشا می کردم.

It is incredible.

آن باور نکردنی است.

It is an example for the world.

نمونه ای برای جهان است.

Yes, I suppose there is.

بله، من فکر می کنم وجود دارد.

Well, I suppose there are two different opinions at the moment about what is going on.

خب، من فکر می کنم در حال حاضر دو نظر متفاوت در مورد آنچه در حال وقوع است وجود دارد.

Some people are saying that everything that is happening is suitable

بعضی ها می گویند هر اتفاقی که می افتد

for someone who has been the

برای کسی که

the head of a country for 70 years.

70 سال رئیس یک کشور بوده مناسب است.

And there are other people who think that maybe it is going on for too long.

و افراد دیگری هم هستند که فکر می کنند شاید برای مدت طولانی ادامه داشته باشد.

Some people have been complaining that the television.

برخی از مردم از تلویزیون شکایت دارند.

Well, I must admit, when you turn the TV on, it has taken a while

خوب، باید اعتراف کنم، وقتی تلویزیون را روشن می کنید، مدتی طول کشیده است

for all of the news programmes to start talking about other things.

تا همه برنامه های خبری شروع به صحبت درباره چیزهای دیگر کنند.

So I must admit during the week it did appear that nothing was happening in the world.

بنابراین باید اعتراف کنم که در طول هفته به نظر می رسید که هیچ اتفاقی در دنیا نمی افتد.

So I suppose if some people wanted to find out

بنابراین تصور می‌کنم اگر عده‌ای می‌خواستند

information about other countries and what is happening in the world, and let's face it,

اطلاعاتی در مورد کشورهای دیگر و آنچه در جهان اتفاق می‌افتد را بیابند، و اجازه دهید با آن روبرو شویم،

there are a lot of things going on in the world at the moment,

در حال حاضر چیزهای زیادی در جهان در حال

most of them not particularly good.

وقوع است که اکثر آنها خوب نیستند.

So I can I can understand why some people might become annoyed

بنابراین می توانم بفهمم که چرا برخی از مردم ممکن است آزرده شوند

and say there is too much of it.

و بگویند که خیلی زیاد است.

It's too much.

خیلی زیاد است.

Some people are saying

بعضی ها

hello.

Also to Christine.

سلام می کنند.

همچنین به کریستین.

Tomorrow, I will watch the queen's funeral on TV.

فردا مراسم خاکسپاری ملکه را از تلویزیون تماشا خواهم کرد.

I was struck by the tradition of relatives guarding the coffin.

من از سنت نگهبانی بستگان از تابوت شگفت زده شدم .

I always like the story of the English monarchy.

من همیشه داستان سلطنت انگلیس را دوست دارم.

Well, let's not forget, before

خوب، فراموش نکنیم، قبل از اینکه

we start getting too romantic

about the English or British monarchy, we often think of the English monarchy.

در مورد سلطنت انگلیس یا بریتانیا رمانتیک شویم، اغلب به سلطنت انگلیس فکر می کنیم.

The British monarchy. It is a big subject, by the way,

سلطنت بریتانیا. اتفاقاً موضوع بزرگی است

and for some people may be a little controversial.

و برای برخی افراد ممکن است کمی بحث برانگیز باشد.

So I have to be careful what I'm saying.

پس باید مراقب حرفم باشم.

I don't want to start any fights or arguments today.

من امروز نمی خواهم هیچ دعوا یا بحثی را شروع کنم.

I want to keep it happy if we can.

من می خواهم آن را خوشحال نگه دارم اگر بتوانیم.

But yes, over history,

اما بله، در طول تاریخ

the monarch in this country, the king or queen?

، پادشاه در این کشور، پادشاه یا ملکه؟

Well, especially in the past.

خوب، به خصوص در گذشته.

Let's not let's not lie about it.

اجازه ندهیم در مورد آن دروغ نگوییم.

The British monarchy has been

هنری، سلطنت بریتانیا

a little brutal in the past,

در گذشته کمی وحشیانه عمل کرده است

Henry.

The eighth is probably the best example of that treachery,

.

هشتم احتمالاً بهترین نمونه از آن خیانت،

treason.

خیانت است.

Let's not forget about King Henry the eighth and his wives.

بیایید پادشاه هنری هشتم و همسرانش را فراموش نکنیم.

Hello. Also to Lan Fong.

سلام. همچنین به لان فونگ.

Hello to you.

Nice to see you here as well.

درود بر تو.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Nice to see so many people joining us.

خوشحالم که می بینم افراد زیادی به ما می پیوندند.

Hopefully, Mr.

امیدوارم آقای

Steve will be with us in a few moments.

استیو تا چند لحظه دیگر با ما باشد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Hello.

Also Unique Life Design is here as well.

سلام.

همچنین طراحی منحصر به فرد زندگی در اینجا نیز وجود دارد.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

We are looking at the subject of impact and that seems rather suitable to be honest.

ما به موضوع تأثیر نگاه می کنیم و صادقانه بگوییم که مناسب به نظر می رسد.

The impact, the feeling that something

تاثیر، احساسی که چیزی

can can give you or something

می تواند به شما بدهد یا چیزی

that can be left with you as a feeling.

که می تواند به عنوان یک احساس با شما باقی بماند.

We we will be looking at lots of words connected to that

ما کمی بعد به بسیاری از کلمات مرتبط با

a little bit later on.

آن خواهیم پرداخت.

Hello, Matt.

سلام مت.

Matt Lyndale

مت لیندل

says, Mr. Duncan, you have to be careful.

می گوید، آقای دانکن، شما باید مراقب باشید.

Please do not open a can of worms.

لطفا قوطی کرم را باز نکنید.

It's an expression we use in English.

این عبارتی است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم.

When you say something or bring up a certain subject

وقتی چیزی می گویید یا موضوع خاصی را مطرح می کنید

that causes many people to become angry or upset.

که باعث عصبانیت یا ناراحتی بسیاری از افراد می شود.

We can say that you have

می توانیم بگوییم که

opened a can of worms

یک قوطی کرم باز کرده اید

because everything comes out.

چون همه چیز بیرون می آید.

You can't control it.

شما نمی توانید آن را کنترل کنید.

You can't control what happens next.

شما نمی توانید اتفاقات بعدی را کنترل کنید.

So we often say that we often use that expression

بنابراین ما اغلب می گوییم که اغلب زمانی از این عبارت استفاده می کنیم

when a person has mentioned a subject

که شخصی به موضوعی

or maybe something that might cause many people to become angry or upset.

یا شاید چیزی اشاره کرده است که ممکن است باعث عصبانیت یا ناراحتی بسیاری از افراد شود.

Maybe you might create

شاید

a fight

or an argument by saying something.

با گفتن چیزی دعوا یا مشاجره ایجاد کنید.

So when we talk about things like politics or religion,

بنابراین وقتی در مورد مسائلی مانند سیاست یا مذهب صحبت می کنیم،

quite often we describe those subjects or the mentioning of those subjects

اغلب آن موضوعات یا ذکر آن موضوعات را

as opening a can of worms, because suddenly

به عنوان باز کردن یک قوطی کرم توصیف می کنیم، زیرا ناگهان

everyone wants to have their opinion.

همه می خواهند نظر خود را داشته باشند.

Everyone has something to say about it.

هر کس در مورد آن چیزی برای گفتن دارد.

Talking of saying things,

صحبت از گفتن چیزهایی شد

we have Mr. Steve coming in a few moments.

، چند لحظه دیگر آقای استیو می آید.

I hope he will be here.

امیدوارم او اینجا باشد.

Christina says All monarchies hide brutal events.

کریستینا می گوید همه سلطنت ها وقایع وحشیانه را پنهان می کنند.

You are right when we think of many countries

وقتی به بسیاری از کشورها فکر می کنیم

and again, I don't want to get too deep into this, but

، درست می گویید، من نمی خواهم خیلی به این موضوع وارد شوم، اما

many countries have their history.

بسیاری از کشورها تاریخ خود را دارند.

Some of their history is good.

برخی از تاریخ آنها خوب است.

Some of their history is not so good.

برخی از تاریخ آنها چندان خوب نیست.

A very hot topic at the moment here in the UK

موضوعی بسیار داغ در حال حاضر اینجا در بریتانیا

and also in certain parts of the world as well.

و همچنین در بخش‌های خاصی از جهان.

It is

so yes, Christina, you are right.

بله، کریستینا، حق با شماست.

But from a historical point of view,

اما از منظر تاریخی،

I always think it is interesting to know the history.

همیشه فکر می کنم دانستن تاریخ جالب است.

Thank you, Christine.

متشکرم کریستین

Well, I suppose another thing to mention when we talk about history,

خوب، من فکر می کنم وقتی در مورد تاریخ صحبت می کنیم، نکته دیگری را ذکر می کنم،

when we talk about historical moments or time from the past,

وقتی از لحظات تاریخی یا زمانی از گذشته صحبت می کنیم

you also have to remember

، همچنین باید به یاد داشته

how civilisation was during those times,

باشید که تمدن در آن زمان ها چگونه بوده است،

the education level, the way in which people explored

سطح تحصیلات، روشی که مردم در

the world around them was very different.

آن جهان را کشف کردند. اطراف آنها بسیار متفاوت بود.

So I always think whenever you talk about history,

بنابراین من همیشه فکر می‌کنم هر زمان که درباره تاریخ صحبت می‌کنید،

you also have to bear or think about other things as well,

باید چیزهای دیگری را نیز تحمل کنید یا به آن فکر کنید،

such as the attitudes of that time

مانند نگرش‌های آن زمان

or the way in which the world was run

یا نحوه اداره جهان

and the way in which people behaved as well

و نحوه رفتار مردم

during those particular periods.

در آن دوران. دوره های خاص

So I think it is worth mentioning.

بنابراین فکر می کنم قابل ذکر است.

Hello, Shubha Shubha

سلام، Shubha Shubha

Khatri, thank you very much for your super chat.

Khatri، از شما بسیار سپاسگزارم برای چت فوق العاده شما.

What a lovely surprise.

چه سورپرایز دوست داشتنی

Thank you very much. That's very kind of you.

بسیار از شما متشکرم. این خیلی از شما مهربان است.

I don't know what to say.

من نمی دانم چه بگویم.

It's not very often that I'm speechless,

خیلی وقت‌ها پیش نمی‌آید که من زبانم نمی‌آید،

but thank you very much for sending a lovely super chat today.

اما از شما برای ارسال یک سوپر چت دوست‌داشتنی امروز بسیار متشکرم .

That's very kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

We have something lovely to look at in a few moments.

ما یک چیز دوست داشتنی داریم که در چند لحظه به آن نگاه کنیم.

I had a nice surprise this week, which to be honest, was very welcome.

این هفته یک سورپرایز خوب داشتم که صادقانه بگویم، بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

I really did need a nice surprise this week

من واقعاً این هفته به یک سورپرایز خوب نیاز

and I will be showing something to you that I noticed out of my window.

داشتم و چیزی را که از پنجره متوجه شدم به شما نشان خواهم داد.

Something very lovely, something amazing.

چیزی بسیار دوست داشتنی، چیزی شگفت انگیز.

In fact, some lovely nature taking place right outside my window.

در واقع، طبیعتی دوست‌داشتنی درست بیرون پنجره من در حال وقوع است.

Coming up in a few moments, Mr.

تا چند لحظه دیگر، آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

He he's on his way.

او در راه است

I'm keeping my fingers crossed that Mr.

من انگشتان دستم را نگه می دارم که آقای

Steve will be with us in a few moments time.

استیو تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

So don't go away.

پس نرو

There he was.

او آنجا بود.

In fact, I can tell you now, Mr.

در واقع، اکنون می توانم به شما بگویم، آقای

Steve was doing that yesterday in the garden.

استیو دیروز در باغ این کار را انجام می داد.

He was cutting the grass, talking with Mr.

او داشت چمن ها را می برد و با آقای استیو صحبت می کرد

Steve. Yes, he is here.

. بله، او اینجاست.

He is about to appear inside your computer as if by magic, Mr.

او در حال ظاهر شدن در رایانه شما است که گویی با جادو، آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است.

Hmm. Here we go.

هوم در اینجا ما می رویم.

Hello. Hello, everyone.

سلام. سلام به همه

Hello, Mr.

سلام آقای

Duncan. Hello, Mr. Steve. How are you? How are you?

دانکن سلام آقای استیو. چطور هستید؟ چطور هستید؟

How am I? Well, let's not go into that.

چگونه هستم من؟ خوب، اجازه دهید وارد آن نشویم.

Well. Oh, Mr.

خوب. اوه

Duncan, it's a lovely day outside.

، آقای دانکن، بیرون روز خوبی است.

I've been out there in the garden.

من آنجا در باغ بوده ام.

I've been clearing up bits of wood for us to burn during the winter. Yes,

من تکه‌های چوب را پاک می‌کنم تا در زمستان بسوزیم. بله،

I've.

من دارم.

Well, yes, because we had some trees, some old bushes that were conifer

خوب، بله، چون ما چند درخت داشتیم، چند بوته قدیمی که پرچین مخروطیان بودند

hedge that had died and we had it chopped down.

که مرده بودند و آن را خرد کردیم.

And I've been chopping up the logs,

و من سیاهه‌ها را خرد می‌کردم،

trying to keep myself busy and distracted away from certain events.

سعی می‌کردم خودم را مشغول نگه دارم و حواسم را از رویدادهای خاص پرت کنم.

Well, what was going to say is we're actually using them

خوب، چیزی که قرار بود بگوییم این است که ما در واقع از آنها استفاده می کنیم

because the past two nights we've actually been lighting the fire.

زیرا در دو شب گذشته واقعاً آتش روشن کرده ایم.

It is officially getting cold.

رسما داره سرد میشه

It is.

این است.

Last night wasn't too bad, but it went below 20 degrees in the house,

دیشب خیلی بد نبود، اما دمای هوا در خانه به زیر 20 درجه رسید،

which feels cold, so which is a bit on the chilly side

که احساس سردی می‌کند، بنابراین

when you've been used to sort of 33

وقتی به 33 یا بیشتر عادت کرده‌اید، کمی سرد است

or more.

.

So yeah, it was a time to

پس بله، زمان

light the fire and think about Autumn

روشن کردن آتش و فکر کردن در مورد پاییز

and all those things associated with when to prepare.

و همه چیزهایی که مربوط به زمان آماده شدن است بود.

I like to prepare, yeah.

من دوست دارم آماده کنم، بله.

For the winter. Yes.

برای زمستان. آره.

And that's what Mr. Steve is doing at the moment.

و این همان کاری است که آقای استیو در حال حاضر انجام می دهد.

He's, he's been out in the garden.

او، او در باغ بوده است.

It would appear that once again we are at that time of year where we have things

به نظر می رسد که یک بار دیگر در آن زمان از سال هستیم که در آن چیزهایی داریم که

do jobs suddenly need doing?

کارهایی که به طور ناگهانی باید انجام شوند؟

Yesterday you were cutting the grass in the garden and making sure everything is prepared.

دیروز علف های باغ را می برید و مطمئن می شدی که همه چیز آماده است.

Before those autumn days

قبل از آن روزهای پاییزی

and winter nights, as some people say, putting the garden to bed.

و شب های زمستانی، به قول بعضی ها، باغ را به رختخواب گذاشتن.

Yes, normally people over the elderly people tend to say no.

بله، معمولاً افراد نسبت به افراد مسن تمایل به نه گفتن دارند.

Many people over the age of 70 will say, that sounds like they're just

بسیاری از افراد بالای 70 سال می گویند، به نظر می رسد که آنها فقط

covering up the garden, putting it to rest for a long sleep.

باغ را می پوشانند و آن را برای یک خواب طولانی استراحت می کنند.

Almost like putting the garden into hibernation, waiting for spring.

تقریباً مانند قرار دادن باغ در خواب زمستانی، انتظار برای بهار.

Because of course, in lots of countries, this being one of them, we have quite distinct seasons.

زیرا البته، در بسیاری از کشورها ، که یکی از آنهاست، فصل های کاملاً متمایز داریم.

You do?

شما انجام می دهید؟

So we do definitely have a spring, often summer winter

بنابراین ما قطعا یک زمستان بهار، اغلب تابستانی

and we're in autumn at the moment we officially in autumn.

داریم و در لحظه ای که به طور رسمی در پاییز هستیم، در پاییز هستیم.

We must be. I suppose it depends how you look at it.

ما باید باشیم. من فکر می کنم بستگی دارد که شما چگونه به آن نگاه کنید.

Well, from the start of September it is the start of meteorological autumn.

خوب، از ابتدای سپتامبر ، شروع پاییز هواشناسی است.

But I think officially I think I think in the other way that we look at the seasons,

اما فکر می‌کنم رسماً فکر می‌کنم به گونه‌ای دیگر فکر می‌کنم که ما به فصل‌ها نگاه می‌کنیم،

I don't think it's actually started even though the other day I was walking from town

فکر نمی‌کنم در واقع شروع شده باشد، حتی اگر روز قبل از شهر پیاده‌روی

and I noticed there were lots of leaves already on the ground as well.

می‌کردم و متوجه شدم که تعداد زیادی برگ از قبل روی زمین وجود دارد. خوب.

Now I suppose we have to mention well, we have to mention two things.

حالا فکر می کنم باید خوب ذکر کنیم، باید دو مورد را ذکر کنیم.

First of all, the obvious one, that you are probably aware of is the passing of the Queen of England.

اول از همه، مورد واضحی که احتمالاً از آن مطلع هستید، درگذشت ملکه انگلیس است.

And tomorrow we have the funeral of the Queen everywhere closed.

و فردا مراسم تشییع جنازه ملکه را در همه جا بسته خواهیم داشت.

But what I found strange, Steve, is the other day I was in the shop

اما چیزی که برایم عجیب بود، استیو، روزی بود که در مغازه بودم

and people were trying to find out if they could get any fresh bread

و مردم سعی می کردند بفهمند که آیا می توانند روز سه شنبه نان تازه ای تهیه کنند،

on Tuesday because many of the shops are closed.

زیرا بسیاری از مغازه ها بسته هستند.

But of course these days you can actually buy

اما مطمئناً این روزها می توانید

all the bread you need and keep it somewhere else.

تمام نان مورد نیاز خود را بخرید و در جای دیگری نگهداری کنید.

Maybe in the freezer.

شاید تو فریزر

So I was quite surprised that many people

بنابراین من کاملاً شگفت زده شدم که بسیاری از

were starting to worry about the fact that because the shops

مردم شروع به نگرانی در مورد این واقعیت کردند که چون مغازه

were closed for just one day, that suddenly

ها فقط برای یک روز بسته بودند، ناگهان

there would be a food shortage or a bread shortage.

کمبود مواد غذایی یا کمبود نان وجود خواهد داشت.

So I did hear a lot of people complaining, some people complaining about it.

بنابراین من شنیدم که بسیاری از مردم شکایت می کنند، برخی از مردم در مورد آن شکایت می کنند.

They said, oh, no, we we want to get all bread on Monday.

گفتند: اوه، نه، ما می خواهیم همه نان را دوشنبه بگیریم.

How can we get all bread if you're closed?

اگر شما تعطیل هستید چگونه می توانیم همه نان را تهیه کنیم؟

Because we have to remember that

چون باید یادمان باشد که

it may be autumn here, but in other parts of the country,

اینجا ممکن است پاییز باشد، اما

other parts of the world, for example,

مثلاً

Beatrice says that they're

بئاتریس می‌گوید

waiting for spring. Yes.

منتظر بهار هستند. آره.

You know, in Argentina, it's springtime. Yes.

می دانید، در آرژانتین، بهار است. آره.

And so they're, you know, six months ahead of us.

و بنابراین آنها، می دانید، شش ماه جلوتر از ما هستند.

So we're approaching autumn.

پس به پاییز نزدیک می شویم.

They're going into into spring and then summer.

آنها وارد بهار و سپس تابستان می شوند.

I mean, we used to have

منظورم این است که

we used to have very distinct seasons, didn't we, when we grew up.

ما قبلاً فصول بسیار متفاوتی داشتیم، اینطور نیست، وقتی بزرگ شدیم.

Very cold winters,

زمستان های بسیار سرد،

mild springs, hottest, hottest summers.

بهارهای معتدل، گرم ترین و گرم ترین تابستان ها.

And but now the the seasons are sort of

و اما اکنون فصول

not so distinct today.

امروز چندان متمایز نیستند.

That's it.

خودشه.

We don't have such extremes of temperature, mind you.

ما چنین درجه حرارت افراطی نداریم، توجه داشته باشید.

We did this summer.

ما این تابستان را انجام دادیم.

Yes. And well, that's the thing. That's the thing.

آره. و خوب، موضوع همین است. این شد یه چیزی.

No one seems to have their normal weather and if they do have their normal, whether it is

به نظر می رسد هیچ کس آب و هوای معمولی خود را ندارد و اگر هوای عادی خود را داشته باشد، خواه

normally in the form of something extreme,

معمولاً به شکل آب و هوای شدید باشد،

like too much sun, too much heat during summer.

مانند آفتاب زیاد، گرمای بیش از حد در تابستان.

But it will be interesting to see what happens in winter

اما جالب است که ببینیم در زمستان چه اتفاقی می‌افتد،

because there are those who believe and I think looking back over the years,

زیرا کسانی هستند که معتقدند و فکر می‌کنم با نگاهی به سال‌ها گذشته

that if you have a very hot summer, that your winter will be harsh.

، اگر تابستان بسیار گرمی داشته باشید، زمستان شما سخت خواهد بود.

If I'm not mistaken, I think that's the way round.

اگر اشتباه نکنم فکر می کنم راهش همین است.

Sofia, you have a very bad summer, hot summer.

سوفیا، تابستان بسیار بدی داری، تابستان گرم.

I think they often think that you will also have a very cold and bitter winter as well.

من فکر می کنم آنها اغلب فکر می کنند که شما نیز زمستان بسیار سرد و تلخی خواهید داشت.

So it will be interesting to see what happens next.

بنابراین جالب خواهد بود که ببینیم در ادامه چه اتفاقی می افتد.

Everything evens out.

همه چیز یکنواخت می شود.

So, for example, we've had very low rainfall all summer, very unusual.

بنابراین، برای مثال، ما در تمام تابستان بارندگی بسیار کم داشته ایم، بسیار غیرعادی.

There's been droughts, as we've discussed, and it's very dry still now.

همانطور که در مورد آن بحث کردیم، خشکسالی وجود داشته است، و هنوز هم اکنون بسیار خشک است.

We've had very little rain.

باران خیلی کم داشتیم

I think it's I think the droughts have gone already.

فکر می‌کنم خشکسالی‌ها قبلاً از بین رفته است.

Nobody seems to be talking about them.

به نظر نمی رسد کسی در مورد آنها صحبت کند.

But we still have very, very little rain normally.

اما هنوز در حالت عادی باران بسیار بسیار کم داریم.

I mean, I remember this time last year, I was if I was working at the back, Mr.

یعنی یادم میاد پارسال این موقع بود اگه پشت سر کار میکردم آقای

Duncan, for my usual work or when I go running,

دانکن برای کار همیشگیم یا وقتی میرم

it was soggy and wet, but it's almost bone dry.

میرم خیس و خیس بود ولی تقریبا استخوانش خشک شده.

But, you know, everything evens out.

اما، می دانید، همه چیز یکنواخت می شود.

So we are going to get a lot of rain at some point

بنابراین ما در یک مقطع زمانی بارندگی زیادی

to balance out the fact that we've had very little.

خواهیم داشت تا این واقعیت که مقدار بسیار کمی داشته ایم متعادل شود.

So I suspect it could well be a cold

بنابراین گمان می‌کنم که می‌تواند

and wet winter and the

زمستانی سرد و مرطوب باشد و

precipitation, as you call it, precipitation, the rain, rain,

بارندگی، به قول شما، بارش ، باران، باران،

snow, whatever comes down from the sky, it's got water in it.

برف، هر چه از آسمان نازل شود ، آب در آن است.

I think that's a meteorological term, probably precipitation.

من فکر می کنم این یک اصطلاح هواشناسی است، احتمالاً بارش.

It could well be snow.

ممکن است برف باشد

Yeah, we'll see. Get a lot of.

آره، خواهیم دید. مقدار زیادی دریافت کنید.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

The good thing is you will share it with us because we will be here during the winter

خوبی این است که شما آن را با ما به اشتراک خواهید گذاشت زیرا ما در طول زمستان اینجا

so we can all experience the British Winter

خواهیم بود تا همه بتوانیم زمستان بریتانیا را

together.

با هم تجربه کنیم.

It sounds like sounds like fun, Severino says.

Severino می‌گوید: این به نظر سرگرم‌کننده است.

Do you keep your bread in the freezer? Yes,

آیا نان خود را در فریزر نگه می دارید؟ آره

bread. A lot of things freeze well.

نان خیلی چیزها خوب یخ می زنند.

And bread is one of them.

و نان یکی از آنهاست.

So fruit doesn't freeze very well,

بنابراین میوه خیلی خوب

tends to get mushy when you defrost it.

یخ نمی‌زند، وقتی آن را یخ‌زدایی می‌کنید، حالت نرمی به خود می‌گیرد.

But things like meat freeze very well.

اما چیزهایی مانند گوشت خیلی خوب منجمد می شوند.

Obviously, peas do certain vegetables

بدیهی است که نخود فرنگی سبزیجات خاصی را انجام می دهد

and bread is a great right because you can you can.

و نان حق بسیار خوبی است زیرا شما می توانید.

I mean, I don't like to go out every other day or every day to get fresh bread.

یعنی دوست ندارم یک روز در میان یا هر روز بیرون بروم تا نان تازه بگیرم.

So we tend to buy a lot of loaves enough for the week and then freeze it.

بنابراین ما تمایل داریم که تعداد زیادی نان به اندازه کافی برای هفته بخریم و سپس آن را فریز کنیم.

And when you defrost bread, it almost comes out as good as fresh.

و هنگامی که نان را یخ زدایی می کنید ، تقریباً به اندازه تازه بیرون می آید.

Sometimes you can't tell the difference.

گاهی اوقات نمی توانید تفاوت را تشخیص دهید.

So it is a very good thing to freeze to say if you have to go out every day to get fresh bread,

بنابراین خیلی خوب است که بگوییم اگر مجبورید هر روز برای تهیه نان تازه بیرون بروید،

things like bread, because it doesn't last very long, maybe a couple of days

چیزهایی مانند نان، فریز کنید، زیرا ماندگاری زیادی ندارد، شاید چند روز

and then it goes hard or stale.

و سپس سفت یا کهنه می شود.

It's nothing worse than stale bread.

این بدتر از نان بیات نیست.

So sometimes it is good to to have

بنابراین گاهی اوقات داشتن

a store of certain types of food.

یک فروشگاه از انواع خاصی از مواد غذایی خوب است.

Sometimes you stockpile the food as well.

گاهی اوقات غذا را نیز ذخیره می کنید.

So things you can preserve of like bread.

بنابراین چیزهایی که می توانید از آنها نگهداری کنید مانند نان.

Fish is another one. Fish is very good.

ماهی یکی دیگر است. ماهی خیلی خوبه

You can freeze fish, freeze bread, freeze meat.

می توانید ماهی را منجمد کنید، نان را فریز کنید، گوشت را منجمد کنید.

So many things.

خیلی چیزها.

You can actually just put it in the freezer and forget about and hope you don't get a power cut.

در واقع می توانید آن را در فریزر بگذارید و فراموش کنید و امیدوار باشید که برق قطع نشود.

Well, in which case you hope that the contents of your freezer

خوب، در این صورت شما امیدوارید که محتویات فریزر

are covered by your house insurance policy. Yes,

شما تحت پوشش بیمه نامه خانه شما باشد. بله،

but then

اما

again, of course, you probably only lose if you had a freezer full of food.

باز هم، البته، احتمالاً فقط زمانی ضرر می کنید که یک فریزر پر از مواد غذایی داشته باشید.

Maybe, and that could be maybe 100 or £200.

شاید، و ممکن است 100 یا 200 پوند باشد.

With the food in there, you've probably got an excess on your policy,

با غذای موجود، احتمالاً در سیاست خود زیاده روی کرده اید،

so you probably wouldn't get the money back for it anyway. No.

بنابراین احتمالاً به هر حال پول آن را پس نخواهید گرفت . نه.

So I don't think anyone claims insurance

بنابراین فکر نمی‌کنم کسی

on the food in their freezer, but it often is covered by your insurance. Yes,

در مورد مواد غذایی موجود در فریزر خود بیمه کند، اما اغلب تحت پوشش بیمه شما قرار می‌گیرد. بله،

I don't think they would they would consider it, to be honest, because they might.

من فکر نمی کنم آنها آن را در نظر بگیرند، صادقانه بگویم، زیرا ممکن است.

My fish fingers have gone soft.

انگشتان ماهی من نرم شده اند.

You would have to just cook everything, wouldn't you, and put it in the.

شما باید فقط همه چیز را بپزید، نه، و آن را در آن قرار دهید.

That's it.

So if you've got meat in the fridge

خودشه.

بنابراین، اگر گوشت در یخچال

you would have to and if you had a power cut or your fridge broke, you'd have to cook it

دارید، باید آن را انجام دهید و اگر برق گرفتید یا یخچالتان خراب شد، باید همه آن را

all, cook everything, then leave it in the refrigerator.

بپزید، همه چیز را بپزید، سپس آن را در یخچال بگذارید.

And when your fridge is deep freezer breaking again, you can freeze the cooked meals and eat them.

و هنگامی که یخچال شما دوباره در حال شکستن فریزر است، می توانید غذاهای پخته شده را فریز کرده و میل کنید.

Anyway, this is very this is very in-depth.

به هر حال، این بسیار این است که بسیار عمیق است.

It is really probably too much.

واقعاً احتمالاً خیلی زیاد است.

Now, what do you want to talk about, Steve?

حالا، استیو، در مورد چه چیزی می‌خواهی صحبت کنیم؟

Because there is one thing I want to talk about, but I don't know if you want to talk about it.

چون من می خواهم در مورد یک موضوع صحبت کنم، اما نمی دانم می خواهید در مورد آن صحبت کنید یا خیر.

Well, it's it's part of life.

خوب، این بخشی از زندگی است.

Death is part of life, as we know. Yes.

همانطور که می دانیم مرگ بخشی از زندگی است. آره.

And for those who don't know, I suppose we should explain.

و برای کسانی که نمی دانند، فکر می کنم باید توضیح دهیم.

Besides besides the Queen of England passing away,

علاوه بر فوت ملکه انگلیس،

we also had our own personal loss last week, which made everything even more surreal.

ما هفته گذشته باخت شخصی خودمان را نیز داشتیم که همه چیز را سورئال‌تر کرد.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

If you if you had told me at the start of this year

اگر در ابتدای امسال به من می گفتید

that the events

که

of the past week would have happened, we would never have believed you.

اتفاقات هفته گذشته رخ می دهد ، هرگز حرف شما را باور نمی کردیم.

But here we are now, a week later.

اما الان اینجا هستیم، یک هفته بعد.

So sadly, Mr. Steve's mother passed away.

بنابراین متأسفانه، مادر آقای استیو درگذشت.

Can I say thank you very much once again, both of us,

آیا می توانم یک بار دیگر از شما تشکر کنم، هر دوی ما،

we I love reading the messages.

ما عاشق خواندن پیام ها هستم.

And and we we do appreciate it.

و ما قدردان آن هستیم.

It's it bad times.

روزگار بدی است

It's at moments like this when you realise

در چنین لحظاتی است که متوجه می‌شوید

how important it is to have other people in your life,

چقدر مهم است که افراد دیگری در زندگی‌تان داشته باشید،

maybe people that you don't even know personally, but you will still find it.

شاید افرادی که حتی شخصاً آنها را نمی‌شناسید، اما باز هم خواهید یافت.

So thank you very much.

خوب، خیلی ممنون.

Thank you for your warm wishes and your because it really does help.

از آرزوهای گرم شما و شما سپاسگزارم زیرا واقعاً کمک می کند.

As many of you will know, you have had obviously losses

همانطور که بسیاری از شما می دانید، بدیهی است که ضررهایی

and we've actually I mean, it's been the first few days are very difficult.

داشته اید و در واقع منظورم این است که چند روز اول بسیار سخت بوده است.

Yes. And lots of everybody goes through this life.

آره. و بسیاری از همه از این زندگی عبور می کنند.

Everybody has tragedies.

همه مصیبت هایی دارند.

Everybody has people that are very close to them that die, sadly passed away.

هر کسی افرادی را دارد که بسیار نزدیک به آنها هستند که می میرند، متأسفانه از دنیا می روند.

And we were remarking actually that we have reached quite

و ما در واقع متذکر شدیم که کاملاً به آن رسیده ایم

I mean, I'm over 60 years old now. Yes.

، یعنی من اکنون بیش از 60 سال سن دارم. آره.

And I'm approaching 60.

و من به 60 سالگی نزدیک می شوم.

And some people have tragedies that happened in their lives.

و برخی از مردم تراژدی هایی دارند که در زندگی آنها اتفاق افتاده است.

And they're very young.

و آنها بسیار جوان هستند.

But for myself, it's the first time in my father died.

اما برای خودم، این اولین بار است که پدرم درگذشت.

I know, ten years ago.

میدونم ده سال پیش

But I think your mother dying has a greater impact.

اما فکر می کنم مرگ مادرت تاثیر بیشتری دارد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

And we were only remarking that,

و ما فقط می گفتیم که

you know, I've been very lucky to go through,

، می دانید، من خیلی خوش شانس بوده ام که در

you know, all these years and not have

تمام این سال ها گذرانده

I, you know, really bad tragedy or something

ام و نمی دانم، تراژدی واقعا بد یا چیزی

that is really somebody dying in the family that's really upsetting.

که واقعاً یک نفر در خانواده می میرد و واقعا ناراحت کننده است. .

Well, some people have brothers and sisters that die, their children that die,

خب، بعضی ها خواهر و برادرهایی دارند که می میرند، بچه هایشان می میرند،

people suddenly die in car accidents.

مردم ناگهان در تصادفات رانندگی می میرند.

And I've managed to go this long in my life for that, having,

و من توانسته ام این مدت طولانی را در زندگی خود برای آن سپری کنم،

you know, a significant something that's really affected me.

می دانید، داشتن یک چیز مهم که واقعاً روی من تأثیر گذاشته است.

So, you know, time catches up with you. Yes.

بنابراین، می دانید، زمان شما را فرا می گیرد. آره.

And eventually, of course, we all have to go through this.

و در نهایت ، البته، همه ما باید از این طریق عبور کنیم.

So I think I think I think both of us have been quite sheltered in life.

بنابراین فکر می کنم فکر می کنم فکر می کنم هر دوی ما در زندگی کاملاً در پناه بوده ایم.

We've been quite lucky, I suppose.

ما کاملاً خوش شانس بوده ایم، فکر می کنم.

I know that's probably the wrong word to use, but we have been quite lucky

می‌دانم که احتمالاً این کلمه اشتباهی است، اما ما

in the fact that we've never really had any lessons from life that have been harsh

در این واقعیت بسیار خوش‌شانس بوده‌ایم که هرگز واقعاً درس‌هایی از زندگی نگرفته‌ایم که خشن باشد

and maybe, maybe something

و شاید، شاید چیزی

that could change your view of things around you.

که بتواند دیدگاه شما را نسبت به چیزهای اطرافتان تغییر دهد.

And this is it.

This is both of us are learning this lesson over the press over the past few days.

و این است.

این همان چیزی است که هر دوی ما در چند روز گذشته در حال یادگیری این درس در مطبوعات هستیم.

I just want to reiterate what Mr. Duncan has said.

من فقط می خواهم آنچه آقای دانکن گفته است را تکرار کنم.

Thank you very much for your kind wishes and your notes of sympathy

از آرزوهای محبت آمیز شما و یادداشت های همدردی شما

and also supportive comments as well.

و همچنین نظرات حمایتی شما بسیار سپاسگزارم.

That is, quite a few people have sent

به این معنا که تعداد کمی از افراد

very nice supportive comments in, in the live chat

نظرات حمایتی بسیار خوبی را در چت زنده

as well as as well as personal messages that I've had as well.

و همچنین پیام های شخصی که من داشته ام ارسال کرده اند.

And that's what helps at this time.

و این چیزی است که در این زمان کمک می کند.

And of course if we know that if that happens to anybody else,

و البته اگر بدانیم که اگر این اتفاق برای هر کس دیگری بیفتد،

we will be able to, to, to give you our support back in return as well, because that's what it's all about.

می‌توانیم در ازای آن نیز از شما حمایت کنیم، زیرا موضوع همین است.

It is. That's it.

این است. خودشه.

That's what that's what humanity is supposed to be about.

این چیزی است که انسانیت باید در مورد آن باشد.

Civilised society, people taking care of each other.

جامعه متمدن، مردمی که از یکدیگر مراقبت می کنند.

And I like to think that does happen.

و من دوست دارم فکر کنم که این اتفاق می افتد.

But it has been serious.

اما جدی بوده است.

It has been surreal that the Queen died one day and then the mum died the next.

سورئال بوده است که ملکه یک روز مرد و سپس مادر روز بعد مرد.

It was I think was two days. Yes, two day and a half.

فکر کنم دو روز بود بله دو روز و نیم

So it has been

بنابراین

quite

strange, quite a strange time because it's difficult to watch the television

، زمان بسیار عجیب و غریبی بوده است، زیرا تماشای تلویزیون دشوار است،

because we've had sort of wall to wall coverage in the UK about the Queen's death

زیرا ما نوعی پوشش دیوار به دیوار در بریتانیا در مورد مرگ ملکه

and the various ceremonies ceremonial

و مراسم مختلف تشریفاتی داشتیم که در

taking places as have been going on.

حال انجام است.

And you you can't get away from it on the news at the moment in the UK.

و شما نمی توانید در حال حاضر در بریتانیا از آن در اخبار خارج شوید.

So it's a constant reminder

بنابراین یادآوری دائمی

of death and as somebody passing.

از مرگ و به عنوان کسی در حال عبور است.

So I don't think we'll forget this away.

بنابراین من فکر نمی کنم که ما این را فراموش کنیم.

I'm never going to forget this.

من هرگز این را فراموش نمی کنم.

The one thing I you know me can I just say you know me,

تنها چیزی که می‌دانی می‌توانم بگویم که مرا می‌شناسی،

I always managed to turn something into

همیشه توانستم چیزی را به

maybe a joke or a light hearted thing,

شوخی یا یک چیز ساده تبدیل کنم،

but I had a little thought during the week that passed through my brain.

اما در طول هفته‌ای که از مغزم گذشت کمی فکر کردم .

And it was your mother was determined? Yes.

و آیا مادرت مصمم بود؟ آره.

Determined to outlive the queen. Oh,

مصمم به زنده ماندن از ملکه. اوه

that's that's how I see it.

من اینطوری میبینم

And so I saw what I'm saying.

و بنابراین دیدم چه می گویم.

But it did bring a little smile to my face.

اما لبخند کوچکی به لبم آورد.

And I think even your mum would have appreciated that.

و من فکر می کنم حتی مادر شما هم قدردان آن بود.

You actually do know.

تو واقعا میدونی

You know, I know you're not well,

میدونی، میدونم که حالت خوب نیست،

so that's what I think.

پس این چیزیه که فکر میکنم.

Yes. Time heals all wounds.

آره. زمان همه زخم ها را التیام می بخشد.

It's a natural process.

این یک روند طبیعی است.

Grieving is a

غصه خوردن چیزی است

they say there are about five or seven stages.

که می گویند حدود پنج یا هفت مرحله است.

You go through it and you come out the other side.

از آن عبور می کنی و از آن طرف بیرون می آیی.

Of course, you never forget that loved one that's died, but at least you can get move on

البته، شما هرگز آن عزیزی را که درگذشته فراموش نمی کنید، اما حداقل می توانید به

with your life and start to function again.

زندگی خود ادامه دهید و دوباره شروع به کار کنید.

And I feel as I'm starting to go through that phase of it, but I think this

و احساس می‌کنم که دارم آن مرحله از آن را پشت سر می‌گذارم، اما فکر می‌کنم

this is a test of of those phases.

این آزمایشی از آن مراحل است.

I think standing here now live.

من فکر می کنم اینجا ایستاده در حال حاضر زندگی می کنند.

Steve I think it's very brave of you, actually.

استیو فکر می‌کنم واقعاً از شما شجاع است.

Yes. Catarina That's exactly right.

آره. کاتارینا دقیقاً درست است.

When the parents died in the first few days, you start to look where they were

وقتی پدر و مادر در چند روز اول مردند، شما شروع می کنید به اینکه کجا بودند

and where they used to sit and something that was I used to call my mother every day.

و کجا می نشستند و چیزی که من هر روز به مادرم زنگ می زدم.

She had an iPad.

او یک آی پد داشت.

She was the one bit of technical equipment she could use.

او تنها تجهیزات فنی بود که می توانست از آن استفاده کند.

And I used to call her every day on the iPad.

و من هر روز با آی پد با او تماس می گرفتم.

And that started during the pandemic because Mum was on her own, which was an awful time for her.

و این در طول همه گیری شروع شد، زیرا مادر تنها بود، که زمان وحشتناکی برای او بود.

But at least we were able to see each other every day through the iPad.

اما حداقل می‌توانستیم هر روز از طریق آی‌پد همدیگر را ببینیم.

I keep saying to you, Mr.

من مدام به شما می گویم، آقای

Duncan, I used to always call her about 8:00 at night.

دانکن، من همیشه حدود ساعت 8 شب با او تماس می گرفتم.

We'd eaten and then I go upstairs and call on the iPad.

ما غذا خورده بودیم و بعد من میرم طبقه بالا و با آیپد تماس میگیرم.

And it's been a bit difficult, you know.

و این کمی سخت بوده است، می دانید.

And in fact, several times I've said to you, I'm, you know, just going to, in my mind, eat,

و در واقع، چندین بار به شما گفته ام، می دانید، فقط می خواهم در ذهنم غذا بخورم،

and then I go upstairs and then I'm getting halfway up the stairs and realising I can't do that anymore.

و سپس به طبقه بالا می روم و بعد از نیمه راه از پله ها بالا می روم و متوجه می شوم که می توانم. دیگر این کار را نکن

So as you say, sensory, you know, these are the things which she suddenly realised you can't do anymore.

بنابراین همانطور که شما می گویید، حسی، می دانید، اینها چیزهایی هستند که او ناگهان متوجه شد که شما دیگر نمی توانید انجام دهید.

It is very final

این بسیار نهایی است

and there's always things you wish you'd said,

و همیشه چیزهایی وجود دارد که آرزو می کنید کاش می گفتید،

maybe some things you wish you hadn't said yes, but you can't do anything about that.

شاید بعضی چیزها که آرزو می کردید بله نگفته باشید، اما نمی توانید کاری در مورد آن انجام دهید.

So I think the message is treasure your loved ones, because one day they won't be there.

بنابراین من فکر می کنم پیام این است که عزیزان خود را غنیمت بشمارید، زیرا یک روز آنها آنجا نخواهند بود.

That's it.

خودشه.

I think that's definitely something that you can take away.

من فکر می کنم این قطعا چیزی است که می توانید آن را از بین ببرید.

There's a beautiful poem.

شعر زیبایی هست

I don't remember all of the lines from the poem, but there is a beautiful poem

من تمام سطرهای شعر را به خاطر ندارم، اما شعر زیبایی وجود دارد

that expresses that feeling of making sure the person who is with you is appreciated.

که بیانگر این احساس است که مطمئن شوید از کسی که با شماست قدردانی می کنید.

It's called Give Them the Flowers Now.

اسمش همین حالا به آنها گل بدهید.

So instead of taking the flowers to a funeral

بنابراین به جای بردن گل ها به مراسم تشییع جنازه

or as a memorial, you should give the flowers to that person so they can see them,

یا یادبود، باید گل ها را به آن شخص بدهید تا آنها را ببینند

so they can look at the beautiful colours and so they can smell.

تا به رنگ های زیبا نگاه کنند و بوی خود را حس کنند.

They can enjoy the aroma and feel the nature near them when they are alive.

وقتی زنده هستند می توانند از عطر لذت ببرند و طبیعت را در نزدیکی خود احساس کنند.

So give them the flowers now when they are with you.

پس همین الان که با شما هستند به آنها گل بدهید.

Mr. Duncan, I've had some lovely sympathy cards.

آقای دانکن، من چند کارت همدردی دوست داشتنی داشتم.

Yes, friend.

بله دوست

Well, this is something I'm not sure if this happens everywhere,

خوب، این چیزی است که من مطمئن نیستم که این اتفاق در همه جا بیفتد،

but we often send cards

اما ما اغلب

to other people when something happens, something tragic,

وقتی اتفاقی می افتد، یک اتفاق غم انگیز، برای افراد دیگر کارت می

and we often send maybe a sympathy card.

فرستیم، و اغلب ممکن است یک کارت همدردی ارسال کنیم.

A condolence card.

یک کارت تسلیت

Condolence. It's an interesting word, isn't it? Yes.

تسلیت. کلمه جالبی است، اینطور نیست؟ آره.

You are offering your your support.

شما حمایت خود را ارائه می دهید.

You are also offering your your feelings of sorrow to that person,

شما همچنین احساس غم خود را به آن شخص

your condolences, your sympathy.

، تسلیت، همدردی خود ارائه می دهید.

So condolence is is a type of sympathy.

پس تسلیت نوعی همدردی است.

You are offering support.

شما در حال ارائه پشتیبانی هستید.

You are offering sympathy to that person.

شما در حال ابراز همدردی با آن شخص هستید.

It's all part of the process.

همه اینها بخشی از فرآیند است.

It is. And it's just a human thing to do.

این است. و این فقط یک کار انسانی است.

It's a very human thing to do when somebody's suffering through grief.

وقتی کسی از غم و اندوه رنج می برد، این یک کار بسیار انسانی است.

It's it's a very human thing to do, to offer support in that way

این یک کار بسیار انسانی است، حمایت از این راه

and to say words that

و گفتن کلماتی که

would encourage the person to come out the other side and get on with their lives.

فرد را تشویق کند که از طرف مقابل بیرون بیاید و به زندگی خود ادامه دهد.

But the first few days of the difficult, difficult thing, I think I think the thing I'm always

اما چند روز اول اتفاق سخت و دشوار، فکر می‌کنم چیزی که همیشه

going to remember of this time is the fact that two things were happening at the same time.

از این زمان به یاد می‌آورم این است که دو اتفاق همزمان در حال وقوع بودند.

Yes, I suppose one of them isn't really affecting us directly,

بله، من فکر می کنم یکی از آنها واقعاً مستقیماً روی ما تأثیر نمی گذارد،

but it is hard to escape.

اما فرار از آن دشوار است.

We even have a TV channel at the moment

ما حتی در حال حاضر یک کانال تلویزیونی داریم

that is just showing the the the queen lying in state

که فقط ملکه را نشان می دهد که در ایالت

at Westminster Hall and all of the general public,

در تالار وست مینستر دراز کشیده است و همه عموم مردم را نشان می دهد

the people who are waiting for many, many hours to to actually go by

، مردمی که ساعت های زیادی منتظرند تا واقعاً از آنجا بروند

to actually pay their own personal respects to the Queen lying in state.

تا در واقع هزینه خودشان را بپردازند. احترام شخصی به ملکه در حال خواب.

Which reminds me at the time I did that for the Queen Mother.

که من را در آن زمان که این کار را برای ملکه مادر انجام دادم به یاد می آورد.

You did?

So when the Queen Mother passed away, I actually went all the way to London

شما انجام دادید؟

بنابراین، وقتی ملکه مادر درگذشت، من در واقع تمام راه را به لندن

just for one day so I could go through Westminster

رفتم تا فقط برای یک روز از تالار وست مینستر عبور

Hall the same place and just

کنم و فقط

pay my respects to the Queen Mother

به ملکه مادر ادای احترام کنم،

because I felt not not because I'm

زیرا احساس می کردم به این دلیل نیست که من

a royalist, because I wouldn't describe myself as that.

یک سلطنت طلب نیستم. چون من خودم را اینطور توصیف نمی کنم.

I'm certainly not a monarchist.

من قطعا سلطنت طلب نیستم.

However, I do appreciate the impact that these historical moments have.

با این حال، من از تأثیر این لحظات تاریخی قدردانی می کنم.

So I just wanted literally wanted to be there

بنابراین من فقط می خواستم به معنای واقعی کلمه آنجا باشم

and experience that thing, that moment of time.

و آن چیز، آن لحظه از زمان را تجربه کنم.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

So some people have been queuing for 13 hours.

بنابراین عده ای 13 ساعت در صف ایستاده اند.

Yeah, well, 22 hours was the longest 22.

بله، خوب، 22 ساعت طولانی ترین 22 ساعت بود.

Now I think it's gone down now to about in fact,

حالا فکر می کنم اکنون به تقریباً کاهش یافته است،

I think the news this morning

فکر می کنم اخبار امروز صبح

said that they've closed the queue

گفته بود که آنها صف را بسته

so so people can now not join the queue.

اند بنابراین مردم نمی توانند اکنون به صف بپیوندند.

So I don't know how true that is, but you know what the media is

بنابراین نمی‌دانم چقدر درست است، اما می‌دانید رسانه‌ها

like sometimes they say one thing and then they say another thing.

چگونه هستند گاهی یک چیز می‌گویند و بعد چیز دیگری می‌گویند.

So as I understand it, the queue,

بنابراین همانطور که من متوجه شدم، صف،

you cannot join the queue anymore because it will be ending in just a few hours.

دیگر نمی توانید به صف بپیوندید زیرا فقط چند ساعت دیگر به پایان می رسد.

It's several miles long, I think, but certainly.

من فکر می کنم چندین مایل طول دارد، اما مطمئنا.

Well, that's incredible.

خوب، این باور نکردنی است.

I mean, last night they were saying 13 hours.

یعنی دیشب می گفتند 13 ساعت.

Now, of course, they're saying 22.

حالا، البته، آنها می‌گویند 22.

And of course, I think the fact that the whole thing is being televised

و البته، من فکر می‌کنم این واقعیت که کل ماجرا از تلویزیون پخش

is probably encouraging more people to go. Yes.

می‌شود، احتمالاً افراد بیشتری را تشویق می‌کند که بروند. آره.

And it's something that we British love to do.

و این کاری است که ما بریتانیایی ها دوست داریم انجام دهیم.

We love to queue in an orderly fashion.

ما عاشق این هستیم که به صورت منظم صف بکشیم.

I think that's so fitting.

من فکر می کنم که خیلی مناسب است.

It's just so suitable

این بسیار مناسب است

that the way the British people have decided to do

که روشی که مردم بریتانیا برای انجام این کار تصمیم گرفته اند

this is to stand in a five mile queue.

این است که در یک صف پنج مایلی بایستند.

Nothing is more British

هیچ چیز بریتانیایی

than standing in a very long, slow moving queue.

تر از ایستادن در یک صف بسیار طولانی و کند نیست.

We love it.

ما خوشمون میاد.

Oh, yes.

Buses, if you're queuing for groceries, you will always see an orderly queue.

آه بله.

اتوبوس ها، اگر برای خرید مواد غذایی در صف ایستاده اید، همیشه یک صف منظم خواهید دید.

And when we go abroad to other countries that don't really do any queuing, I've done that before.

و زمانی که ما به کشورهای دیگر که واقعاً هیچ صفی انجام نمی دهند به خارج از کشور می رویم ، من قبلاً این کار را انجام داده ام.

When you're waiting for a bus and then suddenly everybody just dies of a bus,

وقتی منتظر اتوبوس هستید و ناگهان همه از اتوبوس می میرند،

there's no orderly queues. Very.

هیچ صف منظمی وجود ندارد. خیلی

If that happened in the UK and somebody jump the queue, there'd be, there'd be a fight yes. Yes.

اگر این اتفاق در بریتانیا رخ دهد و کسی از صف بپرد، دعوا می‌شود، بله. آره.

Never, never.

هرگز هرگز.

If you are coming to the UK and you see a line of people queuing up,

اگر به بریتانیا می‌آیید و می‌بینید که یک صف از مردم در صف ایستاده‌اند،

never push in because you might not survive.

هرگز فشار نیاورید زیرا ممکن است زنده نمانید.

They will be coming and they will be.

خواهند آمد و خواهند بود.

They will be violent.

آنها خشن خواهند بود.

Assume you made a funny remark about queues.

فرض کنید در مورد صف ها اظهار نظر خنده داری کرده اید.

Didn't you, Mr. Duncan?

مگر نه آقای دانکن؟

Think I did. People?

فکر کن انجام دادم مردم؟

Yes. People going in long queues.

آره. مردم در صف های طولانی می روند.

Well, what I had this very, very strange sort of image of people getting into the wrong queue

خب، چه تصویر بسیار بسیار عجیبی از مردم داشتم که در صف اشتباهی قرار می‌گیرند

and they thought they were queuing up for the new iPhone.

و فکر می‌کردند برای آیفون جدید در صف ایستاده‌اند.

And in fact, by mistake they had joined the queue to go and see the Queen.

و در واقع به اشتباه به صف رفته بودند تا ملکه را ببینند.

So, so I just had this strange thought in my head.

بنابراین، من فقط این فکر عجیب را در سر داشتم.

I don't know if it's in bad taste, but it did make me smile and it made Mr.

نمی دانم بد سلیقه است یا نه، اما باعث شد من لبخند بزنم و آقای

Steve laugh as well.

استیو را هم بخنداند.

And let's face it, we need a little bit of a laugh.

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، ما به کمی خنده نیاز داریم.

We do at the moment.

در حال حاضر انجام می دهیم.

Imagine.

Yes, because of course people do queue for the new AI,

تصور کنید.

بله، زیرا مطمئناً مردم برای هوش مصنوعی جدید،

new iPhones and iPads.

آیفون‌ها و آی‌پدهای جدید صف می‌کشند.

Yes. Yes.

آره. آره.

Imagine imagine being in a in a 13 hour queue

تصور کنید که در یک صف 13 ساعته

for the for the to go and see the queen.

برای رفتن و دیدن ملکه باشید.

And in fact, you were in the queue for the iPad and stuff.

و در واقع، شما در صف آی پد و چیزهای دیگر بودید.

This is the visor.

این گیره است.

So there's a new iPhone coming out which apparently is completely the same as the iPhone.

بنابراین یک آیفون جدید در راه است که ظاهراً کاملاً مشابه آیفون است.

Well, that's that's their that's their business model.

خوب، این همان مدل کسب و کار آنهاست.

They make little slight tweaks to the product.

آنها تغییرات جزئی کمی در محصول ایجاد می کنند.

But there's something in there that somebody wants and somebody wants to say

اما چیزی در آن وجود دارد که کسی می خواهد و کسی می خواهد بگوید

that they have the latest version.

که آخرین نسخه را دارد.

Yeah, it's just about showing off to your friends. Yes.

بله، این فقط برای خودنمایی به دوستانتان است. آره.

I think the thing that they're hyping at the moment, Apple, is that you can link up to satellites now.

من فکر می کنم چیزی که آنها در حال حاضر هیپ می زنند، اپل، این است که اکنون می توانید به ماهواره ها متصل شوید.

Yeah, can't you.

آره نمیتونی

That's what they're saying.

این چیزی است که آنها می گویند.

It's it's compatible with satellites.

این با ماهواره ها سازگار است.

Well, apparently it's the way you go.

خب، ظاهراً این راهی است که شما می روید.

You always make a phone call.

شما همیشه یک تماس تلفنی برقرار می کنید.

I've done some research on Steve.

من در مورد استیو تحقیق کرده ام.

It's actually the emergency

این در واقع خدمات اضطراری

service on

the phone that's linked apparently to a satellite service.

روی تلفن است که ظاهراً به یک سرویس ماهواره ای مرتبط است. آنها می گویند،

So now you can you can literally get lost or stranded anywhere on the planet, they say.

بنابراین اکنون می توانید به معنای واقعی کلمه در هر کجای این سیاره گم شوید یا سرگردان شوید.

And you can be found.

و می توان پیدا کرد.

You can be found by it.

شما را می توان با آن پیدا کرد.

You can't you can't watch a YouTube video, I think, in the middle of the Amazon rainforest.

شما نمی توانید نمی توانید یک ویدیوی یوتیوب را تماشا کنید، فکر می کنم، در وسط جنگل های آمازون.

No, no.

نه نه.

Or just for emergency purposes, as I understand, it's the emergency connexion.

یا فقط برای اهداف اضطراری، همانطور که می‌دانم، اتصال اضطراری است.

However, the problem is it doesn't work

با این حال، مشکل این است که کار نمی کند

because because as you said the other day, to me,

زیرا همانطور که شما گفتید، به نظر من

the satellite is too far away and the signal from the phone is too weak.

، ماهواره خیلی دور است و سیگنال تلفن بسیار ضعیف است.

So even though it seems like a very good idea, I think at the moment it's not working.

بنابراین، اگرچه ایده بسیار خوبی به نظر می رسد، من فکر می کنم در حال حاضر کار نمی کند.

However, as as technology changes, I think it will work,

با این حال، همانطور که فناوری تغییر می کند، فکر می کنم کار خواهد کرد،

especially when Elon Musk puts some more of those little satellites into space.

به خصوص زمانی که ایلان ماسک تعداد بیشتری از آن ماهواره های کوچک را در فضا قرار دهد.

Well, if you're going to go into remote areas, there are other devices you can buy

خوب، اگر می‌خواهید به مناطق دورافتاده بروید، دستگاه‌های دیگری هم وجود دارند که

to if you want to be rescued.

می‌توانید برای نجات آنها بخرید.

Flares. Flares, yes.

شراره. شراره، بله.

Not the trousers.

نه شلوار

Not the trousers, but the the rocket with the phone.

نه شلوار، بلکه موشک با گوشی.

You can buy GPS sort of trackers.

می توانید ردیاب های جی پی اس را خریداری کنید.

I don't know.

من نمی دانم.

But I'm sure if you were going off into the middle of nowhere,

اما من مطمئن هستم که اگر شما می‌خواستید به بیراهه بروید،

you wouldn't rely on the latest iPhone to help you out.

به آخرین آیفون برای کمک به شما تکیه نمی‌کردید.

You would take some professional equipment.

شما باید تعدادی تجهیزات حرفه ای بگیرید.

No, you wouldn't. You? Yeah.

نه، شما نمی خواهید. شما؟ آره

If you sort of were rock climbing and broke your ankle or you get off

اگر به نوعی در حال صخره نوردی بودید و مچ پایتان شکست یا از

Mount Everest or something. Yes.

کوه اورست پایین آمدید یا چیز دیگری. آره.

Yeah.

You wouldn't you wouldn't be relying on an iPhone to to help you out.

آره

شما نمی توانید به یک آیفون برای کمک به شما متکی نباشید.

I just share some of my cards.

من فقط تعدادی از کارت هایم را به اشتراک می گذارم.

Is that appropriate time? Mr..

آیا آن زمان مناسب است؟ آقای.

I think so, because as I mentioned earlier, we have we have a tradition.

من فکر می کنم اینطور است، زیرا همانطور که قبلاً اشاره کردم، ما یک سنت داریم.

Maybe it doesn't happen all the time around the world.

شاید همیشه در سرتاسر دنیا این اتفاق نمی افتد.

But here, if a person has a tragedy in their life,

اما در اینجا، اگر فردی در زندگی خود یک تراژدی داشته باشد،

quite often they will receive condolence cards or sympathy cards.

اغلب کارت های تسلیت یا کارت های همدردی دریافت می کند.

So we love sharing everything with you,

بنابراین ما دوست داریم همه چیز را با شما به اشتراک بگذاریم،

the good things and the not so happy things.

چیزهای خوب و چیزهای نه چندان شاد.

So I thought it would be interesting just to show them because it may be where you are.

بنابراین فکر کردم که فقط نشان دادن آنها جالب باشد زیرا ممکن است جایی باشد که شما هستید.

Perhaps you don't do that.

شاید شما این کار را نکنید.

Well, they might be different. Yes.

خوب، آنها ممکن است متفاوت باشند. آره.

So you might not send cards.

بنابراین ممکن است کارت ارسال نکنید.

Maybe you think it's it's a little distasteful or in bad taste.

شاید فکر کنید کمی ناپسند یا بد سلیقه است.

But here we do.

اما در اینجا ما انجام می دهیم.

We like to let the other person know that we are thinking of them.

ما دوست داریم به طرف مقابل بفهمانیم که به او فکر می کنیم.

So quite often we will send sympathy cards or condolence cards.

بنابراین اغلب ما کارت های همدردی یا کارت تسلیت ارسال می کنیم.

Yes. The reason that we're both in black today is is for two reasons, actually.

آره. دلیل اینکه هر دوی ما امروز سیاه پوش شده ایم، در واقع به دو دلیل است.

It is for the queen, because everyone's wearing black,

این برای ملکه است، زیرا همه سیاه پوش هستند،

because we're in this period of national mourning.

زیرا ما در این دوره عزای ملی هستیم.

So it all comes to an end.

بنابراین همه چیز به پایان می رسد.

Tomorrow is tomorrow with the funeral, but also obviously because of my own personal loss.

فردا با تشییع جنازه است، اما بدیهی است به دلیل از دست دادن شخصی خودم.

But here we go.

اما در اینجا ما می رویم.

Here's do you want to you hold them up, Mr. Duncan?

در اینجا می خواهید آنها را نگه دارید، آقای دانکن؟

Because I'm not very good at

چون من زیاد در

it. Cherie Oh, it looks very good against your black T-shirt, Mr.

آن مهارت ندارم. چری اوه، در مقابل تی شرت مشکی شما خیلی خوب به نظر می رسد ، آقای

Duncan.

There's one thing about black.

دانکن.

یک چیز در مورد سیاه وجود دارد.

Black is always very good as a background.

مشکی همیشه به عنوان پس زمینه بسیار خوب است.

I never go just fairly simple with sympathy and a heart.

من هرگز با همدردی و قلب ساده نمی روم.

And that is from a work colleague of mine,

و این از یکی از همکارهای من است،

a friend of mine who is not just a workaholic, but a very dear friend, Caroline.

یکی از دوستان من که فقط یک معتاد به کار نیست، بلکه یک دوست بسیار عزیز است، کارولین.

And she sent me that lovely card. It's not lovely.

و اون کارت دوست داشتنی رو برام فرستاد دوست داشتنی نیست

I met it with some of my friends on on Thursday, which was lovely.

من آن را با چند نفر از دوستانم روز پنجشنبه ملاقات کردم، که دوست داشتنی بود.

So I'm just wondering, what about you? Where you are?

بنابراین من فقط در تعجب هستم، شما چطور؟ کجایی؟

Do you do this?

آیا شما این کار را انجام می دهید؟

Do you send sympathy cards to each other?

آیا برای یکدیگر کارت همدردی می فرستید؟

I know many people send birthday cards,

من می دانم که بسیاری از مردم کارت تولد می فرستند،

which is probably the complete opposite when you think about it.

که احتمالاً وقتی به آن فکر می کنید کاملاً برعکس است.

The complete opposite end.

پایان کاملا مخالف.

There's another one.

یکی دیگه هست

Some of these might appear strange on the screen because

برخی از اینها ممکن است بر روی صفحه نمایش عجیب به نظر برسند

there might be

some green in them, but that's that's another nice spot.

زیرا ممکن است

مقداری سبز در آنها وجود داشته باشد، اما این یک نقطه خوب دیگر است.

And there are some beautiful flowers there and often that are words inside

و تعدادی گل زیبا در آنجا وجود دارد و اغلب کلماتی در درون هستند

that will help you to

که به شما کمک می کنند تا به

think about

your loss and help you to overcome it.

از دست دادن خود فکر کنید و به شما کمک کنند تا بر آن غلبه کنید.

May the caring thoughts of others

باشد که افکار دلسوزانه دیگران به

comfort you at this sad time is what it says in here.

شما در این زمان غم انگیز آرامش دهد، چیزی که در اینجا می گوید.

And this is from actually my mother. Sister. Yes.

و این در واقع از مادر من است. خواهر آره.

Who who is still alive?

چه کسی هنوز زنده است؟

She's 90.

او 90 سال دارد.

And in fact, my mother still has

و در واقع، مادر من هنوز

a sister and two brothers that is still alive.

یک خواهر و دو برادر دارد که هنوز زنده هستند.

She still has a brother who's 96, another brother

او هنوز یک برادر 96 ساله، یک برادر دیگر

who's 94, and his sister who's 90.

94 ساله، و خواهرش 90 ساله دارد.

So so there is a lot of what we call longevity.

بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که ما آن را طول عمر می نامیم.

Yes, longevity is is the the instance of a person

بله، طول عمر حالتی است که یک

living or something lasting for a long period of time.

فرد یا چیزی برای مدت طولانی زنده بماند.

So may the caring thoughts of others

بنابراین ممکن است افکار دلسوزانه دیگران

comfort you at this time? So

در این زمان به شما آرامش دهد؟ بنابراین

the fact that people are thinking about

این واقعیت که مردم به شما فکر می‌کنند

you gives you comfort

به شما آرامش می‌دهد

and you know that that's the message in that I was going to

و می‌دانید که این پیامی است که من به آنجا

I was going to also mention that in Italy, they don't do it right.

می‌رفتم، همچنین می‌خواستم اشاره کنم که در ایتالیا، آنها این کار را درست انجام نمی‌دهند.

It's just been told in Italy they don't send condolence cards or sympathy.

فقط در ایتالیا گفته شده است که آنها کارت تسلیت یا همدردی نمی فرستند.

I think flowers are often given

من فکر می‌کنم که معمولاً گل‌ها

normally at the point of the funeral or some sort of memorial.

در محل تشییع جنازه یا نوعی یادبود داده می‌شود.

Quite often flowers are laid.

اغلب گلها گذاشته می شود.

But as I said earlier, I think it's nicer.

اما همانطور که قبلاً گفتم، فکر می کنم زیباتر است.

I think it's much nicer to give that person the flowers

من فکر می کنم خیلی بهتر است که گل ها را به آن شخص بدهید در

when they can still see them and smell them and feel the.

حالی که هنوز می تواند آنها را ببیند و آنها را بو کند و احساس کند.

Claudia's saying they don't do it in

کلودیا می گوید که آنها این کار را در

Claudia courses in in, say, Argentina.

دوره های کلودیا در مثلاً آرژانتین انجام نمی دهند.

But it's not.

It's sad.

اما اینطور نیست.

غم انگیز است.

Is it Argentina? Yes, that's right.

آرژانتین است؟ بله درست است.

Yes, I'm getting it.

بله، من آن را دریافت می کنم.

Yes. So they don't do that in Argentina.

آره. بنابراین آنها این کار را در آرژانتین انجام نمی دهند.

So maybe that's.

پس شاید همین باشد.

Yeah, so that's interesting.

آره پس جالبه

So not Italy, not Argentina, Germany do, Czech Republic do.

پس نه ایتالیا، نه آرژانتین، نه آلمان، نه جمهوری چک.

It's just different customs isn't it.

فقط آداب و رسوم متفاوت است، اینطور نیست.

We've always sent them here isn't. Here's the nice one.

ما همیشه آنها را به اینجا فرستاده ایم. اینجا یکی خوبه

How beautiful.

چقدر زیبا.

That that says that the writing is very small

این می گوید که نوشته بسیار کوچک است

with sympathy on the loss of your mum.

با ابراز همدردی برای از دست دادن مادر شما.

It's not lovely.

دوست داشتنی نیست

We like to send cards. Lots of lots of flowers.

ما دوست داریم کارت بفرستیم. تعداد زیادی گل.

Usually flowers, sometimes lilies.

معمولا گل، گاهی سوسن.

Although my mother hated lilies.

با اینکه مادرم از نیلوفرها متنفر بود.

We've got to be careful when we began to put a spray of flowers on Mum's coffin.

وقتی شروع به گذاشتن اسپری گل روی تابوت مامان کردیم، باید مراقب باشیم.

And we've got to be careful when we tell the florist.

و وقتی به گلفروش می گوییم باید مراقب باشیم.

So the florist is the shop that sends the flowers, and the message is,

پس گلفروش مغازه ای است که گل ها را می فرستد و پیامش این

do not put lilies

است که نیلوفرهای

known by this coffin because no lilies.

شناخته شده با این تابوت را نگذارید زیرا نیلوفر نیست.

In fact, my mother used to say, if you

در واقع، مادرم می‌گفت، اگر

you obviously you buy flowers for people at birthdays,

شما مشخصاً برای مردم در روز تولد،

for mothers and Mother's Day

برای روز مادر و روز مادر گل می‌خرید

and I was just given of the flowers,

و تازه به من گل می‌دادند،

but she said, I don't want lilies.

اما می‌گفت من نیلوفر نمی‌خواهم.

Don't come get me, ladies.

نیایید مرا بیاورید، خانم ها.

It reminds me of funerals. Yes.

منو یاد مراسم تدفین میندازه آره.

Because quite often lilies are either thrown or they are displayed.

زیرا اغلب نیلوفرها یا پرتاب می شوند یا نمایش داده می شوند.

And they've got a very strong scent.

و آنها رایحه بسیار قوی دارند.

So unlike a lot of flowers, you can't always smell them.

بنابراین برخلاف بسیاری از گل ها، همیشه نمی توانید آنها را بو کنید.

Lilies have got a very, very powerful perfume.

لیلی ها عطر بسیار بسیار قدرتمندی دارند.

My mother always hated them, a very strong reminder of funerals.

مادرم همیشه از آنها متنفر بود ، یادآوری بسیار قوی برای تشییع جنازه.

So there is no way we are going to put lilies on top of my mother's coffin. Yes.

پس راهی نیست که نیلوفرها را بالای تابوت مادرم بگذاریم. آره.

Caring thoughts are with you at this sad time

افکار دلسوزانه در این زمان غم انگیز

from another friend of mine. Yes.

از سوی یکی دیگر از دوستانم همراه شماست. آره.

But as I said earlier, there is there is a

اما همانطور که قبلاً گفتم،

there is an element of longevity in your family on your mother's side?

آیا عنصری از طول عمر در خانواده شما از طرف مادرتان وجود دارد؟

Certainly on my mother's side, yes.

مطمئناً از طرف مادرم، بله.

They're all living to a ripe old age. Yes.

همه آنها در سنین پیری زندگی می کنند. آره.

Well, my mother would have done if she hadn't

خوب، اگر مادرم با 91 غمگین نمی شد، این کار را می کرد. اتفاقاً

been sadly struck with she had 91.

By the way, there is one drink, 91.

یک نوشیدنی وجود دارد، 91.

Mr. Steve's mother was my cousin, not as old as the queen.

مادر آقای استیو پسر عموی من بود، نه به سن ملکه.

There's another one that's that.

یکی دیگه هم هست که اونه

There's a lot going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

It's a lot going on in that card.

چیزهای زیادی در آن کارت می گذرد.

And it says with deepest sympathy, that's a very common

و با عمیق‌ترین همدردی می‌گوید، این یک روش بسیار رایج

way of expressing or putting that on a condolence card.

برای بیان یا قرار دادن آن در کارت تسلیت است.

Please know that at this time, when sadness touches you,

لطفاً بدانید که در این زمان که غم شما را فرا می گیرد،

these words of comfort come with warm sentiments.

این کلمات آرامش بخش با احساسات گرم همراه است.

So true. That's it's actually a rhyme, isn't it?

آره واقعا. این در واقع یک قافیه است، اینطور نیست؟

Please know that at this time, when sadness touches you,

لطفاً بدانید که در این زمان که غم شما را فرا می گیرد،

these words of comfort come with warm sentiments.

این کلمات آرامش بخش با احساسات گرم همراه است.

So true love.

پس عشق واقعی

And the words are There's a lot going on with this card.

و کلمات این است که با این کارت اتفاقات زیادی می افتد.

This is a very busy card.

این یک کارت بسیار شلوغ است.

It's again, it's from a friend of mine.

باز هم از یکی از دوستانم.

And through your I'm very your heart is aching

و از طریق تو، قلبت خیلی درد می کند

and you know not what to do to escape the deepest sorrow

و نمی دانی برای فرار از عمیق ترین اندوهی

that seems to shadow you may these heartfelt words,

که به نظر می رسد بر تو سایه می اندازد چه کاری باید انجام دهی، ممکن است این سخنان صمیمانه،

heartfelt words of sympathy

کلمات صمیمانه همدردی

help somehow to ease your pain

به نحوی کمک کند تا دردت را

until the healing time begins

تا زمانی که زمان بهبودی آغاز شود کاهش یابد

and let the sun through once again.

و بگذار. خورشید یک بار دیگر عبور کرد

So with the sadness comes happy memories

پس با غم و اندوه خاطرات خوشی به

and hopefully during the dark time there will be

وجود می آید و امیدوارم در زمان تاریکی

the return of sunshine. Yes.

دوباره آفتاب باشد. آره.

The happy thoughts, the happy memories.

افکار شاد، خاطرات شاد.

Well, that's really what I said earlier as well.

خوب، واقعاً همان چیزی است که قبلاً گفتم.

It's very hard to think of someone who's passed, who's recently

فکر کردن به کسی که اخیراً

passed without thinking of all the nice memories.

از دنیا رفته، بدون فکر کردن به تمام خاطرات خوب، بسیار سخت است.

And I suppose the best way of showing that, Steve, is photographs.

و من فکر می کنم بهترین راه برای نشان دادن آن، استیو، عکس است.

We have so many photographs of Steve when Steve's mum,

ما عکس های زیادی از استیو در زمان مادر استیو داریم،

when she was with us all the years she's been coming to visit me.

زمانی که او در تمام سال هایی که به دیدن من می آمد با ما بود.

We need to find a younger photograph of my mother.

ما باید یک عکس جوانتر از مادرم پیدا کنیم.

Okay. To put on the

باشه. برای قرار دادن در

of service to some interesting to you now in front of everybody.

خدمت برخی از جالب برای شما در حال حاضر در مقابل همه.

Okay, that's good.

باشه. اون خوبه.

We need that very quickly.

ما خیلی سریع به آن نیاز داریم.

So we have to end quickly. So, Mr. Jones, that you can do that.

پس باید زود به پایان برسیم. بنابراین، آقای جونز ، شما می توانید این کار را انجام دهید.

Here's another one with sympathy and flowers again, by the way.

اتفاقا اینم یکی دیگه با همدردی و گل.

They do in the Netherlands system.

آنها در سیستم هلند انجام می دهند. شرط

They do send condolence cards as well and flowers, I bet.

می بندم کارت تسلیت و گل هم می فرستند .

I bet they send flowers because they're surrounded by flowers.

من شرط می بندم که آنها گل می فرستند زیرا با گل احاطه شده اند.

Lots of flowers, yes.

تعداد زیادی گل، بله.

But we import a lot of flowers from the Netherlands.

اما ما گل های زیادی از هلند وارد می کنیم.

And in fact, think the royal families of the Netherlands

و در واقع، فکر کنید خانواده های سلطنتی هلند

and the UK are very closely connected.

و بریتانیا بسیار نزدیک به هم مرتبط هستند.

I mentioned to that, yes, I mentioned that earlier about other countries that have monarchs.

من به آن اشاره کردم، بله، قبلاً در مورد سایر کشورهایی که پادشاهان دارند به آن اشاره کردم.

So we often think of this country as having a monarch.

بنابراین ما اغلب تصور می کنیم که این کشور دارای یک پادشاه است.

But it's amazing how many other countries, European countries,

اما شگفت انگیز است که بسیاری از کشورهای دیگر، کشورهای اروپایی،

many still have a king and queen.

هنوز هم پادشاه و ملکه دارند.

A queen, if it's a lady or king like here.

یک ملکه، اگر مثل اینجا یک بانو یا پادشاه باشد.

Now we have King Charles,

حالا ما شاه چارلز

the third, just in case we've forgotten.

، سوم را داریم، فقط در صورتی که فراموش کرده باشیم.

Everyone keeps saying that

همه این را

again and again.

بارها و بارها تکرار می کنند.

Just so we remember thinking of you

فقط برای اینکه یادمان باشد

at this difficult time, it says inside.

در این زمان سخت به شما فکر می کردیم، در داخل می گوید.

So yeah, people are thinking and we know you are too.

پس بله، مردم فکر می کنند و ما می دانیم که شما هم همینطور.

So thank you very much.

Thank you. Is that.

خوب، خیلی ممنون.

متشکرم. آیا آن است.

Is that what I got?

آیا این چیزی است که من به دست آوردم؟

That's it. But you didn't get them.

خودشه. اما شما آنها را دریافت نکردید.

You have to be joking.

داری شوخی میکنی.

How many joking?

چند نفر شوخی کردند؟

Oh, yes.

Right.

آه بله.

درست.

Okay. Uh,

باشه. اوه،

visit tombs? Yes.

از مقبره ها دیدن کنید؟ آره.

Sebastian talks about a special day in Mexico

سباستین در مورد یک روز خاص در مکزیک صحبت می کند

where they celebrate.

که در آن جشن می گیرند.

People have died,

مردم مرده‌اند

and we put a friend that must be like offerings,

و دوستی می‌گذاریم که باید مانند نذری،

flowers, food, pictures, and we visit the tombs.

گل، غذا، عکس باشد و به زیارت مقبره می‌رویم.

Yeah, that's very nice.

آره خیلی خوبه

I like that one particular day, I think it's called Ancestors Day.

من آن یک روز خاص را دوست دارم، فکر می کنم نام آن روز اجداد است.

I might be wrong, but they have similar traditions

من ممکن است اشتباه کنم، اما آنها

in Asia as well, in Japan and also in China.

در آسیا، در ژاپن و همچنین در چین، سنت های مشابهی دارند.

Tomb sweeping and they call it in China.

قبر جارویی و در چین به آن می گویند.

So they go in, they tend to the to the grave or the tomb of one of their relatives.

پس داخل می‌شوند، سر قبر یا قبر یکی از بستگانشان می‌روند.

Normally their parents.

به طور معمول والدین آنها.

And they will clean they will tend they will do a lot of things to interesting to show respects.

و آنها را تمیز می کنند و تمایل دارند کارهای زیادی را انجام دهند تا به آنها احترام بگذارند.

Thanks for that, Sebastian.

برای آن متشکرم، سباستین.

It's nice to know, you know, cultures in other countries say you've got a specific day.

خوب است بدانید، می دانید، فرهنگ های کشورهای دیگر می گویند که شما روز خاصی دارید.

And that actually brings to mind

و این در واقع

talking of tombs, that would be Tino

صحبت از مقبره ها را به ذهن

MVS, wouldn't it, tomb. Yes.

متبادر می کند. آره.

The B is silent spelling on that rather than the way that you've done it there.

B به جای روشی که شما آن را در آنجا انجام داده اید، املای بی صدا در این مورد است.

But you know, we are an English teaching channel. Hmm.

اما می دانید، ما یک کانال آموزش زبان انگلیسی هستیم. هوم

Yes, it would be t

بله، این امر

to you be the becomes it for the M

برای شما مناسب است که برای M تبدیل شود،

so yes,

بنابراین بله،

in this country, certainly in our country, probably in other countries,

در این کشور، قطعاً در کشور ما، احتمالاً در کشورهای دیگر،

there are different customs for dealing with the deceased deceased's body.

آداب و رسوم متفاوتی برای برخورد با جسد متوفی وجود دارد.

Okay, this is I have to be honest,

خوب، این است که باید صادقانه بگویم،

I just told you that I was not expecting this, by the way.

من فقط به شما گفتم که اتفاقاً انتظار چنین چیزی را نداشتم.

Well, I didn't think we were going to go this far.

خب، فکر نمی‌کردم تا این حد پیش برویم.

No, I was I wasn't going what I was to say, Mr.

نه، من چیزی را که قرار بود بگویم نمی‌رفتم، آقای

Duncan, I think I've

دانکن،

I think I think I think I know what you thought I was going to talk about, but it probably wasn't.

فکر می‌کردم، فکر می‌کنم فکر می‌کنم می‌دانم شما فکر می‌کردید در مورد چه چیزی صحبت می‌کردم، اما احتمالاً اینطور نبود.

I don't know.

من نمی دانم.

So the two traditional ways in this country

پس دو روش سنتی در این

is burial, okay?

کشور دفن است، خوب؟

Or cremation.

یا سوزاندن.

I'm because we know other cultures like in India, the bodies burnt

من به این دلیل هستم که ما فرهنگ های دیگر را می شناسیم مانند هند، اجساد سوزانده شده

and then

put into the Ganges and then put into the Ganges by different cultures.

و سپس در گنگ قرار داده شده و سپس توسط فرهنگ های مختلف در گنگ قرار داده شده است.

So normally I think

بنابراین به طور معمول من فکر می کنم

the traditional way this country, but always burial.

به روش سنتی این کشور، اما همیشه دفن.

So the whole body is buried six feet under

بنابراین تمام بدن شش فوت زیر آن دفن می شود

and then you've got a headstone or two.

و سپس شما یک یا دو سنگ قبر دارید.

But usually just a headstone.

اما معمولا فقط یک سنگ قبر است.

You only get tombs in this country if you've got if you're wealthy.

در این کشور تنها در صورتی مقبره خواهید داشت که ثروتمند باشید.

So a tomb is like a proper sort of

بنابراین یک مقبره مانند یک

obvious

concrete structure above the ground, a wall or stone.

سازه بتنی مشخص در بالای زمین، دیوار یا سنگ است.

It's the tomb is is as a the breeze blocks.

این آرامگاه است که مانند نسیم بلوک است.

Where is no woman in the UK you just I suppose it depends on how much money you've got.

کجا هیچ زنی در بریتانیا نیست شما فقط فکر می کنم بستگی به مقدار پول شما دارد.

Of course you just bury the bodies six feet underground

البته شما فقط اجساد را شش فوت زیر زمین دفن می کنید

and then you have an outline and a headstone with whatever

و سپس یک طرح کلی و یک سنگ قبر با هر

you know the name of the person when they were born, when they died.

چیزی که نام آن شخص را می دانید در زمان تولد و زمان مرگ دارید.

And then a few words from In Loving Memory or something like that.

و سپس چند کلمه از In Loving Memory یا چیزی شبیه به آن.

Headstone Normally. R.I.P. Yes,

سنگ قبر به طور معمول. پاره کردن. بله،

that's what

we would do, I say in the UK, but of course

این همان

کاری است که ما در بریتانیا انجام می‌دهیم، اما مطمئناً

you run out of places to bury people.

شما مکان‌هایی برای دفن مردم ندارید.

We're only a small island, so just

ما فقط یک جزیره کوچک هستیم، بنابراین فقط همین،

that but that following.

اما اینها را دنبال می کنیم.

Well, the thing is.

خوب، موضوع این است.

Yes, well, that's why cremation has become a more popular way.

بله، خوب، به همین دلیل است که سوزاندن مرده به روشی رایج تر تبدیل شده است.

Most people are now cremated in the UK, I believe,

من معتقدم که اکنون اکثر مردم در بریتانیا سوزانده می شوند

and then you just end up with a little container full of the person's ashes.

و پس از آن شما فقط با ظرف کوچکی پر از خاکستر آن شخص مواجه می شوید.

I'm sorry. The bodies.

متاسفم. اجساد

The way you're explaining this, I don't know.

روشی که شما این را توضیح می دهید، من نمی دانم.

I'm laughing at me.

دارم بهم میخندم

But the thing is, you know, Mr.

اما مسئله این است که می دانید، آقای

Duncan, I'd like to visit a grave site now.

دانکن، من می خواهم اکنون از یک قبر دیدن کنم.

I like to listen to. Oh, no crying.

من دوست دارم گوش کنم. اوه، گریه نیست.

I'm just.

I'm just finding it the way you're describing that there's not enough room.

من فقط.

من فقط به روشی که شما توضیح می دهید متوجه می شوم که فضای کافی وجود ندارد.

We haven't got look.

نگاه نداریم

So it's only a very tiny island. We live on.

بنابراین این فقط یک جزیره بسیار کوچک است. ما زندگی می کنیم

Maybe we would have to start stacking everyone on top of each other.

شاید مجبور شویم همه را روی هم بچینیم.

Well, you could always fill in. Yes, that's true.

خوب، شما همیشه می توانید پر کنید. بله، این درست است.

You know, just going off subject Santorini, it was just a chrysanthemum

می‌دانید، صرفاً از موضوع سانتورینی خارج می‌شوید، این فقط یک گل داوودی بود

flower is the symbol of death.

که نماد مرگ است.

Okay, well, very interesting.

باشه خیلی جالبه

You should mention that Santorini, because the other flower that my mum's always hated

باید به سانتورینی اشاره کنید، زیرا گل دیگری که مادر من همیشه از

is chrysanthemum.

آن متنفر است گل داوودی است.

Okay, so which flowers does your mum like?

خوب، پس مادر شما کدام گل را دوست دارد؟

She likes freezes, favourite ones freezes, freezes, freezes.

او فریز را دوست دارد، موارد مورد علاقه یخ می زند، یخ می زند، یخ می زند.

I don't even know what that looks like.

من حتی نمی دانم چه شکلی است.

It just kind of quite

فقط

got a nice scent to them.

یه جورایی بوی خوبی بهشون داد.

Or tulips or roses.

یا لاله یا گل رز.

But she hates.

اما او متنفر است.

Well, that's actually so I didn't know that the chrysanthemum know

خب، این در واقع پس من نمی دانستم که گل

is the symbol of flower symbol of death.

داوودی نماد گل نماد مرگ است.

Yeah, I didn't know that.

آره من اینو نمیدونستم

Well, obviously my mother knew that.

خب معلومه که مادرم اینو میدونست

Okay. And lilies are too.

باشه. و نیلوفرها هم همینطور.

So that's why my mother didn't like

به همین دلیل بود که مادرم

or chrysanthemums because they reminded her of death.

گل های داوودی را دوست نداشت زیرا آنها او را به یاد مرگ می انداختند.

Oh, by the way, there are three ways, of course.

اوه، اتفاقا، البته سه راه وجود دارد.

Three ways you so cremation, burial.

سه راه شما پس سوزاندن، دفن.

But also you can send into space. You could.

اما همچنین می توانید به فضا بفرستید. شما می توانید.

Oh, okay. Okay.

اوه، باشه باشه.

Well, that's just

خوب، فقط

you can leave your body

شما می توانید بدن خود را

to medical science, which is what I'm going to do. So.

به علم پزشکی بسپارید، کاری که من می خواهم انجام دهم. بنابراین.

So when when I snuff it, I'm going to actually

بنابراین وقتی آن را بو می کنم، در

leave my body to the doctors

واقع بدنم را به پزشکان می سپارم

so they can they can have a look at this, this wonderful specimen.

تا بتوانند نگاهی به این نمونه فوق العاده داشته باشند.

And they can they can take it all to pieces and have a little looking put little bits of me in jars.

و آنها می توانند همه را تکه تکه کنند و کمی نگاه کنند و تکه های کوچکی از من را در شیشه ها بگذارند.

But I have but there will be one thing I have to it has to have my name on it.

اما من دارم اما یک چیز وجود خواهد داشت که باید نام من روی آن باشد.

So don't just put brain or

بنابراین فقط مغز را قرار

it has to say, Mr.

ندهید یا باید بگوید، آقای

Duncan, Mr.

دانکن،

Duncan's brain, it will be very small jar.

مغز آقای دانکن، این یک شیشه بسیار کوچک خواهد بود.

I know before you say anything, I know what you're going to say.

من می دانم قبل از اینکه چیزی بگویی، می دانم که قرار است چه بگویی.

It be a very small jar, very small.

این یک کوزه بسیار کوچک است، بسیار کوچک.

For that said, yes, I'm done.

برای آن گفت، بله، من تمام شده است.

I'm donating my body to medical science.

من بدنم را به علم پزشکی اهدا می کنم.

And then doctors can compare you with a normal, healthy human being.

و سپس پزشکان می توانند شما را با یک انسان عادی و سالم مقایسه کنند.

Oh, thank you. Thank you very much. Yes. Yeah.

اوه، متشکرم. بسیار از شما متشکرم. آره. آره

You described me as this is the moment

تو مرا اینگونه توصیف کردی که این لحظه ای است

that the Elephant Man was put on display.

که مرد فیل به نمایش گذاشته شد.

You say, I will be I will be put next to the Elephant Man.

شما می گویید، من خواهم بود و در کنار مرد فیل قرار خواهم گرفت.

Thanks, Steve Rose not rosa.

ممنون، استیو رز نه رزا.

Sorry, mika.

ببخشید میکا

We are going to clean our family's grave next week.

قرار است هفته آینده قبر خانواده مان را تمیز کنیم.

You see, i like that.

می بینید، من آن را دوست دارم.

I like somewhere.

من یک جایی را دوست دارم.

And then not everybody likes burials, but I want to.

و پس از آن همه دفن را دوست ندارند، اما من می خواهم.

If somebody dies, it's very close to me.

اگر کسی بمیرد، خیلی به من نزدیک است.

I want to be able to visit them.

من می خواهم بتوانم به آنها سر بزنم.

If anything happened to you, Mr.

اگر برای شما اتفاقی بیفتد، آقای

Duncan, I would want somewhere to go and visit.

دانکن، من می خواهم جایی بروم و ملاقات کنم.

But you can.

You can come to the laboratory and you can look at me and all the jars.

ولی تو می توانی.

شما می توانید به آزمایشگاه بیایید و می توانید به من و تمام شیشه ها نگاه کنید.

You'll never be far from me.

تو هرگز از من دور نخواهی بود

Do you think I recognise all the parts?

به نظر شما همه قسمت ها را می شناسم؟

Yes. Well, some of the, some of the parts might be a little bit worn out or shrivelled, wizened.

آره. خوب، برخی از، برخی از قطعات ممکن است کمی فرسوده یا چروکیده شده باشند.

Yeah. Yes, that's. Do they look like that now?

آره بله همینطور است. الان اینطوری به نظر میرسن؟

Yes. But now

آره. اما اکنون

for me personally, I like to visit a grave

برای من شخصاً دوست دارم از یک قبر

or a burial site.

یا محل دفن بازدید کنم.

If you're very close to somebody, that would give me a connexion.

اگر خیلی به کسی نزدیکی، این به من ارتباط می دهد.

I know this die that dies.

من می دانم این مرده که می میرد.

But I mean, when my father died, he was cremated.

اما منظورم این است که وقتی پدرم فوت کرد او را سوزاندند.

This is ten years ago, and his ashes

این مربوط به ده سال پیش است و خاکستر او را

were spread at sea because he was a sailor.

به دلیل ملوان بودن در دریا پخش کردند.

I said in his you know, he loved the sea. And

گفتم تو می دانی دریا را دوست داشت. و

his wishes were the ashes were spread at sea.

آرزویش این بود که خاکستر در دریا پخش شود.

But we've got nowhere to visit.

اما ما جایی برای بازدید نداریم.

I can't visit Father and say anything.

من نمی توانم پدر را ملاقات کنم و چیزی بگویم.

I've got nowhere physically to go.

از نظر فیزیکی جایی برای رفتن ندارم.

You can go for a swim.

می توانید برای شنا بروید.

Go for a swim?

Yeah, I could do you right, but

برو شنا؟

بله، من می توانم شما را درست انجام دهم، اما

you know that

شما می دانید که

I don't know.

So my mother wanted to be cremated, but I would have preferred it to be buried because

من نمی دانم.

بنابراین مادرم می‌خواست سوزانده شود، اما من ترجیح می‌دهم دفن شود،

then I can go and visit her and put some flowers and attend to the grave and say a few words.

زیرا می‌توانم به دیدارش بروم و گل بگذارم و بر سر قبر حاضر شوم و چند کلمه بگویم.

Well, some people, of course, keep the ashes their house in a little pot.

خب، بعضی ها، البته ، خاکستر را در یک گلدان کوچک در خانه خود نگه می دارند.

They do? Yeah.

انجام می دهند؟ آره

So you don't have to sprinkle them anywhere.

بنابراین لازم نیست آنها را در جایی بپاشید.

You can take them home with you and a little popped and keep them next to the television.

می توانید آنها را با خود به خانه ببرید و کمی بیرون بیاورید و کنار تلویزیون نگه دارید.

Yes. Beatrice says, well, they do that a lot in America.

آره. بئاتریس می گوید، خوب، آنها این کار را در آمریکا زیاد انجام می دهند.

I know I probably do to other countries, but certainly in America they do that a lot.

می‌دانم که احتمالاً در کشورهای دیگر هم این کار را می‌کنم، اما مطمئناً در آمریکا این کار را زیاد انجام می‌دهند.

And don't let me do that much here.

و اجازه نده من اینجا اینقدر کار کنم.

Yes, Beatrice says.

بله، بئاتریس می گوید.

So. Chrysanthemums and lilies.

بنابراین. گل های داوودی و نیلوفرهای.

Both are symbols.

هر دو نماد هستند.

Death. Okay.

مرگ. باشه.

My Beatrice lives so

زندگی بئاتریس من خیلی

interesting, isn't it?

جالب است، اینطور نیست؟

So maybe it was in this country, you know, many years ago

پس شاید در این کشور بود، می دانید، سال ها پیش،

when my mother was born, back in the 19 1930, she was born.

زمانی که مادرم به دنیا آمد، در سال 19 1930، او به دنیا آمد.

So around that time, maybe it still was here, which is why my mother remembers that.

بنابراین در آن زمان، شاید هنوز اینجا بود، به همین دلیل است که مادرم آن را به یاد می آورد.

So when she used to go to funerals, they were probably always chrysanthemums or lilies.

بنابراین زمانی که او به مراسم خاکسپاری می رفت ، احتمالا همیشه گل های داوودی یا نیلوفر بودند.

Uh, so, yeah.

اوه، پس، آره

Yeah.

Very interesting.

آره

بسیار جالب.

One of the places where funerals are crazy.

یکی از جاهایی که تشییع جنازه دیوانه کننده است.

Crazy funerals, and I've experienced this myself when I was there.

تشییع جنازه دیوانه وار، و من خودم زمانی که آنجا بودم این را تجربه کرده ام.

China, then some of their funerals go on for two weeks and often

چین، سپس برخی از تشییع جنازه آنها به مدت دو هفته ادامه می یابد و اغلب

they will set up a small memorial, very similar to what's happening with the queen at the moment.

آنها یک یادبود کوچک برپا می کنند، بسیار شبیه به آنچه در حال حاضر با ملکه اتفاق می افتد.

And they will have a little memorial with the body actually

و آنها یک یادبود کوچک با جسد در واقع

in that place, normally near the houses.

در آن مکان خواهند داشت، معمولاً در نزدیکی خانه ها.

And all of the neighbours know that the people will come and they will

و همه همسایه ها می دانند که مردم خواهند آمد و

they will look, they will come and pay their respects.

خواهند دید، خواهند آمد و ادای احترام خواهند کرد.

And quite often the the relatives will stand guard.

و اغلب اقوام نگهبان خواهند بود.

Isn't that strange, just like we are seeing here now

آیا این عجیب نیست، دقیقاً مانند آنچه که اکنون اینجا

in the UK and it goes on for normally two weeks

در بریتانیا می بینیم و معمولاً دو هفته ادامه دارد

and quite often they will have a procession

و اغلب آنها یک راهپیمایی خواهند داشت

where very strange music is played.

که در آن موسیقی بسیار عجیبی پخش می شود.

They normally use trumpets, all things

آنها معمولاً از ترومپت استفاده می کنند، همه چیزهایی

that sound like like horns and they will play those.

که شبیه بوق هستند و آنها را خواهند نواخت.

And quite often people will dress in white robes as well.

و اغلب مردم لباس های سفید نیز می پوشند.

They will proceed along the road in white robes and they will

آنها با لباس های سفید در امتداد جاده حرکت

they will actually cry and wail as they are marching.

خواهند کرد و در واقع گریه و زاری خواهند کرد در حالی که راهپیمایی می کنند.

Apparently a really it's incredibly intense.

ظاهراً واقعاً فوق العاده شدید است.

I think I think you need I think it's probably very healthy because,

من فکر می کنم که شما نیاز دارید، فکر می کنم احتمالاً بسیار سالم است، زیرا،

you know, one of the stages of grief is, you know, it's crying. And

می دانید، یکی از مراحل غم، گریه است. و

but some people hold that in,

اما برخی از مردم آن را باور دارند

which is probably very unhealthy.

که احتمالاً بسیار ناسالم است.

But if you are sort of forced, do it, then it's you know, it's helping you out.

اما اگر به نوعی مجبور هستید، این کار را انجام دهید، پس می دانید، این به شما کمک می کند.

I think that helps you overcome

فکر می‌کنم این به شما کمک می‌کند که بر آن غلبه کنید،

because you have to let that emotion out.

زیرا باید این احساس را از بین ببرید.

You cannot hold it in.

شما نمی توانید آن را برگزار کنید.

So maybe a ceremony where everybody is getting very upset

بنابراین شاید مراسمی که در آن همه بسیار

is a way of helping you to get those emotions out.

ناراحت می شوند راهی برای کمک به شما برای بیرون کردن این احساسات باشد.

It's probably very healthy now the 1st of November

اکنون احتمالاً بسیار سالم است. به

seems to be quite significant in a number of countries.

نظر می رسد اول نوامبر در تعدادی از کشورها بسیار مهم است.

Yeah.

So Vitus has said that on the 1st of November

آره

بنابراین ویتوس گفته است که در اول نوامبر

they remember the dead relatives and Lewis

آنها اقوام مرده را به یاد می آورند و

has said on the 1st of November in France people go to cemeteries

لوئیس گفته است که در روز اول نوامبر در فرانسه مردم با حمل گل به گورستان می روند

carrying flowers and put them on the we would say graves

و آنها را روی مقبره می گذارند.

tombs to us in the UK means a specific thing.

چیز.

It means it means a very large structure made of stone.

یعنی یک سازه بسیار بزرگ از سنگ.

It's normally a chamber of some sort, yes.

این معمولاً یک اتاقک است، بله.

So normally a chamber that's above ground or quite often below ground,

بنابراین معمولاً اتاقی که در بالای زمین یا اغلب در زیر زمین است

and the one below ground is often referred to as a crypt.

و اتاق زیر زمین اغلب به عنوان دخمه شناخته می شود.

And sometimes in a tomb you will have more than one person as well.

و گاهی اوقات در یک مقبره بیش از یک نفر نیز خواهید داشت.

So you can have a very large tomb with two or three people

بنابراین شما می توانید یک مقبره بسیار بزرگ با دو یا سه نفر

or a large tomb for someone important,

یا یک قبر بزرگ برای یک فرد مهم

and also a large structure that is just there as a memorial as well.

و همچنین یک سازه بزرگ که فقط در آنجا به عنوان یادبود وجود دارد، داشته باشید.

So there might not even be a person there.

بنابراین ممکن است حتی یک نفر آنجا نباشد.

This I can't believe we're talking about this.

من نمی توانم باور کنم که ما در مورد این صحبت می کنیم.

By the way, if if there is one thing I did not think we were going to talk about

به هر حال، اگر چیزی وجود داشته باشد که فکر نمی کردم قرار است امروز در مورد آن صحبت کنیم

today, it's well, it's everything basically everything we've said.

، خوب است، اساساً همه چیزهایی است که ما گفته ایم.

That's it.

خودشه.

We would always say a grave in the UK, g r a v e

ما همیشه می‌گوییم یک قبر در بریتانیا، اگر

we would always refer to somebody's grave if they've been buried

کسی برای آن دفن شده باشد همیشه به قبر اشاره می‌کنیم

for it's

because normally people are just put in a wooden coffin

،

زیرا معمولاً مردم را فقط در یک تابوت چوبی می‌گذارند

and then buried six feet and

و سپس شش فوت و

a throne on top.

یک تخت در بالای آن دفن می‌کنند.

The queen, of course, is going into a tomb.

البته ملکه در حال رفتن به یک مقبره است.

She's going into a tomb.

او دارد به یک قبر می رود.

So only important.

بنابراین فقط مهم است.

A tomb is a specific structure.

مقبره یک سازه خاص است.

Yes, that could be, as Mr.

بله، همانطور که آقای دانکن گفت، این می تواند

Duncan said, usually made a stone expense.

معمولاً یک هزینه سنگی باشد.

If somebody is put into there,

اگر کسی در آنجا قرار می‌گیرد،

either it could be above ground or below ground, and usually so we wouldn't use the word tomb

می‌تواند بالای زمین یا زیر زمین باشد، و معمولاً از کلمه مقبره استفاده نمی‌کنیم،

unless it was somebody who was quite wealthy

مگر اینکه فردی کاملاً ثروتمند بود

and could afford or prominent in society

و توانایی مالی داشت یا در جامعه برجسته بود

and would have been buried in like, for example,

و در همان مکان دفن می‌شد. به عنوان مثال،

a much Wenlock

یک Wenlock بسیار

in the church there in the graveyard there.

در کلیسا در آنجا در قبرستان وجود دارد.

There are a lot of tombs.

مقبره های زیادی وجود دارد.

Yes, yes.

بله بله.

Granite, solid stone.

گرانیت، سنگ جامد.

And obviously they're wealthy people because they could have afforded to have this done.

و بدیهی است که آنها افراد ثروتمندی هستند زیرا می توانستند این کار را انجام دهند.

Most people are just buried and you would call just call that a grave or grave.

بیشتر مردم فقط دفن می شوند و شما فقط آن را قبر یا قبر می نامید.

It can also be used to describe something serious,

همچنین می‌توان از آن برای توصیف چیزی جدی استفاده کرد

maybe something that must be talked about immediately,

، شاید چیزی که باید فوراً در مورد آن صحبت شود،

maybe something that is of grave concern.

شاید چیزی که نگران کننده است.

It is important, something that has a lot of gravity.

مهم است، چیزی که گرانش زیادی دارد.

So, again, gravity means something that is important or how important something is.

بنابراین، دوباره، جاذبه به معنای چیزی است که مهم است یا چیزی چقدر مهم است.

So a grave event is serious and maybe also solemn.

بنابراین یک رویداد قبر جدی و شاید هم جدی است. Magdalena می گوید،

So it's interesting to see how that word is used in Germany,

بنابراین جالب است که ببینیم این کلمه در آلمان چگونه استفاده

says Magdalena.

می شود.

Thinks it isn't.

فکر می کند که نیست.

You're not allowed to take the Ashes home.

شما اجازه ندارید خاکستر را به خانه ببرید.

Oh, okay.

اوه، باشه

They often have a lot of strict laws in, Germany,

آنها اغلب قوانین سختگیرانه زیادی در آلمان دارند،

so that doesn't surprise me.

بنابراین من را شگفت زده نمی کند.

But we are here.

اما ما اینجا هستیم.

It's surprising how happy they are, Mr.

جای تعجب است که چقدر خوشحال هستند، آقای

Duncan, because I remember when we collected my father's ashes, they.

دانکن، زیرا یادم می آید زمانی که خاکستر پدرم را جمع کردیم، آنها.

They're quite heavy, uh, heavier than I thought.

آنها بسیار سنگین هستند، اوه، سنگین تر از آنچه فکر می کردم.

But I don't know what we're going to do.

اما نمی دانم قرار است چه کار کنیم.

I think what we're going to do with my mother is I want somebody to visit,

فکر می‌کنم کاری که ما با مادرم می‌خواهیم انجام دهیم این است که می‌خواهم کسی به آن سر بزند،

so we're going to have a little site

بنابراین ما یک سایت کوچک

and we're going to think bury the ashes

داریم و فکر می‌کنیم خاکستر را دفن کنیم

and have a small plot,

و یک قطعه کوچک داشته باشیم،

as you would say, plot in a cemetery.

همانطور که شما می‌گویید. قطعه ای در گورستان

If you have a plot, it just means a little area of ground that you pay for

اگر یک قطعه دارید، این فقط به معنای یک منطقه کوچک از زمین است که برای آن هزینه می کنید

and then you've got somewhere to visit.

و سپس جایی برای بازدید دارید.

Can plant a tree or put a bench there, something like that.

می تواند یک درخت بکارد یا یک نیمکت در آنجا قرار دهد، چیزی شبیه به آن.

So you've just got somewhere to go and then once a year you can go and visit.

بنابراین شما فقط جایی برای رفتن دارید و سپس سالی یک بار می توانید بروید و بازدید کنید.

So, you know, my mum.

پس میدونی مامانم

So when actually did mention that earlier

پس واقعاً چه زمانی به این موضوع اشاره کردند که قبلاً

they asked Do you ever have maybe a seat

آنها پرسیدند آیا تا به حال یک صندلی

or a bench somewhere nearby

یا یک نیمکت در جایی نزدیک

that you can maybe have

دارید که شاید

that their name put on the actual bench?

بتوانید نام آنها را روی نیمکت واقعی قرار دهید؟

And yes, that just happened here in much Wenlock

و بله، این اتفاق در اینجا در بسیاری از ونلاک

there are many benches, many seats, public

رخ داد، بسیاری از نیمکت‌ها، بسیاری از صندلی‌ها،

sitting areas that have someone's name on the back to remember them.

مکان‌های نشیمن عمومی که نام کسی در پشت آن‌ها وجود دارد تا آنها را به خاطر بسپارد.

So yes, it does happen a lot is another interesting point, Mr.

پس بله، خیلی اتفاق می افتد ، نکته جالب دیگری است، آقای

Duncan.

دانکن.

Willian says

ویلیان می گوید جسد معمولاً

how many days after the person's died

چند روز پس از مرگ فرد

is is the body usually buried in Brazil?

در برزیل دفن می شود؟

It's usually the next day.

معمولا روز بعد است.

Yeah, well, in a lot of cultures that is true.

بله، خوب، در بسیاری از فرهنگ ها این درست است.

Um, that in the UK there isn't really a specific time period.

اوم، که در انگلستان واقعاً دوره زمانی خاصی وجود ندارد.

Well, not the Church of England.

خوب، نه کلیسای انگلستان.

Uh, depends on your religion,

اوه، بستگی به مذهب شما دارد،

but certainly in the UK, I mean,

اما مطمئناً در بریتانیا، منظورم

my mother's funeral is two weeks tomorrow, so that'll be,

این است که فردا دو هفته تشییع جنازه مادرم است، بنابراین،

you know, over three weeks after she died.

می دانید، بیش از سه هفته پس از مرگ او خواهد بود.

Um, and that's fairly normal.

اوم، و این کاملا طبیعی است.

Yes, it can be. It can be a month.

بله، می تواند باشد. ممکن است یک ماه باشد.

It can be a month and a half, can be longer, can be up to six weeks.

می تواند یک ماه و نیم باشد، می تواند طولانی تر باشد، می تواند تا شش هفته باشد.

But it's interesting, you mentioned certain cultures. Yes.

اما جالب است، شما به فرهنگ های خاصی اشاره کردید. آره.

The quite often in I think in Islam,

غالباً در اسلام فکر می‌کنم،

I think you to be buried

فکر می‌کنم باید

before the sun sets, as I understand it.

قبل از غروب خورشید دفن شوید، همانطور که من می‌دانم.

Yes, that's important.

بله، این مهم است.

I mean, I've never known because at least in the UK,

منظورم این است که من هرگز نمی دانستم زیرا حداقل در بریتانیا،

I think because as well of the nature of the fact

فکر می کنم به دلیل ماهیت این واقعیت

that people don't always grow up with their family all around them, now people live

که مردم همیشه با خانواده خود در اطراف خود بزرگ نمی شوند، اکنون مردم چگونه زندگی می

how people move away, have jobs in other parts of the country, in other parts of the world.

کنند که مردم از آنجا دور می شوند. مشاغل در سایر نقاط کشور، در سایر نقاط جهان.

And that period that that two weeks.

و آن دوره که دو هفته.

I've never known it never been to a funeral under two weeks.

من هرگز نمی دانستم که هرگز زیر دو هفته در مراسم خاکسپاری شرکت نکرده ام.

I don't think when someone's died.

من فکر نمی کنم وقتی کسی مرده است.

I think it's unusual.

من فکر می کنم غیر معمول است.

Unusual to be less than two weeks for

برای اکثر متولدین بریتانیا کمتر از دو هفته غیرمعمول است

most British born.

.

And unless, of course, there is no body. Yes,

و البته مگر اینکه بدنی وجود نداشته باشد. بله

of course it takes longer.

، البته بیشتر طول می کشد.

If there's got to be an autopsy, there's got to be an examination as to why that person

اگر قرار است کالبد شکافی انجام شود ، باید بررسی شود که چرا آن شخص

died before hand for legal reasons,

به دلایل قانونی از قبل جان خود را از دست داده است،

then that period of time can extend further.

سپس این مدت زمان می تواند بیشتر شود.

And, of course, bodies are refrigerated to stop them.

و البته اجساد برای جلوگیری از آنها در یخچال نگهداری می شوند.

Yes, Steve.

بله، استیو.

But but yes, I mean, normally, of course,

اما بله، منظورم، به طور معمول، البته،

that the tradition to bury the body or to just burn the body as quickly as possible.

این است که سنت دفن جسد یا سوزاندن جسد در سریع ترین زمان ممکن است.

Okay.

باشه.

Would have caused been a health issue

شاید یک مشکل بهداشتی وجود داشته

dating back maybe you know

باشد، شاید

before refrigeration and all that you don't want

قبل از سرد شدن و همه چیزهایی که نمی‌خواهید

a dead body hanging around for long because.

یک جسد برای مدت طولانی در اطراف آویزان باشد، می‌دانید.

We don't need to explain why, but

ما نیازی به توضیح نداریم که چرا، اما اگر

it would be very healthy and better for everyone if that burial

آن مراسم تدفین یا آن مراسم هر چه سریعتر برگزار شود، برای همه بسیار سالم و بهتر

or that ceremony took place as quickly as possible.

است.

Um, because, you know,

اوم، چون می دانید،

as I said, we don't need to go into the details why countries,

همانطور که گفتم، نیازی نیست وارد جزئیات شویم که چرا کشورها،

particularly hot countries, don't want dead bodies hanging around.

به ویژه کشورهای گرم، نمی خواهند اجساد در اطراف آویزان شود.

So the ceremony.

پس مراسم

The funeral is going to take place very quickly

مراسم تشییع جنازه به

for purely practical medical health reasons.

دلایل بهداشتی کاملاً عملی پزشکی بسیار سریع برگزار می شود.

This this livestream has gone in a very, very strange direction.

این پخش زنده در مسیر بسیار بسیار عجیبی قرار گرفته است.

I was not expecting any of this today.

امروز انتظار هیچ کدام از اینها را نداشتم.

Yeah, but people are. Yeah, people are asking questions.

بله، اما مردم هستند. بله، مردم سوال می پرسند.

It's good to talk about these things.

خوب است در مورد این موارد صحبت کنیم.

I think it's good. Well, at this moment.

به نظرم خوبه خب در این لحظه

Well, I mean, does it matter?

خب منظورم اینه که مهمه؟

Oh, there's another one as well.

اوه، یکی دیگه هم هست

You can be.

شما می توانید باشید.

You can you can do what Chairman Mao did in China.

شما می توانید کاری را که رئیس مائو در چین انجام داد انجام دهید.

He's in a giant vat of formaldehyde.

او در یک خمره غول پیکر از فرمالدئید است.

So he floats around in this big box and everyone can still go

بنابراین او در این جعبه بزرگ شناور می شود و همه هنوز می توانند به

there and see Chairman Mao in the tradition.

آنجا بروند و رئیس مائو را طبق سنت ببینند.

Where were they are this hasn't Lenin, I think Lenin as well.

آنها کجا بودند، این لنین نیست، فکر می کنم لنین هم همینطور.

I want to say Lenin.

می خواهم بگویم لنین.

Yeah.

He used to be on display. Lenin didn't take this well.

آره

او قبلاً در معرض نمایش بود. لنین این را خوب نگرفت.

It was he was he in effect of formaldehyde or

والنتین می‌گوید که او در روز سوم تأثیر فرمالدئید

or something else

یا چیز دیگری

bearing on the third day, says Valentin.

داشت.

Don't know where you are, Valentin.

نمی دانم کجایی، والنتین.

Perhaps you'd like to tell us after passing?

شاید بخواهید بعد از گذشت به ما بگویید؟

Yes, Magdalena says.

بله، ماگدالنا می گوید.

Have you heard about the method to press the ash into a diamond?

آیا در مورد روش فشار دادن خاکستر به الماس شنیده اید؟

I have, yes. Well, you actually mentioned that.

دارم، بله خوب، شما در واقع به آن اشاره کردید.

I mentioned it last week.

من هفته گذشته به آن اشاره کردم.

My sister last week we were talking about this.

خواهرم هفته گذشته در مورد این موضوع صحبت می کردیم.

And I said, there are people now who have half the ashes.

و من گفتم، الان افرادی هستند که نیمی از خاکستر را دارند.

They have them crushed and processed.

آنها آنها را خرد و پردازش می کنند.

I think they heat it up to a very high temperature

فکر می کنم آن را تا دمای بسیار بالایی گرم می کنند

and then compress it together and it turns into a stone, very similar to Diamond.

و سپس آن را با هم فشرده می کنند و تبدیل به سنگی می شود که بسیار شبیه به الماس است.

And then they put it in some jewellery,

و سپس آن را در تعدادی جواهرات،

maybe some nice earrings, maybe a necklace.

شاید چند گوشواره زیبا، شاید یک گردنبند قرار دادند.

I don't know what you think that, but.

من نمی دانم شما چه فکر می کنید، اما.

Yeah,

آره

yeah, exactly.

آره دقیقا

Yeah, that's right.

آره درست است.

Alessandra says, I mean, this is referring back to

الساندرا می‌گوید، منظورم این است که این اشاره به

something I said about wanting somebody to go to visit

چیزی است که من گفتم در مورد اینکه می‌خواهم کسی مثل قبر به دیدار متوفی برود

the deceased

like a grave, somebody

، کسی

to go to speak to their to speak and say a few words.

برود تا با آنها صحبت کند و چند کلمه بگوید.

But Alessandra has said that

اما الساندرا گفته است که

just speak with my father when I'm alone in the house

فقط وقتی در خانه تنها هستم با پدرم صحبت کن

and still feel the need near to you.

و هنوز به تو نیاز دارم.

Luis said something similar about his mother.

لوئیس چیزی مشابه در مورد مادرش گفت.

Of course.

So there have been situations where a relative

البته.

بنابراین شرایطی وجود داشته است که یکی از اقوام

who's maybe one of their parents has died and they haven't.

که شاید یکی از والدین آنها باشد فوت کرده است و آنها فوت نکرده اند.

They Haven't.

آنها ندارند.

And this I know this is awful what I'm about to say, but they haven't done anything.

و من می دانم که این چیزی است که می خواهم بگویم وحشتناک است، اما آنها هیچ کاری انجام نداده اند.

They just keep them there with them because they can't part

آنها فقط آنها را آنجا با خود نگه می دارند زیرا نمی توانند

with them.

از آنها جدا شوند.

Yeah, well, yes, that's right.

بله، بله، درست است.

Yeah.

آره

What fresh hell is that.

چه جهنمی تازه است

Yeah.

So everyone's got different ways of dealing with their loss and different traditions.

آره

بنابراین هر کس روش های متفاوتی برای مقابله با ضرر و سنت های مختلف دارد.

Of course

البته

in Switzerland,

در سوئیس،

forests where ashes are buried at the roots of the tree.

جنگل هایی که در آن خاکستر در ریشه درخت دفن شده است.

Yes. So Bruno says that.

آره. بنابراین برونو این را می گوید.

And of course, then you can imagine that the essence of that person

و البته، پس می توانید تصور کنید که جوهر

is then being taken up by the tree of you.

آن شخص توسط درخت شما گرفته می شود.

And you can imagine that their

و می توانید تصور کنید که

parts of their body are then going into the ground and the tree is absorbing it.

قسمت های بدن آنها به داخل زمین می رود و درخت آن را جذب می کند.

And so new life in a way he's created from that death, the

و زندگی جدیدی به گونه ای که او از آن مرگ خلق کرده است

the grass in a cemetery always looks brilliant.

، چمن های یک گورستان همیشه درخشان به نظر می رسند.

And I don't think that's a coincidence.

و من فکر نمی کنم این تصادفی باشد.

I don't think it is partly Lenin does lie in a mausoleum in Red Square.

من فکر نمی‌کنم تا حدودی لنین در مقبره‌ای در میدان سرخ قرار داشته باشد.

So, yes, yes, Chairman Mao was preserved,

بنابراین، بله، بله، رئیس مائو حفظ شد،

apparently every I think it's every five years or something.

ظاهراً هر پنج سال یا چیزی شبیه به آن.

They have to they have to take him out and

آنها باید او را بیرون بیاورند و

I think I don't know.

فکر می کنم نمی دانم.

I so this is this is such a strange direction that we're going in.

بنابراین، این مسیر بسیار عجیبی است که ما به آن می رویم. اتفاقاً

This is not what we normally do, by the way.

این کاری نیست که ما معمولاً انجام می دهیم.

Well, yeah, you know, if you're not a regular viewer, but the things are strange

خوب، بله، می دانید، اگر بیننده معمولی نیستید، اما اوضاع عجیب است

and circumstances have come at us at Mr.

و شرایط در آقای

Steve and myself, mainly Mr.

استیو و من، عمدتاً آقای

Steve, a little faster than we were expecting.

استیو، کمی سریعتر از آنچه انتظار داشتیم، به سراغ ما آمده است.

Paul Mary says that she grew up near a cemetery and it had a huge impact.

پل مری می گوید که او در نزدیکی یک قبرستان بزرگ شد و تأثیر زیادی داشت.

Yes, I'm not surprised.

بله، من تعجب نمی کنم.

Impact Well,

تأثیر خوب،

something that's happening in the UK, particularly in the Church of England,

چیزی که در بریتانیا اتفاق می‌افتد، به‌ویژه در کلیسای انگلستان،

which is our predominant religion here in the UK,

که مذهب غالب ما در اینجا در بریتانیا است

is attendance at church,

، حضور در کلیسا است،

is on a Sunday attendance at Church of England

حضور در کلیسای انگلستان در یکشنبه‌ها

has diminished a lot over the last number of decades

نسبت به تعداد گذشته بسیار کاهش یافته است. دهه‌ها

and churches are having to close down

و کلیساها مجبورند تعطیل شوند

because of

زیرا

they're not getting any money coming in to restore the Church of England.

پولی برای بازسازی کلیسای انگلستان دریافت نمی‌کنند.

Can't afford it. Attendances are dropping.

توان پرداخت آن را ندارد. حضور در حال کاهش است.

So what the Church of England are doing is selling off their old churches,

بنابراین، کاری که کلیسای انگلستان انجام می دهد این است که کلیساهای قدیمی خود را می فروشند،

you know, big stone churches probably built hundreds of years ago.

می دانید، کلیساهای سنگی بزرگی که احتمالاً صدها سال پیش ساخته شده اند.

And you can quite often a my friend

و شما اغلب می توانید یک دوست من

bought an old church

یک کلیسای قدیمی خرید

and the church was converted into four living for houses.

و کلیسا به چهار خانه برای خانه تبدیل شد.

Okay, so the outside still is a church looks like a church,

خوب، پس بیرون هنوز یک کلیسا به نظر می رسد مانند یک کلیسا است،

but in fact inside it's got

اما در واقع داخل آن است که

people can live in there. Oh I see.

مردم می توانند در آنجا زندگی کنند. اوه می فهمم.

There's the font and, the pews and the, the place

فونت وجود دارد، میله ها و

where the priest or the vicar would stand has gone.

جاهایی که کشیش یا جانشین جانشین آنجا می ایستد رفته است.

That's where some people might find that very strange.

اینجاست که ممکن است برخی افراد آن را بسیار عجیب بدانند.

But you can literally the church is converted a house and sometimes it's a small church.

اما شما به معنای واقعی کلمه می توانید کلیسا را ​​تبدیل به یک خانه کنید و گاهی اوقات یک کلیسای کوچک است.

One family might live in it so that they then, you know, they put floors in and things like that.

ممکن است یک خانواده در آن زندگی کند تا بعد، می دانید، کف و چیزهایی از این قبیل را در آن قرار دهند.

You're living inside the old church. Yeah.

شما در داخل کلیسای قدیمی زندگی می کنید. آره

My friend that did this

دوست من که این کار را انجام داد

bought this church.

این کلیسا را ​​خرید.

Well, it had been converted by builders. Yes.

خوب، توسط سازندگان تبدیل شده بود. آره.

Because what they have to do, they to do something called the consecration.

زیرا کاری که باید انجام دهند، کاری به نام تقدیس انجام می دهند.

So when you have a church, it has to be blessed

بنابراین وقتی کلیسا دارید، باید برکت

and consecrated, which means then it is hallowed.

و تقدیس شود، به این معنی که در این صورت مقدس است.

It is hallowed ground.

زمین مقدس است.

It is something that now has a direct religious connexion.

این چیزی است که اکنون پیوند مستقیم مذهبی دارد.

And when you do the opposite, you have to do the opposite to that which is de consecrate.

و هنگامی که برعکس عمل می کنید، باید برعکس آنچه را که تقدیس است انجام دهید.

So you have to take away all of that.

بنابراین شما باید همه اینها را از بین ببرید.

And by that, well, I suppose if you've got graves

و به این ترتیب، خوب، فکر می‌کنم اگر شما هم قبر

as well, and I remember your friend outside her front door,

داشته باشید، و دوستتان را بیرون درب ورودی خانه‌اش به یاد دارم،

there were gravestones, but I think the bodies were moved when they stayed.

سنگ قبرهایی وجود داشت، اما فکر می‌کنم اجساد وقتی که ماندند جابه‌جا شدند.

No, they weren't for the thing.

نه، آنها اهل این کار نبودند.

They actually weren't.

آنها در واقع نبودند.

So she was living in a house and her garden.

بنابراین او در یک خانه و باغ خود زندگی می کرد.

There were gravestones in it outside.

بیرون آن سنگ قبر بود.

Just outside, front door.

درست بیرون، درب ورودی.

When you went to visit a you walk through, you know, it's very odd

وقتی برای بازدید از جایی که قدم می زنید، می دانید،

that Louise is going, by the way.

اتفاقاً رفتن لوئیز بسیار عجیب است.

I'm not surprised that we're not depressing you. I think.

من تعجب نمی کنم که ما شما را افسرده نمی کنیم. من فکر می کنم.

I think I want to go.

فکر کنم میخوام برم

So shall we shall we move the subject on Mr.

بنابراین ما باید موضوع آقای را

to this when people wanted to talk about this, is this.

به این موضوع منتقل کنیم وقتی مردم می خواستند در مورد این صحبت کنند، این است.

Yes, you get well people people are talking about nothing else at the moment.

بله، خوب می شوید افرادی که در حال حاضر در مورد هیچ چیز دیگری صحبت نمی کنند.

Here in the UK, there are some people who are, dare

اینجا در بریتانیا، افرادی هستند که به جرأت

I say, sick

می‌توانم بگویم،

and tired of hearing about it.

از شنیدن این موضوع خسته شده‌اند.

There are many people now complaining because,

در حال حاضر افراد زیادی شاکی هستند، زیرا،

well, even you said the other day you think it's gone on a little bit too long.

خوب، حتی شما روز قبل گفتید که فکر می کنید کمی طولانی شده است.

All of the TV coverage, you can't actually get news about anything else in the world.

در تمام پوشش های تلویزیونی، در واقع نمی توانید اخباری در مورد هیچ چیز دیگری در جهان دریافت کنید.

So it would appear that the only thing happening on planet

بنابراین به نظر می رسد که تنها چیزی که روی سیاره زمین اتفاق می افتد

Earth is this, because nothing else.

این است، زیرا هیچ چیز دیگری نیست.

But I noticed last night I was watching the news last night, Steve,

اما دیشب متوجه شدم که دیشب داشتم اخبار را تماشا می‌کردم، استیو،

and they are now talking about other things as well really.

و آنها اکنون در مورد چیزهای دیگری نیز صحبت می‌کنند.

So they are now slowly

بنابراین آنها اکنون به

taking us back into, well, normality.

آرامی ما را به حالت عادی برمی‌گردانند.

I suppose.

So that we haven't upset Lewis?

گمان میکنم.

به طوری که ما لوئیس را ناراحت نکرده ایم؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

Why know? Lewis always leaves at about 330.

چرا بداند؟ لوئیس همیشه در حدود 330 ترک می کند.

Oh oh. Right.

اوه اوه. درست.

Okay. It's all right, Steve.

باشه. همه چیز درست است، استیو.

Oh, right.

درسته.

Okay, right.

باشه، درسته

Or just hopefully not. Yes, that's it.

یا فقط امیدوارم نه. آره همینه.

We're

ما

well, Mr.

خوب هستیم، آقای

Good, you did have a subject you wanted to talk about today,

خوب، شما موضوعی داشتید که می خواستید امروز در مورد آن صحبت کنید،

but we haven't got much time left, have we? Hmm.

اما زمان زیادی برای ما باقی نمانده است، نه؟ هوم

So is that possible to carry this?

پس آیا امکان حمل این وجود دارد؟

Yes, I think Lewis is actually having trouble with the connexion. Yes.

بله، من فکر می کنم لوئیس در واقع با اتصال مشکل دارد . آره.

Because he was complaining. Oh, yes. Yes, he says that.

چون شاکی بود. آه بله. بله همین را می گوید.

Thank you, Rose.

ممنون، رز.

Yes. At the start I was upset that we know Lewis.

آره. در ابتدا از اینکه ما لوئیس را می شناسیم ناراحت بودم.

Lewis knows us now and we know Lewis.

لوئیس اکنون ما را می شناسد و ما لوئیس را می شناسیم.

So. Yes, fine,

بنابراین. بله، خوب،

don't worry. But I'm feeling hungry, Mr. Duncan.

نگران نباشید. اما من احساس گرسنگی می کنم، آقای دانکن.

And we are having something after the live stream today

و ما امروز بعد از پخش زنده چیزی می

that we haven't had for many months because the local

خوریم که ماه هاست نداشتیم زیرا

bread shop is closed down.

مغازه نان محلی تعطیل است.

But we bought some packet version.

اما ما چند نسخه بسته خریدیم.

Okay, go on. Just show them. Mr. Duncan.

باشه ادامه بده فقط بهشون نشون بده آقای دانکن

They we always used to say.

آنها همیشه می گفتیم.

Goodbye and going.

خداحافظ و رفتن

We're going. There's a cup of tea and a tea cake.

قصد داشتن. یک فنجان چای و یک کیک چای وجود دارد.

And today we are going to have some tea cake because we bought some yesterday we bought some from the shop.

و امروز قرار است کمی کیک چای بخوریم زیرا دیروز مقداری از آن را خریدیم و مقداری را از مغازه خریدیم.

But these are not fresh ones. These are in a packet.

اما اینها تازه نیستند. اینها در یک بسته هستند.

I'm afraid so they're not.

من می ترسم پس آنها نیستند.

But we will be having one.

اما ما یکی را خواهیم داشت.

We will be saying a little.

کمی خواهیم گفت

Well, I suppose we might have a little toast as well with our what we say toast.

خب، من فکر می‌کنم ممکن است با نان تست خود کمی نان تست نیز داشته باشیم.

We don't need toast.

نیازی به نان تست نداریم

We mean we say a little cheers maybe as well.

منظورمان این است که شاید هم کمی به سلامتی می گوییم.

So a cup of tea and a tea

بنابراین یک فنجان چای و یک چای

will be coming our way at the end of today's live stream.

در پایان پخش زنده امروز به سمت ما خواهد آمد.

And then can I mention Mr.

و بعد می توانم اشاره کنم که آقا

and Mrs.

was lovely was my mother when she was in hospital.

و خانم

وقتی در بیمارستان بود مادرم دوست داشتنی بود.

And the last time I saw my mother was

و آخرین باری که مادرم را دیدم

two weeks, about a week before she died.

دو هفته بود، حدود یک هفته قبل از مرگ.

And Mr.

و آقای

Duncan remembered that my mother liked well, my mother does like chocolate,

دانکن به یاد آورد که مادرم خوب دوست داشت، مادرم شکلات

but she particularly liked Kit Kats.

دوست داشت، اما او به خصوص کیت کت را دوست داشت.

And you brought a Kit Kat because my mother was, you know,

و تو یک کیت کت آوردی چون

she wasn't very it wasn't feeling very volatile.

مادرم خیلی حالش نبود و خیلی هم بی ثبات نبود.

She wasn't really eating.

او واقعاً غذا نمی خورد.

And Duncan brought in a Kit Kat for my mother,

و دانکن یک کیت کت برای مادرم آورد

and she was so excited.

و او بسیار هیجان زده بود.

And she couldn't wait for you to unwrap that Kit Kat.

و او نمی توانست صبر کند تا شما آن کیت کت را باز کنید.

She was she was saying, come on, come.

داشت می گفت بیا بیا.

I like this. You're saying come on.

من این را دوست دارم. تو میگی بیا

I want to eat it at that Kit Kat down and that really she is.

من می خواهم آن را در آن کیت کت داون بخورم و او واقعاً همینطور است.

So thank you for that, Mr. Duncan. Okay.

بنابراین از شما متشکرم، آقای دانکن. باشه.

Remembering that

به یاد داشته باشید که

those little moments are always quite poignant.

آن لحظات کوچک همیشه بسیار دردناک هستند.

Poignant. What that mean.

تکان دهنده. یعنی چی

If something is poignant, it brings back a strong feeling of memory or feeling.

اگر چیزی تکان دهنده باشد، یک احساس قوی از حافظه یا احساس را به شما باز می گرداند.

So a poignant thing is

بنابراین یک چیز تکان دهنده این است

it's a little bit I always think poignancy is a little bit like when you're cutting the roses

که کمی است من همیشه فکر می کنم تند بودن کمی شبیه زمانی است که در حال بریدن گل های رز

in your garden and significant and then suddenly, oh, what are the thorns sticks in you?

در باغ خود هستید و مهم است و سپس ناگهان، آه، خارهایی که در شما می چسبند چیست؟

You feel it.

شما آن را احساس می کنید.

And I think poignancy is not just a thing

و من فکر می کنم که تند و تیز بودن فقط چیزی نیست

that you feel, but also I think it can be physical as well.

که شما احساس می کنید، بلکه فکر می کنم می تواند فیزیکی نیز باشد.

I think it can be a physical thing, poignancy, something very significant.

فکر می‌کنم می‌تواند یک چیز فیزیکی، تند، چیزی بسیار مهم باشد.

But I think it goes it doesn't just go into your mind, it goes into your soul as well.

اما من فکر می‌کنم این اتفاق می‌افتد، نه فقط به ذهن شما، بلکه به روح شما نیز می‌رود.

A poignant moment, maybe a moment to think about.

لحظه ای دردناک، شاید لحظه ای برای فکر کردن.

A moment of reflection.

یک لحظه تأمل

Yes, a moment of remembrance,

بله، یک لحظه خاطره،

something that suddenly happens makes you feel,

اتفاقی که ناگهان رخ می دهد، احساس می کند،

wow, I remember that moment. Wow.

وای، من آن لحظه را به یاد می آورم. وای.

It is poignant.

تکان دهنده است.

Somebody asked earlier about, you know, what what do you believe in after death?

یک نفر قبلاً در مورد اینکه می دانید پس از مرگ به چه چیزی اعتقاد دارید پرسید؟

But I think we'll go into that thought.

اما من فکر می کنم ما به این فکر خواهیم رفت.

Is this a loss?

آیا این ضرر است؟

That's rather a big subject, let's just say.

این یک موضوع بزرگ است، فقط بگوییم.

And everybody has their own belief. Yes.

و هر کس اعتقاد خود را دارد. آره.

But if you if you're asking what I think that Mr.

اما اگر می‌پرسید چه فکر می‌کنم آقای

Duncan.

I'm not.

دانکن.

من نیستم.

Well, everyone knows anyway what I think.

خوب، به هر حال همه می دانند من چه فکر می کنم.

Yes. I mean, I'm going to be in jam jars.

آره. یعنی قرار است در شیشه های مربا باشم.

I think that tells you all you need to know.

من فکر می کنم این به شما می گوید همه چیزهایی که باید بدانید.

I'm going to be in little jam jars in the laboratory.

من می خواهم در شیشه های مربای کوچک در آزمایشگاه باشم.

I'm not going to visit you if you're in pieces, Mr.

اگر تکه تکه شدی من به دیدارت نمی روم، آقای

Deacon, you can just.

دیکن، فقط می توانی.

We can keep a bit.

ما می توانیم کمی نگه داریم.

Which part of my body in a jam jar.

کدام قسمت از بدن من در شیشه مربا.

Would you like to keep it?

آیا دوست دارید آن را نگه دارید؟

I wish to think about that.

من می خواهم در مورد آن فکر کنم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Be careful, because that wish to think about that.

مواظب باشید، زیرا می خواهید در مورد آن فکر کنید.

Not the obvious one,

واضح نیست،

because that would

زیرا

be a very small jar.

یک کوزه بسیار کوچک خواهد بود.

Let's move on to the.

بیایید به ادامه مطلب برویم.

Have we got time to talk about your subject, Mr.

آیا وقت داریم در مورد موضوع شما صحبت کنیم، آقای

Nicholls? We haven't got 20 minutes.

نیکولز؟ ما 20 دقیقه وقت نداریم

That's forever.

این برای همیشه.

20 minutes is forever.

20 دقیقه برای همیشه است.

That's how long those gods have to stand when they're watching the Queen. Yes.

این خدایان تا زمانی که ملکه را تماشا می کنند باید بایستند. آره.

Even though one of them collapsed the other day, he

با وجود اینکه یکی از آنها روز دیگر زمین

he was getting a bit dizzy and he collapsed.

خورد، کمی سرگیجه داشت و به زمین افتاد.

And then, of course, we had some drama on Friday night when someone tried to attack

و سپس، البته، ما یک درام در جمعه شب داشتیم که شخصی سعی کرد به

the Queen in her coffin.

ملکه در تابوت او حمله کند.

Not everyone's a fan.

همه طرفدار نیستند

He did not last very long, though he was.

با اینکه دوام زیادی نداشت.

Soon he was dragged away.

به زودی او را به سمت خود کشیدند.

He was grappled and wrestled by the police.

او توسط پلیس درگیر شد و کشتی گرفت.

15 seconds it took.

15 ثانیه طول کشید.

So there is a word of warning.

بنابراین یک هشدار وجود دارد.

Be careful. Watch out. Don't break the law.

مراقب باش. مواظب باش. قانون را زیر پا نگذار

Well, be good.

خب خوب باش

Be good.

خوب باش.

Like it said at the at the end of each.

همانطور که در پایان هر کدام گفته شد.

That's that's nurse.

اون پرستاره

Nurse, can I have some more pills, please?

پرستار، می توانم چند قرص دیگر بخورم، لطفا؟

So today we're looking at where to make.

بنابراین امروز ما به دنبال این هستیم که کجا درست کنیم.

Amicus says that I remember my mother enjoyed eating a meal

آمیکوس می‌گوید که یادم می‌آید مادرم از خوردن غذایی

which I cooked the day before she passed away.

که من یک روز قبل از مرگش پختم لذت می‌برد.

This is easy.

این آسان است.

Well, that makes you know, it makes your Kit Kat look a bit unimpressive.

خوب، این باعث می‌شود بدانید، کیت کت شما کمی بی‌نظیر به نظر می‌رسد.

Yes, but your mum, your mother was in hospital like she was.

بله، اما مادرت، مادرت مثل او در بیمارستان بود.

She was. Yeah.

او بود. آره

And she liked it.

و او آن را دوست داشت.

Kit Kat, she one I think most days. No she didn't.

کیت کت، او یکی از من فکر می کنم بیشتر روزها. نه او این کار را نکرد.

She only had half of one is a Kit Kat is in two and you break it in half

او فقط نیمی از یک را داشت

then you just have one half.

.

It's very, very good at

خیلی خیلی خوب است

holding back and not overindulging.

که خود را عقب نگه می دارد و زیاده روی نمی کند.

No. And things. But she did enjoy it.

نه. و چیزهایی. اما او از آن لذت برد.

That's one of the really children.

این یکی از بچه های واقعی است.

That's one of the last images I have.

این یکی از آخرین تصاویری است که دارم.

Your mum before we left her is eating the Kit Kat

مادرت قبل از اینکه ما او را ترک کنیم در حال خوردن کیت کت است

and being really excited about it.

و واقعاً در مورد آن هیجان زده است.

Let's face it, there's not much to be excited about when you're in hospital.

بیایید با آن روبرو شویم، وقتی در بیمارستان هستید چیز زیادی برای هیجان زده شدن وجود ندارد .

There is not impact words and phrases.

کلمات و عبارات تاثیرگذاری وجود ندارد.

Steve So we will we will go through this because I've spent a lot of time preparing it.

استیو پس ما این کار را خواهیم کرد زیرا زمان زیادی را صرف آماده کردن آن کرده ام.

So we are going to do this.

بنابراین ما قصد داریم این کار را انجام دهیم.

Impact words and phrases to impact

تاثیر کلمات و عبارات به تاثیر قرار

is to come into contact with force.

گرفتن در تماس با نیرو است.

So we often think of impact as being a physical thing.

بنابراین ما اغلب به تاثیر به عنوان یک چیز فیزیکی فکر می کنیم.

One thing will, it's

یک چیز می شود،

another thing.

یک چیز دیگر.

Excuse me, are you burping.

ببخشید آروغ میزنی

I have some water belching.

من مقداری آروغ آب دارم

I know it's not belching breaking wind.

من می دانم که آروغ زدن باد شکستن نیست.

I'm not breaking wind.

من باد نمی شکنم

I know that's the other at the other end.

من می دانم که آن طرف دیگر است.

At the other end to impact is to come into contact with force.

در انتهای دیگر ضربه، تماس با نیرو است.

So we often think of it as physical.

بنابراین ما اغلب آن را فیزیکی می‌دانیم.

You can make an impact as well.

شما هم می توانید تاثیر بگذارید.

So, so yeah.

پس آره

So if, if, if, if, if something comes from space

بنابراین اگر، اگر، اگر، اگر، اگر چیزی از فضا بیاید

and lands on the ground like the other day,

و مانند روز دیگر روی زمین فرود آید

the other day, there is an impact.

، تأثیر می گذارد.

That moment when that object hits another solid

آن لحظه که آن جسم به جسم جامد دیگری برخورد می

object, an object hit two cars.

کند، یک جسم به دو ماشین برخورد می کند.

The other day we had a big flying.

روز دیگر یک پرواز بزرگ داشتیم.

Yes, a big meteorite.

بله، یک شهاب سنگ بزرگ.

Oh, yes. I told you. I don't remember that.

آه بله. من به شما گفتم. من آن را به خاطر نمی آورم.

Yes. Over northern England, a huge ball

آره. بر فراز شمال انگلستان، یک توپ بزرگ

came from space and it landed.

از فضا آمد و فرود آمد.

It was apparently magnificent.

ظاهراً عالی بود.

There was a tremendous impact

when the two vehicles collided that moment when that two objects

هنگام برخورد دو وسیله نقلیه در لحظه برخورد آن دو شیء،

hit. Yes.

ضربه شدیدی روی داد. آره.

So in that sense, it is physical.

بنابراین از این نظر، فیزیکی است.

That's physical.

این فیزیکی است.

You can also feel an impact as well.

شما همچنین می توانید تاثیری را احساس کنید.

So again, it's when something hits you physically

بنابراین دوباره، زمانی است که چیزی به شما ضربه فیزیکی

or maybe in another way as well, which we will look at in a moment.

می‌زند یا شاید به شکل دیگری، که در یک لحظه به آن نگاه خواهیم کرد.

Figurative impact is emotional.

تأثیر تصویری احساسی است.

So when we look at figurative impact, we are looking at the effect that one thing has on you

بنابراین وقتی به تأثیر فیگوراتیو نگاه می کنیم، به تأثیری که یک چیز از

emotionally, the feeling it gives you.

نظر عاطفی روی شما می گذارد، یعنی احساسی که به شما می دهد نگاه می کنیم.

So not something hitting you physically, but the feeling that it gives you

بنابراین نه چیزی که به شما ضربه فیزیکی می‌زند، بلکه احساسی که

when it goes into your mind and maybe into your heart.

وقتی به ذهنتان می‌رسد و شاید در قلبتان به شما دست می‌دهد.

The feeling, the emotional feeling

احساس، احساس عاطفی

could also be the impact.

نیز می تواند تاثیرگذار باشد.

A moment of time can have an impact.

یک لحظه از زمان می تواند تأثیر بگذارد.

Rather like what Steve just said when we were giving Mr.

بیشتر شبیه چیزی که استیو همین الان گفت وقتی ما به آقای

Mother her.

مادرش می دادیم.

Kit Kat So there is an impact

کیت کت بنابراین تأثیری

there, a moment that leaves an impression

وجود دارد، لحظه ای که

or makes an impression it has an impact.

تأثیری بر جای می گذارد یا تأثیر می گذارد، تأثیر می گذارد.

A sudden event or situation can impact someone.

یک رویداد یا موقعیت ناگهانی می تواند بر کسی تأثیر بگذارد.

So again, a thing that happens might have an effect

بنابراین باز هم، اتفاقی که می افتد ممکن است

on something else to have an impact.

روی چیز دیگری تأثیر بگذارد.

So something that happens.

بنابراین چیزی که اتفاق می افتد.

Well, I suppose we could talk about our own experience and also the impact of

خب، فکر می‌کنم می‌توانیم در مورد تجربه‌ی خودمان و همچنین تأثیر

maybe what happened on a national basis as well with the Queen of England.

آن‌چه در سطح ملی روی داد با ملکه انگلیس صحبت کنیم.

Yes. Passing away.

آره. از دنیا رفتن.

The Queen's death has ever has had a great impact on a lot of people.

مرگ ملکه تا به حال تأثیر زیادی بر بسیاری از مردم داشته است.

Yeah, it's a significant event

بله، این یک رویداد مهم است

and people are likely to remember it

و مردم احتمالا آن را

for a long time and changes will occur because of it.

برای مدت طولانی به یاد می آورند و تغییرات به دلیل آن رخ خواهد داد.

Yes, a sudden shock or traumatic event.

بله، یک شوک ناگهانی یا رویداد آسیب زا.

Do we need to explain that one?

آیا لازم است آن یکی را توضیح دهیم؟

No, I don't think so. You could lose your job suddenly.

نه، من اینطور فکر نمی کنم. ممکن است ناگهان شغل خود را از دست بدهید.

Yes, your boss could sack you and that would have a great impact on you.

بله، رئیس شما می تواند شما را اخراج کند و این تاثیر زیادی روی شما خواهد داشت.

You know, some, but it doesn't have to be bad news.

می دانید، برخی، اما لازم نیست که خبر بدی باشد.

It could be, you know, somebody you could be getting married. Yes.

می دانید، ممکن است کسی باشد که شما می توانید ازدواج کنید. آره.

You might hear somebody that's getting married or you might be getting married.

ممکن است از کسی بشنوید که در حال ازدواج است یا ممکن است شما در حال ازدواج باشید.

That will have a great impact. Yes. On your life.

که تاثیر زیادی خواهد داشت. آره. روی زندگیت

You know, the at the moment, the rise in energy cost is having a great impact

می دانید، در حال حاضر ، افزایش هزینه انرژی تأثیر زیادی

on people's ability to pay their bills.

بر توانایی مردم برای پرداخت قبوض خود دارد.

So it can be a positive thing or a negative thing.

بنابراین می تواند یک چیز مثبت یا یک چیز منفی باشد.

You kind of have a positive impact yes or a negative impact,

شما به نوعی تأثیر مثبت دارید بله یا تأثیر منفی،

something that makes things better and some things

چیزی که اوضاع را بهتر می کند و برخی چیزهایی

that happen that make things worse.

که اتفاق می افتد و اوضاع را بدتر می کند.

The test is going by.

امتحان داره میگذره

The tests to be inspired

تست هایی که باید از

by something or someone is also impact.

چیزی یا شخصی الهام گرفته شود نیز تاثیرگذار است.

Maybe something you heard a person say or something you saw them do.

شاید چیزی را شنیده باشید که یک نفر می گوید یا کاری را دیده اید که انجام می دهد.

So to be inspired by something

بنابراین برای اینکه از چیزی

or someone, maybe you read the life story of a famous person.

یا کسی الهام بگیرید، شاید داستان زندگی یک فرد مشهور را بخوانید.

Yes. And

آره. و

it has an

impact on you because you want to do the same thing as they did.

این

بر شما تأثیر می گذارد زیرا می خواهید همان کاری را که آنها انجام دادند انجام دهید.

You want to learn from their own experiences.

شما می خواهید از تجربیات خود آنها یاد بگیرید.

That thing has an impact. A film.

اون چیز تاثیر داره یک فیلم

Yes. My go to watch a film or a piece of music. Yes.

آره. من به تماشای یک فیلم یا یک قطعه موسیقی می روم. آره.

Can have and a real effect on you something that is there

می تواند چیزی را که وجود دارد روی شما بگذارد و واقعاً تأثیر بگذارد

and you know you can't have the significant effect on you.

و می دانید که نمی توانید تأثیر مهمی روی شما بگذارد.

An impact like two objects coming together suddenly.

ضربه ای مانند برخورد ناگهانی دو جسم.

Oh, it's an impact. Yes.

اوه، این یک تاثیر است. آره.

So to me was going as well.

بنابراین به من نیز می رفت.

I'm Beatrice and Alexandra. It's a busy day.

من بئاتریس و الکساندرا هستم. روز شلوغی است.

It's a busy day.

Yeah, busy sun.

روز شلوغی است.

آره آفتاب شلوغ

Sun is quite often called here.

خورشید اغلب در اینجا نامیده می شود.

Sundays are often busy so.

یکشنبه ها اغلب شلوغ هستند.

See you all later, girls.

دخترا بعدا میبینمت

Yes, the girls are going.

بله دخترا میرن

They've got they've got things to do.

آنها کارهایی برای انجام دادن دارند.

Here's another one to make or leave an impression.

در اینجا یکی دیگر برای ایجاد یا به جای گذاشتن تاثیر است.

So you can make an impression on someone.

بنابراین می توانید روی کسی تأثیر بگذارید.

You can leave an impression.

شما می توانید تاثیری بگذارید.

So imagine making your mark on something.

پس تصور کنید که روی چیزی علامت بگذارید.

One thing hits another thing and quite often there will be an impact

یک چیز به چیز دیگری برخورد می کند و اغلب اوقات تأثیری

made, a mark made or left,

ایجاد می شود، علامتی ایجاد می شود یا باقی می ماند،

and that once again can be physical, literal, or it can be figurative.

و این یک بار دیگر می تواند فیزیکی، تحت اللفظی یا مجازی باشد.

Maybe something you are expressing using words.

شاید چیزی که شما با استفاده از کلمات بیان می کنید.

Yes, that's the thing of having an impact.

بله، این موضوع تأثیرگذاری است.

It leaves impression.

اثری بر جای می گذارد.

You're right there is that I'm concerned if another object hits another object,

درست می گویید، من نگران هستم که اگر جسم دیگری به جسم دیگری برخورد کند،

a physical impact, there is evidence that that has happened

یک ضربه فیزیکی، شواهدی وجود دارد که

lasting in the form of damage or something or a crater.

به شکل آسیب یا چیزی یا دهانه ای دائمی رخ داده است.

If it was

a meteorite hitting the earth like the far side of the moon, apparently on the far

اگر شهاب سنگی مانند سمت دور ماه به زمین برخورد می کرد ، ظاهراً در

side of the moon, it's just covered with impact marks, craters.

سمت دور ماه، فقط با علائم برخورد، دهانه ها پوشیده شده است.

Yeah.

So the whole dark side of the moon looks nothing like the side that we can see.

آره

بنابراین تمام قسمت تاریک ماه هیچ شباهتی به سمتی ندارد که ما می توانیم ببینیم.

Because over the years, because of the way that the moon goes around the earth,

زیرا در طول سال‌ها، به دلیل مسیری که ماه به دور زمین می‌چرخد،

that side is always facing away so that over

آن طرف همیشه رو به رو است، به طوری که در

the millions of years has suffered all of the impacts

طول میلیون‌ها سال متحمل تمام

of the meteors and all of the asteroids that have hit it over the years.

برخورد شهاب‌ها و تمام سیارک‌هایی شده که به آن برخورد کرده‌اند. سال ها.

So that's why the moon looks different on the dark side than the side

بنابراین به همین دلیل است که ماه در سمت تاریک با سمتی

that we can see with the big man smiling at us.

که می توانیم با مرد بزرگی که به ما لبخند می زند ببینیم متفاوت به نظر می رسد.

One person's judgement of another.

قضاوت یک نفر در مورد دیگری

Yes. So maybe the impact

آره. بنابراین ممکن است تأثیری

that you feel from that person you are judging person

که از آن شخصی که در حال قضاوت در موردش

may be based on your feelings,

هستید احساس می کنید، ممکن است بر اساس احساسات شما باشد

the impact that that person has on you.

، تأثیری که آن شخص روی شما می گذارد.

So you might use it also as a judgement

بنابراین، ممکن است از آن به عنوان یک قضاوت

as as a way of describing their character

و به عنوان راهی برای توصیف شخصیت

or the way they are or the way you think they are

آنها یا طرز فکر آنها استفاده

to leave your mark on another.

کنید تا اثری از شما بر دیگری بگذارد.

And as I said earlier, it is always important to mention

و همانطور که قبلاً گفتم، ذکر این نکته همیشه اهمیت دارد که

that it is figurative in that sense.

به این معنا مجازی است.

You expressing the feeling so it can be real.

شما احساس را بیان می کنید تا واقعی باشد.

If you hit someone and you leave a mark,

اگر کسی را بزنی و اثری بگذاری، می‌توانی

you can see the impact, the mark that is left.

ضربه را ببینی، علامتی که باقی مانده است.

But quite often we

اما اغلب ما

also use it figuratively to show the feeling that it leaves

از آن به صورت مجازی نیز استفاده می کنیم تا احساسی را که از خود بر جای می

behind to be struck by something.

گذارد تا تحت تأثیر چیزی قرار بگیرد، نشان می دهیم.

Once again, it is figurative, so you can be struck by something.

یک بار دیگر، تصویری است، بنابراین شما می توانید تحت تاثیر چیزی قرار بگیرید.

An object like a car or another person.

شیئی مانند ماشین یا شخص دیگری.

But also you can be struck by something if it has a deep effect on you.

اما همچنین اگر چیزی بر شما تأثیر عمیقی بگذارد، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرید.

You were struck by it.

تو تحت تاثیرش قرار گرفتی

Christina says the film mission had an impact on.

کریستینا می گوید که ماموریت فیلم بر روی آن تاثیر گذاشته است.

Oh, yes, that's a good film as well.

اوه، بله، آن هم فیلم خوبی است.

And a a good use of of the word mission in there.

و یک استفاده خوب از کلمه ماموریت در آنجا.

I want to say, why do I want to say Robert Redford?

من می خواهم بگویم، چرا می خواهم بگویم رابرت ردفورد؟

I'm I right there.

من همانجا هستم

The mission I meant a good example of how to use

منظورم ماموریتی بود که مثال خوبی از نحوه استفاده از

impact in a sentence is what I meant to say.

تاثیر در یک جمله بود.

Alexandra hasn't gone.

الکساندرا نرفته است

I think people thought you were giving

من فکر می‌کنم مردم فکر می‌کردند که شما دارید می‌دهید،

but an says that they're still here so yes good please don't go.

اما یک می‌گوید که آنها هنوز اینجا هستند، بنابراین بله، لطفاً نروید.

Please don't go.

لطفا نرو

To be struck by something figuratively so literally.

به معنای واقعی کلمه تحت تأثیر چیزی قرار گرفتن.

But in the figurative sent to strike you

اما در تصویری که برای ضربه زدن به شما فرستاده

you might leave a mark

می شود، ممکن است اثری

your the impression that you left

را که

on my face with your fist so similar to impact then

با مشت خود بر روی صورت من گذاشتید، به جای بگذارید، آنقدر شبیه به ضربه است، سپس

a lasting impression is a lifelong impact.

تأثیر ماندگار تأثیری مادام العمر است.

So maybe something you experienced as a child

بنابراین شاید چیزی که در کودکی تجربه کرده اید

and that thing has stayed with you for all of your life.

و آن چیز برای تمام عمرتان با شما بوده است.

Something that you, you, you might not even be aware it.

چیزی که شما، شما، حتی ممکن است از آن آگاه نباشید.

So sometimes you can have an impact on someone

بنابراین گاهی اوقات می‌توانید روی کسی تأثیر

or maybe you feel an impact from something, but you might not even realise it.

بگذارید یا ممکن است از چیزی احساس تأثیر داشته باشید، اما ممکن است حتی متوجه آن نباشید.

So it can change the way you think, even if you don't realise

بنابراین می تواند طرز فکر شما را تغییر دهد، حتی اگر متوجه

it has changed the way you think.

نباشید که طرز فکر شما را تغییر داده است.

So that sometimes it losing a limb

به طوری که گاهی اوقات از دست دادن یک

you have a lasting, a lifelong impact.

عضو، تأثیری ماندگار و مادام العمر دارد.

Yes, you do lose a leg or an arm.

بله، شما یک پا یا یک دست خود را از دست می دهید.

People, obviously soldiers

مردم، مشخصاً سربازان

at war often get severely injured.

در جنگ اغلب به شدت مجروح می شوند.

They lose limbs, landmines attached.

آنها دست و پای خود را از دست می دهند، مین های زمینی متصل شده اند.

The thing you could say that that would have a lifelong impact on that person. Yes.

چیزی که می توانید بگویید که تأثیر مادام العمر روی آن شخص خواهد داشت. آره.

Robert De Niro was in mission. Yes.

رابرت دنیرو در ماموریت بود. آره.

Mission.

ماموریت.

Is that is it because I maybe I'm getting confused with another film.

آیا دلیلش این است که شاید دارم با فیلم دیگری گیج می شوم.

I wonder.

من تعجب میکنم.

I wonder which film I'm thinking of.

تعجب می کنم که به کدام فیلم فکر می کنم.

Mission. Hmm.

ماموریت. هوم

I wonder if it is a bank holiday tomorrow in the UK Palmira.

نمی دانم که آیا فردا در پالمیرا انگلستان تعطیلات بانکی است ؟

Yes, we've got a well, it's not actually a bank holiday.

بله، ما چاه داریم، در واقع تعطیلات بانکی نیست.

No, it's it's a special public holiday.

نه، این یک تعطیلات عمومی خاص است.

A public holiday.

یک تعطیلات رسمی

But they want to turn it into there are a lot of people trying to turn the the Queen's

اما آن‌ها می‌خواهند آن را تبدیل کنند که افراد زیادی تلاش می‌کنند روز تشییع جنازه ملکه را

Funeral Day

into an annual holiday.

به تعطیلات سالانه تبدیل کنند.

And they would probably then call it a bank holiday.

و احتمالاً آن را تعطیلات بانکی می نامند.

But it's not actually

اما در واقع به

it's actually called a public holiday, too,

آن تعطیلات عمومی نیز گفته می شود،

because it's not a regular event at the moment.

زیرا در حال حاضر یک رویداد معمولی نیست.

If it becomes a regular annual event, they will probably call it a bank holiday.

اگر به یک رویداد عادی سالانه تبدیل شود، احتمالاً آن را تعطیلات بانکی می نامند.

But yes,

اما بله،

I would just say bank holiday because I mean, it's

من فقط می گویم تعطیلات بانکی، زیرا منظورم این است

only the banks that aren't working normally as you know, in Trafalgar Square,

که همانطور که می دانید فقط بانک ها هستند که به طور عادی کار نمی کنند ، در میدان ترافالگار،

there are lots of monuments and statues and apparently there is one place where there is

تعداد زیادی بنای تاریخی و مجسمه وجود دارد و ظاهراً جایی وجود دارد که قرار است وجود

supposed to be a statue, but there isn't an apparent they're saying that the

داشته باشد. یک مجسمه، اما ظاهراً آنها نمی گویند که در

this particular area,

این منطقه خاص

they might put a statue of Queen

، ممکن است مجسمه ملکه

Elizabeth on that that missing statue.

الیزابت را روی آن مجسمه گم شده بگذارند.

So I think it's the fifth plinth, they call it,

بنابراین فکر می‌کنم این پایه پنجم است، به آن می‌گویند،

and it's always had nothing there.

و همیشه چیزی در آنجا وجود ندارد.

I can't remember why.

نمی توانم به خاطر بیاورم چرا.

I think maybe maybe they ran out of marble

من فکر می کنم شاید سنگ مرمر

and or they they just couldn't think of what to put there.

آنها تمام شده باشد و یا آنها نمی توانند به این فکر کنند که چه چیزی در آنجا قرار دهند.

But they're saying now that in maybe in Trafalgar Square,

اما آنها اکنون می گویند که شاید در میدان ترافالگار،

maybe the Queen of England will be on that that plinth,

شاید ملکه انگلیس روی آن پایه باشد

the missing statue could be that of the queen.

، مجسمه گم شده می تواند مجسمه ملکه باشد.

That will cause quite an impact.

که تاثیر زیادی خواهد داشت.

I think so, yeah.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

Tourists. Yeah, actually.

گردشگران بله، در واقع.

Can I just mention something that Palmira said earlier?

آیا می توانم فقط به چیزی اشاره کنم که پالمیرا قبلاً گفته بود؟

Had I found the right. Okay.

اگر حق را پیدا کرده بودم باشه.

And in fact, it's a it's a bit of a misconception because we found out

و در واقع، این یک تصور اشتباه است، زیرا ما متوجه

we found this out ourselves because we actually thought the same thing.

شدیم که خودمان متوجه این موضوع شده ایم، زیرا در واقع همان چیزی را فکر می کردیم.

The soldier the Beefeaters and the various military personnel

سرباز Beefeaters و پرسنل نظامی

that are standing guarding the queen

مختلف که

in the

در

Palace of Westminster.

قصر وست مینستر از ملکه محافظت می کنند.

No, it is Westminster Hall.

نه، سالن وست مینستر است.

Westminster Hall.

سالن وست مینستر

They're standing there, aren't they.

آنها آنجا ایستاده اند، اینطور نیست.

Holding with their heads bowed, with their stakes,

نگه داشتن با سرهای خمیده، با چوب های خود،

their pipes and their various uniforms.

لوله های خود و لباس های مختلف.

And then the other guys with the big sword.

و سپس بچه های دیگر با شمشیر بزرگ.

We thought this too.

ما هم به این فکر کردیم

They were telling us that the soldiers are on guard for 6 hours, 6 hours,

به ما می‌گفتند سربازها 6 ساعت، 6 ساعت نگهبانی می‌دهند،

but they're not standing there for 6 hours at a time.

اما 6 ساعت هم نمی‌ایستند.

They're on a hour shifts notation.

آنها در نماد شیفت ساعتی هستند.

And so there are many more soldiers,

و به این ترتیب سربازان بسیار بیشتر،

many more soldiers that you can see there,

سربازان بسیار بیشتری وجود دارند که می توانید آنجا را ببینید،

but they do it for 20 minutes. Yes.

اما آنها این کار را برای 20 دقیقه انجام می دهند. آره.

And then they're relieved.

و سپس آنها راحت می شوند.

And then and another set of.

و سپس و مجموعه دیگری از.

Yeah. Of guards come in.

آره نگهبانان وارد می شوند.

But they're they're still doing that every 20 minutes and they have a 20 minute rest and they get back.

اما آنها همچنان هر 20 دقیقه این کار را انجام می دهند و 20 دقیقه استراحت می کنند و برمی گردند.

Yes. That's not quite right.

آره. این کاملا درست نیست.

Well, they're not there for 6 hours solid.

خوب، آنها برای 6 ساعت جامد آنجا نیستند.

That's it.

So it's it's a six hour shift shift,

خودشه.

بنابراین این یک شیفت شش ساعته است،

but they do 20 minutes then take 40 minutes break.

اما آنها 20 دقیقه انجام می دهند و سپس 40 دقیقه استراحت می کنند.

So it's a three shift.

بنابراین سه شیفت است.

If you see my meaning that it's two, there must be three sets of. Yes.

اگر منظور من را می بینید که آن دو است ، باید سه مجموعه از آن وجود داشته باشد. آره.

So soldiers of God, that's it.

پس سربازان خدا، همین.

So the rotation takes place over 40 minutes, but there are

بنابراین چرخش بیش از 40 دقیقه انجام می شود، اما

three sets of people

سه گروه از افراد

standing guard and then after 6 hours, a new set of people. So.

نگهبانی می کنند و پس از 6 ساعت، یک مجموعه جدید از افراد وجود دارد. بنابراین.

Yes, so they're not that I see.

بله، پس آنها آن چیزی نیستند که من می بینم.

That's what I was that's what I thought.

این چیزی بود که من بودم همین فکر می کردم.

But in fact, it isn't because when you watch it

اما در واقع به این دلیل نیست که وقتی آن را به صورت

live on television, they're changing every 20 minutes.

زنده از تلویزیون تماشا می کنید، هر 20 دقیقه یکبار تغییر می کنند.

But you'll see probably after 40 minutes, the same ones will come back, if you can remember that.

اما احتمالاً بعد از 40 دقیقه خواهید دید که همان ها برمی گردند، اگر یادتان باشد.

But yeah,

اما بله،

otherwise,

how would they go to the toilet as power moves as well?

در غیر این صورت،

آنها چگونه به توالت می رفتند که قدرت نیز حرکت می کند؟

Well, those ones are the big long boots.

خوب، آن ها چکمه های بلند بزرگ هستند.

Well, you're right, because I can just sort of fill those.

خوب، حق با شماست، زیرا من می توانم آنها را به نوعی پر کنم.

Exactly.

دقیقا.

But that's such bad taste.

اما این خیلی بد سلیقه است

That's it. You see? That's it. It's over.

خودشه. می بینی؟ خودشه. تمام شد.

Let's say our days on YouTube have just been cancelled just because of that one comment.

فرض کنید روزهای ما در یوتیوب فقط به خاطر همین یک نظر لغو شده است.

That's it.

خودشه.

What are you saying, Mr. Duncan?

چی میگی آقای دانکن؟

You're saying those soldiers are weeing into their boots?

شما می گویید آن سربازان در چکمه های خود می گریند؟

No, I'm not saying that.

نه، من این را نمی گویم.

Not at all.

اصلا.

But yes, they're very, very ancient

اما بله، آنها بسیار بسیار قدیمی هستند

costume costumes is the wrong word.

لباس های لباس کلمه اشتباه است.

Uniforms, costume wearing.

یونیفرم، لباس پوشیدن.

They're not in fancy dress.

آنها در لباس های فانتزی نیستند.

It's not a fancy dress party that they gave to these uniforms go by date back hundreds and hundreds of years.

این یک مهمانی لباس فانتزی نیست که آنها به این یونیفرم ها داده اند که قدمت آن به صدها و صدها سال قبل می رسد.

And it might seem strange to some people to see that on television.

و شاید برای برخی افراد دیدن آن در تلویزیون عجیب به نظر برسد.

It must look maybe people

باید به نظر برسد شاید مردم

in the evening looks strange to us.

در عصر برای ما عجیب به نظر می رسند.

We watch it and we think, oh, that does it looks odd, doesn't it?

ما آن را تماشا می کنیم و فکر می کنیم، اوه، عجیب به نظر می رسد، اینطور نیست؟

It looks out of touch with modern society.

به نظر می رسد خارج از ارتباط با جامعه مدرن است.

But yes, that's the beauty of having these traditions, is that you have this continuity

اما بله، زیبایی داشتن این سنت‌ها همین است، این است که شما این تداوم را دارید

that goes on, gives you a sense of national identity.

که ادامه دارد و به شما احساس هویت ملی می‌دهد.

Yeah.

I mean, other monarchies, other monarchies do the same thing.

آره

منظورم این است که سلطنت های دیگر، سلطنت های دیگر همین کار را می کنند.

Yes. Other countries will have their own ceremonies and traditions

آره. کشورهای دیگر مراسم و سنت های خود را خواهند داشت

that make you feel part of that country that you were born in.

که باعث می شود احساس کنید بخشی از کشوری هستید که در آن متولد شده اید.

I like the Greek gods because they they have the most amazing outfit.

من خدایان یونان را دوست دارم زیرا آنها شگفت انگیزترین لباس را دارند.

Have you seen the Greek gods, Steve?

آیا خدایان یونانی را دیده ای، استیو؟

No, I haven't.

But They have, they have the tights do they.

نه، ندارم.

اما آنها دارند، آنها جوراب شلواری را انجام می دهند.

And the little tutu.

و توتو کوچولو

No it's not, it's not a tutu but

نه اینطور نیست، این یک توتو نیست

is you must have seen them and it's it's literally might have done.

، اما باید آنها را دیده باشید و به معنای واقعی کلمه ممکن است انجام شده باشد.

Yes, I've seen I've seen them there in Greece.

بله، من آنها را در یونان دیده ام.

Traditional dress.

لباس سنتی.

I also like the ones that stand guard at the Vatican as well

من همچنین کسانی را که در واتیکان نگهبانی

that they've got their

big sort of they look like giant axes.

می‌کنند، دوست دارم و به‌علاوه آن‌ها از نظر ظاهری بزرگ مانند تبرهای غول‌پیکر هستند.

You wouldn't want to mess with one of them.

شما نمی خواهید با یکی از آنها درگیر شوید.

The Swiss Swiss Guards.

گارد سوئیس.

Oh, dating back hundreds of hundreds of years. Yes.

اوه، قدمت صدها صد سال پیش. آره.

Well, traditions that all make us feel

خوب، سنت‌هایی که همگی باعث می‌شوند احساس کنیم

connected to the country that we live in gives you a sense of national identity.

با کشوری که در آن زندگی می‌کنیم ارتباط داریم، به شما احساس هویت ملی می‌دهد.

Yes, some people are a little bit more crazy about it than others.

بله، برخی از مردم کمی بیشتر از دیگران در مورد آن دیوانه هستند.

I think most people go it's a good idea to have a monarchy but that's it.

فکر می‌کنم اکثر مردم می‌روند، داشتن سلطنت ایده خوبی است، اما همین.

That's that's where they leave the conversation.

آنجاست که صحبت را ترک می کنند.

But there are others,

اما دیگران هستند

to be honest with you.

، صادقانه با شما.

They are they're a little bit.

آنها کمی هستند.

What's the word I want to say crazy.

این چه کلمه ای است که می خواهم بگویم دیوانه.

But it is true.

اما حقیقت دارد.

Christina Jackson.

کریستینا جکسون.

I like Christine and the Beefeaters

من کریستین و بیفیترها را

with the brightly coloured uniform before the white tower.

با یونیفرم رنگارنگ قبل از برج سفید دوست دارم.

They were so beautiful.

خیلی زیبا بودند

And Christina also says that the soldiers,

و کریستینا همچنین می‌گوید که سربازان،

the royal soldiers with their big

سربازان سلطنتی با

black hats, very big Busby's, they call them, don't

کلاه‌های سیاه بزرگ‌شان، کلاه‌های بازبی بسیار بزرگ، آنها را صدا می‌کنند، آیا

they call or bearskin they actually made a bearskin

آنها تماس نمی‌گیرند یا پوست خرس، آنها در واقع یک پوست خرس ساخته‌اند که

apparently not anymore for those worrying.

ظاهراً دیگر برای کسانی که نگران هستند نیست.

The modern ones that are made are artificial.

مدرن هایی که ساخته می شوند مصنوعی هستند.

It's not real bears.

خرس واقعی نیست

So they don't go out when they need some more hats for the guards,

بنابراین وقتی به چند کلاه دیگر برای نگهبانان نیاز

they don't chase a bear around and shoot it anymore.

دارند بیرون نمی روند، دیگر خرس را تعقیب نمی کنند و به او شلیک نمی کنند.

It's something they left.

این چیزی است که آنها ترک کردند.

Well, not in this country.

خب تو این مملکت نه

There are still bears in the world. I know. Yes.

هنوز در دنیا خرس وجود دارد. میدانم. آره.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

But they often faint.

اما اغلب غش می کنند.

Go on.

But like nothing,

ادامه دادن.

اما مثل هیچ چیز،

they often faint

آنها اغلب

in the heat they do pristinely because they are.

در گرمایی که بی‌نظیر انجام می‌دهند غش می‌کنند.

So I mean, imagine having that big furry hat on your head.

بنابراین منظورم این است که تصور کنید آن کلاه خزدار بزرگ را روی سر خود دارید. در اوج تابستان

You're going to get a bit hot

کمی گرم می شوید

in the height of summer, particularly that uniform.

، به خصوص آن لباس فرم.

And so yes, they do often faint.

و بنابراین بله، آنها اغلب غش می کنند.

Yes, they're very tall. Yes.

بله، آنها خیلی قد بلند هستند. آره.

I think they're obviously designed to.

من فکر می کنم آنها به وضوح طراحی شده اند.

Yet Thomas says the Greek gods stand out.

با این حال توماس می گوید که خدایان یونانی برجسته هستند.

They do.

I think I've got a vague memory.

انجام می دهند.

فکر کنم یه خاطره مبهم دارم

Yes, they've got they've got the long slippers.

بله، آنها دمپایی بلند دارند.

They look like they're wearing giant slippers.

انگار دمپایی های غول پیکر پوشیده اند.

We don't want to be disrespectful. I'm not.

ما نمی خواهیم بی احترامی کنیم. من نیستم.

I know.

میدانم.

I know.

They just respect. They do look like giant slippers.

میدانم.

فقط احترام می گذارند. آنها شبیه دمپایی های غول پیکر هستند.

I also like the Greek.

یونانی را هم دوست دارم.

Have you ever seen the Turkish dancer as well?

آیا تا به حال رقصنده ترک را هم دیده اید؟

They're not gods, but they're Turkish dancers.

آنها خدا نیستند، اما رقصندگان ترک هستند.

And they.

و آنها.

They just go around and around and they wear

آنها فقط دور و بر می گردند و

they wear this lovely sort of it looks like a skirt.

این نوع دوست داشتنی را می پوشند که شبیه دامن است.

But as they spin around, the thing opens out and they do this beautiful, beautiful

اما همانطور که به اطراف می چرخند، چیز باز می شود و آنها این چرخش زیبا و زیبا را انجام می دهند

twirl in.

.

Fact they're called whirling dervish is why have you ever heard of this?

واقعیت این است که آنها درویش چرخان نامیده می شوند این است که چرا تا به حال در مورد این چیزی شنیده اید؟

I have to say the whirling dervish that came from Turkey, though.

هر چند باید بگویم درویش چرخان که از ترکیه آمده است.

Yeah, it's Turkish dancers.

آره، این رقصندگان ترک هستند.

They twirl and they move around and everything flows in a beautiful way.

آنها می چرخند و در اطراف حرکت می کنند و همه چیز به زیبایی جریان دارد.

The whirling dervish.

درویش چرخان.

It's a lovely word.

کلمه دوست داشتنی است

Well, Mr. Duncan, it is 4:00.

خب، آقای دانکن، ساعت 4:00 است.

It is 4:00.

ساعت 4:00 است.

Everyone's hungry, and I'm feeling a bit faint right next to Mr.

همه گرسنه اند و من درست در کنار آقایی که

talking about soldiers with big hats fainting.

درباره سربازانی با کلاه بزرگ در حال غش کردن صحبت می کند، احساس ضعف می کنم.

I'm feeling a little faint myself.

من خودم کمی احساس ضعف می کنم.

I don't think you could ever be a soldier.

من فکر نمی کنم شما هرگز نمی توانید یک سرباز باشید.

Can you imagine, Mr. Steve, in the Army?

آیا می توانید تصور کنید، آقای استیو، در ارتش؟

I wouldn't have been very good.

من خیلی خوب نبودم

He wouldn't last for a second.

او یک ثانیه دوام نمی آورد.

I would probably run off.

احتمالا فرار می کردم

I don't know. Who knows?

من نمی دانم. چه کسی می داند؟

Who knows how you you know what what

چه کسی می داند که شما چگونه

how you behave when you are thrust into war?

می دانید وقتی وارد جنگ می شوید چه رفتاری دارید؟

Nobody knows, do they?

هیچ کس نمی داند، آنها؟

I mean, for a lot of people, the wars around the world at the moment, they are being, you know,

منظورم این است که برای بسیاری از مردم، جنگ هایی که در سرتاسر جهان در حال حاضر در حال

put into conflict situations must be very difficult.

درگیری هستند، باید بسیار سخت باشد.

Yeah.

Who knows how we would step up to the mark

آره آقای دانکن،

چه کسی می‌داند

if we were to be challenged in that way would certainly have an impact, Mr.

اگر قرار بود در این راه به چالش کشیده شویم، چگونه می‌توانیم به نتیجه برسیم

Duncan.

It would definitely have an impact, yes. Yes.

.

قطعاً تأثیر خواهد داشت، بله. آره.

Faint egos pass out.

نفس های ضعیف از بین می روند.

That is correct.

این صحیح است.

Stomach to faint.

معده به غش.

Of course, the word faint

البته کلمه

is something that where a person feels maybe dizzy.

غش چیزی است که در جایی که فرد احساس می کند ممکن است سرگیجه داشته باشد.

You can feel faint as well.

شما همچنین می توانید احساس ضعف کنید.

So you can feel faint, but you don't pass out.

بنابراین می توانید احساس ضعف کنید، اما از هوش نمی روید.

You just feel a little dizzy.

فقط کمی احساس سرگیجه می کنید.

You can say, Oh, oh, I feel faint, but you don't actually faint.

می توانی بگویی، اوه، اوه، من احساس ضعف می کنم، اما تو در واقع غش نمی کنی.

You just feel faint or feel dizzy.

شما فقط احساس ضعف یا سرگیجه می کنید.

I think that's a good way to end.

من فکر می کنم این یک راه خوب برای پایان دادن است.

Lady's faint. Good. A good, good word.

خانم غش شده خوب یک کلمه خوب و خوب

Yes, they are synonyms. I would say a good word.

بله مترادف هستند. من یک کلمه خوب می گویم.

I think so.

Pass out also means to to if you pass out.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Pass out همچنین به معنای به اگر بیهوش شدی است.

I think that's if I'm correct in saying if you, uh,

من فکر می‌کنم اگر درست بگویم اگر شما

get your qualification

مدرک خود را

to graduate, to graduate may, I think that graduate means to pass out as yes.

برای فارغ التحصیلی بگیرید، ممکن است فارغ‌التحصیل شوید، من فکر می‌کنم که فارغ‌التحصیل به معنای قبولی است.

In the army normally used in the military.

در ارتش معمولاً در ارتش استفاده می شود.

Right.

درست.

But give me those, give me those cakes Mr.

اما آن ها را به من بده، آن کیک ها را به من بده آقای

Duncan.

دانکن.

Those teacakes I'm going to make to change those.

اون کیک های چای که قراره درست کنم تا اونها رو عوض کنم.

For those wondering teacakes are they're like little buttons,

برای کسانی که تعجب می‌کنند کیک‌های چای مانند دکمه‌های

little rolls, but they have currants inside.

کوچک، رول‌های کوچک هستند، اما داخل آن‌ها مویز هستند.

And this whole time, as Mr.

و در تمام این مدت، همانطور که آقای

Steve is now going to put them in the toaster

استیو اکنون آنها را در توستر قرار می دهد

and we are going to have teacakes with butter spread on them.

و ما قرار است کیک های چای با کره پخش شده روی آنها بخوریم.

Yes, plenty of butter by everyone.

بله، کره فراوان توسط همه.

Thank you again for your your your wishes, your good wishes, your messages of sympathy.

مجدداً از آرزوهایتان ، آرزوهای خوبتان، پیام های همدردی شما سپاسگزارم.

And I shall no doubt see you won't be Wednesday

و بدون شک خواهم دید که شما چهارشنبه نخواهید بود،

because I've got business to attend to on Wednesday.

زیرا من کاری دارم که چهارشنبه در آن شرکت کنم.

Okay. My mother's funeral.

باشه. تشییع جنازه مادرم

Okay.

باشه.

So hope you have a nice time with Mr.

پس امیدوارم روز چهارشنبه با آقای دانکن لحظات خوبی داشته باشید

Duncan on Wednesday.

.

Don't forget to subscribe and like this video if you haven't subscribed.

فراموش نکنید که اگر عضو نشده اید، این ویدیو را سابسکرایب کنید و لایک کنید.

Apparently I was watching a YouTube video other day, Mr.

ظاهراً روز گذشته داشتم یک ویدیوی یوتیوب را تماشا می‌کردم ، آقای

Duncan, when they were saying

دانکن، وقتی

the one I listen to regularly on financial matters.

می‌گفتند که من مرتباً در مورد مسائل مالی به آن گوش می‌دهم.

And he was saying that a lot of his subscribers

و می گفت خیلی از

have noticed that they have been unsubscribed.

مشترکینش متوجه شده اند که اشتراکشان لغو شده است.

Yes, it happens.

بله، این اتفاق می افتد.

I see YouTube.

من یوتیوب را می بینم.

Yes, I still still say that YouTube doesn't like me anymore.

بله، هنوز هم می گویم که یوتیوب دیگر مرا دوست ندارد.

So please do check.

پس لطفا بررسی کنید

Was it down at the bottom right inside from underneath?

پایین سمت راست داخل از زیر بود؟

Check that you are subscribed to Mr.

بررسی کنید که مشترک آقای

Duncan, then that little bell icon has been clicked.

دانکن هستید، سپس روی نماد زنگ کوچک کلیک شده است.

So because apparently sometimes something happens

بنابراین از آنجا که ظاهراً گاهی اوقات اتفاقی می‌افتد

and you can be unsubscribed so you won't get notified of Mr.

و می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید تا

Duncan's latest videos.

از آخرین ویدیوهای آقای دانکن مطلع نشوید.

You have got a new one on at the moment.

شما در حال حاضر یک مورد جدید در اختیار دارید.

There is a new one that I posted a few days ago before

یک مورد جدید وجود دارد که من چند روز پیش قبل

all the drama started.

از شروع تمام درام پست کردم.

So what's that about?

پس این در مورد چیست؟

It's about being in public.

این مربوط به حضور در جمع است.

Being in public.

حضور در جمع.

So, yes, Mr.

Duncan put a lot of effort into that sort of thing.

بنابراین، بله، آقای

دانکن تلاش زیادی برای چنین چیزهایی انجام داد.

That took me six to be notified.

شش تا به من اطلاع داده شد.

Okay, Steve, it took me six days to make has got a new video, right.

خوب، استیو، شش روز طول کشید تا یک ویدیوی جدید تهیه کنم، درست است.

So I need to see rules and to come back.

بنابراین باید قوانین را ببینم و برگردم.

My voice is going and see you on.

صدای من می رود و شما را می بینم.

I'll definitely turn to Mr.

من حتما به آقای

Duncan and I am back on Wednesday.

دانکن مراجعه می کنم و چهارشنبه برمی گردم.

I think I might be here on Wednesday, so don't take my word.

فکر می کنم ممکن است چهارشنبه اینجا باشم، پس حرف من را قبول نکنید.

I have a lovely week.

هفته خوبی دارم

I enjoy learning English and see you next time.

من از یادگیری زبان انگلیسی لذت می برم و دفعه بعد می بینمت.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Thank you, Mr. Stevens.

متشکرم، آقای استیونز.

That was that was interesting.

این بود که جالب بود

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

If you told me that we would we would talk about all of the things we talked about today.

اگر به من می گفتید که این کار را می کنیم، در مورد همه چیزهایی که امروز در مورد آنها صحبت کردیم صحبت خواهیم کرد.

I would not believe you.

من شما را باور نمی کنم.

That was very interesting.

خیلی جالب بود

In fact, thank you very much for your company.

در واقع از شرکت شما بسیار سپاسگزارم.

I think it's raining outside.

فکر کنم بیرون بارون میاد

I'm just looking at the camera outside

من فقط به دوربین بیرون

and it would appear to be raining.

نگاه می کنم و به نظر می رسد که باران می بارد.

I think so.

Oh, my goodness.

من هم اینچنین فکر میکنم.

اوه خدای من.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

It's actually raining outside.

در واقع بیرون باران می بارد.

Can you see behind me?

می توانی پشت سر من را ببینی؟

I think it is actually raining at the moment.

من فکر می کنم در این لحظه واقعاً باران می بارد.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

Thank you for watching today. It's been interesting.

از اینکه امروز تماشا کردید متشکرم. جالب بوده

We've had a lot of things going on today, a lot of moments,

ما امروز اتفاقات زیادی داشتیم ، لحظات زیادی،

some of them memorable

برخی از آنها خاطره انگیز

and some of them not so memorable.

و برخی از آنها نه چندان به یاد ماندنی.

I hope today's live stream has had an impact

امیدوارم پخش زنده امروز

on you.

روی شما تاثیر گذاشته باشد.

Take care of yourselves.

مراقب خودت باش.

If you are watching the Queen's Funeral tomorrow,

اگر فردا مراسم تشییع جنازه ملکه را تماشا می کنید،

don't forget to have a little glass with you

فراموش نکنید که یک لیوان کوچک همراه خود داشته باشید

so you can raise your glass and say Cheers,

تا بتوانید لیوان خود را بالا ببرید و بگویید به سلامتی،

Queen of England.

ملکه انگلستان.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

I might be with you on Wednesday.

شاید چهارشنبه با شما باشم

We will see what happens because everything is

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می‌افتد، زیرا همه چیز این است

let's just say everything is chaotic at the moment.

که فقط بگوییم همه چیز در حال حاضر آشفته است.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And don't forget to tell your loved one

و فراموش نکنید که به عزیزتان بگویید

how much you care for them and

چقدر به او اهمیت می دهید و

send them the flowers now.

همین الان برای او گل بفرستید.

ta ta for now

تا تا فعلا