🍌 Let's go Bananas! - FOOD idioms 🍔 - English Addict 243 - LIVE CHAT - Sun 2nd April 2023

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well

امیدوارم حالتون خوب باشه

Here we go again. Hello there.

سلام.

Oh, there you are.

اوه، شما اینجا هستید.

Right over there, hiding in the corner of the room.

درست همان جا، در گوشه ای از اتاق پنهان شده است.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

We are back, everyone.

همه برگشتیم

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

As you can see, my studio, as usual, is looking rather untidy.

همانطور که می بینید، استودیوی من، طبق معمول، نسبتاً نامرتب به نظر می رسد.

But that means that I'm very busy.

اما این به این معنی است که من خیلی سرم شلوغ است.

So it's a good thing when you think about it.

بنابراین وقتی به آن فکر می کنید چیز خوبی است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan.

این آقای دانکن است.

Without his image, it's missing.

بدون تصویر او گم شده است.

I don't know where it's gone. It's disappeared.

نمی دانم کجا رفته است. ناپدید شده است

Has anyone got it?

کسی گرفته است؟

Have a look under your seat now. It might be there.

اکنون به زیر صندلی خود نگاه کنید. ممکن است آنجا باشد.

My name is Mr.

اسم من آقای

Duncan, and I talk about English.

دانکن است و در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

Wow. You might even say that I'm one of those up there.

وای. حتی ممکن است بگویید که من یکی از کسانی هستم که در آن بالا هستند.

I am an English addict, and I have a feeling maybe you are one of those as well.

من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم که شاید شما هم یکی از این افراد باشید. آیا از

Did you enjoy the little lambs at the start of the countdown?

بره های کوچک در شروع شمارش معکوس لذت بردید؟

Wasn't that lovely? Wasn't it?

دوست داشتنی نبود؟ اینطور نبود؟

Now, that is something I filmed yesterday.

حالا، این چیزی است که دیروز فیلمبرداری کردم.

We were out walking yesterday

ما دیروز بیرون رفته بودیم

and all I can

و فقط می توانم

say is spring is really in the air right now.

بگویم که بهار واقعاً در حال حاضر در هوا است.

Everything is spring like

همه چیز بهار است

it is like spring has arrived.

انگار بهار رسیده است.

And I have a feeling maybe it has. Look at this outside.

و من یک احساسی دارم که شاید داشته باشد. به این بیرون نگاه کن

So there is the view right now outside my studio window looking rather nice.

بنابراین در حال حاضر منظره ای از بیرون پنجره استودیو من نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

The grass is starting to look greener.

چمن شروع به سبزتر شدن کرده است.

Some of the trees already have their leaves.

برخی از درختان در حال حاضر برگ های خود را دارند.

Not all of them, but some of them and everything is rather nice to say the least.

نه همه آنها، اما برخی از آنها و همه چیز حداقل خوب است.

So I am a little bit excited today

بنابراین امروز کمی هیجان زده هستم

and I am very happy.

و بسیار خوشحالم.

Very, very happy to join you.

خیلی خیلی خوشحالم که به شما ملحق شدم

We have a busy one, by the way.

اتفاقا ما یک شلوغ داریم.

A lot of things, a lot of juicy things to talk about

خیلی چیزها، خیلی چیزهای آبدار که باید در مورد آنها صحبت کنیم

when we say that something is juicy,

وقتی می گوییم چیزی آبدار است،

maybe it is something interesting,

شاید چیز جالبی باشد،

maybe something that will make you excited.

شاید چیزی که شما را هیجان زده کند.

We have a lot of things today.

ما امروز خیلی چیزها داریم.

We are going to take a look at my weight.

ما قصد داریم وزن من را بررسی کنیم.

As you know, I have been losing weight over the past few weeks.

همانطور که می دانید طی چند هفته گذشته وزنم کم شده است.

Can I just say the fact that I'm losing weight

آیا می توانم فقط بگویم این واقعیت که در حال کاهش وزن هستم،

is not a representation or any opinion

یک نمایش یا نظری نیست

that I have about weight or the appearance of people.

که من در مورد وزن یا ظاهر افراد دارم.

It's all about health, to be honest.

صادقانه بگویم، همه چیز در مورد سلامتی است.

Each individual is responsible for their own lifestyle and health.

هر فردی مسئول سبک زندگی و سلامتی خود است.

I think.

من فکر می کنم.

So I've decided that I don't want to get too overweight

بنابراین من تصمیم گرفتم که نمی خواهم بیش از حد اضافه وزن داشته باشم

because I am at a very delicate age, shall we just say?

زیرا در سن بسیار حساسی هستم، فقط بگوییم؟

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

I am at a very delicate age.

من در سن بسیار حساسی هستم.

An age where maybe I have to take more care of myself.

سنی که شاید باید بیشتر مراقب خودم باشم.

So I have been losing a little bit of weight over the past couple of months.

بنابراین من در چند ماه گذشته کمی وزن کم کرده ام.

We are going to find out how much weight I've lost.

ما می خواهیم بفهمیم چقدر وزن کم کرده ام.

I was around 13 and a half stone, so we will see today

من حدوداً 13 سال و نیم بودم، پس امروز خواهیم دید

what my weight is.

وزن من چقدر است.

Oh, we also have another thing we are doing today.

اوه، ما امروز کار دیگری نیز داریم.

I think I will show you this now because it is perhaps interesting.

فکر می کنم اکنون این را به شما نشان خواهم داد زیرا شاید جالب باشد.

I'm not sure today we have a little competition

من مطمئن نیستم که امروز رقابت کوچکی داریم

that you can play amongst yourselves.

که بتوانید بین خودتان بازی کنید.

What is in the box?

چه چیزی داخل جعبه وجود دارد؟

Yes, we have a mystery box

بله، ما یک جعبه رمز و راز

to the you.

برای شما داریم.

What is in the box?

چه چیزی داخل جعبه وجود دارد؟

Find out later on, Mr. Steve.

بعداً متوجه شوید، آقای استیو.

Of course, will be here as well, joining us live in the studio.

البته، اینجا نیز خواهد بود و به صورت زنده در استودیو به ما ملحق خواهد شد.

Thank you very much for all of your your good wishes for Mr.

از تمام آرزوهای خوب شما برای آقای

Steve, because he hasn't been very well.

استیو بسیار سپاسگزارم، زیرا او خیلی خوب نبوده است.

He had a terrible chest infection

او هفته گذشته یک عفونت وحشتناک قفسه سینه داشت

last week, very similar to what the pope had.

، بسیار شبیه به آنچه پاپ داشت.

So I'm just wondering if the pope caught it from Mr.

بنابراین من فقط نمی دانم که آیا پاپ آن را از آقای

Steve or Mr.

استیو گرفته است یا آقای

Steve caught it from the pope.

استیو آن را از پاپ گرفته است.

Either way, it raises lots of questions.

در هر صورت، سؤالات زیادی ایجاد می کند.

It really does. But Steve is feeling much better.

واقعا اینطور است. اما استیو خیلی بهتر است.

So he is joining us live today.

بنابراین او امروز به صورت زنده به ما می پیوندد.

Of course, we have made it all the way to the end of another week

البته ما آن را به پایان یک هفته دیگر

and also a brand new month as well.

و همچنین یک ماه کاملاً جدید رسانده ایم.

We are here now in April and I feel that spring

ما اکنون در ماه آوریل اینجا هستیم و احساس می کنم

spring is definitely in the air.

بهار بهار قطعا در هوا است.

Yes, it's Sunday.

بله، یکشنبه است.

Baby, baby, baby, baby, baby, baby, baby,

عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم

baby.

عزیزم.

It's so good to be back with you today.

خیلی خوب است که امروز با شما برگشتم.

Sunday, the 2nd of April.

یکشنبه دوم فروردین.

Did you get caught out yesterday by April?

آیا دیروز تا آوریل گرفتار شدید؟

Fools?

احمق ها؟

Did anyone play a trick on you yesterday?

دیروز کسی با شما حقه بازی کرد؟

I have to say I managed to make it through the whole of yesterday

باید بگویم که موفق شدم از تمام دیروز عبور کنم

without being caught out by any April Fools jokes.

بدون اینکه مورد شوخی های اول آوریل قرار بگیرم.

So fortunately, I was able not to get tricked into doing

بنابراین خوشبختانه، دیروز نتوانستم فریب کار احمقانه ای را انجام دهم

anything silly yesterday.

.

No one, not even Mr.

هیچ کس، حتی آقای

Steve, was able to play a trick on me.

استیو، نتوانست با من حقه بازی کند.

So I wonder what is in the box.

بنابراین من تعجب می کنم که چه چیزی در جعبه است.

We are going to find out later.

قرار است بعداً بفهمیم.

We also have Steve who will be explaining

ما همچنین استیو را داریم که توضیح خواهد داد که

what is in the box and why we have that particular thing.

چه چیزی در جعبه است و چرا آن چیز خاص را داریم.

If you were watching on Friday, you would have heard me talking about something Mr.

اگر جمعه تماشا می‌کردید، می‌شنیدید که من در مورد چیزی صحبت می‌کنم که آقای

Steve is thinking of buying.

استیو به خرید آن فکر می‌کند.

So that might be a clue.

بنابراین ممکن است یک سرنخ باشد.

Oh, yes.

آه بله.

I was with you on Friday.

من جمعه با شما بودم

Did you know that I was here on Friday doing a special live stream

آیا می دانید که من جمعه اینجا بودم و یک پخش زنده ویژه انجام می دادم

and I'm back today every Sunday.

و امروز هر یکشنبه برمی گردم.

Don't forget, I am here every single Sunday from 2 p.m.

فراموش نکنید، من هر یکشنبه از ساعت 14 اینجا هستم. به

UK time.

وقت انگلستان

I feel as if I'm losing my voice today,

احساس می کنم امروز دارم صدایم را از دست می دهم،

which is rather embarrassing to say the least.

که دست کم خجالت آور است.

But we do have Steve here.

اما ما استیو را اینجا داریم.

We will be finding out how much weight I have

ما خواهیم فهمید که

lost over the past few weeks.

در چند هفته گذشته چقدر وزن کم کرده ام.

And we are talking about food idioms today.

و ما امروز در مورد اصطلاحات غذایی صحبت می کنیم.

That might also be a clue about what is in the box.

این همچنین ممکن است سرنخی در مورد آنچه در جعبه است باشد.

So find out all about that a little bit later on.

بنابراین کمی بعد همه چیز را در مورد آن بدانید.

As I mentioned at the start of the live stream, it really does feel

همانطور که در ابتدای پخش زنده اشاره کردم، واقعاً احساس می شود

as if spring is in the air.

که بهار در هوا است.

Oh, isn't not great.

اوه، عالی نیست

It really does feel as if spring has arrived and I am feeling rather jolly because of it.

واقعاً احساس می کنم بهار رسیده است و من به خاطر آن احساس شادی می کنم.

I hope you are enjoying the weather.

امیدوارم از آب و هوا لذت برده باشید.

Whatever the weather is doing where you are, I hope it is okay

هر کاری که هوا انجام می دهد در جایی که شما هستید، امیدوارم که خوب باشد

and I hope you are safe where you are.

و امیدوارم جایی که هستید در امان باشید.

Whatever it is doing outside, I suppose I should say hello to the live chat it is.

هر کاری که بیرون انجام می‌دهد، فکر می‌کنم باید به چت زنده که هست سلام کنم.

Well, it would not be the live stream without you here on the live chat.

خوب، بدون شما در اینجا در چت زنده، پخش زنده نخواهد بود.

Can I say once again a big special hello to everyone.

می توانم یک بار دیگر یک سلام ویژه بزرگ به همه بگویم.

I wonder who was first on today's live stream.

من تعجب می کنم که چه کسی اولین بار در جریان مستقیم امروز بود.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

The champion is back at the top.

قهرمان به اوج بازگشت.

Congratulations, Vitus.

تبریک میگم ویتوس

You are first on today's live stream.

شما اولین نفر در جریان زنده امروز هستید.

Very interesting.

بسیار جالب.

Also, we have Valentin.

همچنین، ما والنتین را داریم.

We also have Luis Mendez.

لوئیس مندز را هم داریم.

He's here today.

او امروز اینجاست

Thank you, Louis.

ممنون لویی

Also Mohsen. We have Beatrice.

همچنین محسن. ما بئاتریس را داریم.

Beatrice, Are you still in the mountains?

بئاتریس، هنوز در کوه هستی؟ اون

Are you having a nice time up there?

بالا بهت خوش میگذره؟ آیا

Have you had any snow, I wonder?

برف خورده اید، تعجب می کنم؟

Also, we have Valentin.

همچنین، ما والنتین را داریم.

We have

ما

Zeekr.

زیکر داریم.

Hello to you.

درود بر تو.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And also Palmira Maria,

و همچنین پالمیرا ماریا،

my roots is here as well.

ریشه های من نیز اینجاست.

A lot of regulars and maybe some new people

بسیاری از افراد عادی و شاید برخی افراد جدید،

if it is your first time here, please let me know.

اگر اولین بار است که اینجا هستید، لطفاً به من اطلاع دهید.

English addict is what this is.

معتاد انگلیسی همین است.

If you are wondering if you are looking around

اگر نمی‌خواهید در

the internet for something

اینترنت به دنبال چیزی برای

stimulating to watch, well, maybe this will be something

تماشای هیجان‌انگیز باشید، خوب، شاید این چیزی باشد

that will stimulate you and help you with your English learning.

که شما را تحریک کند و در یادگیری زبان انگلیسی به شما کمک کند.

You never know.

شما هرگز نمی دانید.

It might be something you enjoy, so stick around.

ممکن است چیزی باشد که از آن لذت می برید، پس در کنار آن باشید.

Hello. Also creator Kirito.

سلام. همچنین خالق Kirito.

Hello, Clarita watching in Indonesia.

سلام، کلاریتا در حال تماشای اندونزی است.

Nice to see you.

از دیدن شما خوشحالم. در

Here we have sash or as I like to say,

اینجا ارسی داریم یا همانطور که دوست دارم بگویم

double sash is here today as well.

ارسی دوبل امروز هم اینجاست.

Olga Hello, Olga.

اولگا سلام، اولگا.

You have some new sounds in your countdown.

در شمارش معکوس صداهای جدیدی دارید.

Well, that was actually the sheep yesterday.

خب، این در واقع گوسفند دیروز بود.

The sheep and the lambs were all calling and crying

گوسفندها و بره‌ها همه صدا می‌زدند و گریه می‌کردند،

because many of them are newborn.

زیرا بسیاری از آنها تازه متولد شده بودند.

So at this time of year we normally find that there are many newborn lambs.

بنابراین در این زمان از سال به طور معمول متوجه می شویم که بره های تازه متولد شده زیادی وجود دارد.

So this is what I showed at the start of today's livestream.

بنابراین این چیزی است که من در شروع پخش زنده امروز نشان دادم.

And there they are.

و آنجا هستند.

Luke Aren't they cute, lovely lambs.

لوک آیا آنها بره های ناز و دوست داشتنی نیستند.

I must admit I do like them.

باید اعتراف کنم که آنها را دوست دارم.

I do like watching the Lambs frolicking around.

من دوست دارم بره ها را تماشا کنم که در حال جست و خیز هستند.

They always look so happy and lively.

آنها همیشه شاد و سرزنده به نظر می رسند.

So that is what you saw at the start of today's

بنابراین این همان چیزی است که در شروع

live stream during the Countdown.

پخش زنده امروز در طول شمارش معکوس دیدید.

And that is something we filmed yesterday when we were walking around

و این چیزی است که دیروز هنگامی که در لاولی قدم می زدیم فیلمبرداری کردیم

on Lovely.

.

I have to say, I do like this time of year.

باید بگویم من این فصل از سال را دوست دارم.

I love springtime very much.

من بهار را خیلی دوست دارم

You can see nature coming back to life

می توانید

after taking a nap during the winter months.

پس از چرت زدن در ماه های زمستان، طبیعت را ببینید که دوباره زنده می شود.

It's not great.

عالی نیست

So that's what what I was playing today at the start of the live stream.

پس این همان چیزی بود که من امروز در شروع پخش زنده پخش می کردم.

For those who were wondering.

برای کسانی که در تعجب بودند.

Hello, Hajji.

سلام حاجی

Hello also to who else is here?

سلام به چه کسی دیگر اینجاست؟

Oh, very interesting. Some new faces.

اوه خیلی جالبه چند چهره جدید

I think we might have some new people on the live chat today.

فکر می‌کنم امروز ممکن است افراد جدیدی در چت زنده داشته باشیم .

Beatrice says I am still in the mountains and I have sent you some photographs.

بئاتریس می گوید من هنوز در کوه هستم و چند عکس برای شما فرستادم.

Yes, I have seen them.

بله، آنها را دیده ام.

I've seen them. Very interesting.

من آنها را دیده ام. بسیار جالب.

I might show them next weekend.

شاید آخر هفته آینده بهشون نشون بدم

I haven't had time to sort through all of the emails

من وقت نداشتم همه ایمیل ها را مرتب کنم

because I have a few of the things that I'm planning at the moment.

زیرا چند مورد از چیزهایی که در حال حاضر برنامه ریزی می کنم دارم.

Not very happy things, let's just say.

چیزهای خیلی خوشحال کننده ای نیست، فقط بگوییم.

However, next week, can I just say we will be with you next Sunday?

با این حال، هفته آینده، می توانم فقط بگویم یکشنبه آینده با شما خواهیم بود؟

And it is, of course, Easter next Sunday here in the UK.

و البته، یکشنبه آینده اینجا در بریتانیا عید پاک است. البته

We will be celebrating the Easter Festival

ما جشنواره عید پاک را جشن خواهیم گرفت

of course, that means we might be having a little bit of chocolate,

، این بدان معناست که ممکن است کمی شکلات بخوریم،

something nice to eat, perhaps something sweet.

چیزی خوب برای خوردن، شاید چیزی شیرین.

Lots of people like to eat certain types of food

بسیاری از مردم دوست دارند انواع خاصی از غذاها را

during religious festivals and here we have Easter eggs.

در طول اعیاد مذهبی بخورند و در اینجا تخم مرغ عید پاک داریم.

We also have hot cross buns as well.

نان کراس داغ هم داریم.

Very nice.

بسیار خوب.

We had one yesterday in town.

دیروز یکی داشتیم تو شهر

Very lovely, fresh and delicious.

بسیار دوست داشتنی، تازه و خوشمزه.

Hello, also to Fernando.

سلام، همچنین به فرناندو.

Fernando is here.

فرناندو اینجاست

Nice to see you all here today. Hello. Also Sylvie

خوشحالم که امروز همه شما را اینجا می بینم. سلام. همچنین سیلوی

Catarina.

کاتارینا.

Oh, Catarina says the slaughters

اوه، کاتارینا می گوید که کشتارگاه ها

are putting lots of lambs down for Easter.

بره های زیادی را برای عید پاک می گذارند.

Well, I suppose you can't talk about animals these days

خب، فکر می‌کنم این روزها نمی‌توان در مورد حیوانات صحبت کرد

without talking about people who eat

بدون اینکه در مورد افرادی که گوشت می‌خورند صحبت کنید

meat, People who like eating meat.

، افرادی که گوشت را دوست دارند.

And I will say, and I know I've said this

و من خواهم گفت، و می دانم که قبلاً این را گفته ام،

before, I do like eating meat.

من عاشق خوردن گوشت هستم.

I don't eat it very often, but we do have meat from time to time.

من زیاد آن را نمی‌خورم، اما هر از گاهی گوشت می‌خوریم.

So it is a very strange situation, a very weird situation to find yourself in

بنابراین

when you enjoy watching

زمانی که از تماشای

animals playing and running around in the field.

حیوانات در حال بازی و دویدن در زمین لذت می برید، موقعیت بسیار عجیبی است، موقعیت بسیار عجیبی که در آن قرار بگیرید.

But also you enjoy eating those same animals.

اما از خوردن همان حیوانات نیز لذت می برید.

It is what we call a paradox in English.

این چیزی است که ما در انگلیسی آن را پارادوکس می نامیم.

Hello, Sylvie.

سلام سیلوی

Sylvie says Bon Jovi.

سیلوی می گوید بون جووی.

Or hello to you.

یا سلام به شما

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Talking of French things, of course, we are arranging a meet.

در مورد مسائل فرانسوی صحبت می کنیم، البته، ما یک ملاقات ترتیب می دهیم.

We are arranging a meet

ما در حال ترتیب دادن یک ملاقات هستیم،

up so there is one type of meat that you eat

بنابراین یک نوع گوشت وجود دارد که شما می خورید

and there is another type of meet which means to gather together.

و نوع دیگری از ملاقات به معنای دور هم جمع شدن است.

And of course, the spelling is also different as well.

و البته املای آن نیز متفاوت است.

We are meeting up

ما

at the beginning of June

در اوایل ماه ژوئن ملاقات می کنیم

and we are hoping to meet up in Paris.

و امیدواریم در پاریس همدیگر را ملاقات کنیم.

Now, if you've been watching the news over the past few days,

حالا اگر در چند روز گذشته اخبار را دنبال کرده باشید،

you will have noticed that things are a little

متوجه شده اید که در

active at the moment in Paris.

حال حاضر در پاریس اوضاع کمی فعال است.

So hopefully by the time June arrives,

بنابراین امیدوارم تا زمانی که ژوئن فرا می رسد،

I hope when June comes, there will be no more trouble in Paris.

امیدوارم وقتی ژوئن فرا می رسد، دیگر دردسری در پاریس وجود نداشته باشد.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

But as far as we are concerned at the moment,

اما تا آنجایی که در حال حاضر به ما مربوط می شود،

as far as we are concerned, it is still happening.

تا جایی که به ما مربوط می شود، هنوز در حال وقوع است.

For those who are concerned, it is still happening.

برای کسانی که نگران هستند، هنوز هم در حال وقوع است.

We are still doing the big meet up

ما هنوز

in Paris at the start of June.

در ابتدای ژوئن در پاریس در حال برگزاری دیدار بزرگ هستیم.

For those who are wondering, we also have Alessandra

برای کسانی که در تعجب هستند، ما همچنین الساندرا

Vitesse.

ویتسه را داریم.

Vitesse has a guess.

ویتسه یک حدس دارد.

I think there is a vacuum cleaner

فکر کنم جاروبرقی

or a microwave eve in the box.

یا ماکروفر داخل جعبه باشه.

Yes, we have the mystery box.

بله، ما جعبه رمز و راز را داریم.

I will show you once again for those who missed it, we have a mystery box today.

من یک بار دیگر برای کسانی که آن را از دست داده اند به شما نشان خواهم داد، امروز یک جعبه رمز و راز داریم.

And the big question is, what is in the box?

و سوال بزرگ این است که چه چیزی در جعبه وجود دارد؟

big question is what is in the box?

سوال بزرگ این است که در جعبه چیست؟

Mr. Steve will tell us all about that a little bit later on.

آقای استیو همه چیز را کمی بعد به ما خواهد گفت .

He will be showing us what is in the box and what that particular thing

او به ما نشان می دهد که چه چیزی در جعبه وجود دارد و آن چیز خاص چه کاری

does a little bit later on in around about 7 minutes from now.

انجام می دهد تا حدودی بعد در حدود 7 دقیقه از هم اکنون.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

Only 7 minutes before Mr.

فقط 7 دقیقه قبل از اینکه آقای

Steve appears right here for you.

استیو اینجا برای شما ظاهر شود.

All. And I have to say, there are many things Steve could be doing today,

همه. و باید بگویم، کارهای زیادی وجود دارد که استیو امروز می تواند انجام دهد،

but he has decided to be here with us.

اما او تصمیم گرفته است که اینجا با ما باشد.

I feel so honoured.

من خیلی احساس افتخار می کنم

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

Mr. Duncan, are you really going to lose weight?

آقای دانکن، آیا واقعاً قصد کاهش وزن دارید؟ به

It seems not.

نظر نمی رسد.

Hello, Valentin?

سلام والنتین؟

Yes, I have lost weight already.

بله، من قبلاً وزن کم کردم.

I've been losing a little bit of weight.

من کمی وزن کم کردم

Nothing too serious.

هیچ چیز خیلی جدی نیست.

But I want to lose a little bit of weight because I've realised

اما من می خواهم کمی وزن کم کنم زیرا متوجه شده ام

that I am not as healthy as I should be.

که آنقدر که باید سالم نیستم.

I remember a couple of years ago, in fact, maybe three or four years ago,

یادم می آید یکی دو سال پیش، در واقع، شاید سه یا چهار سال پیش،

I think it was around 2017 or maybe 2018.

فکر می کنم حدود سال 2017 یا شاید 2018 بود.

I did lose weight and that's the last time I slimmed down.

من وزنم را کم کردم و این آخرین باری بود که لاغر شدم.

But then over time, you know what happens?

اما با گذشت زمان، می دانید چه اتفاقی می افتد؟

You forget about all these things and you start enjoying all

همه این چیزها را فراموش می کنید و شروع به لذت بردن از همه

of the unhealthy food,

غذاهای ناسالم می کنید

let's just say.

.

So when I do want to lose

بنابراین وقتی می‌خواهم

a little bit of weight to make myself healthier,

کمی وزن کم کنم تا خودم را سالم‌تر کنم،

I have noticed when I am walking, sometimes I get out of breath.

متوجه شده‌ام که وقتی راه می‌روم، گاهی اوقات نفسم بند می‌آید.

I find it very hard to catch my breath.

نفس کشیدن برایم خیلی سخت است.

But recently, with my lovely long

اما اخیرا، با پیاده روی های طولانی دوست داشتنی ام

walks, I've noticed that that no longer happens.

، متوجه شده ام که دیگر این اتفاق نمی افتد.

It doesn't happen anymore.

دیگر اتفاق نمی افتد.

So because I've lost some weight and even Mr.

بنابراین چون من مقداری وزن کم کرده ام و حتی آقای

Steve is happy because he says I do like

استیو خوشحال است زیرا می گوید من اسلیم را دوست دارم

Slim.

.

Mr. Duncan I like Slim.

آقای دانکن من اسلیم را دوست دارم.

Mr. Duncan

آقای دانکن

I think the reason for that is because when we met

فکر می‌کنم دلیل آن این است که وقتی

way, way in the past,

در گذشته با هم آشنا شدیم،

I was very slim, incredibly slim, in fact.

در واقع بسیار لاغر و فوق‌العاده لاغر بودم.

So we will be looking at that.

بنابراین ما به دنبال آن خواهیم بود.

We have words and phrases connected to food,

ما کلمات و عباراتی را در ارتباط با غذا داریم

which I suppose is slightly ironic when you think about it,

که فکر می‌کنم کمی کنایه آمیز است ،

because we are talking about food idioms and here I am

زیرا ما در مورد اصطلاحات غذا صحبت می‌کنیم و در اینجا من

talking about trying not to eat too much food.

در مورد تلاش برای نخوردن زیاد غذا صحبت می‌کنم.

It's not weird.

عجیب نیست.

So Steve will be with us.

پس استیو با ما خواهد بود.

Don't worry. He will be back with us

نگران نباشید. او دوباره با ما

on the internet.

در اینترنت خواهد آمد.

Santa Reno says, Here in my country,

سانتا رنو می گوید، اینجا در کشور من، گوشت

lamb is the meat that is traditionally served at Easter

بره گوشتی است که به طور سنتی در عید پاک سرو می شود

and the most famous recipe is appetiser of lamb.

و معروف ترین دستور غذا پیش غذا بره است.

I wonder what part of the lamb that is.

من تعجب می کنم که چه بخشی از بره است.

Maybe it's the leg or maybe part of the

شاید این پا یا شاید بخشی از

a very meaty part of the lamb.

قسمت بسیار گوشتی بره باشد.

I wonder there is a thing called lamb shank,

من تعجب می کنم چیزی به نام ساق بره وجود دارد

which is the top part of the lamb's leg,

که قسمت بالای پای بره است

and it has lots and lots of lovely meat.

و مقدار زیادی گوشت دوست داشتنی دارد.

And the lamb shank

و ساق بره

is a very popular part of the lamb

قسمت بسیار محبوب بره است

and it also tastes rather nice as well.

و همچنین طعم نسبتاً خوبی نیز دارد.

Who else is here? Anyone to say hello to?

کی دیگه اینجاست؟ کسی هست که بهش سلام کنه؟

Sandra. Hello, Sandra.

ساندرا سلام ساندرا

Sandra says, Is there an air fryer in your box?

ساندرا می‌گوید، آیا سرخ‌کن هوا در جعبه شما هست؟

No, it isn't. It is not an air fryer.

نه، اینطور نیست. سرخ کن هوا نیست.

We already have one of those.

ما قبلاً یکی از آنها را داریم.

About three years ago, Mr.

حدود سه سال پیش، آقای

Steve bought an air fryer for me

استیو در ایام کریسمس برای من یک سرخ کن بادی خرید

at Christmas time and we have used it many times.

و ما بارها از آن استفاده کرده ایم.

Normally for for frying chips.

معمولا برای سرخ کردن چیپس.

To be honest, not so much anymore.

صادقانه بگویم، دیگر نه چندان.

As I just mentioned, I'm trying to lose weight.

همانطور که اشاره کردم، سعی می کنم وزن کم کنم.

So we are not eating so many chips

بنابراین ما به اندازه گذشته چیپس نمی خوریم

as we as we used to.

.

Hello.

Also to Alessandra.

سلام.

همچنین به الساندرا.

Hello, Alessandra.

سلام الساندرا

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. خیلی

It's great to be here once again.

خوب است که یک بار دیگر اینجا هستم.

Oh, for those who like playing it, we have fill

اوه، برای کسانی که دوست دارند آن را بازی کنند، ما

in the blanks coming later on as well.

جاهای خالی را که بعداً می آید پر می کنیم.

Hopefully this week I will get everything right

امیدوارم این هفته همه چیز را درست انجام دهم

because I have a very embarrassing moment last week where I.

زیرا هفته گذشته لحظه بسیار شرم آوری داشتم.

I couldn't find fill in the blanks.

نتوانستم جای خالی را پر کنم. متاسفانه

I couldn't find any of the the quiz questions, unfortunately.

هیچ یک از سوالات مسابقه را پیدا نکردم.

So hopefully this week they will be in my system.

بنابراین امیدوارم این هفته آنها در سیستم من باشند.

I hope so.

امیدوارم.

Hello to

سلام به

who else is here?

چه کسی دیگر اینجاست؟

I don't want to miss anyone.

نمیخوام دلتنگ کسی بشم می

I want to say because I always feel embarrassed.

خواهم بگویم چون همیشه خجالت می کشم.

I always feel slightly embarrassed if I miss someone out of my list.

من همیشه احساس خجالت می کنم اگر کسی را از لیست خود خارج کنم. به

That's the reason why.

همین دلیل است.

So coming up soon, we have Mr. Steve.

بنابراین به زودی، ما آقای استیو را داریم.

He will be here with us.

او اینجا با ما خواهد بود.

And a lot of people have asked, can we see Mr.

و بسیاری از مردم پرسیده‌اند که آیا می‌توانیم آقای

Steve doing his 1990s raise?

استیو را در حال انجام ترمیم دهه 1990 ببینیم؟ بسیار

Okay, then for those who have missed it,

خوب، پس برای کسانی که آن را از دست داده اند،

let's go back to the nineties with Mr.

اجازه دهید با آقای استیو به دهه نود برگردیم

Steve and it looks as if he is freaking out.

و به نظر می رسد که او در حال عصبانیت است.

So now you know what that's all about.

بنابراین اکنون می دانید که این همه چیز در مورد چیست.

That was Mr. Steve about four weeks ago.

این آقای استیو حدود چهار هفته پیش بود.

He was looking very trendy and smart on the live chat, and I couldn't resist

او در چت زنده بسیار شیک و باهوش به نظر می رسید، و من نمی توانستم در مقابل

making my own little edit of Mr.

ایجاد ویرایش کوچک خودم از آقای

Steve.

استیو مقاومت کنم.

I must say, I have to say he did look rather cool.

باید بگویم، باید بگویم که او نسبتا باحال به نظر می رسید.

Don't you think?

فکر نمی کنی؟

We have Mr. Steve just around the corner?

ما آقای استیو را همین نزدیکی داریم؟

Talking of which, yes, he will be with us in a few moments from now.

صحبت از آن، بله، او تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

We will have a quick break and then we will find out what Mr.

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس متوجه خواهیم شد که آقای

Steve has been up to because he's not been very well, unfortunately.

استیو چه کار کرده است، زیرا متأسفانه حال او خیلی خوب نبوده است .

So don't go away.

پس نرو

Steve is coming soon and he will be here

استیو به زودی می آید و او اینجا خواهد بود

and hopefully that will be us

و امیدوارم

in a few weeks time when we are in Paris.

تا چند هفته دیگر که در پاریس هستیم، این ما باشیم.

Maybe they have somewhere that looks like a beach in Paris.

شاید جایی داشته باشند که شبیه یک ساحل در پاریس باشد.

We will find out in June.

در ماه ژوئن متوجه خواهیم شد.

Here we are then we are back together.

ما اینجا هستیم پس دوباره با هم هستیم.

And yes, he is here as well.

و بله، او نیز اینجاست.

we are back and look, he is also back from his sickbed as well.

ما برگشتیم و ببین، او نیز از بستر بیماری خود برگشته است.

Fortunately, he's feeling much better.

خوشبختانه حالش خیلی بهتر است.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Yes, there he is.

بله، او آنجاست.

For those who don't know who that person is, I will tell you

برای کسانی که نمی دانند آن شخص کیست، به شما می گویم که

it is. Well, it's.

هست. خوب، این است.

It's Mr. Steve.

این آقای استیو است.

Hello? Hello.

سلام؟ سلام.

How could you not know who this is?

چطور ندونی این کیه؟

But some people you know, may may have been asleep for the last few years.

اما برخی از افرادی که می شناسید ممکن است در چند سال گذشته خواب بوده باشند.

I don't know.

من نمی دانم.

But yes, here I am. Here we are.

اما بله، من اینجا هستم. اینجا هستیم.

And yes, you might be able to tell.

و بله، شاید بتوانید بگویید.

I've got I'm a bit nasally.

من دارم کمی بینی دارم

Nasally? Yes.

بینی؟ آره.

It's all blocked up all around here.

اینجا همه چیز مسدود شده است.

I need you to touch me on the nose. Mr.

من باید به بینی من دست بزنی آقای

It is.

It does take a lot of blocking up Mr.

هست.

مسدود کردن آقای استیو بسیار زیاد است

Steve, because it's so large.

، زیرا بسیار بزرگ است.

I don't know what you mean. Mr. Duncan.

من نمی دانم منظور شما چیست. آقای دانکن

Yes, Well, yeah, it's a bit of a funny week. Mr.

بله، خوب، بله، این هفته کمی خنده دار است. آقای

Duncan will finish week.

دانکن هفته را تمام خواهد کرد.

Hello, everyone. I'm not sure if I'd say funny.

سلام به همه مطمئن نیستم بگم خنده دار یا نه.

No, no, it's not being funny.

نه، نه، خنده دار نیست.

I know I only had COVID a month ago, and now I've certainly come down with something.

من می دانم که من فقط یک ماه پیش کووید داشتم و اکنون مطمئناً با چیزی روبرو شده ام.

Well, on Wednesday, we were arranging my mother's funeral.

خب چهارشنبه داشتیم تشییع جنازه مادرم را ترتیب می دادیم.

There's that as well.

اون هم هست

You say so talking about me so that.

شما می گویید در مورد من صحبت می کنید تا.

So. Okay. Thank you.

بنابراین. باشه. متشکرم.

You really don't read the room very well, do you?

شما واقعاً اتاق را خوب نمی خوانید، نه؟

You've got no filter whatsoever.

شما هیچ فیلتری ندارید

So my name is Mr. Duncan. This is Mr. Steve.

پس اسم من آقای دانکن است. این آقای استیو است.

Sometimes he likes to pop up on my livestreams

گاهی اوقات او دوست دارد در پخش زنده من ظاهر شود

and we talk about all sorts of things today.

و ما امروز در مورد همه چیز صحبت می کنیم.

In fact, we've been playing a little game

در واقع، ما یک بازی کوچک

for the start of today's live stream,

برای شروع پخش زنده امروز انجام داده‌ایم،

and we've been trying to work out

و سعی کرده‌ایم بفهمیم که چه چیزی

what is in

در

the box which boxes, picks

جعبه وجود دارد، کدام جعبه‌ها،

for the

برای

new We are, where we are, where we are, where we are with.

جدید We are, جایی که هستیم و کجا هستیم. ، جایی که ما با آن هستیم.

So what is in the box I wonder?

پس من تعجب می کنم در جعبه چیست؟

I, I think Steve, we should reveal now what is in the box.

من، فکر می کنم استیو، ما باید اکنون آنچه در جعبه است را فاش کنیم.

Well, there's been a few suggestions.

خوب، چند پیشنهاد وجود دارد.

Yes, we've had quite a few suggestions. Microwave. Yes.

بله، ما چند پیشنهاد داشتیم. مایکروویو. آره.

Do you see that would fit.

آیا می بینید که مناسب است.

It's a box shaped thing.

این یک چیز جعبه شکل است.

A vacuum cleaner.

یک جاروبرقی.

Yeah.

آره

Yes. One of these new rechargeable ones maybe.

آره. یکی از این شارژی های جدید شاید.

Yes. Yes.

آره. آره.

We haven't.

No. Is definitely not any of those two things.

ما نکرده ایم.

خیر، قطعا هیچ یک از این دو چیز نیست.

Any other guesses that you've seen, Mr. Duncan?

آیا حدس دیگری که دیده اید، آقای دانکن؟

Quite a few guesses.

حدس های کمی وجود دارد.

Somebody said a new console for my studio, a new piece of equipment.

یکی گفت یک کنسول جدید برای استودیوی من، یک قطعه جدید از تجهیزات.

Do Panasonic make that kind of equipment?

آیا پاناسونیک چنین تجهیزاتی را می سازد؟

They do make some stuff. They make very good cameras.

آنها چیزهایی درست می کنند. دوربین های خیلی خوبی می سازند.

In fact, the camera that is showing the background here

در واقع دوربینی که در اینجا پس زمینه را نشان می دهد

is a Panasonic camera.

دوربین پاناسونیک است.

So so Panasonic, do make stuff for the studio.

بنابراین پاناسونیک، چیزهایی برای استودیو بسازید.

A lot of very good, high quality stuff.

بسیاری از چیزهای بسیار خوب و با کیفیت بالا.

So there it is behind me.

پس آنجا پشت سر من است.

So that image is actually being brought to you by a Panasonic camera.

بنابراین این تصویر در واقع توسط دوربین پاناسونیک برای شما آورده شده است.

We've got an interesting guest from Olga.

ما یک مهمان جالب از اولگا داریم.

Oh. Mhm.

اوه مهم

Oh very interesting guests.

اوه مهمانان بسیار جالب

Very interesting.

بسیار جالب.

Well I was going to give another clue.

خب میخواستم یه سرنخ دیگه بدم

Here's the other clue

این سرنخ دیگری است که

I have is the other clue Steve, I will show you now.

من دارم سرنخ دیگری استیو است، اکنون به شما نشان خواهم داد.

So there it is. Another clue.

بنابراین وجود دارد. یک سرنخ دیگر

Mm hmm.

مم هوم

I do like this box by the way, because it looks, it looks like an old fashioned box from the 1920s.

به هر حال من این جعبه را دوست دارم، زیرا به نظر می رسد، شبیه جعبه های قدیمی دهه 1920 است.

I like the style of the writing on that box because it makes it look like something very old.

من سبک نوشته روی آن جعبه را دوست دارم زیرا آن را شبیه چیزی بسیار قدیمی می کند.

So there is another clue.

بنابراین یک سرنخ دیگر وجود دارد.

So that looks like a box of yeast.

بنابراین شبیه یک جعبه مخمر است.

Mm hmm. Well, guess what?

مم هوم خوب حدس بزن چی؟

I think?

من فکر می کنم؟

I think one or two people got it right, you see, because I was talking about it during the week anyway.

فکر می کنم یکی دو نفر درست متوجه شدند، می بینید، چون به هر حال من در طول هفته در مورد آن صحبت می کردم.

Uh huh.

آهان.

I think a lot of people have guessed correctly, Mr.

من فکر می کنم بسیاری از مردم به درستی حدس زده اند، آقای

Steve.

استیو.

I don't know why, but suddenly Steve became very interested

نمی دانم چرا، اما ناگهان استیو علاقه زیادی

in making or baking

به تهیه یا پختن

his own bread of all things, so I didn't realise he was doing this.

نان خود از همه چیز پیدا کرد، بنابراین من متوجه نشدم که او این کار را می کند.

He was doing it all in secret behind my back.

او همه این کارها را مخفیانه پشت سر من انجام می داد.

But he was ordering, choosing,

اما او سفارش می‌داد، انتخاب می‌کرد،

trying to decide what type of bread maker to buy.

سعی می‌کرد تصمیم بگیرد که چه نوع نان‌ساز بخرد.

It's taken me two weeks to come to a decision that.

دو هفته طول کشید تا به این نتیجه برسم.

Mr. Duncan That sounds about right.

آقای دانکن درست به نظر می رسد.

Yes, because I do not make decisions lightly.

بله، چون تصمیم‌های ساده‌ای نمی‌گیرم.

I have to look at all the reviews

من باید همه بررسی ها را بررسی کنم

and decide which one is the best one.

و تصمیم بگیرم که کدام یک بهترین است.

And strangely enough, Panasonic always came out on top

و به طرز عجیبی، پاناسونیک همیشه

for these and that's the one I went for.

برای اینها پیشتاز بود و این همان چیزی بود که من دنبالش بودم.

Well, I was going to buy it earlier on in the week. Mr.

خوب، من اوایل هفته می خواستم آن را بخرم. آقای

Duncan Yes, but I delayed because not feeling very well

دانکن بله، اما من تاخیر کردم چون احساس خوبی نداشتم

and then when I went back on to order it,

و بعد وقتی برگشتم و سفارش دادم،

which literally by complete coincidence,

که به معنای واقعی کلمه کاملاً تصادفی بود،

was exactly the same time you were talking about it

دقیقاً همان زمانی بود که شما در مورد آن صحبت می کردید،

on was that Friday, Friday, Friday.

جمعه، جمعه، جمعه.

And it had reduced by £30 in price.

و 30 پوند کاهش قیمت داشت.

So how weird.

When I was standing here on Friday talking about Mr.

پس چقدر عجیبه

وقتی روز جمعه اینجا ایستاده بودم و درباره اینکه آقای

Steve wanting a bread maker, he was upstairs in his office

استیو نان‌پز می‌خواهد صحبت می‌کردم، او در طبقه بالا در دفترش بود که

actually ordering a bread maker, and it came yesterday and Mr.

داشت یک نان‌پز سفارش می‌داد، و دیروز آمد و آقای

Steve could not wait. He went into the kitchen.

استیو نمی‌توانست صبر کند. داخل آشپزخانه رفت.

This is Mr.

این آقای

Steve this morning in the kitchen, and I'm sure Steve will help us

استیو امروز صبح در آشپزخانه است و من مطمئن هستم که استیو

by describing what we are seeing on the screen.

با توصیف آنچه روی صفحه می بینیم به ما کمک خواهد کرد.

Here we go There all the different ingredients.

در اینجا ما به آنجا می رویم همه مواد مختلف.

You've got flour with salt in there and a bit of sugar

در آنجا آرد با نمک و مقداری شکر و

you've got water and there's the yeast.

آب و مخمر وجود دارد.

Yeast, yeast.

مخمر، مخمر.

Yeast is very important and a little bit of butter, as you can see on that yellow plate there.

مخمر بسیار مهم است و کمی کره، همانطور که در آن بشقاب زرد رنگ وجود دارد.

What is that the yeast do. Well that helps the bread.

این مخمر چیکار میکنه خوب این به نان کمک می کند.

You need the yeast for the bread to rise, for the dough to rise.

برای ور آمدن نان، برای بلند شدن خمیر به مخمر نیاز دارید.

And that's little, that's what they call instant yeast or quick yeast

و این اندک است، این همان چیزی است که به آن مخمر فوری یا مخمر سریع می گویند

which you, you use for bread making.

که شما برای تهیه نان از آن استفاده می کنید.

So in that in the, in the flour I've mixed sugar

بنابراین در آن، در آرد، شکر را مخلوط کرده ام

and I've mixed soaked according to the recipe and

و طبق دستور خیس خورده را مخلوط کرده ام و

that is the

آن

inside of the bread maker with the heating element.

داخل نان ساز با عنصر گرما است.

It's a it's an amazing looking machine and it's huge.

این یک ماشین با ظاهر شگفت انگیز است و بسیار بزرگ است.

You see, I thought when Mr.

ببینید، من فکر کردم وقتی آقای

Steve got it out of the box, I thought it was a printer for printing photographs.

استیو آن را از جعبه بیرون آورد، فکر کردم یک چاپگر برای چاپ عکس است.

So it looked like that. Yeah.

بنابراین به نظر می رسید. آره

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

There's the little container that you put all of the ingredients in.

ظرف کوچکی وجود دارد که همه مواد را در آن قرار می دهید.

That's right.

درست است.

So I was just breaking up the

بنابراین من فقط این

the fact that I'd forgotten because I used to make bread when I was younger. Mr.

واقعیت را شکستم که فراموش کرده بودم زیرا در جوانی نان درست می کردم. آقای

Duncan Okay.

دانکن باشه. می

You know, traditionally making it

دانید، به طور سنتی آن را

by kneading it, putting it in a in a warm place to allow it to rise.

با ورز دادن آن درست می کنید، آن را در مکانی گرم قرار می دهید تا بلند شود.

Can I just say making bread by hand is a very long and tedious process.

فقط می توانم بگویم تهیه نان با دست یک فرآیند بسیار طولانی و خسته کننده است.

But this machine does everything. It is.

اما این دستگاه همه کارها را انجام می دهد. این است.

So I won't I well, we haven't we hadn't tasted it yet

پس حالم خوب نیست، هنوز مزه اش را نچشیده بودیم

because it was only ready half an hour before we came on.

چون فقط نیم ساعت قبل از آمدن ما آماده بود.

And so what we're doing now, so we're putting obviously we put in the ingredients

و بنابراین، کاری که ما در حال حاضر انجام می دهیم، بنابراین واضح است که مواد را

into the bread pan.

در ظرف نان قرار می دهیم. به

That's called the bread pan.

این میگن ظرف نان.

So you have to do it in a specific order. Yeah.

بنابراین شما باید آن را با یک ترتیب خاص انجام دهید. آره

Uh, according to these bread making machines,

اوه، با توجه به این دستگاه های تولید نان،

I didn't realise that what I, what I love about this is it just does everything.

من متوجه نشدم که چیزی که در این مورد دوست دارم این است که همه چیز را انجام می دهد.

So I really thought you were going to have to do something yourself.

بنابراین من واقعاً فکر کردم که شما باید خودتان کاری انجام دهید.

But you don't.

You just put everything in there and you'll see in a moment. Mr.

اما شما این کار را نمی کنید.

شما فقط همه چیز را در آنجا قرار دهید و در یک لحظه خواهید دید. آقای

Steve just puts it straight in the machine

استیو فقط

after adding some water as well.

بعد از اضافه کردن مقداری آب آن را مستقیماً در دستگاه قرار می دهد.

So you have to do everything in a very precise way.

بنابراین شما باید همه چیز را به روشی بسیار دقیق انجام دهید.

Fairly, yes.

انصافاً بله.

I'm not quite sure why you have to put the yeast in the bottom

من کاملاً مطمئن نیستم که چرا باید مایه را ته آن بریزید

and then you have to put the the dry

و سپس مواد خشک را داخل آن بریزید

ingredients in and then you have to pour the water in carefully.

و سپس آب را با احتیاط بریزید.

Now, I would have thought it would have all gone, all gloopy,

حالا، فکر می‌کردم همه چیز از بین می‌رود، تماماً غم‌انگیز،

but if you look at that, I would have thought that's not going to work.

اما اگر به آن نگاه کنید، فکر می‌کردم که کار نمی‌کند.

No, it's all going to go weird with the water like that.

نه، همه چیز با این آب عجیب می شود.

But I don't.

اما من این کار را نمی کنم.

But obviously it doesn't. And how long does it take?

اما بدیهی است که اینطور نیست. و چقدر طول می کشد؟

4 hours.

4 ساعت.

So for a basic loaf of bread and all of the all of the things

بنابراین برای یک قرص نان اولیه و تمام کارهایی که

the machine does for you and I will, Steve, carefully.

دستگاه برای شما انجام می دهد و من، استیو، با دقت انجام می دهیم.

But you have

اما شما باید

to sort of do you have to sort of put it in and twist.

مرتب سازی کنید آیا باید آن را مرتب کنید و بچرخانید.

Okay.

And there's a little paddle paddle at the bottom of that,

باشه.

و یک دست و پا زدن کوچک در پایین آن وجود دارد،

uh, bread tin and that will

اوه، قوطی نان، و به

it sort of needs it.

نوعی به آن نیاز دارد.

Yeah, it's, it needs the dough so it mixes everything around and then, and then it slowly becomes solid.

بله، به خمیر نیاز دارد، بنابراین همه چیز را در اطراف مخلوط می کند و سپس، و سپس به آرامی جامد می شود.

And I would imagine also there has to be a period of time

و من تصور می کنم همچنین باید یک دوره زمانی وجود داشته باشد

where it is it is doing nothing.

که در آن هیچ کاری انجام نمی دهد.

It is just slowly heating up to allow the bread or the dough to rise.

فقط به آرامی گرم می شود تا نان یا خمیر بلند شود.

So, yeah, 4 hours, it's quite a long time, but apparently

بنابراین، بله، 4 ساعت، زمان بسیار زیادی است، اما ظاهراً به همین

that's why they're so good, the Panasonic ones, because they take a long time.

دلیل است که آنها بسیار خوب هستند، پاناسونیک، زیرا زمان زیادی می برد.

Now, guess how much this customers are doing.

حالا حدس بزنید این مشتریان چقدر کار می کنند.

Well, I don't really want to talk about that because it does sound as if we're advertising this,

خوب، من واقعاً نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم، زیرا به نظر می رسد که ما در حال تبلیغ این موضوع هستیم،

but we're not.

I just want to I just want to say how much people think,

اما اینطور نیست.

من فقط می خواهم بگویم که مردم چقدر فکر می کنند،

because I would have thought I've wanted a bread maker for years.

زیرا فکر می کردم سال ها است که یک نان ساز می خواهم.

And the only reason I'm getting one now is because our lovely bread shop is closed down and much.

و تنها دلیلی که الان دارم یکی میگیرم این است که مغازه نان دوست داشتنی ما تعطیل است و زیاد است.

Wenlock said, Well, we can buy buys packet bread.

ونلاک گفت، خوب، ما می توانیم نان بسته بخریم.

Okay. Which is revolting.

باشه. که شورش میکنه

So tell us about the machine.

بنابراین در مورد دستگاه به ما بگویید.

Yeah. So there we go. It's got various settings.

آره بنابراین ما به آنجا برویم. تنظیمات مختلفی داره

I mean, I've only just used them.

یعنی من فقط از آنها استفاده کردم.

We go, I've gone for the basic one at the top, basic bread for 4 hours.

ما میریم، من رفتم برای پایه در بالا، نان پایه 4 ساعت.

It sets that automatically and you can, you can have a

این به طور خودکار تنظیم می شود و شما می توانید، می توانید یک

you can have, you can adjust the crust how much it bakes

شما می توانید داشته باشید، می توانید میزان پخت آن را تنظیم کنید

so you can have a medium crust, a light crust or dark crust. Yes.

تا بتوانید یک پوسته متوسط، یک پوسته روشن یا پوسته تیره داشته باشید. آره.

Uh, and there's all sorts of different

اوه، و انواع مختلفی

types of bread you can make in there, all sorts of different types of bread.

از نان وجود دارد که می توانید در آنجا درست کنید، انواع مختلف نان.

I've just come from the basic one today.

من امروز از پایه اومدم

All this made lots of comment.

همه اینها باعث نظرات زیادی شد.

She said that she's using

او گفت که از

she's using a Panasonic bread maker.

نان ساز پاناسونیک استفاده می کند.

Guess how much it costs?

حدس بزنید هزینه آن چقدر است؟

Come on, give us some guesses.

بیا، به ما حدس بزن.

All of you watching, uh, see,

همه شما که تماشا می کنید، اوه، ببینید،

See how much you think it costs to buy a bread maker?

ببینید فکر می کنید خرید یک نان ساز چقدر هزینه دارد؟

Now, I've worked out that

حالا، من کار کرده ام که

it will make bread for half the cost of packet loaf in the shops.

با نصف قیمت نان بسته در مغازه ها نان درست می کند.

Okay, so

خوب، پس

it's going to take about 100 loaves to pay for itself.

حدود 100 نان طول می کشد تا هزینه خود را بپردازد.

Yeah, that's a lot of bread.

آره، این مقدار زیادی نان است.

Wow. When you think about it, that's only like, probably not even six months.

وای. وقتی به آن فکر می‌کنید، احتمالاً حتی شش ماه هم نیست.

But we used to three loaves a week.

اما هفته ای سه نان می خوردیم.

Okay, Steve, I've got to stop you here, because this

باشه، استیو، من باید جلوی تو را در اینجا بگیرم، زیرا این کار باعث می شود که

this is about to turn into you working things out again, the gaps,

دوباره مسائل را حل کنی، شکاف ها،

we all know it's not very interesting, however, for me to talk about it.

همه ما می دانیم که خیلی جالب نیست، با این حال، صحبت کردن در مورد آن برای من.

Well, so how much was it? Well, I'm asking for people.

خوب، پس چقدر بود؟ خب من از مردم می پرسم.

I'm asking for guesses. Okay.

من حدس می پرسم باشه.

That ones.

اونها

Yeah. 4 hours. It is a long time.

آره 4 ساعت. زمان زیادی است.

You can set it to like on a timer

می توانید آن را روی یک تایمر تنظیم کنید

so you can

تا بتوانید

put all the ingredients in, go to bed and have it.

همه مواد را در آن قرار دهید، به رختخواب بروید و آن را بخورید. بیا

Come on.

دیگه. می‌دانی

You know, it's sort of 4:00 in the morning and then you've got bread ready for when you get up.

، ساعت 4 صبح است و بعد از آن نان آماده کرده‌ای که از خواب بیدار می‌شوی.

Imagine not waking up in the morning to fresh bread.

تصور کنید صبح با نان تازه از خواب بیدار نمی شوید.

I like the sound of that. I know.

من صدای آن را دوست دارم. میدانم.

We want to see the result, Mr. Steve. You will.

ما می خواهیم نتیجه را ببینیم، آقای استیو. شما خواهد شد.

I've got the loaf in. I can always go and fetch it.

من نان را وارد کرده ام. همیشه می توانم بروم و آن را بیاورم.

Steve, you don't have to do that because we have it here on my system.

استیو، شما مجبور نیستید این کار را انجام دهید زیرا ما آن را اینجا در سیستم من داریم.

If you remember it, I literally took a photograph of it.

اگه یادتون باشه من به معنای واقعی کلمه ازش عکس گرفتم.

And we have it. I know it. Yeah.

و ما آن را داریم. من آن را می دانم. آره

So would you like to see the finished product on the screen right now?

بنابراین آیا دوست دارید محصول نهایی را در حال حاضر روی صفحه نمایش ببینید؟

This is what it looks like.

این چیزی است که به نظر می رسد.

This is the actual first loaf

این اولین نان واقعی است

that we we made this morning.

که امروز صبح درست کردیم.

And that is what it looked like when it came out. Yes.

و این همان چیزی بود که وقتی بیرون آمد. آره.

Of the bread maker is another me.

از نان ساز دیگری من است.

Now, I have to say, you know, Steve, that I don't get impressed by things very easily.

حالا، باید بگویم، استیو، می‌دانی که من به راحتی تحت تأثیر همه چیز قرار نمی‌گیرم.

I'm very hard to impress,

تحت تاثیر قرار دادن من بسیار سخت است،

but I

اما من

am impressed with that.

تحت تاثیر آن هستم.

Well, I'll tell you what, You'll be even more impressed with Mr.

خوب، من به شما می گویم ، شما حتی بیشتر تحت تأثیر آقای

Duncan,

دانکن قرار خواهید گرفت،

and that is the cost of this machine.

و این هزینه این دستگاه است.

So we've had one gas.

بنابراین ما یک گاز داشته ایم.

Well, Alexander says £40 and that's at the low end.

خوب، الکساندر می گوید 40 پوند و این در سطح پایینی است.

It was a little bit more than that. Olga said £200.

کمی بیشتر از این بود. اولگا گفت 200 پوند.

The answer is somewhere in the middle.

جواب یک جایی در وسط است.

It was £99. Yes.

99 پوند بود. آره.

So that's about €110,

بنابراین حدود 110 یورو است،

which I think for what that is,

که من فکر می‌کنم برای چیزی که هست، می‌دانید،

you know, that's very cheap and it will pay for itself Once

بسیار ارزان است و

I've once we've baked no 50 loaves, it would have paid for itself.

هزینه خودش را خواهد داد.

No hundred lives. Okay.

صد زندگی نداره باشه.

It's just, uh, compared to what you can buy in the shops and it'll be nicer, hopefully.

فقط، اوه، در مقایسه با چیزهایی که می توانید در مغازه ها بخرید و زیباتر خواهد بود، امیدوارم.

And we will cut it open after this livestream,

و بعد از این لایو استریم بازش میکنیم

and we will put some jam on it and some butter, and we'll see if it's been.

و مقداری مربا رویش و مقداری کره میریزیم و میبینیم بوده یا نه.

If it's not, I'm sending it back.

اگر اینطور نیست، آن را پس می فرستم.

Sadly, we won't be able to show you because we won't be here.

متأسفانه، ما نمی توانیم به شما نشان دهیم زیرا ما اینجا نخواهیم بود.

We won't be alive, you see, But we might show you something next week. Aha.

ما زنده نخواهیم بود، می بینید، اما ممکن است هفته آینده چیزی به شما نشان دهیم. آها

Now look at Pedro.

حالا به پدرو نگاه کن.

Hello, Pedro. Pedro Belmont.

سلام پدرو پدرو بلمونت

Pedro Belmont has come up with a very clever suggestion, a very clever comment.

پدرو بلمونت یک پیشنهاد بسیار هوشمندانه، یک نظر بسیار هوشمندانه ارائه کرده است.

Speaking about bread. Who is the bread winner?

صحبت از نان. برنده نان کیست؟

Yes, I'm sure you've asked that question, Vanessa.

بله، من مطمئن هستم که شما این سوال را پرسیده اید، ونسا.

I know, But anyway, it's it's

می‌دانم، اما به هر حال،

I just think

it's a you know, a very clever thing to put on

فقط فکر می‌کنم این چیزی است که می‌دانید،

چیز بسیار هوشمندانه‌ای است که باید روی

who makes the resources or the income.

کسی که منابع یا درآمد را می‌سازد، قرار دهید.

Well, the answer's both of us.

خب، جواب هر دوی ماست.

But it's mostly Mr.

اما بیشتر آقای

Steve, mainly because I try to work on YouTube and anyone will tell you, if you try to

استیو است، عمدتاً به این دلیل که من سعی می‌کنم در یوتیوب کار کنم و هر کسی به شما می‌گوید، اگر سعی کنید

work on YouTube, you will not make much money from it because they don't really pay you Well.

در یوتیوب کار کنید، پول زیادی از آن به دست نخواهید آورد زیرا آنها واقعاً به شما پول خوبی نمی‌دهند.

Yes, much.

بله خیلی.

I got the prize that was like a mid-range model, the cheapest one.

جایزه ای را گرفتم که مثل یک مدل میان رده بود، ارزان ترین.

They normally were at sort of £90,

آنها معمولاً 90 پوند قیمت داشتند،

but I got the one above it because it was in a sale at £30 off.

اما من بالاتر از آن را گرفتم زیرا با 30 پوند تخفیف داشت.

So I was really pleased that and yes, it will make brown bread, it'll make any bread,

بنابراین من واقعاً خوشحال شدم و بله، نان قهوه‌ای درست می‌کند، هر نانی،

any bread you want, it will make, it will even make beautiful

هر نانی که بخواهید درست می‌کند، حتی

French style brioche. Yes.

بریوش زیبای سبک فرانسوی را درست می‌کند. آره.

All it changes is the ingredients and then the machine works it out for itself.

تنها چیزی که تغییر می کند مواد تشکیل دهنده است و سپس دستگاه آن را برای خودش کار می کند.

So anyway, that's enough about our bread machine, I think.

بنابراین به هر حال، فکر می کنم در مورد دستگاه نان ما کافی است .

Uh, but yeah.

اوه، اما آره

Yeah, well, I'm hoping it tastes as nice as what I used to make when I was younger.

آره، خب، امیدوارم طعمش مثل چیزی که در جوانی درست می‌کردم، خوب باشد.

Yes, I used to make it every week at

بله، من آن را هر هفته در

when I was,

زمانی که بودم، می‌دانید

you know, probably about ten, 15, ten.

، احتمالاً حدود ده، ۱۵، ده درست می‌کردم.

I yes, I used to love doing it.

بله، قبلاً عاشق انجام آن بودم.

I just can't imagine a ten year old Mr.

من نمی توانم آقای استیو ده ساله ای را

Steve in the kitchen making bread.

در آشپزخانه در حال درست کردن نان تصور کنم.

Well, maybe I was 12, 13 or something like that.

خوب، شاید من 12، 13 یا چیزی شبیه به آن بودم.

But, you know, it takes a long time. Morning, virtually.

اما، می دانید، زمان زیادی طول می کشد. صبح به صورت مجازی

If you do it yourself, you have to looking at it, kneading it, adding this.

اگر خودتان این کار را انجام می دهید، باید به آن نگاه کنید، آن را ورز دهید، این را اضافه کنید.

So we're thinking of opening our own bread shop. Yes.

بنابراین ما به فکر افتتاح مغازه نان خودمان هستیم. آره.

And we might sell it from the from the front door of the house.

و ممکن است آن را از درب ورودی خانه بفروشیم.

So we might be doing that.

بنابراین ما ممکن است این کار را انجام دهیم.

We'll see how many types of bread we can make.

خواهیم دید که چند نوع نان می توانیم درست کنیم.

So although I think I think we might have to buy a few more bread makers,

بنابراین، اگرچه فکر می‌کنم ممکن است مجبور باشیم چند نان‌ساز دیگر بخریم،

we might have to have about ten or 15 of them in the kitchen or running at the same time.

ممکن است مجبور باشیم حدود ده یا 15 دستگاه از آنها را همزمان در آشپزخانه یا در حال اجرا داشته باشیم.

I'd say to the we're going to open our own bread shop.

من به آنها می گویم که ما می خواهیم مغازه نان خود را باز کنیم.

And of course people are commenting that

و البته مردم اظهار نظر می کنند

that your diet is now, of course, over effectively over

که رژیم شما اکنون به طور موثری تمام شده است

because all you're going to be eating is bread.

زیرا تنها چیزی که قرار است بخورید نان است.

So it's going to really affect your your diet.

بنابراین واقعاً بر رژیم غذایی شما تأثیر می گذارد.

I have to say I do like eating bread.

باید بگم که دوست دارم نان بخورم.

I can't I can't pretend I don't like eating bread because I really do.

نمی توانم نمی توانم وانمود کنم که دوست ندارم نان بخورم چون واقعا دوست دارم.

I do love it. But I have cut back.

من آن را دوست دارم. اما من کاهش داده ام.

We will be looking, by the way, in a few moments at my weight, I weighed myself.

اتفاقاً چند لحظه دیگر به وزنم نگاه می کنیم، خودم را وزن کردم. باید

I had to be very careful.

خیلی مراقب بودم.

By the way, one thing I realised this morning, I was going to feel myself

به هر حال، امروز صبح یک چیز را فهمیدم، قرار بود احساس کنم که دارم

going onto the scales Steve in the bathroom.

روی ترازو می روم استیو در حمام.

And then I realised because you have to do it naked, of course you have to take all your clothes off.

و بعد متوجه شدم چون باید برهنه این کار را انجام دهی، البته باید تمام لباس هایت را در بیاوری.

That's the only way of working out what your true weight is.

این تنها راه برای تعیین وزن واقعی شماست.

The only problem is when I looked down I realised the reflection.

تنها مشکل این است که وقتی به پایین نگاه کردم متوجه انعکاس آن شدم.

You couldn't see the dials?

شما نمی توانید شماره گیری را ببینید؟

No. Okay, Steve.

نه. باشه، استیو.

No, the reflection of me

نه، انعکاس من

in the nude, which

در برهنه، که

was clearly visible in the glass that I was standing on

در شیشه ای که روی آن ایستاده بودم به وضوح قابل مشاهده بود،

because the the scales are made of glass.

زیرا ترازو شیشه ای است.

So they're very reflective.

بنابراین آنها بسیار منعکس کننده هستند.

And I realised you could see everything,

و فهمیدم که تو می‌توانی همه چیز را ببینی،

everything that's you just putting people off their affair.

همه چیزهایی را که مردم را از رابطه‌شان کنار می‌کشی.

They didn't.

آنها این کار را نکردند.

Is that.

PERINO Because Belarus, you'll be cooking, by the way, Belarus is very busy.

آیا آن است.

PERINO چون بلاروس، شما آشپزی خواهید کرد، اتفاقاً بلاروس بسیار شلوغ است.

Claudia She's she's on, but she's gone already.

کلودیا او در حال حاضر است، اما او قبلاً رفته است. می

I was going to say, I'm trying to get to it to a joke here.

خواستم بگویم، من سعی می کنم به یک شوخی در اینجا برسم.

Yeah.

And everyone would have been able to see my meat and to veg,

آره

و همه می توانستند گوشت و سبزیجات من را ببینند،

which happens to be what we're talking about today.

اتفاقی که امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

No, no, not we're not talking about my meeting to veg.

نه، نه، ما در مورد ملاقات من با سبزیجات صحبت نمی کنیم.

We are talking about idioms and phrases connected to food.

ما در مورد اصطلاحات و عبارات مرتبط با غذا صحبت می کنیم.

We are talking about that a little bit later on and Steve

ما کمی بعد در مورد آن صحبت می کنیم و استیو

will be helping us as we go through the list.

در حالی که لیست را مرور می کنیم به ما کمک خواهد کرد.

By the way,

به هر حال،

you'll meet and to veg.

شما ملاقات خواهید کرد و گیاهخوار خواهید شد.

It's another word for your dangle is the dingle dangle, right.

این کلمه دیگری برای آویزان کردن شما است، درست است. داره

It's doing get right. Okay.

درست میشه باشه.

So I had to be very careful so I couldn't show a video because it was

بنابراین من باید بسیار مراقب بودم تا نتوانم ویدیویی را نشان دهم زیرا

it was so disgusting.

بسیار منزجر کننده بود. می

You could see everything.

توانستی همه چیز را ببینی.

So instead of taking a photograph instead and then zoomed in

بنابراین به جای اینکه در عوض عکس بگیرید و سپس بزرگنمایی کنید

so you can't see any, any bits

تا نتوانید هیچ،

and yet from Poland, are you new?

و با این حال از لهستان ببینید، آیا تازه وارد هستید؟

I haven't pronounced your name correctly. I know.

اسمت رو درست تلفظ نکردم میدانم.

Uh, Ed?

اوه، اد؟

Ed, uh,

اد، اوه،

something sidekick.

یک چیز جانبی.

So apologies because I'm.

پس معذرت میخوام چون هستم

Well, I can't speak Polish.

خوب، من نمی توانم لهستانی صحبت کنم.

I believe that Tomek is actually Polish, isn't it?

من معتقدم که Tomek در واقع لهستانی است، اینطور نیست؟

So, uh, maybe somebody could help us with the pronunciation.

بنابراین، شاید کسی بتواند در تلفظ به ما کمک کند. آیا

Are you new?

شما تازه کار هستید؟

I'm going to call you Ed. Ed?

من بهت زنگ میزنم اد اد؟

Oh, so Mike is here anatomically. Yes. Yes.

اوه، پس مایک از نظر تشریحی اینجاست. آره. آره.

He wasn't here.

اون اینجا نبود

Oh, thank you. He wasn't here earlier.

اوه، متشکرم. او قبلا اینجا نبود.

Steve is determined to give me

استیو مصمم است

some of his diseases, but I haven't caught it.

برخی از بیماری های خود را به من بدهد، اما من به آن مبتلا نشده ام.

I can't believe that.

من نمی توانم این را باور کنم.

That's another thing I want to mention. I haven't caught Mr.

این مورد دیگری است که می خواهم به آن اشاره کنم. من

Steve's chest infection or infection or his cold.

عفونت قفسه سینه یا عفونت یا سرماخوردگی آقای استیو را نگرفته ام.

I haven't called it chest infection. Right.

من اسمش را عفونت قفسه سینه نگذاشته ام. درست.

I'm on antibiotics, Mr.

من آنتی بیوتیک مصرف می کنم، آقای

Doom, because my immune system is so strong.

دووم، زیرا سیستم ایمنی من بسیار قوی است.

But about the rest of you, you are.

اما در مورد بقیه شما، شما هستید.

You are walking on very thin ice.

شما روی یخ بسیار نازک راه می روید.

That's all I can say. So we are doing. Yes. New.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم. بنابراین ما انجام می دهیم. آره. جدید.

We're doing Fill in the blanks as well later on today.

ما امروز در حال پر کردن جاهای خالی هستیم.

Let's hope it goes better than last week because I made so many stupid mistakes.

بیایید امیدوار باشیم که بهتر از هفته گذشته باشد زیرا اشتباهات احمقانه زیادی مرتکب شدم.

Everyone's saying hello.

همه دارند سلام می کنند.

Yes, Ed?

بله، اد؟

Ed, is that correct?

اد، درست است؟

Have up or is it Ed? Mm.

دارید یا اد است؟ مم آیا

Have I pronounce your name correctly?

نام شما را درست تلفظ کرده ام؟

I'm going to I'm going to try several different ways until I get it right.

من قصد دارم چندین راه مختلف را امتحان کنم تا زمانی که به درستی برسم.

And everyone is welcoming Ed to the live stream.

و همه از اد برای پخش زنده استقبال می کنند.

Well, as you know, this is the happiest and friendliest place on the Internet.

خوب، همانطور که می دانید، اینجا شادترین و دوستانه ترین مکان در اینترنت است.

You would not believe how friendly people are on this live stream.

باور نمی کنید مردم در این پخش زنده چقدر صمیمی هستند.

And there are many people who have been attending for years and you are more than welcome.

و افراد زیادی هستند که سال هاست در این مراسم شرکت می کنند و از شما استقبال می کنید.

And feel free to say whatever you like and will answer any questions,

و با خیال راحت هر چه دوست دارید بگویید و به هر سوالی پاسخ می دهید،

anything that well, except for the question that Valentin has asked.

هر چیزی که خوب باشد، به جز سوالی که والنتین پرسیده است.

What's that?

آن چیست؟

You are speaking of male parts,

شما از قسمت های مذکر صحبت می کنید،

but what about female idioms all over?

اما در مورد اصطلاحات زنانه در کل چطور؟

Is there a type of food?

آیا نوعی غذا وجود دارد؟

I'm not going there.

من آنجا نمی روم. به

Trust me, There is no way I'm talking about that.

من اعتماد کن، هیچ راهی وجود ندارد که در مورد آن صحبت کنم.

So. So, yes, your your meeting to veg, that refers to a man's dingle dangles.

بنابراین. بنابراین، بله، ملاقات شما با گیاهخواری، به آویزان شدن یک مرد اشاره دارد.

But I'm not going anywhere else

اما من

in every way possible.

به هر طریق ممکن جای دیگری نمی روم.

Right. What are we talking about today, Mr.

درست. آقای دانکن امروز در مورد چی صحبت می کنیم

Duncan? We're going to teach. Teach? I've just told you.

؟ قراره آموزش بدیم تدریس کنم؟ همین الان بهت گفتم

I've literally just told you everything we're doing today.

من به معنای واقعی کلمه تمام کارهایی که امروز انجام می دهیم را به شما گفتم.

I can't remember that. It was minutes ago. It was seconds ago.

من نمی توانم آن را به یاد بیاورم. دقایقی پیش بود چند ثانیه پیش بود

I literally just mentioned it.

من به معنای واقعی کلمه فقط به آن اشاره کردم.

We're talking about food, fruit and veg, fruit, veg, food, idioms, food, idioms.

ما در مورد غذا، میوه و سبزی، میوه، سبزی، غذا، اصطلاحات، غذا، اصطلاحات صحبت می کنیم.

Right.

Okay I was playing the the fill in the blanks. Yes.

درست.

بسیار خوب، من داشتم جاهای خالی را پر می کردم. آره.

I literally just said about 28 seconds ago.

من به معنای واقعی کلمه فقط 28 ثانیه پیش گفتم.

Right.

درست.

It's nice to see that Steve is still paying lots of attention.

خوب است که می بینم استیو هنوز توجه زیادی دارد.

I can't stay on for long because I've got to go and try that bread.

من نمی توانم برای مدت طولانی بمانم زیرا باید بروم و آن نان را امتحان کنم.

Yes, I can smell it.

بله، من می توانم آن را بو کنم. ظاهرا

There is one of the most delicious

یکی از خوش طعم ترین

smells that you can have in your house, apparently.

بوهایی که می توانید در خانه داشته باشید وجود دارد.

Here's a good tip, by the way.

اتفاقاً در اینجا یک نکته خوب است.

If you are selling your house

اگر خانه‌تان را می‌فروشید

and people come to look at the house

و مردم برای دیدن خانه می‌آیند

in case they are interested in buying it,

تا بخرند،

always put some bread in the oven and heat the bread up.

همیشه مقداری نان در فر بگذارید و نان را گرم کنید.

And then the beautiful smell,

و سپس بوی زیبا،

the aroma of the bread baking will fill the house.

عطر پخت نان خانه را پر می کند.

That's what they say.

این چیزی است که آنها می گویند.

Apparently, that's it. Yeah.

ظاهراً همین است. آره

If you want to sell your house.

اگر می خواهید خانه خود را بفروشید.

That and coffee brewing.

آن و دم کردن قهوه.

Coffee and bread.

قهوه و نان.

Bread in the oven.

نان در فر.

But the thing is it's going to be a bit suspicious, isn't it, If somebody comes around your house

اما موضوع این است که کمی مشکوک خواهد بود، اینطور نیست، اگر کسی در خانه شما بیاید

and they can smell bread and coffee, they're immediately going to be suspicious

و بوی نان و قهوه را حس کند، بلافاصله مشکوک می شود

that you're trying to, you know, to wow them to to to make them feel good.

که شما می خواهید، بدانید، وای آنها را برای ایجاد احساس خوب.

Cover.

پوشش دادن.

A Well, can I just say we did it and it worked.

خوب، می توانم فقط بگویم ما آن را انجام دادیم و کار کرد.

The first people who came to look at our house, the first people that came, bought the house.

اولین کسانی که برای دیدن خانه ما آمدند، اولین کسانی که آمدند، خانه را خریدند.

What did I do?

چه کار کردم؟

Was it bread in the oven or was it.

نان در تنور بود یا بود.

I know I did it. I You didn't do. I did it.

می دانم که این کار را کردم. من تو انجام ندادی من انجام دادم.

I got some slices of bread and I just put them in the oven and it doesn't have to be fresh bread.

من چند برش نان گرفتم و فقط داخل فر گذاشتم و لازم نیست نان تازه باشد.

It can be any bread.

این می تواند هر نانی باشد.

You just put it in the oven, heat up the oven slightly

فقط آن را در فر قرار داده و فر را کمی گرم کنید

and then you, it produces this beautiful

و سپس این

baking smell and baking.

بوی شیرینی و پخت را ایجاد می کند.

Alessandra says, What type of flour did you use

الساندرا می گوید، از چه نوع آردی استفاده کردید،

Well, for baking, I used

خب، برای پخت، من

I tried to white loaf, white flour for the first attempt.

از نان سفید استفاده کردم، برای اولین بار از آرد سفید استفاده کردم.

Racist. But

نژاد پرست. اما

So you're supposed to have

بنابراین شما باید

what they call strong white flour, baking bread.

چیزی را داشته باشید که آنها به آن آرد سفید قوی می گویند، نان پختن.

It's different than the normal white flour for making cakes.

این با آرد سفید معمولی برای تهیه کیک متفاوت است.

And it's stronger.

و قوی تر است.

I don't know why it's I think there's more gluten in it.

نمی‌دانم چرا، فکر می‌کنم گلوتن بیشتری در آن وجود دارد.

That's it.

خودشه.

There's more protein in it, more the more the gluten protein.

پروتئین بیشتری در آن وجود دارد، پروتئین گلوتن بیشتر است.

So you get a much better texture if you use strong

بنابراین اگر از آرد سفید قوی استفاده کنید، بافت بسیار بهتری خواهید داشت

white flour, but you can bake gluten free bread.

، اما می توانید نان بدون گلوتن بپزید.

There's a recipe for that.

یک دستور العمل برای آن وجود دارد.

So I think it's I don't know what number it is, is 30 different recipes on this machine.

بنابراین من فکر می کنم که من نمی دانم چه عددی است، 30 دستور غذای مختلف در این دستگاه است.

I don't think we'll be doing that, but we won't be doing that because it's revolting.

من فکر نمی کنم که ما این کار را انجام دهیم، اما ما این کار را انجام نمی دهیم زیرا این کار طغیان کننده است.

So, I mean, got my heart goes out to anyone with a gluten allergy

بنابراین، منظورم این است که دلم برای هر کسی که به گلوتن آلرژی دارد می‌سوزد،

because to never be able to taste

زیرا برای اینکه هرگز نتوانم مزه نان دوست‌داشتنی را بچشم،

uh, lovely bread again must be.

باید نان دوست‌داشتنی باشد.

Must be a cup.

باید یک فنجان باشد.

That must be one of my worst nightmares, actually.

این باید یکی از بدترین کابوس های من باشد، در واقع.

So mine is not be able to eat sweet things.

بنابراین مال من نمی تواند چیزهای شیرین بخورد.

Never again.

Which is the reason why I'm trying to lose weight. You say?

دوباره هرگز.

این دلیلی است که من سعی می کنم وزن کم کنم. تو بگو؟

You mean if you pretend diabetic?

یعنی شما تظاهر به دیابت دارید؟

Well, I don't want to have diabetes because then you can't have anything sweet and that's it.

خوب، من نمی خواهم دیابت داشته باشم، زیرا در این صورت شما نمی توانید چیز شیرینی داشته باشید و تمام.

It's all.

این همه است.

It's all off the menu and that's it.

این همه از منو خارج است و تمام.

I said to you, didn't I said, I don't know what would happen.

بهت گفتم مگه نگفتم نمیدونم چی میشه.

I think that's it.

فکر می کنم همین است.

I think I would have to go to the hotel reception

فکر می کنم باید به پذیرش هتل بروم

and check out your right to make my listening skills.

و حق شما را برای ایجاد مهارت های شنیداری بررسی کنم.

They've never been that good.

آنها هرگز آنقدر خوب نبوده اند.

No, but I've not 100% at the moment.

نه، اما در حال حاضر 100% ندارم.

I as I said, I get this

من همانطور که گفتم این

chest infection from nowhere

عفونت سینه را از ناکجاآباد گرفتم

and you just and I well, we went for a walk and I just stop on a bench.

و من و تو خوب رفتیم قدم زدیم و من فقط روی نیمکت ایستادم.

I couldn't breathe. It was quite sad.

نمی توانستم نفس بکشم. خیلی غم انگیز بود

So this was a few days ago. Steve was, was sitting down.

پس این چند روز پیش بود. استیو نشسته بود.

Normally it's me.

به طور معمول من هستم.

You gets out of breath.

نفست بند میاد

But it was Mr. Steve. It was the other way round.

اما آقای استیو بود. برعکس بود

So now I am the fit one. I'm the healthy one.

بنابراین اکنون من مناسب هستم. من آن سالم هستم

And Mr.

و آقای

Steve is the one who's suffering and coughing and sneezing and wheezing.

استیو کسی است که عذاب می کشد و سرفه و عطسه و خس خس سینه می کند.

I don't think I've ever had a chest infection in my life, so I don't know what that means.

فکر نمی کنم تا به حال در زندگی ام عفونت قفسه سینه داشته باشم ، بنابراین نمی دانم معنی آن چیست.

Probably nothing but yes, antibiotics.

احتمالا چیزی جز بله، آنتی بیوتیک.

And hopefully it'll be gone in a week or so.

و امیدوارم در یک هفته یا بیشتر از بین برود.

Yes. Strong white flour.

آره. آرد سفید قوی.

I can Alexandra, I can always fetch the,

من می‌توانم الکساندرا، می‌توانم همیشه

you know, in a little break and fetch the packet of flower and show you.

در یک استراحت کوچک، آن را بیاورم و بسته گل را بیاورم و به تو نشان دهم.

Yeah.

آره

But you have to use a special type of flour for making bread, which is available everywhere.

اما برای تهیه نان باید از نوع خاصی از آرد استفاده کرد که در همه جا موجود است.

So that's one of the problems with modern bread.

پس این یکی از مشکلات نان مدرن است.

When you go to the supermarket and buy bread, the bread has been done very quickly. So.

وقتی به سوپرمارکت می روید و نان می خرید، نان خیلی سریع آماده شده است. بنابراین.

So it hasn't really had time to to ferment as it were.

بنابراین واقعاً فرصتی برای تخمیر آنچنان که بود نداشته است.

So all of the flour hasn't been converted by the yeast.

بنابراین تمام آرد توسط مخمر تبدیل نشده است.

So it's not really the same bread.

پس واقعاً همان نان نیست.

But if you do it at home, you can take your time.

اما اگر این کار را در خانه انجام دهید، می توانید وقت خود را صرف کنید.

So we could actually have some lovely sour dough bread,

بنابراین ما واقعاً می‌توانیم مقداری نان خمیر ترش دوست‌داشتنی داشته باشیم،

for example, that has to be fermented for is it 5 hours?

به عنوان مثال، که باید 5 ساعت تخمیر شود؟

But I think it's 24 hours.

ولی فکر کنم 24 ساعت باشه.

You have to you have to do something like a starter.

شما باید به شما باید به انجام کاری مانند یک شروع.

McPherson Uh,

مک فرسون اوه،

so you have to leave that bubbling away for 24 hours and then the bread itself takes a lot longer to cook.

بنابراین شما باید آن حباب را به مدت 24 ساعت کنار بگذارید و سپس خود نان مدت زیادی طول می کشد تا پخته شود.

I think it's just the yeast has more time to use up the sugar and everything. Yes.

من فکر می کنم فقط مخمر زمان بیشتری برای مصرف شکر و همه چیز دارد. آره.

So, so if you, if you are trying to stay healthy, apparently sourdough bread

بنابراین، پس اگر سعی می کنید سالم بمانید، ظاهراً نان خمیر ترش

is the one to have, apparently.

همان چیزی است که باید داشته باشید.

Yes, I think I think it is.

بله، فکر می کنم اینطور است.

Some bread without gluten is.

مقداری نان بدون گلوتن است.

Well made delicious.

خوب درست شده خوشمزه

And I've just eaten.

و من تازه خوردم

Okay. It's justice, but it is the same. Some bread.

باشه. این عدالت است، اما همان است. مقداری نان.

Gluten free bread is nice.

نان بدون گلوتن خوب است.

I mean, it is okay.

یعنی اشکالی نداره

I mean, I it's not too bad,

یعنی من خیلی بد نیستم،

but it's not the same, is it really?

اما اینطور نیست، واقعا؟

I, I once picked up accidentally

من، یک بار

on my lunch break a gluten free sandwich.

در هنگام استراحت ناهار به طور تصادفی یک ساندویچ بدون گلوتن برداشتم.

I was in a rush, and I picked up this chicken sandwich,

عجله داشتم و این ساندویچ مرغ را

which I didn't realise had been made with gluten free bread.

که متوجه نشدم با نان بدون گلوتن درست شده بود برداشتم.

I took two bites and had to throw the rest away through vomiting.

دو لقمه خوردم و مجبور شدم با استفراغ بقیه را دور بریزم.

Maybe that wasn't particularly well made, but yeah,

شاید این به خصوص خوب ساخته نشده باشد، اما بله،

but yeah,

اما بله،

I mean, used to give up cakes, wouldn't you

منظورم این است که قبلاً کیک را کنار می گذاشتم، نمی

know. I can't, I can't even begin to think of that.

دانید. من نمی توانم، حتی نمی توانم به آن فکر کنم.

It just makes me, I feel a chill going down me.

این فقط باعث می شود، احساس می کنم یک سرما در من فرو می رود.

So that's the reason why I'm trying to lose weight.

پس این دلیلی است که من سعی می کنم وزن کم کنم.

That is the reason I want to stay healthy.

این دلیلی است که می خواهم سالم بمانم.

We are both at a very

هر دوی ما در

difficult age, a strange age where things can suddenly start going wrong.

سن بسیار سختی هستیم، سن عجیبی که ممکن است ناگهان همه چیز بد شود.

So we don't really want that to happen.

بنابراین ما واقعاً نمی خواهیم این اتفاق بیفتد.

Pedro is Pedro is reading Planet of the Apes.

پدرو است پدرو در حال خواندن سیاره میمون ها است.

One of my favourite films of Charlton Heston.

یکی از فیلم های مورد علاقه من از چارلتون هستون.

I love that film.

من آن فیلم را دوست دارم.

Uh, it's just brilliant.

اوه، این فقط درخشان است.

And of course, we all know what happens in the end.

و البته، همه ما می دانیم که در پایان چه اتفاقی می افتد.

I won't ruin the ending if you've never seen Vincent.

اگر شما وینسنت را ندیده اید، پایان را خراب نمی کنم.

I mean, how do you see the film? Pedro?

منظورم این است که شما فیلم را چگونه می بینید؟ پدرو؟

Don't mention the bit about the Statue of Liberty.

در مورد مجسمه آزادی صحبتی نکنید.

No, we won't mention that at the end.

نه، ما در پایان به آن اشاره نمی کنیم.

It's a brilliant film.

فیلم درخشانی است.

It really is The follow ups are not so good.

واقعا اینطور است پیگیری ها چندان خوب نیستند.

So whatever you do, please don't mention the Statue of Liberty that he finds on the beach.

بنابراین هر کاری که می کنید، لطفاً مجسمه آزادی را که او در ساحل پیدا می کند، ذکر نکنید.

And it turns out they were on Earth all along.

و معلوم شد که آنها در تمام مدت روی زمین بوده اند.

I mean, don't. Don't say that.

یعنی نکن. اینو نگو

Whatever you do, do not give away the time

هر کاری که انجام می دهید، زمان را

you all to hell or something like that. It's.

به جهنم یا چیزی شبیه به آن ندهید. این است.

No, that's no way to speak to our viewers.

نه، این راهی برای صحبت با بینندگان ما نیست.

Probably realises that they really did have a third World war and everything.

احتمالاً متوجه می شود که آنها واقعاً یک جنگ جهانی سوم و همه چیز داشتند.

It's a very dark film.

خیلی فیلم سیاهی است.

It's a brilliant film that I like anything like that.

فیلم درخشانی است که من هر چیزی را دوست دارم. به همین

It's why I like Alien or what's my other favourite one.

دلیل است که من Alien یا کدام مورد مورد علاقه من را دوست دارم.

I don't know.

With all I'm not in your brain, you know about the robots that look like humans?

من نمی دانم.

با همه اینها که من در مغز شما نیستم، در مورد ربات هایی که شبیه انسان هستند می دانید؟

Uh, with Westworld?

با Westworld؟

No, the other one with, um.

نه، دیگری با اوم

Yeah, they.

They did a test to see if the robots. Harrison Ford.

آره اونا

آنها آزمایشی انجام دادند تا ببینند آیا ربات ها هستند یا خیر. هریسون فورد.

Oh, mine is Blade Runner. Blade Runner.

اوه، مال من بلید رانر است. بلید رانر.

That's probably my all time favourite.

این احتمالاً مورد علاقه من است.

You know, I'm having a conversation.

میدونی من دارم صحبت میکنم

I'm having a conversation with Steve is like playing Sharon.

من با استیو صحبت می کنم مثل بازی کردن شارون است.

I just back up.

من فقط پشتیبان میگیرم

My brain's not working at the moment. It's one word.

مغزم فعلا کار نمیکنه این یک کلمه است.

It's a phrase, it's a man.

این یک عبارت است، یک مرد است.

He stands up, he sits down. Sometimes

می ایستد، می نشیند. گاهی اوقات می

I know that my brain's just not working.

دانم که مغزم کار نمی کند.

I mean, it's never working that well.

منظورم این است که هرگز به این خوبی کار نمی کند.

No, that is true when it comes to you.

نه، وقتی به شما می رسد این درست است.

See, I can remember. It's bizarre. Is it?

ببین من یادم میاد عجیب است. آیا این است؟

Everyone's different, aren't they?

همه با هم فرق دارند، اینطور نیست؟

I can remember whole scripts.

من می توانم فیلمنامه های کامل را به خاطر بسپارم.

How shows I can memorise all those.

چگونه نشان می دهد که می توانم همه آن ها را حفظ کنم.

No problem whatsoever.

هیچ مشکلی نیست

But then ask me the name of somebody I've known for years and I can't remember the name

اما بعد از من بپرس نام کسی را که سال ها می شناسمش و نمی توانم نامش را به خاطر بیاورم

so you know, names.

تا شما نام ها را بدانید.

It's just just everything.

این فقط همه چیز است.

Names of books, films.

نام کتاب، فیلم.

And they were people in the village. I've got a complete block.

و مردم روستا بودند. من یک بلوک کامل دارم.

We've got to move on.

باید ادامه بدیم

Steve As as I would like to talk about your your lack of memory, We Pedro hasn't seen the film yet.

استیو همانطور که می خواهم در مورد کمبود حافظه شما صحبت کنم، ما پدرو هنوز فیلم را ندیده است.

So anyway, whatever Mr.

بنابراین به هر حال، هر چه آقای

Duncan says, ignore do watch the film.

دانکن می گوید، نادیده بگیرید، فیلم را تماشا کنید.

The one with Charlton Heston in the first one.

یکی با چارلتون هستون در اولین.

Pedro, It's brilliant if you like science fiction because there were some remakes.

پدرو، اگر داستان های علمی تخیلی را دوست دارید عالی است زیرا چند بازسازی وجود داشت.

Remakes made late.

بازسازی ها دیر ساخته شده اند.

We get the remake.

ما بازسازی را دریافت می کنیم.

Terrible CGI.

CGI وحشتناک

I don't know why everyone used to go crazy about them.

نمی دانم چرا همه دیوانه شان می شدند.

They used to go ape.

میمون میرفتند.

If you go ape, if you go ape, it means you get very excited, you get crazy and really excited about it.

اگر میمون می روی، اگر میمون می روی، یعنی خیلی هیجان زده می شوی، دیوانه می شوی و واقعاً از این موضوع هیجان زده می شوی.

Or of course you get angry.

یا البته عصبانی می شوید.

We say a person goes ape over something.

ما می گوییم یک نفر میمون روی چیزی می رود.

So make sure, Pedro, if you're going to watch.

پس مطمئن شو، پدرو، اگر می‌خواهی تماشا کنی.

It wasn't made in the 1970s, probably, wasn't it?

احتمالاً در دهه 1970 ساخته نشده است، اینطور نیست؟

No, no.

نه نه.

The original planet the Apes have made in the 1960s.

سیاره اصلی که میمون ها در دهه 1960 ساخته اند. من

I was eight years, I think.

فکر می کنم هشت ساله بودم.

I mean, skin colour find it is the late 1960s.

منظورم این است که رنگ پوست در اواخر دهه 1960 است.

But what I always find someone to watch what I.

اما همیشه کسی را پیدا می‌کنم که به تماشای آنچه من می‌پردازد.

Okay stay with I think we've got that.

خوب با آن بمان، فکر می‌کنم این را داریم.

What I always find silly about that

چیزی که من همیشه در مورد آن فیلم احمقانه می دانم این

film is it's only the Statue of Liberty they go to give it away.

است که فقط مجسمه آزادی است که می روند تا آن را بدهند.

It's only the Statue of Liberty that's left where all the other

تنها مجسمه آزادی است که در آنجا باقی مانده است که تمام

big buildings are skyscrapers.

ساختمان های بزرگ دیگر آسمان خراش هستند.

And that's a tough bronze made a bronze, isn't it?

و این یک برنز سخت است که یک برنز ساخته شده است، اینطور نیست؟

I would survive a nuclear attack.

من از یک حمله اتمی جان سالم به در خواهم برد.

What I think is that the people that made the movie

چیزی که من فکر می‌کنم این است که افرادی که فیلم را ساخته‌اند

didn't have much of a budget and they could only afford one special effect.

بودجه زیادی نداشتند و فقط می‌توانستند یک جلوه ویژه بخرند.

Well, it was brilliant.

خوب عالی بود

Whatever it was, it was good. Yes.

هر چی بود خوب بود آره.

Who else was in it?

چه کسی دیگر در آن بود؟

You remember the other actor?

بازیگر دیگر را به خاطر دارید؟

Yes. The one that played Cornelius.

آره. اونی که نقش کورنلیوس رو بازی کرد.

Uh, I don't know his name, but name.

اوه، من اسمش را نمی دانم، اما اسمش را.

A famous actor. Yes.

یک بازیگر معروف. آره.

Roddy McDowall.

رادی مک داوال.

Eddie McDowall.

Yes. Yes.

ادی مک داوال.

آره. آره.

You saying just have to me, By the way, does it mean

شما می گویید فقط باید به من، اتفاقاً، آیا به این معنی است که

I was just testing you say no, you were well done.

من فقط داشتم آزمایش می کردم، بگویید نه، کارتان خوب بود.

So. Yes.

So apparently they won an Oscar for that movie for the for the up of everything.

بنابراین. آره.

بنابراین ظاهراً آنها یک اسکار را برای آن فیلم به خاطر همه چیز دریافت کردند.

It's good it won an Oscar.

خیلی خوبه که اسکار گرفت

Let's just just watch the read the book and then watch the film.

بیایید فقط خواندن کتاب را تماشا کنیم و سپس فیلم را تماشا کنیم.

Anyway, talking of monkeys and apes

به هر حال صحبت از میمون ها و میمون ها

and people jumping up and down making no sense.

و بالا و پایین پریدن آدم ها بی معنی است.

It's English and act with Mr.

این انگلیسی است و با آقای

Steve and Mr.

استیو و آقای

Duncan on a Sunday and are now going to have a look at.

دانکن در روز یکشنبه بازی کنید و اکنون قرار است به آن نگاهی بیندازیم.

I wait because I have been trying to lose weight.

منتظرم چون سعی کردم وزن کم کنم.

And so I'm going to reveal today what my weight is now.

و بنابراین من امروز قصد دارم وزنم را در حال حاضر فاش کنم.

So I have lost

بنابراین من

not as much as I wanted to,

آنقدر که می خواستم ضرر نکرده ام،

but as you said earlier to me, you said, Mr.

اما همانطور که قبلاً به من گفتید، گفتید، آقای

Duncan, you have to be careful.

دانکن، باید مراقب باشید.

You don't lose too much weight because it is good for, you know.

شما خیلی وزن کم نمی کنید زیرا برای آن خوب است.

So here is my weight.

پس وزن من اینجاست.

This morning I was around 13 and a half stone

امروز صبح حدود 13 و نیم سنگ

and. Okay.

و. باشه.

All right.

خیلی خوب.

Oh, my goodness.

That's not very sensible. Oh,

اوه خدای من.

این خیلی معقول نیست. اوه،

you were accusing me last week of being of being prejudiced

شما هفته گذشته مرا متهم کردید که

towards people who are overweight and then later and then you do that.

نسبت به افرادی که اضافه وزن دارند تعصب دارم و بعداً این کار را می کنید.

I mean, if it isn't.

منظورم این است که اگر نباشد.

So if I lost much weight.

پس اگر وزن زیادی کم کردم

Well, the answer is not really.

خوب، پاسخ واقعاً نیست.

Well, I've lost I think I have lost about ten,

خوب، من باختم، فکر می کنم حدود ده،

maybe ten stone, ten times,

شاید ده سنگ، ده برابر،

£10, £10.

10 پوند، 10 پوند از دست داده ام.

So I was heading towards one stone, but not quite.

بنابراین من به سمت یک سنگ می رفتم، اما نه کاملا.

And for those, of course, Mr.

و البته برای آن‌ها، آقای

Steve is going to wonder what it is in kilograms.

استیو به این فکر می‌کند که چه چیزی در کیلوگرم است.

That is around 80 kilograms something.

یعنی چیزی حدود 80 کیلوگرم.

So that is what I weigh at the moment.

بنابراین وزن من در حال حاضر همین است.

So I have lost some weight.

بنابراین مقداری وزن کم کرده ام.

I've lost about six kilograms and haven't know six or seven kilograms.

من حدود شش کیلوگرم وزن کم کرده ام و شش یا هفت کیلوگرم را نمی دانم.

I would say okay, so yeah,

من می گویم باشه، پس بله،

I've lost some weight, so I've lost some weight.

من مقداری وزن کم کردم، بنابراین مقداری وزن کم کردم.

I've kind of done what I wanted to do, which was lose some weight.

من به نوعی کاری را که می خواستم انجام داده ام، کاهش وزن.

So I have.

پس من دارم.

In what period of time have you lost that weight?

در چه مدت زمانی این وزن را از دست داده اید؟

It's around two and a half, getting on for three months.

حدود دو و نیم است، سه ماه ادامه دارد.

So I've been steadily doing it, but I haven't been going crazy

بنابراین من پیوسته این کار را انجام داده‌ام، اما

trying to lose lots of weight,

برای کاهش وزن زیاد دیوانه نشده‌ام،

just a little bit more exercise, cutting down on junk and rubbish and that's it, really.

فقط کمی ورزش بیشتر، کم کردن زباله‌ها و آشغال‌ها و تمام، واقعاً.

So I haven't really been changing everything that I do in my life.

بنابراین من واقعاً تمام کارهایی را که در زندگی انجام می دهم تغییر نداده ام.

Just more exercise and being more careful of the things I eat.

فقط بیشتر ورزش کنم و مراقب چیزهایی که می خورم بیشتر باشم.

I can still have my my little treats, so I still have nice things

من هنوز هم می‌توانم خوراکی‌های کوچکم را داشته باشم، بنابراین هنوز هم گاهی اوقات چیزهای خوبی دارم

occasionally, but I don't have them every day.

، اما هر روز آنها را ندارم.

Do I like Iranian movies?

آیا فیلم های ایرانی را دوست دارم؟

Since Petra, I've never watched an Iranian movie.

از زمان پترا هرگز فیلم ایرانی ندیده ام.

They don't show them here.

اینجا آنها را نشان نمی دهند.

The UK, um, for obvious reasons.

انگلستان، اوم، به دلایل واضح.

Well, they might do. I don't.

خوب، آنها ممکن است انجام دهند. من این کار را نمی کنم.

I've never seen one.

من هرگز یکی را ندیده ام.

The Salesman and the apartment.

فروشنده و آپارتمان

If that comes up, it's probably on it. Could it be on Netflix?

اگر مطرح شود، احتمالاً روی آن است. ممکن است در نتفلیکس باشد؟

All right.

خیلی خوب.

Iranian cinema is actually very big that I saw.

سینمای ایران در واقع خیلی بزرگ است که من دیدم.

I saw quite an interesting, uh.

خیلی جالب دیدم، اوه

I've lost a brain.

من یک مغز را از دست داده ام

So switched off that strange.

بنابراین خاموش که عجیب است.

I saw a very interesting documentary about filmmakers who live in countries.

من یک مستند بسیار جالب در مورد فیلمسازانی که در کشورها زندگی می کنند دیدم.

Freedom of expression is not as open as other places.

آزادی بیان به اندازه جاهای دیگر باز نیست.

And it's very interesting.

و بسیار جالب است.

One also was about Afghanistan as well.

یکی نیز در مورد افغانستان بود.

So things were like before the Taliban came back in charge

بنابراین همه چیز مانند قبل از بازگشت طالبان به قدرت بود

and there was a thriving film

و صنعت فیلم در افغانستان پر رونق بود

industry in Afghanistan and then all of it suddenly stopped.

و سپس همه چیز ناگهان متوقف شد.

It was all brought to an end and also a very similar situation in Iran as well.

همه چیز به پایان رسید و در ایران نیز وضعیت بسیار مشابهی داشت.

So there is an Iranian film industry,

بنابراین یک صنعت سینمای ایران وجود دارد،

but I would imagine it's quite heavily censored.

اما تصور می‌کنم به شدت سانسور شده است.

I would have thought today, Steve, we have a lot of things still to talk about.

امروز فکر می‌کردم استیو، هنوز چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم.

We are playing the sentence well, I say the sentence scheme sometimes,

ما جمله را خوب بازی می کنیم، من گاهی اوقات طرح جمله را می گویم،

but it is actually fill in the blanks.

اما در واقع جاهای خالی را پر می کنیم.

We have fill in the blanks coming very shortly.

جاهای خالی را به زودی پر می کنیم.

But first I thought it would be fun

اما ابتدا فکر کردم

to take a look at some words and phrases because this is why we're here.

نگاهی به برخی کلمات و عبارات جالب خواهد بود زیرا به همین دلیل است که ما اینجا هستیم.

You see, we are here to teach English, to talk about the English language.

ببینید، ما اینجا هستیم تا انگلیسی را آموزش دهیم، تا در مورد زبان انگلیسی صحبت کنیم.

And today

و امروز

we are going to talk about a subject that is very close to my heart,

قرار است در مورد موضوعی صحبت کنیم که به قلب من خیلی نزدیک است،

sometimes too close to my heart,

گاهی اوقات خیلی به قلب من نزدیک است،

where looking at food idioms, Mr.

جایی که با نگاهی به اصطلاحات غذا، آقای

Steve we've had one already from Pedro. Yes.

استیو، قبلاً یکی از پدرو را داشتیم. آره.

So there are many ways of using food,

بنابراین راه‌های زیادی برای استفاده از غذا وجود دارد،

maybe words connected directly to food

شاید کلماتی که مستقیماً با غذا مرتبط هستند،

maybe ways of preparing food perhaps,

شاید راه‌هایی برای تهیه غذا،

and also specific types of food,

و همچنین انواع خاصی از غذا،

actual food that can be used in

غذای واقعی که می‌توان در

certain phrases.

عبارات خاصی استفاده کرد.

So we are going to look at those right now.

بنابراین ما در حال حاضر به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

Mr. Steve Goods is another one.

آقای استیو گودز یکی دیگر است.

So we had Pedro's suggestion earlier,

پس پیشنهاد پدرو را زودتر داشتیم که

who who is the bread winner?

نان برنده کیست؟

This one Who Who brings in the dough? Yes.

این کسی که خمیر را می آورد؟ آره.

Okay, Steve, kind of we're doing this one first. Okay.

باشه، استیو، ما اول این کار را انجام می دهیم. باشه.

Bring home the bacon.

بیکن را به خانه بیاورید.

Bring home the bacon.

بیکن را به خانه بیاورید. به

I think this is a great expression.

نظر من این یک بیان عالی است.

Of course, bacon is something that is well, it's actually processed pork.

البته، بیکن چیزی است که خوب است، در واقع گوشت خوک فرآوری شده است.

We don't really eat

ما واقعاً

lot of bacon, do we, because it's quite heavily processed.

بیکن زیادی نمی خوریم، درست است، زیرا به شدت فرآوری شده است.

Very salty, full of nitrites.

بسیار شور، پر از نیتریت.

Yes. It's got all sorts of things in intuitive, including.

آره. این همه چیز به صورت شهودی دارد، از جمله.

Yes and colouring as well to change the colour

بله و همچنین رنگ آمیزی برای تغییر رنگ

of the actual meat so it looks more appetising.

گوشت واقعی تا اشتها آورتر به نظر برسد.

This isn't the sort of

این آن چیزی نیست که

this isn't the phrase you would really.

واقعاً آن عبارتی نیست.

Well, tell us what it means first, Mr. Duncan.

خب، اول به ما بگویید یعنی چه آقای دانکن.

If you bring home the bacon, it means you are bringing home something that is useful to your family.

اگر بیکن را به خانه بیاورید، به این معنی است که چیزی را به خانه می آورید که برای خانواده شما مفید است.

It is helping your family to live or to sustain themselves.

این کمک به خانواده شما برای زندگی یا حفظ خود است.

Maybe you are bringing something back that is useful

شاید چیزی را برمی گردانید که مفید است

or you are earning something or gaining something that will be useful

یا چیزی به دست می آورید یا چیزی به دست می آورید که

to you, your family and it will help you to support them.

برای شما، خانواده تان مفید باشد و به حمایت از آنها کمک کند.

You bring home the bacon.

شما بیکن را به خانه می آورید.

So it is it is very similar

بنابراین بسیار شبیه

to breadwinner.

به نان آور است.

Yes. Yes.

آره. آره.

It means the person that that really brings in the most money probably doesn't it

این بدان معناست که کسی که واقعاً بیشترین پول را به ارمغان می آورد، احتمالاً این کار را نمی کند

or brings in a lot of money go out,

یا پول زیادی به ارمغان می آورد، بیرون می رود، سر

go to work and bring home the bacon.

کار می رود و بیکن را به خانه می آورد.

Your wife might say to you if you're lazily

همسرتان ممکن است به شما بگوید اگر با تنبلی

sitting there not doing anything,

آنجا نشسته‌اید و کاری انجام نمی‌دهید،

I, I mean, obviously bacon is

منظورم این است که بدیهی است که بیکن است

is is probably when this phrase was invented

احتمالاً زمانی که این عبارت اختراع شد

it was 700 years ago with something

۷۰۰ سال پیش بود با چیزی که

bacon was was was probably seen as quite

بیکن بود احتمالاً بسیار

an expensive cut of meat.

گران قیمت بود. برش گوشت

It was I mean when we were growing up, bacon was expensive.

منظورم این بود که وقتی ما بزرگ شدیم، بیکن گران بود.

Well, it's what it actually is.

خوب، این همان چیزی است که در واقع هست.

Is it is it it's a basic commodity

آیا این یک کالای اساسی است

because bacon and cured meat.

زیرا بیکن و گوشت پخته شده است.

Well, cured cured meat has been around since I think you'll find since Roman times.

خوب، گوشت پخته شده از زمان رومیان وجود داشته است.

I think they were they were curing meat.

من فکر می کنم آنها در حال درمان گوشت بودند.

So bacon is a type of cured meat preserved kept.

بنابراین بیکن نوعی گوشت پخته شده است که نگهداری می شود.

But over the years of course it is now

اما در طول سال‌ها البته در حال حاضر به عنوان

considered quite an unhealthy thing to eat, to be honest.

یک چیز کاملاً ناسالم برای خوردن در نظر گرفته می‌شود.

It is.

این است.

And it's not the kind of expression you would use if you were a certain religion.

و این نوع بیانی نیست که اگر یک مذهب خاص بودید استفاده می کردید.

You know, it's restricted in its use around the world.

می دانید، استفاده از آن در سراسر جهان محدود شده است.

Maybe. Yes.

Phrase, yes, maybe if you well I don't think the phrase is outlawed now, but you just want to use it.

شاید. آره.

عبارت، بله، شاید اگر شما خوب فکر می کنم این عبارت در حال حاضر غیرقانونی نیست، اما شما فقط می خواهید از آن استفاده کنید.

It's just, you know, anyway.

به هر حال می دانید.

Oh, are we really that insensitive?

اوه، آیا ما واقعا اینقدر بی احساسیم؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

I think they are inserting religion, bringing home the bacon.

من فکر می کنم آنها دین را وارد می کنند، بیکن را به خانه می آورند.

Unless, of course, you are a muslim or a Jew, in which case you may.

البته، مگر اینکه مسلمان یا یهودی باشید، در این صورت ممکن است.

Yeah, you won't. You be bringing you have something else?

بله، شما نمی خواهید. شما می آورید چیز دیگری دارید؟

Yes. Anyway, stay in place of bacon.

آره. به هر حال به جای بیکن بمانید.

This is not really the point of the conversation to be the cherry on the cake.

این واقعاً هدف گفتگو نیست که گیلاس روی کیک باشد.

People watch the world, you know.

مردم دنیا را تماشا می کنند، می دانید.

Yeah, the cherry on the cake. What is it?

آره، گیلاس روی کیک. چیست؟

What is the cherry on the cake, Steve?

گیلاس روی کیک چیست، استیو؟

Well, I mean, literally, it would mean an red shiny thing on top of a cake.

خب، منظورم این است که به معنای واقعی کلمه، یک چیز براق قرمز روی کیک است.

Yeah,

بله،

I read cherry, but it is the perfect addition. Oh.

من گیلاس را خواندم، اما افزودنی عالی است. اوه

Oh, sorry.

اوه ببخشید.

That's all right.

مشکلی نیست.

I was. I was surprised that it cut me off there, Mr.

من بودم. من تعجب کردم که آنجا مرا قطع کرد، آقای

Duncan, but never mind.

دانکن، اما مهم نیست.

Well, I thought I wasn't sure how long it was going to take.

خوب، فکر می کردم مطمئن نیستم چقدر طول می کشد.

I wasn't sure how long it's going to take you to get to the point.

مطمئن نبودم چقدر طول می کشد تا به اصل مطلب برسی.

Yeah. Yeah.

آره آره

That's how you carry on.

اینجوری ادامه میدی

It's the last thing that you add that makes everything great.

این آخرین چیزی است که اضافه می کنید و همه چیز را عالی می کند.

It is the cherry on the cake.

گیلاس روی کیک است.

It is the final touch, the final detail that you add

این آخرین لمس، آخرین جزئیاتی است که اضافه می‌کنید

that makes everything look amazing. Yes.

که همه چیز را شگفت‌انگیز می‌کند. آره.

If you're baking a cake and you put icing on it, that makes it.

اگر در حال پختن کیک هستید و روی آن مایه کیک می گذارید، باعث می شود.

The cake itself is nice.

کیک خودش خوبه

The icing looks nice, and then the cherry on the top

مایه کیک زیبا به نظر می رسد، و سپس گیلاس در بالای آن

just gives it the finishing touch to make it more presentable.

فقط به آن ضربه نهایی می دهد تا ظاهری بهتر داشته باشد.

But of course we're using this

اما البته ما از این

not too nice not to talk about cakes, but it could be anything.

نه چندان خوب استفاده می کنیم تا در مورد کیک صحبت نکنیم، اما می تواند هر چیزی باشد.

Oh, that's the cherry on the cake.

اوه، این گیلاس روی کیک است.

Yes, that.

بله، این.

It's like somebody say you went out for a birthday party.

مثل این است که یکی بگوید برای جشن تولد بیرون رفتی.

It's figurative.

فیگوراتیو است.

It's figurative. So you you.

فیگوراتیو است. پس تو تو

You took off.

تو بلند شدی

You went out for a meal out somewhere and it was somebody's birthday

برای صرف غذا بیرون جایی بیرون رفتی و تولد کسی بود

and you were buying them a nice meal.

و برای او یک غذای خوب می خریدی.

And, uh, but then the end came.

و اوه، اما پس از آن پایان فرا رسید.

They'd had a lovely day. You'd been out for the day.

آنها روز خوبی داشتند تو اون روز بیرون بودی

You might be whatever you want to do.

شما ممکن است هر کاری که می خواهید انجام دهید.

You've had a lovely day.

روز خوبی داشتی

They bought the nice presents and then you went out in the evening for a meal.

آنها هدایای خوب را خریدند و بعد شام برای صرف غذا بیرون رفتید.

You took your loved one out for a meal, and then in come

شما عزیزتان را برای صرف غذا بیرون بردید و سپس

the people that work in the in the restaurant

افرادی که در رستوران کار می کنند می آیند

and they come in with a cake or something or they sing Happy Birthday.

و با یک کیک یا چیز دیگری وارد می شوند یا تولدت مبارک می خوانند.

Is this in real time?

آیا این در زمان واقعی است؟

And you might say, Oh, I've had such a lovely day, but that's the cherry on the cake.

و ممکن است بگویید، اوه، من چنین روز زیبایی را سپری کردم، اما این همان گیلاس روی کیک است.

Or the icing on the cake is another phrase.

یا بستنی روی کیک یک عبارت دیگر است.

Yes, similar thing, similar thing.

بله، چیزی مشابه، چیزی مشابه.

The perfect finish, the perfect detail

پایان کامل، جزئیات عالی

that makes everything else fantastic already.

که همه چیزهای دیگر را در حال حاضر فوق العاده می کند.

Good.

خوب

But then you just add one little extra thing and then it makes it perfect.

اما پس از آن فقط یک چیز کوچک اضافی اضافه می کنید و آن را کامل می کنید.

I'm trying to think of another example because it's good to give lots of.

من سعی می کنم به مثال دیگری فکر کنم زیرا ارائه موارد زیاد خوب است.

Oh, well, I think that example that you gave there,

اوه، خوب، من فکر می کنم آن مثالی که شما در آنجا زدید،

well, we all lived through it.

خوب، همه ما از طریق آن زندگی کردیم.

It was like it was really happening in real time. Yes.

انگار واقعاً در زمان واقعی اتفاق می افتاد. آره.

Anyway, here's another one, Steve.

به هر حال، این یکی دیگر است، استیو.

I mentioned this earlier, by the way.

اتفاقاً قبلاً به این موضوع اشاره کردم.

It's a rude one.

این یک بی ادبی است.

It's rude.

گستاخانه است.

Rarely do you.

به ندرت شما.

So there's going to be a rude one meet and two French.

بنابراین یک ملاقات بی ادب و دو فرانسوی وجود خواهد داشت.

So this is what I mentioned earlier.

بنابراین این همان چیزی است که قبلاً ذکر کردم.

We've had it already.

ما قبلا آن را داشته ایم.

Yes. Well, I mentioned it. It was it here on the screen.

آره. خب بهش اشاره کردم اینجا روی صفحه بود.

So it's basically the man's dingle dangles again.

بنابراین اساساً این مرد دوباره آویزان است.

Yeah. Okay. Okay.

آره باشه. باشه.

So I don't worry about it.

بنابراین من نگران آن نیستم.

So that's it.

پس همین است.

Meeting to veg.

جلسه برای سبزیجات

It's rather but it's a very nice way

بهتر است، اما این یک روش بسیار خوب

of saying a man's dingle dingle without actually saying it

برای گفتن صدای دینگ مرد بدون گفتن آن است،

you might say you said it about six times already on this line, you might say we were,

ممکن است بگویید که قبلاً در این خط تقریباً شش بار آن را گفته‌اید، ممکن است بگویید ما بودیم،

we were playing sport on the field and someone kicked the ball

در زمین ورزش می‌کردیم و کسی به توپ لگد زد.

and it hit me right in my meat

و درست به گوشت

and to veg, you said, So that's a nice way.

و سبزی خوردم، گفتی، پس این راه خوبی است.

It's more polite. Yes.

مودبانه تره آره.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Something is your bread and butter.

چیزی نان و کره شماست.

That's quite suitable for today?

برای امروز کاملا مناسب است؟

Something is your bread and butter? Yes, that's it.

نان و کره شما چیزی است؟ آره همینه.

That means that show, that's the main thing that you do or the thing that you're best at.

این به این معنی است که آن نمایش، این اصلی ترین کاری است که شما انجام می دهید یا کاری که در آن بهترین هستید.

Would you say the thing, The thing that you do that

آیا می‌گویید، کاری که انجام می‌دهید به این

also means you can make a living from it?

معنی است که می‌توانید از آن امرار معاش کنید؟

Yes. Your bread and butter. Yes, that's it.

آره. نان و کره شما. آره همینه.

So in my case, uh, when I was working in sales,

بنابراین در مورد من، اوه، زمانی که در فروشندگی کار می کردم،

my bread and butter were my, were my customers.

نان و کره من مشتری من بودند.

I would say, yeah, get going to see my customers.

من می گویم، بله، به دیدن مشتریان من بروید.

I would you would describe them as my bread and butter because without,

دوست دارم آنها را به عنوان نان و کره من توصیف کنید زیرا

without the customers then I wouldn't have sold anything.

بدون مشتری، هیچ چیزی نمی فروختم.

Uh, okay.

اوه، باشه

What's another example, Mr. Duncan?

مثال دیگر آقای دانکن چیست؟

Well, anything, anything that brings in a living or something that that allows you to earn money,

خوب، هر چیزی که برای زندگی به ارمغان بیاورد یا چیزی که به شما امکان می دهد پول به دست آورید،

your bread and butter, it is the thing that allows you to survive or live it.

نان و کره تان، این چیزی است که به شما امکان می دهد در آن زنده بمانید یا زندگی کنید.

So literally, bread And butter

بنابراین به معنای واقعی کلمه، نان و کره

is the most basic food, but it is food that most people eat at some point.

اساسی ترین غذا است، اما این غذایی است که اکثر مردم در یک مقطع زمانی می خورند.

So it is it is the thing that allows you to keep surviving you.

بنابراین این چیزی است که به شما امکان می دهد به زنده ماندن خود ادامه دهید.

It's a bit like, to be honest, it's a little bit like bringing home the bacon.

راستش کمی شبیه آوردن بیکن به خانه است.

Something is your bread and butter.

چیزی نان و کره شماست.

It is the thing that helps you to survive and live

این چیزی است که به شما کمک می کند زنده بمانید و

in this world to get another. Yes.

در این دنیا زندگی کنید تا دیگری را بدست آورید. آره.

Yeah.

آره

Well, that was a good example, what you say. Yes.

خوب، این مثال خوبی بود، آنچه شما می گویید. آره.

But it's always nice to have other examples, um.

اما همیشه داشتن نمونه های دیگر خوب است.

We've got lots of suggestions from people here for ideas for food.

ما پیشنهادهای زیادی از مردم اینجا برای ایده هایی برای غذا داریم.

We'll go through yours first and then if they don't come up, then I wrote them out.

اول شما را بررسی می کنیم و بعد اگر نیامدند، من آنها را نوشتم.

So we do another one to water down something.

بنابراین ما یکی دیگر را برای آب کردن چیزی انجام می دهیم.

What happens, Steve, If you water down

چه اتفاقی می افتد، استیو، اگر

something again, this is something that can be used

دوباره چیزی را آب کنید، این چیزی است که می توان به

literally or figuratively.

معنای واقعی کلمه یا مجازی استفاده کرد.

So you might have some orange juice and you want to give the orange juice

بنابراین ممکن است مقداری آب پرتقال بخورید و بخواهید آب پرتقال را

to lots of people, but there is only a small amount of orange

به افراد زیادی بدهید، اما فقط مقدار کمی

juice in the bottle, so you might add some water.

آب پرتقال در بطری وجود دارد، بنابراین ممکن است مقداری آب اضافه کنید.

So there will be more of it.

بنابراین تعداد بیشتری از آن وجود خواهد داشت.

I think that's what Jesus did with the wine.

من فکر می کنم این همان کاری است که عیسی با شراب انجام داد.

I think he just put lots of water into one bottle

من فکر می کنم او فقط مقدار زیادی آب را در یک بطری ریخت

and then it made lots and lots wine for everyone to enjoy.

و سپس مقدار زیادی شراب برای همه ایجاد کرد تا از آن لذت ببرند.

If you water down something, it means you make it weaker.

اگر چیزی را آب کنید، به این معنی است که آن را ضعیف تر می کنید.

You add something, you get more,

شما چیزی اضافه می کنید، بیشتر می گیرید،

but it is not as strong, the flavour is not as strong.

اما آنقدر قوی نیست، طعم آن به آن قوی نیست.

We can also say if you make something not so strict

همچنین می‌توانیم بگوییم که اگر چیزی نه چندان سخت‌گیرانه

or not so strong, maybe a law,

یا نه چندان قوی بسازید، شاید یک قانون،

maybe a rule you might water down that law.

شاید یک قانون ممکن است آن قانون را پایین بیاورید.

You make it not so strict.

شما اینقدر سخت گیر نیستید.

Maybe you reduce the punishment you water down.

شاید تنبیهی را که کم می کنید کم کنید.

So in that particular we are using it figuratively and it's normally used in a sort of a negative way.

بنابراین در آن خاص ما از آن به صورت مجازی استفاده می کنیم و معمولاً به نوعی منفی استفاده می شود.

You often hear

اغلب می شنوید که

politicians from other from

سیاستمدارانی از

other parties criticising the government who might have brought out a certain proposal

احزاب دیگر از دولت انتقاد می کنند که ممکن است پیشنهاد خاصی را ارائه کرده باشد

and then they will accuse them later and then they realise it's unworkable.

و بعداً آنها را متهم کنند و سپس متوجه شوند که این کار غیرقابل اجرا است.

And then they

و سپس آنها

changed the, uh,

the details of this new law and then the opposition will say or cry.

جزئیات این قانون جدید را تغییر دادند و سپس مخالفان می گویند یا گریه می کنند.

It's a watered down proposal.

این یک پیشنهاد ضعیف است.

So in other words, it's not as good as it originally was.

بنابراین به عبارت دیگر، آنقدر خوب نیست که در ابتدا بود.

Fancy.

تفننی.

That's what you're inferring there, that if you water down a proposal

این همان چیزی است که شما در آنجا استنباط می‌کنید، که اگر پیشنهاد

or a law or an idea something at work,

یا قانون یا ایده‌ای را در کار کم کنید، به این

then it means that it's probably not as good it was before,

معنی است که احتمالاً به خوبی قبلاً نبوده است،

possibly because it was unworkable in its in its original form.

احتمالاً به این دلیل که در شکل اولیه‌اش غیر قابل اجرا بوده است.

For example, here's here's an example at the moment related Cars.

به عنوان مثال، در اینجا یک مثال در حال حاضر مربوط به خودروها است.

Mr. Duncan says the EU okay,

آقای دانکن می‌گوید اتحادیه اروپا خوب است،

the EU has got there had this proposal in place

اتحادیه اروپا این پیشنهاد را داشت

that, there would be no more cars with internal combustion

که

in the Netherlands after 2030.

بعد از سال 2030 دیگر خودروهای احتراق داخلی در هلند وجود نخواهد داشت.

That's it, Cliff edge.

همین، Cliff Edge.

You can only buy electric cars after then.

پس از آن فقط می توانید خودروهای برقی بخرید.

But they've they they've watered down this proposal only last week.

اما آنها فقط هفته گذشته این پیشنهاد را کمرنگ کردند.

They've already now extended it to 2035.

آنها اکنون آن را تا سال 2035 تمدید کرده‌اند.

So there's a lot of criticism of people actually using that phrase

بنابراین انتقادات زیادی از مردم وجود دارد که واقعاً از این عبارت استفاده می‌کنند

that the EU watering down their proposal for,

که اتحادیه اروپا پیشنهاد خود را برای آن کم‌کم می‌کند،

you know, getting greener and and and

سبزتر شدن و

going towards a net zero and all that kind of rubbish.

رفتن به سمت صفر خالص و این همه آشغال. .

Okay.

باشه.

Well I won't say rubbish but it's that.

خب من نمی گویم آشغال اما همین است.

Yes. So yeah, you watered down something, it's usually used negatively.

آره. بنابراین بله، چیزی را کم کردید ، معمولاً از آن منفی استفاده می شود.

Okay.

We've only got, we've only got 15 more of these.

باشه.

ما فقط داریم، ما فقط 15 مورد دیگر داریم.

I know but you know, here's another one Steve.

من می دانم، اما شما می دانید، این یکی دیگر از استیو است.

Something saying these things.

یه چیزی این چیزا رو میگه

Okay Steve, Think Steve's getting angry with me.

خوب استیو، فکر کن استیو با من عصبانی شده است.

I know.

میدانم.

And I'm not. I'm not stopping Steve from talking.

و من نیستم. من مانع صحبت کردن استیو نمی شوم.

It's just we we only have 35 minutes left,

فقط ما فقط 35 دقیقه فرصت داریم،

and we've still got to fill in the blanks, and there's no way we're going to.

و هنوز باید جاهای خالی را پر کنیم، و هیچ راهی نداریم.

We don't have to do all of these.

ما مجبور نیستیم همه اینها را انجام دهیم.

Oh, well, I just spent all morning making them to the fact something that we do sometimes.

اوه، خوب، من فقط تمام صبح را صرف کردم تا آنها را به چیزی برسانم که ما گاهی اوقات انجام می دهیم.

Mr. Steve, this is figuratively done.

آقای استیو، این کار به صورت مجازی انجام شده است.

We we say that something figurative is something that is not literal.

ما می گوییم چیزی مجازی چیزی است که تحت اللفظی نیست.

So you are not actually sitting there

بنابراین شما در واقع آنجا نشسته اید و

chewing fact, you are actually talking about something.

حقیقت را می جوید، در واقع در مورد چیزی صحبت می کنید.

You are talking about things.

شما در مورد چیزهایی صحبت می کنید.

Maybe you are catching up on the news with your friend.

شاید با دوستتان در حال پیگیری اخبار هستید.

Maybe you are finding out what is new in their life.

شاید شما در حال یافتن چیزهای جدیدی در زندگی آنها هستید.

You chew the fat, maybe

شما چربی را می جوید، شاید در حال

you are discussing a certain subject.

بحث در مورد موضوع خاصی هستید.

Yeah, the suggestion is that you're giving in to you.

بله، پیشنهاد این است که شما تسلیم شما می شوید.

The suggestion is that you're not really talking about anything serious

پیشنهاد این است که

when you say chew the fat, it's almost like.

وقتی می گویید چربی را بجوید واقعاً در مورد چیز جدی صحبت نمی کنید، تقریباً شبیه این است.

And it tends to be used for men, isn't it?

و این معمولا برای مردان استفاده می شود، اینطور نیست؟

When men get together and talk, I think.

وقتی مردها دور هم جمع می شوند و صحبت می کنند، فکر می کنم.

I don't think because Yeah, let's, let's chew

من فکر نمی‌کنم چون آره، بیایید

the fat is usually something that I think

چربی را بجویم معمولاً چیزی است که فکر می‌کنم

would be used to describe sort of men getting together in a pub

برای توصیف مردانی که در یک میخانه دور هم جمع می‌شوند

and just sort of moaning and groaning about things and,

و فقط ناله و ناله می‌کنند

and just airing their grievances

و فقط ناله‌هایشان را بیان می‌کنند، استفاده می‌شود.

about what's going on in life at the moment.

آنچه در زندگی در حال حاضر می گذرد

So general discussion about anything maybe in business, people could sit down over dinner

بنابراین بحث کلی در مورد هر چیزی که شاید در تجارت باشد، مردم می‌توانند سر شام بنشینند

and chew the fat, not, not the actual meal,

و چربی را بجوند، نه غذای واقعی،

but maybe something to do with their business.

بلکه شاید کاری برای انجام دادن کارشان.

They just talk it over, to talk something over.

آنها فقط درباره آن صحبت می کنند، تا درباره چیزی صحبت کنند.

We will have a couple of more.

ما یکی دو مورد دیگر خواهیم داشت.

I would suggestion on him, I'm sure.

من به او پیشنهاد می کنم، مطمئنم.

I'm sure there are, Yes.

من مطمئن هستم که وجود دارد، بله.

Okay.

باشه.

There's Steve.

استیو وجود دارد.

Here's a here's another one.

اینم یکی دیگه

Hot potato.

سیب زمینی داغ.

Oh, interesting.

اوه جالبه

I like this one because we could talk about

من این یکی را دوست دارم، زیرا

lots of things at the moment, Steve,

در حال حاضر می‌توانیم درباره چیزهای زیادی صحبت کنیم، استیو،

that could be described as a hot potato.

که می‌توان آن را به عنوان یک سیب‌زمینی داغ توصیف کرد.

A hot potato is a subject or topic that is not easy to talk about

سیب زمینی داغ موضوع یا موضوعی است که صحبت کردن در مورد آن آسان نیست

or maybe something that will get other people

یا ممکن است چیزی که دیگران را

angry or upset.

عصبانی یا ناراحت کند.

So a hot potato is something that you can't hold in your hand very long.

بنابراین یک سیب زمینی داغ چیزی است که نمی توانید آن را برای مدت طولانی در دست نگه دارید.

You can't hold it for a long time.

شما نمی توانید آن را برای مدت طولانی نگه دارید.

You have to pass it on to someone else.

شما باید آن را به دیگری منتقل کنید.

You can't hold it.

شما نمی توانید آن را نگه دارید.

You can't keep talking about that particular subject.

شما نمی توانید در مورد آن موضوع خاص صحبت کنید.

You might describe it as a hot potato.

ممکن است آن را به عنوان یک سیب زمینی داغ توصیف کنید.

I'm sure we can think of many things at the moment.

من مطمئن هستم که در حال حاضر می توانیم به چیزهای زیادی فکر کنیم.

Politics, perhaps.

شاید سیاست

Maybe something connected to world events.

شاید چیزی مرتبط با رویدادهای جهان باشد.

Trends.

روندها

Well, I wasn't going to say anything particular. You're.

خب من قرار نبود چیز خاصی بگم شما هستید.

I'm just saying that's

من فقط می گویم که

a bit of a hot potato at the moment because the idea is with a hot potato as well as it

در حال حاضر کمی سیب زمینی داغ است زیرا این ایده همان طور که هست با سیب زمینی داغ هم

is, it's a subject that can cause controversy because when do you think about it?

هست، موضوعی است که می تواند جنجال ایجاد کند زیرا چه زمانی به آن فکر می کنید؟

Yeah, I could just said so.

آره فقط میتونستم بگم می‌دانید

You know, you get into lots of arguments like Brexit's a hot potato.

، شما وارد بحث‌های زیادی می‌شوید، مانند اینکه برگزیت یک سیب‌زمینی داغ است.

Still, it's a hot potato, which is one of those subjects.

با این حال، این یک سیب زمینی داغ است، که یکی از آن موضوعات است.

You talk about it lots of people get upset and they take take their sides and get into the silos.

شما در مورد آن صحبت می کنید بسیاری از مردم ناراحت می شوند و طرف خود را می گیرند و وارد سیلوها می شوند.

And you know that.

و شما این را می دانید.

That's interesting, isn't it?

جالب است، اینطور نیست؟

Yeah. Anyway, I won't go into quite often.

آره به هر حال من زیاد وارد این موضوع نمی شوم.

Something people avoid talking about might also be described as a hot potato,

چیزی که مردم از صحبت کردن در مورد آن اجتناب می کنند ممکن است به عنوان یک سیب زمینی داغ توصیف شود،

perhaps something that's that maybe is taboo

شاید چیزی که شاید تابو باشد

or maybe something that you should avoid talking about.

یا شاید چیزی باشد که باید از صحبت کردن در مورد آن اجتناب کنید.

So it's it's a little bit of a hot potato.

بنابراین آن را کمی از یک سیب زمینی داغ است.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Let's end with a cheerful one, shall we?

بیایید با یک شاد تمام کنیم، درست است؟

Let's have a look.

بیایید نگاهی بیندازیم.

And then I can read out some of the ones we've had from our lovely viewers.

و سپس می توانم برخی از مواردی که از بینندگان دوست داشتنی خود داشته ایم را بخوانم.

Well, we don't have time, unfortunately.

خب متاسفانه وقت نداریم

Steve, because we have to play fill in the blanks.

استیو، چون باید بازی کنیم جاهای خالی را پر کن.

That will take about 20 minutes.

که حدود 20 دقیقه طول می کشد.

So that gives us a bit of time.

بنابراین کمی زمان به ما می دهد.

Can anyone have a few minutes?

کسی میتونه چند دقیقه وقت داشته باشه؟

So please, please.

پس لطفا، لطفا.

Steve wants a few minutes. Here we go.

استیو چند دقیقه می خواهد. در اینجا ما می رویم.

Mr. Steve is feeling much better

آقای استیو بعد از بیماری بدش خیلی بهتر شده است

after his nasty illness.

.

He is now almost fully recovered and full of beans.

او اکنون تقریباً به طور کامل بهبود یافته و پر از لوبیا است.

The person who is lively.

فردی که سرزنده است.

Yes, Somebody who's got lots of energy lively, enthusiastic,

بله، کسی که انرژی زیادی دارد سرزنده، مشتاق،

uh, talkative.

اوه، پرحرف.

Something I'm not really feeling at the moment.

چیزی که من واقعاً در حال حاضر احساس نمی کنم.

Yes, you could say I feel full of beans, too. Be noticed.

بله، می توان گفت من هم احساس می کنم پر از لوبیا هستم. توجه داشته باشید که.

You might have had a good night's sleep.

ممکن است خواب خوبی داشته باشید.

You might be excited because you're doing something that you are interested in. And.

شما ممکن است هیجان زده باشید زیرا در حال انجام کاری هستید که به آن علاقه دارید. و.

And you love doing.

و شما عاشق انجام دادن هستید.

Or somebody at the office might say, Oh, look at you.

یا کسی در دفتر ممکن است بگوید، اوه، به تو نگاه کن.

You're full of beans today.

امروز شما پر از لوبیا هستید.

I'm, uh, suggesting that you're very cheerful and

من، اوه، به شما پیشنهاد می کنم که شما بسیار شاد و خوش برخورد

and outgoing and talkative and full of energy, full of beans.

و پرحرف و پر انرژی و پر از لوبیا هستید.

Not quite sure where that comes from.

کاملا مطمئن نیستم که از کجا می آید.

Presumably if you eat a lot of baked beans, there'll be a lot of movement

احتمالاً اگر مقدار زیادی لوبیا پخته بخورید، به

going on inside you, uh, from all the gas, I think.

نظر من، از این همه گاز، حرکت زیادی در درون شما ایجاد می شود.

Or is it jumping beans? Uh,

یا لوبیا پرش است؟ اوه،

because there is such a thing as jumping beans.

چون چیزی به نام لوبیا پریدن وجود دارد. آیا

Aren't the that sort of jump about

این نوعی پرش نیست

and maybe it's, maybe it's,

و شاید هم همین است، شاید هم همین است، می

you know, replicating that energy is where that phrase comes from.

دانید، تکرار آن انرژی جایی است که آن عبارت از آن سرچشمه می گیرد.

Maybe it's just full of full of the joys of life.

شاید فقط پر از شادی های زندگی باشد.

You are full?

سیر شدی؟

Yes. Of beans.

آره. از لوبیا.

Okay, Steve, you have you have 25 seconds.

باشه، استیو، شما 25 ثانیه فرصت دارید.

Do 5 seconds.

5 ثانیه انجام دهید.

Right. Right.

درست. درست.

So tell me you've talked about cherry on the cake.

پس به من بگو در مورد گیلاس روی کیک صحبت کرده ای.

Well, there's a similar one, cherry picking.

خوب، یک مورد مشابه وجود دارد، چیدن گیلاس.

Yes, cherry picking where you you just pick out the best bits of something,

بله، چیدن گیلاس از جایی که شما فقط بهترین تکه‌های چیزی را انتخاب می‌کنید،

uh, and you only pick out the bits that you really like from something

اوه، و فقط تکه‌هایی را که واقعاً دوست دارید از چیزی انتخاب می‌کنید که

often people describe the Bible when people

اغلب مردم کتاب مقدس را توصیف می‌کنند،

when people there's obviously lots of information in the Bible and information,

وقتی مردم به وضوح اطلاعات و اطلاعات زیادی در کتاب مقدس وجود دارد.

and then people will maybe just talk about gay issues

و آنگاه مردم شاید فقط در مورد مسائل همجنسگرایان صحبت کنند

and, and just, oh, it's bad.

و فقط، آه، این بد است.

It says in the Bible it's bad, but it's people you often can say to people that they're cherry picking

در کتاب مقدس می‌گوید این بد است، اما اغلب می‌توانید به مردم بگویید که در حال چیدن گیلاس هستند،

because they're just taking that little bit out, that little bit of information out

زیرا آن‌ها فقط آن مقدار کمی اطلاعات را بیرون می‌آورند

and talking about it and conveniently ignoring

و در مورد آن صحبت می‌کنند و به راحتی

all the other things which are in there, which

همه چیزهای دیگر را نادیده می‌گیرند. چیزهایی که در آنجا هستند،

which we don't do anymore, like stoning people.

که ما دیگر انجام نمی دهیم، مانند سنگسار کردن مردم.

Just okay, you.

باشه تو

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Oh, women shouldn't be teachers, that sort of thing.

اوه، زن ها نباید معلم باشند، این جور چیزها.

So you well, I'm just expanding what cherry picker means.

پس شما خوب، من فقط معنای جمع کننده گیلاس را توضیح می دهم .

You pick out bits, but I bet it's not representative of the whole necessarily.

شما قطعات را انتخاب می کنید، اما شرط می بندم که لزوماً نماینده کل نیست.

So it's you pick out something, but there's other things there

بنابراین شما چیزی را انتخاب می کنید، اما چیزهای دیگری وجود دارد

which you conveniently forget about that actually

که به راحتی فراموش می کنید و در واقع

would destroy your argument very, very quickly.

بحث شما را خیلی خیلی سریع از بین می برد.

That is true.

این درست است.

So that's cherry.

پس این گیلاس است.

So that's a good one.

So that's a bit different than cherry, right?

پس این یکی خوب است.

پس این کمی با گیلاس متفاوت است، درست است؟

So eat like a horse.

پس مثل اسب بخور

Okay, Steve, whether I'm trying to get you to try something else too, what you just said.

باشه، استیو، چه می‌خواهم تو را وادار کنم چیز دیگری را هم امتحان کنی، چیزی که گفتی.

Okay, just take a deep breath.

باشه فقط یه نفس عمیق بکش داری

You're wasting time, Detective.

وقت تلف میکنی کارآگاه می

I was going to say over the holy books are available.

خواستم بگویم بیش از کتب مقدس موجود است.

Well, anyway.

خب، به هر حال.

Oh, the holy books are available all besides the Bible.

اوه، کتب مقدس همه به جز کتاب مقدس موجود است.

Right?

Again, I'm just using that as

درست؟ ویتو می‌گوید

باز هم از آن به عنوان

a knock a horse, says Vito.

ضربه زدن به اسب استفاده می‌کنم.

I'm not attacking you.

من به شما حمله نمی کنم.

Eat like a horse.

مثل اسب بخور

Eat. I thought you didn't want to waste time.

بخور فکر کردم نمیخوای وقتت رو تلف کنی

And now you're talking over.

و حالا شما در حال صحبت کردن هستید.

Eat like a horse just means you eat a lot.

مثل اسب بخور فقط به این معنی است که زیاد می خوری.

You're very hungry.

تو خیلی گرسنه ای

Obviously, horses eat all the time and they're always munching away.

بدیهی است که اسب ها همیشه غذا می خورند و همیشه در حال غذا خوردن هستند.

So if you are somebody who's very hungry and eating very quickly,

بنابراین اگر شما فردی هستید که خیلی گرسنه است و خیلی سریع غذا می‌خورد،

you can often somebody might to you you're hungry or eating like a horse.

اغلب ممکن است کسی به شما بگوید که گرسنه هستید یا مثل اسب غذا می‌خورید.

So you can say, Oh, well, I could eat like a horse today.

بنابراین می توانید بگویید، اوه، خوب، امروز می توانستم مثل یک اسب غذا بخورم.

That's a good one.

این یکی خوب است.

I think it also refers to eating all the time a person who's always got food in their mouth

من فکر می‌کنم این به خوردن همیشگی فردی که همیشه غذا در دهان

or in their hand and they eat a lot over maybe a long period of time.

یا دستش است و شاید برای مدت طولانی زیاد غذا می‌خورند، اشاره دارد.

Oh, I he he always eating.

اوه، من او همیشه در حال خوردن است.

He eats like a horse.

مثل اسب غذا می خورد.

So that's a good one.

پس این یکی خوب است. اولگا می‌گوید،

Another one state ago, uh, uh,

یک ایالت دیگر پیش، اوه، اوه،

there were some of the ones like couch potato, says Olga.

برخی از آن‌ها مانند سیب‌زمینی نیمکتی وجود داشت .

Yes, somebody that

بله، کسی که

sits down

a lot and doesn't do very much sits in front of the television.

زیاد می نشیند و زیاد کار نمی کند، جلوی تلویزیون می نشیند.

Maybe they're eating crisps.

شاید دارن چیپس میخورن

Mm for hours on end.

Mm برای ساعت های متوالی.

A lazy person.

یک آدم تنبل

The inference, yes, is that they are lazy.

استنباط، بله، این است که آنها تنبل هستند.

They infer they're sitting on a couch, so they're watching television.

آنها استنباط می کنند که روی یک مبل نشسته اند، بنابراین در حال تماشای تلویزیون هستند.

Probably have bigger fish to fry.

احتمالا ماهی های بزرگتری برای سرخ کردن دارند.

That's a good one. Vitus.

این یکی خوب است. ویتوس.

Uh, I can't talk to you.

اوه من نمیتونم باهات حرف بزنم

I can't talk to you about this nonsense.

من نمی توانم در مورد این مزخرفات با شما صحبت کنم.

I've got bigger fish to fry.

من ماهی بزرگتری برای سرخ کردن دارم.

So in other words, what you're saying when you say that to somebody,

بنابراین، به عبارت دیگر، وقتی به کسی این حرف را می‌زنید،

you're saying I've got far more important things to do than just stand around.

می‌گویید من کارهای بسیار مهم‌تری نسبت به ایستادن در کنار هم دارم.

We're talking gossip or something like that.

ما داریم از شایعات یا چیزی شبیه به آن صحبت می کنیم.

I've got bigger fish to fry.

من ماهی بزرگتری برای سرخ کردن دارم.

I've got more important things to do.

من کارهای مهم تری برای انجام دادن دارم.

And that's quite a good you can say it jokingly as well, can't you as well.

و این خیلی خوب است که شما می توانید آن را به شوخی نیز بگویید، شما هم نمی توانید.

So there we go. Full of beans.

بنابراین ما به آنجا برویم. پر از لوبیا.

Yes, we've had that one. There we go.

بله، ما آن یکی را داشته ایم. ما میرویم آنجا.

Low hanging fruit, says Valentyn. That's a good one.

والنتین می گوید میوه کم آویزان. این یکی خوب است.

Low hanging fruit.

دسترسی آسان.

That's something that's easy, easy to do. Save.

این کاری است که انجام آن آسان و آسان است. صرفه جویی.

You've a project they often do is talk about that in sales, uh, that you've got a target to meet.

شما پروژه ای دارید که آنها اغلب انجام می دهند این است که در مورد آن در فروش صحبت می کنند، اوه، که شما هدفی دارید که باید به آن برسید.

You've got to sell so much as something.

باید آنقدر به عنوان چیزی بفروشی.

And they would say, Well, go for the low hanging fruit first.

و آنها می گفتند، خوب، ابتدا به سراغ میوه کم آویزان بروید.

In other words, go for the customers that you think are more likely to buy off.

به عبارت دیگر، به سراغ مشتریانی بروید که فکر می کنید احتمال خرید آنها بیشتر است.

You don't go for the difficult ones first.

ابتدا سراغ سختی ها نمی روید. به سمت

Go for the easy, go for the easy option first and get some success quickly

آسان بروید، ابتدا به سراغ گزینه آسان بروید و

by going for for something that is going to give you a result.

با رفتن به سمت چیزی که به شما نتیجه می دهد، به سرعت به موفقیت دست پیدا کنید.

Fast is what low hanging fruit means.

منظور از میوه کم آویزان سریع است.

Yes, it can.

It can sometimes be used negatively, but quite often it's the thing that is the easiest

بله می شود.

گاهی اوقات می‌توان از آن به صورت منفی استفاده کرد، اما اغلب این چیزی است که آسان‌ترین

to achieve what's the easiest thing to achieve in the quickest possible time.

چیز برای دستیابی به چیزی است که در سریع‌ترین زمان ممکن آسان‌ترین چیز است.

Just to give you a bit of confidence

فقط برای اینکه به شما کمی اعتماد به نفس

in what you're going to do that that that's a few that I've picked up from there.

در کاری که قرار است انجام دهید بدهید که این چند موردی است که من از آنجا برداشت کردم.

So thank you for that.

بنابراین برای آن از تو متشکرم.

And I also want to thank Lewis, Lewis Mendez, whoever ruined his

و همچنین می‌خواهم از لوئیس، لوئیس مندز تشکر کنم، هر کسی که او را خراب کرد،

I think I think Steve means Lewis Mendez

فکر می‌کنم منظور استیو لوئیس مندز است که به صف‌های

for mentioning the lovely long

طولانی دوست‌داشتنی

queues at Dover, which is obviously all over the news in France as well.

در دوور اشاره می‌کند، که بدیهی است که در سراسر فرانسه نیز اخبار منتشر شده است.

Uh, well, that's because people are going away for the Easter holiday.

اوه، خوب، به این دلیل است که مردم برای تعطیلات عید پاک می روند.

Going around the Easter holiday, just they're going to France.

در تعطیلات عید پاک، فقط به فرانسه می روند.

So we've got to be careful.

پس باید مراقب باشیم

We don't go on the ferries when we go to Paris.

وقتی به پاریس می رویم سوار کشتی نمی شویم.

Mr. Jenkins We might get stuck in a long queue.

آقای جنکینز ممکن است در یک صف طولانی گیر کنیم.

Well, it won't be Easter then.

خب، آن وقت عید پاک نخواهد بود.

I know it won't be easy to them, but there's been queues all the time.

من می دانم که برای آنها آسان نخواهد بود، اما همیشه صف ها وجود دارد.

So yeah, this is a direct result of Brexit,

بنابراین بله، این نتیجه مستقیم برگزیت است،

although of course the British are blaming the French for it.

اگرچه البته بریتانیایی ها فرانسوی ها را برای آن مقصر می دانند.

We are the I don't know whether you know, Lewis, that the news in

ما کسانی هستیم که نمی‌دانم، لوئیس، می‌دانی که اخبار در

the UK is blaming the fact that the the order

بریتانیا این واقعیت را مقصر می‌دانند که

the French haven't put enough people on the customs to check the passport.

فرانسوی‌ها افراد کافی را برای بررسی پاسپورت در گمرک قرار نداده‌اند.

That's what they're blaming in the UK and that's to say

این همان چیزی است که آنها در بریتانیا سرزنش می کنند و به این معنی است که

I don't blame the French for doing that because we it was our fault.

من فرانسوی ها را به خاطر انجام این کار سرزنش نمی کنم زیرا ما مقصر بودیم.

It's like, it's like shooting yourself in the foot.

مثل این است که به پای خودت شلیک کنی.

You do something that actually ends up harming yourself.

شما کاری را انجام می دهید که در نهایت به خودتان آسیب می رساند.

So I don't blame anyone.

پس من کسی را سرزنش نمی کنم.

I think if Europe wants to punish us

من فکر می‌کنم اگر اروپا می‌خواهد ما را

for being such cry-babies and leaving,

به خاطر این‌گونه بچه‌های گریه‌کننده و رفتن تنبیه کند،

do it.

این کار را بکند.

Make our lives is the difficult issue.

ساختن زندگی ما مسئله دشواری است.

Well, the thing is, do you now have to?

خوب، مسئله این است که آیا شما اکنون مجبورید؟

Every passport has to be checked since you've got tens of thousands of people,

هر گذرنامه باید بررسی شود، زیرا شما ده ها هزار نفر دارید، هیچ

there's no way you're going to have enough people to check all those.

راهی وجود ندارد که شما افراد کافی برای بررسی همه آنها داشته باشید.

If you've got to check every passport, one by one

اگر باید همه گذرنامه ها را بررسی کنید، یک به یک

counts, load after coat load of people, tens of thousands of people,

شمارش کنید، بار به کت بار از مردم، ده ها هزار نفر،

you would need to put thousands of people on that because you couldn't you couldn't do that.

باید هزاران نفر را در آن قرار دهید، زیرا نمی توانستید، نمی توانستید این کار را انجام دهید.

So you can't blame the French for that.

بنابراین نمی توان فرانسوی ها را به خاطر این موضوع سرزنش کرد.

They've probably put more people on, but they'd need how many people there to train up to do this.

آنها احتمالاً افراد بیشتری را استخدام کرده‌اند، اما به چند نفر برای انجام این کار نیاز دارند.

I've got to.

بایستی که.

Yeah that exactly. But on their fault it's all. Yes.

آره دقیقا همینطوره اما همه چیز تقصیر آنهاست. آره.

So so you can punish us all you want because we deserve it basically.

بنابراین شما می توانید ما را هرچه می خواهید مجازات کنید زیرا ما اساساً مستحق آن هستیم.

And you know I would, I would imagine Vitesse

و می‌دانید که من این کار را می‌کنم، تصور می‌کنم Vitesse

to put this last one in that they're going bananas.

آخرین مورد را در این که دارند موز می‌کنند، قرار دهد.

They're going bananas.

آنها دارند موز می خورند.

But thank you for that VHS.

اما از شما برای آن VHS متشکرم.

If you go bananas all the waiting to get through

اگر به موز می روید، تمام انتظار برای عبور از

the customs at Dover and go to France are going bananas because they're having to wait 12 hours.

گمرک دوور و رفتن به فرانسه، موز خوردن است، زیرا آنها باید 12 ساعت صبر کنند.

It just means they're going mad.

این فقط به این معنی است که آنها دیوانه می شوند.

They're getting very angry and they're getting very upset to go bananas.

آنها بسیار عصبانی می شوند و از رفتن به موز بسیار ناراحت می شوند.

It means you get very upset and agitated or just go crazy or go crazy.

یعنی خیلی ناراحت و آشفته می شوید یا فقط دیوانه می شوید یا دیوانه می شوید.

Yes. You don't shut up.

آره. تو ساکت نمیشی

I'm going to go bananas. Yes.

من برم موز برم آره.

Or if you get too excited as well, you might say that someone has gone bananas.

یا اگر بیش از حد هیجان زده می شوید، ممکن است بگویید که شخصی موز را رها کرده است.

And that's a nice way to end that little segment.

و این یک راه خوب برای پایان دادن به آن بخش کوچک است.

Mr. Duncan on food Idioms.

آقای دانکن در مورد اصطلاحات غذایی.

Oh, it's nice to see Steve is now editing a livestream full of beans now.

اوه، خوشحالم که استیو اکنون در حال ویرایش یک پخش زنده پر از لوبیا است.

Yes, you've cheered up.

بله، شما روحیه داده اید.

We will be eating some of that delicious bread that Mr.

ما کمی از آن نان خوشمزه ای را که آقای

Steve made today in his new toy.

استیو امروز در اسباب بازی جدیدش درست کرد، خواهیم خورد.

He has a bread making machine.

او یک دستگاه نان سازی دارد.

We are going to play fill in the blanks in a few moments from now. But

قرار است چند لحظه دیگر جاهای خالی را پر کنید. اما

what's that?

Steve Tomic says don't get worked up about something.

آن چیست؟

استیو تومیک می گوید در مورد چیزی مشغول نشوید.

Yeah, you can't do anything about it.

بله، شما نمی توانید کاری در مورد آن انجام دهید.

I know. You seem to be.

میدانم. شما به نظر می رسد.

You seem to be.

I could see that that that little vein on, the side of your head starts to come out.

شما به نظر می رسد.

می توانستم ببینم که آن رگ کوچک کنار سرت شروع به بیرون آمدن می کند.

This is what I do all the time.

این کاری است که من همیشه انجام می دهم.

Tomic I always get myself upset and worked up about things

تامیک من همیشه خودم را ناراحت می کنم و در مورد چیزهایی که

I can do nothing about, and that's what they will say to at work.

نمی توانم کاری انجام دهم کار می کنم، و این چیزی است که آنها در محل کار به آنها می گویند.

Don't sweat the small stuff. Oh no, that's not the phase.

چیزهای کوچک را عرق نکنید. اوه نه، این مرحله نیست.

I mean, don't

منظورم این است که

the things you can't do anything about, don't get upset about them.

کارهایی را که نمی توانید انجام دهید، از آنها ناراحت نشوید.

Just accept them. But I can't accept them.

فقط قبولشون کن ولی نمیتونم قبولشون کنم

I can't accept them.

نمیتونم قبولشون کنم

I can't accept stupidity and

من نمی توانم حماقت را بپذیرم و

at work I can't accept it.

در محل کار نمی توانم آن را بپذیرم.

But and

اما و می

you know, when company when the company does something, you think that's just stupid?

دانید، وقتی شرکت وقتی کاری انجام می دهد، فکر می کنید که احمقانه است؟

I don't accept it.

من قبول ندارم

You see, that's not one of my problems.

ببینید، این یکی از مشکلات من نیست.

One of my stresses in life is not being able to accept things that I can do nothing about.

یکی از استرس‌های من در زندگی این است که نمی‌توانم چیزهایی را بپذیرم که هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم.

And if I could learn that my life would be a lot easier and so would mine.

و اگر می توانستم یاد بگیرم که زندگی من و زندگی من بسیار آسان تر می شد .

But the other cause of most of it

اما دلیل دیگر بیشتر آن

I am.

من هستم. آیا

Can I just say I'm the loveliest person to know in the world?

می توانم بگویم دوست داشتنی ترین فردی هستم که در جهان می شناسم؟

If you can I just anyone looking for a lover

اگر می توانید من فقط هر کسی که به دنبال یک معشوق

or a relationship, Can I just say, here's a piece of advice.

یا رابطه است، می توانم فقط بگویم، این یک توصیه است.

This will this will stay with you for the rest of your life.

این کار تا آخر عمر با شما خواهد ماند.

This is serious.

این جدی است.

If you meet someone and you can stand

اگر کسی را ملاقات کردید و می توانید

more than 5 minutes with them, keep them.

بیش از 5 دقیقه با او بایستید، او را نگه دارید.

Don't let them go, because that could be the one.

آنها را رها نکن، زیرا ممکن است همین باشد.

So don't be too choosy, I think sometimes

بنابراین خیلی اهل انتخاب نباشید، من فکر می کنم گاهی اوقات

being too choosy about a partner

بیش از حد در مورد یک شریک انتخاب می شود

or maybe we always think that that person has to be perfect.

یا شاید همیشه فکر می کنیم که آن شخص باید کامل باشد.

But if you meet someone a date and you can spend more than 5 minutes with them

اما اگر با شخصی ملاقات کردید و می‌توانید بیش از 5 دقیقه را با او بگذرانید

without wanting to kill them, keep them, keep hold of them, don't let them go,

بدون اینکه بخواهید او را بکشید، او را نگه دارید، نگه دارید، نگذارید برود،

because that could be the one that could be the person you'll be spending the rest of your existence.

زیرا ممکن است همان کسی باشد که شما می‌خواهید مابقی وجودت را سپری خواهم کرد

Is that is that the method you use on me?

آیا این روشی است که شما در مورد من استفاده می کنید؟

Was it?

I like it to be able to stand him for more than 5 minutes.

بود؟

دوست دارم بیشتر از 5 دقیقه بتوانم او را بایستم.

That said, he's a keeper. Yes. Well, it worked.

گفت، او یک دروازه بان است. آره. خوب، کار کرد.

You are proof I could stand.

تو مدرکی هستی که میتونم بایستم می

I could stand being with Steve for more than 5 minutes.

توانستم بیش از 5 دقیقه کنار استیو باشم.

And that's it.

و بس.

I thought, okay, then. All right, then. I haven't.

فکر کردم باشه پس باشه پس من نداشتم.

I don't want to push him out of a window, so that's a good sign.

من نمی خواهم او را از پنجره هل دهم، پس این نشانه خوبی است.

Definitely.

قطعا.

I don't take relationship advice of Mr.

من توصیه های رابطه ای آقای دانکن را قبول نمی کنم

Duncan. No, take it.

. نه، بگیر

That's the best advice. 5 minutes.

این بهترین توصیه است. 5 دقیقه.

Time it have a timer in front of you.

زمان آن یک تایمر در مقابل شما باشد.

If you can stand that person for more than 5 minutes,

اگر می توانید آن شخص را بیش از 5 دقیقه بایستید،

keep them.

او را نگه دارید.

Keep them nearby, because they could be the one.

آنها را در نزدیکی خود نگه دارید، زیرا ممکن است آنها باشند.

I'm going to calm down.

میرم آروم بشم

I'm going to remain as cool as a cucumber, says Valentine.

ولنتاین می‌گوید: من مثل یک خیار خنک می‌مانم.

Yes, that just means that you don't get upset about anything.

بله، این فقط به این معنی است که شما از چیزی ناراحت نمی شوید .

You say calm, no matter what is going on, where the stresses and strains

شما می گویی آرام، مهم نیست چه اتفاقی می افتد ، جایی که استرس ها و فشارها

and upset is going on around, you know, I'm going to stay cool.

و ناراحتی ها در اطراف است، می دانید، من خونسرد می مانم.

I really want to see that unflustered. I want to see it.

من واقعاً می خواهم آن را بدون تکان ببینم. من می خواهم ببینمش.

I know.

Anyway, we are 20 minutes away

میدانم.

به هر حال 20 دقیقه

from the end of today's live stream.

تا پایان پخش زنده امروز فاصله داریم.

We will be back, of course, next Sunday.

البته یکشنبه آینده برمی گردیم.

It is Easter next Sunday.

یکشنبه آینده عید پاک است.

So I'm that we we might be eating something

بنابراین من فکر می کنم که ما ممکن است چیزی

different from bread, maybe something chocolatey.

متفاوت از نان بخوریم، شاید چیزی شکلاتی.

Oh, no, no. For you, Mr. Duncan.

اوه، نه، نه. برای شما، آقای دانکن.

Too bad for your waistline.

برای دور کمرت خیلی بد

I will.

من خواهم. بدون اینکه استیو بداند،

I will sneak some chocolate into the house without Steve knowing.

مخفیانه مقداری شکلات وارد خانه خواهم کرد .

Here we go. Well, you have egg on your.

در اینجا ما می رویم. خوب، شما تخم مرغ دارید.

Well, I have egg on my face. Yes.

خوب، من تخم مرغ روی صورتم دارم. آره.

Chocolate egg on your face.

تخم مرغ شکلاتی روی صورت شما.

Oh, I see you've got egg on your face.

اوه، من می بینم که شما تخم مرغ روی صورت خود دارید.

Somebody else mentioned that as a as a as an idea.

شخص دیگری آن را به عنوان یک ایده ذکر کرد.

If you've got egg on your face, it means that you're very

اگر روی صورتتان تخم زده اید، به این معنی است که شما خیلی

you've been caught out in something and everyone can see

گرفتار چیزی شده اید و همه می توانند ببینند که

how silly you are. Yes.

چقدر احمق هستید. آره.

To be embarrassed or ashamed or in a situation where you feel shame in front of others.

خجالت کشیدن یا شرمسار شدن یا در موقعیتی که در مقابل دیگران احساس شرم می کنید.

Yes, you have you have egg on your face.

بله، شما تخم مرغ روی صورت خود دارید.

Shall we play?

بازی کنیم؟ جای

Fill in the blank. Yes.

خالی را پر کنید. آره.

I really feel as if I want to play Fill in the blanks.

من واقعاً احساس می کنم که می خواهم در جای خالی بازی کنم.

It is time now, everyone, to play.

اکنون زمان آن است که همه بازی کنند.

What happened last week?

هفته گذشته چه اتفاقی افتاد؟

Well, this week I have it.

خب این هفته دارمش

This week I've sorted it out.

این هفته من آن را مرتب کردم.

Right.

درست.

No mistakes. This week it's time to play.

بدون اشتباه این هفته وقت بازی است.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to do and fill in the blanks.

جاهای خالی را برای انجام دادن پر کنید و جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

To fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

برای پر کردن جاهای خالی

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks. Fill in the blanks

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را

with Mr.

Steve and Mr. Duncan.

با آقای

استیو و آقای دانکن پر کنید.

And that's what we're doing right now.

و این همان کاری است که ما در حال حاضر انجام می دهیم. آیا

Are you ready to fill in the blanks?

برای پر کردن جاهای خالی آماده هستید؟

All you have to do is choose.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که انتخاب کنید.

That could go in the spaces that I leave

این می تواند در فضاهایی باشد که من

in the sentences that you will see on the screen.

در جملاتی که روی صفحه خواهید دید می گذارم.

And are these related to food in any way?

و آیا اینها به هیچ وجه مربوط به غذا هستند؟

They are not totally random.

آنها کاملاً تصادفی نیستند.

So they're not random, but they are.

بنابراین آنها تصادفی نیستند، اما هستند.

I've made sure that today we can use more than one word

من مطمئن شده ام که امروز می توانیم از بیش از یک کلمه استفاده کنیم

and replace different words with other words.

و کلمات مختلف را با کلمات دیگر جایگزین کنیم.

So get your brains working.

پس مغزتان را به کار بیاندازید.

Fire up those synapses.

آن سیناپس ها را روشن کنید.

And let's play today's fill in the blanks

و بیایید امروز را پر کنید

in the blanks that the blanks fill in the blanks. Mhm.

در جاهای خالی که جاهای خالی جاهای خالی را پر می کنند. مهم

Oh, here we go then you must something

اوه، در اینجا ما می رویم پس شما باید

the something harder

چیزی سخت تر

to something it.

به چیزی آن.

Right. Okay.

درست. باشه.

So this is maybe this is something

بنابراین شاید این چیزی است که

we are saying to another person as a piece of advice

ما به شخص دیگری می‌گوییم

to help them do something, something physical, an action

تا به او کمک کنیم کاری انجام دهد، چیزی فیزیکی، عملی

and verbal writing that I will explain

و نوشتاری شفاهی که

to Lois and to anybody else who's watching

به لوئیس و هر کس دیگری که در حال تماشای

what V tests suggested as another idiom walking on eggshells.

آزمایش‌های V است توضیح خواهم داد. اصطلاح راه رفتن روی پوسته تخم مرغ

Yes. If you walk on eggshells, it means you're being very careful.

آره. اگر روی پوسته تخم مرغ راه می روید، به این معنی است که بسیار مراقب هستید.

You being very careful not to say something to upset

شما خیلی مواظب هستید چیزی نگویید که باعث ناراحتی

you. Now, if you in a group of people and you know somebody is easily upset,

شما شود. حالا، اگر شما در جمعی از افراد و می دانید که شخصی به راحتی ناراحت می شود،

maybe they don't like rude jokes, maybe they don't like something.

شاید از شوخی های بی ادبانه خوشش نیاید، شاید چیزی را دوست نداشته باشد.

If somebody is very sensitive, then

اگر کسی خیلی حساس است، پس

and you're in room with them and you're starting to be very loud and talking.

شما در اتاق با او هستید و شروع به بلند بلند کردن و صحبت کردن می کنید.

You know, somebody might say, I would be careful of a bill over there.

میدونی، ممکنه یکی بگه، من مواظب قبض اونجا هستم.

Bill or Jason or Jane

بیل یا جیسون یا جین

or Alexander or anything.

یا الکساندر یا هر چیز دیگری. مراقب

Be careful.

باش.

You better walk on eggshells because they're very sensitive

بهتر است روی پوسته‌های تخم‌مرغ راه بروید، زیرا آن‌ها بسیار حساس هستند

or you could say somebody might say, ooh,

یا می‌توانید بگویید کسی ممکن است بگوید، اوه،

somebody might say, oh, be quiet.

کسی ممکن است بگوید، اوه، ساکت باش.

You know, don't keep airing your views in that way.

میدونی، به این شکل نظراتت رو پخش نکن.

You might well, I don't want to walk on eggshells.

شاید خوب باشد، من نمی خواهم روی پوسته تخم مرغ راه بروم.

I'll say what I like that. Right. Yeah.

چیزی را که دوست دارم می گویم. درست. آره

Something something you have to do delicately with care or caution.

کاری که باید با ظرافت و با احتیاط انجام دهید.

You walk on eggshells.

روی پوست تخم مرغ راه می روی.

Maybe in a family situation, maybe your

شاید در یک موقعیت خانوادگی، شاید

your father gets angry all the time, so you don't want to upset him.

پدر شما همیشه عصبانی باشد، بنابراین شما نمی خواهید او را ناراحت کنید.

You don't want to make him angry.

شما نمی خواهید او را عصبانی کنید.

So everyone has to walk on eggshells.

بنابراین همه باید روی پوسته تخم مرغ راه بروند.

So it's yes, it's a good one because it is a very expressive type.

بنابراین بله، این یک نوع خوب است زیرا یک نوع بسیار رسا است.

Hello,

سلام،

Gavin Patel from India.

گاوین پاتل از هند.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

I think you're. And you saying Hi, sir.

من فکر می کنم شما هستید. و شما سلام می کنید، قربان.

Oh, so welcome,

اوه، پس خوش آمدی،

Gavin.

گاوین.

Hello, Patel.

سلام پاتل

Hello, Gavin.

سلام، گاوین.

Watching in India. Hi.

تماشا در هند سلام.

Hope you're under the.

امیدوارم شما زیر آن باشید.

You are, uh. Uh.

تو هستی، اوه اوه

Oh, yeah. Lewis knew the idiom.

اوه، آره لوئیس این اصطلاح را می دانست.

It was the joke.

این شوخی بود.

Right. Okay.

But we've explained it for the people in case they didn't know.

درست. باشه.

اما برای مردم در صورتی که نمی دانستند توضیح داده ایم.

Um, there was a joke from very tense.

اوم، یک شوخی از شدت تنش بود.

Oh, yes.

آه بله.

Yeah, I see what you mean. The one about the cat? Yes.

آره متوجه منظورت شدم یکی در مورد گربه؟ آره.

I think what that means is that cats think that joke means that

من فکر می کنم معنی آن این است که گربه ها فکر می کنند که شوخی به این معنی است که

cats do what they want.

گربه ها آنچه را که می خواهند انجام می دهند.

Uh, you can't tell a cat to do something.

اوه، شما نمی توانید به یک گربه بگویید که کاری انجام دهد.

So if it does something

بنابراین اگر کاری را انجام می‌دهد

that you wanted to do, it's only doing it because it wants to do it at that particular time.

که شما می‌خواهید انجام دهید، فقط به این دلیل است که می‌خواهد آن را در آن زمان خاص انجام دهد.

So you've told it to do something and it does it just by chance.

بنابراین شما به آن گفته اید که کاری را انجام دهد و آن را به طور تصادفی انجام می دهد.

You can train a cat to do anything the cat wants to do.

شما می توانید یک گربه را طوری تربیت کنید که هر کاری که گربه می خواهد انجام دهد.

At the moment it wants to do it, Yes.

در حال حاضر می خواهد این کار را انجام دهد، بله.

The inference is cats do what they want, not what you want them to do.

نتیجه این است که گربه ها آنچه را که می خواهند انجام می دهند، نه آنچه شما می خواهید انجام دهند.

So do we have any suggestions of a good.

پس آیا ما پیشنهادی از یک کالای خوب داریم.

What are we doing? Oh, yes.

ما چه کار می کنیم؟ آه بله. برای رسیدن به آن

You must

باید

do the hardest

سخت ترین کار را انجام دهید

to achieve it.

.

You must do the

شما باید انجام دهید

you must do the.

شما باید انجام دهید.

You must do that or it's vanished.

شما باید این کار را انجام دهید وگرنه ناپدید شده است.

It's gone now.

الان رفته

Uh oh.

اوه اوه پس

It's been retracted. Sorry.

گرفته شده است. متاسف.

That's as I was reading, It's been retracted.

همین‌طور که داشتم می‌خواندم، پس گرفته شده است.

Um, you must make the game harder to play it.

اوم، شما باید بازی را سخت تر کنید تا آن را انجام دهید.

You must make the game harder to play. Yes.

شما باید بازی را سخت تر کنید. آره.

Yes. If you want to make it harder, Yes.

آره. اگر می خواهید سخت تر کنید، بله.

Or to enjoy it,

یا برای لذت بردن از آن،

you must.

باید.

Or to

یا برای

experience it.

تجربه کردنش

You must play the game harder to experience it.

برای تجربه کردن آن باید بازی را سخت‌تر انجام دهید.

To feel it.

تا حسش کنم

You must make the game.

شما باید بازی را بسازید.

You must the game harder to play it.

شما باید بازی را سخت تر انجام دهید.

Yes, you must be, she says.

او می گوید: بله، شما باید باشید.

You must do the exercise harder to achieve it. Um.

برای رسیدن به آن باید تمرین را سخت تر انجام دهید. ام

You must do the exercise harder.

باید تمرین را سخت تر انجام دهید.

Is that good English?

آیا این انگلیسی خوب است؟

You can. You can exercise harder. Yes.

تو می توانی. می توانید سخت تر ورزش کنید. آره.

But you must do the exercise.

اما شما باید تمرین را انجام دهید.

The would do in there.

در آنجا انجام خواهد داد.

Probably isn't.

احتمالا اینطور نیست.

Uh, yeah.

اوه، آره

Francesca's done the same thing.

فرانچسکا هم همین کار را کرده است.

You must do the cycling hardest to climb.

برای صعود باید سخت ترین دوچرخه سواری را انجام دهید.

It. You must do.

آی تی. شما باید انجام دهید.

The exercise is harder. So think of an object.

تمرین سخت تر است. پس به یک شی فکر کنید.

So this is really more referring to something that's connected

بنابراین این در واقع بیشتر به چیزی اشاره دارد که

to an actual object rather than an activity.

به یک شی واقعی متصل است تا یک فعالیت.

So I will give you the answer in a moment.

پس من جواب شما را در یک لحظه می دهم.

The answer that I've got, because I want to do two more as well.

پاسخی که گرفتم، چون می‌خواهم دو کار دیگر را هم انجام دهم.

You just you must do the exercise harder to achieve it. Yes.

شما فقط باید تمرین را سخت تر انجام دهید تا به آن برسید. آره.

How is it to achieve whatever it is that you want to do?

چگونه می توان به هر آنچه که می خواهید برسید؟

You must strike the ball you strike the ball harder to

برای ساختن آن باید به توپ ضربه ای بزنید و به توپ ضربه بزنید

make it, launch it.

، آن را پرتاب کنید.

Uh, yeah.

اوه، آره

You must get,

شما باید توپ ضربه ای را به دست بیاورید،

uh, strike ball make you must strike the ball harder to make it.

باید ضربه ای محکم تر به توپ بزنید تا به آن برسید.

Mm hmm.

مم هوم

To make it where?

برای ساختن آن کجا؟

Well, I think. I think.

خوب، من فکر می کنم. من فکر می کنم.

I think Tomek is actually continued the sentence to get over the net.

من فکر می کنم Tomek در واقع به این جمله ادامه داد تا از شبکه عبور کند.

Oh, right.

درسته.

Of course we haven't.

البته که نداریم.

Continue the sentence, but it ends with a full stop.

جمله را ادامه دهید اما با نقطه تمام می شود.

Yes, yes. Yeah.

بله بله. آره

You must strike the ball harder to launch it.

برای پرتاب باید به توپ ضربه بیشتری بزنید.

You could say.

شما می توانید بگویید.

Uh, or to, uh. Yeah.

اوه، یا به، آه. آره

You must hit the television

harder to crash it.

برای خراب کردن تلویزیون باید محکم تر ضربه بزنید.

Well, maybe you could say fix.

خب شاید بتونی بگی درستش کن

You must hit the television harder to fix it.

برای درست کردن آن باید بیشتر به تلویزیون ضربه بزنید.

So sometimes when you're television, especially the olden days, when televisions used to be

بنابراین گاهی اوقات وقتی تلویزیون هستید، به خصوص در روزهای قدیم، زمانی که تلویزیون‌ها

big, big, massive boxes, and when they went wrong, you would thump the top of it.

جعبه‌های بزرگ، بزرگ و بزرگ بودند و وقتی اشتباه می‌کردند، به بالای آن می‌خوردید.

Sandra says You must feel the pain harder to achieve it.

ساندرا می گوید برای رسیدن به آن باید درد را سخت تر احساس کنی.

You don't really feel pain hard.

شما واقعا درد سختی را احساس نمی کنید.

No, you must.

نه، باید

Yeah, you must. Yeah.

آره باید آره

That there's a lot of suggestions so far.

که تاکنون پیشنهادات زیادی وجود دارد.

Unfortunately, grammatically they're not quite correct.

متأسفانه، از نظر گرامری آنها کاملاً صحیح نیستند.

So we are looking at something that you are physically doing physically

بنابراین ما به چیزی نگاه می کنیم که شما از لحاظ فیزیکی به صورت فیزیکی انجام می دهید،

but also connected to an object and you will see

اما همچنین به یک شی متصل هستید و

why when I reveal what my answer is.

زمانی که من پاسخ من را فاش کنم، خواهید دید که چرا.

But also there are other choices as well you can add to that.

اما گزینه های دیگری نیز وجود دارد که می توانید به آن اضافه کنید.

So we will say you can.

بنابراین ما خواهیم گفت که شما می توانید.

Yeah, time's up.

آره وقت تموم شده

Since it did do you could put work.

از آنجایی که انجام شد، می توانید کار کنید.

You must work the exercise harder to achieve.

برای رسیدن به هدف باید تمرین را سخت تر انجام دهید.

It doesn't quite work either.

خیلی هم کار نمی کند.

I can see what you're all trying to do.

من می توانم ببینم که همه شما سعی می کنید چه کاری انجام دهید.

Anyway, here's the answer that I've got.

به هر حال، این پاسخی است که من دریافت کرده‌ام.

But also I will show you.

اما همچنین به شما نشان خواهم داد.

Oh yeah.

اوه بله.

So I've got a carry on, Steve.

بنابراین من باید ادامه دهم، استیو.

Go on then I'll show you the answer.

برو بعد جوابتو نشونت میدم

You must push the door harder to close it.

برای بستن در باید بیشتر فشار دهید.

Oh, now that we can. Yes,

اوه، حالا که می توانیم. بله،

but of course you can have the opposite.

اما مطمئناً می توانید برعکس آن را داشته باشید.

You must pull the door harder to open it

برای باز کردن آن باید در را با شدت بیشتری بکشید

so you could actually put the opposite in that sentence.

تا بتوانید عکس آن را در آن جمله قرار دهید.

You must push the door harder to close it.

برای بستن در باید بیشتر فشار دهید.

You must pull the door harder to open it.

برای باز کردن در باید با شدت بیشتری در را بکشید.

So there are two ways of expressing something in that sentence.

بنابراین دو راه برای بیان چیزی در آن جمله وجود دارد.

One going in a certain direction and the other one going in the opposite.

یکی در جهت خاصی می رود و دیگری در جهت مخالف.

So Clinton has got a good one.

بنابراین کلینتون یک مورد خوب دارد.

Okay,

خوب،

you must study the subject.

شما باید موضوع را مطالعه کنید.

Harder to learn it.

یادگیری آن سخت تر است.

Very good.

Very good. Valentyn is very good indeed.

خیلی خوب.

خیلی خوب. والنتین واقعا خیلی خوبه

That's also a good one.

این هم خوب است.

Francesca Francesca's But, You must hit

فرانچسکا فرانچسکا اما، باید به میخ ضربه بزنی

the nail.

.

Harder to stick it.

چسبیدنش سخت تره

But yeah, you don't.

اما بله، شما این کار را نمی کنید.

You wouldn't.

You stick when it comes to a nail.

شما نمی خواهید.

وقتی پای میخ به میان می آید می چسبید.

I know what you mean.

من میدونم منظورت چیه.

Stick it in harder to, uh, secure it.

آن را سخت تر بچسبانید تا آن را محکم کنید.

To secure it?

برای ایمن سازی آن؟

Yeah.

آره

It's maybe something you're trying to fix in a certain place.

شاید چیزی است که شما سعی می کنید در یک مکان خاص اصلاح کنید.

Maybe you have to push something harder or hit something harder.

شاید مجبور باشید چیزی را محکم‌تر فشار دهید یا به چیزی محکم‌تر ضربه بزنید.

So, yes, that's quite good.

بنابراین، بله، این بسیار خوب است.

We have to move on stage.

ما باید روی صحنه حرکت کنیم.

You must.

شما باید.

You must kick the dog hard and to scare it. Hmm?

شما باید سگ را محکم لگد بزنید و آن را بترسانید. هوم؟

Yeah. Yeah.

Okay, well, kick the cat.

آره آره

باشه گربه رو لگد بزن

Harder to kill it.

کشتنش سخت تره

Course, you must kick the cat harder to kill it.

البته، برای کشتن گربه باید لگد بیشتری به آن بزنید.

I would have given ten out of ten for that one.

برای آن یکی از ده ده می دادم.

But Yeah, Yeah, Fine.

اما آره، آره، خوبه

Right onto the next Mr. Duncan.

درست روی آقای دانکن بعدی.

Okay, then the blanks and the blanks.

خوب، پس از آن جاهای خالی و خالی.

Fill in the blanks further. Thanks.

جاهای خالی را بیشتر پر کنید. با تشکر.

I must stab the person.

من باید به آن شخص چاقو بزنم.

Harder to kill it anyway.

به هر حال کشتنش سخت تره

Right. Let's move on.

درست. بیایید ادامه دهیم.

Is that your suggestion?

این پیشنهاد شماست؟

Because that's.

چون همینطوره

That's the worst one we've had. Chances of getting better.

این بدترین چیزی است که داشته ایم. شانس بهتر شدن

Your suggestion was the worst one we've had today.

پیشنهاد شما بدترین پیشنهادی بود که امروز داشتیم.

I never something to something new.

من هرگز چیزی به چیز جدید.

So this a short one.

بنابراین این یک مورد کوتاه است.

I've made this probably a bit easier.

من این را احتمالاً کمی ساده تر کرده ام.

So there are many suggestions, many things you could add here in.

بنابراین پیشنهادات زیادی وجود دارد، چیزهای زیادی که می‌توانید در اینجا اضافه کنید

This particular sentence to make it work.

.

I never say something to something you.

من هیچوقت به چیزی که تو هستی نمیگم

So you might say that this is a type of apology.

بنابراین ممکن است بگویید که این یک نوع عذرخواهی است.

Maybe I never

شاید من هرگز

maybe you are regretting something you've done

ممکن است شما از کاری که انجام داده اید

or maybe something you did, but you did not intend it to happen.

یا از کاری که انجام داده اید پشیمان باشید، اما شما قصد انجام آن را نداشته اید.

You have got a good one.

شما یک مورد خوب دارید.

Oh, I think lots of things would fit in here.

اوه، من فکر می کنم خیلی چیزها در اینجا جا می شود.

It doesn't involve cats, does it?

این شامل گربه ها نمی شود، اینطور است؟

I never intended to marry you

من هرگز قصد ازدواج با تو را نداشتم

anyway, as a good Beatrice is first up with this one.

، زیرا یک بئاتریس خوب اول با این یکی می آید.

I never tried to call you. Hmm?

من هرگز سعی نکردم با شما تماس بگیرم. هوم؟

Yes. Yes.

آره. آره.

Somebody might phone you back or phone you up and said, Oh, we've been trying to get in touch with me.

ممکن است کسی با شما تماس بگیرد یا با شما تماس بگیرد و بگوید، اوه، ما سعی کردیم با من در تماس باشیم.

And you might say, Well, I never tried to call you.

و ممکن است بگویید، خب، من هرگز سعی نکردم با شما تماس بگیرم.

They might have said, Oh, I've seen a missed call from, you know, I never tried to call you.

آنها ممکن است بگویند، اوه، من یک تماس از دست رفته را دیده ام، می دانید، من هرگز سعی نکردم با شما تماس بگیرم.

I never said I didn't.

من هرگز نگفتم که نگفتم.

So I never tried.

بنابراین من هرگز تلاش نکردم.

I did not do it.

من آن را انجام ندادم.

Oh, Valentine, I said I never intended to harm you.

آه، ولنتاین، گفتم من هرگز قصد آسیب رساندن به تو را نداشتم.

That's a good one. Yes.

این یکی خوب است. آره.

I never intended to harm you. Very good, Valentine. Yeah.

من هرگز قصد آسیب رساندن به شما را نداشتم. خیلی خوبه ولنتاین آره

It's a good way of showing regret.

این یک راه خوب برای نشان دادن پشیمانی است.

Perhaps Or maybe something you did,

شاید یا شاید کاری که انجام داده‌اید،

but you didn't mean it in that way.

اما به آن معنا نبوده‌اید.

So, yes, I never.

بنابراین، بله، من هرگز.

I never stopped.

من هرگز متوقف نشدم.

I never stopped to love you. Hmm.

من هرگز متوقف نشدم تا تو را دوست داشته باشم. هوم

That one again.

دوباره اون یکی

We have a we have a slight problem with the grammar.

ما یک مشکل جزئی با دستور زبان داریم.

I never

I never

stopped

stop

or I never stop to we never really use stop and two

or I never stop to ما هرگز واقعاً از stop و two

in the same sentence because it well, first of all, the grammar doesn't work at all.

در یک جمله استفاده نمی کنیم زیرا خوب اولاً گرامر اصلاً کار نمی کند.

I never meant it to touch you.

هرگز قصد نداشتم به تو دست بزنم

Okay?

باشه؟

I never say to marry you. Yes.

من هیچوقت نمیگم باهات ازدواج کنم آره.

I never meant, meant or never asked to marry you. Hmm.

من هرگز قصد ازدواج با شما را نداشتم، قصد نداشتم یا هرگز نخواستم. هوم

I never.

من هرگز.

I never.

I never wanted to marry you.

من هرگز.

من هرگز نخواستم با تو ازدواج کنم.

I never wanted to.

من هرگز نخواستم.

I didn't.

من این کار را نکردم.

I never thought instead of never say to marry you.

هرگز به جای اینکه هرگز نگویم با تو ازدواج نکنم هرگز فکر نکردم.

That that's not grammatically you would say I never

اینکه از نظر دستوری اینطور نیست، می گویید من هرگز

I never asked to marry you.

نخواستم با شما ازدواج کنم.

You would have to put in there to make that.

برای ساختن آن باید در آنجا قرار دهید.

Or I never intended.

یا من هرگز قصد نداشتم.

I never wanted to marry you.

من هرگز نخواستم با تو ازدواج کنم

I never intended.

هیچ وقت قصد نداشتم

I never planned to marry you.

من هرگز قصد ازدواج با تو را نداشتم.

So I suppose there are many, many things we can put.

بنابراین من فکر می کنم چیزهای زیادی وجود دارد که می توانیم قرار دهیم.

I never managed to beat you, says Jemmy.

جمی می گوید: من هرگز نتوانستم تو را شکست دهم.

Yes, I never managed to beat you.

بله، من هرگز نتوانستم شما را شکست دهم.

Could be that you've played chess or tennis.

ممکن است شطرنج یا تنیس بازی کرده باشید.

Or you can.

یا شما می توانید.

I could be a competition at work, sales or something.

من می توانم یک رقابت در محل کار، فروش یا هر چیز دیگری باشم.

I never managed to beat you.

من هرگز نتوانستم تو را شکست دهم.

You never did better than that particular.

شما هرگز بهتر از آن خاص عمل نکردید.

I never intended to hurt you. I tried to do it.

من هرگز قصد آزارت را نداشتم من سعی کردم آن را انجام دهم.

I tried to do it, but I didn't do it.

سعی کردم این کار را انجام دهم، اما این کار را نکردم.

Never intended to hurt you.

هرگز قصد صدمه زدن به شما را نداشته است. به

That sounds like the title of a song. I never.

نظر می رسد که عنوان یک آهنگ است. من هرگز.

I never intended to hurt you.

من هرگز قصد آزارت را نداشتم

I never said to marry you.

من هرگز نگفتم با تو ازدواج کنم.

See, that doesn't. That's not grammatically correct.

ببینید، اینطور نیست. این از نظر گرامری درست نیست.

I never asked to marry

من هرگز نخواستم با شما ازدواج کنم

you would be better way of expressing what you want to say.

.

That Tomic has a good one.

اون تومیک یکی خوب داره

I never meant to ridicule you.

من هرگز قصد تمسخر شما را نداشتم.

Meaning me?

منظور من است؟

Of course I always say

البته من همیشه می گویم

Oh, you for that matter.

اوه، شما برای آن موضوع.

Which, of course we know is a lie.

که البته می دانیم که دروغ است.

Because Tomic does mean to ridicule. No, I'm joking.

زیرا تومیک به معنای تمسخر است. نه شوخی می کنم.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

I never intended to hurt you.

من هرگز قصد آزارت را نداشتم

Thank you, Alessandra.

متشکرم، الساندرا.

That's a good one.

این یکی خوب است.

That does sound like a song.

که شبیه یک آهنگ به نظر می رسد.

I would imagine it's being used a lot of times in songs.

من تصور می کنم که بارها از آن در آهنگ ها استفاده می شود.

I never think to meet you.

هرگز به دیدارت فکر نمی کنم.

Oh, that's. Yeah, That wasn't quite right.

اوه همینه. بله، این کاملا درست نبود.

I never, uh, wanted to meet you.

من هرگز نخواستم با شما ملاقات کنم

You would put in place. I never wanted to meet you.

قرار می دادی من هرگز نخواستم با شما ملاقات کنم.

You're a horrible person.

تو آدم وحشتناکی هستی

I never wanted to meet you.

من هرگز نخواستم با شما ملاقات کنم.

So maybe something unplanned.

بنابراین ممکن است چیزی برنامه ریزی نشده باشد.

I never intended.

هیچ وقت قصد نداشتم

I never wanted.

هیچ وقت نخواستم

I never chose even.

من هرگز حتی را انتخاب نکردم

I never chose to.

من هرگز انتخاب نکردم.

To see you or to love you.

برای دیدنت یا دوست داشتنت.

Despise you, says Doris. Yes.

دوریس می گوید: شما را تحقیر کنید. آره.

I never intended to.

هیچ وقت قصد نداشتم

I never meant to despise you. Hmm.

من هرگز قصد تحقیر تو را نداشتم. هوم

It's probably not a word you would use in a sentence like that.

احتمالاً این کلمه ای نیست که در چنین جمله ای استفاده کنید.

Uh, but to.

اوه، اما به

To despise someone is quite often intentional.

تحقیر کسی اغلب عمدی است.

Yeah. So it's very hard. Not.

آره پس خیلی سخته نه.

Not to mean to hate someone.

به معنای متنفر بودن از کسی نیست.

Yes, because to be honest, it's.

بله، چون صادقانه بگویم، اینطور است.

It's quite often intentional.

اغلب عمدی است.

Yeah. You wouldn't say I never meant to.

آره شما نمی گویید من هرگز قصد این را نداشتم.

Yeah, you wouldn't, because you do.

بله، شما نمی خواهید، زیرا شما انجام می دهید.

It's always intentional to hate somebody or.

این همیشه عمدی است که از کسی متنفر باشید یا.

Yeah.

Anyway.

آره

به هر حال. در

Right

here is the suggestion that I have.

اینجا پیشنهادی است که من دارم.

Would you like to see my omission?

آیا دوست دارید حذف من را ببینید؟

This is the suggestion and I have.

این پیشنهاد است و من دارم.

I never intended to hurt you, which I think we had.

من هرگز قصد آزار تو را نداشتم، چیزی که فکر می کنم داشتیم.

Yes. Alexandra's and also Driss as well dressed.

آره. الکساندرا و همچنین دریس خوب لباس پوشیده اند.

Okay.

باشه.

Fikri Also, I never intended to hurt you.

فکری همچنین هرگز قصد آزار تو را نداشتم.

I think we had one or two people with that one.

فکر کنم یکی دو نفر با اون یکی داشتیم.

Yeah. So that's quite good.

آره پس این خیلی خوب است.

Yeah.

آره

Oh, yes.

آه بله.

I never intended to call you.

من هرگز قصد تماس با شما را نداشتم.

You could say that. Which is not

شما می توانید این را بگویید. چیزی که

close to what Beatrice has said.

به آنچه بئاتریس گفته نزدیک نیست.

If You pocket's dial somebody.

اگر شما جیب کسی را شماره گیری کنید.

Yeah.

آره به

Accidentally calls somebody on the phone

طور تصادفی به اشتباه با کسی تماس می گیرد

by mistake.

.

Oh, hello.

Oh, no, I never meant to call you or never intended to call you.

اوه سلام.

اوه، نه، من هرگز قصد تماس با شما را نداشتم یا هرگز قصد تماس با شما را نداشتم.

I pocket's dialled you. Yes.

من جیب شما را گرفتم آره.

It doesn't happen very often nowadays because of smartphones.

این روزها به دلیل گوشی های هوشمند زیاد اتفاق نمی افتد.

So I think it's much harder now to to pocket dial.

بنابراین فکر می کنم اکنون شماره گیری جیبی بسیار سخت تر است.

I think when you have the buttons on your phone, I think it was easy

فکر می‌کنم وقتی دکمه‌ها را روی گوشی خود دارید، فکر می‌کنم به راحتی می‌توانید

to accidentally press the settings, but this still happened.

تنظیمات را به‌طور تصادفی فشار دهید، اما باز هم این اتفاق افتاد. می

You know, I think smartphones really I still do get them off people.

دانید، من فکر می کنم گوشی های هوشمند واقعا هنوز آنها را از مردم دور می کنند. فکر می‌کنم

I think I think sometimes if you were going to call somebody

گاهی اوقات اگر قرار بود با کسی تماس بگیرید

and then suddenly there's something else happened and you don't get rid of that screen

و ناگهان اتفاق دیگری افتاد و آن صفحه را خلاص نکنید

and put it in your pocket, I think you can still accidentally call people.

و آن را در جیب خود نگذارید، فکر می‌کنم باز هم می‌توانید تصادفاً با مردم تماس بگیرید.

In a strange way.

به طرز عجیبی

No, I'm just looking at colour, not going green.

نه، من فقط به رنگ نگاه می کنم، نه سبز شدن.

How you look, right? I don't feel great.

چطور به نظر میرسی، درسته؟ من احساس خوبی ندارم.

Right.

درست. آیا

Have we got time to squeeze another one in?

وقت داریم یکی دیگر را بفشاریم؟

I don't think we have.

فکر نمی کنم داشته باشیم.

I think, I think it's almost time for us to go, unfortunately.

فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، متأسفانه تقریباً زمان رفتن ما فرا رسیده است .

But we at least we managed to squeeze to

اما ما حداقل توانستیم به

Alessandra says I one.

الساندرا می‌گوید من یکی فشار دهیم.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Anyway, you're all winners.

به هر حال، همه شما برنده هستید.

Yes, but in a more accurate way.

بله، اما به روش دقیق تر.

Alessandra is

الساندرا

euro winners.

برنده یورو است.

You're all winners because you've all had a go.

همه شما برنده هستید زیرا همه تلاش کرده اید.

And that's the important thing is by having a go, even if you've made a mistake, you're learning.

و این نکته مهم این است که با حرکت کردن، حتی اگر اشتباهی مرتکب شده باشید، در حال یادگیری هستید.

Yeah. Because you everybody learns by their mistakes.

آره چون همه از اشتباهاتشون یاد میگیرین

So never be afraid to look utterly stupid in front of the rest of the class.

بنابراین هرگز نترسید که در مقابل بقیه کلاس کاملا احمق به نظر برسید.

No, I'm joking.

نه شوخی می کنم.

But never.

ولی هرگز.

No, because we're always making ourselves look silly.

نه، چون همیشه خودمان را احمق جلوه می دهیم.

Yes, we make mistakes.

بله، ما اشتباه می کنیم.

Everyone makes mistakes. Don't be afraid to.

هرکسی اشتباه می کند. نترسید.

To to say or do anything in this suggestion, because,

برای گفتن یا انجام هر چیزی در این پیشنهاد، زیرا، می

you know, this is part of the learning process.

دانید، این بخشی از فرآیند یادگیری است.

I never intended to deceive you. That's a good.

من هرگز قصد فریب شما را نداشتم. این خوب است.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Thank you, Frank. Saskia, for that one.

متشکرم، فرانک. ساسکیا، برای آن یکی.

We are about to go.

ما در حال رفتن هستیم.

I will see you next Sunday, Easter Sunday.

یکشنبه آینده، یکشنبه عید پاک، شما را می بینم.

So we will both be rather excited because it does involve food.

بنابراین ما هر دو نسبتاً هیجان زده خواهیم بود زیرا شامل غذا می شود.

So we will be very excited next Sunday.

بنابراین یکشنبه آینده بسیار هیجان زده خواهیم بود.

We might have a little bit of chocolate.

ممکن است کمی شکلات بخوریم.

Not too much because I am losing weight and staying slim and beautiful

نه زیاد چون دارم وزن کم می کنم و لاغر و زیبا می مانم

for as long as I can, at least until we go to Paris.

تا زمانی که بتوانم حداقل تا زمانی که به پاریس برویم.

At least until we get to Paris.

حداقل تا زمانی که به پاریس برسیم.

And then I'm going to eat so much food.

و بعد من اینقدر غذا می خورم.

That's one thing I do intend to do, By the way,

این یک کاری است که من قصد انجام آن را دارم، اتفاقاً، در

talking of food, I do intend to eat lots of food.

مورد غذا صحبت می کنم، من قصد دارم مقدار زیادی غذا بخورم.

When we were in Paris, some lovely croissants, some brioche,

وقتی در پاریس بودیم، چند کروسان دوست‌داشتنی، مقداری بریوش،

and maybe we can find that lovely little restaurant where it's

و شاید بتوانیم آن رستوران کوچک دوست‌داشتنی را پیدا کنیم که در آن

made the most delicious.

خوشمزه‌ترین غذاها درست می‌شود.

What was it?

It was beef burger.

چی بود؟

همبرگر گوشت گاو بود.

Beef burger I've ever tasted in my life. Slow cooked.

برگر گوشت گاو من تا به حال در زندگی ام طعم آن را چشیده ام. آهسته پخته می شود.

I'm hoping that those of us who are meeting up, we will.

من امیدوارم که کسانی از ما که در حال ملاقات هستیم، خواهیم داشت.

We can all go for a nice meal together. Yes,

همه می توانیم با هم برای یک غذای خوب برویم. بله،

but this is a lot of us we're going to have to book up.

اما این تعداد زیادی از ماست که باید رزرو کنیم.

Yes. And Steve is paying for its.

آره. و استیو هزینه آن را پرداخت می کند.

No, I'm not.

نه من نیستم.

No, Steve is not paying. We will have to go Dutch.

نه، استیو پول نمی دهد. باید هلندی برویم.

We'll have to go Dutch. Yes.

ما باید هلندی برویم. آره.

So what does that mean, Timex paying.

پس این به چه معناست، تایمکس پرداخت می کند.

Very good.

خیلی خوب.

Yes. That's quite. That's great.

آره. که کاملا. عالیه.

Let's leave it there. Cook for me.

بذاریم اونجا برای من آشپزی کن.

Yeah. Don't question it.

آره آن را زیر سوال نبرید

Let's leave on that high right by everyone.

بیایید همه را در آن سمت راست ترک کنیم.

Lovely to be here.

دوست داشتنی اینجا بودن

Even though

با وجود اینکه

and I'm

و من

going to sample the bread, which hopefully won't Poisonous.

قصد دارم از نان نمونه بگیرم، که امیدوارم سمی نباشد.

And I'll see you all next week if not before.

و من همه شما را هفته آینده می بینم اگر نه قبل از آن.

Yes, hopefully. Hopefully.

بله، امیدوارم. خوشبختانه.

And we will say goodbye together because I'm going as well.

و با هم خداحافظی می کنیم چون من هم می روم.

Okay. We will go together.

باشه. ما با هم خواهیم رفت.

Does that sound like a good idea?

آیا این ایده خوبی به نظر می رسد؟

Okay.

باشه.

I like the of Thelma and Louise.

من تلما و لوئیز را دوست دارم.

Well, I don't want to go over the cliff.

خوب، من نمی خواهم از بالای صخره بروم.

No, not literally.

نه به معنای واقعی کلمه

But we are we are disappearing.

اما ما هستیم که در حال ناپدید شدن هستیم.

We're going to eat some of Mr. Steve Delicious bread.

ما قصد داریم مقداری از نان آقای استیو دلیشز بخوریم.

See you on Sunday. Take care.

یکشنبه می بینمت. مراقب باش.

Enjoy the rest of your week.

از بقیه هفته خود لذت ببرید.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve saying.

این آقای دانکن و آقای استیو است که می گویند.

Thanks for watching. See you soon.

ممنون از ملاحظه تان. به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Are you ready? no.

اماده ای؟ نه

ta ta for now.

تا تا فعلا