"Knock it on the head" "Please stop it" / English Addict - 211 - LIVE learning / Sun 7th Aug 2022

Oh, here we go again.

اوه، دوباره می رویم.

We are back together once more live on YouTube.

ما یک بار دیگر به صورت زنده در YouTube با هم برگشتیم.

Hello there.

سلام.

I know a lot of people like to listen

من می دانم که بسیاری از مردم دوست دارند

to the piece of music that I play at the start of my live streams.

به قطعه موسیقی ای که من در ابتدای پخش زنده ام می نوازم گوش دهند.

But I'm just wondering, should I change it for something else?

اما من فقط به این فکر می کنم که آیا باید آن را با چیز دیگری تغییر دهم؟

Because I've been using that piece of music for nearly two years now.

چون الان نزدیک به دو سال است که از آن قطعه موسیقی استفاده می کنم.

And I'm just wondering if anyone is getting a little sick and tired.

و من فقط به این فکر می کنم که آیا کسی کمی مریض و خسته شده است.

Perhaps you want me to stop

شاید بخواهید

using that piece of music and maybe use something different instead?

از آن قطعه موسیقی استفاده نکنم و به جای آن از چیز دیگری استفاده کنم؟

Please let me know.

لطفا مرا در جریان قرار بدهید.

Yes, we are back together again. Hallelujah.

بله، ما دوباره با هم برگشتیم. سپاس خداوند را.

It's a beautiful, lovely summer day here in England.

این یک روز تابستانی زیبا و دوست داشتنی اینجا در انگلیس است.

And yes, that is where we are broadcasting

و بله، این همان جایی است که ما

live now from the birthplace

اکنون از

of the English language, which, as I just

زادگاه زبان انگلیسی، که همانطور که

said, is England.

گفتم، انگلستان است، به طور زنده برنامه پخش می کنیم.

Okay.

باشه.

First of all, first of all, please give me a look.

اول از همه، اول از همه لطفا به من نگاه کنید.

Shall we do this straight away?

آیا فوراً این کار را انجام دهیم؟

Please give me a little like underneath here.

لطفا به من کمی مانند زیر در اینجا.

This video that you're watching now, give me a lovely light to show you care

این ویدیویی که اکنون در حال تماشای آن هستید ، به من نوری دوست داشتنی بدهید تا به شما نشان دهم که به شما اهمیت می دهم

and also to show that you want more

و همچنین نشان دهم که شما بیشتر

of this.

از این می خواهید.

Please, like.

لطفا دوست داشته باشید.

It sounds so desperate, doesn't it?

خیلی ناامید کننده به نظر می رسد، اینطور نیست؟

Really? Hi, everybody. This is Mr.

واقعا؟ سلام به همه. این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

Please click like now Google.

لطفا مثل الان گوگل کلیک کنید.

Please, please.

لطفا لطفا.

I'll be ever so nice to you.

من همیشه با شما مهربان خواهم بود

My name is Mr. Duncan. I talk about the English language.

اسم من آقای دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those.

شاید بگویید من یکی از این افراد هستم.

You see, a lot of people say, Mr.

ببینید، بسیاری از مردم می گویند، آقای

Duncan, we have heard that you are one of those, an English addict.

دانکن، ما شنیده ایم که شما یکی از آن ها هستید، یک معتاد انگلیسی.

And yes, you would be right.

و بله، حق با شماست.

I am.

من هستم.

I love the English language so much.

من زبان انگلیسی را خیلی دوست دارم.

You might say that I would one day, maybe one day

ممکن است بگویید که من یک روز، شاید یک روز

I will marry the English language as soon as we are allowed to do it.

به محض اینکه اجازه داده شد با زبان انگلیسی ازدواج کنم.

So it is another weekend together.

بنابراین یک آخر هفته دیگر با هم هستیم.

We have made it to August.

ما به اوت رسیدیم.

We often talk about August as being the peak of summer time.

ما اغلب در مورد اوت به عنوان اوج تابستان صحبت می کنیم.

A lot of people think that July is the peak of summer,

بسیاری از مردم فکر می کنند که جولای اوج تابستان است،

but I always think that August is the peak

اما من همیشه فکر می کنم که آگوست

the that the nicest part of the summer months.

اوج بهترین فصل تابستان است.

So we are now in August and everything is looking lovely today.

بنابراین ما اکنون در ماه اوت هستیم و امروز همه چیز زیبا به نظر می رسد.

It's a lovely, lovely day.

این یک روز دوست داشتنی، دوست داشتنی است.

We had very hot weather a couple of weeks ago,

چند هفته پیش هوای خیلی گرم داشتیم،

then we had cool weather.

بعد هوای خنک داشتیم.

Next week things are going to get a little hot again.

هفته آینده اوضاع دوباره کمی داغ خواهد شد.

We have more hot weather coming our way even today.

حتی امروز هوای گرم تری داریم.

Well, today it's around about 24 Celsius, which for many people is not very hot.

خب، امروز حدود 24 درجه سانتیگراد است که برای بسیاری از مردم خیلی گرم نیست.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

You always complain about the weather, but

شما همیشه از آب و هوا شاکی هستید،

there are certain parts of the world where the temperature

اما نقاط خاصی از جهان وجود دارد که دمای

goes much higher than the one that you have in the UK.

آن بسیار بالاتر از دمایی است که در بریتانیا دارید.

But the problem is at the moment we are having too much dry weather

اما مشکل این است که در حال حاضر هوای بسیار خشک

in the south of England, so much

در جنوب انگلیس داریم، به طوری

that they have started restricting

که آنها شروع به محدود کردن

water use.

استفاده از آب کرده‌اند.

You cannot anymore.

شما دیگر نمی توانید.

You can no longer water

شما دیگر نمی توانید

your plants, your flowers.

به گیاهان، گل هایتان آب بدهید.

You cannot use a hosepipe in your garden to water your grass.

شما نمی توانید در باغ خود از شلنگ برای آبیاری چمن خود استفاده کنید.

You are not allowed to do any of those things at the moment in the South of England.

در حال حاضر در جنوب انگلستان مجاز به انجام هیچ یک از این کارها نیستید .

However, here everything is still pretty normal.

با این حال، در اینجا همه چیز هنوز کاملاً عادی است.

Although if you look behind me, you can see at the moment because this is a live view

اگرچه اگر به پشت سر من نگاه کنید، می توانید در حال حاضر ببینید زیرا این یک نمای زنده است

looking out of the window, you can see everything is looking quite dry.

که از پنجره به بیرون نگاه می کند، می توانید ببینید که همه چیز کاملاً خشک به نظر می رسد.

It is very hot today.

امروز خیلی گرمه.

And apparently next week it's going to get very hot,

و ظاهرا هفته آینده هوا بسیار گرم خواهد شد،

even hotter than it was today.

حتی گرمتر از امروز.

We will see what happens anyway.

به هر حال خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

We are back and we've made it to the end of another week

ما برگشتیم و به پایان یک هفته دیگر

and we are here today to talk all about English.

رسیدیم و امروز اینجا هستیم تا درباره انگلیسی صحبت کنیم.

We have lots of subjects coming your way.

ما سوژه های زیادی در راه شما داریم.

We have Mr. Steve joining us today.

آقای استیو امروز به ما ملحق شده است.

Mr. Steve

آقای استیو

did something very silly yesterday.

دیروز یک کار خیلی احمقانه انجام داد.

We might talk about that later on.

ممکن است بعداً در مورد آن صحبت کنیم.

Yes, we have made it all the way to another weekend.

بله، ما آن را به آخر هفته دیگر رساندیم.

In fact, we have made it almost all the way to a new week.

در واقع، ما تقریباً به یک هفته جدید رسیده ایم.

Yes, it's Sunday.

بله، یکشنبه است.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بوق، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بوق،

beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ.

Sun has arrived.

خورشید رسید

I hope your weekend has been good so far.

امیدوارم آخر هفته تون تا اینجا خوب بوده باشه.

I hope it's been a good one.

امیدوارم یکی خوب بوده باشه

It's not too bad here.

اینجا خیلی بد نیست

We've had a nice weekend.

آخر هفته خوبی داشتیم

Not too busy.

خیلی شلوغ نیست

We went out yesterday to have a lovely walk.

دیروز رفتیم بیرون تا یه پیاده روی قشنگ داشته باشیم.

It was very nice.

خیلی خوب بود

And the weather today also looking nice, as I said, looking into the distance

و هوای امروز نیز خوب به نظر می رسد، همانطور که گفتم، نگاه کردن به دوردست ها

and the more familiar view that we normally look at is this one.

و منظره آشناتر که ما معمولاً به آن نگاه می کنیم این یکی است.

And there it is now looking outside on a glorious summer day.

و اکنون در یک روز با شکوه تابستان به بیرون نگاه می کند.

It really does feel as if summer is here,

واقعاً انگار تابستان اینجاست،

but sadly,

اما متأسفانه

not for much longer, because, of course, when we get to the end of August,

، برای خیلی بیشتر نیست، زیرا، البته، وقتی به پایان آگوست می‌رسیم،

September arrives and then everything starts

سپتامبر فرا می‌رسد و سپس همه چیز

to get cooler again.

دوباره سردتر می‌شود.

So we will see what happens.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

At least the good news is next week we have lots of lovely

حداقل خبر خوب این است که هفته آینده

hot weather, very nice.

هوای گرم بسیار خوبی داریم، بسیار خوب.

I'm going to enjoy myself next week.

من هفته آینده می روم از خودم لذت ببرم.

I can't think of any other reason why I might be happy next week,

من نمی توانم به دلیل دیگری فکر کنم که چرا ممکن است هفته آینده خوشحال باشم،

but one reason for sure is that next week

اما یک دلیل مطمئناً این است که هفته

it is going to be fine and sunny.

آینده هوا خوب و آفتابی خواهد بود.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Day, by the way, we went for a meal yesterday

اتفاقاً، روز گذشته، ما دیروز برای صرف غذا

in much Wenlock as we often do on Saturday

به ونلاک رفتیم، همانطور که اغلب در شنبه انجام می دهیم

and yesterday we sat at a different table.

و دیروز پشت میز دیگری نشستیم.

And the reason for that

و دلیل

I might

آن ممکن است

talk about later on, but something a little bit annoying.

بعداً در مورد آن صحبت کنم، اما چیزی کمی آزاردهنده.

You know me, I get quite annoyed from time to time by people.

شما من را می شناسید، من هر از گاهی از دست مردم خیلی اذیت می شوم.

People can be quite annoying. Have you noticed.

مردم می توانند کاملا آزاردهنده باشند. آیا توجه کرده اید.

Yeah. And it's I think you have.

آره و من فکر می کنم شما دارید.

So maybe I will talk about that later on.

پس شاید بعداً در مورد آن صحبت کنم.

But we did have a nice meal even though we, we could not sit outside

اما ما یک غذای خوب خوردیم، اگرچه نمی‌توانستیم بیرون بنشینیم،

because someone

زیرا کسی

had taken all the tables, they'd actually moved them

همه میزها را برداشته بود، آنها در واقع آنها را جابه‌جا کرده بودند

so no one else could sit outside

تا هیچ کس دیگری

in the garden, including us.

از جمله ما نتواند بیرون در باغ بنشیند.

They wanted all of the tables for themselves to even move the tables

آنها همه میزها را برای خودشان می خواستند تا حتی میزها را

to a different part of the garden

به قسمت دیگری از باغ

at the side of this beautiful cafe that we go to every Saturday.

در کنار این کافه زیبا که ما هر شنبه می رویم منتقل کنند.

And they took the wall, all the tables, so we couldn't sit outside.

و آنها دیوار، همه میزها را گرفتند، بنابراین ما نمی توانستیم بیرون بنشینیم.

So instead

بنابراین در عوض

we sat at the worst table imaginable.

سر بدترین میزی که قابل تصور بود نشستیم.

Can you imagine this situation?

آیا می توانید این وضعیت را تصور کنید؟

You are waiting for your lovely, lovely meal.

شما منتظر غذای دوست داشتنی و دوست داشتنی خود هستید.

And then next to you is the toilet door

و سپس در کنار شما درب توالت

right next to you.

درست در کنار شما قرار دارد.

Next to your shoulder is where people go to the toilet.

در کنار شانه شما جایی است که مردم به توالت می روند.

And the only problem is between where we were sitting

و تنها مشکل بین جایی که ما نشسته بودیم

and the toilet, there was just a very thin piece of wall.

و توالت است ، فقط یک تکه دیوار بسیار نازک وجود داشت.

I think it was actually plasterboard between us and the toilet.

فکر می کنم در واقع بین ما و توالت تخته گچی بود .

So you could hear everything

بنابراین شما می توانید هر چیزی را

that was going on in the toilet

که در توالت می گذرد در

whilst you are trying to eat your food.

حالی که سعی می کنید غذای خود را بخورید بشنوید.

It wasn't a very nice experience.

تجربه خیلی خوبی نبود

Normally we like to sit outside, but some selfish people, very selfish.

به طور معمول ما دوست داریم بیرون بنشینیم، اما برخی از افراد خودخواه، بسیار خودخواه هستند.

They decide to grab all of the tables, they move them

آنها تصمیم می گیرند همه میزها را بگیرند، آنها را جابه

so they could all have room to sit and enjoy themselves

جا می کنند تا همه بتوانند جایی برای نشستن و لذت بردن داشته باشند

and no one else could sit outside.

و هیچ کس دیگری نتواند بیرون بنشیند.

And we were a little bit annoyed about that, to be honest.

و راستش ما کمی از این بابت ناراحت بودیم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Who was first here today?

چه کسی امروز اولین بار اینجا بود؟

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، آیا؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Hello today.

سلام امروز

First on the live chat.

ابتدا در چت زنده

Hello to Beatrice.

سلام به بئاتریس

Guess what, you are first on today's live stream.

حدس بزنید، شما اولین نفر در جریان مستقیم امروز هستید.

Well done, Beatrice.

آفرین، بئاتریس.

You are first today.

تو امروز اول شدی

Oh, by the way, on Friday.

اتفاقا روز جمعه

On Friday, I had to go to the dentist

روز جمعه مجبور شدم برای معاینه معمولم به دندانپزشکی

for my usual check-up.

بروم.

A little bit of cleaning,

کمی تمیز کردن

a little bit of polishing on my teeth.

، کمی پولیش دادن روی دندان هایم.

But when I arrived at the dentist, I said to the lady

اما وقتی به دندانپزشکی رسیدم به خانمی

who normally does my teeth, I said, Please today,

که به طور معمول دندان های من را انجام می دهد گفتم: لطفا امروز

please do not use the ultrasonic scraper.

لطفا از اسکراپر اولتراسونیک استفاده نکنید.

I hate it.

من از آن متنفرم.

I don't know why it always makes my teeth hurt

نمی‌دانم چرا همیشه دندان‌هایم درد می‌کند

and I feel extreme pain when she's doing it.

و وقتی او این کار را می‌کند احساس درد شدید می‌کنم.

So I said to her, I said, Please, can we not use that?

بنابراین به او گفتم، گفتم: لطفاً، آیا نمی توانیم از آن استفاده کنیم؟

Can instead, can we use the old fashioned

آیا در عوض، آیا می توانیم از

scrapers, the old hook?

اسکرابرهای قدیمی، قلاب قدیمی استفاده کنیم؟

I prefer that I don't know why,

من ترجیح می دهم که نمی دانم چرا،

but that

اما این

that new ultrasonic thing that they use, it makes a horrible noise as well.

چیز جدید اولتراسونیک که آنها استفاده می کنند ، صدای وحشتناکی نیز ایجاد می کند.

I hate the sound of it, but when they press it onto your teeth,

من از صدایش متنفرم، اما وقتی آن را روی دندان هایت فشار می دهند

it's as if every nerve in your mouth is is jumping through the top of your head.

، انگار تمام عصب های دهانت از بالای سرت می پرند.

It's not a very pleasant experience.

تجربه چندان خوشایندی نیست.

So I asked her very nicely, very kindly,

بنابراین من خیلی خوب، بسیار مهربان از او پرسیدم،

if instead of the ultrasonic scaler,

اگر به جای جرم گیری اولتراسونیک،

I think that's what it's called, could you please use the old fashioned

فکر می کنم اسمش این است ، لطفاً از

hooks, pieces of metal

قلاب های قدیمی، قطعات فلزی

that you put between the teeth and you scrape the teeth?

که بین دندان ها می گذارید و دندان ها را می خراشید، استفاده کنید؟

So I prefer that.

بنابراین من آن را ترجیح می دهم.

I know it sounds strange, but I do. I prefer it.

می دانم عجیب به نظر می رسد، اما این کار را می کنم. من آن را ترجیح می دهم.

For some reason it's not as painful,

بنا به دلایلی آنقدرها هم دردناک

but I don't think she was very pleased

نیست، اما فکر نمی‌کنم که او از

that I asked if she could use the old fashioned tools.

این که پرسیدم آیا می‌تواند از ابزارهای قدیمی استفاده کند، چندان راضی نبود.

I don't think she was happy about that because I think she wanted to do it quickly.

فکر نمی‌کنم او از این موضوع خوشحال باشد، زیرا فکر می‌کنم او می‌خواست سریع این کار را انجام دهد.

But of course it takes a little bit longer

اما البته

if you use the old fashioned scraper.

اگر از اسکراپر قدیمی استفاده کنید کمی بیشتر طول می کشد.

But I don't mind it.

اما برام مهم نیست

I love it.

عاشقشم.

Well, I don't love it.

خوب، من آن را دوست ندارم.

I don't I don't get any sexual pleasure from it,

من از آن لذت جنسی نمی برم،

but I do find it more comfortable.

اما آن را راحت تر می دانم.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

Also today on the live chat we have, Luis Mendez

همچنین امروز در چت زنده ای که داریم، لوئیس مندز

is here today. Hello, Lewis.

امروز اینجاست. سلام، لوئیس.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

A lot of people are here, Rosa.

خیلی ها اینجا هستند، رزا.

We also have Claudia.

ما کلودیا را هم داریم.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Vittoria is also here.

ویتوریا هم اینجاست.

Hamda is here.

حمدا اینجاست.

Oh, can I say congratulations to Mohsen?

آخه می تونم به محسن تبریک بگم؟

Mohsen is now officially an uncle.

محسن الان رسما دایی است.

I remember that many years ago when I became an uncle.

یادم می آید سالها پیش وقتی عمو شدم.

Now, of course

الان، البته

I am a great uncle.

من یک عموی بزرگ هستم.

That's when you really start to feel old when you become a great uncle.

آن وقت است که وقتی عموی بزرگی می شوی واقعاً احساس پیری می کنی.

As long as I don't become a granddad, I'll be happy.

تا زمانی که پدربزرگ نشوم، خوشحال خواهم شد.

I'll be happy with that.

من با آن خوشحال خواهم شد.

We also have Inaki.

ایناکی هم داریم.

Hello to you.

درود بر تو.

Delfi is here as well.

دلفی هم اینجاست.

A lot of people already joining us on the live chat today.

بسیاری از مردم در حال حاضر در چت زنده امروز به ما می پیوندند.

Nice to see you here on Sunday.

خوشحالم که یکشنبه شما را اینجا می بینم.

Of course, August is here.

البته آگوست اینجاست.

I wonder if there's anything special happening in August.

نمی دانم آیا اتفاق خاصی در ماه اوت رخ می دهد یا خیر.

Is there anything anything special happening in August?

آیا اتفاق خاصی در ماه اوت رخ می دهد؟

Anything.

هر چیزی.

Can you think of anything?

آیا می توانید به چیزی فکر کنید؟

Well, I wonder.

خوب، من تعجب می کنم.

I wish I could give you 100 likes, says Magdalena.

ماگدالنا می گوید ای کاش می توانستم 100 لایک به شما بدهم.

That would be very nice.

خیلی خوب میشه.

Imagine that if you could give 100 likes,

تصور کنید که اگر می‌توانید 100 لایک بدهید،

if you could actually give as many likes

اگر واقعاً می‌توانید هر چقدر

as you want, it's a little bit like Who remembers?

که می‌خواهید لایک بدهید، کمی شبیه به چه کسی است؟

What was that?

آن چه بود؟

What was that website that you could give?

آن وب سایتی که می توانستید بدهید چه بود؟

Lots of little hearts.

تعداد زیادی قلب کوچک

I can't remember what it was called.

اسمش چی بود یادم نمیاد

Now I can't remember the name of it.

الان اسمش یادم نمیاد

It doesn't exist anymore, is it Periscope?

دیگر وجود ندارد، پریسکوپ است؟

Who remembers Periscope well on there?

چه کسی Periscope را در آنجا به خوبی به یاد می آورد؟

If you were doing a live stream, you could actually give little hearts

اگر پخش زنده پخش می‌کردید، در واقع می‌توانید قلب‌های کوچک بدهید

and then the hearts would be used as a type of credit.

و سپس از قلب‌ها به عنوان یک نوع اعتبار استفاده می‌شد.

And I've always been amazed

و من همیشه شگفت زده بودم

that YouTube does not do that, where you can give little hearts

که یوتیوب این کار را نمی کند، جایی که می توانید قلب های کوچک بدهید

and then the hearts will float on the screen.

و سپس قلب ها روی صفحه شناور می شوند.

But not only that, that those hearts

اما نه تنها این، که آن قلب

will also go towards points that you can collect.

ها نیز به سمت نقاطی می روند که می توانید جمع آوری کنید.

So that's what used to happen on Periscope.

بنابراین این همان چیزی است که قبلاً در Periscope اتفاق می افتاد.

Unfortunately, that particular

متأسفانه، آن

streaming site does not exist anymore.

سایت پخش خاص دیگر وجود ندارد.

Can I say hello to Monika also?

آیا می توانم به مونیکا هم سلام کنم؟

Emeka Hello to you.

Emeka سلام به شما.

I am so glad to hear that you take care of your teeth, Mr.

من خیلی خوشحالم که می شنوم که از دندان های خود مراقبت می کنید، آقای

Duncan.

دانکن.

I do try my best.

من تمام تلاشم را می کنم

My teeth at the moment,

دندان های من در حال حاضر

all the best that they've been in a very long time.

، بهترین چیزی است که آنها در مدت زمان طولانی داشته اند.

I can't remember the last time my teeth were in such good condition.

یادم نمی آید آخرین باری که دندان هایم به این وضعیت خوب بود.

Even the lady, my lovely dental hygienist,

حتی آن خانم، متخصص بهداشت دندان های دوست داشتنی من،

said to me, You are doing much better

به من گفت، شما

with your dental care.

با مراقبت از دندان خود خیلی بهتر عمل می کنید.

And I felt quite pleased with that.

و من از این بابت کاملاً راضی بودم.

It was like it school.

انگار مدرسه بود

Do you remember at school when they used to give you a little gold star

یادت هست در مدرسه

when you were good?

وقتی خوب بودی به تو ستاره طلایی می دادند؟

Well, I felt as if my dentist gave me a little gold star

خوب، احساس می کردم که دندانپزشکم روز قبل یک ستاره طلایی کوچک به من داد،

the other day because she said she was very pleased with my progress.

زیرا او گفت که از پیشرفت من بسیار راضی است.

I have to be honest, I do spend a lot more time

باید صادقانه بگویم، این روزها زمان زیادی را صرف

these days looking after my teeth because I don't want to lose them.

مراقبت از دندان هایم می کنم زیرا نمی خواهم آنها را از دست بدهم.

You see, the reason is because I do this.

می بینید، دلیلش این است که من این کار را انجام می دهم.

Can you imagine me coming on here trying to do my live

آیا می توانید تصور کنید که من اینجا بیایم و سعی کنم

stream with no teeth,

پخش زنده خود را بدون دندان انجام دهم

or maybe some of my teeth missing?

یا شاید برخی از دندان هایم از دست رفته باشد؟

Could you imagine that?

آیا می توانید آن را تصور کنید؟

It wouldn't be very good.

خیلی خوب نمیشه

It wouldn't be very nice to look at at all.

اصلاً خوب نیست که به آن نگاه کنم.

Hello to oh, Mohsen is here. Yes.

سلام به آه، محسن اینجاست. آره.

Congratulations, Mohsen.

مبارکت باشه محسن.

Your sister has given birth to a baby

خواهرت یه بچه به دنیا

and it's a girl.

آورده و اون دختره.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

And that that happened on the 3rd of August.

و این اتفاق در 3 آگوست رخ داد.

So every time

بنابراین هر بار

her birthday comes along, you will always remember me.

که تولد او فرا می رسد، شما همیشه به یاد من خواهید بود.

Because you will think. Mr. Duncan.

چون فکر خواهید کرد. آقای دانکن

I remember telling Mr.

یادم می‌آید که

Duncan all about the birth

همه چیز را درباره

of my.

تولد من به آقای دانکن گفتم.

My niece.

خواهرزاده من

Hello, Inaki.

سلام، ایناکی.

Hello. Also to.

سلام. همچنین به.

Oh, Christina is here as well.

اوه، کریستینا هم اینجاست.

Can I just say

آیا می توانم

something very quickly?

خیلی سریع چیزی بگویم؟

A little bit of sad news.

یه خبر کمی ناراحت کننده

As we know, there is a lovely, lovely woman, a lovely girl, a lovely

همانطور که می دانیم، یک زن دوست داشتنی، دوست داشتنی، یک دختر دوست داشتنی، یک خانم دوست داشتنی

lady called Sandra Sandra Gonzalez.

به نام ساندرا ساندرا گونزالس وجود دارد.

She was normally on here, sadly, last week.

او به طور معمول در اینجا بود، متاسفانه، هفته گذشته.

Her lovely little dog, Simon,

سگ کوچک دوست داشتنی او، سایمون،

sadly died and she is a little bit upset.

متأسفانه مرد و او کمی ناراحت است.

So, Sandra, if you are watching today, don't worry.

بنابراین، ساندرا، اگر امروز تماشا می‌کنید، نگران نباشید.

We are all waiting for you and we know you must be feeling a little sad at the moment.

همه ما منتظر شما هستیم و می دانیم که در این لحظه باید کمی غمگین باشید.

But we are here whenever you need us to cheer you up.

اما هر زمان که به ما نیاز داشتید اینجا هستیم تا شما را شاد کنیم.

Hello.

Also to oh Vittoria and also Bruno.

سلام.

همچنین به اوه ویتوریا و همچنین برونو.

Hello, Bruno.

سلام برونو

Nice to see you here today as well.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Switzerland.

سوئیس.

I wonder what the weather is like in Switzerland.

من تعجب می کنم که آب و هوا در سوئیس چگونه است.

I never think about it. You see,

من هرگز به آن فکر نمی کنم. می بینید

there is no point.

که فایده ای ندارد.

There is no moment during my day

هیچ لحظه ای در طول روز وجود ندارد

where I wonder what the weather is like in Switzerland.

که در آن تعجب کنم که آب و هوا در سوئیس چگونه است.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

I suppose really.

فکر کنم واقعا

I should think about it more often, but I don't.

من باید بیشتر به آن فکر کنم، اما نه.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

So have you ever been in a situation where you've had to have a meal

بنابراین آیا تا به حال در موقعیتی قرار گرفته اید که مجبور شده باشید یک وعده غذایی بخورید

and maybe you are sitting near the door to the toilet?

و شاید نزدیک درب توالت بنشینید؟

That's what happened to us yesterday.

دیروز این اتفاق برای ما افتاد.

We could hear everything.

ما می توانستیم همه چیز را بشنویم.

We could even hear when the person was using the toilet paper.

حتی می‌توانستیم بشنویم که آن شخص از دستمال توالت استفاده می‌کند.

They were they were pulling the toilet paper

آنها داشتند دستمال توالت را می کشیدند

and you could hear the sound

و

whilst I was enjoying

وقتی من از صبحانه گیاهی ام لذت می بردم صدا را می شنید

my vegetarian breakfast.

.

Mm hmm.

مم هوم

What is the name of your niece? Mohsen.

اسم خواهرزاده ات چیه؟ محسن.

What is her name?

اسمش چیه؟

Maybe they haven't named her yet.

شاید هنوز اسمش را نبرده اند.

Maybe they are still trying to choose a name.

شاید هنوز در حال تلاش برای انتخاب نام هستند.

Some people before they have their child.

برخی افراد قبل از اینکه فرزند خود را داشته باشند.

Quite often they will decide on the name first.

اغلب آنها ابتدا در مورد نام تصمیم می گیرند.

So as soon as they know what the gender of the baby is, they will think,

بنابراین به محض اینکه آنها بدانند جنسیت نوزاد چیست، فکر می کنند که

shall we think of

آیا

some nice names for our daughter or son?

اسم های خوبی برای دختر یا پسرمان فکر کنیم؟

So quite often people who are about

بنابراین اغلب افرادی

if they are expecting a new child,

که در انتظار یک فرزند جدید هستند،

a new arrival in their family, quite often

یک تولد جدید در خانواده خود هستند، اغلب

they will decide on the name before it is born.

آنها در مورد نام آن قبل از تولد تصمیم می گیرند.

But I wouldn't.

اما من نمی خواهم.

Yes, I'm.

بله، من هستم.

Yeah, I agree with you.

آره باهات موافقم

I want to know

من می خواهم بدانم

even I am feeling nosy.

حتی من احساس ناراحتی می کنم.

I want to know the name of your new niece.

میخوام اسم خواهرزاده جدیدت رو بدونم

Hello.

Also to Petra.

سلام.

همچنین به پترا.

Hello, Petra.

سلام، پترا.

Who says I was born in August as well?

کی میگه من هم مرداد به دنیا اومدم؟

Petra.

پترا

But when? When was your birthday?

اما کی؟ تولدت کی بود؟

Has it already happened or is it still on its way?

آیا قبلاً اتفاق افتاده است یا هنوز در راه است؟

I wonder.

من تعجب میکنم.

Hello also to let's just see if I can find.

سلام همچنین اجازه دهید ببینم آیا می توانم پیدا کنم.

Oh Olga.

اوه اولگا

Olga is here as well.

اولگا هم اینجاست.

Olga, another one of our regular viewers.

اولگا، یکی دیگر از بینندگان همیشگی ما.

It is always nice to see the regular viewers here as well.

دیدن تماشاگران همیشگی اینجا نیز همیشه لذت بخش است.

Thank you very much for your lovely messages concerning Mr.

از پیام های دوست داشتنی شما در مورد

Steve's mother as well, because last week I did

مادر آقای استیو نیز بسیار متشکرم، زیرا هفته گذشته

show some video of Mr.

ویدیویی از

Steve's mother having a little dance.

مادر آقای استیو در حال رقصیدن کوچک نشان دادم.

Did you see it?

دیدی؟

Did you miss it?

دلتنگش شدی؟

Well, that's too bad, because I don't think I'm showing it today.

خوب، خیلی بد است، زیرا فکر نمی کنم امروز آن را نشان دهم.

However, we do have some other interesting things to look at.

با این حال، ما چیزهای جالب دیگری برای بررسی داریم.

We have some new residents in the garden.

ما تعدادی ساکن جدید در باغ داریم.

Would you like to see one of our new residents?

آیا دوست دارید یکی از ساکنان جدید ما را ببینید؟

Here we go. I will show this very quickly

در اینجا ما می رویم. من این را خیلی سریع نشان خواهم داد

because Mr.

Steve will be coming soon.

زیرا آقای

استیو به زودی خواهد آمد.

So here is something I want to show you very quickly.

بنابراین در اینجا چیزی است که می خواهم خیلی سریع به شما نشان دهم.

We have a new resident in the garden

ما یک ساکن جدید در باغ داریم

and there it is, a little mouse.

و آنجاست، یک موش کوچک.

So I think this is actually a dormouse.

بنابراین من فکر می کنم این در واقع یک خوابگاه است.

This particular mouse is a dormouse.

این موش خاص یک خوابگاه است.

It has giant eyes and large

چشم های غول پیکر و

ears and isn't that lovely?

گوش های بزرگ دارد و دوست داشتنی نیست؟

So that is something I filmed the other night

پس این چیزی است که شب گذشته فیلم گرفتم

and it was coming outside

و داشت بیرون می آمد و

eating some of the seeds and the nuts that I left for.

مقداری از دانه ها و آجیل هایی را که برایش رها کرده بودم می خورد.

It is not lovely.

دوست داشتنی نیست.

It's a little dull mouse.

این یک موش کوچولو کسل کننده است.

We used to get lots of tiny animals in the garden,

ما قبلاً حیوانات ریز زیادی را در باغ می

but this year we haven't had so many.

گرفتیم، اما امسال به این تعداد زیاد نبودیم.

To be honest, I was rather pleased to see that

راستش را بخواهید، شب قبل از دیدن آن

little mouse saying hello the other night.

موش کوچولو که سلام می کرد، خوشحال شدم.

And there it is, looking very mischievous.

و اینجاست که بسیار شیطون به نظر می رسد.

Through the hole in the wall.

از طریق سوراخ در دیوار.

We will be looking at a little bit more of the nature in this area

در ادامه نیز کمی بیشتر به طبیعت این منطقه

later on also.

خواهیم پرداخت.

Oh, there's something else I want to talk about today.

اوه، امروز می خواهم در مورد چیز دیگری صحبت کنم.

This is for the ladies.

این برای خانم هاست

Something for the ladies we are going to talk about when Mr.

چیزی برای خانم ها که قرار است با آمدن آقای استیو در مورد آن صحبت کنیم

Steve arrives.

.

What is the definition

of being macho

تعریف ماچو

or manly these days?

یا مرد بودن این روزها چیست؟

Because I have a theory that over the years,

زیرا من نظریه ای دارم مبنی بر اینکه در طول سال ها

the way in which we view masculinity

، نحوه نگاه ما به مردانگی

or being manly has changed quite often.

یا مردانگی اغلب تغییر کرده است.

I think quite often there are trends that come along and they,

من فکر می‌کنم اغلب گرایش‌هایی وجود دارد که به وجود می‌آیند و

they define what masculinity actually is.

آن‌ها تعریف می‌کنند که مردانگی در واقع چیست.

I suppose you could say the same thing about femininity, but we're not talking about that today.

فکر می‌کنم شما می‌توانید در مورد زنانگی هم همین را بگویید ، اما امروز در مورد آن صحبت نمی‌کنیم.

We're talking about masculinity a little bit later on

ما در مورد مردانگی کمی بعد

with someone.

با یک نفر صحبت می کنیم.

I'm not sure if I would describe Mr.

مطمئن نیستم که آقای

Steve as masculine, but I think yes, I think he is.

استیو را مردانه توصیف کنم یا نه، اما فکر می کنم بله، فکر می کنم او چنین است.

I think he is.

من فکر می کنم او است.

We had a lovely day yesterday.

دیروز روز خوبی داشتیم

We had a beautiful walk into town.

پیاده روی زیبایی به داخل شهر داشتیم.

And I couldn't resist showing you some of the sights that we saw yesterday.

و من نتوانستم در مقابل نشان دادن برخی از مناظر که دیروز دیدیم مقاومت کنم.

And then after this

و بعد از این

and also after

و همچنین بعد از

we've seen the cows again, Mr.

اینکه دوباره گاوها را دیدیم، آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

Don't go away for

نروید چون

please pick up your dog muck

لطفاً گل و لای سگ خود را

and take it with you as it can kill us.

بردارید و با خود ببرید زیرا می تواند ما را بکشد.

Thank you.

متشکرم.

Uh, there he is,

اوه،

Mr. Steve, in his poncho and also cutting the lawn.

آقای استیو، در پانچو خود است و همچنین چمن را بریده است.

And also in the rain as well.

و همچنین در باران نیز.

We could do with some rain at the moment here in the UK because

ما می‌توانیم در حال حاضر اینجا در بریتانیا کمی باران بباریم زیرا

it's so hot

صحبت از چیزهای

talking of hot

things.

داغ بسیار داغ

است.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Hello, wonderful viewers from around the globe.

سلام، بینندگان فوق العاده از سراسر جهان.

Here he is.

I say that every week, of course, because I mean it.

او اینجا است.

این را هر هفته می گویم البته چون منظورم این است.

Well, good.

خب خوبه

I'm very glad.

من خیلی خوشحالم.

Well, I was in a concert last night, Mr. Duncan.

خب دیشب تو کنسرت بودم آقای دانکن.

So first of all, this is Mr.

پس اول از همه، این آقای

Steve, by the way, for those who don't know who this person is, you are very lucky.

استیو است، اتفاقاً برای کسانی که نمی دانند این شخص کیست، شما بسیار خوش شانس هستید.

He doesn't know who I am, Mr. Duncan.

او نمی داند من کی هستم، آقای دانکن.

But now, now, sadly, your life

اما اکنون، اکنون، متأسفانه، زندگی

will go downhill from this point because now you know, Mr.

شما از این نقطه به پایین خواهد رفت، زیرا اکنون می دانید، آقای

Steve Steve did some did

استیو استیو

Steve did something very silly yesterday, didn't you?

کارهایی انجام داد، آیا استیو دیروز کار بسیار احمقانه ای انجام داد، نه؟

I've done it before and I've done it again.

من قبلا این کار را انجام داده ام و دوباره انجام داده ام.

Steve does silly things.

استیو کارهای احمقانه انجام می دهد.

I drive a long way to a concert, a choir concert that we had last night

راه طولانی را تا یک کنسرت رانندگی می کنم، یک کنسرت گروه کر که

and we all had a lovely time.

دیشب داشتیم و به همه ما خوش گذشت.

Took me half an hour, 40 minutes to drive there, 40 minutes to dry, for

برای من نیم ساعت و 40 دقیقه طول کشید تا آنجا راندم، 40 دقیقه خشک کردم، زیرا

they were very nice because they provided food for his afterwards, which is unusual.

آنها بسیار خوب بودند زیرا بعد از آن غذا برای او فراهم کردند، که غیرعادی است.

Okay. A lovely spread of food.

باشه. پخش دوست داشتنی از غذا.

We were talking how how lovely. Yes.

داشتیم حرف میزدیم که چقدر دوست داشتنی آره.

All would be wonderful, etc., etc..

همه چیز فوق العاده خواهد بود، و غیره، و غیره.

So I go out the door chatting with everybody, drive home,

بنابراین از در بیرون می روم و با همه چت می کنم، به خانه رانندگی می

get halfway home and realise I haven't got my phone.

کنم، تا نیمه راه خانه می روم و متوجه می شوم که تلفنم را نگرفته ام.

So halfway home, Steve realises that he does

بنابراین در نیمه راه خانه، استیو متوجه می شود که

not have his bag with all of his music.

کیف خود را با تمام آهنگ هایش ندارد.

That wasn't so important that I learnt

این خیلی مهم نبود که من یاد گرفتم

and his mobile phone was in the bag as well.

و موبایلش هم داخل کیف بود.

But if he had kept my car keys on me

اما اگر او کلیدهای ماشینم را روی من نگه داشته بود

because I never like to leave them in case they get stolen.

زیرا من هرگز دوست ندارم در صورت دزدیده شدن آنها را بگذارم.

So, so the story gets better because today Steve had to go

بنابراین، داستان بهتر می‌شود، زیرا امروز استیو باید

all the way to Wolverhampton

تمام راه را تا ولورهمپتون

to get his bag and his very, very important

می‌رفت تا کیف و تلفن همراه بسیار بسیار مهم خود

mobile phone, hour and 20 minutes round trip.

را، یک ساعت و 20 دقیقه رفت و برگشت دریافت کند.

Ask me £10 and feel. Yeah, that's your fault.

از من 10 پوند بخواهید و احساس کنید. آره تقصیر توست

I know, I know. It's my fault. Yes.

میدونم میدونم. تقصیر من است. آره.

Don't complain.

شکایت نکن

Probably could have waited till tomorrow to go and pick it up because I've got we've got choir

احتمالاً می‌توانستم تا فردا صبر کنم تا بروم و آن را بردارم، زیرا فردا تمرین گروه کر داریم

practise tomorrow but I didn't want to risk it in case it went missing.

، اما نمی‌خواستم در صورت گم شدن آن را به خطر بیاندازم.

So there I go into this church, they're all in their finery.

بنابراین من به این کلیسا می روم، همه آنها در حال و هوای خوب خود هستند.

See, I know what happens.

ببین من میدونم چی میشه

I know what you do.

میدونم چیکار میکنی

You get lost in the moment.

شما در لحظه گم می شوید.

Because Steve loves being in a crowd of people.

چون استیو دوست دارد در جمع مردم باشد.

It's a little bit like your mum. Your mum is the same.

کمی شبیه مادرت است. مامان شما هم همینطوره

You're Steve's mother loves to have lots of people around her and lots of attention.

تو هستی مادر استیو دوست دارد افراد زیادی در اطراف خود داشته باشد و توجه زیادی داشته باشد.

And Steve is very similar.

و استیو بسیار شبیه است.

He loves being in a crowd of people socialise.

او دوست دارد در جمعی از افراد معاشرت داشته باشد.

I just like socialising and I know what happened last night.

من فقط معاشرت را دوست دارم و می دانم دیشب چه اتفاقی افتاد.

You got so involved in the moment

خیلی درگیر لحظه ای

you actually forgot to take your bag with you.

شدی که واقعاً فراموش کردی کیفت را با خودت ببری.

I left the bag in the other room because if you're eating, you don't want to bag around.

من کیف را در اتاق دیگر گذاشتم زیرا اگر در حال غذا خوردن هستید، نمی خواهید کیف کنید.

You know, I must pick that back up afterwards.

می دانی، من باید بعداً آن را پشتیبان بگیرم.

But I didn't.

اما من این کار را نکردم.

We all went out of the door laughing, happy on a high. Yes.

همه با خنده از در بیرون رفتیم ، خوشحال در ارتفاع. آره.

And I just drove home, which is unusual because I usually use the phone as my satnav.

و من فقط به خانه رفتم، که غیرعادی است زیرا معمولاً از تلفن به عنوان ساتناو استفاده می کنم.

Yes, that's the strange part of the strange part.

بله، این قسمت عجیب قسمت عجیب است.

And anyway, there you go. It happened.

و به هر حال، شما بروید. اتفاق افتاد.

I've got it back. End of story.

من آن را پس گرفته ام. پایان داستان.

But have you ever done things like that where you have been so into the moment

اما آیا تا به حال چنین کارهایی را انجام داده اید که آنقدر در آن لحظه

that you've forgotten something like a bag, a phone or something, and then gone all the way home?

بوده اید که چیزی مانند کیف ، تلفن یا چیزی را فراموش کرده اید و سپس تمام راه را به خانه رفته اید؟

Yes, I did actually go back.

بله، در واقع به عقب برگشتم.

Do you remember the time David Cameron

آیا زمانی را به یاد دارید که دیوید

went for a meal and he forgot his daughter?

کامرون برای صرف غذا رفت و دخترش را فراموش کرد؟

Yes, that was funny.

بله خنده دار بود

How do you do that, by the way?

به هر حال، چگونه این کار را انجام می دهید؟

How do you actually forget one of your own children?

چگونه یکی از فرزندان خود را فراموش می کنید؟

He went for a meal and he he forgot

او برای صرف غذا رفت و فراموش

he had his his daughter with him.

کرد که دخترش را همراه خود دارد.

And he walked out, went home and thought,

و او بیرون رفت، به خانه رفت و فکر کرد،

I'm so I'm sure there's something missing.

بنابراین مطمئن هستم که چیزی کم است.

I'm missing something.

من چیزی را از دست داده ام.

He certainly was missing something interesting.

او مطمئناً چیز جالبی را از دست داده بود.

Rosa says the words fool and silly have the same meaning.

رزا می گوید کلمات احمق و احمق به یک معنا هستند.

Well, you can.

خوب، شما می توانید.

You can do something silly, something that makes no sense,

شما می توانید کاری احمقانه انجام دهید، کاری که بی معنی است،

or maybe something that might make a person appear like a fool.

یا شاید کاری که ممکن است باعث شود یک شخص احمق به نظر برسد.

So that is describing the person how they appear.

بنابراین، توصیف شخص چگونه ظاهر می شود.

You appear as a fool, you do something foolish,

شما به عنوان یک احمق ظاهر می شوید، یک کار احمقانه انجام می دهید

which is of course describing the actual situation.

که البته توصیف کننده وضعیت واقعی است.

So to do silly is to do something foolish.

پس احمقانه انجام دادن کار احمقانه است.

They are similar, but it's normally silly, foolish things.

آنها شبیه به هم هستند، اما معمولاً چیزهای احمقانه و احمقانه ای هستند.

You do something like for example, I left my mobile home

شما کاری انجام می دهید مثلاً من تلفن همراه خانه ام

phone in the venue and I drove home.

را در محل برگزاری مسابقه گذاشتم و به سمت خانه حرکت کردم.

That's a bit foolish.

این کمی احمقانه است.

You're a bit of a fool if you did, silly as well.

اگر این کار را کردی کمی احمق هستی، احمق هم هستی.

But it's.

Yeah, if it's silly then it's normally

اما این.

بله، اگر احمقانه است، معمولاً

something that people would laugh at, isn't it?

چیزی است که مردم به آن می خندند، اینطور نیست؟

You do something silly. Probably.

یه کار احمقانه میکنی شاید.

People grow.

مردم رشد می کنند.

They'd probably laugh.

احتمالاً می خندند.

They didn't laugh at this. No, I didn't.

آنها به این نخندیدند. نه، نداشتم.

If you do something funny, probably I'm not really fool.

اگر کار خنده‌داری انجام می‌دهید، احتمالاً من واقعاً احمق نیستم.

It's just forgetful. You can use them interchangeably.

این فقط فراموشی است. شما می توانید آنها را به جای یکدیگر استفاده کنید.

Normally, I would think if something silly, it makes people laugh.

به طور معمول، من فکر می کنم اگر چیزی احمقانه باعث خنده مردم شود.

You do something silly or foolish that makes people laugh or stupid.

شما کار احمقانه یا احمقانه ای انجام می دهید که باعث خنده یا احمق مردم می شود.

Yes, but what I'm saying is that the word fool is not the same as silly.

بله، اما آنچه من می گویم این است که کلمه احمق با احمقانه یکسان نیست.

Because fool is

از آنجا که

the noun you're using is the noun.

احمق اسمی است که شما استفاده می کنید، اسم است.

So you are foolish.

پس تو احمقی.

A person who does something silly is doing something foolish.

کسی که کار احمقانه ای انجام می دهد کار احمقانه ای انجام می دهد .

Normally, if you call somebody a fool, it's a bit of an insult.

به طور معمول، اگر کسی را احمق خطاب کنید، کمی توهین است.

Well, you suggest thing thinking of low intelligence.

خوب، شما چیزی را پیشنهاد می کنید که به هوش کم فکر کنید.

Oh, no, you could just say that they've done something that is a bit silly, a bit stupid.

اوه، نه، شما فقط می توانید بگویید که آنها کاری کرده اند که کمی احمقانه، کمی احمقانه است.

No, the fool is the noun.

نه، احمق اسم است.

I'm talking about the grammar.

من در مورد گرامر صحبت می کنم.

I never use this.

من هرگز از این استفاده نمی کنم.

So a fool.

پس احمق

Oh, I'm such a fool.

اوه من اینقدر احمقم

Oh, I left my bag at the concert last night

آه، من دیشب کیفم را در کنسرت جا گذاشتم

so you can feel like a fool.

تا احساس کنی احمقی.

So it doesn't necessarily mean you're fake or stupid.

بنابراین لزوماً به این معنی نیست که شما جعلی یا احمق هستید.

It can just mean to do something really silly.

این فقط می تواند به معنای انجام یک کار واقعا احمقانه باشد.

I'm glad we cleared that up.

خوشحالم که آن را روشن کردیم.

And Louis asks after my mother.

و لویی از مادرم می پرسد.

Thank you, Lewis. Hello.

ممنون، لوئیس. سلام.

No, she's not doing too well at the moment.

نه، او در حال حاضر خیلی خوب نیست.

Yeah, she is missing. Yes,

بله، او گم شده است. بله،

that's what it is.

I think your mother is pining

همین است.

فکر کنم مامانت داره واسه ما غصه میخوره

for us.

I think that's what it is. And I can't blame her.

فکر می کنم همین است. و من نمی توانم او را سرزنش کنم.

I can't blame anyone pining, wanting more of this.

من نمی توانم کسی را سرزنش کنم که پین ​​می کند و بیشتر از این می خواهد.

Is anything special happening next week?

آیا هفته آینده اتفاق خاصی می افتد؟

Because next week it's going to get hot next week.

چون هفته آینده هوا گرم می شود.

Very hot.

خیلی گرم.

Not as hot as it did

به

a couple of weeks ago when it was in the forties.

اندازه چند هفته پیش که در دهه چهل بود گرم نیست.

But I think it will be around 34 or 35 degrees next week.

اما فکر می کنم هفته آینده حدود 34 یا 35 درجه باشد.

Mr. STEVE So it looks as if the weather is going to get hot, hot, hot again.

آقای استیو پس به نظر می رسد که هوا دوباره گرم، گرم و گرم می شود.

Christina mentions that same thing happened to her up in the mountain.

کریستینا اشاره می کند که همین اتفاق برای او در بالای کوه رخ داده است.

Oh, I left my backpack at the top of the mountain, you see?

اوه، کوله پشتی ام را بالای کوه گذاشتم، می بینی؟

That's it. You took it off to see the view.

خودشه. آن را برداشتی تا منظره را ببینی.

You're talking it all on high because you've reached done something good,

شما همه چیز را با اوج صحبت می کنید زیرا به یک کار خوب رسیده اید،

you probably have something to eat and then you just walk off.

احتمالاً چیزی برای خوردن دارید و سپس راه می روید.

Yeah, I've done it with watches. I left to watch.

بله، من این کار را با ساعت انجام داده ام. رفتم تماشا کنم

We went on holiday to France when I was younger,

وقتی کوچکتر بودم، زمانی که احتمالاً در اوایل نوجوانی بودم، برای تعطیلات به فرانسه رفتیم

when I was in my sort of early teens probably,

،

and dad drove us to

و پدر ما را از

France across the ferry to Calais and

طریق کشتی به کاله به فرانسه برد و

we did.

ما این کار را انجام دادیم.

We were driving. It was how I didn't even holiday.

ما در حال رانندگی بودیم. اینطوری بود که حتی تعطیلات هم نرفتم.

We just spent all the holiday driving from one town to the other.

ما فقط تمام تعطیلات را با رانندگی از شهری به شهر دیگر گذراندیم.

It's very boring. Is this in real time? No.

خیلی خسته کننده است. آیا این در زمان واقعی است؟ نه.

And we stopped somewhere to have a picnic.

و ما در جایی توقف کردیم تا پیک نیک داشته باشیم.

I took my watch. I don't know why.

ساعتم را برداشتم. نمی دانم چرا.

And then we were driving along for about another 20 miles and I went, Oh, my watch.

و سپس حدود 20 مایل دیگر در حال رانندگی بودیم و من رفتم، اوه، ساعت من.

Dad was very angry. We drove back. It had gone.

بابا خیلی عصبانی بود. عقب رفتیم. رفته بود

Yes, of course.

بله حتما.

Somebody found a lovely watch.

یک نفر یک ساعت زیبا پیدا کرد.

I reckon a seagull must have seen it.

فکر می کنم یک مرغ دریایی باید آن را دیده باشد.

So somewhere there was a seagull flying around with

بنابراین در جایی یک مرغ دریایی بود

We've all done it with a lovely wristwatch that Steve.

که با یک ساعت مچی دوست داشتنی استیو این کار را انجام دادیم.

You didn't you didn't you wouldn't lose your shorts as well.

اگر نمی کردی، شورتت را هم گم نمی کردی.

You went swimming.

I can't remember where it was. I think it was Madeira.

رفتی شنا

یادم نیست کجا بود فکر کنم مادیرا بود.

It was somewhere like that.

یه جایی همینجوری بود

Or was it somewhere in in England?

یا جایی در انگلستان بود؟

I'm not sure.

But but Steve lost a pair of shorts.

مطمئن نیستم.

اما استیو یک جفت شورت را گم کرد.

He did have something on.

او چیزی داشت.

He wasn't going around naked, but he did lose his shorts. So.

او برهنه نمی رفت، اما شورتش را گم کرد. بنابراین.

So Steve does often lose things or forget things, but I do as well.

بنابراین استیو اغلب چیزهایی را از دست می دهد یا چیزهایی را فراموش می کند، اما من هم همینطور.

Yeah. So it's not just about Mr. Steve.

آره پس این فقط مربوط به آقای استیو نیست.

It is about me.

درباره من است.

I often lose gloves,

من اغلب دستکش،

umbrellas, umbrellas, gloves.

چتر، چتر، دستکش را گم می کنم.

That's. That's one. Yeah.

یعنی. این یکی است. آره

Because you take gloves off when you go into a bus or something like that, you take them off because it's hot

چون وقتی وارد اتوبوس می‌شوید یا چیزی شبیه به آن، دستکش‌ها را در می‌آورید، آن‌ها را به دلیل گرمای هوا در

and then you just leave as well as you leave them because you don't need them. No.

می‌آورید و سپس همان‌طور که دستکش‌ها را رها می‌کنید چون به آن‌ها نیاز ندارید، می‌روید. نه.

And I think it's because they're not part of your

و من فکر می کنم به این دلیل است که آنها همیشه بخشی

your attire or your clothing all the time.

از لباس یا لباس شما نیستند.

So if you always had an umbrella in your hand, you would probably notice that it wasn't there.

بنابراین اگر همیشه یک چتر در دست داشتید، احتمالاً متوجه می‌شوید که آنجا نبوده است.

But because you only use an umbrella occasionally,

اما از آنجایی که شما فقط گاهی از چتر استفاده می‌کنید

then I think it's much easier yes to lose it.

، فکر می‌کنم از دست دادن آن بسیار آسان‌تر است.

You go out and it's raining, you use your umbrella, you go somewhere to the destination.

بیرون می روی و باران می بارد، از چترت استفاده می کنی، به جایی می روی به مقصد.

Then when you leave, it's not raining any more.

بعد وقتی رفتی دیگه بارون نمیاد.

So you don't think I need that umbrella? I said,

پس فکر نمی کنی من به آن چتر نیاز دارم؟ گفتم

Magda.

Lena. Hello, Magda? Anita says.

ماگدا

لنا. سلام مگدا؟ آنیتا می گوید.

I once went to the ATM

من یک بار برای برداشتن مقداری پول به دستگاه خودپرداز رفتم

to draw out some money and left it in there

و آن را در آنجا گذاشتم

because you were in time pressure.

زیرا شما تحت فشار زمان بودید.

Now that's often a reason for making mistakes and leaving and forgetting things.

حالا این اغلب دلیلی برای اشتباه کردن و ترک و فراموش کردن چیزهاست.

Yeah, I've done that.

بله، من این کار را انجام داده ام.

Lots of people. I think a few people have said that they do that.

افراد زیادی. فکر می کنم چند نفر گفته اند که این کار را می کنند.

Yes, I've done it.

بله، من آن را انجام داده ام.

In fact, we likely are due some money out.

در واقع، به احتمال زیاد مقداری پول به ما پرداخت می شود.

Went back to the car about to drive off and then somebody tapped on the car and said,

به سمت ماشین برگشت که می خواست پیاده شود و بعد یک نفر به ماشین ضربه زد و گفت

you've your money there.

: پولت را آنجا داری.

Honest, £50, honest people.

صادق، 50 پوند، مردم صادق.

It usually beeps at you, doesn't it?

معمولاً به شما بوق می دهد، اینطور نیست؟

But if you're distracted or you're in a rush, I think now we don't forget nowadays they do it.

اما اگر حواس‌تان پرت شده یا عجله دارید، فکر می‌کنم اکنون فراموش نمی‌کنیم که امروزه آن‌ها این کار را می‌کنند.

It makes a beep, beep, beep.

بوق، بیپ، بیپ می دهد.

So you can't walk off without the cash while you can.

بنابراین تا زمانی که می توانید نمی توانید بدون پول نقد راه بروید.

Because if that's the problem, if you if you're distracted, you can take your card

زیرا اگر مشکل این است، اگر حواس‌تان پرت شده باشد، می‌توانید پول نقد را از کارتتان

out the cash, but you can just walk off because you're thinking about something else.

بیرون بیاورید، اما فقط می‌توانید آن را کنار بگذارید زیرا به چیز دیگری فکر می‌کنید.

You're in a rush.

شما عجله دارید.

Yeah, that's you know, that sounds like you, by the way.

بله، می دانید، اتفاقاً شبیه شماست.

That's very much Mr. Steve.

این خیلی آقای استیو است.

Think we all do it today.

فکر کنید همه ما امروز این کار را انجام می دهیم.

We have a lot of subjects to talk about.

ما موضوعات زیادی برای گفتگو داریم.

We've got so much to get through this week.

این هفته چیزهای زیادی برای پشت سر گذاشتن داریم.

We are talking what what is the definition of being macho

ما داریم صحبت می کنیم الان تعریف ماچو

or manly now?

یا مرد بودن چیست؟

Now, the reason why I mention this, Steve, is because I have a theory

حالا دلیل اینکه من به این موضوع اشاره می کنم، استیو، این است که من یک نظریه

and I have been looking at photographs and

دارم و به عکس ها نگاه

don't you dare say anything out there.

می کنم و جرات نداری چیزی بگوییم.

I know what you're thinking.

میدونم به چی فکر میکنی

I've been looking at images of what

من در طول سال ها به تصاویری از

masculinity is taken over the years.

مردانگی نگاه می کنم.

Going back a hundred.

صد به عقب برمی گردم

And I've noticed that masculinity or the

و من متوجه شده ام که مردانگی

the ideal of the image of masculinity has changed.

یا ایده آل تصویر مردانگی تغییر کرده است.

It has changed over the years.

در طول سال ها تغییر کرده است.

And that's because I think as people,

و این به این دلیل است که من فکر می‌کنم به عنوان مردم،

young people come along, that they're their concepts

جوانان از راه می‌رسند، که مفاهیم

are often different to the generation that is now fading away.

آنها اغلب با نسلی که اکنون در حال محو شدن است متفاوت است.

And I think that often happens.

و من فکر می کنم که اغلب این اتفاق می افتد.

But what is it nowadays is because I think

اما چیزی که امروزه وجود دارد به این دلیل است که فکر می‌کنم

there are many film stars

بسیاری از ستاره‌های سینما

or many models, male models who don't look to me

یا مدل‌های بسیاری وجود دارند، مدل‌های مردی که به نظر من

what you would

imagine a person who is manly or macho, what they would actually be.

نمی‌آیند که یک مرد مرد یا ماچو چه چیزی را تصور می‌کنید.

And I think that's because it's changing. It always does.

و من فکر می کنم به این دلیل است که در حال تغییر است. همیشه انجام می دهد.

I think it always has.

فکر می کنم همیشه همینطور بوده است.

You look at Victorian photographs of men

شما به عکس های ویکتوریایی مردان نگاه می کنید

and you wouldn't say that they look manly.

و نمی گویید که مردانه به نظر می رسند.

However, there are things that they wear clothing

با این حال، چیزهایی وجود دارد که آنها لباس می پوشند

and also of course, the big one, Steve, you know what I'm going to say?

و البته، بزرگ، استیو، می دانید من چه می خواهم بگویم؟

Facial hair, facial hair,

موهای صورت، موهای صورت،

how it goes and then comes back.

چگونه می روند و سپس برمی گردند.

And lots of men during the Victorian era, if you ever look at photographs of men,

و بسیاری از مردان در دوران ویکتوریا، اگر به عکس‌های مردان نگاه کنید

they will always have the biggest,

، همیشه بزرگ‌ترین

the largest moustache you've ever seen

و بزرگ‌ترین سبیل‌هایی را خواهند داشت که تا به حال

in the UK that was very popular like this.

در بریتانیا دیده‌اید و این چنین بسیار محبوب بود.

They almost go go out handlebar moustache.

آنها تقریبا بیرون رفتن سبیل فرمان.

They look like propellers off an aeroplane.

آنها شبیه پروانه های یک هواپیما هستند.

Yes. That

projected a kind of masculinity.

آره. که

نوعی مردانگی را نشان می داد.

And you're right, I think a lot of film stars now.

و حق با شماست، فکر می‌کنم در حال حاضر بسیاری از ستاره‌های سینما هستند.

I mean, when you when you go back to the 1970s, typical sort of macho guy

منظورم این است که وقتی به دهه 1970 برمی‌گردید، یک مرد معمولی ماچو

would have well, in the sixties, fifties and sixties it would have been somebody like John Wayne.

خوب می‌شد، در دهه‌های شصت، پنجاه و شصت ، کسی مثل جان وین بود.

Yeah. Wouldn't it. In a sort of

آره اینطور نیست. به نوعی

in those kinds of films. Yes.

در آن نوع فیلم ها. آره.

Or the ones I often think of are people like Cary Grant of it's

یا کسانی که من اغلب به آنها فکر می کنم افرادی مانند کری گرانت هستند که

hard to actually appreciate what a big star Cary Grant was.

واقعاً درک ستاره بزرگ کری گرانت سخت است.

He was huge.

او بزرگ بود.

A massive, massive star.

ستاره ای پرجرم و پرجرم.

But but maybe, maybe to some people he's his characteristic.

اما شاید، شاید برای برخی افراد او ویژگی او باشد.

I always thought his characteristic was was not manly.

من همیشه فکر می کردم ویژگی او مردانگی نیست.

He was he was quite soft.

او کاملاً نرم بود.

I wouldn't say he was, man.

من نمی گویم او بود، مرد.

No, but that's the strange thing.

نه، اما چیز عجیبی است.

However, the other day I was watching a clip

با این حال، روز دیگر داشتم کلیپی

from a how Alfred Hitchcock movie.

از فیلم چگونه آلفرد هیچکاک را تماشا می کردم.

I can't say Alfred Hitchcock for some reason.

به دلایلی نمی توانم بگویم آلفرد هیچکاک.

I don't know why, but I was watching a clip from one of his most famous movies, North by Northwest.

نمی دونم چرا ولی داشتم کلیپی از یکی از معروف ترین فیلم هاش شمال به شمال غربی رو می دیدم.

Was it North by Northwest?

شمال از شمال غرب بود؟

He's being chased by an aeroplane.

او توسط یک هواپیما تعقیب می شود.

It is the most famous clip in movie history

این معروف ترین کلیپ در تاریخ سینما است

where Cary Grant is being chased by an aeroplane.

که در آن کری گرانت توسط یک هواپیما تعقیب می شود.

And it's a great scene. Absolutely public.

و این یک صحنه عالی است. کاملا عمومی

Probably one of the best photographed

احتمالا یکی از بهترین

clips from a movie ever.

کلیپ های عکاسی شده از یک فیلم تا کنون.

Do you know who was flying the plane?

آیا می دانید چه کسی با هواپیما پرواز می کرد؟

Alfred Hitchcock.

آلفرد هیچکاک.

No, it's a great one.

نه، خیلی عالیه

By the way, this is a great trivia question because everyone knows Cary

به هر حال، این یک سوال بی اهمیت است زیرا همه می دانند که کری

Grant was being chased by aeroplane.

گرانت توسط هواپیما تعقیب می شد.

But who was flying the aeroplane?

اما چه کسی با هواپیما پرواز می کرد؟

His wife?

همسرش؟

No, he was actually the actor.

نه، او در واقع بازیگر بود.

Martin Landau interest.

علاقه مارتین لاندو

Martin Landau was the baddie.

مارتین لاندو بدی بود.

Bad guy who was trying to get into space.

پسر بدی که سعی می کرد وارد فضا شود.

1999. Yes, various other things. That's it.

1999. بله، چیزهای مختلف دیگر. خودشه.

You've got to be a certain age to know who these actors are.

شما باید سن خاصی داشته باشید تا بدانید این بازیگران چه کسانی هستند.

Well, he actually got an Oscar.

خب او در واقع اسکار گرفت.

Martin Landau won an Oscar for his portrayal of Bela Lugosi

مارتین لاندو برای بازی در نقش بلا لوگوسی

in in

the famous Johnny Depp movie about the opposites.

در فیلم معروف جانی دپ در مورد مخالفان برنده جایزه اسکار شد.

Now, what was it?

I can't remember his name.

حالا چی بود؟

اسمش یادم نمیاد

I can remember names and then I can't remember names.

من می توانم نام ها را به خاطر بسپارم و سپس نمی توانم نام ها را به خاطر بیاورم.

You know which one?

میدونی کدوم

I mean? Yes. Yes.

منظور من این است که؟ آره. آره.

He used to make terrible movies,

او قبلاً فیلم های وحشتناکی می ساخت،

but serious as Bruce Willis Edwards.

اما در نقش بروس ویلیس ادواردز جدی بود.

Who's Ed Wood? That's so it is.

اد وود کیست؟ همینطور است.

Okay. Bruce Willis.

باشه. بروس ویلیس.

Bruce Willis, of course not manly.

بروس ویلیس، البته نه مردانه.

Not very well at the moment.

در حال حاضر خیلی خوب نیست.

So he was sort of the nineties, the nineties, the nineties.

بنابراین او به نوعی دهه نود، دهه نود، دهه نود بود.

Tough guy, macho tough guy.

مرد سرسخت، مرد سرسخت ماچو.

But when you look at the movies now, you don't actually think he's a bit paunchy.

اما وقتی اکنون به فیلم‌ها نگاه می‌کنید، در واقع فکر نمی‌کنید که او کمی بداخلاق است.

Well, now you know, the thing. Die hard.

خوب، حالا می دانید، موضوع. جان سخت.

I'm sorry.

متاسفم.

I'm having a conversation with someone else

من با شخص دیگری

in Die Hard Steve.

در Die Hard Steve در حال گفتگو هستم.

In the 1990s,

در دهه 1990،

he was just sort of muscular.

او فقط یک جورهایی عضلانی بود.

He was bold and dirty, but he was going bald.

جسور و کثیف بود، اما داشت کچل می شد.

Yeah, but we're all about the image of the image of masculinity.

بله، اما همه ما در مورد تصویری از مردانگی هستیم.

That's it. But it's interesting.

خودشه. اما جالب است.

But now hunks

اما در حال حاضر

masculine men have to have a full head of hair.

مردان انبوه مردانه باید موهای پری داشته باشند.

They have to.

مجبورند.

There are not many famous movie stars now.

در حال حاضر تعداد زیادی از ستاره های مشهور سینما وجود ندارند.

Steve.

استیو

Male movie stars that are bald.

ستاره های مرد سینما که طاس هستند.

Trust me, if you can name one and I know you can't.

به من اعتماد کنید، اگر می توانید یکی را نام ببرید و من می دانم که نمی توانید.

They all have thick

همه آنها دارای

a thick head of hair that's that's out there.

موهای ضخیم و پرپشتی هستند که در آنجا وجود دارد.

So nowadays, I think I think manliness nowadays is not necessary

بنابراین امروزه، فکر می‌کنم مردانگی در این روزها

about having your body to be more all muscular.

برای اینکه بدن شما کاملاً عضلانی‌تر باشد، ضروری نیست.

I think it's also hair.

فکر کنم مو هم باشه

So a head of hair is now seen

بنابراین اکنون یک سر مو

as something that is that defines masculinity.

چیزی است که مردانگی را تعریف می کند.

So it's very strange as films.

بنابراین به عنوان فیلم بسیار عجیب است.

But if you look at people in everyday life, if you've got a shaved head

اما اگر به آدم‌های زندگی روزمره نگاه کنید، اگر اکنون سرتان را تراشیده‌اید،

now that makes you sort of like a tough guy baddie.

این باعث می‌شود که شبیه یک آدم بدجنس باشید.

Yeah, that I think that does can make you, you know,

بله، من فکر می کنم که می تواند باعث شود، می دانید،

uh, your favourite Clint Eastwood's Clint

اوه، کلینت ایستوود از کلینت ایستوود مورد علاقه شما

Eastwood says, Christina, there is a film that I want to see

می گوید، کریستینا، یک فیلم وجود دارد که می خواهم

with Clint Eastwood, one of his recent films.

با کلینت ایستوود، یکی از فیلم های اخیر او، ببینم.

He's still making movies in his nineties.

او هنوز در دهه نودش مشغول ساختن فیلم است.

I just think that's amazing.

من فقط فکر می کنم که شگفت انگیز است.

The Mule, it's called Steve Is a Brain, apparently.

قاطر، ظاهراً استیو یک مغز نام دارد.

It's an amazing movie.

این یک فیلم شگفت انگیز است.

And Clint Eastwood, I think he directs the movie,

و کلینت ایستوود، فکر می‌کنم او کارگردانی فیلم را بر عهده دارد،

but also he's in it as well and he's in his nineties.

اما همچنین در آن حضور دارد و در نود سالگی است.

And I think that's amazing.

و من فکر می کنم این شگفت انگیز است.

I love I love Clint Eastwood very much.

من عاشق کلینت ایستوود هستم.

I love his movies.

من عاشق فیلم هایش هستم.

But yes, he is kind of what you would think may be the 1970s.

اما بله، او همان چیزی است که شما فکر می کنید ممکن است دهه 1970 باشد.

Yes. Yeah.

آره. آره

Action heroes.

قهرمانان اکشن

Charles Bronson, he was another another one.

چارلز برانسون، او یکی دیگر بود.

Very macho, very masculine.

خیلی ماچو، خیلی مردانه.

Also, once again, lots of hair and something very Christina, of course, is Humphrey Bogart.

همچنین، یک بار دیگر، تعداد زیادی مو و چیزی بسیار کریستینا، البته، همفری بوگارت است.

Yeah, it's was he he was yeah.

آره، اون بود که آره بود

He was a tough guy.

او مرد سرسختی بود.

He wasn't a friend in the 1950s, I would say sixties.

او در دهه 1950 دوست نبود، من می گویم دهه شصت.

Yeah.

Before it is probably as well.

آره

قبل از آن احتمالا همینطور است.

But what's that famous film with him?

اما آن فیلم معروف با او چیست؟

You know, Casablanca.

میدونی کازابلانکا

Casablanca. Yes.

کازابلانکا آره.

But what I find interesting is I don't think now he would be able to get away with it

اما چیزی که به نظرم جالب است این است که فکر نمی‌کنم اکنون او بتواند از آن

as being that sort of screen presence.

به‌عنوان حضور در صفحه نمایش خلاص شود.

I think.

من فکر می کنم.

I think people want something younger now with more more hair.

فکر می‌کنم مردم اکنون چیزی جوان‌تر با موهای بیشتر می‌خواهند.

Well well, that's the thing.

خوب، موضوع همین است.

Back in the forties and fifties and even the sixties, the men

در دهه چهل و پنجاه و حتی دهه شصت، مردان

were always older and the

همیشه پیرتر بودند و

women were a lot younger when they it was that you had to have a celebrity.

زنان بسیار جوان‌تر بودند، وقتی که باید یک سلبریتی داشته باشید.

The men were very much sort of in their thirties and forties,

مردان حدوداً سی و چهل ساله بودند

and the women that they were dating were probably in their twenties.

و زنانی که با آنها قرار ملاقات داشتند احتمالاً بیست و چند ساله بودند.

Yeah, I think we've moved on a bit from that, which we've often wondered about that.

بله، من فکر می کنم ما کمی از آن حرکت کرده ایم، که اغلب در مورد آن تعجب کرده ایم.

And I think it was probably just, you know, film directors trying to put an image across.

و من فکر می‌کنم احتمالاً فقط، می‌دانید، کارگردان‌های فیلم تلاش می‌کردند تصویری را به نمایش بگذارند.

Yeah.

آره

For middle aged men so that they could all get the the nice young girls.

برای مردان میانسال به طوری که همه آنها می توانند دختران جوان خوب را بدست آورند.

Yes, but but but but even the even the women loved those men.

بله، اما اما حتی زنان هم آن مردان را دوست داشتند.

Robert Mitchum is another one.

رابرت میچام یکی دیگر است.

Mitchum Yes.

میچم بله.

His face is like it's like it's being carved out of granite.

صورتش مثل این است که از گرانیت کنده شده باشد.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

Russell Crowe.

راسل کرو.

Yeah, he's just classic gladiator.

بله، او فقط یک گلادیاتور کلاسیک است.

Arnold Schwarzenegger is a bit fat now.

آرنولد شوارتزنگر اکنون کمی چاق است.

Now? Yes, Russell Crowe is his.

اکنون؟ بله، راسل کرو مال اوست.

There is almost like two people, macho men in films are usually, aren't they.

تقریباً دو نفر هستند، مردان ماچو در فیلم ها معمولاً هستند، اینطور نیست.

They usually I think we've lost that.

آنها معمولاً فکر می کنم ما آن را از دست داده ایم.

I think we've lost my trail though now, Steve, a bit I'm

فکر می‌کنم ما ردپای خود را گم کرده‌ایم ، استیو، کمی

on about what masculinity is generally, generally nowadays.

در مورد اینکه مردانگی به طور کلی، به طور کلی امروزه چیست، فکر می‌کنم.

And I don't think masculinity now is necessarily

و من فکر نمی‌کنم که مردانگی اکنون لزوماً

what we would imagine it to be 20 years ago.

آن چیزی باشد که 20 سال پیش تصور می‌کردیم.

I think now there is a there is a softness that's returned

فکر می کنم اکنون نرمی وجود دارد که

to masculinity.

به مردانگی بازگشته است.

Well, I think women don't want men now who are going to potentially beat them up,

خب، من فکر می‌کنم زن‌ها الان مردانی را نمی‌خواهند که به طور بالقوه آنها را کتک بزنند

you know, because men, these macho men in the films

، می‌دانی، زیرا مردان، این مردان ماچو در

that and the Force 56 is even seventies. Okay?

فیلم‌ها و نیروی 56 حتی دهه هفتاد هستند. باشه؟

They were quite violent, quite violent men.

آنها مردانی کاملا خشن و خشن بودند.

And, you know, they didn't really treat their ladies particularly well.

و، می دانید، آنها واقعاً رفتار خاصی با خانم های خود نداشتند.

Whereas now, of course, we've moved into this.

در حالی که اکنون، البته، ما به این سمت رفته ایم.

What's the phrase, metrosexual? Well, I man.

عبارت متروسکسوال چیست؟ خب من مرد

Well, it's beyond that where the man is now, we don't use that phrase anymore.

خب، فراتر از این است که آن مرد الان کجاست، ما دیگر از آن عبارت استفاده نمی کنیم.

The sex is a sort of merging a bit on base. Yes.

جنسیت نوعی ادغام کمی بر اساس است. آره.

Well, it's it's shades.

خوب، این سایه است.

I always think of the spectrum now, gender

الان همیشه به طیف فکر می کنم، جنسیت

and I suppose femininity.

و فکر می کنم زنانگی.

Masculinity used to be very defined

قبلاً مردانگی خیلی تعریف شده بود

but now it's almost become a spectrum, which I think is quite interesting.

اما الان تقریباً به یک طیف تبدیل شده است که به نظر من بسیار جالب است.

I know some people think it's an awful idea or concept,

من می دانم که برخی از مردم فکر می کنند که این یک ایده یا مفهوم وحشتناک است،

but other people are really embracing it in various ways.

اما افراد دیگر واقعاً به روش های مختلف آن را پذیرفته اند.

I'm not sure how I feel about it, to be honest, because I think there are certain people

من مطمئن نیستم که در مورد آن چه احساسی دارم، صادقانه بگویم، زیرا فکر می کنم افراد خاصی

who are trying to take advantage of that situation.

هستند که سعی می کنند از آن موقعیت سوء استفاده کنند.

But I think these days there is more of a spectrum

اما فکر می‌کنم این روزها

when we look at masculinity

وقتی به مردانگی

and femininity, there is much more of a spectrum.

و زنانگی نگاه می‌کنیم، طیف بیشتری وجود دارد.

So imagine it like I want to say a rainbow,

بنابراین آن را طوری تصور کنید که می‌خواهم بگویم رنگین کمان،

but you know what I mean, a spectrum of gender

اما منظورم را می‌دانید، طیفی از جنسیت

and masculinity and femininity and gender fluidity, which is, you know.

و مردانگی و زنانگی و سیالیت جنسیتی ، که می‌دانید.

Yes. Well, that means something different now.

آره. خوب، این به معنای چیز دیگری است.

Yeah. I mean, and you know.

آره منظورم این است و شما می دانید.

Yeah, but we've we've now got to of course,

بله، اما ما اکنون به این موضوع

women's sports are being promoted a lot more women's football.

رسیده‌ایم که ورزش زنان بسیار بیشتر فوتبال زنان را ترویج می‌کند.

And that's traditionally a masculine game.

و این به طور سنتی یک بازی مردانه است.

So then you can see that women are

بنابراین می توانید ببینید که زنان در حال

exerting their sort of

اعمال نوعی

not masculine is the wrong word, but there's sort of physicality. Yes.

نه مردانگی کلمه اشتباهی است، اما نوعی جسمانی بودن وجود دارد. آره.

So it's sort of.

پس یه جوریه

Yeah, the women a lot of women are going one way and men are going the other and they're merging

بله، زنان بسیاری از زنان به یک سمت می روند و مردان به سوی دیگر و آنها در

somewhere in the middle.

جایی در وسط ادغام می شوند.

And, you know, I can think of pictures of my father when he was younger.

و می‌دانی، می‌توانم به عکس‌هایی از پدرم در زمانی که جوان‌تر بود فکر کنم.

You know, most.

می دانید، بیشتر.

Your father a lady? No.

پدرت خانم؟ نه.

Oh, I see. I wonder what you're going to say then.

اوه، می بینم. من تعجب می کنم که در آن زمان چه می خواهید بگویید.

But, you know, men in those days, they the phrase is men, men and women were women.

اما، می دانید، مردان در آن روزگار، آنها عبارت مرد، زن و مرد زن بودند.

Yes. I remember women were just you know, when I was growing up,

آره. یادم می‌آید که زن‌ها بودند ، وقتی من بزرگ شدم،

women were there places in the home and the men went out to work.

زن‌ها در خانه بودند و مردها برای کار بیرون می‌رفتند.

They were doing coal mining and manual work.

آنها مشغول استخراج زغال سنگ و کارهای دستی بودند.

And these defined roles weren't there for the genders.

و این نقش های تعریف شده برای جنسیت ها وجود نداشت.

That's it.

خودشه.

But now there isn't.

اما اکنون وجود ندارد.

And I think because of that

و من فکر می‌کنم به همین

you don't get these

دلیل شما این

stereotypically macho men, but you do meet them.

مردان بداخلاق کلیشه‌ای را نمی‌بینید، اما آنها را ملاقات می‌کنید.

I mean, you know, you do meet some men, do them a guard, you know,

منظورم این است که می‌دانی، با چند مرد ملاقات می‌کنی، آنها را نگهبانی کن، می‌دانی،

might beat me up.

ممکن است مرا کتک بزنی.

Yes. I'm not saying that it exists, but that's the thing.

آره. من نمی گویم که وجود دارد، اما موضوع همین است.

I'm not saying they don't exist.

من نمی گویم آنها وجود ندارند.

They are tough guys, tough men.

آنها مردان سرسختی هستند، مردان سرسختی.

But I think there is more of a spectrum now than there used to be.

اما من فکر می کنم در حال حاضر طیف بیشتری نسبت به گذشته وجود دارد.

That's the point I'm trying to make.

این نکته ای است که من سعی می کنم به آن اشاره کنم.

You could be a soft man who might not be tough.

شما می توانید مرد نرمی باشید که ممکن است سخت نباشد.

And maybe years ago, people would assume things about them.

و شاید سال ها پیش، مردم چیزهایی را در مورد آنها فرض می کردند.

But nowadays, of course, I think there is more of a spectrum of that of that,

اما امروزه، البته، من فکر می‌کنم که طیف بیشتری از آن وجود دارد،

that what is expected of of a man or what is expected of a woman.

آن چیزی که از یک مرد انتظار می‌رود یا از یک زن.

I think it's an interesting subject, but but of course, there are a lot of people who

من فکر می کنم موضوع جالبی است، اما البته، افراد زیادی هستند

who've hijacked this particular subject and tried to turn it into something else.

که این موضوع خاص را ربوده اند و سعی کرده اند آن را به چیز دیگری تبدیل کنند.

Of course.

البته.

I mean, I think we're the the the epitome of masculinity.

منظورم این است که فکر می کنم ما مظهر مردانگی هستیم.

Well, don't you think so, viewers? Well, I.

خوب، شما اینطور فکر نمی کنید، بینندگان؟ خوب،

I think I don't think we're feminine by any means.

من فکر می کنم به هیچ وجه فکر نمی کنم ما زنانه باشیم.

In fact, a lot of people don't think anything of you, do they?

در واقع ، بسیاری از مردم چیزی در مورد شما فکر نمی کنند، اینطور نیست؟

They don't think you're they think you are manly or they think you are,

آنها فکر نمی کنند شما هستید، آنها فکر می کنند شما مرد هستید یا فکر می کنند شما

for want of a better word, heterosexual. Yes.

برای یک کلمه بهتر، دگرجنسگرا هستید. آره.

But the people have said this to you. They have.

اما مردم این را به شما گفته اند. آنها دارند.

But they wouldn't they would never describe me as manly.

اما آنها نمی خواستند هرگز مرا مردی توصیف نمی کردند.

I've never been you know, I'm not a sort of the other phrase,

من هرگز نبوده ام، می دانید، من یک جور دیگر آن عبارتی

as my father used to use on the growing up.

نیستم که پدرم در دوران بزرگ شدن از آن استفاده می کرد.

He's a man's man.

او یک مرد مرد است.

Okay? A man's man. Well, that's you.

باشه؟ مرد یک مرد. خب این تو هستی

That's that's it's got a different meaning these days.

این است که این روزها معنای دیگری پیدا کرده است.

If there is anyone who is a man's man, it's Mr.

اگر کسی هست که مرد مرد باشد، آن آقای

Steve, a man's man that used to denote

استیو است، مردی که قبلاً به

somebody who was pure heterosexual.

کسی اشاره می کرد که دگرجنس گرا خالص بود.

The only you like the company of other men would play football.

تنها کسی که دوست دارید همراهی با مردان دیگر فوتبال بازی کند.

Okay.

باشه.

And talk about sports all day and, you know, all that sort of thing.

و تمام روز در مورد ورزش صحبت کنید و، می دانید، از همه چیز.

A man's man, somebody you could go down the pub with and have a drink, talk about the birds

مرد مردی، کسی که می‌توانی با او به میخانه بروی و یک نوشیدنی بنوشی، در مورد پرندگان صحبت

and you know, and I don't mean, you know, somebody.

کنی و می‌دانی، و منظورم این نیست، می‌دانی، کسی.

Yeah somebody who was not in any stretch of

آره، کسی که در هیچ سطحی

the imagination would be pure heterosexual,

از تخیل نبود، دگرجنس‌گرای خالص

tough guy man, talking about manly things and man's man.

و مردی سخت‌گیر است که درباره چیزهای مردانه و مردانه صحبت می‌کند.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

All right.

خیلی خوب.

I wonder if anyone says that it's nothing.

تعجب می کنم آیا کسی می گوید که این چیزی نیست.

I think you've got it across now.

من فکر می کنم شما آن را در حال حاضر درک کرده اید.

I to hear my father saying, that's not all.

می شنوم که پدرم می گوید، این همه ماجرا نیست.

He's a man's man.

او یک مرد مرد است.

Oh, the strange thing is your your father was in the Navy

اوه، چیز عجیب این است که پدرت در نیروی دریایی بود

and the Village People wrote a song all about that.

و مردم روستا در مورد آن آهنگ نوشتند.

I know, but, yeah, I guess my you know.

من می دانم، اما، آره، حدس می زنم شما می دانید.

So shall we have a look at the live chat?

پس باید نگاهی به چت زنده بیندازیم؟

Fernando says masculinity nowadays is related to equality with women.

فرناندو می گوید که امروزه مردانگی به برابری با زنان مرتبط است.

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

I think, I think the playing field we often talk about very interesting

من فکر می کنم، من فکر می کنم زمین بازی ما اغلب در مورد عبارت بسیار جالب صحبت می کنیم

phrase, Steve, a level playing field.

، استیو، یک زمین بازی برابر است.

So where things are seen as equal.

بنابراین جایی که همه چیز برابر دیده می شود.

But I to be honest with you, I think a lot of these things that we're seeing now

اما صادقانه بگویم، فکر می‌کنم بسیاری از این چیزهایی که اکنون می‌بینیم

probably should have happened maybe 20 years ago, but they're happening now.

احتمالاً باید 20 سال پیش اتفاق می‌افتند، اما اکنون در حال وقوع هستند.

But it's all happening suddenly.

اما همه چیز به طور ناگهانی اتفاق می افتد.

And I think there are a lot of people, older generation, Steve, not us,

و من فکر می کنم افراد زیادی هستند، نسل قدیمی تر ، استیو، نه ما،

because we're not old, but older generations who are still not ready for it.

زیرا ما پیر نیستیم، اما نسل های قدیمی تر که هنوز برای آن آماده نیستند.

So they're not ready for it now.

بنابراین آنها اکنون برای آن آماده نیستند.

They want the certainty of seeing a man doing one role are women doing doing another.

آن‌ها می‌خواهند این اطمینان را داشته باشند که مردی یک نقش را انجام می‌دهد در حالی که زنان نقش دیگری را انجام می‌دهند.

And I think I think you're right, Mr.

و من فکر می کنم حق با شماست آقای

Duncan, because of equality.

دانکن به دلیل برابری.

That's a name and laws.

این یک نام و قوانین است.

You know, there actually are laws to do with equality

می دانید، در واقع

in many countries of the world, certainly in this country. And

در بسیاری از کشورهای جهان، قطعاً در این کشور، قوانینی برای برابری وجود دارد. و

so whereas before, men would do certain jobs

بنابراین در حالی که قبلاً، مردان مشاغل خاصی را انجام می دادند

and women would do certain jobs, that's because of equality.

و زنان مشاغل خاصی را انجام می دادند، این به دلیل برابری است.

That's now men can do jobs that women do.

اکنون مردان می توانند کارهایی را انجام دهند که زنان انجام می دهند.

There are lots of men and nurses and lots of we've discussed this before.

تعداد زیادی مرد و پرستار وجود دارد و ما قبلاً در این مورد بحث کرده ایم.

Lots of women do

بسیاری از زنان کارهایی را انجام

what would be considered manly jobs,

می دهند که به عنوان مشاغل مردانه در نظر گرفته

you know, maybe in construction and things like that.

می شود، شاید در ساخت و ساز و مواردی از این قبیل.

Those post person.

آن شخص پست.

Yeah, things that would normally be.

بله، چیزهایی که در حالت عادی وجود دارد.

I don't necessarily think women are going down the mines.

من لزوماً فکر نمی‌کنم که زن‌ها در حال سقوط در معدن هستند.

Well, no one is mine.

خب هیچکس مال من نیست

No one's going down the mines.

هیچ کس از معدن پایین نمی رود.

I said a bit of that going on.

من کمی از این موضوع گفتم.

But because of that, we're able to accept instead of being forced into stereotypes,

اما به همین دلیل، ما می‌توانیم بپذیریم به‌جای اینکه مجبور به ایجاد کلیشه‌ها شویم

you've got to behave this way because that's what society

، باید اینگونه رفتار کنید، زیرا این چیزی است که جامعه

says you've got to do to be accepted.

می‌گوید برای پذیرفته شدن باید انجام دهید.

You can now, you know, men can express their feminine

می‌دانی، اکنون می‌توانی، مردان می‌توانند جنبه زنانه‌شان را بیان

side, which is always there was always there.

کنند، چیزی که همیشه وجود دارد.

It was just suppressed because of the pressure of society.

فقط به خاطر فشار جامعه سرکوب شد.

And women can express their masculinity, which is not always there,

و زنان می توانند مردانگی خود را بیان کنند، که همیشه وجود ندارد،

but they weren't able to do it because they'd been frowned upon by society.

اما نتوانستند این کار را انجام دهند زیرا جامعه با آنها مخالفت کرده بود.

A woman working on a building site, you wouldn't be allowed to do it.

زنی که در یک سایت ساختمانی کار می کند، شما اجازه ندارید این کار را انجام دهید.

So this is interesting, Steve.

پس این جالب است استیو.

You can see now I've got I've got the caption on the screen and there

اکنون می‌توانید ببینید که من زیرنویس را روی صفحه دارم و آنجا

that that is actually Tarzan.

که در واقع تارزان است.

Yeah. So that yeah.

آره بنابراین که بله.

As depicted

همانطور که

in the 1920 movie The Revenge of Tarzan.

در فیلم انتقام تارزان در سال 1920 به تصویر کشیده شد.

Now what I find interesting of about this is I don't think

اکنون چیزی که در این مورد برایم جالب است این است که

I think this is particularly manly,

فکر نمی‌کنم این به‌خصوص مردانه باشد،

but maybe back then it was

اما شاید در آن زمان

it looks almost slightly comical to me.

برای من تقریباً کمی خنده‌دار به نظر برسد.

It looks almost amusing.

تقریباً سرگرم کننده به نظر می رسد.

It looks almost as if someone is making fun

تقریباً به نظر می رسد که کسی

of that particular type of movie.

آن نوع خاص از فیلم را مسخره می کند.

But in fact, that was seriously done.

اما در واقع این کار به طور جدی انجام شد.

That's how a man looked.

یک مرد اینطور به نظر می رسید.

Well, I mean, the ludicrous thing about that, when you look at it now, it's obviously

خب، منظورم این است که چیز مضحک در مورد آن، وقتی اکنون به آن نگاه می کنید، مشخصاً این

just an American man with with with a sort of a leopard skin on wear,

فقط یک مرد آمریکایی است که پوست پلنگی پوشیده شده است،

whereas if it was, you know, Tarzan was supposed to be abandoned by his parents

در حالی که اگر چنین بود، می دانید، تارزان قرار بود رها شود. توسط پدر

and grew up in the wild and he just had a long straggly hair and a beard.

و مادرش و در طبیعت بزرگ شد و فقط موهای بلند و ریشی داشت.

Wouldn't he wouldn't be cutting his hair and shaving.

آیا او موهایش را کوتاه نمی کرد و اصلاح نمی کرد.

Yeah.

So that's what makes that look ludicrous?

آره

پس این چیزی است که آن را مضحک نشان می دهد؟

So what is macho?

پس ماچو چیست؟

The definition of what is manly things can be manly.

تعریف مردانه بودن می تواند مردانه باشد.

Sport, jobs, the appearance,

ورزش، شغل، ظاهر

of course, men as we found out

، البته آقایان همانطور که

last week, we went to a wedding last week

هفته پیش فهمیدیم، هفته گذشته به عروسی رفتیم

and lots of the young men had beards.

و بسیاری از مردان جوان ریش داشتند.

That's the fashion. Now it's back.

مد همین است. الان برگشته

So everyone they all had and it looked what was funny.

بنابراین همه آنها همه داشتند و به نظر خنده دار بود.

Steve They all had literally the identical beard.

استیو همه آنها به معنای واقعی کلمه ریش یکسانی داشتند.

Yeah, exactly the same.

آره دقیقا همینطوره

It looked as if they were all wearing fake beards,

به نظر می رسید که همه آنها ریش مصنوعی دارند،

but they were identical.

اما آنها یکسان بودند.

And I thought that was really funny. Yes.

و من فکر کردم که واقعا خنده دار بود. آره.

It's all about a week's a week's amount of stubble, isn't it?

همه چیز مربوط به یک هفته یک هفته کلش است ، اینطور نیست؟

It's not a proper beard.

ریش مناسبی نیست

It's sort of more like a week's growth of stubble

این بیشتر شبیه رشد یک هفته ای کلش

or maybe a bit more, maybe two weeks.

یا شاید کمی بیشتر، شاید دو هفته است.

But I think what men do now, they groom,

اما من فکر می کنم کاری که مردان اکنون انجام می دهند، آنها را اصلاح می کنند،

they grew, they do their beards much more.

آنها رشد می کنند، آنها خیلی بیشتر به ریش خود می پردازند.

So men now spend.

بنابراین مردان اکنون خرج می کنند.

I think, as much time as women

فکر می‌کنم به اندازه زنانی که

in the bathroom in the morning making themselves look lovely.

در حمام صبح‌ها وقت می‌گذارند خود را دوست‌داشتنی نشان می‌دهند.

They trim their beard well, they make sure everything is lovely.

آنها ریش خود را به خوبی کوتاه می کنند، مطمئن می شوند که همه چیز دوست داشتنی است.

They make sure their eyebrows are not too long.

آنها مطمئن می شوند که ابروهایشان خیلی بلند نباشد.

They they get the the hair out of that is they they make themselves look lovely.

آنها موهایشان را از بین می برند که به این دلیل است که خودشان را دوست داشتنی نشان می دهند.

See, I'm amazed.

ببین من تعجب کردم

I'm amazed that the fashion for men having beards has lasted

من متعجبم که مد برای مردانی که ریش دارند به

as long as it has because it's lasted a number of years now,

همان اندازه ادامه داشته است، زیرا چند سالی است که دوام آورده است

because, I mean, I've grown a beard in the past.

، زیرا منظورم این است که من در گذشته ریش گذاشته ام.

It's much more maintenance than just having a shave,

تعمیر و نگهداری بسیار بیشتر از انجام اصلاح است

having a shave every takes 3 minutes. Yes.

، اصلاح هر 3 دقیقه طول می کشد. آره.

But if you've got a beard, you've got to constantly be trimming it.

اما اگر ریش دارید، باید دائماً آن را کوتاه کنید.

And oh, it's a pain in the neck. It is a lot of work.

و اوه، این یک درد در گردن است. کار زیادی است.

Have you seen the advert, by the way?

راستی آیا آگهی را دیده اید؟

And they're itchy and leave. Have you seen the advert?

و آنها خارش دارند و می روند. آیا آگهی را دیده اید؟

There was a commercial on YouTube for for a device

تبلیغاتی در یوتیوب برای دستگاهی وجود داشت

that can now cut the hair down there.

که اکنون می تواند موها را در آنجا کوتاه کند.

Have you seen it?

آیا آن را دیده اید؟

Well, yeah, I saw it last night.

خب آره دیشب دیدمش

You can trim.

می توانید اصلاح کنید.

It's a special device designed for men

این دستگاه ویژه ای است که برای مردان طراحی شده است

so they can shave everything down there.

تا بتوانند همه چیز را در آنجا اصلاح کنند.

Down there.

اون پایین

It's very serious. It's just everything now.

خیلی جدی است. الان فقط همه چیز است.

Well, I mean, Yemen.

خب منظورم یمن است.

You can use anything for that, can't you?

شما می توانید از هر چیزی برای آن استفاده کنید، نمی توانید؟

And this is in men's grooming now, you know, with the women

و این در آراستگی مردانه است، می‌دانید، با زنانی که

in the bedroom, they don't want you know, they want things nicely trimmed.

در اتاق خواب هستند، آنها نمی‌خواهند شما بدانید، آنها می‌خواهند همه چیز به زیبایی چیده شود.

Yes, they want they want the hair to be be nice and well.

بله، آنها می خواهند که موها خوب و خوب باشد.

Well, they want everything to be smooth. And who wouldn't.

خوب، آنها می خواهند همه چیز صاف باشد. و چه کسی نمی خواهد.

Well,

خوب،

but some men.

اما برخی از مردان.

Yeah, but that's the thing.

بله، اما موضوع همین است.

I mean, have you ever kissed a man with a beard, Mr.

منظورم این است که آیا تا به حال مردی با ریش را بوسیده اید، آقای

Jenkins? Yeah, I have to answer that.

جنکینز؟ آره باید جواب بدم

I once kissed Santa Claus.

من یک بار بابانوئل را بوسیدم.

Santa Claus gave me gave me a kiss once.

بابا نوئل به من داد یک بار مرا بوسید.

I just.

I just regret the fact that he used his tongue as well.

من فقط.

من فقط از این واقعیت متاسفم که او هم از زبانش استفاده کرد.

That's that's another that's another story.

این یک داستان دیگر است.

Yes. I mean, you know, it can't be very I'm saying it can't be very nice.

آره. منظورم این است که می‌دانی، نمی‌تواند خیلی خوب باشد، من می‌گویم که نمی‌تواند خیلی خوب باشد.

You know, I don't know. Maybe maybe you women.

شما می دانید، من نمی دانم. شاید شما زنان.

Do you like kissing a man with a B? It's nice.

آیا دوست دارید مردی با B را ببوسید؟ خوبه.

What's your mum does

مامانت چی

know? Well, she likes the look of it.

میدونه؟ خوب، او از ظاهر آن خوشش می آید.

What do you mean, my mum does well, your mum likes beards.

منظورت چیه، مامان من خوبه، مامانت ریش دوست داره.

She likes beards, but I don't think she never liked.

او ریش دوست دارد، اما من فکر نمی کنم که او هرگز دوست نداشت.

Liked it with my father. Had to be it. Oh I see.

با پدرم دوست داشتم باید می شد. اوه می فهمم.

Because you know, do you want to get near that massive hand?

چون می دانید، آیا می خواهید به آن دست عظیم نزدیک شوید؟

I mean some people maybe that's a turn on.

منظورم این است که برخی از افراد شاید این یک نوبت است.

I don't know, some some women want a hairy man and they want to run their fingers through his chest.

نمی‌دانم، بعضی از خانم‌ها یک مرد مودار می‌خواهند و می‌خواهند انگشتانشان را در سینه‌اش بگذارند.

Exactly. Yes.

دقیقا. آره.

And that sort of thing.

و از این جور چیزها

Other women want smooth.

زنان دیگر صاف می خواهند.

Yes. This is an amendment that is you know, I don't know.

آره. این یک اصلاحیه است که شما می دانید، من نمی دانم.

You know, but I thought it was an interesting subject as far as when we watch TV,

می دانید، اما من فکر می کردم موضوع جالبی است تا جایی که وقتی تلویزیون، فیلم تماشا می کنیم

movies, maybe see advertisements for the role of

، شاید تبلیغات

the man has certainly changed over the past, I would say the past ten years.

نقش مرد را می بینیم قطعاً در گذشته تغییر کرده است، می توانم بگویم در ده سال گذشته.

So the man quite often takes a more passive role

بنابراین مرد اغلب نقش منفعلانه تری بر عهده می گیرد

and the woman might be a little bit more, more dominant, assertive in the relationship.

و زن ممکن است کمی بیشتر، مسلط تر و قاطعانه تر در رابطه باشد.

I find I find those things interesting. You say? Yes.

به نظر من آن چیزها جالب است. شما بگو؟ آره.

I mean, yes.

یعنی بله.

I mean, my mother often says that, you know, she grew up in the thirties and forties.

یعنی مادرم اغلب می‌گوید، می‌دانی، او در دهه سی و چهل بزرگ شده است.

And as she said then, women's roles

و همانطور که او در آن زمان گفت، نقش زنان

were very, very defined in those days.

در آن روزها بسیار بسیار مشخص بود.

And it was basically you

و اساسا این تو بودی که

you just got married and had babies and that was it.

تازه ازدواج کردی و بچه دار شدی و تمام.

And there was no chance for

و برای مثال هیچ شانسی برای

a woman, for example.

یک زن وجود نداشت.

Very little chance for a woman to go to university. Yeah.

شانس بسیار کمی برای یک زن برای رفتن به دانشگاه. آره

I mean, my my mother grew up.

یعنی مادرم بزرگ شد.

She tells me the story of my grandmother, who was very clever, very clever

او داستان مادربزرگم را برایم تعریف می کند که زن بسیار باهوش و باهوشی

woman, and could have gone to university.

بود و می توانست به دانشگاه برود.

But she didn't go her father wouldn't let it go.

اما او نرفت پدرش اجازه نداد.

He said, no, your brother can go, but you can't go.

گفت نه برادرت می تواند برود ولی تو نمی توانی بروی.

You've got to get married and have children.

باید ازدواج کنی و بچه دار بشی

But then again, that's that's a different time.

اما باز هم، آن زمان متفاوت است.

Yeah, well, that's a different attitude.

بله، خوب، این یک نگرش متفاوت است.

It's very interesting.

خیلی جالبه

So I find these things really fascinating.

بنابراین به نظر من این چیزها واقعاً جذاب هستند.

And of course, these days having a having a child,

و البته، این روزها بچه دار شدن،

if you want to have a child, then

اگر می خواهید بچه دار

I know I'm on thin ice here.

شوید، می دانم که اینجا روی یخ نازک هستم.

Steve.

استیو

Then that would be the woman's role.

آن وقت این نقش زن خواهد بود.

Don't say anything, please.

هیچی نگو لطفا

Just just hold your thoughts. Everyone out there.

فقط افکارت را نگه دار همه اون بیرون

I know what I'm doing.

من میدانم چه کار دارم میکنم.

I know I'm putting my head above the parapet and all the bullets will be flying by in a moment.

می دانم که سرم را بالای جان پناه می گذارم و همه گلوله ها در یک لحظه از کنارشان می گذرند.

But yeah, but I think, yes, generally speaking, the woman's role.

اما بله، اما من فکر می کنم، بله، به طور کلی ، نقش زن است.

Now, if you think about having a child or starting a family,

حالا اگر به فکر بچه دار شدن یا تشکیل خانواده باشید

the woman will be involved

، حتماً زن هم درگیر این موضوع

as well of course, certainly

می شود، مطمئناً

in this country and in a lot of Western countries

در این کشور و در بسیاری از کشورهای غربی

now, women are working, are going out to work.

الان، زنان کار می کنند، برای کار بیرون می روند.

You see, when when I grew up, my mother didn't work,

ببینید وقتی من بزرگ شدم، مادرم کار نمی کرد،

so we were able to look after ourselves. Yes.

بنابراین ما توانستیم از خودمان مراقبت کنیم. آره.

Whereas now women are going to work.

در حالی که الان خانم ها می روند سر کار.

So the roles have to be shared, particularly if you're having children,

بنابراین، نقش ها باید به اشتراک گذاشته شوند، به خصوص اگر بچه دار می شوید

then if you're both working, then you have to share that role.

، پس اگر هر دو کار می کنید، باید آن نقش را به اشتراک بگذارید.

And I know that, you know, men at work

و می‌دانم که، می‌دانی، مردانی

that aren't that I know of

که سر کار نیستند، من از بچه‌ها می‌شناسم

children that, you know, they take the children to school.

که، می‌دانی، بچه‌ها را به مدرسه می‌برند.

They they do all sorts of things for the children.

آنها همه کارها را برای بچه ها انجام می دهند.

When I grew up, my father didn't have virtually nothing.

وقتی بزرگ شدم، پدرم عملاً چیزی نداشت.

Mum did everything, you know,

مامان هر کاری کرد، می دونی،

she fathers got up in the morning, did everything.

پدرش صبح بیدار شد، همه کار کرد.

Whereas now I don't think in a in a, in a sort of modern

در حالی که الان در یک

relationship, I think that women walk out and have the man didn't do anything.

رابطه مدرن فکر نمی‌کنم، فکر می‌کنم زن‌ها بیرون می‌روند و می‌خواهند مرد کاری انجام ندهد.

That's why you can you can have you can have house just house husbands. Yes.

به همین دلیل است که می‌توانی، می‌توانی شوهری خانه داشته باشی. آره.

So the husband is actually at home and the wife is going to work.

بنابراین شوهر در واقع در خانه است و زن به سر کار می رود.

I don't think there's anything wrong with any of those things.

فکر نمی کنم هیچ یک از این چیزها ایرادی داشته باشد.

I think these are things that have been coming over the past 20 years

من فکر می کنم اینها چیزهایی هستند که در طول 20 سال گذشته

since the start of the new millennium.

از آغاز هزاره جدید به وجود آمده اند.

I think many things have changed anyway, generally

من فکر می کنم به هر حال خیلی چیزها تغییر کرده است، به طور

speaking in society and I always think it's a fascinating thing.

کلی در جامعه صحبت می کنم و همیشه فکر می کنم این یک چیز جذاب است.

However, there are those who who always want to create

با این حال، کسانی هستند که همیشه می خواهند

division in these situations

در این موقعیت ها تفرقه ایجاد کنند، در

when in fact, from my point of view, Steve, it's happened.

حالی که در واقع، از دیدگاه من، استیو، این اتفاق افتاده است.

It's always been the case, hasn't it?

همیشه همینطور بوده، اینطور نیست؟

It's always happened at some point with roles of men and women,

این همیشه در برخی از مواقع با نقش های مردان و زنان،

or maybe the way gender or sexuality is viewed.

یا شاید نحوه نگرش به جنسیت یا جنسیت اتفاق افتاده است.

It's always been changing.

همیشه در حال تغییر بوده است.

It's always been altering in some way, particularly since the sixties.

همیشه به نوعی در حال تغییر بوده است، به خصوص از دهه شصت.

Yes Yes. The liberation.

بله بله. رهایی.

Well, Magdalena says that she likes a bald man with a beard.

خوب، ماگدالنا می گوید که او یک مرد طاس با ریش را دوست دارد.

Oh, okay, then.

اوه خوب پس.

Which is a popular look now.

که اکنون یک ظاهر محبوب است.

So we're halfway there it's a very popular look at lots of people

بنابراین ما در نیمه راه هستیم، نگاهی بسیار محبوب به افراد زیادی

at work, men who are bald, grow beards.

در محل کار است، مردانی که کچل هستند، ریش می گذارند.

And I but I personally don't like look,

و من اما شخصاً از قیافه خوشم نمی آید،

but yeah, I think, in fact, I've noticed, Mr.

اما بله، فکر می کنم، در واقع، متوجه شده ام، آقای

Duncan, that if you're a bald man with a beard

دانکن، که اگر الان یک مرد کچل با ریش

at work now, you get promoted.

در محل کار هستید، ترفیع می گیرید.

Oh, okay.

اوه، باشه

Some for some reason that look get you to be promoted.

برخی به دلایلی این ظاهر باعث می شود که شما ارتقا پیدا کنید.

Interesting because.

جالبه چون

Yeah, all the people with bald heads and beards.

آره، همه افرادی که سر و ریش دارند.

All the men.

همه مردها

The men I haven't seen many women with bald heads and beards.

مردانی که من زنان زیادی را با سر و ریش ندیده ام.

They're all getting promoted into the top jobs.

همه آنها به مشاغل برتر ارتقا می یابند.

And I think it's because of the look.

و من فکر می کنم به دلیل ظاهر است.

Yeah.

So, you know, very interesting.

آره

بنابراین، می دانید، بسیار جالب است.

Yes. We'll move on to another subject because we have have a little bit of English

آره. ما به موضوع دیگری می رویم زیرا کمی انگلیسی داریم که باید

to look at, some phrases connected to asking a person

به آنها نگاه کنیم، برخی از عبارات مرتبط با درخواست از شخص

to stop doing something, maybe something that is annoying,

برای دست کشیدن از انجام کاری، شاید چیزی که آزاردهنده است،

maybe something that makes you feel slightly angry,

شاید چیزی که شما را کمی عصبانی می کند،

perhaps that sort of thing.

شاید این نوعی چیز

We always say something quickly.

ما همیشه یک چیزی را سریع می گوییم.

Oh, okay, Steve just makes just a very good point.

اوه، باشه، استیو فقط به یک نکته خیلی خوب اشاره می کند.

The most important thing is, is who we are inside. Yes.

مهمترین چیز این است که ما در درون کی هستیم. آره.

And that's what modern societies are, is allowing us to become who we actually are. Yes.

و این همان چیزی است که جوامع مدرن هستند، یعنی به ما اجازه می‌دهند آنچه که واقعاً هستیم، شویم. آره.

And instead of having to fit into a stereotype imposed upon us by society, yes.

و به جای اینکه مجبور باشیم در قالب کلیشه ای که جامعه بر ما تحمیل کرده است، بمانیم، بله.

We are now free to express ourselves.

ما اکنون آزاد هستیم که خودمان را بیان کنیم.

And that's why I think probably nothing's really changed.

و به همین دلیل است که فکر می کنم احتمالاً هیچ چیز واقعاً تغییر نکرده است.

It's just that we can now express ourselves.

فقط ما الان می توانیم خودمان را بیان کنیم.

We were always these people.

ما همیشه این افراد بودیم.

Yeah, but we weren't able to express that because of the constraints of society.

بله، اما به دلیل محدودیت های جامعه نتوانستیم آن را بیان کنیم.

Yeah. Yeah.

And of course, I suppose modern technology, social media allows us to express these feelings

آره آره

و البته، فکر می‌کنم فناوری مدرن، رسانه‌های اجتماعی به ما این امکان را می‌دهند که این احساسات را آشکارتر بیان کنیم

more openly, whereas in the past you couldn't because

، در حالی که در گذشته

you didn't have the ability to do it.

نمی‌توانستید زیرا توانایی انجام آن را نداشتید.

There was no Facebook, no Twitter, no social media at all.

نه فیس بوک بود، نه توییتر، نه رسانه اجتماعی.

So everyone had to keep all of those things to themselves. Yes.

بنابراین همه باید همه آن چیزها را برای خود نگه می داشتند. آره.

Anyway, Steve, we've got to move on.

به هر حال استیو، ما باید ادامه دهیم.

I want to have a little break.

من می خواهم کمی استراحت کنم.

We've got a we've got some nature to show now.

ما طبیعتی داریم که اکنون باید نشان دهیم.

We've we've got a little mouse in the garden living nearby at the moment.

ما در حال حاضر یک موش کوچک در باغ داریم که در همان نزدیکی زندگی می کند.

He's actually out there right now sniffling around.

او در واقع در حال حاضر آنجاست و اطراف را بو می کشد.

And I thought it would be nice to have a look at a video that I made a few years ago

و فکر کردم خوب است که نگاهی به ویدیویی بیندازم که چند سال پیش

at the same place,

در همان مکان درست کردم،

but instead we have a variety

اما در عوض ما

of animals coming along to feed.

حیوانات مختلفی برای غذا دادن به آن‌ها می‌آیند.

And then after this, we are back with Mr.

و بعد از این، با آقای

Steve and myself.

استیو و من برگشتیم.

Don't go away.

نرو

The things

همه چیز

is, it's

این

been 50, 50.

است که 50، 50 شده است.

He's doing

او این 5050 را انجام می دهد.

these

5050.

Welcome to Sunday afternoon

به بعدازظهر یکشنبه

live on YouTube looking at some lovely nature there.

زنده در YouTube خوش آمدید و طبیعت دوست داشتنی آنجا را تماشا می کنید.

The squirrels, the shrews,

سنجاب ها، خرچنگ ها

the mice and the magpies.

، موش ها و زاغی ها.

Do do, do do.

انجام بده، انجام بده

I was a very masculine looking squirrel, Mr. Dennis.

من یک سنجاب خیلی مردانه بودم، آقای دنیس.

That squirrel was was was looking pretty mean.

اون سنجاب خیلی بد به نظر می رسید.

Yes. You wouldn't want cross swords

آره.

with that if you crossed swords with somebody.

اگر شمشیرهای متقابل را با کسی ضربدری کنید، نمی‌خواهید با آن شمشیر ضربدری کنید.

It means you fall out.

یعنی بیرون می افتی

Yes. You have an argument, you fight. Fight.

آره. شما بحث دارید، دعوا می کنید. مبارزه کردن.

You have a you have a violent confrontation.

شما یک رویارویی خشونت آمیز دارید.

You cross swords, you get angry with each other and then start shouting and screaming

شمشیرها را به هم می زنید، با هم عصبانی می شوید و بعد مثل ما گاهی اوقات شروع به داد و فریاد

like like we do sometimes.

می کنید.

Yesterday I was out walking.

دیروز بیرون داشتم قدم میزدم

The other day, Steve and I filmed something that made me smile.

روز دیگر، من و استیو از چیزی فیلم گرفتیم که باعث شد لبخند بزنم.

Would you like to see it?

دوست دارید آن را ببینید؟

Go on. Here is something that made me smile the other day

ادامه دادن. در اینجا چیزی است که باعث شد من لبخند بزنم روزی

I was walking along and I saw this sign

که در حال راه رفتن بودم و این علامت

and I had a strange flashback of my memory look at this stage.

را دیدم و یک فلاش بک عجیب از نگاه حافظه ام در این مرحله داشتم.

So this is actually on the field, the main field in much Wenlock interesting

بنابراین این در واقع در زمین است، میدان اصلی در Wenlock بسیار جالب است

and it says attention

و می گوید توجه

please.

لطفا.

It was seen it had no metal

دیده شد که

detecting no metal detecting.

هیچ فلزیاب و فلزیاب ندارد.

Can I just say I can't remember.

فقط میتونم بگم یادم نمیاد

I've never seen I can't remember the last time

من هرگز ندیده ام، نمی توانم به یاد بیاورم آخرین باری

I saw anyone with a metal detector.

که کسی را با فلزیاب دیدم.

So I wonder this is my theory, Steve.

بنابراین تعجب می کنم که این نظریه من است، استیو.

I think maybe, perhaps underneath the field in much Wenlock

فکر می‌کنم شاید، شاید در زیر زمین در ونلوک،

Maybe there lots of buried treasure and people now are starting to look for it.

شاید گنج‌های مدفون زیادی وجود داشته باشد و مردم اکنون شروع به جستجوی آن کرده‌اند.

But I can't remember the last time I saw anyone do any metal detecting.

اما نمی‌توانم آخرین باری را که دیدم کسی فلزیاب می‌کند، به یاد بیاورم.

I've never seen anyone do it and ever in the eight years

من هرگز ندیده ام کسی این کار را انجام دهد و در طول هشت سالی

we've been here and I don't know what the problem would be anyway.

که اینجا هستیم و نمی دانم مشکلش چه خواهد بود.

It used to be very popular though.

اگرچه قبلاً بسیار محبوب بود.

I remember growing up in the seventies and early eighties

من به یاد دارم که در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد بزرگ شدم

and everyone had one of those little devices that you

و همه یکی از آن وسایل کوچکی را داشتند که شما

or you're looking for something

یا شما به دنبال چیزی

under the ground made of metal, hopefully buried treasure.

زیر خاک هستید که از فلز ساخته شده بود، امیدوارم گنجی دفن شده باشد.

But but I don't people doing this anymore ever.

اما من دیگر این کار را انجام نمی دهم.

I think they still do on beaches. Yes.

فکر می کنم هنوز در سواحل این کار را انجام می دهند. آره.

But maybe maybe people are digging up

اما شاید مردم در حال

the the field heavy this gaskell

حفاری این میدان سنگین

the the common ground where people walk their dogs and things like that.

هستند، زمین مشترکی که مردم در آن سگ‌هایشان را راه می‌اندازند و چیزهایی از این قبیل.

Maybe there's a problem with people digging up the ground nuts,

شاید مشکلی در مورد کندن آجیل زمینی توسط مردم وجود داشته باشد،

but can't say I've ever seen anybody do it.

اما نمی توان گفت که تا به حال کسی را دیده ام که این کار را انجام داده است.

It's sort of hallowed ground. It's not.

این یک نوع زمین مقدس است. این نیست.

Schofield In much.

شوفیلد در خیلی.

Wenlock Well, what I'm saying is, is then they must think

Wenlock خب، چیزی که من می گویم این است که پس آنها باید فکر

that there's something buried under there because you only go metal detecting,

کنند که چیزی زیر آن مدفون است ، زیرا شما فقط فلزیاب می کنید،

you only use one of these things if you think there is something buried underneath the ground.

فقط اگر فکر می کنید چیزی زیر زمین مدفون است از یکی از این چیزها استفاده می کنید .

Now, over the years, there have been many stories

اکنون، در طول سال‌ها، داستان‌های

not very far away from here where people have done this

زیادی در فاصله‌ای نه چندان دور از اینجا وجود داشته است که در آن مردم این کار را انجام

and they found priceless objects.

داده‌اند و اشیاء قیمتی پیدا کرده‌اند.

Yes, priceless objects in Staffordshire.

بله، اشیاء قیمتی در استافوردشایر.

Ancient artefacts.

آثار باستانی.

And some of these things are so valuable that they're virtually priceless.

و برخی از این چیزها آنقدر ارزشمند هستند که عملاً قیمتی ندارند.

But the strange thing is and this is

اما نکته عجیب این است که

this is something that you're going to know all about, Steve, if you go into someone's property

این چیزی است که شما همه چیز درباره آن خواهید دانست ، استیو، اگر به ملک کسی بروید

and you find something under the ground that's valuable, who

و چیزی زیر زمین پیدا کنید که ارزشمند است،

does it belong to?

متعلق به چه کسی است؟

Well, yes, I think, you know,

خوب، بله، من فکر می کنم، می دانید،

by law, by

طبق قانون،

decree or by law, I think all, all the area

حکم یا قانون، فکر می کنم تمام

of the city of England is actually, in theory, owned by the queen, am I not?

منطقه شهر انگلستان در واقع، در تئوری، متعلق به ملکه است، آیا من نیستم؟

Right. So I'm not sure.

درست. بنابراین مطمئن نیستم.

I'm not sure about that.

مطمئن نیستم.

I think I think does actually own it, although I think she has rights, certain rights.

فکر می‌کنم واقعاً مالک آن است، اگرچه فکر می‌کنم او حقوق، حقوق خاصی دارد.

But in practise, of course, that wouldn't happen.

اما در عمل، البته، این اتفاق نمی افتد.

I think what's happened like as you say in Staffordshire, I think

من فکر می‌کنم آنچه در استافوردشایر می‌گویید اتفاق افتاده است ، فکر می‌کنم

they've had to sort of give it up,

آن‌ها باید به نوعی آن را

give the Treasurer up or they might have got some kind of reward.

رها می‌کردند، خزانه‌دار را تسلیم می‌کردند یا ممکن بود نوعی پاداش دریافت کنند.

But if you I think if you find it on your own ground probably okay.

اما اگر شما فکر می کنم اگر شما آن را در زمین خود پیدا کنید، احتمالا خوب است.

But if you're find if you're going into a farmer's field.

اما اگر شما در حال رفتن به یک مزرعه کشاورز هستید.

Yeah, I think I don't know yet.

آره فکر کنم هنوز بلد نیستم

You have to probably get to the courts.

احتمالاً باید به دادگاه بروید.

But that's where that's where most of these things found on farmers fields.

اما اینجا جایی است که بیشتر این چیزها در مزارع کشاورزان یافت می شود.

But I just find that whole thing fascinating.

اما به نظر من تمام این چیزها جذاب است.

But you don't see many people doing it.

اما شما نمی بینید که افراد زیادی این کار را انجام می دهند.

And as Steve said, one of the places where you still see doing this

و همانطور که استیو گفت، یکی از مکان‌هایی که هنوز می‌بینید این کار را

with their little bib metal detector is probably on the beach.

با فلزیاب کوچولوی خود انجام می‌دهند احتمالاً در ساحل است.

But I'm fascinated to find out that there are people here

اما من مجذوب این هستم که بفهمم افرادی در اینجا

in much Wenlock doing it.

در بسیاری از Wenlock این کار را انجام می دهند.

They probably think that there's something on that

آنها احتمالاً فکر می کنند که چیزی در آن وجود دارد

that Gaskell Field is like, yes, as I said, hallowed ground.

که میدان گاسکل مانند، بله، همانطور که گفتم، زمین مقدس است.

Well, it used to be known as windmill field. Right.

خوب، قبلاً به عنوان مزرعه آسیاب بادی شناخته می شد. درست.

And in the early days of the Olympics, when the Olympic Games were held here,

و در اوایل بازی‌های المپیک، زمانی که بازی‌های المپیک در اینجا برگزار می‌شد،

in the early days that the hill where the windmill is

در روزهای اولیه که تپه‌ای که آسیاب بادی در

was actually made made into a ampitheater,

آن قرار دارد در واقع به یک آمپی‌تئاتر تبدیل شد،

where people would just sit and view

جایی که مردم فقط می‌نشستند و

all of the games, the Olympic Games, the very early

همه بازی‌ها را تماشا می‌کردند، المپیک. بازی‌ها،

Olympic Games were going back to the 1800s.

بازی‌های اولیه المپیک به دهه 1800 بازمی‌گشت.

So a long time ago when I think

بنابراین خیلی وقت پیش وقتی

I think the windmill was still working, then it doesn't work.

فکر می‌کردم آسیاب بادی هنوز کار می‌کرد، کار نمی‌کرد.

It hasn't worked for a long time.

خیلی وقته که کار نکرده

But I think maybe there's some connexion now.

اما فکر می‌کنم شاید الان ارتباطی وجود داشته باشد.

You see from the past.

از گذشته می بینید.

So I'm always, always thinking I'm always thinking that we should get a metal detector.

بنابراین من همیشه، همیشه به این فکر می کنم که همیشه به این فکر می کنم که باید یک فلزیاب بگیریم.

And so we we might find some buried treasure.

و بنابراین ما ممکن است گنج مدفون پیدا کنیم.

They Might do.

آنها ممکن است انجام دهند.

I'll tell you what, I'm more interested in what the other side is saying about the dog control water.

من به شما می گویم، من بیشتر به آنچه طرف مقابل در مورد آب کنترل سگ می گوید علاقه مند هستم.

Okay? Because

باشه؟

you're not supposed to

چون قرار

take your dogs on to that ground and just let them roam free, but

نیست سگ هایتان را روی آن زمین ببرید و اجازه دهید آزادانه پرسه بزنند،

then they let it happen.

اما آنها اجازه دادند این اتفاق بیفتد.

Maybe they're reversing that decision.

شاید آنها این تصمیم را تغییر می دهند.

That's right. And but anyway.

درست است. و اما به هر حال.

Yes, dogs people walking dogs have a problem.

بله، سگ ها، افرادی که سگ های راه رفتن را انجام می دهند، مشکل دارند.

Have you ever tried it?

آیا تا به حال امتحانش کرده ای؟

Have you ever tried metal detecting?

آیا تا به حال فلزیاب را امتحان کرده اید؟

Has anyone ever done it it?

کسی تا حالا انجامش داده؟

Was we used to be able to get by metal detectors that were quite cheap at one time.

آیا قبلاً می‌توانستیم از فلزیاب‌هایی استفاده کنیم که در یک زمان بسیار ارزان بودند؟

And also you can build your own.

و همچنین شما می توانید خود را بسازید.

I did make one when I was younger.

وقتی جوانتر بودم یکی درست کردم.

Really Yes, I used to I used to be into electronic.

واقعاً بله، من قبلاً به الکترونیک علاقه داشتم.

So you built your own metal detector? I did.

پس شما فلزیاب خود را ساختید؟ من کردم.

Did you ever find anything?

تا حالا چیزی پیدا کردی؟

Yeah, I got bored with it in the end, I did feel like a small one.

آره، در نهایت از آن خسته شدم، احساس می کردم یک آدم کوچک هستم.

Not like a big one.

نه مثل یک بزرگ

They're not difficult to mate.

جفت شدن آنها سخت نیست.

You can buy the parts and make them. Hmm.

می توانید قطعات را بخرید و بسازید. هوم

But I used to be into electronics

اما من قبلاً اهل الکترونیک بودم،

used to have a magazine for everyday electronics and it would have all these

قبلاً یک مجله برای لوازم الکترونیکی روزمره داشتم و همه اینها را داشت،

you could go to the shops and buy all the resistors and capacities and all that,

می توانید به مغازه ها بروید و تمام مقاومت ها و ظرفیت ها و این چیزها را بخرید،

and then get the soldiering iron out and and make your own sort of kits.

و سپس اتو سربازی را بیرون بیاورید و خودتان درست کنید. نوعی کیت

For talking of which, did you know that most of the capacitors in the world are made in Taiwan?

برای صحبت در مورد آن، آیا می دانستید که بیشتر خازن های دنیا ساخت تایوان هستند؟

Really? Isn't that amazing?

واقعا؟ آیا این شگفت انگیز نیست؟

I think it's something like it's something ridiculous, a ridiculous amount of internal.

من فکر می کنم این چیزی شبیه به یک چیز مضحک است، یک مقدار مضحک درونی.

I think it's diodes and capacitors

من فکر می کنم این دیودها و خازن

that are in all of our mobile phones and electronics.

ها هستند که در همه تلفن های همراه و لوازم الکترونیکی ما وجود دارند.

They're all made in Taiwan. So.

همه آنها ساخت تایوان هستند. بنابراین.

So please, please, we don't want any silly business.

پس لطفا، لطفا، ما هیچ تجارت احمقانه ای نمی خواهیم.

So if China is watching because we love our electronics.

بنابراین اگر چین به این دلیل که ما لوازم الکترونیکی خود را دوست داریم تماشا می کند.

Well, that's why that's why countries like America now are putting lots of resources

خوب، به همین دلیل است که کشورهایی مانند آمریکا در حال حاضر منابع زیادی

into developing their own factories again to to make their own microchips.

را برای توسعه مجدد کارخانه های خود اختصاص می دهند تا ریزتراشه های خود را بسازند.

Oh I see.

اوه می فهمم.

Because we've all realised haven't we, recently the pandemic and then.

زیرا همه ما متوجه شده ایم که نه، اخیراً همه گیری و پس از آن.

Now the, the war that's broken out that.

در حال حاضر، جنگی که شروع شده است.

Well no not yet.

خوب نه هنوز

There's no war yet.

هنوز جنگی در کار نیست

Well I mean in Ukraine. Oh I see. Yeah.

خوب منظورم در اوکراین است. اوه می فهمم. آره

So now if anyone has just dropped their cup on the floor

بنابراین حالا اگر کسی فنجانش را روی زمین

or their dinner or that they're driving now,

یا شامش انداخته باشد یا الان در حال رانندگی است،

even though it sounds so sad, I don't think they did.

حتی اگر خیلی ناراحت کننده به نظر برسد، فکر نمی‌کنم این کار را کرده باشد.

A lot of people are saying that.

خیلی ها این را می گویند.

Globe Can I just say there is no war, not a world war?

گلوب آیا می توانم فقط بگویم جنگی وجود ندارد، جنگ جهانی نیست؟

I didn't say no, not China.

من نگفتم نه، نه چین.

In Taiwan, there's no war. Okay, okay.

در تایوان، جنگی وجود ندارد. خوب خوب.

I just want to make sure that's clear.

من فقط می خواهم مطمئن شوم که واضح است.

Yes, this globalisation isn't.

بله، این جهانی شدن نیست.

It has been as being a big force

اکنون چندین دهه است که نیروی بزرگی

in, in sort of world economics for a number of decades now.

در نوعی از اقتصاد جهان است .

But of course it's people realise it's made everything very vulnerable.

اما مسلماً مردم متوجه می شوند که همه چیز را بسیار آسیب پذیر کرده است.

All the supply chain.

تمام زنجیره تامین

Well everything when you've got certain countries just doing certain things.

خوب همه چیز زمانی است که کشورهای خاصی فقط کارهای خاصی انجام می دهند.

Yes that's it. But it's, everything's so precarious.

آره همینه. اما این است، همه چیز بسیار متزلزل است.

So they're now thinking that everything's going to globalise

بنابراین آنها اکنون فکر می کنند که همه چیز جهانی خواهد شد

and it's going to go back to us all making a lot more at home anyway.

و به هر حال همه ما در خانه چیزهای بیشتری می سازیم.

But that will put prices up.

اما این باعث افزایش قیمت ها می شود.

Yeah.

Anyway, Steve, moving on, because that's depressing me a bit.

آره

به هر حال، استیو، ادامه می دهد، زیرا این من را کمی افسرده می کند.

Well, it's just an observation.

خوب، این فقط یک مشاهده است.

It's really, really commenting, really, really depressing.

این واقعاً واقعاً اظهار نظر است ، واقعاً واقعاً ناراحت کننده است.

Today we're looking at telling people to stop doing something.

امروز ما به دنبال این هستیم که به مردم بگوییم از انجام کاری دست بردارند.

Mister Steve, just stop it.

آقای استیو، بس کن

You're always telling me to stop doing things.

تو همیشه به من می گویی که دست از کارها بردار.

There is a good example.

مثال خوبی وجود دارد.

Now, yesterday we had a meal, by the way.

اتفاقاً دیروز یک غذا خوردیم.

We couldn't sit outside.

نمی توانستیم بیرون بنشینیم.

Some selfish people have taken all the tables for themselves.

برخی از افراد خودخواه همه سفره ها را برای خود گرفته اند.

Yes, they moved all the tables away

بله، آنها همه میزها را دور

and they didn't even need them all.

کردند و حتی به همه آنها نیاز نداشتند.

They were just being very selfish and they took all the tables and we couldn't sit outside.

آنها فقط خیلی خودخواه بودند و همه میزها را گرفتند و ما نمی توانستیم بیرون بنشینیم.

So instead we had to sit by the toilet door and we could hear everything

بنابراین به جای آن مجبور شدیم کنار در توالت بنشینیم و همه چیزهایی را

that was going on inside the toilet.

که در داخل توالت می گذرد بشنویم.

Took me right off my we could hear people.

من را همان موقع از من گرفت ما می توانستیم صدای مردم را بشنویم.

Yeah.

آره

You hear a bit of that going on and the occasional splash of water

شما کمی از آن جریان و گاه به گاه پاشیدن آب می شنوید

and it's very, it's very disconcerting.

و این بسیار، بسیار نگران کننده است.

We don't have to be rude, mister. Don't go.

لازم نیست بی ادب باشیم، آقا. نرو

Don't be rude. It's just nature.

بی ادب نباش این فقط طبیعت است.

But I don't want it so close to me when I'm eating.

اما من نمی خواهم وقتی دارم غذا می خورم اینقدر به من نزدیک شود.

Oh, look. Oh, look what's Petra says.

اوه نگاه کن. اوه، ببین پترا چه می گوید.

That was one of the Napoleonic wars,

این یکی از جنگ های ناپلئونی بود،

uh, where near neighbour Petra used to live.

اوه، جایی که همسایه نزدیک پترا در آن زندگی می کرد.

And there was a big.

و بزرگ بود.

I've tried to suppress a sneeze.

من سعی کردم عطسه را سرکوب کنم.

It's a strange thing to find. Yeah,

پیدا کردن چیز عجیبی است. بله،

that's a strange thing to find in the ground.

این چیز عجیبی است که در زمین پیدا کنید.

Sees A sneeze.

عطسه را می بیند.

There is a very big field where the war was.

یک میدان بسیار بزرگ است که در آن جنگ بود.

And Petra said she found something from a Napoleonic soldier.

و پترا گفت که چیزی از یک سرباز ناپلئونی پیدا کرده است.

Oh, I see.

What was it?

اوه می فهمم.

چی بود؟

Well, Petra's wording is interesting.

خوب، جمله پترا جالب است.

Okay. And slightly.

باشه. و کمی.

Petra says I found a knob from the nipple.

پترا می گوید من یک دستگیره از نوک سینه پیدا کردم.

It was apparently in so you found a soldier's knob?

ظاهراً در بود پس دستگیره سربازی را پیدا کردید؟

Yes, that's.

بله همینطور است.

That's another meaning.

این یک معنی دیگر است.

Well, maybe you mean like a button or something.

خوب، شاید منظور شما مانند یک دکمه یا چیزی است.

Those swords can be quite sharp.

این شمشیرها می توانند کاملا تیز باشند.

So well done to you, Patrick.

آفرین به تو، پاتریک.

Did you get any money for it?

پولی بابتش گرفتی؟

Did you get any money for it?

پولی بابتش گرفتی؟

Did you sell it?

فروختی؟

Did you give it to a museum?

به موزه دادی؟

What happened?

چی شد؟

Yeah, it's normally sort of fleshy objects don't preserve very well.

بله، معمولاً اشیاء گوشتی به خوبی حفظ نمی شوند.

No, maybe. Well, it might have been a peat bog.

نه احتمالا. خوب، ممکن است یک باتلاق ذغال سنگ نارس بوده باشد.

Yeah, it could have been. Yes.

بله، می توانست باشد. آره.

Yeah. So yes.

آره درنتیجه بله.

Just in a year.

فقط در یک سال

Yeah. I would, I would suggest change the phrasing.

آره من پیشنهاد می کنم عبارت را تغییر دهید.

Last night I think it was a button.

دیشب فکر کنم یک دکمه بود.

I think I think it was a button, maybe a button.

فکر می کنم یک دکمه بود، شاید یک دکمه.

Please give us some more information.

لطفا اطلاعات بیشتری به ما بدهید

Yes, it was a button.

بله دکمه بود

Oh, good.

Yes, but not not a knob.

خوب است.

بله، اما نه یک دستگیره.

Yes. So no, I'm not sure

آره. بنابراین نه، من مطمئن

if metal detectors are able to, but well done.

نیستم که فلزیاب ها قادر به انجام این کار هستند یا خیر، اما خوب انجام شده است.

But what happened to it?

اما چه اتفاقی برای آن افتاد؟

Did you did you get any money for it? Did you sell it?

آیا برای آن پول گرفتی؟ فروختی؟

Did you give it to a museum?

به موزه دادی؟

Petra, please tell us, are you now living on your own island?

پترا، لطفا به ما بگویید ، آیا اکنون در جزیره خود زندگی می کنید؟

Yes, but you sell these.

بله، اما شما اینها را می فروشید.

You sell the button and make lots of money.

شما دکمه را می فروشید و پول زیادی به دست می آورید.

And now you're. You're filthy rich.

و اکنون شما هستید. تو پولدار کثیفی

Must probably be made of brass or something like. Lovely.

احتمالاً باید از برنج یا چیزی شبیه به این باشد. دوست داشتني.

Well, sometimes it's not the metal it's made of, but also quite often

خوب، گاهی اوقات این فلزی نیست که از آن ساخته شده است، بلکه

the value of the fact that it's from a long, long time ago.

اغلب ارزش این واقعیت است که مربوط به زمان های بسیار دور است.

So that, yeah, that soldier died on that field

به طوری که، بله، آن سرباز در آن میدان جان باخت

and you found part of the uniform of that soldier.

و شما بخشی از لباس آن سرباز را پیدا کردید.

Yeah.

آره

Anyway, what the story was then today's subject, Mr.

به هر حال، موضوع امروز آن زمان چه بود، آقای

Steve, today's subject

استیو، موضوع

is something we are talking about.

امروز چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

We are talking about expressing

ما در مورد

the desire for someone to stop doing something.

ابراز تمایل به کسی صحبت می کنیم که از انجام کاری دست بردارد.

Please stop it.

لطفا ادامه نده.

Please.

لطفا.

There are many ways of expressing yourself

راه‌های زیادی برای ابراز وجود وجود دارد

when you want someone to stop doing something, maybe something

وقتی می‌خواهید کسی از انجام کاری دست بردارد، شاید کاری

that is

که

annoying.

آزاردهنده است.

Yes, something annoying.

بله، چیزی آزاردهنده است.

Maybe something that is

شاید چیزی

annoying.

آزاردهنده باشد.

Oh, okay.

اوه، باشه

Distracting, right?

حواس پرتی، درست است؟

Maybe something that is distracting you.

شاید چیزی که حواس شما را پرت می کند.

You are trying to keep your attention and something is distracting you.

شما سعی می کنید توجه خود را حفظ کنید و چیزی حواس شما را پرت می کند.

You want that thing to actually stop

شما می خواهید آن چیز در واقع متوقف شود

or something that is

یا چیزی که

hurting you.

به شما آسیب می رساند.

Something that's something that's causing pain.

چیزی که باعث درد می شود.

Something that's causing pain or discomfort.

چیزی که باعث درد یا ناراحتی می شود.

You want it to stop?

میخوای متوقف بشه؟

Please get off me.

لطفا از من دور شو

Get off me. You're too heavy.

از من برو تو خیلی سنگینی

You're too heavy.

تو خیلی سنگینی

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

Words and phrases to do with asking people to stop doing something

کلمات و عبارات مربوط به درخواست از مردم برای دست کشیدن از انجام کاری

that's bothering you, annoying you, upsetting you.

که شما را آزار می دهد، شما را آزار می دهد، شما را ناراحت می کند.

Okay,

that's interesting.

باشه جالبه

So basically we are talking about asking to stop,

بنابراین اساساً ما در مورد درخواست برای توقف

to stop, to cease to end

، توقف، پایان دادن به پایان

or to finish to bring something an end.

یا پایان دادن به چیزی صحبت می کنیم.

So you are asking that person to stop what they are doing.

بنابراین شما از آن شخص می خواهید که کاری را که انجام می دهد متوقف کند.

You want it to stop.

میخوای متوقف بشه

You want to bring that thing to an end and you can

تو می‌خواهی آن کار را به پایان برسانی و

I suppose it would be fair to say, Steve, you can stop by choice.

می‌توانی، فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم، استیو، می‌توانی با انتخاب متوقف شوی.

You can choose to stop doing something or stop by

شما می توانید انتخاب کنید که کاری را متوقف کنید یا

you stop yourself,

خودتان را متوقف کنید،

you make yourself stop or another person will stop you.

یا مجبور به توقف شوید یا شخص دیگری شما را متوقف کند.

They stop you by force.

به زور جلوی شما را می گیرند.

That is to finish something naturally or to be forced

یعنی اینکه کاری را به طور طبیعی به پایان برسانید یا مجبور شوید آن

to stop doing it,

را متوقف کنید،

to force an annoying thing, to stop

کاری آزاردهنده را مجبور کنید،

the thing in question is causing a disturbance.

کاری را متوقف کنید، باعث ایجاد اختلال می شود.

I'm sure we've all been in this situation.

مطمئنم همه ما در این شرایط بوده ایم.

Steve, would you say. Yeah.

استیو، شما می گویید آره

When? What, when something is causing a disturbance?

چه زمانی؟ وقتی چیزی باعث اختلال می شود چه؟

Yes, yes, yes.

بله بله بله.

I mean, yeah.

یعنی آره

Okay. Okay.

باشه. باشه.

What you want me to say, Mr..

چی میخوای بگم آقا

Then maybe you are trying to sleep at night.

پس شاید سعی میکنی شب بخوابی.

Oh right.

درسته.

And maybe, maybe your neighbour is playing music very loud.

و شاید همسایه شما با صدای بلند موسیقی پخش می کند.

Or has an animal. Yes.

یا حیوان دارد. آره.

Or has an animal that's noisy at night.

یا حیوانی دارد که در شب پر سر و صدا است.

Or maybe they they have a noisy car

یا شاید ماشین یا موتور پر سر و صدایی

or motorbike and they come back very late

دارند و خیلی

at night or early in the morning and it always wakes you up.

دیر شب یا صبح زود برمی گردند و همیشه شما را بیدار می کند.

You wish you wish that thing would stop.

آرزو می کنی ای کاش آن چیز متوقف می شد.

You really do.

شما واقعا انجام می دهید.

Please.

لطفا.

So this is something you could say.

بنابراین این چیزی است که شما می توانید بگویید.

You can ask someone a politely, couldn't you?

شما می توانید مودبانه از کسی بپرسید، نمی توانید؟

Yes. Please don't do that anymore.

آره. لطفا دیگر این کار را نکنید.

Or please don't let your dog bark.

یا لطفاً اجازه ندهید سگتان پارس کند.

Please don't have the day.

لطفا این روز را نداشته باشید

Can you please not be so noisy when you come home late at night?

آیا می توانید لطفاً وقتی دیر وقت به خانه می آیید اینقدر سر و صدا نداشته باشید؟

Please don't like fires every day and pollute our atmosphere

لطفاً هر روز آتش سوزی را دوست نداشته باشید و فضای ما را آلوده

Please don't stare into my bathroom window

کنید لطفاً

when I'm taking a shower.

هنگام دوش گرفتن به پنجره حمام من خیره نشوید.

See that? That's a very touchy subject, isn't it?

می بینیم که؟ این موضوع بسیار حساسی است، اینطور نیست؟

Dealing with dealing with neighbours that annoy you, that can be very difficult.

برخورد با همسایگانی که شما را آزار می دهند، می تواند بسیار دشوار باشد.

It can be a very difficult thing to resolve.

حل کردن آن می تواند بسیار سخت باشد.

I would imagine that there are many situations that would happen

تصور می‌کنم موقعیت‌های زیادی پیش می‌آید

where you want someone to stop doing something.

که می‌خواهید کسی از انجام کاری دست بردارد.

You don't want that thing or you want that thing to stop

شما نمی خواهید آن چیز یا می خواهید آن چیز متوقف شود

or don't want it to happen again.

یا نمی خواهید دوباره تکرار شود.

Here's another one. You might say this, Steve.

اینم یکی دیگه شما ممکن است این را بگویید، استیو.

Cut it out.

بس کن.

Cut it out.

بس کن.

So you're doing something to annoy somebody.

بنابراین شما دارید کاری می کنید که کسی را آزار دهید.

Maybe you keep poking them

شاید به زدن آنها ادامه دهید

or maybe you keep.

یا شاید نگه دارید.

I keep doing this.

من به این کار ادامه می دهم.

Yeah, yeah, cut it out.

آره آره قطعش کن

And it's a sort of fairly

و این نوعی روش نسبتاً

aggressive way of getting and trying to get somebody to stop doing something that annoys you.

پرخاشگرانه برای به دست آوردن و تلاش برای وادار کردن کسی به توقف انجام کاری است که شما را آزار می دهد.

Maybe they're you're watching television and they're constantly commenting on what's going on.

شاید آنها شما در حال تماشای تلویزیون هستند و دائماً در مورد آنچه در حال رخ دادن است نظر می دهند.

There's nothing worse than that.

هیچ چیز بدتر از این نیست

They keep singing along songs and things like that,

آنها مدام در کنار آهنگ ها و چیزهایی از این قبیل می خوانند،

and it just annoys you and you just say, Oh, goodness sake, cut it out.

و این فقط شما را آزار می دهد و شما فقط می گویید ، خداروشکر، آن را قطع کنید.

You're talking about me, for goodness sake.

خداروشکر داری در مورد من حرف میزنی

Is often a friend of a sake, which is the same thing.

اغلب دوست یک دوست است، که همان است.

There is nothing worse

هیچ چیز بدتر

than watching a TV show or movie, and the person next to you keeps keeps asking questions.

از تماشای یک برنامه تلویزیونی یا فیلم نیست و فرد کناری شما مدام سوال می پرسد.

Who is that guy?

آن مرد کیست؟

Well, who's that? Well, I thought he was the bad guy.

خب اون کیه؟ خب، من فکر می کردم او آدم بدی است.

Well, who's this? Who's this person?

خب این کیه این شخص کیست؟

Well, who's that? I don't know.

خب اون کیه؟ من نمی دانم.

Well, is.

خوب است.

Is she his sister I, I don't know what's happening anymore in this movie.

آیا او خواهرش است ، من دیگر نمی دانم در این فیلم چه خبر است.

And you go, oh, please, just, just cut it out.

و تو برو، اوه، لطفا، فقط، فقط آن را قطع کن.

Maybe somebody is snoring in bed.

شاید کسی در رختخواب خروپف می کند.

Your partner says, Valentine.

شریک زندگی شما می گوید، ولنتاین.

Valentine, God laugh,

ولنتاین، خدا بخند،

is suggesting that maybe

به این موضوع اشاره می کند که

their partner or somebody they know is snoring and it can be devastating.

شاید شریک زندگی آنها یا کسی که می شناسند خروپف می کند و این می تواند ویرانگر باشد.

That can lead to you having consistently

این می تواند منجر به

bad night's sleep because your partner is snoring.

خواب بد شبانه شما شود زیرا همسرتان خروپف می کند.

In fact, what a lot of couples do is that they end up

در واقع، کاری که بسیاری از زوج ها انجام می دهند این است که برای فرار از خروپف

sleeping in separate rooms

در اتاق های جداگانه می خوابند

to escape the snoring.

.

Because if you don't get your proper sleep, then you're going to feel tired the next day.

زیرا اگر خواب مناسب خود را نداشته باشید، روز بعد احساس خستگی خواهید کرد.

And if you keep doing that night after night, month after month,

و اگر این کار را شب به شب، ماه به ماه ادامه دهید

you will become probably physically mentally ill. Yes.

، احتمالاً از نظر جسمی بیمار روانی خواهید شد. آره.

As a result of that, deprive sleep now through your partner

در نتیجه، اکنون از طریق خروپف شریک زندگی خود خواب را محروم کنید

snoring and that's very so yeah.

و این خیلی بله.

And some things cut it out.

و برخی چیزها آن را قطع کرد.

Some things are not is easy to stop.

توقف بعضی چیزها آسان نیست.

But could you say that would that be an appropriate phrase?

اما آیا می توانید بگویید که این عبارت مناسبی است؟

No, probably not the middle of the night.

نه، احتمالاً نیمه شب نیست.

I think there might be some more that are more suitable coming up,

من فکر می کنم ممکن است موارد دیگری نیز وجود داشته باشند که مناسب تر باشند

I must kick the habit.

، باید این عادت را ترک کنم.

So this is another interesting use of words.

بنابراین این یکی دیگر از کاربردهای جالب کلمات است.

So in this particular sentence, to kick is to force oneself to stop doing something,

بنابراین در این جمله خاص، لگد زدن به معنای مجبور کردن خود به توقف انجام کاری است،

you kick the habit so you are stopping

عادت را ترک می‌کنید، بنابراین

your own bad behaviour,

رفتار بد خود را متوقف می‌کنید،

maybe something that you're doing that you wish you didn't do.

شاید کاری که انجام می‌دهید و آرزو می‌کردید انجام نمی‌دادید.

You must kick the habit.

شما باید این عادت را ترک کنید.

So in this sense, kick is to push away.

بنابراین از این نظر، لگد به معنای دور زدن است.

You want that thing to go, you have to kick the habit.

شما می خواهید آن چیز از بین برود، باید این عادت را ترک کنید.

You need to stop doing it.

شما باید انجام آن را متوقف کنید.

You're getting older.

داری پیر میشی

That happens in your kicking it kicking you getting rid of it with your big boot.

این در لگد زدن به آن اتفاق می افتد و شما با چکمه بزرگ خود از شر آن خلاص می شوید.

Actually, there's an interesting conversation going on between Vitesse and Lewis at the moment.

در واقع، در حال حاضر گفتگوی جالبی بین ویتسه و لوئیس در جریان است.

Okay.

باشه.

On there, about Vitesse, earlier, I was saying that he got lots of jobs to do today.

در آنجا، در مورد ویتسه، قبلاً می‌گفتم که او امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارد.

He hasn't done any of them. And

او هیچ کدام را انجام نداده است. و

Lewis was suggesting that he was procrastinating.

لوئیس به او پیشنهاد می کرد که به تعویق می اندازد.

It's nice to know it's not our fault.

خوب است بدانیم تقصیر ما نیست.

Possibly. Possibly our fault.

احتمالا. احتمالا تقصیر ماست

So maybe tell us, you know, just cut it out

پس شاید به ما بگویید، می دانید، فقط آن را

with all those live streams on a Sunday,

با همه آن پخش های زنده در روز یکشنبه قطع کنید،

because just stuff for me doing all my jobs.

زیرا فقط چیزهایی برای من انجام می شود که همه کارهایم را انجام می دهم.

And then Lewis makes an interesting point, but

و سپس لوئیس به نکته جالبی اشاره می کند، اما

if you are a Christian, then you shouldn't do work on a Sunday.

اگر مسیحی هستید، پس نباید یکشنبه کار کنید.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Because that is a very traditional way of looking at

زیرا این یک نگاه بسیار سنتی به

religion, Christian religion.

دین، دین مسیحی است.

Well, when my mother used to be like that.

خب وقتی مادرم اینطوری بود.

Well, we're talking about the Sabbath.

خوب، ما در مورد سبت صحبت می کنیم.

The Sabbath. Yes.

سبت. آره.

You don't you know, Sunday is a day of rest.

نمیدونی یکشنبه روز استراحته

All the shops used to be shut.

همه مغازه ها قبلا بسته بودند.

When I was growing up, we didn't do anything.

وقتی بزرگ شدم هیچ کاری نمی کردیم.

It just depends which religion you are following.

فقط بستگی به این دارد که از کدام دین پیروی می کنید.

So for some people, it's Saturday.

بنابراین برای برخی افراد، شنبه است.

So the Sabbath for I think Jewish people who follow

بنابراین، من فکر می کنم سبت برای یهودیانی که از یهودیت پیروی می کنند

Judaism, it's Saturday and I think Friday I might be wrong.

، شنبه است و فکر می کنم جمعه است که ممکن است اشتباه کنم.

I'm sure someone is going to tell me Friday.

مطمئنم یکی قراره جمعه بهم بگه

I think Friday is sacred for I think it's Catholics

فکر می‌کنم جمعه برای کاتولیک‌ها مقدس است،

although I might be wrong that I don't know because.

اگرچه ممکن است اشتباه کنم که نمی‌دانم زیرا.

Yes, well, yes, I was going to say that as well.

بله، بله، من هم قرار بود این را بگویم.

But I think also in Islam as well, I think

اما من فکر می کنم در اسلام نیز همینطور، فکر می

is the the prayer day, the the holy day.

کنم روز نماز است، روز مقدس است.

So I think it really depends on which which one you're you're observing a lot of religions

بنابراین من فکر می‌کنم واقعاً بستگی به این دارد که کدام یک از آنها را رعایت می‌کنید، بسیاری از

have one day when you're not supposed to do anything, you're supposed to devote your time to God.

ادیان روزی که قرار نیست کاری انجام دهید ، قرار است وقت خود را به خدا اختصاص دهید.

Well, mine is every day.

خب مال من هر روزه

I think every day I shouldn't be doing anything.

فکر می کنم هر روز نباید کاری انجام دهم.

I You could sign up to lots of religions

من می توانید در بسیاری از مذاهب ثبت نام کنید

and then you could probably, you know, not have to work at least three or four days a week.

و سپس احتمالاً نمی توانید حداقل سه یا چهار روز در هفته کار کنید.

I am hoping I am hoping

من

that there will be a religion that says that every day

امیدوارم امیدوارم دینی باشد که بگوید هر

you should not work.

روز نباید کار کرد.

And that's the one I'm not a religious person.

و این همان کسی است که من یک فرد مذهبی نیستم.

I don't follow any religion.

من پیرو هیچ دینی نیستم

But that will be the one if anyone comes along with a new religion and they say,

اما اگر کسی با یک دین جدید همراه شود و بگوید

look, you don't have to work at all.

ببین، اصلاً لازم نیست کار کنی، این خواهد بود.

We would just send you money every week.

ما فقط هر هفته برای شما پول می فرستادیم.

Extra says, I'm with you for the third time now and I've never stayed.

اکسترا میگه من برای سومین بار باهات هستم و هیچوقت نموندم.

So long on an English teaching channel.

خیلی وقت است که در یک کانال آموزش انگلیسی.

Well, thank you very much for your work, gentlemen.

خب، آقایان از زحمات شما بسیار متشکرم.

Well, thank you for your comment, Petra. Thank you very much.

خوب، از نظر شما متشکرم، پترا. بسیار از شما متشکرم.

Well, we are different. We do things a little different.

خب ما با هم فرق داریم ما کارها را کمی متفاوت انجام می دهیم.

Not everyone likes this, but you know what they say.

همه این را دوست ندارند، اما می دانید چه می گویند.

Those people who break the trend set the trend.

کسانی که روند را شکسته اند، روند را تعیین می کنند.

So maybe in a year or two now

بنابراین شاید در یک یا دو سال دیگر

everyone will be doing this like this.

همه این کار را انجام دهند.

Well, they haven't yet, so. No, but yes.

خوب، آنها هنوز نتوانسته اند، بنابراین. نه، اما بله.

Well, that's what I'm saying at the moment.

خوب، این چیزی است که من در حال حاضر می گویم.

It's just us, Magdalene, Magdalena

این فقط ما هستیم، مجدلیه، مگدالنا

P says, How can I stop my neighbours?

پی می گوید، چگونه می توانم همسایه هایم را متوقف کنم؟

How can I tell mine?

چگونه می توانم به من بگویم؟

How can I tell my speakers to stop their cats

چگونه می توانم به بلندگوهایم بگویم که

making a lot of poop in my own garden?

از مدفوع زیاد گربه ها در باغچه من جلوگیری کنند؟

Well, yes, one of our neighbours. One of our neighbours.

خوب، بله، یکی از همسایه های ما. یکی از همسایه های ما

We used to have a problem with our neighbour. Not that.

ما قبلا با همسایه مان مشکل داشتیم. آن نه.

Not the neighbour.

نه همسایه

The neighbour wasn't coming into our garden and taking a poop.

همسایه به باغ ما نمی آمد و مدفوع نمی کرد.

Oh that would be,

آه که می شود،

that would be a problem.

این یک مشکل خواهد بود.

Interesting.

But no, it was one of our neighbour's cats and they come sometimes and when they do it

جالب هست.

اما نه، یکی از گربه های همسایه ما بود و آنها گاهی می آیند و وقتی این کار را

they do that little poo poo, but then they cover it,

می کنند، آن پو پو کوچولو را انجام می دهند، اما بعد آن را می پوشانند،

they try to cover it afterwards, but that's even worse.

بعد سعی می کنند آن را بپوشانند، اما این بدتر است.

You might be doing some gardening and then you might, you might

ممکن است کمی باغبانی انجام دهید و سپس ممکن است

put your hand onto the soil and suddenly you've got

دست خود را روی خاک بگذارید و

you got a load of cat poop in your hand and no one wants that.

ناگهان یک بار مدفوع گربه در دست دارید و هیچکس آن را نمی خواهد.

I know cats are annoying because

من می دانم که گربه ها آزاردهنده هستند زیرا اگر همسایه

you can't really keep them out of your garden if your neighbour's got dog.

شما سگ داشته باشد نمی توانید آنها را از باغ خود دور نگه دارید .

Well, the dog is pretty much stopped by a fence.

خوب، سگ تقریباً توسط یک حصار متوقف شده است.

If you've got a good fence, the dog ain't going to get into your garden.

اگر حصار خوبی دارید ، سگ وارد باغ شما نمی شود.

But The cats, you know, you can't stop a cat coming into your garden.

اما گربه‌ها، می‌دانی ، نمی‌توانی جلوی ورود گربه‌ای به باغت را بگیری. ماگدالنا

I think that's a very difficult one,

، فکر می کنم خیلی سخت است

Magdalena.

I think it was.

.

من فکر می کنم این بود.

Yes, it's a very difficult one to stop a cat.

بله، متوقف کردن گربه کار بسیار دشواری است.

Maybe you could put barbed wire on your fence.

شاید بتوانی سیم خاردار را روی حصار خود بگذاری.

Electric fencing.

نرده برقی.

Electric fencing? Yes.

نرده برقی؟ آره.

It would be a good idea.

ایده خوبی خواهد بود.

You could electrify the ground.

می توانید زمین را برق دهید.

So. So as the poop comes out, it touches the ground.

بنابراین. بنابراین وقتی مدفوع بیرون می آید، زمین را لمس می کند.

And then

و

the goes you can buy sprays

سپس می توانید

that you spray around your garden

اسپری هایی بخرید که در اطراف باغ خود اسپری می کنید و

that cats don't like the smell of like an anti cat spray

گربه ها بوی آن را مانند اسپری ضد گربه

that they don't like.

که دوست ندارند دوست ندارند.

So maybe you could try that. Uh,

پس شاید بتوانید آن را امتحان کنید. اوه

my cats will into your garden for a reason, I would think. Yes.

، من فکر می کنم گربه های من به دلیلی وارد باغ شما می شوند. آره.

Maybe you've got little mice in your garden.

شاید شما موش های کوچکی در باغ خود داشته باشید.

I mean, most gardens have got mice.

منظورم این است که بیشتر باغ ها موش دارند.

We've got mice holes everywhere.

ما همه جا سوراخ موش داریم.

So if you kill all the mice, the cat would wouldn't want to come in.

بنابراین اگر همه موش ها را بکشید ، گربه نمی خواهد وارد شود.

Don't do that.

این کار را نکنید.

But yes, maybe you can get something to spray around your garden that puts on cats.

اما بله، شاید بتوانید چیزی برای اسپری کردن در اطراف باغ خود تهیه کنید که گربه‌ها را در خود می‌اندازد.

Or if you just see the cat, just go outside and give it a kick.

یا اگر فقط گربه را دیدید، فقط به بیرون بروید و به او ضربه بزنید.

Okay, but

بسیار خوب، اما

again,

باز هم،

I always feel as if I have to stop Steve and slightly again,

من همیشه احساس می‌کنم که باید استیو را متوقف کنم و دوباره،

we are not condoning or encouraging people to kick cats

ما مردم را تشویق نمی‌کنیم که گربه‌ها را لگد بزنند،

because this is 2022 and everyone is looking for a reason

زیرا این سال 2022 است و همه به دنبال دلیلی هستند

to try to remove another person from, the Internet or whatever.

تا سعی کنند شخص دیگری را از اینترنت حذف کنند. یا هر چیز دیگری

Well, you know, Steve, can we move on, please?

خوب، می دانید، استیو، می توانیم ادامه دهیم، لطفا؟

What you could do is throw the poop back into their garden.

کاری که می توانید انجام دهید این است که مدفوع را به باغ آنها برگردانید.

Well, yeah, that's a good one.

خوب، آره، این یکی خوب است.

As long as it's the right cat.

به شرطی که گربه مناسب باشد.

Yes, you're taking a risk there. That's true.

بله، شما در آنجا ریسک می کنید. درست است.

Because you might be throwing poop into someone's garden and.

زیرا ممکن است مدفوع را به باغ کسی پرتاب کنید و.

It's silliness.

این حماقت است.

And it's not that I'm still talking.

و این نیست که من هنوز دارم صحبت می کنم.

Steve, I thought you were finished.

استیو، فکر کردم کارت تمام شد.

You know, I was.

میدونی من بودم

I was aware that the sounds were still emanating from my.

می دانستم که صداها هنوز از من می آید.

No. So and I don't don't kick cats.

نه. پس و من به گربه ها لگد نمی زنم.

But if anyone's got any suggestions from Magdalena, this is the place.

اما اگر کسی پیشنهادی از ماگدالنا دارد، این مکان است.

Maybe we could resolve this for you. Hmm.

شاید بتوانیم این را برای شما حل کنیم. هوم

If anyone knows how to keep cats

اگر کسی می‌داند چگونه گربه‌ها

out of

را از

your garden, please let us know non-violent as well.

باغ خود دور نگه دارد، لطفاً به ما نیز بدون خشونت اطلاع دهد.

Can you big cat traps like a mouse trap?

آیا می توانید مانند تله موش گربه های بزرگ را به دام بیاندازید؟

I don't know, Steve.

من نمی دانم، استیو.

You can get squirrel traps, so I suppose you could use one of those anyway.

می‌توانید تله‌های سنجاب بگیرید، بنابراین فکر می‌کنم به هر حال می‌توانید از یکی از آن‌ها استفاده کنید.

Steve, please.

استیو، لطفا

Steve, leave it out.

استیو، آن را کنار بگذار

Just leave it out. Leave it out here.

فقط آن را کنار بگذارید. اینجا را رها کن

We got another one.

یکی دیگه گرفتیم

It's on the screen now. Steve, leave it out.

اکنون روی صفحه است. استیو، آن را کنار بگذار

You're telling someone, stop doing something.

تو به کسی می گویی، کاری نکن.

Don't even think of doing that thing again.

حتی فکرش را هم نکنید که دوباره آن کار را انجام دهید.

Just. Just Steve, leave it out.

فقط فقط استیو، آن را کنار بگذار.

Leave it out.

آن را کنار بگذارید.

Don't do that thing.

این کارو نکن

Don't just don't do it.

فقط این کار را نکنید.

I don't want to hear you say that ever again.

من نمیخواهم بشنوم که دیگر این حرف را میزنی

Just leave it out.

فقط آن را کنار بگذارید.

Even wave it out, leave it out.

حتی آن را تکان دهید، آن را کنار بگذارید.

It's often used.

اغلب استفاده می شود.

We often think of it as being used in London with with a Cockney accent.

ما اغلب تصور می کنیم که در لندن با لهجه کاکنی استفاده می شود.

Although this is not Cockney slang, it isn't.

اگرچه این عامیانه کاکنی نیست، اما اینطور نیست.

But so might say, leave it out, stop it, leave it out.

اما ممکن است بگوییم، آن را کنار بگذار، متوقفش کن، کنار بگذار.

Get a dog.

That's why didn't I think of that, says Valentine.

یه سگ بگیر

ولنتاین می گوید، به همین دلیل به آن فکر نکردم.

I'm not sure if this is a dog that just might be presenting a load of new problems.

من مطمئن نیستم که آیا این سگی است که فقط ممکن است مشکلات جدیدی را ارائه دهد.

It could be, yeah.

ممکن است، بله

Because then you'll have dog poop to get up.

چون در این صورت مدفوع سگ برای بلند شدن خواهید داشت.

Yes, that's true.

بله، این درست است.

You're replacing cat poop with dog poop, I think.

فکر می کنم مدفوع گربه را با مدفوع سگ جایگزین می کنید.

I don't think that would work.

من فکر نمی کنم که کار کند.

Leave it out. Yeah. Don't, don't. Yeah.

آن را کنار بگذارید. آره نکن، نکن آره

It's a way of telling somebody to stop doing something fairly polite.

این راهی است برای اینکه به کسی بگوییم از انجام کاری نسبتاً مؤدبانه دست بردارید.

Why I would say yes it's quite it's quite blunt. Yes.

چرا من می گویم بله کاملاً کاملاً صریح است. آره.

Leave it out. Just leave it out.

آن را کنار بگذارید. فقط آن را کنار بگذارید.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

We need to move on.

ما باید حرکت کنیم.

Oh, you might tell someone to knock it on the head.

اوه، ممکن است به کسی بگویید که آن را به سرش بکوبد.

Stop doing something. Stop it.

انجام بعضی کارها را متوقف کنید. بس کن

Knock it on the head to bring something to a permanent end.

آن را به سر بکوب تا چیزی به پایان دائمی برسد.

You knock it on the head. Stop it.

میکوبی تو سرش بس کن

Just knock it on the head.

فقط به سرش بکوب

You want that person to stop doing that thing, knock it on the head,

شما می خواهید که آن شخص از انجام آن کار دست بکشد، آن را به سرش بکوبد

to stop, to end, to finish doing something.

، متوقف شود، پایان یابد، کاری را تمام کند.

And quite often it means you won't be doing it again.

و اغلب به این معنی است که دیگر آن را انجام نخواهید داد.

You knock it on the head, it's over.

میکوبی سرش، تمام شد.

Stop it. I'm going to knock that on the head.

بس کن من می خواهم آن را به سر بکوبم.

You can you can use it if you if you're doing something you can say you can say it.

اگر کاری انجام می دهید می توانید از آن استفاده کنید و می توانید بگویید که می توانید آن را بگویید.

You can say to yourself, oh, I'm going to knock that on the head.

می تونی با خودت بگی، اوه، من می خوام اون رو به سرش بزنم.

So say you were

بنابراین بگویید که برای

going round to

help a neighbour doing something and you knew you didn't want to do it.

کمک به همسایه در انجام کاری و می‌دانستید که نمی‌خواهید این کار را انجام دهید، می‌رفتید.

You've got some friends you go out drinking with but you don't want to do it any more.

شما دوستانی دارید که با آنها بیرون می روید اما دیگر نمی خواهید این کار را انجام دهید.

You can say, I'm going to.

می توانید بگویید، من می روم.

I'm going to knock that on the head.

من می خواهم آن را به سر بکوبم.

I'm going to stop doing that particular task.

من انجام آن کار خاص را متوقف خواهم کرد.

Yeah.

آره

And it's yeah, because you don't want to do it any more.

و بله، چون دیگر نمی‌خواهید این کار را انجام دهید.

Maybe, maybe you've started going to the gym.

شاید، شاید شما شروع به رفتن به باشگاه کرده اید.

Yes. And you want to keep healthy and fit.

آره. و شما می خواهید سالم و تناسب اندام باشید.

But then after a few weeks you become bored with it

اما بعد از چند هفته از آن خسته می شوید

and you and maybe your friend will ask, oh, are you still going to the gym?

و شما و شاید دوستتان بپرسید، اوه، آیا هنوز به باشگاه می روید؟

And you reply with, No, I've decided to knock it on the head.

و شما پاسخ می دهید، نه، من تصمیم گرفتم آن را به سرم بزنم.

I not, I knocked it on the head.

نه، زدم به سرش.

I've stopped doing it permanently. Yeah,

من این کار را برای همیشه متوقف کردم. آره،

it's a great expression actually.

در واقع بیان عالی است.

Very, very.

خیلی خیلی.

The figurative phrase, the way you use it.

عبارت مجازی، نحوه استفاده از آن.

But it's also a little bit a little bit brutal.

اما کمی هم وحشیانه است.

Yeah, that's a good example that you use that because that could it could be it at some tasks isn't it.

بله، این مثال خوبی است که شما از آن استفاده می کنید، زیرا ممکن است در برخی از کارها اینطور باشد، اینطور نیست.

You often say about yourself, about something

شما اغلب در مورد خودتان می گویید، در مورد

you're doing, don't knock it on the head.

کاری که انجام می دهید، آن را به سرش نزنید.

Yeah, that's often a phrase you use yourself to describe,

بله، این اغلب عبارتی است که شما از خودتان برای توصیف آن استفاده می کنید،

something that you're going to start doing.

چیزی که شما شروع به انجام آن خواهید کرد.

Maybe, maybe you smoke and you want to stop smoking.

شاید، شاید شما سیگار می کشید و می خواهید سیگار را ترک کنید.

You might say, I'm going to knock it on the head.

ممکن است بگویید، من می خواهم آن را به سر بکوبم.

Rosa, Rosa, Rosa.

رزا، رزا، رزا.

I'm not sure if I can repeat what Rosa has written,

مطمئن نیستم بتوانم آنچه رزا نوشته را تکرار کنم یا نه،

but everyone tries to knock the cats problem on the head.

اما همه سعی می‌کنند مشکل گربه‌ها را بر سر بکوبند.

And no, we're not.

و نه، ما نیستیم.

Steve, we are going to get into sandwich trouble here.

استیو، اینجا قرار است به مشکل ساندویچ برسیم.

We're not saying that you should something on the head physically.

ما نمی گوییم که شما باید از نظر فیزیکی چیزی روی سر داشته باشید.

It's it's figurative.

این فیگوراتیو است.

Yes, it's figure it is not literal.

بله، این شکل است که تحت اللفظی نیست.

So please don't chase the cat around the garden.

پس لطفا گربه را در اطراف باغ تعقیب نکنید.

It's figurative with a hammer.

تصویری با چکش است.

You don't want to go to the gym anymore.

شما دیگر نمی خواهید به باشگاه بروید.

You say to a friend, Oh, I don't want to do that anymore.

به یکی از دوستانت می گویی، اوه، من دیگر نمی خواهم این کار را انجام دهم.

I'm going to knock it on the head knock you out, literally knocking anybody on the place.

من می خواهم آن را به سر شما بزنم، شما را ناک اوت کنید، به معنای واقعی کلمه هر کسی را در آن مکان کوبیدم.

Can no one knock anyone else or anyone's pets on the head, please?

لطفاً هیچکس نمی تواند سر دیگران یا حیوانات خانگی دیگران را بکوبد ؟

I've got a part time job getting.

من یک کار نیمه وقت دارم.

Too busy is how I'm going to.

خیلی سرم شلوغه

I'm going to knock that on the head. I'm too busy.

من می خواهم آن را به سر بکوبم. من خیلی گرفتار هستم.

I'm going to just stick to my main job.

من فقط به کار اصلی خود ادامه خواهم داد.

Here's another one, Steve. Give it a rest.

اینم یکی دیگه، استیو. به حال خودش بذارش.

Oh, give it a rest, mate.

اوه، استراحت کن، رفیق.

Maybe.

شاید.

Maybe your wife is telling you to go and outside of the garden.

شاید همسرت بهت میگه برو بیرون از باغ.

And she keeps saying it to you over and over again.

و او این را بارها و بارها به شما می گوید.

When are you going to near the garden?

کی میری نزدیک باغ؟

Are you going to do the garden today?

آیا امروز می خواهید باغ را انجام دهید؟

Are you going to go outside that garden?

میخوای بری بیرون اون باغ؟

Is someone tidy or the husband is saying

آیا کسی مرتب است یا شوهر به زن می گوید:

to the wife, Oh, come on, love, let's go to bed.

اوه، بیا عشق، بیا بریم بخوابیم.

Let's let's have a bit of you know what?

اجازه دهید کمی از شما بدانیم چیست؟

Well, men pester their women their sex. Yes.

خب، مردها جنسیت زنشان را اذیت می کنند. آره.

I don't think that's really.

من فکر نمی کنم واقعا اینطور باشد.

And they keep doing it.

و به این کار ادامه می دهند.

Yeah. Okay, Steve, that's a terrible example.

آره باشه، استیو، این یک مثال وحشتناک است.

Well, I don't think savage you could say I'll give it a rest.

خب، فکر نکنم وحشی بتونی بگی استراحتش میدم.

Well, maybe, maybe the man is saying to the wife

خب، شاید، شاید مرد به همسرش می‌گوید

that that that

the food that she cooks for him isn't good enough.

که غذایی که برای او درست می‌کند به اندازه کافی خوب نیست.

And every day he goes on, look, love your food, your cooking is terrible.

و هر روز ادامه می دهد، ببین، غذای تو را دوست دارم ، آشپزی تو وحشتناک است.

Can you try and make something that actually tastes good?

آیا می توانید چیزی را امتحان کنید که در واقع طعم خوبی داشته باشد؟

And the wife will turn around and say, Oh, give it a rest, I think.

و زن برمی گردد و می گوید ، فکر می کنم، اوه، استراحت کن.

What was your first example, the one that's doing the gardening? Yes.

اولین نمونه شما ، کسی که باغبانی را انجام می دهد، چه بود؟ آره.

The wife. The wife is nagging the husband.

همسر زن داره از شوهر غر میزنه

It's it's somebody that expression is you just somebody keeps asking you

این کسی است که بیانش این است که شما فقط یک نفر مدام از شما

to do something, repair.

می خواهد کاری انجام دهید، تعمیر کنید.

It's over a long period of time.

این در یک دوره زمانی طولانی است.

Maybe they say when you first get up in the morning, are you going to tidy this bedroom out?

شاید بگویند وقتی صبح برای اولین بار از خواب بیدار می شوید ، می خواهید این اتاق خواب را مرتب کنید؟

Are you going to tidy this bedroom out?

آیا می خواهید این اتاق خواب را مرتب کنید؟

And they say the morning and they say it at lunchtime

و صبح می گویند و سر ناهار می گویند

and then eventually you get annoyed and you say, I'll give it a rest.

و در نهایت شما اذیت می شوید و می گویید استراحت می کنم.

You do it when I'm ready give it a rest.

شما این کار را زمانی انجام دهید که من آماده باشم به آن استراحت دهید.

Could be anything.

می تواند هر چیزی باشد

Tidying your room, doing some gardening, washing the car, somebody you know,

در حال مرتب کردن اتاقت، انجام باغبانی، شستن ماشین، کسی که می شناسی،

give it a rest.

به آن استراحت بده.

We often think of the nagging wife. Give it a rest.

ما اغلب به همسر آزاردهنده فکر می کنیم. به حال خودش بذارش.

Stop saying that thing to me over and over again, whatever it is.

هرچه که هست، این حرف را بارها و بارها به من نگو.

So please don't do that again for a while.

پس لطفا برای مدتی دیگر این کار را تکرار نکنید.

You are probably going to do it again

احتمالاً دوباره این کار را می‌کنید

and tell me and ask me and nag.

و به من می‌گویید و از من می‌پرسید و نق می‌زنید.

But please don't it again for a while.

اما لطفا برای مدتی دیگر این کار را نکنید.

Please just.

لطفا فقط

Just give it a rest.

فقط بهش استراحت بده

Yeah, give it a rest. Please stop.

آره استراحت بده لطفا بس کن.

Usually used when you are somebody is asking you

معمولاً زمانی استفاده می شود که شما کسی هستید که از شما می خواهد

to do something in a sort of a nagging way. Yes.

کاری را به نوعی آزاردهنده انجام دهید. آره.

I don't like being nagged that.

من دوست ندارم اینطوری اذیت شوم

Fortunately for me, Mr.

خوشبختانه برای من، آقای

Steve is not a mega.

استیو یک مگا نیست.

You might. You might.

شما ممکن است. شما ممکن است.

That's got it.

درست است.

I could have an entirely different meaning.

من می توانستم معنای کاملا متفاوتی داشته باشم.

Okay Mr.

خوب آقای

Jefferies in anyway, I carry on.

جفریز به هر حال، من ادامه می دهم.

You might cut something out.

شما ممکن است چیزی را حذف کنید.

So to stop something again, we're still saying you are stopping something,

بنابراین برای متوقف کردن دوباره چیزی، ما همچنان می گوییم که شما چیزی را متوقف می کنید،

but you cut something, you are removing something.

اما چیزی را قطع می کنید، چیزی را حذف می کنید.

So, for example, you cut out unhealthy food.

بنابراین، به عنوان مثال، شما غذاهای ناسالم را حذف می کنید.

Food that you discover is is unhealthy for you.

غذایی که متوجه می شوید برای شما ناسالم است.

A bit like last weekend.

کمی شبیه آخر هفته گذشته

I'm not embarrassed to tell you this story.

من خجالت نمی کشم این داستان را برای شما تعریف کنم.

This is an embarrassing story.

این یک داستان شرم آور است.

It's not embarrassed thing to Mr.

این برای آقای استیو خجالت آور نیست

Steve. It's actually me.

. در واقع من هستم.

I am now going to shame myself

من الان میخوام

right here. Lie.

همینجا خودمو شرمنده کنم دروغ.

I decided wear Mr.

Steve's suit last week.

هفته پیش تصمیم گرفتم کت و شلوار آقای استیو را بپوشم.

I thought the trousers would fit.

فکر می کردم شلوار مناسب باشد.

I thought they would fit perfectly.

من فکر می کردم که آنها کاملا مناسب هستند.

Just one slight problem.

فقط یه مشکل کوچیک

Something that I did not foresee

چیزی که من

with my expanding waistline in I.

با دور کمر من در I پیش بینی نمی کردم.

I've actually got a little bit fatter and I could not get Mr.

در واقع کمی چاق تر شده ام و نتوانستم

Steve's trousers to go around my waist.

شلوار آقای استیو را دور کمرم بچرخانم.

So I had to get a belt to hold everything in.

پس باید کمربند می‌گرفتم تا همه چیز را در آن نگه دارم.

And even the belt wasn't big enough, was it?

و حتی کمربند به اندازه کافی بزرگ نبود، درست است؟

I had to drill extra holes in the belt.

مجبور شدم سوراخ های اضافی روی کمربند ایجاد کنم.

Steve had to make another hole in the belt, two extra holes.

استیو مجبور شد یک سوراخ دیگر در کمربند ایجاد کند، دو سوراخ اضافی.

So I was a bit ashamed about that, but I didn't.

بنابراین من از این بابت کمی شرمنده بودم، اما این کار را نکردم.

So if anyone at the wedding last week noticed that my trousers looked

بنابراین اگر کسی در عروسی هفته گذشته متوجه شد که شلوار من به نظر

as if they were about to fall down or burst, then that is the reason why.

می رسد که در حال افتادن یا ترکیدن است، دلیلش همین است.

So I have decided to cut out unhealthy food.

بنابراین تصمیم گرفتم غذاهای ناسالم را حذف کنم.

No more chocolate biscuits.

دیگر خبری از بیسکویت شکلاتی نیست.

So you're going to cut out chocolate biscuits.

بنابراین شما می خواهید بیسکویت های شکلاتی را حذف کنید.

No more your diet.

دیگه از رژیمت خبری نیست

No more Jaffa cakes.

دیگر خبری از کیک یافا نیست.

You're going to cut out Jaffa Cakes. Yes, from your diet.

شما قرار است کیک یافا را حذف کنید. بله، از رژیم غذایی شما.

Jaffa cakes by seems improve possible by Jaffa Cake Spy.

به نظر می رسد بهبود کیک Jaffa توسط Jaffa Cake Spy امکان پذیر است.

I can't have Jaffa Cakes.

من نمی توانم کیک یافا بخورم.

How are you going to cut out potatoes?

چگونه می خواهید سیب زمینی را برش دهید؟

I might cut down.

شاید کم کنم

Cut down, yeah.

کم کن آره

Cut down.

کاهش دهید.

Reduce that there is that there's a difference.

کاهش آن وجود دارد که تفاوت وجود دارد.

Why. Yes.

چرا. آره.

If you cut out something, you you don't have it at all.

اگر چیزی را قطع کنید، اصلاً آن را ندارید.

If you cut down, it means you're just going to reduce it, but not cut it out altogether.

اگر کاهش دهید، به این معنی است که فقط آن را کاهش می دهید، اما آن را به طور کلی قطع نمی کنید.

I can't say goodbye.

نمی توانم خداحافظی کنم.

I can't say goodbye to

من نمی توانم با

potatoes.

سیب زمینی خداحافظی کنم.

It's the one thing.

این یک چیز است.

It's the one thing.

این یک چیز است.

I will eat everything.

من همه چیز را خواهم خورد.

I will eat nothing else

من هیچ چیز دیگری نمی

But I will never say goodbye to potatoes.

خورم اما هرگز با سیب زمینی خداحافظی نمی کنم.

I can't. Well, you see, the thing is, it's not.

من نمی توانم. خوب، می بینید، موضوع این است که اینطور نیست.

Potatoes aren't in themselves fattening, as you know,

سیب زمینی به خودی خود چاق کننده نیست، همانطور که می دانید،

chocolate biscuits are not in themselves fattening.

بیسکویت های شکلاتی به خودی خود چاق کننده نیستند.

It's only if you eat too many.

فقط اگر زیاد بخوری.

Well, that's they will make you for tonight so that.

خوب، آن‌ها شما را برای امشب می‌سازند.

Yeah. So I have to cut out unhealthy food.

آره بنابراین باید غذاهای ناسالم را کنار بگذارم.

So I'm, I'm going to stop eating food that is bad for me.

بنابراین، من از خوردن غذاهایی که برای من مضر است دست می کشم .

So, yes, you could for example, if there's one thing, I mean, chocolate

بنابراین، بله، شما می توانید برای مثال، اگر یک چیز وجود دارد، منظورم این است که

biscuits are a good case in point

بیسکویت های شکلاتی مورد خوبی

because they're very high in calories. Yeah.

هستند زیرا کالری بسیار بالایی دارند. آره

So rather than cut down and they're not like an essential food group.

بنابراین به جای کاهش مصرف، آنها مانند یک گروه غذایی ضروری نیستند.

So I mean, if you cut out, I wish potatoes.

بنابراین منظورم این است که اگر حذف کنید، آرزوی سیب زمینی دارم.

I wish I wish they were.

ای کاش آنها بودند.

So if you were to cut out potatoes, you're potentially cutting out something that is quite healthy

بنابراین اگر بخواهید سیب زمینی را حذف کنید، به طور بالقوه چیزی را حذف می کنید که کاملاً سالم است

because it's got fibre in it, vitamin C

زیرا فیبر، ویتامین C

and there's vitamins and minerals in there.

و ویتامین ها و مواد معدنی در آن وجود دارد.

But you could cut but if you were to you could cut out

اما می‌توانستید برش دهید، اما اگر می‌خواستید، می‌توانید

chocolate biscuits altogether

بیسکویت‌های شکلاتی را به‌کلی حذف کنید

and you wouldn't notice any difference in your health because there's nothing in chocolates.

و هیچ تفاوتی در سلامتی خود مشاهده نخواهید کرد، زیرا چیزی در شکلات‌ها وجود ندارد.

Biscuits, it really is good for you.

بیسکویت، واقعا برای شما خوب است.

Crisps, there's another one.

کریسپس، یکی دیگر وجود دارد.

Crisps, you might argue there's

کریسپس، ممکن است استدلال کنید که

some little vitamins in there

مقدار کمی ویتامین یا مواد معدنی در آن وجود دارد

or minerals, but really they've got a lot of fat in them.

، اما در واقع آنها چربی زیادی در آنها دارند.

So you can cut them out.

بنابراین می توانید آنها را قطع کنید.

Okay.

باشه.

And and help you to reduce weight but not see any health detriment.

و به شما کمک می کند وزن خود را کاهش دهید اما هیچ آسیبی برای سلامتی مشاهده نکنید.

Okay.

Has well, that was like a TED talk.

باشه.

خوب، این مثل یک سخنرانی TED بود.

So to cut out unhealthy food, I did weigh myself yesterday.

بنابراین برای حذف غذاهای ناسالم، دیروز خودم را وزن کردم.

I weighed myself by Sandra.

من خودم را با ساندرا وزن کردم.

I've a lovely week, Sandra.

من هفته خوبی دارم ساندرا

Take care.

مراقب باش.

And we're sending you all of our best wishes as well.

و ما نیز بهترین آرزوهای خود را برای شما ارسال می کنیم.

There we are, Christina says boiled potatoes are not unhealthy, so

کریستینا می‌گوید سیب‌زمینی‌های پخته ناسالم نیستند، بنابراین

if you had a giant pile of them, they could become unhealthy.

اگر توده‌ای بزرگ از آن‌ها داشته باشید، ممکن است ناسالم شوند.

But, you know, moderation.

اما، می دانید، اعتدال.

I do like eating potatoes.

من عاشق خوردن سیب زمینی هستم

I weighed myself yesterday and I haven't weight much.

دیروز وزن کردم و وزنم زیاد نیست.

I haven't weighed myself

من خودم را وزن نکردم،

for I it must be almost a year.

چون باید یک سال باشد.

Do you want to know how much I weighed?

میخوای بدونی وزنم چقدره؟

I feel like one of those diet YouTube channels.

احساس می کنم یکی از آن کانال های یوتیوب رژیمی هستم.

Have you ever watched?

آیا تا به حال تماشا کرده اید؟

There are some YouTube channels, Steve, where people

برخی از کانال های یوتیوب، استیو، وجود دارد که در آن افرادی

who are overweight, they have too much weight

که اضافه وزن دارند، وزن زیادی

and they try to lose weight and they call it

دارند و سعی می کنند وزن خود را کاهش دهند و به

they call it their weight loss journey.

آن می گویند سفر کاهش وزن خود.

So they make videos

بنابراین آنها

sometimes every day where they talk about their diet

گاهی اوقات هر روز ویدیوهایی می سازند که در آن درباره رژیم غذایی خود صحبت

and they weigh themselves and then they talk about their weight loss journey.

می کنند و خود را وزن می کنند و سپس در مورد سفر کاهش وزن خود صحبت می کنند.

And so a lot of people are doing that.

و بنابراین بسیاری از مردم این کار را انجام می دهند.

But yesterday I weighed myself, I got on the scales

اما دیروز خودم را وزن کردم، روی ترازو

and I was

قرار گرفتم و به

literally just slightly over.

معنای واقعی کلمه کمی تمام شده بودم.

Steve Yes, over

استیو بله، بالای

13. Stone And I was amazed.

13 سال. استون و من شگفت زده شدم.

What's that in kilograms?

این در کیلوگرم چیست؟

I don't know.

من نمی دانم.

I someone somewhere will work it out.

من کسی در جایی آن را حل خواهد کرد.

So don't worry. Steve

پس نگران نباشید. استیو

13 stone

13

and I was really worried that I would be much heavier,

و من واقعا نگران این بودم که خیلی سنگین تر

so I was surprised to find out that I'm only 13 stone

شوم، بنابراین با تعجب متوجه شدم که من فقط 13

because I've been much heavier than that in the past, so I couldn't believe it.

ساله هستم زیرا در گذشته بسیار سنگین تر از آن بودم، بنابراین نمی توانستم آن را باور کنم.

So even though I could not wear Mr.

بنابراین حتی با وجود اینکه

Steve's suit trousers last week,

هفته گذشته نتوانستم شلوار کت و شلوار آقای استیو را بپوشم،

I had to force them over my big

مجبور شدم آن را روی

flabby belly, which is not a pretty sight.

شکم بزرگ و شل و ولم بپوشم، که منظره زیبایی نیست.

And Then Mr.

و بعد آقای

Steve had to give me a belt to tie around and even that wasn't long enough.

استیو مجبور شد یک کمربند به من بدهد تا ببندم و حتی این به اندازه کافی بلند نبود.

I just love that.

من فقط آن را دوست دارم.

I love the fact that Steve had to go and put another hole in the in the belt.

من عاشق این واقعیت هستم که استیو مجبور شد برود و سوراخ دیگری در کمربند ایجاد کند.

How many of us have had to put extra holes in our belt?

چند نفر از ما مجبور شده ایم سوراخ های اضافی در کمربند خود ایجاد کنیم؟

Very embarrassing since the pandemic,

از زمان همه‌گیری بسیار شرم‌آور است،

because a lot of us put on weight during the pandemic.

زیرا بسیاری از ما در طول همه‌گیری وزن اضافه می‌کنیم.

And at least I have a good excuse.

و حداقل من یک بهانه خوب دارم.

I can blame the pandemic.

من می توانم همه گیری را مقصر بدانم.

Oh, that's it.

اوه، همین.

So anything bad that I've done, I can. I can just sit.

بنابراین هر کار بدی که انجام داده ام، می توانم. من فقط میتونم بشینم

Oh, no, no, I know I've eaten too much food and I've got I've got slightly fat.

اوه، نه، نه، می دانم که زیاد غذا خورده ام و کمی چاق شده ام.

But it's the pandemic that's sport.

اما این همه گیری است که ورزش است.

That's what it is. Yes. It's the reason.

همین است. آره. دلیل آن است.

And I'm sticking to it here.

و من اینجا به آن پایبند هستم.

We've got we've got about three more and then we will go,

ما باید حدود سه تا دیگر داریم و بعد می رویم،

I can't take it anymore, Steve.

دیگر طاقت ندارم استیو.

I can't take it. What can't you take?

من نمی توانم آن را تحمل کنم. چه چیزی را نمی توانید بردارید؟

I can't take it whatever it is.

هر چی هست نمیتونم تحملش کنم

Whatever the thing is, I can't take it any more.

هرچی که هست دیگه طاقت ندارم

Please stop. Please.

لطفا بس کن. لطفا.

I can't take it anymore to complete exhaustion

به خاطر یک چیز آزار دهنده دیگر نمی توانم آن را تا حد خستگی کامل تحمل کنم

because of an annoying thing.

.

So maybe something that is annoying you, but you get to the point

بنابراین شاید چیزی که شما را آزار می دهد، اما

it's the point where you can't stand it anymore.

به نقطه ای می رسید که دیگر نمی توانید آن را تحمل کنید.

Have you ever been in that situation?

آیا تا به حال در چنین شرایطی قرار گرفته اید؟

Yes, I definitely have.

بله حتما دارم.

I just can't take it anymore.

فقط دیگه طاقت ندارم

I can't take this job. It's so annoying.

من نمی توانم این کار را انجام دهم. خیلی آزار دهنده است.

I'm going to quit

من می خواهم استعفا

is what you could say.

بدهم این چیزی است که شما می توانید بگویید.

I don't think you would ever do that.

من فکر نمی کنم شما هرگز این کار را انجام دهید.

Yes, yes.

بله بله.

It's something I just can't take it anymore.

این چیزی است که من دیگر نمی توانم آن را تحمل کنم.

It's expressing utter frustration

این بیانگر ناامیدی کامل است

and you have to try to cope with something that's annoying you.

و شما باید سعی کنید با چیزی که شما را آزار می دهد کنار بیایید.

But you cannot cope any longer.

اما دیگر نمی توانید کنار بیایید.

I just can't take it anymore.

فقط دیگه طاقت ندارم

And therefore you take some action

و بنابراین

to end it.

برای پایان دادن به آن اقداماتی انجام می دهید.

Or maybe it's something you've got control over.

یا شاید این چیزی است که شما روی آن کنترل دارید.

Maybe it's something you haven't got control over.

شاید این چیزی است که شما کنترل آن را ندارید.

Yes. Yes.

آره. آره.

You're utterly mentally exhaust did because something has happened.

شما کاملاً از نظر ذهنی خسته هستید زیرا چیزی اتفاق افتاده است.

No, I'm a good example.

نه، من مثال خوبی هستم.

Could be could be a partner

ممکن است

of Mr.

Duncan. Cut it out, Mr. Duncan.

شریک آقای

دانکن باشد. قطعش کن، آقای دانکن.

Say, that was a bit cruel because Mr.

بگو، این کمی بی رحمانه بود، زیرا آقای

Duncan was actually my throat.

دانکن در واقع گلوی من بود.

No, my throat is dry.

نه گلویم خشک شده

Yes. So, yes, you could

آره. بنابراین، بله،

maybe somebody is bullying you at work

ممکن است کسی در محل کار

and and and annoying you and bullying you.

شما را مورد آزار و اذیت قرار دهد و شما را آزار دهد و شما را مورد آزار و اذیت قرار دهد.

And you go to the boss and say, I just can't take it anymore.

و تو برو پیش رئیس و بگی من دیگه طاقت ندارم.

That person, you either get rid of them or I'm going, yes.

اون آدم یا تو خلاصشون کن یا من میرم آره.

Yes. It's it's a it's a situation that you cannot stand

آره. این موقعیتی است که دیگر نمی توانید تحمل کنید

or bear anymore.

یا تحمل کنید.

Uh, another oh, this is an interesting one.

اوه، آه دیگر، این یکی جالب است.

We use this in legal terms, right?

ما از این در اصطلاحات قانونی استفاده می کنیم، درست است؟

A person who does something maybe you are infringing someone's

شخصی که کاری انجام می دهد شاید شما حق نسخه برداری شخصی را نقض می کنید

copyright, maybe you have stolen their video or their music.

، شاید ویدیو یا موسیقی او را دزدیده اید.

You might send that person a legal document,

شما ممکن است یک سند قانونی برای آن شخص بفرستید،

cease and desist,

متوقف شوید و دست از کار بکشید،

which basically means stop or face further action.

که اساساً به معنای توقف یا مواجهه با اقدامات بعدی است.

So a person who is doing something, maybe something against you,

بنابراین شخصی که کاری انجام می دهد، شاید کاری علیه شما انجام می دهد،

and you will then get your solicitor or your lawyer to send them a letter.

و شما سپس از وکیل خود یا وکیل خود می خواهید نامه ای برای آنها بفرستد.

And we often call this call it cease and desist.

و ما اغلب به این می گوییم توقف و دست کشیدن.

It means stop, cease and desist.

به معنای توقف، توقف و دست کشیدن است.

Decision assist.

کمک تصمیم گیری

Oh, hello, Jemmy.

اوه، سلام، جمی.

Jemmy, very nice.

جمی، خیلی خوبه

Can hold your horses be included in your please stop it category.

آیا می توانید اسب های خود را در دسته بندی خود نگه دارید لطفاً آن را متوقف کنید.

Perhaps you can stop it for a while or stop it for a while.

شاید بتوانید آن را برای مدتی متوقف کنید یا آن را برای مدتی متوقف کنید.

The category for that.

دسته برای آن.

Bless you, Mr. Duncan. Hello, Jemmy. Yes?

درود بر شما آقای دانکن. سلام جمی آره؟

You can hold your horses.

شما می توانید اسب های خود را نگه دارید.

You are telling someone to. To hold back.

به کسی می گویید عقب نگه داشتن.

So maybe someone wants to

بنابراین شاید کسی بخواهد با

racing you or running

شما مسابقه دهد یا بدود

or they're starting something and you say, wait, wait a minute.

یا در حال شروع چیزی است و شما بگویید صبر کنید، یک دقیقه صبر کنید.

It's not safe. It's not safe.

امن نیست. امن نیست.

Just just hold your horses.

فقط اسب هایت را نگه دار

Or you could say that to me, Mr.

یا می توانید این را به من بگویید، آقای

Duncan, when I start talking

دانکن، وقتی شروع به صحبت

about something that you might be talking about later, you might have already got planned. Yes.

در مورد چیزی می کنم که ممکن است بعداً در مورد آن صحبت کنید ، ممکن است از قبل برنامه ریزی کرده باشید. آره.

And you might try and stop me.

و شما ممکن است سعی کنید و من را متوقف کنید.

Hold your horses, Mr. Steve.

اسب هایت را نگه دار، آقای استیو.

We're going to talk about that later.

بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

So you just saying, oh, don't talk about that now or don't do that thing now

بنابراین شما فقط می گویید، اوه، اکنون در مورد آن صحبت نکنید یا اکنون آن کار را انجام نده

because now isn't the appropriate time.

زیرا اکنون زمان مناسبی نیست.

Hold your horses.

اسب های خود را نگه دارید

And it's a sort of a polite phrase in a way, isn't it?

و این یک نوع عبارت مودبانه است، اینطور نیست؟

It's not a it's a nasty phrase.

این یک عبارت زننده نیست.

Yeah.

آره

You're saying don't don't say something now don't do that thing now.

شما می گویید حالا چیزی نگو، حالا آن کار را انجام نده.

Mainly used in conversation isn't it. Yes.

به طور عمده در مکالمه استفاده می شود. آره.

Hold your horses.

اسب های خود را نگه دارید

We'll come back to that later.

بعداً به آن باز خواهیم گشت.

So remember what you were going to say,

پس به یاد داشته باشید که قرار است چه چیزی بگویید،

because I'll ask you later to say that thing, whatever it was.

زیرا بعداً از شما می خواهم که آن چیزی را بگویید، هر چه که بود.

Thank you very much, Jemmy, for that very generous donation, thanks to Duncan's channel.

با تشکر از کانال دانکن، جیمی، برای آن کمک سخاوتمندانه بسیار سپاسگزارم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

And we will be looking for donations next week, by the way,

و اتفاقاً به جز جیمی، هفته آینده به دنبال کمک های مالی خواهیم

except for Jemmy, of course.

بود.

But we will be looking next week.

اما هفته آینده به دنبال آن خواهیم بود.

I am going to be with you next week.

من هفته آینده با شما خواهم بود.

Well, for an extra day.

خوب، برای یک روز اضافی.

Oh, why a why, Mr.

آه، چرا آقای

Duncan, when do you want to be with your lovely viewers for an extra day?

دانکن، چه زمانی می خواهید یک روز بیشتر با بینندگان دوست داشتنی خود باشید؟

An extra day next week?

یک روز اضافی در هفته آینده؟

What could possibly be happening next week that would justify you

چه چیزی ممکن است در هفته آینده اتفاق بیفتد که شما را توجیه کند

being spending an extra day, an extra day on YouTube doing a livestream?

که یک روز اضافی را صرف کنید، یک روز اضافی را در YouTube برای پخش مستقیم پخش کنید؟

So I am with you on

بنابراین من با شما هستم،

but also on Friday night.

اما همچنین در شب جمعه.

What's happening on Friday? Mr.

جمعه چه خبر است؟ آقای

Duncan For now, I just have no idea, is no particular reason

دانکن در حال حاضر، من فقط نمی دانم، دلیل خاصی

why I.

برای من وجود ندارد.

Could it be pray tell,

آیا ممکن است دعا بگو،

pray tell?

دعا بگو؟

Uh, well, what is it, Mr. Duncan?

اوه، خوب، این چیست، آقای دانکن؟

It's my birthday.

تولدمه.

It is next Friday. My birthday.

جمعه آینده است. تولد من.

I hope you will join me.

امیدوارم به من بپیوندید.

We have a special livestream celebrating

ما یک پخش زنده ویژه داریم که

another trip around the sun for me.

سفر دیگری به دور خورشید را برای من جشن می گیرد.

Well, it's somebody's birthday today.

خب، امروز تولد یک نفر است.

Oh, has been watching. Yes, yes, yes.

اوه، تماشا کرده است. بله بله بله.

And Anna, why are you still here?

و آنا، چرا هنوز اینجایی؟

Anna? Hello, Anna.

آنا؟ سلام آنا.

Happy birthday to you.

تولدت مبارک.

Is Mr.

آیا آقای

Duncan readying his something now?

دانکن اکنون چیزی را آماده می کند؟

What would you like?

چه چیزی را دوست دارید؟

Well, don't you normally have a special jingle, people, when it's their birthday?

خوب، مردم، وقتی تولدشان است، معمولاً صدای جینگ خاصی ندارید؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

We normally do something, not have a happy birthday.

ما معمولاً کاری انجام می دهیم، تولدت مبارک نیست.

And I hope you're having a lovely day.

و امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید

Maybe. Maybe I should make one. Yes.

شاید. شاید باید یکی درست کنم آره.

I think

we always mention people if it's their birthday today. Is.

فکر می کنم

اگر امروز تولدشان باشد همیشه از مردم یاد می کنیم . است.

Is it anyone else's birthday today?

آیا امروز تولد کس دیگری است؟

Watching us and I used to watching Anna or did you get bored and go

با تماشای ما و من عادت داشتیم آنا را تماشا کنم یا تو خسته شدی و رفتی

because we didn't mention your birthday so everyone else mentioned it that were Steve.

چون ما تولدت را ذکر نکردیم پس بقیه به آن اشاره کردند که استیو بود.

But there are other birthday upcoming,

اما تولدهای دیگری در راه است،

other birthdays upcoming.

تولدهای دیگری نیز در پیش است.

So don't say that anyone is bored watching us.

پس نگویید کسی حوصله تماشای ما را ندارد.

Well, Anna might have been thinking about nobody because Anna mentioned this sometimes. Yes.

خوب، آنا ممکن است به هیچ کس فکر نکرده باشد زیرا آنا گاهی اوقات به این موضوع اشاره می کند. آره.

Lots of people in the live chat were saying Happy birthday.

بسیاری از افراد در چت زنده می گفتند تولدت مبارک.

I write well, happy.

خوب مینویسم خوشحالم

We're saying it now. We're recognising your special day.

الان داریم میگیم ما روز خاص شما را می شناسیم.

It's day 21 again, are you.

دوباره روز 21 است، شما هستید.

Don't ever say that.

هرگز این را نگو

Well, I would say that of you as a board.

خوب، من این را از شما به عنوان یک هیئت می گویم.

I was joking.

شوخي كردم.

I was joking.

شوخي كردم.

Mr. Duncan, it's not a serious comment.

آقای دانکن، این اظهار نظر جدی نیست.

It's just, you know,

فقط، می دانید،

Magdalena,

ماگدالنا

it's her birthday on the 19th of August.

، روز تولد او در 19 آگوست است.

Oh, okay. Okay.

اوه، باشه باشه.

Petra's birthday is on the 17th. Wow.

تولد پترا در هفدهم است. وای.

So this won't be next week.

بنابراین این هفته آینده نخواهد بود.

It'll be the week after.

هفته بعدش میشه

Yes. And emotions.

آره. و احساسات.

Oh, well, no, it's not my son's birthday.

اوه، نه، تولد پسر من نیست.

Amazon has got a niece.

آمازون یک خواهرزاده دارد.

Anna is still he's Anna is still here.

آنا هنوز اوست آنا هنوز اینجاست.

So I can I say right now.

بنابراین می توانم همین الان بگویم.

Happy birthday, Anna.

تولدت مبارک آنا

Happy, happy, happy, happy, happy, happy.

شاد، شاد، خوشحال، شاد، خوشحال، شاد.

Happy birthday to you

تولدت مبارک

Anna.

آنا

Claudia was getting very excited about your birthday on Friday and I noticed as well.

کلودیا روز جمعه در مورد تولد شما بسیار هیجان زده شده بود و من هم متوجه شدم.

Yeah, next Friday.

آره جمعه آینده

So again, I must mention we are with you on Wednesday.

پس باز هم باید اشاره کنم که چهارشنبه با شما هستیم.

Rosie wants to be invited to the party and Friday,

رزی می خواهد به مهمانی دعوت شود و جمعه،

Wednesday and Friday next week on Friday,

چهارشنبه و جمعه هفته آینده در روز جمعه،

it is my birthday. I'm losing my voice today.

تولد من است. من امروز صدایم را از دست می دهم.

I don't know why I'm says, Have you any plans for your birthday?

نمی دانم چرا می گویم برای تولدت برنامه ای داری؟

Well, obviously you've now announced you're going to do livestream.

خب، بدیهی است که شما اکنون اعلام کرده اید که می خواهید پخش زنده انجام دهید.

We'll be here.

ما اینجا خواهیم بود.

That's if you've got time,

این در صورتی است که وقت داشته باشید،

because it will take you a long time to open all your presents and gifts.

زیرا باز کردن همه هدایا و هدایای خود زمان زیادی طول می کشد.

But I'm also looking for something else.

اما من به دنبال چیز دیگری هم هستم.

On Friday we are going to open.

جمعه قراره افتتاح کنیم

I don't do this very often, so I don't want anyone to get the wrong idea.

من اغلب این کار را انجام نمی‌دهم، بنابراین نمی‌خواهم کسی تصور اشتباهی داشته باشد.

We'll be up for donations

ما برای

to help this continue because as you know, it's all free.

کمک به ادامه این امر کمک های مالی خواهیم کرد زیرا همانطور که می دانید، همه اینها رایگان است.

So on my birthday, if we want to send a small donation on Friday, I'm opening it up.

بنابراین در روز تولدم، اگر بخواهیم یک کمک مالی کوچک در روز جمعه بفرستیم، آن را باز می کنم.

And it's just one day, one day,

و فقط یک روز، یک روز

Friday, the 12th of August.

، جمعه 12 مرداد است.

I don't do it all the time, but just the one day we are doing it.

من همیشه این کار را انجام نمی‌دهم، اما فقط یک روزی که آن را انجام می‌دهیم.

And the only person

و تنها کسی

I'm not asking is Jemmy because Jemmy has just done it.

که نمی‌پرسم، جمی است، زیرا جمی این کار را انجام داده است.

So thank you very much, Jean.

پس خیلی ممنون ژان.

Very nice. Very nice.

بسیار خوب. بسیار خوب.

So that's what we're doing on Friday.

بنابراین این کاری است که ما در روز جمعه انجام می دهیم.

We are here and hopefully we will be looking for some donations.

ما اینجا هستیم و امیدوارم به دنبال کمک های مالی باشیم.

Not big ones.

نه بزرگ ها

You don't have to send £1,000,000, although if you want to send a million, if you want to, you are free.

شما مجبور نیستید 1,000,000 پوند بفرستید، اگرچه اگر می خواهید یک میلیون بفرستید، اگر بخواهید آزاد هستید.

We're not going to stop you.

ما جلوی شما را نمی گیریم

We won't stop you in any way.

ما به هیچ وجه مانع شما نمی شویم.

We won't say cut it out.

ما نمی گوییم آن را قطع کنید.

Yes, don't send us £1,000,000.

بله، 1000000 پوند برای ما نفرستید.

Please stop sending me £1,000,000.

لطفا از ارسال 1,000,000 پوند به من خودداری کنید.

Hold your horses. Stop it.

اسب های خود را نگه دارید بس کن

We won't say hold your horses on that million.

ما نمی گوییم اسب های خود را روی آن میلیون نگه دارید.

We'll just say Go ahead and do it. Just let yourself go.

ما فقط می گوییم برو و انجامش بده. فقط خودت را رها کن

Anybody want the euro?

کسی یورو می خواهد؟

Millions feel like sending any Mr.

میلیون‌ها نفر دوست

Duncan's way.

دارند مسیر آقای دانکن را بفرستند.

You don't have to send the million.

مجبور نیستید میلیون بفرستید.

You can send just a couple of pounds round.

شما می توانید فقط چند پوند دور ارسال کنید.

You see, with your million subscribers, if you had a subscriber

ببینید، با میلیون‌ها مشترکتان، اگر

sent you £1, you would be a millionaire. Mr.

مشترکی برای شما 1 پوند می‌فرستد، میلیونر می‌شوید. آقای

Duncan Well,

دانکن خوب،

not for long, though.

اما برای مدت طولانی نیست.

Why not sell it with inflation? Why?

چرا آن را با تورم نمی فروشیم؟ چرا؟

It's 40% tax.

40 درصد مالیات است.

Well, mind you.

خب حواست باشه

But there might have been 60.

اما ممکن است 60 مورد وجود داشته باشد.

60 600,000 would still be quite nice.

60 600000 هنوز هم بسیار خوب خواهد بود.

But I get my Ford Mustang, you get another super jet.

اما من فورد موستانگ خود را می گیرم، شما یک سوپر جت دیگر می گیرید.

Thank you, Bruno.

ممنون برونو

That's very kind of you, Bruno. Thank you.

برونو از تو خیلی مهربانی. متشکرم.

Save everything else for Friday because we are about to go, so we will be leaving in a moment.

بقیه چیزها را برای جمعه ذخیره کنید، زیرا ما در شرف رفتن هستیم، بنابراین یک لحظه دیگر خواهیم رفت.

But we are back.

اما ما برگشتیم.

I'm back on Wednesday on my own.

من چهارشنبه به تنهایی برگشتم.

And then we are together, both of us together on Friday

و بعد ما با هم هستیم، هر دوی ما در روز جمعه با هم هستیم

to celebrate another year of my existence.

تا یک سال دیگر از وجودم را جشن بگیریم.

Assuming I can get the day off work, which I'm pretty confident I can.

با فرض اینکه بتوانم روز کاری را مرخصی بگیرم، که کاملاً مطمئن هستم که می توانم.

Oh, okay. Well, you haven't asked yet.

اوه، باشه خب هنوز نپرسیدی

I have asked, but my boss is on holiday, so she hasn't been able to approve it yet.

من خواسته ام، اما رئیس من در تعطیلات است، بنابراین او هنوز نتوانسته است آن را تایید کند.

But there will not be any argument.

اما هیچ استدلالی وجود نخواهد داشت.

I hope not. No, they won't be.

امیدوارم اینطور نباشه. نه، نخواهند بود.

So they will have to deal with me.

بنابراین آنها باید با من برخورد کنند.

They will put it this way. They will have to deal with me.

آنها آن را اینگونه بیان خواهند کرد. آنها باید با من برخورد کنند.

Just go off sick.

فقط مریض شو

It's better not look a bit suspicious, though, if you're on the live stream.

اگر در جریان پخش زنده هستید، بهتر است کمی مشکوک به نظر نرسید.

Well, you see, I've got all week to become sick.

خوب، می بینید، من تمام هفته فرصت دارم تا مریض شوم.

You say thank you.

تو بگو ممنون

I can always break.

من همیشه می توانم بشکنم.

Break one of your arms to make it more extreme, to make and to make it look really a bit extreme.

یکی از بازوهای خود را بشکنید تا آن را افراطی تر کنید ، تا واقعاً کمی افراطی به نظر برسد.

All you've got to do now to get off sick is to say you've got COVID.

تنها کاری که اکنون برای مریض شدن باید انجام دهید این است که بگویید به کووید مبتلا شده اید.

Oh, okay, the car going to work.

اوه، باشه، ماشین میره سر کار

Brockovich Sorry.

بروکوویچ متاسفم.

Again, lots of people are taking time off

باز هم، بسیاری از افراد به طور غیرقانونی از کار مرخصی می گیرند

work illegally by saying you can't get over it.

و می گویند که شما نمی توانید از آن عبور کنید.

You can get coronavirus twice because Joe Biden got it last week.

شما می توانید دو بار به ویروس کرونا مبتلا شوید زیرا جو بایدن هفته گذشته به آن مبتلا شد.

Twice. So there you can do it.

دو برابر. بنابراین شما می توانید آن را انجام دهید.

Are you going to reveal your age, Mr.

آیا می خواهید سن خود را فاش کنید، آقای

Duncan?

Maybe I will see how I'm feeling.

دانکن؟

شاید ببینم چه احساسی دارم.

If I feel if I don't feel too old next Friday, I will do it.

اگر احساس کنم اگر جمعه آینده خیلی پیر نشدم، این کار را خواهم کرد.

There are lots of clues in Mr. Duncan's past

در ویدیوهای گذشته آقای دانکن سرنخ های زیادی در

videos about his age when he actually gives his age away.

مورد سن او وجود دارد که او واقعاً سن خود را از دست می دهد.

So if you just have you just search through and watch some of Mr.

بنابراین، اگر فقط می خواهید، فقط برخی از ویدیوهای تولد آقای دانکن را جستجو کرده و تماشا کنید

Duncan's birthday

videos. Yeah.

. آره

So there is a lesson about death as well.

بنابراین در مورد مرگ نیز درسی وجود دارد.

I did a lesson about death where I'm standing next to my own tombstone

من در جایی که کنار سنگ قبر خودم ایستاده

and my date of birth is on there as well, which, you know, always cheers me up.

ام و تاریخ تولدم هم آنجاست، درسی درباره مرگ دادم ، که می دانید، همیشه مرا خوشحال می کند.

Well, lots of people want you to come to the party.

خب، بسیاری از مردم می خواهند که شما به مهمانی بیایید.

Petra wants to come.

پترا می خواهد بیاید.

Uh, Nichelle wants to come

اوه، نیکل می خواهد

to whatever is the party that.

به هر مهمانی که باشد بیاید.

Well, I'm having a party.

خوب، من یک مهمانی دارم.

Well, the party will be here in this little boat.

خب، مهمانی اینجا در این قایق کوچک خواهد بود.

Yes, this is the party.

بله، این مهمانی است.

You see this little box here that you're looking at?

آیا این جعبه کوچک را اینجا می بینید که به آن نگاه می کنید؟

This is where we will be inside.

این جایی است که ما در داخل خواهیم بود.

This little box will have cake, we will have treats, we'll have surprises.

این جعبه کوچک کیک خواهد داشت، خوراکی هایی خواهیم داشت، سورپرایز خواهیم داشت.

We might have balloons, we might we might even have balloons.

ما ممکن است بادکنک داشته باشیم، ممکن است حتی بادکنک داشته باشیم.

Jelly and ice cream.

ژله و بستنی.

We'll have the lot.

ما مقدار زیادی خواهیم داشت.

There'll be a wonderful time.

زمان فوق العاده ای خواهد بود.

We'll all have a nice little party together to celebrate Mr.

همه با هم یک مهمانی کوچک خوب برای بزرگداشت آقا

and Mr.

و آقای

Duncan. Mr.. BR Mr.

دانکن خواهیم داشت. آقای BR

Duncan's special birthday.

تولد ویژه آقای دانکن.

I thought you're going to call me Mr. Birthday.

فکر کردم قراره به من بگی آقای تولد.

I might be on Friday. I might.

شاید جمعه باشم من ممکن است.

So we're having a big birthday celebration on Friday,

بنابراین ما در روز جمعه جشن تولد بزرگی داریم،

but I am with you with my normal live stream on Wednesday.

اما من با پخش زنده عادی خود در چهارشنبه با شما هستم .

Don't forget that there is an extra one this week.

فراموش نکنید که یک مورد اضافی در این هفته وجود دارد.

On Friday Beatrice is going and so we.

روز جمعه بئاتریس می رود و ما هم همینطور.

We are. That's right. Yeah. We have done overtime today.

ما هستیم. درست است. آره امروز اضافه کاری انجام دادیم.

We have to correct.

باید اصلاح کنیم.

It's ten past. And you were actually on time today.

ده گذشته است و تو واقعاً امروز به موقع بودی.

I was.

من بودم.

Don't sound so surprised, but it must have shocked your viewers.

خیلی تعجب نکنید، اما باید بینندگان شما را شوکه کرده باشد.

But. Right. So

ولی. درست.

do you want me to go into the kitchen?

پس میخوای برم تو آشپزخونه؟

I've got a confession to make, Mr. Duncan.

من باید اعتراف کنم، آقای دانکن.

Uh, I've got a confession to make.

اوه، من باید اعتراف کنم

Okay, so you wanted me to.

باشه پس تو از من خواستی

To make my special meal tonight,

برای درست کردن غذای ویژه امشبم،

which was the Chilean of Hong Kong chilli con carne.

که شیلیایی هنگ کنگ فلفلی بود.

And you reminded me this morning that it needed to go on before the live stream. Yes.

و امروز صبح به من یادآوری کردی که باید قبل از پخش زنده ادامه یابد. آره.

And you forgot.

و تو فراموش کردی

And I forgot.

So 10 minutes before the livestream, I chucked everything into the slow cooker.

و من فراموش کردم.

بنابراین 10 دقیقه قبل از پخش زنده، همه چیز را در اجاق گاز آهسته ریختم.

Wait a minute.

یک دقیقه صبر کن.

Hang on a second.

یه لحظه صبر کن.

Wait, wait.

صبر کنید صبر کنید.

Let me just stop you. A cotton picking moment.

بگذار فقط جلوی تو را بگیرم لحظه چیدن پنبه

Cease and desist.

متوقف و دست برداشتن.

You said I told you this morning.

گفتی امروز صبح بهت گفتم

You said you were going to do it and you forgot this is worse than last night.

گفتی قراره انجامش بدی و یادت رفت این بدتر از دیشب است.

When you forgot your mobile phone, you left it in a church hall.

وقتی تلفن همراه خود را فراموش کردید، آن را در سالن کلیسا رها کردید.

Oh, cut it out, Mr. Duncan.

اوه، قطعش کن، آقای دانکن.

Okay, I. It's time for me to cut you out.

خوب، من. وقت آن است که شما را قطع کنم.

Yes So.

بله بنابراین.

So, 10 minutes before we came on, I was literally.

بنابراین، 10 دقیقه قبل از اینکه وارد زمین شویم، من به معنای واقعی کلمه بودم.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

Chopping onions, frying them with the meat, chucking everything into the slow cooker and throwing it in.

پیاز را خرد می کنیم، با گوشت سرخ می کنیم، همه چیز را داخل اجاق گاز می ریزیم و می ریزیم داخل.

And we had a little break, didn't we, about half an hour in.

و ما کمی استراحت می کنیم ، نه، حدود نیم ساعت.

Okay.

And I went into the kitchen to check on it and guess what?

و من به آشپزخانه رفتم تا آن را بررسی کنم و حدس بزنم چیست؟

It was burnt. Now I hadn't switched the slow cooker on

سوخته بود. حالا آهسته پز را روشن

so so I've switched it on super high.

نکرده بودم، بنابراین آن را به شدت روشن کردم.

So the chilli con carne that we're supposed to be

بنابراین فلفل دلمه ای که قرار

having tonight is still cold.

است امشب بخوریم هنوز سرد است.

I'm hoping it's warmed up. Has warmed up in the last hour.

امیدوارم گرم شده باشه در یک ساعت گذشته گرم شده است.

We might be having our meal at around about midnight.

ممکن است حدود نیمه شب در حال صرف غذا باشیم.

And what are we using?

و از چه چیزی استفاده می کنیم؟

A slow cooker, Mr. Duncan? Steve, wrong with you.

آهسته پز، آقای دانکن؟ استیو، با تو اشتباه می کنم.

Why do you keep forgetting things?

چرا مدام چیزها را فراموش می کنید؟

It's my age.

سن من است.

At your age, just to cut it out.

در سن شما، فقط برای قطع کردن آن.

Some stuff annoying me. This isn't.

بعضی چیزا اذیتم میکنه این نیست

I've lost my train of thought Yes. We're using the slow cooker.

من رشته فکرم را گم کرده ام بله. ما از آرام پز استفاده می کنیم.

Doesn't take much doing in order to save electricity because of the rising cost.

به دلیل افزایش هزینه، برای صرفه جویی در مصرف برق کار زیادی لازم نیست .

Okay. Anyway of.

باشه. به هر حال از.

Oh, you say this every week. Please cheer me up.

اوه هر هفته اینو میگی لطفا به من روحیه بده

Stop, stop being so depressing. It's already working.

بس کن، دیگر اینقدر افسرده نشو. در حال حاضر کار می کند.

We are saving electricity because I have noticed that, you know, our bills are getting low and not.

ما در حال صرفه جویی در برق هستیم زیرا متوجه شده ام که، می دانید، قبض های ما کم می شود و نه.

Yeah, okay. Like

آره باشه مثل

good.

Anyway, thank you, Mr. Steve. Thank you, Mr. Duncan.

خوب.

به هر حال متشکرم آقای استیو. ممنون آقای دانکن

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

I'm going to stop helping you on the live stream.

من از کمک به شما در پخش زنده خودداری می کنم.

Yes, put it out.

بله، آن را خاموش کنید.

Yes, I'm going to cut it out.

بله، من آن را قطع می کنم.

That's not really the right. Right.

این واقعاً درست نیست. درست.

I'm going to go into the kitchen and I'm going to make a cup of tea

من میرم تو آشپزخونه یه چایی درست

and I'm going to eat something because I'm hungry.

میکنم و یه چیزی بخورم چون گرسنه ام.

Okay.

باشه.

So see you all on Friday.

پس جمعه همه شما را می بینم.

Yeah, I'll be here on Friday, my birthday.

آره، روز جمعه، روز تولدم، اینجا خواهم بود.

But Mr. Duncan will be here on Wednesday.

اما آقای دانکن چهارشنبه اینجا خواهد بود.

Okay. By everybody.

باشه. توسط همه

Have a lovely rest of your week.

استراحت خوبی در هفته داشته باشید.

Hi, Mr.

سلام آقای

Steve

استیو

Perry.

پری.

That was Mr.

اتفاقاً آن آقای

Steve, by the way.

استیو بود.

You enjoyed that.

شما از آن لذت بردید.

Whatever it was.

هر چی که بود.

So there was Mr. Steve. He's gone now.

پس آقای استیو آنجا بود. اون الان رفته

And in a few moments I will also do the same thing.

و در چند لحظه من نیز همین کار را انجام خواهم داد.

I am about to depart as well.

من هم در شرف عزیمت هستم.

I hope you've today's live stream.

امیدوارم پخش زنده امروز را داشته باشید.

Oh, look, there's a little car going by.

اوه، نگاه کن، ماشین کوچکی دارد می گذرد.

Can you see it?

میتونی ببینیش؟

Oh, okay. Maybe not.

اوه، باشه شاید نه.

I thought.

فکر کردم

I thought was a car going past behind me.

فکر کردم ماشینی از پشت سرم می گذرد.

Yes, that is life behind me.

بله، این زندگی پشت سر من است.

A lot of people don't think it is.

بسیاری از مردم فکر نمی کنند که اینطور باشد.

They think it's recorded, but it isn't.

آنها فکر می کنند ضبط شده است، اما اینطور نیست.

That is life right now on a beautiful, hot August day.

این زندگی در حال حاضر در یک روز زیبا و گرم مرداد است.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I'm going there this time to say goodbye.

این بار برای خداحافظی به آنجا می روم.

Thank You very much for watching me today.

از اینکه امروز مرا تماشا کردید بسیار متشکرم.

I hope it has been enjoyable and I will see you on Wednesday.

امیدوارم لذت بخش بوده باشد و چهارشنبه شما را ببینم.

Back with you on Wednesday.

چهارشنبه با شما برمی گردم

And of course, we are together on Friday with Mr.

و البته، ما جمعه با هم هستیم و آقای

Steve joining us.

استیو به ما ملحق می شود.

He will be joining in with my birthday on Friday.

او در روز جمعه به تولد من خواهد پیوست.

Thank you for watching. This is Mr.

ممنون که تماشا کردید این آقای

Duncan in the birthplace of the English language,

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است

saying thank you for watching today.

که از شما برای تماشای امروز تشکر می کند.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes, you do

بله،

take care of yourself wherever you are in the world and...

شما در هر کجای دنیا که هستید مراقب خود باشید و

ta ta for now.

فعلاً...