Are you ready to confess? - English Addict - LIVE CHAT/ Wednesday 8th February 2023

Oh. Hello?

اوه سلام؟

Are you there?

آیا شما آنجا هستید؟

I hope so.

Because we are back together again.

امیدوارم.

چون دوباره با هم برگشتیم.

We are here on a very sunny day.

ما در یک روز بسیار آفتابی اینجا هستیم.

It is a beautiful day here in the UK.

اینجا در بریتانیا روز زیبایی است.

Sunny. Chilly.

آفتابی. سرد

But at least the weather is nice and there is no rain or snow.

اما حداقل هوا خوب است و باران و برف نمی بارد.

Here we go. Then we are back together.

در اینجا ما می رویم. سپس ما دوباره با هم هستیم.

It is English addict coming to you live and direct

این معتاد انگلیسی است که به صورت زنده و مستقیم

from the birthplace of the English language, which just happens to be.

از محل تولد زبان انگلیسی که اتفاقاً به شما مراجعه می کند.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

It's England.

انگلستان است.

I do.

انجام میدهم.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Hello.

سلام.

We are together, actually.

ما در واقع با هم هستیم

We are actually together in the same room.

ما در واقع با هم در یک اتاق هستیم.

Yes. There's no screen between us today.

آره. امروز هیچ صفحه نمایشی بین ما نیست.

No divide, no isolation taking place because I'm negative.

نه جدایی، نه انزوا، زیرا منفی هستم.

It is official.

رسمی است.

Mr. Steve is free.

آقای استیو آزاد است.

I'm COVID free.

من عاری از کووید هستم.

COVID free.

بدون کووید.

And you didn't get it, which is very interesting.

و شما متوجه نشدید که بسیار جالب است.

I still don't know.

من هنوز نمی دانم.

Maybe. Maybe I am the missing link.

شاید. شاید من حلقه گم شده باشم.

Maybe I am the the answer.

شاید من پاسخگو باشم.

I like that lady to remember that lady.

دوست دارم آن خانم به یاد آن خانم باشد.

Many, many years ago, she died, but she had cancer

سالها پیش، او مرد، اما سرطان داشت

and somehow she was living with the cancer.

و به نوعی با سرطان زندگی می کرد.

And they were so interested to find out how that was happening.

و آنها بسیار علاقه مند بودند که بدانند چگونه این اتفاق می افتد.

They kept some of her cells and she died.

تعدادی از سلول های او را نگه داشتند و او مرد.

I think it's about 40, maybe 50, maybe even 60 years ago.

فکر می کنم حدود 40، شاید 50، شاید حتی 60 سال پیش است.

I think it was a very long time ago.

فکر کنم خیلی وقت پیش بود

But they kept her cells.

اما سلول های او را نگه داشتند.

And can you believe it?

و آیا می توانید آن را باور کنید؟

Her cells are still alive.

سلول های او هنوز زنده هستند.

There is still a part of this lady

هنوز بخشی از این خانم

that are still alive in labs around the world.

وجود دارد که هنوز در آزمایشگاه های سراسر جهان زنده هستند.

Yes. Sorry.

آره. متاسف.

They've used her cells, haven't they?

آنها از سلول های او استفاده کرده اند، اینطور نیست؟

For something, some kind of treatment.

برای چیزی، نوعی درمان.

Research into cancer and treatment, I think. Yes.

به نظر من تحقیق در مورد سرطان و درمان. آره.

So, yes, she has.

بنابراین، بله، او دارد.

She's still alive.

او هنوز زنده است.

Her cells are still alive 40 years later.

سلول های او با گذشت 40 سال هنوز زنده هستند.

So she she simply she sadly has died

بنابراین او فقط متأسفانه

a long time ago, but her cells are still alive.

مدتها پیش مرده است، اما سلولهای او هنوز زنده هستند.

They're still living, which I always find quite, quite fascinating when you think about it.

آنها هنوز در حال زندگی هستند، که وقتی به آن فکر می کنید، همیشه به نظر من بسیار جذاب است.

So I could be the one I could be the answer

بنابراین من می‌توانم کسی باشم که می‌توانم

to all of the world's problems with disease.

پاسخگوی تمام مشکلات جهان در زمینه بیماری باشم.

And you?

I think so.

و شما؟

من هم اینچنین فکر میکنم.

I was talking to some because I went back to the choir last night

داشتم با چند نفر صحبت می کردم چون دیشب برگشتم به گروه کر

and the person there that gave it to me two weeks ago.

و کسی که دو هفته پیش آن را به من داد.

But anyway,

اما به هر حال

that apparently people think that I've had a lot of

، ظاهراً مردم فکر می کنند که من

people have had this this new strain called crack, and

افراد زیادی داشته ام این نوع جدید به نام کراک را داشته اند و به

it's called crack.

آن کراک می گویند.

And who is coming up with these names?

و چه کسی این اسامی را مطرح می کند؟

I think the crackin is some kind of mythology beast, isn't it?

فکر می کنم کراکین نوعی جانور اسطوره ای است، اینطور نیست؟

It's the it's like it's like an underground beast, isn't it?

این مثل یک جانور زیرزمینی است، اینطور نیست؟

It comes out of the ground and bites your legs off.

از زمین بیرون می آید و پاهای شما را گاز می گیرد.

Well, that's the latest strain of COVID.

خب، این آخرین نوع کووید است.

It's called Kraken. And

اسمش کراکن است. و

I was describing my symptoms

داشتم علائمم را توصیف می‌کردم

and apparently they fit in with what this this particular strain is.

و ظاهراً با این سویه خاص مطابقت دارند.

So I've had the crack. And.

بنابراین من کرک را داشتم. و.

Mr. Duncan, you've escaped it.

آقای دانکن، تو از آن فرار کردی.

It's been a while since I've had a crack.

مدتی است که دچار کرک شده ام.

And you had a crack last night.

و دیشب کرک داشتی

A whole wheat cracker, which is nothing to do with crack.

کراکر گندم کامل که ربطی به کراک ندارد.

And but a cracker, obviously, is something that you eat with cheese,

و اما بدیهی است که کراکر چیزی است که با پنیر می

a small little savoury, slightly salty biscuit.

خورید، یک بیسکویت کوچک کمی شور و کمی نمک.

Don't mix up crack. And with cracker.

کرک را با هم مخلوط نکنید و با کراکر.

Yes, there is a difference, but one is real and one is mythical.

بله، تفاوت وجود دارد، اما یکی واقعی است و یکی اسطوره ای.

One is mythical.

یکی افسانه ای است.

I will leave you to work out which is which.

من شما را به کار می اندازم که کدام است.

So I could be, but I escaped the dreaded look.

بنابراین می توانستم باشم، اما از نگاه وحشتناک فرار کردم.

Don't know how. Don't know how. Somehow.

نمی دانم چگونه. نمی دانم چگونه. به نحوی.

So maybe my years in China are now paying off.

بنابراین شاید سال‌های حضور من در چین اکنون به ثمر نشسته است.

So maybe all of that hidden immunity that I have to.

بنابراین شاید تمام آن مصونیت پنهانی که باید داشته باشم.

To all of the horrible illnesses that I caught when I was in China.

به تمام بیماری های وحشتناکی که در چین مبتلا شدم.

Maybe.

Maybe that state, maybe my my immune system.

شاید.

شاید آن حالت، شاید سیستم ایمنی من.

My immune system already has the antibodies.

سیستم ایمنی من قبلاً آنتی بادی ها را دارد.

Oh, yeah.

But it didn't protect you last year when you caught COVID then off me.

اوه، آره

اما سال گذشته وقتی کووید گرفتی و بعد از من از تو محافظت نکرد.

Yeah. Didn't protect you then. But anyway.

آره اون موقع ازت محافظت نکرد ولی به هر حال.

Well, maybe I'm immune to the crack.

خب، شاید من از کرک مصون باشم.

And maybe you're immune to the cracking.

و شاید شما از ترک خوردن مصون هستید.

Yes. Who comes up with these stupid names?

آره. چه کسی این نام های احمقانه را می آورد؟

I don't know, but it sounds nasty.

نمی دانم، اما به نظر بد می رسد.

Sounds ridiculous.

مسخره به نظر می رسد.

I don't know whether it is, but anyway, I think.

نمی دانم اینطور است یا نه، اما به هر حال فکر می کنم.

I think Luigi is a better word.

به نظر من لوئیجی کلمه بهتری است.

I've had a nice boost to my immune system, so without any serious consequences.

من سیستم ایمنی خود را تقویت کرده ام، بنابراین بدون هیچ عواقب جدی.

So hopefully for the next nine months or so, I can just sort of wander anywhere.

بنابراین امیدوارم برای نه ماه آینده یا بیشتر، من فقط می‌توانم به هر جایی سرگردان باشم.

I can go into any public space, I can breathe in any bonds, found

من می‌توانم به هر فضای عمومی بروم، می‌توانم در هر پیوندی نفس بکشم،

sneezes and coughs, kiss anyone I like Mr.

عطسه‌ها و سرفه‌های پیدا کنم، هر کسی را که آقای دانکن را دوست دارم، ببوسم

Duncan.

Not that anyone, not that anyone wants to kiss you and thanks

.

نه اینکه کسی، نه اینکه کسی بخواهد شما را ببوسد و تشکر کند

and shall I shall remain COVID free because I've had a little

و آیا من عاری از کووید خواهم بود زیرا بدون نیاز به واکسن،

a boost to my immunity without having to have a vaccine.

کمی ایمنی خود را تقویت کرده ام .

Oh, look at you.

اوه، به تو نگاه کن

So how about that? Yes.

پس چطور؟ آره.

So I feel quite you know, I feel strong now.

بنابراین احساس می کنم کاملاً می دانید، من اکنون احساس قوی می کنم.

If I can just go anywhere with no fear whatsoever.

اگر بتوانم بدون هیچ ترسی به هر جایی بروم.

Get on a train, a bus, go to a concert.

سوار قطار، اتوبوس، کنسرت برو.

I can't imagine.

نمی توانم تصور کنم.

I can't imagine. Mr. Steve taking a bus anywhere.

نمی توانم تصور کنم. آقای استیو هرجا اتوبوس می‌رود.

I just don't see Mr.

من فقط آقای استیو را نمی بینم

Steve sitting on a bus.

که در اتوبوس نشسته است.

I don't know why. Well, when I'm 65, I'll get my bus pass

نمی دانم چرا. خوب، وقتی 65 ساله شدم، کارت اتوبوسم را می گیرم

and. And, of course, that's not very far away.

و. و البته این خیلی دور نیست.

Every year that passes, Mr.

هر سال که می گذرد، آقای

Steve gets a little bit older, and it is your birthday

استیو کمی بزرگتر می شود و

in just a few days from now, on the 16th,

فقط چند روز دیگر، در شانزدهم

the 16th of February 16th.

، شانزدهم فوریه، روز تولد شماست.

And of course, two days before that, we have another important date.

و البته دو روز قبل از آن تاریخ مهم دیگری داریم.

Why don't we Valentine's I suppose it depends on what your situation

چرا ما ولنتاین را نمی گیریم، فکر می کنم این بستگی به شرایط

is, whether you actually have someone you are you are

شما دارد، اینکه آیا واقعاً کسی را دارید که می خواهید

wanting to fall in love with.

عاشق او شوید.

Still got a bit of a cough. Yes, we've noticed.

هنوز هم کمی سرفه می‌کردم. بله، ما متوجه شده ایم.

Yes, Christina, I do take vitamins.

بله، کریستینا، من ویتامین مصرف می کنم.

I've taken vitamins all my life.

من تمام عمرم ویتامین مصرف کرده ام.

I've said this before,

این را قبلاً گفته ام،

It doesn't matter.

مهم نیست.

I've tried everything when it comes to coughs and colds.

من همه چیز را در مورد سرفه و سرماخوردگی امتحان کرده ام.

As we've said before, I'm very susceptible to these.

همانطور که قبلاً گفتیم، من بسیار مستعد ابتلا به این موارد هستم.

And I've often thought over many, many decades.

و من اغلب در طول چندین دهه فکر کرده ام.

What is it?

چیست؟

Why do I keep getting colds? Mr.

چرا مدام سرما می خورم؟

Duncan never seems to get them.

به نظر می رسد که آقای دانکن هرگز آنها را دریافت نکرده است.

I've taken vitamins, you know, exercise

من ویتامین مصرف کرده ام، می دانید،

all the herbal remedies, vitamin C, you name it.

تمام داروهای گیاهی، ویتامین C، ورزش کنید.

I've taken them all. Echinacea.

من همه آنها را گرفته ام. اکیناسه.

Well, zinc, tablet. Okay. Don't.

خوب، روی، قرص. باشه. نکن.

Don't name everything.

همه چیز را اسم نگذارید

Vitamin D, nothing works in preventing me from getting these colds.

ویتامین D، هیچ چیز در جلوگیری از ابتلا به این سرماخوردگی ها موثر نیست.

Some people know what to do.

برخی از مردم می دانند چه باید بکنند.

Yeah.

آره

What it comes down to is what I always say.

چیزی که به آن مربوط می شود همان چیزی است که من همیشه می گویم.

Some people will get it and some people won't.

برخی از مردم آن را دریافت می کنند و برخی دیگر نمی گیرند.

It's a bit like, I suppose I don't want to talk about this again, but it's a bit like cancer.

کمی شبیه است، گمان می‌کنم دیگر نمی‌خواهم در این مورد صحبت کنم، اما کمی شبیه سرطان است.

Some people are more susceptible because of their routines

برخی از افراد به دلیل کارهای روزمره

or maybe one thing in their life that is different from somewhere else,

یا شاید یک چیز در زندگی شان که با جای دیگری متفاوت است،

from someone else or even genetic.

با شخص دیگری یا حتی ژنتیکی متفاوت است، مستعدتر هستند.

So it's all it's all it's like it's like

بنابراین این همه چیز است، مثل

spinning the wheel on a roulette table.

چرخاندن چرخ روی میز رولت است.

That's what I always say about health.

این چیزی است که من همیشه در مورد سلامتی می گویم.

Sometimes a person can live an unhealthy life,

گاهی اوقات یک فرد می تواند یک زندگی ناسالم داشته باشد،

completely smoke and drink, and they

کاملا سیگار بکشد و مشروب بخورد، و خود

and they can live to a very old age. Yes.

و او می تواند تا یک سن بسیار بالا زندگی کند. آره.

And no one knows why.

و هیچ کس نمی داند چرا.

And other people and other people who go running every day

و افراد دیگر و سایر افرادی که هر روز

and take lots of vitamins and exercise, they drop dead

می‌دوند و ویتامین‌های زیادی مصرف می‌کنند و ورزش می‌کنند،

when they're 28 and no one knows why.

در سن ۲۸ سالگی می‌میرند و هیچ‌کس دلیل آن را نمی‌داند.

So there is there is this this strange phenomenon in life

بنابراین این پدیده عجیب در زندگی وجود دارد

where you try to try to look after yourself,

که در آن سعی می‌کنید از خودتان مراقبت کنید،

but don't make it something that takes over your brain because then you will just go crazy.

اما آن را چیزی نکنید که مغز شما را تسخیر کند زیرا در این صورت دیوانه خواهید شد.

And if you do live for a long time, you will just have a very long life

و اگر برای مدت طولانی زندگی کنید ، فقط یک زندگی بسیار طولانی

where you are constantly worried about everything around you.

خواهید داشت که در آن دائماً نگران همه چیز اطراف خود هستید.

Like me. Yes.

مثل من. آره.

So, yes, you you can't you you've got to be sensible.

بنابراین، بله، شما نمی توانید شما باید معقول باشید.

I mean, you know, my father.

یعنی میدونی پدرم

Let's take my father as an example.

بیایید پدرم را مثال بزنیم.

He would pretty much say he pretty much abused his body when he was alive.

او تقریباً می‌گوید زمانی که زنده بود از بدنش سوء استفاده می‌کرد.

And I think I think, you know, he smoked all his life.

و من فکر می کنم، می دانید، او تمام زندگی خود را سیگار می کشید.

He drank, you know, because he was a sailor, but he still lived to 80.

او مشروب خورد، می دانید، چون دریانورد بود، اما هنوز تا 80 سالگی زندگی کرد.

So, you know, that's not bad, is it?

پس، می دانید، این بد نیست، درست است؟

He was being a sailor.

او ملوان بود.

Got to do that.

باید این کار را انجام داد

Say this drink.

این نوشیدنی را بگو

They've got a reputation for alcohol consumption.

آنها برای مصرف الکل شهرت دارند.

High alcohol consumption. Yes.

مصرف زیاد الکل. آره.

That is very prejudiced. Well, I think it's true.

این خیلی تعصب دارد. خوب، من فکر می کنم درست است.

I don't think it's I think it's actually true when you're stuck at sea.

فکر نمی‌کنم اینطور باشد، فکر می‌کنم وقتی در دریا گیر افتاده‌ای واقعاً درست است.

He was in the merchant navy.

او در نیروی دریایی بازرگانی بود.

So you're at sea for sort of weeks, months on end.

بنابراین شما هفته ها و ماه ها در دریا هستید.

It was he was surrounded by seamen.

این بود که او توسط دریانوردان احاطه شده بود.

Yeah. Okay.

آره باشه.

So what are you going to do? Yeah.

خب تصمیم داری چکار کنی؟ آره

You're going to drink, aren't you, to while away the time.

شما می خواهید مشروب بخورید ، نه، تا در حالی که زمان را از دست بدهید.

And particularly if you're shipping lots of

و به خصوص اگر مقدار

lots of alcohol, which I think they often used to, but I don't know.

زیادی الکل ارسال می کنید، که فکر می کنم آنها اغلب استفاده می کردند، اما من نمی دانم.

It was a different time then back in the sort of 5060s.

آن زمان در دهه 5060 زمانی متفاوت بود.

So. So sailors now what do they do now?

بنابراین. پس ملوانان حالا چه کار می کنند؟

They just they just drink bottled water like me probably. Yes.

آنها فقط مثل من فقط آب بطری می نوشند. آره.

Yeah, exactly. Oh,

بله دقیقا. آه،

Kishan, who, as recently recovered from a panic attack.

کیشان، که به تازگی از یک حمله پانیک بهبود یافته است.

So sorry to hear that.

از شنیدن آن بسیار متاسفم.

Yes, well, a lot of people do now suffer from anxiety.

بله، خب، اکنون بسیاری از مردم از اضطراب رنج می برند.

I know I've been through a period where I used to have

می‌دانم دوره‌ای را گذرانده‌ام که قبلاً

terrible anxiety about things and sometimes for no reason,

اضطراب وحشتناکی در مورد چیزها داشتم و گاهی اوقات بی‌دلیل

I never found out why I had it, but it would come and go and sometimes I would fail.

، هیچ‌وقت متوجه نشدم که چرا آن را دارم، اما می‌آمد و می‌رفت و گاهی اوقات شکست می‌خوردم.

Dreadful.

وحشتناک.

My heart would pound in my chest and I would feel as if as if I was going to die.

قلبم به سینه ام می کوبید و انگار قرار است بمیرم.

That's the feeling you have.

این حسی است که شما دارید.

So I think a lot of people do suffer from this.

بنابراین من فکر می کنم بسیاری از مردم از این رنج می برند.

I do, especially in their life, if they've got problems

من، مخصوصاً در زندگی آنها، اگر مشکلاتی داشته باشند

or maybe something bad is happening, a stressful situation.

یا شاید اتفاق بدی در حال رخ دادن باشد، یک موقعیت استرس زا.

So I think you can have it. And the lockdowns

بنابراین من فکر می کنم شما می توانید آن را داشته باشید. و قرنطینه

for a lot of people

برای بسیاری از مردم

really brought anxiety on

واقعاً باعث اضطراب شد

and caused a lot of people to feel anxious for a long time.

و باعث شد بسیاری از مردم برای مدت طولانی احساس اضطراب کنند.

And I don't I think a lot of people haven't fully recovered yet.

و من فکر نمی کنم بسیاری از مردم هنوز به طور کامل بهبود نیافته اند.

I think those harsh lockdowns that we had,

من فکر می کنم آن قرنطینه های سختی که ما داشتیم،

yes, mental health has suffered considerably.

بله، سلامت روان به طور قابل توجهی آسیب دیده است.

So, yes, it's very common now, stress, anxiety

بنابراین، بله، اکنون بسیار رایج است، استرس، اضطراب

in a modern world,

در دنیای مدرن،

social media, all sorts of different things influencing it.

رسانه‌های اجتماعی، انواع چیزهای مختلف که بر آن تأثیر می‌گذارند.

I think social media is has anything to do with people being anxious that

من فکر می‌کنم رسانه‌های اجتماعی ربطی به این دارند که مردم مضطرب باشند که

that's just that's just what people do nowadays, isn't it?

این فقط همان کاری است که مردم امروز انجام می‌دهند ، اینطور نیست؟

But I think young people suffer more of anxiety due to that because they blame the Internet for everything.

اما من فکر می‌کنم که جوانان به دلیل آن بیشتر از اضطراب رنج می‌برند، زیرا اینترنت را مقصر همه چیز می‌دانند.

Well, I think other people are actually drawing

خوب، من فکر می کنم که افراد دیگر نیز در واقع

attention to that as well, because young people are constantly being

توجه را به این موضوع جلب می کنند، زیرا جوانان دائماً

assessed, aren't they, by their peers anyway, anyway.

توسط همسالان خود ارزیابی می شوند.

But what do you know about young people?

اما در مورد جوانان چه می دانید؟

Well, I don't I just what I've read, I can read Mr.

خوب، من فقط به چیزهایی که خوانده‌ام نیستم، می‌توانم آقای

Doom can I can read the news, I can read articles, Got to talk to any young people, have to actually know.

Doom را بخوانم، می‌توانم اخبار را بخوانم، می‌توانم مقالات بخوانم، باید با هر جوانی صحبت کنم، باید در واقع بدانم.

Yes. Chris Shan, who says my heart was beating fast, felt like I was dying.

آره. کریس شان که می گوید قلبم تند می زد احساس می کرد دارم می میرم.

Yes. It's a horrible feeling.

آره. این یک احساس وحشتناک است.

Yeah, it's a horrible feeling.

آره، احساس وحشتناکی است.

There's no shame in actually admitting that you have it, because I think it is

هیچ شرمی وجود ندارد که واقعاً اعتراف کنید که آن را دارید، زیرا من فکر می کنم این

something that everyone goes through, especially during certain situations.

چیزی است که همه از آن رنج می برند، به خصوص در موقعیت های خاص.

Talking of which, can I just say something now, Steve,

در مورد آن صحبت می کنم، می توانم فقط چیزی بگویم، استیو، می

I was going to say this at the start of the live stream.

خواستم این را در شروع پخش زنده بگویم.

Can I just say a big hello to all those watching in Turkey

آیا می توانم فقط یک سلام بزرگ به همه کسانی که در ترکیه

and also in parts of Syria as well?

و همچنین در بخش هایی از سوریه تماشا می کنند، بگویم؟

Terrible, absolutely awful scenes

صحنه های وحشتناک و کاملاً وحشتناک

coming from both Turkey and also Syria, especially northern Syria,

هم از ترکیه و هم از سوریه، به ویژه شمال سوریه،

where all of the help and all of the aid

جایی که تمام کمک ها و همه کمک

that is needed there cannot get through.

هایی که در آنجا مورد نیاز است، نمی توانند از آن عبور کنند.

So can I say hello to all those watching in Turkey?

بنابراین می توانم به همه کسانی که در ترکیه تماشا می کنند سلام کنم؟

I hope you're okay.

امیدوارم حالت خوب باشد.

There is a strange feeling, though, and I have to say it's it's on my mind at the moment.

با این حال، احساس عجیبی وجود دارد، و باید بگویم که در حال حاضر در ذهن من است.

Steve, there is a feeling that sometimes you see things happening

استیو، این احساس وجود دارد که گاهی اوقات می بینید که اتفاقاتی می افتد

and the feeling that you have, well, you feel

و احساسی که دارید، خوب، احساس

you feel helpless to feel helpless.

می کنید که احساس درماندگی می کنید.

So that's, that's that feeling that you have in life where something is happening in front of you

بنابراین، این همان احساسی است که در زندگی دارید، جایی که چیزی در مقابل شما اتفاق می افتد

and there is absolutely nothing you can do about it.

و مطلقاً هیچ کاری نمی توانید در مورد آن انجام دهید.

It's very strange. It's a very strange feeling.

خیلی عجیب است. خیلی حس عجیبی است.

And it's it's very nice, isn't it, when you can sit in your nice,

و این خیلی خوب است، اینطور نیست، وقتی می توانید در خانه خوب و

comfortable house in front of your big TV and you're watching the news and all of this stuff

راحت خود جلوی تلویزیون بزرگ خود بنشینید و اخبار تماشا کنید و همه این

is going on in the world and it's terrible and people are dying,

چیزها در دنیا در حال وقوع است و وحشتناک است و مردم می میرند

they're injured, they're suffering, Whole families wiped out.

، مجروح می شوند، رنج می برند، کل خانواده ها نابود می شوند.

It is an awful, awful situation.

این یک وضعیت وحشتناک، وحشتناک است.

And I have to say, sometimes

و باید بگویم، گاهی اوقات

the feeling of helplessness has to be the worst feeling of all.

احساس درماندگی باید بدترین احساس باشد.

It's you're in a situation where you could say anything.

این شما در موقعیتی هستید که می توانید هر چیزی بگویید.

You could even do anything to a degree, and it won't change that situation.

شما حتی می توانید هر کاری را تا حدی انجام دهید، و این وضعیت را تغییر نخواهد داد.

I suppose the last time we felt that was with your mother last year,

فکر می‌کنم آخرین باری که پارسال این حس را با مادرت داشتیم

and also with my mother, who's in a situation right now where there is nothing you can do.

و همچنین با مادرم بود، که در شرایطی است که نمی‌توانی کاری انجام دهی.

And I think helplessness has to be one of the one of the worst

و من فکر می کنم درماندگی باید یکی از بدترین

feelings

احساساتی باشد

where you see something happening and there is absolutely nothing

که در آن می بینید چیزی در حال رخ دادن است و هیچ کاری

you can do about it, especially when it comes to nature.

نمی توانید در مورد آن انجام دهید، به خصوص وقتی صحبت از طبیعت باشد.

Yes, volcanoes, earthquakes,

بله، آتشفشان، زلزله،

natural disasters, rain, heavy rain,

بلایای طبیعی، باران، باران شدید،

typhoons, tornado, Edo's.

طوفان، گردباد، ادو.

So many countries in the world suffer from

بسیاری از کشورهای جهان

a preponderance of these events.

از غلبه این رویدادها رنج می برند.

I only see these bad weather events.

من فقط این اتفاقات بد آب و هوا را می بینم.

I almost feel guilty talking about it here because we're standing here

من تقریباً احساس گناه می کنم که در اینجا در مورد آن صحبت می کنم زیرا ما

now on the Internet relatively comfortable and we're talking about it.

اکنون اینجا در اینترنت نسبتاً راحت ایستاده ایم و در مورد آن صحبت می کنیم.

And it's a horrible feeling.

و این یک احساس وحشتناک است.

It's one sometimes that you can't actually you almost can't cope with it.

این یکی از مواردی است که شما نمی توانید در واقع تقریباً نمی توانید با آن کنار بیایید.

It's very, very strange feeling.

خیلی خیلی حس عجیبیه

It really is.

واقعا هست.

But can I say can I say a big hello?

اما آیا می توانم بگویم می توانم یک سلام بزرگ بگویم؟

And that's all I can do for now, unfortunately.

و این تنها کاری است که فعلاً می توانم انجام دهم، متأسفانه.

And I hope that everything where you are is okay.

و امیدوارم هر چیزی که هستی خوب باشد.

And if it isn't, I hope you're getting the help that you need.

و اگر اینطور نیست، امیدوارم کمکی را که نیاز دارید دریافت کنید.

And of course, Turkey is a very unique place because it sits on on

و البته، ترکیه مکانی بسیار منحصر به فرد است زیرا نه تنها بر روی

not just one, but several faults in the earth.

یک، بلکه بر روی چندین گسل در زمین قرار دارد.

So the crust of the earth is divided up into sections and they're all pushing against each other.

بنابراین پوسته زمین به بخش هایی تقسیم می شود و همه آنها به یکدیگر فشار می آورند.

And apparently it moves two centimetres every year

و ظاهراً هر سال دو سانتی متر حرکت می

it shifts and the pressure slowly builds up.

کند و جابه جا می شود و فشار به آرامی افزایش می یابد.

And of course, as you know, if you press two things together, sometimes

و البته همانطور که می دانید اگر دو چیز را به هم فشار دهید گاهی اوقات

those things will suddenly move or shift and that is why we have earthquakes. But

آن چیزها ناگهان جابجا می شوند یا جابه جا می شوند و به همین دلیل است که ما زلزله داریم. اما

absolutely awful.

کاملا افتضاح

Sometimes Mother Nature

گاهی مادر

has the last word.

طبیعت حرف آخر را می زند.

Nothing we can do, nothing we can do about nature.

هیچ کاری از دست ما بر نمی آید، هیچ کاری نمی توانیم در مورد طبیعت انجام دهیم.

We can't control it despite all our technology.

ما نمی توانیم آن را با وجود تمام فناوری خود کنترل کنیم.

So, you know, I mean, the worse that we get in

بنابراین، می‌دانید، منظورم این است که، بدتر از آن که ما

the UK is really just, you know, temperatures

در انگلستان می‌شویم، واقعاً فقط، می‌دانید، دمای هوا

suddenly go into 40 degrees for for a few weeks or maybe a bit of snow, I think.

برای چند هفته ناگهان به 40 درجه می‌رسد یا شاید کمی برف، فکر می‌کنم.

Oh, and here is wind. Yes.

اوه، و اینجا باد است. آره.

But we never get anything really serious in the UK.

اما ما هرگز در بریتانیا چیزی واقعاً جدی نداریم.

But we're very lucky from that point of view.

اما ما از این منظر بسیار خوش شانس هستیم.

I mean, as soon as we we always talking about the weather,

منظورم این است که به محض اینکه ما همیشه در مورد آب و هوا صحبت می کنیم،

but as soon as we get a bit of snow, you know, the whole country comes to a standstill.

اما به محض اینکه کمی برف می بارد، می دانید، کل کشور متوقف می شود.

Yes, we have a bit of hot weather for a week.

بله، یک هفته هوا کمی گرم داریم.

We do overreact. That's about it.

ما بیش از حد واکنش نشان می دهیم. این در مورد آن است.

We do get earthquakes, but then nothing, nothing on that sort of scale.

ما واقعاً زلزله می‌شویم، اما هیچ چیز، هیچ چیز در آن مقیاس.

Yes, well, we call them tremors.

بله، ما به آنها می گوییم لرزش.

So the earth moves a little bit sometimes,

بنابراین زمین گاهی کمی

but it's it just shakes the ground

تکان می‌خورد، اما فقط زمین را

very slightly and nothing like

بسیار کمی تکان می‌دهد و

the ones that have happened over in Turkey

شبیه آنچه در ترکیه

and also across parts of Syria as well.

و همچنین در بخش‌هایی از سوریه اتفاق افتاده است.

Kishan, who says that that old British people are drunkards.

کیشان که میگه پیر انگلیسی ها مست هستند.

Well, you know what?

خب میدونی چیه؟

I know?

I know you're probably joking there, but you might have a point.

میدانم؟

می دانم که احتمالاً در آنجا شوخی می کنید، اما ممکن است نکته ای داشته باشید.

I think it is a thing that's become I think it's normal now

من فکر می کنم این چیزی است که تبدیل شده است. فکر می کنم اکنون طبیعی است که

for people to come home from work and the first thing they do is open a bottle of wine.

مردم از سر کار به خانه برگردند و اولین کاری که انجام می دهند این است که یک بطری شراب را باز کنند.

Now, we're not going to talk about people in specific circumstances, but you know people, don't you?

در حال حاضر، ما قرار نیست در مورد افراد در شرایط خاص صحبت کنیم، اما شما مردم را می شناسید، نه؟

Well, I'm not an I know people.

خب من آدمی نیستم که بشناسم

I mean, I agree this I saw a survey.

منظورم این است که من با این نظرسنجی موافقم.

It's an interesting point that you made. I saw a survey.

نکته جالبی است که به آن اشاره کردید. نظرسنجی دیدم

It was done around the world about how what people perceive

در سرتاسر جهان درباره اینکه

what are the qualities they perceive in British people.

مردم بریتانیا چه ویژگی هایی را درک می کنند، انجام شد.

And the number one thing that came out was drink a lot.

و اولین چیزی که بیرون آمد نوشیدنی زیاد بود.

So it was, you know, being polite and that sort of thing was there.

بنابراین، می دانید، مودب بودن و چنین چیزهایی وجود داشت.

But the number one thing that people associate British people

اما اولین چیزی که مردم بریتانیایی ها را

around the world with is getting drunk.

در سراسر جهان با آن مرتبط می کنند، مست شدن است.

And that, of course, a lot a lot of that has to do with the football crowds.

و این، البته، بسیاری از آن ها به جمعیت فوتبال مربوط می شود.

But, you know, it's a reputation that the British people

اما، می دانید، این شهرتی است که مردم بریتانیا

now have around the world, that they drink excessively.

اکنون در سرتاسر جهان دارند، که بیش از حد الکل می نوشند.

So even in daily life, even in daily life, I think it's almost routine.

بنابراین حتی در زندگی روزمره، حتی در زندگی روزمره، من فکر می کنم تقریباً روتین است.

I think I think not from the point of going to the pub, but just being at home.

فکر می‌کنم نه از نقطه‌ای که به میخانه می‌روم، بلکه فقط در خانه هستم.

The first thing people do is open a bottle of wine and and we know people who sometimes

اولین کاری که مردم انجام می دهند این است که یک بطری شراب را باز می کنند و ما افرادی را می شناسیم که گاهی

maybe during the week they will finish a whole bottle of wine.

ممکن است در طول هفته یک بطری کامل شراب را تمام کنند.

And one night I've got a friend every night, drinks a whole bottle of wine or every other night.

و یک شب من هر شب یک دوست دارم، یک بطری کامل شراب می نوشم یا یک شب در میان.

I mean that's, you know, excessive really.

منظورم این است که واقعاً بیش از حد است.

But people do.

اما مردم انجام می دهند.

Yeah.

You've got, you know, you've got your obvious drinkers,

آره

می دانید، شما مشروب های آشکار خود را دارید

the football crowd, the ones that get drunk and then cause

، جمعیت فوتبال، آنهایی که مست می شوند و سپس

you get football hooliganism

باعث هولیگانیسم فوتبالی

and all that, which of course were well known throughout the world.

و همه این چیزها می شوند، که البته در سراسر جهان به خوبی شناخته شده بودند.

But then you have the secret drinkers, the middle class people who you go home and open

اما پس از آن شما مشروب های مخفی را دارید، افراد طبقه متوسط ​​که به خانه می روید و

a bottle of wine at home and maybe have half of it every night and things like that.

یک بطری شراب را در خانه باز می کنید و شاید هر شب نصف آن را بخورید و چیزهایی از این قبیل.

Of course, the French drink, but they're what

البته فرانسوی‌ها نوشیدنی‌ها را می‌نوشند، اما آنها همان چیزی هستند

the French are known for, being very moderate in their drinking.

که فرانسوی‌ها به آن معروف هستند و در نوشیدن بسیار معتدل هستند.

So they will have one or two glasses and they won't get obviously drunk.

بنابراین آنها یک یا دو لیوان خواهند خورد و آشکارا مست نمی شوند.

Whereas for British people we tend to go mad and have loads of it and get completely drunk.

در حالی که برای مردم بریتانیا ما معمولا دیوانه می شویم و مقدار زیادی از آن را می خوریم و کاملا مست می شویم.

It's just become a culture.

این تازه تبدیل به یک فرهنگ شده است.

Yeah.

آره

In, uh, in, in the UK, we're not part of that. So.

در، اوه، در بریتانیا، ما بخشی از آن نیستیم. بنابراین.

Well, well, this is what I was going to lead on to.

خوب، خوب، این چیزی است که من می خواستم به آن منجر شود.

We don't really drink with.

ما واقعاً با آن مشروب نمی خوریم.

I've never thought to myself, I must have alcohol.

من هرگز با خودم فکر نکرده ام، من باید الکل مصرف کنم.

I've never thought it as a child of course.

البته من هرگز در کودکی به آن فکر نکرده بودم.

Well, when I say a child, it does feel as if it was my childhood.

خب، وقتی می‌گویم کودکی، احساس می‌کنم کودکی من است.

But when I was in my teenage years, 18, 19, and even my early twenties, I would

اما وقتی در سال های نوجوانی، 18، 19، و حتی اوایل دهه بیستم بودم،

of course go for a little bit to the pub because that's normal for teenagers.

البته کمی به میخانه می رفتم زیرا این برای نوجوانان عادی است.

And then you sort of grow out of it as I did.

و بعد تو هم مثل من رشد کردی.

So we didn't really drink alcohol at all.

بنابراین ما واقعاً الکل ننوشیدیم.

But the other thing is the culture at work.

اما نکته دیگر فرهنگ در کار است.

You see, I always found there's a culture in the UK of particularly if you go out with friends

ببینید، من همیشه متوجه می‌شدم که در بریتانیا یک فرهنگ وجود دارد که به خصوص اگر با دوستان

or even in work when you go to a

یا حتی در محل کار وقتی به یک

maybe a work party or I used to go on sales conferences a lot.

مهمانی کاری می‌روید یا من قبلاً در کنفرانس‌های فروش شرکت می‌کردم، بیرون می‌روید.

There is this there is a lot of pressure in British culture to drink excessively.

این وجود دارد که در فرهنگ بریتانیا فشار زیادی برای نوشیدن بیش از حد وجود دارد.

And I mean, I battled with this for years.

و منظورم این است که من سال ها با این مبارزه کردم.

Every time I went to a sales meeting, probably about four times a year and probably three or four

هر بار که به یک جلسه فروش می رفتم، احتمالاً حدوداً چهار بار در سال و احتمالاً سه یا

of the smaller regional meetings,

چهار جلسه کوچکتر منطقه ای

The expectation was when we'd done the work

، انتظار این بود که وقتی عصر کار را انجام می دادیم

in the evening, you would get drunk and it wasn't just one or two glasses,

، مست می شدی و این فقط نبود. یکی دو لیوان،

it was the managers buying you drinks, trying to get you drunk.

این مدیران بودند که برای شما نوشیدنی می خریدند و سعی می کردند شما را مست کنند.

And I used to battle against I used to throw the drinks away or.

و من با آن مبارزه می کردم، نوشیدنی ها را دور می انداختم یا.

Or hide them. Yes. Because I just didn't want

یا آنها را پنهان کنید. آره. چون نمی

to feel awful the next day.

خواستم روز بعد احساس بدی داشته باشم.

It's a type of it's a type of bonding

این یک نوع پیوند است

that, yes, it was There is a lot of pressure in the UK.

که، بله، چنین بود فشار زیادی در بریتانیا وجود دارد.

If you go out with groups of people or in the workplace to drink excessively and it's still then.

اگر با گروهی از افراد یا در محل کار برای نوشیدن بیش از حد از خانه بیرون می روید و هنوز هم همینطور است.

Well, I think it's starting to reduce now because I know in the company

خوب، فکر می کنم الان شروع به کاهش کرده است، زیرا می دانم در شرکتی

I used to work for before, I've since found out now in all work meetings

که قبلاً در آن کار می کردم، از آن زمان فهمیدم که اکنون در تمام جلسات کاری

they don't buy any alcohol and that's and the reason is it's, it's

آنها هیچ الکلی نمی خرند و دلیلش هم این است که

corporate responsibility because if you get all your employees drunk

شرکتی است. این مسئولیت است زیرا اگر همه کارمندان خود را مست کنید

and then the next day they've got to drive back,

و روز بعد آنها مجبور به رانندگی شوند،

then they could be driving illegally on the road.

ممکن است به طور غیرقانونی در جاده رانندگی کنند.

And I know people used to drive back in the UK,

و من می‌دانم که مردم قبلاً در بریتانیا رانندگی می‌کردند،

they were still way over the limit the next day anyway.

به هر حال روز بعد هنوز از حد مجاز خارج بودند.

But yeah, I'm just saying it is, it is.

اما بله، من فقط می گویم که هست، همینطور است.

There is pressure to drink in the UK when you go out

هنگامی که با دوستان یا در جلسات شرکت بیرون می روید، فشاری برای نوشیدن در بریتانیا وجود دارد

with friends or in company meetings.

.

Sadly, but then you go, Oh don't forget to give us a like by the way we can, we have a like

متأسفانه، اما شما بروید، اوه فراموش نکنید که به ما لایک کنید تا بتوانیم، ما یک

press the button.

لایک داریم دکمه را فشار دهید.

I know it sounds desperate and rather pathetic, but those lights really help.

می دانم که به نظر ناامیدکننده و نسبتاً رقت انگیز است، اما آن نورها واقعا کمک می کنند.

They really do, because maybe, maybe someone at YouTube

آن‌ها واقعاً این کار را می‌کنند، زیرا شاید کسی در

will will see me and they will go, Oh, that Mr.

یوتیوب مرا ببیند و برود، اوه، آن آقای

Duncan.

دانکن.

He has quite a few likes.

او تعداد زیادی لایک دارد.

We might actually let other people see him

ممکن است در واقع به دیگران اجازه دهیم او را

on YouTube.

در YouTube ببینند.

That would be so nice.

این خیلی خوب خواهد بود.

So thank you once again to the YouTube algorithms

بنابراین یک بار دیگر از الگوریتم های یوتیوب تشکر می کنم

for making sure no one sees me at all.

که مطمئن شدند هیچ کس من را نمی بیند.

Thank you. Thank you, Steve.

متشکرم. متشکرم، استیو.

Also, after ever conflicts that were you don't have to move away from your computer screens.

همچنین، پس از درگیری هایی که وجود داشت، دیگر لازم نیست از صفحه نمایش رایانه خود دور شوید.

I haven't seen the news that apparently President Zelensky is in the UK.

من این خبر را ندیده ام که ظاهراً رئیس جمهور زلنسکی در بریتانیا است.

He is he's made a surprise trip.

او یک سفر غافلگیرکننده داشته است.

He was giving Prime Minister

او در

Rishi Sunak a big warm hug.

آغوش گرم ریشی سوناک نخست وزیر بود.

He's he's going to very quickly forget all about Boris Johnson

او به سرعت همه چیز بوریس جانسون را فراموش خواهد کرد

and then now Rishi, Rishi Sunak is going to be his new best friend.

و اکنون Rishi، Rishi Sunak بهترین دوست جدید او خواهد بود.

I have a feeling that's what's happening here is no doubt.

من احساس می کنم که این چیزی است که اینجا اتفاق می افتد بدون شک.

Take a few tanks back with him and he's in his aeroplane.

چند تانک با او برگردان و او در هواپیمایش است.

Maybe they're trying to smuggle.

شاید قصد قاچاق دارند.

Smuggle him through duty free. Yes.

او را از طریق معاف از وظیفه قاچاق کنید. آره.

Which I think he desperately needs at the moment.

که من فکر می کنم او در حال حاضر شدیدا به آن نیاز دارد.

Anyway, we shouldn't be joking about that because that's also another one of those serious things

به هر حال، ما نباید در مورد آن شوخی کنیم، زیرا این نیز یکی دیگر از آن چیزهای جدی است

going on in the world and once again, it's very easy to feel as if you want to do something.

که در دنیا در حال وقوع است و یک بار دیگر، بسیار آسان است که احساس کنید می خواهید کاری انجام دهید.

You want to go there and maybe help,

شما می خواهید به آنجا بروید و شاید کمک کنید،

but it's it's quite risky.

اما این کاملاً خطرناک است.

Quite, quite a few ex British soldiers

تعداد زیادی از سربازان سابق بریتانیایی

have have gone out there to to help in the conflict.

برای کمک به درگیری به آنجا رفته اند.

Quite a few of them have been killed.

تعداد زیادی از آنها کشته شده اند.

Well, most of them, unfortunately, have actually died Just just a couple of weeks ago.

خب، متأسفانه اکثر آنها واقعاً همین چند هفته پیش مرده اند.

Two volunteers who went out there and they weren't fighting,

دو داوطلب که به آنجا رفتند و نمی جنگیدند،

they were just going out there supplying aid

آنها فقط به آنجا می رفتند

and helping communities out there.

و کمک می کردند و به جوامع آنجا کمک می کردند.

And they were both shot heroes, really, these people going out, whether they're all heroes,

و هر دو قهرمان تیر خورده بودند، واقعاً، این افراد بیرون رفتن، خواه همه قهرمان باشند،

anybody battling to to stop somebody

هر کسی که برای جلوگیری از

invading that country is a hero.

حمله کسی به آن کشور می‌جنگد، قهرمان است.

Can I ask a question?

می توانم یک سوال بپرسم؟

Says, you know, it depends on what it is.

می گوید، می دانید، بستگی به این دارد که چیست.

If it's if it's are you a couple of puffs

اگر اینطور است، آیا شما هم

trying to do the same? Is it okay?

سعی می کنید همین کار را انجام دهید؟ خوبه؟

Well, that's all right.

خوب، همه چیز درست است.

It's okay.

مشکلی نیست.

It's a question I get asked quite a lot.

این سوالی است که از من بسیار پرسیده می شود.

So they get So come on, Uma, do you have a question for us?

بنابراین آنها دریافت می کنند پس بیا، اوما، آیا از ما سؤالی داری؟

Ask us your question and we will try.

سوال خود را از ما بپرسید و ما تلاش خواهیم کرد.

I will try my best to growing a beard, says Giovanni.

جیووانی می گوید من تمام تلاشم را می کنم تا ریش بگذارم.

No, today I was just very, very lazy.

نه، امروز خیلی تنبل بودم.

I could not be bothered to have a shave again.

حوصله نداشتم دوباره اصلاح کنم.

There you go.

شما بروید.

Well, at least you get a good answer from me.

خب حداقل جواب خوبی از من میگیری.

I don't try to to pretend that I'm doing something else.

من سعی نمی کنم وانمود کنم که دارم کار دیگری انجام می دهم.

So no, I didn't. I haven't. I haven't shaved today.

پس نه، این کار را نکردم. من نداشتم. من امروز اصلاح نکردم

It's all so busy preparing the livestream.

این همه مشغول آماده سازی پخش زنده است.

I just didn't have time.

فقط وقت نداشتم

I wasn't I was being very lazy today. I did.

من نبودم امروز خیلی تنبل بودم من کردم.

I got up. I didn't want to do anything trying to help you there.

بلند شدم من نمی خواستم کاری انجام دهم تا به شما کمک کنم.

But at the moment I was looking out the window.

اما در آن لحظه داشتم از پنجره بیرون را نگاه می کردم.

It was frosty, it was cold.

یخبندان بود، سرد بود.

And then I was looking at the news, the news stories on the Internet,

و بعد داشتم به اخبار ، اخبار روی اینترنت نگاه می کردم،

and it was all terrible, terrible news about what's happening in Turkey.

و همه اینها اخبار وحشتناک و وحشتناکی در مورد آنچه در ترکیه اتفاق می افتد بود.

And to be honest, I just wanted to go back to bed.

و راستش من فقط می خواستم به رختخواب برگردم.

I'm sure you felt like that in the past.

مطمئنم در گذشته چنین احساسی داشتید.

You just feel like going back to bed.

شما فقط می خواهید به رختخواب برگردید.

Shall we tell them what happened yesterday?

به آنها بگوییم دیروز چه اتفاقی افتاده است؟

Mr. Steve.

آقای استیو

Mr. Steve was supposed to go out last night.

قرار بود دیشب آقای استیو برود بیرون.

Well, he did go out, but he had a slight problem before then,

خوب، او بیرون رفت، اما قبل از آن یک مشکل جزئی داشت،

and that was we decided to have a little nap.

و این بود که تصمیم گرفتیم کمی چرت بزنیم.

Unfortunately, on nap became a two hour sleep

متأسفانه هنگام چرت به خواب دو ساعته تبدیل شد

and when we woke up it was dark.

و وقتی از خواب بیدار شدیم هوا تاریک بود.

We had no idea where we were, what day of the week it was.

نمی دانستیم کجا هستیم، چه روزی از هفته است.

And then Mr.

و سپس آقای

Steve suddenly realised he had to be out of the house in 15 minutes.

استیو ناگهان متوجه شد که باید ۱۵ دقیقه دیگر از خانه خارج شود.

So. So we slightly overslept during our nap yesterday.

بنابراین. بنابراین در طول چرت دیروز کمی بیش از حد خوابیدیم.

So that was it was quite funny and fascinating.

پس خیلی خنده دار و جذاب بود.

It was funny watching you try to work out what day is it, and even I had no idea.

تماشای اینکه شما سعی می کنید بفهمید چه روزی است خنده دار بود، و حتی من هم نمی دانستم.

Have you ever done that falling asleep in the afternoon, woken up and you're

آیا تا به حال این کار را کرده اید که بعد از ظهر به خواب بروید، از خواب بیدار شوید و

all disorientated, You don't know where you are, you don't know what time it is, what day it is,

همه شما سرگردان باشید، ندانید کجا هستید، ندانید ساعت چند است، چه روزی است،

and then you suddenly realise you've got to be somewhere

و ناگهان متوجه شوید باید

in a very short time.

در مدت زمان بسیار کوتاهی جایی باشم.

So it sort of makes you a bit

بنابراین شما را کمی

disorientated, a bit panicky, but yes,

سرگردان، کمی وحشت زده می کند، اما بله

Yes, sir.

، بله قربان.

Giovanni That's a very direct confession.

جووانی این یک اعتراف بسیار مستقیم است.

Yeah. Oh, yeah.

آره اوه، آره

Well, there we go. That's a confession,

خوب، ما می رویم. این یک اعتراف است

which is of course, the theme of today's live stream.

که البته موضوع پخش زنده امروز است.

We are talking all about confessions.

ما همه چیز در مورد اعترافات صحبت می کنیم.

I think sometimes it is good

من فکر می کنم گاهی اوقات خوب است

to confess to something especially.

که به چیزی خاص اعتراف کنیم.

Well, I suppose it depends what it is. If you've.

خب، من فکر می کنم بستگی به این دارد که چیست. اگر دارید.

If you killed your next door neighbour and buried them in the back garden,

اگر همسایه همسایه‌تان را کشته و در باغچه پشتی دفن

then maybe you will try to hide that for as long as you can,

کرده‌اید، شاید سعی کنید تا زمانی که می‌توانید

but you can only hide it for so many years or

آن را پنهان کنید، اما فقط می‌توانید آن را برای سال‌ها یا خیلی زمان پنهان کنید،

so much time because you might be worried about it and feel bad about it.

زیرا ممکن است نگران باشید. و احساس بدی نسبت به آن داشته باشید.

It is. It is on your conscience.

این است. بر وجدان شماست.

So sometimes you have to confess or just say

بنابراین گاهی اوقات باید اعتراف کنید یا فقط بگویید

that you did something in the past that you feel bad about.

که در گذشته کاری را انجام داده اید که نسبت به آن احساس بدی دارید.

It might not be a bad thing.

ممکن است چیز بدی نباشد.

It doesn't have to be murder.

لازم نیست قتل باشد

It can be just something that you you did.

این می تواند فقط کاری باشد که شما انجام داده اید.

And then afterwards you regretted it and you feel bad about it.

و بعد از آن پشیمان شدی و از آن احساس بدی پیدا کردی.

And sometimes confessing something, saying

و گاهی به چیزی اعتراف می کنید و می گویید

that you've done something in the past.

که در گذشته کاری انجام داده اید.

So come on, you might you enough

پس بیا، ممکن است شما به اندازه کافی

you umina please ask your question.

شما umina لطفا سوال خود را بپرسید.

It's not a problem.

مشکلی نیست.

You haven't you haven't talked about the live chat yet.

شما هنوز در مورد چت زنده صحبت نکرده اید.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

We have the live chat.

ما چت زنده را داریم.

Can I say congratulations once again to Vitesse?

آیا می توانم یک بار دیگر به ویتسه تبریک بگویم؟

Vitesse, you are first once again on today's live chat.

Vitesse، شما بار دیگر در چت زنده امروز اولین هستید.

Well done.

آفرین.

The Champions.

قهرمان.

The champions, St Louis. Today is lows here.

قهرمان، سنت لوئیس. امروز اینجا پایین است.

I don't think Louis is on today and Claudio is busy with something in her life as well.

فکر نمی‌کنم لویی امروز باشد و کلودیو نیز در زندگی‌اش مشغول چیزی باشد.

So I don't think Claudia is set actually is here.

بنابراین من فکر نمی کنم که کلودیا در واقع اینجا باشد.

She's cooking.

داره آشپزی میکنه

I don't think Louis is here at the moment.

فکر نمی کنم لویی در حال حاضر اینجا باشد.

I haven't seen Louis.

من لویی رو ندیدم

No, I don't think he's here today.

نه، فکر نمی کنم او امروز اینجا باشد.

Claudia is cooking meatballs.

کلودیا در حال پختن کوفته است.

Oh, I think she said.

اوه، فکر کنم اون گفت

And her brother's taking care of personal matters for her.

و برادرش به امور شخصی او رسیدگی می کند.

I said she's at home cooking at the moment.

گفتم فعلا در خانه است و مشغول آشپزی است.

Meatball. Yes.

کوفته. آره.

That's one of your favourites.

این یکی از موارد مورد علاقه شماست.

I do like some meatballs. Sure.

من مقداری کوفته دوست دارم مطمئن.

It was meatballs that Claudia said that she was cooking.

این کوفته‌هایی بود که کلودیا گفت که در حال پختن است.

Especially Italian Italian meatballs

مخصوصا کوفته های ایتالیایی ایتالیایی

with spaghetti and that rich, thick

با اسپاگتی و سس غلیظ و غلیظ

tomato sauce with potatoes.

گوجه فرنگی با سیب زمینی.

Oh, my God. Baked potatoes with meatballs.

اوه خدای من. سیب زمینی پخته با کوفته.

You're going to make somebody a wonderful wife.

قرار است از کسی همسری فوق العاده بسازید.

Yeah, I'm a bit jealous.

آره من یه ذره حسودم

Oh, apparently Lewis Mendez.

اوه، ظاهرا لوئیس مندز.

Or should I say Lewis?

یا باید بگویم لوئیس؟

Lewis Mendez is travelling to Brittany,

لوئیس مندز در حال سفر به بریتانی است

and that is where my family originated from.

و خانواده من از آنجا سرچشمه گرفته اند.

So my family on my father's side originated from Brittany.

بنابراین خانواده من از طرف پدرم اهل بریتنی هستند.

And there are still people living in that place in that part of France

و هنوز هم افرادی در آن مکان در آن قسمت از فرانسه زندگی می کنند

who have my name, my, my, my actual French name.

که نام من، من، من، نام واقعی فرانسوی من است.

Oh, When we go to Paris, we'll have to we'll have to

اوه، وقتی به پاریس می‌رویم، باید

go to Brittany on the way and see if we can find any of your long lost relatives.

در راه به بریتانی برویم و ببینیم آیا می‌توانیم یکی از اقوام گمشده شما را پیدا کنیم.

Mr. Duncan, I don't think that's going to happen.

آقای دانکن، فکر نمی کنم این اتفاق بیفتد.

You at least look for people that look like you might be lots

شما حداقل به دنبال افرادی می‌گردید که به نظر

of lots of very tall, slim people walking around.

می‌رسند افراد بسیار قد بلند و لاغری در حال راه رفتن هستند.

Brittany, do you know exactly where they come from?

بریتنی، آیا می دانید دقیقا از کجا آمده اند؟

Yes, there were people actually on Facebook.

بله، واقعاً افرادی در فیس بوک بودند.

Really? Yes.

واقعا؟ آره.

My mother tracked down several people

مادرم چندین نفر را

who live in France and parts of Brittany.

که در فرانسه و بخش‌هایی از بریتانی زندگی می‌کنند ردیابی کرد.

And yes, they were on her friends list.

و بله، آنها در لیست دوستان او بودند.

My mother's friends list. So.

لیست دوستان مادرم بنابراین.

Yes. Oh, yeah. Oh, family.

آره. اوه، آره اوه خانواده

Oh, family is spread across France on my father's side.

اوه، خانواده از طرف پدرم در سراسر فرانسه پراکنده شده است.

But do you know, could you actually pinpoint them now? Yes.

اما آیا می دانید، آیا می توانید آنها را در حال حاضر مشخص کنید؟ آره.

Right. Okay.

They're on my mother's friends lists, but why don't we find it?

درست. باشه.

آنها در لیست دوستان مادرم هستند، اما چرا ما آن را پیدا نمی کنیم؟

We tracked them down, Mr.

ما آنها را ردیابی کردیم، آقای

Duncan, and do what we might of free holidays to France and Disney.

دانکن، و کاری را که ممکن است از تعطیلات رایگان در فرانسه و دیزنی انجام دهیم.

You know, they might, but they might.

می دانید، آنها ممکن است، اما ممکن است.

They might not want to know us because, you know, we're British.

آنها ممکن است نخواهند ما را بشناسند ، زیرا، می دانید، ما بریتانیایی هستیم.

We are just scum Now, to the rest of your family.

اکنون برای بقیه اعضای خانواده شما فقط یک زباله هستیم.

Family.

خانواده.

The bonds between families are very, very tight, very strong, I have to say.

باید بگویم که پیوندهای بین خانواده ها بسیار بسیار محکم و بسیار قوی است.

And anyway, you voted to remain so you can make that very clear to them.

و به هر حال، شما به ماندن رای دادید تا بتوانید آن را کاملاً برای آنها روشن کنید.

How do you prove that?

چگونه این را ثابت می کنید؟

But I don't think you have to prove it. Yeah.

اما من فکر نمی کنم شما باید آن را ثابت کنید. آره

Anyway, what I was going to say when stayed in Paris,

به هر حال، وقتی در پاریس ماندم،

everyone at the hotel we were staying at because it was a special gift for Mr.

همه در هتلی که در آن اقامت داشتیم، می‌خواهم بگویم، زیرا این یک هدیه ویژه برای آقای

Steve from his employer.

استیو از طرف کارفرمایش بود.

Everyone got my real last name right.

همه نام خانوادگی واقعی من را درست فهمیدند.

They all said it correctly Here in the UK.

همه آنها به درستی در اینجا در انگلستان گفتند.

In England, no one ever says my real name correctly.

در انگلستان هیچ کس نام واقعی مرا به درستی نمی گوید.

No one ever does it. You, Ms..

هیچ کس هرگز آن را انجام نمی دهد. شما، خانم.

Question is, is it true that American people don't understand British English?

سوال این است که آیا این درست است که آمریکایی ها انگلیسی انگلیسی را نمی فهمند؟

It is a load of rubbish.

این یک بار زباله است.

No, they it isn't true.

نه، آنها این حقیقت ندارد.

They understand British English.

آنها انگلیسی انگلیسی را می فهمند.

Yes, it's it's one of these things that over the years has been created as a myth.

بله، این یکی از این چیزهاست که در طول سال ها به عنوان یک اسطوره ساخته شده است.

And the reason why I know that is because I can watch

و دلیل اینکه من این را می دانم این است که می توانم

television programmes from the United States and I can understand what they're saying.

برنامه های تلویزیونی از ایالات متحده را تماشا کنم و می توانم بفهمم آنها چه می گویند.

And most of our programmes come from the United States.

و بیشتر برنامه های ما از ایالات متحده می آید.

Certainly most of the programmes we've watched, most of the comedy has to do

مطمئناً بیشتر برنامه‌هایی که ما تماشا کرده‌ایم، بیشتر برنامه‌های کمدی باید انجام شود،

because it looks he's coming down with cable.

زیرا به نظر می‌رسد که او با کابل پایین می‌آید.

Okay, that can just draw attention to it.

خوب، این فقط می تواند توجه را به آن جلب کند.

Go on.

ادامه دادن.

Mr. Juncker's in a funny mood today,

آقای یونکر امروز حال و هوای خنده‌داری دارد،

so yeah, British people can understand.

بنابراین بله، مردم بریتانیا می‌توانند درک کنند.

American and American can understand British people.

آمریکایی ها و آمریکایی ها می توانند مردم بریتانیا را درک کنند.

They might be the I don't think there's

آنها ممکن است کسانی باشند که فکر نمی کنم

there's no problem whatsoever.

هیچ مشکلی وجود نداشته باشد.

No, there isn't.

نه، وجود ندارد.

It's one of these silly things.

این یکی از این چیزهای احمقانه است.

It's the same language, the accents different. Yes.

این یک زبان است، لهجه ها متفاوت است. آره.

And some of the odd words like who'd

و برخی از کلمات عجیب و غریب مانند اینکه چه کسی

okay in on a car bonnet. Yes.

در کاپوت ماشین خوب است. آره.

But that's just different words. I know. That's what I'm saying.

اما این فقط کلمات متفاوت است. میدانم. این چیزی است که من می گویم.

There's no different word.

هیچ کلمه متفاوتی وجود ندارد.

But generally you can understand everything. That's it.

اما به طور کلی شما می توانید همه چیز را درک کنید. خودشه.

And the American is saying it's just a question of the accent.

و آمریکایی می‌گوید این فقط بحث لهجه است.

It's just like in the UK, Scottish people speak English,

درست مانند بریتانیا، مردم اسکاتلند انگلیسی صحبت می کنند،

but the accent is difficult to understand sometimes.

اما گاهی اوقات درک لهجه آن دشوار است.

So it's all a question of accent.

پس همه چیز لهجه است.

So British English, American English is English.

بنابراین انگلیسی بریتانیایی، انگلیسی آمریکایی انگلیسی است.

There is only one.

فقط یکی هست.

And I know I say this a lot of times and people still don't listen to me.

و می دانم که این را بارها می گویم و مردم هنوز به من گوش نمی دهند.

One There is only one English language.

یک فقط یک زبان انگلیسی وجود دارد.

I have to say it again and again.

باید بارها و بارها بگویم.

There is only one English language.

فقط یک زبان انگلیسی وجود دارد.

Yes, that.

بله، این.

But there are many variations with small differences like spelling.

اما تغییرات زیادی با تفاوت های کوچک مانند املا وجود دارد.

And sometimes words mean different things, but no, it's not true.

و گاهی اوقات کلمات معانی مختلفی دارند، اما نه، این درست نیست.

It's just a question of that accent, isn't it?

فقط بحث آن لهجه است، اینطور نیست؟

That's all it is.

همه چیز همین است.

It's English with an American accent in sentences, everything's exactly the same.

این انگلیسی با لهجه آمریکایی در جملات است، همه چیز دقیقاً یکسان است.

But. But.

ولی. ولی.

But you're right.

Asking if it's British that people can't understand in America. So.

اما حق با شماست.

پرسیدن اینکه آیا این انگلیسی است که مردم در آمریکا نمی توانند آن را بفهمند؟ بنابراین.

No, it's not true.

نه، این درست نیست.

It's not true. They love the British accent. In America.

این درست نیست. آنها عاشق لهجه بریتانیایی هستند. در آمریکا.

They find it very slight.

آنها آن را بسیار ناچیز می دانند.

Absolutely Love it if you go to they love to listen to the British accent,

اگر به لهجه بریتانیایی بروید، کاملاً دوستش دارم،

whereas British people

در حالی که مردم بریتانیا

generally aren't keen on an American accent.

معمولاً علاقه ای به لهجه آمریکایی ندارند.

But that's why we get a lot of tourism from from America.

اما به همین دلیل است که ما از آمریکا گردشگری زیادی دریافت می کنیم .

They love to listen to the British accent.

آنها عاشق گوش دادن به لهجه بریتانیایی هستند.

But yeah, they can understand it perfectly

اما بله، آنها می توانند آن را کاملاً

well because it's all the same words, just a different accent, that's all.

خوب درک کنند، زیرا همه این کلمات یکسان هستند، فقط یک لهجه متفاوت، فقط همین.

Giovanni remembers when we did the live stream next to the Eiffel Tower.

جیووانی به یاد می آورد زمانی که ما پخش زنده را در کنار برج ایفل انجام دادیم.

Yes, we did.

بله ما انجام دادیم.

That was a very strange moment because I wasn't sure if it was going to work.

آن لحظه بسیار عجیب بود زیرا مطمئن نبودم که کار کند یا نه.

And then it did work and we had a little bit of success with that.

و سپس کار کرد و ما کمی موفقیت در آن داشتیم.

So that was it. Yes.

پس همین بود. آره.

Well remembered.

خوب به یاد آورد.

Well remembered.

خوب به یاد آورد.

Oh, we have Bella here.

اوه، ما بلا را اینجا داریم.

Hello, Bella. It's nice to see you.

سلام بلا. از دیدنت خوشحالم

Well, no, I can't remember the last time I saw you here.

خوب، نه، یادم نمی آید آخرین باری که شما را اینجا دیدم.

Bella.

Bella used to be one of our very regular live stream

بلا.

devotees when we first started doing live streams.

زمانی که شروع به پخش زنده کردیم بلا یکی از طرفداران دائمی پخش زنده ما بود.

But lovely to have you back.

اما خوشحالم که برگشتی

One asks.

یکی می پرسد.

Are you sick? No, just a bit of a bit of a cough.

آیا شما مریض هستید؟ نه، فقط کمی سرفه.

Yeah, it's dry in here. Dry.

آره اینجا خشکه خشک.

The problem You have to remember the environment in the studio

مشکل باید به خاطر داشته باشید که محیط

show is incredibly dry and it does dry my throat

نمایش استودیویی به طرز باورنکردنی خشک است و گلوی من را خشک می کند

because I've been here all morning trying to sort all of this out.

زیرا من تمام صبح اینجا بودم و سعی کردم همه اینها را مرتب کنم.

I think I pronounce your name correctly, Juan.

فکر کنم اسمت رو درست تلفظ کنم خوان.

Is that correct? I think I've done that same thing that.

درسته؟ فکر می کنم من هم همین کار را کرده ام

What about you from

چه برسد به شما از

South America, Mexico, somewhere like that.

آمریکای جنوبی، مکزیک، جایی مثل آن.

Please tell us. We'd like to know.

لطفا به ما بگویید. ما دوست داریم بدانیم.

We always like to know where all the people are that watch us.

ما همیشه دوست داریم بدانیم همه افرادی که ما را تماشا می کنند کجا هستند.

I am a bit I am a bit grumpy today.

من امروز کمی بداخلاق هستم.

You are Mr. Duncan's grumpy today.

شما امروز بدخلق آقای دانکن هستید.

Oh, by the way, there is a new English lesson on my YouTube channel.

اوه، اتفاقاً یک درس انگلیسی جدید در کانال یوتیوب من وجود دارد.

I posted it at the start of the week and.

من آن را در ابتدای هفته پست کردم و.

Very few people have watched it, but I'd just like to say now there is a new English lesson.

افراد بسیار کمی آن را تماشا کرده‌اند، اما می‌خواهم بگویم اکنون یک درس جدید انگلیسی وجود دارد.

I know YouTube

من می دانم که

has now decided that I am just trash, but it's fair

یوتیوب اکنون تصمیم گرفته است که من فقط یک زباله هستم، اما منصفانه است

and the link is also below this video.

و پیوند زیر این ویدیو نیز وجود دارد.

So I have made a new English lesson.

بنابراین من یک درس انگلیسی جدید ساخته ام.

But most, most people haven't actually found it because

اما اکثر مردم واقعاً آن را پیدا نکرده‌اند، زیرا

because you know you English lesson please much Mr.

چون می‌دانید که درس انگلیسی را می‌دانید، لطفاً آقای

Donkeys do lesson.

خرها درسی را انجام دهند.

Yes Town mayor says that the Scots the Welsh

بله شهردار شهر می گوید که اسکاتلندی ها ولزی

don't like to call themselves English people.

ها دوست ندارند خود را انگلیسی خطاب کنند.

No, that's true. They're not English.

نه، این درست است. آنها انگلیسی نیستند.

I know.

میدانم.

And I was just about to explain that. Mr. Duncan.

و من فقط می خواستم آن را توضیح دهم. آقای دانکن

No, Welsh people are Welsh, Scottish people are Scottish.

نه، مردم ولز ولزی هستند، مردم اسکاتلند اسکاتلندی هستند.

And they that's how they like to identify English.

و آنها اینگونه دوست دارند انگلیسی را شناسایی کنند.

People are just from England.

مردم فقط اهل انگلستان هستند.

Yes, which is doesn't include Scotland and Wales.

بله، اسکاتلند و ولز را شامل نمی شود.

But I think what maybe maybe the thing they don't want to admit to is being British. Yes.

اما من فکر می کنم شاید چیزی که آنها نمی خواهند به آن اعتراف کنند انگلیسی بودن است. آره.

Because they wouldn't be British.

چون آنها انگلیسی نخواهند بود.

So British takes all of those different countries

بنابراین بریتانیا تمام آن کشورهای مختلف

Wales, England, Scotland and also a little piece of

ولز، انگلستان، اسکاتلند و همچنین یک قطعه کوچک از

Ireland as well.

ایرلند را می گیرد.

And and I think that's the one that's the one

و من فکر می کنم این همان چیزی است

a lot of people don't want to be associated with.

که بسیاری از مردم نمی خواهند با آن ارتباط داشته باشند.

So English people are English, Welsh people are Welsh,

بنابراین مردم انگلیسی انگلیسی هستند، مردم ولزی ولزی هستند،

they live in Wales and Scottish people

آنها در ولز زندگی می کنند و مردم

or Scots, they live in Scotland.

اسکاتلندی یا اسکاتلندی، آنها در اسکاتلند زندگی می کنند.

So yes, and even CORNISH people, as Palmira says,

بنابراین بله، و حتی مردم کورنیش، همانطور که پالمیرا می گوید،

Yes, you people from the South.

بله، شما مردم جنوب.

CORNISH People tend to think that they're almost not part of the UK as well.

CORNISH مردم تمایل دارند فکر کنند که آنها نیز تقریباً بخشی از بریتانیا نیستند.

They like to think of themselves as. CORNISH People.

آنها دوست دارند خود را اینگونه تصور کنند. مردم کورنیش.

Yeah, I think you are right there.

بله، من فکر می کنم شما همان جا هستید.

They don't like to call themselves English.

آنها دوست ندارند خود را انگلیسی بنامند.

They probably like to call themselves.

احتمالا دوست دارند خودشان را صدا بزنند.

CORNISH Even though they are in England,

کورنیش اگرچه آنها در انگلیس هستند،

it's just sort of little tribes that go back thousands of years.

اما این قبایل کوچکی هستند که به هزاران سال پیش برمی‌گردند.

But yeah, certainly there is that distinction between an English person

اما بله، مطمئناً تفاوتی بین یک فرد انگلیسی

and an a British person that,

و یک فرد بریتانیایی وجود دارد که،

yeah, from all point of view, it doesn't bother me, to be honest.

بله، از همه نظر، صادقانه بگویم، من را آزار نمی دهد.

I never think well, I never think I'm British, I never think I'm English.

من هرگز خوب فکر نمی کنم، هرگز فکر نمی کنم بریتانیایی هستم، هرگز فکر نمی کنم که انگلیسی هستم.

I never think to myself as I go to sleep at night, Oh, I'm British.

وقتی شب ها به خواب می روم هرگز با خودم فکر نمی کنم، اوه، من بریتانیایی هستم.

I'm going to have British dreams.

من رویاهای بریتانیایی را خواهم دید.

Yeah, it's just you get this.

بله، فقط شما این را دریافت می کنید.

You probably get this in parts of France and all parts of the world.

شما احتمالاً این را در بخش هایی از فرانسه و تمام نقاط جهان دریافت می کنید.

I would imagine that there are areas where people like to identify

من تصور می‌کنم مناطقی وجود دارد که مردم دوست دارند

with the different sort of tribe, so to speak, of.

با انواع مختلف قبیله‌ها، به اصطلاح، همذات پنداری کنند.

They've got, you know, particularly Welsh people.

آنها به خصوص مردم ولزی دارند.

There's always a lot of history between the Welsh and the Scots in the English.

همیشه تاریخ زیادی بین ولزی ها و اسکاتلندی ها در انگلیسی وجود دارد.

They've always had wars and a lot of conflict going back sort of hundreds of years.

آنها همیشه جنگ‌ها و درگیری‌های زیادی داشته‌اند که به صدها سال قبل بازمی‌گردد.

Yes, well there's still parts of England and Wales that are contested.

بله، خوب، هنوز بخش‌هایی از انگلیس و ولز وجود دارد که مورد رقابت هستند.

Did you know that there is there is still a part of England and Wales that is

آیا می دانستید که هنوز بخشی از انگلستان و ولز وجود

that is kind of almost in no man's land.

دارد که تقریباً در سرزمین هیچ کس نیست.

And we call them the marches, the Welsh marches,

و ما آن‌ها را راهپیمایی‌ها، راهپیمایی‌های ولزی می‌نامیم،

and that is the land that was heavily disputed

و آن سرزمینی است که به شدت مورد مناقشه

and that and it still exists now,

بود و اکنون هم وجود دارد،

they still call it the Welsh marches.

آنها هنوز هم به آن راهپیمایی ولز می‌گویند.

Yes, because basically you see the problem with with Wales and Scotland

بله، زیرا اساساً مشکل ولز و اسکاتلند را می بینید

is that England effectively beat them.

که انگلیس عملاً آنها را شکست داد.

But you know, when we were all warring hundreds of years ago, I don't even know when it was

اما می دانید، زمانی که همه ما صدها سال پیش در حال جنگ بودیم، من حتی نمی دانم چه زمانی

now, hundreds of years ago, the wars between the Scots and the English and the Welsh and the English. And

بود، صدها سال پیش، جنگ بین اسکاتلندی ها و انگلیسی ها و ولزی ها و انگلیسی ها.

there's a lot of history

و تاریخچه زیادی در

there and a lot of resentment going back hundreds of years.

آنجا وجود دارد و خشم زیادی به صدها سال قبل بازمی گردد.

You know, people are still hate the English

می دانید، مردم هنوز از انگلیسی ها متنفر هستند،

because of what they what they did as people involves people.

به خاطر کارهایی که انجام می دهند، زیرا مردم شامل مردم می شود.

I suppose it's a bit like the, the strange relationship

من فکر می کنم کمی شبیه به رابطه عجیب

between the UK or England and French.

بین بریتانیا یا انگلیس و فرانسه است.

Yes. As well.

آره. همچنین.

So that's always something that that is brought up now in the game.

بنابراین این همیشه چیزی است که اکنون در بازی مطرح می شود.

Anyway, enough of that.

به هر حال بسه

We've talked about a lot of gloom and doom today.

ما امروز در مورد غم و اندوه زیادی صحبت کرده ایم.

There was this case.

این مورد وجود داشت.

Steve, can I just get to the end of that sentence?

استیو، آیا می توانم فقط به پایان آن جمله برسم؟

I was saying that like a lot of doom and gloom, but we will try to cheer you up. Yes.

من این را می‌گفتم که مانند بسیاری از عذاب و غم و اندوه است، اما ما سعی می‌کنیم به شما روحیه بدهیم. آره.

So if you are having anxiety attacks, we hope you don't get them on this channel.

بنابراین اگر دچار حملات اضطراب هستید ، امیدواریم در این کانال دچار آن نشوید.

I'm having one.

من دارم یکی دارم

Okay. I'm having one now.

باشه. الان دارم یکی دارم

So can we say hello to Luis Méndez?

پس آیا می توانیم به لوئیس مندز سلام کنیم؟

Hello, Luis. How is Brittany?

سلام، لوئیس. بریتنی چطوره؟

Are you now in?

الان داخل هستی؟

Brittany, Are you there or are you still on your way?

بریتنی، آنجا هستی یا هنوز در راه هستی؟

And have you come across any of Mr.

و آیا به یکی از

Duncan's long distant relatives?

اقوام دور آقای دانکن برخورد کرده اید؟

I've got lots of relatives living there.

من اقوام زیادی در آنجا زندگی می کنم.

Have a look around in the street, in the in the in the bars, in the restaurants.

نگاهی به اطراف در خیابان، در داخل بارها، در رستوران ها بیندازید.

Is that anybody looking a bit like Mr. Duncan?

آیا کسی شبیه آقای دانکن است؟

And in which case you can take and identify his family.

و در این صورت می توانید خانواده او را بگیرید و شناسایی کنید.

There might be there might be a lot of inbreeding going on there.

ممکن است همخونی زیادی در آنجا وجود داشته باشد.

So they probably will look like this.

بنابراین آنها احتمالاً به این شکل خواهند بود.

Yes. Bella says, What do we know about Ireland?

آره. بلا می گوید، ما در مورد ایرلند چه می دانیم؟

But a lot of people don't realise Ireland is split into two separate parts.

اما بسیاری از مردم نمی دانند ایرلند به دو بخش جداگانه تقسیم شده است.

Northern Ireland, which is part of the UK

ایرلند شمالی که بخشی از انگلستان است

and Southern Ireland, which is a completely separate country.

و ایرلند جنوبی که کشوری کاملا مجزا است.

And even people that live here don't realise

و حتی افرادی که در اینجا زندگی می کنند متوجه این موضوع نیستند

that completely separate because Southern Ireland is part of the EU still,

که کاملاً از هم جدا شده اند زیرا ایرلند جنوبی هنوز بخشی از اتحادیه اروپا است،

whereas Northern Ireland after Brexit

در حالی که ایرلند شمالی پس از

is with the UK and the split from Europe.

برگزیت با بریتانیا و جدا شدن از اروپا است.

So yes, separate government, everything.

بنابراین بله، دولت جداگانه، همه چیز.

It was with the UK before Brexit though

قبل از برگزیت با بریتانیا بود، اگرچه

Northern Ireland is just part of the United Kingdom.

ایرلند شمالی فقط بخشی از بریتانیا است.

Yes, that's what I say and I always thought so.

بله، این چیزی است که من می گویم و همیشه اینطور فکر می کردم.

I don't mind putting my hand up sometimes and pleading ignorance, but I didn't realise that

من اهمیتی نمی‌دهم که گاهی دستم را بالا ببرم و جهل کنم، اما متوجه نشدم

the divide between Northern Ireland

که شکاف بین ایرلند شمالی

and the rest of Ireland was was only made just after the Second World War.

و بقیه ایرلند فقط پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد.

So a lot of a lot of bad history.

بنابراین بسیاری از بسیاری از تاریخ بد.

Oh, sorry, I've got that wrong.

اوه، ببخشید، من این را اشتباه کردم.

I think it was the First World War.

فکر کنم جنگ جهانی اول بود.

I beg your pardon.

ببخشید.

So, so these, these, these differences,

بنابراین، بنابراین، اینها، اینها، این تفاوتها،

you always imagine that they took place a long, long time ago.

شما همیشه تصور می کنید که آنها خیلی وقت پیش رخ داده اند.

But there's always been a lot of

اما همیشه چیزهای زیادی وجود

what's the word I'm looking for without getting myself cancelled.

داشته است که من به دنبال آن هستم بدون اینکه خودم را لغو کنم.

Hostility. Yes.

خصومت. آره.

And a lot of it, of course, is down to our old friend

و البته بسیاری از آن به خاطر مذهب دوست قدیمی ماست

religion, the Catholics

، مخالفت کاتولیک ها

and Protestants disagreeing because one wants to say

و پروتستان ها، زیرا یکی می خواهد

hello to their man in the sky and the other one says, Well, that's my man in the sky.

به مردشان در آسمان سلام کند و دیگری می گوید، خب، این مرد من در آسمان است.

It's not your man in the sky, it's mine.

مرد تو در آسمان نیست، مال من است.

And then they start fighting and killing each other.

و بعد شروع به درگیری و کشتن یکدیگر می کنند.

And so that's still going on now. Is it religion? Great.

و بنابراین این هنوز هم ادامه دارد. آیا دین است؟ عالی.

And yeah, this particular animosity between between Ireland and

و بله، این خصومت خاص بین ایرلند

and England, I mean there is with Scotland

و انگلیس، منظورم این است که با اسکاتلند

and, and Wales but they sort of

و، و ولز وجود دارد، اما آنها اکنون به

got over it now, but parts of Ireland certainly haven't as well.

نوعی بر آن غلبه کرده اند، اما بخش هایی از ایرلند مطمئناً همینطور نیست.

It's much more raw isn't it.

این خیلی خام تر است، نه.

That's the controversy.

بحث همین است.

Well they have no they have no government at the moment that their government is still in chaos.

خوب آنها هیچ دولتی ندارند در حال حاضر که دولت آنها هنوز در هرج و مرج است.

And this is this has happened because of Brexit,

و این به دلیل برگزیت اتفاق افتاده است،

because Ireland wants to go to Europe.

زیرا ایرلند می خواهد به اروپا برود.

And the other bit that we have is forced

و بیت دیگری که داریم مجبور

to stay with us for from leaving.

می‌شود برای رفتن با ما بماند.

So we're leaving. You see, we've left Europe.

بنابراین ما می رویم. می بینید، ما اروپا را ترک کرده ایم.

So it's caused a lot of those those ill feeling from years ago.

بنابراین باعث شده است که بسیاری از آنهایی که از سال‌ها پیش احساس بدی دارند.

It's all sort of come back again.

همه چیز دوباره برمی گردد.

So let's hope it doesn't get too far.

پس بیایید امیدوار باشیم که خیلی دور نشویم.

Yes. Anyway, it's nice to see you here, Louis.

آره. به هر حال از دیدنت خوشحالم لویی.

For a 300 mile drive. 300 miles? Yes.

برای 300 مایل رانندگی. 300 مایل؟ آره.

Oh, for

اوه، برای

one. Wonder you're tired.

یکی. عجب خسته ای

What did you drive yourself? Yes.

خودت چی رانندگی کردی؟ آره.

Did you drive? Were you actually did you drive to 300 miles?

رانندگی کردی؟ آیا واقعاً تا 300 مایل رانندگی کردید؟

It was somebody was somebody driving for you?

این بود که کسی برای شما رانندگی می کرد؟

Were you a passenger? I hope somebody was driving you.

مسافر بودی؟ امیدوارم کسی شما را هدایت کرده باشد

Were you actually driving off?

آیا واقعاً در حال رانندگی بودید؟

So I'm very, very impressed.

بنابراین من بسیار بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

300 miles.

300 مایل.

You couldn't have done that in a in an electric car.

شما نمی توانستید این کار را در یک ماشین الکتریکی انجام دهید.

Okay. Okay.

باشه. باشه.

Now we know how we go.

اکنون می دانیم که چگونه پیش می رویم.

Yes, exactly.

بله دقیقا.

Oh, by the way, on Sunday, something nice.

اوه، اتفاقا، یکشنبه، یک چیز خوب است.

So we've had a lot of doom and gloom today, something nice.

بنابراین ما امروز با عذاب و غم زیادی روبرو شدیم، چیزی خوب.

After we did our livestream on Sunday,

پس از پخش زنده خود در روز یکشنبه،

we had the most amazing sunset.

شگفت انگیزترین غروب خورشید را داشتیم.

Would you like to see it?

دوست دارید آن را ببینید؟

Because I did film a very short video clip from the window at the top of the stairs.

چون از پنجره بالای پله ها یک کلیپ ویدیویی بسیار کوتاه فیلمبرداری کردم.

Here it is. It's coming up right now.

ایناهاش. همین الان بالا میاد

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Now, I haven't made any changes to that video.

در حال حاضر، من هیچ تغییری در آن ویدیو ایجاد نکردم.

The colour and everything is exactly how it looked.

رنگ و همه چیز دقیقاً همان چیزی است که به نظر می رسد.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

That was the sunset that we have the other night on Sunday.

آن غروب آفتابی بود که شب دیگر یکشنبه داریم.

And the sunset was so amazing.

و غروب بسیار شگفت انگیز بود.

It was even trending on Twitter.

حتی در توییتر هم پرطرفدار بود.

Everyone was posting their pictures

همه عکس های خود را

of Sunday nights or Sunday evenings sunset.

از یکشنبه شب یا غروب یکشنبه غروب می گذاشتند.

And that is my effort for from the top of the stairs in the house.

و این تلاش من برای از بالای پله های خانه است.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

Looking over towards Wales, interestingly enough, and as we say in the UK,

با نگاهی به ولز، به اندازه کافی جالب است، و همانطور که ما در بریتانیا می گوییم،

there's a saying red sky at night shepherd's delight

ضرب المثلی وجود دارد که آسمان قرمز در شب، لذت چوپان است

and that's referring to the fact that

و این اشاره به این واقعیت دارد که

I don't know if there's any actual validity to this, but if the red is the sky is red at night,

من نمی دانم آیا اعتبار واقعی برای این وجود دارد یا خیر، اما اگر قرمز است. آسمان در شب قرمز است،

it's generally assumed that the weather will be good the next day.

به طور کلی فرض می شود که هوا روز بعد خوب خواهد بود.

It seems to be a sort of

به نظر می رسد این یک

historical sort of sign that the weather is good.

نوع نشانه تاریخی است که هوا خوب است.

Red sky at night, shepherds.

آسمان سرخ در شب، چوپانان.

So it must go back a long way when shepherds would be pleased.

بنابراین زمانی که چوپان ها راضی باشند، باید خیلی به عقب برگردد .

It'll be nice weather.

هوا خوب میشه

They're not begging them to be standing there in the pouring rain.

آنها از آنها التماس نمی کنند که در زیر باران شدید بایستند.

The sheep will have big smile on their faces.

گوسفندها لبخند بزرگی بر لب خواهند داشت.

And of course, the other one, the other one is Red Sky in the morning.

و البته یکی دیگر، آن دیگری آسمان سرخ صبح است.

Shepherd's warning. Yes.

هشدار چوپان آره.

So it means that maybe there is bad weather coming

بنابراین به این معنی است که شاید آب و هوای بدی در راه باشد

or maybe the temperature is going to change anyway.

یا شاید دما به هر حال تغییر کند.

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Great question, Mr. Duncan. Yes.

سوال عالی آقای دانکن. آره.

You asks if you've ever been to an Arabian country.

شما می پرسید که آیا تا به حال به یک کشور عربی رفته اید؟

An Arabian country?

یک کشور عربی؟

No, no, I've never have as such the nearest I've ever been.

نه، نه، من هرگز نزدیکترین چیزی را که تا به حال بوده ام نداشته ام.

Now I know what you're going to say.

حالا میدونم چی میخوای بگی

By the way, it isn't in Arabia, but I suppose

به هر حال، در عربستان نیست، اما فکر می کنم

with with the cultural feel

با احساس فرهنگی

is, of course, the country we were talking about earlier, Turkey.

، البته کشوری است که قبلاً در مورد آن صحبت می کردیم، یعنی ترکیه.

So we have been to Turkey and yes, I know it isn't in the middle East

بنابراین ما به ترکیه رفته‌ایم و بله، می‌دانم که در خاورمیانه نیست،

before anyone says, I know the way there for us.

قبل از اینکه کسی بگوید، من راه را برای ما می‌دانم.

Yes, it's in a very I always think Turkey is in a very interesting place

بله، آن را در یک منطقه بسیار من همیشه فکر می کنم ترکیه در یک مکان بسیار جالب است،

because it's neither Middle East

زیرا نه

and it's neither Asia and it's neither Europe.

خاورمیانه است، نه آسیا و نه اروپا.

It's kind of it's kind of one of those interesting parts of the world

این به نوعی یکی از آن قسمت های جالب جهان است

that seems to be in lots of different places at the same time.

که به نظر می رسد همزمان در مکان های مختلفی باشد.

We were close to Syria then, really, weren't we?

ما آن موقع به سوریه نزدیک بودیم، نه؟

We were closer to Syria than anywhere else.

ما بیش از هر جای دیگری به سوریه نزدیک بودیم.

But yes, definitely So we haven't.

اما بله، قطعا پس ما این کار را نکرده ایم.

But you know, who knows? If we get invited, we might go.

اما می دانید، چه کسی می داند؟ اگر دعوت شویم، ممکن است برویم.

And of course, these days

و البته این روزها

people are off pronouncing the name of Turkey differently.

مردم نام ترکیه را متفاوت تلفظ می کنند.

Did you know that because of the changes that were made to Kiev?

آیا می دانستید که به دلیل تغییراتی که در کیف ایجاد شد؟

So we used to say Kiev, but now, of course, they say Kiev.

بنابراین ما قبلا می گفتیم کیف، اما اکنون، البته، آنها می گویند کیف.

Well, Turkey has decided that

خب ترکیه تصمیم گرفته

people from now on should not say Turkey.

که از این به بعد مردم نگویند ترکیه.

It should be Turkey. Yeah.

باید ترکیه باشد. آره

So Turkey is how most news presenters

بنابراین ترکیه اینگونه است که اکثر مجریان اخبار

will pronounce the name of that country.

نام آن کشور را تلفظ می کنند.

So instead of saying Turkey, they say Turkey.

بنابراین به جای اینکه بگویند ترکیه، می گویند ترکیه.

Did you know that? I didn't.

آیا می دانستید که؟ من این کار را نکردم.

But we've discovered lots of things that we always used to go to the capital of of

اما ما چیزهای زیادی را کشف کرده‌ایم که همیشه

of Ukraine across is Kiev.

به پایتخت اوکراین می‌رفتیم، کیف.

But for all my life we always called it Kiev.

اما برای تمام زندگی من همیشه آن را کیف می نامیم.

But we now know that it's actually pronounced Kiev since the war that we always used to call it Kiev.

اما اکنون می دانیم که از زمان جنگ که همیشه آن را کیف می نامیدیم، در واقع کیف تلفظ می شود.

And in fact, there is a popular dish that British people like eat called chicken Kiev,

و در واقع، غذای محبوبی وجود دارد که مردم بریتانیا آن را دوست دارند به نام مرغ کیف،

which you now have to call chicken Keese,

که اکنون باید آن را مرغ کیس بنامید،

which is chicken breast stuffed with garlic.

که سینه مرغ پر شده با سیر است.

So that's quite a popular dish in the UK. What is it?

بنابراین این یک غذای کاملاً محبوب در بریتانیا است. چیست؟

Used to be it's gorgeous.

قبلا خیلی قشنگ بود

Yes, it's it's chicken infused with with garlic butter

بله، این مرغ است که با کره سیر دم کرده

and you cook it in the oven and have it with vegetables.

و آن را در فر می پزید و با سبزیجات میل کنید.

We used to have it a lot didn't we. We always used to buy it.

قبلا خیلی داشتیم نه. همیشه خریدیمش

I would, I would love to eat it.

من می خواهم، من دوست دارم آن را بخورم.

But the problem is now it would be off my of food

اما مشکل اینجاست

that I can't eat anymore because of my health you see.

که دیگر نمی توانم به خاطر سلامتی ام غذا بخورم.

So I can't eat that.

بنابراین من نمی توانم آن را بخورم.

I can't eat chicken Kiev with all of that butter because I can't.

من نمی توانم مرغ کیف را با آن همه کره بخورم زیرا نمی توانم.

Yeah.

So unfortunately, Giovanni says in Italy

آره

بنابراین متأسفانه، جیووانی می گوید در ایتالیا

they say red sky in the evening the weather good weather is hoped.

می گویند آسمان قرمز در عصر هوا هوای خوب است.

Oh, so it's a similar thing, isn't it? A similar.

اوه، پس این یک چیز مشابه است، اینطور نیست؟ مشابه

Obviously red sky in the evening is at least here

واضح است که آسمان قرمز در عصر حداقل اینجاست

and in Italy is seen as a sign of good weather the next day.

و در ایتالیا به عنوان نشانه ای از هوای خوب روز بعد دیده می شود.

So red sky at night shepherd's delight.

بنابراین آسمان سرخ در شب لذت چوپان.

So it rhymes.

پس قافیه می شود.

Red sky in the morning.

آسمان سرخ در صبح.

Shepherd's warning.

هشدار چوپان

So yeah that's

بنابراین بله

it's good to have those those if a rhyme is to help you remember

، خوب است که کسانی را داشته باشید که اگر یک قافیه به شما کمک کند

a stitch in time saves nine many a merkel makes a merkel.

یک بخیه را به موقع به خاطر بسپارید، نه بسیاری از مرکل را مرکل می سازد.

I still don't know what that means by the way

من هنوز نمی دانم این به چه معناست که

many chemical makes a merkel.

بسیاری از مواد شیمیایی مرکل را می سازند.

It's not it's a it's a real phrase, but I have no idea what it means.

این یک عبارت واقعی نیست، اما من نمی دانم معنی آن چیست.

It's very strange, isn't it? Yes. As part of it.

خیلی عجیب است، اینطور نیست؟ آره. به عنوان بخشی از آن.

Not it's not easy.

نه این آسان نیست.

It is not easy to suddenly accept new pronunciations for

پذیرش ناگهانی تلفظ‌های جدید

for names of places and countries that we you know,

برای نام مکان‌ها و کشورهایی که ما می‌شناسیم

you've grown up with and known for for decades.

و دهه‌ها با آن‌ها بزرگ شده‌اید و با آن‌ها شناخته شده‌اید، آسان نیست.

So I don't know.

بنابراین من نمی دانم.

Somebody says that Francesca says that

یکی می گوید فرانچسکا می گوید که

Kiev or Kiev, one is a Russian pronunciation.

کیف یا کیف، یک تلفظ روسی است.

So maybe in different because different areas,

بنابراین ممکن است در مناطق مختلف، زیرا

maybe it's pronounced slightly differently because we first heard president

ممکن است کمی متفاوت تلفظ شود، زیرا ما برای اولین بار رئیس جمهور را شنیدیم

who's the American president, I can't remember his name

که رئیس جمهور آمریکا است، من نمی توانم نام او را

by died and that's it.

با مرگ به خاطر بیاورم و تمام.

He he was doing an announcement and called it Kiev.

او در حال انجام یک اعلامیه بود و آن را کیف نامید.

And we laughed because we thought he got it wrong.

و ما خندیدیم چون فکر می کردیم اشتباه کرده است.

But obviously he had got it right.

اما واضح است که او آن را درست متوجه شده بود.

Well, from at least one that was one of the few moments where where

خوب، حداقل از یکی از معدود لحظاتی بود که

actually actually President Biden actually got something right.

رئیس جمهور بایدن واقعاً چیزی را درست فهمید.

Did you see his State of the Union address last night?

آیا سخنرانی شب گذشته او در مورد وضعیت اتحادیه را دیدید؟

I have to say, he didn't make many mistakes.

باید بگویم که او اشتباهات زیادی نداشت.

So normally, quite often he will go he will either

بنابراین معمولاً، اغلب او می‌رود، یا خودکار را

misread the autocue or he will just make something up.

اشتباه می‌خواند یا فقط چیزی درست می‌کند.

It will just come out of his brain.

فقط از مغزش بیرون خواهد آمد.

And normally it's just it just makes no sense whatsoever.

و معمولاً این فقط هیچ معنایی ندارد.

But he didn't make I think he only made maybe one or two mistakes last night.

اما او مرتکب نشد، فکر می‌کنم او فقط یک یا دو اشتباه دیشب مرتکب شد.

Lewis did drive all the way.

لوئیس تمام مسیر را رانندگی کرد.

How did you drive the 300 miles?

300 مایل را چگونه رانندگی کردی؟

Well, of course, we know from from Lewis's profession

خب، البته، ما

for many years with taxis,

از سالها حرفه لوئیس با تاکسی می دانیم،

obviously, Lewis is a very experienced driver

بدیهی است که لوئیس راننده بسیار با تجربه ای است

and probably would often undertake long journeys like that.

و احتمالاً اغلب چنین سفرهای طولانی را انجام می دهد.

How could you do that?

چطور تونستی انجامش بدی؟

Stopped rings.

حلقه های متوقف شده

Oh, yeah. Lunch. I'm so glad you had a break.

اوه، آره ناهار. خیلی خوشحالم که استراحت کردی

So to lots of 150 is

بنابراین به تعداد زیادی از 150

that, is that miles or kilometres you have.

این است که مایل ها یا کیلومترها در اختیار دارید.

I think you said miles but to be it nevertheless it's still a long way.

فکر می‌کنم شما گفتید مایل‌ها، اما برای رسیدن به آن هنوز راه درازی است.

I think they use kilometres. I don't know.

فکر می کنم از کیلومتر استفاده می کنند. من نمی دانم.

I think in, in France, but I think Lewis converted it to miles from our point of view.

فکر می کنم در فرانسه باشد، اما فکر می کنم لوئیس آن را از دیدگاه ما به مایل تبدیل کرده است.

Okay, maybe so.

خوب، شاید اینطور باشد.

Lewis did say 300 miles, which is probably about 500 kilometres.

لوئیس گفت 300 مایل، که احتمالاً حدود 500 کیلومتر است.

300 miles is a very long time.

300 مایل زمان بسیار طولانی است.

I still remember that time when my

من هنوز آن زمان را به یاد می آورم

when the guy that owned the school that I work for in China

که وقتی پسر صاحب مدرسه ای که من در چین کار می کنم

asked me if I wanted to come with him and his family

از من پرسید که آیا می خواهم با او و خانواده

to his other house because he was rich.

اش به خانه دیگرش بیایم زیرا او ثروتمند است.

You see, I remember

می بینید، یادم می آید

what I didn't realise was

چیزی که متوجه نشدم این بود

the journey was by car

که سفر با ماشین بود

and the place was almost well,

و مکان تقریباً خوب بود،

it was almost a thousand miles away

تقریباً هزار مایل

by car.

با ماشین دورتر بود.

You don't drive a thousand miles by car.

شما هزار مایل با ماشین رانندگی نمی کنید.

And so we drove from the place where I was working to Beijing,

و به این ترتیب از جایی که من در آنجا کار می کردم به سمت پکن راندیم،

and that took

و این

14 hours in a car

14 ساعت در ماشین طول کشید

and I was in the backseat

و من

with two other people and a crazy dog,

با دو نفر دیگر و یک سگ دیوانه در صندلی عقب

and I couldn't move.

بودم و نمی توانستم حرکت کنم.

I was squashed right up against the door.

دقیقاً مقابل در کوبیده شدم.

And it has to be one of the most horrific experiences I've ever had with travelling.

و این باید یکی از وحشتناک ترین تجربیاتی باشد که تا به حال در سفر داشته ام.

So imagine that 14, 15 hours in the back of a car with two people

بنابراین تصور کنید که 14، 15 ساعت در عقب ماشین با

there were on the large side, by the way, and a mad dog and I couldn't move.

دو نفر در سمت بزرگ، اتفاقا، و یک سگ دیوانه و من نمی توانستیم حرکت کنیم.

I can't.

I still can't believe that my my legs did not seize up.

من نمی توانم.

هنوز باورم نمی شود که پاهایم گیر نکرده باشد.

I didn't get deep vein thrombosis.

من دچار ترومبوز ورید عمقی نشدم.

Anyway, when we got to Beijing, I ditched them.

به هر حال، وقتی به پکن رسیدیم، آنها را رها کردم.

I said, Look, don't take this the wrong way.

گفتم ببین، این راه را اشتباه نگیری.

I can't do this journey. I can't.

من نمی توانم این سفر را انجام دهم. من نمی توانم.

It was another 14 or 15 hours. Horrendous.

14 یا 15 ساعت دیگر بود. وحشتناک

So there was stopping in Beijing overnight and I said, look, this can't happen.

بنابراین یک شبه در پکن توقف داشتیم و گفتم، ببین، این اتفاق نمی‌تواند بیفتد.

I'm not I'm not going.

من نیستم نمی روم

How long does it take to get to Beijing?

چقدر طول می کشد تا به پکن برسیم؟

Yes, 15 hours.

بله 15 ساعت

And then there was another 14 hours on top of that. Yes.

و پس از آن 14 ساعت دیگر در کنار آن بود. آره.

I'm not surprised.

من متعجب نشدم.

It was a thousand miles horrendous.

هزار مایل وحشتناک بود.

And the roads in China are not straight roads.

و جاده های چین جاده های مستقیم نیستند.

So So it's not like here where you can just get on a motorway

بنابراین مثل اینجا نیست که بتوانید در یک بزرگراه

or freeway and just drive.

یا بزرگراه بروید و فقط رانندگی کنید.

You have to go all around and around

شما باید به اطراف و اطراف

and up and down and through mountains and all over the place.

و بالا و پایین و از میان کوه ها و همه جا بگردید.

Dangerous

surgery has has,

as explained to us about the different pronunciations of Kiev.

همانطور که برای ما در مورد تلفظ های مختلف کیف توضیح داده شده است، جراحی خطرناک انجام شده است.

So Cave is how the Ukrainian

بنابراین Cave اینگونه است که مردم اوکراین

people pronounce it, and Kiev

آن را تلفظ می کنند و

is from the Russian pronunciation of the capital.

کیف از تلفظ روسی پایتخت است.

So hence

بنابراین

we're not calling it Kiev anymore.

ما دیگر آن را کیف نمی نامیم.

I'm calling it Kiev.

من آن را کیف می نامم.

It's also the source of the reason why we don't say the Ukraine,

همچنین دلیل این است که چرا ما اوکراین را نمی گوییم،

because the Ukraine is how it's described by Russians.

زیرا اوکراین به گونه ای است که روس ها آن را توصیف می کنند.

Where is where is we now?

ما الان کجا هستیم؟

Just say Ukraine.

فقط بگو اوکراین.

So that's the reason why as well.

بنابراین دلیل آن نیز همین است.

So if you ever say the Ukraine, you might have someone say, no, you're wrong.

بنابراین اگر زمانی بگویید اوکراین ، ممکن است از کسی بخواهید که بگوید، نه، اشتباه می کنید.

It's Ukraine, not the Ukraine.

این اوکراین است، نه اوکراین.

It's interesting, isn't it?

جالب است، نه؟

So you start talking about these subjects and you can

بنابراین شما شروع به صحبت در مورد این موضوعات می

you can talk about them for a very long time.

کنید و می توانید برای مدت طولانی در مورد آنها صحبت کنید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So wonderfully.

خیلی فوق العاده

I wonder if it's a chicken Kiev might still be

تعجب می کنم که آیا کیف هنوز هم یک جوجه

a male

that we can eat because maybe it may be it's a Russian influence.

نر است

که بتوانیم آن را بخوریم، زیرا ممکن است نفوذ روسیه باشد.

Well, it hasn't been banned, but they now spell it differently.

خب ممنوع نشده ولی الان جور دیگری مینویسند.

If you go to the supermarket, I think you're going tonight.

اگر به سوپرمارکت بروید، فکر می کنم امشب می روید.

Have a look at the chicken.

یه نگاه به مرغ بنداز

Chicken Kiev.

مرغ کیف.

It's now Chicken Kiev.

اکنون کیف مرغ است.

They've changed the spelling.

آنها املا را تغییر داده اند.

Well, I hope they're correct, because what we want to know

خوب، امیدوارم درست گفته باشند، زیرا چیزی که ما می خواهیم بدانیم

is that is that particular dish sort of buttery, garlicky chicken?

این است که آن غذای خاصی از مرغ کره ای و سیر است؟

Is that actually something that was

آیا این واقعاً چیزی است که

produced in Ukraine or is it a Russian influenced dish

در اوکراین تولید شده است یا یک غذای تحت تأثیر روسیه است

in which case we can use the original pronunciation?

که در آن صورت می توانیم از تلفظ اصلی استفاده کنیم؟

But anyway, that's we're getting into technicalities here.

اما به هر حال، این است که ما در اینجا وارد مسائل فنی می شویم.

I'm just thinking of

من فقط به

buttery chicken with garlic.

مرغ کره ای با سیر فکر می کنم.

Oh, Steve, don't do that. You know what?

اوه، استیو، این کار را نکن. میدونی چیه؟

You know, I could eat right now.

میدونی من میتونم همین الان بخورم

I could eat butter, chicken curry.

من می توانستم کره، کاری مرغ بخورم.

They take them.

They take the chicken and they marinate it, and then they

آنها را می گیرند.

مرغ را می گیرند و آن را مرینیت می کنند و بعد

they cook it in butter, pure butter.

در کره، کره خالص می پزند.

And that is served with a spicy sauce.

و با سس تند سرو می شود.

Christina talks about a 26 hour bus

کریستینا در مورد یک سفر 26 ساعته با اتوبوس

trip from Buenos Aires to Patagonia.

از بوئنوس آیرس به پاتاگونیا صحبت می کند.

Oh, no, no, no.

اوه، نه، نه، نه.

It was a horrendous experience, I can imagine.

می توانم تصور کنم، تجربه وحشتناکی بود.

Now how, though, I mean, even we used to fly to Malaysia.

حالا چطور، اما، منظورم این است که حتی ما قبلاً به مالزی پرواز می کردیم.

We had friends in Malaysia, and that was a 13 hour flight.

ما دوستانی در مالزی داشتیم و آن یک پرواز 13 ساعته بود.

That was horrendous. And we haven't been since.

این وحشتناک بود و ما از آن زمان نرفته ایم.

There's nothing worse than public transport, is there really for long periods of time

هیچ چیز بدتر از حمل و نقل عمومی نیست ، آیا واقعاً برای مدت زمان طولانی وجود دارد

or just transport for long periods of time

یا به هر حال فقط حمل و نقل برای مدت زمان طولانی وجود دارد

anyway, which luckily France isn't too far away.

، که خوشبختانه فرانسه خیلی دور نیست.

It's only an hour away, isn't it, by plane?

فقط یک ساعت با هواپیما فاصله دارد، اینطور نیست؟

Is it even that I don't like travelling by plane anyway?

آیا حتی من به هر حال سفر با هواپیما را دوست ندارم؟

Because when I come back here I always get stopped by customs.

چون وقتی به اینجا برمی گردم همیشه گمرک مرا متوقف می کند.

They always stop me.

همیشه جلوی من را می گیرند.

You always look suspicious.

شما همیشه مشکوک به نظر می رسید.

I don't know why they use the cap.

نمی دانم چرا از کلاهک استفاده می کنند.

Look, look, Look at me.

ببین، ببین، به من نگاه کن.

How could you even suspect me?

چطور تونستی حتی به من شک کنی؟

Because when you travel, Mr. Jim, can you travel?

چون وقتی سفر می کنی آقای جیم می توانی سفر کنی؟

Let's just say you don't travel.

بیایید بگوییم که شما سفر نمی کنید.

You don't look smart when you travel. Who does?

وقتی سفر می کنید باهوش به نظر نمی رسید. که می کند؟

No one gets on a plane looking smart.

هیچ کس سوار هواپیما نمی شود که هوشمند به نظر برسد.

I know, but you know they're crazy.

من می دانم، اما شما می دانید که آنها دیوانه هستند.

If you look scruffy and you wear a baseball cap, your image immediately going to get suspicious.

اگر ژولیده به نظر می رسید و کلاه بیسبال به سر دارید، بلافاصله تصویر شما مشکوک می شود.

I think the signs from customs officials, I think it's cap caps.

من فکر می کنم علائم از ماموران گمرک، فکر می کنم کلاهک است.

And if you're on your own, they're judging people

و اگر خودت هستید، آن‌ها مردم را

by that, by their headwear.

بر اساس آن، با پوشش سرشان قضاوت می‌کنند.

I think it's very, very lone man that hasn't shaved wearing scruffy

من فکر می‌کنم مرد بسیار بسیار تنهای است که با لباس‌های ژولیده

clothes and a baseball cap travelling on his own is is going to be

و کلاه بیسبال که خودش در حال سفر است، اصلاح نکرده است،

suspicious to a customs station.

به یک ایستگاه گمرکی مشکوک خواهد شد.

Yeah, I think that's crazy because I would have thought if you wanted to smuggle something, go with a family,

آره، فکر می‌کنم دیوانه‌کننده است، زیرا فکر می‌کردم اگر می‌خواهی چیزی قاچاق کنی، با یک خانواده برو

take your family and just put all the drugs inside their cases.

، خانواده‌ات را ببر و تمام مواد مخدر را داخل جعبه‌شان بگذاری.

And if you get stopped, you can just say, no, it wasn't me.

و اگر متوقف شدی، فقط می‌توانی بگویی، نه، من نبودم.

It was the kids.

بچه ها بودند.

The kids, you know, the kids.

بچه ها، می دانید، بچه ها. فرانچسکا می‌گوید

These days, they're into everything, including

این روزها همه چیز از جمله قاچاق، مواد مخدر را درگیر کرده‌اند،

smuggling, narcotics

But you're hiding it under your hat, says Francesca.

اما شما آن را زیر کلاه خود پنهان می‌کنید.

Oh, don't forget that lives matter.

اوه، فراموش نکن که زندگی مهم است.

As Mr.

Steve coughs over my joke.

همانطور که آقای

استیو بخاطر شوخی من سرفه می کند.

Hat lives matter.

زندگی کلاه مهم است.

That's what I say.

این چیزی است که من می گویم.

All right, Mr. Duncan, I'm getting hungry.

باشه، آقای دانکن، من دارم گرسنه می شوم.

So we better we better dive into this subjective confessions.

بنابراین بهتر است در این اعترافات ذهنی فرو برویم.

Yes, we can always go if you want. That's true.

بله، اگر بخواهید همیشه می توانیم برویم. درست است.

Yeah. You want to go now?

آره الان میخوای بری؟

Save a bit longer.

کمی بیشتر صرفه جویی کنید.

I got you. Kind of. If you want, now's your chance.

گرفتمت نوع. اگر می خواهید، اکنون فرصت دارید.

If you want to push the eject button.

اگر می خواهید دکمه خروج را فشار دهید.

Well, you said we weren't going to be on for long.

خوب، شما گفتید که ما برای مدت طولانی ادامه نمی دهیم.

No, it went on for long.

نه خیلی ادامه داشت

It's only an hour so far.

تا الان فقط یک ساعت مونده

I mean, it might be 2 hours, but it's only, you know.

منظورم این است که ممکن است 2 ساعت طول بکشد، اما فقط، می دانید.

Not that I want to go.

نه اینکه بخوام برم

Hey, Steve, do you like dogs?

هی، استیو، آیا سگ ها را دوست داری؟

I like dogs,

من سگ را دوست دارم،

but I don't want to own a dog. No.

اما نمی خواهم صاحب سگ شوم. نه.

So there's a big difference.

پس تفاوت زیادی وجود دارد.

If I owned a dog, I would own one of these.

اگر من صاحب سگ بودم، صاحب یکی از اینها می شدم.

Look at. Look at this, Steve, look. Isn't that amazing?

نگاه کنید. به این نگاه کن، استیو، نگاه کن. آیا این شگفت انگیز نیست؟

That looks like a very high maintenance dog.

به نظر می رسد که یک سگ نگهداری بسیار بالا باشد.

It is. It's called a bozo.

این است. به آن بوزو می گویند.

And as its name suggests, it sounds a little Russian, doesn't it?

و همانطور که از نامش پیداست، کمی روسی به نظر می رسد، اینطور نیست؟

Well, that's because it is. It's a Russian dog, right.

خوب، به این دلیل است که اینطور است. این یک سگ روسی است، درست است.

But this particular dog is now one of the most popular

اما این سگ خاص در حال حاضر یکی از محبوب ترین

dogs, especially on the Internet.

سگ ها به خصوص در اینترنت است.

So this particular dog, well, one particular dog that is of this breed

بنابراین، این سگ خاص، خوب، یک سگ خاص که از این نژاد

has become a big Internet sensation by having the world's longest snout.

است با داشتن طولانی ترین پوزه جهان تبدیل به یک حس بزرگ اینترنتی شده است.

And there it is. That's the actual dog.

و آنجاست. این سگ واقعی است.

Its snout is very, very long because of the way it's been bred.

پوزه آن به دلیل نحوه پرورش آن بسیار بسیار بلند است.

And that is now now an Internet celebrity.

و اکنون یک سلبریتی اینترنتی است.

Well, Bob.

خب باب

Well, so that poor dog is probably probably suffering

خب، بنابراین احتمالاً آن سگ بیچاره رنج می برد

because it's been bred in a particular way.

زیرا به روش خاصی پرورش یافته است.

That wouldn't have happened naturally in the wild.

این به طور طبیعی در طبیعت اتفاق نمی افتاد.

That's true.

درست است.

So I would imagine that dog would find it very difficult to survive in the wild.

بنابراین تصور می‌کنم زنده ماندن در طبیعت برای آن سگ بسیار دشوار است.

But of course, it's so it's been specifically bred to have a long snout.

اما البته، به همین دلیل است که به طور خاص برای داشتن یک پوزه بلند پرورش داده شده است.

Yes, it's actually a hunting dog.

بله، در واقع یک سگ شکاری است.

So they use it for hunting.

بنابراین از آن برای شکار استفاده می کنند.

And it was bred in Russia

و در روسیه

literally for that for that task.

به معنای واقعی کلمه برای این کار پرورش داده شد.

But now, of course, it's become one of those

اما اکنون، البته، این سگ به یکی از آن

trendy dogs, dogs that people want to own.

سگ های مد روز تبدیل شده است، سگ هایی که مردم می خواهند صاحبشان شوند.

But the only problem is they're not very friendly with children or small animals.

اما تنها مشکل این است که آنها با کودکان یا حیوانات کوچک خیلی دوستانه نیستند. اگر به

They will try to tear them to pieces if you get them near them. So

آنها نزدیک شوید سعی می کنند آنها را تکه تکه کنند. بنابراین،

but that particular dog has

اما آن سگ

has now become an Internet star because its nose is so long.

خاص اکنون به یک ستاره اینترنتی تبدیل شده است، زیرا بینی اش بسیار دراز است.

It isn't fake, it's real.

جعلی نیست، واقعی است.

And there are lots of viral videos of that actual dog

و ویدیوهای ویروسی زیادی از آن سگ واقعی

with Miss Piggy singing a song.

با خانم پیگی در حال خواندن یک آهنگ وجود دارد.

I think it goes, How does it go?

فکر می کنم می رود، چطور پیش می رود؟

I will do it for you.

این کار را برای تو انجام خواهم داد.

I will do it for you.

این کار را برای تو انجام خواهم داد.

Do it for you

اینطوری برایت

like that.

انجام بده

That's how it goes.

Dave I don't know that song deal of the Internet.

اینطوری می شود.

دیو من آن آهنگ اینترنت را نمی دانم.

Well, yes, People put everything on the Internet now, don't they?

خوب، بله، مردم الان همه چیز را در اینترنت قرار می دهند، اینطور نیست؟

Because it's crazy clickbait, they call it. Yes.

چون طعمه‌ی کلیک دیوانه‌وار است، آن را می‌خوانند. آره.

Everyone likes to imagine anyone that owns

همه دوست دارند تصور کنند هر کسی که چنین

a dog like that is after attention for themselves.

سگی دارد مورد توجه خودش است.

I think. So.

من فکر می کنم. بنابراین.

I often find that with with people that have unusual

من اغلب متوجه می شوم که با افرادی که دارای

dog breeds, like

نژادهای غیرعادی سگ هستند، مانند سگ های

very large dogs or something of a very unusual breed,

بسیار بزرگ یا نژادهای بسیار غیر معمول،

they're actually trying to get attention for themselves, I think.

آنها در واقع سعی می کنند توجه خود را جلب کنند.

So to take it for a walk and other people to stop and say, What's that?

بنابراین آن را برای قدم زدن و دیگران بایستند و بگویند، این چیست؟

And then they get into this conversation and then that, you know, it's helping them.

و سپس آنها وارد این گفتگو می شوند و بعد که می دانید، این به آنها کمک می کند.

Maybe they're. Yeah.

شاید آنها هستند. آره

So, yeah.

پس آره.

Anyway, criticise dog owners, but we are definitely not getting one

به هر حال، از صاحبان سگ انتقاد کنید، اما ما قطعاً یکی از آنها را دریافت نمی کنیم

because they are thousands of pounds.

زیرا آنها هزاران پوند هستند.

And the other thing is dog theft is, is

و نکته دیگر دزدی سگ است، این است که

if something is rife

اگر چیزی زیاد

it means it's our EFA, it means a lot of it occurs.

باشد به این معنی است که EFA ماست، به این معنی است که بسیاری از آن اتفاق می افتد.

So dog theft in the UK is, is, is obviously

بنابراین دزدی سگ در بریتانیا است، است، واضح است که

popular isn't the right word, but it's rife

محبوب است کلمه درستی نیست، اما رایج است

because there are lots of these breeds of dogs,

زیرا تعداد زیادی از این نژاد سگ ها وجود دارد،

pedigree breeds of dogs like this one here

نژادهای نژاد سگ مانند این اینجا

that costs a lot of money.

که هزینه زیادی دارد.

I think the average pedigree dog now is something like £1,000.

من فکر می کنم میانگین سگ شجره نامه در حال حاضر چیزی حدود 1000 پوند است.

So if you can steal somebody's dog, you can sell it and make money and it's quieter.

بنابراین اگر می توانید سگ کسی را بدزدید، می توانید آن را بفروشید و پول در بیاورید و ساکت تر است.

So that particular dog is actually thousands of pounds because they're very rare.

بنابراین آن سگ خاص در واقع هزاران پوند است زیرا بسیار نادر هستند.

And also they take a lot of looking after, as you can probably imagine, that huge.

و همچنین، همانطور که احتمالاً می توانید تصور کنید، مراقبت های زیادی را می طلبند.

By the way, if they get up on their back legs, they are actually probably as high as I am.

به هر حال، اگر آنها روی پاهای عقب خود بلند شوند، در واقع احتمالاً به اندازه من هستند.

So they're they're massive dogs.

بنابراین آنها سگهای بزرگی هستند.

They're not small dogs. They're huge.

آنها سگ های کوچکی نیستند. آنها بزرگ هستند.

But I suppose some people

اما گمان می‌کنم برخی از افراد

to have something that they can show off with to their friends

چیزی دارند که می‌توانند با آن به دوستان خود

or maybe even show off on the Internet, as has they are doing today.

نشان دهند یا شاید حتی در اینترنت خود را نشان دهند، همانطور که امروز انجام می‌دهند.

We are looking at an interesting subject, Steve, and I think it's interesting.

ما در حال بررسی موضوع جالبی هستیم، استیو، و به نظر من جالب است.

We are talking about confessing,

ما در مورد اقرار، اقرار صحبت می کنیم

confessing.

.

You confess to something you've done

شما به کاری اعتراف می کنید که انجام داده اید

or maybe you confess to your sins, something you've done,

یا شاید به گناهان خود اعتراف می کنید، کاری را که انجام داده اید،

something you've done wrong, or maybe something you feel guilty about.

کاری را که اشتباه انجام داده اید، یا شاید چیزی که نسبت به آن احساس گناه می کنید.

And that is what we are talking about.

و این چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

In a few moments time, we just had some dogs

در چند لحظه، ما فقط چند سگ داشتیم که در حال

that's have some cows

حاضر چند گاو

right now.

دارند.

You must always be careful with cows.

شما باید همیشه مراقب گاوها باشید.

There was an inquest into the death of a woman

تحقیقات درباره مرگ زنی

who was trampled to death by council in London

که توسط شورای شهر لندن زیر

and it was in the news today.

پا گذاشته شد و امروز در خبرها منتشر شد.

In the news, really?

در اخبار، واقعا؟

An inquest into a lady who was trampled

تحقیق درباره زنی که در

to death by a herd of cows

while she was walking her dog through a field.

حالی که سگش را در یک مزرعه می برد توسط گله گاو زیر پا گذاشته شد.

So it can happen, although normally cows will not do that.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد، اگرچه معمولاً گاوها این کار را نمی کنند.

So I can only assume that the situation

بنابراین من فقط می توانم حدس بزنم که وضعیتی

that happened there with that lady was was

که در آنجا با آن خانم اتفاق افتاد این بود که

maybe they had some young cows in the field and they will.

شاید آنها چند گاو جوان در مزرعه داشتند و خواهند داشت.

So if cows feel threatened whilst they have their young with them,

بنابراین اگر گاوها در حالی که بچه‌هایشان، گوساله‌هایشان را همراه دارند،

their calves, then, then they will probably attack if they feel in danger.

احساس خطر کنند، در آن صورت احتمالاً اگر احساس خطر کنند حمله خواهند کرد.

Yes. Don't go into a field of cows if they've got if they've got

آره. به مزرعه گاوها نروید، اگر

calves and

baby they've got their, their babies with them because they'd be very poor.

گوساله دارند و

بچه دارند، بچه هایشان هم همراهشان است، زیرا آنها بسیار فقیر خواهند بود.

And particularly if you go with a dog

و به خصوص اگر با یک سگ بروید

then the dog would be seen by the,

، والدین سگ را

by the parents as a as a danger to the calves.

به عنوان یک خطر برای گوساله ها می بینند.

And that attack year on the dog.

و آن سال حمله به سگ.

Yes, probably the same for any animal it

بله، احتمالاً برای هر حیوانی همین طور است،

but cow is a big you say a big and they will attack.

اما گاو بزرگ است، شما می گویید بزرگ و آنها حمله می کنند.

There was actually about 20 of them as well Steve in the field.

در واقع حدود 20 نفر از آنها و همچنین استیو در میدان حضور داشتند.

So yes, you don't really stand a chance. No.

بنابراین بله، شما واقعاً شانسی ندارید. نه.

And I mean, it is I mean, I felt threatened

و منظورم این است

when we've gone into the field, when we've had cows here that have only just arrived,

که وقتی به مزرعه رفتیم احساس خطر کردم، وقتی گاوهایی داشتیم که تازه وارد اینجا شده‌اند

there might only be sort of five or eight of them,

، ممکن است فقط پنج یا هشت نفر از آنها باشند،

but they haven't got they haven't got calves.

اما آنها آنها گوساله ندارند.

But they can they do chase after.

اما آنها می توانند آنها را تعقیب کنند.

Yes. Well like the ones you just saw in the video. Yes.

آره. خوب مانند مواردی که به تازگی در ویدیو دیدید. آره.

So I wrote chase after you.

پس نوشتم تعقیب و گریز

So and those those that you just saw in the video were actually baby cows.

بنابراین و آنهایی که به تازگی در ویدیو دیدید در واقع بچه گاو بودند.

They were young cows, but there were no adults there with them. So.

آنها گاوهای جوان بودند، اما هیچ بزرگسالی با آنها نبود. بنابراین.

So we were. All right.

پس ما بودیم. خیلی خوب.

Anyway, Steve, we have been just quickly asked, Sir, Mr.

به هر حال، استیو ، به سرعت از ما پرسیده شد، آقا، آقای

Duncan, what is clickbait?

دانکن، طعمه کلیک چیست؟

Clickbait is when you try to get a person to click on a video or a website

کلیک طعمه زمانی است که شما سعی می کنید

by putting something that is maybe controversial

با قرار دادن چیزی که ممکن است بحث برانگیز باشد

or maybe it is hinting at something might be sexual

یا ممکن است به چیزی جنسی

or maybe something, they might give you a little thrill down there, you see?

یا شاید چیزی اشاره دارد، شخصی را وادار کنید تا روی یک ویدیو یا یک وب سایت کلیک کند، آنها ممکن است شما را کمی هیجان زده کنند. ?

So you go, Ooh, I have to click on that. Yes.

پس تو برو، اوه، من باید روی آن کلیک کنم. آره.

So we call it clickbait, something that is the title of the

بنابراین ما آن را طعمه کلیک می‌نامیم، چیزی که عنوان

video or the news story is so

ویدیو یا خبر آنقدر

appealing to you,

برای شما جذاب است

you might want to read it and then it turns out to be rubbish.

، ممکن است بخواهید آن را بخوانید و بعد معلوم شود که یک مزخرف است.

I mean, quite often we get it could be quite innocent.

منظورم این است که اغلب ما متوجه می شویم که ممکن است کاملاً بی گناه باشد.

There's quite a lot I see, you know, snow bomb

من می بینم که خیلی چیزها وجود دارد، می دانید، بمب برفی

to hit the UK in five days is a popular one.

که در پنج روز به بریتانیا می رسد، یک بمب محبوب است.

I see. And it's rubbish.

می بینم. و این آشغال است.

Yeah, no one's forecast that but some of the papers will do it because they want you to click on it.

بله، هیچ کس این را پیش بینی نمی کند، اما برخی از مقالات این کار را انجام می دهند، زیرا می خواهند شما روی آن کلیک کنید.

Or it could be stock market to crash.

یا ممکن است بازار سهام سقوط کند.

Okay.

باشه.

50% you know, because it's just something that gets you to click on video.

50% شما می دانید، زیرا این چیزی است که شما را وادار می کند روی ویدیو کلیک کنید.

The title is is and it could be misrepresenting what the

عنوان این است و ممکن است نادرست بیان کند

what the content of the video with the news story is actually about.

که محتوای ویدیو با داستان خبری در واقع در مورد چیست.

And of course, YouTube is full of clickbait.

و البته یوتیوب پر از طعمه کلیک است.

It's everywhere.

همه جا هست

I don't do it myself.

من خودم این کار را نمی کنم.

You may have noticed over the years, but many people do who are who are now successful

ممکن است در طول سال ها متوجه شده باشید، اما بسیاری از افرادی که اکنون موفق هستند

and they put things they have thumbnails and titles that are very misleading.

و چیزهایی را که تصاویر کوچک و عناوینی دارند قرار می دهند که بسیار گمراه کننده هستند، انجام می دهند.

So you click on the video and then maybe you see an advert

بنابراین روی ویدیو کلیک می‌کنید و ممکن است تبلیغی را ببینید

and then afterwards you realise that it's not quite the video that you thought.

و سپس متوجه می‌شوید که آن ویدیویی که فکر می‌کردید نیست.

So that's how some people get millions and millions of views

بنابراین به این ترتیب است که برخی افراد با فریب دادن شما به کلیک کردن بر روی ویدیو، میلیون‌ها و میلیون‌ها بازدید

on their videos by, by tricking you into clicking on the video.

از ویدیوهای خود را به دست می‌آورند .

And that's what clickbait is.

و این همان چیزی است که clickbait است.

Maybe you should, maybe you should produce a lesson. Mr.

شاید باید، شاید باید درسی تولید کنی. آقای

Duncan And it says Do not click here if you want to learn English,

دانکن و می گوید اگر می خواهید انگلیسی یاد بگیرید، اینجا را کلیک نکنید،

that word.

آن کلمه.

And then people, lots of people would click on it to see what it was that you were going to teach them.

و سپس مردم، افراد زیادی روی آن کلیک می‌کردند تا ببینند قرار است به آن‌ها چه چیزی آموزش دهید.

No, I think there you see, they wouldn't click on it.

نه، فکر می کنم آنجا که می بینید، روی آن کلیک نمی کنند.

That's it.

خودشه.

No, my look now it has to be something.

نه، نگاه من اکنون باید چیزی باشد.

Now, if I said Mr.

حالا، اگر بگویم آقای

Duncan

present his live stream completely naked

دانکن استریم زنده خود را کاملاً برهنه

and there's a suggestive thumbnail with me looking as if I'm naked,

ارائه می دهد و یک تصویر کوچک پیشنهادی با من وجود دارد که انگار برهنه هستم،

and then you click on it and I'm not naked and you will feel you would feel cheated.

و سپس روی آن کلیک کنید و من برهنه نیستم و احساس خواهید کرد که فریب خورده اید.

So that's the reason why I don't do clickbait,

پس این دلیلی است که من کلیک طعمه نمی‌کنم،

because I think it's unfair, unfair to you.

زیرا فکر می‌کنم این کار برای شما ناعادلانه است.

And no, I'm never going to do my live stream naked.

و نه، من هرگز پخش زنده خود را برهنه انجام نمی دهم.

I think, I think the world is suffering enough at the moment.

فکر می‌کنم، فکر می‌کنم جهان در حال حاضر به اندازه کافی رنج می‌برد.

We don't want anyone to have any panic attacks, including me.

ما نمی خواهیم کسی از جمله من دچار حملات پانیک شود.

Here we go then.

Steve Confession as I feel as if I should have

پس ما اینجا می رویم.

اعتراف استیو در حالی که احساس می کنم باید

some sort of echo, as if I'm in a church.

نوعی پژواک داشته باشم، انگار در کلیسا هستم.

Dearly beloved, we are gathered here today to.

عزیزان عزیز، ما امروز اینجا جمع شده ایم تا.

Confess to our sins.

به گناهان خود اعتراف کنیم.

Have you seen.

آیا دیده اید.

Have you done something in your life that you feel

آیا کاری در زندگی خود انجام داده اید که از آن

embarrassed by or ashamed of?

خجالت بکشید یا از آن خجالت بکشید؟

Now is the time for you

اکنون وقت آن است که

to confess your wrongdoing.

به اشتباه خود اعتراف کنید.

This I hope you enjoy it.

این امیدوارم لذت ببرید

Feel free to tell us if you have any confessions.

اگر اعترافاتی دارید به ما بگویید.

Now's the time and we will bless you and exonerate

اکنون زمان آن فرا رسیده است و ما شما را برکت خواهیم داد و

you of your sins.

شما را از گناهانتان مبرا خواهیم کرد.

Yes, there are certain religions we don't need to mention.

بله، ادیان خاصی هستند که نیازی به ذکر آنها نیست.

The Catholics.

کاتولیک ها

Yes, but not just Catholics.

بله، اما نه فقط کاتولیک ها.

You can confess your sins and then those sins are forgiven

شما می توانید به گناهان خود اعتراف کنید و سپس آن گناهان بخشیده می شوند

and not in the eyes of the law, but in the eyes of the Lord.

و نه در نظر قانون، بلکه در نظر خداوند.

Okay.

باشه.

And yes, it's a feature

و بله، این یکی

of certain religions whereby can just go and confess your sins.

از ویژگی های ادیان خاص است که به موجب آن می توانید به گناهان خود اعتراف کنید.

And then.

و سپس.

And then everything's all right.

و سپس همه چیز درست است.

Then you know, you, the priest will say you are forgiven. Yes.

آن وقت می دانید، شما ، کشیش خواهد گفت که شما بخشیده شده اید. آره.

And then you can do it again and a week later and go back and be forgiven again.

و سپس می توانید دوباره و یک هفته بعد این کار را انجام دهید و دوباره برگردید و دوباره بخشیده شوید.

Well, it's the Catholic religion is actually based on confessing.

خب، این دین کاتولیک است که در واقع بر اساس اعتراف است.

It's the whole thing.

این همه چیز است.

The it's built literally on you saying, Hello, Father, I've sinned.

این به معنای واقعی کلمه بر روی شما ساخته شده است که بگویید، سلام، پدر، من گناه کردم.

I've done something really awful.

من واقعاً کار وحشتناکی انجام داده ام.

I went round to my neighbour's house and I was up a ladder and I was watching my neighbour's wife.

به سمت خانه همسایه ام رفتم و از یک نردبان بالا رفته بودم و زن همسایه ام را تماشا می کردم.

He she was having a shower and then he

او داشت دوش می گرفت و

then the priest will say, the father will say, okay, go home now.

بعد کشیش می گوید ، پدر می گوید خوب، حالا برو خانه.

Say three Hail Mary's and stand on your head for 20 minutes and then you're absolved.

سه تا سلام مریم بگو و 20 دقیقه روی سرت بایستی و بعد تبرئه شدی.

You don't have to feel guilty.

لازم نیست شما احساس گناه کنید.

And often. So if I ever if I ever

و اغلب. بنابراین، اگر زمانی مذهبی شوم

became religious

and wanted to choose and decide which religion to go for,

و بخواهم انتخاب کنم و تصمیم بگیرم که کدام دین را انتخاب کنم،

I think I would go for the Catholic really, if I was forced into it. Yes.

فکر می‌کنم واقعاً به سمت کاتولیک می‌رفتم، اگر مجبور به پذیرش آن شدم. آره.

You know, I don't feel as if you have to put yourself out too much.

می‌دانی، من احساس نمی‌کنم که باید بیش از حد خودت را کنار بگذاری.

Anyway. I agree.

به هر حال. موافقم.

We've got to be careful what we're saying is at one level, we tend to offend anyone who is there.

ما باید مراقب باشیم که آنچه می گوییم در یک سطح است، ما تمایل داریم به هر کسی که آنجا است توهین کنیم.

I'm sure no one no one will be offended by that.

من مطمئن هستم که هیچ کس از این موضوع رنجیده نخواهد شد.

But I think it's one of those religions.

اما من فکر می کنم یکی از این ادیان است.

You could just you could just slip into and you wouldn't

شما فقط می توانید فقط می توانید وارد شوید و مجبور نباشید

have to change your life much, Some of them, some religions.

زندگی خود را تغییر دهید، برخی از آنها، برخی از مذاهب.

You have to turn your life upside down.

شما باید زندگی خود را زیر و رو کنید.

There are I think it's Orthodox Jews who have all these rules that they have to follow.

من فکر می کنم این یهودیان ارتدوکس هستند که همه این قوانین را دارند که باید از آنها پیروی کنند.

I couldn't do that. I couldn't do that.

من نمی توانستم این کار را انجام دهم. من نمی توانستم این کار را انجام دهم.

So you have to have certain festivals where you can't go near electricity,

بنابراین شما باید جشنواره های خاصی داشته باشید که در آن نمی توانید به برق نزدیک شوید،

you can't use light switches, you can't open if you stay at a hotel,

نمی توانید از کلیدهای برق استفاده کنید، نمی توانید در هتل اقامت کنید،

you can't use the electronic keypads because it's all forbidden.

نمی توانید از صفحه کلید الکترونیکی استفاده کنید زیرا همه اینها ممنوع است.

So so I think Catholicism is probably the one you could just

بنابراین من فکر می‌کنم کاتولیک احتمالاً همان چیزی است که می‌توانید

slip into, like the Church of England is very, very well.

به آن لغزید، مانند کلیسای انگلستان که بسیار بسیار خوب است.

Of course, if you've already been a Christian,

البته، اگر قبلاً یک مسیحی بوده

you know a lot of the the Bible stuff already.

اید، از قبل بسیاری از مطالب کتاب مقدس را می دانید.

So yeah, I think that's the one.

پس بله، من فکر می کنم این یکی است.

But I'm not religious

اما من اعتراف مذهبی نیستم

confession.

.

Steve, It's time to confess your sins.

استیو، وقت آن رسیده که به گناهان خود اعتراف کنید.

Well, if you confess, how would you describe that?

خوب، اگر اعتراف کنید، چگونه آن را توصیف می کنید؟

Steve?

استیو؟

If confess, how would I describe it?

اگر اعتراف کنم، چگونه آن را توصیف کنم؟

Yes. You're describing an event

آره. شما در حال توصیف رویدادی هستید

that may be from a long time ago

که ممکن است مربوط به مدت‌ها قبل باشد و

that you've kept secret within yourself.

آن را در درون خود مخفی نگه داشته‌اید.

You feel guilty about it, and then you you tell somebody about that event.

شما در مورد آن احساس گناه می کنید، و سپس به کسی در مورد آن رویداد می گویید.

It's maybe an event that people would regard as bad

این ممکن است رویدادی باشد که مردم آن را بد

or maybe even criminal.

یا حتی جنایتکار بدانند.

But it could be very simple.

اما می تواند بسیار ساده باشد.

It could be something like you, you, you, you, you just

ممکن است چیزی شبیه تو باشد، تو، تو، تو، تازه

stole somebody's sweets.

شیرینی های کسی را دزدیده ای.

You who does that?

شما که این کار را می کنید؟

But you could have murdered somebody.

اما می توانستی کسی را بکشی

That that's a that's a big sin.

این که گناه بزرگی است

Obviously, that carries all sorts of implications with the law.

بدیهی است که این موضوع انواع و اقسام پیامدهای قانونی را به همراه دارد.

But it might be simple things like you, you didn't make somebody

اما ممکن است چیزهای ساده ای مانند شما باشد، شما برای کسی

a cup of tea or or you did something at work.

یک فنجان چای درست نکرده اید یا کاری را در محل کار انجام داده اید.

You you, you forgot to do something at work

شما، فراموش کرده اید کاری را در محل کار انجام دهید

or maybe you were going to do a presentation and you didn't really prepare.

یا شاید قرار بود ارائه ای انجام دهید و واقعاً آماده نشده اید.

So you you confess that you didn't really put much research into, into what you did.

بنابراین شما اعتراف می کنید که در مورد کاری که انجام داده اید واقعاً تحقیق زیادی انجام نداده اید.

It could be something quite simple.

این می تواند چیزی کاملا ساده باشد.

Quite often lies.

اغلب دروغ می گوید.

Lies?

دروغ؟

Yes. Listen, I yes, you lie about some of it.

آره. گوش کن، بله، تو در مورد بعضی از آن ها دروغ می گویی.

So maybe you arrive late to work and you say to your boss, Oh, sorry.

بنابراین شاید دیر به محل کارتان بیایید و به رئیس خود بگویید، اوه، متاسفم.

The the train broke down, but really,

قطار خراب شد، اما واقعاً،

you were cuddling it with your wife in bed and you didn't want to leave her,

تو با همسرت در رختخواب آن را در آغوش می گرفتی و نمی خواستی او را ترک

so you missed the first train and then the second one you caught that one.

کنی، بنابراین قطار اول را از دست دادی و بعد قطار دوم را که آن یکی را گرفتی.

But because of that, you were late for work. And then you lie about it.

اما به همین دلیل دیر سر کار آمدی. و سپس در مورد آن دروغ می گویید.

But later in the day, you feel a bit.

اما بعداً در روز، کمی احساس می کنید.

You feel a bit guilty because you might get found out.

شما کمی احساس گناه می کنید زیرا ممکن است متوجه شوید.

Someone might discover what you've done, they might check the trains

ممکن است کسی متوجه شود که شما چه کار کرده اید، ممکن است قطارها را بررسی کند

and they might discover that there was no breakdown.

و ممکن است متوجه شود که خرابی نداشته است.

And so they will know that you were lying.

و بنابراین آنها خواهند فهمید که شما دروغ می گفتید.

So you go to your boss and you say, Oh, sorry.

بنابراین شما به رئیس خود می روید و می گویید، اوه، متاسفم.

I feel I feel as if I'll have to confess this

احساس می‌کنم باید این را اعتراف کنم،

because if I don't, you might find out.

زیرا اگر این کار را نکنم، ممکن است بفهمی.

So this morning I was just lying in bed.

بنابراین امروز صبح فقط در رختخواب دراز کشیده بودم.

I was late for work because I was lying in bed.

چون در رختخواب دراز کشیده بودم سر کار دیر آمدم.

The train did not break down, so you confess and your boss might say, Well,

قطار خراب نشد، بنابراین شما اعتراف می‌کنید و رئیستان ممکن است بگوید،

okay, I appreciate the fact that you've been honest.

خوب، من از این حقیقت که شما صادق بوده‌اید قدردانی می‌کنم.

I'm still going to sack you for lying to me.

من هنوز هم تو را به خاطر دروغ گفتن به من اخراج خواهم کرد.

But thank you for your honesty.

ولی ممنون از صداقتت

Yeah.

So you might you might tell somebody else.

آره

بنابراین ممکن است به شخص دیگری بگویید.

You might tell a work colleague or a friend at work.

ممکن است به یک همکار یا دوست در محل کار بگویید.

Yes. That.

آره. که

Or they might realise that you didn't miss the train until you in fact would just.

یا ممکن است متوجه شوند که شما قطار را از دست نداده اید تا زمانی که در واقع این کار را انجام دهید.

You just got up late.

تازه دیر بیدار شدی

But yes, confessions can be.

اما بله، اعترافات ممکن است.

They say a confession is good for the soul,

آنها می گویند اعتراف برای روح خوب است

and Cristina has hinted at that in her comment.

و کریستینا در کامنت خود به آن اشاره کرده است.

There, that if you're the sort of person who feels guilty about something that you've done

اگر شما از آن دسته افرادی هستید که نسبت به کاری که انجام داده اید

which is bad or doesn't follow,

و از آن پیروی نمی کنید احساس گناه می کنید، به

sort of you've upset somebody, maybe

نوعی باعث ناراحتی کسی شده اید،

then talking about it

شاید صحبت کردن در مورد

releases that stress and frees your soul to be able to be calm.

آن استرس را آزاد کند و روح شما را آزاد کند. تا بتوانیم آرام باشیم

And, you know, you can sleep at night.

و، می دانید، می توانید شب ها بخوابید.

You're not going to be worrying about something.

قرار نیست نگران چیزی باشید

You know, maybe you did something in anger.

میدونی شاید تو عصبانیت کاری کردی

Maybe you deliberately scratched your neighbour's car.

شاید شما عمداً ماشین همسایه خود را خراشیده اید.

Who annoyed you?

کی اذیتت کرد؟

And you know, in a moment of anger,

و می دانید، در یک لحظه عصبانیت،

you did something and nobody found out that you've done it.

کاری انجام دادید و هیچ کس متوجه نشد که آن کار را انجام داده اید.

Nobody knew that you'd done it at the time.

هیچ کس نمی دانست که شما در آن زمان این کار را انجام داده اید.

And then you later confess it because you feel guilty about it.

و بعداً به آن اعتراف می کنید، زیرا در مورد آن احساس گناه می کنید.

Here's another one.

Steve So to confess can also be described

اینم یکی دیگه

اعتراف استیو سو را می توان به

as admitting you admit something.

عنوان اعتراف به چیزی توصیف کرد.

So maybe feel as if you're under pressure

بنابراین ممکن است احساس کنید که تحت فشار هستید

because people are

زیرا مردم

starting to work out that you have done something wrong.

شروع به کار کرده اند که شما کار اشتباهی انجام داده اید.

So just to save time, you put your hands up

بنابراین فقط برای صرفه جویی در زمان، دستان خود را بالا

and you you admit you admit the thing that you've done.

می گیرید و می پذیرید که به کاری که انجام داده اید اعتراف می کنید.

You say it was me.

میگی من بودم

It was me.

من بودم.

I'm the one that broke into your chicken shed

من همانی هستم که وارد آلونک مرغ تو شدم

and let all your chickens out and allowed the fox to eat them all.

و تمام جوجه هایت را بیرون گذاشتم و به روباه اجازه دادم همه آنها را بخورد.

It was me, I confess.

اعتراف می کنم من بودم.

I put my hands up and I say that.

دستامو بالا میارم و اینو میگم

So you confessed earlier.

پس زودتر اعتراف کردی

Somebody asks, Were you growing a beard?

یکی می پرسد، آیا ریش می گذاشتی؟

And you could have said, Oh, I didn't have time.

و می توانستی بگویی، اوه، وقت نداشتم.

It was I was getting the livestream done.

من داشتم پخش زنده را انجام می دادم.

You could have just said that and sort of lied.

می توانستید همین را بگویید و یک جورهایی دروغ بگویید.

But in fact you confessed it was because you were lazy and you didn't want to do it.

اما در واقع شما اعتراف کردید که به این دلیل بود که تنبل بودید و نمی خواستید این کار را انجام دهید.

Yes, that was pretty that was very honest of me.

بله، بسیار زیبا بود که از من صادقانه بود.

I think it was Mr. Jenkins. Yes,

فکر کنم آقای جنکینز بود. بله،

but but yes, you can confess small things.

اما بله، شما می توانید به چیزهای کوچک اعتراف کنید.

Big things.

چیزهای بزرگ.

It doesn't have to be anything serious. Yes.

لازم نیست چیز جدی باشد. آره.

And you can say it quite light-heartedly in a conversation, can't you?

و شما می توانید آن را کاملاً آرام در یک مکالمه بگویید، نمی توانید؟

Oh, I confess, I didn't put much effort into this report.

اوه، اعتراف می کنم، برای این گزارش تلاش زیادی نکردم.

People will often use that expression.

مردم اغلب از آن عبارت استفاده می کنند.

Oh, I confess, I didn't.

اوه، اعتراف می کنم، نداشتم.

I didn't really put much effort into that.

من واقعا تلاش زیادی برای این کار نکردم.

Or admit. Of course.

یا اعتراف کن البته.

Yes. Or admit or yes, you can use those sort of as synonyms.

آره. یا اعتراف کنید یا بله، می توانید از این نوع به عنوان مترادف استفاده کنید.

Is that right, Mr. Duncan?

درست است آقای دانکن؟

Yes, they are. They are.

بله، آنها هستند. آن ها هستند.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

So this is a phrase that we often use.

بنابراین این عبارتی است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم.

We own up to something.

ما صاحب چیزی هستیم

We own up.

ما مالک هستیم.

We say normally

ما به طور معمول

in in spoken way.

به صورت گفتاری می گوییم.

So you will speak your confession, you own up to it.

بنابراین شما اعتراف خود را به زبان می آورید، شما صاحب آن هستید.

You are saying that you are responsible

شما می گویید که شما

for that thing you own up.

مسئول چیزی هستید که مالک آن هستید.

There's always that famous scene in Spartacus, isn't there?

همیشه آن صحنه معروف در اسپارتاکوس وجود دارد، اینطور نیست؟

I don't remember.

یادم نمیاد

Oh, okay.

اوه، باشه

And I think it's Kirk Douglas.

و من فکر می کنم این کرک داگلاس است.

And he's Spartacus, of course. He's all naked.

و او البته اسپارتاکوس است. او همه برهنه است.

Very, very oily.

خیلی خیلی چربه

I don't know why he's so oily, but he is.

نمی دونم چرا انقدر چربه ولی هست.

I don't mind it, by the way, but.

اتفاقاً برام مهم نیست، اما

And they're trying to find out who Spartacus is.

و آنها در تلاشند تا بفهمند اسپارتاکوس کیست.

He is the he is the slave

او همان برده ای

who's trying to be the rebellious slave.

است که می خواهد برده سرکش باشد.

He's the one that's that's trying to hold up a rebellion and start one and want to know who

او کسی است که سعی می کند شورشی را مهار کند و شورشی را شروع کند و می خواهد بداند

Spartacus is.

اسپارتاکوس کیست.

And then Kirk Douglas stands up and says,

و سپس کرک داگلاس می ایستد و می گوید،

I am Spartacus, but then everyone else does.

من اسپارتاکوس هستم، اما بقیه این کار را می کنند.

It's a very famous scene, so everyone else then starts standing up.

این یک صحنه بسیار معروف است، بنابراین بقیه شروع به ایستادن می کنند.

I think Tony Curtis was one of them as well.

فکر می کنم تونی کورتیس نیز یکی از آنها بود.

I think he was.

So they were trying to protect him there. Yes. Right.

من فکر می کنم او بود.

بنابراین آنها در آنجا سعی داشتند از او محافظت کنند. آره. درست.

So he he owned up, but then everyone else

بنابراین او مالکیت خود را داشت، اما پس از آن بقیه

also owned up and admitted it, even though they weren't.

نیز مالک شدند و به آن اعتراف کردند، هرچند که نبودند.

Even though they were they weren't all Spartacus.

با وجود اینکه همه آنها اسپارتاکوس نبودند.

No, that was that was just that was just.

نه، این فقط همین بود.

Yeah, that would be quite a coincidence.

بله، این کاملاً تصادفی خواهد بود.

Everyone, everyone there was called Spartacus.

همه و همه آنجا اسپارتاکوس نامیده می شدند.

But. Yeah, yeah. So own up.

ولی. آره آره. پس صاحب خود شوید.

You own up.

شما مالک هستید.

You might also I suppose he's another way of confessing.

شما همچنین ممکن است فکر کنم او راه دیگری برای اعتراف است.

You show guilt.

شما احساس گناه می کنید.

Now, this is something you might do without intending to do it.

اکنون، این کاری است که ممکن است بدون اینکه قصد انجام آن را داشته باشید، انجام دهید.

So you confess to something, but you don't want to.

بنابراین شما به چیزی اعتراف می کنید، اما نمی خواهید.

You do something that makes people suspicious

شما کاری انجام می دهید که مردم را نسبت به

about you.

شما مشکوک می کند.

Yes, you, Bella says, can do you have to say own up to or can you just say own up?

بلا می‌گوید، بله، شما، آیا می‌توانید بگویید که خود را به عهده بگیرید یا فقط می‌توانید بگویید مالک هستید؟

You own up to something you always use the word to.

شما مالک چیزی هستید که همیشه از کلمه آن استفاده می کنید.

So you are using it as well.

بنابراین شما نیز از آن استفاده می کنید.

It's almost an adverb, but you are owning up.

تقریباً یک قید است، اما شما مالک آن هستید.

So you're saying that you are doing that thing so you own up

بنابراین شما می گویید که دارید آن کار را انجام می دهید، بنابراین می توانید

to stealing that ring,

آن انگشتر را بدزدید، حق

you own up to speeding down that road, you own up

دارید که در آن جاده سرعت بگیرید، شما

to all of the things that you've done wrong in your life.

صاحب تمام کارهایی هستید که در زندگی خود اشتباه انجام داده اید.

So if you are saying that from your point of view, you used to, but if somebody else was trying

بنابراین، اگر شما از دیدگاه خود این را می‌گویید، قبلاً می‌گفتید، اما اگر شخص دیگری

to get you to own up to something, they might say, Why don't you own up?

سعی می‌کرد شما را به چیزی وادار کند، ممکن است بگوید، چرا مالک آن نیستید؟

That's it. It was you that did it.

خودشه. این تو بودی که این کار را کردی

Yeah.

آره

So in that case, if you're if you're saying that to somebody else, say you think somebody has stolen

بنابراین، در این صورت، اگر این را به شخص دیگری می‌گویید، بگویید فکر می‌کنید کسی

your bike and you accuse them

دوچرخه شما را دزدیده است و او را متهم می‌کنید

and they and they say, no, it wasn't me,

و آنها می‌گویند، نه، من نبودم،

you might just say, why don't you own up?

فقط می‌توانید بگویید: چرا مالک نیستی؟

It was you.

تو بودی.

Or you could say, Why don't you own up to it. Yes.

یا می توانید بگویید، چرا به آن دست نمی یابید. آره.

So yeah, you can.

پس بله، شما می توانید.

It depends on the end of the sentence isn't it.

بستگی به آخر جمله داره نه

So to own up is to admit something,

پس مالکیت یعنی اعتراف کردن به چیزی

to make a confession or you own up to something if it is the actual action

، اعتراف کردن یا مالکیت چیزی در صورتی که به

anyway, so as I admit

هر حال آن عمل واقعی باشد، بنابراین همانطور که من اعتراف می

or I confess, I put a lot of garlic in the tomato sauce.

کنم یا اعتراف می کنم، مقدار زیادی سیر در سس گوجه فرنگی ریختم.

So don't worry about that.

پس نگران این نباش.

I forgive you straightaway because I love it.

من تو را فوراً می بخشم زیرا دوستش دارم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

You come clean,

تو پاک می شوی، پاک می شوی

you come clean, You say, I did it, I did it.

، می گویی، انجامش دادم، انجامش دادم.

I confess I did that thing.

اعتراف می کنم که این کار را کردم.

You come clean.

تو پاک میای

Maybe people already suspect that you've done something wrong.

شاید مردم قبلاً مشکوک باشند که شما کار اشتباهی انجام داده اید.

So you have to. Admit it.

پس باید. اعتراف کن.

You have to confess. You come clean.

باید اعتراف کنی تو پاک میای

You decide to to ease your burden.

شما تصمیم می گیرید که بار خود را کم کنید.

As you said earlier. Yes.

همانطور که قبلاً گفتید. آره.

Come clean about something means to confess.

بیا در مورد چیزی یعنی اعتراف کردن.

It means you talk about it.

یعنی در موردش حرف میزنی

And it's often a sense of relief that you feel after you've done it.

و اغلب پس از انجام آن احساس آرامش می کنید.

People often people usually confess because they they feel guilty.

مردم معمولاً اعتراف می کنند زیرا احساس گناه می کنند.

And, you know, they want to they want to

و می دانید، آنها می خواهند که می خواهند

get rid of that guilt.

از شر این گناه خلاص شوند.

And maybe for religious reasons.

و شاید به دلایل مذهبی.

Reasons as well. Yes.

دلایل هم همینطور آره.

Or maybe just to heal wounds in relationships.

یا شاید فقط برای التیام زخم های روابط.

You know, they confess to something that may be

می دانید، آنها به چیزی اعتراف می کنند که ممکن است باشد،

I think also confessing is risky as well because you don't know how the other person

من فکر می کنم اعتراف کردن نیز خطرناک است، زیرا شما نمی دانید که طرف مقابل

is going to react to the confession.

چه واکنشی به اعتراف نشان می دهد.

So I think depending on what it is

بنابراین من فکر می کنم بسته به اینکه به چه

you are confessing to, if it's a very serious thing,

چیزی اعتراف می کنید، اگر این یک چیز بسیار جدی است،

but if it's something that you you're not sure how the other person will react.

اما اگر چیزی است که شما مطمئن نیستید که طرف مقابل چه واکنشی نشان خواهد داد.

So it can be seen as a risky thing

بنابراین می توان آن را به عنوان یک کار مخاطره آمیز

to do, to confess to something or of course,

در نظر گرفت، اعتراف به چیزی یا البته،

maybe something that is is dangerous

شاید چیزی که

for the person who is confessing the thing they've done wrong.

برای فردی که به اشتباه خود اعتراف می کند خطرناک باشد.

They might get into very serious trouble

آنها ممکن است در صورت اعتراف به داشتن رابطه نامشروع با شخص دیگری دچار مشکلات بسیار جدی شوند

or lose their partner

یا شریک زندگی خود را از دست بدهند

if they admit to having an affair with someone else.

.

Yes, You might want to confess that

بله، ممکن است بخواهید اعتراف

your partner might be suspicious

کنید که شریک زندگی شما ممکن است مشکوک باشد

because you know your behaviour has changed and they might confront you with it.

زیرا می دانید رفتار شما تغییر کرده است و ممکن است با شما روبرو شود.

And then you confess.

و بعد اعتراف میکنی

Because sometimes the evidence against

زیرا گاهی اوقات شواهد علیه

you might be too strong to deny it.

شما ممکن است آنقدر قوی باشد که نتوانید آن را رد کنید.

Yes, that is it. That is it.

بله همین است. همین است.

The case against you is solid.

پرونده علیه شما محکم است.

You cannot get out of it.

شما نمی توانید از آن خارج شوید.

Oh, Beatrice has to go because a great storm is coming.

اوه، بئاتریس باید برود زیرا طوفان بزرگی در راه است.

I have to cut off the wife. I'm sorry.

من باید دست از همسرم بردارم. متاسفم.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.

Well, we are about to go as well.

خب ما هم قراره بریم

We will be back on Sunday. Mr.

ما یکشنبه برمی گردیم. آقای

Steve is having a well-deserved rest in a moment because he's still a little weak, aren't you?

استیو در یک لحظه استراحت شایسته ای دارد زیرا او هنوز کمی ضعیف است، نه؟

You're. You're slightly.

شما هستید. تو کمی

I must confess, I haven't completely got over this cold yet. Yes.

باید اعتراف کنم، هنوز این سرما را به طور کامل پشت سر نزده ام. آره.

So that's a way you can use that expression.

بنابراین این راهی است که می توانید از آن عبارت استفاده کنید.

I must confess, I do still feel a bit ill from the infection.

باید اعتراف کنم، هنوز هم از عفونت کمی احساس بیماری می کنم.

He's weak.

او ضعیف است.

Not really a little weak, But that's how you.

نه واقعاً کمی ضعیف است، اما شما اینگونه هستید.

That's another example of how you don't really confessing sometimes.

این نمونه دیگری از این است که چگونه گاهی اوقات واقعاً اعتراف نمی کنید.

You can use that expression.

می توانید از آن عبارت استفاده کنید.

It doesn't mean you're.

این به این معنی نیست که شما هستید.

You're just revealing some more information.

شما فقط اطلاعات بیشتری را فاش می کنید.

It doesn't necessarily mean

لزوماً به

it doesn't have to be some serious confession.

این معنی نیست که نباید اعتراف جدی باشد.

Somebody might say to you, you might say, oh, you you've

ممکن است کسی به شما بگوید، شما ممکن است بگویید، اوه،

you seem to be losing a lot of weight.

شما به نظر می رسد که وزن زیادی از دست می دهید.

You've gone very thin.

خیلی لاغر شدی

And you might say, well, I confess, I've been I've been on a diet.

و ممکن است بگویید، خوب ، اعتراف می کنم، من همیشه رژیم گرفته ام.

Sometimes being on a diet, it's almost like an admission of guilt in a raisin it.

گاهی اوقات رژیم گرفتن، تقریباً مانند اعتراف به گناه در کشمش است.

Or you might oh, you might put on a lot of weight.

یا ممکن است اوه، ممکن است وزن زیادی اضافه کنید.

And so I confess, I've been I've been eating a lot of cakes recently, although I don't think

و بنابراین اعتراف می‌کنم، اخیراً کیک‌های زیادی می‌خوردم، اگرچه فکر نمی‌کنم

you'd need to confess that because they would be able

شما نیازی به این اعتراف داشته باشید زیرا آنها

to see it with their big stomach.

می‌توانند با شکم بزرگشان آن را ببینند.

Anyway, it's time to go. Shall we go? Okay, then we will.

به هر حال وقت رفتن است. بریم؟ باشه، پس ما این کار را می کنیم.

We will be back with you.

ما با شما باز خواهیم گشت.

I'm back with you on Sunday. Mr.

من یکشنبه با شما برگشتم آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

I'm assuming you are here with us on Sunday.

من فرض می کنم که شما یکشنبه با ما اینجا هستید.

Think I'm here Sunday? Definitely.

فکر می کنید یکشنبه اینجا هستم؟ قطعا.

We have 2 hours of this.

ما 2 ساعت از این زمان داریم.

So if you enjoyed this, I imagine

بنابراین اگر از این کار لذت می بردید،

what it would be like if you had another half an hour.

تصور می کنم اگر نیم ساعت دیگر وقت داشته باشید، چگونه می شود.

Oh, so find out on Sunday what it's all about.

اوه، پس یکشنبه بفهمید قضیه چیست.

We are back on Sunday.

یکشنبه برگشتیم.

Enjoy the rest of your Wednesday.

از بقیه روزهای چهارشنبه خود لذت ببرید.

I'm going to have a sandwich, I think.

من فکر می کنم می خواهم یک ساندویچ بخورم.

And I think maybe a cup tea.

و من فکر می کنم شاید یک فنجان چای.

That would be nice, Mr. Duncan. Yes.

خوب است، آقای دانکن. آره.

And we might even have a chance to walk outside,

و حتی ممکن است این فرصت را داشته باشیم که در بیرون راه برویم،

maybe go down the lane in a nice, crisp, cool air.

شاید در هوای خوب، صاف و خنک از خط پایین برویم.

Yes, It's very cold today. It's not not very warm.

آره امروز خیلی سرده خیلی گرم نیست

But anyway, at least we've been here.

اما به هر حال، حداقل ما اینجا بوده ایم.

We've said hello and I hope we've made you happy.

سلام کرده ایم و امیدوارم شما را خوشحال کرده باشیم.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.

On behalf of myself and Mr. Steve.

از طرف خودم و آقای استیو.

There he is. Look.

او آنجاست. نگاه کن

This is Mr.

این را آقای

Duncan in England saying. Thanks for watching.

دانکن در انگلیس می گوید. ممنون از ملاحظه تان.

See you on Sunday 2 p.m.

یکشنبه ساعت 14 می بینمت.

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان. زمان زمانی است که من با تو برگردم.

We are both here and I hope you will be as well.

ما هر دو اینجا هستیم و امیدوارم شما هم باشید.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do...

بله، شما

ta ta for now.

در حال حاضر ... تا تا تا.