Can't Get you out of my head! OBSESSION / English Addict live chat & learning / Sunday 29th MAY 2022

Here we are with the final

در اینجا ما با آخرین

English addict of May Hello, everyone.

معتاد انگلیسی May Hello، همه هستیم.

Welcome.

خوش آمدی.

Welcome to a damp England today.

امروز به انگلستان مرطوب خوش آمدید.

Everything is a little wet.

همه چیز کمی خیس است.

Soggy.

خیس.

Ooh, I like that word. Soggy.

اوه من این کلمه را دوست دارم خیس.

If something is soggy, it means it has lots of water on it

اگر چیزی خیس است، به این معنی است که آب زیادی روی آن است

or lots of water has soaked into it.

یا آب زیادی در آن خیس شده است.

The thing in question has become soggy.

مورد مورد نظر خیس شده است.

Here we go again. Yes. Welcome.

دوباره شروع کنیم. آره. خوش آمدی.

Once more it is English addict coming to you live from the birthplace

یک بار دیگر معتاد انگلیسی از

of the English language, which just happens to be.

زادگاه زبان انگلیسی که اتفاقاً همینطور است به سراغ شما می آید.

Do you know where this live stream is coming from?

آیا می دانید این پخش زنده از کجا می آید؟

It's coming to you live from England.

از انگلیس به صورت زنده برای شما می آید.

Mm hmm.

مم هوم

Well, here we go again.

خب، باز هم بریم.

Yes, we are back once more,

بله، ما یک بار دیگر برگشتیم،

and it feels great.

و این احساس عالی است.

To be here with you once again. Hi, everybody.

تا یک بار دیگر اینجا با شما باشم. سلام به همه.

This is Mr.

Duncan in England. How are you today?

این آقای

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

Are you feeling happy today?

امیدوارم.

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I really hope you are feeling good on this day.

من واقعا امیدوارم در این روز احساس خوبی داشته باشید.

This particular day, it is.

این روز خاص است.

As I said a few moments ago, it is the final English addict of May.

همانطور که چند لحظه پیش گفتم ، آخرین معتاد انگلیسی ماه می است.

Yes, June is just around the corner.

بله، ژوئن نزدیک است.

And of course, we always get very excited at this time of year

و البته، ما همیشه در این زمان از سال

in England and across the UK.

در انگلستان و در سراسر بریتانیا بسیار هیجان زده هستیم.

Because June is when summer begins,

زیرا ژوئن زمانی است که تابستان آغاز می شود،

when those lovely, long, warm days read or turn.

زمانی که آن روزهای دوست داشتنی، طولانی و گرم می خوانند یا تغییر می کنند.

And it does seem as if we've been waiting for a very long time.

و به نظر می رسد که ما برای مدت طولانی منتظر بوده ایم.

I don't know why the winter that is just past

نمی دانم چرا زمستانی که به تازگی

the winter that ended a few weeks ago.

از زمستانی که چند هفته پیش به پایان رسید گذشته است.

It seemed very long.

خیلی طولانی به نظر می رسید.

It seemed like a very long winter. I don't know why.

زمستان بسیار طولانی به نظر می رسید. نمی دانم چرا.

And the weather wasn't even that bad.

و هوا آنقدر هم بد نبود.

It wasn't a bad winter.

زمستان بدی نبود.

It was quite mild, a little wet, but not very cold.

هوا کاملا ملایم بود، کمی مرطوب بود، اما خیلی سرد نبود.

But here we are on the verge

اما اینجا ما در

of June arriving.

آستانه رسیدن ژوئن هستیم.

In fact, it will be with us on Wednesday,

در واقع چهارشنبه با ما خواهد بود،

as I will be on Wednesday.

همانطور که من در چهارشنبه خواهم بود.

Enough of that for now.

فعلا همین بسه

We will get on with today's live stream.

ما به پخش زنده امروز خواهیم پرداخت.

My name is Mr.

اسم من آقای

Duncan and I talk about the English language.

دانکن است و در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

I am an English addict and I do like English.

من یک معتاد انگلیسی هستم و انگلیسی را دوست دارم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

Sometimes when I wake up in the morning, all I can think about

گاهی اوقات وقتی صبح از خواب بیدار می شوم، تنها چیزی که به آن فکر می

is the English language.

کنم زبان انگلیسی است.

And when I come downstairs and I see Mr.

و وقتی به طبقه پایین می آیم و آقای

Steve in the kitchen making his porridge,

استیو را در آشپزخانه می بینم که فرنی اش را درست می کند،

I can't resist using English.

نمی توانم در مقابل استفاده از انگلیسی مقاومت کنم.

I say Good morning, Mr. Steve.

من می گویم صبح بخیر، آقای استیو.

What have you got there?

اونجا چی داری؟

And he says in reply, Mind your own business.

و او در پاسخ می‌گوید: به کار خودت فکر کن.

It's not very nice, not a very nice way to start today.

خیلی خوب نیست، روش خیلی خوبی برای شروع امروز نیست.

Anyway, here we go. Yes, it is.

به هر حال، ما به اینجا می رویم. بله همینطور است.

English addict.

معتاد انگلیسی

And now you know who I am and why we are here.

و حالا می دانید که من کی هستم و چرا اینجا هستیم.

We have made it all the way to the end of another week.

ما آن را به پایان یک هفته دیگر رساندیم.

And yes,

و بله

it's Sunday.

، یکشنبه است.

Welcome, everyone.

همگی خوش آمدید.

Beep, beep, beep, beep,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ،

beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ.

Whip.

شلاق زدن.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

And yes, as I said, it is Sunday. It's.

و بله همانطور که گفتم یکشنبه است. این است.

It's good to have you here.

خوب است که شما اینجا هستید.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I know you didn't have to.

میدونم که مجبور نبودی

I'm sure you have lots of

من مطمئن هستم که شما کارهای زیادی

other things you could be doing at this very moment in time.

دارید که می توانید در این لحظه انجام دهید.

Maybe something fun, maybe something pleasurable,

شاید یک چیز سرگرم کننده، شاید یک چیز لذت بخش،

maybe a task or a job.

شاید یک کار یا یک شغل.

That you must do.

که شما باید انجام دهید.

But now you have a good excuse not to do it because you are watching me.

اما حالا تو بهانه خوبی برای انجام ندادن این کار داری چون داری مرا تماشا می کنی.

You can say to yourself, I would love to do the washing.

می توانید با خود بگویید، من دوست دارم شستشو را انجام دهم.

I would love to put the laundry into the washing machine.

من دوست دارم لباس های شسته شده را داخل ماشین لباسشویی بگذارم.

I would love to empty

من دوست دارم

all of that awful garbage in the kitchen.

همه آن زباله های وحشتناک را در آشپزخانه خالی کنم.

But I'm not going to because now I have to watch Mr.

اما قرار نیست چون الان باید آقای دانکن را تماشا کنم

Duncan.

So you have a good excuse not to do anything right now.

.

بنابراین شما بهانه خوبی دارید که در حال حاضر کاری انجام ندهید.

Today we have a topic as usual.

امروز طبق معمول یک موضوع داریم.

We always have something to talk about.

ما همیشه چیزی برای صحبت کردن داریم.

Today we are looking at the subject of obsession.

امروز به موضوع وسواس فکری می پردازیم.

Oh, do you have an obsession?

اوه، وسواس داری؟

Or something? You can't stop thinking about

یا چیزی؟ شما نمی توانید از فکر کردن به

something you can't stop doing.

چیزی که نمی توانید از انجام آن دست بردارید دست بردارید. کمی بعد در

We will be talking all about that subject a little bit later on.

مورد آن موضوع صحبت خواهیم کرد .

Also, we have our new feature, What is cooking?

همچنین، ما ویژگی جدید خود را داریم، آشپزی چیست؟

Claudia what do you have in your pocket?

کلودیا چه چیزی در جیبت داری؟

Talking of which, just before I started today's live stream, Mr.

صحبت از آن، درست قبل از شروع پخش زنده امروز، آقای

Steve was busy in the kitchen.

استیو در آشپزخانه مشغول بود.

Would you like to see what Mr.

آیا می خواهید ببینید آقای

Steve was doing a few moments ago?

استیو چند لحظه پیش چه می کرد؟

Okay, here it is.

خوب، اینجاست.

So this is what Steve was doing.

بنابراین این همان کاری بود که استیو انجام می داد.

Just before I started today's live stream.

درست قبل از شروع پخش زنده امروز.

In fact, you can see the clock.

در واقع شما می توانید ساعت را ببینید.

It says, 1:26.

می گوید: 1:26.

So around about half an hour before I started my live stream, Mr.

بنابراین حدود نیم ساعت قبل از شروع پخش زنده ام، آقای

Steve was busy in the kitchen preparing today's meal.

استیو در آشپزخانه مشغول تهیه غذای امروز بود.

He is making a super duper casserole

او در آرام پز فوق العاده ما یک قابلمه فوق العاده دوپر درست می

in our wonderful slow cooker.

کند.

And there, I think

و در آنجا، من فکر می کنم

Mr. Steve is now going to fry some onions and celery.

آقای استیو اکنون می خواهد پیاز و کرفس را سرخ کند.

To be honest with you, I don't like celery,

راستش را بخواهم، من کرفس را دوست ندارم،

but I don't want to tell Mr.

اما نمی خواهم به آقای استیو بگویم

Steve

so that the little white thing

تا آن چیز کوچک سفیدی را که در

you can see there, it looks like a large pot that is what Mr.

آنجا می بینید، شبیه یک گلدان بزرگ باشد که آقای

Steve is going to cook the casserole in.

استیو قرار است آن را انجام دهد. ظرف را در آن بپزید.

And it's a great thing we I can't tell you

و این یک چیز عالی است که نمی توانم به شما بگویم

how much we love this machine.

که چقدر این دستگاه را دوست داریم.

You can just put all of the food

شما فقط می توانید تمام غذا

into the slow cooker and then leave it

را در آرام پز بریزید و سپس آن را بگذارید

and then it cooks on its own and you can leave it there all day.

و سپس خود به خود پخته شود و می توانید تمام روز آن را در آنجا بگذارید.

And then at the end of it, you have a lovely meal there.

و سپس در پایان آن ، یک وعده غذایی دوست داشتنی در آنجا می خورید.

You can see my

می توانید ببینید که

my hand making a guest appearance.

دست من در حال مهمان شدن است.

So there it is, the slow cooker and Mr.

خب اینجاست، آرام پز و آقای

Steve slowly frying the onions and celery.

استیو به آرامی پیاز و کرفس را سرخ می کنند.

I'm sure Steve will be talking all about

من مطمئن هستم که استیو بعداً وقتی در یک میدان به ما ملحق می شود، همه چیز را در مورد آن صحبت خواهد کرد

that later on when he joins us in a roundabout.

.

15 minutes from now,

15 دقیقه دیگر،

Steve will be with us.

استیو با ما خواهد بود.

And of course, we are looking at what you are cooking as well.

و البته، ما به آنچه شما آشپزی می کنید نیز نگاه می کنیم.

If you have a lovely meal coming up,

اگر یک وعده غذایی دوست داشتنی دارید،

we will have our new feature later on.

بعداً ویژگی جدید خود را خواهیم داشت.

So not yet, but if you are cooking something,

بنابراین هنوز نه، اما اگر در حال پختن چیزی هستید،

I look forward to finding out what you have

من مشتاقانه منتظر هستم تا

in your pocket later on on today's livestream.

بعداً در جریان مستقیم امروز بدانم چه چیزی در جیب خود دارید.

Yes, I am with you for 2 hours every Sunday, 2 hours on Sunday,

بله من هر یکشنبه 2 ساعت و یکشنبه 2 ساعت

and of course I am with you on Wednesday.

و البته چهارشنبه با شما هستم.

As well.

همچنین.

So you can always catch me on Wednesday during the week

بنابراین برای کسانی که نمی توانند یکشنبه به من بپیوندند، همیشه می توانید من را چهارشنبه در طول هفته

for those who can't join me on Sunday

بگیرید

and of course we have the live chat.

و البته ما چت زنده را داریم.

Oh, hello to the live chat

اوه، سلام به چت زنده

because without you there would be no me.

چون بدون تو من نبودم.

I wouldn't be here it would just be a blank screen.

من اینجا نبودم فقط یک صفحه خالی خواهد بود.

Some people say that a blank screen would be more entertaining than me.

برخی از مردم می گویند که یک صفحه نمایش خالی از من سرگرم کننده تر است.

That's not very nice.

این خیلی خوب نیست.

So who is first on today's livestream?

پس چه کسی در پخش زنده امروز اولین است؟

Oh, on the live chat, the champion

اوه، در چت زنده، قهرمان

once again holding his title

یک بار دیگر عنوان خود را حفظ کرد

once more.

.

Congratulations, Vitus.

تبریک میگم ویتوس

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

You are first. Once again

شما اول هستید بار دیگر

on the live chat

در چت زنده

what strange witchcraft is taking place.

چه جادوگری عجیبی در حال وقوع است.

How do you do it, Vitus?

چگونه این کار را انجام می دهی، ویتوس؟

Even I want to know what your secret is now.

حتی من می خواهم بدانم راز شما چیست؟

What is your secret?

راز شما چیست؟

How do you keep appearing on my live stream

چگونه در جریان زنده من

at the top of the list of the live chat how do you do it?

در بالای لیست چت زنده ظاهر می شوید چگونه این کار را انجام می دهید؟

What is your secret? Do you have a finger secret?

راز شما چیست؟ آیا راز انگشتی دارید؟

Is there a secret to your clicking technique?

آیا رازی در تکنیک کلیک کردن شما وجود دارد؟

I wonder

تعجب می کنم

hello all.

سلام به همه.

So who else is here today?

پس چه کسی امروز اینجاست؟

Well, I'm going to tell you right now we have Sandra Gonzalez.

خوب، من می خواهم به شما بگویم که ما ساندرا گونزالس را داریم.

Hello to you, Olga.

سلام به تو، اولگا.

Hello, Olga.

سلام، اولگا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Welcome back, Beatrice Valentin.

خوش آمدی، بئاتریس والنتین.

We also have my roots and oh, he is back.

ما هم ریشه های من را داریم و اوه او برگشته است.

I gave

back in front of his computer

جلوی کامپیوترش برگشتم و

looking very interested in what is happening.

خیلی به اتفاقی که می افتد علاقه مند بودم.

It is.

این است.

Luis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس.

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Paul Ley.

پل لی.

Hello.

سلام.

Paul Ley, I believe you are watching in

پل لی، من معتقدم که شما در میانمار تماشا می کنید

Myanmar.

.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello.

Also to that, Zeke, we also have Nellie.

سلام.

همچنین، زیک، ما نلی را نیز داریم.

Hello, Nellie.

سلام نلی.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I will give you my friendly salute

ضمناً سلام دوستانه‌ام را که ویژگی جدید من است به شما تقدیم می‌کنم

that is my new feature, by the way.

.

I call it Mr.

من آن

Duncan's friendly salute.

را سلام دوستانه آقای دانکن می نامم.

I I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Hello, also, Fernando.

سلام، همچنین، فرناندو.

Fernando, like the Abba song.

فرناندو، مثل آهنگ آبا.

Did you see Abba last week?

هفته پیش ابا را دیدی؟

It wasn't the real Abba.

این ابای واقعی نبود.

It was the hologram virtual Abba.

هولوگرام مجازی ابا بود.

And apparently they're saying now that this could be the new thing.

و ظاهراً آنها اکنون می گویند که این می تواند چیز جدیدی باشد.

So instead of actually seeing the real performers

بنابراین به جای اینکه واقعاً اجراکنندگان واقعی را

in front of you on the stage, you might actually

در مقابل خود روی صحنه ببینید، ممکن است واقعاً

have virtual performers.

مجریان مجازی داشته باشید.

So I suppose even if the entertainer

بنابراین من فکر می کنم حتی اگر

or the singer is no longer here, maybe they're dead,

خواننده یا خواننده دیگر اینجا نباشند، شاید آنها مرده باشند،

you could still watch them perform.

شما هنوز هم می توانید اجرای آنها را تماشا کنید.

So who knows?

پس چه کسی می داند؟

There might be concerts with Elvis Presley

ممکن است کنسرت هایی با اجرای الویس پریسلی برگزار شود

performing, or maybe.

، یا شاید.

Maybe Nirvana could reform

شاید نیروانا بتواند

you say it could happen or in excess.

شما را اصلاح کند و بگویید ممکن است اتفاق بیفتد یا بیش از حد باشد.

They could all reform and they could have their lead singers.

همه آنها می توانند اصلاح شوند و می توانند خواننده های اصلی خود را داشته باشند.

There in hologram form.

به شکل هولوگرام وجود دارد.

Imagine that.

So we could start seeing dead performers

تصور کنید که.

بنابراین می‌توانیم شاهد

performing live

اجرای زنده اجراکنندگان مرده

on stage.

روی صحنه باشیم.

But in in hologram form, I think.

اما به شکل هولوگرام فکر می کنم.

I think that could be the new way forward.

من فکر می کنم که این می تواند راه جدیدی باشد.

Let's face it, when you look at some of the things that are around now,

بیایید با آن روبرو شویم، وقتی به برخی از چیزهایی که اکنون در اطراف وجود دارد،

some of the performers, some of the so-called talent

برخی از اجراکنندگان، برخی از به اصطلاح استعدادهایی

that is around, let's face it,

که در اطراف وجود دارد نگاه می کنید، بیایید با آن روبرو شویم،

I think it would be nice to dig up some of those

فکر می کنم خوب است که برخی از آن

old dead performers and see them again.

قدیمی ها را کشف کنیم. نوازندگان مرده و دوباره آنها را ببینید.

Life, even if it's just in the form of a hologram.

زندگی، حتی اگر فقط به شکل یک هولوگرام باشد.

But I think it would be good fun.

اما فکر می کنم سرگرم کننده خوبی باشد.

Hello also to money Lisa.

سلام به پول لیزا.

Hello, Money.

سلام پول

So nice to see you back as well. Hello.

خیلی خوشحالم که دوباره شما را می بینم. سلام.

Also to turn to my new winner who is watching in Vietnam, I believe.

همچنین برای روی آوردن به برنده جدیدم که در ویتنام تماشا می کند، معتقدم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Also, Mr. Steve will be here.

همچنین آقای استیو اینجا خواهد بود.

By the way, can I just tell you something, Steve?

راستی، میتونم یه چیزی بهت بگم استیو؟

This week has made

این هفته

a certain step in a certain direction to change his life.

گام خاصی در مسیری معین برداشته تا زندگی او را تغییر دهد.

I'm not sure if he wants to talk about it, but Steve,

من مطمئن نیستم که او بخواهد در مورد آن صحبت کند، اما استیو،

this week has done

این هفته کاری انجام داده

something that will change his life forever.

است که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

I don't know if Steve wants to talk about it.

نمی دانم استیو می خواهد در مورد آن صحبت کند یا نه.

If he does fine.

اگه خوب باشه

If he doesn't want to talk about it,

اگر او نمی خواهد در مورد آن صحبت کند،

then no problem.

پس مشکلی نیست.

We also have Beatrice.

بئاتریس هم داریم.

Hello, Beatrice hello. Also to money, sir.

سلام بئاتریس سلام. همچنین به پول، آقا.

Nice to see you back here.

خوشحالم که شما را دوباره اینجا می بینم.

Mosen.

موسن.

Hello, Mosen also joining us today on the live chat.

سلام، موسن نیز امروز در چت زنده به ما می پیوندد.

Very nice. To see you also. Rosa.

بسیار خوب. برای دیدن شما نیز رزا

Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا سلام، کلودیا.

Don't forget, Claudia, we will be asking

فراموش نکن، کلودیا، کمی بعد که آقای استیو به ما ملحق شد، از شما

what is cooking in your pocket a little bit later on when Mr.

می‌پرسیم که در جیبتان چه چیزی درست می‌شود

Steve joins us.

.

By the way, I'm sure you have heard

به هر حال، من مطمئن هستم که شما

all about

همه چیز را در

what is happening next weekend here in the U.K..

مورد آنچه در آخر هفته آینده اینجا در بریتانیا اتفاق می افتد شنیده اید.

Across the U.K., lots of people will be celebrating.

در سراسر بریتانیا، افراد زیادی جشن خواهند گرفت.

Some people won't be celebrating

برخی از مردم جشن نخواهند گرفت،

Perhaps that includes me.

شاید این شامل من نیز می شود.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

But next weekend, it is the special celebration

اما آخر هفته آینده، جشن

for Queen Elizabeth Queen of Queen Elizabeth.

ویژه ملکه الیزابت ملکه ملکه الیزابت است.

The second, not the first.

دومی نه اولی

That was a long time ago. The first one.

آن مربوط به گذشته ای بسیار دور است. اولی.

This is Queen Elizabeth.

این ملکه الیزابت است.

The second 70 years.

70 سال دوم.

70 sitting on the throne.

70 بر تخت نشستن.

She's been sitting on the throne for so long.

او برای مدت طولانی بر تخت سلطنت نشسته است.

Her bottom has gone numb.

ته پاش بی حس شده

So next weekend, yes.

بنابراین آخر هفته آینده، بله.

Here in the U.K., we are celebrating the 70th

اینجا در بریتانیا، ما برای اولین بار هفتادمین سالگرد ملکه را جشن می گیریم

anniversary of the Queen

first, the first

،

the first time she ever put her bottom onto her throne.

اولین باری است که او تاج و تخت خود را نشان می دهد.

It is the Jubilee celebration oceans.

این اقیانوس ها جشن جوبیلی است.

And they are not taking place over one day,

و نه بیش از یک روز،

not two days, not even three days.

نه دو روز، نه حتی سه روز انجام می شود.

We have a whole four days

آخر هفته آینده یک چهار روز

of Jubilee celebrations coming up next weekend.

کامل جشن داریم.

And here and much Wenlock yes,

و در اینجا و بسیاری از Wenlock بله،

we are getting ready for it as well.

ما در حال آماده شدن برای آن نیز هستیم.

And there it is.

و آنجاست.

The celebrations are well being prepared at the moment.

جشن ها در حال حاضر به خوبی آماده می شوند.

Was that Mr. Steve then?

آیا آن موقع آقای استیو بود؟

Was that Mr. Steve?

آیا آن آقای استیو بود؟

He is always making appearances on camera.

او همیشه در مقابل دوربین ظاهر می شود.

Sometimes he likes to sneak into my videos.

گاهی اوقات او دوست دارد مخفیانه وارد ویدیوهای من شود.

So there it is.

Next weekend we have a whole four days of celebrations taking place.

بنابراین وجود دارد.

آخر هفته آینده ما چهار روز کامل جشن داریم.

As we all say hello to the queen.

همانطور که همه ما به ملکه سلام می کنیم.

The queen like this.

ملکه اینجوریه

You see, I like to wave to the queen like this.

ببین من دوست دارم اینجوری برای ملکه دست تکون بدم.

This is how the queen likes to wave.

این گونه است که ملکه دوست دارد دست تکان دهد.

Hello, hello?

سلام سلام؟

Hello, hello.

سلام سلام.

Hello to my subjects.

سلام به سوژه های من

All of the people. All of the peasants.

همه مردم. همه دهقانان

It's very nice to see you all coming out and waving to me

خیلی خوشحالم که همه شما را می بینم که برای هفتادمین سالگرد ملکه شما بودن بیرون می آیید و برای من دست تکان

for my 70th anniversary of being the queen of all of you.

می دهید.

I rule over you.

من بر شما حکومت می کنم

You are my subjects.

شما سوژه های من هستید

We have a good subject coming today, by the way.

اتفاقا امروز موضوع خوبی داریم.

We are looking at obsession becoming obsessed with things.

ما به دنبال وسواس وسواس نسبت به چیزها هستیم.

Do you ever have some sort of obsession an obsession,

آیا تا به حال به نوعی وسواس فکری یا وسواس فکری،

something that you can't stop doing or something you can't stop thinking about?

کاری که نمی توانید از انجام آن دست بردارید یا چیزی که نمی توانید به آن فکر نکنید، دارید؟

An obsession is something that can become a small part of your life.

وسواس چیزی است که می تواند بخش کوچکی از زندگی شما شود.

But unfortunately, if you allow it to become too much

اما متأسفانه، اگر اجازه دهید این وسواس

or too big a part of your life,

بیش از حد به بخشی از زندگی شما تبدیل شود،

then you might find that that obsession becomes

ممکن است متوجه شوید که این وسواس

more and more part of everything you do.

بیشتر و بیشتر بخشی از هر کاری می شود که انجام می دهید.

So it is a bad thing.

پس چیز بدی است.

Obsession then can be a bad thing.

پس وسواس می تواند چیز بدی باشد.

Of course you can have a good obsession as well.

البته می توانید وسواس خوبی هم داشته باشید.

So you might be obsessed about learning a certain subject.

بنابراین ممکن است برای یادگیری یک موضوع خاص وسواس داشته باشید.

Maybe you are keen to learn English

شاید شما مشتاق یادگیری زبان انگلیسی

so you can become obsessed with the English language.

هستید تا بتوانید به زبان انگلیسی وسواس پیدا کنید.

But of course, obsessions

اما البته، وسواس

can sometimes be bad things as well.

گاهی اوقات می تواند چیز بدی نیز باشد.

You might be too obsessed with something.

ممکن است به چیزی بیش از حد وسواس داشته باشید.

The thing you are crazy about,

چیزی که دیوانه اش هستید

the thing that you love doing or the thing you love looking at

، کاری که دوست دارید انجام دهید یا چیزی که دوست دارید به آن نگاه کنید،

can take over your whole life.

می تواند تمام زندگی شما را تحت الشعاع قرار دهد.

So you do have to be careful when we are talking about obsessions.

بنابراین وقتی در مورد وسواس صحبت می کنیم باید مراقب باشید.

An obsession is something that you can't stop doing,

وسواس کاری است که نمی توانید از انجام آن دست بردارید،

something you can't stop thinking about.

چیزی که نمی توانید از فکر کردن به آن دست بردارید.

You can have a small obsession

شما می توانید یک وسواس کوچک داشته

or you can have a big obsession with something.

باشید یا می توانید یک وسواس بزرگ به چیزی داشته باشید.

Something you can't stop thinking about.

چیزی که نمی توانید از فکر کردن به آن دست بردارید.

I have an obsession for animals.

من به حیوانات علاقه دارم.

You may have noticed that I love nature.

شاید متوجه شده باشید که من عاشق طبیعت هستم.

And this week I've been out in the garden

و این هفته برای

filming the rabbits.

فیلمبرداری از خرگوش ها به باغ رفته ام.

And yes, more than one rabbit.

و بله، بیش از یک خرگوش.

There are some baby rabbits in the garden and also one adult.

تعدادی بچه خرگوش در باغ و همچنین یک بزرگسال وجود دارد.

Would you like to see them?

آیا دوست دارید آنها را ببینید؟

OK, let's do it now.

خوب، بیایید این کار را انجام دهیم.

And there it was.

و آنجا بود.

Well, not just one.

خوب نه فقط یکی

Not just two, but three rabbits that were running around my garden this week.

نه فقط دو، بلکه سه خرگوش که این هفته در باغ من می دویدند.

Having a lot of fun in the sun.

لذت زیادی در زیر نور خورشید داشته باشید.

Although, sadly, there isn't much sunshine around today.

اگرچه، متأسفانه، امروز آفتاب زیادی در اطراف وجود ندارد.

It is a little dull, a little wet today.

امروز کمی کسل کننده است، کمی مرطوب است.

We've had a lot of rain.

ما باران زیادی داشته ایم.

I don't think it's raining at the moment, but we might be getting a little bit of rain later.

فکر نمی کنم در حال حاضر باران ببارد، اما ممکن است بعداً کمی باران ببارد.

But the good news is, because June is approaching,

اما خبر خوب این است که چون ژوئن نزدیک است

of course, June is when summer is really in the air.

، البته ژوئن زمانی است که تابستان واقعاً در هوا است.

So I'm really looking forward to June arriving on Wednesday.

بنابراین من واقعا مشتاقانه منتظر رسیدن ژوئن در چهارشنبه هستم.

So next weekend, we have the Jubilee celebrations.

بنابراین آخر هفته آینده، جشن های سالگرد را داریم.

And of course, I will be with you next Sunday as the celebrations take place.

و البته یکشنبه آینده با برگزاری جشن ها در کنار شما خواهم بود.

So that should be interesting.

پس باید جالب باشه

Maybe Mr.

شاید خود آقای

Stephen myself, maybe we can dress up.

استفان، شاید بتوانیم لباس بپوشیم.

Maybe we can pretend to be a couple of Queen's

شاید بتوانیم وانمود کنیم که یک زوج ملکه هستیم

What do you mean?

منظورت چیست؟

You already are.

شما در حال حاضر هستید.

How cheeky

Hello to the live chat galu is here.

سلام به گالو چت زنده چقدر خشن است.

Hello Galu. Nice to see you here once again.

سلام گالو خوشحالم که یک بار دیگر شما را اینجا می بینم.

Oh, we have Pedro Belmont is here today.

اوه، پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Very nice to see you also.

از دیدن شما هم خیلی خوشحالم

We also have Colonel. Hello, Colonel.

سرهنگ هم داریم. سلام جناب سرهنگ

I always feel excited when I see you here because I know

من همیشه وقتی شما را اینجا می بینم هیجان زده می شوم زیرا می دانم

that you don't join very often or you don't have a chance to join in very often.

که شما اغلب به آن ملحق نمی شوید یا فرصتی برای پیوستن به آن ندارید.

So it's always lovely to see you.

بنابراین دیدن شما همیشه لذت بخش است.

He, uh.

او، اوه

Lewis says that v tass must be exercising his finger.

لوئیس می گوید که v tass باید انگشت خود را تمرین دهد.

So I want to know what the secret is, because I have a feeling there is a secret.

بنابراین من می خواهم بدانم راز چیست، زیرا احساس می کنم رازی وجود دارد.

There is something that Vitesse has been doing

کاری است که ویتسه انجام داده است

to make his finger extra strong.

تا انگشت خود را بیشتر قوی کند.

I am wondering if maybe instead of his finger

می‌پرسم شاید به جای انگشتش

maybe he's just using his fist instead,

از مشتش استفاده می‌کند

or maybe a hammer.

یا شاید از چکش.

Something really heavy

یک چیز واقعا سنگین

Hello, also.

سلام، همچنین.

Oh, hello to can I say hello to have I said hello to zizic?

اوه، سلام به زیزیک سلام کنم؟

I think I have. Yes.

فکر میکنم دارم. آره.

Very nice to see you here as well, Rose.

خیلی خوشحالم که تو را اینجا می بینم، رز.

Hello, Rose.

سلام رز

Ma Sia Moss.

ما سیا ماس.

Sia is also here today.

سیا هم امروز اینجاست.

We are looking at what is cooking

ما در حال آشپزی

with Claudia and also yourself as well.

با کلودیا و همچنین خودتان هستیم.

If you are cooking in the kitchen today,

اگر امروز در آشپزخانه آشپزی می کنید،

you will have a chance to tell us exactly

این فرصت را خواهید داشت

what is cooking a little bit later on.

که کمی بعد به ما بگویید دقیقاً چه چیزی در حال آشپزی است.

So please don't go away.

پس لطفا نروید

Stay with us, because Mr. Steve will be here soon.

با ما بمانید، چون آقای استیو به زودی اینجا خواهد بود.

We have Mr.

ما آقای

Steve on his way, and today we are looking at obsessions.

استیو را در راه داریم و امروز به وسواس فکر می کنیم.

Can you guess

آیا می توانید حدس بزنید

Can you guess what Mr.

آیا می توانید حدس بزنید که آقای

Steve is obsessed with?

استیو به چه چیزی وسواس دارد؟

Can you guess? I wonder if you can.

میتونی حدس بزنی؟ تعجب می کنم که آیا می توانید.

There is one particular thing that Steve is obsessed with.

یک چیز خاص وجود دارد که استیو به آن وسواس دارد.

I'm sure you can guess what it is.

من مطمئن هستم که می توانید حدس بزنید که چیست.

Well, he will tell us in person in a few moments because Mr.

خب چند لحظه دیگر شخصاً به ما می گوید چون آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است.

Don't go away.

نرو

Please.

لطفا.

And there I was in the snow.

و آنجا من در برف بودم.

You will be pleased to hear that there is no snow today, although there is a lot of rain.

از شنیدن این خبر خوشحال می شوید که امروز برفی نیست، اگرچه باران زیادی می بارد.

It is a very wet one, to be honest.

راستش خیلی خیس است.

Hmm. Here we go.

هوم در اینجا ما می رویم.

He is back

او برگشته

Hello.

سلام.

Hello, everyone. Hello, Mr. Duncan. Hello, Mr. Steve.

سلام به همه سلام آقای دانکن سلام آقای استیو.

Even though I have already said hello to you today

با وجود اینکه من امروز هم

as you did, I just like to pretend I mean, come on.

مثل شما به شما سلام کردم، فقط دوست دارم وانمود کنم که منظورم این است، بیا.

That we've just met.

که تازه با هم آشنا شدیم

Yes. In the morning, but obviously we haven't.

آره. صبح، اما واضح است که ما این کار را نکرده ایم.

OK, that's a good start.

خوب، شروع خوبی است.

Well, Mr. Duncan, I've been very busy. I've been cooking.

خب، آقای دانکن، من خیلی سرم شلوغ بود. من آشپزی کردم

Yes, we know.

بله، ما می دانیم.

And I really. Well.

و من واقعا خوب.

Well, we have our special feature.

خوب، ما ویژگی خاص خود را داریم.

What's cooking, Claudia? But, of course, Mr.

چه آشپزی است، کلودیا؟ اما، البته، آقای

Steve has been busy.

استیو مشغول بوده است.

Just about half an hour before we came

درست نیم ساعت قبل از آمدن ما

on, and Steve was very busy in the kitchen,

، و استیو در آشپزخانه بسیار مشغول بود،

and there he was earlier preparing today's meal.

و آنجا داشت غذای امروز را آماده می کرد.

And we are having a lovely casserole today. We are.

و ما امروز یک کاسرول دوست داشتنی داریم. ما هستیم.

So if you're a vegetarian, then

بنابراین اگر گیاهخوار هستید، پس

luxury is.

Well, you can see you can have vegetable casserole going.

لوکس بودن است.

خوب، می بینید که می توانید کاسه سبزی بخورید.

Yes, but this one's a meat one.

بله، اما این یکی گوشت است.

Oh, this has to be. Yes. So which which particular meat?

اوه، این باید باشد. آره. پس کدام گوشت خاص؟

It's beef.

گوشت گاو است.

We're having beef casserole today.

امروز کاسه گوشت گاو می خوریم.

So I was following the recipe there that I printed out on the Internet on Friday.

بنابراین من دستور غذا را دنبال می کردم که در روز جمعه در اینترنت چاپ کردم.

Ing the onions and some celery very lightly.

پیاز و مقداری کرفس را خیلی کم میل کنید.

I did mention earlier that I'm not a big fan of celery however, when it's cooked,

قبلاً اشاره کردم که من طرفدار زیادی از کرفس نیستم ، اما وقتی پخته می شود،

I always think that celery is much better when it's cooked.

همیشه فکر می کنم که کرفس وقتی پخته می شود بسیار بهتر است.

But I don't like raw celery to be honest.

اما راستش من کرفس خام را دوست ندارم.

No. So there we go. That's supposed to add flavour.

نه. پس ما می رویم. این قرار است طعم را اضافه کند.

That's the beef stock there.

این موجودی گوشت گاو است.

I'm just putting moving around there.

من فقط در حال حرکت در آنجا هستم.

That's our new obsession, the slow cooker.

این وسواس جدید ما، آرام پز است.

I know we like it, which is probably about 30 years old, that slow cooker.

من می دانم که ما آن را دوست داریم، که احتمالاً حدود 30 سال از عمر آن می گذرد، آن آرام پز.

So this is the thing that Steve's mum gave to us

بنابراین این چیزی است که مادر استیو

about three years ago and we hardly used it.

حدود سه سال پیش به ما داد و ما به سختی از آن استفاده کردیم.

But this year, because the price of everything is going up,

اما امسال چون قیمت همه چیز داره بالا

we've decided to start making food and preparing food

میره تصمیم گرفتیم غذا درست کنیم و غذا درست کنیم

and keeping it for maybe two or three days.

و شاید دو سه روز نگه داریم.

And this particular device is brilliant.

و این دستگاه خاص درخشان است.

I have to say.

من باید بگویم.

It has become our new obsession

این وسواس جدید ما شده است

which just happens to be what we're talking about today.

که اتفاقاً همان چیزی است که امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

So I'm frying the vegetables very lightly.

بنابراین سبزیجات را خیلی کم سرخ می کنم.

Then I'm then after that, which Mr.

سپس من بعد از آن، که آقای

Duncan didn't have time to film, I'm

دانکن وقت فیلمبرداری آن را نداشت، من

lightly browning the meat, OK?

گوشت را کمی قهوه ای می کنم، باشه؟

And then I'm shoving everything into the slow cooker there,

و سپس همه چیز را داخل آرام پز آنجا می اندازم

which is off at the moment, but I have remembered to switch it on.

که در حال حاضر خاموش است، اما یادم رفته است که آن را روشن کنم.

Good.

خوب

I'm adding lots of other lovely ingredients, which, if you looked at, you can see

من مواد بسیار دوست داشتنی دیگری را اضافه می کنم ، که اگر به آنها نگاه کنید، می توانید

Polaris here, Claudia has also been frying onions.

Polaris را اینجا ببینید، کلودیا نیز پیاز را سرخ کرده است.

OK, don't spoil it, Steve.

باشه، خرابش نکن استیو.

Well, I'm just thrown on it so everyone can see it.

خوب، من فقط روی آن پرتاب شده ام تا همه بتوانند آن را ببینند.

Just just just hold on.

فقط کافیست دست نگه دارید

I don't know what is cooking but.

من نمی دانم آشپزی چیست اما.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

We will be asking in a few moments what is cooking?

چند لحظه دیگر خواهیم پرسید آشپزی چیست؟

So. So there are onions involved

بنابراین. بنابراین

perhaps it's just onions.

شاید پیازها فقط پیاز باشند.

And this frighten you?

و این شما را می ترساند؟

A little bit earlier, I showed the rabbits in the garden,

کمی زودتر، خرگوش‌های باغ را نشان دادم

and Claudia actually asked all rabbits.

و کلودیا در واقع از همه خرگوش‌ها پرسید.

A nuisance.

یک مزاحم

Do people like having rabbits in the garden?

آیا مردم دوست دارند در باغ خرگوش داشته باشند؟

Well, I have to be honest, I can't think of any reason why you would hate having a rabbit.

خب، باید صادقانه بگویم، نمی توانم به هیچ دلیلی فکر کنم که چرا از داشتن خرگوش متنفر باشید.

Maybe if you are a farmer,

شاید اگر شما یک کشاورز هستید،

that's the only reason why I could

این تنها دلیلی است که می

imagine a farmer being annoyed.

توانم تصور کنم یک کشاورز اذیت می شود.

But maybe genuinely, I think people are quite happy

اما شاید واقعاً، من فکر می‌کنم مردم از

to see rabbits running around on their on their grass.

دیدن خرگوش‌هایی که روی چمن‌هایشان می‌دوند، بسیار خوشحال می‌شوند.

Well, the thing is, they eat plants, Mr Duncan, so the farmers don't like them.

خب، مسئله این است که آنها گیاهان می خورند، آقای دانکن، بنابراین کشاورزان آنها را دوست ندارند.

They breed very quickly as an expression we have in the UK. Yes.

آن‌ها به‌سرعت به‌عنوان عبارتی که ما در بریتانیا داریم تولید می‌شوند. آره.

Is there anything that that breeds rapidly or multiplies itself a lot?

آیا چیزی وجود دارد که به سرعت رشد کند یا خود را بسیار تکثیر کند؟

We say it breeds like rabbits.

ما می گوییم مثل خرگوش ها تولید مثل می کند.

Yes, because as we all know, rabbits are quite frisky.

بله، زیرا همانطور که همه ما می دانیم، خرگوش ها بسیار دمدمی مزاج هستند.

Yes. OK, let's not do that again now.

آره. خوب، حالا دیگر این کار را تکرار نکنیم.

Yes. Don't go down that road.

آره. از اون جاده نرو

You know, once you've got one or two rabbits very quickly, you'll soon have

می دانید، هنگامی که خیلی سریع یک یا دو خرگوش را به دست آورید، به زودی

exponential growth in that population.

رشد تصاعدی در آن جمعیت خواهید داشت.

Exponential, yes.

نمایی، بله.

Exponential, yes.

نمایی، بله.

Increasing sort of more and more rapidly. Yeah. It's

به نوعی با سرعت بیشتری در حال افزایش است. آره

so lovely.

خیلی دوست داشتنی است

It's a lovely expression. I like that expression. Yes.

بیان دوست داشتنی است. من این بیان را دوست دارم. آره.

But yes.

اما بله.

So you have the nicest pets, but probably, you know, I'm hoping never to have to mow the lawn again

بنابراین شما زیباترین حیوانات خانگی را دارید، اما احتمالاً، می دانید، من امیدوار هستم که

if we get lots of rabbits, Mr Das, maybe you probably need about 50.

اگر تعداد زیادی خرگوش داشته باشیم، دیگر مجبور نباشم چمن را بچرخانم، آقای داس، شاید شما احتمالاً به 50 خرگوش نیاز

I think I may never have to mow the lawn again.

داشته باشید. دوباره چمن

That's it.

خودشه.

So the rabbits could come every day and they could, they could chew the grass, they could eat it.

بنابراین خرگوش ها می توانستند هر روز بیایند و می توانستند، می توانستند علف را بجوند، می توانستند بخورند.

The only problem is they would leave lots of poop

تنها مشکل این است که آنها مدفوع زیادی از خود به جای می گذارند

because rabbit poop is very strange.

زیرا مدفوع خرگوش بسیار عجیب است.

It looks like a little round black balls.

به نظر می رسد یک توپ سیاه گرد کوچک است.

So have you seen rabbit poop?

پس مدفوع خرگوش را دیده اید؟

It's very strange.

خیلی عجیب است.

And the problem is, if you have lots of rabbits, then you will have lots of rabbit poop everywhere.

و مشکل این است که اگر خرگوش‌های زیادی دارید، در همه جا مدفوع خرگوش‌های زیادی خواهید داشت.

And I don't think that would be a good thing.

و من فکر نمی کنم این چیز خوبی باشد.

Za'atari now has just reminded me that I need to add some red wine.

زعتری اکنون به من یادآوری کرد که باید مقداری شراب قرمز اضافه کنم.

Oh, do we have any red wine?

اوه، شراب قرمز داریم؟

Well, we do, but the trouble is because we don't drink it.

خوب، می کنیم، اما مشکل این است که ما آن را نمی نوشیم.

Yes, we'd have to open a bottle just to put a little bit

بله، ما باید یک بطری را باز کنیم تا کمی

into the beef stew, which seems a bit of a waste.

در خورش گوشت گاو بریزیم، که کمی ضایع به نظر می رسد.

I can hear people crying.

صدای گریه مردم را می شنوم.

Well, just drink the rest of it. Yes.

خوب، فقط بقیه آن را بنوشید. آره.

We don't drink alcohol.

ما الکل نمی خوریم

We're not.

نبود.

We're not really big drinkers of alcohol, so we have lots of wine,

ما واقعاً مشروب الکلی زیاد مصرف نمی کنیم، بنابراین شراب زیادی

but you can get cooking wine as well, I believe.

داریم، اما معتقدم شما می توانید شراب پخت و پز نیز تهیه کنید.

Is there a special kind of wine you can get for cooking?

آیا نوع خاصی از شراب وجود دارد که می توانید برای پخت و پز تهیه کنید؟

For maybe poor quality wine? That I might add?

شاید برای شراب بی کیفیت؟ که ممکن است اضافه کنم؟

I've got some grape juice so I might just add a little bit of that.

من مقداری آب انگور دارم، بنابراین ممکن است کمی از آن را اضافه کنم.

So it's got the hasn't got the alcohol, but it's got, you know, it's close, isn't it?

بنابراین، الکل ندارد، اما دارد، می دانید، نزدیک است، اینطور نیست؟

Yeah, it's it's near. It's close.

آره همین نزدیکه نزدیک است.

It's red maybe if I add some great red grape juice, which I like to drink,

قرمز است شاید اگر مقداری آب انگور قرمز عالی که دوست دارم بنوشم

plus maybe a little bit of vinegar and that'll be very close to the wine.

اضافه کنم، به علاوه شاید کمی سرکه که به شراب نزدیک شود.

Sounds good. Yes, yes, yes.

به نظر خوب می رسد. بله بله بله.

Rabbits like carrots.

خرگوش ها هویج دوست دارند.

Well, we've got some carrots left over, so maybe we can give them to them later. Hmm.

خوب، مقداری هویج باقی مانده است ، شاید بتوانیم بعداً آنها را به آنها بدهیم. هوم

Yes. Paolo.

آره. پائولو

Pedro. Yes.

پدرو. آره.

All I'm going to say to you is

تنها چیزی که می خواهم به شما بگویم این است

I can't join your group because I've only got one phone and it's a work phone.

که نمی توانم به گروه شما بپیوندم زیرا فقط یک تلفن دارم و آن یک تلفن کار است.

And they're a bit funny about me joining groups

و آنها در مورد پیوستن من به گروه

that aren't connected with the company, but let's see what we can do.

هایی که با شرکت مرتبط نیستند کمی خنده دار هستند، اما بیایید ببینیم چه کاری می توانیم انجام دهیم.

Work on it. OK,

روی آن کار کن. باشه

I might.

، ممکنه

There might be a way around it, but I haven't figured it out yet.

ممکن است راهی برای دور زدن آن وجود داشته باشد، اما من هنوز آن را کشف نکرده ام.

Now, next weekend is a big weekend for us

اکنون، آخر هفته آینده برای ما

living here as subjects

که در اینجا به عنوان

of the British royal family.

تابعین خانواده سلطنتی بریتانیا زندگی می کنیم، آخر هفته بزرگی است.

As we celebrate, we are going to celebrate the Queen of England

همانطور که ما جشن می گیریم، قرار است ملکه انگلیس را

sitting on her bum

که به

on her big golden throne for 70 years.

مدت 70 سال بر روی تخت بزرگ طلایی خود نشسته است، جشن بگیریم.

That's a long time, by the way, to be sitting somewhere.

اتفاقاً مدت زیادی است که جایی بنشینم.

I say next weekend.

میگم آخر هفته دیگه

We don't we don't just have one day.

ما نداریم ما فقط یک روز نداریم.

We have four days.

چهار روز فرصت داریم

They're even giving us a holiday as well. So.

آنها حتی به ما تعطیلات نیز می دهند. بنابراین.

So are you having days off?

پس روزهای مرخصی داری؟

Yes, they're giving everybody to work days off

بله، آنها به همه روزهای تعطیلی

next Thursday and Friday in the UK.

پنج شنبه و جمعه آینده در بریتانیا را می دهند.

But the celebrations, I believe, go on for four days.

اما به اعتقاد من جشن ها چهار روز ادامه دارد.

So Thursday, Friday, Saturday and Sunday. Yes.

بنابراین پنجشنبه، جمعه، شنبه و یکشنبه. آره.

And we are of course with you next Sunday.

و البته ما یکشنبه آینده با شما هستیم.

So we might be joining in somehow.

بنابراین ممکن است به نحوی به آن بپیوندیم.

I'm not sure how.

من مطمئن نیستم چگونه.

Maybe we will have.

شاید داشته باشیم.

Well, we've been invited, haven't we?

خب، ما دعوت شدیم، نه؟

Invited where to live the Queen's Palace.

دعوت شده است که در آن برای زندگی در کاخ ملکه.

Oh, OK.

آهان باشه.

Well, I have

خوب، من

no we haven't really.

واقعا نداریم.

We have enough we have enough queens around here.

ما به اندازه کافی در اینجا ملکه داریم.

Already.

قبلا، پیش از این.

Well, yes, I mean, it's nice to celebrate these things.

خوب، بله، منظورم این است که جشن گرفتن این چیزها خوب است.

You know, we all love our queen.

می دانید، همه ما ملکه خود را دوست داریم.

What most of us do in the UK

کاری که اکثر ما در بریتانیا انجام می دهیم،

obviously there are people who are anti royalist.

آشکارا افرادی هستند که ضد سلطنت طلب هستند.

Yes, I would I wouldn't say they're anti.

بله، من نمی توانم بگویم که آنها ضد هستند.

Well, some people are.

خوب، برخی از مردم هستند.

Yes, but they're not anti they're not sort of burning down Buckingham Palace,

بله، اما آنها مخالف نیستند، آنها به نوعی کاخ باکینگهام را به آتش

but they are sort of hoping maybe in the future

نمی کشند، اما به نوعی امیدوارند که شاید در آینده

there will be a more fair or a fairer way of life.

شیوه زندگی منصفانه تر یا عادلانه تری وجود داشته باشد.

Well, first of all, a lot of tax goes towards keeping the queen on her golden throne.

خب، اول از همه، مالیات زیادی برای نگه داشتن ملکه در تاج و تخت طلایی اش می شود.

So I think that is the thing that a lot of people get quite annoyed by.

بنابراین من فکر می کنم این چیزی است که بسیاری از مردم کاملاً از آن آزرده می شوند.

But here in much Wenlock Steve you won't find many people

اما اینجا در ونلاک استیو افراد زیادی

who you won't find many non royalists in much Wenlock here in much Wenlock

را پیدا نمی‌کنید که افراد غیر سلطنتی زیادی را در ونلاک پیدا نخواهید

we have been preparing for the celebrations

next weekend and we we have really gone

to a lot of trouble here in much Wenlock Oh yes, it looks amazing.

کرد. در بسیاری از Wenlock اوه بله، به نظر می رسد شگفت انگیز است.

Everything is very colourful.

همه چیز بسیار رنگارنگ است.

Would you like to have a look here it is

آیا می خواهید به اینجا نگاهی بیندازید

who is that man at the end.

که در پایان آن مرد کیست.

That was, that was a queen.

این یک ملکه بود.

Was that Mr Steve? Yes.

آیا آن آقای استیو بود؟ آره.

We didn't have the real queen, but we did have one queen.

ما ملکه واقعی نداشتیم، اما یک ملکه داشتیم.

I mean Mr Steve, of course.

البته منظورم آقای استیو است.

Here we are. We're back.

اینجا هستیم. ما برگشتیم.

So, so next weekend, it is a royal celebration here.

بنابراین، آخر هفته آینده، اینجا یک جشن سلطنتی است.

And I think also there are lots of people making plans for next week.

و فکر می کنم افراد زیادی برای هفته آینده برنامه ریزی می کنند.

And they're doing other things so they don't actually

و آنها کارهای دیگری انجام می دهند تا در واقع

want to see any of it.

نمی خواهند هیچ کدام از آن ها را ببینند.

So a lot of people are actually making plans, Steve,

بنابراین، بسیاری از مردم در واقع برنامه‌ریزی می‌کنند، استیو،

to go away maybe into the countryside or to visit another place,

برای رفتن به حومه شهر یا بازدید از مکان دیگری،

another country or maybe another country or another planet.

کشور دیگر یا شاید کشور یا سیاره دیگر.

Yes, yes.

بله بله.

I mean, yes, I mean, wind, we're not anti.

یعنی بله، یعنی باد، ما ضد نیستیم.

But I think the thing is, you know, I think

اما فکر می‌کنم مسئله این است، می‌دانی، فکر می‌کنم

four days is a bit much well, you know, I think I know it's 70 years

چهار روز کمی خوب است، می‌دانی، فکر می‌کنم می‌دانم که 70 سال است

and it's very special, but I think four days is a bit over the top.

و بسیار خاص است، اما فکر می‌کنم چهار روز کمی فراتر از آن است.

I think it's more special to the Queen because because really she's

من فکر می کنم این برای ملکه خاص تر است زیرا واقعاً او

been living in a lovely Golden Palace for 70 years.

70 سال است که در یک قصر طلایی دوست داشتنی زندگی می کند.

It's very nice.

خیلی خوبه.

She's been working hard and she has been working hard. Yes.

او سخت کار کرده و سخت کار کرده است. آره.

Very hard work.

خیلی کار سختیه

Father, you know,

پدر، می‌دانی،

their lives are very, very sort of you know, it's not an easy life.

زندگی آنها خیلی خیلی خوب است، زندگی آسانی نیست.

No, it is not.

نه این نیست.

Especially when your son is being chased for

به خصوص زمانی که پسر شما به دلیل جنایات مختلف تحت تعقیب قرار می گیرد

various crimes.

.

I don't think I would like to be a member of the royal family.

فکر نمی کنم دوست داشته باشم عضوی از خانواده سلطنتی باشم.

Always in the public eye must be very difficult to live like that still.

همیشه در انظار عموم باید خیلی سخت باشد که هنوز هم اینطور زندگی کنیم.

It could be it could be worse. You could be Prince Harry.

ممکنه بدتر هم باشه شما می توانید شاهزاده هری باشید.

You're born into it, aren't you?

تو در آن به دنیا آمده ای، اینطور نیست؟

That you can't you can't choose your parents.

اینکه نمیتونی نمیتونی پدر و مادرت رو انتخاب کنی

As far as we know, people might think that we can.

تا آنجا که ما می دانیم، مردم ممکن است فکر کنند که ما می توانیم.

And you know, there's 11 school of

و می دانید، 11 مکتب

thought that, you know, we choose our parents.

فکری وجود دارد که، می دانید، ما والدین خود را انتخاب می کنیم.

But I know that there is a

اما می دانم که

I thought process or a belief that we choose our parents.

یک فرآیند فکری یا باوری وجود دارد که ما والدین خود را انتخاب می کنیم.

But anyway, I was probably rubbish. Hello, David.

اما به هر حال، من احتمالاً آشغال بودم. سلام دیوید.

I like if you're watching, but you can't.

دوست دارم اگر تماشا می کنی، اما نمی توانی.

Let's assume you can't choose your parents.

بیایید فرض کنیم نمی توانید والدین خود را انتخاب کنید.

If you happen to be born into the royal family, then you can't do much about it, can you?

اگر اتفاقاً در خانواده سلطنتی به دنیا بیایید ، نمی توانید کار زیادی در مورد آن انجام دهید، می توانید؟

What are you going to do?

چی کار می خوای بکنی؟

You're going to say I'm going to be a commoner.

می خواهی بگویی من یک عامی خواهم شد.

Well, that's what's happened.

خب همین اتفاق افتاده

Prince Harry's done that.

شاهزاده هری این کار را کرده است.

Well, it has happened. He doesn't want to be part of it.

خب این اتفاق افتاده است. او نمی خواهد بخشی از آن باشد.

He doesn't want to be part of the firm yet, but he still wants all the benefits

او هنوز نمی‌خواهد بخشی از شرکت باشد، اما همچنان تمام مزایایی را می‌خواهد

that go with having that sort of royal connexion,

که با داشتن آن نوع ارتباط سلطنتی همراه است،

which isn't quite the same thing.

که کاملاً یکسان نیست.

So if you become a common and a commoner is somebody

بنابراین، اگر شما یک فرد عادی شوید و یک فرد عادی

who is anyone that's not in the royal family, I prefer peasant.

کسی باشد که در خانواده سلطنتی نباشد، من دهقان را ترجیح می دهم.

We are peasants.

ما دهقان هستیم

Mr Stephen myself, we are just peasants.

خود آقای استفان، ما فقط دهقان هستیم.

We are subjects to the to the royalty that that oversees everything.

ما تابع حق امتیازی هستیم که بر همه چیز نظارت می کند.

Although in the past, the royal family were a little bit more

اگرچه در گذشته، خانواده سلطنتی کمی بیشتر

they were they were more harsh.

بودند، اما خشن تر بودند.

I will be honest with you, if they didn't like someone, they used to chop their heads off.

با شما روراست خواهم بود، اگر کسی را دوست نداشتند، سرش را از تن جدا می کردند.

So at least that stopped.

بنابراین حداقل آن متوقف شد.

We're not we're not doing that anymore.

ما نیستیم، دیگر این کار را نمی کنیم.

Of course, many, many countries like have run very close to us.

البته، بسیاری از کشورهای مشابه، بسیار به ما نزدیک شده اند.

The French got rid of their royal family

فرانسوی ها مدتی پیش از شر خانواده سلطنتی خود خلاص شدند

some time ago and

and they're a republic and some people want us to be born.

و آنها یک جمهوری هستند و برخی از مردم می خواهند که ما متولد شویم.

But I can't see that happening unless somebody makes a very big mistake.

اما من نمی توانم این اتفاق را ببینم مگر اینکه کسی اشتباه بزرگی مرتکب شود.

Yeah, but there's no chance of us chopping the queen's head off.

بله، اما هیچ شانسی برای بریدن سر ملکه وجود ندارد.

I don't think that's going to happen, you know, but they might anyway, right? Yes.

فکر نمی کنم این اتفاق بیفتد، می دانید، اما آنها ممکن است به هر حال، درست است؟ آره.

So it's all.

پس تمام است.

Yes. We'll have lots to report next Sunday.

آره. یکشنبه آینده چیزهای زیادی برای گزارش خواهیم داشت.

Yes, lots and lots of things.

بله، خیلی چیزها.

Well, I'm not sure what we're going to report.

خوب، من مطمئن نیستم که قرار است چه چیزی را گزارش کنیم.

The queen will be waving to all of the peasants

ملکه برای همه دهقانانی

who have been lining up in the street to wave at the richest woman in the world.

که در خیابان صف کشیده اند دست تکان خواهد داد تا برای ثروتمندترین زن جهان دست تکان دهند.

I personally can't wait, as a lot of people

من شخصاً نمی توانم صبر کنم، زیرا بسیاری از مردم

now are trying to actually find money to pay for food

در حال حاضر در تلاش هستند تا واقعاً پولی برای پرداخت هزینه غذا

to put on their tables, to feed their children and to heat their houses.

برای گذاشتن روی میزهای خود، تغذیه فرزندان خود و گرم کردن خانه های خود پیدا کنند.

But it's great.

ولی عالیه

You know, I think it's great that we should all stand around and wave to a multi-millionaire

می دانید، من فکر می کنم خیلی خوب است که همه ما باید در اطراف بایستیم و برای یک مولتی میلیونر دست

whilst we are all trying our best to actually survive another day.

تکان دهیم، در حالی که همه تلاش خود را می کنیم تا واقعاً یک روز دیگر زنده بمانیم.

No, it's great. Yes. Yes, Nancy, it is.

نه عالیه آره. بله، نانسی، اینطور است.

To a lot of people, it's very going to be an important time.

برای بسیاری از مردم، زمان بسیار مهمی خواهد بود.

Of course, things aren't what they used to be because we were we were reminiscing

البته، همه چیز آنطور که قبلا بود نیست، زیرا ما داشتیم خاطرات دیروز را مرور می‌کردیم، خاطرات را مرور می‌کردیم

yesterday, reminiscing and looking back into the past,

و به گذشته نگاه می‌کردیم،

usually in a pleasant way.

معمولاً به شیوه‌ای دلپذیر.

Or recalling pleasant events.

یا یادآوری اتفاقات خوشایند.

Normally, if you reminisce, don't you?

به طور معمول، اگر خاطرات را مرور کنید، اینطور نیست؟

And we were recalling events

و ما داشتیم وقایعی را به

where when there were jubilees, when we were children, they used to be sort of mass street parties.

یاد می آوردیم که در آن جشن ها، زمانی که ما بچه بودیم ، به نوعی مهمانی های خیابانی دسته جمعی بودند.

Celebrations would take place during the Japanese events when it was sort of

جشن‌ها در طول رویدادهای ژاپن برگزار می‌شد،

when we were growing up with it being the 25th or something like that,

زمانی که ما در حال بزرگ شدن بودیم و بیست و پنجمین سال یا چیزی شبیه به آن بود،

I seem to remember the 25th jubilee, whenever that was.

به نظر می‌رسد که هر زمان که بود بیست و پنجمین سالگرد را به یاد می‌آورم.

And the street parties everywhere that was in the eighties.

و مهمانی های خیابانی همه جا که دهه هشتاد بود.

Well, no, the so this

خوب، نه، این

the Silver Jubilee took place in 1977 where we go. Yes.

جشن نقره ای در سال 1977 برگزار شد، جایی که ما می رویم. آره.

And there were lots of street parties so that was the Queen's Silver Jubilee.

و بسیاری از مهمانی های خیابانی برگزار شد، به طوری که جشن نقره ای ملکه بود.

So next weekend it is the Platinum Jubilee.

بنابراین آخر هفته آینده جشن پلاتینیوم است.

So the Queen of England will be celebrated

بنابراین، ملکه انگلیس هفته آینده جشن گرفته می شود

next week and yes, way back in 1977

و بله، در سال 1977

we had lots of street parties, we had one where I lived.

ما مهمانی های خیابانی زیادی داشتیم، یکی از آنها را در جایی که من زندگی می کردم داشتیم.

My father actually did all the catering,

پدرم در واقع همه غذاها را انجام می داد،

all of the cooking for the St Street Party that we had.

همه آشپزی را برای جشن خیابان خیابانی که ما داشتیم.

So we had a street party, especially for the Queen's Silver

بنابراین ما یک مهمانی خیابانی داشتیم، مخصوصاً برای جشن نقره‌ای

Jubilee, way back in 1977 to its

ملکه، در سال 1977 برای

allies, its

متحدانش،

peasants, peasants, not pheasants,

دهقانان، دهقانان، نه قرقاول‌ها،

although although both of them get shot from time to time.

اگرچه هر دوی آن‌ها گهگاه تیرباران می‌شوند.

Yes, just take the H out and you'll be quite close to that.

بله، فقط H را بیرون بیاورید و کاملاً به آن نزدیک خواهید شد.

So yeah, not

بنابراین بله،

sort of large feathered birds, no peasants as sort of common

نه پرنده های بزرگ پردار، نه دهقانان

is there people that are poor and anybody is not the queen.

معمولی، مردمی فقیر وجود ندارند و هیچ کس ملکه نیست.

Basically the hoi polloi. Yes.

اساساً هوی پولوی. آره.

Peasants, you peasants down there, the ordinary folk

دهقانان، شما دهقانان آن پایین، پرولتاریای عامیانه

proletariat, ordinary people plebs,

معمولی، مردم عادی پلبس

the riffraff.

، ریفراف.

There's lots of words by the way for for people who

برای افرادی

who just are servants of the royal family.

که فقط خدمتگزار خانواده سلطنتی هستند، کلمات زیادی وجود دارد.

And of course we are because we all have to pay for it.

و البته ما به این دلیل هستیم که همه باید هزینه آن را بپردازیم.

It comes out of our tax.

از مالیات ما خارج می شود.

So part of our money that we earn and let's face it, we don't earn much

بنابراین بخشی از پول ما که به دست می آوریم و از حق نگذریم، ما زیاد به دست نمی آوریم،

goes to the queen.

به ملکه می رسد.

So she can have some new golden baths, taps.

بنابراین او می تواند چند حمام طلایی جدید، شیر آب بخورد.

I don't think it's quite like that, mr. King

من فکر نمی کنم کاملاً اینطور باشد، آقای.

being a little disingenuous.

کینگ کمی ناصادق است.

I we say that, but that word is not right.

من این را می گوییم، اما این کلمه درست نیست.

He's the wrong word.

او کلمه اشتباهی است

I'm not being disingenuous.

من بی انصاف نیستم

Not political. Yes. Yes, critical.

سیاسی نیست آره. بله انتقادی

I don't think she's sort of flicking through catalogues of golden bath taps.

فکر نمی‌کنم او به نوعی کاتالوگ شیرهای حمام طلایی را ورق بزند.

I think she is deciding which ones to get.

من فکر می کنم او تصمیم می گیرد کدام یک را بگیرد.

She's got about 120 rooms.

او حدود 120 اتاق دارد.

Is it do you think she goes onto Amazon and looks have

آیا فکر می‌کنید او به آمازون می‌رود و به نظر می‌رسد که

golden solid gold bath taps to look there on there.

شیرهای حمام طلایی طلایی دارد تا آنجا را ببیند؟

You could probably get gold plated ones.

احتمالاً می توانید آنهایی را که با روکش طلا ساخته شده اند تهیه کنید.

I think she probably goes to IKEA probably.

من فکر می کنم او احتمالا به IKEA می رود.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I think she's quite down to earth. Really?

من فکر می کنم او کاملا روی زمین است. واقعا؟

Really. Yes, I think she's yes.

واقعا بله، من فکر می کنم او بله است.

I mean she was born into that

منظورم این است که او در

the queen of England beauty.

آن ملکه زیبایی انگلستان متولد شد.

The Queen of England is down to earth.

ملکه انگلیس روی زمین است.

I think she's she's fairly you know, she's not

من فکر می کنم او نسبتاً اوست، او

a nasty person.

آدم بدی نیست.

Our heart's in the right place.

قلب ما در جای مناسب است

So wasn't there a certain situation with a young lady

پس آیا موقعیت خاصی در مورد یک بانوی جوان

called Princess Diana where the Queen sulked and went away

به نام پرنسس دایانا وجود نداشت که ملکه غمگین شد و رفت

because a one is not getting the attention one deserves?

زیرا کسی توجهی را که شایسته آن است به خود جلب نمی کند ؟

Well, I don't think it was that I'm going to sulk.

خب، فکر نمی‌کنم این بود که بخواهم غر بزنم.

She wasn't.

So and then she had to come out and she had to shout to lose face in front of the nation.

او نبود.

پس و پس از آن او باید بیرون می آمد و باید فریاد می زد تا چهره خود را در مقابل ملت از دست بدهد.

So I don't think that we haven't forgotten about.

بنابراین من فکر نمی کنم که ما فراموش کرده ایم.

You have?

شما دارید؟

Well, you have to.

خب مجبوری

But at the time, you see, the queen wouldn't normally have reacted

اما در آن زمان، می بینید، ملکه معمولاً به گونه ای واکنش نشان نمی

in a way that the public wanted her to do.

داد که عموم مردم از او می خواستند.

She hadn't sort of, you know, the public wanted this great outpouring of grief, I think I just said.

می‌دانی، او اصلاً خواهان این طغیان بزرگ غم نبود، فکر می‌کنم فقط گفتم.

But the queen didn't traditionally she wouldn't do that.

اما ملکه به طور سنتی این کار را نمی کرد.

And, of course, she, you know, did eventually.

و، البته، او، می دانید، در نهایت این کار را کرد.

So because she didn't I don't know.

بنابراین چون او نمی دانست من نمی دانم.

It's a royal tradition not to care, OK?

این یک سنت سلطنتی است که اهمیتی ندهد، خوب؟

Oh, it's not that it's all to do with protocols and how people behave based

اوه، این نیست که همه چیز به پروتکل ها و نحوه رفتار مردم بر

on sort of centuries of protocols.

اساس پروتکل های قرن ها مربوط باشد.

Well, they used to chop people's heads off.

خوب سر مردم را بریدند.

Shall we bring that back?

آیا آن را برگردانیم؟

But yeah, I like the way you sort of

اما بله، من از روشی که شما

twist the logic, Mr I'm not.

منطق را به نوعی تغییر می دهید، خوشم می آید، آقای من اینطور نیستم.

I just well, that's one of the traditions of the royal family.

من خوب، این یکی از سنت های خانواده سلطنتی است.

It's not if you didn't like someone, they would lock them up in the tower.

اینطور نیست که اگر کسی را دوست نداشتی او را در برج حبس می کرد.

Or just just take them away somewhere and dispose of them.

یا فقط آنها را در جایی ببرید و دور بیندازید.

Lovely. Everybody did that in that way in all countries.

دوست داشتني. همه در همه کشورها این کار را به این شکل انجام دادند.

Just, you know, whoever or whoever were whoever was in power

فقط، می دانید، هر کسی یا هرکسی که

sort of 300 years ago, that was killing people.

300 سال پیش در قدرت بود، مردم را می کشت.

Although I think it all went wrong with Henry the Yates

اگرچه من فکر می‌کنم همه چیز در مورد هنری ییتز اشتباه شد،

I think Henry the Eighth was the one that took all of that to a new level.

من فکر می‌کنم هنری هشتم کسی بود که همه اینها را به سطح جدیدی رساند.

He he turned divorce

او طلاق

into well, quite a spectacle, really, when you think about it.

را به خوبی تبدیل کرد، واقعاً، وقتی به آن فکر می‌کنید، یک نمایش.

He got through quite a few wives,

اگر منظور من را در نظر بگیرید، او چند همسر

if you take my meaning.

را پشت سر گذاشته است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Shall we have a look at what's happening in Claudia's kitchen?

ببینیم در آشپزخانه کلودیا چه می گذرد ؟

Yes, we can do. Yes. Yes.

بله، ما می توانیم انجام دهیم. آره. آره.

Claudia, are you ready to tell us because now it is time to ask

کلودیا ، آیا حاضری به ما بگویی زیرا اکنون زمان آن است که

Claudia a very important question.

یک سوال بسیار مهم از کلودیا بپرسیم.

And the question is, what's cooking?

و سوال اینجاست که آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, is it something spicy and hot?

کلودیا، چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claude,

اوه، کلود،

what is in

چه چیزی

the pot?

در قابلمه است؟

What is in the pot?

در گلدان چیست؟

Claudia, please tell us there is a pot and a fire, apparently.

کلودیا، لطفاً به ما بگویید ظاهراً یک دیگ و یک آتش وجود دارد.

Oh, because Claudia did mention earlier, she's putting the casserole over the fire.

اوه، چون کلودیا قبلاً اشاره کرده بود، او قابلمه را روی آتش می گذارد.

Oh, so you are cooking some water. Interesting.

اوه، پس داری کمی آب میپزی. جالب هست.

So your onions, you are cooking over over over a fire.

بنابراین پیازهایتان را روی آتش می‌پزید.

Well, you see, or flame.

خوب، می بینید، یا شعله.

Well, I think

خوب، فکر می

I've noticed that some people in different countries,

کنم متوجه شده ام که برخی از مردم در کشورهای مختلف،

even if it's a cooker and an electric coca,

حتی اگر اجاق گاز و کوکای برقی باشد،

people will describe it as as the fire,

مردم آن را به عنوان آتش توصیف می کنند،

even though it's not actually, you know, I'm

اگرچه در واقع اینطور نیست، می دانید، من

imagining a set of logs burning and, you know, a great open half

مجموعه ای از آن را تصور می کنم. کنده‌ها می‌سوزند و، می‌دانید، نیمه باز بزرگ

and pots being lowered down onto the flames of a big fire.

و گلدان‌هایی که روی شعله‌های آتش بزرگ فرو می‌روند.

Bit like the servants the cooking, the food for the queen of England.

کمی مانند خدمتکاران آشپزی، غذای ملکه انگلستان.

Yes. I think when we say

آره. من فکر می کنم وقتی می گوییم

fire, when you

آتش، وقتی شما

I think what Claudia means by fire is just on the cook, on the stove.

فکر می کنم منظور کلودیا از آتش فقط روی آشپز است، روی اجاق گاز.

OK, so Claudia, what is cooking?

خوب، پس کلودیا، پختن چیست؟

What is cooking?

آشپزی چیست؟

Well, at the moment, Claudia is boiling water and we know she's been frying onions.

خوب، در حال حاضر، کلودیا در حال جوشیدن آب است و ما می دانیم که او پیاز را سرخ کرده است.

Oh, please, feel free.

اوه، لطفا، خیالتون راحت

Anybody else is.

هر کس دیگری است.

Well, we are extending that song out.

خوب، ما آن آهنگ را گسترش می دهیم.

Yes, anybody else is cooking.

بله، هر کس دیگری در حال آشپزی است.

I mean, if you have something cooking in your kitchen right now,

منظورم این است که اگر در حال حاضر چیزی در آشپزخانه خود

if you have something in your pots, please

دارید، اگر چیزی در قابلمه خود دارید، لطفاً

let us know what is cooking in your pot, in your kitchen.

به ما اطلاع دهید که در قابلمه شما، در آشپزخانه شما چه چیزی در حال پختن است .

And Mr. Steve.

و آقای استیو

Well, you've been busy cooking in the kitchen as well. Mr.

خب، شما هم در آشپزخانه مشغول آشپزی بوده اید. آقای

Steve has a lovely casserole with some beef.

استیو یک کاسرول دوست داشتنی با مقداری گوشت گاو دارد.

I'm thinking of putting butter beans in it as well.

به این فکر می کنم که لوبیا کره هم داخلش بریزم.

OK, I'm toying with the idea.

خوب، دارم با این ایده بازی می کنم.

Toying if you're toying with something, it means you're sort of playing with it,

اگر با چیزی بازی می‌کنید، بازی کردن، به این معنی است که دارید با آن بازی می‌کنید، به

sort of mulling it over in mind.

نوعی آن را در ذهن فکر می‌کنید.

I shan't I toying with the idea of adding,

فکر نمی‌کنم اضافه کنم،

but I don't know whether butter beans will go with beef stew.

اما نمی‌دانم لوبیا کره با خورش گوشت گاو هم می‌آید یا نه.

I think it would actually.

من فکر می کنم آن را در واقع.

OK, what you think this is a is there a recipe

خوب، به نظر شما این چه چیزی است، آیا دستور

for beef casserole with butter beans?

پخت گوشت گاو با لوبیا کره وجود دارد؟

Yes, but a beans.

بله، اما یک لوبیا.

I think they're soft, sweet, but little beans like baked beans, but they're sort of bigger and flatter.

من فکر می کنم آنها نرم، شیرین هستند، اما لوبیاهای کوچک مانند لوبیا پخته هستند، اما آنها به نوعی بزرگتر و صاف تر هستند.

But the big question is,

اما سوال مهم این است

are you making dumplings?

که آیا کوفته درست می کنید؟

Well, I wasn't planning to, but

خب، من قصد نداشتم، اما

now you've mentioned it because you can't have a casserole without dump.

حالا شما به آن اشاره کردید، زیرا نمی توانید یک کاسه بدون زباله داشته باشید.

I might make some dumplings if I've got time.

اگه وقت داشته باشم ممکنه کوفته درست کنم

You've got to have dumplings

شما باید کوفته بخورید

or else it's just a big disappointment.

وگرنه این فقط یک ناامیدی بزرگ است.

When did Princess Diana die?

پرنسس دایانا چه زمانی درگذشت؟

In 1997. The 31st of August.

در سال 1997. 31 مرداد.

How'd you know that? Well that's when it happened.

از کجا فهمیدی؟ خوب آن موقع بود که این اتفاق افتاد.

I remember it.

به یاد دارم.

Not a secret.

یک راز نیست.

We were in Malaysia at the time.

ما در آن زمان در مالزی بودیم.

No I wasn't, I was, I was.

نه من نبودم، بودم، بودم.

I can't tell you where I was I was.

نمی توانم به شما بگویم که کجا بودم.

And because I specifically remember everybody remember everybody in England

و از آنجایی که من به طور خاص به یاد دارم که همه به یاد دارند، همه در انگلیس

remembers the time.

آن زمان را به یاد می آورند.

Exactly.

Where they were at the time Princess Diana died. Yes.

دقیقا.

جایی که آنها در زمان مرگ پرنسس دایانا بودند. آره.

The only person it doesn't is Princess Diana.

تنها کسی که ندارد پرنسس دایانا است.

Just in the same way that in the 1960s everybody remembered

درست به همان شکلی که در دهه 1960 همه به یاد

where they were when President Kennedy was shot, assassinated.

می آوردند که وقتی رئیس جمهور کندی به ضرب گلوله کشته شد، کجا بودند.

OK, people remember these distinctive events that are

خوب، مردم این رویدادهای متمایز را که

particular to your country. OK,

مخصوص کشور شما هستند به یاد می آورند. خوب

so yes, I remember exactly where I was.

، بله، دقیقاً به یاد دارم که کجا بودم.

I was sitting on a bed in a hotel room in Malaysia and I switched the news on shock.

روی تختی در اتاق هتلی در مالزی نشسته بودم و خبر را روی شوک تغییر دادم.

Horror. Were you naked?

وحشت. برهنه بودی؟

I cried, actually.

در واقع گریه کردم

Vision.

چشم انداز.

I wasn't naked. Now I had been, but not at that point.

من برهنه نبودم حالا من بودم، اما نه در آن مقطع.

I may have been

شاید من بودم

who feed me.

که به من غذا می دادم.

Beef says bamboo to feed me. Yes.

گوشت گاو می گوید بامبو به من غذا بدهد. آره.

Oh, broccoli, yes.

اوه، کلم بروکلی، بله.

And lots of garlic. Yes. Oh, noodles.

و مقدار زیادی سیر آره. اوه رشته فرنگی

So it's onions, noodles, broccoli, and lots and lots of garlic.

بنابراین پیاز، رشته فرنگی، بروکلی، و مقدار زیادی سیر است.

Oh, you've got to have garlic.

اوه، شما باید سیر داشته باشید.

Absolutely. Yes.

کاملا. آره.

Claudia I think I have a feeling that I would love your food,

کلودیا فکر می کنم این احساس را دارم که عاشق غذای شما هستم،

especially because you seem to enjoy

مخصوصاً به این دلیل که به نظر می رسد از

using garlic in your food.

استفاده از سیر در غذایتان لذت می برید.

A few people, a few people have mentioned the football match.

چند نفر ، چند نفر به مسابقه فوتبال اشاره کرده اند.

Of course, that was on yesterday. Liverpool.

البته دیروز بود لیورپول

Oh, Liverpool, yeah.

اوه، لیورپول، آره.

What a shame. Liverpool.

چه شرم آور. لیورپول

You tried your best, but unfortunately.

تمام تلاشت رو کردی ولی متاسفانه

Well, it didn't happen.

خب این اتفاق نیفتاد.

Oh, no, what went on now?

اوه نه الان چی شد

They were beaten by Real Madrid,

آنها توسط رئال مادرید شکست خوردند،

who I've actually I've actually seen a football match with Real Madrid.

که من در واقع یک بازی فوتبال با رئال مادرید را دیده ام.

Have you in Madrid when that stadium.

آیا شما در مادرید در آن استادیوم.

I actually went to see a football match there.

من در واقع برای دیدن یک مسابقه فوتبال در آنجا رفتم.

I'm impressed.

من تحت تاثیر قرار گرفتم.

I know we were I was on a on a work company trip.

می دانم که ما در یک سفر شرکت کاری بودم.

I had done very well with my sales that year and

من در آن سال فروش خود را خیلی خوب انجام داده بودم

a few of us had a trip to Madrid.

و چند نفر از ما سفری به مادرید داشتیم.

You must have really enjoyed watching a football match.

حتما از تماشای یک مسابقه فوتبال واقعا لذت برده اید.

And it was well, it was

و خوب بود،

it was nice to go there because it's not something I would normally do.

رفتن به آنجا خوب بود، زیرا این کاری نیست که من معمولاً انجام دهم.

All I remember is it was I mean, Madrid, except

تنها چیزی که به یاد دارم این است که منظورم مادرید بود، با این تفاوت که

Madrid was a very clean, incredibly clean city.

مادرید شهری بسیار تمیز و فوق العاده تمیز بود.

And we went into the football match.

و وارد مسابقه فوتبال شدیم.

And it was because on the outside of the stadium, there's people selling food and all sorts of things.

و به این دلیل بود که در بیرون استادیوم ، مردمی هستند که غذا و انواع چیزها را می فروشند.

You know why?

میدونی چرا؟

You know, why it's so clean?

میدونی چرا اینقدر تمیزه؟

No, because on the pitch they have a sweeper

نه، چون در زمین رفتگر

it's not a joke.

دارند، شوخی نیست.

Yes, it is.

بله همینطور است.

If you know about football, you will know that.

اگر در مورد فوتبال بدانید، آن را خواهید دانست.

That is a very funny joke.

این یک شوخی بسیار خنده دار است.

It's gone over my head.

از سرم گذشت

It is one of the positions that you play on a football pitch.

این یکی از پست هایی است که در زمین فوتبال بازی می کنید.

There is a sweeper.

یک جارو وجود دارد.

But anyway, when we came out, it was it was a mess of a litter everywhere.

اما به هر حال، وقتی بیرون آمدیم، همه جا آشغال بود.

But when we came out from the football match, it was spotless, spotless.

اما وقتی از مسابقه فوتبال بیرون آمدیم، بی لک بود، بی لک.

The the area outside the stadium was absolutely spotless.

محوطه بیرون استادیوم کاملاً بی عیب و نقص بود.

Somebody people had been and cleaned it all up and you could have eaten off the pavements.

یک نفر بود و همه را تمیز کرده بود و شما می توانستید از پیاده روها غذا بخورید.

But yes, I wanted to go on the

اما بله، من می‌خواستم با

on the ultra power fast train that

قطار سریع‌السیر فوق‌العاده‌ای که

I think it goes between Madrid and think which other city it goes between.

فکر می‌کنم بین مادرید می‌رود بروم و فکر کنم بین کدام شهر دیگر می‌رود.

It's a very high speed train, but we didn't have time to go on.

این یک قطار بسیار سریع است، اما ما فرصتی برای ادامه دادن نداشتیم.

It just goes nowhere. It just carries on forever.

فقط به جایی نمیرسه فقط تا ابد ادامه دارد

Anybody watching is in Madrid at the moment.

هر کسی که تماشا می کند در حال حاضر در مادرید است.

In Madrid.

در مادرید.

Very clean, apparently.

خیلی تمیز ظاهرا

Yeah, it was.

آره بود

I was, I was, I was very impressed.

بودم، بودم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

Not many cities I like to go to, but I did quite like Madrid.

شهرهای زیادی نیستند که دوست دارم به آنها بروم، اما کاملاً مادرید را دوست داشتم.

What's the dirtiest place you've ever been to?

کثیف ترین جایی که تا به حال رفته اید کجا بوده است؟

It's very close to home.

خیلی به خونه نزدیکه

I was I would think I would probably say

من فکر می کردم احتمالاً می گویم

Wolverhampton or Bendigo.

ولورهمپتون یا بندیگو.

Oh, I like that.

اوه، من آن را دوست دارم.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

Wolverhampton, you know, Mr Steve thinks you are very dirty mhm.

ولورهمپتون ، میدونی، آقای استیو فکر میکنه تو خیلی کثیف هستی.

Yes. Madrid, very clean.

آره. مادرید، بسیار تمیز.

It's acid, remember that.

این اسید است، این را به خاطر بسپار.

I don't know why they must be obsessed.

نمی دانم چرا باید وسواس داشته باشند.

One person who is very clean is the Queen of England.

یک نفر که بسیار تمیز است ملکه انگلیس است.

She has her bath every day.

او هر روز حمام می کند.

She has a little bath and in her golden baths,

او یک حمام کوچک و البته در وان های

of course, and she has her golden back scrubber.

طلایی خود دارد و پشت اسکرابر طلایی اش را دارد.

I don't know what his name is, but

نمی‌دانم اسمش چیست، اما

yeah, I'll just leave it there.

آره، همین‌جا می‌گذارم.

Guru Ten has cooked vegetable curry

گورو تن کاری سبزیجات

with chapati,

با چاپاتی پخته است

which of course is a type of Indian bread.

که البته نوعی نان هندی است.

I think it's unleavened isn't it, sir?

فک کنم بی خمیره باشه آقا؟

Yeah. Oh, OK.

آره آهان باشه.

This is the part where Steve tells us all about his love of curry.

این قسمتی است که استیو همه چیز را در مورد عشق خود به کاری به ما می گوید.

When he was in Malaysia, he used to eat curry for breakfast.

زمانی که در مالزی بود ، برای صبحانه کاری می‌خورد.

Is that the story? Is it?

داستان همینه؟ آیا این است؟

Well, I wasn't going to repeat it.

خب من قرار نبود تکرارش کنم

No, but I just thought I'd get it out of the way.

نه، اما من فقط فکر کردم که آن را از سر راه بردارم.

Anyway, we are talking about something that Russia sent you

به هر حال، ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که روسیه

a photo of of of her listening to you whilst cooking.

عکسی از آن را برای شما ارسال کرده است که هنگام آشپزی به شما گوش می دهد.

Thank you, Claudia.

متشکرم، کلودیا.

We will check that later and maybe show it next week.

بعداً آن را بررسی خواهیم کرد و شاید هفته آینده آن را نشان دهیم.

I will show it next week.

هفته آینده نشونش میدم

Not today, unfortunately, because.

امروز نه، متأسفانه، زیرا.

Well, I can't that's the reason why

خوب، نمی‌توانم دلیلش این است که

I was going to say something that today we are

می‌خواستم چیزی بگویم که امروز ما

today we are looking at obsessions.

امروز داریم به وسواس فکر می‌کنیم.

So we will be looking at what are obsessions might be things you are obsessed

بنابراین ما به دنبال این خواهیم بود که وسواس چه چیزهایی هستند که ممکن است به آنها وسواس داشته باشید

with and also words and phrases connected to having an obsession

و همچنین کلمات و عبارات مرتبط با داشتن وسواس

with something or someone.

نسبت به چیزی یا کسی.

It is possible that there might be a moment where

این امکان وجود دارد که لحظه ای

there is a person who you can't stop thinking about.

وجود داشته باشد که شما نتوانید از فکر کردن به او دست بردارید.

Maybe in your dreams you are dreaming of having fantasies about that person.

شاید در رویاهایتان رویاهایی در مورد آن شخص دارید.

You can't stop thinking about them.

شما نمی توانید از فکر کردن به آنها دست بردارید.

Do you have any obsession with a person, obsession with a person?

آیا وسواسی نسبت به یک شخص، وسواس نسبت به یک شخص دارید؟

A person?

یک شخص؟

No. I think I have done in the past is supposed to say me

نه. فکر می کنم در گذشته انجام داده ام ، قرار است به من بگوید

no, I wouldn't say obsession because obsession

نه، من نمی گویم وسواس، زیرا وسواس

gives the impression that it's slightly unhealthy, isn't it?

این تصور را ایجاد می کند که کمی ناسالم است، اینطور نیست؟

If you haven't had an obsession for something,

اگر برای چیزی وسواس نداشته اید،

quite often it can be.

اغلب ممکن است اینطور باشد.

Well, it doesn't always have to be unhealthy, but it could.

خوب ، همیشه نباید ناسالم باشد، اما می تواند.

You kind of have a healthy obsession, maybe maybe if you are a teenager,

شما به نوعی وسواس سالم دارید، شاید اگر نوجوان هستید،

maybe a teenage boy might become obsessed with with girls, you see.

شاید یک پسر نوجوان ممکن است نسبت به دختران وسواس پیدا کند.

And so you might say that that is a healthy obsession because it's just he's curious to find out.

و بنابراین ممکن است بگویید که این یک وسواس سالم است زیرا فقط کنجکاو است که بفهمد.

You see, he's curious and vice versa.

ببینید، او کنجکاو است و برعکس.

A girl might also have a healthy obsession with boys.

یک دختر همچنین ممکن است وسواس سالمی نسبت به پسرها داشته باشد.

She might just want to find out what's it all about, you see,

او ممکن است فقط بخواهد بفهمد که همه چیز در مورد چیست، می بینید،

so it can happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد.

I think you can have a healthy obsession,

من فکر می کنم می توانید یک وسواس سالم داشته باشید،

but of course, it is possible to also have the opposite.

اما البته ممکن است برعکس آن نیز وجود داشته باشد.

An unhealthy obsession we'll look at that later on.

یک وسواس ناسالم که بعداً به آن خواهیم پرداخت.

Yes. Maybe you might become a stalker

آره. شاید

if you had an unhealthy obsession

اگر یک وسواس ناسالم

on a particular individual, you might stalk them.

در مورد یک فرد خاص داشتید، ممکن است به یک استالکر تبدیل شوید، ممکن است او را تعقیب کنید.

You follow them everywhere,

شما آنها را همه جا دنبال می کنید،

just like you would stalk the prey.

درست مثل شکار.

An animal in the forest.

حیوانی در جنگل.

Follow them all the time, never leave them alone.

همیشه آنها را دنبال کنید، هرگز آنها را تنها نگذارید.

So you're not just following them on the Internet.

بنابراین شما فقط آنها را در اینترنت دنبال نمی کنید.

You are actually physically following them.

شما در واقع از نظر فیزیکی آنها را دنبال می کنید.

You are pursuing them through the streets.

شما آنها را در خیابان ها تعقیب می کنید.

You are finding out where they are and finding out what they are doing.

شما در حال پیدا کردن آنها هستید و متوجه می شوید که آنها چه می کنند.

Quite often female, famous, female owls quite often

اغلب جغدهای زن، معروف و ماده

become the object of a person's obsession,

اغلب مورد وسواس افراد قرار می گیرند،

although sometimes women can also be obsessed with men.

اگرچه گاهی اوقات زنان نیز می توانند به مردان وسواس داشته باشند.

Oh, yes.

آه بله.

Sylvie has asked an interesting question.

سیلو سوال جالبی پرسیده است.

It's strange what impression that people often have, just as we you know,

عجیب است که مردم غالباً چه برداشتی دارند، همانطور که می دانید،

when we think about a foreign country, you often have this sort of stereotype sort of

وقتی به یک کشور خارجی فکر می کنیم ، اغلب این نوع چیزهای کلیشه ای

things that

را دارید

the media told you or friends or family have told you that

که رسانه ها به شما گفته اند یا دوستان یا خانواده به شما گفته اند که

certain people in certain countries, this is what they're like.

افراد خاصی به طور خاص کشورها، این چیزی است که آنها چگونه هستند.

These the word is preconception.

اینها کلمه پیش فرض است.

That's right.

درست است.

So Sylvia asks an interesting question,

بنابراین سیلویا یک سوال جالب می پرسد،

Is it true that in Europe people rarely take a shower?

آیا درست است که در اروپا مردم به ندرت دوش می گیرند؟

Well, yes.

خب بله.

I presume what you're what you're saying there is that you've got the.

من حدس می زنم آنچه شما می گویید این است که شما آن را دارید.

I'm hoping what I'm hoping you're not thinking that nobody ever watches in.

من امیدوارم همان چیزی که امیدوارم شما به این فکر نکنید که هیچ کس هرگز داخل را تماشا نمی کند.

Yeah.

I think you probably think that maybe people have a bath instead as well.

بله.

من فکر می کنم احتمالاً فکر می کنید که شاید مردم به جای آن حمام کنند.

Certainly when I grew up in the

مطمئناً وقتی

in the sort of sixties and seventies, that's what most people did.

در دهه شصت و هفتاد بزرگ شدم، این همان کاری بود که بیشتر مردم انجام می دادند.

They had a bath, but showers now are what most people do

آن‌ها حمام می‌کردند، اما اکنون دوش گرفتن چیزی است که بیشتر مردم

I remember my father very obsessed.

به یاد می‌آورم که پدرم بسیار وسواس داشت.

I thought you going to say you saw your father in the shower?

فکر کردم میخوای بگی پدرت رو زیر دوش دیدی؟

Oh, thank goodness. No. Are

اوه خداروشکر نه.

he install?

او نصب می کند؟

We installed a shower in our bathroom when I was about sort of 11, so that would have been around 1970.

زمانی که من تقریباً 11 ساله بودم، یک دوش در حمام خود نصب کردیم ، به طوری که در حدود

What was a bucket with holes in it.

سال 1970 بود.

I mean around 1972, something like that.

منظورم حدود سال 1972، چیزی شبیه به آن است.

So showers would be becoming very popular then

بنابراین دوش ها در آن زمان بسیار محبوب می شدند

and I don't in fact a lot of houses now, they don't even have a bath at all.

و من در واقع خانه های زیادی در حال حاضر ندارم، آنها اصلاً حمام هم ندارند.

They get rid of the bath and just have a shower then.

آنها از حمام خلاص می شوند و فقط دوش می گیرند.

Yes, a shower room.

بله، یک اتاق دوش.

So one of my favourite features in a house we don't have one here.

بنابراین یکی از ویژگی های مورد علاقه من در خانه ای که در اینجا نداریم.

Where we live is a wet room.

جایی که ما زندگی می کنیم یک اتاق مرطوب است.

I've always that's my dream to have a wet room.

من همیشه آرزوی من این بوده که یک اتاق خیس داشته باشم.

So, so maybe one day when we finally move to our palace,

بنابراین، پس شاید روزی که بالاخره به کاخ خود نقل مکان کنیم،

when the Queen allows us to come and stay with her at Buckingham Palace,

وقتی ملکه به ما اجازه دهد بیاییم و در کاخ باکینگهام با او بمانیم،

I hope she has a wet room and that is a room that you can just use as a shower.

امیدوارم او یک اتاق مرطوب داشته باشد و آن اتاقی باشد که شما فقط می توانید از آن به عنوان دوش استفاده کنید.

You can get you can get wet, you can run water and and it all flows away.

می‌توانی دریافت کنی، می‌توانی خیس شوی، می‌توانی آب را جاری کنی و همه چیز از بین می‌رود.

So I love wet rooms very continental, by the way.

بنابراین من اتاق های مرطوب را خیلی قاره ای دوست دارم، اتفاقا.

Yes. Also

آره. همچنین

quite high maintenance because you can't have water sloshing around everywhere for long.

تعمیر و نگهداری بسیار بالا، زیرا نمی توانید برای مدت طولانی در همه جا آب ریزش داشته باشید.

You'll get most yeah.

شما بیشتر به دست خواهید آورد بله.

But yes, I mean, people used to both showers, of course, is supposed to be cheaper,

اما بله، منظورم این است که مردم قبلاً هر دو دوش می گرفتند ، البته قرار است ارزان تر باشد،

aren't they supposed to fill a whole bath full of warm water?

آیا قرار نیست یک حمام کامل پر از آب گرم را پر کنند؟

Takes a lot of energy, whereas if you have a quick five minute shower, it doesn't use very much energy.

انرژی زیادی مصرف می کند، در حالی که اگر یک دوش سریع پنج دقیقه ای داشته باشید، انرژی زیادی مصرف نمی کند.

So they've become very popular

بنابراین آنها به

as a way of saving money and just quick and convenient

عنوان راهی برای صرفه جویی در پول و فقط سریع و راحت بسیار محبوب شده اند

because if you've got to get up in the morning and go to work, you don't be running a bath,

زیرا اگر مجبور هستید صبح از خواب بیدار شوید و به سر کار بروید، حمام نمی کنید

take forever you just jump in the shower and then you're done in 5 minutes out.

، فقط برای همیشه بپرید. دوش بگیرید و بعد از 5 دقیقه کارتان تمام می شود.

Do you want to hear a disgusting story?

آیا می خواهید یک داستان نفرت انگیز بشنوید؟

We I when I say we I mean my my sisters and myself,

ما وقتی می‌گویم ما یعنی خواهرهایم و خودم

we all used to bathe

، همه

in the same bath water not at the same time.

در یک آب حمام نه در یک زمان حمام می‌کردیم.

I just I just realised what I said when you were very young.

تازه فهمیدم وقتی خیلی جوان بودی چی گفتم.

No, no, no, Steve. Never. It never happened.

نه، نه، نه، استیو. هرگز. هرگز اتفاق نیفتاد.

We never we never shared a bath physically, but we. Yes,

ما هرگز به صورت فیزیکی حمام نکردیم، اما ما. بله

it's a horrible image.

، تصویر وحشتناکی است.

Now, I have in my mind we didn't share the bath physically.

در حال حاضر، من در ذهن من است که ما به طور فیزیکی حمام را با هم تقسیم نکردیم.

But we used to first of all, one of my sisters would have a bath and then and I can't remember

اما عادت داشتیم اول از همه یکی از خواهرهایم حمام می‌کرد و بعد یادم نمی‌آید

if I was first in the bath or last in the bath.

که من اول غسل بودم یا آخرین.

But all I remember is when I got into the bath, there was

اما تنها چیزی که به یاد می‌آورم این است که وقتی وارد حمام

there was a bit of a line around the edge

شدم، دور لبه آن خطی وجود داشت

where where all the dirt was.

که در آن همه کثیفی وجود داشت.

So I don't think I ever had a clean bath when I was a kid.

بنابراین فکر نمی‌کنم در کودکی حمام تمیزی داشته باشم.

I think I used to get into my sister's filth

فکر می‌کنم قبلاً وارد کثیفی‌های خواهرم می‌شدم

and just splash around in that was quite common.

و فقط می‌پاشیدم که خیلی معمول بود.

Well, we were poor, you see.

خوب، ما فقیر بودیم، می بینید.

I mean, people don't realise that my family was poor, so we could only run some water once into the bath.

منظورم این است که مردم متوجه نمی شوند که خانواده من فقیر بودند، بنابراین ما فقط یک بار می توانستیم مقداری آب به داخل حمام بریزیم.

And that's it.

و بس.

So we only had enough hot water for one bath,

بنابراین ما فقط آب گرم کافی برای یک حمام

but we all had to get in one after the other.

داشتیم، اما همه باید یکی پس از دیگری وارد آب می شدیم.

Not at the same time.

نه به صورت همزمان.

Well, that was, that was quite popular and I think I was always last.

خب، این بسیار محبوب بود و فکر می کنم من همیشه آخرین بودم.

I don't think we did that. I had to sit in gravy

من فکر نمی کنم ما این کار را کردیم. من مجبور شدم در سس بنشینم.

I bet

you were last in because you were probably the dirtiest.

شرط می بندم

که شما آخرین نفر بودید زیرا احتمالاً کثیف ترین بودید.

Well, that's it.

خب همین.

But yeah, I mean, it's amazing the things that you did when you were younger.

اما بله، منظورم این است که کارهایی که در جوانی انجام دادید شگفت انگیز است .

Yeah, this is amazing.

بله، این شگفت انگیز است.

Now then you think how disgusting

حالا فکر می کنید چقدر

by wearing the same pair of underwear for a week. Yes.

با پوشیدن یک جفت لباس زیر برای یک هفته منزجر کننده است. آره.

Well, I do that. That's all right.

خوب، من این کار را انجام می دهم. مشکلی نیست.

You still do that?

هنوز این کار را می کنی؟

Yes. Yeah,

آره. بله

right. Anyway, right.

درسته. به هر حال درسته

OK, so obsession.

باشه پس وسواس

Oh, OK.

Steve, I take it you've run out of things to say that.

آهان باشه.

استیو، فکر می‌کنم حرف‌های شما برای گفتن آن تمام شده است.

Now, I've got plenty of things to say here.

اکنون، من در اینجا چیزهای زیادی برای گفتن دارم.

So the live chat is busy.

بنابراین چت زنده مشغول است.

What are you cooking today?

امروز چی میپزی؟

We had Claudia earlier, but what about you?

ما قبلا کلودیا را داشتیم، اما تو چطور؟

What are you cooking today?

امروز چی میپزی؟

We have beef casserole.

ما کاسرول گوشت گاو داریم.

What about you?

تو چطور؟

What are you doing for your meal?

برای وعده غذایی خود چه می کنید؟

I said the same thing that they used to make them.

من همان چیزی را گفتم که آنها درست می کردند.

Her mother watched her sister first, then her mum.

مادرش ابتدا خواهرش را تماشا کرد و سپس مادرش را.

So. Yeah, yeah, it was quite popular.

بنابراین. بله، بله، بسیار محبوب بود.

But there you go. That's not what we did.

اما شما بروید. این کاری نیست که ما انجام دادیم.

Because, you know, people didn't have money then, did they?

چون می دانید آن موقع مردم پول نداشتند، نه؟

So they didn't have as much money as they got now, although they might not have very much.

بنابراین آنها به اندازه ای که اکنون دارند پول نداشتند، اگرچه ممکن است خیلی هم نداشته باشند.

If we go into another recession.

اگر وارد رکود دیگری شویم.

But we don't go into that.

اما ما وارد این موضوع نمی شویم.

No, we might all be sharing the same baths in the same street.

نه، ممکن است همه ما در یک خیابان یک حمام مشترک داشته باشیم .

Maybe.

Maybe all the neighbours will be going to each other's houses and jumping in the bathtub.

شاید.

شاید همه همسایه ها به خانه یکدیگر می روند و در وان حمام می پرند.

Well, I mean, you know, you're, you're going no matter even there are lots of people have been in that bath.

خب، یعنی می‌دانی، می‌روی، مهم نیست که افراد زیادی در آن حمام بوده‌اند.

You're probably still going to come out cleaner than you went in

شما احتمالاً هنوز هم تمیزتر از آنچه وارد شده اید بیرون

even though.

می آیید.

So it's still, it's definitely still popular thing to do in many parts of the world.

بنابراین هنوز هم همینطور است، قطعاً هنوز هم در بسیاری از نقاط جهان کاری محبوب است.

I can only take a bath in clean water

من فقط می توانم در آب تمیزی حمام

that no one else is being in, especially, well, even swimming pools.

کنم که هیچ کس در آن نباشد، مخصوصاً خوب، حتی در استخرهای شنا.

I don't trust swimming pools.

من به استخرها اعتماد ندارم.

Oh yes.

آه بله.

I would never.

من هرگز.

A public swimming pool is probably

یک استخر عمومی

the dirtiest, filthiest place

احتمالاً کثیف ترین و کثیف ترین جایی است

that you can imagine because especially if they're a kids in there,

که می توانید تصور کنید، زیرا به خصوص اگر آنها یک بچه در آنجا هستند،

if there are kids nearby, I can guarantee

اگر بچه هایی در اطراف وجود داشته باشند، می توانم

100% that at least one of them has taken a pee

100٪ تضمین کنم که حداقل یکی از آنها

in the pool this is the problem with public speaking.

در استخر ادرار کرده است. این مشکل در سخنرانی عمومی است.

Yeah. Yeah.

آره آره وقتی به شنای عمومی می

You don't actually think about it very much when you when you go

روید در واقع خیلی به آن فکر نمی کنید

into a public swimming, that's that's all I think about.

، این تمام چیزی است که من به آن فکر می کنم.

You are literally bathing

شما به معنای واقعی کلمه

in the same water that everybody else has been in.

در همان آبی حمام می‌کنید که بقیه در آن بوده‌اند.

So you know, you're supposed to shower before you go in to a public swimming baths.

It's what they like you to do. Yes.

این کاری است که آنها دوست دارند شما انجام دهید. آره.

Because how many people actually do it?

زیرا واقعاً چند نفر این کار را انجام می دهند؟

It's not compulsory and some people just go to the public pool just to take a bath.

اجباری نیست و برخی افراد فقط برای حمام به استخر عمومی می روند.

I know they put chlorine in there, but nevertheless,

من می دانم که آنها کلر را در آنجا می ریزند، اما با این وجود،

it's a bit off putting and not when it's going into your mouth.

مقداری از قرار دادن آن خارج می شود و زمانی که وارد دهان شما می شود، نیست.

I know sometimes it goes into your mouth, into your eyes.

می دانم گاهی اوقات به دهانت می رود، در چشمانت.

And, you know, I know somebody who actually works at a swimming

و، می‌دانید، من کسی را می‌شناسم که

at a public swimming baths and teaches children how to swim.

در حمام عمومی شنا کار می‌کند و به بچه‌ها شنا کردن یاد می‌دهد.

And she said the things that they have to scoop out of out of the pool.

و او چیزهایی را گفت که آنها باید از استخر بیرون بیاورند.

You know, solid waste.

می دانید، زباله های جامد.

Let's leave it at that, because the children sometimes get a bit excited

بگذارید این موضوع را رها کنیم، زیرا بچه ها گاهی اوقات کمی هیجان زده می

no way.

شوند.

No way are kids taking poops in the pool.

به هیچ وجه بچه ها در استخر مدفوع نمی کنند.

They do. Apparently they do.

انجام می دهند. ظاهراً دارند.

And so do adults.

و بزرگسالان نیز همینطور.

I can't believe it. Yes.

من نمی توانم آن را باور کنم. آره.

But anyway, it's it's a large volume of water and this chlorine.

اما به هر حال، این حجم زیادی از آب و این کلر است.

But nevertheless, I don't like the thought that you are

اما با این وجود، این فکر را دوست ندارم که شما

probably ingesting other people's

احتمالاً مایعات بدن دیگران را

bodily fluids and not when it's poop.

می‌خورید و نه زمانی که مدفوع می‌کند.

No, I know.

نه من میدونم.

I mean, there is a I do draw the line.

منظورم این است که من خط را می کشم.

The other thing is, I mean, I used to go to swimming baths quite a lot.

نکته دیگر این است که من قبلاً زیاد به حمام می رفتم.

It's, you know.

این است، می دانید.

Oh, you going to pick up athlete's foot, OK?

اوه، شما می خواهید پای ورزشکار را بردارید، باشه؟

You're going to get through because I stopped going because I was sick to death of getting for real.

تو قراره از پسش بر بیای چون من از رفتن من دست کشیدم چون واقعاً مریض بودم.

It have to be treated.

باید درمان شود.

And then athlete's foot, which you have to put cream between

و بعد پای ورزشکار که باید

your toes is great for five weeks to get rid of it.

بین انگشتانتان کرم بزنید تا پنج هفته عالی است تا از شر آن خلاص شوید.

I just got sick to death of it.

من فقط تا حد مرگ مریض شدم.

You know I haven't been to a public pool for many,

می‌دانی که من

many years, many, many years.

سال‌ها، سال‌ها، سال‌ها، استخر عمومی نرفته‌ام.

In fact, the last time I went to a swimming pool, I remember it was in China when I was in China and I,

در واقع، آخرین باری که به استخر رفتم، یادم می‌آید که در چین بود، زمانی که در چین بودم و من،

I went along there and I

به آنجا

went down one of those slides into the water.

رفتم و یکی از آن سرسره‌ها را در آب پایین رفتم.

But what I didn't realise is as I went down

اما چیزی که من متوجه نشدم این بود که وقتی

my my swimming costume at the back ripped

لباس شنای خود را در پشت پاره پاره

and when I got out the pool,

کردم و وقتی از استخر بیرون آمدم

the whole back of my off my bum was revealed to everyone

، تمام پشت بدنم برای همه آشکار شد

and someone ran up to me and they, they were really quite angry.

و یک نفر به سمت من دوید و آنها، آنها واقعا خیلی عصبانی بودند

They must have thought I had done it on purpose.

حتما فکر می کردند من عمدا این کار را کرده ام.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

But anyway, they gave me a big baggy pair of shorts

اما به هر حال، به جای آن یک شلوارک گشاد بزرگ به من

to wear instead, which was very embarrassing.

دادند تا بپوشم، که بسیار شرم آور بود.

And that did happen to me.

و این اتفاق برای من افتاد

By the way, one of the many embarrassing things that happened to me

به هر حال، یکی از بسیاری از چیزهای شرم آور که

during my time in China

در طول مدتی که در چین بودم برای من اتفاق افتاد

Happy days.

روزهای مبارک.

What about you, Mr. Steve?

شما چطور، آقای استیو؟

Have you ever accidentally exposed any parts of your body?

آیا تا به حال به طور تصادفی قسمتی از بدن خود را در معرض دید قرار داده اید؟

No, no.

No, not, but no.

نه نه.

نه، نه، اما نه.

You mean things that I don't want other people to see?

منظور شما چیزهایی است که من نمی خواهم دیگران ببینند؟

Well, basically, yes.

خوب، اساسا، بله.

No, I've haven't had that embarrassment.

نه، من این خجالت را نداشتم.

I remember my first day at infant school

یادم می آید اولین روزی که در مدرسه

that the boy sitting next to me

شیرخوارگاه رفتم، پسری که کنارم نشسته بود

pulled my shorts down in front of everyone that was very embarrassing as well.

، جلوی همه شورت مرا پایین کشید که این نیز بسیار شرم آور بود.

I don't know what happened.

من نمی دانم چه اتفاقی افتاده است.

I don't seem to have much luck with shorts and underwear and swimming costumes.

به نظر نمی رسد در مورد شورت و لباس زیر و لباس شنا شانس زیادی داشته باشم.

I always seem to seem to end up exposing myself to everyone.

به نظر می رسد همیشه در نهایت خود را در معرض دید همه قرار می دهم .

Yes, since censoring, if you want to get rid of the rule

بله، از زمان سانسور، اگر می‌خواهید از شر این قانون خلاص شوید،

because they are very difficult to get rid of the best ways to burn them. Yes.

زیرا خلاص شدن از شر بهترین راه‌ها برای سوزاندن آنها بسیار دشوار است. آره.

Or chop your fat off.

یا چربی خود را خرد کنید.

I have had very burnt off.

من خیلی سوخته ام

When they get so out of control, I have had a doctor do that

وقتی آنها خیلی از کنترل خارج می شوند، من از یک دکتر خواسته ام که این کار را انجام دهد

and it's the it's the it's the one way to definitely get rid of it.

و این تنها راه خلاص شدن از شر آن است.

Also, another good reason not to go to public pools.

همچنین یک دلیل خوب دیگر برای نرفتن به استخرهای عمومی.

Well, that's what I said. You catch all sorts of things.

خب منم همینو گفتم شما همه جور چیز را می گیرید.

Well, I was going to say, when we used to go swimming at school,

خوب، می خواستم بگویم، وقتی در مدرسه شنا می رفتیم،

everyone would get Veronicas and I used to have to go

همه به ورونیکاس مبتلا می شدند و من باید

to this horrible clinic and she would use

به این کلینیک وحشتناک می رفتم و او با

a sharp knife

یک چاقوی تیز

to scrape and cut the verruca off.

، وروکا را می تراشید و برید.

I can't believe they used to do that.

من نمی توانم باور کنم آنها قبلا این کار را می کردند.

And I was screaming in pain.

و من از درد فریاد می زدم.

The trauma that a very small, young and innocent Mr.

آسیبی که یک آقای دانکن بسیار کوچک، جوان و معصوم

Duncan had to go through it was this what I'm saying?

مجبور به تحمل آن شد، این همان چیزی بود که من می گویم؟

You always get athlete's foot in every case from how I.

شما همیشه در هر موردی از من گرفتار پای ورزشکار می شوید.

OK, well, I hope you are, too.

باشه، خب، امیدوارم شما هم همینطور باشید.

Thank you for I thank you for that comment.

ممنون از اینکه من از شما برای این نظر تشکر می کنم.

So my my train of thought.

پس رشته فکر من.

My advice is stay clear of swimming pools thing.

توصیه من این است که از استخرهای شنا دوری کنید.

Is it such a good exercise, swimming and exercises, you know, all your muscles

آیا این یک ورزش، شنا و تمرین خوب است، می دانید، تمام

it's not load bearing, so you're not straining

ماهیچه های شما تحمل بار را ندارند، بنابراین به هیچ وجه

your joints at all.

به مفاصل خود فشار نمی آورید.

So, you know, it is very good.

پس میدونی خیلی خوبه

We'll just have to get our own private pool Mr.

ما فقط باید استخر خصوصی خودمان را بگیریم آقای

Duncan, there's a spider crawling up one of your

دانکن، یک عنکبوت در حال خزیدن در یکی از

extension arms, one of your tripods.

بازوهای اکستنشن شما، یکی از سه پایه های شماست.

Right.

درست.

I've just noticed this spider.

من تازه متوجه این عنکبوت شدم.

Welcome to that.

به آن خوش آمدید.

Just reminded me, because last night,

فقط به من یادآوری کرد، زیرا دیشب،

I welcome to Steve describing everything that's happening in the studio.

من به استیو خوش آمد می گویم که همه چیزهایی که در استودیو اتفاق می افتد را توصیف می کند.

Well, something interesting happened tonight.

خب امشب یه اتفاق جالب افتاد

We had a quiet concert tonight. Last night.

امشب یک کنسرت آرام داشتیم. دیشب.

Oh, I see.

I think tonight choir concert, which is the first concert

اوه می فهمم.

من فکر می کنم کنسرت امشب گروه کر، که اولین کنسرتی است

that we've done for over two years

که ما بیش از دو سال

because of, obviously the lockdowns and everything. Yes.

است که به دلیل قفل ها و همه چیز برگزار کرده ایم. آره.

And somebody was there's a lady in the choir that plays a guitar and sing.

و کسی بود که خانمی در گروه کر بود که گیتار می نواخت و آواز می خواند.

She's got a lovely voice.

او صدای دوست داشتنی دارد

Anyway, she was singing a solo the women are wearing white tops, by the way.

به هر حال، او تک‌نوازی می‌خواند، اتفاقاً خانم‌ها تاپ سفید پوشیده‌اند.

And we noticed because she was in front of us,

و ما متوجه شدیم چون او جلوی ما بود،

the choir was standing behind and she was in front of the audience in front of her.

گروه کر پشت سر ایستاده بود و او جلوی تماشاگران روبرویش بود.

There was a spider, a big spider crawling up her back as she was singing. Yes.

یک عنکبوت وجود داشت، یک عنکبوت بزرگ در حالی که داشت آواز می خواند از پشت او می خزد. آره.

And we sort of noticed this because she got her back to us and it was quite big.

و ما به نوعی متوجه این موضوع شدیم زیرا او او را به ما بازگرداند و بسیار بزرگ بود.

You could see it against her white blouse

می توانستی آن را در مقابل بلوز سفیدش ببینی

and when she stopped singing, somebody went up and bashed it up the back of her,

و وقتی آواز خواندن را متوقف کرد، یک نفر بالا رفت و آن را پشت سرش کوبید

back of her, because it was growing.

، چون در حال رشد بود.

It was crawling higher and higher and any minute we thought it was going to crawl onto her neck.

بالا و بالاتر می خزید و هر لحظه فکر می کردیم قرار است روی گردنش بخزد.

And somebody she finished a song and then somebody went and flicked it off.

و یک نفر او یک آهنگ را تمام کرد و سپس کسی رفت و آن را پخش کرد.

Well, the good thing, though, she would have had no difficulty

خوب، اما چیز خوب این است که او برای

reaching those high notes because she would have been just screaming, you see,

رسیدن به آن نت های بلند هیچ مشکلی نداشت زیرا فقط جیغ می زد، می بینید

he's a good one, Angela or Angela.

که او خوب است، آنجلا یا آنجلا.

Spiders are obsessed with webs.

عنکبوت ها شیفته تار هستند.

Yes. Yes, I suppose so. Yes.

آره. بله، من هم همینطور فکر میکنم. آره.

They're certainly obsessed with building them and creating them. Yes.

آنها مطمئناً در ساختن و خلق آنها وسواس دارند. آره.

Because they're everywhere but anybody.

زیرا آنها همه جا هستند به جز هرکسی.

They can't do anything else. Hmm.

کار دیگری نمی توانند بکنند. هوم

Yes. Irfan, says,

آره. عرفان می‌گوید،

I don't like being in a public pool where everyone takes a pee.

دوست ندارم در یک استخر عمومی باشم که همه در آن ادرار می‌کنند.

We've all done it.

همه ما آن را انجام داده ایم.

I've done it.

من انجامش داده ام.

Well, you had a pee in the pool.

خب، تو استخر ادرار کردی.

Yes. You have done it. Yes.

آره. شما آن را انجام داده اید. آره.

Ladies, and gentlemen, we have reached what I like

خانم‌ها و آقایان، به جایی رسیده‌ایم که دوست دارم

to call the low point of today's live stream.

آن را نقطه ضعف پخش زنده امروز بدانم.

Everyone's done it.

همه آن را انجام داده اند.

Mr Steve has just confessed that sometimes he does

آقای استیو به تازگی اعتراف کرده است که گاهی

take a pee pee in a public pool.

اوقات در یک استخر عمومی ادرار می کند.

I mean, this is, you know, I mean, I haven't been in a public pool for years.

منظورم این است که می دانید ، یعنی من سال ها است که در استخر عمومی نبوده ام.

Probably. You know, when I was young,

شاید. می‌دانی، وقتی جوان بودم

you know, in my youth,

، می‌دانی، در جوانی‌ام،

probably, you know, you think I can't be bothered to get out to go to the toilet.

احتمالاً، می‌دانی، فکر می‌کنی نمی‌توانم از بیرون رفتن و رفتن به توالت اذیت شوم.

And I think that's what a lot of people do.

و من فکر می کنم این کاری است که بسیاری از مردم انجام می دهند.

So, yeah, that's why they don't have to they never have to top the pool up with water.

بنابراین، بله، به همین دلیل است که آنها مجبور نیستند هرگز استخر را با آب پر کنند.

You know, just because the pee, everyone goes in empty.

می دانید، فقط به دلیل ادرار کردن، همه خالی می روند.

It keeps the volume of the water up.

حجم آب را بالا نگه می دارد.

That's fine.

خوبه.

So if you go to a pool and the water looks yellow there,

بنابراین اگر به یک استخر بروید و آب در آنجا زرد به نظر برسد

then there's probably the quantity of pee

، احتمالاً مقدار ادرار وجود دارد

and water is very unequal.

و آب بسیار نابرابر است.

It's 90% pee and 10% well

90% ادرار و 10% خوب

it must be like that, the Dead Sea,

باید همینطور باشد، دریای مرده،

where it's so full of salts.

جایی که پر از نمک است.

And so you can float in that's probably why you can float in the pool

و بنابراین شما می توانید در آن شناور شوید، احتمالاً به همین دلیل است که می توانید

it hurts to pee in salt water, says Fatty.

در استخر شناور شوید.

Oh, sure it does.

اوه، مطمئنا این کار را می کند.

There is a lot of information coming through today

امروز اطلاعات زیادی در راه است

that I wasn't expecting I will be honest with you.

که من انتظار نداشتم با شما صادق باشم.

I think I probably pronounce your name incorrectly there,

فکر می کنم احتمالاً اسم شما را اشتباه تلفظ می کنم،

but I'm Duncan.

اما من دانکن هستم.

That Duncan is my name.

اون دانکن اسم منه

Oh, I thought you meant me.

اوه فکر کردم منظورت من بود

This is live English, by the way.

اتفاقاً این انگلیسی زنده است.

English addict.

معتاد انگلیسی

For those people who cannot, they cannot get enough

برای افرادی که نمی توانند، نمی توانند به اندازه

of the English language, you might say that they are obsessed.

کافی زبان انگلیسی را درک کنند ، ممکن است بگویید که آنها وسواس دارند.

All the people watching us are obsessed with learning the English language,

همه افرادی که ما را تماشا می کنند وسواس زیادی برای یادگیری زبان انگلیسی دارند،

which is very strange because today we are looking at that very subject.

که بسیار عجیب است زیرا امروز ما به همین موضوع نگاه می کنیم.

Mr. Steve, the subject of having an obsession with something.

آقای استیو ، موضوع وسواس داشتن به چیزی.

There was a movie by the way, called Obsession.

اتفاقا فیلمی بود به نام وسواس.

I think it was a Alfred Hitchcock movie.

فکر کنم فیلم آلفرد هیچکاک بود.

I think it was. Was it James Stewart?

من فکر می کنم این بود. جیمز استوارت بود؟

I'm sure someone is going to correct me and say Mr.

مطمئنم یکی داره منو اصلاح میکنه و میگه آقای

Duncan, you're wrong. It was nuts.

دانکن اشتباه میکنی. آجیل بود

It was not designed with you, stupid idiot.

با تو طراحی نشده، احمق احمق.

I think it was James Stewart obsession.

فکر می کنم وسواس جیمز استوارت بود.

And it's a man who becomes obsessed with something,

و این مردی است که با چیزی وسواس پیدا می کند

of course, as the name suggests.

، البته همانطور که از نامش پیداست.

I suppose so we are looking at obsession.

من فکر می کنم بنابراین ما به دنبال وسواس هستیم.

Obsession obsession.

وسواس وسواس.

How mania makes a good point. How about the sea?

چگونه شیدایی یک نکته خوب را نشان می دهد. دریا چطور؟

It's a huge toilet.

این یک توالت بزرگ است.

It is true.

درست است.

But but at least, at least you never notice

اما حداقل، حداقل شما هرگز متوجه

all those animals that live in the sea.

تمام آن حیواناتی که در دریا زندگی می کنند، نمی شوید.

All those fish that are all urinating straight into the ocean.

همه آن ماهی هایی که همگی مستقیماً در اقیانوس ادرار می کنند.

The whole a yes.

در کل بله

Well, fish. Have you ever seen a fish poop?

خب ماهی آیا تا به حال مدفوع ماهی دیده اید؟

It's the most fascinating thing ever.

این جذاب ترین چیز است.

We used to keep fish years ago, and I used to be obsessed see?

ما سال ها پیش ماهی نگهداری می کردیم و من وسواس داشتم می بینید؟

See what it did there?

ببین اونجا چیکار کرد؟

I used to be obsessed with watching fish

من قبلاً وسواس زیادی به تماشای

in our fish tank pooping

ماهی در مخزن ماهیمان

because it was like it was like magic.

داشتم که مدفوع می‌کرد چون مثل جادو بود.

I don't know how the fish was really small,

من نمی دانم چگونه ماهی واقعا کوچک بود،

but the poop coming out would go on forever.

اما مدفوع بیرون آمدن برای همیشه ادامه خواهد داشت.

It would be like, like ten or 12 inches long.

طول آن تقریباً ده یا 12 اینچ است.

And I never I could never understand how so much poop

و من هرگز نتوانستم بفهمم که چگونه این همه مدفوع

could come out of such a tiny fish.

از چنین ماهی ریز بیرون می آید.

So fate says,

پس سرنوشت می گوید،

do you say obsessed with or obsessed by

آیا می گویید وسواس یا وسواس با

you can be obsessed with and by something you can be fascinated by something.

شما می تواند درگیر وسواس باشد و به چیزی می توان مجذوب چیزی شد.

You can be fascinated with something.

شما می توانید مجذوب چیزی شوید.

So you find often that people will change them

بنابراین اغلب متوجه می شوید که افراد

around depending on whether it is active or passive.

بسته به فعال یا منفعل بودن آنها را تغییر می دهند.

So my fascination with something or for something

بنابراین شیفتگی من به چیزی یا چیزی

or you are fascinated by it that means the thing is attractive to you.

یا شما مجذوب آن هستید، یعنی آن چیز برای شما جذاب است.

So it depends which way around you are doing it.

بنابراین بستگی به این دارد که از کدام طرف این کار را انجام دهید.

But these days, you know the English language is slowly

اما این روزها می دانید که زبان انگلیسی کم کم در

being turned and twisted and new things are happening.

حال تغییر و پیچیدگی است و اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است.

So maybe a year from now there will be

بنابراین شاید یک سال بعد

a new way of describing obsession.

روش جدیدی برای توصیف وسواس وجود داشته باشد.

Normally you're obsessed with something, aren't you?

به طور معمول شما در مورد چیزی وسواس دارید، اینطور نیست؟

Yes, you're obsessed with something. That's it.

بله، شما در مورد چیزی وسواس دارید. خودشه.

Rather than by something

به جای چیزی

because

چون

yes, you can be fascinated by something.

بله، شما می توانید مجذوب چیزی شوید.

But to be obsessed

اما وسواس داشتن در

by something is normally you say I'm obsessed with stats

مورد چیزی معمولاً این است که می گویید من در مورد آمار وسواس دارم

or you're you have an obsession for something. Yes.

یا به چیزی وسواس دارید. آره.

But fascination is more commonly both ways.

اما شیفتگی معمولاً به هر دو صورت است.

So something can be fascinating to you or you have a fascination for something.

بنابراین چیزی می تواند برای شما جذاب باشد یا شما به چیزی علاقه دارید.

But obsession normally is just one way,

اما وسواس به طور معمول فقط یک راه است،

very nice.

بسیار خوب.

So that's what we're looking at today.

بنابراین این چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

Steve Fascination, talking of which, I have a fascination for the garden

استیو شیفتگی، که در مورد آن صحبت می‌کنم، من شیفتگی به باغ دارم

because the garden is looking.

زیرا باغ به دنبال آن است.

Can I just say, Steve, how wonderful the garden is looking right now?

آیا می توانم فقط بگویم، استیو، در حال حاضر باغ چقدر عالی به نظر می رسد؟

I don't know why as June approaches,

نمی دانم چرا با نزدیک شدن به ژوئن،

everything's looking lovely, isn't it?

همه چیز دوست داشتنی به نظر می رسد، اینطور نیست؟

Yeah, it is.

آره آن است.

It is looking lovely.

به نظر دوست داشتنی میاد

Of course. Two years of hard work, mr duncan.

البته. دو سال کار سخت، آقای دانکن.

I'm finding I'm having to do less and less in the garden.

دارم متوجه می شوم که باید کمتر و کمتر در باغ کار کنم.

Now, look at that.

حالا، به آن نگاه کنید.

It's not beautiful, because once you've sort of maintained it up to a certain level,

این زیبا نیست، زیرا زمانی که شما آن را تا یک سطح خاص حفظ کردید،

once you sort of made all the changes that you want to make to the garden

یک بار که همه تغییراتی را که می خواهید در باغ ایجاد کنید

and done all the hard work, it's just maintenance from then on, which is.

و تمام کارهای سخت را انجام دادید، از آن به بعد فقط تعمیر و نگهداری است. است.

And I've tried to keep on top of the weeds this year, mr duncan.

و من سعی کردم امسال در بالای علف های هرز باشم، آقای دانکن.

And you have to do that from sort of march onwards because if you don't get rid of them in March,

و شما باید این کار را از یک نوع مارس به بعد انجام دهید زیرا اگر در ماه مارس از شر آنها خلاص نشوید،

they grow out of proportion and then it takes you a lot longer to get rid of them.

رشد آنها نامتناسب است و پس از آن خلاص شدن از شر آنها زمان زیادی طول می کشد.

So you could say I've been a bit obsessed this year

بنابراین می توان گفت که من امسال کمی وسواس زیادی داشتم تا

with getting rid of the weeds so that it saves me that long, gruelling

از شر علف های هرز خلاص شوم، به طوری که این کار طاقت فرسا و طاقت فرسا را ​​از من نجات می دهد که

task of spending hours having to go through a whole bed,

ساعت ها باید از یک بستر کامل عبور کنم

a plant to get rid of the weeds.

، گیاهی برای خلاص شدن از شر علف های هرز.

So I think getting rid of them would, they've been very small and, and and young.

بنابراین فکر می‌کنم خلاص شدن از شر آنها باعث می‌شود، آنها بسیار کوچک و، و و جوان بوده‌اند.

Okay.

باشه.

I thought a simple yes would have sufficed, but

فکر کردم یک بله ساده کافی است، اما

I love lovely Steve

من استیو دوست داشتنی را دوست دارم،

we are looking at obsession and I have a feeling that Mr

ما به وسواس فکر می کنیم و احساس می کنم آقای

Steve has some obsessions.

استیو وسواس هایی دارد.

I can think of at least two and that's what we're looking at today.

من می توانم حداقل به دو مورد فکر کنم و این چیزی است که امروز به آن نگاه می کنیم.

That is our big subject to day obsession.

این موضوع بزرگ ما به وسواس روزانه است.

And of course we want to know what your obsessions are.

و البته ما می خواهیم بدانیم که وسواس شما چیست.

Yes, please tell us,

بله، لطفاً به ما بگویید،

even if you are a bit tired today, which some people have said they are

حتی اگر امروز کمی خسته هستید، که برخی از مردم گفته اند

why always thought Olga,

که چرا همیشه فکر می کردم اولگا،

I think it was Olga that said I used to think that

فکر می کنم این اولگا بود که گفت من قبلاً فکر می کردم

when you went to the pool, the public pool,

وقتی به استخر می رفتید، استخر عمومی،

if you had a pee then the water would change colour, it would become dark blue

اگر ادرار می کردید، رنگ آب تغییر می کرد، آبی تیره می شد

or it would be very noticeable to prevent people from doing it.

یا جلوگیری از انجام آن توسط مردم بسیار محسوس بود .

In the pool.

در استخر.

But I'm not sure if that's true or not.

اما من مطمئن نیستم که آیا این درست است یا نه.

I always thought that was, that was something that a person made up

من همیشه فکر می‌کردم که این چیزی است که یک

to stop people from having a wee wee in the swimming pool.

نفر برای جلوگیری از هول کردن مردم در استخر ساخته است.

Oh, some one of us.

اوه، یکی از ما.

You must have used the word suffice. Hmm.

حتما از کلمه کفایت استفاده کرده اید. هوم

And to make sounds.

و برای ایجاد صدا.

What does that mean?

معنی آن چیست؟

To suffices to shorten you suffice something is to make something Shorten

برای کوتاه کردن شما کافی است چیزی را کوتاه کنید،

So when you shorten something, you suffice it

بنابراین وقتی چیزی را کوتاه می کنید، به آن بسنده می کنید

so maybe you want to explain something,

تا شاید بخواهید چیزی را توضیح دهید،

but you don't want to use too many words so you,

اما نمی خواهید از کلمات زیاد استفاده کنید، بنابراین،

you will suffice that thing and a common expression

به آن چیز و عبارت رایجی

you use it suffices to say

که استفاده می کنید کافی است که

is a common sort of sentence that you put in front of something.

بگویید یک جمله رایج است که در مقابل چیزی قرار می دهید.

Yes. If you're trying to explain something in as few words as possible, I'd say.

آره. اگر می خواهید چیزی را با کمترین کلمه توضیح دهید، من می گویم.

Is that correct? Mr.

درسته؟ آقای

De said yes.

دی گفت بله.

Yes, you suffice you shorten that said you make something shorter,

بله، کافی است آن را کوتاه کنید که می‌گویید چیزی را کوتاه‌تر

you are explaining something, but you don't want to use too many words,

می‌کنید، چیزی را توضیح می‌دهید، اما نمی‌خواهید از کلمات زیاد استفاده کنید

you don't want to tell somebody everything that happened.

، نمی‌خواهید همه چیز را به کسی بگویید .

So for

example, you could say, I went to a party last night

به

عنوان مثال، می توانید بگویید، من دیشب به یک مهمانی رفتم

suffice to say we had a nice time.

کافی است بگویم به ما خوش گذشت.

So you're just saying you had a nice time.

بنابراین شما فقط می گویید که به شما خوش گذشت.

You're not explaining everything that happened

تو همه چیزهایی که اتفاق افتاد را توضیح نمی دهی

I went out with

من دیشب با

a new

یک

girlfriend or boyfriend last night.

دوست دختر یا دوست پسر جدید بیرون رفتم.

What did that take you so long?

چه چیزی اینقدر طول کشید؟

So I went out with a new

بنابراین من با یک جدید بیرون رفتم

and suffice to say we had a nice time.

و کافی است بگویم به ما خوش گذشت.

Good wink.

چشمک خوب

You're not telling all the details, just

شما تمام جزئیات را نمی گویید، فقط

enough information to give the picture or the flavour

اطلاعات کافی برای دادن تصویر یا

of what sort of a, what sort of a thing you had this time.

طعمی که این بار چه نوع چیزی داشتید را ارائه نمی دهید.

You I wish you had sufficed.

تو کاش کافی بودی

Thank you.

I like to say that I wish you had sufficed.

متشکرم.

دوست دارم بگویم ای کاش کافی بود.

The explanation of sufficed. Yes.

توضیح کافی است. آره.

Thank you.

It's nice when people if we use words, it's nice for people to point that out and we can explain it.

متشکرم.

وقتی مردم از کلمات استفاده می کنند خوب است که مردم به آن اشاره کنند و ما بتوانیم آن را توضیح دهیم.

So that's thanks for that.

بنابراین برای آن متشکرم.

I say and if there are any that I use

من می گویم و اگر موردی هست که استفاده

that I don't understand, I might ask you to explain them to me.

می کنم و متوجه نمی شوم، ممکن است از شما بخواهم که برای من توضیح دهید.

Obsession Words and phrases. Steve.

وسواس کلمات و عبارات. استیو

So the word obsession names the state

بنابراین کلمه وسواس

of being unable to stop doing something.

حالت ناتوانی در توقف انجام کاری را نام می برد.

So something you you almost have no control over

بنابراین چیزی که تقریباً هیچ کنترلی روی آن ندارید،

might be described as an obsession

ممکن است به عنوان یک وسواس

to become fixated or too conscious of

برای تثبیت یا آگاهی بیش از حد نسبت به

something can lead to obsession.

چیزی توصیف شود که می تواند منجر به وسواس شود.

So maybe something that surrounds you or nearby, something you can see,

بنابراین شاید چیزی که شما را احاطه کرده یا در نزدیکی شما است، چیزی که می توانید ببینید،

or maybe something you feel may be part of

یا شاید چیزی که احساس می کنید ممکن است بخشی از

your body has changed in some way.

بدن شما باشد به نوعی تغییر کرده است.

And you keep thinking about it because you're worried.

و شما به دلیل نگرانی به آن فکر می کنید.

So obsession is to become fixated

بنابراین وسواس این است که نسبت به چیزی تثبیت

or maybe too conscious of something.

و یا شاید بیش از حد آگاه شوید.

And that can lead to obsession for man oh yeah.

و این می تواند منجر به وسواس برای انسان شود، بله.

There was a perfume called Obsession as well. Yes.

عطری به نام Obsession هم بود. آره.

Perfume called Obsession.

عطری به نام Obsession.

The thing that is causing the obsession is the object of the fixation.

چیزی که باعث وسواس می شود، موضوع تثبیت است.

So when we talk about fixation, we are talking about

بنابراین وقتی در مورد تثبیت صحبت می کنیم، در مورد

one thing that you are looking at, and you can't stop looking at it.

یک چیز صحبت می کنیم که شما به آن نگاه می کنید و نمی توانید از نگاه کردن به آن دست بردارید.

You have a fixation for something.

شما برای چیزی دلبستگی دارید.

You keep thinking about it, you keep looking at it, you have a fixation

مدام به آن فکر می‌کنی، مدام به آن نگاه می‌کنی، در شکمت تثبیت شده است

at your stomach. MR.

. آقای.

That was my stomach rumbling.

این صدای شکم من بود

My stomach just said hello.

شکمم فقط سلام کرد.

I hope you enjoyed that moment of time.

امیدوارم از آن لحظه لذت برده باشید.

A person becomes obsessed.

انسان دچار وسواس می شود.

They cannot stop obsessing over something.

آنها نمی توانند از وسواس در مورد چیزی دست بردارند.

They can't stop thinking about it.

آنها نمی توانند از فکر کردن به آن دست بردارند.

The behaviour is often described as obsessive behaviour,

این رفتار اغلب به عنوان رفتار وسواسی توصیف می شود،

so that type of behaviour

بنابراین

can be categorised as obsessive behaviour.

می توان نوع رفتار را به عنوان رفتار وسواسی طبقه بندی کرد.

The way you are acting towards something,

نحوه رفتار شما نسبت به چیزی،

something you can't stop thinking about,

چیزی که نمی توانید به آن فکر نکنید،

a mild obsession is normal

یک وسواس خفیف طبیعی است

and usually has no bad effect.

و معمولاً تأثیر بدی ندارد.

So I think it's fair to say that we all have some sort of obsession

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم همه ما نوعی وسواس داریم،

maybe a small thing that we enjoy watching or listening to,

شاید یک چیز کوچک که از تماشا کردن یا گوش دادن به آن لذت می بریم،

or maybe a person we like talking to,

یا شاید شخصی که دوست داریم با او صحبت کنیم،

maybe a certain thing we like listening to,

شاید چیز خاصی که دوست داریم به آن گوش دهیم،

to be keen on something or to admire

علاقه مند به چیزی باشیم. یا تحسین

a certain thing or person is

یک چیز یا شخص خاص،

a harmless safe

یک گاوصندوق بی ضرر

an obsession that is not harmful.

وسواسی است که مضر نیست.

Sometimes an interest in something can lead to it becoming an obsession.

گاهی اوقات علاقه به چیزی می تواند به وسواس تبدیل شود.

So you might have a general interest in something, but over time

بنابراین ممکن است به چیزی علاقه کلی داشته باشید، اما با گذشت

you might become more and more obsessed with that thing.

زمان ممکن است بیشتر و بیشتر در مورد آن چیز وسواس پیدا کنید .

You might become too fixated.

ممکن است بیش از حد ثابت شوید.

Sometimes you have to get obsessed with something.

گاهی اوقات باید در مورد چیزی وسواس پیدا کرد.

If you want to become very good at it, I think you can use that word obsession.

اگر می خواهید در آن خیلی خوب شوید، فکر می کنم می توانید از آن کلمه وسواس استفاده کنید.

So if you've got something you're trying to learn or something that you want to

بنابراین، اگر چیزی دارید که می‌خواهید یاد بگیرید یا کاری که

to do, or a task you want to complete, it,

می‌خواهید انجام دهید، یا کاری که می‌خواهید آن را کامل کنید،

sometimes you have to get a bit fixated, a bit obsessed.

گاهی اوقات باید کمی تثبیت شوید، کمی وسواس داشته باشید.

Otherwise you might not complete what it is that you need to do.

در غیر این صورت ممکن است کاری را که باید انجام دهید کامل نکنید.

So we can often use that for something that's temporary.

بنابراین ما اغلب می توانیم از آن برای چیزی که موقتی است استفاده کنیم.

Maybe you could be.

شاید تو تونستی

You could be anyway, but we'll go into examples in a minute.

شما می توانید به هر حال باشید، اما ما در یک دقیقه به نمونه هایی خواهیم پرداخت.

We often find that successful people

ما اغلب متوجه می شویم که افراد موفق

are also obsessive about the thing they are doing.

در مورد کاری که انجام می دهند نیز وسواس دارند.

So you might wake up in the morning and you have a business that you want to create,

بنابراین ممکن است صبح از خواب بیدار شوید و کسب‌وکاری داشته باشید که می‌خواهید ایجاد کنید،

or maybe a business that you want to run and you want it to be successful.

یا شاید کسب‌وکاری که می‌خواهید اداره کنید و می‌خواهید موفق باشد.

You have to be obsessed.

شما باید وسواس داشته باشید.

So quite often obsession can lead to success.

بنابراین اغلب اوقات وسواس می تواند منجر به موفقیت شود.

You can have success from being obsessed with the thing that you enjoy.

شما می توانید با وسواس در مورد چیزی که از آن لذت می برید به موفقیت دست پیدا کنید.

The thing in question takes up more and more of an individual's time.

موضوع مورد بحث بیشتر و بیشتر وقت یک فرد را می گیرد.

So over time you might become more and more fixated

بنابراین با گذشت زمان ممکن است بیشتر و بیشتر درگیر

by that thing, or you are fixated with that thing.

آن چیز شوید، یا با آن چیز تثبیت شوید.

You can't stop thinking about it.

شما نمی توانید از فکر کردن به آن دست بردارید.

We often refer to obsession as being healthy and unhealthy

ما اغلب به وسواس به عنوان سالم و ناسالم بودن اشاره

so I suppose it's safe to say that

می کنیم، بنابراین فکر می کنم می توان گفت

an obsession that many people have might be described as healthy.

که وسواسی که بسیاری از افراد دارند ممکن است سالم توصیف شود.

So a general obsession that people have

بنابراین یک وسواس عمومی که مردم

maybe something they think about or they have to remember.

شاید چیزی دارند که به آن فکر می کنند یا باید به خاطر بسپارند.

I would say that making sure that you have enough food

می‌توانم بگویم که اطمینان از اینکه غذای کافی

to eat might be an obsession.

برای خوردن دارید ممکن است یک وسواس باشد.

It is something that you need to do.

این چیزی است که شما باید انجام دهید.

Or I suppose another word is compulsion.

یا فرض می کنم کلمه دیگری اجبار است.

So we have to eat don't we, to survive, we have to drink water.

پس باید بخوریم، نه، برای زنده ماندن، باید آب بنوشیم.

So those things are things you have to remember to do.

بنابراین آن چیزها چیزهایی هستند که باید به یاد داشته باشید که انجام دهید.

Although I think it's fair to say that they are normal

اگرچه من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم آنها چیزهای عادی هستند

things that you have to be concerned with and think about.

که باید به آنها توجه کرد و به آنها فکر کرد.

An obsession that

وسواسی که

might put others at risk is often described

ممکن است دیگران را در معرض خطر قرار دهد اغلب به

as unhealthy, always putting yourself

عنوان ناسالم توصیف می شود و همیشه خود را نیز

at risk as well. Yes.

در معرض خطر قرار می دهد. آره.

So something you can't stop doing,

بنابراین کاری که نمی توانید از انجام آن دست بردارید،

something you enjoy doing,

کاری که از انجام آن لذت می برید،

or maybe something that might put you in danger or as Steve

یا شاید چیزی که ممکن است شما را در معرض خطر قرار دهد یا همانطور که استیو

said, your own personal risk.

گفت، خطر شخصی شماست.

You are putting yourself at risk or maybe other people at risk.

شما خود را در معرض خطر قرار می دهید یا شاید دیگران را در معرض خطر قرار دهید.

Yes, Lewis makes an interesting point.

بله، لوئیس به نکته جالبی اشاره می کند.

He mentions two words What's the difference between obsess and addict?

او دو کلمه را ذکر می کند چه تفاوتی بین وسواس و معتاد وجود دارد؟

Well, I think

خب،

I think probably an obsession can turn

فکر می‌کنم احتمالاً یک وسواس می‌تواند تبدیل

into an addiction cat say yes.

به یک گربه اعتیاد شود، بگو بله.

So that's when it's becoming more serious.

پس آن وقت است که قضیه جدی تر می شود.

So you could have an obsession for

بنابراین شما می توانید برای خود وسواس

you could have an obsession for sex, for example.

داشته باشید، برای مثال می توانید وسواس جنسی داشته باشید.

You could be obsessed with it.

شما ممکن است با آن وسواس داشته باشید.

And then you and then you you seek it everywhere.

و سپس شما و سپس شما آن را در همه جا جستجو می کنید.

And then you can become a bit of an addict, can't you?

و سپس می توانید کمی معتاد شوید، نه؟

You can't.

شما نمی توانید.

You could then become what is described as a sex addict.

پس از آن می توانید تبدیل به یک معتاد جنسی شوید.

You're just somebody who can't stop

شما فقط کسی هستید که نمی توانید از

getting it.

دریافت آن دست بردارید.

OK, Steve.

باشه، استیو.

But so yes, somebody has got to yes.

اما بله، کسی باید بله را بپذیرد.

I'm not an addict is somebody who can't stop doing something like drugs, smoking.

من معتاد نیستم کسی است که نمی تواند کاری مانند مواد مخدر، سیگار کشیدن را ترک کند.

Why do you say it is?

چرا می گویید؟

Why didn't you say drugs?

چرا نگفتی مواد مخدر؟

Well, I'm saying those as well.

خب من هم همین ها را می گویم.

I'm saying those now

من اکنون آنها را می گویم،

but you wouldn't start with an obsession for alcohol.

اما شما با وسواس به الکل شروع نمی کنید.

You would just start drinking and then you might become an addict.

شما فقط شروع به نوشیدن می کنید و سپس ممکن است معتاد شوید.

I mean, I don't think people I think using the word

منظورم این است که فکر نمی‌کنم افرادی که فکر می‌کنم استفاده از کلمه

obsession to describe someone who drinks a lot isn't the right word.

وسواس برای توصیف کسی که زیاد الکل می‌نوشد ، کلمه درستی نباشد.

Well, actually, I would disagree with you there.

خب، در واقع، من در آنجا با شما مخالفم.

You must you might be obsessed with different types

حتماً ممکن است نسبت به انواع مختلف

or certain types of alcohol, but you're not drinking too much of it.

یا انواع خاصی از الکل وسواس داشته باشید، اما زیاد از آن نمی نوشید.

Yeah. She should be obsessed with wine. Yes.

آره او باید با شراب وسواس داشته باشد. آره.

Yes, a certain a certain type of alcohol.

بله، نوع خاصی از الکل.

And then your your obsession becomes an addiction.

و سپس وسواس شما تبدیل به یک اعتیاد می شود.

So the obsession is not necessarily harmful.

بنابراین وسواس لزوما مضر نیست.

And that's the reason why I said that you can have healthy obsessions.

و به همین دلیل است که گفتم شما می توانید وسواس های سالم داشته باشید.

However, addiction naturally occurring is negative.

با این حال، اعتیاد به طور طبیعی رخ می دهد منفی است.

Normally, unless, of course, you are one of those.

به طور معمول، مگر اینکه، البته، شما یکی از آن ها باشید.

Unless, of course, you are an English addict.

البته مگر اینکه معتاد انگلیسی باشید.

So that's OK because that's useful.

بنابراین اشکالی ندارد زیرا مفید است.

And healthy. That's a good thing.

و سالم. این چیز خوبی است.

So maybe that is the only addict or addiction that is good.

بنابراین شاید این تنها معتاد یا اعتیاد خوب باشد.

Being addicted to the English language

معتاد بودن به زبان انگلیسی

so obsession and addiction can be very different things.

بنابراین وسواس و اعتیاد می تواند چیزهای بسیار متفاوتی باشد.

You might be obsessed with something, but you're not necessarily addicted to it.

ممکن است به چیزی وسواس داشته باشید، اما لزوماً به آن معتاد نیستید.

So yes, there is a definite difference.

بنابراین بله، یک تفاوت قطعی وجود دارد.

Some people are obsessed with, with, with looking at famous people.

برخی از افراد وسواس زیادی نسبت به نگاه کردن به افراد مشهور دارند.

Aren't they following them?

آیا آنها آنها را دنبال نمی کنند؟

On Instagram or whatever?

در اینستاگرام یا هر چیز دیگری؟

People follow things MySpace, Facebook, that sort of thing.

مردم چیزهایی را دنبال می کنند مای اسپیس، فیس بوک، و چیزهایی از این دست.

They might be obsessed with that sort of culture of celebrities.

آنها ممکن است با آن نوع فرهنگ افراد مشهور وسواس داشته باشند.

And they can't stop watching programmes about celebrities

و نمی توانند از تماشای برنامه های مربوط به افراد مشهور

and rich people and looking at their homes and things like that.

و ثروتمند دست بردارند و به خانه های آنها و چیزهایی از این قبیل نگاه نکنند.

You know, you can get obsessed with with things like that.

می‌دانی، می‌توانی با چنین چیزهایی وسواس پیدا کنی.

I would you could you may or may not describe that as an A

می‌خواهم ممکن است این را به عنوان یک A توصیف کنید یا نه،

I think an addiction is like a medical term as well.

فکر می‌کنم اعتیاد نیز مانند یک اصطلاح پزشکی است.

It starts yes.

شروع میشه بله

It starts to have an adverse or destructive effect.

شروع به تأثیر نامطلوب یا مخرب می کند.

Yes. On a person.

آره. روی یک شخص.

So obsession is not necessarily bad.

بنابراین وسواس لزوما بد نیست.

Addiction almost always is bad.

اعتیاد تقریبا همیشه بد است.

Yes. It's actual definition.

آره. این تعریف واقعی است.

It's like it's like, I don't know, it's like

مثل این است که نمی دانم، مثل

saying a certain word and it only has one use.

گفتن یک کلمه خاص است و فقط یک کاربرد دارد.

Maybe if you punch someone, maybe punching someone is always bad.

شاید اگر به کسی مشت بزنی، شاید مشت زدن به کسی همیشه بد باشد.

There is never a good punch. It's always a bad punch.

هیچ وقت یک مشت خوب وجود ندارد. این همیشه یک مشت بد است.

Whatever you're doing, if you punch someone, it's never good thing to do with obsession.

هر کاری که انجام می دهید، اگر به کسی مشت بزنید، هرگز با وسواس کاری خوب نیست.

Well, it's no addiction.

خب اعتیاد نیست

It's a word that it really is always negative.

این کلمه ای است که واقعا همیشه منفی است.

However, you use it.

با این حال، شما از آن استفاده می کنید.

So addiction is always bad.

بنابراین اعتیاد همیشه بد است.

It's always stressed as being a bad thing.

همیشه به عنوان چیز بدی تاکید می شود.

Yes, obsession isn't.

بله، وسواس اینطور نیست.

That's the point I'm making.

این نکته ای است که من به آن اشاره می کنم.

So to be obsessed with something isn't necessarily a bad thing

بنابراین وسواس داشتن در مورد چیزی لزوماً چیز بدی نیست

because it can bring good things to you.

زیرا می تواند چیزهای خوبی برای شما به ارمغان بیاورد.

For example, if you are running your own company.

به عنوان مثال، اگر شرکت خود را اداره می کنید.

So an obsession might put others at risk.

بنابراین یک وسواس ممکن است دیگران را در معرض خطر قرار دهد.

How Mary mentions obsessive compulsive behaviour.

چگونه مری از رفتار وسواسی اجباری یاد می کند.

Yes. We're not experts on this kind of psychology, but that is

آره. ما در این نوع روانشناسی متخصص نیستیم ، اما

obviously a that's a that's a medical term, isn't it?

واضح است که این یک اصطلاح پزشکی است، اینطور نیست؟

And people can become obsessed with all sorts of things that become

و مردم می توانند نسبت به انواع چیزها وسواس پیدا کنند که

if something is compulsive, it means you can't stop doing it. Yes.

اگر کاری اجباری باشد، به این معنی است که شما نمی توانید از انجام آن دست بردارید. آره.

And like washing your hands says

و مثل شستن دست ها می گوید

see that means everyone, everyone is OCD.

ببین یعنی همه، همه مبتلا به OCD هستند.

Well with that one, because all we've been doing for the past two years is washing our hands.

خوب با آن یکی، زیرا تمام کاری که ما در دو سال گذشته انجام داده ایم، شستن دست هایمان است.

All of us yes.

همه ما بله.

But some people, eBay, that's discount what's been happening with the pandemic.

اما برخی از مردم، eBay، چیزی را که با همه‌گیری رخ داده است، کاهش می‌دهند.

There are some people that become obsessed with washing their hands

برخی از افراد در شستن دست ها وسواس پیدا می کنند

to the extent that they get sores all over their hands.

تا جایی که در تمام دست ها زخم می شوند.

In fact, I know somebody whose sister

در واقع، من کسی را می شناسم که خواهرش

suffers from this kind of obsessive compulsive

از این نوع رفتار وسواسی اجباری رنج می برد

behaviour and their hands are covered

و دستانش همیشه آغشته

in sores all the time because they're literally constantly washing their hands.

به زخم است، زیرا به معنای واقعی کلمه دائماً در حال شستن دست های خود هستند.

So what you'll referring to is OCD, obsessive compulsive

بنابراین آنچه شما به آن اشاره می کنید OCD،

behaviour or disorder,

رفتار یا اختلال وسواسی اجباری است،

and that's when a person cannot control

و این زمانی است که فرد نمی تواند

those compulsions or the obsession they can't stop themselves.

آن اجبارها یا وسواسی را که نمی تواند خودش را متوقف کند کنترل کند.

Eating is one.

خوردن یکی است.

A lot of people I would say, of a very large amount,

من می توانم بگویم بسیاری از مردم، تعداد بسیار زیادی

number of people suffer from eating compulsion.

از مردم از اجبار خوردن رنج می برند.

They can't stop because food, let's face it, food

آنها نمی توانند متوقف شوند زیرا غذا، اجازه دهید با آن روبرو شویم،

is brilliant.

غذا عالی است.

It really is.

واقعا هست.

And you can develop an obsession with food where you can't stop yourself.

و می توانید وسواس زیادی نسبت به غذا ایجاد کنید که نمی توانید جلوی خود را بگیرید.

And then that obsession starts

و سپس این وسواس

something you are interested in, but then suddenly you find you can't stop doing it.

چیزی را شروع می کند که شما به آن علاقه دارید، اما ناگهان متوجه می شوید که نمی توانید از انجام آن دست بردارید.

Or you want more of it.

یا بیشتر از آن می خواهید.

Or maybe you do it for a certain reason.

یا شاید به دلیل خاصی این کار را انجام می دهید.

Maybe you are feeling unhappy or maybe you are lonely

شاید شما احساس ناراحتی می کنید یا شاید تنها

and you eat to make yourself feel better.

هستید و غذا می خورید تا احساس بهتری داشته باشید.

So there is a big, big difference when we talk about obsession

بنابراین وقتی در مورد وسواس و اجبار صحبت می کنیم یک تفاوت بزرگ و بزرگ وجود دارد

and compulsion.

.

Please do share with us your obsessions.

لطفا افکار خود را با ما در میان بگذارید.

I mean, they might, you know, just ordinary things.

منظورم این است که آنها ممکن است چیزهای معمولی باشند.

We're not we're not trying to delve into your deep

ما نیستیم که سعی نمی کنیم در

psychological neuroses, but, you know, if you've got an obsession with something,

روان رنجورهای روانی عمیق شما غوطه ور شویم، اما، می دانید، اگر مثلاً به چیزی وسواس دارید

for example, I used to have an obsession with tires.

، من قبلاً به لاستیک ها علاقه داشتم.

Now I've never heard of anybody else.

در حال حاضر من هرگز در مورد کسی دیگر نشنیده ام.

I had a friend who was he used to laugh at me because I had a bit of an obsession with car tires

دوستی داشتم که عادت داشت به من می خندید، زیرا من کمی به لاستیک های ماشین

and all the different types in the treads

و انواع مختلف آن در آج ها وسواس داشتم

and looking at which ones were quieter

و می دیدم که کدام یک از لاستیک های

than other ones and and which one would last longer.

دیگر ساکت تر هستند و کدام یک بیشتر دوام می آورند.

What I used to get I was obsessed with reading about tires.

چیزی که قبلا می گرفتم وسواس زیادی داشتم که در مورد لاستیک ها بخوانم.

It went on for a number of years.

چندین سال ادامه داشت.

Which ones are best in the wet?

کدام یک در مرطوب بهترین هستند؟

Which ones are best in the dry?

کدام یک در خشکی بهتر هستند؟

And, and and tires for all seasons and in the snow.

و، و و لاستیک برای تمام فصول و در برف.

And then I used to get obsessed with that.

و بعد من با آن وسواس داشتم.

Just, it's just an interest and it wasn't unhealthy for me,

فقط، این فقط یک علاقه است و برای من ناسالم نبود،

you know, I wasn't collecting car tires.

می دانید، من لاستیک ماشین را جمع نمی کردم.

So you didn't have a room full of tires? No.

پس اتاق پر از لاستیک نداشتید؟ نه.

But it was an obvious a bit obsessed with it.

اما واضح بود که کمی نسبت به آن وسواس داشت.

And I think as I pointed out before, if you want to

و من فکر می کنم همانطور که قبلاً اشاره کردم، اگر می

get involved in a particular subject about something and you want to learn about something,

خواهید در یک موضوع خاص در مورد چیزی درگیر شوید و می خواهید در مورد چیزی یاد بگیرید،

sometimes you have to become a bit obsessed about it in order

گاهی اوقات باید کمی در مورد آن وسواس پیدا

for you to to learn everything that you need to learn and to get really good at it.

کنید تا بتوانید هر آنچه را که نیاز دارید یاد بگیرید. یاد بگیرند و واقعاً در آن خوب شوند.

But that doesn't mean it's unhealthy

اما این بدان معنا نیست که ناسالم است

you can have an obsession with a person,

که می‌توانید نسبت به یک فرد

you know, like a girl or a boy.

، مانند یک دختر یا یک پسر، وسواس داشته باشید.

You can be obsessed with them.

شما می توانید با آنها وسواس داشته باشید.

You want to look at them all the time,

شما می خواهید همیشه به آنها نگاه کنید،

you want to talk to them, you want to text them, you want to meet them.

می خواهید با آنها صحبت کنید، می خواهید به آنها پیامک ارسال کنید، می خواهید آنها را ملاقات کنید.

You can't get them out of your mind.

شما نمی توانید آنها را از ذهن خود خارج کنید.

That's absurd. That's obsession

این پوچ است. این وسواس

about a particular

در مورد یک

person because you're attracted to them or whatever

شخص خاص است زیرا شما جذب او شده اید یا هر چیز دیگری

that can become unhealthy

که می تواند ناسالم شود

because your behaviours then can be scary or they can be inappropriate.

زیرا رفتارهای شما می تواند ترسناک یا نامناسب باشد.

Yeah, she might start, you might start hanging around outside their house or asking them

بله، او ممکن است شروع کند، شما ممکن است شروع به دور زدن در بیرون از خانه آنها کنید یا از آنها بپرسید

or sending them letters or gifts anonymously

یا نامه ها یا هدایایی را به طور ناشناس

to GQ says Michelin is the best yes.

برای GQ بفرستید و می گوید میشلن بهترین بله است.

Well, Michelin all season tires.

خوب، لاستیک های تمام فصل میشلن.

I've got my eye on some of those.

من به برخی از آنها توجه کرده ام.

I don't think you can.

فکر نمی کنم بتوانید.

You can't say Michelin anymore, though. Why not?

با این حال، دیگر نمی توان گفت میشلن. چرا که نه؟

So because it's it's often used

بنابراین به دلیل اینکه اغلب به

as a slur against overweight people.

عنوان یک توهین علیه افراد دارای اضافه وزن استفاده می شود.

It's they describe them as the Mitchell in Maynard

آنها آنها را به عنوان میچل در مینارد توصیف می کنند،

so I don't think you can say Mitchell and I think that's been crossed off now.

بنابراین من فکر نمی کنم شما بتوانید میچل را بگویید و فکر می کنم اکنون خط خورده است.

That's been cancelled.

که لغو شده است

French tires, French tires.

لاستیک فرانسوی، لاستیک فرانسوی.

Then they call it a left tire.

بعد بهش میگن لاستیک چپ.

But yes, Mitchell ins are good and they've got these wonderful

اما بله، لاستیک‌های میچل خوب هستند و این

all season tires, which for us in the UK, when it gets very cold in the winter,

لاستیک‌های تمام فصل فوق‌العاده را دارند، که برای ما در بریتانیا، زمانی که هوا در زمستان بسیار سرد است،

but very hot in the summer, you want a tire that will perform in all conditions.

اما در تابستان بسیار گرم می‌شود، شما لاستیکی می‌خواهید که در همه موارد کارایی داشته باشد. شرایط

That's my obsession if you live and just if you live in a very hot country, it's hot all the time.

این وسواس من است اگر زندگی می کنید و فقط اگر در یک کشور بسیار گرم زندگی می کنید، همیشه گرم است.

It doesn't matter.

مهم نیست.

You just put one tire on it, you know, anyway, let's not get into that.

شما فقط یک لاستیک روی آن قرار دهید، می دانید، به هر حال، اجازه دهید وارد این موضوع نشویم.

That's our obsession.

I've an obsession with Ford Mustangs, of course.

این وسواس ماست

البته من علاقه زیادی به فورد موستانگ دارم.

Yes, OK, Steve, you are sort of drying up the show.

بله، باشه، استیو، شما به نوعی نمایش را خشک می کنید.

I'm explaining, you know.

دارم توضیح میدم میدونی

Yes. Time, but coming we're coming to that, you say?

آره. زمان است، اما شما می گویید که به آن می رسیم؟

Yeah.

Sylvia the world is obsessed with viruses.

آره

سیلویا جهان با ویروس ها وسواس دارد.

Yeah, the media is obsessed with viruses.

آره، رسانه ها درگیر ویروس ها هستند.

It's not getting into any details.

وارد هیچ جزئیاتی نمی شود.

But yes, we are obsessed with COVID now.

اما بله، ما در حال حاضر درگیر COVID-19 هستیم.

It's monkey pox.

این آبله میمون است.

The media are obsessed with health related stories.

رسانه ها به داستان های مرتبط با سلامتی وسواس دارند.

Well, the media are just doing they're just doing their job.

خب، رسانه‌ها فقط دارند انجام می‌دهند و فقط کارشان را انجام می‌دهند.

Steve, I think it's wrong for you to attack the media like that.

استیو، من فکر می کنم اشتباه است که شما به رسانه ها چنین حمله کنید.

They're just doing their job.

فقط دارن کارشونو میکنن

Yeah. But they are obsessed and they're just doing their job.

آره اما آنها وسواس دارند و فقط کار خود را انجام می دهند.

They're trying to keep us informed and up to date with all of the news and all of the things.

آنها سعی می کنند ما را در جریان همه اخبار و همه چیزها قرار دهند.

So, yeah, I don't know what you're suggesting there.

بنابراین، بله، من نمی دانم شما چه چیزی را در آنجا پیشنهاد می کنید.

And people are being very reticent to share their obsessions

و مردم در به اشتراک گذاشتن وسواس های خود بسیار ممتنع هستند،

if you're reticent about something, you you're you're holding back.

اگر شما در مورد چیزی ممتنع هستید، یعنی شما در حال عقب نشینی هستید.

You don't want to talk about something.

شما نمی خواهید در مورد چیزی صحبت کنید.

So please tell us.

پس لطفا به ما بگویید.

We want to hear all your woes. Your obsessions.

ما می خواهیم همه دردسرهای شما را بشنویم. وسواس های شما

We want to share them across the World Wide Web.

ما می خواهیم آنها را در سراسر وب جهانی به اشتراک بگذاریم.

Well, that's put everyone off now.

خب، این الان همه را کنار گذاشته است.

I'm pretty sure of it.

من تقریباً از آن مطمئن هستم.

We all look.

همه ما نگاه می کنیم.

So can I just carry on, Steve, with my lesson?

پس آیا می توانم به درس خود ادامه دهم، استیو؟

A hobby might be described as an obsession so even something you do

یک سرگرمی ممکن است به عنوان یک وسواس توصیف شود، بنابراین حتی کاری که

in your pastime, a little hobby might become an obsession.

در سرگرمی خود انجام می دهید، یک سرگرمی کوچک ممکن است به یک وسواس تبدیل شود.

Maybe you enjoy going fishing, and then suddenly you find that

شاید از رفتن به ماهیگیری لذت می برید و ناگهان متوجه می

you want to get all of the equipment, all of the best rods

شوید که می خواهید تمام تجهیزات، همه بهترین میله ها

and all of the best tackle.

و همه بهترین تکل ها را به دست آورید.

The tackle is the most important part.

تکل مهم ترین قسمت است.

Always take care of your tackle because you never know

همیشه مراقب تکل خود باشید زیرا هرگز نمی دانید چه

when you need it and always keep your eye off.

زمانی به آن نیاز دارید و همیشه چشم خود را از خود دور نگه دارید.

Always, always keep your rod clean.

همیشه، همیشه میله خود را تمیز نگه دارید.

I think that's correct.

من فکر می کنم این درست است.

Reticent. I think that's the correct spelling, isn't it?

تضعیف. فکر کنم املای درستی باشه، اینطور نیست؟

Reticent.

تضعیف.

It's about right to me to make your reluctant.

این حق من است که شما را اکراه کنم.

You're not keen on doing it.

شما مشتاق انجام آن نیستید.

Yes. You back away.

آره. تو برگردی

You are reticent,

شما ممتنع هستید،

so maybe you are reticent about sharing with us.

بنابراین ممکن است در مورد اشتراک گذاری با ما نسبت به این موضوع تردید داشته باشید.

Your obsession, thinking that could be just innocent things.

وسواس شما، فکر کردن که می تواند چیزهای بی گناهی باشد.

They don't have to be things which, you know, you could be could be like me with tears it could be,

آنها نباید چیزهایی باشند که، می دانید، شما می توانید مانند من با اشک باشید،

could be something you might have an obsession with, with

ممکن است چیزی باشد که ممکن است به آن علاقه داشته باشید،

cooking sample or something like that.

نمونه آشپزی یا چیزی شبیه به آن.

You're obsessed with cleaning, cleaning the house yes.

شما به نظافت و تمیز کردن خانه وسواس دارید بله.

There's another one. And somebody mentioned earlier, Mr.

یکی دیگه هست و شخصی که قبلاً ذکر شد، آقای

Duncan, Christina, I know Christina about

دانکن، کریستینا، من کریستینا را

and I've got a friend like this, two friends, in fact,

می شناسم و دوستی مانند این دارم، در واقع دو دوست،

who are slightly obsessed with checking

که کمی وسواس دارند بررسی

that they've locked the door, the front door when they leave the house.

کنند که در را قفل کرده باشند، درب ورودی را قفل کرده باشند. خانه را ترک کن.

You know, did I did I check and I do that at night.

می دانید، آیا من انجام دادم، من چک کردم و این کار را در شب انجام می دهم.

I keep checking that I've turned off the lights in the carriage.

مدام چک می کنم که چراغ های کالسکه را خاموش کرده ام.

I know I've turned them off, but I keep going back to have a look

می‌دانم که آنها را خاموش کرده‌ام، اما به عقب برمی‌گردم تا نگاهی

I'm a bit obsessed with checking that things are switched off anyway.

بیندازم و کمی وسواس دارم بررسی کنم که به هر حال همه چیز خاموش است.

Yeah, I have to constantly check that my trousers are actually up

بله، من باید دائماً چک کنم که شلوارم واقعاً بالاست،

because I forget sometimes that to pull them up in the morning and I'm walking around for the whole day

زیرا گاهی اوقات فراموش می‌کنم که صبح آن‌ها را بالا بیاورم و تمام روز را

with my trousers around my ankles, it's very embarrassing,

با شلوارم دور مچ پایم دور بزنم، خیلی خجالت‌آور است،

especially in the butcher's shop.

مخصوصاً در قصابی. فروشگاه

Sometimes that person cannot stop

گاهی اوقات آن شخص نمی تواند

doing the thing they might be described as it might be described as a compulsion,

کاری را که ممکن است به عنوان یک اجبار توصیف شود،

something that a person could not stop doing might be described as a compulsion.

متوقف کند، کاری که شخص نمی تواند از انجام آن دست بکشد ممکن است به عنوان یک اجبار توصیف شود.

As we mentioned earlier, you can't stop doing it.

همانطور که قبلا ذکر کردیم، نمی توانید از انجام آن دست بردارید.

It has become a compulsion.

تبدیل به یک اجبار شده است.

There are many things

چیزهای زیادی وجود دارد

that a person might become obsessed with, many things.

که ممکن است یک فرد نسبت به آنها وسواس پیدا کند، چیزهای زیادی.

A pop group.

یک گروه پاپ

You might be obsessed with the latest K-pop

ممکن است به جدیدترین آهنگ‌های

baby beats and you're a big fan of them.

کی‌پاپ کودک علاقه داشته باشید و از طرفداران پر و پا قرص آن‌ها باشید.

You see K-pop, OK, k

K-pop، OK، k

k pop Korea, Korean pop music, or maybe a type of fashion.

k pop کره، موسیقی پاپ کره ای، یا شاید یک نوع مد را می بینید.

Maybe suddenly you want to wear Doc Martens,

شاید ناگهان بخواهید Doc Martens

big black heavy boots, on.

، چکمه‌های سیاه بزرگ و سنگین بپوشید.

Now back in fashion, you will see lots of women

اکنون به مد بازگشته‌اید، زنان زیادی را خواهید دید

wearing big heavy boots quite often.

که اغلب چکمه‌های بزرگ و سنگین می‌پوشند.

Quite often.

اغلب.

Doc Martens.

دکتر مارتنز.

Yes. That's why I said it also. Yes.

آره. برای همین هم گفتم آره.

Also a certain object or a type of food or a hobby or pastime.

همچنین یک شی خاص یا یک نوع غذا یا یک سرگرمی یا سرگرمی.

What was that, Steve?

این چی بود استیو؟

Yes, better.

بله بهتره

Easy. Access, gambling.

آسان. دسترسی، قمار.

That's an obsession for some people.

این برای برخی افراد یک وسواس است.

You can't stop.

شما نمی توانید متوقف شوید.

And that that could be seen as an unhealthy obsession

و این می تواند به عنوان یک وسواس ناسالم تلقی شود،

because you could lose lots of money

زیرا شما می توانید پول زیادی از دست بدهید،

so the impact of that obsession could be that you lose

بنابراین تأثیر آن وسواس می تواند این باشد که شما

lots of of your earnings by being obsessed with gambling

با وسواس داشتن در قمار

or even if you gamble once, I always say it is a fool's game.

یا حتی اگر یک بار قمار کنید، مقدار زیادی از درآمد خود را از دست می دهید. بازی احمقانه

But bamboo for you says, for example,

اما بامبو برای شما می گوید، برای مثال،

your obsession, you could be obsessed with formula one

وسواس شما، شما می توانید با فرمول یک وسواس داشته

and that might you might end up getting a job in it

باشید و ممکن است در نهایت در آن شغلی پیدا کنید،

because you've become obsessed with a particular subject, you know, like Formula One

زیرا در مورد یک موضوع خاص وسواس پیدا کرده اید ، می دانید، مانند فرمول

you might become so obsessed you

یک ممکن است آنقدر به شما وسواس تبدیل

it leads you to developing a career in a particular area.

می شود که شما را به سمت توسعه حرفه ای در یک زمینه خاص سوق می دهد.

Well, like that that's what I mean by healthy obsession.

خب، منظور من از وسواس سالم همین است.

So you kind of have an obsession that is healthy and does not cause any problems.

بنابراین شما به نوعی وسواس دارید که سالم است و مشکلی ایجاد نمی کند.

In fact, it might do the opposite and help your life quite a lot.

در واقع، ممکن است برعکس عمل کند و به زندگی شما کمک زیادی کند.

Could go work for Mitchell.

میتونم برم برای میچل کار کنم

Yes, I know more about that tie after.

بله، بعد از آن بیشتر در مورد آن کراوات می دانم.

When I used to go to car showrooms, I used to be obsessed with learning

زمانی که به نمایشگاه‌های اتومبیل می‌رفتم، وسواس زیادی داشتم که

all the stats, the statistics of, of, of, you know, the nought to 60, what,

تمام آمارها، آمار، از، از، از، 60، چه،

what options are available and all that sort of thing.

گزینه‌های موجود و همه چیز را یاد بگیرم.

And then you go to a car showroom and you if, if then I knew

و سپس شما به یک نمایشگاه اتومبیل می روید و اگر، اگر پس از آن من

more about the person that was selling the car to me.

اطلاعات بیشتری در مورد شخصی که ماشین را به من می فروشد، می دانستم.

I used to get very disappointed because I would think, well, I've read the brochure,

من قبلاً بسیار ناامید می شدم زیرا فکر می کردم، خوب، من بروشور را خوانده ام،

I know what's available on this car and this, that and the other.

می دانم چه چیزی در این ماشین و این، آن و دیگری موجود است.

And they don't seem to know that used to upset me.

و به نظر نمی رسد آنها بدانند که قبلاً من را ناراحت می کرد.

I used to be, you know, always been obsessed. Yes.

من قبلاً، می دانید، همیشه وسواس داشتم. آره.

But anyway, yeah, I think with that Valentine, we've definitely gathered

اما به هر حال، آره، فکر می‌کنم با آن ولنتاین، ما قطعاً

that collecting rare things I stamp smokes.

چیزهای کمیابی را جمع‌آوری کرده‌ایم که من مهر می‌کشم.

That can become an obsession.

که می تواند به یک وسواس تبدیل شود.

You're always looking at where, you know, to find the new stamp or the people's underwear

شما همیشه به دنبال این هستید که، می دانید، کجا می توانید مهر جدید یا لباس زیر مردم را پیدا کنید

that made you go quite that.

که باعث شده شما به آن سمت بروید.

Sometimes an obsession can colour a person's daily life.

گاهی اوقات یک وسواس می تواند زندگی روزمره یک فرد را رنگ آمیزی کند.

As you said earlier, about

همانطور که قبلاً گفتید، در مورد

obsessive compulsive disorder, very similar.

اختلال وسواس فکری عملی، بسیار مشابه است.

A stalker, as we said earlier, Steve,

یک استالکر، همانطور که قبلاً گفتیم، استیو،

a stalker will follow the person they have an obsession for.

یک استالکر، شخصی را که به او وسواس دارند دنبال می کند.

They are obsessed with a certain celebrity

آنها به یک سلبریتی خاص

or a certain famous person.

یا یک فرد مشهور وسواس دارند.

In the public eye. I used to have stalkers.

در دید دیگران. من قبلا استالکر داشتم.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

I had stalkers when I was in China because for a few moments I was famous.

من زمانی که در چین بودم استالکر داشتم زیرا برای چند لحظه معروف بودم.

I was on TV and then people knew me and then people started following me around

من در تلویزیون بودم و بعد مردم من را شناختند و سپس مردم شروع به دنبال کردن من کردند

and trying to find out where we lived because they wanted free English lessons from me.

و سعی کردند بفهمند ما کجا زندگی می کنیم زیرا آنها می خواستند از من درس انگلیسی رایگان بگیرند.

And it became rather rather embarrassing, to say the least.

و دست کم خجالت آور شد.

That brings up a point that that Lewis brought up earlier.

این نکته ای را نشان می دهد که لوئیس قبلاً به آن اشاره کرده بود.

The difference between obsession and addiction yes. Yes.

تفاوت بین وسواس و اعتیاد بله. آره.

If it's an addiction, it's usually that is something that is unhealthy.

اگر اعتیاد است، معمولاً چیزی است که ناسالم است.

Yeah.

آره

Leading to is are negative effects whereas an obsession

منجر به این است که اثرات منفی دارد در حالی که وسواس

doesn't necessarily lead to poor outcomes.

لزوماً به نتایج ضعیف منجر نمی شود.

Yeah. We say, although you can often use the word addiction,

آره ما می گوییم، اگرچه اغلب می توانید از کلمه اعتیاد استفاده کنید، در

when it's not.

People use it in sort of common

حالی که اینطور نیست.

مردم از آن به نوعی

English to describe somebody they like.

انگلیسی رایج برای توصیف کسی که دوست دارند استفاده می کنند.

Like you can say, oh, I'm obsessed with chocolate.

همانطور که می توانید بگویید، اوه، من با شکلات وسواس دارم.

I'm sorry, I'm addicted to chocolate, I'm addicted to chocolate.

متاسفم، من به شکلات معتاد هستم، من به شکلات معتاد هستم.

People will often say that, but it doesn't mean that you're really medically addicted

مردم اغلب این را می گویند، اما این بدان معنا نیست که شما واقعاً از نظر پزشکی معتاد هستید

there is a good example on my screen.

، مثال خوبی در صفحه نمایش من وجود دارد.

Episode 283 no.

قسمت 283 شماره.

Above it.

بالای آن.

English addict. Yes.

معتاد انگلیسی آره.

Yeah. So there there. That's it.

آره بنابراین آنجا وجود دارد. خودشه.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

You're using that word

شما از این کلمه استفاده

not it's true.

می کنید این درست نیست.

Meaning is negative, but you can often use it in English too, just to describe

معنی منفی است، اما شما اغلب می توانید آن را در انگلیسی نیز به کار ببرید، فقط برای

in a humorous way something that you're you like a lot

توصیف طنز چیزی که شما بسیار دوست

and you can't stop doing, as we mentioned earlier, the need to do something in a certain way.

دارید و نمی توانید از انجام آن دست بردارید، همانطور که قبلا ذکر کردیم ، نیاز به انجام کاری در یک راه معین

Can also become an obsession.

همچنین می تواند به یک وسواس تبدیل شود.

You can't stop doing it. You have a compulsion.

شما نمی توانید از انجام آن دست بردارید. شما یک اجبار دارید.

You can't stop yourself.

شما نمی توانید جلوی خود را بگیرید.

We can also say that an obsession might be

همچنین می توانیم بگوییم که یک وسواس ممکن است

a crazy fashion or a fad or a fixation.

یک مد دیوانه کننده یا یک مد یا یک تثبیت باشد.

They are all types of obsession, not necessarily negative

آنها همه نوع وسواس هستند، نه لزوما منفی،

so the latest fashion might might lead people to become obsessed

بنابراین ممکن است جدیدترین مد ممکن است باعث شود مردم نسبت

with a certain appearance or a certain type of clothing a craze.

به ظاهر خاصی وسواس پیدا کنند یا یک نوع لباس خاص دیوانه شوند.

I love that craze.

من عاشق آن جنون هستم.

The latest craze is to walk around

آخرین شوق این است که

with your fingers up your nose, something like that.

با انگشتان بالا بینی راه بروید، چیزی شبیه به آن.

I'm sure it will happen eventually on tick tock.

من مطمئن هستم که این اتفاق در نهایت روی تیک تاک خواهد افتاد.

I'm sure it will thank Evie tests.

من مطمئن هستم که از تست های Evie تشکر خواهد کرد.

And I suppose the question is is there something you have been obsessed with?

و من فکر می کنم سوال این است که آیا چیزی وجود دارد که شما به آن وسواس داشته اید؟

Mr. Steve, you told us about your tires. Yes.

آقای استیو، شما در مورد لاستیک های خود به ما گفتید. آره.

But there is also something else that you are definitely obsessed with.

اما چیز دیگری نیز وجود دارد که شما قطعاً به آن وسواس دارید.

At the moment.

درحال حاضر.

No, I can't think of anything.

نه هیچی به ذهنم نمیرسه

OK, I will have to name it then.

خوب، من باید آن را نام ببرم.

Finance.

دارایی، مالیه، سرمایه گذاری.

Oh, the stock market oh, Mr.

آه، بازار سهام آه، آقای

Duncan, don't get me started on that. Well, that's it.

دانکن، من را در این مورد شروع نکنید. خب همین.

That's all. I'm just saying. What? What it is.

همین. من فقط می گویم. چی؟ آنچه هست.

Well, there's an example there.

خوب، یک مثال وجود دارد.

Something I in the past have known very little about

چیزی که من در گذشته خیلی کم در مورد

you know,

شما می دانستم،

investing.

سرمایه گذاری.

It's not something I've ever been particularly interested in.

این چیزی نیست که من تا به حال به آن علاقه خاصی داشته

I've always liked saving money, but going, you know, going into the wider

باشم. من همیشه دوست داشتم پول پس انداز کنم، اما، می دانید، وارد حوزه وسیع تری

field of investments and investing.

از سرمایه گذاری و سرمایه گذاری شدم.

I think I've reached a certain age where I'm become

فکر می کنم به سن خاصی رسیده ام

a little obsessed with watching YouTube videos.

که کمی وسواس تماشای ویدیوهای یوتیوب پیدا کرده ام.

Yeah.

Now, can you imagine sitting around all day watching YouTube?

آره

حالا، آیا می توانید تصور کنید که تمام روز در حال تماشای یوتیوب بنشینید؟

OK, what a waste of time that is.

خوب، چه اتلاف وقت است.

I know. Exactly. Yes. What a waste of a life. Well, no.

میدانم. دقیقا. آره. چه هدر دادن زندگی خب نه.

I mean,

منظورم این است

who wants to just sit all the time watching YouTube?

که چه کسی می خواهد همیشه به تماشای YouTube بنشیند؟

Unless it's you, of course.

البته مگر اینکه شما باشید.

But yes, and I think that is I've become obsessed.

اما بله، و فکر می کنم که من دچار وسواس شده ام.

But again, that is leading to me gaining knowledge in that subject. Yes.

اما دوباره، این منجر به کسب دانش من در آن موضوع می شود. آره.

And I think sometimes you if you don't get a bit of an obsession

و من فکر می کنم گاهی اوقات شما اگر کمی

about something, you never really going to learn about that subject.

در مورد چیزی وسواس نداشته باشید، واقعاً هرگز در مورد آن موضوع یاد نمی گیرید.

So so you you have to get maybe a slightly unhealthy

بنابراین، شما باید هزینه‌ای با سود شاید کمی ناسالم

interest spending, probably spending too much time watching.

داشته باشید، احتمالاً زمان زیادی را صرف تماشا کردن کنید.

And of course, YouTube's brilliant for that because this anything you want to learn,

و البته، یوتیوب برای این کار فوق‌العاده است، زیرا هر چیزی که می‌خواهید یاد بگیرید،

somebody has started a course on that.

کسی دوره‌ای را در آن شروع کرده است.

So anyway, Steve, so yeah, I'm trying to find out about that.

بنابراین به هر حال استیو، بنابراین بله، من سعی می کنم در مورد آن بیابم.

So Steve's obsession at the moment is the money market.

بنابراین وسواس استیو در حال حاضر بازار پول است.

Stock market, do you know?

بورس، آیا می دانید؟

Yes. OK, just trying to learn.

آره. باشه فقط سعی کن یاد بگیری

OK, move on to move on.

خوب، برای ادامه حرکت ادامه دهید.

I'm obsessed with something on YouTube.

من در مورد چیزی در یوتیوب وسواس دارم.

There is a girl who has certain attributes

دختری هست که ویژگی های خاصی دارد

I'm not going to say what, but I am absolutely obsessed with this girl.

که نمی گویم چیست، اما من کاملاً به این دختر وسواس دارم.

I can't stop watching her videos and that's it.

من نمی توانم از تماشای ویدیوهای او دست بردارم و تمام.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

It's nothing rude or dirty but it's just something

هیچ چیز گستاخانه یا کثیفی نیست، اما چیزی است که

I got a bit obsessed with watching. Yes.

من کمی وسواس زیادی برای تماشای آن پیدا کردم. آره.

Because there are certain people that make YouTube videos and they're

زیرا افراد خاصی هستند که ویدیوهای یوتیوب می‌سازند و

you're aware that it's about their sort of physical appearance.

شما می‌دانید که این به نوع ظاهر فیزیکی آنها مربوط می‌شود.

Yes. OK, I was going to say that. Yes. Or anything.

آره. باشه میخواستم همینو بگم آره. یا هر چیزی.

Any attribute I didn't say physical.

هر صفتی که نگفتم فیزیکی.

I said attribute.

گفتم صفت.

That's let's just say there are people on YouTube

بیایید بگوییم افرادی در یوتیوب

who are who are making themselves very unhealthy with certain behaviours

هستند که با رفتارهای خاص خود را بسیار ناسالم می کنند

and then going on YouTube and telling everybody about it and making lots of money.

و سپس به یوتیوب می روند و در مورد آن به همه می گویند و پول زیادی به دست می آورند.

Yes, that's what we should be doing.

بله، این کاری است که ما باید انجام دهیم.

We should just eat food all the time.

فقط باید همیشه غذا بخوریم.

And then as I slow to get fatter and fatter, I will get more views.

و پس از آن که من آهسته چاق تر و چاق تر شوم، بازدیدهای بیشتری خواهم داشت.

Now, Stephane, I no, I'm not definitely not a trader.

حالا، استفان، نه، من قطعاً یک تاجر نیستم.

No, and it depends what trade either.

نه، و بستگی به تجارت دارد.

It depends on what type of trade you are after.

بستگی به نوع معامله ای دارد که دنبال آن هستید.

You know, I don't do any of that.

می دانی، من هیچ کدام از این کارها را انجام نمی دهم.

I just want to, I just want to learn about it. Yeah.

من فقط می خواهم، فقط می خواهم در مورد آن یاد بگیرم. آره

Because when you, when you reach my advanced age.

چون وقتی تو، وقتی به سن بالای من رسیدی.

OK then you've got to start thinking about what

خوب پس باید شروع کنید به این

you're going to do to survive in your retirement.

فکر کنید که برای زنده ماندن در دوران بازنشستگی خود چه کاری انجام می دهید.

So I think automatically sort of you reach a certain age,

بنابراین فکر می‌کنم به‌طور خودکار وقتی به سن خاصی می‌رسی

you start to get a bit more interested in, you know, what are you going to do with your finance?

، کمی بیشتر علاقه‌مند می‌شوی، می‌دانی، می‌خواهی با امور مالی خود چه کار کنی؟

These are valuable moments of my life stream the next 20 years.

اینها لحظات ارزشمندی از زندگی من در 20 سال آینده است.

Would you like to see an obsession that I used to have many years ago when I was a teenager?

آیا دوست دارید وسواسی را ببینید که من سالها پیش در نوجوانی داشتم؟

Would you like to see a photograph of me when I was only 17?

آیا دوست دارید عکسی از من در زمانی که فقط 17 سال داشتم ببینید؟

Sweet 72. We've seen it before.

Sweet 72. قبلاً آن را دیده بودیم.

Well, yes, well maybe.

خب، بله، خوب شاید.

Well, everything OK?

خوب، همه چیز خوب است؟

That's all I can smell is the, is the the beef stew cooking in the kitchen by viewers.

این تنها چیزی است که من می توانم بوی آن را حس کنم ، خورش گوشت گاو است که در آشپزخانه توسط بینندگان پخته می شود.

Well, what

خب

are you saying?

چی میگی

Goodbye. We going?

خداحافظ. ما میریم؟

All right then. See you next.

خوب پس بعدا میبینمت.

It's like

an obsession that I had when I was young.

مثل وسواسی است که در جوانی داشتم.

And yes, I have shown this photograph before, about three years ago.

و بله، من این عکس را قبلا نشان داده ام ، حدود سه سال پیش.

Here I am.

من اینجام.

Look, this is when I have my obsession when I was a teenager, and that is me.

ببینید، این زمانی است که من در نوجوانی وسواس دارم و آن من هستم.

Before anyone says anything, that is me.

قبل از اینکه کسی چیزی بگوید من هستم.

I was only about 17, 17 years old,

من فقط حدود 17، 17 سال

and I was obsessed with Adam and

داشتم و به آدام وسواس

I know I used to dress up like him

داشتم و می‌دانم که مثل او

and those photographs all me.

و آن عکس‌ها لباس می‌پوشیدم.

And, yes, that is my real hair.

و بله، این موهای واقعی من است.

I used to have lots of hair when I was young, and that's what I used to do.

من زمانی که جوان بودم موهای زیادی داشتم و این کاری بود که انجام می دادم.

So that was my obsession when I was young.

بنابراین این وسواس من در جوانی بود.

And I was so obsessed I used to actually dress

و من آنقدر وسواس داشتم که در واقع

as my favourite pop idol and that's what I used to do.

مثل بت محبوب پاپم لباس می پوشیدم و این کاری بود که انجام می دادم.

You see what you look like when we first met

می بینید که وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم چه شکلی بودید، وقتی برای

it's how I looked when I first met Mr.

اولین بار با آقای

Steve, although I wasn't 17.

استیو آشنا شدم، ظاهر من چگونه بود، اگرچه 17 سال

Can I just point that out?

نداشتم. آیا می توانم فقط به آن اشاره کنم؟

Just for the legal reasons?

فقط به دلایل قانونی؟

How old were you?

چند سالتان بود؟

What? When we met? 24.

چی؟ وقتی با هم آشنا شدیم؟

That's right.

24. درست است.

Fortunately,

خوشبختانه

nothing illegal.

هیچ چیز غیرقانونی نیست.

Nothing, nothing. Prince Andrew.

هیچ چیز هیچ چیز. شاهزاده اندرو

Nothing like that.

چنین چیزی نیست.

Well, I met you and met you in a nightclub.

خب، من با شما آشنا شدم و در یک کلوپ شبانه با شما آشنا شدم.

So after seeing that you were legal.

پس بعد از اینکه دیدی قانونی بودی.

So, Mr.

بنابراین، آقای

Steve, your obsessions there is one obsession that we haven't really mentioned.

استیو، وسواس شما یک وسواس است که ما واقعاً به آن اشاره نکرده ایم.

And I'm going to mention people aren't sharing that obsession, but yes, OK.

و من می‌خواهم اشاره کنم که مردم در این وسواس مشترک نیستند، اما بله، خوب.

I think it was just a sentence.

فکر کنم فقط یک جمله بود

I was just saying something then.

اون موقع داشتم یه چیزی میگفتم

Yeah, well, yes.

Another obsession that you want to share with the world.

آره خب بله

وسواس دیگری که می خواهید با دنیا در میان بگذارید.

That you want to share with the world.

که می خواهید با دنیا به اشتراک بگذارید.

Do I? Yes, of course.

آیا من؟ بله حتما.

Cause. Oh, yes, I've mentioned that Mr. Cool.

علت. اوه، بله، من به آقای کول اشاره کردم.

You mentioned tires.

شما به لاستیک اشاره کردید.

I did mention cars.

من به ماشین ها اشاره کردم.

I mentioned Ford Mustang.

من به فورد موستانگ اشاره کردم.

Yes, but but generally, yes.

بله، اما به طور کلی، بله.

Since I met you, I.

از وقتی با شما آشنا شدم، من.

Why are you being so awkward?

چرا اینقدر بی دست و پا هستید؟

I don't know.

من نمی دانم.

When we first met, you were obsessed with cars.

وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم، شما به ماشین وسواس داشتید.

You used to

used to have car magazines everywhere.

قبلاً همه جا مجله ماشین داشتی.

Yes. And you still do.

آره. و شما هنوز هم انجام می دهید.

That's the thing. That particular thing hasn't changed.

این شد یه چیزی. آن چیز خاص تغییر نکرده است.

So even now, Steve still has car magazines.

بنابراین حتی در حال حاضر، استیو هنوز مجلات ماشین دارد.

And he's obsessed with reading them.

و او در خواندن آنها وسواس دارد.

I don't know what it is.

نمی دانم این چیست.

Yeah, that's just it's an interest.

بله، این فقط یک علاقه است.

That's an obsession. Yes.

این یک وسواس است. آره.

I wouldn't say I was as obsessed now as I was when I was younger.

نمی توانم بگویم که اکنون به اندازه جوانی وسواس فکری داشتم.

I was sort of not as interested anymore,

من دیگر علاقه ای نداشتم،

but I still like to read car magazines yes.

اما هنوز هم دوست دارم مجلات ماشین بخوانم بله.

Every every month I get one coming to the post,

هر ماه یک نفر به این پست می‌آید،

but I used to go into newsagents, and just because you can't buy all the car

اما قبلاً به روزنامه‌فروشی‌ها می‌رفتم، و فقط به دلیل اینکه نمی‌توانید همه مجلات ماشین را بخرید

magazines, new cars are available, there must be ten different publications.

، ماشین‌های جدید در دسترس هستند ، باید ده نشریه مختلف وجود داشته باشد.

So what I would do is I would buy one, but then read all the others while I was in the supermarket.

بنابراین کاری که من انجام می‌دهم این است که یکی را بخرم، اما وقتی در سوپرمارکت بودم، بقیه را بخوانم.

It's not what everybody does in the supermarket.

این کاری نیست که همه در سوپرمارکت انجام می دهند.

They read magazines for free.

مجلات را مجانی می خوانند.

You are the worst person

شما بدترین فردی

you can get away with, you know, standing around for at least 5 minutes reading a magazine.

هستید که می توانید از او دور شوید، می دانید که حداقل 5 دقیقه در اطراف ایستاده و مجله می خوانید.

Nobody ever comes up to you and stops you.

هیچ کس هرگز به سراغ شما نمی آید و شما را متوقف نمی کند.

If you are running a newsagent or a bookshop and someone goes in

اگر روزنامه فروشی یا کتاب فروشی دارید و کسی وارد آن می شود

and all they do is read the book or the magazine and then go,

و تنها کاری که انجام می دهد این است که کتاب یا مجله را بخواند و سپس برود،

You are the worst customer

شما بدترین مشتری هستید که

people can be obsessed with exercise, can't they?

مردم می توانند به ورزش وسواس داشته باشند، اینطور نیست؟

That's a very that's a very common thing for people to become obsessed with

این یک چیز بسیار رایج برای مردم است که وسواس

having to run runners in particular with cyclists

زیادی به دویدن دوندگان به خصوص با دوچرخه سوارانی

they want to, because what happens when you start running is you get that sort of

که می خواهند انجام دهند، می شود، زیرا وقتی شروع به دویدن می کنید اتفاقی می افتد این است که نوعی

rush of endorphins in your brain makes you feel good.

هجوم اندورفین در مغزتان ایجاد می شود که احساس خوبی به شما می دهد.

The old adrenaline, but then you have to run further

آدرنالین قدیمی است، اما پس از آن باید بیشتر بدوید

to get that same fix and you have to sacrifice.

تا همان مشکل را به دست آورید و باید فداکاری کنید.

And people become obsessed with exercise to the point that they get injuries

و مردم در ورزش به حدی وسواس پیدا می‌کنند که آسیب می‌بینند

so that's a common thing to become.

و این امری رایج است.

That then turns into an addiction.

که سپس به اعتیاد تبدیل می شود.

You're addicted to exercise and causing yourself physical harm so what about my obsession currently?

شما به ورزش معتاد هستید و به خودتان آسیب جسمی وارد می کنید، پس وسواس من در حال حاضر چطور؟

Well, it has to be sexy, cheap, sexy, cheap.

خوب، باید سکسی، ارزان، سکسی، ارزان باشد.

That's it.

I love I love sheep, especially when they're attractive and beautiful.

خودشه.

من عاشق گوسفند هستم، مخصوصا وقتی جذاب و زیبا هستند.

And I follow them around and I wave to them and I call their name,

و من آنها را دنبال می کنم و برایشان دست تکان می دهم و نامشان را صدا می کنم،

but they never they never come to me.

اما آنها هرگز به سراغ من نمی آیند.

They always work away. But but that's OK.

آنها همیشه دور کار می کنند. اما این اشکالی ندارد.

That's all right.

مشکلی نیست.

I can live, I can survive.

من می توانم زندگی کنم، می توانم زنده بمانم.

I can carry on with my life.

من میتونم به زندگیم ادامه بدم

Even though one day I know I will I will meet that sheep, that right sheep

حتی اگر روزی می‌دانم که آن گوسفند را ملاقات خواهم کرد، آن گوسفند درستی

that can come and live with as mr.

که می‌تواند بیاید و با او زندگی کند.

Steve and stay in the front garden.

استیو و در باغ جلویی بمان.

And you will never have to cut the grass ever again.

و دیگر هرگز مجبور نخواهید شد که چمن را ببرید.

You see, you became very obsessed with.

دیدی خیلی وسواس شدی.

And you have got

و

a scent, a genuine obsession with sort of technology. Oh,

شما رایحه ای دارید، وسواس واقعی به نوعی از فناوری. اوه،

and computers for example,

و برای مثال رایانه‌ها،

you became very obsessed recently at

اخیراً در

learning all about how computers work so that you could build your own.

یادگیری همه چیز در مورد نحوه کار رایانه‌ها بسیار وسواس پیدا کرده‌اید تا بتوانید رایانه‌های خود را بسازید.

Yes. That became an obsession over a number of weeks and months,

آره. که طی چند هفته و چند ماه به یک وسواس تبدیل شد،

but that led to a healthy outcome.

اما منجر به یک نتیجه سالم شد.

You being able to get a new computer, you know, a lot cheaper than if you and a better one

می‌دانید که شما می‌توانید یک کامپیوتر جدید تهیه کنید، بسیار ارزان‌تر از زمانی است که شما و کامپیوتری بهتر

than if you had purchased it from a retail store somewhere.

از زمانی که آن را از یک فروشگاه خرده‌فروشی خریداری کرده باشید .

But generally, do you love reading about cameras

اما به طور کلی، آیا شما عاشق مطالعه در مورد دوربین ها

and technology and how it all works?

و فناوری و نحوه عملکرد آن هستید؟

So I would say that was your sort of main obsession

بنابراین می‌توانم بگویم که این وسواس اصلی شما

nothing.

چیزی نبود.

Nothing going on here.

اینجا هیچ اتفاقی نمی افته

Nothing to say.

چیزی برای گفتن نیست.

Yeah.

آره

So, yes, that I think so that was your main obsession.

بنابراین، بله، فکر می کنم وسواس اصلی شما همین بود.

I think it's safe to say that we all have obsessions in our lives, things that we can't stop thinking about.

فکر می‌کنم به جرات می‌توان گفت که همه ما در زندگی خود وسواس‌هایی داریم، چیزهایی که نمی‌توانیم به آن فکر نکنیم.

Most of the time they are harmless

اغلب اوقات آنها بی ضرر

or things that might actually be of benefit.

یا چیزهایی هستند که ممکن است واقعاً مفید باشند.

Yeah,

in your life.

آره تو زندگیت

Yes, a lot.

بله خیلی زیاد.

A lot of obsessions can lead to positive outcomes,

بسیاری از وسواس‌های فکری می‌توانند منجر به نتایج مثبت شوند،

but some can lead to addiction and it's that that then becomes very unhealthy.

اما برخی می‌توانند منجر به اعتیاد شوند و این امر بسیار ناسالم می‌شود.

So I think it's safe to say that it can be a good thing and also a bad thing.

بنابراین فکر می‌کنم می‌توان گفت که می‌تواند یک چیز خوب و همچنین یک چیز بد باشد.

Healthy obsession.

وسواس سالم

It is the driving force that keeps us all on that road

این نیروی محرکه ای است که همه ما را در آن مسیر

to the dreams that we always imagine

به سمت رویاهایی که همیشه تصور می کنیم

and hopefully one day will have for real.

و امیدواریم روزی به واقعیت تبدیل شوند، نگه می دارد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

It's 4:03, Mr.

ساعت 4:03 است، آقای

Duncan.

We we we finished timekeeping.

دانکن.

ما زمان سنجی را به پایان رساندیم.

Some people are obsessed with good timekeeping.

برخی افراد وسواس زیادی به زمان‌سنجی خوب دارند.

We all know people that are obsessed.

همه ما افرادی را می شناسیم که وسواس دارند.

They get very upset if they're late to meetings or if people are late to their meetings.

اگر به جلسات دیر بیایند یا مردم به جلساتشان دیر بیایند بسیار ناراحت می شوند .

I had I had a boss who was obsessed, literally was obsessed

من رئیسی داشتم که وسواس داشت، به معنای واقعی کلمه وسواس داشت

with never being late to any meetings to such extent

که در هیچ جلسه

that she would arrive like an hour early. Oh,

ای آنقدر دیر نکند که یک ساعت زودتر بیاید. اوه،

oh. Sometimes up to 2 hours early

اوه گاهی اوقات تا 2 ساعت زودتر،

because she was just obsessed with never being late for a meeting. Yes.

زیرا او فقط وسواس داشت که هرگز برای یک جلسه دیر نکند. آره.

It's it's almost as if she's taking a flight, but some people are obsessed with timekeeping.

تقریباً انگار در حال پرواز است، اما برخی از مردم وسواس زیادی به زمان‌سنجی دارند.

That can be a real obsession.

این می تواند یک وسواس واقعی باشد.

It was a very good film with John Cleese

این یک فیلم بسیار خوب با جان کلیس

called Clockwise, and that is all about a man who is obsessed with time.

به نام Clockwise بود و همه چیز درباره مردی است که به زمان وسواس دارد.

And some of that some of that movie was filmed here

و برخی از آن برخی از آن فیلم در اینجا

in much Wenlock Once it was.

در ونلاک زمانی فیلمبرداری شد.

And John Cleese was running around the streets of much Wenlock.

و جان کلیز در خیابان های ونلاک می دوید.

Deputy under the age of 31 that who John Cleese

معاون زیر 31 سال که جان کلیز

wants everyone knows who John Cleese is.

چه کسی را می خواهد همه می دانند جان کلیز کیست.

OK, who is John Cleese.

باشه جان کلیز کیه

We haven't got time It's come 4:00.

ما وقت نداریم ساعت 4:00 است.

No, I wasn't asking.

نه من نپرسیدم

I wasn't asking generally. Well, I suppose I was.

من کلی نپرسیدم خوب، فکر می کنم من بودم.

I was asking generally, yes.

به طور کلی می پرسیدم بله.

Everyone knows.

Everyone knows who he is.

همه میدانند.

همه می دانند او کیست.

Another example, Sylvia says, I used to bite my nails.

یک مثال دیگر، سیلویا می گوید، من عادت داشتم ناخن هایم را بجوم.

So did I.

That I still do.

من هم همینطور.

I still do. Unfortunately, it's his toenails.

من همچنان انجام میدهم. متأسفانه این ناخن های پای اوست.

I if only I had that flexibility. Mr.

من اگر فقط این انعطاف را داشتم. آقای

Duncan, at my age, the flexibility is not what it was.

دانکن، در سن من، انعطاف پذیری آن چیزی نیست که بود.

You can't get your legs anywhere now.

الان نمیتونی پاهاتو به جایی برسونی

The other is obsessed with making me stop doing it.

دیگری وسواس دارد که من را مجبور به انجام این کار کند.

Yes, that's it. She was fixated.

آره همینه. او ثابت شده بود.

She would do everything in our power to stop you chewing your nails.

او هر کاری که در توان ما باشد انجام می دهد تا از جویدن ناخن هایت جلوگیری کنیم.

It's a habit.

این یک عادت است.

Biting in ours is a habit.

گاز گرفتن در ما یک عادت است.

And you wouldn't go biting it as an obsession.

و شما آن را به عنوان یک وسواس نیش نمی زنید.

But somebody's trying to stop you doing it.

اما یک نفر سعی می کند شما را از انجام آن باز دارد.

Can become obsessed with stopping you doing it.

ممکن است با متوقف کردن شما از انجام این کار وسواس پیدا کند.

Yeah, that's interesting.

آره جالبه

Yeah.

آره

You kind of become obsessed with something another person is doing,

شما به نوعی نسبت به کاری که شخص دیگری انجام می دهد وسواس پیدا می کنید،

and maybe you want to stop them from doing it.

و شاید بخواهید آنها را از انجام آن منع کنید.

That's actually quite. Yeah, I like that.

که در واقع کاملا. بله، من آن را دوست دارم.

That's a good point. Yes.

نکته خوبی است. آره.

And somebody could be addicted to crack.

و ممکن است کسی به کراک معتاد شود.

Cocaine wasn't crack crack.

کوکائین کراک کراک نبود.

Crack cocaine, crack cocaine.

کراک کوکائین، کراک کوکائین.

What's that?

And then you might find that their partner is obsessed

آن چیست؟

و سپس ممکن است متوجه شوید که شریک زندگی آنها

with stopping you from becoming, you know, stopping you from having that addiction.

وسواس دارد که شما را از تبدیل شدن به این اعتیاد باز دارد.

Well, I think that's a good idea, isn't it?

خوب، فکر می کنم این ایده خوبی است، اینطور نیست؟

Well, yes, I'm just saying it would, you know, would you mind cutting down

خب، بله، من فقط می‌گویم، می‌دانید، آیا

on the amount of crack cocaine that you consume?

می‌خواهید مقدار کراک مصرفی خود را کاهش دهید؟

Good morning from Brazil and goodbye from us.

صبح بخیر از برزیل و خداحافظی از ما.

I'm afraid

می

it's just morning in Brazil.

ترسم در برزیل صبح است.

How lovely.

چقدر دوست داشتنی.

Yeah. I'm getting this picture of tropical rainforest runoff.

آره من این تصویر را از رواناب جنگل های بارانی استوایی دریافت می کنم.

I think in Brazil, I think of tropical rainforests. Yes.

فکر می کنم در برزیل، به جنگل های بارانی استوایی فکر می کنم. آره.

Well, of course, Brazil will be in the news a lot because they have the big election coming up.

خوب، مسلماً برزیل در اخبار زیاد خواهد بود زیرا آنها انتخابات بزرگی را در پیش دارند.

Oh, also Colombia as well, having their general election.

اوه، کلمبیا نیز که انتخابات عمومی خود را برگزار می کند.

I believe they are for the first time going liberal oh.

من معتقدم که آنها برای اولین بار لیبرال می شوند.

Oh, can you believe it?

اوه، باورت میشه؟

Colombia is going liberal, it would appear for the first time ever in the history.

کلمبیا در حال لیبرال شدن است، این برای اولین بار در تاریخ ظاهر می شود.

Yes. John Cleese did appear in a film

آره. جان کلیز در یک فیلم ظاهر شد

and he was obsessed with time.

و او به زمان وسواس داشت.

Talking of which, it's time

در مورد آن،

to go

time to put the kettle on and to have a little snack.

وقت آن است که کتری را بپوشید و کمی میان وعده بخورید.

And maybe, maybe I can cut the grass because

و شاید، شاید بتوانم علف ها را قطع کنم

hopefully it's dry.

زیرا امیدوارم خشک باشد.

Yes, it's dry outside and I can cut the grass.

بله، بیرون خشک است و من می توانم علف ها را قطع کنم.

So watch out, neighbours.

پس مواظب همسایه ها باشید

I'm about to make some noise. Yes,

من دارم کمی سر و صدا می کنم. بله

right. Lovely to be here, Mr.

درسته. خوشحالم که اینجا هستم، آقای

Duncan.

دانکن.

And lovely to be with all you lovely people across the world

و دوست داشتنی بودن با همه شما مردم دوست داشتنی در سراسر جهان

and hopefully see you same time, same place.

و امیدوارم شما را در همان زمان و در همان مکان ببینم.

Next week.

هفته بعد.

Have a lovely week.

هفته خوبی داشته باشید

And Mr Steve is going outside to do this

و آقای استیو به بیرون می رود تا این کار را انجام

oh, that is it.

دهد، همین.

There is no more.

دیگر وجود ندارد.

I hope you've enjoyed today's live stream

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده

and I hope you will join me again on Wednesday.

باشید و امیدوارم روز چهارشنبه دوباره به من بپیوندید.

I'm back on Wednesday, by the way.

اتفاقا من چهارشنبه برگشتم

Wednesday I am here with you all and it will be a new month.

چهارشنبه من اینجا با همه شما هستم و این یک ماه جدید خواهد بود.

The 1st of June is just around the corner.

اول ژوئن نزدیک است.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed today's livestream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Thanks for watching and I will see you again on Wednesday.

ممنون که تماشا کردید و چهارشنبه دوباره شما را می بینم.

You can watch this again by the way, all of this can be watched

اتفاقاً می توانید این را دوباره تماشا کنید، همه اینها را می توانید هر

as many times as you want.

چند بار که بخواهید تماشا کنید.

You are more than welcome to do it.

شما بیش از آن از انجام آن خوش آمدید.

And of course, there will be captions later on as well.

و البته بعداً نیز زیرنویس‌هایی وجود خواهد داشت.

Thanks a lot for watching.

خیلی ممنون که تماشا کردید

Thanks for joining see on Wednesday.

با تشکر برای پیوستن به دیدن در چهارشنبه.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید، ممنون که تماشا کردید.

See you soon. And of course, until the next time we meet.

به زودی میبینمت. و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next. Yes, you do.

میدونی بعدش چی میشه بله، شما انجام می دهید.

See you in June...

در ژوئن می بینمت...

ta ta for now.

فعلا.