"Respect My Authority!" - English Addict eXtra - LIVE Lesson - Learn words for 'being in control'

Did you miss me?

دلت برام تنگ شده بود؟

Did you miss me at all?

اصلا دلت برام تنگ شده بود؟

Did you feel an empty space

آیا یکشنبه گذشته فضای خالی را احساس

last Sunday? Hi.

کردید؟ سلام.

Here we go. Yes, we are back.

در اینجا ما می رویم. بله، ما برگشتیم.

Look, the garden is looking rather nice today.

ببینید، باغ امروز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

We have sunshine.

ما آفتاب داریم

We have rain.

باران داریم

In fact, we have everything except snow.

در واقع ما همه چیز داریم جز برف.

There is no snow today.

امروز برف نیست.

You'll be pleased to hear.

از شنیدن خوشحال خواهید شد.

But everything is looking rather nice outside.

اما بیرون همه چیز نسبتاً خوب به نظر می رسد.

It is another English addict coming to you live

این معتاد انگلیسی دیگری است که

from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی به شما می آید.

Of course.

البته.

It is England

این انگلیس

who are you?

شما کی هستید؟

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy today?

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are, because I'm back.

امیدوارم باشی چون من برگشتم

Did you miss me on Sunday? I know I was not here.

یکشنبه دلت برام تنگ شده بود؟ میدونم اینجا نبودم

Unfortunately, but we did have a rather

متأسفانه، اما

nice weekend and I hope whatever you did last

آخر هفته نسبتاً خوبی داشتیم و امیدوارم هر کاری که یکشنبه گذشته انجام دادید

Sunday was as exciting as my Sunday.

به اندازه یکشنبه من هیجان انگیز باشد.

It was very different.

خیلی متفاوت بود.

It did feel strange, I have to be honest with you.

خیلی عجیب بود، باید با شما صادق باشم.

It did feel rather unusual.

احساس نسبتاً غیرعادی داشت.

Not to be with you on Sunday.

نه اینکه یکشنبه با تو باشم.

I was very aware that I was not doing

من خیلی آگاه بودم که

my live stream, so I also missed it.

پخش زنده ام را انجام نمی دهم، بنابراین آن را هم از دست دادم.

Even though I was also having a very nice time.

با اینکه من هم خیلی خوش گذشت.

We went away to see some friends at the weekend.

آخر هفته برای دیدن چند دوست رفتیم.

We had the most wonderful time and of course we went out and had something nice to eat.

ما فوق العاده ترین اوقات را سپری کردیم و البته بیرون رفتیم و یک چیز خوب برای خوردن داشتیم.

And yes, as usual, I always let everyone down.

و بله، طبق معمول، من همیشه همه را ناامید می کنم.

Did I behave myself the other night?

آیا آن شب خودم رفتار کردم؟

No, I did not.

نه من این کار را نکردم.

I was so naughty.

من خیلی شیطون بودم

Not to mention the fact that I was at one point

ناگفته نماند که در یک لحظه داشتم با

chatting up one of the waiters.

یکی از پیشخدمت ها صحبت می کردم.

But it was all good fun, that's all.

اما همه چیز سرگرم کننده بود، همین.

Nothing serious.

هیچ چیز جدی.

Here we are, then. Yes, my name is Mr.

پس ما اینجا هستیم. بله، اسم من آقای

Duncan and I live in England.

دانکن است و در انگلستان زندگی می کنم.

England is where I live and it also happens

انگلستان جایی است که من زندگی می کنم و

to be the birthplace of the English language.

اتفاقاً زادگاه زبان انگلیسی نیز هست.

This is where it all started, around 1000 years ago,

همه چیز از اینجا شروع شد، حدود 1000 سال پیش،

everyone suddenly decided, Ooh, I like those words.

همه ناگهان تصمیم گرفتند، اوه، من این کلمات را دوست دارم.

Let's take those words.

بیایید آن کلمات را در نظر بگیریم.

Ooh. And also I like those words over there.

اوه و همچنین من آن کلمات را دوست دارم.

Let's take those words.

بیایید آن کلمات را در نظر بگیریم.

Let's mix them up slightly.

بیایید کمی آنها را با هم مخلوط کنیم.

We can make some of our own words up and then we will call it English.

ما می توانیم برخی از کلمات خود را بسازیم و سپس آن را انگلیسی می نامیم.

What a good idea.

چه فکر خوبی.

So I like English.

پس من انگلیسی را دوست دارم.

I am one of those up there. Can you say

من یکی از اون بالا هستم آیا می توانید بگویید

I am an

من یک

English addict and I have a feeling you might be one of those as well.

معتاد انگلیسی هستم و احساس می کنم شما نیز یکی از این افراد هستید.

I am back.

من برگشتم.

Everything back to normal, which means I am here today

همه چیز به حالت عادی برگشت، یعنی من امروز اینجا

and I am also with you on Sunday.

هستم و یکشنبه نیز با شما هستم.

Everything is back to normal

همه چیز

on Sunday with myself and Mr. Steve.

روز یکشنبه با من و آقای استیو به حالت عادی برگشته است.

We will both be here.

ما هر دو اینجا خواهیم بود.

But for now you only have me.

ولی فعلا فقط من رو داری

There is no Mr. Steve today.

امروز آقای استیو وجود ندارد.

But he will be with us on Sunday.

اما او یکشنبه با ما خواهد بود.

Yes, we have made it to the middle of another week.

بله، ما به اواسط یک هفته دیگر رسیدیم.

It is Wednesday.

چهارشنبه است.

Beep, beep, beep, beep, beep, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم،

gimme, gimme, gimme, gimme, gimme the beep beep, beep, beep, beep.

گیم، گیم، گیم، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ.

We are back together and I hope you are having a good week so far.

ما دوباره با هم هستیم و امیدوارم تا اینجا هفته خوبی را سپری کرده باشید.

I hope it's going ever so nice.

امیدوارم همیشه خیلی خوب پیش بره

I really do hope you are having a good week.

من واقعا امیدوارم هفته خوبی داشته باشید

Not too bad here. Busy.

اینجا خیلی بد نیست مشغول.

Let's just say I can't give you any details.

بیایید بگوییم من نمی توانم جزئیاتی را به شما ارائه دهم.

But you do realise I'm sure that things

اما متوجه شدید که من مطمئن هستم که

have not been normal here

در

over the past few weeks for various reasons.

چند هفته گذشته به دلایل مختلف همه چیز اینجا عادی نبوده است.

On Sunday we might talk about

یکشنبه ممکن است در مورد

one of the things, one of the things that has been going on recently.

یکی از چیزها صحبت کنیم، یکی از چیزهایی که اخیراً در جریان بوده است.

I'm not sure I will I will ask Mr.

مطمئن نیستم که از آقای

Steve and I will ask him if he is okay

استیو بپرسم و از او می‌پرسم که آیا او مشکلی ندارد

with me saying it on Sunday and

که من آن را در روز یکشنبه بگویم و

maybe he will want to talk about it as well on Sunday.

شاید او بخواهد یکشنبه نیز در مورد آن صحبت کند.

So we will see what happens then.

پس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Lots of things going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

It has been a rather chaotic month

این ماه به دلایل مختلف یک ماه نسبتاً پر هرج و مرج بوده

for various reasons.

است.

That's all I'm saying that is all I am saying for now,

این تنها چیزی است که می گویم فعلاً فقط همین است

because I can't say anything else, unfortunately.

، زیرا متأسفانه نمی توانم چیز دیگری بگویم.

So I am back and we have the live chat.

بنابراین من برگشتم و چت زنده را داریم.

I wonder who was first on today's live chat.

نمی دانم چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود.

Who was here in first place?

در وهله اول چه کسی اینجا بود؟

Oh, wow.

اوه وای.

Very interesting thing.

خیلی چیز جالبیه

We have the return of the champion.

ما بازگشت قهرمان را داریم.

He's back on the top.

او به اوج بازگشته است.

Congratulations.

تبریک می گویم.

Vitesse. Yes, you are.

ویتسه بله، شما هستید.

First on today's live chat.

اول در چت زنده امروز.

I'm back at the top.

من به اوج برگشتم

Very nice.

بسیار خوب.

Vitesse, nice to see you back there in first place.

Vitesse، خوشحالم که در وهله اول شما را دوباره آنجا می بینم.

We also have my roots who is second on today's live chat?

ما همچنین ریشه های من را داریم که چه کسی در چت زنده امروز دوم است ؟

Paolo is here.

پائولو اینجاست.

Hello, Paolo.

سلام، پائولو.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Mohsen is here.

محسن اینجاست.

Mr. Duncan, do you watch South Park?

آقای دانکن شما ساوت پارک را تماشا می کنید؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

How did you

know that? How?

از کجا

فهمیدی؟ چگونه؟

How do you know that?

شما از کجا می دانید؟

I like South Park.

من پارک جنوبی را دوست دارم.

I have no idea.

هیچ نظری ندارم.

Magdalena is here as well.

ماگدالنا نیز اینجاست.

Palmira.

پالمیرا.

We also have Beatrice and also.

ما همچنین Beatrice و همچنین.

Oh, you know, you know what's coming next.

اوه، می دانی، می دانی که بعداً چه چیزی در راه است.

A big hello and welcome to Luis

یک سلام و خوش آمدگویی بزرگ به لوئیس

Mendez is here today.

مندز امروز اینجاست.

Hello, Luis.

سلام، لوئیس.

I was watching some of

من در حال تماشای برخی

my very early English addict episode,

از اپیزودهای اولیه اعتیاد انگلیسی خود

so I started making English addict with my life streams.

بودم، بنابراین شروع به ساختن معتاد انگلیسی با جریان های زندگی خود کردم.

And I think it was the beginning

و فکر می کنم اوایل

or the middle of November 2019

یا اواسط نوامبر

is when I started doing my English addict.

2019 بود که شروع به اعتیاد به انگلیسی کردم.

Before that I was doing all sorts of other things as well on YouTube.

قبل از آن من انواع کارهای دیگر را نیز در یوتیوب انجام می دادم.

But I started my English addict in I think it was around November,

اما من معتاد انگلیسی خود را در سال شروع کردم، فکر می‌کنم حدود نوامبر

the early part of November 2019.

، اوایل نوامبر 2019 بود.

But I did notice I actually watched

اما متوجه شدم که در واقع

one of my first ever episodes of my English Addict,

یکی از اولین قسمت‌هایم از معتاد انگلیسی‌ام را تماشا کردم،

and I was amazed to see how many people

و از دیدن چند نفر در این برنامه شگفت‌زده شدم.

were on the live chat back then

چت زنده در آن زمان

who was still on the live chat today,

که هنوز در چت زنده امروز بود،

including Louis Mendez.

از جمله لوئیس مندز.

So thank you very much.

خوب، خیلی ممنون.

Lewis has been watching virtually all of my

لوئیس تقریباً تمام پخش‌های زنده معتاد انگلیسی من را تماشا کرده است

English addict live streams, quite a few.

، تعداد کمی از آنها.

In fact, today I think I think we've done around about

در واقع، امروز فکر می‌کنم حدود 200 کار انجام داده‌ایم

200 and I want to say around

و می‌خواهم بگویم حدود

230, maybe 240.

230، شاید 240.

And that is also including the English addict extra as well.

و این شامل معتاد انگلیسی اضافی نیز می‌شود.

You see

quite a few, in fact.

در واقع تعداد کمی را می بینید.

So thank you very much, Lewis, for sticking with me.

بنابراین از شما بسیار سپاسگزارم، لوئیس، که با من همراهی کردید.

Throughout all of my English addict episodes,

در تمام قسمت‌های معتاد انگلیسی من،

we also have beaches, also food.

سواحل و همچنین غذا داریم.

And hello to you as well.

و همچنین سلام بر شما

Petra is here.

پترا اینجاست

Nice to see you back, Z.

از بازگشت شما خوشحالم، Z.

Kurt is also here today and good news.

Kurt نیز امروز اینجاست و خبرهای خوبی دارد.

Hello Carmouche. This is my first time here.

سلام کارموچه. اولین بار است که این جا هستم.

I would like to be given a warm hi

دوست دارم سلام گرمی

and I am watching you from Algeria.

به من شود و از الجزایر شما را تماشا می کنم.

Hello, Garmisch.

سلام، گارمیش.

And can I say a big welcome to this wonderful

و آیا می توانم به این خانواده شگفت انگیز انگلیسی خوش آمد بگویم

English family?

؟

You will notice that we are all very friendly here

متوجه خواهید شد که همه ما در اینجا بسیار دوستانه هستیم

and we like to talk about all sorts of subjects.

و دوست داریم در مورد انواع موضوعات صحبت کنیم.

Sometimes easy subjects, sometimes difficult subjects.

گاهی سوژه های آسان، گاهی موضوعات دشوار.

Today we are talking about authority.

امروز ما در مورد اقتدار صحبت می کنیم.

You know what I'm talking about?

میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم؟

People who have authority or

افرادی که دارای اقتدار هستند و یا

maybe they are in a position of authority.

شاید در مقام اقتدار هستند.

They have the power.

قدرت دارند.

They have the authority

آنها صلاحیت

maybe to give instructions

دارند تا دستورات

or orders or maybe to pass laws

یا دستوراتی بدهند یا شاید قوانینی را تصویب کنند

or enforce the law.

یا قانون را اجرا کنند.

If you get my meaning, of course, in that respect,

اگر منظور من را متوجه شوید، البته، از این نظر،

in that situation, we are talking about the police,

در آن موقعیت، ما در مورد پلیس

the police, the law, those that can enforce the law on others.

، پلیس ، قانون، کسانی صحبت می کنیم که می توانند قانون را در مورد دیگران اجرا کنند.

We also have Vitoria.

ویتوریا را هم داریم.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Lira is here. Hello, Lira.

لیر اینجاست سلام لیرا

Lira, can she say hello to you as well?

لیرا میتونه به شما هم سلام کنه؟

Nice to see you back also.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

And also we have Beba.

و همچنین ما Beba را داریم.

I'm seeing quite a few names

من امروز چند نام را

here today that I don't recognise, so I have a feeling

اینجا می بینم که آنها را نمی شناسم، بنابراین احساس می

there might be lots of people watching for the first time today.

کنم ممکن است افراد زیادی امروز برای اولین بار تماشا کنند.

Hello, Vitoria.

سلام، ویتوریا.

I have always been watching and following Mr.

من همیشه آقای دانکن را تماشا و دنبال می

Duncan, but I only started to take part in the chat later on.

کردم، اما بعداً شروع به شرکت در چت کردم.

Well, this is something that can happen.

خوب، این چیزی است که می تواند اتفاق بیفتد.

People can be a little shy, a little intimidated, maybe.

مردم ممکن است کمی خجالتی ، کمی مرعوب باشند.

Maybe you feel unsure,

شاید احساس می کنید مطمئن نیستید،

or maybe you don't have much confidence to type.

یا شاید اعتماد به نفس زیادی برای تایپ کردن ندارید.

But don't worry, it doesn't matter because we are all here for the same reason

اما نگران نباشید، این مهم نیست زیرا همه ما به یک دلیل اینجا هستیم

to share our love of the English language and to have some fun and

تا عشق خود را به زبان انگلیسی به اشتراک بگذاریم و کمی سرگرم شویم

to make new friends.

و دوستان جدیدی پیدا کنیم.

So I think this is a good opportunity

بنابراین فکر می کنم این فرصت خوبی

for all of that.

برای همه اینها است.

Hello. Also to

سلام. همچنین

can I say hello to Marois

می توانم به مارویس سلام کنم

or should I say Mo Wah Ma.

یا باید بگویم Mo Wah Ma.

Well,

خوب،

it's so nice to see you back here again.

خیلی خوشحالم که شما را دوباره اینجا می بینم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I haven't seen Claudia.

من کلودیا را ندیده ام.

Has anyone seen Claudia?

کسی کلودیا را دیده است؟

Because Claudia or as many people know her, Belarus

از آنجا که کلودیا یا همان طور که بسیاری از مردم او را می شناسند، بلاروس

here she is watching in Argentina

در اینجا در آرژانتین تماشا می کند

and also has been watching since the very beginning

و همچنین از همان ابتدای پخش

of my English addict life streams as well.

جریان های زندگی معتاد انگلیسی من نیز تماشا می کند.

We also have who else is here.

ما همچنین داریم که چه کسی دیگر اینجاست.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Oh, it looks as if someone is going on holiday.

اوه، به نظر می رسد که کسی به تعطیلات می رود.

Really?

واقعا؟

I think someone might be going on holiday.

فکر می کنم ممکن است کسی به تعطیلات برود.

And I wonder who I am.

و من تعجب می کنم که من کی هستم.

Jealous, by the way, if you are about to go on holiday, if you are about to go travelling,

حسود، اتفاقاً اگر قرار است به تعطیلات بروید، اگر قرار است به مسافرت بروید،

can I just say I am very jealous because I am not going anywhere at the moment.

فقط می توانم بگویم که خیلی حسودم چون فعلا جایی نمی روم.

Too busy, you see too many things going on.

خیلی شلوغ است، می بینید که چیزهای زیادی در جریان است.

I'm now making short lessons on Instagram.

اکنون در اینستاگرام دروس کوتاهی می سازم.

I've also started making some very short videos

من همچنین شروع به ساختن چند ویدیوی بسیار کوتاه

here on YouTube and I made my first one this week.

در اینجا در یوتیوب کردم و اولین ویدیوی خود را این هفته ساختم.

You may have seen it posted during the week,

ممکن است آن را در طول هفته مشاهده کرده باشید،

and of course I'm still busy doing my live streams as well.

و البته من همچنان مشغول انجام پخش زنده خود هستم.

Not only that, there is more.

نه تنها این، بلکه موارد بیشتری نیز وجود دارد.

I am also making some new full length

من همچنین در حال ساخت چند قسمت جدید کامل

episodes of my English lessons.

از درس های انگلیسی خود هستم.

So new subjects, new things to talk about as well.

بنابراین موضوعات جدید، چیزهای جدید برای صحبت در مورد آنها نیز.

So I have been so busy over the past few days.

بنابراین من در چند روز گذشته خیلی سرم شلوغ بود.

I was glad to have my break at the weekend.

خوشحالم که تعطیلات آخر هفته را داشتم.

I had a lovely time.

بهم خوش گذشت

We went to a place in the north of England in North Wales, in fact,

ما در واقع به مکانی در شمال انگلستان در شمال ولز

and we had a lovely

رفتیم و

time with our friends, Sonia and Brent.

با دوستانمان، سونیا و برنت، اوقات خوشی را سپری کردیم.

We had some lovely food, maybe a little,

ما غذای دوست داشتنی داشتیم، شاید کمی،

just not much, but a little alcohol as well.

فقط نه زیاد، اما کمی الکل نیز.

I had a little drink.

کمی مشروب خوردم.

Not too much.

نه خیلی زیاد.

So that

به طوری که

English with DC says, Oh, hello,

انگلیسی با DC می گوید، اوه، سلام

love your comprehensive and easy, beautiful accent.

، لهجه جامع و آسان و زیبای خود را دوست دارم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

This is British.

این انگلیسی است.

Not a lot of people like the British accent.

بسیاری از مردم لهجه بریتانیایی را دوست ندارند.

It would appear that these days

به نظر می رسد که این روزها به

more and more people seem to prefer the American accent.

نظر می رسد افراد بیشتری لهجه آمریکایی را ترجیح می دهند.

I don't know why. Because this is where it all started.

نمی دانم چرا. زیرا همه چیز از اینجا شروع شد.

This is the birthplace of the English language.

اینجا زادگاه زبان انگلیسی است.

Anything else

هر چیز

is just a pale substitute.

دیگری فقط یک جایگزین کم رنگ است.

That's all I have to say.

این تمام چیزی است که باید بگویم.

Petra says I am going to have a holiday in one week from now.

پترا می گوید من یک هفته دیگر تعطیلات خواهم داشت.

My holiday will start from next Sunday

تعطیلات من از یکشنبه آینده شروع می شود

and I am looking forward to it very much.

و من بسیار مشتاقانه منتظر آن هستم.

A lot of people, of course, at this time of year do go on holiday.

البته بسیاری از مردم در این زمان از سال به تعطیلات می روند.

They take trips, maybe abroad or maybe just in their local area

آنها به سفرهایی می روند، شاید به خارج از کشور یا شاید فقط در منطقه محلی خود

or maybe a place within their own country.

یا شاید جایی در کشور خود.

I'm not sure what we are doing, Mr. Steve.

من مطمئن نیستم که داریم چه کار می کنیم، آقای استیو.

We had said, and I am hoping

ما گفته بودیم و امیدوارم

that we might take a short break in early September, so there might be something coming up.

در اوایل سپتامبر یک استراحت کوتاه داشته باشیم، بنابراین ممکن است چیزی در راه باشد.

We're not sure about that, though.

با این حال، ما در مورد آن مطمئن نیستیم.

We're not sure

ما مطمئن نیستیم که

everything is undecided.

همه چیز بلاتکلیف باشد.

It is all up in the air

when we say that something is up in the air,

وقتی می گوییم فلان چیز در هوا است، همه چیز در هواست،

it means it has not been decided.

یعنی تصمیمی گرفته نشده است.

We are not sure that particular thing

ما مطمئن نیستیم که آن چیز

is still up in the air.

خاص هنوز در هوا است.

It's a great expression.

این یک بیان عالی است.

Oh, it would appear that Beatrice is going away.

اوه، به نظر می رسد که بئاتریس در حال رفتن است.

Hmm. Interesting.

هوم جالب هست.

Mm hmm. Interesting.

مم هوم جالب هست.

Apparently during the holiday time,

ظاهراً در ایام تعطیلات،

because there are many people travelling.

زیرا افراد زیادی در حال سفر هستند.

Beatrice is travelling by not not a commercial plane,

بئاتریس نه با یک هواپیمای تجاری،

but a plane that is owned by the Air Force.

بلکه با هواپیمایی که متعلق به نیروی هوایی است سفر می کند.

Very interesting.

بسیار جالب.

Maybe they will fly over your destination and you will have to jump out of the plane with a parachute.

شاید آنها بر فراز مقصد شما پرواز کنند و مجبور شوید با چتر نجات از هواپیما بیرون بپرید.

That would be very interesting, wouldn't it?

این خیلی جالب خواهد بود، اینطور نیست؟

The only problem is I wouldn't do that because I am afraid of heights.

تنها مشکل این است که من این کار را نمی کنم زیرا از ارتفاع می ترسم.

As you know, I do not like looking down if I'm high up.

همانطور که می دانید، من دوست ندارم به پایین نگاه کنم اگر در بالا باشم.

So I don't think there is any chance of me

بنابراین فکر نمی‌کنم احتمالی وجود داشته باشد که

jumping out of an aeroplane with a parachute.

با چتر نجات از هواپیما بپرم.

I would be very worried about the parachute not opening

من بسیار نگران باز نشدن چتر نجات

and also I would be rather concerned about landing on the ground.

خواهم بود و همچنین بیشتر نگران فرود آمدن روی زمین هستم.

Maybe I would land on my legs and break them.

شاید روی پاهایم فرود بیایم و بشکنم.

Or maybe I will come down and get stuck in a tree

یا شاید بیایم پایین و در درختی گیر کنم

and no one will find me.

و کسی مرا پیدا نکند.

And I will be dangling in the tree.

و من در درخت آویزان خواهم شد.

Dangling long.

آویزان طولانی.

I like that word dangle.

من این کلمه آویزان را دوست دارم.

If you dangle, it means you are hanging.

اگر آویزان شوید، یعنی آویزان هستید.

Hanging. You dangle.

حلق آویز کردن. تو آویزان

So maybe my parachute will get caught in a tree

بنابراین شاید چتر نجات من در درختی گیر کند

and I will be dangling there forever.

و من برای همیشه در آنجا آویزان باشم.

Mary is here.

مریم اینجاست

Hello to you.

درود بر تو.

It's a long time since we've seen you here on the live chat.

خیلی وقت است که شما را اینجا در چت زنده ندیده ایم.

Welcome back.

خوش برگشتی.

It has been a long time since I joined you.

خیلی وقته که به جمع شما ملحق شدم.

By the way, Mr. Duncan.

اتفاقاً آقای دانکن.

Congratulations for your 1 million subscribers.

برای 1 میلیون مشترک شما تبریک می گویم.

Yes, I now have over 1 million subscribers.

بله، من در حال حاضر بیش از 1 میلیون مشترک دارم.

A lot of people ask Mr.

بسیاری از مردم از آقای

Duncan, is anything different?

دانکن می پرسند، آیا چیزی متفاوت است؟

What has changed?

چه چیزی تغییر کرده است؟

And my answer is nothing.

و پاسخ من هیچ است.

Can I just say anyone who is looking forward

آیا می توانم فقط بگویم هر کسی که مشتاقانه

to having 1 million subscribers, can I just say it changes absolutely nothing.

منتظر داشتن 1 میلیون مشترک است، می توانم بگویم که مطلقاً هیچ تغییری نمی کند.

Nothing happens.

هیچ اتفاقی نمی افتد.

I haven't even been

من حتی

acknowledged by YouTube.

توسط یوتیوب تایید نشده ام.

Even YouTube hasn't got in touch with me.

حتی یوتیوب هم با من در تماس نیست.

They haven't written to me.

برای من ننوشته اند

They haven't sent me anything.

برای من چیزی نفرستاده اند

I haven't received any award for reaching 1 million subscribers.

من هیچ جایزه ای برای رسیدن به 1 میلیون مشترک دریافت نکرده ام.

So it would appear that as far as YouTube is concerned,

بنابراین به نظر می رسد که تا آنجا که به YouTube مربوط می شود،

I'm not all that important.

من آنقدرها مهم نیستم.

To be honest, I think so.

راستش را بخواهید، فکر می کنم.

I think that might be the algorithms deciding

فکر می‌کنم این الگوریتم‌هایی هستند

who is important on YouTube and who isn't.

که تصمیم می‌گیرند چه کسی در YouTube مهم است و چه کسی مهم نیست.

And I have a feeling maybe.

و من یه حسی دارم شاید

Perhaps I am not.

شاید من نیستم.

Claudia is here.

کلودیا اینجاست

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

I suppose I should ask what is cooking?

فکر می کنم باید بپرسم آشپزی چیست؟

Claudia.

کلودیا

What do you have in your pocket?

چه چیزی در جیب داری؟

Can I also say Claudia has been watching

همچنین می‌توانم بگویم که کلودیا

my English addict livestreams since they started in November 2019.

پخش‌های زنده معتاد انگلیسی من را از نوامبر 2019 تماشا کرده است.

So thank you for sticking with me.

بنابراین از اینکه با من همراهی کردید متشکرم.

Thank you for staying with me, Claudia.

از اینکه با من ماندی متشکرم، کلودیا.

And once again, the

و بار دیگر، این

question is, what is cooking, Claudia?

سوال مطرح می شود، کلودیا، آشپزی چیست؟

What are what are you cooking in your pot?

تو دیگ چی میپزی؟

Mary says, I saw your YouTube short yesterday,

مریم می‌گوید، دیروز کوتاه یوتیوب شما را دیدم،

which is one of my new short videos that I'm making.

که یکی از ویدیوهای کوتاه جدید من است که دارم می‌سازم.

And then I decided that I'm going to join your livestream today.

و بعد تصمیم گرفتم که امروز به پخش زنده شما بپیوندم.

Oh, thank you, Mary.

اوه ممنون مریم

Very kind of you.

لطف داری.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Hello. Also, Laura.

سلام. همچنین، لورا.

Hello, Laura.

سلام، لورا.

Laura molinaro.

لورا مولینارو.

I hope I pronounce your name right today we are talking all about

امیدوارم همین امروز که در مورد اقتدار صحبت می کنیم نام شما را درست تلفظ کنم

authority.

.

People who have authority,

افرادی که دارای اقتدار هستند،

people who are able because of their position

افرادی که به دلیل موقعیت

or their rank, they are able to tell other people what to do.

یا رتبه خود قادر هستند، می توانند به دیگران بگویند که چه کاری انجام دهند.

Maybe you have authority to arrest someone.

شاید شما اختیار دارید کسی را دستگیر کنید.

Maybe you are in the army

شاید شما در ارتش

and you are able to give orders to other people to tell them what to do.

هستید و بتوانید به افراد دیگر دستور دهید که به آنها بگویید چه کار کنند.

So we are talking all about

بنابراین ما در مورد

giving orders, having authority,

دستور دادن، داشتن اختیار،

having the power to do that as well.

داشتن قدرت انجام آن نیز صحبت می کنیم.

We'll take a short break

ما یک استراحت کوتاه خواهیم داشت

and then I will be back with you with more of this.

و سپس با این موارد بیشتر با شما بازخواهم گشت.

Today, we are talking all about authority.

امروز همه ما در مورد اقتدار صحبت می کنیم.

What about you?

تو چطور؟

Have you ever been in trouble

آیا تا به حال

with someone that has authority?

با کسی که دارای قدرت است به مشکل برخورده اید؟

And by that I mean the police.

و منظورم پلیس است.

All of that coming up right after this.

همه اینها درست بعد از این اتفاق می افتد.

I'm a big boy

من الان پسر بزرگی هستم

now. Mm.

. مم

We are back together live.

زنده با هم برگشتیم

And it is Wednesday, the 24th of August.

و روز چهارشنبه 24 مرداد است.

August is coming to an end.

مرداد داره تموم میشه

September is just around the corner.

سپتامبر نزدیک است.

I hope you are feeling good today and everyone is happy.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه و همه خوشحال باشند.

And if you are not happy, if you are feeling a bit down in the mouth,

و اگر خوشحال نیستید، اگر کمی در دهانتان احساس ناراحتی می کنید

then maybe we can cheer you up because everyone is here today

، شاید بتوانیم شما را شاد کنیم زیرا امروز همه اینجا هستند و

enjoying the English language and I hope you are having a good time.

از زبان انگلیسی لذت می برند و امیدوارم اوقات خوبی را سپری کنید.

Vitesse.

ویتسه

Vitesse is making some of his usual jokes.

ویتسه در حال انجام برخی از شوخی های معمول خود است.

Every time a bird does a poop on my car.

هر بار که پرنده ای روی ماشین من مدفوع می کند.

I go out onto my terrace and I eat some scrambled eggs

من به تراس خود می روم و چند تخم مرغ می خورم

just to show them who is the boss.

فقط برای اینکه به آنها نشان دهم رئیس کیست.

So I would say that Vitesse

بنابراین می توانم بگویم که

is showing his authority to the birds.

ویتسه اقتدار خود را به پرندگان نشان می دهد.

Some might say that's a little bit cruel,

ممکن است برخی بگویند که این کمی ظالمانه است،

but to be honest with you, I kind of agree with Vitesse.

اما اگر با شما صادق باشم، من به نوعی با Vitesse موافقم.

There is nothing more annoying than bird poop on your car.

هیچ چیز آزاردهنده تر از مدفوع پرنده در ماشین شما نیست.

It is one of the things that Steve absolutely hates.

این یکی از چیزهایی است که استیو کاملا از آن متنفر است.

He gets so angry when he's driving along and then suddenly

هنگامی که در حال رانندگی است بسیار عصبانی می شود و ناگهان در حین رانندگی

a load of bird poop lands on his window whilst he's driving.

یک بار مدفوع پرنده روی پنجره اش فرود می آید .

He hates it so much because you can't get out to clean the window

او به شدت از آن متنفر است زیرا نمی توانید برای تمیز کردن پنجره بیرون بیایید

and if you use your windscreen wipers

و اگر از برف پاک کن های شیشه جلو خود استفاده کنید

it makes it worse because then it smears all over the window.

اوضاع را بدتر می کند زیرا در این صورت تمام پنجره لکه دار می شود.

So maybe, maybe I agree with you.

پس شاید، شاید من با شما موافقم.

And also eggs are very nice as well.

و همچنین تخم مرغ نیز بسیار خوب است.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I do like eating eggs.

من دوست دارم تخم مرغ بخورم

The view outside today is very nice.

منظره بیرون امروز بسیار زیباست.

Can I just show you again?

آیا می توانم دوباره به شما نشان دهم؟

Everything in the garden is looking rather lovely.

همه چیز در باغ بسیار زیبا به نظر می رسد.

The sun has suddenly decided to come out.

خورشید ناگهان تصمیم گرفت بیرون بیاید.

It was dull this morning.

امروز صبح کسل کننده بود

Then we had a little bit of rain.

سپس کمی باران آمدیم.

And now the sun has decided to come out and everything is looking rather nice.

و اکنون خورشید تصمیم گرفته است بیرون بیاید و همه چیز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

You might also notice there are lots of bees

همچنین ممکن است متوجه شوید که زنبورهای زیادی

buzzing around on the plants as well.

در اطراف گیاهان نیز وزوز می کنند.

Ooh, I have something very nice to show you in a moment.

اوه، من یک چیز بسیار خوب دارم که در یک لحظه به شما نشان می دهم.

Another view looking at you can see we have blue sky.

نمای دیگری که به شما نگاه می کند می توانید ببینید که آسمان آبی داریم.

We also have some clouds floating overhead as well.

همچنین چند ابر در بالای سرمان شناور است.

Apparently, it's going to get rather cool over the next couple of days.

ظاهراً طی دو روز آینده نسبتاً خنک خواهد شد.

I don't know what that means.

من نمی دانم این به چه معناست.

I don't think winter is going to arrive just yet.

فکر نمی کنم هنوز زمستان از راه نرسد.

I think we have a little bit longer to wait before winter comes along.

فکر می‌کنم تا رسیدن زمستان کمی بیشتر منتظر بمانیم .

So don't worry about that.

پس نگران این نباش.

I saw something the other night that was so beautiful.

دیشب یه چیزی دیدم که خیلی قشنگ بود.

Would you like to see it?

دوست دارید آن را ببینید؟

I'm going to show it to you now.

الان بهت نشون میدم

So this is something I spied out of my window the other night.

بنابراین این چیزی است که من شب گذشته از پنجره خود جاسوسی کردم .

I saw a certain bird flying around and I knew

پرنده ای را دیدم که در اطراف پرواز می کند و می دانستم

that it was going to land somewhere near my house.

که قرار است در جایی نزدیک خانه من فرود بیاید.

So I got my camera very quickly and I was lucky

بنابراین من خیلی سریع دوربینم را به دست آوردم و خوش شانس

to actually capture a few moments

بودم که در واقع چند لحظه

of the most magnificent bird

از باشکوه ترین پرنده ای را

that you can see around this area.

که می توانید در اطراف این منطقه ببینید، ثبت کردم.

Can you see it on the right of your screen?

آیا می توانید آن را در سمت راست صفحه خود ببینید؟

Yes, it is a heron.

بله حواصیل است.

Huge birds.

پرندگان بزرگ

They normally eat fish.

آنها معمولا ماهی می خورند.

And there are many people in this area who own large ponds

و افراد زیادی در این منطقه هستند که دارای حوضچه های بزرگ

with fish.

با ماهی هستند.

So there you can see a lovely heron sitting in the tree.

بنابراین در آنجا می توانید یک حواصیل دوست داشتنی را ببینید که روی درخت نشسته است.

Very large birds.

پرندگان بسیار بزرگ

And you will see it fly off in the moments.

و در لحظه پرواز آن را خواهید دید.

Watch this.

این را نگاه کن.

It's magnificent.

این با شکوه است.

Any second now,

هر ثانیه در حال حاضر،

it's going to fly away.

آن را به پرواز دور.

Goodbye, Mr. Heron. Goodbye.

خداحافظ آقای هرون. خداحافظ.

I see you soon.

به زودی میبینمت.

Wow. Look at that.

وای. به آن نگاه کنید.

Oh, my goodness. I can't tell you how

اوه خدای من. نمی توانم به شما بگویم که

how thrilled I was to see you that

چقدر از دیدن شما

the most amazing bird, a beautiful heron.

شگفت انگیزترین پرنده، یک حواصیل زیبا خوشحال شدم.

And of course, you will know that in my garden.

و البته این را در باغ من خواهید دانست.

I do have.

من دارم.

Not a real heron.

یک حواصیل واقعی نیست.

It's a fake heron in my garden.

این یک حواصیل تقلبی در باغ من است.

But there you just saw a real one.

اما در آنجا شما فقط یک واقعی را دیدید.

A real life heron flying around.

یک حواصیل واقعی که در اطراف پرواز می کند.

Today, we are looking at a very interesting subject.

امروز به یک موضوع بسیار جالب توجه می کنیم.

Maybe some people won't like this subject, but I think it is something

شاید برخی از مردم این موضوع را دوست نداشته باشند، اما من فکر می کنم این چیزی

that is part of all of our lives for good reasons

است که به دلایل خوب

and also maybe for bad reasons as well.

و همچنین شاید به دلایل بد بخشی از زندگی همه ما است.

So not always good and not always bad.

پس نه همیشه خوب و نه همیشه بد.

We are looking at words connected to

ما به کلمات مرتبط با

authority.

اقتدار نگاه می کنیم.

When we look at authority, we are talking about those with power.

وقتی به اقتدار نگاه می کنیم، در مورد صاحبان قدرت صحبت می کنیم.

They have the power to do certain things.

آنها قدرت انجام برخی کارها را دارند.

They have the power to tell people what to do.

آنها این قدرت را دارند که به مردم بگویند چه کاری انجام دهند.

They have authority.

اختیار دارند.

They always Cartman would say authority to

آنها همیشه کارتمن می‌گفتند:

Yes, I do like South Park for all those wondering.

بله، من پارک جنوبی را برای همه کسانی که تعجب می‌کردند دوست دارم.

I do.

انجام میدهم.

Hello to Giovani O. Hello.

سلام به Giovani O. سلام.

Giovani is here as well.

جیوانی هم اینجاست.

Hello to Mr. Duncan.

سلام به آقای دانکن

And also can I say hello to Mr.

و همچنین می توانم به آقای

Steve, who is on your microphone?

استیو که روی میکروفون شماست سلام کنم؟

There he is.

او آنجاست.

So unfortunately, we do not have the real Mr.

بنابراین متاسفانه، ما امروز آقای استیو واقعی را

Steve here today.

اینجا نداریم.

But there he is

اما آنجا با

saying hello on my microphone.

میکروفون من سلام می کند.

But he he will be with us on Sunday.

اما او یکشنبه با ما خواهد بود.

So don't worry too much about that.

پس زیاد نگران این موضوع نباشید.

He will be back with us on Sunday.

او یکشنبه با ما بازخواهد گشت.

So today we are looking at authority.

بنابراین امروز ما به اقتدار نگاه می کنیم.

It's a great word.

این یک کلمه عالی است.

The word authority.

کلمه اقتدار

So that is what we are looking at today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

By the way, if you do like this and you want to show

به هر حال، اگر این کار را انجام می دهید و می خواهید

your appreciation, you can give me a lovely life.

قدردانی خود را نشان دهید، می توانید به من زندگی دوست داشتنی بدهید.

Please, if you want to,

لطفا اگه میخوای

please give me a lovely like under this

زیر این

live stream or underneath this video.

پخش زنده یا زیر این ویدیو بهم یه لایک دوست داشتنی بدی.

So let's have a look at today's subject, shall we?

پس بیایید نگاهی به موضوع امروز بیندازیم، درست است؟

First of all, the word authority means to have the power or right

اولاً کلمه اقتدار به معنای داشتن قدرت یا حق

to give orders or instructions to others.

دستور دادن یا دستور دادن به دیگران است.

You can give orders.

میتونی دستور بدی

You can give instructions to other people.

می توانید دستورالعمل هایی را به افراد دیگر بدهید.

He has the authority to arrest you.

او این اختیار را دارد که شما را دستگیر کند.

They have the authority to ban your book.

آنها این اختیار را دارند که کتاب شما را ممنوع کنند.

So people with power.

پس افراد صاحب قدرت.

When we think of power, there are two ways of looking at power.

وقتی به قدرت فکر می‌کنیم ، دو راه برای نگاه کردن به قدرت وجود دارد.

Well, maybe we think of energy, electricity,

خوب، شاید به انرژی، الکتریسیته،

maybe something that can give energy or transfer energy.

شاید چیزی که بتواند انرژی بدهد یا انرژی را انتقال دهد فکر می کنیم.

We often described that as power.

ما اغلب آن را به عنوان قدرت توصیف می کنیم.

You need power to move your car.

برای حرکت دادن ماشین خود به قدرت نیاز دارید.

An engine will provide power.

یک موتور قدرت را تامین خواهد کرد.

It is a source of power.

منبع قدرت است.

Electricity is a type of power.

برق نوعی قدرت است.

Also, we can look at power as having another meaning,

همچنین می‌توانیم به قدرت به معنای دیگری نگاه کنیم،

which means to have authority you are allowed good, you are able.

یعنی اختیار داشته باشی مجاز هستی، قادری.

You are in a position where you can tell other people what to do.

شما در موقعیتی هستید که می توانید به دیگران بگویید چه کاری انجام دهند.

So the word authority means to have the power or right

پس کلمه اختیار به معنای داشتن قدرت یا حق

to give orders or instructions to others.

دستور دادن یا دستور دادن به دیگران است.

And I'm sure you can think of many examples of that.

و من مطمئن هستم که شما می توانید به نمونه های زیادی از آن فکر کنید.

To hold a position of power

داشتن یک مقام قدرت

gives one the right of authority.

به فرد حق اقتدار می دهد.

For example in a sentence

به عنوان مثال در یک جمله

the President has the authority to pardon you.

رئیس جمهور این اختیار را دارد که شما را عفو کند.

He can say, Well, I know you've committed a crime,

او می تواند بگوید، خوب، من می دانم که شما مرتکب جرمی شده اید،

but it wasn't very serious, so I am going to pardon you.

اما این خیلی جدی نبود، بنابراین من شما را عفو می کنم.

The President has the authority to pardon you.

رئیس جمهور این اختیار را دارد که شما را ببخشد.

That means that he will allow you to finish your sentence.

یعنی او به شما اجازه می دهد جمله خود را تمام کنید.

Maybe you are in prison, or maybe the charge or the thing you are accused of.

شاید شما در زندان هستید، یا شاید اتهام یا چیزی که به آن متهم هستید.

The charge will be dropped

شارژ

so you will no longer be in trouble.

حذف خواهد شد تا دیگر دچار مشکل نشوید.

The manager's authority here

اختیارات مدیر در اینجا

is recognised, so maybe in a company.

به رسمیت شناخته شده است، بنابراین شاید در یک شرکت.

Maybe if a manager goes to another place or another part of the business,

شاید اگر مدیری به مکان یا بخش دیگری از کسب و کار

maybe his authority is not recognised

برود، ممکن است اختیارات او به رسمیت شناخته نشود

or in certain situations.

یا در شرایط خاصی وجود داشته باشد.

Perhaps it is.

شاید اینطور باشد.

So if you recognise someone's authority,

بنابراین اگر اقتدار شخصی را تشخیص دهید، به

it means they are still allowed to tell you what to do.

این معنی است که او هنوز هم اجازه دارد به شما بگوید که چه کاری انجام دهید.

They still have the power, even if they are

آنها همچنان قدرت را دارند، حتی اگر

in a different place or a different part of the company.

در مکان دیگری یا در بخش دیگری از شرکت باشند.

Maybe they go to visit another place,

شاید برای بازدید از جای دیگری بروند،

but because they are the manager, because they are in charge

اما چون مدیر هستند، چون

of another part of the company, they still have authority.

مسئول قسمت دیگری از شرکت هستند، باز هم اختیار دارند.

The manager's authority here is recognised

اختیارات مدیر در اینجا به رسمیت شناخته شده است،

so you can recognise someone's authority.

بنابراین شما می توانید اقتدار شخصی را تشخیص دهید.

That means you acknowledge that they have

این بدان معناست که شما تصدیق می کنید که آنها

the power, they have the authority

قدرت دارند، آنها از نظر قانون دارای اختیار

in law,

هستند،

a group or maybe an organisation can hold authority.

یک گروه یا شاید یک سازمان می تواند صاحب اختیار باشد.

For example, in the sentence, military forces

به عنوان مثال در حکم، نیروهای نظامی

have the legal authority

صلاحیت

to arrest drug smugglers.

قانونی دستگیری قاچاقچیان را دارند.

The military forces have the legal authority.

نیروهای نظامی دارای اختیارات قانونی هستند.

That means by law they can enforce those rules.

یعنی طبق قانون می توانند آن قوانین را اجرا کنند.

You are saying that the military force,

شما می گویید که نیروهای نظامی

they have the authority to arrest

این اختیار را دارند

anyone breaking the law.

که هر کسی را که قانون شکنی می کند دستگیر کند.

But in this particular sentence, we are referring to smuggling.

اما در این جمله خاص به قاچاق اشاره می کنیم.

Smuggling illegal drugs

قاچاق مواد مخدر غیرقانونی

to hold an office of power is to be in authority.

برای تصدی یک مقام قدرت، داشتن قدرت است.

So a person who is in authority,

پس آدمی که صاحب اختیار است

a person who has authority,

، آدمی که اختیار دارد،

we can say that that position means that they have power.

می توانیم بگوییم آن مقام یعنی قدرت دارند.

They are in authority.

در اقتدار هستند.

You can be in authority.

شما می توانید در مقام قدرت باشید.

You can have authority.

شما می توانید اقتدار داشته باشید.

It means you are in charge.

یعنی شما مسئول هستید.

You might say, I'm in authority here.

ممکن است بگویید، من در اینجا در مقام هستم.

I'm in authority here.

من در اینجا در مقام هستم.

That means I have the power of authority so I can make decisions.

این بدان معناست که من قدرت اختیار دارم تا بتوانم تصمیم بگیرم.

I can tell other people what to do.

من می توانم به دیگران بگویم که چه کار کنند.

I have authority.

من اختیار دارم

A person can be in authority or hold a position

یک شخص می تواند در مقام قدرت باشد یا موقعیتی

where one can authorise and give permission.

داشته باشد که بتوان در آن مجوز داد و اجازه داد.

So if you if you authorise

بنابراین اگر چیزی را مجاز کردید

something, it means you are giving permission.

، به این معنی است که اجازه می دهید.

You are allowing something to happen.

شما اجازه می دهید اتفاقی بیفتد.

Your position means that you can say

موقعیت شما به این معنی است که می توانید بگویید

that something can happen.

که ممکن است اتفاقی بیفتد.

You have authority.

شما اختیار دارید

So the term authorise means

بنابراین اصطلاح مجوز به این معنی است

you are giving permission,

که شما اجازه می دهید،

you are allowing something to happen.

اجازه می دهید اتفاقی بیفتد.

He authorised the use of force,

او اجازه استفاده از زور را صادر کرد،

maybe a leader, maybe someone very high up in the police force

شاید یک رهبر، شاید یک فرد بسیار بالا در نیروی پلیس

or the army, or maybe the President or Prime Minister.

یا ارتش، یا شاید رئیس جمهور یا نخست وزیر.

They can authorise the use of force.

آنها می توانند اجازه استفاده از زور را بدهند.

She has authorised new tax rises.

او افزایش مالیات جدید را مجاز کرده است.

To authorise something is to give permission.

اجازه دادن به چیزی به معنای اجازه دادن است.

You approve of that thing.

شما آن چیز را تایید می کنید.

You have the authority,

شما اختیار

you authorise something.

دارید، چیزی را مجاز می دانید.

A person of authority might be a leader,

یک شخص دارای اقتدار ممکن است یک رهبر،

president, manager, supervisor, chief,

رئیس، مدیر، سرپرست، رئیس

or anyone authorised to give orders.

یا هر کسی باشد که مجاز به دستور دادن است.

So if you are in a position of power, quite often

بنابراین اگر در موقعیت قدرت هستید، اغلب به

it means also you are very high up,

این معنی است که شما بسیار بالا

you are able to give orders.

هستید، می توانید دستور دهید.

The President

رئیس جمهور

Well of course here in the UK we have Prime Minister.

خب البته اینجا در بریتانیا ما نخست وزیر داریم.

So you might say that in this country

بنابراین ممکن است بگویید که در این

the Prime Minister of Great Britain,

کشور نخست وزیر

the UK Prime Minister, is able to give orders

بریتانیا، نخست وزیر بریتانیا، قادر به دستور دادن

and announce decisions.

و اعلام تصمیمات است.

So they have a certain amount of authority,

بنابراین آنها مقدار مشخصی از اختیارات را دارند،

although at the moment I'm

اگرچه در حال حاضر من

not quite sure who is running this country.

کاملاً مطمئن نیستم که چه کسی این کشور را اداره می کند.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

I have no idea.

هیچ نظری ندارم.

Giovani O.

Giovani O.

Hello, Giovani. Sorry, Mr.

سلام، جیوانی. با عرض پوزش، آقای

Duncan, could I use it amongst the job position in a company, a factory

دانکن، آیا می توانم از آن در میان موقعیت های شغلی در یک شرکت استفاده کنم، کارخانه ای

like I am the authority of the quality.

مانند من مرجع کیفیت هستم.

Well, to be an authority can also mean expert, as well.

خوب، مرجع بودن می تواند به معنای متخصص نیز باشد.

So that is a very good observation.

بنابراین مشاهده بسیار خوبی است.

Giovani You can be an authority on something,

جیوانی شما می توانید در مورد چیزی مرجع باشید،

so maybe if you are an expert or you know something about a certain subject,

بنابراین شاید اگر متخصص هستید یا چیزی در مورد یک موضوع خاص می دانید،

you can describe yourself as an authority

می توانید خود را به عنوان یک مرجع

on something, on a certain subject.

در مورد چیزی، در یک موضوع خاص توصیف کنید.

So a person with authority can be a president, manager, supervisor,

بنابراین یک فرد با اختیار می تواند رئیس، مدیر، سرپرست،

chief, normally someone with a very high position

رئیس، معمولاً فردی با موقعیت بسیار بالا

in the company.

در شرکت باشد.

We can describe someone as an authority figure,

ما می‌توانیم کسی را به‌عنوان یک شخصیت معتبر توصیف کنیم،

which means a person who is respected or looked up to.

که به معنای شخصی است که مورد احترام یا مورد توجه قرار می‌گیرد.

And I'm sure in our lives we all have someone that we look up

و من مطمئن هستم که در زندگی همه ما کسی را

to quite often as a child.

داریم که اغلب در کودکی به او نگاه می کنیم.

There will always be someone who you will admire

همیشه کسی وجود خواهد داشت که شما او را تحسین کنید

or maybe look up to a person

یا شاید به دنبال شخصی

who you might see as an authority figure.

باشید که ممکن است او را یک شخصیت معتبر ببینید.

They have

آنها

not necessarily power,

لزوماً قدرت ندارند،

but they have a way of controlling

اما راهی برای کنترل

situations whilst being nice.

موقعیت ها در عین حال خوب دارند.

At the same time, you might see someone as attractive in their position.

در عین حال ، ممکن است فردی را در موقعیت خود جذاب ببینید.

They are an authority figure

آنها یک شخصیت معتبر هستند،

so it can be used in a positive way,

بنابراین می توان از آن در جهت مثبت استفاده کرد،

but also it can be used in a negative way as well.

اما همچنین می توان از آن در جهت منفی نیز استفاده کرد.

If we see someone as,

اگر کسی را ببینیم که،

I don't know, maybe using their power in a bad way.

نمی‌دانم، شاید از قدرتش به شکل بدی استفاده می‌کند.

So quite often we can use this in a good way or a bad way.

بنابراین اغلب ما می‌توانیم از این به روشی خوب یا بد استفاده کنیم.

But in a family we normally have at least one

اما در یک خانواده به طور معمول حداقل یک

authority figure traditionally.

شخصیت مرجع داریم.

And I know I'm going to get into trouble here.

و من می دانم که در اینجا به مشکل برخواهم خورد.

I know what you're going to say, Mr.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan.

دانکن.

Traditionally, the father in the family would be the authority figure,

به طور سنتی ، پدر در خانواده چهره اقتدار است،

although these days, of course, it can be anyone.

اگرچه این روزها، البته، هر کسی می تواند باشد.

I suppose

فکر می

my older brother is the authority figure in this house.

کنم برادر بزرگترم مرجع این خانه باشد.

So maybe if your family has no father, maybe the father has left,

پس شاید اگر خانواده ات پدر نداشته باشند، شاید پدرت رفته باشد،

maybe your parents have divorced,

شاید پدر و مادرت طلاق گرفته باشند،

maybe your father has passed away.

شاید پدرت فوت کرده باشد.

Maybe someone else in your family will take over

ممکن است شخص دیگری در خانواده شما به

as the authority figure,

عنوان شخصیت مرجع انتخاب شود

maybe an older brother or an older sister, of course.

، البته شاید یک برادر بزرگتر یا یک خواهر بزرگتر.

So someone older in the family

بنابراین یک فرد بزرگتر در خانواده

who becomes

که تبدیل به

an authority figure.

یک شخصیت معتبر می شود.

So I like that phrase.

بنابراین من آن عبارت را دوست دارم.

I like that phrase an authority figure, someone who can give orders,

من این عبارت را دوست دارم یک شخصیت اقتدار، کسی که می تواند دستور بدهد،

someone who can decide what happens,

کسی که می تواند تصمیم بگیرد چه اتفاقی بیفتد،

someone who has authority

کسی که

in a certain place

در یک مکان خاص

to be in authority is to be in control,

اختیار دارد تا در قدرت باشد، کنترل

in command,

، فرماندهی،

in charge at the helm.

مسئول در راس آن است.

They are calling the shots.

آنها صدا می زنند.

They are giving orders.

دارند دستور می دهند.

So a person with authority can

بنابراین یک فرد با اقتدار می

have a certain amount of control.

تواند یک مقدار کنترل داشته باشد.

They can command people, they can be in charge.

آنها می توانند مردم را فرمان دهند، می توانند مسئول باشند.

They can be in charge of a certain part of the company

آنها می توانند مسئول بخش خاصی از شرکت

or maybe the whole company.

یا شاید کل شرکت باشند.

They are calling the shots.

آنها صدا می زنند.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

That is a very common expression that we use in English

این یک عبارت بسیار متداول است که ما در انگلیسی از آن استفاده می کنیم

when we are describing a person who has authority,

زمانی که ما فردی را توصیف می کنیم که دارای اختیار است،

they are able to give orders.

آنها قادر به دستور دادن هستند.

They have the power to do that.

آنها قدرت انجام این کار را دارند.

Mr. Smith will be in charge of accounts from today.

آقای اسمیت از امروز مسئول حساب ها خواهد بود.

That means he will be calling the shots.

این بدان معناست که او در حال فراخوانی است.

He will be in charge of that thing.

او مسئول آن کار خواهد بود.

I will be calling the shots here from now on.

من از این به بعد عکس ها را اینجا صدا خواهم کرد.

I will be calling the shots here from now on.

من از این به بعد عکس ها را اینجا صدا خواهم کرد.

If I if I am calling the shots,

اگر من در حال گرفتن عکس‌ها هستم، به

it means I am making all of the big decisions.

این معنی است که همه تصمیم‌های بزرگ را می‌گیرم.

I have the authority to do that.

من اختیار انجام این کار را دارم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

To be in a position of giving approval can be described

قرار گرفتن در موقعیت تایید را می توان به

as having the authority to allow something to happen.

عنوان داشتن اختیار برای اجازه دادن به چیزی توصیف کرد.

So if you are in a position

بنابراین اگر در موقعیتی

where you can give approval for something,

هستید که می توانید چیزی را تأیید کنید،

so that means you can say

به این معنی که می توانید

yes, if a person wants

بله بگویید، اگر شخصی

something or a person asks for something, you are in a position

چیزی را می خواهد یا شخصی چیزی را درخواست می کند ، در موقعیتی

where you can say yes or no.

هستید که می توانید بله یا خیر بگویید.

You have authority.

شما اختیار دارید

For example, I can authorise your weeks holiday,

به عنوان مثال، من می‌توانم تعطیلات هفته‌های شما را مجاز کنم،

maybe a person in the company wants to take a holiday for one week.

شاید فردی در شرکت بخواهد یک هفته تعطیل کند.

Sometimes you have to gets your holiday approved.

گاهی اوقات باید تعطیلات خود را تأیید کنید.

You have to ask if it is okay to have time off during that period.

باید بپرسید که آیا مرخصی در آن دوره مشکلی ندارد.

So you might have to ask your supervisor or your manager

بنابراین ممکن است مجبور شوید از سرپرست یا مدیر خود بپرسید

if you can take that time off.

که آیا می توانید آن زمان را مرخصی بگیرید.

I can authorise your weeks holiday

من می‌توانم تعطیلات هفته‌های شما را تأیید

so that means I am able to approve or give permission.

کنم، به این معنی که می‌توانم تأیید یا اجازه بدهم.

I have the authority

من این اختیار را دارم

the clerk can authorise his your cash refund

که منشی بتواند بازپرداخت وجه نقد شما را به او اجازه دهد

so that person who is working in the shop

تا شخصی که در مغازه کار می کند

has the authority.

این اختیار را داشته باشد.

I am back.

من برگشتم.

I just had a quick drink of water,

من فقط یک نوشیدنی سریع آب خوردم،

so to be in a position of giving approval can be described

بنابراین قرار گرفتن در موقعیت تایید را می توان به

as having the authority to do it.

عنوان داشتن اختیار برای انجام آن توصیف کرد.

There are various phrases that we can use when we want to describe

عبارات مختلفی وجود دارد که می‌توانیم زمانی که

a person who has authority,

می‌خواهیم فردی را که دارای اقتدار است و یا شاید در مقامی قرار دارد، توصیف کنیم، استفاده کنیم

or maybe they are in a position of authority.

.

We can describe that person as the boss,

ما می توانیم آن شخص را به عنوان رئیس توصیف کنیم،

maybe the owner of the company may be a person

شاید صاحب شرکت ممکن است فردی باشد

who is in charge, perhaps the manager.

که مسئول است، شاید مدیر.

So we often use the term boss

بنابراین ما اغلب از اصطلاح رئیس

as the person who is in control,

به عنوان شخصی استفاده می کنیم که کنترل را در دست دارد،

or may be the person who has complete authority

یا ممکن است شخصی باشد که

over everything else or everyone in the company.

بر هر چیز دیگر یا همه افراد شرکت اختیار کامل دارد.

A person with authority

از یک فرد با

is often referred to as the boss,

اقتدار معمولاً به عنوان

the head honcho.

رئیس، سرهنگو یاد می شود.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

So the head honcho is the person in charge.

بنابراین سر هونچو مسئول است.

That is the person who can give permission

آن شخصی است که می تواند اذن بدهد

or has authority.

یا اختیار دارد.

Maybe the big cheese is the boss

شاید پنیر بزرگ رئیس

or the supervisor in your area, or maybe in your department.

یا سرپرست منطقه شما یا شاید در بخش شما باشد.

So you have to ask that person for permission.

پس باید از آن شخص اجازه بگیرید.

They have the authority.

اختیار دارند.

We can also say chief as well.

همچنین می توان گفت رئیس نیز.

So when we talk about chief, we are talking about a person

بنابراین وقتی در مورد رئیس صحبت می کنیم، در مورد شخصی صحبت می کنیم

who has a certain amount

که دارای

of authority, maybe not complete authority,

اختیارات مشخصی است، ممکن است اختیارات کامل نداشته باشد،

so maybe they can make certain decisions.

بنابراین شاید آنها بتوانند تصمیمات خاصی بگیرند.

Not all of them, just some of those decisions

نه همه آنها، فقط برخی از آن تصمیمات

can be made by the chief.

می تواند توسط رئیس گرفته شود.

Maybe they are just the supervisor

شاید آنها فقط سرپرست

or the manager of a certain part of a company.

یا مدیر بخش خاصی از یک شرکت باشند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Authority figures in general are those enforcing the law.

ارقام مقامات به طور کلی کسانی هستند که قانون را اجرا می کنند.

And this is the one that most people think of.

و این همان چیزی است که بیشتر مردم به آن فکر می کنند.

Whenever we talk about authority, we often talk about people

هر زمان که از اختیار صحبت می کنیم، اغلب در مورد افرادی صحبت می کنیم

who give orders, who are in charge,

که دستور می دهند، کسانی که مسئول هستند

have the power to enforce the law.

، قدرت اجرای قانون را دارند.

So authority figures in general are those enforcing the law and keeping order,

بنابراین، افراد مرجع به طور کلی کسانی هستند که قانون را اجرا می کنند و نظم را حفظ می کنند،

such as the police and army.

مانند پلیس و ارتش.

So I think it would be fair

بنابراین من فکر می کنم منصفانه

to say that in different countries

است که بگوییم در کشورهای مختلف

the police have different

پلیس

levels of authority or power.

سطوح مختلف اختیار یا قدرت دارد.

So in some countries, the police are restricted

بنابراین در برخی کشورها، پلیس

by how much power they have, whilst in other countries

به میزان قدرتی که دارد محدود می شود، در حالی که در کشورهای دیگر

the police are given much more power or authority.

به پلیس قدرت یا اختیار بسیار بیشتری داده می شود.

So they are able to do more to enforce the law.

بنابراین آنها می توانند کارهای بیشتری برای اجرای قانون انجام دهند.

I have the authority to arrest you.

من این اختیار را دارم که شما را دستگیر کنم.

Perhaps the police officer will say that to you because they do.

شاید افسر پلیس این را به شما بگوید زیرا آنها چنین می کنند.

They have the authority.

اختیار دارند.

They are a police officer.

آنها یک افسر پلیس هستند.

They have to enforce the law.

آنها باید قانون را اجرا کنند.

So they have the authority to put you under arrest.

بنابراین آنها این اختیار را دارند که شما را بازداشت کنند.

They have been authorised to search

آنها مجاز به تفتیش

your house.

خانه شما هستند.

Has anyone recently

آیا اخیراً کسی

had their house searched?

خانه اش را بازرسی کرده است؟

Can you think of anyone recently who has had their house

آیا می‌توانید به کسی فکر کنید که اخیراً خانه‌اش

searched by any particular department

توسط یک بخش حقوقی خاص مورد بازرسی

of law?

قرار گرفته باشد؟

They have been authorised to search your quite often.

آنها مجاز هستند اغلب اوقات شما را جستجو کنند.

And the same thing applies in this country and maybe where you are.

و همین امر در این کشور و شاید جایی که شما هستید صدق می کند.

The police cannot come into your house.

پلیس نمی تواند وارد خانه شما شود.

They can't they can't just enter your house.

آنها نمی توانند آنها فقط نمی توانند وارد خانه شما شوند.

They have to have good reason to do it.

آنها باید دلیل خوبی برای این کار داشته باشند.

So the police can't just

بنابراین پلیس نمی تواند

smash your door down

in the middle of the night unless they have a good reason.

در نیمه شب شما را بشکند مگر اینکه دلیل موجهی داشته باشد.

And quite often they have to have special permission to do it.

و اغلب آنها باید مجوز خاصی برای انجام آن داشته باشند.

We often describe this as a warrant.

ما اغلب این را به عنوان یک حکم توصیف می کنیم.

So the warrant is the thing that says the police have the authority

بنابراین حکم چیزی است که می گوید پلیس این اختیار

to do this particular thing to you.

را دارد که این کار خاص را با شما انجام دهد.

Maybe in the night you're lying in bed

شاید در شب در رختخواب دراز کشیده اید

and then suddenly you hear a banging at the door

و ناگهان صدای کوبیدن در را می شنوید

and it's the police.

و پلیس است.

They have been authorised to search your house and maybe arrest you.

آنها مجاز به تفتیش خانه شما و شاید دستگیری شما شده اند.

What have you been doing?

تا الان چه کاری میکردی؟

Have you been naughty again?

بازم شیطونی کردی؟

The army seised the area and are in control.

ارتش منطقه را به تصرف خود درآورده و تحت کنترل است.

So when we think of authority, we often think of the police.

بنابراین وقتی به اقتدار فکر می کنیم، اغلب به پلیس فکر می کنیم.

And I suppose the other one is the military as well, the army.

و گمان می‌کنم دیگری نیز ارتش باشد، ارتش.

So the army can take control of a certain area,

بنابراین ارتش می تواند منطقه خاصی را تحت کنترل بگیرد،

maybe if there is a problem, maybe if there is a social disturbance, maybe a riot,

شاید اگر مشکلی پیش بیاید، شاید اگر نابسامانی اجتماعی پیش بیاید، شاید شورش،

sometimes the army will move in

گاهی اوقات ارتش وارد

and they will take the area over.

می شود و منطقه را می گیرند.

I have to be honest with you, we don't normally here in the UK

من باید با شما صادق باشم، ما معمولاً در اینجا در بریتانیا

we don't normally see the army

ارتش را

anywhere in public.

در هیچ جایی در ملاء عام نمی بینیم.

You might be surprised to find that is a fact.

شاید تعجب کنید که متوجه شوید این یک واقعیت است.

But no, you never see the army anywhere.

اما نه، شما هرگز ارتش را در هیچ کجا نمی بینید.

Quite often the police, but not the army.

اغلب پلیس، اما ارتش نه.

So we don't normally use the military in this country

بنابراین ما معمولاً از ارتش در این کشور

to control the population.

برای کنترل جمعیت استفاده نمی کنیم.

It is very unusual.

بسیار غیرعادی است.

However, sometimes the military in this country

با این حال، گاهی اوقات ارتش در این کشور

will give help in certain situations

در شرایط خاصی

where emergency assistance is required.

که نیاز به کمک اضطراری است کمک می کند.

So maybe if there is a flood

بنابراین شاید اگر سیل

or maybe a natural disaster, then the army will be

یا فاجعه طبیعی رخ دهد، ارتش

called in to give assistance.

برای کمک فراخوانده شود.

But normally we don't have we don't use the army

اما به طور معمول ما نداریم و به هیچ وجه از ارتش

in any way

در داخل کشور استفاده نمی کنیم

domestically.

.

We don't normally do it.

ما معمولاً این کار را نمی کنیم.

Hello, Pedro Belmont.

سلام، پدرو بلمونت.

Oh, or should I say Pedro Belmont?

اوه، یا باید بگویم پدرو بلمونت؟

We are talking about authority today.

ما امروز در مورد اقتدار صحبت می کنیم.

We're talking about the police.

ما در مورد پلیس صحبت می کنیم.

I bet you can't wait.

شرط می بندم نمی تونی صبر کنی

I bet you can't wait.

شرط می بندم نمی تونی صبر کنی

So that's what we're talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Authority figures the police have the authority

مقامات پلیس اقتدار

or anyone with a position of power.

یا هر کسی که دارای موقعیت قدرت است را دارد.

And I suppose finally

و من فکر می کنم در

the word authority

نهایت کلمه اقتدار

derives from the Latin word for originator

از کلمه لاتین برای مبتکر

or promoter, a person who promotes or put forward something.

یا مروج گرفته شده است ، کسی که چیزی را ترویج یا مطرح می کند.

They put something forward as a suggestion,

آنها چیزی را به عنوان پیشنهاد مطرح می کنند،

or maybe they write something that they want to put into law.

یا شاید چیزی را می نویسند که می خواهند به قانون تبدیل کنند.

Or maybe they are the person that created something,

یا شاید هم آن‌ها هستند که چیزی را خلق کرده‌اند

and that is where the word authority comes from.

و کلمه اقتدار از آنجا آمده است.

It is also connected to the word author as well.

همچنین به کلمه نویسنده نیز متصل است.

In certain situations

در شرایط خاصی

where a person has decided something or created something,

که شخص چیزی را تصمیم گرفته یا چیزی خلق کرده است،

something that is genuine or authentic as well.

چیزی که اصیل یا معتبر نیز هست.

So that also has certain connexions

بنابراین این نیز پیوندهای خاصی

to that.

با آن دارد.

So hello, Pedro, nice to see you here as well today.

پس سلام، پدرو، خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

I will be going in a few moments.

چند لحظه دیگه میرم

I have to say, I love that illustration.

باید بگویم که من آن تصویر را دوست دارم.

I spent a lot of time today working on that.

امروز زمان زیادی را صرف کار روی آن کردم.

I might keep it actually.

ممکنه واقعا نگهش دارم

I might have that every week.

من ممکن است هر هفته آن را داشته باشم.

I don't know why.

It always makes me laugh when I see it.

نمی دانم چرا.

همیشه با دیدنش خنده ام می گیرد.

Authorities So what about you?

مقامات پس شما چطور؟

Have you ever been in trouble with any authority?

آیا تا به حال با هیچ مرجعی به مشکل برخورده اید؟

Maybe the police I have to say I have never been in trouble with the police.

شاید پلیس باید بگویم من هرگز با پلیس مشکل نداشته ام.

However, when I used to ride my motorbike

با این حال، زمانی که من سوار موتورم

I was often stopped on the road by the police.

می شدم اغلب در جاده توسط پلیس متوقف می شدم.

They would often drive behind me and then they would start

آنها اغلب پشت سر من رانندگی می کردند و سپس شروع به

flashing their light and they would want me to slow down.

چشمک زدن می کردند و می خواستند سرعتم را کم کنم.

And then they would get out of the car.

و بعد از ماشین پیاده می شدند.

They would come and they would ask some questions, Is this your bike?

آنها می آمدند و سؤالاتی می پرسیدند، این دوچرخه شماست؟

Is this your motorbike?

این موتور شماست؟

Are you the owner of this motorbike?

آیا شما صاحب این موتور هستید؟

Of course I am.

البته من هستم.

I'm riding it.

من سوار آن هستم.

It must be mine.

باید مال من باشه

But of course what they're asking is, have you stolen this bike?

اما مطمئناً چیزی که آنها می پرسند این است که آیا شما این دوچرخه را دزدیده اید؟

Have you nicked the bike?

آیا به دوچرخه لقب داده اید؟

So I would often be stopped on the road by the police.

بنابراین اغلب در جاده توسط پلیس متوقف می شدم.

Unfortunately I would often be stopped by the police.

متأسفانه اغلب توسط پلیس متوقف می شدم.

Unfortunately, but never arrested.

متأسفانه اما هرگز دستگیر نشد.

I've never been arrested another time as well that I'm often stopped

من هرگز در زمان دیگری دستگیر نشدم که غالباً

by someone with authority is at the airport.

توسط شخصی با قدرت در فرودگاه متوقف می شوم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I know I've told you this story before, but I will tell you it very quickly before I go.

می‌دانم که قبلاً این داستان را برای شما تعریف کرده‌ام، اما قبل از رفتن خیلی سریع آن را به شما خواهم گفت.

I don't know why, but whenever I come from

نمی دونم چرا ولی هر وقت

my holiday, if I've been travelling somewhere

از تعطیلاتم اومدم اگه جایی سفر

and I come to the airport and I go through the area

کردم و اومدم فرودگاه و از اون منطقه ای

where you have the customs, so if you buy something and you need to show it

که تو گمرک داری گذر کنم پس اگه چیزی خریدی و باید نشون بدی آن را

to one of the officers at the airport, you have to do it.

به یکی از افسران در فرودگاه، شما باید آن را انجام دهید.

But I am always almost always stopped

اما تقریباً همیشه

by one of the officers at the airport,

یکی از افسران فرودگاه مرا متوقف می کند

and then they take you into a little room

و بعد شما را به اتاق کوچکی می برند

and ask you all sorts of questions.

و انواع و اقسام سؤالات را از شما می پرسند.

And I don't know why.

و من نمی دانم چرا.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Why do they choose me? Me?

چرا من را انتخاب می کنند؟ من؟

Do I look like someone who might be smuggling something

آیا من شبیه کسی هستم که ممکن است چیزی را

in my suitcase

در چمدان من

or somewhere else?

یا جای دیگری قاچاق کند؟

So they normally ask me some questions and they ask me to empty my bag if I have hand luggage.

بنابراین معمولاً از من سؤالاتی می پرسند و از من می خواهند که اگر چمدان دستی دارم کیفم را خالی کنم.

So I will take my my bag and I will empty the contents.

پس کیفم را می گیرم و محتویات را خالی می کنم.

And if they see anything in there that they want to ask questions about, they will.

و اگر چیزی در آنجا ببینند که بخواهند درباره آن سؤال بپرسند، خواهند کرد.

But I don't know why.

اما نمی دانم چرا.

It always seems to happen to me why does it happen to me?

به نظر می رسد همیشه برای من اتفاق می افتد چرا این اتفاق برای من می افتد؟

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Oh, Louis, is it a special occasion tomorrow?

اوه لویی، فردا مناسبت خاصی است؟

Louis, is it your wife's birthday or maybe your wedding anniversary?

لویی، تولد همسرت است یا شاید سالگرد ازدواجت؟

I didn't see it on the live chat.

من آن را در چت زنده ندیدم.

So is it is it a special day tomorrow?

پس آیا فردا روز خاصی است؟

Louis, can you please let me know and then I can send a special greeting also.

لویی، لطفاً به من اطلاع دهید و سپس من نیز می توانم یک تبریک ویژه بفرستم.

So what is it tomorrow, Louis?

پس فردا چیه لویی؟

Is it your birthday? Is it your wife's birthday?

تولد شما است؟ تولد همسرت است؟

Is it your wedding anniversary tomorrow?

فردا سالگرد ازدواجت است؟

Please let me know, Louis,

لطفا به من خبر بده، لویی،

so I can say a special hello.

تا بتوانم یک سلام ویژه بگویم.

Before I go, Beatrice.

قبل از رفتن، بئاتریس.

Mr. Duncan, that was my only problem at Bristol Airport.

آقای دانکن، این تنها مشکل من در فرودگاه بریستول بود.

They also ask lots of questions.

آنها همچنین سوالات زیادی می پرسند.

Well, I suppose I would imagine

خب، فکر می‌کنم فکر

I have to be careful what I'm saying here.

می‌کنم باید مراقب حرف‌هایی که در اینجا می‌گویم باشم.

I would imagine if you are coming from another country

تصور می‌کنم اگر از کشور دیگری می‌آیید

and you don't live in this country, that they might be interested

و در این کشور زندگی نمی‌کنید ، آنها ممکن است علاقه‌مند

in why you are coming here.

شوند که چرا به اینجا می‌آیید.

But I am already a resident in this country.

اما من قبلاً ساکن این کشور هستم.

I am returning to this country.

من دارم به این کشور برمیگردم.

I'm coming back to the UK from abroad

من از خارج از کشور به بریتانیا برمی گردم

and they always take me into a little room

و آنها همیشه مرا به اتاق کوچکی می برند

and to be honest,

و صادقانه بگویم،

I normally quite scared and nervous.

من معمولاً کاملاً ترسیده و عصبی هستم.

If I was honest with you.

اگر با شما صادق بودم

So what is happening tomorrow, Louis?

پس فردا چی میشه لویی؟

Is it your wife's birthday?

تولد همسرت است؟

Is it your wedding anniversary?

سالگرد ازدواجت است؟

Please let me know so I can send a special

لطفا به من اطلاع دهید تا بتوانم یک تبریک ویژه بفرستم

greeting.

.

Mr. Duncan,

آقای دانکن

the steel glasses frighten me.

، عینک استیل مرا می ترساند.

They take me back to the Portuguese dictator.

آنها مرا به دیکتاتور پرتغال برمی گردانند.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

The steel glass.

شیشه فولادی

Maybe you mean the place that you have to look for?

شاید منظور شما مکانی است که باید به دنبال آن بگردید؟

Maybe the steel wire or maybe the partition.

شاید سیم فولادی یا شاید پارتیشن.

Perhaps.

شاید.

I still want to know what is happening tomorrow.

من هنوز می خواهم بدانم فردا چه اتفاقی می افتد.

Louis, is it your wife's birthday?

لویی، تولد همسرت است؟

Please let me know.

لطفا مرا در جریان قرار بدهید.

Talking of Portugal,

وقتی از پرتغال صحبت

they're having a very interesting situation

می کنیم، آنها در حال حاضر موقعیت بسیار جالبی

at the moment in Brazil, where

در برزیل دارند، جایی

the heart

که قلب

of their former emperor is actually

امپراتور سابق آنها در

going on display.

واقع در حال نمایش است.

Did you hear about that?

آیا در مورد آن شنیده اید؟

200 years, the 200th anniversary?

200 سال، 200 سالگرد؟

I believe it's the independence of Brazil

من معتقدم این استقلال برزیل

or the formation of the modern Brazil,

یا تشکیل برزیل مدرن است،

but apparently the heart of the original emperor.

اما ظاهرا قلب امپراتور اصلی است.

What's his name is?

اسمش چیه

It's Dom Pedro, I think his name was.

دام پدرو است، فکر کنم اسمش بود.

But apparently they decided to keep his heart in a large container.

اما ظاهرا تصمیم گرفتند که قلب او را در یک ظرف بزرگ نگه دارند.

And then it was.

و پس از آن شد.

It was brought all the way from Portugal back to

Brazil for the special occasion.

برای این مناسبت خاص از پرتغال به برزیل برگشت.

And that's happening at the moment in Brazil.

و این در حال حاضر در برزیل اتفاق می افتد.

Oh, it is.

اوه، این است.

It's your wife's birthday.

تولد همسرت است

Oh, thank you, Pedro.

اوه، ممنون پدرو.

Can I say a big happy birthday

آیا می توانم بگویم که

to Pedro is why not Pedro?

تولد پدرو را تبریک می گویم چرا پدرو نه؟

Pedro.

پدرو.

Pedro isn't married, by the way, Louis,

پدرو ازدواج نکرده، اتفاقاً لوئیس،

thank you very much to Luis for letting me know.

از لوئیس بسیار متشکرم که به من اطلاع داد.

Happy birthday to Luis, his

تولد لوئیس، همسر دوست داشتنی اش را تبریک می

lovely wife,

and I hope that I have the chance one day to sample

گویم، و امیدوارم روزی این فرصت را داشته باشم

some of your lovely cooking, because I believe it is very nice.

که از آشپزی دوست داشتنی شما استفاده کنم، زیرا معتقدم که بسیار خوب است.

Thank you, Louis.

ممنون لویی

And I hope you have a super time tomorrow with your wife on her birthday.

و امیدوارم فردا در روز تولد همسرتان لحظات فوق العاده ای را در کنار همسرتان داشته باشید.

I hope you do something nice and special.

امیدوارم یه کار خوب و خاص انجام بدی

It is almost time for me to go in fact, I've gone slightly over today.

تقریباً زمان رفتن من فرا رسیده است، در واقع امروز کمی از آن گذشته ام.

Oh, fancy pants.

اوه شلوار فانتزی

So I will be back with you on Sunday.

پس یکشنبه با شما برمی گردم.

Don't forget Sunday 2 p.m.

یکشنبه ساعت 14 را فراموش نکنید.

uk time is when I'm back with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما برگشتم.

Thank you Palmira.

ممنون پالمیرا

Thank you also Beatriz.

از بئاتریز هم ممنونم

Thank you also to gamble.

همچنین از شما برای قمار کردن تشکر می کنم.

Nice to see you all here today.

خوشحالم که امروز همه شما را اینجا می بینم.

It's not lovely.

So have a super time tomorrow.

دوست داشتنی نیست

پس فردا خیلی خوش بگذره

Lewis and your wife as well.

لوئیس و همسرت همینطور.

I don't actually know what your wife's name is.

من واقعاً نمی دانم نام همسر شما چیست.

Maybe you can share that with us one day.

شاید روزی بتوانید آن را با ما در میان بگذارید.

Maybe on Sunday.

شاید یکشنبه

We'll be back on Sunday. Mr.

ما یکشنبه برمی گردیم آقای

Steve will be with us as well.

استیو نیز با ما خواهد بود.

He will be back, yes.

او برمی گردد، بله.

And maybe if Mr.

و شاید اگر آقای

Steve feels like it, he might tell us what his big news is.

استیو آن را دوست داشته باشد ، ممکن است به ما بگوید که چه خبر بزرگی دارد.

He has some big news to share.

او اخبار مهمی برای به اشتراک گذاشتن دارد.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

I will see you later.

بعدا میبینمت.

Don't forget to look out for my new English lessons.

فراموش نکنید که مراقب درس های انگلیسی جدید من باشید.

Some very short English videos

چند ویدیوی انگلیسی بسیار کوتاه

that I will be posting over the next couple of weeks.

که طی دو هفته آینده پست خواهم کرد.

See you on Sunday 2 p.m. UK time.

یکشنبه ساعت 14 می بینمت. به وقت انگلستان

Take care of yourself, have a good Wednesday

مواظب خودت باش، چهارشنبه خوبی داشته باش

and enjoy the rest of your week until we meet again on Sunday.

و از بقیه هفته لذت ببر تا روز یکشنبه دوباره همدیگه رو ببینیم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید

Stay well, stay good, please behave yourself

خوب بمان، خوب بمان، لطفا خودت رفتار کن

and I will see you very soon.

و خیلی زود می بینمت.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next?

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم، می دانید بعد از آن چه می شود؟

Yes, you

بله،

it's great to be back.

خیلی خوب است که برگشتید.

Ta ta for now.

تا تا فعلا